7- يادگار محمد صلّى اللّه عليه و سلم

جز مساله خلافت كه از همان روز وفات پيغمبر بين امت تا حدى جدايى افكندهنگام وفات او در هيچ چيز ديگر در ميان قوم اختلاف پديد نيامد.از آن كه پيغمبرهر چند خود ديگر در ميان مردم نبود اما چيزهايى براى مردم باقى گذاشته‏بود كه بعد از او رهبر و هادى مسلمانان به شمار مى‏آمد:قرآن كه كلام خدا شناخته‏مى‏شد،و سنت كه گفتار و كردار پيامبر بود.اين هر دو يادگار پيغمبر هم دين او رازنده نگه مى‏داشت و هم ياد او را هر روز درخشانتر مى‏كرد.ازين رو بود كه جدايى‏ظاهرى‏وفات پيغمبرياد او و دوستى او را از دلها نبرد.ياران او كه سالها ازصحبتش بهره يافته بودند دين او و كتاب او را همچنان حفظ كردند.با وجود گفت‏و گوهايى كه در باب جانشينى پيش آمد اسلام همچنان باقى ماند،بى‏تغيير و بى‏خلل.ارتداد اعراب هم كه يك چند مدينه و اسلام را تهديد كرد ياران را ازانديشه نشر و بسط اسلام باز نداشت.صداى اذان‏كه شهادت به يكتايى خدا بود وبه پيغمبرى محمدهر صبحگاه،هر نيم روز،و هر شامگاهان در مكه، مدينه و طائف‏و حتى در بين قبيله‏هاى بدوى‏همه جا مسلمانان را به نام او و به پيروى از او به‏اجتماع مى‏خواند.مراسم حج همچنان همه ساله با شكوه و خلوص سالهاى آخر عمراو اجرا مى‏شد و روزه و زكوة هم هيچ اهميت‏سابق خود را از دست نداد.جهاد درراه خدا كه جنگ مقدس بودجنگ با كفر و نفاق و جاهليت‏همچنان دوام‏داشت.ياد پيغمبر و روح بزرگوار او در دلهاى تربيت‏يافتگانش همچنان درخشان‏ماند.در بين اين تربيت‏يافتگان او از هر طبقه مردم وجود داشت:پيران فرتوت‏بودند كه در جوانى بت پرستيده بودند و بعد در فتح مكه شاهد و ناظر شكست وانهدام بتهاى خويش شده بودند.جوانان نوخاسته بودند كه در كودكى روى به دين خدا آورده بودند و در جزم و يقين خويش پيغمبر را فرستاده خداى يكتا مى‏شمردند. كسانى بودند كه از آيين يهود يا كيش نصرانى به اسلام گرويده بودند و از دين گذشته‏خويش يادها داشتند و نشانها.كسانى هم بودند كه از دهليز دين حنفا به روشنى‏اسلام راه يافته بودند. هنگام وفات پيغمبر بسيار بودند كسانى كه يك مدت‏كوتاه يادرازبه صحبت پيغمبر رسيده بودند،با او بيعت كرده بودند،چهره او را ديده بودند،پشت‏سرش نماز خوانده بودند،با او به جنگ و سفر رفته بودند و از او سخنهااز وعده و وعيد و از امر و نهى‏شنيده بودند.در جنگهايى كه بعد از رحلت او پيش‏آمد:جنگهاى اهل رده،جنگهاى شام و مصر،جنگهاى ايران و عراق،البته كسانى‏از اين قوم تباه مى‏شدند پير و جوان.اما هر چه از رحلت پيغمبر مى‏گذشت‏ياد او وياد سخنان او نزد مسلمانان همچنان مطلوب بود.ياران او با توسعه فتوحات و بعد باپيدايش اختلافات در مدينه نماندند اما هر جا رفتند غير از قرآن كه وحى خدايى ورهنماى مسلمانان بود خاطره او را نيز همه جا با خويش مى‏بردند.در هر جا مجمعى‏از مسلمانان مى‏شد صحبت از پيغمبر بود و از حديث او.البته اين ياران از جهات‏گونه‏گون با هم تفاوت مى‏داشتند:سن و سال آنها متفاوت بود،كسب و كارشان تفاوت‏داشت،سابقه اسلامشان فرق مى‏كرد و اين همه،بر روايات آنها و بر خاطراتى كه‏از پيغمبر داشتند سايه مى‏انداخت.با اين همه حديث پيغمبر در مجلسى نبود كه نبود.درمسجد گاه مساله‏يى پيش مى‏آمد و خليفه نمى‏دانست در آن باب تكليف چيست كسى‏بر مى‏خاست،حديثى از پيغمبر در اين باب نقل مى‏كرد;اگر ديگران هم آن را شنيده‏بودند و به خاطرشان مى‏آمد شهادت مى‏دادند و بر موجب آن‏البته با دقت و احتياطى‏كه سزا بودرفتار مى‏شد.در اردو،گاه ترديد يا اختلافى روى مى‏داد راجع به تقسيم‏غنيمتى يا عقد پيمانى.اگر قرآن در اين باب چيزى نداشت‏حديث پيغمبر نقل مى‏شد واگر پذيرفته مى‏آمد دستورى بود براى عمل.در اخلاق و آداب گفتار و كردار پيغمبرهمه جا يادآورى مى‏شد و همه جا سرمشق مى‏بود.حديث او و سيرت او نمونه اعلاى‏ادب و اخلاق شمرده مى‏شد و آرزوى پرهيزگاران قوم آن بود كه بتوانند در هركار پاى خود را در جاى پاى او بگذارند.احترام فوق العاده‏يى كه درباره او رعايت‏مى‏كردند و ذوقى كه در نقل و تكرار سخن او مى‏يافتند سبب مى‏شد كه كلام او راهمچنان كه خود او گفته بودبى زياد و كم‏نقل و روايت كنند. حافظه قوى بدوى كه خطبه‏ها و شعرهاى دراز را بى كم و كاست نقل مى‏كرد و كم آشنايى با خط و سوادآن را جلا مى‏داد آنها را بدين كار قدرت مى‏بخشيد.اين روايات با دقت و حرمت‏شنيده مى‏شد و با دقت و حرمت دهان به دهان مى‏گشت.حديث پيغمبر براى دوستان‏او محبوبترين حديثها بود.از نقل و روايت آن لذت مى‏بردند،آن را همه جا نقل مى‏كردند و در همه كارهاى خويش از آن دستور مى‏گرفتند.حديث پيغمبر در مجالس‏ياران از هر صحبت ديگر مطلوبتر بود.در مهمانيها،در اردوگاهها،در مساجد و درقبرستانها،در هر جا كه جمعى از مسلمين مى‏بودند،در هر جا كه فرصتى دست مى‏دادنقل مجلس قوم،ياد پيغمبر بود:ياد پيغمبرى كه از ميان قوم رفته بود،ياد سخنهاى اوو ياد كارهاى او.هر كس چيزى از او به خاطر داشت نقل مى‏كرد و ديگران اگر ازآن آگاه بودند يا نبودند به آن گوش فرا مى‏دادند:

صحبت از زنان بود:ابى هريره مى‏گفت كه پيغمبر فرمود هر كس دو زن داردو از آن دو به يكى بيشتر ميل كند روز قيامت نيمى از او به يك سوى مايل باشد (1) ;گفت و گو از لباس بود و خودنمايى بدان:عبد اللّه بن عمر روايت مى‏كرد از پيغامبركه گفت‏خداوند به آن كس كه از خودبينى دامن كشان مى‏رود نظر نمى‏كند (2) ;حكايت‏خودبينى و فروتنى در ميان بود عبد اللّه بن مسعود نقل مى‏كرد كه پيغمبر فرمودبه بهشت در نيايد آن كس كه در دلش به قدر ذره‏يى كبر باشد (3) ;سخن از تصوير بودو نقش و نگار:على روايت مى‏كرد كه وقتى من طعامى ساختم و پيغمبر را دعوتى‏كردم چون درآمد پرده‏يى ديد كه بر آن تصويرها بود پيغمبر بيرون رفت و گفت‏فرشتگان به خانه‏يى كه در آن تصاوير باشد در نيايند (4) ،بحث از بيمارى بود و علاج‏آن:ابو هريره يادآورى مى‏كرد كه پيغمبر گفت‏خداوند دردى نفرستاد الا كه درمانى‏براى آن فرستاد (5) ، حديث جنگ در ميان بود و كشتن زنان و كودكان:ابن عمر روايت‏مى‏كرد كه در جنگى زنى را كشته يافتند پيغمبر از كشتن زنان و كودكان منع كرد. (6) .

البته آنها كه مدتى بيشتر صحبت پيغمبر را درك كرده بودند سخنان وى رابراى گوشهايى كه هميشه مشتاق آن سخنان بودندنقل مى‏كردند.اين حديثها راسينه به سينه نقل مى‏كردند، بى‏آنكه آنها را بنويسند از آن كه پيغمبر در اين باب دستورى‏نداده بود.از آن گذشته پايبندى به قرآن اشتغال به حديث را نزد بعضى بدعت جلوه‏مى‏داد.عمر بن خطاب كسانى را كه در نقل اين حديثها افراط مى‏كردند نمى‏پسنديد،ابو هريره بعدها گفت كه تا عمر زنده بود نمى‏توانستيم قال رسول اللّه بگوييم.گويندعمر يكبار هم ابو هريره را تازيانه زد و گفت زياده روايت مى‏كنى. كسى نزد عبد اللّه‏ابن عباس آمد و حديث گفتن گرفت.ابن عباس بدو ننگريست.مرد گفت به حديث پيغمبرگوش ندارى‏عبد اللّه گفت وقتى بود كه چون حديث پيغمبر نقل مى‏شد چشم و گوش‏ما به سوى آن مى‏رفت اما بعد كه مردم هر گونه سخنى را نقل كردند ديگر چيزى ازكسى نپذيريم جز آن كه بشناسيمش (7) .با اين همه در حديث طى سالهاى دراز درست‏و نادرست به هم آميخته شد و كار تميز دشوار گشت.از آن كه حديث پيغمبر طالب‏داشت و حتى در كشمكشهاى فرقه‏ها و احزاب نيز مى‏توانست چون حربه‏يى به كاربرود.مجموعه‏هايى كه بعدها ازين حديثها پرداخته آمد ازين سخنها كه بر ياران ياپيغمبر بسته بودند پر بود;با اين همه از ياران و تربيت‏يافتگان پيغمبر كمتر كسى به عمدبيپروايى مى‏كرد.اين بيپروايى كار نسلهاى بعد بود و ياران پيغمبر غالبا از شوق و علاقه‏يى‏كه به وى مى‏ورزيدند در دل جز انديشه نيكى نمى‏پروردند.

پى‏نوشتها:


1.سنن نسايى 7/63.
2.صحيح بخارى 7/141.
3.صحيح مسلم 1/65.
4.سنن نسايى 8/213.
5.صحيح بخارى 7/122.
6.صحيح مسلم 5/144و نقل اين احاديث از كتب صحاح در اين جا فقط جهت ذكر نمونه است، نمونه احاديث.
7.صحيح مسلم 1/10