10- علم طب و بيمارستانها

وقتى طب از دست‏سريانى‏ها به دست مسلمين افتاد تحقيق و مطالعه در آن‏جنبه جدى‏تر و دقيقتر گرفت.بجاى رساله‏هاى كوتاه علمى كه معمول‏سريانيها بود،دائرة المعارفهاى جامع طبى بوسيله مسلمين تاليف شد.

تحقيقات تجربى و مطالعات بالينى هم البته از نظر دور نماند.مخصوصا دربيماريهاى منطقه‏يى و محلى تحقيقات مسلمين-و علماء قلمرو اسلام‏اهميت‏يافت.در واقع،تحقيقات علماء يهود و نصارى و حتى صابئين هم‏كه در دار الاسلام انجام مى‏يافت‏به تشويق و هدايت مسلمين بود.

قديمترين رساله‏يى كه در باب چشم پزشكى هم اكنون در دست است‏رساله‏يى است از آن حنين بن اسحق.كثرت و شيوع انواع بيماريهاى چشم‏در مناطق واقع در قلمرو اسلام البته سبب عمده بود در جلب توجه اطباءاسلام به چشم پزشكى و علوم وابسته بدان.در باب تاريخ چشم پزشكى‏مسلمين هيرشبرگ آلمانى (48) رساله جامعى دارد كه حاكى است از اهميت‏كارهاى مسلمين درين باب.يك چشم پزشك جراح در عهد ملكشاه‏سلجوقى شهرت يافت‏به نام ابو روح محمد بن منصور كه‏«زرين دست‏»

خوانده مى‏شد و كتاب فارسى او نور العيون كتابى جامع و قابل توجه‏بود درين رشته از طب (49) . چشم پزشكان اسلام در جراحى چشم‏پيشرفتهايى قابل توجه پيدا كردند.در بين آنها كسانى بودند كه آب آوردگى‏چشم مردى را هم كه يك چشم بيشتر نداشت‏با اطمينان تمام عمل‏مى‏كردند.در ساير رشته‏هاى طب هم مسلمين كارهاى ابتكارى انجام‏داده‏اند.قديمترين ملاحظات بالينى براى تشخيص و بيان تفاوت بين‏آبله و سرخك( الجدرى و الحصبه) رساله‏يى است كه محمد بن زكرياى‏رازى درين باب نوشته است.پيش از وى هيچ Rhazes طبيبى-يونانى يااسلامى-به اين نكته‏ها برنخورده بود.رازى-كه نزد اروپائيها خوانده مى‏شود-طبيب و حكيم ايرانى است كه در طب وكيميا هر دو دست داشته است و اخبار و آثار او حاكى است از علاقه به‏معرفت تجربى.مى‏گويند وقتى خواست در بغداد بيمارستان بسازدقطعه‏هاى گوشت در محله‏هاى مختلف شهر آويخت و جايى كه كمتر درگوشت آثار عفونت پديد آمده بود آنجا بيمارستان ساخت. (50) كتاب حاوى اوبزرگترين و جامعترين كتابى است كه در قديم يك طبيب توانسته است‏بوجودبياورد و در واقع يك دائرة المعارف بزرگ طبى است‏شامل اقوال وتحقيقات اطباء يونانى،سريانى،ايرانى،هندى و عرب، بعلاوه تجارب‏شخصى در باب بيماريهاى مختلف.ترجمه لاتين آن جزو كتب درسى‏طب بوده است و كثرت چاپهاى آن حاكى است از تداول و نفوذ كتاب.

يك دائرة المعارف طبى ديگر كه بوسيله مسلمين تاليف شد عبارت بود ازكامل الصناعه مجوسى-على بن عباس اهوازى-كه طب ملكى هم‏خوانده مى‏شود-به نام ملك ديلمى عضد Haly Abbas مى‏خوانده‏اند در اروپا الدوله.اثر مجوسى كه درقرون وسطى وى را شهرت‏بسيار يافت و نزديك پنج قرن مرجع مهم طب بود در مدارس اروپا.

تاثير مجوسى در پيشرفت طب قابل ملاحظه بود و توضيحى كه از سيستم‏عروق شعريه كرده بود از جهت تاريخ علم،اهميت‏بسيار دارد.اما عظيمترين اثر علمى در طب اسلامى قانون ابن سينا بود كه نيز دائرة المعارف‏طبى است و نويسنده در آن اقوال اطباء يونانى،هندى،و ايرانى را درانواع معالجات و در مسائل مربوط به تدبير الماكول بيان مى‏داردچنانكه از تجارب شخصى هم مواد بسيار به آن مجموعه مى‏افزايد و بساكه اقوال يونانيها را نقد مى‏كند و مخصوصا از خود بعضى معالجات‏خاص درباره امراض بيان مى‏كند كه حتى امروز نيز جالب است (51) ترجمه لاتينى آن نيز در اروپا مكرر چاپ شده و آنجا در مدتى مديدتر وطولانيتر از هر كتاب ديگر بمنزله انجيل مقدسى براى اطباء تلقى شد-چنانكه در قرن شانزدهم بيش از بيست چاپ از آن وجود داشت.

اطباى اسلامى اندلس هم در پيشرفت طب سهم بزرگى داشته‏اند.

ابن رشد حكيم معروف بود كه نشان داد يك تن دو بار آبله نمى‏گيرد.چنانكه‏ابن الخطيب اندلسى(متوفى 776)مشهور به لسان الدين كه مخصوصانزد مسلمين به عنوان اديب و شاعر و مورخ شهرت دارد و در تاريخ‏غرناطه و احوال امراء و ادباء اندلس تاليفاتش مشهورست و در طب‏نيز تبحر داشت،در دوره طاعونى كه اروپا و آسيا معروض اين مرگ‏سياه (Black Death) موحش شده بود در رساله طاعون خويش نشان‏داد (52) كه اين بيمارى واگيرست و در اثبات سرايت آن براى اقناع‏مخالفان نوشت‏سارى بودن اين بيمارى ازينجا معلوم مى‏شود كه هر كس‏درين ماجرا با بيمار ارتباط مى‏يابد بدان دچار مى‏شود و هر كس با اوتماس ندارد مصون مى‏ماند چنانكه نيز از راه لباس،ظرف،گوشواره هم‏بيمارى از يكى به ديگرى منتقل مى‏شود.ابن النفيس دمشقى(متوفى‏687)كه او را ابن ابى الحزم نيز مى‏خوانند حركت‏خون را در ريه بيان‏كرد و بدينگونه قرنها قبل از سروتيوس اسپانيائى كه او را كاشف واقعى‏دوران دم مى‏دانند وى به اين نكته پى برد.در جراحى نيز كارهاى‏مسلمين جالب بود و تا حدى ابتكارى. Albucacis خوانده مى‏شد چندين ابو القاسم الزهراوى كه در قرون وسطى نزد اروپائيها اسباب‏مهم در جراحى توصيف يا اختراع كرد كه شرح آنها در كتاب التصريف‏وى آمده است. در قرن دوازدهم ميلادى،طرز جراحى مسلمين بقدرى‏نسبت‏بشيوه كار رايج در نزد فرنگى‏ها كامل بوده است كه اطباء عرب‏چنانكه اسامة بن منقذ يك جا از قول يك طبيب مسيحى عرب نقل مى‏كند (53) شيوه جراحى آنها را نوعى قصابى وحشيانه تلقى مى‏كردند.

مسلمين در بعضى رشته‏هاى طب تحقيقاتى كردند كه بى‏سابقه‏بود چنانكه درباره جذام ظاهرا اولين تحقيقات بوسيله آنها شد،فرق بين‏آبله و سرخك را اول بار آنها ملتفت‏شدند، درباره مامائى و قابلگى‏خيلى بيش از يونانيها مطالعه كردند.همچنين در استعمال بعضى ادويه،و پاره‏يى وسائل معالجه سابقه آنها محقق است.پزشكان اسلامى در معالجه‏بسيارى بيماريها بر لزوم استفاده از طبيعت مريض،مخصوصا تاكيدمى‏كردند.در تركيب ادويه،درست كردن شربتها،مرهمها،مشمعهاو معجونها مهارت كم نظير نشان داده‏اند.بعضى معالجات آنها درامراض جسمانى يا روحى ابتكارى بود.ابن سينا در معالجه يك‏بيمار كه به نوعى شخصيت مضاعف مبتلا بود و خود را گاو مى‏پنداشت‏طريقه‏يى جالب بكار برد كه در چهار مقاله آمده است.ابو البركات بغدادى‏ماليخولياى بيمارى را كه تصور مى‏كرد خمره‏يى بر روى سر دارد،با لطف‏و ظرافت طورى علاج نمود كه بيمار يقين كرد خمره‏يى را كه روى سرداشت طبيب شكست.ابن زهر اندلسى يبوست مزاج را به وسيله انگورى‏معالجه مى‏كرد كه تاك آن را با آبى كه داراى دواى مسهل بود آبيارى‏كرده بود.در باب خرد كردن سنگ مثانه ابو القاسم الزهراوى شيوه‏خاصى داشت.در جراحى نيز پزشكان اسلامى از اهميت دواى بيحسى‏واقف بودند و در عملهاى دردناك اول بيمار را با بذر البنج‏بيحس‏مى‏نمودند و بعد از آن به عمل كردن وى مبادرت مى‏كردند.بسيارى از اطباء اسلامى به تجارب شخصى اهميت‏بسيار مى‏دادند.علاقه رازى به ضبطمشاهدات بالينى حاجت‏بتذكار ندارد.وى به استناد همين تجارب شخصى‏مكرر با متقدمان به مخالفت‏برخاسته است.تجارب شخصى ابن سينا هم‏در قانون مكرر ذكر شده است.يوحنا بن ماسويه و هبة الله بن سعيد كه‏تربيت‏يافتگان طب اسلامى بوده‏اند بارها تاكيد كرده‏اند كه‏آنچه با تجربه منطبق نباشد معقول نيست.طب اروپا، دين زيادى‏به طب اسلامى دارد.حتى مدتها بعد از شروع رنساس هم اروپااز طب اسلامى Frankfurt am Oder قانون ابن استفاده مى‏كرد.در سال 1588 در شهر فرانكفورت سينا و قسمتى از كتاب المنصورى رازى جزوبرنامه رسمى مدارس طب بود.در قرن هفدهم در فرانسه و آلمان هنوزاطبائى بودند كه كارشان بر اساس طب عربى بود-يعنى اسلامى. درچشم پزشكى ترجمه تذكرة الكحالين على بن عيسى بغدادى و بعضى ديگراز كحالان اسلامى هنوز تا اواسط قرن هجدهم در انگلستان مقبول بشمارمى‏آمد.بعضى انواع آب آوردگى چشم را در انگلستان تا 1780 و درآلمان حتى تا 1820 هنوز از روى شيوه جراحان اسلامى عمل مى‏كردند (54) شايد امروز بعضى چنان پندارند كه نظريه‏«بهداشت‏به وسيله ورزش‏»يك‏تئورى جديدست در صورتيكه ابن سينا در كليات قانون درين باب با دقت‏و تفصيل تمام سخن گفته است.به عقيده وى ورزش چنانچه مطابق‏دستور و در موقع خود انجام شود ممكن است جاى علاج را بگيرد.

ابن سينا انواع ورزشها را از شديد و خفيف شرح مى‏دهد و توصيه مى‏كندكه ورزش گونه‏گون باشد و در آن نبايد دايم به يك نوع خاص اكتفاكرد.بعلاوه هر نوع مزاج و هر درجه از صحت نيز مقتضى ورزش خاصى‏است كه براى نوع و درجه ديگر مناسب نيست.

درست است كه احترام شخص ميت-در اسلام و همچنين در آئين مسيح-تشريح و قطع عضو وى را تجويز نمى‏كنند اما گهگاه بعضى‏امكانات اتفاقى و غير مترقبه مطالعه در اندامها و استخوانها را براى‏آنها تسهيل مى‏كرده.فى المثل يك جا توده‏هاى كثير استخوان كه درمحلى در بيرون يك شهر پيدا مى‏شده است‏براى يك طبيب فرصتى‏پيش مى‏آورده است‏براى بررسى در استخوان بنديها.بهمين سبب،باوجود موانع،آشنايى مسلمين با دقايق تشريح-در حدود امكانات‏آنها-بهر حال از حدود معلومات جالينوس و يونانيان بالاتر بود و ازجمله آنچه در طب منصورى رازى،قانون ابن سينا،و كتاب الملكى على بن‏عباس آمده است داراى تفصيل و تحليل قابل ملاحظه‏يى است.تشريح‏مسلمين،تا حدى مثل قدما،جنبه غائيت دارد.

با اينهمه،مشكلى را كه منع تشريح انسانى براى پيشرفت طب‏اسلامى پيش مى‏آورد مطالعات بالينى بيمارستانها تا حدى جبران مى‏كرد.

بيمارستان را مسلمين با حذف جزو اول نام فارسى آن به شكل مارستان‏ظاهرا از ايران عهد ساسانى اخذ كردند-از بيمارستان جنديشاپور.

بيش از سى بيمارستان مشهور را در قلمرو اسلام ذكر كرده‏اند كه درواقع مراكز علمى بوده‏اند و بهداشتى.اولين بيمارستانى هم كه مسلمين‏تاسيس كردند ظاهرا در دوره هارون الرشيد بود (55) و بسبك بيمارستانهاى‏ايران.در طى يك قرن تعداد بيمارستانها به پنج رسيد. حتى بعدهابيمارستان سيار هم تاسيس شد كه شامل ادويه و اشربه جهت‏بيماران‏دور افتاده بود،و درين مورد نيز به غير مسلمين هم مثل مسلمين توجه‏مى‏شد.مورخين اسلامى اطلاعات مفيدى درباره اين بيمارستانها،تعداداعضاء،مستمريهاى اطباء و كاركنان،و بودجه آنها بدست مى‏دهند.

بيمارستان رى كه رازى قبل از عزيمت‏ببغداد متصدى آن بود از مدتى‏پيش وجود داشت و مؤسسه وسيعى بود.بيمارستان رازى ترتيبى داشت‏مبتنى بر سلسله مراتب اطباء،در مواردى كه اطباء تازه كار مى‏توانستند بيمار را علاج كنند به استاد رجوع نمى‏شد اما بهرحال ملاحظات بالينى رااستاد با نهايت دقت جمع مى‏كرد.بيمارستان عضدى در هنگام تاسيس‏بيست و چهار طبيب داشت و شامل كحالان،جراحان،و مجبران،(شكسته بندان)هم مى‏شد.درين بيمارستان دروس طب و اقراباذين(وصف تركيب ادويه)القاء مى‏شد و اطباء كشيك شبانه هم داشتند.

حتى بموجب اطلاعات موجود،مقررى يك طبيب آنجا-نامش‏جبرئيل بن عبيد الله-براى هفته‏يى دو شبانه روز كه كشيك داشت‏ماهانه سيصد درهم بود.بيمارستانهاى اسلامى غالبا مبتنى بر اوقاف‏اهل خير بود و با اين وجود چنانكه يك جا ابن ابى اصيبعه وصف مى‏كندگهگاه نيز در طرز خرج و مصرف،شكايتهايى وجود داشت.براى تيمارديوانگان هم دارالمجانين وجود داشت و ابو العباس مبرد يك‏تيمارستان را در دير حزقل بين واسط و بغداد نقل مى‏كند كه در عهدمتوكل ديد.بعلاوه،در امر زندانها مراقبت مى‏شد و على بن عيسى وزيرمعروف در تفتيش و نظارت زندانيها بوسيله اطباء اصرار و تاكيد مى‏كردحتى پرستاران زن هم در موقع لزوم مراقبت مى‏نمودند.در بيمارستان‏عضدى كه هنگام مسافرت ابن جبير هنوز مثل يك قصر سر برافراشته بودبه تمام بيماران دارو و غذاى رايگان مى‏دادند. نور الدين زنگى(69-541)از محل فديه يك شاهزاده صليبى بيمارستان مجهزى دردمشق بنا كرد.در مصر-كه احمد بن طولون در قديم بيمارستان‏محدودى ساخته بود-صلاح الدين ايوبى بيمارستانى ساخت‏به نام‏ناصرى.در بيمارستان منصورى كه سلطان قلاوون احداث كرد غير ازوسائل و اسبابى كه براى تفريح يا استفاده بيماران مختلف در بخشهاى‏گونه‏گون حاضر بود به بيمارانى كه مبتلا به بيخوابى بودند،هم موسيقى‏ملايم عرضه مى‏شد هم قصه‏هاى قصه گويان.بعلاوه،به بيماران بهبوديافته،در هنگام خروج مبلغى هم داده مى‏شد تا بيمار بعد از خروج بلافاصله بزحمت نيفتد.

حتى در باب اداره و ترتيب بيمارستانها و اوصاف و شروط آن‏نيز مسلمين كتابهايى تاليف كردند.در واقع،ترتيب همين بيمارستانهابود كه بوسيله اطباء و علماء فرانسه و ايتاليا تقليد شد و بيمارستانهاى‏امروزى اروپا از آن بيرون آمد.

11- داروسازى و علوم طبيعى

در بيمارستانها كه انواع شربتها،حبها.،معجونها،و ترياقها مورد استعمال‏و حاجت مدام مى‏بود، تعليم ادويه مركبه و نيز شناخت مفردات طبى‏اهميت تمام داشت.ازين رو،چنانكه فى المثل از صيدنه بيرونى و موجزابن تلميذ و بعضى مآخذ ديگر بر مى‏آيد در بيمارستانها وجود كسانى‏بعنوان صيدلانى رسم بود.در ادويه مركبه كتاب جالينوس را حنين بن‏اسحق به سريانى نقل كرده بود و حبيش از سريانى به عربى.اينگونه‏كتب را مسلمين اقراباذين Craphidion به معنى رساله مختصر،و تعداد زيادى از مى‏خواندند-از ريشه لفظ يونانى آنها تداول‏داشت-از اصل سريانى يا يونانى.از آنجمله بود اقراباذين سابور بن‏سهل،اقراباذين رازى و اقراباذين ابن تلميذ.يك اقراباذين ديگر از آن‏طبيبى بنام ماسويه المارندى را طبيبى يهودى به لاتينى ترجمه كرده‏بود كه قرنها مرجع اطباء اروپايى شد و گويند همان ترجمه اساس ومبناى فارما كوپه بعد اروپائيها واقع گشت. (56) بدينگونه،در ادويه مركبه‏نيز،مثل طب، مسلمين امكان آن را يافتند كه بر معلومات سابقين مبلغى‏بيفزايند.بعلاوه،تنوع اقليم و وسعت قلمرو اسلام كه از حد چين تا اندلس ادامه داشت مسلمين را بيش از يونانيها با انواع ادويه مفرده‏آشنا كرد.درست است كه فارماكولوژى اسلامى عنصر اولش يونانى‏است اما عنصر ايرانى هم در آن قابل ملاحظه است.نام بعضى از اين‏ادويه حاكى است از تاثير مكتب طبى جنديشاپور.بعدها،در طى‏قرون،صدها نام ادويه مفرده كه براى يونانيها مجهول بود در فارماكولوژى‏اسلامى وارد شد.ابن بيطار مالقى كه براى تحقيق در انواع نباتات طبى‏در اندلس،شمال افريقا،مصر،سوريه،و آسياى صغير مسافرتها كرد1400 نوع از ادويه مفرده را در كتاب الجامع فى الادوية المفرده‏خويش بر مى‏شمرد كه شايد بيش از دويست قسم آن تازگى دارد ومخصوص است‏به مسلمين.كتاب النبات ابو حنيفه دينورى هم كه ازديوسقوريدس ماخوذست‏خالى از نكته‏هاى كاملا تازه نيست.

مطالعه ديوسقوريدس مسلمين را با طبيعت و با تحقيق علمى درنباتات آشنا ساخت.ابن بيطار طى اسفار متعدد تحقيقات بسيار در باب‏نباتات مختلف انجام داد.ابن ابى اصيبعه نقل مى‏كند كه بهمراه‏استاد خويش ابن السورى در تمام نواحى اطراف دمشق مسافرت‏كرد و بسيارى گياههاى تازه را باز شناخت.مى‏گويد كه درين گردشهاآثار ديوسقوريدس،جالينوس، غافقى و ساير علما را همراه داشتيم.

ابن السورى اول اسامى يونانى نباتات را بدانگونه كه در ديوسقوريدس‏مذكور بود ياد مى‏كرد سپس آنچه را مؤلف مزبور درباره نباتات،صفات ظاهرى و خواص آنها گفته بود بيان مى‏كرد. همين كار را درباره‏جالينوس و نويسندگان متاخر نيز مى‏كرد و اغلاط و تناقضات آنها راخاطرنشان مى‏نمود،اين مورد كه ابن ابى اصيبعه نقل مى‏كند يك نمونه‏بود از گردشهاى علمى كه نبات شناسان اسلامى انجام مى‏دادند و گهگاه‏نيز همراه با كسانى بودند كه نباتات را نقاشى مى‏كردند.مسلمين‏اسپانيا مخصوصا به اين رشته خيلى اظهار علاقه كردند.غافقى كه در قرن دوازدهم ميلادى كتاب خود را درباب ادويه مفرده نوشت در اندلس‏و افريقا مدتهاى دراز به جستجو و تحقيق در نباتات پرداخت.مخصوصادر شمال افريقا نباتات تازه‏اى كشف كرد كه آنها را بهمان اسامى بوميشان‏خواند.مفردات ابن بيطار از حيث جامعيت و دقت چنان بوده كه از عهدديوسقوريدس تا دوره رنسانس اروپا شايد هيچ كتابى كه با آن قابل‏مقايسه باشد بوجود نيامد.بدينگونه،در اسپانيا مطالعات مسلمين راجع‏به نباتات نه فقط در كتاب بلكه مخصوصا در طبيعت انجام مى‏شد و نه‏تنها براى علم طب بلكه نيز براى علم فلاحت و حتى صنعت.در واقع‏اينجا بود كه براى اولين بار مساله مجموعه نباتات محلى (Flore Locale)

مطرح شد و گردشهاى تحقيقى به قصد نبات شناسى (57) .

اين تحقيقات،در رشته فلاحت هم تاثير خود را بخشيد.در علم فلاحت‏اگر فلاحة النبطيه ابن وحشيه چندان اهميتى ندارد كتاب الفلاحه‏ابن عوام رساله‏يى است جامع،مفصل،عملى،و داراى ارزش عالى فنى.

وى كه در قرن ششم هجرى در اشبيليه اندلس مى‏زيست ذوق خاصى به‏مسائل كشاورزى داشت و غالبا از تجاربى كه شخصا در كشت‏و پرورش نباتات انجام داده بود و از نتايج مطلوبى كه در اين باب‏بدست آورده بود سخن مى‏گويد.ابن عوام از انواع خاك،انواع كود،انواع پيوند، اقسام مختلف آب،طرز غرس كردن اشجار،قطع و نقل‏كردن آنها،طرز آبيارى و مسائل متعدد ديگر صحبت مى‏كند و همچنين‏در باب كنسرو ساختن ميوه‏ها و تربيت دامها.در اين رساله ابن عوام‏بعضى ملاحظات تجربى دارد كه با توجه به امكانات عصر او جالب است‏و شايد عجيب.از جمله به جريان شيره نباتى در اندام گياه اشاره مى‏كندو تفاوت بين گياهان نر و ماده را باز مى‏نمايد.همچنين تصورى ازلقاح مصنوعى نباتات و وجود علاقه ( Antipathie بين آنها دارد.گذشته از علم فلاحت كه يا عدم علاقه مسلمين را بايداز پيشروان آن نام برد،تاثير فلاحت-و تجارت-مسلمين در آشناكردن اروپا با بعضى انواع اشجار و نباتات نيز قابل ذكر است. (58) نام‏بعضى از اين ميوه‏ها و اشجار در السنه اروپائى هنوز از اصل شرقى آنهاحاكى است.لاله كه اولين بار در سال 1590 ميلادى از (Tulipe) (Tulpan) را به شكل توليپ قسطنطنيه‏به اروپا رفت نام تركى خود تولپان Pesica) ، (Pfersisch) نام قديم ايرانى خودرا دارد (Peche) و حفظ كرد.هلو با نام پرسيكا)چنانكه قهوه نيز بوسيله عثمانيها به اروپا برده‏شد و شكل مشروب متداول آن هم اختراعش منسوب است‏به ابو الحسن‏شاذلى كه گويا آن را به عنوان نسخه شب زنده‏دارى براى مريدان عرضه‏كرده باشد.

اينجا بايد خاطرنشان ساخت كه ضمن بررسى در نباتات و احوال‏طبيعت مسلمين تئوريهاى جهانشناسى جالب و بديع ابداع كردند.دراحوال حيوانات و نباتات با آنكه آثار آنها از قبيل كتب اصمعى،جاحظ،و دميرى بيشتر جنبه لغوى و ادبى داشت‏باز از لحاظ علمى نيز قابل‏توجه بود.بعلاوه مسلمين در علم فلاحت نيز تحقيقات تازه كرده‏اند.

درست است كه الفلاحة النبطيه ابن وحشيه برخلاف ادعا از مآخذ بابلى وكلدانى نيست ليكن بهر حال پاره‏يى فوايد علمى كه در آن هست جالب‏است.در كتاب الفلاحه ابن عوام اشبيلى هم از انواع گياهها و ميوه‏هاسخن رفته است هم از اقسام كودها،پيوندها،حتى امراض نباتات.درآنچه تاريخ طبيعى خوانده مى‏شود كارهاى جاحظ،دميرى،و قزوينى‏يادآور آثار ارسطو و پلينى رومى است.بيرونى و ابن سينا هم به اين‏مباحث علاقه بسيار نشان داده‏اند و دقت و تجربه آنها در كتب شفا،آثار الباقيه،ماللهند،الجماهر،و امثال آنها پيداست.در رسائل اخوان الصفااقوالى در باب مراتب وجود هست كه بعضى محققان آنها را با نظريه تطور قابل انطباق يافته‏اند.مساله تاثير محيط در پيدايش موجود زنده،وضرورت انطباق موجود با محيط،و همچنين اين امر كه در ترتيب پيدايش‏كائنات زمين جماد بر نبات و نبات بر حيوان مقدم و سابق بوده است‏در رسائل اخوان الصفا مجال بيان يافته است (59) هم مسعودى،مورخ ورحاله معروف،و هم بيرونى و ابن سينا اين نكته را هر يك بوجهى يادكرده‏اند كه امكان دارد بسى جاها كه امروز درياست وقتى خشك‏بوده است و بسى جاها كه خشكى است دريا بوده. بيرونى يادآورى‏مى‏كند كه بعضى صحارى امروز-مثل جلگه عربستان و سند-در قديم‏در قعر دريا واقع بوده است.توجه به تاثير عوامل طبيعت در احوال زمين‏نزد ابن سينا هم هست و حكايت‏شيرينى كه قزوينى در آثار البلاد ازقول خضر نقل مى‏كند شاهديست‏بر اين توجه.اين حكايت را روكرت‏شاعر آلمانى به نظم لطيف پرداخته است و از تامل در آن،حوادث وانقلابات عالم و دگرگونيهاى طبيعت پيداست.توجه به سنگواره‏هاى‏باقى مانده از موجودات دريائى( فسيل)نزد اخوان الصفا و بيرونى‏قابل توجه است و بدينگونه مسلمين قرنها قبل از رنسانس اروپا به‏اين مساله برخورده‏اند (60) بدون شك اگر آثار بيرونى هم-مثل آثارابن سينا و رازى-در قرون وسطى به اروپا رسيده بود اروپا خيلى زودتربه معرفت تجربى و اندازه‏گيرى در مسائل راجع به طبيعت رهبرى مى‏شد.