13- فيزيك و شيمى و فنون صناعت

در واقع مسلمين در صنعت،كارهايى انجام دادند كه بعدها در دست‏غربيها كاملتر شد.انواع ساعتهاى آبى لا اقل از عهد هارون الرشيد نزدمسلمين رواج داشت و تكميل شد.دستگاه آب كشى شادوف را مسلمين‏تكميل كردند و صليبيها آن را به اروپا بردند.آسياى بادى قرنها قبل ازآنكه در اروپا بوجود آيد در ممالك شرق اسلامى معمول بود و مسعودى‏و اصطخرى در وصف سيستان از آن سخن گفته‏اند. (78) در قرطبه و مراكش‏صنعت چرم سازى چنان ترقى (CordonnierCordovan) براى كفشگر و تعبير اجناس مراكشى كرد كه لفظ قرطبى (Mrocco) بترتيب جهت‏سراجى و تيماج در بعضى (Maroquineries) ومراكش السنه اروپائى‏هنوز يادگاريست ازين صناعت.مخصوصا تاثير مساعى كيمياگران اسلامى هم‏در توسعه و تكميل علم شيمى قابل ملاحظه است.كيميا گران اسلامى در صنعت‏خويش و فنون مربوط بدان كارهاى بالنسبه مهم انجام دادند.البته نه آن‏اكسيرى را كه گمان مى‏كردند جوهر عمر و جوانى است كشف كردندنه حجر الفلاسفه را كه به پندار آنها از مس طلا مى‏ساخت كشف شدنى‏يافتند.پيشرو كيميا گران اسلام جابر بن حيان بود-كه اروپا وى رابه Geber مى‏شناخت و بعدها عنوان پدر شيمى هم به او داد. نام

جابر ظاهرا يك شيعه كوفى بوده است از قبيله ازد.پدرش حيان هم دركوفه عطار يا صيدلانى بود و گويند در عهد اموى به عنوان تشيع اعدام‏شد.خود جابر-هر چند به عنوان باطنى و قرمطى نيز شهرت يافته‏بهر حال يكچند احتمالا با امام جعفر صادق ع مربوط بوده و گويند از آن‏حضرت نيز استفاده كرده است.در اصل تاريخى و حقيقى بودن وجود اوهم بعضى شك كرده‏اند و منشا شك هم بيشتر كتابهاى متناقض وعجيبى است كه در واقع بعدها به جابر منسوب شده است و از او نيست.

بهر حال شك در وجود جابر اساس معقولى ندارد و كتب غير موثق ومجهول كه به جابر منسوبست‏بسيار زياد است و ممكن نيست جميع آنهاتاليف يك نفر باشد.در اين آثار كه بررسى صحت و سقم انتسابشان به‏جابر هنوز محتاج كارهاى آينده است‏بهر حال نشانه‏يى هست از كوشش‏منظم علمى براى فوايد عملى.جابر،تا جايى كه از كتب موثق منسوب‏به او مى‏توان دريافت كيميا را به عنوان يك علم تجربى تلقى كرد مبتنى‏بر اساس يك نظريه فلسفى از نوع طبيعيات مشائى كه شايد از تاثيرمحيط حرانى هم خالى نبود (79) در هر صورت، جابر پدر كيمياى قرون وسطى‏و شيمى امروز جهان است و هر چند قسمتى از كتابهاى منسوب بدومشكوك است نسبت تركيب و تحصيل مواد بسيارى كه بدو داده‏اندصحيح است. درين كتاب‏ها جابر غير از دستور تهيه بعضى مواد وتركيبات شيميائى،درباب روشهاى مربوط به مطالعات شيمى،نظريات‏قابل ملاحظه دارد چنانكه درباره پيدايش فلزات نيز به وسيله وى نظريه‏يى‏بيان شده است،موسوم به نظريه كبريت و زيبق.بموجب اين نظريه‏اختلاف فلزات ششگانه به نسبت تفاوت مقدار گوگرد و جيوه آنهاست،بدينگونه در باب پيدايش فلزات نظريه وى يك نوع تئورى زمين شناسى‏است.همچنين وى در بعضى اعمال شيميايى مانند تصعيد،تبخير، ذوب كردن،و متبلور كردن مواد راههاى درست نشان داده است.

همچنين مساله احتراق( اكسيداسيون)و مساله احياء كردن(ردوكسيون)را در اعمال شيميائى وى بود كه به بيان علمى در آورد.

رازى-كه وارث تعليم وى محسوب مى‏شد-نيز در كيميا،تحقيقات‏مهم انجام داد و همچنين در اعمال شيميائى.چنانكه كشف و تركيب‏زيت الزاج( اسيد سولفوريك)و الكل را به وى منسوب داشته‏اند كه‏در مورد دوم گويا اكنون جاى ترديد هست.بهر حال مسلمين در ضمن‏اعمال شيميائى خويش بعضى مواد تازه كه بريونانيها مجهول بودبدست آوردند مثل جوهر گوگرد،الكل،تيزاب سلطانى،و جز آنها،بعلاوه در بعضى موارد اشتباهات يونانيها را هم در شيمى اصلاح كردند.

آشنائى با شوره و گوگرد و نفت و قير تدريجا نزد آنها منجر به‏استفاده ازين مواد قابل احتراق شد براى صناعات جنگى.باروت كه‏وجود آن بزرگترين انقلاب را در فنون جنگى پديد آورد در اروپاى غربى تااواخر قرون وسطى ناشناخته بود،كشف آن را هم غالبا به راجربيكن‏منسوب مى‏دارند اما حق آنست كه اين ماده شيطانى در واقع نخست‏متاسفانه بوسيله مسلمين به دست اروپاييها رسيد.اگر چه نه باروت رامسلمين اختراع كردند نه قطب نما را ليكن اين هر دو را اروپا از مسلمين‏اخذ كرد و همينها به اضافه كاغذ و چاپ-كه نيز از مواريث چينى‏بود-توانستند عصر جديد را در صنعت و فرهنگ اروپا بگشايند.

مسلمين در استخراج معادن،در ساختن رنگ،در آب دادن‏فولاد،در تهيه چرم و كاغذ و در ساختن اسلحه طى قرنهاى دراز تفوق‏خود را بر دنياى غرب حفظ كردند.در علم حيل و جراثقال نيز حاصل‏كار آنها جالب بود.استعمال آنچه در صنعت‏ساعت،رقاص مى‏خوانندظاهرا از اختراع مسلمين است.هر چند آن ساعت كه خليفه هارون الرشيدجهت‏شارلمانى امپراطور فرانك هديه فرستاد نوعى ساعت آبى بود اما شرحى كه ابن جبير اندلسى درباب ساعت‏بالاى مدخل جامع دمشق بيان‏مى‏كند حاكى است از تكامل نسبى مسلمين در ساختن ساعتهاى‏لنگردار.عباس بن فرناس قرطبى در قرن نهم ميلادى يك نوع ساعت‏ساخت كه تعبيه‏يى پيچيده داشت.بعلاوه،يك دستگاه پرواز اختراع‏كرد كه قرنها قبل از شروع تجربه اروپائيها قسمتى ازين رؤياى قديم‏انسان را تحقق مى‏داد. (80) قسمتى از پيشرفتهاى مسلمين در علوم مربوط به‏مكانيك نيز-مثل صنايع ناشى از توسعه علم شيمى-مصارف نظامى‏يافت و متاسفانه هنوز هم كه عصر اتم خوانده مى‏شود اين تيغ بران علم‏را از دست زنگى مست نمى‏توان باز گرفت.

14- جغرافيا و جهانگردى

آنچه اين فعاليت علمى و صنعتى را به ثمر مى‏رسانيد و در جهان از شرق‏به غرب مى‏برد وجود انواع راهها( مسالك)بود-در بحروبر وهمچنين جنب و جوش بازرگانان و سياحان و حاجيان.رويهمرفته آثار وتحقيقات مسلمين در جغرافيا از جهات مختلف اهميت دارد.غير از وصف‏طرق،و بيان احوال و عوارض طبيعى،مسلمين علاقه خاصى هم به جغرافياى‏انسانى نشان داده‏اند.سرگذشتهاى افسانه آميز ملاحان كه گاه بوسيله‏آنها نقل مى‏شود،آگنده است از اطلاعات مفيد راجع به وصف منازل وراهها و بنادر و آداب و رسوم.سياحتنامه‏ها با وجود علاقه‏يى كه به‏وصف غرايب داشته‏اند غالبا روح تحقيق و تجسس مسلمين را نشان‏مى‏دهند. آثار جغرافيائى مسلمين در واقع بسيار غنى،متنوع،آموزنده،وجالب است و اگر با ذوق نقادى از آنها استفاده شود آنها را مى‏توان‏مشحون از اطلاعات و اسناد بسيار سودمند يافت.به هر حال در جغرافيا،هم وسعت عرصه تحقيقات مسلمين خيلى بيش از يونانيها بود و هم شورو توفيق آنها و از حيث وسعت قلمرو و دقت مواد حاصله هم،علم‏جغرافيا در نزد مسلمين بمراتب از آنچه نزد يونانيها بود پيشتر رفت (81) در بعضى ازين تحقيقات،خاصه در قرون نخستين اسلامى،به نظر مى‏آيدمسلمين از اطلاعات ناشى از منابع بريد و نظام ساسانيان هم استفاده‏كرده باشند.طرز تقسيم دنياى مسكون به هفت كشور،وجود بعضى‏الفاظ يا اصطلاحات فارسى الاصل در جغرافياى اسلامى،و اظهار علاقه‏بعضى از متصديان بريد به مسائل راجع به جغرافيا و مسالك ارتباط‏اينگونه معلومات جغرافيائى را با زمينه اطلاعات و سابقه اسناد ادارات‏بريد عراق در آن اعصار تاييد مى‏كند (82) .

بعضى جغرافيا نويسان اسلامى علاقه خاصى به مشاهده و تجربه‏شخصى نشان مى‏دادند.ازين رو غالب اطلاعات آنها از تجربه و مشاهده‏ناشى مى‏شد نه از نقل مندرجات كتب ديگر.يعقوبى در كتاب البلدان‏خويش تاكيد مى‏كند كه خود مسافرت بسيار كرده است.اطلاعات خويش‏را نيز از ساكنان نواحى بحث اخذ كرده است و صحت آنها را به تصديق‏مردمان راستگوى هم رسانيده است.از ابو الحسن مسعودى كه يك‏جهانگرد با تجربه و در عين حال يك جغرافيادان دقيق و مورخ است‏متاسفانه كتاب القضايا و التجارب در گزارش اسفارش باقى نمانده است‏اما ذوق او را در مطالب راجع به جغرافيا و دقت و وسعت نظرش‏را درين مسائل از مروج الذهب و هم از كتاب التنبيه و الاشراف اومى‏توان دريافت.چنانكه در مقدمه مروج الذهب يك جا بمناسبت،قول‏جاحظ را درباب منشا رود مهران سند نقل مى‏كند و عقيده او را كه‏پنداشته است اين رود همان نيل مصرست‏با همان آبها و همان تمساحهارد مى‏كند و با لحنى آگنده از پرخاش مى‏گويد كتاب الامصار جاحظدر نهايت‏سستى است از آنكه مرد نه درياها را پيموده است نه تن به‏مسافرتهاى زمينى داده است،مثل آنكس كه در شب تاريك هيزم‏جمع مى‏كند مطالب خود را از كتب وراقان جمع كرده است. (83) اين‏اتكاء به تجربه شخصى و ميل به مسافرت و تحقيق كه مسعودى ظاهرا آن را اساس معلومات درست جغرافيائى مى‏داند سبب شد كه مسلمين‏در زمينه جغرافيا معلومات نسبة دقيق كسب كنند خاصه كه،هم فعاليت‏بازرگانى ازين معلومات استفاده حاصل مى‏كرد هم در معرفت مسالك‏و طرق،جهت مقاصد مربوط به بريد و نظام عباسى سودمند بود و هم در حج‏و زيارات ازين اطلاعات استفاده مى‏شد.اگر از مؤلفان كتب مشهور جغرافياى‏اسلامى بعضى همچون ابن خرداذبه و يعقوبى عراق را بعنوان مركزربع مسكون تلقى كرده‏اند و بعضى مثل ابن الفقيه و ابن رسته به مكه ومدينه به اين چشم نگريسته‏اند تفاوتشان در ديدگاه است‏يا در مآخذاطلاعات.ظاهرا آنها كه عراق و سواد را قلب ممالك عالم مى‏ديده‏اندكتاب خويش را-احتمالا از مآخذ ايرانى و به هر حال-براى استفاده بريدو اهل تجارت مى‏نوشته‏اند و ديگران كه مكه و مدينه را به عنوان مركزمى‏گرفته‏اند كتابشان تا حدى جوابگوى حجاج و زوار و يا براى رفع‏مشكلات مربوط به كيفيت فتح بلاد و مسايل راجع به خراج آنها بود.

با اينهمه،آنچه موجب جمع آورى اينهمه اطلاعات مختلف درزمينه مسائل جغرافيائى مى‏شد-بر خلاف ترديدى كه بعضى محققان‏درين باب اظهار كرده‏اند (84) -بى شك تا حدى نيز حس كنجكاوى مسلمين‏بوده است و علاقه‏شان به تحقيق در احوال بلاد و اقوام مختلف. در واقع‏جغرافياى انسانى از مسايلى است كه مسلمين به آن علاقه خاص نشان‏مى‏داده‏اند و آثار مسعودى و بيرونى مخصوصا گواه اين دعويست.رويهمرفته‏توصيفاتى كه جغرافيا نويسان مسلمان از بلاد و نواحى قلمرو خلافت‏كرده‏اند نه فقط جزئيات دقيقى از آنچه به معرفت ارض و اقليم آن بلادمربوط است دارد بلكه در باب آداب معيشت اقوام مختلف،انواع حرفه‏هاو صنايع،عقايد و السنه آنها نيز اطلاعات سودمند در آنها هست.بعلاوه،اطلاعات جغرافيائى مسلمين تنها به حدود قلمرو خلافت محدود نمى‏شد.

نه فقط از طريق راه‏هاى بحرى چين و هند را تا كره-و حتى ژاپن- مى‏شناختند بلكه از راه زمين هم تا تبت و آسياى مركزى و حتى چين نيزمعرفت‏خود را بسط داده بودند.در واقع،پنج قرن قبل از ماركوپولو،يك سياح مسلمان-سليمان تاجر-از چين ديدن كرد و وصف‏مشهودات او در روايت ابو زيد سيرافى باقى است.اين گزارش اگر چه‏چندان فوايد جغرافيائى ندارد ليكن حاكى است از حسن كنجكاوى‏مسلمين و از روابط بازرگانى آنان با چين-حتى قبل از قرن سوم هجرى.

از گزارش سليمان بر مى‏آيد كه چينيها در آن زمانها اثر انگشت را به جاى‏امضاء تلقى مى‏كرده‏اند (85) و اين نكته نشان مى‏دهد كه چين خيلى‏بيش از آنچه در بادى امر به نظر مى‏آيد مى‏بايست در تمدن عالم تاثيرداشته باشد.جاحظ و ثعالبى از تفوق چينيها در صناعات و از اعتقادات‏مبالغه آميزى كه در باب خويش دارند ياد كرده‏اند و به نظر مى‏آيد كه‏بهر حال در شناخت‏سرزمين و مردم چين نيز مسلمين-مثل بعضى‏موارد ديگر-از اطلاعات قديم ايرانيان باستانى استفاده كرده باشند (86) ،همچنين درباب آسياى مركزى و اقوام آن حدود، مسلمين اطلاعات‏دقيقى بدست آوردند كه آنچه يونانيها در آن ابواب مى‏دانستند با آن‏قابل قياس نبود.كتابى كه بيرونى درباب هند نوشته است-تحقيق‏ماللهند-در واقع نه جغرافياست نه تاريخ،گنجينه‏ايست از تمام‏معلومات راجع به سرزمين هند آن هم بر اساس تحقيقات درست علمى،واين كتاب يك نمونه و يك شاهكار از تحقيق بى‏شائبه مسلمين است درزمينه مسائل راجع به جغرافياى انسانى و فولكلور.يك شاهد ديگر بر اين‏كنجكاوى علمى و بى شائبه مسلمين جستجويى است كه درباب تعيين‏محل غار اصحاب كهف و سد ياجوج كرده‏اند.واثق خليفه،بنابر مشهور،محمد بن موسى الخوارزمى منجم و رياضيدان معروف را در راس يك‏هيئت‏براى تحقيق درباب محل و كيفيت اجساد اصحاب كهف به روم‏فرستاد و او در تپه‏يى نزديك شهر افسوس،كهف و اجساد اصحاب آن را مشاهده كرد و در مراجعت گزارش كار را بخليفه داد.

داستان اين ماموريت علمى در كتاب ابن خرداذبه نقل شده است‏و صحت اين ماموريت را مورخين اروپائى هم تصديق كرده‏اند (87) مسافرت سلام ترجمان هم كه براى تعيين سد ياجوج كرد به امر همين‏خليفه بود.بموجب قرآن(8/97-95)گشوده شدن راه ياجوج وماجوج نشانه‏يى است از اقتراب وعد حق.اما ياجوج و ماجوج چه‏كسانى بوده‏اند محل بحث‏بوده است و گفتگو.بر حسب تحقيقات‏امروز ياجوج و ماجوج نام عربى دو قبيله بوده است از حدود ارمنستان وقفقاز كه از مساكن خويش غالبا سرزمين سوريه و فلسطين را تهديدمى‏كرده‏اند (88) سدى هم كه ذوالقرنين در مقابل آنها ساخت مى‏بايست‏مربوط به همين حدود باشد و حاكى از وجود تهديد در قرب مساكن‏اقوام عرب و يهود.بهمين سبب بود كه سلام ترجمان هم براى بررسى‏محل سد به ارمنيه و قفقاز و خزر مى‏رود،نه به چين كه بعدها در تصورعامه ديوار آن با سد ياجوج اشتباه شده است.در هر حال،با وجود آنكه‏سعى مقدسى براى آنكه تمام درياهاى عالم را منحصر به دو بحر قلمدادكند-بحر الروم و بحر الصين-با معارضه شديد علماء مواجه شد، (89) سعى در فهم آنچه در قرآن راجع به مسائل مربوط به جغرافيا و احوال بلادو بحار و جبال هست نيز همواره يك محرك بى‏شائبه بوده است‏براى‏اشتغال مسلمين به جغرافيا.

جستجوى عجايب بلاد كه طبعا جالب و گاه خيال انگيزست درنزد مسلمين نيز مثل يونانيها و حتى اروپائيان كتب سفرنامه و گاهى‏كتب جغرافيائى مبتنى بر آنگونه سفرنامه‏ها را احيانا مشحون از اغراقهاى‏گزاف آميز و قصه‏هاى باور نكردنى كرد.خاصه قصه‏هايى كه بحر پيمايان‏درباب چين و هند و بلاد دور دست نقل مى‏كردند با شوق و علاقه عام‏مواجه مى‏شد. معهذا،اخبار درست و دقيق كه در كتب جغرافيا و گزارش سياحان نقل مى‏شد قلمرو اطلاعات جغرافيائى مسلمين را بنحوحيرت انگيزى از اطلاعات قدماء يونان وسيعتر كرد.در قصه مغرورين-چند تن ملاح جسور از اعراب مغرب-كه گويند در جستجوى بحرظلمات طى چندين ماه در درياها به سير و سياحت پرداختند مى‏توان همان‏شور و شوق اكتشاف را يافت كه قرنها بعد از آنها،حتى قرنها بعد ازادريسى كه تفصيل اين قصه را در نزهة المشتاق خويش آورده است،امثال كريستوف كلمب و امريكو وسپوس و ماژلان و ديگران را به سيربحرها واداشت.آيا مسلمين در جنوب اقيانوس اطلس،چنانكه از اين‏گزارش ادريسى بر مى‏آيد،واقعا به نوعى مردم سرخ پوست‏برخورده‏اند؟

اگر بر خورده باشند باز روايت ادريسى شكل قصه دارد و مبالغه.در هرحال،روايت‏حاكى است از كنجكاوى سياحان و جسارت ملاحان مسلمين‏و اكتشافات ماجرا جويانه‏شان در بحر و در بر.

قديمترين اطلاعات جغرافيائى در باب روسيه گزارش ابن فضلان‏است كه از جانب المقتدر خليفه عباسى به دربار شاه بلغار رفته است وگزارش او در معجم البلدان ياقوت نقل شده است. المهلبى در سال 375هجرى در كتابى كه براى خليفه العزيز بالله فاطمى نگاشت توصيف‏دقيقى از بلاد سودان نوشت كه تا آن وقت‏بيسابقه بود.در حدود سنه‏400 هجرى يك بحر پيماى مسلمان با سفينه‏يى هندى حتى سواحل‏افريقاى جنوبى را ديد (90) از طريق بحر سند قسمتى از سواحل چين تا كره‏مورد سياحت‏بحر پيمايان مسلمان شد و قرنها قبل از اروپائيها،مسلمين‏ژاپن را شناختند.نام اين سرزمين مجهول را محمود كاشغرى جبركه ( Djabarka) ياد مى‏كند و رشيد الدين فضل الله چيمنگو (Tchibengou) است و اين همان‏نام است كه كه ظاهرا هر دو مصحف چيزى شبيه (Zipengu) ياد مى‏كند و نزديكست‏به‏شكل تلفظ امروز فرانسوى و ماركوپولو زيپنگو انگليسى آن.بعضى جغرافيا نويسان اسلام، ظاهرا از روى فرضيات يا اطلاعات هندوان،قرنها پيش از كشف قاره‏امريكا برخوردند به اينكه در آنسوى نيمكره مسكون هم بايد خشكى‏باشد و همين فرضيه بود كه وقتى به كريستف كلمب رسيد وى را به‏كشف قاره جديد رهنمون شد. بدرستى دانسته نيست كه ازين گنجينه‏تحقيقات جغرافيائى مسلمين،اروپائيها-قبل از شروع اكتشافات‏جغرافيائى خويش-تا چه حد خبر داشته‏اند اما لا اقل كتاب ادريسى‏عالم مسلمان اندلسى-كه مجموعه‏يى از جغرافيا و نقشه عالم را ازروى كتب سابقين براى راجر دوم پادشاه نرمان جزيره سيسيل تصنيف‏كرد و آن را نزهة المشتاق يا رجريه نام نهاد نمى‏بايست‏براى اروپائيهامجهول مانده باشد. (91) و با آنكه تلخيصى از آن فقط در سال 1619در روم منتشر شده است گمان مى‏رود،مندرجات كتاب براى علماء مسيحى‏قرن دوازدهم-از سيسيل و ايتاليا و ساير بلاد مجاور-تا حدى‏معروف و احيانا مورد استفاده واقع شده باشد.چنانكه تقويم البلدان ابو الفدا هم‏حتى در نيمه اول قرن هفدهم ميلادى هنوز مورد استفاده اروپائيها بود.

به عقيده پاره‏يى از اهل تحقيق،اروپا در تمام قرون وسطى اثرى كه آن‏را بتوان با كتاب ابو الفدا مقايسه كرد بوجود نياورد (92) نزهة المشتاق‏ادريسى هم كه قبل از آن تاليف يافت در اروپا تاثير قابل توجه داشت.

نقشه‏هاى ادريسى درين كتاب نمونه كمال نقشه بردارى بود در دوره‏يى كه‏هنوز اروپا قرون وسطاى خويش را مى‏گذرانيد و ازين عوالم بى‏نصيب بود.

اگر اندكى بعد ازين دوره،آن شور و شوق عهد اصطخرى و مقدسى درمسلمين براى تحقيقات جغرافيائى باقى نماند هنوز سياحت نامه‏هائى مثل‏كتاب ابن جبير و ابن بطوطه بوجود مى‏آمد.بعلاوه،يك توفيق بزرگ‏مسلمين تاليف دائرة المعارف بزرگ جغرافيائى ياقوت است‏به نام‏معجم البلدان كه در جغرافيا و احوال بلاد و اقوام عالم همان مقامى‏را دارد كه شايد فقط براى تاريخ ابن اثير و كتاب حاوى رازى بايد قائل‏شد.اين مايه آشنايى با ممالك و مسالك بى شك ارتباط مستقيم داشت‏بافعاليت‏بازرگانى مسلمين.در طى چندين قرن قبل از جنگهاى صليبى‏بحر متوسط-مديترانه-تقريبا در انحصار بحر پيمايان مسلمان بود.

چنانكه بحر احمر،درياى هند و خليج فارس نيز در آن مدت شاهد جنب‏و جوش بازرگانان اسلام بشمار مى‏آمد همانطور كه راه‏هاى كاروانى‏نيز مسير امتعه و تجارت آنها بود.محصولات كشاورزى و صنعتى‏مسلمين در شرق و غرب عرضه مى‏شد و حاصل آن پيشرفت صنعت و زراعت‏بود در شرق و غرب.بعضى مركبات و ميوه‏ها را مسلمين از طريق شام وفلسطين به اسپانيا منتقل كردند،همچنين زراعت نيشكر را كه مسلمين‏از هند آموخته بودند صليبيها از مسلمين اخذ كردند.اول كسى كه دراروپا پنبه كشت‏بنابر مشهور،مسلمين بودند.بعلاوه، (Muslin) منسوجات مسلمين‏در بازارهاى اروپا خريدار بسيار داشت،الفاظ موصلى (Tapis) كه در زبانهاى اروپائى هست‏يادگاريست‏ازين جنب (Damask) عتابى دمشقى Magazin Bazar (بازار)، Tariff (تعرفه)، و جوش بازرگانى مسلمين،چنانكه كلمات Caravan (كاروان)،هنوز از (چك،الصك) آن دوران فعاليت‏بازرگانى مسلمين‏حكايت دارد.تجارتى چنين پر جنب و جوش مقتضى معرفت درست‏مسالك بود،و آشنائى با اقوام و نژادهايى چنين گونه‏گون شناخت جغرافياو تاريخ آنها را اقتضا مى‏كرد.