مسائل جمعيتى و دموگرافيكى جهان اسلام

آمارنامه غربى و مراكز آمارى وابسته به استكبار، برخلاف دقت علمى و ادعائى كه دارند در بولتن‏ها و نشريات آمارى خود مى‏كوشند كه تعداد مسلمانان را كمتر از ميزان واقعى آنها قلمداد كنند به عنوان مثال «دائرة المعارف بريتانيا» در سال 1968 ميلادى تعداد مسلمين جهان را 474300000 نفر گزارش نموده ولى 4 سال بعد يعنى در سال 1972 ميلادى تعداد آنان را كمتر از اين مقدار و برابر 471300000 نفر ذكر مى‏كند ولى در همين فاصله معيت‏يهوديان بر طبق آمار آنها از 5/13 ميليون نفر به 5/14 ميليون نفر بالغ مى‏گردد و بر تعداد مسيحيان نيز افزوده مى‏شود. اين در حالى است كه مجامع عليم و سازمانهاى جمعيت كشورهاى اسلامى بالاست. بنابراين برايدست‏يافتن به آمار واقعى مسلمانان جهان نمى‏توان به منابع غربى استناد كرد، اين مسئله يعنى كمتر از واقعيت نشان دادن سكنه مسلمين در مورد اقليت‏هاى مسلمان ساير كشورهاى غير مسلمان مشهودتر است.

«موتمر الاسلاى پاكستان‏» آمار مسلمانان را در سال 1964 م 647011080 نفر مى‏داند. نشريه الاتتحاد ارگان رسمى فدراسيون انجمنهاى اسلامى دانشجويان در آمريكا و كانادا آمار مسلمين را در سال 1968 م 659245083 نفر دانسته است، آمار سال 1970 ميلادى بيانگر آن است كه در اين سال 000/000/733 مسلمان در جهان وجود داشته است، تقويم جهانى سال 1983 ميلادى آمار مسلمين را 000/000/900 ذكر كرده در حالى كه على كتانى در كتاب «اقليت‏هاى مسلمان در جهان امروز» آمار مسلمين را به نقل از منابع آمارى سال 1982 م 000/427/1029 ذكر مى‏كند از اين ميزان، 636720000 نفر در كشورهاى مستقل اسلامى و 392707000 نفر به عنوان اقليت مسلمان درسرزمين‏هاى غير اسلامى سكونت داشته‏اند.

طبق آمارى كه در ذيل نقشه جهان اسلام (منتشر شده از سوى وزارت ارشاد جمهورى اسلامى ايران) درج شده در آغاز سال 1403 هجرى قمرى مطابق با 1362 شمسى، كل مسلمين در كشورهايى كه بيش از 50% مسلمان داشته‏اند 709992000 نفر و مسلمين كشورهاى ديگر 285207113 نفر بوده‏اند. طبق آمارهاى منتشره مربوط به سال 1986 م در 51 كشور مستقل اسلامى 850354300 نفر و در سرزمين‏هايى كه بين 1% تا 49% مسلمان داشته‏اند، تعداد مسلمين به 1149638180 نفر بوده‏اند.

طبق جدولى كه در يكى از بولتن‏هاى وزارت امور خارجه جمهورى اسلامى ايران مندرج است، جمعيت مسلمين به 000/ 200/155/1 نفر در سال 1991 ميلادى رسيده است. در جدول مزبور جمعيت جهان اسلام به شكل زير توضيع شده است:

نواحى جعيت

شمال افريقا - مصر 100500000

غرب افريقا 125000000

مركز افريقا 18000000

شرق افريقا 93000000

جنوب افريقا 15300000

ملت‏هاى غرب 62600000

تركيه، ايران و افغانستان 114800000

شبه قاره هند 180500000

آسياى جنوب شرقى 275000000

خاور دور 81000000

اروپا 18300000

امريكا، اقيانوس آرام 5900000

جمع كل 1155200000

قطب‏هاى جمعيتى كشورهاى اسلامى عبارتند از:

1- آسياى جنوبى با 3 كشور 204190000 نفر.

2- آسياى جنوب شرقى با 3 كشور 186720000 نفر.

3- خاورميانه و آسياى جنوب غربى با 15 كشور 139940000 نفر.

4- افريقاى غربى با 8 كشور 134420000 نفر.

5- افريقاى شمالى با 5 كشور 106700000 نفر.

6- ناحيه صحراى بزرگ آفريقا با 6 كشور 48600000 نفر.

7- افريقاى شرقى و ناحيه شاخ افريقا با 28840000 نفر.

8- ناحيه بالكان با دو كشور حدود 8000000 نفر.

قاره آسيا در بين خشكى‏هاى بزرگ جهان 65% سكنه مسلمان را بخود اختصاص داده است. 25% مسلمين در كشورهاى عربى و 10% در افريقا زندگى مى كنند. اندونزى بنگلادش و پاكستان به تنهائى بيش از 40% سكنه جهان اسلام را تشكيل مى‏دهند.

پر جمعيت‏ترين كشور اسلامى اندونزى است كه در حال حاضر 187 ميليون نفر سكنه دارد. كم جمعيت‏ترين كشور مسلمان، مالديو مى‏باشد كه تعداد سكنه آن به 180000 نفر مى‏رسد. ميانگين تراكم نسبى كشورهاى اسلامى حدود 103 نفر در كيلومتر مربع است كه بيشترين آن با 774 نفر در كيلومتر مربع مربوط به بنگلادش و كمترين آن به جمهورى عربى صحراى باخترى اختصاص داد.

در مورد تعداد كشورهاى مستقل اسلامى نظرات و عقايد متفاوتى مطرح مى‏باشد، در كتابى تحت عنوان " Gazetter|World|Muslim " كه در سال 1964 ميلادى انتشار يافته 36 كشور اسلامى كه متجاوز از 50% مسلمان داشته به عنوان كشورهاى مستقل اسلامى معرفى شده‏اند.

«دكتر ابوالفضل عزتى‏» طى مقاله‏اى تحت عنوان: «شناخت اجمالى جهان اسلام‏» 40 كشور را معرفى مى‏كند كه متجاوز از 50% مسلمان دارد. دكتر محمد حسن گنجى، كشورهايى را مسلمان مى‏داند كه بيش از 75% مسلمان داشته باشد و با اين تعريف 34 كشور اسلامى از مجموع كشورهاى جهان تحت عنوان سرزمين‏هاى اسلامى مورد مطالعه قرار مى‏گيرند.

برخى، از كشورهايى را اسلامى مى‏دانند كه عضور: «سازمان كنفرانس اسلامى‏» هستند. على كتانى در كتاب «اقليت‏هاى مسلمان در جهان امروز» و دكتر غلامحسين خورشيدى در كتاب «بازار مشترك اسلامى‏» چنين نظرى دارند، در اين تقسيم‏بندى اوگاندا و گابن كه كمتر از 50% مسلمان دارند، عضو اين سازمان بوده اما اتيوپى كه بالاتر از 50% مسلمان دارد به عضويت آن در نيامده است در آمارى كه به سال 1986 ميلادى انتشار يافته، 52 كشور اسلامى معرفى شده كه بيش از 50% مسلمان داشته‏اند.

متوسط نرخ رشد سالانه جمعيت كشورهاى اسلامى، 3% مى‏باشد كه بالاترين آن مربوط به قطر با 9% است و كمترين آن به افغانستان با 9/1% اختصاص دارد. متوسط عمر در كشورهاى اسلامى 48 سال است كه كمترين آن با 38 سال مربوط به كشور چاد واقع در صحراى افريقا مى‏باشد. ميزان اميد به زندگى در اين كشورها 7/57 سال و ميانگين سنى 4/23 سال است.

متوسط زاد و ولد براى سرزمين‏هاى اسلامى 6/39 در هزار و ميزان مرگ و مير 6/16 در هزار گزارش شده، اما ميزان مرگ و مير كودكان 95 نفر در هزار مى‏باشد.

به لحاظ گروههاى سنى در خصوص كشورهاى اسلامى آمارهاى زير، قابل ذكر است:

25/42% سكنه اين كشورها بين (0) تا (14) سال عمر دارند. درصد سالخوردگان و افراد 60 ساله به بالا 25/5% است، 5/52% بقيه در گروه سنى (15) تا (59) سال قرار مى‏گيرند.

ميانگين بعد خانوار در كشورهاى اسلامى 35/5 نفر مى‏باشد.

به رغم تاكيد مكرر اسلام در خصوص تعليم و تعلم به دليل نقشه‏هاى استعمارى و ركود فرهنگى، آمارها از ميزان بيسوادى بالا در كشورهاى اسلامى حكايت مى‏كند. بر اساس آمار سال 1980 ميلادى در كل اين كشورها صرفا 37% از نعمت‏سواد برخوردار بوده‏اند. در غالب اين كشورها، نظام آموزشى ساختارى استعمارى دارد و لذا تربيت‏يافتگان مراكز آموزشى آن مناسب با فرهنگ غربى تربيت‏شده و نسبت به فرهنگ خود حالت بيگانگى دارند. در اين سيستم، كمتر در جهات مهارتهاى فنى و تخصصى تلاش مى‏شود و غالب افراد تحصيل كرده در مراكز خدماتى جذب مى‏شوند. در ضمن در غالب اين كشورها تحصيلات عالى به نخبگان و مرفهين اختصاص دارد. ايران و چند كشور انگشت‏شمار ديگر در اين مورد استثنا هستند.

نابسامانيهاى آموزش و پرورش در اين ممالك آن قدر زياد هست كه 30% از افراد لازم التعليم از رفتن به مدرسه محرومند و نرخ تكرار پايه تحصيلى براى كشورهاى اسلامى بين 15 تا 30% است.

در كل كشورهاى اسلامى براى هر 900 نفر در يك تخت بيمارستانى وجود دارد. كشورهاى نفت‏خيز بخصوص در سرزمين خاورميانه به بركت اقتصاد متكى به نفت وضع بهترى دارند. چنانچه در كشور قطر به ازاى هر 96 نفر يك تخت بيمارستان وجود دارد ولى در افغانستان براى هر 6500 نفر يك تخت بيمارستانى در نظر گرفته شده است.

در كشورهاى اسلامى براى هر 14500 نفر يك پزشك وجود دارد، اين رقم براى كشورهاى مسلمان قاره آسيا 9000 و براى كشورهاى مسلمان افريقا 20000 نفر گزارش شده است. فاجعه در مورد اتيوپى است كه به ازاى هر 73000 نفر يك پزشك دارند.

سوء تغذيه و فقر مواد غذايى، گرسنگى كمى و كيفى بيماريهاى عفونى و انگلى. امراض قارچى، فشارهاى ناشى از كار زياد، تلفات ناشى از جنگ‏ها و درگيرى‏هاى ناحيه‏اى، داخلى و قبيله‏اى از يك سو و عدم توسعه صنايع دارويى و پزشكى، كمبود دارو، و عقب افتادگى مسائل بهداشتى و ضعف مصون سازى همگانى از سوى ديگر، از عواملى است كه مرگ و مير افراد را در اكثر اين كشورها فراهم نموده است.

نژاد و زبان

گرچه به استناد آيات قرآن و روايات اسلامى اصالت دادن به نژاد در اسلام مطرود است ولى شناخت جوامع و گروههاى اجتماعى منافاتى با اين مسئله ندارد چنانچه در حديثى آمده است.

«اگر يكى از شماها برادر مسلمان خود را دوست بدارد بايد از نام وى، نام پدر، نام تيره و تبارش بپرسد و آگاهى يابد، زيرا كه حق واجب و وظيفه برادرى راستين ايجاب مى‏كند كه از اوضاع و احوال او آگاه شود و گرنه آشنائى غير كامل، يك شناسائى احمقانه است‏».

اصولا اسلام به عنوان يك ايمان و عقيده واحد در عين حالى كه وحدت خويش را حفظ نموده در ظرف مليت‏هاى گوناگون تنوع يافته است. اسلام حقيقتى است كه مليت‏ها را به عنوان واقعيت مى‏پذيرد و حتى قرآن اين واقعيت را به خدا منسوب مى‏داند اما موجب تعارف مى‏داند نه عامل تفاخر و برترى طلبى ولى استعمار و استكبار، جهت ايجاد نفاق بين كشورهاى اسلامى و حتى براى تزلزل در داخل اين كشورها مليت‏ها، قبائل و گروههاى نژادى را تحريك مى‏كند و روى هر كدام تكيه مى‏نمايد تا به منظور خود كه انهزام و شكست دولت‏هاى اسلامى است نائل گردد.

از مجموع 46 كشور اسلامى، در 19 كشور، اكثريت با نژاد سامى و اعراب مى‏باشد و البته اقليت‏هاى ديگر نژادى در اين كشورها ديده مى‏شوند مثل كردها در عراق و سوريه و گروههاى بربر در كشورهاى افريقائى عرب زبان. در 11 كشور اسلامى كه تماما در قاره افريقا قرار دارند غلبه با گروه نژادى سياهان است كه در ميان آنها تيرهاى اعراب و سفيد پوستان اروپائى قابل مشاهده‏اند.

منشا نژادى 6 كشور اسلامى كه در آسيا واقعند «زرد» مى‏باشد كه شامل تيره‏هاى مغولى تاتار، ازبك، زرد مالايائى، زرد بنگالى، زرد اندونزيائى، هندى و چينى مى‏باشند.

در كشور تركيه، اكثريت مننحصرا با نژاد ترك‏هاى آناتولى است كه وابسته به نژاد سامى هستند و بزرگترين اقليت آن كردها مى‏باشند. منشا نژادى ايران پارسى و آريائى است.مردم پاكستان از نژاد سفيد و تيره‏هاى سند و پنجابى هستند. سكنه جيبوتى و سومالى از نژاد سوماليائى و عفار مى‏باشند. در كشور اتيوپى 3 نژاد گالا، امهر و عرب مشاهده مى‏گردد. مردم آلبانى از تيره‏هاى آلبانى‏توسك مى‏باشند. دربرخى كشورهاى اسلامى تعداد قابل توجهى تيره‏هاى نژادى با لهجه‏هاى گوناگون زندگى مى‏كنند كه در اندونزى تعداد آنها به 300 تيره و در نيجريه به 250 تيره بالغ مى‏گردد.

در20 كشور اسلامى، زبان رايج زبان عربى است و در كنار آن زبانهاى بومى چون كردى فارسى، بربر و مانند آن متداول مى‏باشد و به دليل سلطه استعمارى در تعدادى از آنها زبانهاى فرانسه انگليسى و پرتقالى رواج دارد. در 11 كشور اسلامى متاسفانه زبان رسمى، زبان بيگانه و بخصوص انگليسى، پرتقالى و فرانسوى رواج دارد اما در كنار آن، مردم در گفتگوهاى روزمره از زبان دوم كه زبان بومى است و با فرهنگ و سنت‏هايشان تطابق دارد، استفاده مى‏كنند. زبان مردم ايران فارسى و زبان رسمى‏تركيه، تركى است در كشورهاى اندونزى، بنگلادش، مالديو، مالزى، جيبوتى و سومالى، زبانهاى بومى رواج دارد.

اقليت‏هاى مسلمان

اقليت‏هاى مسلمان كه دين مبين اسلام را پذيرفته و با فرهنگ اسلامى در كشورهاى دگير سكونت دارند و با سنن متمايز و رفتار مشخص و فرهنگ خاص، خود را از افراد غير مسلمان تفكيك نموده‏اند و مى‏توانند با تشكيل برادرانه، پيروى از رهبران دينى، حفظ هويت اسلامى و پايدارى به اصول و ضوابط آئين اسلام و اجتناب از فرقه‏گرايى و پرهيز از برناه‏هايى كه با شئونات اسلامى ناسازگار است، قدرتى معنوى را بوجود آورند كه تحريكات سياسى و فشارهاى اجتماعى و غلبه فرهنگ اكثريت نتواند هيچ لطمه‏اى بدانها وارد نمايد.

البته برخلاف آنكه برخى كشورها، زندگى مسالمت‏آميز را با اقليت‏هاى مسلمان رعايت مى‏كنند در پاره‏اى از واحدهاى سياسى مسلمين تحت‏شرايط و زير فشارهاى غير قابل تحمل زيدگى مى‏كنند تبليغات مسيحى و فعاليت‏هاى تبشيرى همراه با وعده و وعيدهاى زياد و كمك‏هاى مالى مشكلى است كه اقليت‏ها را تهديد مى‏كند و در مواقعى ممكن است به استحاله آنها در جوامع اكثريت منجر گردد.

در بعضى نقاط جهان، سردمداران كشورها شديدترين تعارض‏ها و خشونت‏ها را بر عليه مسلمين روا داشته و به كشتار، شكنجه، اخراج و مصادره اموال آنها پرداخته‏اند. برخورد دولت فيليپين، تايلند، برمه (ميانمار) اتيوپى و ... با اقليت‏هاى مسلمان نمونه بارزى از اين رفتار خشن است بطور كلى مشكلات اقليت‏ها را كه يك سوم سكنه جهان را تشكيل مى‏دهند مى‏توان در موارد زير خلاصه نمود:

1- ارائه آمار غير واقع در مورد آنها از سوى كشورها، فرهنگ نامه‏هايى چون فرهنگنامه سالانه بريتانيكا و نيويورك تايمز در مورد آنها آمار مغرضانه‏اى منتشر نموده‏اند.

2- چون مسلمانان اغلب زبان عربى دارند در كشورهاى غير مسلمان از آموزش زبان مذكور كمتر بهره دارند و از منابع فرهنگ اسلامى جدا هستند.

3- تعليم و تربيت كودكان مسلمان در نظام آموزشى - تربيتى كشور غير مسلمان.

4- مسخ فرهنگى و ذوب شدن در فرهنگ كشور ميزبان بويژه در كشورهايى كه فرهنگ آنها با فرهنگ اسلام در ستيز است.

5- وجود مفاسد اجتماعى و تحقير ارزشهاى اجتماعى مسلمين و عدم وجود قيد و بندهاى اخلاقى و تبليغات مبتنى بر رشد فرهنگ ضد اسلامى و نفى ارزشهاى معنوى كه جوانان مسلمان را از انديشه‏ها و رفتارهاى اسلامى جدا مى‏كند.

6- مشكلات مالى و اقتصادى و تنگناهايى كه بر اثر حركات تبعيض گونه دولت‏ها نسبت به مسلمين اعمال مى‏گردد.

7- وجود نتاقض براى فرزندان مسلمان زيرا در خانه، تحت روش تربيتى والدين هستند ولى واقعيت‏هاى اجتماعى برخلاف ارزشهاى اسلامى است، هم شاگردان غير مسلمان نيز اين تناقض را تشديد مى‏نمايند.

8- جدايى با كشورهاى مسلمان و نظر افكندن بر آن كشورها از ديد بوقهاى تبليغاتى استكبار و كشورهاى غير مسلمان. به عنوان مثال برخى اقليت‏هاى مسلمان در مورد ايران بدليل تبليغات منفى ابرقدرتها تصور نادرستى دارند.

9- عدم احترام به انديشه‏ها و آراء مسلمين و بى توجهى به حقوق سياسى اجتماعى مسلمين و محروميت از امكانات رفاهى - خدماتى و فرهنگى.

10- عدم دخالت مسلمين در امور سياسى - نظامى كشور ميزبان در حالى كه اقليتى قابل توجه را تشكيل مى‏دهند. در اتيوپى، تانزانيا و موزامبيك با آنكه مسلمين در اكثريتند ولى بر شئون مملكتى تاثيرى ناچيز دارند.

11- در برخى كشورهاى افريقائى منل كنگو، ساحل عاج، ليبريا، توگو، غنا، جنوب آفريقا، زئير و آنگولا خشكسالى‏ها - جنگ‏هاى قبيله‏اى و نبردهاى مرزى آنچنان مسلمانان را در فقر مالى قرار داده كه آنها را آماده پذيرش كمكهاى مالى مى‏كند كه زير پوشش سياسى و تبليغات استكبارى به آنه داده مى‏شود.

12- عدم به رسميت‏شناختن آنها كه خود مشكلات اجتماعى سياسى عديده‏اى را به بار مى‏آورد. درمورد آمار اقليت‏هاى مسلمان نمى‏توان نظر قاطعى ارائه نمود زيرا بسيارى از كشورها به دليل مسائل فرقه‏اى كه در داخل خود دارند از ارائه دقيق آمار پيروان اديان اجتناب مى‏ورزند و شايد هم اين بهانه‏اى است براى مقاصد سياسى آنها، درممالك غربى و امريكا و ديگر كشورهاى توسعه يافته از انجام سرشمارى دقيق در مورد مسلمين خود دارى مى‏كنند، در كشورهايى كه ابراز عقديده براى مسلمين خطر ايجاد مى‏كند برخى از مسلمانان اعتقادات مذهبى خود رامخفى نگاه مى‏دارند.

طبق آمار سال 1982 ميلادى 39270700 نفر مسلمان در49 كشور غير مسلمان سكونت داشته‏اند كه 6/11% كل مسلمين را تشكيل مى‏داده‏اند. در يك نمونه آمارى ديگر كه مربوط به سال 1981 ميلادى است تعداد مسلمين در 63 كشور كه بين 1% تا 49% مسلمان داشته‏اند به 285207113 نفر بالغ مى‏گرديده است. در سال 1985 م آمار اقليت‏هاى مسلمان به 371 ميليون نفر رسيده كه نسبت به آمار سال 1982، كاهش زيادى را نشان مى‏دهد. شايد هم اين تفاوت‏هاى فاحش ناشى از اين باشد كه برخى از كشورها را كه مسلمانان آنها در حد 50% بوده جزو كشورهاى مسلمان به حساب آورده‏اند تا آنجا كه در پاره‏اى منابع 57 كشور مسلمان معرفى شده است ولى گروه تحقيقاتى مجله تايم تعداد كشورهاى اسلامى را 37 كشور ذكر نموده است.

آمار سال 1986م تعداد مسلمين ساكن در 68 كشور غير اسلامى 299283880 نفر ذكر مى‏نمايد.

آوارگان و پناهندگان جهان اسلام

در بين كشورهاى اسلامى، ايران با متجاوز از 5/2 ميليون آواره افغانى و عراقى در جهان بالاترين تعداد آواره را دارد. پاكستان با قريب به 2 ميليون رتبه دوم و سودان با 5/1 ميليون آواره رتبه سوم را دار است. در اتيوپى بدليل سركوب شديد نيروهاى مسلمان واقع در شمال غربى اين كشور و خشكسالى‏هاى دوره‏اى كه گريبانگير مردم شده حدود نيم ميليون مسلمان به حالت آواره به سر مى‏برند. نبرد خونين بين سومالى و اتيوپى صدها هزار آواره را متوجه منطقه هارژبيل و سيدامو نموده است‏يك سوم سكنه سومالى آوارگان اوگاندائى هستند كه بخاطر جنگ و خشكسالى سرزمين خود را ترك نموده‏اند. پناهندگان موزامبيكى در داخل اين كشور و واحدهاى سياسى همجوار آن پراكنده‏اند متجاوز از 300000 نفر بود كه هر ماه قريب ده هزار نفر بدانها افزوده مى‏شود. نزاعهاى قبيله‏اى در كشور بوروند، هزاران نفر آواره را روانه كشوراسلامى تانزانيا نموده است. اكثر آوارگان كشور كامرون كه به 300000نفر بالغ مى‏گردد در شهر كوسوى واقع در ايالت‏شمالى آن سكونت دارند كه ده برابر افراد بومى اين ناحيه هستند. آوارگان افريقائى كه در20 كشور اين قاره پراكنده‏اند به كشورهايى روى آورده‏اند كه خود آنها دچار مشكلات اقتصادى و معضلات اجتماعى مى‏باشند.

نا امنى ناشى از جنگها و تشنجات سياسى در آسياى جنوب شرقى نيز موج آوارگان را به سوى كشورهاى مجاور روانه كرده است. آوراگان واقع در هندوچين از طريق راه دريائى، غالبا به سوى كشور مالزى روانه مى‏شوند. نابرابرى قواى مسلح فيليپين با مسلمانان مورو و هجوم و فشار نيروهاى دولت مركزى به سرزمين مسلمان نشين بانگسامور و موجب آن گشته تا هزاران مسلمان مورويى از سرزمين‏هاى خود رانده شده و به سوى مجمع الجزاير سولو و ايالت صباح در مالزى روى آورند تا از گزند قواى نظامى در امان باشند. در بمباران اين سرزمين‏ها، حداقل دو ميليون نفر آواره گرديدند، در 15 ماه اخير قريب به 300000 نفر مسلمان ميانمارى كه در استان آراكان اين كشور - واقع در نقاط مرز غربى - سكونت داشته‏اند به بنگلادش پناهنده و در اردوگاه «بلومكالى‏» واقع در بخش «اوكياى‏» بنگلادش اسكان يافتند.

غرب آسيا و منطقه خاورميانه بيشترين تعداد آواره را دارد، كودتاى ماركسيستى 27 آوريل 1987 و تهاجم ارتش سرخ به افغانستان موجب آواره شده 5 ميليون افغانى گرديد كه يك سوم آوارگان جهان را تشكيل مى‏دهند، جنگ تحميلى عراق عليه ايران كه از شهريور ماه 1359 ش آغاز شد هزاران معاود عراقى را كه از سوى دولت عراق به بيرون رانده شده بود راهى نوحى مختلف ايران نمود، دومين گروه آوارگان عراقى بر اثر حادثه غمبار و اسفناك حلبچه، خانه و كاشانه خود را ترك نموند، در جريان جنگ خليج فارس و حمله عراق به كويت و نبرد نابرابرى كه بين مردم و ارتش بعثى آغاز گشت‏سيل مردم به سوى مرزهاى تركيه و ايران سرازير شد.

يكى از اسف بارترين آثار شوم غصب فلسطين توسط قواى صهيونيستى، حادثه آوارگى بيش از سه ميليون نفر از مسلمانان مظلومى است كه هستى خود را از دست داده و در نواحى مختلف خاورميانه و حتى سراسر جهان پراكنده شده‏اند. رژيم غاصب صهيونيستى با فراهم ساختن زمينه مهاجرت يهوديان از سراسر جهان در صدد آن است تا تراكم نسبى جمعيت را به حدى برساند كه ديگر امكان پذيرفتن اين سه ميليون آواره وجود نداشته باشد. سازمان ملل متتحد در سال 1949م به فكر تشكيل ارگانى براى رسيدگى به اوضاع آوارگان افتاد و در سال 1951م كميسارياى عالى پناهندگان كار خود را آغاز نمود اما اين ارگان در برابر آوارگان موضع قوى و يكسانى ندارد و كمك‏هاى آن به كشورهاى ميزبان پناهندگان بخش ناچيزى از سرمايه‏هاى عظيمى است كه اين كشورها بايد به آوارگان اختصاص دهند. كشورهاى اروپائى كه از منافع بشر و حقوق انسانها دم مى‏زنند با تصويب عوانين محدودكننده‏اى كه روح بى عدالتى آنان را به ثبوت مى‏رساند، درهاى خود را به روى آوارگان بسته‏اند. به عنوان نمونه در جريان حملات سبعانه صربها به سرزمين اسلامى «بوسنى، هرزگوين‏» قريب به يك ميليون نفره آواره مسلمان اين كشور كمتر جايى را دارند كه در آن اسكان يابند و دولت آلمان از پذيرش حتى بخش كوچكى از آنان امتناع نمود.