--- پاورقى ---
1- مجموعه آثار، ج 2، صص 368 ـ 367 و جامعه و تاريخ ، صص 71 ـ 70
2- مجموعه آثار، ج 2، صص 377 ـ 375 و جامعه و تاريخ ،صص 83 ـ 81.
3-تاءليف اى . اچ . كار، ترجمه حسن كامشاد، ص 8.
4-مجموعه آثار، ج 2، صص 372 ـ 368 و جامعه و تاريخ ،صص 77 ـ 71.
5-مراحل اساسى انديشه در جامعه شناسى ، ص 110
6-مـجـموعه آثار، ج 13 صص 386ـ 384 و مساله شناخت ، صص 81 ـ79 و هم چنين براى اطلاعات بيشتر ر . ك : اسلام و مقتضيات زمان ، ج 2،صص 224 ـ 209 .
7- سوره مجادله ، آيه 21.
8- سوره الصافات ، آيه 173.
9- قـيـام و انـقـلاب مهدى عليه السلام از ديدگاه فلسفه تاريخ ، صص 19 ـ 17.
10- رجـوع شـود بـه تفسير الميزان (متن عربى )، ج 4، ص 102 و ج 7، ص 333 و ج 8، ص 85 و ج 10 صص 73 ـ 71 و ج 18، ص 191.
11- سوره بقره ، آيه 134 و 141.
12- سوره اعراف آيه 34.
13- سوره فاطر، آيه 43.
14- مـجـمـوعـه آثار، ج 2، صص 492 ـ 488 و جامعه و تاريخ ، صص 243 ـ 238.
15-از مجموع بحث هايى كه استاد شهيد در كتاب جامعه و تاريخ از صفحه 80 تـا صـفـحـه 120 بـيـان فرمودند اولا مشخص مى شود كه استنباط قوانين و قواعد كلى از وقـايـع و حـوادث تـاريـخـى مـوقـوف بـه ايـن است كه قانون ((عليت )) و ((جبر على و مـعـلولى )) در حـوزهمسائل انسانى ، يعنى مسائل وابسته به اراده و اختيار انسان ، و از آن جمله حوادث تاريخى ، حكمفرما است ، ثانيا تاريخ طبيعت مادى ندارد. (گرد آورنده )
16- رجوع شود به تاريخ چيست ك تاءليف اى . اچ . كار. ترجمه حسن كامشاد، و درسـهـاى تـاريـخ ، ويـل دورانـت ، و لذات فـلسـفـه ، تـاءليـف ويل دورانت ، صص 312 ـ 291 .
17- هـم چـنـيـن براى اطلاعات بيشتر ر.ك : اسلام و مقتضيات زمان ، ج 2، صص 201 ـ 93.
18- هم چنين براى اطلاعات بيشتر ر.ك به : فلسفه تاريخ ،صص 35 ـ 32.
19- هم چنين براى اطلاعات بيشتر ر.ك به : همان ، صص 73 ـ 60 .
20- هم چنين براى اطلاعات بيشتر ر.ك به : همان ، صص 55 ـ 48.
21- مـجـمـوعـه آثار، ج 2، صص 498 ـ 496 و جامعه و تاريخ ، صص 252 ـ 249.
22- شـهـيـد مـطـهـرى در كـتـاب جـامعه و تاريخ اين مطلب را كاملا ثابت نموده اندعلاقمندان مى توانند به آن رجوع كنند. (گردآوردنده )
23- (بـا تـاءسـف بسيار نسخه دست نويس استاد شهيد در اينجا به پايان مى رسـد. پـيـداسـت كه مطالب بسيار ديگرى را در نظر داشته اند كه فرصت تحرير آن را نيافته اند.)
24- مـجـمـوعـه آثار، ج 2، صص 496 ـ 492 و جامعه و تاريخ ، صص 249 ـ 243 و هم چنين براى اطلاعات بيشتر ر.ك به : فلسفه تاريخ ، صص 100 ـ 74.
25- هم چنين براى اطلاعات بيشتر ر.ك به : فلسفه تاريخ ، صص 27 ـ 21.
26-اسـتـاد مـرتـضى مطهرى در كتاب جامعه و تاريخ ، تحت عنوان ((ايا طبيعت تاريخ مادى است )) به اين مطلب اشاره دارند. (گردآورنده )
27- سوره الرحمن ، آيات 4 ـ 1.
28- سوره علق ، ايات 1 ـ 4.
29- در بـرخـى حـيـوانـات ، در سـطـح حـوادث روز مـره نـه تـجـارب عـلمـى ، نـقـل و انـتـقـال مـكـتـسـبات وجود دارد، مانند آنچه در مورد مورچه گفته مى شود كه در قرآن كـريـم هـم بـه آن اشـاره شـده اسـت : عـعـع ((قـالت نـمـلة يـا اءيـهـا النـمـل ادخـلوا مـسـاكـنـكـم لا يـحـطـمـنـكـم سـليـمـان و جنوده و هم لا يشعرون ))عععع (سوره نمل ، آيه 18).
30- خاتميت ، صص 98 ـ 93.
31- سوره رعد، آيه 11.
32- سوره انفال ، آيه 53.
33- سوره اسراء، آيه 15.
34- سوره انفال ، ايه 53.
35- سوره فاطر، آيه 43.
36- سوره اسراء، آيه 4.
37- سوره اسراء آيه 5.
38- سوره اسراء، آيه 6.
39- سوره اسراء، آيه 7.
40- سوره اسراء آيات 8 ـ 7
41- سوره اعراف ، آيه 96.
42- مجموعه آثار، ج 13، ص 383 و مساءله شناخت ، صص 78 ـ77
43- بـايـد از اقـبـال لاهـورى تـقـدير كرد كه در كتاب ((احياى فكر دينى )) بـيـش از هـر كـس ديـگـر مـتـوجـه ايـن مـسـاءله شـده اسـت . البـتـه اصل مساءله را ديگران هم گفته اند ولى من مسئله ((تاريخ به عنوان يكى از منابع شناخت ))را اول بار در كتاب اقبال ديده ام .
44- شـهـيـد مـطـهـرى در مـجـموعه آثار، ج 13، صص 374 ـ 372 از طبيعت به عنوان يك منبع شناخت ، ياد نموده اند (گردآورنده )
45- مجموعه آثار، ج 2، ص 70 و انسان و ايمان ، صص 74 ـ 73.
46- سوره آل عمران ، آيه 137.
47- مجموعه آثار، ج 13، صص 384 ـ 383 و مساءله شناخت ، صص 79 ـ 78 .
48- سوره هاى انعام ، نمل ، عنكبوت ، روم به ترتيب آيات 11، 69، 20، 42.
49- سوره غافر، آيه 82 و سوره محمد، آيه 10.
50- ايـن گـردش در زمـين براى مطالعه طبيعت نيست (البته آنجايى كه با اين تعبير آمده است ). آنجا كه با تعبير ((سير در زمين )) آمده است براى مطالعه تاريخ است .
51- نهج البلاغه ، (ترجمه دكتر سيد جعفر شهيدى )، نامه 31، (صص 298 ـ 297). (گردآورنده )
52- مجموعه آثار، ج 2 صص 373 ـ 372 و جامعه و تاريخ ، صص 78 ـ 77.
53- سوره احزاب ، آيه 21.
54- سوره ممتحنه ، آيه 4.
55- قـيـام و انقلاب مهدى عليه السلام از ديدگاه فلسفه تاريخ ، صص 50 ـ 49
56- همان ، صص 49 ـ 48.
57- مجموعه آثار، ج 14، ص 451.
58- همان ، ص 450
59- همان ، ص 452.
60- همان ، صص 451 ـ 450.
61- همان ، ص 451.
62- همان ، ج 4، صص 897 ـ 896 و امانت و رهبرى ، ص 130.
63- مجموعه آثار، ج 4، ص 878 و امامت و رهبرى ، ص 102.
64- عـنـوان صـحـيـح كـتـاب الكـامل فى التاريخ است كه در 13 جلد به چاپ رسيده است . (گردآورنده )
65- مجموعه آثار، ج 14، ص 407.
66- سيرى در سيره ائمه اطهار عليه السلام ، صص 200 ـ 199
67- ((اغـانى )) جمع ((اغنيه )) يعنى آوازها. تاريخچه موسيقى را در دنياى اسـلام ـ و بـه تـنـاسـب تـاريـخچه موسيقى ، تاريخچه هاى خيلى زياد ديگرى را ـ در اين كتاب كه ظاهرا هجده جلد بزرگ است بيان كرده است . مى گويند ((صاحب بن عباد)) ـ كه معاصر اوست ـ هر جا مى خواست برود يك يا چند بار كتاب با خودش مى برد، وقتى كتاب ابـوالفـرج بـه دسـتـش رسـيد گفت : ((من ديگر از كتابخانه بى نيازم )). اين كتاب آن قـدر جـامـع و پر مطلب است كه با اين كه نويسنده اش ابوالفرج و موضوعش تاريخچه مـوسـيـقـى و مـوسـيـقـى دانـهـا اسـت ، افـرادى از مـحـدثـيـن شـيـعـه از قـبـيـل مـرحـوم مـجـلسـى و مـرحـوم حـاج شـيـخ عـبـاس قمى مرتب از كتاب اغانى ابوالفرج نقل مى كنند. (اين عبارت از متن كتاب به پاورقى آمده است . گردآورنده )
68- سيرى در سيره ائمه اطهار عليه السلام ، صص 152 ـ 151
69- او مـبـاحـثـاتـى دارد بـا بـعـضى از شيعيان كه برخى او را به خاطر همين مـبـاحـثـاتـش نـاصـبـى دانـسـتـه انـد، كه البته من نمى توانم بگويم او ناصبى است (در مباحثاتش يك حرفهايى مطرح كرده ). زمانش با زمان امام صادق عليه السلام تقريبا يكى است . شايد اواخر عمر حضرت صادق عليه السلام را درك كرده باشد در حالى كه كودك بـوده ؛ و يـا حـضـرت صـادق عـليـه السـلام يـك نـسـل قـبل از اوست .غرض اين است كه زمانش نزديك به زمان امام صادق عليه السلام است . (اين عبارت از متن به پاورقى آمده است . گردآورنده )
70- بيست گفتار، ص 195.
71- حماسه حسينى ، ج 2 صص 202 ـ 201 .
72- سوره اعراف ، آيه 96.
73- مـجـمـوعـه آثـار، ج 3، صص 355 ـ 354.
74- سوره قصص ، آيه 5.
75- نهج البلاغه ، ترجمه دكتر شهيدى ، خ 158، ص 158. (گردآورنده )
76- نـهج البلاغه (فى ظلال )، خطبه 87، (و همان ، ترجمه دكتر شهيدى ، خ 89، ص 72.)
77- سوره آل عمرا، آيه 103.
78- حماسه حسينى ، ج 1، ص 141.
79- بحار الانوار، ج 18، روايت 32، ص 202.
80- مـجـمـوعه آثار، ج 2 صص 111 ـ 110 و جهان بينى توحيدى ، صص 2 ـ 51. 5
81- سوره آل عمرا، آيه 64.
82- همان .
83- پيرامون جمهورى اسلامى ، صص 117 ـ 115.
84- نظام حقوق زن در اسلام ، ص 239.
85- همان .
86- همان ، ص 141.
87- همان .
88- سوره نساء، آيه 19 .
89- نظام حقوق زن در اسلام ، ص 89.
90- همان ، ص 239.
91- بحار الانوار، ج 103 و 370. (گردآورنده )
92- نظام حقوق زن در اسلام ، ص 240.
93- ريـشـه چـنـيـن رسـمـى دو چـيـز بـوده اسـت : اول نبودن ثروت ، كه داماد اگر قصد خدمتى به زن يا پدر زن مى توانسته بكند غالبا مـنـحـصـر بـه ايـن بـوده كـه بـراى آنـها كار كند. و دوم رسم جهاز دادن بوده است . جامعه شناسان معتقدند كه رسم جهاز دادن به دختر از طرف پدر يكى از رسوم و سنن كهن است . پـدر بـراى اين كه بتواند جهاز براى دختر خود فراهم كند داماد را اجير خود مى كرد و يا از او پـولى دريـافـت مـى كـرد، عـمـلا آنچه پدر از داماد مى گرفت به نفع دختر و براى دختر بوده است .
بـه هـر حـال در اسـلام ايـن آئيـن مـنـسـوخ شـد و پـدر زن حـق نـدارد مـهـر را مال خود بداند، هر چند هدف و منظورش اين باشد كه آن را صرف و خرج دختر كند. اين خود دخـتـر است كه اختيار آن مال را دارد كه به هر نحو بخواهد مصرف كند. در روايات اسلامى تصريح شده كه اين گونه مهر قرار دادن در دوره اسلاميه روا نيست . (همان ، صص 241 ـ 240؛ اين پاورقى از متن آورده شده است . گرد آورنده )
94- نـظـام حـقـوق در اسلام : ص 241 و هم چنين براى اطلاعات بيشتر ر.ك به همان : صص 281 ـ280.
95- همان ، ص 281.
96- همان ، صص 242 ـ 241.
97- سوره نساء، آيه 19.
98- همان ، آيه 22.
99- نظام حقوق زن در اسلام ، صص 279 ـ 278.
100- سوره نساء، آيه 7.
101- نظام حقوق زن در سالام : ص 282 ـ 281.
102- خاتميت ، صص 15 ـ 14 و هم چنين براى اطلاعات بيشتر ر.ك به : نظام حقوق زن در اسلام ، ص 280.
103- عـعـع ((مـاكـانـن مـحـمـد ابـا احـد مـن رجـالكـم و لكـن رسول الله و خاتم النبين و كان الله بكل شى ء عليما)).عععع محمد پدر هيچ يك از مردان شـمـا نـيست ، ولى فرستاده خدا و خاتم پيامبران است . و خدا همواره بر هر چيزى داناست . (گردآورنده )
104- استاد مرتضى مطهرى در: نظام حقوق زن در اسلام ، ص 280 نام روم را نيز بيان مى كند.
105- نظام حقوق زن در اسلام ، ص 280.
106- مجموعه آثار، ج 14، ص 72 .
107- سـوره حـجـرات ، آيـه 13؛ تـحـف العـقـول ص 34؛ سـيرد ابن هشام ، ج 2 ص 414؛ سنن ابى داود، ج 2، ص 624 و روضه كافى ، ج 8، روايت 203. (گردآورنده )
108- مساءله حجاب ، صص 143 ـ 142.
109- سوره احزاب ، آيه 33.
110- سوره نور، آيه 30.
111- همان .
112- مساءله حجاب ، صص 130 ـ 129.
113- مجموعه آثار، ج 14، ص 331.
114- تـمـدن ايـرانـى ، بـه قـلم جمعى از خاور شناسان ، ترجمه دكتر عيسى بهنام ، ص 247.
115- مجموعه آثار، ج 14، ص 338.
116- بـراى اطـلاعات بيشتر راجع به نظم ادارى و نيروى دريايى ر.ك به : ايـران از نـظـر خـاور شـنـاسـان ، تـاءليـف دكـتـر رضـا زاده شفق و راجع به صنايع عهد سـاسـانـى ر.ك بـه : تـاريـخ تـمـدن ، ج 10، تـرجـمـه فـارسـى ، تـاءليـف ويل دورانت ، صص 280 ـ 220. (گردآورنده )
117- مجموعه آثار، ج 14، صص 141 ـ 138.
118- چاپ دوم ، ص 16.
119- ص 75 .
120- ص 13.
121- سوره آل عمران ، آيه 103.
122- سيرى در سيره نبوى ، ص 264.
123- در سـال 570 بـعـد از مـيـلاد مـتـولد شـد؛ در چـهـل سـالگـى بـه نـبـوت مـبـعـوث گـشـت ؛ سـيـزده سـال در مـكـه مـردم را بـه اسـلام دعـوت كـرد و سـخـتـيـهـا و مـشـكـلات فـراوان مـتـحـمـل شد و در اين مدت گروهى زبده تربيت كرد و پس از آن به مدينه مهاجرت نمود و آنـجـا را مركز قرار داد. ده سال در مدينه آزادانه دعوت و تبليغ نمود و با سركشان عرب نـبـرد كـرد و هـمـه را مـقـهـور ساخت . پس از ده سال همه جزيرة العرب مسلمان شدند. آيات كـريـمـه قـرآن تـدريـجـا در مـدت بـيـسـت و سـه سـال بـر آن حـضـرت نـازل شـد... رسـول اكـرم در سـال يـازدهـم هـجـرى ، يـعـنـى يـازدهـمـيـن سـال هـجـرت از مـكـه بـه مـديـنـه ، كـه بـيـسـت و سـومـيـن سـال پـيـامـبـرى او و شـصـت و سـومين سال از عمرش بود در گذشت . (وحى و نبوت ، ص 128)
124- سـيـرى در سـيـره نـبوى ، صص 267 ـ 265 و هم چنين ر.ك به : وحى و نبوت ، صص 130 ـ 128.
125- وحى و نبوت ، ص 129.
126- سيرى در سيره نبوى ، صص 269 ـ 268.
127- همان ، ص 269.
128- وحى و نبوت ، صص 131 ـ 130.
129- سيرى در سيره نبوى ، صص 271 ـ 270.
130- وحى و نبوت ، صص 132 ـ 131.
131- مسند احمد، ج 2، ص 228.
132- سيرى در سيره نبوى ، صص 272 ـ 271.
133- امـيـرالمـؤ مـنـين على عليه السلام در نهج البلاغه ، خطبه 234، معروف بـه قـاصـعـه ايـن مطلب را تاءييد مى كند و رواياتى چند از امام باقر عليه السلام نيز دال بر اين مطلب است . (گرد آورنده )
134- سيرى در سيره نبوى ، صص 277 ـ 272.
135- در سـيـزدهـم رجـبـت ، سـى سـال پـس از عـام الفيل و 23 سال قبل از هجرت ، على عليه السلام مظهر حق ، عدالت و جامع كمالات انسانى مـتـولد شـد. پدر بزرگوارش ابوطالب و مادر گرامى اش فاطمه بنت اسد بود. بر طبق لصـيـل تـريـن و قـوى ترين نصوص تاريخى و روايى و به تصريح خود، اولى مؤ من بـه پـيـامـبـر صـلى الله عـليـه و آله و اوليـن كـسـى كـه بـا پـيـامبر نماز گزارده و هفت سال پيبش ‍ از گرايش مردم به اسلام پذيراى اسلام گريد. (گرد آورنده )
136- مـعـروف ايـن اسـت كـه سـن خـديـجـه هـنـگـام ازدواج 40 سـال يعنى 15 سال پيش از عام الفيل بود ولى بعضى كمتر از اين نوشته اند. وى قبلا دو شوهر به نام هاى عتيق بن عائذ و ابوهالة مالك بن بناش التميمى كرده بود كه رشته زندگى هر دو به وسيله مرگ گسته بود. (گردآورنده )
137- كسانى كه مشرف شده اند مى دانند اطراف مكه همه كوه است .
138- بحارالانوار، ج 14، ص 476 و ج 18، ص 233. (گردآورنده )
139- وحى و نبوت ، صص 136 ـ 135.
140- سيرى در سيره نبوى ، ص 269.
141- سـوره اعـراف ، آيـات 156 و 157؛ سـوره عـنـكـبـوت ، آيه 48 و سوره شورى ، آيه 52. (گرد آورنده )
142- مجموعه آثار، ج 3 صص 207 ـ 205 و پيامبر امى ، صص 12 ـ 9.
143- بـلاذرى در آخـر فـتـوح لابـلدان آغاز پيدايش خط را در ميان اعراب حجاز چنين ذكر مى كند:
((اولين بار سه نفر از قبيله ((طى )) (كه در مجاورت شام بودند) خط (خط عربى ) را وضـع كـردنـد و هـيـجـاء عـربـى را بـه هـجـاء سـريـانـى قـيـاس كـردنـد. بـعد عده اى از اهـل انـبـار ايـن خـط را از آن ، سـه نـفـر آمـوخـتـنـد و اهـل حـيـره از اهـل انـبـار فـرا گرفتند. بشر بن عبدالملك كندى برادر اكيدر بن عبدالملك كندى امير دومة الجـنـدل كـه نـصـرانـى بـود، در رفـت و آمـدهـاى خـود بـه حـيـره خـط عـربـى را از اهل حيره ياد گرفت . همين بشر براى كارى به مكه رفت و سفيان بن اميه (عموى ابوسفيان ) و ابـوقـيـس بن عبد مناف بن زهره او را ديدند كه مى نوشت ؛ از او خواستند كه نوشتن را بـه آنـهـا تـعـليـم كند و او به آنها تعليم كرد. بعد خود بشر با اين دو نفر در يك سفر تـجـارتـى بـه طـائف رفـتـنـد؛ غيلان بن سلمه ثقفى در طائف خط نوشتن را از آنها آموخت . بـعد، بشر از آن دو نفر جدا شد و به ديار مصر رفت . عمر و بن زراره كه بعد به عمرو كاتب معروف شد نوشتن را از او آموخت . سپس بشر به شام رفت و در آنجا عده زيادى از او فرا گرفتند.))
ابـن النـديـم در الفـهـرسـت ، (چـاپ مـطـبـعـة الاسـتـقـامـة قـاهـر، ص 13) فـن اول از مـقـاله اولى ، بـه قـسـمـتى از گفته هاى بلاذرى اشاره مى كند .ابن النديم از ابن عـبـاس روايـت مـى كـنـد كـه اول كـسـى كـه خط عربى نوشت سه نفر از مردان قبيله بولان بودند كه قبيله اى است در انبار، و اهل حيره از مردم انبار فرا گرفتند.
ابـن خـلدون نـيـز در مـقـدمـه خـويـش فصل ععع ((فى ان الخط و الكتابة من عداد الصنائع الانـسـانية )) عععع (چاپ ابراهيم حلمى ، ص 492) قسمتى از گفته هاى بلاذرى را ذكر و تاءييد مى كند.
بـلاذرى بـا سند روايت مى كند كه هنگام ظهور اسلام در همه مكه چند نفر با سواد بودند. مى گويد:
((اسلام ظهور كرد و در قريش فقط هفده نفر صنعت نوشتن را يم دانستند: عمر بنالخطاب ، عـلى بـن ابـى طـالب عـليـه السـلام ، عثمان بن عفان ، ابو عبيده جراح ، طلحه ، يزيد بن ابى سفيان ، ابى حذيفة بن ربيعه ، حاطب بن عمرو عامرى ، ابو سلمه مخزومى ، ابان بن سعيد اموى ، خالدبن سعيد اموى ، عبدالله بن سعد بن ابى سرح ، خوسظى ين عيدابعيس ، ابوسفيان بن حرب ، معاوية بن ابى سفيان ، جهيم بن الصلت ، علاءبن الحضرمى كه از هم پيمانان قريش بود نه از خود قريش )).
بـلاذرى فقط يك زن قرشى را نام مى برد كه در دوره جاهليت مقارن ظهور اسلام ، خواندن و نـوشـتـن مـى دانـسـت و او شـفـاء دخـتر عبدالله عدوى بود. اين زن مسلمان شد و از مهاجران اوليه به شمار مى رود. بلاذرى مى گويد:
((اين زن همان است كه حفصه همسر پيغمبر را نوشتن آموخت ...
بلاذرى آنگاه چند زن از زنان مسلمان را نام مى برد كه در دوره اسلام ، هم مى خواندند و هم مى نوشتند، و يا تنها مى خواندند. مى گويد:
((حفصه همسر پيغمبر مى نوشت .ام كلثوم دختر عقبة ء بن ابى معيط (از زنان مهاجر اوليه ) نـيـز مى نوشت عايشه دختر سعد گفت : پدرم به من نوشتن آموخت . كريمه دختر مقداد نيز يم نوشت .عايشه (همسر پيغمبر) مى خواند ولى نمى نوشت ؛ هم چنين ام سلمه .)) (مجموعه آثار، ج 3 صص 211 ـ 209 و پيامبر امى صص 18 ـ 14. اين عبارات از متن به پاورقى آورده شده است . گرد آورنده )
144- مجموعه آثار، ج 3، صص 208 ـ 207 و پيامبر امى ، صص 14 ـ 12.
145- پـروفـسـور مـاسـيـنـيون ، اسلام شناس و خاور شناس معروف ، در كتاب سـلمان پاك ، در اصل وجود چنين شخصى ، تا چه رسد به برخورد پيغمبر با او، تشكيك مـى كـنـد و او را شـخـصـيـت افسانه اى تلقى مى نمايد، مى گويد: ((بحيرا سرجيوس و تميم دارى و ديگران كه رواة در پيرامون پيغمبر جمع كرده انداشباحى مشكوك و نايافتنى اند)).
146- بحارالانوار، چاپ جديد، ج 16، ص 132 و 133.
147- سـيـره زيـنـى دحـلان ، در حـاشـيـه سـيـره حـلبـيـه ، ج 2، ص 24؛ بـحـارالانـوار، چـاپ 1 جـديـد، ج 16، ص 135 و مـجـمـع البـيـان ، ذيل آيه 48 از سوره عنكبوت .
148- بـراى اطـلاعـات بـيـشـتـر ر.ك بـه : پـيـامـبـر امـى ، صـص 20 ـ 18 (گردآورنده )
149- مجموعه آثار، ج 3، ص 218 و پيامبر امى ، ص 27.
150- بـراى اطلاعات بيشتر ر.ك به : مجموعه اثار، ج 3، صص 222 ـ 218 و پيامبر امى ، صص 32 ـ 27. (گردآورنده )
151- مجموعه آثار، ج 3، ص 221 و پيامبر امى ، صص 32 ـ 31.
152- ج 1، ص 216.
153- مجموعه آثار، ج 3، ص 215 و پيامبر امى ، صص 23 ـ 22.
154- تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 69.
155- صص 146 ـ 245.
156- مجموعه آثار، ج 4، ص 879 و امامت و رهبرى ، صص 103 ـ 102.
157- روز بـعـثـت پـيـامـبر مانند روز تولد و رحلت آن حضرت از نظر تاريخ نـگـاران قـطـعى نيست . دانشمندان شيعه تا حدى اتفاق نظر دارند كه پيامبر اسلام در 27 رجـب بـه رسـالت مـبعوث شد ولى در ميان مورخان سنى ، مشهرو اين است كه در ماه رمضان به اين مقام بزرگ نائل گرديد. (گردآورنده )
158- سوره شعراك آيه 214.
159- پـيـامـبـر خـدا، سـه سال تمام به دعوت سرى پرداخت و در اين مدت به جـاى تـوجـه بـه عموم مردم ، به فردسازى عنايت نمود. در اين مدت توانست جمعى را به آيـيـن توحيد جلب كند. برخى از اين افرادعبارتند از: حضرت خديجه (س )، على بن ابى طالب عليه السلام ، زيد بن حارثه ، زبير بن عوام ،
عـبـدالرحـمـان بن عوف ، سعد بن ابى و قاص ، طلحة بن عبيدالله ، ابو عبيده جراح ، ابو سلمه ، ارقم بن ابى ارقم ، عثمان بن مظعون ، قدامة بن مظعون ، عبدالله بن مظعون ، عبيدة بن حارث ، سعيد بن زيد، خباب بن ارت ، ابوبكربن ابى قحافه ، عثمان بن عفان و....
در اين سه سال رسـول اكـرم صلى الله عليه و آله با برخى از يارانش به دره هاى مكه مى رفتند و دور از چـشـم قـريـش نـمـاز مـى گـزاردنـد ولى بـعـد از درگـيـرى مـخـتـصـرى كـه ميان ياران رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله و بـرخـى از مـشـركـان پـديـد آمـد از آن پـس ، رسول گرامى ، خانه ارقم را محل عبادت قرار داد. عمار بن ياسر و صهيب بن سنان از جمله كسانى بودند كه در آن خانه به رسول گرامى ايمان آوردند. (گرد آورنده )
160- مـجـمـوعـه آثـار، ج 4، صـص 880 ـ 879 و امامت و رهبرى ، صص 104ـ 103.
161- مـاهـهـاى ذى القـعـده ، ذى الحـجـه و مـحرم چون ماه حرام بود، ماه آزاد بود يـعنى در اين ماهها همه جنگها تعطيل بود، دشمنان از يكديگر انتقام نمى گرفتند و رفت و آمـدهـا در مـيـانـشـان مـعـمـول بـود. در بـازار عـكـاظ جـمـع مـى شـدنـد و حـتـى اگـر كـسـى قاتل پدرش را كه مدتها دنبالش بود پيدا مى كرد، به احترام ماه حرام متعرضش نمى شد.
162- آشنايى با قرآن ، ج 3، صص 32 ـ 24.
163- (سـوره قـصـص ، آيـه 20) در يـان آيه يكى از فرازهاى حساس تاريخ اسـلام بـيـان مـى شـود و نـشـان مـى دهد كه چگونه در سخت ترين شدائد، خداوند اسلام و مسلمين را نجات داد. چرا؟ چون واقعا اسلام و ايمان حكمفرما بود.
يـكـى از آن سـخـت تـريـن شـدائد، مـسـئله هـجرت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله است . جـريـانى كه منتهى شد به هجرت رسول اكرم از مكه به مدينه بسيار حيرت انگيز است . پيغمبر اكرم در ده سال اول بعثتشان كه جناب ابوطالب پدر بزرگوار على عليه السلام هـنـوز در قـيد حيات بود ـ و او رئيس بنى هاشم و مورد احترام همه قريش بود ـ به واسطه حـمـايـت ابـوطـالب كـمتر مورد آزار قرار مى گرفت . (ر.ك به : سيره ابن هشام ،ج 1، ص 265) بـعـد از وفـات ابـوطـالب ، بـه فـاصـله چـنـد روز (دهـم رمـضـان سـال دهـم بـعـثـت ) همسر بزرگوارشان خديجه سلام الله عليها نيز از دنيا رفت . اين زن واقـعـا مـصـداق يـار غـمـگـسـار بـود و از نـظـر روحـى بـه قـدرى انـطـبـاق داشـت بـا رسـول خـدا كـه بـايـد گـفـت در جهان نظير نداشت . اين زن ، بسيار فداكار و عاقله بود؛ مـالش ، جـانـش ، هـسـتـى اش ، خـوشـى ، سـعـادت و هـمـه چـيـز خـود را بـه پـاى رسـول اكـرم ريـخـت . بـعـد از وفـاتـابـوطـالب و خـديـجـه ك سـخـنـتـگـيـرى بـر رسـول اكرم به حد اعلا رسيد بعد از وفات ابوطالب و خديجه (س ) پيامبر تنها از مكه خارج شد و به عزم دعوت و ارشاد قبيله ثقيف به شهر طائف رهسپار شد (آشنايى با قرآن ، ج 3، ص 24. بـراى اطـلاعـات بـيـشـتر ر.ك به : داستان راستان ، ج 2 ـ 1، شماره 69، صص 196 ـ 193 و هم چنين ر.ك به : سيره ابن هشام ، ج 1، صص 421 ـ 419).
164- ايـن غـار در جـنـوب مـكـه ، نـقـطـه مقابل راه مدينه قرار دارد. (گردآورنده )
165- سوره توبه ، آهى 40.
166- همان .
167- آنـچـه مسلم است اين است كه پيامبر، نخستين شب هجرت و دو شب پس از آن را، بـا ابـوبـكر در غار ثور، به سر برد. على عليه السلام در شب چهارم راهنماى امينى بـه نـام اريـقـط بـه طـرف غـار فـرستاد و آنها از طرف پايين مكه روى خط ساحلى عازم يـثـرب گـرديـدنـد. پـيـامـبـر صـلى الله عـليـه و آله روز 12 ربـيـع وارد قريه قبا (دو فـرسـخـى مـديـنـه ) گـرديـد. در آنـجا منتظر شد تا على عليه السلام و همراهانش به او بـپـيـونـدند، آنها در نيمه همان ماه به پيامبر صلى الله عليه و آله پيوستند و همگى به طرف ميدنه حركت كردند. (گردآورنده )
168- آشنايى با قرآن ، ج 3، صص 190 ـ 188.
169- سوره توبه ، آيه 100.
170- سوره حشر، آيه 9.
171- سوره انفال ، آيه 72.
172- آشنايى با قرآن ، ج 4، صص 35 ـ 29.
173- (سوره نور، آيات 12 ـ 11) در حقيقت ، كسانى كه آن بهتان (داستان افك ) را (بـه وجـود) آوردنـد، دسـتـه اى از شما بودند. آن (تهمت ) را شرى براى خود تصور مـكـنـيـد، بلكه براى شما در آن مصلحتى (بوده ) است . براى هر مردمى از آنان (كه رد اين كـار دسـت داشته ) همان گناهى است ه مرتكب شده است ، و آن كس از ايشان كه قسمت عمده آن را بـه گـردن گـرفـتـه اسـت عـذابـى سـخـت خـواهد داشت . چرا هنگامى كه آن (بهتان ) را شنيديد، مردان و زنان مؤ من گمان نيك به خود نبردند و نگفتند: ((اين بهتانى آشكار است )) (گردآورنده )
174- (نـوار مـذكـور در دسـت نـيـسـت ولى خـلاصـه داسـتـان بـه نـقـل اهل سنت اين است كه عايشه همسر پيامبر هنگام بازگشت مسلمين از يك غزوه ، در يكى از مـنـزلها براى قضاى حاجت داخل جنگلى شد ، در آنجا طوق (روبند) و به زمين افتاد و مدتى دنـبـال آن مـى گـشـت و در نـتـيـجـه از قـافـله بـاز مـانـد و تـوسـط صـفـوان كـه از دنبال قافله براى جمع آورى از راه ماندگان حركت مى كرد، با تاءخير وارد مدينه شد به دنبال اين حادثه ، منافقين تهمتهايى را عليه همسر پيامبر شايع كردند.)