--- پاورقى ---
1- پـيـامـبر مى فرمود: (( انا اعربكم انا قرشى واستر ضعت فى بنى سعد بـن بكر. )) من از همه شما فصيحترم چون هم قريشى ام و هم در قبيله بنى سعد بن بكر شـيـر خـورده ام ـ تـاريـخ پـيـامـبـر اسـلام دكـتـر آيـتـى دكـتـر گـرجـى ص 58 بـه نقل از سيره ابن هشام ج 1 ص 176 چاپ 1355 هجرى .
2- ((در هـنـگـام مـيـلاد رسـول خـدا، اتـفـاقـات شـگـرفى به ظهور رسيد كه در كـتـابـهـاى تاريخ و سيرت پيغمبر(ص ) به تفصيل آمده است از جمله : ايوان ((كسرى )) لرزيد و سيزده يا چهارده كنگره آن فرو ريخت ؛ درياچه ساوه فرو نشست ، آتشكده فارس خاموش شد با آنكه هزار سال بود خاموش نشده بود و بت ها همگى به رو در افتاد.))
تـاريـخ پـيـامـبـر اسـلام ـ تـاءليـف دكـتـر آيـتـى و دكـتـر گـرجـى ص 56 بـه نـقـل از تـاريـخ يـعـقـوبـى ج 1/359 بـحـار ج 15/257 امـالى صـدوق ص 171 اكمال الدين ص 112.
3- مادر رسول الله پيش از آن نام او را احمد گذارده بود ـ سيره حلبى ج 1 ص ‍ 92 به نقل از فروغ ابديت تاءليف آية الله سبحانى .
4- ((حـسـان بـن ثـابـت شـاعـر رسـول خـدا(ص )، بـعـدهـا در مورد اين نامگذارى
گـفـتـه اسـت : (( فـشق له من اسمه ليجله
فذوالعرش محمود و هذا محمد ))

خـداونـد نـام او را از اسـم خويش مشتق كرد تا او را بزرگ دارد؛ پس نام آنكه در عرش است محمود و نام اين يك ، محمد است .
طـبق آمار دقيقى كه برخى از تاريخ نويسان به دست آورده اند؛ تا آن روز، فقط شانزده نفر به اين اسم نامگذارى شده بودند چنانكه شاعرى در اين مورد گفته است :
(( ان الذيـن سـمـوا بـاسـم مـحـمـد
مـن قبل خير الناس ضعف ثمان ))

يـعـنـى كـسـانى كه (پيش از پيامبر اسلام ) به اسم محمد نامگذارى شده اند، شانزده نفر بـوده انـد. نـاگـفـتـه پـيـداست كه هر چه مصداق يك لفظ كمتر باشد، اشتباه در آن خواهد بـود... بـايـد مصداق نام آن حضرت به قدرى كم باشد كه راه هر گونه ترديدى را در تشخيص پيامبر اسلام از بين ببرد...))
به نقل از: فروغ ابديت تاءليف آية الله سبحانى صفحه 126 و 127.
5- حمزه عليه الصلوة و السلام ، از دو جهت برادر رضاعى پيامبر(ص ) بود؛ هم از طريق ثويبه و هم از طريق حليمه با همين يك روز شير خوردن . - تاريخ پيامبر اسلام تاءليف آيتى ، گرجى ص 58 به نقل از امتاع الاسماع ص 6.
6- تـاريـخ پـيـامـبـر اسـلام آيـتـى و دكـتـر گـرجـى ـ ص 59 بـه نقل از طبقات ابن سعد ج 1 ص 116 چاپ بيروت .
7- همان .
8- همان .
9- طـبـقـات ابـن سـعـد ج 1، ص 116 چـاپ بـيـروت 1380 هــ. بـه نقل از يادداشت دكتر گرجى بر كتاب تاريخ اسلام ص 59.
10- ايـنان در واقع خويشان مادرى محمد از طرف مادر عبدالمطلب بودند ـ تاريخ پيامبر اسلام تاءليف دكتر آيتى ، تعليق و تحشيه دكتر گرجى ص 52.
11- (( دعـوا ابـنـى ، فوالله ان له شانا )) ـ سيرة النبى ، ج 1 ص 180 به نقل از تاريخ پيامبر اسلام ص 60.
12- بحار، ج 15 ص 151؛ به نقل از همان كتاب ص 61.
13- ((... نـسـب ائمـه مـعـصـومـين عليهم السلام و همه طالبيان يعنى بنى على ، بـنـى جـعـفـر و بـنـى عـقـيـل كـه انـسـابـشـان در كـتـاب ((عـمـدة الطـالب فـى انـسـاب آل ابـى طـالب )) تـاءليـف ((جـمـال الدين احمد بن على حسينى )) معروف به ابن عنبه ، مـتـوفـى بـه سـال 828 هـجـرى و شـرح فـداكـارى آنـان در كـتـاب مـقـاتـل الطـالبـيـيـن تـاءليـف ابـوالفـرج عـلى بـن حـسـيـن اصـفـهـانـى ، مـتـوفـى بـه سـال 356 هـجرى آمده است به ((ابوطالب بن عبدالمطلب و نسب بنى العباس از جمله 37 نـفـر خـلفـاى عـبـاسـى عـراق (132 ـ 656 هـ. ق ) به عباس بن عبدالمطلب و نسب 17 نفر خـلفـاى عـبـاسـى مصر (659 ـ 923) به سى و پنجمين خليفه عباسى عراق يعنى الظاهر بالله (622 ـ 623) مى رسد.
((هـاشـم )) در يكى از سفرهاى خود به مدينه با سلمى دختر عمرو خزرجى ازدواج كرد و عبدالمطلب از وى تولد يافت و در موقع وفات هاشم ، عبدالمطلب نزد مادر خويش در مدينه مـانـد و هـنـوز پـسـرى نـابـالغ بـود. مطلب بن عبدمناف ، بعد از برادرش هاشم امر مكه و سـقايت و رفادت حاجيان را به عهده گرفت و چون ((عبدالمطلب )) بزرگ شد مطلب خود بـه مـديـنـه رفت و از مادر وى اجازه گرفت و او را با خود به مكه آورد، و چون او را رديف خـويـش سـوار كـرده بـود مـردم بـى خبر از حقيقت امر گفتند: مطلب ، بنده اى خريده است اما مطلب مى گفت : واى بر شما اين پسر برادر من ((هاشم )) است و او را از مدينه مى آورم . از آن روز بـراى او نـام عـبـدالمطلب معروف گشت و نام اصلى وى كه شيبة يا شيبه الحمد بود از ياد رفت .
عبدالمطلب را چند نام بود كه عرب و پادشاهان ايران و حبشه و روم او را به آن نام ها مى شناختند از جمله عامر، شيبة الحمد، سيدالبطحاء، ساقى الحجيج ، ساقى الغيث ، غيث الورى فـى عـام الجـدب ، ابـوالسـادة العـشره ، حافر زمزم ...)) ـ تاريخ پيامبر اسلام تاءليف دكتر آيتى ـ دكتر گرجى صفحه 45 و 46.
14- كنيه ابوطالب ، عبدمناف بود.
15- (( اوصيك يا عبدمناف بعدى
بمفرد بعد ابيه فرد

فارقه و هو ضجيع المهد
فكنت كالام له فى الوجد

تدنيه من احشائها والكبد
فانت من ارجى بنى عندى

لرفع ضيم او لشد عقد ))
تـاريـخ پـيـامـبـر اسـلام ـ دكـتـر آيـتـى و دكـتـر گـرجـى ـ ص 60 بـه نقل از ترجمه تاريخ يعقوبى ص ‍ 368 و بحار ج 15 ص 152.
16- همان ، ص 51.
17- ((عـلى بـن ابـيـطـالب عليه السلام فرموده است : (( ابى ساد فقيرا و مـاسـاد فـقير قبله )) : پدرم در عين نادارى سرورى كرد و پيش از او هيچ فقيرى سرورى نـيـافـت . تـرجـمـه تـاريـخ يـعـقـوبـى ص 368 و 369 بـه نقل از تاريخ پيامبر اسلام ص 61.
18- ((از رسول خدا روايت مى شود كه پس از وفات فاطمه بنت اسد، كه زنى مـسـلمـان و بـزرگـوار بود، گفت : اليوم ماتت امى امروز مادرم وفات كرد. پيامبر او را در پيراهن خويش كفن كرد و در قبرش فرو آمد و در لحد او خوابيد و چون به او گفته شد: اى رسول خدا براى فاطمه سخت بيتاب گشته اى فرمود: (( انها كانت امى اذ كانت لتجيع صـبـيانها و تشبعنى و تشعشهم و تدهننى و كانت امى )) : او به راستى مادرم بود، زيرا كـودكان خود را گرسنه مى داشت و مرا سير مى كرد، و آنان را گردآلود مى گذاشت و مرا شسته و آراسته مى داشت ، راستى كه مادرم بود.))
تـرجـمـه تـاريـخ يـعـقـوبـى ص 36 و 369 به نقل از كتاب ((تاريخ پيامبر اسلام )) نوشته مرحوم دكتر ابراهيم آيتى . تعليق و تصحيح و تحشيه دكتر گرجى . صفحه 61.
19- فروغ ابديت ، آية الله سبحانى ص 140.
20- شـهـرى در منطقه حوران در 90 كيلومترى دمشق ـ تاريخ تحليلى اسلام دكتر شهيدى ص 30.
21- تاريخ تحليلى اسلام دكتر سيد جعفر شهيدى ـ ص 30.
22- امـتـاع الاسـمـاع ج 1 ص 9: (( و كـان بـعـد ذلك يـرعـى (رسـول الله ) غـنـمـا لاهـل مـكـة عـلى قـراريـط )) بـه نقل از لغتنامه دهخدا، ذيل قراريط.
23- بـرخـى زمـان چـوپـانـى آن حـضـرت را در سن بيست سالگى نوشته اند ـ الخميس ج 1 ص 293 به نقل از تاريخ اسلام دكتر على اكبر فياض ص 64.
24- بـعدها اسلام نيز اين قانون را امضا كرد ـ تاريخ تحليلى اسلام دكتر سيد جعفر شهيدى ص 30.
25- چهار فرسنگ از چهار طرف مكه را حرم مى گويند و جنگ در اين محدوده حرام و ممنوع بود ـ فروغ ابديت تاءليف آية الله سبحانى ص 151.
26- از رسـول خـدا روايـت شده است كه درباره فجار فرمود: (( قد حضرته مـع عـمومتى و رميت فيه باسهم و ما احب انى لم اكن فعلت )) : همراه عموهاى خويش ‍ در آن حـاضـر شـدم و چـنـد تـيـر هم انداختم و دوست هم ندارم كه نكرده باشم . (ـ تاريخ پيامبر اسلام ص 65).
((در طول تاريخ عرب ، چهار بار سد ماههاى حرام شكسته شد و چون اين جنگها در ماههاى حرام اتفاق افتاد به آنها ((فجار)) گفتند:
فـجـار اول : دو طرف جنگ قبيله كنانه و هوازن بودند و علت جنگ اين بود كه مردى به نام بدربن معشر در بازار عكاظ براى خود جايگاهى ترتيب داده بود و هر روز بر مردم مفاخر خـود را مـى سـرود. روزى شـمشيرى به دست گرفت و گفت : من گراميترين مردم هستم و هر كـس گـفـتـار مـرا نـپـذيـرد بـايـد با شمشير كشته شود! در اين هنگام مردى برخاست و با ضربه اى پاى او را قطع كرد. طائفه دو طرف به هم ريختند ولى بى آنكه كسى كشته شود، دست برداشتند.
فجار دوم : زن زيبايى از بنى عامر توجه جوانى را جلب كرد و از او خواست صورت خود را بـاز كـنـد آن زن خوددارى كرد. جوان هوسباز، بى آنكه او دريابد پشت سر وى نشست و دامـن چـادر آن زن را بـا خار به زمين دوخت به طوريكه وقتى برخاست چهره اش هويدا شد. زن قبيله خود را با فرياد به يارى خواند و جوان هم پس از كشته شدن عده اى ، دست از هم كشيدند.
فجار سوم : مردى از قبيله بنى عامر از مردى كنانى ، طلبكار بود؛ بدهكار، امروز و فردا مـى كرد عاقبت به مشاجره انجاميد، چيزى نمانده بود كه دو قبيله همديگر را بكشند كه كار با مسالمت خاتمه يافت .
فـجـار چـهـارم : هـمـان جـنگى است كه رسول خدا(ص ) در آن شركت داشت . من او را در موقع بـروز جـنـگ مـخـتـلف نـقـل كـرده انـد بـرخـى چـهـارده يـا 15 سـال و بـرخـى بـيـسـت سـال مـى گـويـنـد. ولى چـون ايـن جـنـگ چـهـار سال طول كشيد، ممكن است تقريبا تمام نقل ها صحيح باشد.))
ـ (فـروغ ابـديـت . نـوشـتـه آيـة الله جـعـفـر سـبـحـانـى ، جـلد اول ص 149 و 150.
27- ((مـردى از بـنـى زبـيـد كـالائى بـه عـاص بـن وائل سهمى فروخت . عاص كالا را تحويل گرفته بود و بهاى آن را نمى داد. مرد زبيدى ناچار بالاى كوه ابوقبيس رفت و فرياد برآورد:
(( يـاللرجـال لمظلوم بضاعته
ببطن مكة نائى الحى والنفر

ان الحرام لمن تمت حرامته
و لا حرام لثوبى لابس الغدر ))

يـعـنـى اى مـردان (قـريش ) به داد ستمديده اى دور از طائفه و كسان خويش برسيد كه در داخـل شـهـر مـكـه كـالاى او را بـه سـتـم مـى بـرنـد. هـمـانـا احـتـرام كسى راست كه خود در بـزرگـوارى تـمـام بـاشـد و دو جـامـه فريبكار را احترامى نيست . پس بنى هاشم و بنى مطلب بن عبدمناف و بنى زهرة بن كلاب و بنى تيم بن مره و بنى حارث به فهر در خانه عبدالله بن جدعان تيمى فراهم شدند و پيمان بستند كه البته براى يارى هر ستمديده و گـرفـتـن حـق وى ، هـمـداسـتان باشند و اجازه ندهند كه در مكه بر احدى ستم شود. پس حق زبـيـدى را از عاص بن وائل گرفتند و نيز دخترى را كه نبيه بن حجاج از مرد(ى ) خثعمى بـا زور گـرفـتـه بود، از وى پس گرفتند.)) ـ تاريخ پيامبر اسلام دكتر آيتى و دكتر گرجى ص ‍ 66.
28- همان ص 66 و 67.
29- نـام بـنـيـانـگـذاران اصـلى پـيـمـان در زمـان جـرهـمـيـان طـبـق نـقـل مـورخ شـهـيـر عـمـادالديـن ابـن كـثـيـر، عـبـارت بـود از: فـضـل بـن فـضـاله ، فـضـل بـن حـارث و فـضـل بـن وداعـه و چـون هـر سـه ، ((فـضـل )) بوده اند به آن پيمان و نيز پيمان قريش كه به اقتفاء آنان رفته بودند؛ ((حـلف الفـضـول )) گـفـتـنـد (ـ البـدايـة و النـهـايـة ابـن كـثـيـر ج 2 ص 292 بـه نـقـل از فروغ ابديت آية الله سبحانى ص 151). پيامبر اكرم (ص ) بعدها، از اين پيمان كـه خـود نـيـز در آن شـركـت داشـت ، هماره ستايش مى فرمود از جمله فرموده است : در خانه عـبـدالله جـدعـان شـاهـد پـيـمـانـى بودم كه اگر اكنون ( پس از بعثت ) هم مرا به آن فرا خوانند اجابت مى كنم ؛ يعنى هم اكنون نيز به آن پيمان وفادارم و خود را عضوى از افراد آن پيمان مى دانم . (ـ همان ، ص 152)
ايـن پـيـمان بقدرى پابرجا و محكم بود كه نسل هاى بعد نيز خود را موظف مى ديد به مفاد آن عـمـل كـنـد. در دوران فـرمـاندارى وليد بن عتبة بن ابى سفيان برادرزاده معاويه كه از سـوى وى فـرماندار مدينه بود؛ حضرت حسين بن على عليه صلوات الله ، بر سر مالى با وليد اختلاف پيدا كرد. حضرت حسين (ع ) براى در هم شكستن اساس ستم و آشنا كردن ديگران به احقاق حقوق خود؛ به فرماندار مدينه گفت :
ـ بـه خـدا سـوگـنـد اگـر بـخـواهـى اجـحـاف كـنى دست به شمشير خواهم برد و در مسجد رسـول خـدا(ص ) خواهم ايستاد و مردم را به پيمانى كه پدران و نياكانشان بنيانگذار آن بودند، فرا خواهم خواند.
عبدالله بن زبير كه در مجلس حضور داشت ، برخاست و همين جمله را تكرار كرد و افزود:
ـ همگى نهضت مى كنيم ؛ يا حق او را مى ستانيم يا كشته خواهيم شد.
چون دعوت و فراخوانى حسين عليه الصلوة و السلام به گوش همه رسيد؛ افراد غيورى چـون المسور بن مخرمه و عبدالرحمن بن عثمان ؛ به دعوت آن سالار ستم ستيزان و شهيدان كـه هـرگـز تـن بـه سـتـم نمى داد و زير بار ظلم و زور نمى رفت ؛ پاسخ گفتند و به آستان مقدس او شتافتند.
وليـد بـن عـتـبـة بـن ابى سفيان فرماندار مدينه وقتى دانست كه مردم به دعوت حسين به پـيـمـان مشهور به حلف الفضول ، پاسخ داده اند؛ وحشت كرد و دست از اجحاف در آن مورد شست (همان ، ص 153).
30- ((ابـن اثـيـر مى نويسد: عبدالمطلب نخستين كسى بود كه در كوه حراء به اعتكاف پرداخت و چون ماه رمضان مى رسيد به كوه حراء مى رفت و در تمام ماه بينوايان را اطـعـام مـى كـرد و در صـد و بـيـسـت سـالگـى وفـات يـافـت )) ـ الكـامـل ج 2 ص 9 بـه نقل از تاريخ پيامبر اسلام تاءليف دكتر آيتى و دكتر گرجى ص 50.
31- تاريخ پيامبر اسلام ، تاءليف دكتر ابراهيم آيتى و تصحيح و تعليق دكتر گرجى ص 68 و 69.
32- ابن اثير در الكامل مى نويسد كه نابغه جعدى شاعر مشهور عرب در جاهليت و اسـلام در هـمـيـن خـانـه دفـن شـده بـود. قـيـس بـن عبدالله مشهور به نابغه جعدى كه از ميگسارى و بت پرستى دورى مى گزيد و در اشعار دوره جاهليت نيز از توحيد و بعث و جزا و بهشت و دوزخ سخن مى گفت در يكى از قصايد ايام جاهلى مى گويد:
(( الحـمـدلله لا شريك له
من لم يقلها فنفسه ظلما ))

ستايش ويژه خداست كه شريك ندارد هر كس چنين نگويد به خود ستم كرده است . و نيز از اوست در توصيف بهشت :
(( فلا لغو و لا تاءثيم فيها
و ما فاهوا به لهم مقيم ))

در بهشت لغو و نسبت گناه نيست و آنچه بر زبان آورند بر ايشان حاضر است : همان ص ‍ 15.
33- تـاريـخ ازدواج خـديـجـه با محمد دو ماه و بيست و پنج روز پس از بازگشت رسـول خـدا از سـفـر شـام بـود. امـتـاع الاسـمـاع ، ص 9 بـه نقل از تاريخ پيامبر اسلام ص 70.
34- ((... خـديـجـه ... ازدواج بـا رسـول خـدا رغـبـت نـمـود و در پـى رسول خدا فرستاد و علاقمندى خويش را به ازدواج با وى ، اظهار داشت ...))
تـاريـخ پـيـامـبـر اسـلام ، تـاءليـف دكـتـر آيـتـى . تـصـحـيـح دكـتـر گـرجى ص 69 به نقل از: امتاع الاسماع ص 9، التنبيه و الاشراف ص 197 و سيرة النبى ج 1 ص 205.
35- سيرة النبى ج 1 ـ ص 206.
36- فـاطـمـه ، دخـتـر اسـد بن هاشم ، همسر ابوطالب و مادر همه فرزندان وى ، رسـول خدا را پرورش داد. از رسول خدا روايت مى شود كه پس از وفات فاطمه كه زنى مـسـلمـان و بـزرگـوار بـود گـفـت : ((اليوم ماتت امى . امروز مادرم وفات كرد. و او را در پيراهن خويش كفن كرد و در قبرش فرو آمد و در لحد او خوابيد و چون به او گفته شد: اى رسول خدا براى فاطمه سخت بيتاب گشته اى ، گفت : (( انها كانت امى اذ كانت لتجيع صبيانها و تشبعنى و تشعشهم و تدهننى و كانت امى . )) او به راستى مادرم بود، چرا كه ، كودكان خود را گرسنه مى داشت و مرا سير مى كرد و آنان را گردآلود مى گذاشت و مرا شـسـتـه و آراسـتـه مى داشت راستى كه مادرم بود.)) ترجمه تاريخ يعقوبى ص 368 و 369 به نقل از تاريخ پيامبر اسلام تاءليف دكتر آيتى ، تصحيح دكتر گرجى ص 61.
37- (( ((... مـحـمـد بـن عـبدالله بن عبدالمطلب يخطب خديجه بنت خويلد. هذا الفـحـل لا يـقـدع انـفـه )) )) امـتـاع الاسـماع ص 10 ـ اسدالغابه ج 5 ص 435 ـ انسان العـيـون ج 1 ص 163 بـه نـقـل از: تـاريخ پيامبر اسلام ، دكتر آيتى ـ دكتر گرجى ص ‍ 70.
38- معلوماتى كه در تاريخ در مورد قاسم داريم يكى اينست كه نخستين فرزند رسـول الله (ص ) است ؛ ديگر اينكه در دو سالگى وفات يافت ، سه ديگر كه فرزند بـعـد از او زيـنـب اسـت . در مـورد زيـنـب هـم مـى دانـيـم در سـى سـالگـى رسـول خـدا(ص )؛ متولد شده است . اكنون اگر اين معلومات را تلفيق كنيم ؛ با توجه به ايـنـكـه قـاسـم 9 مـاه در شـكـم مـادر بـوده اسـت و دو سـال زنـدگـى كـرده ، زيـنـب هـم كـه مـى دانـسـتـيـم در سـى سـالگـى رسول الله به دنيا آمده ؛ نه ماه شكم مادر بوده ، پس قاسم در 28 سالگى پيامبر فوت كـرده اسـت ؛ و اين همان سالى است كه پيامبر زيد بن حارثه را كه كودكى 8 ساله بوده است به فرزندى قبول كرده اند (ـ اسدالغابه ج 2 ص 224)
39- سـيـره ابـن هـشـام ، ج 1 ص 222 بـه نقل از فروغ ابديت آية الله سبحانى ص ‍ 170.
40- جـعفر بعد از شهادت به طيار معروف شد زيرا پيامبر در مورد او فرمودند: خداوند دو بال به او عنايت كرده است كه با آن در بهشت پرواز مى كند.
41- تاريخ انبياء. محمد جادالمولى ص 509، ناسخ ج 2 از سقيفه تا نينوا ج 1 ص 5.
42- اين بيت از قصيده بلندى است كه ابوطالب عموى بزرگوار پيامبر، سالها پـيشتر، در مكه ، در مدح برادرزاده گرامى خود سروده بود. بيتى كه حضرت فاطمه (س )، خواندند اين است :
(( و ابـيـض يـسـتـسـقـى الغـمـام بـوجـهـه
ثمال اليتامى ، عصمة للارامل ))

43- آيات مربوط مدنى :
در قرآن كريم نام ((محمد)) صلى الله عليه و آله و سلم تنها چهار بار آمده است در چهار آيه مدنى :
آل عـمـران / 144 (( و مـا مـحـمـد الا رسـول قـد خـلت مـن قـبـله الرسل ... ))
احزاب / 40 (( ما كان محمد ابا احد من رجالكم ))
مـحـمـد(ص ) / 2 (( و الذيـن آمـنـوا و عـمـلوا الصـالحـات و آمـنـوا بـمـا نزل على محمد. ))
فتح / 29 (( محمد رسول الله و الذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم . ))
(ـ المـعـجـم الا حصائى للالفاظ قرآن كريم . دكتر محمود روحانى . آستان مقدس رضوى ـ 1368 ج 3 ص 1374.)
و با نام احمد: يك بار در سوره صف آيه 6:
(( و اذ قـال عـيـسـى بـن مـريـم يـا بـنـى اسـرائيـل انـى رسـول الله اليـكـم مـصـدقـا لمـا بـيـن يـدى مـن التـورات و مـبـشـرا برسول ياءتى من بعدى اسمه احمد. )) (همان ج ص 78).
ولى آياتى كه درباره پيامبر اكرم و تاريخ او و خلاصه در ارتباط با اوست چندان زياد اسـت كـه تـنـهـا فهرست آن خود كتاب مستقلى است ؛ بهترين مرجع براى دسترسى به اين آيات فرهنگ موضوعى قرآن مجيد به كوشش فانى ـ خرمشاهى است . ماتيمنا از همين مرجع ، صفات و القاب پيامبر گرامى را ياد آور مى شويم :
اوصاف :
احمد: صف / 6
اذن (زودباور): توبه / 61
اسوة الحسنه : احزاب / 21
امين : اعراف / 68
اول العابدين : زخرف / 81
اول المسلمين : انعام / 163 و زمر / 12
برهان : نساء / 174
بشير: بقره / 119، مائده / 19، اعراف / 118، هود / 2، سباء / 28، فاطر / 24.
خاتم النبيين : احزاب / 40
داعى الله : احزاب / 46، احقاف / 31 و 32.
رحمة للعالمين : انفال / 33، توبه / 61، انبياء / 107
الرحيم : توبه / 128
رسول الله : فتح / 29، حجرات / 3، 7، 15 ـ منافقون / 1 و 5
رسول مبين : زخرف / 29، دخان / 13
رئوف : توبه / 128
سراج منير: احزاب / 46
شاهد: احزاب / 45، فتح / 8، مزمل / 15
شهيد: بقره / 143، نساء / 41، نحل / 89، اسراء / 96
صاحب : اعراف / 184، نجم / 2، تكوير / 22
العائل : ضحى / 8
عبدالله : مريم / 30، جن / 19
عربى : فصلت / 44
ضال (گمشده ): ضحى / 7
مبشر: اسراء / 105، فرقان / 56، احزاب / 45، فتح / 8
مدثر: مدثر / 1
مذكر: غاشيه / 21
مزمل : مزمل / 1
منذر: رعد / 7، شعراء / 194، ص / 65، ق / 3، نازعات / 45.
نـبـى : مـائده / 81، انـفال / 61، 64، 65، 67، 70، 73، 113، 117، احزاب / 1، 6، 13، 28، 30، 32، 38، 45، 50، 53، 56، 59، حجزات / 2، ممتحنه / 12، طلاق / 1، تحريم / 1 و 3 و 8 و 9.
نبى امى : اعراف / 157، نحل / 103، عنكبوت / 48.
نذير: بقره / 119، مائده / 19، اعراف / 184 و 188، هود / 2 و 12 ـ حجر / 89، اسراء / 105، حـج / 49، فـرقـان / 56، عنكبوت / 50 ـ سجده / 3، احزاب / 45، سباء / 28 و 46، فـاطـر / 23، 24 و 42 ـ ص / 70، احـقـاف / 9، فـتح / 8، ذاريات / 50 و 51، نجم / 56، ملك / 26.
نور: مائده / 15
ولى : مائده / 55
يتيم : ضحى / 6.
44- رجوع فرماييد به آيه 37 سوره ابراهيم و آيه 126 سوره بقره .
45- بحار 15 ص 105.
46- به نقل از تاريخ اسلام دكتر محمد ابراهيم آيتى و دكتر ابوالقاسم گرجى ص ‍ 5.
47- به نقل از تاريخ اسلام دكتر محمد ابراهيم آيتى و دكتر ابوالقاسم گرجى ص ‍ 5.
48- همان ص 6.
49- همان ص 7.
50- هـمـان ص 7 و نـيـز رجـوع كـنـيد به الاصنام كلبى ترجمه سيد محمد رضا جلالى نائينى چاپ نشر نو ـ تهران 1364 صفحات 102 و 103.
51- هـمـان ص 7 و نـيـز رجـوع كـنـيد به الاصنام كلبى ترجمه سيد محمد رضا جلالى نائينى چاپ نشر نو ـ تهران 1364 صفحات 102 و 103.
52- تاريخ پيامبر اسلام ، تاءليف دكتر آيتى و دكتر گرجى ص 13.
53- همان ص 21.
54- همان ص 35.
55- همان ص 44.
56- همان ص 46.
57- همان ص 47 به نقل از بحار ج 15 ص 127.
58- ج 1 ص 153.
59- ج 16 ص 9 تا 74 به نقل از فروغ ابديت آية الله سبحانى .
60- نـقـل بـه مـضـمـون از: فـروغ ابـديـت ج 1 ص 112 بـه نقل از تاريخ طبرى ج 2 ص 4 و سيره حلبى ج 1 ص 54.
61- تـاريـخ پـيـامـبـر اسـلام ، دكـتـر آيـتـى و دكـتـر گـرجـى ص 50 بـه نقل از الكامل ج 2 ص 9.
62- ((در كتاب عيون اخبارالرضا(ع ) و ص 206 و امالى صدوق ، ص 107 و ج 15 بـحـار (چـاپ جـديـد) ص 125 ـ 126، اشـعـارى از عـبـدالمـطـلب نقل شده است كه امام على بن موسى عليه الصلوة والسلام ، آنها را براى ريان بن صلت خـوانـد)). ـ تـاريـخ پـيـامـبـر اسـلام ، نـوشـتـه دكـتـر آيـتـى ، تـصـحيح و حواشى دكتر ابوالقاسم گرجى ، ص 50، حاشيه چهارم .
((عبدالمطلب پس از آنكه داستان اصحاب فيل به انجام رسيد، اشعارى گفت كه يعقوبى آن را نـقـل كـرده اسـت .)) ـ تـرجـمـه تاريخ يعقوبى ج 1، ص 330، و اشعارى ديگر كه مـجـلسـى از مـجـالس مـفـيـد و امـالى شـيـخ طـوسـى و كـنـز كـراجـكـى نقل كرده است . ـ تاريخ پيامبر اسلام . ص 50 متن .
63- مـرحـوم دكـتر آيتى و آقاى دكتر گرجى در صفحه 54 تاريخ پيامبر اسلام بـه حـق يـادآور شـده اند كه باردارى آمنه سلام الله عليها در ذيحجه با تولد پيامبر در 17 ربـيـع الاول ، هـمـاهـنـگ نـيـسـت و احـتـمـال داده انـد كـه حـج آنـسـال در جـمـادى الاول و يـا جـمـادى الثـانـى (طـبـق رسـم جـاهـلى كـه هـر مـاهى از ماههاى سـال را دو سـال حـج مـى كـردنـد) واقـع شـده بـاشـد. آيـة الله سـبـحـانـى ايـن استدلال را كه اصل آن از شهيد ثانى ست درست ندانسته اند و در ص 125 فروغ ابديت ، اثبات فرموده اند كه اعراب جاهلى در سال دوبار حج مى كرده اند رجب و ذيحجه بنابراين آمـنـه در ايـام تـشـريـق در رجـب بـاردار شـده و مـدت حمل تا 17 ربيع ، 8 ماه و اندى خواهد بود.
64- پـس از پنجاه سال ، نوشته استاد دكتر سيد جعفر شهيدى . صفحات 37 تا 41.
65- آيـيـنـه اسـلام نـوشـتـه طه حسين ترجمه دكتر محمد ابراهيم آيتى چاپ دوم . شركت انتشار صفحات 10 و 12.
66- آيـيـنـه اسـلام ـ دكـتـر طـه حـسـيـن تـرجـمـه دكـتـر مـحـمـد ابـراهـيـم آيـتـى نقل به اقتباس ‍ و گزينش از صفحات 10، 11، 14، 16، 17، 18، تا 21 و نيز ص 25.
67- سوره ابراهيم ، آيه 37.
68- اسدالغابه ذيل ماده قيس . به نقل از فروغ ابديت صفحه 29 و 30.
پـس از آنـكـه پـيـامـبـر به مدينه هجرت كردند، و قيس بن عاصم خدمت پيامبر رسيده بود، يـكى از انصار از دختران وى پرسيد و او گفت همه را كه 12 تن بودند زنده بگور كردم و هـيـچ تـاءثرى در دلم ايجاد نشد جز يكى . سپس ماجراى اين يك را با جزئيات ذكر كرد. پـيـامـبـر كـه چـشـمانش از اشك پر شده بود فرمودند: (( ان هذه لقسوة و من لا يرحم لا يـرحـم )) ايـن يـك سـنـگـدلى آشـكـار اسـت و هـر كـس عـاطـفـه نـداشـتـه بـاشـد مشمول رحمت الهى نمى گردد.
69- پس از پنجاه سال ، دكتر سيد جعفر شهيدى ص 34.
70- همان ، ص 55.
71- همان ص 62 و 63.
72- همان ، ص 64 و 65.
73- همان ، ص 74.
74- همان ، ص 33.
75- مغازى محمد بن عمر واقدى ، ترجمه محمود مهدوى دامغانى ج 3 صفحات 669 تا 675.
76- رجـوع فـرمـايـيـد بـه كـتـاب گـرانـقـدر يكصد و پنجاه صحابه ساختگى نوشته علامه سيد مرتضى عسگرى .
77- زنـان بـزرگ اسـلام ـ خـديـجـه . عـلى مـحـمـد عـلى دخيل ـ ترجمه دكتر فيروز حريرچى ص 20.