next page

fehrest page

ابراهيم (ع ) الگوى تاريخ
بيش از هزار سال از طوفان نوح گذشت ، نسل بشر كه با طوفان نوح پاكسازى شده و بار ديگر با جمعيتى مؤ من حيات و زندگى را آغاز كرد با هجوم بى امان شيطان مواجه شد.
وقتى فرزندى به يكى از فرزندان نوح منتقل شد برخى از برادران او به اين مطلب حسادت ورزيدند و قابيل وار به مقابله با برادر خود پرداختند و به اين ترتيب بار ديگر مقابله حزب شيطان با حزب اللّه آغاز گشت و همين امر موجب تخريب و فاصله گرفتن گروه بسيارى از مردمان از راه خداوند شد.
تا اينكه به زمان ظهور ابراهيم منتهى شد كه قدرت در دست فردى بنام نمرود بود كه او پا را از همه مراتب بالاتر گذارده و ادعاى خدايى بر زمين را داشت و چنان بر جهان آن روز سلطه يافته كه هر تصميم ظالمانه اى را به اجرا مى گذارد و كسى را ياراى مخالفت با او نبود.
ابراهيم پيامبرى بود كه در اين فصل از تاريخ كه جهان با سياهى حكومت جهل و ستم مواجه بود مبعوث گشته و به مبارزه با نمرود پرداخت .
مبارزه و انجام رسالت ابراهيم درس بزرگى براى بشريت بود و خداوند او را به عنوان اسوه و الگوى تاريخ بيان مى دارد و مى فرمايد:
((قد كانت لكم اسوه حسنه فى ابراهيم و الذين معه ))
براى شما ابراهيم و كسانى كه با او همراهى نمودند الگويى مناسب است ؛
خداوند در آيه ديگرى مى فرمايد:
((لقد كان لكم فيهم اسوة حسنه لمن كان يرجو الله و اليوم الاخر و من يتول فان الله هو الغنى الحميد))(1)
((ابراهيم و يارانش براى شما الگوى مناسبى هستند براى آنها كه اميد به خدا و روز قيامت دارند بلى هر كسى عقب نشينى كند خداوند بى نياز و ستوده است .))
زندگانى ابراهيم از هنگام تولد تا مرگ درس و عبرت است كه اكنون زندگى و رسالت اين پيامبر بزرگ الهى را در فصلهاى زير مورد مطالعه قرار مى دهيم .
تولد
نمرود مستبد و خودكامه با قدرت زورمدارانه خود بر مردم آن دوران سيطره كامل داشت و با اشاعه فرهنگ بت پرستى و معرفى خود به عنوان خداى روى زمين جامعه را از توحيد و عبوديت دور ساخته و بشريت را در معرض تباهى قرار داده بود.
او با خبر شد كه كودكى به دنيا مى آيد كه تاج و تختش را درهم خواهد ريخت و توحيد را در زمين تبليغ مى كند.
او به فكر جلوگيرى از ظهور اين مولود بود و در روزى كه گمان داشت نطفه ابراهيم بسته مى شود دستور داد مردها را از شهر دور كنند و هيچ مردى با همسر خود آميزش نداشته باشد. اما او نمى دانست كه عالم در دست خداوند است و نمى توان مانع اجراى اراده او شد و در راه او نمى توان ايجاد سد نمود.
پدر ابراهيم در كاخ نمرود از خدمتگزاران بود و در آن روز نمرود مجبور شد او را براى انجام ماءموريتى به شهر اعزام كند و همان روز نطفه ابراهيم بسته شد. نمرود با خبر شد كه ابراهيم متولد خواهد شد، و او فهميد نتوانسته آن شب همه مردها را از شهر دور نگاه دارد اما نمى توانست مشخص كند چه كسى است و به پدر ابراهيم نيز بد گمان نبود. سپس دستور داد تمام زنهايى را كه مورد اتهام هستند بازرسى نموده و در صورت مشاهده باردارى به قتل برسانند. در اين دستور كودكهاى فراوانى به قتل رسيدند و حكومت شيطان چنان سهمگين بود كه كسى ياراى مقابله با اين ستم و ظلم را نداشت .
خداوند اثر حمل را در مادر ابراهيم مخفى نمود و ابراهيم از اين خطر جان سالم بدر برد.
ابراهيم در سنين جوانى قرار گرفت و از سوى خداوند براى هدايت مردم و خارج ساختن آنها از انحرافات و شرك ماءمور شد.
در آن زمان مردم ، فرهنگ توحيد را فراموش نموده و به سوى خدايان دروغين رفته بودند. گروهى بت ، گروهى ماه و ستارگان و گروهى خورشيد را مى پرستيدند و بالاتر از همه نمرود خود را به عنوان خداى بزرگ معرفى مى كرد.
نتيجه اين بت پرستى ، انحراف اجتماع آنها از مسير انسانيت و غلطيدن در اعمال پست و غير انسانى بود كه شيوع انحراف جنسى يكى از مظاهر اين بت گرايى در برخى مناطق آنها به شمار مى آمد.
ابراهيم مبارزه خود را در زمينه توحيد با همه مظاهر شرك آغاز نمود.
با آنها كه ماه و خورشيد و ستارگان را به عنوان خدا مى شناختند به بحث پرداخت و با استفاده از ساده ترين روشها آنها را در معرض ‍ ترديد قرار داد.
بحث با ستاره پرستان
حضرت ابراهيم در برابر آنها كه ستارگان را خدا مى دانستند قرار گرفت شب هنگام آنها به ابراهيم گفتند اينها خداى ما هستند. (2)
((ابراهيم پرسيد اين خداى ما است ؟ صبح نزديك شد و ستاره غروب كرد ابراهيم گفت نمى توان به آنچه غروب مى كند دل بست .))
او نمى تواند خدا باشد. خدا بايد هميشه حاضر باشد چون ما هميشه و در همه حال به خداوند نيازمند هستيم و آنگاه كه اين خدا در افول است چگونه از او كمك مى خواهيد و او چگونه مى تواند به شما كمك كند و اصولا آنكه رفتنى است براى آمدنش نياز دارد و براى رفتنش نياز و ما خدايى را بايد پيدا كنيم كه بى نياز مطلق باشد پس ستاره خدا نيست و نمى توان به او دل بست و او را به عنوان خدا دوست داشت .(انعام 77) (3)
ماه را ديد گفت اين خداست اما ماه نيز به غروب گراييد و ابراهيم گفت اگر خدا مرا هدايت نكند از گروه ستمگران خواهم بود.
آنكه خداوند متعال را رها مى كند و به ماه كه مخلوقى از خالق بى انتها است سر سجده فرود مى آورد بر خويش و ديگران ستم روا داشته است .(4)
و آنگاه در برابر كسانى قرار گرفت كه خورشيد را مى پرستيدند گفت : ((اين خداست ؟ بلى اين از آنها بزرگتر است اما اين نيز غروب نمود و به همان دليل اين نيز قابل عبادت نيست .))
ابراهيم و همه بشر نيازمند خداى جاودانه و بى نياز است و ماه و خورشيد و ستارگان نه جاودانه اند كه غروب كردند و نه بى نياز كه براى طلوع نياز به رفع حجاب از چهره آنهاست پس خود نيازمند خالق اند.
((من از آنچه مى پرستيد بيزارم .)) (5)
((من صورت خود را به سوى كسى باز مى گردانم كه آسمان و زمين را خلق نمود و من براى او شريكى قايل نمى شوم .))
مواجهه با نمرود
ابراهيم به سراغ نمرود رفت و خدايى او را زير سؤ ال برد نمرود بايد به ابراهيم پاسخ مى گفت ابراهيم تا اينجا نشان داده كه مى تواند جو جهل را شكسته و خدايان دروغين را كنار بگذارد.
نمرود به ابراهيم مى گويد چرا من خدا نباشم و آنچه تو ادعا مى كنى خدا باشد؟ ابراهيم به او مى گويد تو عاجزى و خداوند بايد قادر باشد پس تو نمى توانى خدا باشى .
او از ابراهيم سؤ ال مى كند كه به چه دليل من ناتوان هستم مگر قدرت مرا نمى دانى و مگر خداى تو چه قدرتى دارد من حكومتى مقتدر دارم و هر كارى را كه مايل باشم انجام مى دهم . (6)
((آيا نديدى آن را كه با ابراهيم به بحث نشست و با قدرتى كه خدا در اختيار او قرار داده بود ادعا مى كرد.)) (7)
((ابراهيم فرمود قدرت خداوند اين است كه زنده مى كند و مى ميراند اين در اختيار تو نيست تو نمى توانى كسى را زنده كنى و يا كسى را بميرانى ممكن است كسى را به قتل رسانى اما اين تو نيستى كه او را مى ميرانى بلكه مشيت الهى است كه بايد بر قتل و موت او تعلق گيرد و الا اگر همه عالم جمع شوند تا كسى را به قتل برسانند و خداوند نخواهد نمى شود.))
او گفت من هم اين قدرت را دارم ؛
دو زندانى را آوردند يكى را آزاد نمود و ديگرى را به قتل رساند و گفت آن را كه قرار بود به قتل برسانم آزاد كردم پس من او را زنده نمودم و اين را كه زنده بود به قتل رساندم پس من نيز همان قدرت خداى تو را دارا هستم .
در اينجا بلافاصله ابراهيم به او مى فرمايد: (8)
((خداوند من خورشيد را از غرب طلوع مى دهد تو آن را از غرب ظاهر نما.))
اين براى او قابل تكرار نبود و نمى توانست با پاسخى عاميانه عوامفريبى كند. اينجا بود كه : (9)
((نمرود كافر مبهوت ماند و نتوانست ديگر پاسخى ارائه دهد.))
ابراهيم در برابر بتگرايان
در مبارزه عليه بت و بت پرستان ابراهيم سخن را با كسى آغاز مى كند كه براى او همچون پدر است يعنى با او نسبت دارد و از طرفى در دستگاه نمرود است و كار بت سازى و پيكره سازى و حفاظت از بتها بر عهده اوست و او از ابراهيم نيز انتظار دارد تا در اين باره به او كمك كند و تلاش ‍ نمايد تا به بت و نمرود به بهترين شكل خدمت كند اما با كمال تعجب مشاهده مى كند كه ابراهيم نسبت به بتها سخن ديگرى دارد و به او مى گويد: (10)
((به چه دليل چيزى را عبادت مى كنيد كه نه مى شنود و نه مى بيند و نه به شما سودى مى رساند؟ پدرجان شيطان را عبادت نكن شيطان نسبت به خداوند عصيانگر است .))
و براى جلب اطمينانش به او گفت :
((خداوند به من دانشى عطا فرموده كه به تو نداده پس از من پيروى كن تا تو را در راه مستقيم قرار دهم .))
اين مطلب براى او بسيار عجيب و سخت بود كه كسى در باره بتها ترديد ايجاد نمايد لذا با تعجب به او گفت :
((تو واقعا از بتها روى گردانيده اى ؟)) و تهديد كرد كه : ((اگر به مخالفت با بتها خاتمه ندهى تو را سنگسار خواهيم نمود و آنگاه به او دستور تبعيد داد.))
در اين باره ابراهيم با او كه نماينده قدرت و سلطه بود سخن تندى نگفت و بلكه با كلامى نرم او را مورد خطاب قرار داد و گفت : (11)
((بر شما سلام باد براى تو (كه همچون پدر من هستى ) طلب مغفرت مى كنم كه او نسبت به من به شدت مهربان است .))
ابراهيم آنها را مدتى به حال خود رها مى كند اما آنها را تحت نظر دارد (12)
((من شما و آنچه از غير خدا مورد دعا قرار مى دهيد رها مى كنم و از خدا مى خواهم كه در دعا از خداوند دچار شقاوت نشوم .))
ابراهيم بار ديگر به سراغ آنها آمد (13)
به آزر و ساير مردم كه همفكر او بودند گفت :
((اين صورتها و شكلها چيست كه در برابر آنها به زمين مى افتيد، اينها چيست كه عبادت مى كنيد؟(14)
((گفتند: ما بتها را عبادت مى كنيم و در كنار آنها اعتكاف مى كنيم .)) (15)
((ابراهيم گفت : آيا وقتى آنها را عبادت مى كنيد صدايشان را مى شنويد؟يا فايده و ضررى براى شما دارند؟))(16) (17)
((گفتند: ما ديديم پدرانمان آنها را عبادت مى كردند.)) (18)
((ابراهيم گفت : شما و پدرانتان در گمراهى هستيد)) (19)
به ابراهيم گفتند: ((آيا براى ما حق را آورده اى يا ما را به بازى گرفته اى ؟)) (20)
((ابراهيم گفت : خداى شما پروردگار آسمان و زمين است كه آنها را خلق نمود و من بر اين مطلب شهادت مى دهم ))(21)
((پدرجان مى ترسم كه عذاب الهى نازل شود و تو را در بر گيرد كه درد آن صورت همراه شيطان خواهى بود.))
((قسم به خداوند من بتهاى شما را درهم خواهم كوبيد.))
ابراهيم تهديد خود را عملى نمود، و به اين ترتيب مبارزه ابراهيم با آنها از حد سخن فراتر رفت ابراهيم مشاهده كرد كه هر چه با آنها سخن مى گويد به گونه اى خود را توجيه مى كنند و يا دستگاه نمرود آنها را توجيه مى كند و آنها همچنان بر بت پرستى و قربانى نمودن براى بت پافشارى مى كنند از اينرو تصميم به انجام راهى عملى گرفت تا آنها بتوانند حق را بيشتر درك كنند. به همين دليل يك روز تعطيل عمومى را كه همه از شهر بيرون مى رفتند انتخاب نمود و ابراهيم در شهر باقى ماند و گفت : (22)
((من بيمار هستم و به عيد و جشن شما حاضر نمى شوم . او را در شهر باقى گذاردند. ابراهيم به سراغ بتها و رفت و (به تمسخر) به آنها گفت پس چرا از اين غذاها كه براى شما به عنوان نذورات آورده اند نمى خوريد. چرا حرفى نمى زنيد. به سوى آنها حمله ور شد.))(23)
همه را منهدم نمود و تبر را بر گردن بت بزرگ آويخت . اهالى بازگشتند و از اين وضعيت به تعجب و هراس افتادند و گفتند چه كسى با خدايان ما چنين كرده او ستمگر است .گفتند شنيديم كه جوانمردى در باره آنها بدى مى گفت كه نامش ابراهيم است .)) (24)
((دستور دادند او را در برابر مردم احضار و بازجويى كنند.)) (25)
((فورا سراغ او رفتند.)) (26)
((گفتند: ابراهيم تو با خدايان ما چنين انجام دادى ؟ ابراهيم گفت : تقصير بت بزرگ است او چنين نموده اگر اينها توانايى سخن دارند از خود آنها بپرسيد.))
آرى اگر بتها توان اقدامى دارا هستند بت بزرگ مسؤ ول حفاظت از ساير بتها است آنها او را بت بزرگ مى نامند يعنى او خداى خدايان است پس ‍ حفاظت بتها بر عهده اوست و اگر بتها تخريب شده اند تقصير اوست كه مانع تخريب نشده و آنها چنين خراب و ويرانند و بايد اين مطلب را از همان بتهاى كوچك سؤ ال كنند تا آنها بگويند كه بت بزرگ هيچ اقدامى را انجام نداد و بلكه بگويند بت بزرگ قادر به اين كار نيست اما بتها كه سخن نمى گويند اينها چوب و سنگ و گل هستند كه اكنون بر زمين ريخته و زير پا هستند و اين بشر بود كه اينها را با تماثيلى زيبا در برابر خود قرار مى داد و مى پرستيد و اصولا انسان اگر در برابر خدا خاضع و عبد نشود شيطان او را در راهى قرار مى دهد كه در برابر محصول دست خود عبد و خاضع باشد. (27)
((با اين سخن ابراهيم آنها به فكر فرو رفتند و فهميدند بيراهه مى روند و بر خويش و ديگران ستم روا داشته اند. اما اين نگرش چندان طول نكشيد و شيطان بلافاصله بر صحنه مسلط شد و آنها را وارونه ساخت لذا به ابراهيم گفتند:تو كه مى دانى اينها توان سخن گفتن ندارند.))
ابراهيم منتظر اين سخن بود تا بر تفكر آنها ضربتى نوازد و چشم عقلشان از خواب بيرون شود لذا گفت :
شما خدا را رها نموده و عبد چيزى شده ايد كه هيچ نفعى براى شما ندارد ضررى هم نمى تواند بر شما وارد كند(آنها را ترسانيده بودند كه اگر خلاف بتها عمل كنيد بتها شما را نابود مى كنند و آنها از ترس بتها دائم براى آنها نذورات مى آوردند و عبد بتها بودند تا مبادا بر آنها خشم گيرند ابراهيم آنها را از خواب بيدار كرد كه اينها نه نافعند و نه ضرررسان . (28)
((ابراهيم براى توجه بيشتر به آنان گفت : آيا آنچه را خود تراشيده ايد عبادت مى كنيد؟ در حاليكه خداوند خالق شما و كارهايتان است . اف بر شما و معبودهاى غير خدايتان آيا انديشه نمى كنيد؟))
اينها مى توانستند با اين بيانات روشن و صريح از غفلت بيرون آمده و در برابر شيطان پيروز شوند اما اصرار بر جهل و پيروى از خطا ماجراى ديگرى است كه شيطان در مسير آنها گسترانيد و آنها را همچنان در بندگى خود نگاه داشت .
طبيعى است كه آنها گمان كنند اگر دست از بتها بردارند منافعشان را از دست مى دهند. از سوى ديگر نمرود كه بر بت و بتگرى حكومت خود را استوار نموده و ساليان متمادى مردم را در استثمار و استبداد خود نگاه داشته و هميشه آنها را از خطر بتها ترسانيده و هر از چند گاهى خطر بت بزرگ را بر آنها نواخته مردم را به حال خود رها نمى كند تا سخن ابراهيم را درك نموده و به آنچه فهميده اند عمل كنند.
از اينرو به ابراهيم حمله كردند كه تو به خدايان ما شرك ورزيدى و مورد غضب آنها قرار خواهى گرفت . (29)
((ابراهيم گفت آيا درباره خدا با من بحث مى كنيد در حاليكه او مرا هدايت نموده و من از آنچه شما در برابر خداوند به عنوان خدا انتخاب كرده ايد هيچ هراسى ندارم (هيچ ضررى نمى توانند به من برسانند) مگر اينكه خداوند بخواهد (كه البته خداوند با هر ابزارى مى تواند به هر كس بخواهد نفع يا ضرر برساند اگر سنگ يا چوب و يا هر ابزارى باشد)پروردگار من علمش بر همه چيز احاطه دارد آيا بيدار نمى شويد.)) (30)
((چگونه من از بت شما هراس داشته باشم ولى شما از اينكه براى خدا شريكى قائل شده ايد و دليلى براى خدا بودن او نداريد نمى ترسيد كداميك از ما بيشتر حق دارد احساس امنيت كند اگر اهل دانش هستيد؟)) (31)
((در پايان ابراهيم به آنها اطمينان مى دهد كه در صورت ايمان واقعى به خداوند و پرهيز از بت پرستى ، هدايت خواهند شد.
((آنجا كه مى فرمايد:آنها كه ايمان آوردند و ايمانشان همراه با ستم نبود آنها ايمن هستند و آنها هدايت يافته اند.))
ابراهيم در آتش افروخته نمرود
با آنكه ابراهيم الله را براى آنها تبيين نمود و همچون خورشيد تابان بر آنها ثابت كرد كه بتها و بت بزرگ را هيچ امكان تاءثير گذارى نيست و آنها نيز همانند بت سازان مخلوقند و در برابر اراده و مشيت الهى عاجز و درمانده و اگر ابراهيميان به خود آيند و در برابر نهيب و غرش و تهديد نمروديان كه بر بت و بتگرى استوار است بايستند آنگاه خواهند ديد كه آنها در برابر كيد و مكر الهى عاجزند ليكن اين شعار را سر دادند و گفتند:
((كه اگر اهل حمايت از خدايانتان هستيد ابراهيم را آتش بزنيد. بناى بلندى درست كنيد و او را در آتش بياندازيد.))
((در اين باره قرآن مى فرمايد: اين چنين حيله ورزى كردند و بجاى اينكه اجازه دهند مردم در سخنان ابراهيم تفكر كنند با ايجاد جو مردم را از او پراكندند.))
((در باره ابراهيم حيله ورزيدند اما آن را شكست داديم .))
آتش افروختند چنان كه گمان مى كردند ابراهيم در ميان آن ذوب خواهد شد و اثرى از او باقى نخواهد ماند.
ابراهيم اكنون تنهاست هنوز كسى او را يارى نمى دهد و بايد ورود در آتش ‍ را بجان بخرد تا بتواند مشعل تاريخ بشريت در مسير خدا باشد
در برابر همه حاميان بتگرى و بت بزرگ و نمرود كه خود را خداى آنها مى داند تنهاست . اما آنها غافلند كه ناخودآگاه در برابر يك نفر همچون ابراهيم زبون و درمانده شده اند و مجبور به ايجاد كوهى از آتش شده اند تا او را بسوزانند.
اما آيا مى توان ابراهيم را خاموش ساخت ؟ ابراهيم نور خداست و نور خدا جاودانه است اگر چه شيطان همه قواى خود را در برابر او به ميدان آورد.
آنها چون از خداوند و قدرت او غافلند گمان دارند كه پيروز مى شوند اما به سختى شكست خوردند و خداوند به همان ابزار كه مى خواستند وسيله نابودى ابراهيم قرار دهند و طبق روال طبيعى نيز بايد چنين مى شد يعنى آتش دستور داد: (32)
(( اى آتش براى ابراهيم سرد و مطبوع باش .))
با اين دستور ديگر ابراهيم نخواهد سوخت بلكه آنها بايد بسوزند آنكه قدرتش بر دورى از خدا و متكى به ماده و ابزار مادى است بايد آتش بگيرد آنهم نه با آتشى كه خداوند به او دستور داده كه خنك و مطبوع باش بلكه با آتشى كه در درونشان شعله مى كرد و بايد به آنها گفت از خشمتان بميريد. (33)
حيله ورزى كردند اما با ناكامى مواجه شدند
نجات ابراهيم و لوط از سرزمين نمرود
و نجيناه و لوطا الى الارض التى باركنا فيها للعالمين (34)
((و ما ابراهيم و لوط را نجات داديم و به سرزمين (شام ) كه مايه بركت جهانيان قرار داديم آنها را فرستاديم .))
ابراهيم از آتش بيرون آمد و آنها نظاره گر بوده و بايد درس بگيرند. اما تا نمرود باقى است در كمند فريب او هستند نمرود نماينده شيطان است و براى اينجا نيز دليل و توجيه آماده كرده است او به سادگى از ميدان بدر نمى رود نمرود را بايد از مسير حق برداشت وگرنه او حق را از بين مى برد. نمرود به ابراهيم دستور داد شهر و منطقه او را ترك كند و ابراهيم همراه با لوط كه در خدمت او بود و همسرش ساره به سوى شام حركت كردند و در منطقه اى بين شام و يمن ساكن شدند.
آزمايش ابراهيم
داستان ابراهيم و آتش نمرود و سالم ماندن ابراهيم در آتش بين مردم منتشر شد و ابراهيم مورد مراجعه مردم قرار گرفت و يكى از حاكمان مناطق شام هاجر را به عنوان كنيز به ابراهيم هديه داد تا در خدمت او و همسرش ‍ باشد.
ابراهيم ساليانى متمادى عليه بت و بت پرستى مبارزه كرد و در اين راه اذيتها را بجان خريد و بالاخره درون آتش رفت و خداوند او را نجات داد.
پس از همه اين مراحل خداوند براى رساندن او به مقام امامت او را با كلمات خود مورد آزمايش قرار مى دهد.
نمايش قدرت الهى
آنها در قدرت خداوند و در قيامت تشكيك مى كردند كه مگر مى شود ما كه از دنيا مى رويم بار ديگر و در دنيايى جديد زنده شويم و كسى به حساب ما رسيدگى نمايد.
ابراهيم براى آنها اثبات مى كند كه خداوند مردگان را زنده مى نمايد.
((و اذ قال ابراهيم رب ارنى كيف تحيى الموتى قال او لم تومن قال بلى ولكن ليطمئن قلبى ))
لذا از خداوند مى خواهد تا اين عمل را به او نشان دهد.
خداوند به او مى فرمايد آيا در اين باره ترديدى براى تو وجود دارد؟ ابراهيم مى گويد: نه ، تنها براى اين است كه مشاهده كنم و قلبم مطمئن شود.
خداوند دستور داد:
((چهار پرنده را بگير و گوشت آنها را درهم بكوب و آنگاه بر هر كوهى جزئى از آن را قرار ده و آنگاه آن پرندگان را به سوى خود فراخوان خواهى ديد كه به سوى تو خواهند آمد.
امام صادق فرمودند: ابراهيم هدهد، باز، طاووس و كلاغ را گرفت و آنها را سر بريد و بدن آنها را درهم كوبيد آنگاه بر ده كوه نهاد و منقارهاى آنها را در دست گرفت و طبق فرمان خداوند آنها را به سوى خود فراخواند اجزاء بدن هر يك در هوا به سوى منقار حركت كرد تا اينكه بدن هر كدام كامل و زنده شدند.

next page

fehrest page