back page

901-1 و 2. طه (20)
902-آيه 86.
903-اعراف (7) آيه 150.
904-طه (20) آيات 92 و 93.
905-همان ، آيه 150.
906-اعراف (7) آيه 150.
907-بقره (2) آيه 54.
908-مجمع البيان ، ج 1، ص 113.
909-3 و 4. همان ، ج 7، ص 29؛ ج 1، ص 113.
910-
911-همان ، ج 1، ص 109، 111 و 113.
912-درالمنثور، ج 1، ص 135.
913-كامل التواريخ ، ج 1، ص 193.
914-بقره (2) آيات 63 و 64.
915-نساء (4) آيه 154.
916-اعراف (7) آيه 171.
917-در اين جا افسانه هايى گفته اند. ثعلبى مى نويسد: اين دوازده نفر سر راه خود به عوج بن عناق برخوردند و او مردى بود كه طول قمتش بيست و سه هزار و سيصد زرع بود و كسى بود كه آب مشروب خود را از ابرها و ماهى را از آب دريا مى گرفت و در برابر خورشيد نگاه مى داشت و كباب كرده مى خورد. در روايت است كه در وقت توفان به نزد نوح آمد و بدو گفت : مرا در كشتى خود سوار كن حضرت بدو فرمود: من به سوار كردن تو ماءمور نيستم . وقتى آب تمام كوه و دشت را گرفت ، از زانوى او بالاتر نرفت . عوج سه هزار سال عمر كرد تا وقتى كه خدا او را به دست موسى هلاك نمود. لشكر موسى يك فرسنگ مربع راه را فرا گرفته بود و چون عوج آن ها را نگريست سنگى به انداره سطح لشكر برگرفت و ا را بياورد تا بر سر لشكريان موسى بيندازد. خداى تعالى هدهدى را با منقار بيزش ‍ فرستاد تا آن سنگ را سوراخ كرده و به گردن عوج افتاد و سنگينى همان سنگ سبب شد كه به زمين بيفتد. موسى كه طول قامتش ده ذرع و درازى عصايش هم ده ذرع بود، ده ذرع نيز در هوا پريد تا توانست عصاى خود را بر كعب عوج بزند و همين ضربت سبب قتل او گرديد. در اين وقت گروه بسيارى آمدند و سرش را باخنجرهاى خود بريدند $ مادرش عنق يا عناق دختر صلبى حضرت آدم بود.
هنگامى كه آن دوازده نفر براى اطلاع از وضع مردم اريحا رفتند، عوج بار هيزمى بر سر گرفته بود و به خانه خود مى رفت . آن دوازده نفر را نيز در دامن خود گرفته و پيش همسرش برد و بدو گفت : اين مردم را بنگر كه مى خواهند با ما بجنگند. سپس آن ها را به زمين ريخته و گفت : آيا در زير لگد خود آن ها را نرم نكنم ؟ همسرش گفت : نه ! آن ها را رها كن تا نزد قوم خود بروند و آن چه را ديده اند به آن ها بگويند. به دنبال آن مى نويسد: آن ها مردمى بودند كه خوشه انگورشان را مى بايستى روى تخته چوبى بگذارند و پنج نفر آن را به دوش بكشند و چون انارى را نصف مى كردند و دانه هاى آن را مى خوردند چهار يا پنج نفر در پوست آن نصف انار جاى مى گرفتند $.
مرحوم طبرسى از ابن عباس نقل كرده كه وقتى عوج آن دوازده نفر را ديد، آن ها را در آستى خود گرفت و به نزد پادشاهان آورد و پيش روى او ريخت و از روى تعجب به سلطان گفت : اينان مى خواهند با ما بجنگند، سلطان به آن دوازده نفر گفت : به نزد صاحب خود برگرديد و نيروى ما را به او گزارش دهيد و سپس از مجاهد مانند آن چه را ثعلبى گفته نقل كرده ، واللّه اءعلم .
918-مائده (5) آيه 23.
919-همان ، آيه 22.
920-همان ، آيه 24.
921-همان ،آيه 24.
922-همان ، آيه 25.
923-همان ، آيه 26.
924-معناى من و سلوى در ذيل خواهد آمد.
925-بقره (2) آيه 57.
926-همان ، آيه 60.
927-عرائس الفنون ، ص 135 138.
928-2 4.بقره (2) آيه 61.
929-
930-
931-قصص (28) آيات 76 82.
932-همان ، آيات 83 و 84.
933-برخى او را عموى موسى و برخى ديگر او را خاله زاده آن حضرت دانسته اند.
934-مجمع البيان ، ج 7، ص 257 و 268.
935-تفسير قمى ، ص 791 493.
936-بقره (2) آيات 67 و 68.
937-همان ، آيه 69.
938-همان ، آيه 70.
939-همان ، آيه 71.
940-همان ، آيات 72 و 73.
941-تفسير قمى ، ص 41 و 42.
942-عرائس الفنون ، ص 130 132.
943-بحار الانوار، ج 13، ص 265؛ راوندى ، قصص الانبياء، ص 159.
944-عيون الاخبار، ص 186 و 187.
945-بقره (29 آيه 67.
946-همان ، آيه 72.
947-همان ، آيه 73.
948-نجّار، قصص الانبياء، ص 295.
949-تفسير قمى ، ص 398 401.
950-كمال الدين ، ص 219.
951-كامل التواريخ ، ص 160.
952-قرآن كريم ملازم موسى را با عنوان فتى ذكر شرده و نامى از وى نبرده است . فتى در لغت به معناى جوان و كنايه از بنده و خدمت كار است . گويند وجه آن كه خداوند او را فتاى موسى خوانده آن بود كه وى خدمت كارى موسى را در اين سفر به عهده داشت .
953-اختلاف است كه مجمع البحرين كه در فارسى به معناى تلاقى دو درياست ، در اين داستان كجا بوده است ؟ بعضى گفته اند كه محل تلاقى اقيانوس هند و درياى سرخ در باب المندب بوده و برخى عقيده دارند كه محل تلاقى اقيانوى اطلس و درياى مديترانه نزديكى تنگه جبل الطارق بوده است و قول دوم را بعضى ترجيح داده اند، و اللّه اعلم .
954-كهف (18) آيات 62 و 63.
955-همان .
956-در تفسير على بن ابراهيم آده است كه يوشع بن نون در اين سفر همراه موسى و خضر بود، ولى ظاهر آيات قرآنى كه در همه جا ضمير را به صورت تثنيه آورده آن است كه موسى يوشع بن نون را همراه خود نبرد و معلوم نيست آيا يوشع بازگشت يا همان جا ماند.
957-كهف (18) آيه 74.
958-همان ، آيه 75.
959-همان ، آيه 76.
960-بيشتر مفسران گفته اند دهكده مزبور انطاكيه (يكى از شهرهاى قديم سوريه ) بوده است و بيضاوى در تفسير خود نقل كرده كه آن دهكده ابله بصره يا باجروان ارمينيه بوده است .
961-از رسول خدا نقل شده كه فرمود: خدا رحمت كند برادرم موسى را كه اگر صبر مى كرد، چسزهاى عجيبى مى ديد.
962-در تفسير مجمع البيان ، از امام صادق (ع ) روايت شده كه خداوند به جاى آن پسر مقتول دخترى به آن دو عنايت كرد كه هفتاد پيغمبر بنى اسرائيل از نسل او پديد آمدند. در روايات بسيارى كه از شيعه و سنى نقل شده با مختصر اختلافى كه در آن هاست ، چنين است كه گنج مزبور لوحى از طلا بود كه در آن چند جمله حكمت آميز نوشته بود و مطابق روايت صدوق در معانى الاخبار كلمات مزبور اين گونه بود: بسم الله الرحمن الرحيم ، لااله الا اللّه ، محمد رسول اللّه ، عجبت لمن يعلم ان الموت حق كيف يفرح ؟ عجبت لمن يومن بالقدر كيف يحزن ؟ عجبت لمن يذكر النار كيف يضحك ؟ عجبت لمن يرى الدينا و تصرّف اهلها حالا بعد حال كيف يطمئنّ اليها؟ يعنى : به نام خداى بخشاينده مهربان ، معبودى جز خدا نيست و محمد رسول خداست . تعجب مى كنم از كسى كه مى داند مرگ حق است ، چگونه فرحناك مى شود؟ تعجب دارم از كسى كه ايمان به قدر دارد، چگونه محزون مى گردد؟ و تعجب مى كنم از كسى كه آتش دوزخ را به ياد مى آورد، چگونه مى خندد؟ و تعجب دارم از كسى كه دنيا و زير و رو شدن و تحولات آن را مى بيند، چگونه بدان دل بستگى و اطمينان پيدا مى كند.
963-مجمع البيان ، ج 6، ص 481.
964-امالى ، ص 194.
965-خصال ، ج 1،ص 54 و 55.
966-تفسير قمى ، ص 153.
967-بحارالانوار، ج 13، ص 368؛ راوندى ، قصص الانبياء، ص 170 174.
968-تهذيب ، ج 1، ص 32.
969-امالى ، ص 192 و بحار الانوار، ج 13، ص 379.
970-كامل التواريخ 7 ج 1، ص 200.
971-اكمال الدين ، ص 91 و 92؛ امالى ، ص 140.
972-اعراف (7) آيات 175 و 176.
973-كامل التواريخ ، ج 1، ص 68 70.
974-بحارالانوار، ج 13، ص 378 و 379؛ قصص الانبياء، ص 173.
975-كامل التواريخ ، ج 1، ص 203.
976-تاريخ طبرى ، ج 1، ص 131.
977-كامل التواريخ ، ج 1، ص 203؛ تاريخ طبرى 7 ج 1، ص 12؛ مروج الذهب ، ص 67 و 68.
978-مجمع البيان ، ج 2، ص 346.
979-كامل التواريخ ، ج 1، ص 68 70؛ بحارالانوار، ج 13، ص 374.
980-مروج الذهب ، ص 67 و 68.
981-اثبات الوصيه ، ص 53.
982-تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 52.
983-كامل التواريخ ، ج 1، ص 53.
984-تاريخ طبرى ، ج 1، ص 322.
985-درباره اين كه ذوالكفل نام كدام يك از پيغمبران بوده سخن بسيار است و رواياتى هم در اين مورد آمده است كه ان شاءاللّه در صفحات بعد جداگانه نام آن پيغمبر بزرگوار را با سبب نام گذارى او و اختلافاتى كه ميان مفسران و تاريخ نگاران است ، ذكر خواهيم كرد.
986-مجمع البيان ، ج 1، ص 346.
987-بقره (2) آيه 243.
988-روضه كافى ، ص 198 و 199.
989-الحتجاج طبرسى ، ص 228 و 229؛ توحيد صدوق ، ص 434 و 436؛ عيون الاخبار،ص 90 و 91.
990-مجمع البيان ، ج 2، ص 347.
991-احتجاج طبرسى ، ص 188.
992-انعام (6) آيه 85.
993-بعل نام بتى بوده كه قوم الياس آن را مى پرستيده اند و برخى گفته اند كه بك نام شهرى در شام بوده كه مردم آن جا بعل را مى پرستيدند و شهر مزبور اكنون به بعلبك موسوم است .
994-صافات (37) آيات 123 و 132.
995-5 و 6.مجمع البيان ، ج 8، ص 457.
996-
997-اصول كافى ، ج 1، ص 242 244 و 247.
998-بحار الانوار، ج 13، ص 393؛ راوندى ، قصص الانبياء، ص 244.
999-مجمع البيان ، ج 7، ص 59.
1000-در لغت نامه دهخدا در ذيل كلمه ذوالكفر داستان پادشاه مزبور و كفالت نامه ذوالكفر به تفصيل نقل شده است كه براى توضيح بيشتر مى توان به آن جا مراجعه كرد.
1001-انوار التنزيل ، ج 2، ص 89.
1002-دهخدا، لغت نامه ذيل واژه ذوالكفل .
1003-بحارالانوار، ج 13، ص 404 و 405؛ راوندى ، قصص الانبياء، ص 212 و 213.
1004-بحارالانوار،ج 13، ص 404 و 405؛ راوندى ، قصص الانبياء، ص 212 و 213.
1005-ص (38) آيه 48.
1006-اختلاف درباره اين كه محتويات آن تابوت چه بوده و ويژگى آن چگونه بوده ، بسيار است . قرآن كريم در اين باره به طور اجمال فرموده است : فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ بَقِيَّةٌ مِمّا تَرَكَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ ؛ سكينه و آرامشى از پروردگارتان و باقى مانده اى از خاندان موسى و هارون در آن است و فرشتگان آن را حمل مى كنند ظاهراً منظور از سكينه ، همان است كه در بالا بداان اشاره شد. در روايتى هم كه صدوق از امام باقر(ع ) روايت كرده آن حضرت فرمود:سكينه همان ايمان است و منظور از باقى مانده خاندان موسى و هارون ، به اختلاف روايات و گفتار مفسران يا قسمت هايى از الواح تورات يا عصا و زره و جامه هايى از هارون يا نشانه هاى نبوت و مواريث انبياى قبل از موسى بوده است .(معانى الاخبار، ص 82).
1007-بقره (2) آيات 246 248.
1008-همان ، آيه 249.
1009-برخى گفته اند كه نهرى مابين اردن و فلسطين بود و 1010-قول ديگر آن است كه نهر مزبور نهر فلسطين بود.
1011-2 و 3.بقره (2) آيه 249 250.
1012-در برخى از احاديث و هم چنين در كامل ابن اثير نقل است : هم چنان كه مى رفت ، سنگ هايى او را صدا زده و گفتند: اى داود! ما را برگير و با خود ببر كه ما براى كشتن جالوت آفريده شده ايم . (اكمال الدين ، ص 92 95؛ كامل التواريخ ، ج 1، ص 320.
1013-كامل التواريخ ، ج 1، ص 220.
1014-صدوق در خصال از امام باقر(ع ) روايت كرده كه آن حضرت فرمود: خداى تعالى پس از نوح پيغمبرانى كه سلطان هم بوده باشند جز چهار تن مبعوث نفرمود: 1 ذوالقرنين كه نامش عياش بود؛ 2 داود؛ 3 سليمان ؛ 4 يوسف . عياش بر مابين مغرب و مشرق سلطنت كرد، اما داود بر مابين شامات تا بلاد اصطخر سلطنت داشت و سليمان هم به همين صورت ، اما يوسف بر مملكت مصر و اطراف آن سلطنت كرد.(خصال ، ج 1، ص 118.
1015-طبرسى در مجمع البيان نقل كرده كه سبب نرم شدن آهن در دست داود آن بود كه روزى هم چنان كه داود براى سرگشى ماءموران خود رفته بود، جبرئيل به صورت انسانى پيش وى آمد و بر او سلام كرد. داود جواب سلامش را داد و از وى پرسيد: سيره و روش داود ميان مردم چگونه است ؟ جبرئيل در پاسخ گفت : سيره خوبى است اگر يك چيز در او نبود. داود پرسيد: آن يك چيز كدام است ؟ جبرتيل گفت : آن كه وى از بيت المال روزى مى خورد. داود از وى تشكر كرد و سوگند ياد كرد كه از آن پس از بيت المال ارتزاق نكن . خداى سبحان كه صدق گفتار داود را دانست ، آهن را براى او نرم كرد تا به وسيله بافتن زره نان بخورد و صدوق در من لايحضره الفقيه نظير همين قول را با اختصار از امام صادق (ع ) روايت كرده و در آن جا است كه داود سيصد و شصت زره به دست خود بافت و سيصد و شصت هزار فروخت و بدين ترتيب از بيت المال بى نياز گرديد. (مجمع البيان ، ج 7، ص 58.)
1016-سباء (34) آيات 10 و 11.
1017-ص (38) آيات 17 - 20.
1018-كامل التواريخ ، ج 1، ص 223.
1019-انبياء (21) آيه 105.
1020-فروع كافى 7 ج 10، ص 187.
1021-كامل التواريخ ، ج 1، ص 223.
1022-ص (38) آيات 21 26.
1023-كامل التواريخ ، ج 1، ص 224 و 225.
1024-1 و 2.يعنى اين آيه شاهد بر اين است كه خطاى آن حضرت خطاى در حد حكم بوده ، نه آن چه شما خيال كرده ايد، زيرا خداى تعالى به وى خشدار مى دهد كه تو جانشين ما در زمين هستى ، پس مواظب باش تا ميان مردم به حق قضاوت كنى و عجولانه و بى تاءمل و بدون برقرار ساختن موازين قضاوت از اقامه دليل و شاهد و غيره قضاوت نكن هم چنين در حديثى كه شيعه و سنى از اميرمؤ منان روايت كرده اند، آن حضرت فرمود: اگر به كسى دست يابم كه درباره داود عقيده داشته باشد كه او با زن اوريا بدان ترتيب كه گفتهاند همبستر شده است ، دو حدّ بر او جارى مى كنم : يكى به سبب اين كه به پيغمبران الهى نسبت گناه داده و ديگرى براى اصل اين نسبت دروغ ؛(عيون
1025-الاخبار، صص 107 و 108)
1026-تهذيب ، ج 2، ص 96 و 97.
1027-بحارالانوار، ج 14، ص 38؛ راوندى ، قصص الانبياء، ص 205 و 206.
1028-تنبيه الخواطر، ج 1، ص 18 و 19.
1029-اكمال الدين ، ص 289؛ كامل التواريخ ، ج 1، 76 و 77.
1030-نساء (4) آيه 163؛ اسراء آيه 55.
1031-انبياء (21) آيه 105.
1032-معانى الاخبار، ص 106؛ عيون الاخبار، ص 174.
1033-قرب الاسناد، ص 33.
1034-امالى ، ص 328.
1035-بحار الانوار، ج 14، ص 37؛ قصص الانبياء، ص 198 و 199.
1036-اصول كافى ، ج 2، ص 116.
1037-همان ، ص 123.
1038-تنبيه الخواطر، ج 2، ص 22.
1039-عدة الداعى ، ص 22 و 23.
1040-عدة الداعى ، ص 22 و 23.
1041-اصول كافى ، ج 12، ص 314.
1042-محاسن برقى ، ص 193.
1043-تفسير قمى ، ص 431.
1044-اصول كافى ، ج 1، ص 278 و 279.
1045-ر.ك : تفسير الميزان ، ج 15، ص 403 و خزائلى ، اعلام القرآن ، ص 390.
1046-اين قسمت گفتار جبائى و هم چنين دنباله آن با آن چه ما درباره عمر حضرت داود قبل از اين نقل كرديم سازگارى نداد، و اللّه اعلم .
1047-مجمع البيان ، ج 8، ص 382.
1048-به طور خلاصه ، حمله ها و قتل و غارت هايى كه در اين شهر تاريخى انجام شده چه قبل از نبوت سليمان و چه بعد از آن به شرح زير است :
حمله اى كه در سال 1819 قبل از ميلاد به دست بنى اسرائيل صورت گرفت و پس از اين كه شهر را فتح كردند، هر چه انسان و حيوان در آن شهر بود قتل عام كرده و شهر را به كلى سوزاندند؛
حمله اى در 713 قبل از ميلاد به دست آشوريان و سخاريب صورت گرفت و پس از قتل عام مردم همه نقدينه و كالاى شهر را تاراج كردند؛
حمله نخست بخت نصر در سال 597 قبل از ميلاد؛
حمله دوم بخت نصر در سال 586 قبل از ميلاد كه دو سال شهر را محاصره كرد و پس از قتح آن همه شهر را ويران ساخت و مسجد را سوزاند و اموال را غارت كرد و شهر را به صورت بيابانى درآورد؛
حمله انتيوخس ، يكى از جانشينان اسكندر در سال 168 قبل از ميلاد كه پس از قتح ، همه شهر را ويران كرد و مردم بسيار را بكشت ؛
حمله پومپى سردار روم كه سال 65 قبل از ميلاد به جنگ مردم بيت المقدس رفت و پس از سه ماه محاصره وقتى كه شهر را گشود، ساكنان آن را قتل عام كرد؛
حمله پيلاطس ، حاكم رومى در سال 26 تا 36 پس از ميلاد؛
حمله تيطس در سال 79 ميلادى كه شهر در محاصره بى سابقه اى قرار گرفت و چند هزار نفر در مدت محاصره از گرسنگى جان دادند و پس از فتح تنها در جاى مسجد و معبد ده هزار نفر كشته شدند و بنا به قول يوسيفوس كه خود در حلقه محاصره بود، خون مانند سيل در كوچه هاى شهر روان بود و تعداد كشتگان در اين حادثه به نيم ميليون نفر رسيد. تيطس پس از ويران كردن شهر، جمع زيارى از اهالى شهر را به اسارت برد و در بازار برده فروشان روم بفروخت و عده اى از اسيران را طعمه درندگان ساخت ؛
حمله آدريانوس در سال 135 ميلادى كه مانند گذشتان شهر را قتل عام كرد و به كلى ويران ساخت ؛
حملهئ لشكر ايران كه به تحريك يهود در سال 614 ميلادى انجام شد و در اين حمله كنيسه قيامت و كنيسه هاى ديگر را سوزاندند و به گفته مورخان نود هزار نفر از مسيحيان را طعمه شمشير ساختند؛
حمله صليبيان در جنگ هاى صليبى كه قسمتى از آن در بالا ذكر شد.
فته ها و كشت و كشتارهايى كه در زمان ما به دست يهوديان غاصب و توطئه دولت هاى بزرگ در جنگ هاى اوّل و دوم اعراب و اسرائيل در اين شهر اتفاق افتاد و بسيارى از خوانندگان به خاطر دارند و تواريخ روز جزئيات آن را ثبت كرده است .
1049-انبياء (21) آيه 81.
1050-سباء (34) آيه 12.
1051-ص (28) آيه 36.
1052-نمل (27) آيات 17 19.
1053-من لايحضره الفقيه ، ص 128 139.
1054-چكاوك يا چكاوه پرنده اى خوش آواز و حلال گوشت شبيه گنجشك و كمى بزرگ تر از آن ، كه بالاى سرش تاج كوچكى از پر دارد.
1055-فروع كافى ، ج 2، ص 146.
1056-ص (38) آيات 30 - 33.
1057-نظير آن چه از كعب روايت شده در تفسير على بن ابراهيم نيز آمده است ، ولى چنان كه گفته شد، ائمه دين در روايات ديگر آن ها را تكذيب كرده و مردود دانسته اند. ازاين رو علماى بزرگوار ما نقل على بن ابراهيم را كه موافق با اهل سنت است بر تقيه حمل كرده اند.
1058-2 و 3.مجمع البيان
1059-ج 8، ص 475.
1060-تفسير قمى ، ص 476 478.
1061-در روايات نقل است كه هدهد چنان تيز بين است كه آب هاى زير زمين را مى بيند، چنان كه ما آب را در شيشه مى بينيم . در اين باره از تفسير عياشى حديثى نقل شده كه ابوحنيفه به امام صادق (ع ) عرض كرد: چه شد كه سليمان ميان همه پرندگان از هدهد جويا شد؟ حضرت فرمود: چون هدهد آب را در زير زمين مى بيند، چنان كه شما روغن را در شيشه مى بينيد. ابوحنيفه رو به اصحاب خود كرد و خنديد. امام بدو فرمود: چرا مى خندى ؟ گفت : قربانت گردم بر تو پيروز شدم . امام فرمود: چگونه ؟ گفت : مرغى كه آب را در زير زمين مى بيند، چگونه دام را در زير خاك نمى بيند كه در آن مى افتد و گردنش را مى گيرد؟ حضرت فرمودند: اَما عَلِمَت اِنَّهُ اذا نَزَلَ القَدَرُ اءغشَى البَصَر ؛ يعنى مگر نمى دانى كه وقتى قضا و قدر بيايد چشم را مى پوشاند.
و به گفته مولوى :
چون قضا آيد نماند فهم و راى
كس نمى داند قضا را جز خداى
چون قضا آيد فرو پوشد بصر
تا ندند عقل ما پا را ز سر
زان اما المتقين داد اين خبر
گفت اذا جاء القضا عمى البصر
1062-درباره عظمت تخت بلقيس افسانه هايى گفته اند: از ابن عباس نقل شده كه تخت بلقيس داراى سى ذرع طول و سى ذرع عرض و سى ذرع ارتفاع بود. و در نقل ديگرى است كه گفته اند: جلوى آن تخت از طلا و مرصّع به ياقوت قرمز و زمرد و سبز بوده و عقب آ از نقره و آراسته به جواهرات گوناگون بود و داراى هفت خانه بوده و هر خانه اى را درى بسته بود.
1063-نمل (27) آيه 34.
1064-آن چه در اين جا انتخاب كرديم ، مطابق مشهور و ررواياتى است كه در اين باره ذكر شد وگرنه بعضى گفته اند: آن كس كه اين كار را كرد و از علم بهره داشت جبرئيل بود و ديگرى گفته خضر بود و مجاهد گفته مردى بود به نام ايلخيا كه اسم اعظم مى دانست . قتاده گفته : نامش اسطوم بوده و از اقوال بعيده قول جبائى است كه گفته : او خود سليمان بود $(ر.ك : طبرسى ، مجمع البيان ).
1065-در معناى آيهئ شريفه $ وهب لى ملكاً لا حد من بعدى كه حكايت از درخواستى است كه سليمان از درگاه خداى تعالى كرد، مفسران و جوهى ذكر كرده اند كه اين وجه مى تواند يكى از آن وجوه باشد، اگر چه اين هم ، وجه ناقصى است و جواب گوى تمام سؤ الاتى كه در اين مورد شده است نمى شود. (ر.ك : مجمع البيان ، ج 8، ص 476).
1066-همان ، ص 383 و 384.
1067-در روايات ديگرى است كه گفت : من كسى هستم كه رشوه نمى پذيرم و از سلاطين واهمه و ترس ندارم .
1068-علل الشرائع ، ص 36؛ عيون الاخبار، ص 146 و 147.
1069-علل الشرائع ، ص 36؛ عيون الاخبار، ص 146 147.
1070-يونس (10) آيه 98.
1071-انبياء (21) آيات 87 و 88.
1072-صافات (37) آيات 139 و 148.
1073-2 و 3. قلم (68) آيات 48 و 50.
1074-
1075-4 و 5. تفسير عياشى ، ج 2، ص 129؛ بحار الانوار، ج 14، ص 398؛ تفسير برهان ، ج 1076-2، ص 200.
1077-مجمع البيان ، ج 8، ص 458 و 459.
1078-2 4.همان
1079-ج 5، ص 135 و 136.
1080-
1081-بحار الانوار، ج 14، ص 391؛ راوندى ، قصص الانبياء، ص 252.
1082-تفسير قمى ، ص 293 و 296.
1083-انبياء (21) آيه 87.
1084-مجمع البيان ، ج 8، ص 458 و 459.
1085-آل عمران (3) آيات 37 و 41.
1086-علامه طباطبائى براى وجه اول نيز توجيهى ذكر كرده و پاسخ اشكال را به نحوى داده اند كه مى توانيد براى مطالعه بيشتر به تفسير ايشان در ذيل همين آيات مراجعه كنيد.
1087-مريم (19) آيات 2 و 11.
1088-انبياء (21) آيات 89 و 90.
1089-مجمع البيان ، ج 6، ص 502 و 506.
1090-صدق در عيون الاخبار، از ريان بن شبيب روايت كرده كه گويد: روز اول محرم نزد امام هشتم شرفيات شدم حضرت به من فرمود: آيا روزه هستى ؟ عرض كردم : نه . فرمود: امروز روزى است كه زكريا به درگاه خدا دعا كرد و از خدا فرزندى پاك خواست و خداوند دعايش را مستجابت فرمود، پس هر كس در اين روز روزه بگيرد و به درگاه خداوند دعا كند، خدا دعايش را مستجاب كند، چنان كه دعاى زكريا را مسنجاب فرمود.
1091-علل الشرائع ، ص 38؛ كامل التواريخ ، ج 1، ص 170 175.
1092-آل عمران (3) آيه 29.
1093-مريم (19) آيات 12 15.
1094-همان .
1095-مجمع البيان ، ج 6، ص 506.
1096-مجمع البيان ، ج 6، ص 506.
1097-مريم (19) آيه 33.
1098-من لايحضره الفقيه ، ج 4، ص 33.
1099-پوسب درخت خرما و نارگيل را كه به شكل طورهاى سيمى است ليف گويند.
1100-اصول كافى ، ج 2، ص 665.
1101-بحار الانوار، ج 14، ص 167 به نقل از كتاب زهد الصادق .
1102-امالى طوسى ، ص 216 و 217.
1103-چنين برمى آيد كه يحيى بن زكريا با اين عمل پادشاه مخالفت كرده و مخالفت خود را اظهار مى داشته و همين اظهار مخالفت يحيى ، سبب كينه آن زن بدكار گرديده است .
1104-بحارالانوار، ج 14، ص 180 و 181؛ راوندى ، قصص الانبياء، ص 119؛ نجّار، قصص الانبياء، ص 369.
1105-راوند، قصص الانبياء، ص 218.
1106-انجيل مرقس ، باب ششم ، ص 17 29.
1107-مجمع البيان ، ج 6، ص 502 506؛ بحار الانوار، ج 14، ص 182؛ راوندى ، قصص الانبياء، ص 220.
1108-تفسير قمى ، ص 616.
1109-بحار الانوار، ج 14، ص 182 183.
1110-بحار الانوار، ج 14، ص 180 و 181؛ راوندى ، قصص الانبياء، ص 218.
1111-بحارالانوار، ج 14، ص 355.
1112-بحار الانوار، ج 14، ص 355 به نقل از عرائس الفنون ، ثعلبى و اثبات الوصيه مسعودى ، ص 72.
1113-كامل التواريخ ، ج 1، ص 104.
1114-فروع كافى ، ج 1، ص 72.
1115-در حديثى نام مادر مريم مرتا يا مرثاد ذكر شده و برخى احتمال داده اند كه آن لقب حنّه بوده است . اصول كافى ، ج 1، ص 479 و 480.
1116-برخى از مفسران احتمال داده اند كه حنّه اين نذر را پس از وفات عمران و در دوران حاملگى كرد، زير با وجود عمران ، حنّه استقلال و اختيارى نداشت كه بدون نظر عمران او را نذر معبد كند. (مجمع البيان ، ج 2، ص 434 437).
1117-آل عمران (3) آيه 37.
1118-همان ، آيه 42.
1119-همان ، آيه 45.
1120-ترجمه اين آيات در فصل ولادت عيسى خواهد آمد.
1121-مريم (19) آيات 16 19.
1122-انبياء (21) آيه 91.
1123-مجمع البيان ، ج 5، ص 320.
1124-كشاف ، ج 3، ص 250، خصال ، ج 1، ص 96.
1125-همان ، ص 107.
1126-ترجمهة اين حديث در سرگذشت حضرت ايوب گذشت (روضة كافى ، ص 238).
1127-در اين باره مولوى اشعار لطيفى دارد كه در صفحات بعدى خواهد آمد.
1128-متن آيه اين است : قالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا و ترجمه اى كه در بالا شده طبق آن است كه لفظ اِنْ را شرطيه بگيريم ، چنان كه اكثر مفسران همين گونه معنا كرده اند. برخى هم اِنْ نافيه گرفته اند و معناى آن طبق اين قول اين گونه مى شود: از تو به خداى رحمان پناه مى برم كه تو پرهيزكار نيستى يعنى اگر پرهيزكار بودى اين جا نمى آمدى ؟ (مريم (19) آيات 16 19).
1129-مريم (19) آيه 20.
1130-همان ، آيه 21.
1131-طوسى ، امالى ، ص 124 و 125.
1132-در حديثى است كه عيسى روز بيست و پنجم ذى القعده به دنيا آمد.
1133-مريم (19) آيه 23.
1134-همان ، آيات 24 26.
1135-همان ، آيه 27.
1136-مرحوم طبرسى در مجمع البيان گويد: در معناى اين جمله كه به مريم گفتند: اى خواهر هارون $مفسران چهار وجه گفتند:
1 هارون نام مرد صالحى در بنى اسرائيل بود كه هر شخص صالحى را به او تشبيه مى كردند و روى اين قول معناى جمله اين گونه است كه اى شبيه و مانند هارون $؛ 2 كلبى گفته :هارون نام برادر پدرى مريم بوده كه به خير و صلاح معروف بوده است ؛ 3 منظور از هارون برادر حضرت موسى است كه نسب مريم بدو مى رسيد و در عرب رسم است كه هر كى از تيره كسى باشد به لفظ اءخ يا اُخت او را به آن شخص نسبت مى دهند، چنان كه مى گويند يا اءخاتميم ؛ 4 هارون نام مرد فاسقى بود كه به فساد و زنا مشهور بود و منظورشان سرزنش مريم و تشبيه كردن او به آن مرد در انجام عمل زشت زنا بوده است .
مجمع البيان ، ج 6، ص 512.
1137-مريم (19) آيات 28 و 33.
1138-كامل التواريخ ، ج 1، ص 307.
1139-اصول كافى ، ج 1، ص 382 و 383.
1140-اصول كافى ، ج 1، ص 384.
1141-مريم (19) آيه 30.
1142-معانى الاخبار، ص 18؛ توحيد صدوق ، ص 238 و 239؛ امالى صدوق ، ص 190 و 191.
1143-كامل التواريخ ، ج 1، ص 314.
1144-مائده (5) آيه 110.
1145-آل عمران (3) آيات 48 و 49.
1146-كامل التواريخ ، ج 1، ص 315.
1147-بحار الانوار، ج 14، ص 233؛ تفسير عياشى ، ج 1، ص 174.
1148-كامل التواريخ ، ج 1، ص 315.
1149-روضه كافى ، ص 337؛ بحار الانوار، ج 14، ص 234؛ تفسير عياشى ، ج 1، ص 174 و 175؛ تفسير برهان ، ج 1، ص 284؛ تفسير صافى ، ج 1، ص ‍ 163.
1150-كامل التواريخ ، ج 1، ص 315.
1151-مائده (5) آيات 112 115.
1152-ناگفته نماند كه اين معنا طبق آ است كه در آيه تستطيع به صورت خطاب باشد و ربَّك را به نصب بخوانيم ، چنان كه كسائى قرائت كرده است .
1153-مجمع البيان ، ج 3، ص 266.
1154-مائده (5) آيه 112.
1155-مجمع البيان ، ج 8، ص 419 و 420.
1156-در تفاسير ديگر آمده كه اين دو نفر را عيسى بدان شهر فرستاد، و از زمره حوارى ها بودند.
1157-در مجمع البيان از شيعه حديث نقل كرده كه نام آن دو رسول شمعون و يوحنا و نام سومى پولس بوده و از ابن عباس و كعب روايت شده است كه نام آن دو صادق و صدوق و نام سومى سلوم بوده است و نيز از ثعلبى روايت شده كه چون دو رسول به نزديك شهر انطاكيه رسيدند، پيرمردى را ديدند كه گوسفندانى را مى چراند و او همان حبيب صاحب يس بود. آن دو به حبيب سلام كردند. پيرمرد به آن دو گفت : شما كسيتيد؟ آن ها گفتند: فرستادگان عيسى هستيم و آمده ايم تا شما را از پرستش بت ها به عبادت خداى رحمان دعوت كنيم .
پيرمرد گفت : آيت و معجزه اى هم داريد؟ گفتند: آرى به اذن خدا بيماران را شفا مى دهيم و كور مادرزاد و برص دار را بهبودى مى بخشيم . پيرمرد گفت : من پسر بيمارى دارم كه سال ها بسترى است . آن دو گفتند: ما را به خانه خود ببر تا از حال او اطلاع يابيم پيرمرد آن دو را به خانه خود برد و چون دست بر بدن آن پسر گذاشتند، در همان حال به اذن خدا سالم گشته و از جا برخاست . اين خبر در شخر پراكنده شد و بيماران بسيارى به دست آن دو شفا يافتند.
شهر انطاكيه پادشاهى داشت كه نامش شلاحن و از پادشاهان روم بود كه بت مى پرستيد. اين خبر به گوش وى نيز رسيد و آن دو را خواست و از آن ها پرسيد: شما كيستيد؟ گفتند: فرستادگان عيسى . پرسيد: معجزه اى هم داريد؟ گفتند: آرى ، كور مادرزاد و برص دار و بيار را به اذن خدا شفا مى بخشيم . پادشاه پرسيد: دعوت شما چيست ؟ گفتند: آمده ايم تا تو را از پرستش چيزى كه شنواى و بيناى ندارد به پرستش خداى شنوا و بينا دعوت كنم . پادشاه پرسيد: مگر ما را معبود ديگرى جز اين معبودها هست ؟ گفتند: آرى ، آن خدايى كه تو و خدايتان را به وجود آورده . پادشاه گفت : اكنون برويد تا من درباره شما فكرى بكنم آن دو از بزد پادشاه بيرون آمدند، ولى جمعى از مردم آن دو ار تعقيب كرده و دستگير ساختند و در بازار بزدند.
1158-در پاره اى از روايات است كه پسر پادشاه گفت : سه نفر را ديدم كه براى زنده شدن به درگاه خدا دعا مى كردند و چون پادشاه پرسيد آن سه نفر كيان اند، همان سه رسول را نشان داد، و معلوم شد رسول سوم نيز دور از انظار ديگران براى زنده شدن وى دعا كرده بود.
1159-در برخى از نقل هاست كه جمعى ايمان آورده و جمع ديگرى كافر شدند و اين اسحاق نقل كرده كه هيچ يك ايمان نياوردند و در صدد قتل رسولان برآمدند.
1160-تفسير قمى ، ص 549 و 550.
1161-علل الشرائع ، ص 38؛ عيون الاخبار، ص 233 و 234.
1162-عهد جديد7 ص 15؛ نجّار، قصص الانبياء، ص 405.
1163-انجيل برنابا، ترجمه فهيم كرمانى ، ص 74.
1164-خصال ، ج 1، ص 7.
1165-امالى ، ص 279.
1166-خصال ، ج 1، ص 34.
1167-امالى ، ص 129 و 130.
1168-تنبيه الخواطر، ج 1، ص 129.
1169-همان .
1170-همان ، ج 2، ص 235.
1171-اصول كافى ، ج 2، ص 241.
1172-همان ، ج 1، ص 39.
1173-عرائس الفنون ، صص 220 و 221؛ بحار الانوار، ج 14، ص 282.
1174-تفسير قمى ، ص 93.
1175-خوانندگان محترم مى توانند براى تحقيق بيشتر به كتاب هايى كه در دسترس است مانند مقدمه انجيل برنابا، ترجمه فهيم كرمانى يا به كتاب قصص ‍ الانبياى عبدالوهاب نجّار مراجعه كنند.
1176-در اين قسمت ، اجمال تاريخچه پيدا شدن انجيل برنابا ذكر شده و اگر طالب تفصيل و شرح بيشترى هستيد، به مقدمه ترجمه عربى استاد دكتر خليل سعادت كه بر انجيل مزبور نوشته و در ترجمه هاى فارسى آن را به فارسى برگردانده اند، مراجعه فرماييد.
1177-امالى ، ص 109.
1178-همان ، ص 183.
1179-همان ، ص 220.
1180-همان ، ص 331 و 332.
1181-همان ، ص 324.
1182-خصال ، ج 1، ص 56.
1183-معانى الاخبار، ص 74.
1184-بحارالانوار، ج 14، ص 323 به نقل از: مفيد، الاختصاص
1185-تنبيه الخواطر، ج 1، ص 80.
1186-همان ، ص 123.
1187-همان ، ص 86.
1188-روضه كافى ، ص 144؛ بحارالانوار، ج 14، ص 33.