next page

1-بخشى از اين گفتار ضمن خطبه 145 آمده است و همان جا اشاره شد كه اين شعبه در تحف العقول در خطبه معروف به وسيله و مفيد در ارشاد، صفحه 139 با تفاوتى اندك و طوسى در امالى ، جلد اول ، صفحه 220 آن را آورده اند. ابوعلى قالى هم در امالى ، جلد دوم ، صفحه 53 اين سخن را با فزونيهاى آورده است . م
2-اين سخن هم از خطبه وسيله گرفته شده است و در تحف العقول ، صفحه 94 آمده است و اين سخن از كلماتى است كه در نهج البلاغه مكرر آمده است . م
3-اين كلمه را جاحظ در صد كلمه خود با اندك تفاوت آورده است بلاذرى در انساب الاشراف ، صفحه 115 و تنوخى در الفرج بعدالشده ، جلد اول ، صفحه 37 و مسعودى در مروج الذهب ، جلد دوم ، صفحه 264 آورده اند، براى اطلاع بيشتر به مصادر نهج البلاغه و اسانيده ، جلد چهارم ، صفحه 161 مراجعه فرماييد. م
4- جمله آخر اين كلمه را جاحظ و مبرد در صد كلمه و الكامل ، جلد دوم ، صفحه 2 و تمام آن را آمدى در الغرر، صفحه 13 با اندك تفاوت لفظى آورده اند. م
5-نظير اين كلمه در شماره 318 كلمات قصار هم آمده است . م
6-طرطوشى در سراج الملوك ، صفحه 159 آن را با اندك تفاوت و آمدى در غررالحكم همين گونه آورده اند. م
7-اين كلمه را بلاذرى در انساب الاشراف ، صفحه 134 و ابن شهر آشوب در مناقب ، جلد دوم ، صفحه 102 آورده اند. م
8-مبرد در الكامل ، جلد اول ، صفحه 121 مى گويد اين كلمه از امثال عرب است . در انساب الاشراف ، صفحه 134 هم آمده است . م
9-به شماره 89 مراجعه فرماييد. م
10-اين سخن در خطبه 40 هم آمده است و ميان مردم مانند مثل جارى شده است . محمد بن ادريس شافعى در گذشته به سال 204 اين سخن را در كتاب الام و محمد بن جرير طبرى در تاريخ طبرى ، جلد ششم ، صفحه 41 و ابوطالب مكى در قوت القلوب ، جلد اول ، صفحه 530 و يعقوبى در تاريخ يعقوبى جلد دوم ، صفحه 136 و بلاذرى در انساب الاشراف ، صفحه 352 آورده اند. م
11-بخشى از آيه 67 سوره يوسف .
12-در عموم تفاسير قرآن هم كم و بيش به اين موضوع اشاره شده است . براى مثال به تفسير ابوالفتوح جلد ششم ، چاپ مرحوم شعرانى ، صفحه 412 مراجعه فرماييد. م
13-اين كلمه را به روايت اول جافظ در رساله نفى التشبيه ، صفحه 106 با اندك تفاوت و زمخشرى در ربيع الابرار بدون تفاوت و به روايت دوم ابن عبدربه در العقد الفريد، جلد دوم ، صفحه 294 منسوب به ابن عباس دانسته است و ظاهرا ابن عباس آن را از على عليه السلام گرفته است . م
14-آيه 67 سوره احزاب .
15-بلاذرى در انساب الاشراف اين سخن را همراه سخن پيش در صفحه 117 و يعقوبى در تاريخ ، جلد دوم ، صفحه 151 آورده اند. م
16-احمد بن معتصم برادر متوكل مقلب به مستعين بالله ، خليفه ناتوانى بود كه در سال 252 خود را از خلافت عزل و با برادرزاده خود المعتر بالله - پسر متوكل - بيعت كرد و در ماه شوال آن سال كشته شد. به تاريخ الخلفاء سيوطى ، چاپ محمد محيى الدين عبدالحميد، مصر، 1389 ق ، صفحه 358 مراجعه فرماييد. م
17-اين سخن را ابن سعد طبقات ، جلد سوم ، صفحه 43 و ابن قتيه در الامامه و السياسه ، جلد دوم ، صفحه 162 آورده اند. م
18-آن چه اين جا آمده است مقتبس از گفتار مفصلى است كه ميان اان حضرت و طلحه و زبير صورت گرفته است و تمام آن را ابوجعفر اسكافى در گذشته به سال 240 هجرى كه از مشايخ بزرگ معتزله است در كتاب نقض ‍ خود آورده است و ابن ابى الحديد هم آن را نقل كرده است . در الامامه و السياسه ، جلد اول ، صفحه 51 و تاريخ يعقوبى ، جلد دوم ، صفحه 169 هم آمده است . م
19-مصراع دوم بيتى از ابوذوء يب هذلى است و تمام بيت چنين است مى خواهى من و خالد را با هم داشته باشى ، اى واى بر تو، مگر دو شمشير در يك نيام مى گنجد.
20-اين سخن را مبرد در الكامل ، جلد اول ، صفحه 223 آورده است . م
21-اين سخن را پيش از سيد رضى ، مبرد در الفاضل ، صفحه 94 با چند طريق از على عليه السلام آورده است . بيهقى در المحاسن و المساوى نظير آن را و صدوق در امالى ، صفحه 134 و ابوهلال عسكرى در ديوان المعانى ، جلد اول ، صفحه 154 نقل كرده اند. م
22-آمدى اين سخن را در غررالحكم ، صفحه 239 آورده است . م
23-اين سخن را پيش از نهج البلاغه اين قتيبه در عيون الاخبار، جلد اول ، صفحه 285 با اين تفاوت كه كلمه جاهل به صورت جهول است و ابن عبدربه در عقد الفريد، جلد دوم ، صفحه 281 به همين صورت كه در نهج البلاغه است ، آورده است . م
24-كلينى (ره ) اين سخن را از قول حضرت صادق در كافى ، جلد دوم ، صفحه 112 آورده است . م
25- جمله اول و دوم را آمدى در غررالحكم ، صفحات 266 و 265 آورده است . م
26-طبرسى در مجمع البيان و ابن حجام از مفسران قرن چهارم در تفسير خود در سيد رضى در خصائص ، صفحه 39 اين سخن را آورده اند.
27-آيه پنجم سوره قصص .
28-اين سخن از خطبه اى مفصل است كه على بن محمد واسطى آن را در كتاب عيون الحكم و المواعظ آورده است ابن شعبه حرانى هم در تحف العقول ، صفحه 211 نقل كرده است . م
29-اين كلمات به صورت پراكنده در تحف العقول ، صفحه 98 و روضه كافى ، صفحه 16 و جاهاى ديگر آمده است به مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 172 مراجعه فرماييد. م
30-ابن شعبه حرانى در تحف العقول ، صفحات 214 و 90 به دو صورت كه اندكى تفاوت دارد نقل كرده و زمخشرى هم در ربيع الابرار آورده است . م
31-آمدى اين كلمه را در غررالحكم با اندك تفاوت كه معناى آن فرقى ندارد آورده است . م
32-از بشار بن برد است .
33-از صد كلمه اى است كه جاحظ انتخاب كرده است . م
34-بخشى از آيه 58 سوره اعراف .
35-بخشى از آيه 195 سوره آل عمران .
36-اين سخن را طرطوشى در سراج الملوك ، صفحه 384 آورده است . م
37-اين سخن در تحف العقول ، صفحه 98 و روضه كافى ، صفحه 20 نقل شده است . م
38-در تحف العقول ، صفحه 97 و روضه كافى ، صفحه 20 آمده است . م
39-از جمله راويان اين سخن زمخشرى در ربيع الابرار است . م
40-از صد كلمه اى است كه جاحظ انتخاب كرده است . به مطلوب كل طالب ، چاپ مرحوم استاد محدث ارموى ، تهران ، 1389 ق ، شماره 87، صفحه 42 مراجعه فرماييد. م
41-زمخشرى در ربيع الابرار همين گونه آورده است . م
42-شيخ صدوق (ره ) در امالى ، صفحه 268 و عيون اخبار الرضا، صفحه 216 آن را از قول جناب عبدالعظيم حسنى از قول جواد ضمن روايت مفصلى آورده است . ابن شعبه در تحف العقول ، صفحه 91 و مفيد در ارشاد، صفحه 142 نيز همين گونه نقل كرده اند. م
43-راوندى در دعوات با اندك تفاوت آورده است . م
44-در تحف العقول ، صفحه 98 و روضه كافى ، صفحه 20 با اندك تفاوت آمده است . زمخشرى در ربيع الابرار آن را مطابق روايت سيد رضى آورده است . م
45-بخشى از آيه 14 سوره علق .
46-اين جملات گاه با اختلافات اندك و گاه بدون اختلاف در عيون الاخبار، جلد، جلد اول ، صفحه 284 و عقدالفريد، جلد دوم ، صفحه 279 و ربيع الابرار زمخشرى و سراج الملوك طرطوشى آمده است . م
47-اين سخن ، كلمه هشتاد و پنجم از كلماتى است كه جاحظ انتخاب كرده است . رشيدالدين و طواط آن را چنين سروده است : تا توانى مگردد گرد طمع / اگر از عقل بهره اى دارى / زانكه پيوسته مردم طامع / بسته باشد به رشته خوارى ، به مطلوب كل طالب ، چاپ استاد فقيد سيد جلال الدين محدث ارموى ، صفحه 41 مراجعه فرماييد. م
48-اين پاسخ كه فرموده است از گفته هاى حضرت رسول صلى الله عليه و آله است كه شيخ صدوق در امالى ، صفحه 160 و عيون اخبارالرضا، جلد اول ، صفحه 227 و خصال ، جلد اول ، صفحه 84 آن را نقل كرده است . به مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 180 مراجعه فرماييد. م
49-در تذكره الخواص ، صفحه 144 و در كنز الفوائد، صفحه 160 با افزونيهايى آمده است . م
50-اين دو كلمه در بعضى از نسخه ها با هم و ذيل يك شماره آمده است . م
51-بخشى از آيه 97 سوره نحل .
52-آيه پانزدهم سوره فاطر .
53-در روايت غرراحكم ، صفحه 200 و ربيع الابرار زمخشرى و بسيارى از نسخه ها الذين به صورت الذى است و تفاوت لفظى اندكى هم دارد. م
54-در ديوان سيد رضى (ره ) همين سه بيت و به صورت قطعه آمده است . به جلد اول اين ديوان ، چاپ اعلمى بيروت ، صفحه 453 مراجعه فرماييد. م
55-بخشى از آيه 50 سوره نحل .
56-در عيون الاخبار، جلد سوم ، صفحه 19 و در معانى الاخبار صدوق ، صفحه 257 و در تفسير عياشى ، جلد دوم ، صفحه 267 آمده است . م
57-زمخشرى در ربيع الابرار، جلد دوم ، نسخه اوقاف صفحه 17 و آمدى در الغرو، صفحه 271 آن را نقل كرده اند. م
58-اين سخن را پيش از سيد رضى ، اين قتيبه در عيون الاخبار، جلد اول ، صفحه 128 و مبرد در كامل ، جلد اول ، صفحه 121 و اين عبدربه در عقد الفريد، جلد اول ، صفحه 102 به همين صورت و راغب اصفهانى در محاضرات ، جلد دوم ، صفحه 57 با اندك تفاوت لفظى آورده اند.
59-بخشى از آيه 90 سوره انبياء.
60-بخشى از آيه 252 سوره بقره .
61-در مغازى واقدى و طبقات ابن سعد فقط بيت اول آمده است ولى در تفسير ابوالفتوح رازى ، جلد نهم ، چاپ مرحوم شعرانى ، صفحه 115 چهار بيت آمده است ، شايد ماخذ او هم مغازى ابن اسحاق بوده است . م
62-براى اطلاع بيشتر در اين دو مورد و داستان جنگ خندق - احزاب - به مغازى واقدى ، چاپ مارسدون جونس ، صفحات 272 و 471 و ترجمه آن ، صفحات 203 و 354 مراجعه فرماييد. م
63- اين سخن را پيش از سيد رضى ابوطالب مكى در قوت القلوب ، جلد دوم ، صفحه 522 با تقديم و تاخير و اندكى تفاوت آورده است . م
64-حسين بن على بن محمد مويد الدين معروف به طغرايى از وزيران و شاعران و دبيران نامور قرن پنجم و ششم ، متولد به سال 455 و مقتول به سال 513 و سراينده لاميه العجم است به الاعلام زركلى ، جلد دوم ، صفحه 267 مراجعه فرماييد. م
65-شيخ صدوق در امالى ، صفحه 370 ضمن نقل خطبه اى از آن اين سخن را با افزونى و تفاوت اندكى نقل كرده است . م
66-اين سخن را كلينى در كافى ، جلد دوم ، صفحه 84 از حضرت صادق عليه السلام و در كتاب الجهاد، جلد پنجم ، صفحه 35 آورده است ، ابن قاسم در روض الاخبار صفحه 10 و آمدى در الغرر، صفحه 111 آن را از اميرالمؤ منين عليه السلام نقل كرده اند. م
67-آمدى در الغرر، صفحه 43 و حصرى در زهر الاداب ، جلد اول ، صفحه 43 و مولف سراج الملوك ، صفحه 284 اين سخن را از قول على عليه السلام آورده اند . م
68-ابوالحسن على بن محمد معروف به بسامى و ابن بسام از شاعران و مولفان قرن هجرى و در گذشته به سال 302 قمرى است . به زركلى ، الاعلام ، جلد پنجم ، صفحه 141 مراجعه فرماييد. م
69-محمد بن على معروف به ابن مقله از وزيران مشهور دوره عباسيان است كه مكرر به وزارت رسيد و سرانجام در سال 328 در زندان در حالى كه دست داست و زبانش را بريده بودند با خوارى درگذشت . به ترجمه مقاله Sourdel .D در دانشنامه ايران و اسلام ، صفحه 870 مراجعه فرماييد. م
70-نظير اين سخن به شماره 348 هم خواهد آمد، رشيد الدين و طواط اين سخن را همين گونه آودره است . م
71-در غررالحكم ، صفحه 63 با اندك تفاوت در ربيع الابرار در باب الخير و الصلاح به همين الفاظ آمده است . م
72-آب دريا را اگر نتوان كشيد / هم به قدر تشنگى بايد چشيد.
73-در الغرر، صفحه 139 و ربيع الابرار آمده است . م
74-در تحف العقول ، صفحه 206 آمده است . م
75- در روايت آمدى در الغرر به جاى مقدرت ، قدرت آمده است . م
76-كلمه هشتاد و ششم از صد كلمه اى است كه جاحظ انتخاب كرده است . به مطلوب كل طالب ، تهران 1389 ق ، صفحه 42 مراجعه فرماييد. م
77-زمخشرى هم در ربيع الابرار آورده است . م
78-سبط ابن جوزى در تذكره الخواص ‍ آورده است . م
79-اين سخن را پيش از سيد رضى ، شيخ صدوق در التوحيد، صفحه 209 و در الخصال ، صفحه 6 آورده است ، شيخ ابوطالب زاهدى گيلانى در گذشته 1127 ق كتابى در شرح اين كلمه نوشته است كه پسرش آن را به فارسى ترجمه كرده است . م
80- در روضه الوعظين ، صفحه 441 با تقدم و تاخر و در غررالحكم ، صفحه 168 با اندك تفاوت آمده است . م
81-نوبرى در نهايه الادب ، جلد هشتم ، صفحه 182 و مولف مطالب السوول در جلد اول ، صفحه 176 و آمدى در غررالحكم ، صفحه 230 با تفاوتهاى مختصر نقل كرده اند. م
82-در برخى از نسخه هاى به جاى تقويت ، تقربه است كه به معنى نزديك شدن دينداران به يكديگر مى باشد. م
83-اين سخن ميان اهل بيت مشهور بوده است ، كلينى در كافى ، جلد ششم ، صفحه 445 و ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبين ، صفحه 477 و مسعودى در مروج الذهب ، جلد سوم ، صفحه 351 و مفيد در ارشاد، صفحه 304 و ديگران آن را نقل كرده اند و به مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 197 مراجعه فرماييد. م
84-براى اطلاع بيشتر از اين موضوع و تفاوتهاى لفظى اندك و افزونيهايى در برخى از عبارات و سرانجام يحيى كه در كه در زندان رشيد با شكنجه هاى سخت و بر اثر آنكه در فاصله اى كم او را دويست تازيانه زدند درگذشت ، به ابوالفرج اصفهانى ، مقاتل الطالبين ، چاپ نجف ، 1358 ق ، صفحات 308 و 321 مراجعه فرماييد. م
85- همين معنى از امام صادق عليه السلام در امالى صدوق ، صفحه 169 و تهذيب شيخ طوسى ، جلد اول ، صفحه 399 نقل شده است . م
86-در غررالحكم ، صفحه 52 همين گونه آمده است .
87-قاسم بن عيسى بن ادريس معروف به ابودلف از اميران و شاعران و اشراف دوره حكومت هارون و مامون و در گذشته به سال 225 در بغداد است . براى اطلاع بيشتر به تاريخ بغداد، جلد دوازدهم ، صفحه 416 مراجعه فرماييد، همين گفتگو هم با تفاوتهايى صحيح تر هم به نظر مى رسد، آنجا ثبت است . م
88-بخشى از اين آمده سخن در المستطرف ، جلد اول ، صفحه 114 و بخشى ديگر در جلد دوم ، صفحه 55 همان كتاب آمده است . زمخشرى هم در ربيع الابرار در جلد اول ، صفحه 206 نقل كرده است . م
89-آيه 60 سوره زخرف .
90-اين سخن ، كلمه هشتاد و نهم از منتخبات جاحظ است . رشيد الدين و طواط آن را به نظم فارسى چنين ترجمه كرده است : هيچ چيزى مدان تو چون صدقه / هست از او مال و جاه را بيشى ، او رساند به ناز و استغنا / وارهاند زرنج درويشى ، و به مطلوب كل طالب ، چاپ مرحوم محدث ارموى ، صفحه 43 مراجعه فرماييد. م
91-رشيد الدين و طواط در غررالخصائص ‍ الواضحه ، صفحه 39 آورده است . م
92-اين سخن پيش از نهج البلاغه در تحف العقول ، صفحه 203 و در روضه كافى ، صفحه 112 و تاريخ يعقوبى ، جلد دوم ، صفحه 182 آمده است . م
93-در بسيارى از نسخه هااين فصل فصلى جداگانه است ، به نهج البلاغه با ترجمه استاد شهيدى ، و ترجمه از قرن پنجم و ششم استاد دكتر جوينى و مصادر نهج البلاغه استاد محترم سيد عبدالزهراء حسينى خطيب مراجعه فرماييد. م
94-در غريب الحديث ابوعبيد قاسم بن سلام و تهذيب اللغه ازهرى آمده است . م
95-اين سخن را ابوعبيد در غريب الحديث و جاحظ از قول او در البيان و التبيين ، جلد دوم ، صفحه 21 و طبرى در تاريخ ، جلد پنجم ، صفحه 195 ضمن حوداث سال 36 آورده اند. م
96-اين سخن را به نقل ابن اثير در النهايه ، جلد چهارم ، صفحه 19 هرودى در الجمع بين الغريبين آورده است . م
97-اين سخن را ابوعبيد در غريب الحديث و ازهرى در تهذيب اللغه ، جلد چهارم ، صفحه 378 و ابن اثير در النهايه ، جلد اول ، صفحه 414 به نقل از الجمع الغريبين آورده اند. م
98-علاوه بر ابوعبيد، مكى در قوت القلوب ، جلد دوم ، صفحه 275 با افزونيهاى آورده است . م
99-ابوعبيد اين سخن را در غريب الحديث آورده است . م
100-در بسيارى از نسخه ها اعذاب است . م
101-هرودى اين سخن را در الجمع بين الغريبين آورده است . م
102-اين سخن از خطبه بيست و سوم است ؛ و ابوعبيد و به نقل ابن اثير، هروى هم در كتاب الجمع بين الغريبين آن را آورده اند. م
103-ابوالنجم الراجز يعنى فضل بن قدامه از ناموران قرن دوم هجرى و پيوسته به درگاه مروانيان و در گذشته به سال 130 ق است . به زركلى ، الاعلام ، جلد پنجم ، صفحه 357 مراجعه فرماييد. م
104-علاوه بر ابوعبيد، ابن اثير هم در النهايه ، جلد اول ، صفحات 89 و 439 از قول هروى در الجمع بين الغريبين آورده است . م
105-آيه 177 سوره بقره .
106-با توجه به اينكه اين خطبه در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد نوزدهم ، چاپ مصر، صفحات 143-140 آمده است و به ضميمه خطبه ديگرى كه در آن حرف نقطه دار نيامده است به همت استاد على محمد على دخيل در دارالمرتضى بيروت چاپ شده است و منابع آن را هم به تفصيل نوشته اند كه مصباح كفعمى ، صفحه 744 و بحارالانوار مجلسى جلد هفدهم ، صفحه 124 و كفايه الطالب كنجى شافعى ، صفحه 248 و غيره است ، و استاد سيد على اكبر موسوى محب الاسلام هم در حديث ما، جلد اول ، صفحات 373-363 هر دو خطبه را آورده اند و امكان ترجمه اين دو خطبه هم با حفظ شرط آن خالى از الف و خالى از نقطه باشد درخور استطاعت اين بنده نبود، از نقل و ترجمه آن خوددارى شد و كسانى كه مايل به اطلاع بيشتر باشند به كتابهاى بالا مراجعه خواهند فرمود. م
107-بخشى از اين خطبه را ابراهيم بن هلال ثقفى در متاب الغارات و برخى از جملات آن را جاحظ در البيان و التبيين ، جلد اول ، صفحه 170 و مبرد در الكامل ، جلد اول ، صفحه 14 نقل كرده اند. م
108-به خطبه شماره 201 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد يازدهم ، چاپ مصر، صفحه 29 كه شماره آن در نهج البلاغه استاد دكتر شهيدى 208 است مراجعه فرماييد. م
109-بخشى از آيه 25 سوره مائده
110-در برخى از نسخه ها از جمله نهج البلاغه چاپ استاد دكتر شهيدى به صورت حارث بن حوت آمده است . م
111-جاحظ در البيان و التبيين ، جلد دوم ، صفحه 112 و يعقوبى در تاريخ در جلد دوم ، صفحه 152 و بلاذرى در انساب الاشراف ، صفحه 247، و شيخ و طوسى در امالى ، صفحه 83 با اسناد پيوسته به ابوبكر هذلى آن را آورده اند. م
112-به حكمت شماره 17 مراجعه فرماييد. م
113-اين سخن را آمدى و مولف سراج الملوك ، صفحه 222 با تفاوتهايى آورده اند. م
114-در دعوات راوندى و در تاريخ دمشق اين عساكر آمده است و از كتاب اخير چنين استباط مى شود كه اين سخن از خطبه 64 است . م
115-استاد محمد ابوالفضل ابراهيم در پاورقى نوشته اند منظور احمد بن طاهر صاحب تاريخ بغداد است .
116-در غررالحكم آمدى به جاى حكما، حكيم آمده است . م
117-به حكمت شماره 31 مراجعه فرماييد و به مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 214 كه منابع اين سخن را پيش از نهج البلاغه به تفصيل آورده است . م
118-اين سخن را ابن قتيبه در عيون الاخبار، جلد دوم ، صفحه 371 با افزونى سخن آورده است كه چنين است و بدان ا: چه افزون از روزى خود به دست آورى گنجور ديگرى خواهى بود. مبرد هم در الكامل ، جلد اول ، صفحه 92 و تنوخى هم در الفرج بعد الشده ، جلد اول ، صفحه 37 آورده اند. م
119-ابوعلى قالى اين سخن را از اميرالمؤ منين عليه السلام در ذيل امالى خود نقل كرده است ، ابوحيان توحيدى هم در الصديق و الصداقه ، صفحه 70 و ابوطالب مكى در قوت القلوب ، جلد دوم ، صفحه 446 و ديگران آن را نقل كرده اند. م
120-در صحيح بخارى ، جلد سوم ، فصل حج ، صفحه 81 و در اخبار مكه ازرقى و در سنن بيهقى ، جلد پنج ، صفحه 159 و سنن ابن ماجه ، جلد دوم ، صفحه 269 و جاهاى ديگر آمده است . م
121-كلينى (ره ) اين سخن را در فروع كافى ، جلد هفتم ، فصل حدود، صفحه 246 آورده است . م
122-آمدى هم در غررالحكم همين گونه آورده است . م
123- ابن شعبه حرانى در تحف العقول ، صفحه 154 آورده است و ظاهرا با خطبه 151 ضميمه است . م
124-آمدى در الغرر، صفحه 337 اين سخن را با افزونى در آغاز آن كه چنين است آخرت را به دنيا مفروشيد و جاودانى را با فنا عوض ‍ مكنيد و... آورده استت ابن عساكر هم در تاريخ خود، جلد دوازدهم ، صفحه 192 آن را با فعل مفرد مخاطب آورده است . م
125- برخى از اين كلمات را آمدى و ميدانى و گنجى در الغرر و مطالب السوول و مجمع الامثال ، آورده اند. م
126- بخش نخست اين دعا را ابن عبدريه در العقد الفريد، جلد سوم ، صفحه 222 از قول امام سجاد عليه السلام آورده است و بديهى است كه ايشان دعاهاى جد بزرگوار خويش ‍ را فراوان مى خوانده اند. م
127-اين سخن ماخوذ از گفتار حضرت پيامبر است و آمدى در غررالحكم آن را به سه صورت آورده است .
م
128-نظير اين سخن در حكمت شماره 38 تكرار شده است ، آمدى در غررالحكم هم به اين صورت و هم به آن صورت آورده است . م
129-آن چه در متن آمده است با نسخه هاى ديگر اندك تفاوتى دارد. م
130-آيه 46 سوره حج .
131-ابن شعبه حرانى در تحف العقول ، صفحه 167 اين سخن را از موعظه هاى امام حسن عليه السلام آورده است و شكى نيست كه ايشان آن را از پدر بزرگوار خويش نقل كرده است . م
132-سبط ابن جوزى اين سخن را در تذكره الخواص از قول شعبى از ضرار بن ضمره نقل كرده است . م
133-اين سخنان هم از همان خطبه وسيله و در پى حكمت شماره 108 است ، شيخ صدوق (ره ) آن را در كتاب توحيد، صفحه 374 آورده است و در كتاب فقه الرضا هم آمده است . م
134-اين سخن را همين گونه كه مى بينيد سيد رضى (ره ) از قول اميرالمؤ منين نقل كرده است و حال آن كه كلينى در كافى ، چاپ سنگى ، صفحه 493 و ابن شعبه حرانى در تحف العقول ، صفحه 243 و ابن قتيبه در عيون الاخبار، جلد دوم ، صفحه 355، با توجه به اينكه همگان مقدم بر سيد رضى هستند از حضرت امام حسن عليه السلام نقل كرده اند. براى اطلاع بيشتر به مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 227 مراجعه فرماييد. م
135-ظاهرا بايد پزشك و حكيم باشد. در كتابهاى مورد دسترس به شرح حالش دست نيافتم ، ارشاد اهل فضل مايه سپاس است . م
136-اين سخن با افزونيهاى در غررالحكم ، صفحه 262 آمده است . م
137-اين تسليت به صورتهاى گوناگون كه يكى از آنها همين صورت است نقل شده است ، از جمله پيش از سيد رضى آن را ابن عبدربه در العقد الفريد، جلد سوم ، صفحه 304 و مبرد در الكامل ، جلد دوم ، صفحه 251 آورده اند. م
138-قاضى قضاعى در دستور معالم الحكم ، صفحه 198 و آمدى در غررالحكم ، صفحه 103 و نوبرى در نهايه الادب ، جلد پنجم ، صفحه 196 آورده اند. م
139-ابن قتيبه در عيون الاخبار، جلد سوم ، صفحه 79 اين سخن را به ضميمه كلمات ديگر و افزونيهايى آورده است . ابن شعبه حرانى هم در تحف العقول ، صفحه 205 اين سخن را آورده است . م
140-اين سخن را جاحظ و ابن قتيبه در عيون الاخبار، جلد دوم ، صفحه 208 و ابن عبدربه در عقد الفريد، جلد دوم ، صفحه 268 و ابراهيم بن هلال ثقفى در الغارات و ابن واضح در تاريخ يعقوبى ، جلد دوم ، صفحه 151 نقل كرده اند. م
141-ابن عبدربه در عقد الفريد، جلد دوم ، صفحه 306 اين سخن را به صورت دو بيت از على عليه السلام و زمخشرى در ربيع اللابرار، جلد اول ، صفحه 140 نقل كرده اند. م
142-در تاريخ طبرى ، جلد پنجم ، صفحه 2849 ضمن حوادث سال 30 هجرى نظير همين سخن آمده است . م
143-در تذكره الخواص ، صفحه 144 با اندك تفاوت و در غررالحكم ، صفحه 309 همين گونه آمده است . م
144-بخش اول اين سخن را شيخ مفيد در الارشاد، صفحه 174. ميدانى در مجمع الامثال ، جلد دوم ، صفحه 453 آورده اند. آمدى در غررالحكم ، صفحه 301 با اندك تفاوتى و نويرى در نهايه الارب ، جلد سوم ، صفحه 6 نقل كرده اند. م
145-در مصادر نهج البلاغه و نهج البلاغه هاى چاپ مرحوم فيض الاسلام و استاد سيد جعفر شهيدى و ترجمه قرن ششم و پنجم چاپ آقاى دكتر عزيزالله جوينى ، اين سخن به صورت ذنب است . در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد چاپ سنگى تهران هم در حاشيه نوشته شده است ذنب جمله پايانى هم در برخى از نسخه هاى نيامده است . م
146- اين سخن در سراج الملوك ، صفحه 372 و غررالحكم ، صفحه 313 آمده است . م
147-بخش نخست اين سخن را ابن عبدربه در العقد الفريد، جلد چهارم ، صفحه 206 آورده و گفته است سوال كننده سلمان فارسى بوده است ، بخش دوم را نياورده است و ظاهرا بدين سبب است كه او معتقد به رويت خدا در آخرت است . م
148-كلينى (ره ) آن را ضمن وصيتى از آن حضرت بر امام حسن عليه السلام در بخش ‍ رسائل كافى آورده است . م
149-شيخ صدوق (ره ) در امالى ، صفحه 159 با ذكر سلسله سند اين سخن را با اندك تفاوتى آورده است . م
150-ابومنصور ثعالبى در كتاب التمثيل و المحاصره ، صفحه 25 و راغب در محاضرات الادباء، جلد دوم ، صفحه 169 و ميدانى در مجمع الامثال ، جلد دوم ، صفحه 454 اين كلمه را با اندك تغيير آورده اند. به العقد الفريد، جلد سوم ، صفحه 176 هم مراجعه فرماييد كه همين معنى را از شعر شاعرى عرضه داشته است . م
151-پيش از سيد رضى (ره ) اين سخن را ابوحنيفه نعمان مغربى در دعائم الاسلام ، جلد اول ، صفحه 243 آورده است . م
152-ميدانى در مجمع الامثال ، جلد دوم ، صفحه 290 به صورت ما فجر غيور قط آورده است . م
153-پيش از سيد رضى (ره ) شيخ صدوق در التوحيد، صفحه 264 آن را نقل فرموده است . م
154-مبرد در الكامل ، جلد اول ، صفحه 49 و ميدانى در مجمع الامثال ، جلد دوم ، صفحه 454 آورده اند. م
155-ابن طلحه شافعى در مطالب السوول ، جلد اول ، صفحه 162 آن را آروده است . م
156-در غررالحكم ، صفحه 68 و در ربيع الابرار زمخشرى ، برگ 222 آمده است . م
157-اين سخن ماخوذ و مقتبس از سخن رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه در معانى الاخبار صدوق ، صفحه 196 آمده است و اين سخن را مسعودى در مروج الذهب ، جلد چهارم ، صفحه 434 از قول اميرالمؤ منين عليه السلام نقل كرده است . م
158-اين موضوع را ابن قتيبه در كتاب المعارف ، صفحه 351 آورده است و ابونعيم هم در حليه الاولياء، جلد پنجم ، صفحه 26 آن را نقل كرده است . م
159-در غررالحكم ، صفحه 113 آمده است . م
160-مسعودى در مروج الذهب ضمن وقايع سال شصت و ششم و روزگار عبدالملك بن مروان اين سخن را از قول حارث اعور، از اميرالمؤ منين ، از قول پيامبر صلى الله عليه و آله آورده است . م
161-در ربيع الابرار، نسخه اوقاف ، جلد دوم ، برگ 17 با اندك تفاوت آمده است . م
162-نام اين شخص را شيخ طوسى در رجال ، چاپ نجف ، صفحه 47 و اردبيلى در رجال ، جلد اول ، صفحه 527 و به نقل مصحح نهايه الارب ، نويرى در الاصابه به همين صورت عبيدالله آمده است ، ولى در متن نهايه الارب و در ترجمه فارسى نهج البلاغه قرن پنجم و ششم به صورت عبدالله است . م
163-اين سخن پيش از نهج البلاغه در كتاب جهشيارى به نام الوزراء و الكتاب ، صفحه 14 و پس از آن در محاضرات الادباء، جلد اول ، صفحه 48 با اختلافى اندكى آمده است . م
164-اين سخن را با اندك تفاوت ابن عبدالبر در الاستيعاب ، جلد چهارم ، صفحه 169 و ابن حجر در الاصابه ، جلد چهارم ، صفحه 171 و ديگران آورده اند. م
165-بخشى از آيه 138 سوره اعراف
166-اين سخن را سيد مرتضى در امالى ، جلد اول ، صفحه 274 و زمخشرى در تفسير كشاف ، جلد دوم ، صفحه 150 و در ربيع الابرار و سبط ابن جوزى در تذكره الخواص ، صفحه 162 آورده اند. م
167-ابوحيان توحيدى در البصائر و الذخاير، صفحه 111 اين موضوع را آورده است . م
168-اين سخن را زمخشرى در ربيع الابرار برگ 362 و طواط در غرالخصائص الواضحه ، صفحه 211 و آمدى در غررالحكم ، صفحه 102 آورده اند. م
169-آيه 31 سوره ص ، بسيارى از مفسران كلمه خير را در اين آيه به معنى اسب تفسسير كرده اند. براى اطلاع بيشتر به تفسير ابوالفتوح رازى ، جلد نهم ، صفحه 367 و تفسير تبيان ، جلد هشتم ، صفحه 512 و تفسير كشف الاسرار، جلد هشتم 348 مراجعه فرماييد. م
170-آيه 12 سوره نوح .
171-آيه 12 سوره مدثر.
172-آيه 6و7 سوره علق .
173-آيه 83 سوره اسراء.
174-آيه 28 سوره انفال .
175-در بسيارى از نسخ به جاى مساله ، معضله است . م
176-ابن بابويه اين سخن را با ذكر مقدمه اى كه سوال كننده از مردم شام بوده است ، در خصال ، جلد اول ، صفحه 198 و در علل الشرايع ، صفحه 390 آورده است . ابن بابويه پيش از سيد رضى بوده است و به تفسير برهان ، جلد چهارم ، صفحه 350 و مجمع الامثال ميدانى ، جلد دوم ، صفحه 454 هم مراجعه فرماييد. م
177-استاد سيد عبدالزهراء حسينى خطيب در مصادر نهج البلاغه و اسانيده نوشته اند، پيشنهاد ابن عباس مستقر داشتن معاويه به حكومت بود تا پس از بيعت كردنش او را عزل فرمايد. طبرى ضمن حوادث سال 35 در تاريخ طبر، جلد ششم ، صفحه 3089 و مسعودى در مروج الذهب ، جلد دوم ، صفحه 365 آن را آورده اند. م
178-در متن غلط چاپى و به صورت شاميين است ، شبام نام يكى از شاخه هاى قبيله همدان است . م
179- اين موضوع با تفضيل بيشتر در وقعه صفين ، صفحه 531 و تاريخ طبرى ششم ، صفحه 3348 ضمن حوداث سال 37 آمده است . م
180-نظير همين سخن را طبرى در تاريخ طبرى ، جلد ششم ، صفحه 3384 و مسعودى در مروج الذهب ، جلد دوم ، صفحه 418 و ابن اثير در الكامل ، جلد سوم ، صفحه 175 آورده اند. م
181-زمخشرى اين سخن را در باب الخير و الصلاح ربيع الابرار آورده است . م
182-طبرى در تاريخ ، جبد ششم ، صفحه 3410 ضمن حوادث سال 38 و ابراهيم بن هلال ثقفى در الغارات نقل كرده اند. م
183-با تفاوتهاى مختصر لفظى آمدى در غررالحكم ، صفحه 35 آورده است . م
184-بخش نخست در الغرر، صفحه 308 و بخش دوم را با اندك تفاوت قيروانى در زهر الاداب ، جلد اول ، صفحه 43 آورده است . م
185-پيش از سيد رضى قاضى نعمان در دعائم الاسلام ، جلد اول صفحه 245 آورده است . م
186-ابن قاسم اين سخن را در روض الاخبار، صفحه 146 آورده است و در غررالحكم هم به دو صورت در صحفات 98 / 97 آمده است . م
187-آمدى در غررالحكم ، صفحه 20 و ابن قاسم در روض الااخبار، صفحه 43 با اندك تفاوت آورده اند. م
188-نصر بن مزاحم در وقعه صفين ، صفحه 126 آورده است و به مصادر نهج البلاغه و اسانيده ، جلد چهارم ، صفحه 253 مراجعه فرمايند. م
189-اين صفات مومن را به صورت مسند و مرسل پيش از سيد رضى ، كلينى (ره ) در كافى ، جلد اول ، صحفه 220 و پس از سيد رضى زمخشرى در ربيع الابرار در باب خير و صلاح آورده است . م
190-اصل اين سخن از پيامبر اكرم است ، ابونعيم در حليه الاولياء، جلد هشتم ، صفحه 305 آن را آورده است . م
191-جاحظ آن را در صد كلمه خود و ابن مسكويه در الحكمه الخالده ، صفحه 112 آورده اند. م
192-شيخ طوسى آن را در امالى ، جلد اول ، صفحه 76 با اندك تفاوتى و با ذكر سند آورده است . م
193-ابن هذيل در عين الادب و السياسه ، صفحه 11، در حاشيه الغرر و العرر وطواط آورده است . م
194-از قيصده اى كه در ديوان سيد رضى ، جلد اول ، چاپ بيروت ، صفحه 178 آمده است . م
195-اين سخن را پيش از سيد رضى ، صدوق در خصال ، جلد دوم ، صفحه 164 و ابن شعبه در تحف العقول ، صفحه 158 آورده اند. م
196-نسبت اين سخن به على عليه السلام به صورت نثر و نظم معمول و در تواتر است . ابوطالب مكى در قوت القلوب ، جلد دوم ، صفحه 424 و غزالى دراحياء علوم الدين ، جلد سوم ، صفحه 36 و وطواط در الغرر و العرر، صفحه 55 به صورت نظم آورده اند. م
197-آمدى در غررالحكم ، صفحه 292 بخش ‍ اول را و ميدانى در مجمع الامثال ، جلد دوم ، صفحه 454 آن را با اندك تفاوتى آورده اند. م

198-ظاهرا بايد مقصود ابواسحاق ابراهيم بن عباس صولى باشد كه از دبيران و شاعران خردمند و گزينه قرن سوم هجرى و پيوسته به درگاه عباسيان است . او به سال 243 درگذشته است ، به مرحوم محدث قمى (ره )، الكنى و الالقاب ، جلد دوم ، چاپ صيدا، صفحه 393 مراجعه فرماييد. م
199-اين دو جمله از خطبه معروف به وسيله است كه ابن شعبه حرانى آن را در تحف العقول ، صفحه 75 آورده است و در وصيت اميرالمؤ منين به امام حسين عليها السلام هم آمده است . م
200-جنابدى اين حكمت را از قول حضرت جواد عليه السلام نقل كرده است . رشيد الدين وطواط در الغرر و العرر، صفحه 40 با اندك تفاوتى آورده است و نظير همين كلمه به شماره 238 آمده است . م
201-مقتبس از آيه 18 سوره ق است .
202-مقتبس از آيه 9 سوره طارق است .
203-آيه 38 سوره مدثر.
204-آمدى در غررالحكم ، صفحه 57 اين سخن را با اندك تفاوتى آورده است . م
205-بخشى از آيه 11 سوره حج .
206-با افزونيهاى سبط ابن جوزى در تذكره الخواص ، صفحه 135 آورده است ، در شرح نهج البلاغه ابن ميثم بحرانى و ترجمه فارسى قرن پنجم و ششم اين سخن دنباله سخن قبلى است . م
207-آمدى در غررالحكم ، صفحه 101 اين سخن را به صورت ان من النعمه تعذر المعاصى آورده است و سپس در صفحه 224 صمن كلماتى كه با ميم شروع مى شود به همين صورت كه سيد رضى نقل كرده ، آورده است . م
208-اين سخن را زمخشرى در ربيع الابرار، جلد اول ، برگ 206 نسخه كاشف الغطاء آورده است . م
209- راغب اصفهانى در محاضرات الادباء، جلد اول ، صفحه 175 اين سخن را با اندك تفاوت آورده است . م
210-اين سخن با اندك تفاوت بر شماره 482 هم خواهد آمد و اين سخن را زمخشرى در باب خطايا و ذنوب در ربيع الابرار با تفاوتى اندك آورده است . ابن قاسم هم در روض ‍ الاخبار، صفحه 36 به صورت جحود الذنب ذنبان نقل كرده است . م
211-سيد رضى (ره ) اين سخنان را از وصيت اميرالمؤ منين به امام حسين عليها السلام گرفته است كه آن را ابن شعبه حرانى در تحف العقول ، صفحه 64 آورده است . م
212-سيد رضى اين كلمه را هم از گفتارش ‍ مفصل ترى از اميرالمؤ منين كه آن را ابوالفتح كراجكى در معدن الجواهر و رياضه الخواطر، صفحه 233 آورده است برگزيده است .
213-قاضى تنوخى در الفرج بعد الشده ، جلد اول ، صفحه 43 با افزونى جمله و مع العسر يكون العسر آورده است . م
214-زمخشرى در ربيع الابرار، برگ 311 و آمدى در غررالحكم ، صفحه 340 آورده اند. م
215-آيه 3 سوره طلاق .
216-آمدى در غررالحكم ، صفحه 68 با اندك تفاوت آورده است . م
217-ابن شعبه حرانى در تحف العقول ، صفحه 169 اين سخن را از قول جابر از حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام نقل كرده است . م
218-زمخشرى در باب الياس و القناعه ربيع الابرار اين سخن را آورده است . استاد سيد عبدالزهرا و حسينى در مصادر نهج البلاغه و اسانيده ، جلد چهارم ، پاورقى صفحه 265 نوشته اند روزى با با اجل مقايسه فرمود است كه در مبدا مشترك اند و نشان دهنده قدرت خداوند متعال است . در قرآن كريم ضمن بيان احوال حضرت مريم آمده است : هر گاه زكريا با محراب عبادت مريم وارد مى شد پيش او رزوى مى يافت ، پرسيد: اى مريم اين از كجا براى تو فراهم مى شود؟ فرمود: از جانب خداوند كه خداى هر كه را خواهد بدون حساب روزى ارزانى مى فرمايد. و در روايت آمده است كه زكريا در نمازخانه را بر روى مريم مى بست و كسى جز خودش پيش او نمى رفت . م
219-آمدى در غرالحكم ، صفحه 77 با اندك تفاوتى آورده است . م
220-ابن شعبه حرانى در تحف العقول ، صفحه 146 اين سخن را با فزونيهايى در آغاز آن آورده است . م
221-ابن اثير در النهايه فى غريب الحديث ، جلد سوم ، صفحه 35 و آمدى در غررالحكم ، صفحه 395 آوده اند. م
222-اين سخن را ضمن سخنان ديگرى از اميرالمؤ منين عليه السلام پيش از سيد رضى ، شيخ صدوق در امالى ، صفحه 182 و ابن شعبه در تحف العقول ، صفحه 220 و مفيد در اختصاص ، صفحه 226 آورده اند. م
223-مقصود ثمامه بن اشرس از بزرگان معتزله و ادبا و پيوسته به هارون و مامون است . به زركلى ، الاعلام ، جلد دوم ، صفحه 86 مراجعه فرماييد. م
224-از فرماندهان بزرگ نظامى دوره هارون كه فرماندهى سپاه امين را در جنگ با مامون عهده دار بود و به سال 195 در رى در جنگ با طاهر كشته شد. به زركلى ، الاعلام ، جلد پنجم ، صفحه 133 مراجعه فرماييد. م
225-در اخبار نقل شده از اهل بيت عليهم السلام از اين قبيل سخنان فراوان آمده است ، از قبيل اينگفتار رسول خدا كه فرموده است : پذيرش دعا در گرو آن است كه بر من و اهل بيت من درود فرستيد. و گفتارى از حضرت صادق در همين زمينه و براى اطلاع بيشتر به صدوق ، ثواب الاعمال ، صفحه 140 و خصال ، جلد دوم ، صفحه 172 و طوسى ، امالى ، جلد اول ، صفحه 175 مراجعه فرماييد. م
226-اين سخن را ميدانى در مجمع الامثال ، جلد دوم ، صفحه 454 با حذف كلمه من از آغاز آن آورده است . م
227-آمدى در غررالحكم ، صفحه 250 با اندك تفاوتى آورده است . م
228- بخشى را اين را ابن شعبه حرانى در تحف العقول ، صفحه 143 و تمام آن را طوسى در امالى ، جلد اول ، صفحه 114 از قول حضرت هادى از نياكان بزرگوارش از اميرالمؤ منين عليه السلام آورده اند. م
229-اين سخن را كلينى در كافى ، جلد اول ، صفحه 40 در باب العلم با سند خود از حضرت صادق عليه السلام نقل فرموده است . ابن كثير هم در البدايه و النهايه ، جلد دوازدهم ، صفحه 150 ضمن حوادث سال 488 و ضمن بيان وفات رزق الله بن عبدالوهاب تميمى با اسناد پيوسته از اميرالمؤ منين عليه السلام آورده است . م
230- اميرالمؤ منين عليه السلام اين سخن را از خطبه اى كه حضرت زهرا در مورد فدك ايراد فرموده است گرفته است . آمدى در غررالحكم ، صفحه 77 اين سخن را آورده است . م
231-اصل سخن از خطبه اى از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه اميرالمؤ منين خود آن را روايت فرموده است و اين موضوع را ذهبى در ميزان الاعتدال ، جلد چهارم ، صفحه 417 و محمد بن عبدالوهاب در رساله اصول الايمان ، صفحه 25 آورده است . م
232-در دستور معالم الحكم ، صفحه 48 با تفاوتهايى و در ربيع الابرار زمخشرى آمده است . م
233- در متن و در نهج البلاغه همراه با ترجمه از قرن پنجم و ششم چاپ استاد دكتر جوينى به صورت احسن آمده است . م
234- اين سخنان هم از خطبه وسيله است كه تمام آن را كلينى در روضه كافى ، صفحه 18 و گزينه آن را ابن شعبه حرانى در تحف العقول ، صفحه 67 آورده اند. م
235-اين سخنان پيش از نهج البلاغه در تفسير منسوب به امام حسن عسگرى عليه السلام و به نقل از آن در بحارالانوار، جلد اول ، صفحه 178 و در خصال ، جلد اول ، صفحه 90 و تحف العقول ، صفحه 159 آمده است . م
236-به تاريخ طبرى ، ذيل وقايع سال هشتاد و دوم هجرت مراجعه فرماييد. م

237-ذهبى در ميزان الاعتدال ، جلد دوم ، صفحه 584 او را از پيشوايان مورد وثوق تابعان مى داند. م
238-بخشى از اين كلمات را پيش از سيد رضى ، ابوطالب مكى در كتاب قوت القلوب ، جلد اول ، صفحه 381 آورده است و به غزالى ، احياء علوم الدين ، جلد دوم ، صحفات 308 و 315 و سنن ابى داود، جلد چهارم ، صفحه 175 مراجعه شود.ض م
239-وهب بن وهب ، يا وهب عبدالله ملقب به ابوحنيفه از كسانى است كه به درك محضر پيامبر صلى الله عليه و آله را كرده است ولى به هنگام رحلت آن حضرت هنوز به حد بلوغ نرسيده بوده است . او از ياران على عليه السلام است و به سال 72 هجرى درگذشته است . به مرحوم محدث ، الكنى والالقاب ، جلد اول ، صفحه 32، چاپ صيدا مراجعه فرماييد. م
240-اين سخن را على بن ابراهيم در تفسير خود و غزالى در احياء علوم الدين ، جلد دوم ، صفحه 311 و ديگران آورده اند. م
241-اين سخن را خطاب به عثمان بن غفان فرموده است و آن را بلاذرى در انساب الاشراف جلد پنجم ، مصر، صفحه 44 و ابن اعثم كوفى در الفتوح ، جلد دوم ، صفحه 189 نظير آن را آورده اند .م
242-بخشى از آيه 99 سوره اعراف .
243-بخشى از آيه 87 سوره يوسف .

244-ابن عبدربه مالكى در عقد الفريد، جلد دوم ، صفحه 139 اين سخن را آورده است . م
245-طرطوشى اين سخن را در سراج الملوك ، صفحه 384 و حرانى در تحف العقول ، صفحه 66 آورده اند. م
246-بخشى از آيه هشتم سوره حشر.
247-در فصل نامه ها ضمن نامه اميرالمؤ منين عليه السلام به امام حسن آمده است و پيش از سيد رضى ، ابوطالب مكى در دو جاى قوت القلوب ، جلد اول ، صفحات 158 و 31 و ابن عبدربه در عقد الفريد، جلد سوم ، صفحه 157 آن را آورده اند. م
248-آيه 22 سوره الذاريات .
249-اين سخن او وصيت آن حضرت به فرزندش محمد بن حنفيه است و صدوق (ره ) آن را در الفقيه ، جلد چهارم ، صفحه 276 آورده است و سبط ابن جوزى هم در تذكره الخواص ، صفحه 135 آن نقل كرده است . م
250- اين سخن را هم پيش از سيد رضى ، صدوق در الفقيه ، جلد چهارم ، صفحه 277 آورده است . م
251-به ميدانى ، مجمع الامثال ، جلد اول ، صفحه 306 و ذيل شماره 1635 مراجعه فرماييد. م
252- صدوق در من لا يحضره الفقيه ، جلد دوم ، صفحه 381 و مفيد در اختصاص ، صفحه 331 نقل كرده اند. م
253-آمدى در غررالحكم ، صفحه 77 در حرف الف با اندك تفاوتى آورده است . م
254-ميدانى در مجمع الامثال ، جلد دوم ، صفحه 454 ضمن جملات ديگرى اين سخن را هم آورده است . م
255-علاوه بر گفتار ابن ابى الحديد كه گفت در چند جاى آثار جاحظ آمده است ، آمدى هم با تفاوت اندكى اين سخن را در غررالحكم ، صفحه 304 آورده است . م
256-اين سخن از سخنان مكرر است و به شماره 22 هم آمده است ، ابن عبدربه در العقد الفريد، جلد دوم ، صفحه 290 آورده است . م
257-ميدانى در مجمع الامثال ، جلد دوم ، صفحه 454 آن را نقل كرده است ، سايه حق بر سر بنده بود، عاقبت جوينده يابنده بود.، از تعليقات استاد دكتر سبد جعفر شهيدى بر اين سخن . م
258-اين سخن را پيش از سيد رضى ابن شعبه حرانى در تحف العقول ، صفحه 71 و كلينى در روضه كافى ، صفحه 21 و صدوق در التوحيد، صفحه 56 و الفقيه ، جلد چهارم ، صفحه 279 آورده اند. م 1پ
259-اين سخن از جمله وصيت آن حضرت به پسرش امام حسن عليها السلام است كه آن را شيخ طوسى (ره ) در امالى ، جلد اول ، صفحه 145 به سند خود از ابوحمزه سعدى آورده است بخشى از اين سخنان ضمن سخن بعد به شماره 396 آمده است . م
260-منابع اين سخن هم همانهاست كه در شماره پيش گفته شد و پيش از نهج البلاغه برقى در كتاب محاسن ، صفحه 345 با ذكر سند از اصبغ بن نباته آن را آورده است . م
261-نظير اين سخن در خطبه هاى 97 و 173 و 186 گذشت . م
262-سراينده اين بيت عبدالله بن معاويه است به الاغانى ، جلد دوازدهم ، طبع دارلكتب ، صفحه 214 مراجعه شود. م
263-ضمن حكمت شماره 148 در اين باره سخن گفته شد، تا مرد سخن نگفته باشد، عيب و هنرش نهفته باشد.
264-منسوب به زهير يا احنف بن قيس است به شرح معلقات ، زوزنى ، صفحه 94 و سرح العيون ، صفحه 112 مراجعه شود. م
265- همان طور كه در يكى دو سطر بعد ملاحظه مى فرماييد، به صورت مرفوع از قول پيامبر صلى الله عليه و آله هم نقل شده است . م
266-از جمله خطبه اى است كه آن را ابن شعبه حرانى در تحف العقول ، صفحه 156 آورده است . م
267-در غررالحكم ، صفحه 117 آمده است . م
268-در مجمع الامثال ، جلد اول ذيل حرف راه و در غررالحكم ، صفحه 133 با اندك تفاوت آمده است . م
269-در مجمع الامثال ، جلد دوم ، صفحه 454 آمده است . م
270-اين سه سخن در بسيارى از نسخ نهج البلاغه با هم آمده است و سخن نخست از خطبه وسيله است و. ابن شعبه حرانى در تحف العقول ، صفحه 207 با تفاوت اندكى آورده است . م
271-راغب اصفهانى در محاضرات الادباء، جلد اول ، صفحه 157 سخنانى نزديك به اين سخنان به صورت مرفوع آورده است . م
272-شايد منظور اين باشد كه در مورد صفات خداوند، بر نامها كلمه عبد را بيفزايد و حميد و مجيد و غفار مگوييد بلكه عبدالحميد و عبدالمجيد و عبدالغفار بگوييد. م
273-اين جمله و سه سخن پيش از آن فقط در نسخه ابن ابى الحديد است كه برخى از چاپهاى نهج البلاغه از جمله چاپ استاد محمد محيى الدين عبدالحميد ميان پرانتز قرار دارد. برخى از اين كلمات در صحيفه الرضا و مكارم الاخلاق و حليه الاوليا آمده است . م
274-براى اطلاع بيشتر درباره اين مساله در كتابهاى بسيار كهن به ترجمه طبقات ابن سعد، جلد دوم ، صفحه 240 / 243، ترجمه به قلم اين بنده ، نشر نو، تهران ، 1369ش ، و به ترجمه نهايه الارب نويرى جلد اول ، اميركبير، تهران ، 1364 ش ، صفحه 372 مراجعه فرماييد. بسيارى از بزرگان علماى مسلمان منكر تاثير جادو بر وجود مقدس ‍ رسول خدايند، به قول حافظ سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار / سامرى كيست كه دست از يد بيضا ببرد. م
275-براى اطلاع بيشتر در مورد سحر و فال و تطير و نيرنگها در متون نسبتا قديمى فارسى به همين بخشهاى كتاب جامع العلوم كه به ستينى و يواقيت العلوم و درارى النجوم هم مشهور و منسوب به فخر رازى است ، چاپ بمبئى ، 1323 ق و چاپ استاد محترم محمد تقى دانش پژوه ، بنياد فرهنگ ، 1345 ش ‍ مراجعه فرماييد. م
276-ابوعبدالله محمد بن زياد، معروف به ابن الاعرابى ، اديب بزرگ مكتب كوفه و متولد به سال 150 هجرى و در گذشته 230 تا 233 است كه حدود بيست كتاب را به او نسبت داده اند. براى اطلاع بيشتر به ترجمه مقاله شارل پلا در دانشنامه ايران و اسلام صفحه 425 مراجعه فرماييد. م
277-اين موضوع در شهر مشهد مقدس هنوز ميان مردم معمول است . به ياد دارم در مكتبخانه و حضور بزرگان خانواده كه دو زانو مى نشستيم هرگاه پايمان به خواب مى رفت به ما مى گفتند بگو پا! و خز برم كربلا، اى پا! برخيز برويم كربلا، خدايشان رحمت كند كه توجه به كربلاى حسين صلوات الله عليه را در ذهن كودكان خود اين چنين راسخ مى كردند. البته كلمات ديگرى هم به صورت مستهجن ميان پاره اى از طبقات در اين باره متداول بود كه نمودارى از گله گزارى مردم از دستگاه قضايى بود. م
278-در شهر مشهد و بسيارى از جاهاى ديگر خراسان هنوز هم با اندك تفاوتى باقى مانده است . اگر چشم كسى به جايى بدون توجه خيره بماند، مى گويند چشمش راه كشيده است و اگر مسافرى داشته باشند، فال خوش ‍ مى زنند كه از راه به سلامت خواهد رسيد. در دهات اطراف مشهد مادرانى كه شوهرشان به سفر است اگر ببينند به اصطلاح چشم كودكشان راه كشيده است ، مى گويند: قربان راه كشيدن چشمت بروم باباى بچه ام امروز از سفر مى آيد. م
279-محمد بن هشام بن عوف تميمى از دانشمندان معروف نحو و لغت و شعرشناسى قرن سوم كه مدتها در طلب ريشه هاى لغت در صحراها و ميان اعراب صحرانشين بوده است . او به سال 245 در گذشته است . مرحوم محدث قمى الكنى و الالقاب ، جلد اول ، صفحه 149 مراجعه فرماييد. م
280-آيه هفتم سوره جن -، براى اطلاع بيشتر در اين باره به تفسير ابوالفتوح ، جلد يازدهم ، چاپ مرحوم شعرانى ، صفحه 286 مراجعه فرماييد. م
281-در مورد تاثير مهتاب در سوراخ كردن و كهنه ساختن پارچه كتانى - توزى - ابوالفرج رونى چنين سروده است : دل مخالف ملك از نهيب ناچخ او / چه توزى است بر او تافته به شب مهتاب ، به ديوان ابوالفرج ، به اهتمام اين بنده ، انتشارات باستان ، مشهد، 1347 ش ، صفحه 239 مراجعه فرماييد.
م
282-در خراسان هنوز هم اگر هنگام شروع كارى كسى عطسه بزند به فال بد مى گيرند و مى گويد دست نگهدار كه صبر آمد. م
283-براى اطلاع بيشتر به لسان العرب ، جلد سوم ، چاپ قم ، صفحه 33 مراجعه فرماييد. م
284- به شروح سقط الزند، صفحات 1168 - 1162 مراجعه شود. م
285-به شروح سقط الزند، صفحات 1168 - 1162 مراجعه شود. م
286-به جاحظ، الحيوان ، جلد ششم ، صفحه 249 / 240 و جلد چهارم ، صفحه 481 مراجعه شود. م
287-به الحيوان ، جلد ششم ، صفحات 225 و 166 مراجعه شود. م
288-به الحيوان ، جلد ششم ، صفحات 225 و 166 مراجعه شود. م
289- وليد بن حصين معروف به شرفى و ملقب به قطامى ار ادبيان و نسسب شناسان قرن دوم كه به فرمان منصور براى تعليم مهدى به بغداد آمده و حدود سال 155 هجرى قمرى در گذشته است . به تاريخ بغداد، جلد نهم ، صفحه 278 مراجعه فرماييد. م
290-در قيصده معروف رودكى كه در مداح ابوجعفر بابويه هم آمده است : گرچه دو صد تابعه فريشته دارى . م
291-ظاهرا منظور على بن مبارك لحيانى از فضلاى قرن دوم هجرى است كه كتاب النوادر را تاليف كرده است . به عمر رضا كحاله ، معجم المولفين ، جلد هفتم ، صفحه 174 مراجعه فرماييد. م
292-ابويوسف يعقوب بن اسحاق كه از لغت شناسان معروف قرن سوم است ، حدود سال 186 هجرى متولد و در رجب سال 244 به فرمان متوكل به سبب اظهار تشيع و محبت به علويان كشته شد. براى اطلاع بيشتر و آشنايى با آثار او به دانشنامه ايران و اسلام ، صفحه 631 مراجعه فرماييد. م

293-خاقانى در يكى از قصايد خود مى گويد:
از زعفران چهره مگر نشره اى كنم
كابستنى به بخت سترون در آورم . م
294-اين هر دو كلمه با تفاوتهاى اندكى در غررالحكم ، صفحات 171 و 184 آمده است . م
295-اين هر دو كلمه با تفاوتهاى اندكى در غررالحكم ، صفحات 171 و 184 آمده است . م
296-ابن شعبه حرانى با اندك تفاوت كه به جاى الحيل ، الرغبه است در تحف العقول ، صفحه 143 ضمن وصيت اميرالمؤ منين به مالك اشتر آورده است . م
297-ابن شبعه حرانى نظير اين سخن را در تحف العقول ، صفحه 345 ضمن سوالهاى عبايه بن ربعى اسدى آروده است . م
298-به نقل استاد محترم سيد عبدالزهراء حسينى اين سخن را ابن قتيبه در الامامه و السياسه ، جلد اول ، صفحه 50 با تفاوتى اندك مفيد در مجالس ، صفحه 116 و ابن عساكر در تاريخ دمشق آورده اند. م
299-الاغانى ، جلد شانزدهم ، چاپ دارالكتب ، صفحات 80 / 82 با اختلاف روايت . م
300-ابوالمعالى عبدالملك بن عبدالله بن يوسف جوينى از فقهاى بزرگ شافعى و استاد غزالى است كه چون چهار سال مقيم حجاز و مجاور مكه و مدينه بود به امام الحرمين هم معروف شده است . او متولد به سال 419 و در گذشته به سال 478 هجرى قمرى است . نظام الملك طوسى نظاميه نيشابور را براى او ساخت .
براى اطلاع بيشتر از آثار او به الكنى و الالقاب ، جلد دوم ، صفحه 48 و زركلى ، الاعلام ، جلد چهارم ، صفحه 306 مراجعه فرماييد. م