next page

fehrest page

back page

لغو اميتاز تنباكو به فتواى آيت الله ميرزاى شيرازى 
25 ارديبهشت 1270 / 15 مه 1891 
حضرت آيت الله حاج ميرزا محمد حسن بن ميرزا محمود بن اسماعيل حسينى شيرازى از علماى عاليقدر شيعه مى باشد. ميرزا در اوايل زندگى به سال 1248 ه‍ق از مولد خويش شيراز به اصفهان رفت و نزد علماى آن شهر به تحصيل علوم عقليه و نقليه پرداخت و از آنجا در سال 1291 ه‍ق در سامره اقامت گزيد و در آن شهر به تدريس و تعليم مشغول شد تا اينكه به سال 1312 هجرى قمرى به رحمت پروردگارى نايل آمد. جنازه آن روحانى عاليقدر به نجف اشرف حمل گرديد و به خاك سپرده شد. فتواى تاريخى اين مرجع اعلم عصر خود در تحريم تنباكو، فاجعه اى را كه به اسل 1309 ه‍ق به دست ناصر الدين شاه قاجار با واگذارى امتياز دخانيات ايران به مدت پنجاه سال به انگليسيها در حال شكل گرفتن بود، در نطفه نابود كرد.
در شرح احوال اين عالم ربانى ، مرجع شجاع ، آگاه ، درهم كوبنده دستگاه بيگانگان و خرد كننده ايادى آنان و نجات دهنده ملت ايران و بازگرداننده شخصيت و سربلندى به ايرانيان يعنى صاحب فتواى تحريم تنباكو آورده اند كه او بيشتر آيات قرآن ، همچنين دعاهاى ماه رمضان و دعاهاى اوقات و ساعات ، و زيارتهايى را كه در محرم مى خواند از حفظ بود، و با اينكه مدتى دراز دعا و زيات مى خواند در حرمها كتاب دعا با خود نمى برد. و از آنجا كه رقيق القلب بود و چشمه اشكش جوشان ، بسيار مى گريست ، آن هم با صداى بلند.
ميرزا در نفوس همگان حتى فرزندان خود حشمتى عظميم داشت و اين همان شكوه ربانى بود كه اجراى فتواى تاريخى وى را چنان مؤ ثر و از دل و جان بر همگان الزام آور ساخت .
در سطور زير خلاصه اى از اين رويداد ناب تاريخى را از نظر مى گذرانيم :
ناصر الدين شاه سه سفر به اروپا كرد و در سومين سفرش - در تاريخ 12 شعبان 1306 ه‍ق مطابق با 1889ميلادى از راه روسيه به انگلستان رفت . در اين سفر كه به ترغيب صدراعظم امين السلطان بود، شاه در اثر ولخرجيهاى زياد و عياشيها، پولهايش تمام شد و چون ديگر پولى در بساط نداشت امتيازى را در زمينه كشت ، توزيع و فروش توتون و تنباكو به يك نفر انگليسى به نام ماژور تالبوت مى دهد و در مقابل مقدارى پول مى گيرد تا خرج عياشيهاى خود در خارج كند.
شخص امتياز گيرنده از مشاوران و نزديكان نخست وزير انگلستان بود. مذاكره در شهر برايتن شروع شد. در اين مذاكره اعتمادالسلطنه و تالبوت به توافق رسيدند و وقتى شاه به برايتن آمد، تالبوت توانست به دادن رشوه هايى به درباريان از جمله امين السلطان نظر موافق شاه را به دادن انحصار دخانيات ، در مقابل دريافت از جمله امين السلطان نظر موافق شاه را به دادن انحصار دخانيات ، در مقابل دريافت 25 هزار ليره جلب كند. بعد از برگشتن شاه به ايران تالبوت نيز براى شروع به كار به ايران آمد. طبق قرار داد ياد شده ، شركت طرف قرار داد (كمپانى رژى ) بايد سالانه 15 هزار ليره به صندوق دولت ايران واريز مى كرد و در عوض كشت و فروش توتون تنباكو را در انحصار خود مى گرفت ، يعنى از زارعان ارزان مى خريد و گران مى فروخت .
سياستى كه استعمار پير انگلستان در اين گونه موارد به كار مى برد بدين گونه بود كه هيچ گاه خودش امتيازى را از كشورى نمى گرفت ، بلكه شخصى را رابط قرار مى داد كه آن شخص امتيازى بگيرد و اگر ضررى متوجه وى مى شد دولت انگلستان پشتيبان او بود؛ اما در اصل از آن انگلستان بود.
بعد از اينكه قرار داد امضا شد، كاركنان شركت انگليسى وارد ايران شدند و در شهرها پراكنده گرديدند؛ اما مردم از ورود آنان به داخل شهرها جلوگيرى كردند. واكنش مردم در قبال اين قرار داد ننگين در شهرهاى عمده آن روز ايران به شرح زير بود:
شيراز:
به علت مخالفت مردم با ورود كاركنان شركت به داخل شهر، حاكم شيراز دستور تبعيد يكى از علماى برجسته شيراز به نام سيد على اكبر فال اسيرى ، را صادر كرد در پى صدور اين دستور مردم تظاهراتى صورت دادند و حاكم شيرازى براى مقابله با آنان دستور به گلوله بستن مردم را صادر كرد. در اين جريان عده اى از مردم كشته شدند و در نتيجه نمايندگان كمپانى توانستند وارد شهر شوند.
تبريز:
به علت تظاهراتى مردم در اطراف قصر وليعهد، شاه دستور داد كه افراد كمپانى از خود مردم انتخاب شوند، اما مردم كه هدفشان لغو قرار داد بود. به رهبرى حاج ميرزا جواد آقا مجتهد به مخالفت خودشان ادامه دادند.
اصفهان :
به علت سختگيريهاى ظل السطان - پسر ناصر الدين شاه - علماى شهر به رهبرى حاج شيخ محمد تقى آقا نجفى به مخالفت با ورود كاركنان كمپانى به شهر پرداختند. آقا نجفى براى اولين بار حكم تحريم تنباكو را صادر كرد. مردم استقبال فراوانى كردند و كار كمپانى مختل شد، از طرف حكومت تلگرافى به آقا نجفى زده شد كه دست از مخالفت بردارد، ظل السلطان براى اجراى اين برنامه با علما وارد مذاكره شد، اما آنها جواب رد دادند تا جايى كه بر اثر سختگيريهاى زياد حكومت ، عده اى از علما شهر را ترك كردند.
تهران :
در تهران رهبرى مردم به دست ميرزاى آشتيانى بود. جمعى از علماى تهران از ميرزاى شيرازى كه در نجف اقامت داشت به وسيله نامه جمعى خواستند كه اقدامى بكند.
در اين موقع سيد جمال الدين اسد آبادى به پيشنهاد سيد على اكبر فال اسيرى كه در تبعيد بود، نامه اى به ميرزاى شيرازى نوشت كه اين نامه بيانگر درك عميق سيد جمال الدين از وضعيتى است كه مردم از جامعه آن زمان داشتند و بيان مى كند كه ميرزاى شيرازى به خاطر موقعيت خاص خود، چه مسؤ وليت سنگينى بر عهده اش است ، به خاطر اهميت نامه ، خلاصه اش از آن در اينجا نقل مى شود:
حق را بگويم ، من دوست داشتم اين نامه را به همه دانشمندان تقديم كنم ، چون دانشمندان در هر نقطه اى طلوع نموده و هر نحوى كه رشد كرده ، در هر كجا كه يافت بشوند، جانى هست كه در پيكر دين محمد صلى الله عليه و آله دميده شده است
پيشواى دين ! پرتو درخشان انوار ائمه ، پايه تخت ديانت ! زبان گوياى شريعت ، جناب حاج ميرزا محمد حسن شيرازى ... يا در جاى ديگر مى گويد:
تو وارث پيامبرانى .
مى بينيم كه چگونه نقش ميرزاى شيرازى را به عنوان ادامه دهنده راه انبيا مشخص مى كند. همان ولايت فقيه عالم فقيه بر جامعه - بعد مى گويد: حال اگر ملت را به حال خود گذاشته ...افكارشان پريشان مى شود...چون توده نادان در معتقدات خود جز استقامت و ثبات قدمى كه طبقهه دانا در عقايدش نشان مى دهد، دليلى ندارد
پس از بيان اين مطالب ، سيد جمال ، مقدارى از وضعيت مردم و مشكلاتشان را براى ميرزاى شيرازى بيان مى كند
اگر بخواهى مى توانى با يك كلمه افراد پراكنده را جمع كنى و با متفق ساختن آنها دشمن خدا و دشمن مسلمانان را بترسانى و شر كفار را از سرشان برطرف نمايى ...
بعد كمى درباره اخلاقيات ناصر الدين شاه سخن مى راند كه نشاندهنده بينش اصيل اسلامى سيد است :
پادشاه ايران سست عنصر گشته ... در مجمع عمومى به پيامبران بد مى گويد...آنچه به زيان مسلمانان انجام داده اين است كه قسمت عمده كشور و درآمد آن را به دشمنان دين فروخته . و سپس درباره اميتاز تنباكو، تبعيد شدگان و مسائل ديگرى براى ميرزاى شيرازى توضيح مى دهد. سيد به اين نامه اكتفا نكرده و نامه هايى نيز به علماى داخل كشور مى نويسد.
بعد از ارسال نامه ياد شده ، ميرزاى شيرازى در تاريخ 19 ذى الحجه 1308 - 17 ماه پس از امضاى قرار داد با كمپانى رژى - بوسيله كامران ميرزا نايب السلطنه ، تلگرافى را به نزد شاه مى فرستد و مى گويد كسانى را كه تبعيد كرده به كشور بازگرداند و در مورد قرار داد، مخالفت خود را ابراز كند.
وقتى اين تلگراف به دست ناصرالدين شاه مى رسد اعتنايى به آن نمى كند و فقط خود شاه ، امين السلطان و چند نفر ديگر از اين تلگراف با خبر مى شوند.
ناصر الدين شاه براى پاسخ به نام ميرازى شيرازى ، به ميرزا مشيرالوزارة كارپرداز ايران در بغداد مى گويد كه به پيش ميرزا برود و با او مذاكره كند. در اينجا شاه در جواب تلگراف ميرزاى شيرازى از سياست دفع الوقتى استفاده مى كند و مى گويد چون تلگراف مفصل است با پست فرستاده ايم ، كه در واقع دروغى بيش نبوده و اصلا نامه اى در جواب نفرستاده بود. همزمان با اين جريانات شورش مردم اوج مى گيرد در كلاردشت مازندران سيد عالمگير مردم را براى مبارزه آماده مى كند به دستور شاه او و 1200 نفر همراهانش به وسيله ساعد الدوله كشته مى شوند، همزمان با آن ناگهان در تهران ، حكم تحريم تنباكو از طرف آيت الله ميرزاى شيرازى به اين شرح صادر مى شود:
بسم الله الرحمن الرحيم
اليوم استعمال توتون و تنباكو باى نحو كان در حكم محاربه با امام زمان عجل الله فرجه است
در شهر ولوله اى مى افتد هر كس كه سواد دارد، از روى آن نسخه اى بر مى دارد. اين حكومت نشانگر آغاز يك مبارزه مكتبى عليه استعمار بود.
در اين موقع ناصر الدين شاه و امين السلطان با استفاده از خوابگان معمم دربارى اين حكم ميرزا را جعلى قلمداد مى كنند؛ اما مردم گول نخورده و به مبارزه خود ادامه مى دهند تا اينكه امتياز داخلى دخانيات از طرف ناصرالدين شاه لغو مى شود. علما و مردم به اين اكتفا نكرده و خواستار لغو امتياز خارجى نيز مى شوند. پس از حكم ميرزاى شيرازى قليانها شكسته مى شود و مردم از كشيدن توتون و تنباكو دست مى كشند و تمام مغازه هاى فروش توتون و تنباكو را مى بندد و با شركت رژى نيز معامله نمى كنند. اين جريان ادامه مى يابد تا اينكه در تاريخ 23 جمادى اول 1309 اعلانى در كوچه و بازار زده مى شود:
بر حسب حكم جناب حجت الاسلام و المسلمين آقاى ميرزاى شيرازى ، اگر تا 48 ساعت ديگر امتياز دخانيات لغو نشود يوم دوشنبه آتيه جهاد است ، مردم مهيا شويد.
ناصر الدين شاه از اين عمل بسيار ناراحت مى شود و خارجيان نيز كم كم از ترس جان از تهران و ديگر شهرها فرار اختيار مى كنند. شاه روش ‍ خشونت آميزى پيش مى گيرد تا بتواند علما را از راه تهديد به حبس و تبعيد ساكت كند. رييس كمپانى رژى به پيش امين السلطان مى رود و مى خواهد كه امين السلطان علما را راضى كند و حتى از وى تقاضا مى كند كه ميرزاى آشتيانى را از تهران تبعيد كند. امين السلطان اين موضوع را به شاه مى رساند و پس از اصرار زياد امين السلطان ، شاه مى پذيرد و طى نامه اى به ميرزاى آشتيانى اين چنين مى نويسد:
يا بمان و با بالاى منبر برو و قليان بكش ، و يا از تهران خارج شو.
ميرزاى آشتيانى به خاطر تعهدى كه به اسلام داشت قبول مى كند كه از تهران خارج شود و خلاف حكم ميرازى شيرازى عمل نكند. اين است كه يك شب مهلت مى گيرد كه وسايل سفرش را به خارج از تهران آماده كند. در بامداد روز دوشنبه سوم جمادى الثانى 1309 ميرزاى آشتيانى قصد خروج از تهران مى كند كه مردم به خيابانها مى ريزند و در حالى كه كفن پوشيده بودند، با شعار يا غريب الغرباء مى رود سرور ما به سوى خانه ميرزا حركت مى كنند. جمعيت تا ظهر به چندين هزار نفر مى رسد. دكانهايى كه باز بودند مى بندند و از آنجا مردم به سمت مسجد شاه حركت مى كنند. در آنجا امام جمعه تهران بالاى منبر مى رود و مردم را دعوت به سكوت مى نمايد. از ميان مردم چند نفر او را پايين مى كشند و كتكش مى زنند. پس از اين ماجرا، شاه شخصى را به پيش ميرزاى آشتيانى مى فرستد كه منظور شما چيست ؟ ميرزا در جواب مى گويد:
تنها مقصود ما لغو امتياز انحصار دخانيات اعم از داخله و خارجه و كوتاه كردن دست خارجيهاست و هيچ تقاضاى ديگرى نداريم .
ناصر الدين شاه در جواب به امين السطان مى نويسد:
نايب السلطنه امتياز داخله را كه برداشته بوديم حال امتياز از خارجه را هم برداشتيم و مردم مجبور در كشيدن قليان نيستند تا حكم از جانب ميرزاى شيرازى برسد.
فرمان در ميان مردم پخش مى شود اما تاءثيرى در آنها نمى كند. مردم به نايب السلطنه حمله ور مى شوند. آقا بالاخان - رييس پليس - به سربازان نايب السلطنه دستور شيلك مى دهد كه بر اثر گلوله باران مردم چند نفر كشته و تعدادى زخمى مى شوند و مردم متفرق مى گردند. روز بعد دوباره مردم جمع مى شوند. ميرزاى آشتيانى مى گويد:
به كار و كسب خود بپردازيد تا اطلاع بدهيم
امين السلطان دستخط شاه را مبنى بر لغو امتياز خارجه تسليم ميرزاى آشتيانى مى كند. علما براى اينكه بفهمند حكم تحريم هنوز سرجايش ‍ هست يا نه ، به ميرزاى شيرازى در سامراء تلگراف مى زنند. ميرزا در جواب مى گويد:در سرجايش هست تا موقعى كه دستخط آشتيانى مبنى بر حقيقت داشتن لغو اميتاز بيايد.
در همين زمان اعلاميه اى دائر بر لغو امتياز تنباكو منتشر مى شود. علما دوباره از ميرزاى شيرازى مى خواهند كه آيا حكم سرجايش هست يا نه ؟ كه ميرزا اين حكم را صادر مى كند:
حكم تحريم تنباكو لغو شد.
در روز سه شنبه 25 جمادى الثانى 1309 برابر با 6 بهمن 1270 ش . اعلاميه اى منتشر شد كه مردم مى توانند با آسايش خاطر قليان ، چپق و سيگار بكشند.
سرانجام پس از مذاكرات طولانى با كمپانى ، امتياز تنباكو لغو و از طرف كمپانى 500 هزار ليره غرامت تعيين شد. در بهمن ماه 1270 مطابق با 5 آوريل 1892 اين مطلب به امضاى ناصر الدين شاه رسيد.
خسارات آن را از بانك شاهنشاهى كه متعلق به انگلستان بود! قرض گرفته مى شود و به كمپانى انگليسى رژى تحويل مى گردد بدين گونه نهضت مردم نيز با لغو قرار داد فرو مى نشيند.
اشغال سرزمين فلسطين توسط صهيونيزم جهانى 
26 ارديبهشت 1327 / 16 مه 1948 
صهيونيسم Zionism(137) جنبش قوم يهودى براى به وجود آوردن جامعه و كشور خود مختار يهودى در فلسطين مى باشد. نام اين جنبش از كوه صهيون (آرامگاه داود نبى ) گرفته شده كه در بيت المقدس قرار دارد و نام آن رفته رفته ، در روزگار باستان ، نماد سرزمين فلسطين شده است . يهوديان كه پس از ويرانى اورشليسم در سال 70 ميلادى به دست روميان ، در سراسر جهان پراكنده شدند، با وجود پراكندگى ، وحدت دينى و فرهنگى خود را نگاه داشتند و در ملتهاى ديگر حل نشدند. اما در طول تاريخ ، بويژه در كشورهاى مسيحى ، به عنوان يك اقليت دينى و گاه نژادى شكنجه و آزار ديدند و به همين دليل ، در طول قرنهاى دراز همواره آرزو و وعده بازيافت ارض موعود، چنانكه موسى عليه السلام آنان را بدان رهبرى كرده بود، در خيالشان زنده بود. صهيونيسم جديد صورت دنيوى و ملت پرستانه اى از يهوديت اصلى است . صهيونيسم جديد صورت دنيوى و ملت پرستانه اى از يهوديت اصلى است . صهيونيسم جديد پس از پيدايش موج تازه يهودى ستيزى (آنتى سميتيسم ) Semitism - Anti در روسيه تزارى و لهستان و ديگر كشورهاى اروپايى و زير نفوذ موج جنبشهاى ناسيوناليست اروپايى در اواخر قرن نوزدهم پديد آمد. هدف آن تشكيل كشورى يهودى در سرزمين فلسطين بود. انقلاب فرانسه وضع يهوديان را در اروپاى غربى بهبود بخشيده بود، اما در اروپاى شرقى تغييرى حاصل نشده و بيشتر يهوديان اروپاى شرقى در روسيه و يا در لهستان وضع دشوارى داشتند. در سال 1897 با تشكيل نخستين كنگره جهانى صهيونيست در شهر بال (بازل ) سوئيس ، صهيونيسم به صورت نهضت سياسى سرتاسرى در اروپا درآمد و تئودور هرتس (1860 - 1904) Herzel Theodor سردبير يكى از روزنامه هاى معتبر وين رهبرى نهضت را در دست گرفت . هرتسل در جزوه اى كه در سال 1896 تحت عنوان در يودن اشتات (كشور يهوديان ) منتشر ساخته بود، خواستار تشكيل كشورى يهودى در فلسطين بود كه عمده ترين هواداران نهضت صهيونيسم در روسيه بودند.
در آغاز در فلسطين كه كشورى عرب نشين تحت حاكميت امپراتورى عثمانى (تركيه ) بود، مهاجران صهيونيست ، در زمينهاى خريدارى شد سكونت گاههاى كشاورزى ايجاد كردند. از همان ابتدا براى رهبران نهضت صهيونيسم واضح بود كه تصرف زمين براى تحقق رؤ ياهايشان امرى ضرور است .
ديرى نگذشت كه اعراب پى بردند هدف واقعى مهاجران تشكيل كشورى يهودى است ؛ لذا شروع به مقابله كردند.
در سال 1901 سازمان جهانى صهيونيست شركتى به نام كرن كايمت (صندوق ملى يهود) تشكيل داد تا براى سكنا گزينان يهودى زمين بخرد.
بر اساس منشور اين سازمان ، صندوق مى بايست در فلسطين ، سوريه و ديگر مناطق عثمانى (تركيه ) واقع در آسيا و شبه جزيره سينا، زمين خريدارى كند و آن را به عنوان دارايى انتقال ناپذير مردم يهود حفظ كند.
عقيده هر نسل اين بود كه تصرف زمين و اخراج اعراب جنبه هاى تكميلى نهضت صهيونيسم هستند. او عقيده داشت كه اخراج اعراب از فلسطين لازم و ضرور است .
كشور بريتانيا علاقه خود را به اين امر نشان داد و در سال 1839 لرد پالمرستون وزير خارجه وقت انگلستان ، يك كنسولگرى در بيت المقدس ‍ (اورشليم ) باز كرده و به امضاى كنسولگرى دستور داده بود تا از يهوديان حمايت كنند. كنسول انگلستان دستورهاى پالمرستون را براى كمك به يهوديان به مرحله اجرا درآورد.
وقتى در سال 1840 موج خشونتهاى ضد يهودى در دمشق بالا گرفت ، انگلستان حمايت از يهوديان را يهوديان را در فلسطين تشديد كرد. پس از مرگ هرتسل در سال 1904 خائيم وايزمن (138)Weismann Chaim (1874 - 1952) رهبرى اين حركت را به عهده گرفت . وايزمن كه شيمى دان بود در طول جنگ جهانى اول براى دولت انگلستان تحقيقات نظامى مى كرد و لرد بالفور Balfour وزير امور خارجه وقت انگليس ، وى را در نيروى دريايى سلطنتى انگلستان به استخدام درآورده بود.
وايزمن نيز مانند هرتسل عقيده داشت كه حمايت از صيونيسم به نفع بريتانيا تمام مى شود. زمانى كه انگلستان در جريان جنگ جهانى اول بخشى از سرزمينهاى متعلق به امپراتورى عثمانى را به جنگ آورد، وايزمن نيز به تلاشهايش افزود و در سال 1917 لرد بالفور را متقاعد ساخت كه لايحه اى اصولى براى دفاع از صهيونيسم به كابينه ارائه دهد. به درخواست بالفور، وايزمن و لرد روچيلد كه سرپرستى فدراسيون صهيونيست را در انگلستان به عهده داشت ، پيش نويس لايحه را تهيه كردند. بالفور كابينه را متقاعد كرد كه اين لايحه را تصويب كند. سپس همان لايحه را طى نامه اى براى روچيلد فرستاد. در اين نامه آمده بود كه : انگلستان نسبت به استقرار وطن ملى براى يهوديان در فلسطين نظر مساعد دارد.
علاوه بر اين مسائل ، جنگ جهانى اهميت نفت را نشان داده بود و انگليس ‍ قصد داشت كه يك لوله نفتى از حوزه هاى نفتى واقع در غرب حيفا بكشد.
سرمارك سايكس ، كارشناس انگليسى امور فلسطين ، صهيونيسم را ابزار توسعه نفوذ انگلستان در خاورميانه مى دانست . در سال 1916 سايكس ‍ موفق شد، قرار داد سرى سايكس - پيكو (139) را در مورد تقسيم امپراتورى عثمانى پس از پايان جنگ ، منعقد كند. اين قرار داد به انگلستان حق مى داد كه بندرى در حيفا بسازد و خواستار تسلط مشترك انگلستان و فرانسه بر فلسطين بود، دولت انگليس از رقابت فرانسه واهمه داشت و تصور مى كرد كه حضور يهوديان تحت الحمايه انگلستان در فلسطين به لندن كمك خواهد بود كه بتواند توازن را در برابر تسلط فرانسه بر سوريه و لبنان حفظ كند.
در آن روزها فلسطين كشورى بود با حدود 58000 نفر عرب و 30 تا 60 هزار يهودى كه همه آنها صهيونيست نبودند.
در 22 ژوئيه 1922 جامعه ملل ، بنا به درخواست انگلستان به آن كشور در اداره فلسطين حكم قيموميت داد. اين حكم كه حاوى بيانات اعلاميه بالفور بود و دقيقا به همان ترتيب توسط هياءت وزيران انگلستان در سال 1917 تصويب شد.
در انگلستان اعتراضاتى عليه صدور اين حكم به وقوع پيوست ، مبنى بر اينكه شناسايى اعلاميه بالفور، حق تعيين سرنوشت مردم فلسطين را از بين خواهد برد.
با اتكاء به اعلاميه بالفور، صندوق ملى يهود ميزان خريد املاك را افزايش ‍ داد.
در سال 1920، سازمان جهانى صهيونيست ، صندوق بنياد فلسطين را تاءسيس كرد تا بودجه اسكان يهوديان در سرزمينهاى خريدارى شده را تاءمين كند.
سكناگزينان صهيونيست نيرويى به نام هاگانا (نيروى دفاع از خود) متشكل از ميليشاى هاشومر تشكيل دادند تا ماءمور حفاظت از زمينهايشان باشد. اعراب فلسطين خود را اتباع امپرتورى انگلستان مى دانستند و از اينكه تابع حركت تحت الحمايه اين امپراتورى (نهضت صهيونيستى ) بشوند، واهمه داشتند.
اعراب فلسطين ، اعلاميه بالفور را يك تخلف فاحش در اصل تعيين سرنوشت كه توسط متفقين اعلام شده بود مى دانستند. در اوايل دهه 1930 زمانى كه احساسات ضد يهود در آلمان رشد مى كرد، دولت انگلستان سطح مهاجرت يهوديان را افزايش داد و در نتيجه تعداد يهوديان در فلسطين بين سالهاى 1931 تا 1935 دو برابر شد. اين اقدام باعث شد كه جمعيت يهوديان در فلسطين بين 30 تا 40 ./. افزايش يابد. با توجه به افزايش جمعيت ، انگلستان اجازه داد كه املاك جديد و زيادترى خريدارى شود.
آژانس يهود در فلسطين تحت قيمومت انگليس ، به كشورى در درون كشور ديگر تبديل شد و علاوه بر مالكيت اراضى متعدد در مقياس وسيع ، بودجه كشاورزى را نيز تاءمين كرد و داراى تاءسيسات تجارى و صنعتى شد.
واهمه اعراب نسبت به اين احتمال كه آژانس يهود در پى ايجاد دولتى است ، در سال 1936 منجر به شورش عليه انگلستان شد.
اعراب اميدوار بودند تا از طريق نهضتى كه بيشتر به روستائيان متكى بود، بر انگلستان فشار وارد آورند تا مساءله مهاجرت يهوديان و خريدارى اراضى را متوقف كند. از طرف ديگر در شهرهاى عرب ، كميته هايى براى سازماندهى اعتصابات صنفى ديگر تشكيل شد و اعتراضهايى به اعمال انگليس و اجازه خريد املاك جديد صورت گرفت و اقداماتى نيز براى عدم پرداخت مالياتها به عمل آمد.
گروههاى عرب به مناطق مسكونى صهيونيستها حمله بردند كه در نتيجه تعدادى از غير نظاميان كشته شدند.هاگانا كه در آن زمان وابسته به آژانس ‍ يهود بود، در تلافى به روستاهاى عرب حمله كرد كه منجر به مرگ تعدادى از غير نظاميان و تخريب خانه هاى اعراب شد.
در سال 1937، گروه نظامى جديدى به نام (سازمان نظامى ملى ) تشكيل شد كه هدف آن استفاده از نيروى علنى بيشتر عليه اعراب بود. به عنوان نمونه ، اين سازمان در بازارهاى عرب بمب گذارى مى كرد.
زمانى كه انگلستان از سازمان ملل خواستار ارائه راه حلى در مورد وضعيت فلسطين شد، پنج كشور عرب از مجمع عمومى سازمان ملل خواستند تا مساءله فلسطين را در چارچوب خاتمه قيموميت بر فلسطين و اعلام استقلال آن در خطر گيرد. آنها نگران بودند كه درخواست نامحدود انگلستان براى ارائه راه حل در مورد حاكميت آينده فلسطين ، مجمع عمومى را ترغيب كند كه مساءله پناهندگان يهودى در اروپا را به وضعيت فلسطين ارتباط دهد.
در 14 مه 1948 انگلستان از اقتدار خود در فلسطين چشم پوشيد و همزمان با خروج كميسر عالى انگليس از فلسطين ، يهوديان اين كشور به فرماندهى ديويد بن گورين رسما موجوديت حكومت خود را به نام اسرائيل اعلام كردند. چند ساعت پس از اين اقدام ، آمريكا و شوروى به ترتيب اين رژيم را به رسميت شناختند، و آژانس يهود صدور اعلاميه تاءسيس كشور اسرائيل از قطعنامه 181 سازمان ملل به عنوان سند شناسايى حق مردم در استقرار كشور مستقل خود، از سوى سازمان ملل نام برد. اين اعلاميه مرز مشخصى را براى اسرائيل در نظر نگرفته بود، اما آژانس يهود در پيامى به ترومن رييس جمهور وقت آمريكا در ترغيب وى به شناسايى رسمى اسرائيل اظهار داشت كه اعلاميه ايجاد كشور اسرائيل در چارچوب مرزهايى قرار دارد كه از سوى مجمع عمومى سازمان ملل در قطعنامه 29 نوامبر 1947 تاءييد شده است . علاوه بر قطعنامه 181، آژانس يهود در ادعاى خود نسبت به فلسطين به حق تعيين سرنوشت و مالكيت باستانى اين سرزمين اشاره مى كرد و يهوديان جديد را جانشين عبريان باستانى قلمداد مى كرد.
به دنبال اين مساءله غروب همان روز، چهار كشور عربى : مصر، سوريه ، اردن و لبنان به دولت نوظهور اسرائيل اعلان جنگ دادند واين اولين جنگ خونين اعراب و اسرائيل بود.
در اعلاميه تشكيل اسرائيل ، فلسطينى ها كه مالك 97 0/0 از اراضى اين كشور بودند با قيد عبارت جوامع موجود غير يهود ناديده گرفته شدند. اين اعلاميه باعث سرازير شدن غيرقانونى يهوديان سراسر جهان به فلسطين شد و اين امر مورد حمايت ويلسون رييس جمهور وقت آمريكا قرار گرفت .
از سوى ديگر نفرت شديد امريكا عمومى جهان از مسائل خونين فلسطين رژيم تازه متولد شده صهيونيستها را در انزوا قرار داد؛ و اين رژيم را به سوى آمريكا كه از اواخر دهه 1940 جايگزين استعمار پير بريتانيا شده بود نزديك كرد.
صهيونيستهاى مقيم آمريكا، نيز فعاليتهاى خود را تشديد و بر ضرورت تشكيل دولت يهود تاءكيد كردند. با افزايش آزار و اذيت فلسطينيان خشم مردم جهان نيز عليه صهيونيستها بيشتر شد و در اين رابطه اغلب اعتراضهاى خود را به سازمان ملل منعكس كردند. پيش از اين يعنى در 29 نوامبر 1947، آمريكا و شوروى طى يكى از نادرترين توافقات خود طرح تجزيه خاك فلسطين را به دو بخش يهودى و عربى پياده كرده و از سازمان ملل خواستند كه اين طرخ را به تصويب برساند؛ بدين معنى كه قيموميت انگليس در مورد فلسطين تا اول اوت 1948 به پايان رسيده و اين كشور به دو بخش يهودى و عربى تقسيم و بين المقدس نيز منطقه بين المللى اعلام شود.
تصويب طرح تجزيه خاك فلسطين در همان تاريخ خشم و نفرت جهان اسلام را بيش از پيش برانگيخت و تظاهرات خونينى عليه آمريكا و شوروى بويژه عليه صهيونيستها در بيت المقدس ، يافا، حيفا و چند شهر ديگر فلسطين و كشورهاى اسلامى ديگر برپا شد.
در 8 دسامبر 1948 جامعه عرب طى نشستى ضمن اعتراض به اقدام خائنانه سازمان ملل ، تصميماتى براى رويارويى با صهيونيستها اتخاذ كرد. در سال 1948 جنگنده هاى مصرى ابتدا تل آويو پايتخت اسرائيل را بمباران كردند و نيروهاى زرهى لبنان از شمال ، سوريه و اردن از شرق و مصر از غرب به سوى فلسطين به راه افتاد.
در روزهاى نخست نيروهاى اردن موفق به اشغال بخش عمده اى از بيت المقدس شدند شوراى امنيت كه ادامه جنگ را به ضرر صهيونيستها مى ديد در 2 ژوئن سال 1948 در حالى كه 19 روز از جنگ مى گذشت خواستار آتش بس شد. صهيونيستها بعد از اين آتش بس با حمايت آمريكا و چكسلواكى شروع به تجهيز قواى نظامى خود كردند، و در سپتامبر همان سال يعنى سه ماه بعد، آتش بس را نقض كردند و در داخل فلسطين ، هاگانا نيروى تهاجمى و تدافعى يهود منطقه عكا، جايى كه هزاران عرب از حيفا و نقاط ديگر به آنجا پناهنده شده بودند را به گلوله بست و به دنبال آن تيپ هفتم هاگانا شهر ناصره را با درگيرى به تصرف خود درآورد و حملات خود را در خارج به سوى مواضع مصر آغاز كرد.
اعراب در جنگ دوم به علت فقدان فرماندهى واحد و عدم هماهنگيهاى لازم نتوانستند به طور مطلوب پايدارى كنند و در نتيجه جنگ اعراب و اسرائيل در شرايطى كه 6 هزار كيلومتر مربع از اراضى به اشغال صهيونيستها درآمده بود با ميانجيگرى سازمان ملل به پايان رسيد.
در بهار سال 1949، اسرائيل موافقتنامه هاى جداگانه متاركه جنگ ، نه قراردادهاى صلح ، با مصر، لبنان ، ماوراء اردن و سوريه منعقد كرد. اما اين موافقنامه ها پايدار نماند و حمله هاى اسرائيل هرچند وقت يكبار به قسمتى از اين كشورها صورت مى گرفت . در همان سال دولت اشغالگر حدود 400 شهر و روستاى عرب نشين فلسطين را تخريب و به جاى آنها جنگل مصنوعى ايجاد كرد.
به اين ترتيب در اين جنگ نزديك به يك ميليون ، فلسطينى آواره و به كشورهاى عربى منطقه پناهنده شدند و هزاران نفر از سربازان طرفين كشته و زخمى شدند و صهيونيستها توانستند بر 78 0/0 كل خاك فلسطين مسلط شوند. از سوى ديگر مهاجرت يهوديان به فلسطين اشغالى افزايش يافت و در سال 1951 به اوج خود رسيد.
بر اثر جنگ و همچنين ترور و كشتار فلسطينى ها و فرار آنان از سرزمين آبا و اجدادى مساءله آوارگان فلسطين به وجود آمد و اين مساءله همچنان زمينه جنگهاى بعدى يعنى 1956، 1976، 1973 اعراب و اسرائيل را فراهم آورد.
آوارگان فلسطينى با به وجود آوردن سازمان آزاديبخش فلسطين (PLO)Organization Liberation Palestion و چندين سازمان چريكى و دسته هاى مخفى و شبه نظامى از 1967 جنگى سخت و بى امان را با اسرائيل ، چه در داخل خاك آن چه در سرزمينهاى اشغالى و در سراسر جهان آغاز كردند و عليه صهيونيسم در جبهه هاى سياسى و نظامى به نبرد پرداختند. از اينرو، صهيونيسم كه در ميان هواداران غربى يهوديان جنبشى براى يافتن ميهنى براى يهود شمرده مى شود، از نظر اعراب و ملتهاى مسلمان و بخش عمده جهان (ساير ملل ) مترادف با تجاوزگرى و امپرياليسم و غصب سرزمينى متعلق به ملتى ديگر است و اسرائيل (رژيم اشغالگر قدس شريف ) متحد نيرومندى براى غرب و امپرياليسم آن در منطقه خاورميانه به شمار مى آيد.
گروه هاى تندرو و متعصب يهوديان صهيونيست ، خواهان به وجود آوردن يك كشور يهودى از راه قهر و سلطه نظامى هستند كه باصطلاح از نيل تا فرات ادامه داشته باشد. از سوى ديگر در سالهاى اخير در جريان مذاكرات باصطلاح صلح در عين حال كه فلسطينيان به ظاهر موفقيتهايى در زمينه خود مختارى دست يافته اند، از سوى ديگر تلاش غرب بويژه امريكا به گونه اى است كه ملت فلسطين را به سوى سازشى ذلت بار و همزيستى با دشمن سوق داده و مى دهد.
روز جهانى ارتباطات 
27 ارديبهشت 1244 / 17 مه 1865 
در 17 مه 1865 اتحاديه تلگرافى بين المللى در پاريس ايجاد شد. از آن تاريخ به بعد، نام اين اتحاديه دستخوش تحول ، و سرانجام در 30 اكتبر 1906 در كنفرانس اتحاديه تلگرافى بين الملل تصميم گرفته شد اتحاديه راديو و تلگرافى بين الملل نيز ايجاد شود.
در 9دسامبر سال 1932 به موجب عهدنامه مادريد از وحدت دو اتحاديه فوق اتحاديه بين المللى ارتباطات دور ايجاد شد در واقع روز جهانى ارتباطات ياد آور تاسيس اين اتحاديه ها براى كمك به پيشرفت امر ارتباطات است .
سابقه عضويت ايران در اتحاديه تلگرافى بين المللى بيش از يكصد سال است . نهاد مذكور پس از جنگ جهانى و ايجاد سازمان ملل ، به موجب تصميم كنفرانس عمومى نمايندگان دولتهاى عضو اين اتحاديه ، به صورت يك نهاد تخصصى سازمان ملل درآمد و از آن زمان تا كنون جزو موسسات ويژه سازمان ملل متحد فعاليت مى كند.
از اواخر سال 1970، كشورهاى جهان سوم از طريق اين اتحاديه كوششهاى وسيعى را براى رسيدن به دو هدف مشخص در پيش گرفتند:
1 - سعى در تقسيم و توزيع عادلانه امواج راديويى .
2 - سعى در توزيع عادلانه كانالهاى تلويزيونى ماهواره اى پخش تقسيم در سراسر جهان . اقدام مهم ديگر اين اتحاديه ، كمك به كشورهاى جهان سوم براى توسعه ارتباطات و كاربرد هرچه بيشتر آن در توسعه ملى اين كشورهاست .
مفهوم ارتباط: 
ارتباط معادل واژه لاتين Communication است كه انتقال و سرايت نيز ترجمه شده است . اين ترجمه ، تنها معادل پيوستگى فيزيكى و مادى نبوده بلكه در مباحث انسانى و اجتماعى بيشتر بر ابعاد معنوى و روحى ارتباط اشاره دارد.
اين واقعيت زمانى بيشتر قابل درك است كه دريابيم ريشه لغت Communication واژه لاتين Communis است كه مى توان آن را به مفاهيم و اشتراك فكر و نظر ترجمه كرد.
وقتى ما با شخصى Communicate مى كنيم يا به عبارت ديگر با كسى ارتباط برقرار مى سازيم در حقيقت يك نوع اشتراك فكر و تفاهم انديشه با طرف مقابل برقرار مى كنيم . در مفهوم سنتى و كلاسيك ، ارتباط عبارت از جريانى است كه در طى آن دو يا چند نفر به تعادل افكار، نظرات ، احساسات و حقايق مى پردازند و از طريق به كار بردن پيامهايى كه معنايش ‍ براى كليه طرفها كم و بيش يكسان است به انجام اين امر مبادرت مى ورزند.
هنگامى كه ارتباط را به عنوان كوشش آگاهانه فرستنده پيام براى سهيم ساختن گيرنده پيام در اطلاعات ، عقايد و طرز فكرهايش مى دانيم مساءله تفاهم و هماهنگى فرستنده و گيرنده اهميت اصلى و اساسى خود را به دست مى آورد.
با اين درك و استنباط است كه برخى ارتباطات را عبارت از يك نظام دوطرفه براى مبادله اطلاعات و معلومات مى دانند كه براى تفهيم و تفاهم يك يا چند موضوع مورد نظر در برقرارى يك نظام ارتباطى به وجود مى آيد. هر يك از طرفين ارتباط، كه پيامى را دريافت مى كند، آن را مورد تجزيه و تحليل قرار مى دهد و سپس نسبت به آن عكس العملى نشان مى دهد. معلم ، نويسنده ، هنرپيشه ، و هر عامل ديگر تشكيل دهنده ارتباط براى خود پيامى دارد و سعى مى كند اين پيام را به محصل ، خواننده و تماشاچى مورد نظر خويش ارائه كند تا به نحو محسوس يا نامحسوس از خود واكنش نشان دهد.
در مفهوم نوين و متاءخر ارتباط چاره جويى وسيع تر از مبادله فكر و انديشه بين فرستند و گيرنده پيام را در بر مى گيرد و بعلاوه شامل مبادله كالا، و افراد، تكنولوژى ، صنعت و فرهنگ مى شود. در نگرش جديد، وسايل ارتباط جمعى ، رسانه هاى گروهى و مطبوعات به عنوان بخشى از كليت ارتباطات در صحنه جهانى ارزيابى شده است .
اثرات مثبت ارتباطات : 
در يك جمع بندى كلى اثرات متفاوتى بر نقش و تاءثير ارتباطات در جهان معاصر است . بعضى از اثرات مثبت آن عبارتند از:
1 - تسهيل همگرايى سياسى در داخل جوامع و بين ملتها در صحنه بين المللى .
2 - توسعه شهر نشينى ، ارتقاى سطح سواد، افزايش درآمد سرانه و تقويت پيوندهاى اجتماعى بين جوامع كه نهايتا روند دستيابى به رفاه اقتصادى را همواره خواهد كرد.
3 - افزايش مناسبات و مبادلات فرهنگى ، اجتماعى ، اقتصادى و علمى ميان ملل و اقوام مختلف و از ميان رفتن فواصل جغرافيايى ، كمك به برقرارى تفاهم ، همبستگى ، همگونگى و همكارى بين المللى .
4 - كمك به پيشبرد سياستهاى ملى و افزايش سطح مشاركت اجتماعى و برپايى شرايط مناسب براى حل و فصل بحران نفوذ، مشاركت ، هويت و مشروعيت .
5 توانايى كمك به برقرارى صلح جهانى از طريق تغيير در تصورات در طرف مناقشه و ايجاد تصورات دوستانه و گسترش صلح و ثبات و امنيت .
6 - كاركرد آموزشى و دادن اطلاعات به ملتها و آگاه ساختن ملل نسبت به سنتهاى ريشه دار ملى و تاريخى .
7 - كمك به گسترش آزادى و احترام به حقوق انسانى ، چرا كه جوهر آزادى و عدالت خواهى بسط اطلاعات و ارتباطات و تسهيل تصميمگيرى هاى اجتماعى است .

next page

fehrest page

back page