next page

fehrest page

back page

مـسـلم اسـت كه براى ايجاد و پرورش انگيزه و قواى حسى و حركتى در كودكان نابينا، بايد از حواس جانشين نظير حس شنوايى ، استفاده كرد. در هر حـال ، بـاز پـرورى افراد نابينا، بدون داشتن شناخت كامل و دقيق از ويژگيها و تواناييهاى آنان ، امرى مطلوب نيست ، به همين علت ، براى تهيه هر نوع برنامه آموزشى و پرورشى براى افراد نابينا، بايد تصويرى گويا و صحيحى از آنان در اختيار داشت .
در بـررسـى وضـعـيـت روانـى - اجـتـمـاعـى نـابـينايان ، عوامل فراوانى دخالت دارند كه مى توان به موارد زمان وقوع نابينايى ، ميزان و چگونگى نابينايى ، شرايط ذهنى فرد نابينا و شرايط خانوادگى و محيطى او اشاره كرد.
كودكى كه نابينا به دنيا مى آيد، هيچ انتظارى براى ديدن دنياى خارج ندارد و هيچ تعجبى نيز از اين كه نمى بيند، نمى كند، زيرا او مرزى را بين ديـدن و نـديـدن نـمـى شـنـاسـد. در واقـع ، افـراد بينا هستند كه شاهد نابينايى كودك مى باشند. هر بيننده اى به فراخور بينش خود، برداشتى از نابينايان دارد و براساس آن ، نظرى مى دهد كه شخصيت وجودى نابينا را در هاله اى از ابهام و تيرگى فرو مى برد.
افراد بينايى كه پس از كسب تجارب بصرى ، بنا بر عللى ، بينايى خود را به تدريج يا بطور ناگهانى از دست داده اند، از ويژگيهاى روانى - اجـتـماعى خاصى برخوردارند، زيرا پذيرش واقعيت نابينايى براى كسى كه مدتى طولانى با قدرت چشم و حتى با اشاره چشم ، با دنياى خارج ارتـبـاط بـر قـرار كرده و امر خود را همواره به شيوه هاى معمولى انجام داده است ، بسيار دشوار مى باشد. نابينا شدن يك فرد بينا - بخصوص در سـن بـزرگـسـالى - مـوجـب گـسـيـخـتـگـى ارتـبـاطـات وى بـا مـحـيـط خـارج مـى شـود و دگـرگـونـى عـظـيـمـى را در تـمـام آنـچـه فـرد در طول حيات خويش ساخته و پرداخته است ، به وجود مى آورد.
بـيـنـايـى كـه بـه دنـياى نابينايان پا مى گذارد، ابتدا امنيت روانى - عاطفى خود را از دست مى دهد، حتى در آغاز نابينايى ، اعتمادش نسبت به ساير حـواس ‍ خـود يـعـنـى شـنـوايـى ، بـويـايـى ، چـشـايـى و لامـسـه ، كـمـتـر مـى شـود و در تعادل حركتى و مهارتهاى روزمره نيز دچار مشكل مى گردد. به علت آن كه چشم اندام مهمى براى تماس انسان با دنياى ملموس است ، تماس عينى فرد مـبـتـلا بـه نـابـيـنايى ، با محيط خارج مختل مى شود و او نه تنها آنچه را كه مى خواهد با اراده خود ببيند، ديگر نمى تواند ببيند، بلكه از دريافت مـجـمـوعـه هـاى اطـلاعـاتـى كـه تـوسـط قـوه بـيـنـايـى حـاصـل مـى شـونـد، مـحـروم مـى مـانـد. هـمـچـنـيـن ، در امـنـيـت اقـتـصـادى ، اسـتـقـلال اجتماعى ، كفايت شغلى و حرفه اى و مناسبات اجتماعى وى ، تحولى بزرگ صورت مى گيرد. در نتيجه ، ميزان اعتماد به نفس اين فرد كم مـى شـود و احـسـاس مـى كـنـد كـه انگشت نماى جمع شده است و ديگر نمى تواند در خلوت خويش باقى بماند و اهداف و برنامه هاى خاصى را براى زنـدگـى اش تـدوين كند. به عبارت ديگر، افرادى كه بينايى خود را در بزرگسالى از دست مى دهند، تصور مى كنند كه زندگى شان به پايان رسـيـده اسـت . در واقـع ، اين تصور بسيار اشتباه مى باشد، زيرا زندگى شخص مذكور به گونه اى تغيير يافته است . بايد اين گونه تصور كـرد، فـردى نـابـيـنـا مـتـولد شده است و زندگى نابينايى وى آغاز شده و اين امر شروع حركتى به سوى زندگى بينايى است و اين راه نيز چندان طـولانـى نـيست و فقط رهروى صبور و مقاوم و مرشدى آگاه و توانا مى خواهد. در واقع ، اعاده تمام آنچه فردى بينا با نابينا شدن از كف مى دهد، با كوشش و جديت مستمر و آگاهانه او امكان پذير است . تاريخ انسانهاى بزرگ را سراغ دارد كه با وجود محروم بودن از نعمت بينايى به مدارج عالى علمى و اخلاقى نايل گشته اند. ابوالعلا معرى ، طه حسين ، آيه الله العظمى حاج سيد عبد الهادى شيرازى از مراجع تقليد در نجف و مرحوم دكتر محمد خزائلى از جمله اين انسانهاى بزرگ بوده اند.
ايـجـاد نـگـرشـهاى مثبت ميان افراد نابينا و اجتماع ، اعاده امنيت روانى - عاطفى ، تربيت مهارتهاى انسانى و لازم در استفاده از تجهيزات ويژه ، تربيت حـواس جـانشين به جاى حس بينايى (بخصوص شنوايى كه در فقدان حس بينايى از اهميت شايانى برخوردار است )، اعاده سهولت برقرارى ارتباط اجتماعى ، ايجاد تسهيلات رفاهى ، آموزشى و عملكردهاى ضرورى و حياتى در زمينه تعليم ، تربيت و توانبخشى نابينايان محسوب مى شوند. فقط در سايه تحقق اين گونه / كه مى توان شاهد رشد طبيعى و موفقيتهاى روزافزون شغلى و اجتماعى افراد نابينا بود.
امـروزه ، ديـگـر نـابـيـنـايـان سـرزمـيـن اسـلامـى عـزيـز مـا در رسـيـدن بـه مـدارج عـالى تـحـصـيـلى و اسـتـقـلال اجـتماعى ، مانعى بر سر راه خود نمى بيند. ما همه ساله شاهد حضور گسترده دانشجويان نابينا در رشته هاى گوناگون دانشگاهى كشور هـسـتـيـم . تـوجـه و عـلاقـه روزافـزون جـوانـان نـابـيـنـاى جـمـهـورى اسـلامـى ايـران در هـمـه صـحنه هاى زندگى ، آمادگى براى انجام صدها نوع شـغـل حـرفـه اى و نـيـمـه حـرفـه اى و تحصيل آنها در رشته هاى مختلف علوم ، گامهاى پربركتى در تغيير نگرش مردم - بخصوص والدين كودكان نابينا - نسبت به نابينايان مى باشند.
امروزه ، صدها جانباز نابيناى انقلاب اسلامى ، شهيدان زنده اى كه چشمانشان را در راه ايمان و حراست از دستاوردهاى عظيم انقلاب شكوهمند چشمانشان را در راه ايـمـان و حـراسـت از دسـتـاوردهـاى عـظـيـم انـقلاب شكوهمند اسلامى و مرز و بوم ميهن عزيز خود تقديم كرده اند، با روحيه اى قوى ، ايمانى سـرشـار، اراده اى خـلل نـاپذير و عزمى راسخ و دشمن شكن ، مايه افتخار و بركت هستند. كسانى كه نشان دادند در ستيز با دشمن و كفر، هيچ حزن و سـسـتـى بـه خـود راه نـمـى دهـنـد و بـراى اثـبـات حـقـانـيـت خـويـش و اداى شـهـادت ، چـشـمـان خـود را در صـحـنـه پـيـكـار حـق عـليـه بـاطـل بـراى هـمـيـشه به يادگار گذاشته اند، آنان كه مى توانند با وجود همه دردها، مصيبتها و گسستگيهاى روانى و اجتماعى ، درجهت سازگارى و اسـتـقـلال زيـسـتـى ، بـر مـشـكـلات و مـوانـع مـوجـود غـلبـه كـنـنـد. وجـود ايـن عـزيـزان در صـحـنـه اجـتـمـاع ، از عوامل مؤ ثر در ايجاد بازخوردهاى صحيح جامعه نسبت به آنها است .
شهادت آيه الله عطاء الله اشرفى اصفهانى : امام جمعه كرمانشاه : 23 مهر 1361
در شـعـبـان 1322 قـمـرى ، مـطـابـق بـا 1281 شـمـسـى در خـمـيـنـى شـهـر (سـده ) از تـوابـع اصـفـهـان در خـانـواده اى روحـانـى و اهل علم ، فرزندى ديده به جهان گشود كه او را عطاء الله ناميدند.(25)
وى يـگـانـه فـرزنده پسر مرحوم حجه الاسلام ميرزا اسد الله ، نوه مرحوم حجه الاسلام ميرزا محمد جعفر، از علماى معروف سده و جدش از علماى معروف جبل آمل لبنان بود. مادر مكرمه ايشان از سلسله جليله سادات اصفهان مى باشد.
دروس ابـتـدايـى را در هـمـان خـمـيـنـى شـهـر آمـوخـت و در 12 سـالگـى عـازم اصـفـهـان گـرديـد و در طـى 10 سال ، دروس ادبيات و سطح ، فقه و اصول و يك دوره درس خارج اصول را در محضر اساتيدى چون آيات سيد مهدى درچه اى ، بروجردى ، سيد محمد نجف آبادى ، فشاركى ، مدرس ‍ گذرانيد.
در سـال 1343 قـمـرى - در 20 سـالگـى جـهـت ادامـه تـحـصـيـلات حـوزوى عـازم قـم گـرديـد و پـس از 3 سـال زنـدگـى در مـدارس عـلمـيـه مـخـتـلف ، بـه حـجـره اى در مـدرسـه فـيـضـيـه نـقـل مـكـان كـرد و مـدت 20 سـال و در حـالى كـه همسر و فرزندانش به علت فشار زندگى و تنگدستى كه امكان اجاره اتاقى را در قم نداشت ، در اصفهان به سر برد. شهيد در قـم از مـحـضـر اساتيد بزرگوار آيات شيخ عبد الكريم حائرى (ره )، حجت كوه كمره اى ، حاج سيد محمد تقى خوانسارى و سيد صدر الدين صدر بـهـره هاى فراوان برد و جزوات فقه و اصولى كه در جلسات درس مى نوشتند هم اكنون موجود است . وى به سبب كوشش و جديت زايد الوصفى كه در يادگيرى داشت ، مورد توجه مراجع تقليد زمان خود، بخصوص آيه الله سيد محمد تقى خوانسارى قرار گرفت و اولين اجازه اجتهاد از سوى معظم له به ايشان داده شد.
امامت نماز جماعت در فيضيه
مـرحـوم آيه الله خوانسارى در مدرسه فيضيه اقامه نماز جماعت مى فرمودند و در غيبت ايشان ، امام (ره ) نماز جماعت را به پا مى داشتند و در غياب اين دو بـزرگـوار به اصرار طلاب ، آيه الله اشرفى اقامه نماز مى كردند و حتى يكبار امام (ره ) به ايشان اقتدا كردند كه اين حكايت از زهد و تقواى آن بزرگوار دارد.
پـس از ورود آيـه الله العـظـمـى بروجردى به قم و ارايه درس فقه و اصول از سوى معظم له ، شهيد اشرفى نيز ضمن شركت در درس ايشان ، در فـراگـيـرى دروس او اهـتـمام بسيار ورزيدند و چنان مورد عنايت استاد قرار گرفت كه چندين بار استاد به ديدار شاگر خويش رفته و پس از ديدن دسـت نـوشـتـه هـاى درس خـود، بـسـيـار خـرسـنـد شـده و بـراى وى لوح تـقـديـر فـرسـتـادنـد. شـهـيـد در طـى مراحل تعلم ، شاگردان بسيارى تربيت كرد.
پس از مدتى ، آيه الله العظمى بروجردى به وى دستور عزيمت به كرمانشاه و پذيرش مسئوليت نمايندگى خود را به ايشان دادند.
15 خرداد 1342 تا پيروزى انقلاب
پـس از واقعه 15 خرداد 1342 كه قيام ملت به خون كشيده شد، شهيد محراب نيز در منطقه غرب كشور و شهر كرمانشاه به تبعيت از مام (ره ) مبارزات خـود را آغـاز كـرد و بـا نشر اعلاميه و نوار سخنرانى ، زمينه گسترش ‍ قيام را فراهم نمود. پس از دستگيرى امام (ره )، ايشان در جهت جلب نظر علماى قـم و بـخـصـوص مـراجـع تقليد براى ادامه نهضت تلاش داشتند. به همين منظور به ديدار آيه الله العظمى گلپايگانى و سپس به ديدار آيه الله العـظـمـى مـرعـشـى نـجـفـى رفـتـه و از ايـشـان در خـواسـت حـمـايـت از حـركـت امـام (ره ) را مـى كـنـد و مـيـان بـرنامه هاى اين دو مرجع هماهنگى جدى به عمل مى آورد.
بـا آزادى امـام (ره ) از زنـدان ، وى بـه اتـفاق چند تن از علما به قم عزيمت كرده و با معظم له ديدار وبا كسب اجازه كتبى وكالت و اجازه مطلق در امور حسبيه و شرعيه از جانب امام (ره ) نماينده تام الاختيار ايشان در استان كرمانشاه مى شود.
در زمـان حـيـات مـرحـوم آيـه الله حـكـيـم ، مـقدمات مرجعيت مطلقه امام (ره ) را آماده كرد و در ماههاى رمضان و محرم و صفر و ايام فاطميه ، ضمن دعوت از روحانيون مبارز و سوق دهى سخنرانيها به مسئله مرجعيت امام (ره )، اقدامات مهمى را در اين زمينه انجام دادند به نحوى كه تعدادى از سخنرانان در همين رابطه دستگير و بازداشت شدند.
بـا ادامـه مـبارزات وى ، موج مخالفتها با او چه از سوى رژيم و چه برخى روحانى نماها شدت مى گيرد و بارها ايشان را به تبعيد و يا به زندان تـهديد مى كنند. علاقه آيه الله اشرفى به امام (ره ) به وضوح در كلام شهيد مشاهده مى گرديد و از امام (ره ) به عنوان كسى كه از او ترك اولى سر نمى زند و ذره اى هواى نفس ندارد، رهبر انقلاب ، مرجع تقليد جامع الشرايط، اعلم ، اورع و ولى فقيه نام مى برد.
هـنـگـامـى كـه مـوج جـديد مبارزات مردمى به رهبرى امام (ره ) در 19 دى 1356 آغاز گرديد و اين حركت توفنده اقصى نقاط كشور را در بر گرفت ، شـهـيـد اشـرفـى در كـرمـانـشـاه ، رهـبـرى مـبـارزات مـردمـى را عـهـده دار شـد و بـا دعـوت از روحـانـيون مبارز در هدايت مردم ، نقش موثرى را ايفا و با ارسال نامه هاى متعدد براى امام (ره ) در موارد مختلف و پس از دريافت پاسخ ، دستورهاى معظم له را نصب العين قرار مى داد.
در يكى از تظاهراتى كه عليه رژيم شاهنشاهى انجام شد، مورد هجوم ماءموران رژيم قرار گرفته و آسيب ديدند. چند روز بعد افراد ساواك با حمله بـه مـنـزل ايـشـان ، او را دسـتـگـيـر و بـدون ايـنـكـه اجـازه خـوانـدن نـمـاز صـبـح را بـه وى بـدهـنـد، بـا عـجـله بـه تـهـران مـنـتـقـل و در كـمـيـتـه شـهـربـانـى زنـدانـى كـردنـد. و چـنـد روزى را در سـلول انـفـرادى گـذرانـدنـد. امـا بـه دنـبـال اعـتـراضـات شـديـد مـردم ، پس از چند روز، وى را آزاد كردند و او مجددا رهبرى قيام مردم كرمانشاه را به عهده گرفت . شهيد در هر تظاهرات و راهپيمائى پيشاپيش ‍ جمعيت حركت مى كرد و تا پايان مراسم حضورى فعال داشت . مراسم راهپيمائى روز عيد فطر، تاسوعا و... كه هر كدام حركتهاى شايان توجه بود، از جمله اقدامات ايشان به شمار مى آيند.
انتصاب آيه الله اشرفى به امامت جمعه كرمانشاه
در 14 ذى القـعـده 1399 قـمـرى مصادف با مهرماه 1358 شمسى طى حكمى از سوى امام خمينى (ره )، آيه الله اشرفى به عنوان امام جمعه كرمانشاه منصوب شد و تا جمعه 23/7/1361 در اين سنگر خدمات مهمى را به اسلام و انقلاب عرضه داشت .
متن حكم امام (ره ) بدين شرح مى باشد:(26)
بسمه تعالى
جـنـاب مـسـتـطاب شيخ ‌الاعلام و حجه الاسلام آقاى حاج عطاءالله اشرفى اصفهانى دامت افاضاته ، اميد است وجود شريف از بليات محفوظ و به انجام وظايف الهى مشغول باشيد.
ضـمنا طومارى به امضاى آقايان محترم علماى اعلام كرمانشاه و اصل گرديد كه در خواست نموده بودند جناب عالى فريضه نماز جمعه را در آن شهر اقـامـه فرماييد و با توجه به وضع زمان و احتياج مسلمانان به اينگونه اجتماعات مذهبى ، مناسب است دعوت آقايان محترم را بپذيريد و بدين وسيله جناب عالى به امامت نماز جمعه منصوب مى شويد تا ان شاء الله تعالى هر چه با شكوهتر اين فريضه الهى را در آن شهر اقامه نماييد.
از خداى تعالى ادامه توفيقات جناب عالى در راه خدمت به اسلام و مسلمين خواستارم .
و السلام عليكم و رحمه الله
روح الله الموسوى الخمينى
نقش شهيد در دوران دفاع مقدس
بـا آغـاز جـنـگ تـحـميلى و بسيج همه جانبه مردم و قواى مسلح براى حضور در جبهه و پشتيبانى جبهه هاى جنگ ، آيه الله اشرفى نيز با مهم توصيف كردن مسئله جنگ ، در مدت 25 ماه در تمام خطبه هاى نماز جمعه و مصاحبه ها و پيامهايش به حضور مردم در جبهه هاى تاءكيد مى ورزيدن .
شـهـيد محراب ، دايما با حضور در جبهه ها به ديدار رزمندگان مى شتافت و مقيد بود كه سخنرانى كند و با يكايك رزمندگان مصافحه مى كرد و با آنـان بـه گـفـتـگـو مـى نشست و مى فرمود: ((وقتى به جبهه مى روم تا مدتى روحيه ام قوى مى شود.)) عليرغم كهولت سن مسافتهاى طولانى و راهـهـاى صعب العبور را به عشق ديدار دلاورمردان جبهه توحيد، با وسايل نقليه نظامى در شرايط دشوار مى پيمود. بارها در جبهه هاى ايلام ، قصر شيرين و پادگان ابوذر، گيلان غرب ، نوسود، بستان ، آبادان ، خرمشهر، سومار حضور يافت و با سخنرانيهاى دلنشين ، به سپاهيان اسلام روحيه بـخـشـيد. پس از آزادى قصر شيرين به آن شهر سفر كرده و با خواندن دو ركعت نماز شكر در مسجد اين شهر، سپاسگزارى خود را به درگاه خداوند به جاى آورد.
وجـود در مـنـاطق عملياتى سبب دلگرمى رزمندگان و باعث شور و شوق بسيار در آنها مى گرديد. يك بار پس از عزيمت به منطقه جنوب ، عازم شهر آزاد شـده بـسـتـان گـرديـد و زير بمباران وحشيانه دشمن وارد شهر شد و از آنجا عازم آبادان گرديد. هنگام آغاز عمليات فتح المبين در دوم فروردين 1361، در قرارگاه حضور يافتند و پيشنهاد كردند عمليات به نام حضرت زهرا عليها السلام نامگذارى شود.
در دومـيـن سـفـر خـود به خوزستان پس از آزادى خرمشهر، عازم اهواز گرديد و مردم اين شهر نماز شكر را به امامت ايشان به جاى آوردند. بعد از ظهر هـمـان روز عـلى رغـم مـخـالفـت فـرمـاندهان ، وى و امام جمعه اهواز عازم منطقه خرمشهر شدند و پس از ورود به شهر، به مسجد جامع در جمع رزمندگان حـضـور يافته و فرمودند: ((امروز يكى از روزهاى مهم اسلامى و يوم الله است و از جمله آرزوهاى من فتح خرمشهر بود كه بحمدالله من زنده ماندم و ايـن روز را ديـدم .)) در شـب جـمـعـه هـشـتـم مـهـر 1361 در مـنـطـقـه غـرب ، عـمـليـات مـسـلم بـن عـقـيـل بـا حـضـور شـهـيـد و تـنـى چـنـد از مـقـامـات كـشـورى و لشـكـرى آغـاز شـد. ايـشـان در آن شـب حال عجيبى داشت و يك لحظه آرام نداشت و تا صبح به دعا و مناجات مشغول بود و لحظه اى هم به استراحت نپرداخت . نزديكيهاى صبح بود كه يك عدد گـلوله تـوپ در نـزديـكـى در شـب جـمـعـه هـشـتـم مـهـر 1361 در مـنـطـقـه غـرب ، عـمـليـات مـسـلم بـن عـقـيـل بـا حـضـور شـهـيـد و تـنـى چـنـد از مـقـامـات كـشـورى و لشـكـرى آغـاز شـد. ايـشـان در آن شـب حال عجيبى داشت و يك لحظه آرام نداشت و تا صبح به دعا و مناجات مشغول بود و لحظه اى هم به استراحت نپرداخت . نزديكيهاى صبح بود كه يك عدد گـلوله تـوپ در نـزديـكـى چـادر ايـشـان مـنـفـجـر گـرديـد. فـرمـانـدهـان جـهـت تـرك آن محل اصرار كردند، اما ايشان نپذيرفت و فرمود: ((من از اين محل نمى روم و آماده هرگونه مسئله اى هستم ، زيرا خون من رنگين تر و جان من عزيزتر از ايـن عـزيـزان رزمـنـده نـيست . من بايد تا پايان عمليات اينجا باشم .)) سرانجام شهيد محلاتى ، عبا و عمامه ايشان را برداشته و بر سر و دوش ايشان گذاشته و عصا را به دستش داده و او را عازم كرمانشاه كرد.
در پشت جبهه هم فعاليتهاى چشمگيرى داشت كه از جمله آنها افتتاح حسابى در بانك براى جمع آورى كمكهاى نقدى به جبهه ها بود. حساب ديگرى نيز جـهـت كـمـك بـه مـهـاجـريـن جـنـگ افـتـتـاح كـردنـد. حـسـاب ديـگـرى نـيـز جـهـت بـازسـازى مـنـطـقـه گـيـلانـغـرب كـه بـه اسـتـان كـرمـانـشـاه محول شده بود، اختصاص دادند.
شهيد به مسئله وحدت بين شيعه و سنى اهميت فوق العاده مى دادند. اقدامات ايشان در اين زمينه بسيار مؤ ثر واقع مى شد.
ترور آيه الله اشرفى اصفهانى
مـنـافـقـيـن تـرور ايـن بـزرگـوار را از مـدتـهـا پـيـش در سـرلوحـه كـار خـود قـرار داده بـودنـد. اوليـن بـا در سـال 1359، مـنـزل ايـشـان هـدف يـك بـمـب صـوتـى مـنـافـقـيـن قـرار گـرفـت كـه پـس از انـفـجـار، بـه عـلت حـاضـر نـبـودن وى در محل حادثه ، اين سوء قصد نافرجام ماند.
در دومـيـن اقـدام مـنـافـقين ، در تيز 1360، هنگامى كه آيه الله اشرفى براى اقامه نماز ظهر عازم مسجد بروجردى كرمانشاه بودند و قصد ورود به مـسـجـد را داشـتـنـد، بـه نـاگـاه سـه مـهـاجم مسلح از داخل يك اتومبيل به سوى وى آتش گشودند كه گلوله به وى اصابت نكرد. مهاجمين در حين فرار نارنجكى به سوى او پرتاب كردند كه به ايشان آسيبى نرسيد، ولى تعدادى بى گناه شهيد و مجروح شدند.
شهادت آيه الله اشرفى اصفهانى
سـومـيـن اقدام در روز جمعه 23 مهر 1361 هنگامى كه خطبه اول نماز را آغاز كرده بود، ناگهان يك نفر به طرف وى هجوم آورده ، ايشان را در آغوش ‍ گرفت و لحظه اى بعد بر اثر انفجار نارنجك ، معظم له در حالى كه به حالت سجده به زمين افتاده بودند، به شهادت رسيدند.
بـديـن تـرتـيـب محراب خونين كرمانشاه ، منزلگاه عروج آيه الله اشرفى اصفهانى گرديد و به فرمايش امام (ره ): ((شهدات او جامعه روحانيت را سوگوار كرد.))
در روز تشييع ، شهر كرمانشاه يكپارچه تعطيل ، و در سراسر كشور عزاى عمومى اعلام گرديد. جنازه آن بزرگوار پس از تشييع باشكوه ، بنا به وصيت ايشان به اصفهان انتقال و در قبرستان اصفهان (تخت فولاد) به خاك سپرده شد.
پيام امام خمينى (ره )
امام خمينى به مناسبت اين جنايت پيامى صادر فرمودند كه گوشه هايى از آن به شرح زير است :(27)
... چـه سـعـادتمند و پيروزند آنان كه در نشيب و فرازها و پستى و بلنديهاى حيات خويش به دامهاى شيطانى و وسوسه هاى نفسانى نيفتاده وآخرين حـجـاب بـيـن مـحـبـوب و خـود را بـا مـحـاسـن غـرق بـه خـون خـرق نـمـوده و بـه قـرارگـاه مـجـهـاديـن فـى سيبل الله راه يافتند، چه سعادتمند و خوشبختند آنان كه به دنيا و زخارف آن پشت پا زده و عمرى را به زهد و تقوا گذرانده و آخرين درجات سعادت را در مـحـراب عـبادت و در اقامه جمعه با دست يكى از منافقين و منحرفين شقى ، فايز و به والاترين شهيد محراب كه به دست خيانتكار اشقى الاشقيا بـه مـلاء اعـلا شتافت ، ملحق شدند. و شهيد عزيز محراب اين جمعه ما، از آن شخصيتهايى بود كه اين جانب يكى از ارادتمندان اين شخص والامقام بود و هـسـتـم . اين وجود پربركت و متعهد را قريب شصت سال است . مرحوم شهيد بزرگوار حضرت حجه الاسلام و المسلمين حاج آقا عطاء الله اشرفى را در ايـن مـدت طـولانـى بـه صـفـاى نـفـس ‍ و آرامـش روح و اطـمـيـنـان قـلب و خـالى از هـواهـاى نـفـسـانـى و تـارك هـوى و مـطـيـع امـر مـولا و جـامع علم مفيد و عـمـل صـالح مـى شناسم و در عين حال مجاهد و متعهد و قوى النفس بود. او در جبهه دفاع از حق ، از جمله اشخاصى بود كه مايه دلگرمى جوانان مجاهد بـود و از مـصاديق بارز رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه بود و رفتن او ثلمه بر اسلام وارد كرد و جامعه روحانيت را سوگوار نمود. خداوند او را در زمره شهداى كربلا قرار دهد و لعنت و نفرين خود را بر قاتلان چنين مردانى نثار فرمايد. ننگ ابدى بر آنان كه يك چنين شخص صالحى را كه آزارش بـه مـورى نـرسـيـده بـود ، از مـل مـا گـرفـتـنـد و خـود را در پـيـشـگـاه خـداى مـتـعـال و در نـزد مـلت فـداكـار، مـنـفـورتـر و جـنـايـتـكـارتـر از قبل معرفى كردند. اين بزرگوار ساير شهداى عزيزما به جوار رحمت حق پيوست و ملت مجاهد و قواى مسلح سلحشور ما با عزمى راسختر به پيشبرد انقلاب ادامه مى دهند و آنان كه به ادعاى واهى خودكوس طرفدارى از خلق را مى زنند و با خلق خدا آن مى كنند كه همه مى دانند، در اين جنايت عظيم چه تـوجـيـهى دارند؟ و با به شهادت رساندن عالمى خدمتگزار و پيرمرد بزرگوار هشتاد ساله چه قدرتى كسب مى كنند و چه طرفى مى بندند؟ و آنان كه درسوگ اين جنايتكاران اشك تمساح مى ريزند و از جريان حكم خدا درباره آنان شكايت دارند، چه انگيزه اى دارند؟
فاجعه آتش سوزى مسجد جامع كرمان : 24 مهر 1357
در كـتـيـبـه هـاى سـر در ورودى ، تـاريـخ سـاخـت ايـن مـسـجـد سـال 750ه‍ ق است و بانى آن امير مبارز الدين محمد مظفر ميبدى حاكم كرمان و سرسلسله آل مظفر مى باشد كه آن را مسجد جامع مظفر مى گويند.
درانـگـيـزه احـداث ايـن مـسـجـد گـفـتـه شـده كـه وقـتـى مـحـمـد مـظـفـر در نـزديـكـى هـاى جـيـرفـت بـا قـبـايـل جـرجـانـيـان درگير شد، پاهاى اسب محمد مظفر را پى زدند، آن طور كه مرگ وى حتمى بود. در اين هنگام محمد مظفر ضمن استغفار و توبه با خـداى خـويـش عـهـد كرد كه اگر جان سالم به در برد، مسجدى بنا كند و تا آخر عمر دست از عبادت خدا بر ندارد. در اين هنگام پهلوان عليشاه بمى ، سـردار لشـكـر امير از راه رسيد و مركب خود را به او داد تا از معركه خارج شود. بدين سان وى از مرگ حتمى نجات يافت و به احداث مسجد جامع همت گمارد. طول صحن مسجد 5/66 و عرض صحن آن 49 متر است .
واقعه آتش سوزى مسجد جامع كرمان
روز 24 مهر 1357 حدود 20 هزار نفر از مردم مسلمان كرمان به منظور بزرگداشت اربعين شهداى 17 شهريور تهران و اولين سالگرد شهادت آيه الله حـاج سـيـد مـصـطـفـى خـمـيـنـى ، بـه دعـوت عـلمـا و روحـانـيـون كـرمـان در مـسـجـد اجـتـمـاع كـرده بـودنـد و بـازار و كـليـه مـغـازه هـا تعطيل بود. ناگهان حدود 300 نفر ظاهرا از ساكنين زاغه نشين كه به كولى ها معروف هستند، با در دست داشتن چوب و ميله آهنى و تعدادى شعار از چند خـيـابـان شهر عبور و در ساعت 30:11 در حالى كه يكى از روحانيون مشغول سخنرانى بود، به مسجد حمله كردند. ابتدا دوچرخه ها و موتورهاى مردم را بـه آتـش كـشـيـدنـد كـه عـده اى از مـردم داخـل مسجد به طرف آنها به راه افتادند. در همين هنگام از طرف پليس تيراندازى آغاز شد و مردم مجددا به داخـل مـسـجـد بـازگـشتند. عده اى از مهاجمان در حالى كه شعار "جاويد شاه " مى داند، به پشت بام مسجد جامع رفته و با كندن آجرهاى پشت بام مسجد، جـمعيت را مورد حمله قرار دادند. مردم دربهاى شبستان را براى جلوگيرى از ورود آنها بستند. طولى نكشيد كه گازهاى خفه كننده اى فضا را پر كرد، درهـاى شـبـستان شكسته شد و كولى ها با چماق و چوب و ميله بدست وارد شده ، به جان مردم افتادند. عده اى از مردم و روحانيون كرمان مورد ضرب و شتم قرار گرفته و مجروح شدند. آيه الله صالحى كرمانى و آيه الله رخشاد نجفى نيز در اثر پخش گاز بيهوش شدند و مردم آنان را روى دست از مسجد خارج كردند.

next page

fehrest page

back page