next page

fehrest page

back page

در طـى بـازيـهـاى المـپـيـك 1351 شـمـسـى مـونـيـخ ، گـروهـى از ورزشـكـاران اسـرائيـل تـوسـط سـازمـان فـلسـطـيـنـى سـپـتـامـبـر سياه كه پس از قتل عام فلسطينيان - وسيله ارتش اردن در سپتامبر 1970 (شهريور 1349) به وجود آمده بود، به گروگان گرفته شدند كه در حمله پليس آلمان همه گروگانها و اكثر چريكها كشته شدند.
بطور كلى شهريور 1349 تا 1352، را كه مرحله قوس نزولى فعاليت مقاومت فلسطين است به سه دوره تقسيم مى كنند:
1- دفاع در برابر حملات ارتش اردن .
2- ادغام عمليات در داخل خاك اسرائيل .
3- كوشش براى اوج گيرى مجدد و اقدام به عملياتى در داخل و خارج .
در خرداد 1361، نيروهاى متجاوز صهيونيستى از هوا، زمين و دريا جنوب لبنان را مورد تجاوز قرار داده و تا شهر بيروت پيشروى كردند. در جريان ايـن تـجـاوز گـسـتـرده صـدهـا فـلسـطـيـنـى و لبـنـانـى كـشـتـه و زخـمـى و يا اسير شدند، اما نيروهاى مشترك لبنانى - فلسطينى مدت 79 روز در مـقـابـل آنـهـا مـقـاومـت كـردند. سرانجام پس از مذاكرات طولانى ساف پذيرفت تا چريكهايش را از بيروت خارج كند. ساف پس از خروج نيروهايش از لبـنـان آنـهـا را در بـرخـى كـشـورهـاى عـربـى از جـمـله تـونـس ، سـوريـه ، يـمـن جـنـوبـى ، اردن و عـراق مـسـتـقـر كـرد و مـقـر خـود را بـه تـونـس انتقال داد.
در حال حاضر مهمترين احزاب و گروههاى فلسطينى عبارتند از:
1- فتح ، به رهبرى عرفات .
2- سازمان الصاعقه ، به رهبرى مجيد محسن (طرفدار سوريه ).
3- جبهه آزاديبخش عرب ، به رهبرى ابويونس (طرقدار عراق ).
4- جبهه خلق براى آزادى فلسطين ، به رهبرى جرج حبش .
5- جبهه خلق براى آزادى فلسطين به رهبرى احمد جبرئيل .
6- جبهه دمكراتيك خلق براى آزادى فلسطين ، به رهبرى نايف حواتمه .
انتفاضه
انتفاضه نشانه قيام عليه رخوت و ركود است ، انتفاضه مرحله قبل از انقلاب است ، مرحله اى كه با سلسله تحركاتى خود جوش در مقابله با اقدامات نـظـامـى رژيـم صـهـيـونـيـسـتـى تـوسـط جـوانـان ، نـوجـوانـان و زنـان فـلسـطـيـنـى بـا پـرتـاب سـنـگ و كوكتل مولوتف شروع شد و آغازگر حركتى بود كه با انتفاضه شهرت يافت .
زمـان آغـاز قـيـام ، دسـامـبـر 1987 اسـت و تـظاهرات خيابانى و پرتاب سنگ در كرانه باخترى و نوار غزه همراه با عمليات متهورانه غرق كردن يك فروند ناوچه اسرائيلى و عبور از كمربند رژيم صهيونيستى در جنوب لبنان بود.
علل پيدايش انتفاضه
عوامل پيدايش قيام مردم فلسطين را در ابعاد زير مى توان بررسى كرد.
1- شكست مبارزات پيشين فلسطينى ها
مبارزات فلسطينى ها عمدتا در قالب سازمانهاى مختلف سياسى چپ و غير مذهبى انجام مى شد، همگى از تاكتيك واحدى استفاده مى كردند و آن عبارت از قـرار دادن مـركـز ثـقـل مـبـارزات در خـارج از سـرزمـيـنـهـاى اشـغـالى و در اراضـى مـجـاور اسـرائيـل بـود و غـالبـا تـحـت تـاءثـيـر و نـفوذ ديدگاههاى حاكمان سياسى آن كشورها قرار مى گرفتند. اردن در يك مقطع زمانى ، سپتامبر سياه را آفريد و لبنان در برهه اى از زمان اقدام به اخراج نيروهاى مبارز كرد. برخى از كشورهاى عرب هم موانعى در سر راه فعاليت آنها قرار دادند.
مـشكل ديگر تعدد و تفرقه بين سازمانهاى فلسطينى بود و عامل مهمتر اينكه اين سازمانها و گروهها عموما به تمايلات سنتى و مذهبى مردم بى اعتنا بـودنـد و در قـالب گـروهـهـاى لائيـك و مـلى قـرار گـرفـتـه بـودنـد. بـحـثـهـاى خـسـتـگـى ناپذير تئوريك و مباحث پايان ناپذير ميان آنها براى نـسـل جـديـد فـلسـطـينى ، جز آوارگى و شكست حاصل ديگرى نداشت . پس از مدتى سازمانهاى مبارز از در سازش با رژيم صهيونيستى در مى آمدند. انـصـراف از مـبـارزه مـسـلحـانـه ، بـه رسـمـيـت شـنـاخـتـن قـطـعـنـامـه هـاى سـازمـان مـلل و پـيـوسـتـن آنـهـا بـه ((قـطـار صـلح )) نـا امـيـدى را در دل فلسطينيان ايجاد كرد.
2- فشار مضاعف صهيونيستها بر فلسطينيان
شايد بتوان يكى از علل پيدايش انتافاضه را تحقير فلسطينيان به عنوان شهروندان درجه دوم در سرزمينهاى اشغالى به حساب آورد. مهاجرت بيش از حـد يـهـوديان سراسر جهان به سرزمينهاى اشغالى و تلاش ‍ صهيونيستها براى تغيير بافت جمعيتى اين سرزمين به نفع يهود و سلب امتيازات و امكانات از اعراب فلسطينى ، موجب مى شد كه فلسطينيها ستم مضاعفى را بر خود احساس كنند.
3- روند سازش اعراب اسرائيل
يـكـى ديـگـر از عـوامـل مـؤ ثـر در پـيـدايـش انـتـفـاضـه ، رونـد سـازش در كـشـورهـاى عـرب اسـت . از بـدو پـيـدايـش اسـرائيـل ، شـاهـد مـخـالفـتـهـاى مـردمـى در ايـن خـطـه بـوده ايـم . در ابتدا كشورهاى عرب با موضع گيريهاى خود همواره مخالفتشان را از موجوديت اسـرائيـل اعـلام مى كردند. نطقهاى نمايندگان عرب در مجامع بين المللى و حمايتهاى مادى و معنوى از مبارزات فلسطين ، همه نشانگر توجه دولتهاى عـرب بـه مـسـاءله فـلسـطـيـن بـود، بـطـورى كـه در يـك بـرهـه از زمـان شـاهـد عـجـيـن بـودن مـبـارزات اعـراب عـليـه اسرائيل در قالب ناسيونالسيم عرب بوديم و اعراب در اين مقطع زمانى ، چهار جنگ را پشت سر گذاشتند اگر چه نتوانستند نتايج مثبتى كسب كنند.
در رونـد مـبـارزات مـردم فـلسـطـيـن هـرگـاه فـلسـطـيـنـيـان از كـمـك كـشـورهـاى عـربـى نـاامـيـد شـده انـد خـود راءسـا دسـت بـه كـار شـده اند. براى مثال مى توان به قيام "عزالدين قسام " اشاره كرد.
طـى دهـه 60 ميلادى بعد از شكستهاى پياپى اعراب در جنگ با اسرائيل ، فلسطينيان با قطع اميد از اعراب در قالب سازمانها و گروهها به دفاع از حقو خود پرداختند. اوج اين گروه گرايى در پى توافق كمپ ديويد شكل گرفت .
انـتـفـاضـه يـا قـيام مردم فلسطين در شرايطى آغاز شد كه افراد درگير مساءله فلسطين معتقد بودند كه تنها راه پيش روى فلسطينيان ، مصالحه و سـازش ‍ اسـت و اوج ايـن عـقـب نشينى در برابر اسرائيل را مى توان در كنفرانس امان ديد. كه سران كشورهاى عرب با پشت پا زدن به انگيزه و هدف اصـلى تـشـكـيـل اتحاديه عرب ، به مساءله فلسطين به عنوان يك مساءله درجه دو نگريستند. در اين اجلاس ضمن حذف نمايندگى فلسطين ، وكالت آنـهـا يـكسره به اردن تفويض شد. اعراب در اين اجلاس با ناديده گرفتن حقوق سياسى ملت فلسطين در تعيين نماينده و قيم براى آنان مبادرت به يـك عـقـب نـشـيـنـى بـزرگ كـرده و مـسـاءله فـلسـطـيـن را هـمـانـگـونـه كـه صـهـيـونـيـسـتـهـا و آمـريـكـايـى هـا تـفـسـيـر مـى كـنند، مشكلى بين اعراب و اسرائيل تلقى كردند.
4- انقلاب اسلامى ايران
انقلاب اسلامى ايران از دو جهت بر انتقاضه تاءثير داشته است ، يكى ارايه الگوى مبارزه ، يعنى وارد كردن مردم به ميدان نبرد و ديگرى تاءثير بر تصميمات اعراب در منطقه
اسـتـقـرار نـظـام جـمـهـورى اسـلامى در قدرتمندترين كشور منطقه به نحو محسوسى موازنه را به نفع مسلمانان برهم زد. اما عمده كردن خطر انقلاب اسـلامـى ايـران از سـوى غـرب مـوجـب شـد تـا سازش و مصالحه با دشمن صهيونيستى به مانند گذشته تنفرانگيز تلقى نشود. لذا كشورهاى عرب آمادگى آن را پيدا كردند تا با فدا كردن منافع و حقوق خويش و ناديده گرفتن حقوق از دست رفته مردم فلسطين ، رژيم اشغالگر صهيونيستى را به رسميت بشناسند.
مـردم فـلسـطين با الهام از انقلاب ايران ، متناسب با شرايط سياسى ، اقتصادى و اجتماعى خود به ميدان آمدند و مبارزه را از چارچوب معادلات سياسى اعـراب خـارج كـردنـد. تـفـاوتى كه انتفاضه با ديگر جريانات مبارز در فلسطين دارد مبين آن است كه با الهام گرفتن از مبارزات بر حق ملت مسلمان ايـران و رهـبـرى آن ، ايـن امـكـان بـراى فـلسـطـيـنـيـهـا بـه وجـود آمـده كـه دريـابـنـد آمـريـكـا و اسرائيل شكست ناپذير نيستند و امكان رويارويى و تقابل با آنها وجود دارد.
گروههاى شركت كننده در انتفاضه
1- حركه المقاومه الاسلاميه (حماس )
ايـن حـركـت پـس از قـيـام سـراسرى مردم فلسطين به وجود آمده و شاخه مبارزاتى جنبش اخوان المسلمين مى باشد كه از سوى رهبرى بين المللى اخوان حـمـايـت مـى شـود. حماس در حال حاضر نقش عمده اى در تظاهرات و بسيج مساجد و اعتصابات عمومى مردم دارد. اين جنبش از آغاز، فعاليتهاى خود را با حركتهاى ديگر اسلامى همچون عزالدين قسام در دهه سى ، جهاد اخوان المسلمين در 1948 و عمليات جهادى 1956، مربوط مى داند. حماس در منشور خود آورده كـه ((الله غـايـت ما، حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) الگوى ما، قرآن قانون اساسى ما، جهاد راه ما و مرگ در راه خدا نهايت آرزوى ماست )).
حماس در منشور خود، رهايى تمام فلسطينيان را از چنگال يهوديان هدف خود دانسته و با واگذارى بخشى از فلسطين به دولت يهود مخالف است .
2- جهاد اسلامى فلسطين
ايـن گـروه كـه در راه انـدازى قـيـام فـلسـطـيـنـى هـا در نـوار غـزه نـقـش مـهـمـى بـر عـهـده داشـت ، در نـيـمـه دوم دهـه هـشـتـاد رشـد كـرد و در سـال 1986، با دستگيرى چند تن از رهبران آن بر سر زبانها افتاد. جهاد اسلامى به مبارزه مسلحانه به عنوان استراتژى كار سياسى ايمان دارد. مركز اصلى آن شهر غزه و رهبر آن "شيخ عبد العزيز عوده " است . اين گروه كه از راديكالترين گروههاى اسلامى در سرزمينهاى اشغالى به حساب مـى آيـد، بـه اجـراى قـوانـيـن اسـلامـى در جـامـعـه پـس از بـرپـايـى حـكـومـت اسـلامـى در فـلسـطـيـن پـاى بـنـد اسـت و اعـتـقـاد دارد كـه نـابـودى كامل موجوديت اسرائيل تنها با كار جهادى تحقق مى يابد.
3- حزب تحرير اسلامى
ايـن حـزب را شـيـخ نقى الدين النبهانى از اهالى فلسطين در اوايل دهه 50 تاءسيس كرده است . اين حزب مانند جهاد اسلامى رنگ راديكالى دارد، اما در صحنه تبليغات سياسى بصورت آشكار حضور ندارد و از حيث تشكيلات بصورت منفى حركت مى كند، پايگاه اصلى حرب در اردن است و در كشورهاى ديگر هم حضور دارد.
4- جهاد اسلامى بيت المقدس
ايـن جـبـهـه بـه رهـبـرى "شـيـخ بـيـوض تـمـيـمـى " اسـت . در ابـتـداى تـاءسـيـس بـا جـهـاد اسـلامـى در عـمـل بـه نـوعى توافق دست يافتند. در آن زمان فكر تاءسيس ‍ شوراى عالى جنبشهاى اسلامى فلسطين در خارج از فلسطين به رياست تميمى مطرح شـد كـه شـيـخ بـا ايـن طـرح مـخـالفـت كـرد. بـعـدهـا بـه عـلت تـغـيـيـر مـوضـع شـيـخ تـمـيـمـى در قبال جمهورى اسلامى و نزديكى وى به عراق و عرفات ، اختلافات عميقى ميان او و رهبران جنبش جهادت اسلامى به وجود آمد.
5- رهبرى متحد قيام
رهـبـرى مـتـحـد قـيـام در سـرزمـيـنـهـا اشغالى مركب از نمايندگان چهار گروه سازمان آزاديبخش فلسطين يعنى ((الفتح ))، جبهه خلق براى آزادى فلسطين ، جبهه دمكراتيك براى آزادى فلسطين و حزب كمونيست است .
دستاوردهاى انتفاضه
دستاوردهاى آن را به اين شرح مى توان بيان كرد:
1- مهمترين دستاورد انتفاضه ، انتقال مبارزه از قالب تشكيلات و سازمانهاى فلسطينى در اردن ، سوريه ، لبنان و مصر به مناطق اشغالى است .
2- قـطـع نـفوذ رهبران و رژيم هاى عرب در مبارزات فلسطينى ها تا قبل از انتفاضه بواسطه نيازهاى مادى و معنوى به حمايت رژيم ها و رهبران جهان عـرب ، آنـان مـجـبـور بـودنـد كـه در بـسـيـارى مـوارد تـسـليـم خـواسـتـه هـاى آنـهـا شـونـد، امـا ايـنـك بـه دليـل مـاهـيـت خـود جـوش و مـسـتـقـل انـتـفـاضه ، توده هاى فلسطينى صرفا متكى به خود هستند. بنابراين هيچ يك از كشورهاى عرب نمى توانند مدعى نمايندگى فلسطينى ها و سخنگوى آنها باشند.
3- يـكى ديگر از دستاوردهاى قيام ، مخدوش كردن چهره مظلوم نمايى اسرائيل در غرب است . تبليغات غربيها اين طور وانمود كرده بود كه در مناقشه اعـراب و اسـرائيـل ، هـمـواره اسـرائيـلى هـا در مـعـرض تـهـديـدى اعـراب هـسـتـنـد و ايـن خـود هـاله اى از مـظـلومـيـت پـيـرامـون اسـرائيـل بـه وجـود آورده بـود ، امـا انتفاضه توانست بخشى از اين رسوبات روان شناختى اجتماعى را از بين ببرد. غرب و خود يهود در تلويزيون شاهد سركوبهاى خشونت بار و كشتار فلسطينيان به دست سربازان اسرائيلى مى باشند.
4- ديگر از دستاوردهاى اين قيام ايجاد شكاف در ميان صفوف اسرائيلى هاست ، به اين نحو كه شمارى از اسرائيلى ها به تدريج معتقد مى شوند كه صرف نظر از گذشته مى بايست اكنون به يك نوع تفاهم و همزيستى با فلسطينيان دست يافت .
5- انـتـفـاضـه احـسـاس فـلسـطـيـنـى بـودنـد را احـيـا كـرد و ايـن تـفـكـر در سـطـح بـيـن المـلل پـديـد آمـده كـه بـايـسـتـى يـك راه حل اصولى براى فلسطينى ها به وجود آيد و اين مساءله به مرور زمان حل نمى شود.
اهداف انتفاضه
شـهـيـد فـتـحـى شـقـاقـى از رهـبـران جـهـاد اسـلامـى فـلسـطـيـن مـعـتـقـد اسـت : ((انـتـفـاضـه مـقـدمـه اى بـراى شـروع انـقـلاب اسـت ، انـقـلابـى كـه اسـرائيـل را در هـم كـوبـيـده و نـابـود مـى كـنـد)). وى مـى گـويـد: ((انـتـفـاضـه انـقـلابـى اسـت كـه تـمـام مـردم فـلسـطين و مسلمانان دنيا در آن داخل هستند)).
شـايـد بـتـوان هـدف سـيـاسـى انـتفاضه را پايان بخشيدن به حاكميت اسرائيل در سرزمينهاى اشغالى در كرانه رود اردن و نوار غزه و تمام سرزمين فلسطين دانست . تاكتيك انتفاضه عبارت است از غير قابل سكونت و حكومت كردن مناطق اشغالى براى اسرائيلى ها از طريق اعتصابات ، تظاهرات و عدم فرمانبردارى از مقامات اسرائيلى و هدف كلى و استراتژيك آنها آزادى كليه سرزمينهاى اشغالى و ايجاد دولت فلسطينى در اين سرزمينها است .
معرفى عراق به عنوان متجاوز از سوى سازمان ملل : 18 آذر 1370
سازمان ملل پس از يازده سال كه روشن ترين حقايق را كتمان كرده بود، سرانجام برغم خواست ابر قدرتها و كسانى كه هنوز هم از اسلام و جمهورى اسـلامـى مـى تـرسـنـد، بطور صريح دشمنان ما را محكوم كرد و ما اين پيروزى را مديون بينش حكيمانه امام بزرگوارمان و از مصاديق روشن نصرت خداوند مى دانيم .(111)
مقام معظم رهبرى
پـيـروزى انـقـلاب اسـلامـى ، مـوجـب تـغيير ساختار قدرت در خاورميانه شد و نظام امنيتى ساخته و پرداخته غرب را در منطقه به هم ريخت . از سويى صـدام بـا روحـيـه قـدرت طلبى ، حسن البكر را از مسند قدرت كنار زد و با طمع رهبرى جهان عرب و پركردن خلاء قدرت در منطقه و به دست آوردن امـتـيـازات از دسـت داده در قرار داد 1975، خود را مناسب ترين وسيله در دست غرب براى دستيابى به اهداف سلطه گرانه اش معرفى كرد. نخست در اوليـن اقـدام به سركوبى شيعيان عراق و از سويى به بمب گذارى در تاءسيسات نفتى ايران توسط گروهكهاى ضد انقلاب پرداخت و همزمان در تـلويـزيـون دولتى به بهانه باز پس گيرى سه جزيره از ايران ، حملات مستقيم و غير مستقيم تبليغاتى را متوجه ايران كرد، وزارت امور خارجه عراق به صورت رسمى در 26/6/1359 طى يادداشتى قرار داد 1975 الجزاير را لغو و صدام در برابر دوربين تلويزيون ، قرار داد را پاره و در 31 شهريور 1359، حمله سراسرى خود را به ايران آغاز كرد.
در آخـريـن سـاعـات روز 31 شـهـريـور 1359 / 22 سـپـتـامـبـر 1980، دبـيـر كـل سـازمـان مـلل ضـمـن مـذاكـره بـا نـمـايـنـدگـان دو دولت ، پـيـشـنـهـاد كـرد كـه مـسـاعـى جـمـيـله خـود را بـراى كـمـك بـه حل مسالمت آميز به كار بندد، اما با پاسخى روبه رو نشد.
روز بـعـد دبـيـر كـل بـر اسـاس مـاده 99 مـنـشـور مـلل ، از شـوراى امـنـيـت خـواسـت كـه بـا تـوه بـه خـطـر مـحـتـمـل افـزايـش مـخـاصـمـه ، فـورا تـشـكـيـل جـلسـه دهـد. هـمـان روز نشست شوراى امنيت برگزار و اولين موضع گيرى شورا، طى بيانيه اى اعلام شد.(112)
در 3 مهر 1359، دبير كل به شوراى امنيت اطلاع داد كه جنگ ميان ايران و عراق ادامه دارد و پيشنهاد كرد شوراى امنيت مسئله را با فوريت رسيدگى كند. اين جلسه در روزهاى 26 و 28 سپتامبر تشكيل و اولين قطعنامه را به اتفاق آرا در جلسه شماره 2248 شورا مورخ 6 مهر 1359، تصويب كرد.
پـس از صـدور قـطـعـنـامـه 479، عـراق آن را پـذيـرفـت و اعـلام مـوافـقـت كـرد. امـا ايـران بـه دليـل حـضـور نـيروهاى عراق در خاك خود از پذيرش آن خوددارى كرد. پس از آن قطعنامه 598 به تصويب رسيدند.(113) پس از تصويب قطعنامه 598، دبير كل اظهار داشت :
((قطعنامه اى كه اينك تصويب شد، اوج تلاشهاى مشترك اعضاى شوراى امنيت به عنوان نمايندگان جامعه بين المللى براى برقرارى راه حلى جامع ، عـادلانـه و شـرافتمندانه براى منازعه ايران و عراق است . براى پايان بخشيدن به جنگ در اين منطقه لازم است كه سياستهاى ملى همه اعضا، هماهنگ با نيات اعلام شده شورا گردد.
در ايـن جـهـت ، پـاراگـراف اجـرايـى شـمـاره 5 قـطـعـنـامـه مـسـئوليـت مـشـتـركـى را بـراى هـمـه كـشـورهـاى عـضـو سـازمـان مـلل متحد در پى دارد... يك قدم اساسى با مشورت دو كشور و ساير كشورهاى منطقه ، برقرارى ترتيباتى براى امنيت و ثبات منطقه خواهد بود. در مورد مسئوليت منازعه در اسرع وقت با مشورت دو طرف احتمال تشكيل هيئت بى طرف براى رسيدگى به موضع ، هدف اصلى خواهد بود... بياييد همه بـا هـم هـمـكـارى كـنـيـم ، شـمـا اعـضـاى شـورا، ايـران و عـراق و مـن بـه عـنـوان دبـيـر كـل سـازمـان ملل متحد.))
پـس از اعـلام رسـمـى پـذيـرش قطعنامه 598، از سوى ايران ؛ دبير كل گزارشى به شماره 20093/اس به شوراى امنيت تسليم كرد كه منجر به صدور قطعنامه شماره 619 گرديد.
ايـن قـطعنامه كه در جلسه شماره 2824 شورا در تاريخ 19 اوت 1988 برابر 18 مرداد 1367، به اتفاق آرا به تصويب رسيد، مبناى تاسيس و اعزام گروه ناظر نظامى ايران - عراق ملل متحد (unimog)گرديد.
متن قطعنامه 619 شوراى امنيت ، به اين شرح است :
با يادآورى مجدد قطعنامه (1987)، 598 خود،
1- گزارش دبير كل مذكور در سند 20093/اس در مورد اجراى پاراگراف 2 اجرايى قطعنامه (1987)، 598 را تصويب مى كند.
2- تـصـمـيـم مـى گـيـرد كـه طـبـق اخـتـيـارات خـود يـك گـروه نـاظـر نـظـامـى (unimog) را ايـجـاد و از دبـيـر كل مى خواهد اقدامهاى لازم را انجام دهد.
3- بعلاوه تصميم مى گيرد كه يونيماگ را براى مدت شش ماه تاءمين نمايد، مگر آنكه شورا تصميم ديگرى اتخاذ كند.
4- از دبير كل درخواست مى كند كه شوراى امنيت را از تحولات بعدى امر كاملا آگاه سازد.
سـرانـجـام يـازده سـال پـس از آغـاز جـنـگ 8 سـاله تـحـمـيـلى عـراق عـليـه ايـران و سـه سـال پـس از صـدور قـطـعنامه 598 و با تلاشهاى پى گير سياسى مسئولان نظام جمهورى اسلامى ، حقانيت ايران در دفاع به اثبات جامعه جهانى رسـيـد و خـاويرپرزدكوئيار دبير كل سازمان ملل متحد در 18 آذر 1370 طى يك گزارش رسمى به شوراى امنيت اعلام كرد كه عراق در 31 شهريور 1359 بـه ايـران حـمـله كـرده اسـت . مـتـن كـامـل گـزارش دبـيـر كـل سـازمـان مـلل بـه شـرح ذيل است :
1- در بـنـد 6 قـطـعـنـامـه 598، كـه در تـاريـخ 20 ژوئيـه 1987 تـصـويـب شـد، شـوراى امـنـيـت از دبـيـر كل درخواست كرد، در مشورت با ايران و عراق موضوع احاله برسى مسئوليت مخاصمه را با گروهى بى طرف پيگيرى كند، و در اولين فرصت ممكن ، در جهت اجراى اين درخواست به شوراى امنيت گزارش دهد.
2- در طول مذاكرات سه سال گذشته ، فرصتهاى متعددى براى مشورت با طرفين درباره بنده 6 قطعنامه داشته ام ، اين مذاكرات مرا قادر ساخت تا برداشتى از ديدگاههاى متفاوت دو طرف داشته باشم . اما به مرحله اى كه به تسليم گزارشى معنادار به شوراى امنيت بينجامد، نرسيد.
3- بـه دنـبـال تكميل اجراى پاراگرافهاى يك و دو قطعنامه 598، تلاشى جديدى براى تحقق ديگر مفاد قطعنامه با هدف تضمين برقرارى مجدد صلح ميان ايران و عراق بر مبناى طرح جامع صلحى كه توسط قطعنامه 598، ارايه شده بود، لازم به نظر رسيد، تا از اين طريق به تاءمين نيازهاى جارى و صلح و امنيت در منطقه كمك اساسى شود. بسيارى از تصميمهايى كه من برا تشديد تلاشها در جهت اجراى قطعنامه 598، اتخاذ كردم ، به شوراى امنيت منعكس شده است (سند شماره 23246/اس ).
4- دربـاره پـاراگراف 6 عناصرى از مواضع طرفين پيرامون اين پاراگراف باى من مشخص بود. با اين وجود من از دولتهاى ايران و عراق در نامه هايى مشابه به تاريخ 14 اوت 1991، خواستم تا در جامع ترين شكل ممكن ، جزئيات مواضع خود را درباره اين پاراگراف به من تسليم كنند. در هـمـان زمـان بـه مـنـظـور دسـتـيـابـى بـه كـامـل تـريـن درك از ايـن مـوضـوع تـصـمـيـم گـرفـتـم تـا بـطـور جـداگـانـه بـا تـعدادى از كارشناسان مـسـتـقـل مـشـورت كـنم . براساس ‍ پاسخ ‌هاى 26 اوت 1991 عراق به 15 سپتامبر 1991، ايران كه به من تسليم شد، مشورتهايى كه با دو طرف داشتم ، تمام اطلاعاتى كه از كارشناسان مستقل به دست آمده است ، اكنون مايلم كه درباره پاراگراف 6 قطعنامه 598، به شوراى امنيت گزارش دهم .
5- مـسـلم اسـت كـه جـنـگ بـيـن ايـران و عـراق كـه سـاليـان دراز بـه طـول انـجـامـيـد، شـروعـش نـقـض حـقـوق بـيـن المـلل بود و موارد نقض حقوق بين الملل موجب مسئوليت براى مخاصمه است كه موضوع اصلى پاراگراف 6 مى باشد. آن بخش از موارد نقض مقررات بـيـن المـللى كـه در چـارچـوب پـاراگـراف 6 بـايـد مـورد توجه ويژه جامعه جهانى قرار گيرد، استفاده غير قانونى از زور و عدم احترام به تماميت ارضـى يـك كـشـور عـضـو اسـت . مـسـلمـا در طـول جـنـگ مـواردى عـمـده و گـسـتـرده از نـقـض اصول مختلف حقوق بين المللى انسانى وجود داشته است .
6- پاسخ عراق به نامه 14 اوت 1991 من پاسخى محتوايى نيست ، از اين رو من ناچارم به توضيحاتى كه قبلا توسط عراق ارايه شده است تكيه كـنـم . ايـن يـك واقـعـيـت اسـت كـه تـوضـيـحـات عـراق بـراى جـامـعـه بـيـن المـللى قـابـل قبول و كافى نيست .
بـنـابـراين رويداد برجسته اى كه تحت عنوان موارد نقض دربند پنجم اين گزارش بدان اشاره كردم ، همانا حمله 22 سپتامبر 1980 عليه ايران است كـه بـر اسـاس مـنـشـور مـلل مـتـحـد، اصـول و قـوانـيـنـى شـنـاخـتـه شـده بـيـن المـللى يـا اصول اخلاقى ، قابل توجيه نيست و موجب مسئوليت مخاصمه است .
7- حتى اگر قبل از شروع مخاصمه برخى تعرضات از جانب ايران صورت گرفته باشد، چنين تعرضاتى نمى تواند توجيه كننده تجاوز عراق بـه ايـران - كـه اشـغـال مـسـتـمـر خـاك ايـران را در طـول مـخـاصـمـه در پـى داشـت - بـاشـد. تـجـاوزى كـه نـاقـض مـمنوعيت كاربرد زور كه يكى از اصول حقوق بين چ است ، مى باشد.
8- از مـيـان مـوارد مـتـعـد نـقـض حـقـوق انـسـانـى كـه در طـول جـنـگ رخ داده ، مـوارد بـسـيـار تـوسـط سـازمـان ملل و يا كميته بين المللى صليب سرخ ثبت شده است .
بـه عـنـوان مـثـال مـن بـه درخـواسـت يك و يا هر دو طرف ، در موارد متعددى ، هياءتهاى كارشناسى را براى تحقيق درباره موارد نقضى مانند استفاده از تسليحات شيميايى ، حملات به مناطق غير نظامى و بدرفتارى با اسراى جنگى به صحنه نبرد اعزام كردم . نتيجه اين تحقيقات جملگى به شوراى امـنـيـت گـزارش شـده و بـه عـنـوان سـنـد ايـن شـورا انـتـشـار يـافـتـه انـد. ايـن گـزارشـهـا بـا كـمـال تـاسـف حـاكى از وجود شواهدى از موارد نقض جدى حقوق انسانى است و در يك مورد من موظف بودم با تاسف عميق اين يافته كارشناسان را متذكر گـردم كـه سـلاحـهاى شيميايى عليه غير نظاميان ايرانى در منطقه اى در نزديكى يك مركز شهرى عارى از هرگونه حفاظت در برابر اين حملات به كار رفته است (سند شماره 20134/اس )، شورا ناخشنودى خود از اين مساءله و محكوميت آن را در قطعنامه 620 مصوبه 26 اوت 1988 اعلام كرد.
9- رويـدادهـاى جـنـگ ايـران و عـراق كـه بـراى سـاليـان طـولانـى در صـدر اخـبـار وسـايـل ارتـبـاط جـمعى دنيا قرار داشت ، براى جامعه بين المللى كاملا شناخته شده است . همچنين مواضع طرفين كه در موارد بسيارى از اسناد رسمى منعكس شده و انتشار يافته بر همگان واضح است .
به نظر من تعقيب پاراگراف 6 قطعنامه 598 هدف مفيدى را در بر ندارد و در جهت صلح و اجراى قطعنامه 598 به عنوان يك طرح صلح جامع ، اكنون لازم اسـت رونـد حـل و فـصـل دنـبـال شـود. در واقـع پـرداخـتـن بـه مـبـنـاى دقـيـق روابـط صـلح آمـيـز بـيـن دو طـرف و هـمـچـنـيـن صـلح و امـنـيـت در كل منطقه ضرورت فورى دارد.
شـوراى امـنيت در سال 1987 در پاراگراف 8 قطعنامه 598 روش صحيحى را توصيه كرد كه اگر به موقع اجرا شده بود مى توانست منطقه را از فاجعه بعدى كه رخ داد، برهاند.
يـك نـظـام روابـط حسن همجوارى مبتنى بر احترام به حقوق بين الملل آن گونه كه توسط شوراى امنيت پيش بينى شده ، براى تضمين صلح و ثبات آينده منطقه ضرورى است . اميد است اين نداى شورا مورد عنايت قرار گيرد.
اعـلام ايـنـكـه در جـنـگ تـحـميلى ، عراق آغازگر و مسئول جنگ بوده است ، يك پيروزى سياسى است . در طى سالهاى جنگ ، با اين كه جهانيان و بويژه سـازمـان مـلل ، مـى دانـسـتـنـد كـه جـنـگ را عـراق آغـاز كـرده اسـت ، مـهـر سـكـوت بـر لب نـهـادنـد. ايـن دفـاع و نـبـرد، هـشـت سـال طـول كـشـيـد، هـشت سالى كه غربيها تمامى تمهيدات را عليه كشور ما به كار بردند و مى خواستند كه جمهورى اسلامى را به زانو در آورده ، حركتى را كه در جهت قطع وابستگى آغاز شده بود از ريشه بخشكانند.
و زمانى آنها به خود آمدند كه سلاحهاى ارسالى به عراق عليه خودشان به كارگرفته شد و عراق منطقه خليج فارس را درگير جنگى مهيب و عظيم كرد.

next page

fehrest page

back page