next page

fehrest page

back page

مقارن با رمضان 1356، كه به دليل تغيير تاكتيك دولت استكبارى آمريكا، رژيم پهلوى نيز شهرهايى چون ((فضاى باز سياسى )) را مطرح كـرد. اسـتـاد شـهـيـد بـه افـشـاى مـاهـيـت خـائنـانـه ايـن شـعـار پـرداخـت و بـا اسـتـفـاده از ضـعـف رژيـم اقـدام بـه تـشكيل جلساتى در مسجد قبا كرد كه براى اولين با در تاريخ معاصر ايران با حضور جمعيتى بيش از 30 هزار نفر برگزار مى شد. شهيد در عيد فـطـر هـمـان سـال بـا بـرگـزارى نـمـاز بـا شـكـوه عـيـد فـطـر در قـيـطـريـه - كـه بـا استقبال بى نظير مردم تهران روبرو شد - اركان رژيم پهلوى را به لرزه در آورد. ايشان در خطبه هاى نماز براى اولين بار نام امام خمينى (ره ) را آشكار بر زبان جارى كرد و رهبرى امام را مورد تاءكيد قرار داد.
مـبارزه شهيد تا رمضان سال 1357، كه نهضت مردم مسلمان به رهبرى امام (ره ) اوج گرفته بود، همچنان ادامه داشت . ايشان بعد از نماز عيد فطر با تـاءكـيـد بـر رهـبـرى بـى چـون و چـراى امـام امـت روز پـنـجـشـنـبـه 16 شـهـريـور 1357 ، را بـه عـنـوان تـجـليـل از شـهـداى مـاه رمضان تعطيل اعلام كرد و در اين روز راه پيمايى بزرگى عليه رژيم انجام گرفت كه زمينه ساز راه پيمايى 17 شهريور گرديد، كه توسط رژيم پهلوى به خاك و خون كشيده شد و جمعه خونين نام گرفت .
در بـهـمـن 1357، جـهـت بـازگـشـت امـام (ره ) اسـتـاد شـهـيـد بـه هـمـراه ديـگـر هـمـرزمـان كـمـيـتـه استقبال از ايشان را تشكيل دادند تا مقدمات ورود پيروزمندانه رهبر و مراد خويش را به نحو شايسته فراهم نمايند.
شـهـيـد مـفـتـح بـا تـشـكـيـل شـوراى انـقـلاب از طـرف امـام (ره ) بـه عـضـويـت ايـن شـورا در آمـد. بـعـد از پـيـروزى انـقـلاب بـراى تشكيل كميته هاى انقلاب اسلامى فعاليت چشمگيرى كرد و خود سرپرستى كميته منطقه 4 تهران را به عهده داشت . آخرين مسئوليت شهيد، سرپرستى دانـشـكـده الهـيـات و عضويت در شوراى گسترش آموزش عالى كشور بود كه نحو شايسته در اين سنگرها انجام وظيفه نمود و در طى اين دوران همچنان مسئوليت امامت جماعت مسجد قبا را نيز بر عهده داشت .
سـرانـجـام آيـه الله مـفـتـح پـس از عـمرى تلاش و جهاد مستمر و خستگى ناپذير در راه تبليغ دين ، در ساعت 9 صبح روز 27 آذر 1358، به همراه 2 پـاسـدار جـان بـر كف ، شهيدان جواد بهمنى و اصغر نعمتى ، هنگام ورود به دانشكده الهيات توسط عناصر منحرف گروهك فرقان هدف گلوله قرار گـرفـتـنـد و به فيض عظيم شهادت نايل آمدند. پيكر مطهر آن عالم ربانى پس از برپايى مراسم باشكوه تشييع ، در صحن مطهر حضرت معصومه (عـليـهـا /) در قـم بـه خاك سپرده شد و اين روز به مناسبت فعاليتهاى چشمگير اين شهيد والامقام در راه تحقق وحدت بين حوزه و دانشگاه ((روز وحدت روحانى و دانشجو)) نامگذارى شد.
پيام امام خمينى (ره ) به مناسبت شهادت دكتر مفتح (123)
بسم الله الرحمن الرحيم
انالله و انا اليه راجعون
آنگاه كه منطق قرآن آن است كه ما از خداييم و بسوى او مى رويم و مسير اسلام بر شهادت در راه هدف است و اولياى خدا - (عليهم السلام ) - شهادت را يـكـى از ديـگـرى بـه ارث مى بردند و جوانان متعهد ما براى نيل شهادت در راه خدا درخواست دعا مى كرده و مى كنند، بدخواهان ما كه از همه جا وامانده دسـت بـه تـرور وحـشـيـانـه مـى زنـنـد، مـا را از چـه مـى تـرسـانـنـد؟ آمـريـكـا خـود را دلخـوش مـى كـنـد كـه بـا ايـجـاد رعـب در دل مـلت كـه سـربـازان قـرآنـنـد، مـى تـوانـد وقـفـه اى در مـسـيـر حـق و عـقـب گـردى از جـهـاد مـقـدس در راه خـدا ايـجـاد كـنـد، غـافـل از ايـنكه ترس از مرگ براى كسانى است كه دنيا را مقر خود قرار داده و از قرارگاه ابدى و جوار رحمت ايزدى بى خبرند. اينان از كوردلى ، صـحـنـه هـاى شـورانگيز ملت عزيز و شجاع ما را در هر شهادتى ، پس ‍ از شهادتى كه در پيش چشمان خيره آنان منعكس است ، نمى بينند. صم بكم عـمـى فـهـم لا يـعقلون اينان مى بينند كه هزاروسيصد سال بيشتر از صحنه حماسه آفرين كربلا مى گذرد و هنوز خون شهيدان ما در جوش ‍ وملت عزيز ما در حماسه و خروش است .
جـنـاب حـجـه الاسـلام دانـشـمـند محترم آقاى مفتح و دونفر پاسداران عزيز اسلام رحمه الله عليهم به فيض شهادت رسيدند و به بارگاه ابديت بار يـافـتـنـد و در دل ملت و جوانان آگاه ما حماسه آفريدند و آتش نهضت اسلامى را افروخته تر و جنبش قيام ملت را متحرك تر كردند. خدايشان در جوار رحمت واسعه خود بپذيرد و از نور عظمت خود بهره دهد. اميد بود از دانش استاد محترم و از زبان علم او بهره ها براى اسلام و پيشرفت نهضت برداشته شود و اميد است از شهادت امثال ايشان بهره ها برداريم . من شهادت را بر اين مردان برومند اسلام تبريك و به بازماندگان آنان و ملت اسلام تسليت مى دهم .
سلام بر شهيدان راه حق .
روح الله الموسوى الخمينى
وحدت حوزه و دانشگاه : 27 آذر
و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا
تـوصـيـه ايـن جـانـب آن اسـت كـه نـسل حاضر و آينده غفلت نكنند و دانشگاهيان و جوانان برومند عزيز هر چه بيشتر با روحانيان و طلاب علوم اسلامى پـيـونـد دوسـتـى و تـفـاهـم را مـحـكـمـتـر و اسـتـوارتـر سـازنـد و از نـقـشـه هـا و تـوطـئه هـاى دشـمـن غـدار غـافـل نـبـاشـنـد و بـه مـجرد اينكه فرد يا افرادى را ديدند كه با گفتار و رفتار خود در صدد است بذر نفاق بين آنان افكند، او را ارشاد و نصيحت نـمـايـنـد و اگـر تـاءثير نكرد، از او روگردان شوند و او را به انزوا كشانند و نگذارند توطئه ريشه دواند كه سر چشمه را به آسانى مى توان گرفت .(124)
از وصيت نامه سياسى - الهى امام خمينى (ره )
تـاريـخ مـلت شريف ايران نشانگر آن است كه اين ملت در همه اعصار تاريخ ، دين باور و دين خواه و همواره در پى دين حق بوده است . بر همين اساس بـا شـنـيـدن آواى الهى دين مبين اسلام جزو اولين ملل بود كه با آغوش باز پذيراى دعوت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) شد، تا آنجا كه آن روز به جستجوگر حقيقت در زمره صحابه خاص پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) قرار گرفته و به سلمان محمدى مفتخر مى گردد كه پيامبر فرمودند: سلمان منا اهل البيت .
مـلت ديـن باور ايران پس از رحلت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز به سبب همان روح حقيقت جويى پيرو و پشتيبان اسلام علوى شد و آنگاه نـيـز كـه امـام زمـان (عج ) بر اثر اقتضاى زمانه در پس پرده غيبت قرار گرفت ، بنا بر سفارش آن امام همام پيوندى ناگسستنى با عالمان روحانى حوزه فقه و ديانت برقرار و همواره خود را تحت ولايت و زعامت آنان قرار داد.
يـكـى از فـرازهاى تاريخى كه بيانگر همبستگى كامل روحانيت و ملت ايران است ، نهضت تنباكو مى باشد كه با فتواى يك عالم روحانى در تحريم تـنـبـاكـو بـه اوج خـود رسـيـد تـا دسـت دشـمـنـان مـلت و اسـلام از چـپـاولگـرى مـنـابـع و سـرمـايـه هـاى ايـن مـردم كـوتـاه گـردد. در عـيـن حـال ايـن اقـدام بـه استعمارگران فهماند كه روحانيت از جايگاه والايى در نزد ملت شريف ايران برخوردار است پيشتازى روحانيت در انقلاب مشروطه نيز گواه روشنى بر پيوند روحانيت و مردم است . بر همين اساس ، دشمنان اسلام بر آن شدند كه به شيوه هاى گوناگون ميان عالمان دينى و مردم فاصله و تفرقه ايجاد نمايند. عمده ترين ترفند استعمار در اين راه روى كار آوردن رضاخان ميرپنج بود.
رضـاخـان هـمـانـنـد آتـاتـورك در تركيه ماءموريت داشت كه در كشور دين زدايى كند و از ايران مسلمان جامعه اى لاييك به جهانيان عرضه نمايد و مى بايست نخست متوليان دين ، يعنى روحانيت را تضعيف كرده و از صحنه اجتماع و سياست خارج سازد و در كنار آن ، شعائر اسلامى را از بين ببرد. او در راسـتـاى مـاءموريتش تا توانست با روز سر نيزه روحانيت ، مسجد، اجتماعات مذهبى ، حجاب زنان مسلمان ، شعراى متعهد و نويسندگان را سركوب كرد، دانـشـگـاهـهـا و مـدارس را بـه سـبـك اروپـايى گسترش داد و كشور را از همه لحاظ به بيگانگان وابسته كرد. اين فرهنگ و تمدن رضاخانى در دوره پـسـرش بـه شـدت تـقـويت شد. پهلوى دوم از يكسو تلاش كرد تا برنامه هاى مذهبى و روحانيت را در حاشيه و انزوا قرار دهد و از سوى ديگر بر غربى كردن كشور و لاييك ساختن مراكز و نهادهاى فرهنگى و آموزشى بويژه دانشگاهها توجه ويژه اى داشت .
نتيجه اينكه ميان روحانى و دانشگاهى ، فاصله فرهنگى و عقيدتى بوجود آمد. اما ديرى نپاييد كه با كوشش روشنفكران متعهد حوزه و دانشگاه سنتها و ارزشـهـاى اصـيـل اسـلامـى دوبـاره احـيـا گـرديـد و گـرايـش بـه ديـن و تـعـهـد بـه آرمـانـهـا و شـعـائر اسـلامـى در مـيـان مـردم و تـحـصـيل كرده ها، بويژه جوانان دبيرستانى و دانشگاهى گسترش يافت و انقلاب اسلامى با پيشگامى دو قشر روحانى و دانشگاهى و اتحاد مردم در سايه رهبرى امام خمينى (ره ) به پيروزى رسيد.
اهـمـيـت نـقـش روحـانى و دانشگاهى در جامعه و انقلاب ما كمتر جاى بحث دارد.(125) چون جاى ابهام و ترديد نيست كه اين دو قشر همواره در اين انقلاب نـقـش پـيـشـگـامـى خـود را حـفـظ كـرده و پـيـشـاپـيـش سـايـر نـيـروهـاى انـقـلابـى در جـهـت ايـفـاى مـسـئوليـتـهـاى خـطـيـر خـود وارد عمل شده اند.
دانش پژوهان حوزه ها و دانشگاهها جزء اقشار آگاه جامعه هستند كه حتى در اوج خفقان هويت انقلابى داشتند و از اين رو همواره مورد خشم و تعرض رژيم واقع مى شدند.
در حـوزه و دانـشـگـاه نـبـض جـامـعـه تـنـدتـر مـى زنـد و نـخـسـتـيـن عـلايـم نـاشـى از مـسـايـل و مـشـكـلات سـيـاسـى - اجـتـمـاعـى ، قـبـل از هـر جـاى ديـگـر در اينجا بروز و ظهور پيدا مى كند. تصادفى نيست كه نقاط اوج گيرى انقلاب اسلامى يا در حوزه و دانشگاه بود يا توسط تربيت يافتگان حوزه و دانشگاه به وجود آمد.
به خاطر اهميت نقش اين دو قشر در هدايت جامعه است كه وحدت ميان آنها همواره مد نظر بزرگانى چون امام (ره ) و مقام معظم رهبرى بوده و مى باشد، آن هم نه وحدتى زودگذر و تاكتيكى ، بلكه وحدتى پايدار و استراتژيك .
آنـچـه مـطـرح اسـت ايـن اسـت كـه مى بايست ميان حوزه و دانشگاه وحدتى فرامحيطى ايجاد شود. مهم اين است كه فرهنگ نوين حوزه در دانشگاه و فرهنگ جـديـد دانشگاه در حوزه باشد و انديشه هاى اين دو مكان با هم مبادله شوند. منظور از وحدت در اينجا اختلاط و امتزاج نيست ، بلكه به معناى يك گونه عـمـل كـردن و در يـك مـسـير قرار گرفتن است . تا وقتى اين تصور حاكم باشد كه حوزه و دانشگاه دو محيط علمى جدا از هم و در تعارض هستند، وحدت حاصل نخواهد شد. اگر فرهنگ و معرفت حاكم بر اين دو قشر معظم و دو مكان مقدس به نحوى تنظيم شد كه در يك مسير قدم بر داشتند، وحدت واقعى را به دست آورده ايم .
مقام معظم رهبرى در اين رابطه فرموده اند:(126)
روز وحـدت حـوزه و دانـشـگـاه ، از يـادگـارهـاى ارزشـمـنـد امـام بـزرگـوار مـاسـت . ايـن مـسـئله هـم مـثـل هـمـه تـدابـيـر و تـصـميم هاى مهمى كه در راه جريان صحيح و اسلامى جامعه ما، آن حكيم عالى مقام و آن انسان والا و بصير مطرح كردند، يكى از بـركـات وجودى ايشان بوده و هست و انشاء الله خواهد بود... وحدت حوزه و دانشگاه كه امام به عنوان يك شعار مطرح كردند، اغلب از واقعيت تلخى در جـامـعـه ما و يا همه جوامع اسلامى منشاء مى گرفت كه آن واقعيت تلخ ، ساخته و پرداخته مستقيم و حساب شده دست استعمار بود. آن واقعيت اين بود كه وقتى استعمارگران ، نقشه هاى فتوحات سياسى و اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى خود را طراحى مى كردند، به يك مانع عمده برخورد كردند و آن ، اعتقادات دينى ملتها بود.
... وحـدت حـوزه و دانـشـگـاه ، يـعـنـى وحـدت در هـدف . هـدف ايـن اسـت كـه هـمـه بـه سـمـت ايـجـاد يـك جـامـعـه اسـلامـى پـيـشـرفـتـه مـسـتـقـل ، جـامـعـه امـام ، جـامـعـه پـيـشـاهـنـگ ، جـامـعـه الگـو، مـلت شـاهـد - مـلتـى كـه مـردم دنـيـا بـا نـگـاه بـه او جـراءت پـيـدا كـنـنـد، تـا فـكـر تحول را در ذهن خودشان بگذرانند و در عملشان پياده كنند - حركت نمايند...
فصل زمستان : : رويدادهاى دى
ميلاد حضرت عيسى (عليه السلام ): 4 دى / 25 دسامبر
اذا قالت الملائكه يا مريم ان الله يبشرك بكلمه منه اسمه المسيح عيسى بن مريم وجيها فى الدنيا و الآخره و من المقربين (127).
چـون فـرشـتـگـان گفتند: اى مريم همانا خدا تو را به كلمه اى كه نامش مسيح ، عيسى بن مريم است بشارت مى دهد كه او در دنيا و آخرت آبرومند و از مقربين درگاه خداست .
حـضـرت عـيـسـى (عـليـه السـلام ) نـه تـنـها در ميان فرقه هاى مختلف مسيحى بلكه نزد تمامى پيروان اديان ، بويژه مسلمانان از احترام خاصى بر خوردار است و به همين مناسبت ميلاد اين پيامبر بزرگ عيد تمامى پيروان آسمانى است .
در كشور ايران اقليت مسيحى ، از حقوق مساوى با ساير شهروندان برخوردار مى باشند و در مجلس داراى نماينده هستند.
مـسـيـح (عـليـه السـلام )، پـيـام مـحـبـت ورزيـدن بـه ديـگـران را بـراى بـشـريـت بـه ارمـغـان آورد، بـه اقـامـه عـدل و نـفـى ظلم ، همت گماشت و دنياطلبى را مذموم شمرد و خود همواره با فقرا و فرودستان همراه بود و از زياده طالبان و مستكبران دورى جست ، تا آنـجـا كـه مـتـرفـيـن و عـوام ، ديـن او را مـنـحـصـر بـه رعـايـا وفـقـرا مـى دانـسـتـنـد. حـضـرت مـسيح (عليه السلام ) از پيغمبران بزرگوارى است كه اصل وجود و خلقتش تواءم با معجزه و سر انجام زندگيش نيز با معجزه پايان يافت . پيغمبرى كه بدون داشتن پدر از مريم متولد شد.
شيخ صدوق (ره ) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت كرده كه فرمود: بهترين زنان بهشت چهار زن هستند. مريم دختر عمران ، خديجه دخـتـر خـويـلد، فـاطـمـه دخـتـر مـحـمـد و آسـيـه ، هـمـسـر فـرعـون .(128) عـمـران پـدر مـريم از فرزندان حضرت سليمان و يكى از پيغمبران بنى اسرائيل بوده است . همسر عمران كه بنا به مشهور نامش ((حسنه )) را مجددا به ياد فرزند انداخت و با حسرت و اندوه به درگاه خداى تعالى دعا كـرد و نـذر نـمـود كـه اگـر فرزندى پيدا كند او را به خدمتكارى بيت المقدس به معبد بسپارد. خداى تعالى دعاى وى را مستجاب و به شوهرش وحى كرد كه ما به تو فرزندى ميمون و مبارك خواهيم داد.(129)
((حـسـنـه )) فـكـر مـى كـرد كـه فـرزنـدش پـسـر خـواهـد بـود. امـا بـه هـنـگـام وضـع حـمـل ، مـشـاهـده كرد كه نوزادش دختر است و اين مساءله همراه با مرگ عمران كه پيش از بدنيا آمدن مولود به وقوع پيوسته بود، غم و اندوه ((حسنه )) را افـزون سـاخـت ، زيـرا دخـتـر، شـايـسـتـه بـه خـدمـت مـعـبـد سـپـردن نـبـود. از ايـن رو چـنـانـچـه در سـوره آل عمران آيه 36 آمده از روى حسرت و اندوه رو به درگاه خداى تعالى كرد و عرض نمود:
فلما وضعتها قالت رب انى وضعتها انثى و الله اعلم بما وضعت .
چون فرزند بدنيا آمد از روى حيرت گفت پروردگارا فرزندى كه من زائيده ام دختر است و خدا بر آنچه روى داده است داناتر است .
ولى بـاز هم نوميد نشد و نام نوزاد را مريم به معناى زن عابد و خدمتكار معبد انتخاب كرد و او را تحت كفالت همسر خواهرش يعنى حضرت زكريا به معبد بيت المقدس سپرد.
مـريـم (عـليـهـا السلام ) زير نظر حضرت زكريا دوران كودكى را پشت سر گذاشت و قدم در سنين بلوغ گذارد و گاهگاهى براى رفع نيازمنديهاى زنـانـگـى به خانه زكريا و نزد خاله اش مى رفت . روزى جوان بسيار زيبايى را ديد كه به طرف او مى آيد اين جوان زيبا فرشته بزرگ الهى ، جبرئيل امين بود كه به صورت تام الخلقه پيش مريم آمده بود تا روح عيسى (عليه السلام ) را در وى بدمد.
مـريـم (عـليـه السلام ) كه تا آن روز در كمال عفت و پاكى زندگى كرده و شب و روز خود را به عبادت و تقوى گذرانده بود به پروردگار خويش پناه برد و از آن جوان خواست تا بلادرنگ از او دور شود.
قالت انى اعوذ بالرحمن منك ان كنت تقيا(130)
در اين هنگام فرشته الهى گفت : من فرستاده پروردگار توام و آمده ام پسرى پاكيزه به تو عطا كنم .
قال انما رسول ربك لاهب لك غلاما زكيا(131).
مـريـم كه با شنيدن اين جمله اطمينان خاطرى پيدا كرد به فكر فرو رفت كه چگونه ممكن است زنى بدون تماس با جنس مخالف فرزند دار شود كه فرشته الهى قدرت پروردگار تعالى را به او يادآور شد.
حـضـرت مـريـم (عـليها السلام ) كه ديد با نداشتن شوهر و تماس نگرفتن با هيچ مردى باردار شده ، از ترس آنكه مردم به او تهمت بزنند خود را بـه كـنارى كشيد و دور از كسان خويش به سر مى برد و چون هنگام وضع حمل فرا رسيد، به ناچار خود را به تنه درخت خرمائى رسانيد و در آنجا نوزاد ميمون و مبارك به دنيا آمد.(132)
دوران كودكى
حـضـرت عـيـسـى (عـليـه السـلام ) نـامـش در قرآن كريم همراه با فضيلت و عظمت بسيار ذكر شده و به عنوان ((عبد الله ))، كلمه خدا، روح خدا و تـاءييد شده به روح القدس ، مفتخر شده است . در 45 جاى قرآن نام ((عيسى )) ذكر گرديده و در پانزده جا با لقب ((مسيح )) ياد شده است .(133)
حـضـرت مـريـم ، عـيـسـى را از تـرس "مـيـرودس " پـادشـاه يـهـود بـه مـصـر بـرد و دوازده سـال در آنـجـا بود و با شنيدن خبر مرگ "ميرودس " به شام بازگشته و در موطن خود ((ناصره )) اقامت گزيدند تا آن حضرت در همين مكان به نبوت رسيد روى همين انتساب به قريه ((ناصره ))، پيروان آن حضرت را نصارى مى گويند.
در سـن سـى سـالگـى نـبـوت خـود را اظـهـار كـرد كـه بـا بـرخـى از انـجـيـلهـاى مـوجـود مـطـابـقـت دارد. امـا در پـاره اى از روايـات اهل بيت (عليهم السلام ) به هفت سالگى رسيد خداى تعالى بدو وحى كرد و نبوت و رسالت خويش را اظهار فرمود.
معجزات
هـر يـك از پـيـامبران براى اثبات حقانيت رسالت الهى خويش با توجه به شرايط زمانى خود به كارهاى خارق العاده اى دست مى زدند كه از قدرت بـشـر عادى خارج بود و تنها به اذن خداوند امكان وقوع داشت . حضرت عيسى (عليه السلام ) نيز معجزات فراوانى داشت كه در اين جا به برخى از آنها اشاره مى شود.(134)
1- صحبت كردن در گهواره
آن هـنگام كه مريم (عليها السلام ) با نوزاد خود به ميان مردم بازگشت با تهمت هاى ناروا روبرو شد. مريم طبق دستور خداوند به كودك اشاره كرد كه با او گفتگو كنند تا از اين طريق پاكدامنى او براى آنان روشن شود.
مردم با تعجب گفتند: چگونه با كودكى كه در گهواره است سخن بگوييم ؟
فاشارت اليه قالوا كيف نكلم من فى المهد صبيا(135).
ناگاه ديدند كودك به سخن آمده ، گفت :(136)
قـال انـى عبد الله اتانى الكتاب و جعلنى نبيا و جعلنى مباركا اين ما كنت و اوصانى بالصلوه و الزكوه ما دمت حيا و برا بوالدتى و لم يجعلنى جبارا شقيا - و السلام على يوم ولدت و يوم اموت و يوم ابعث حيا.
گـفـت : مـن بـنـده خـدايـم . به من كتاب آسمانى و شرف نبوت عطا فرمود و مرا هر كجا باشم مايه بركت و رحمت گردانيد و به من سفارش فرمود تا زنـده هـسـتـم بـه عـبـادت و نماز پرداخته و زكات بدهم و به نيكويى با مادر توصيه فرمود و مرا ستمكار و شقى نگردانيد و سلام بر حق من به او روزى كه بدنيا آمدم و روزى كه از جهان بروم و روزى كه براى زندگانى آخرت برانگيخته شوم .
2- زنده كردن مردگان و شفاى بيماران صعب العلاج
مـهـمـتـريـن مـعـجزه آن حضرت ، زنده كردن مردگان و شفاى بيمارانى بود كه علاج آنها از طريق عادى ممكن نبود و علت آن را امام هشتم (عليه السلام ) ايـنـگـونـه بيان مى فرمايند كه خداى تعالى عيسى (عليه السلام ) را وقتى مبعوث كرد كه بيماريها در آن زمان بسيار بود و مردم به طبابت احتياج داشـتـنـد. عـيـسى (عليه السلام ) از همان نمونه معجزه اى آورد كه سنخش در نزد اطباى آن زمان نبود. معجزه اى كه به اذن خدا مرده را زنده كرده و كور مادرزاد و برص دار را شفا مى داد و بدين ترتيب حجت خود را بر مردم ثابت كرد.(137)
پـسر نوح پيامبر به نام "سام "، حضرت يحى و "عارز" كه از دوستان حضرت عيسى (عليه السلام ) بود و همچنين "عزير" افراد معروفى هستند كه تـوسط ايشان زنده شدند. در جلد يكم تفسير عباشى چنين آمده : كه اصحاب حضرت از او خواستند براى آنها مرده را زنده كند. آن حضرت با آنها بر سر قبر پسر نوح پيامبر آمد و گفت : اى "سام " باذن خدا برخيز، قبر شكافته شد. حضرت عيسى سه بار كلام خود را تكرار كرد تا سام بن نوح از قبر بيرون آمد(138).
حواريون
پـيـروان يـهـود قبل از آمدن عيسى (عليه السلام ) طبق پيشگوى موسى (عليه السلام ) منتظر مسيح بودند. اما هنگامى كه آن حضرت ظهور كرد و منافع دنـيـوى جـمعى از آنان به خطر افتاد جمعيتى محدود گرد او را گرفتند. اين عده افرادى پاك بودند كه قرآن از آنها به عنوان ((حواريون )) نام برده است .
((حواريون )) جمع ((حوارى )) از ماده ((حور)) به معنى شستن و سفيد كردن است و گاهى به هر چيز سفيد نيز اطلاق مى شود و از اين رو عـرب غـذاهـاى سـفـيـد را ((حـوارى )) مـى گويد و حوريان بهشتى را نيز به همين جهت ((حوريه )) مى گويند. چون سفيد پوستند و در احاديث دينى آمده كه ، آنها علاوه بر اين كه قلبى پاك و روحى با صفا داشتند در پاكيزه ساختن و روشن نمودن افكار ديگران و شستشوى مردم از سياهى و تيرگى گناه كوشش فراوان داشتند.
در باب ششم انجيل متى و لوقى اسامى حواريون چنين آمده است :
1- پطرس 2- اندرياس 3- يعقوب 4- يوحنا 5- فيلويس 6- برتولولما 7- توما 8- متى 9- يعقوب بن حلفا 10- شمعون ملقب به ((عيور)) 11- يهودا برادر يعقوب 12- يهوداى الخريوطى .
حواريون پس از عروج حضرت عيسى (عليه السلام ) مردم را به شريعت آن حضرت دعوت و گروه بسيارى را به دين مسيح در آوردند، تا هر كدام به نحوى به دست امپراطوران و سلاطين و ساير سركشان بنى اسرائيل به قتل رسيدند.
انجيل حضرت
واژه انـجـيـل در لغت بمعناى بشارت و خير و نيك و مژده است و در اصطلاح مسيحيان نام كتابها و رسائلى است كه پس از زمان مسيح به دست حواربين و شاگردان آنها جمع آورى شده و شامل گفتارها و معجزات و تعاليم حضرت عيسى و برخى از احكام است مطابق آيه اى كه در سوره مباركه مائده است ، انجيلى كه خداى تعالى به عيسى (عليه السلام ) داد در آن هدايت و نور بود و تصديق كننده تورات و راهنما و پندى براى مؤ منان بود و طبق آيه اى كـه در سـوره اعـراف اسـت نـام پـيـغـمـبـر اسـلام (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) در انـجيل نوشته شده و طبق آيه ديگرى در سوره صف ، حضرت عيسى (عليه السلام ) در آن كتاب ، مسيحيان را به آمدن پيغمبرى پس از خود به نام احمد بشارت داده است .
در مـيـان پـيـروان مسيح ، پس از آن حضرت انجيل ها و رسائل بسيارى تدوين و تنظيم گرديد كه در قرن چهارم ميلادى تعداد آنها به بيش از يكصد و شـصـت عـدد رسـيـد. امـا پـس از آنـكـه "كـنـسـتـانـتـيـن " اول امـپـراطـور روم پـيـرو آيـيـن مـسـيـح گـرديـد، دسـتـور داد انـجـمـنـى از كـشـيـشـهـا تشكيل گردد و از ميان همه اناجيل و رساله ها آنچه را با اغراض و سياست و اهداف خود موافق تشخيص دادند، پذيرفتند و بقيه را مردود دانستند. آنچه را كـليـسـا مـعـتـبـر و قـانـونـى دانـسـت چـهـار انـجـيـل بـنـام انـجـيـل مـتـى ، انـجـيـل مـرقـس ، انـجـيـل لوقـا و انـجـيـل يـوحـنا است و چهارده رساله نيز از پولس بدان ضميمه كرده و همه را بنام عهد جديد نامگذارى كرده و انتشار دادند. از ميان اناجيلى كه كليسا آنرا مردود دانست انجيل "برنابا" بود كه خود از حواريين بزرگ مسيح بود. در قرن شانزدهم ميلادى اسقفى بنام "ژامرينو" يك نسخه از آن را كه به زبان ايتاليايى بود در كتابخانه پاپ ((اسكوتس )) پنجم بدست آورد و در آستين خود پنهان كرد و در فرصتهاى مناسب آن را با دقت مطالعه ، و در پرتو آن به اسلام هدايت يافت .
انـجـيـل "بـرنابا" خرافاتى كه كليسا در ميان مردم رواج داده بود، تخطئه كرده و تصريح مى كند كه مسيح كشته و بدار آويخته نشد بلكه يهوداى الخـريـوطـى بـود كـه شـبـيـه او گـرديـد و بـه دارش آويـخـتـنـد. ايـن انـجـيـل عـيـسـى را بـنـده اى از بندگان خدا مى داند، نه خدا و نه پسر خدا. در انـجـيـل "بـرنابا" به آمدن پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) در چند جا تصريح شده و مردم را به ظهور آن حضرت بشارت داده است . در اوايـل قـرن هـيـجـدهـم يـك نـسـخـه اسپانيولى از انجيل "برنابا" به دست آمد و پس از آن توسط دكتر "منكهوس " به زبان انگليسى ترجمه شد و در سـال 1908، شخصى به نام دكتر خليل سعادت آن را به عربى ترجمه كرد و در اين اواخر حيدر قلى خان سردار كابلى آن را به فارسى ترجمه كرده است .
عروج حضرت مسيح
اذ قـالالله يـا عـيـسـى انـى مـتـوفـيـك و رافـعـك الى و مـطـهـرك مـن الذيـن كـفـروا و جاعل الذين اتبعوك فوق الذين كفروا الى يوم القيامه (139)
وقـتى كه خداوند فرمود: اى عيسى همانا من روح تو را قبض نموده و بر آسمان (قرب خود) بالا برم و تو را پاك و منزه از معاشرت و آلايش كافران گردان و پيروان تو را بر كافران تا روز قيامت برترى دهم .

next page

fehrest page

back page