next page

fehrest page

back page

پـيـشـرفـت آئيـن الهـى حـضـرت مـسـيـح (عـليـه السـلام ) رؤ سـاى يـهـود را مـصـمـم سـاخـت تـا نـقـشـه قـتـل آن حـضـرت را طـرح كـنـنـد بـه امـپـراطـور روم چـنـيـن وانـمـود كـردنـد كـه تـبـليـغـات عـيـسـى (عـليـه السـلام ) مـوجـب زوال حـكـومـت و فـروريختن پايه هاى سلطنت خواهد شد. عيسى (عليه السلام ) پس از آگاهى از تصميم آنها مخفى شد و بيشتر اوقات خود را در جاهاى دور دست مى گذراند. اما يهود در صدد دستگيرى آن حضرت برآمده و براى پيدا كردن و معرفيش ‍ جايزه ها تعيين كردند.
بـنا به دستور خاخام بزرگ يهود دستور توقيف عيسى داده شد يكى از دوازده حوارى با دشمن همكارى و او را دستگير و به رسم روميان مصلوب كرده و تاجى از خار به سر عيسى گذاشتند و دست و پاى او را به چوب ميخكوب كردند.
آنـــچـــه از نـــظــر اسـلام مـسـلم و قطعى است اين است كه يهوديان نتوانستند عيسى (عليه السلام ) را دستگير كنند. بلكه خداى تعالى آن حضرت را به آسـمـان بـرد و شـخـص ديگرى را كه شبيه آن حضرت شده بود دستگير ساخته و بدار آويختند، كه بنا بر روايات همان حوارى خائن يعنى "يهوداىالخـريوطى " مى باشد. هر چه فرياد زد كه من عيسى نيستم از وى نپذيرفته به دارش آويختند(140)
شهادت آيه الله حاج شيخ حسين غفارى :7 دى 1353
شـيـخ حـسـيـن غفارى آذر شهرى ، در سال 1335 ه‍ ق برابر با 1295 شمسى در روستاى آذرشهر تبريز، در خانواده اى كشاورز و مذهبى متولد شد و ديـرى نـپـايـيـد كـه پـدرش را از دسـت داد و تـحـت كـفـالت بـرادر بـزرگـتـرش قـرار گـرفـت . دوران مـقـدمـاتـى تـحـصـيـل را در هـمـان زادگـاه خـود سـپـرى كـرد و آنـگـاه هـمـراه بـرادرش عـازم تـبـريـز گـرديـد. در تـبـريـز بـه آمـوخـتـن شـرح لمـعـه و اصـول و كـلام پـرداخـت . پـس از مـدتـى بـه آذر شـهـر بـر مـى گـردد و نـزد دايـى خـود، حـجـت الاسـلام سـيـد مـحـسـن مـيـر غـفـارى بـه فـراگـيـرى رسـائل و مـكـاسـب هـمـت مـى گـمـارد. سـرانـجـام پـس از 30 سـال زنـدگـانـى فـقـيـرانـه و تـحـصـيـل عـلوم ديـنـى در سـال 1365 ه‍ ق بـرابـر بـا 1324 شـمـسـى ، عـازم قم مى گردد و در آنجا به فراگيرى كفايه و مكاسب نزد آيات عظام بروجردى ، فيض قمى و خوانسارى بزرگ مى پردازد و پس از يازده سال ، قم را ترك كرده به تهران مى آيد.
مبارزات آيه الله غفارى
در سـال 1340 شـمـسـى ، زمـانـى كـه / مـنـصور، نخست وزير وقت ، طرح انجمنهاى ايالتى و ولايتى را مطرح كرد، آيه الله غفارى به سهم خود با مسافرتها و تماسهاى پيوسته كوشيد تا اين طرح شكل نگيرد.
در سال 1341، در اوج مبارزات روحانيت به رهبرى امام (ره )، ايشان با سخنرانيهاى مستمر خود كوشيد تا هرچه بيشتر جنايات رژيم را افشا كند.
او در محرم سال 1342، همزمان با شكل گيرى قيام خونين 15 خرداد، مبارزه عليه رژيم را وجهه همت خود ساخت و به تنوير افكار عمومى پرداخت .
در شب 12 محرم 42، هنگامى كه از سخنرانى برگشته بود ماءمورين رژيم به خانه اش ريخته و او را دستگير و زندانى كردند. اين بازداشت همراه بـا دسـتـگـيـرى ديگر روحانيان مبارز تهران و شهرستان بود. رژيم قصد داشت با دستگيرى بيش از آيه الله غفارى مورد بازجويى و شكنجه قرار گـرفـت . پس ‍ از آزادى همچنان به مبارزه خود عليه رژيم ادامه داد تا اينكه دوباره از طرف ماءموران ساواك دستگير و مورد بازجويى قرار گرفت . اما چون مدركى عليه او نيافتند، آزاد گرديد.
در سال 1350 بار ديگر دستگير و زندانى شد.
شـهيد در طى سالهاى 1353- 1350، به مبارزات خود شكل تازه اى داده و كمتر در ميان آشنايان ظاهر مى شدند. در تيرماه 1353، در تهران دستگير شدند كه اين آخرين دوران زندان اين مبارز نستوه بود.
برگه بازجويى شهيد آيه الله غفارى روح بزرگ و اراده مصمم و تزلزل ناپذير او را بخوبى نشان مى دهد:
س - چرا به زندان آورده شده ايد؟
ج - نمى دانم .
س - آيا قبلا به زندان آمده ايد؟
ج - نيامده ام ، آورده اند.
س - نظر شما راجع به شاهنشاه آريامهر چيست ؟
ج - ايشان با كودتاى پدرشان به سر كار آمدند و غاصب اند.
س - نظر شما راجع حزب رستاخيز چيست ؟
ج - اين حزب شه ساخته است ، به مردم هيچ ربطى ندارد.
س - نظر شما نسبت به آقاى خمينى چيست ؟
ج - من فكر مى كنم كسى كه مى تواند ايران را نجات دهد آيه الله خمينى است .
در طى اين بازجوئى ها، اين پير شصت ساله مبارز را تا سر حد مرگ مورد شكنجه قرار دادند، دندانها و دستهايش را شكستند.
پسر شهيد غفارى در مورد آخرين ملاقات پدر مى گويد:
((پدر را در آخرين ملاقات كشان كشان با پاها و دستهاى شكسته در حالى كه بيش از يكى دو دندان در دهانش باقى نمانده بود و سراسر صورت و انـدامـش زيـر شـكـنـجـه هـاى وحـشـيـانـه در هـم كـوبـيـده شـده بـود، روى زمـيـن كـشـيـده ، پـشـت مـيـز مـلاقـات آوردنـد. بـيش از يكى دو جمله ميان ما رد و بدل نشد.
او گفت : تصور نمى كنم دير يكديگر را ببينيم ...
صـحـبـت را بـه امـام مـوسـى بن جعفر (عليه السلام ) كشاند و چون نتوانست قطره هاى اشكش - را كه هيچ كس را جز خدا لايق ديدن آنها نمى دانست - با دسـتـانى كه بخاطر شكسته شدن استخوان هايش قدرت بالا آمدن نداشتند، بزدايد، سر را پايين آورد و به كمك زانوان در هم كوبيده اش آن قطرات پاك را از گوشه چشمانش سترد...
بـا ديـدن آن صـحـنـه بـا اعتراض از آنجا بيرون آمديم . فرداى همان روز شنيديم كه ساعت 2 بعد از ظهر (7 دى 1353) پدر از محيط رنج آورى كه آخرين مرحله امتحان بندگى را در آن گذراند، آسوده شده ، به وصال معبود رسيده است ))(141).
تشكيل نهضت سواد آموزى به فرمان امام خمينى (ره ): 7 دى 1358
برادران و خواهرانى كه در نهضت سواد آموزى مشغول تلاش و خدمت ارزنده خود هستند، حقيقتا كار بسيار بزرگ و فريضه اى فوتى و فورى و كاملا حايز اهميتى انجام مى دهند.
اميدواريم كه انشاء الله موفق باشند.(142)
مقام معظم رهبرى حضرت آيه الله خامنه اى
خـداونـد بـشـر را آفـريـده و عـقـل را بـراى تـفـكـر در او بـه وديـعـه نـهـاده اسـت تـا حـق و بـاطـل ، خـيـر و شـر و زشـت و زيـبـا را از هـم تـمـيـيـز دهـد و راه خـويـش را در زنـدگـانـى بـازيـابـد و در عـيـن حـال از لغـزشـهـا و زيـانـهـاى جـهـل و نـادانـى و غـايـله هـاى سـوء بـردگـى و بـنـدگـى انـسـان ، مـصـون بـاشـد. ايـن هـدف جـز از راه پـرورش عـقـل و تـعـليـم عـلم ، مـيـسـر نـبـود. لذا اسـلام مـقـام عـلم را بـس رفـيـع و ارجـمـنـد مـعـرفـى كـرد. كـمال و تماميت شخصيت انسان بر اساس دانش و بينش او استوار است ، زيرا آدمى در سايه اين بينش مى تواند خود را در رده فرشتگان آسمانى قرار داده و بـراى وصـول بـه مـقـامـات رفيع اخروى كسب آمادگى كند. عالم و دانشمند نه تنها مراتب والايى را در آخرت احراز مى كند بلكه در دنيا نيز از سپاس و ستايش خدا و مردم برخوردار است .
قرآن كريم در زمانى نازل شد كه جوامع انسانى از گروهى بى سواد تشكيل شده بود كه متكى به تعاليم احبار و رهبانان و اساطير و افسانه هاى قديمى و كهن بود و انسانها، بنده شهوات و تمايلات بودند. نزول قرآن كريم با علم و نوشتن آغاز گرديد. اولين سوره اى كه بر پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) نازل شد، حكايت از فراگيرى علم دارد.
اقرا باسم ربك الذى خلق . خلق الانسان من علق . اقرا و ربك الاكرم . الذى علم بالقلم . علم الانسان مالم يعلم (143)
اسـلام از آغـاز مـبـارزه بـا بـى سـوادى را آغـاز كـرد و از كـمترين فرصت و دقيق ترين آن براى مبارزه با اين پديده شوم استفاده كرد. پيغمبر اسلام (صـلى الله عـليـه و آله سلم ) به عده اى از اسيران با سواد مكه كه در جنگ بدر اسير شده بودند، تكليف كرد تا هر يك از آنها 10 نفر از مسلمانان مـديـنـه را خـوانـدن و نوشتن بياموزند و آزاد گردند. ديرى نپاييد كه افراد با سواد در مناطق اسلامى رو به فزونى نهاد، چون برنامه اسلام بالا بردن مقام علم و دانش بود و خداوند در قرآن كريم مى فرمايد:
يوتى الحكمه من يشاء و من يؤ ت الحكمه فقد اوتى خيرا كثيرا(144)
به هر كس كه بخواهد علم و حكمت مى دهد و هر كس كه علم و حكمت نصيب او گشت از خير و بركت فراوانى برخوردار شده است .
و نـيـز رسـول اكـرم (صـلى الله عـليـه وآله و سـلم ) فـرمـود: كـسـب عـلم بـر هـر مـسـلمـانـى واجـب اسـت اسـلام تحصيل علم و تعليم آن را يكى از ضروريات اوليه حيات و زندگى قرار داده است .
پـيـامـبـر اسـلام (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) مـردم را بـه كسب دانش و بحث و مذاكره علمى تشويق فرمود، اگر چه مسلمان مجبور باشد در اين راه مسافتهاى دور و درازى را طى كند و براى نيل به علم و دانش ، بيشتر عمرش ‍ سپرى گردد.
اطلبو العلم و لو باالصين (145)
جوياى علم باشيد ولو آن كه آن را در چين سراغ كرده باشيد.
ايـن بيان پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) كنايه از آن است كه مسلمان بايد هر زمان و مكانى را مغتنم بشمارد و از هر موقعيتى براى كسب عـلم ، بـهـره بـردارى كـنـد. عـلت ايـنـكـه مـسـلمـيـن تـوانـسـتـنـد در عـلم و دانـش بـه پـيـشـرفـتـهـاى شـگـرفـى نايل شوند، به خاطر اين است كه اسلام از علم و عالم ، بيش از هر چيز ديگرى تعريف و تمجيد نموده است .
قـل هل يستوى الذين يعلمون و الذين لا يعلمون انما يتذكر اولوالالباب (146).
آيـا آنـان كـه بـا سلاح علم مجهزند و افرادى كه با جهل و نادانى دست به گريبانند، با هم برابرند، صرفا انديشمندان هستند كه تفاوت عظيم و بعد مسافت معنوى اين دو گروه را درك مى كنند و امتياز ميان آنان را باز ميابند و از اين رهگذر پند مى گيرند.
تاريخچه مبارزه با بى سوادى در ايران
در كشور ايران در گذشته حكام هميشه به فكر منافع خويش بوده اند، به همين علت بى سوادى نيز در اثر بى توجهى پادشاهان گسترش يافته و سواد مخصوص قشر و طبقه خاصى از جامعه بوده است . در رژيم گذشته على رغم تبليغات وسيعى كه براى مبارزه با بى سوادى انجام مى شد، عـمـلا اقدام اساسى در جهت ريشه كن كردن اين پديده زشت صورت نپذيرفت ، هنگامى كه انقلاب اسلامى به پيروزى رسيد، تعداد زيادى از مردان و زنان اين مرز و بوم ، از نعمت خواندن و نوشتن محروم بودند و عزمى ملى را مى طلبيد كه اين مهم با فرمان امام خمينى (ره ) انجام گرفت و در هفتم دى ماه 1358، نهضت سواد آموزى تاءسيس شد.
پيام امام خمينى (ره ) درباره تشكيل نهضت سواد آموزى (147)
بسم الله الرحمن الرحيم
ن و القلم و ما يسطرون
ملت شريف ايران ، شما مى دانيد كه در رژيم گذشته آنچه بر ملت مبارز ايران سايه افكنده بود، علاوه بر ديكتاتورى و ظلم ، تبليغات بى محتوا و هيچ را همه چيز جلوه دادن بود.
مـلتـى كه در همه ابعاد از حوايج اوليه محروم بود وانمود مى شد كه در اوج ترقى است . از جمله حوايج اوليه براى هر ملت كه در رديف بهداشت و مـسـكن بلكه مهمتر از آنهاست ، آموزش براى همگان است . مع الاسف كشور ما وارث ملتى است كه از اين نعمت بزرگ در رژيم سابق محروم و اكثر افراد كشور ما از نوشتن و خواندن برخوردار نيستند، چه رسد به آموزش ‍ عالى .
مـايـه بـس خـجـلت اسـت كـه در كـشـورى كـه مـهد علم و ادب بوده و در سايه اسلام زندگى مى كند كه طلب علم را فريضه دانسته است ، از نوشتن و خـوانـدن مـحـروم بـاشـد. مـا بـايـد در بـرنـامـه دراز مـدت ، فـرهـنـگ وابـسـتـه كـشـورمـان را بـه فـرهـنـگ مـستقل و خودكفا تبديل كنيم و اكنون بدون از دست دادن وقت و بدون تشريفات خسته كننده براى مبارزه با بى سوادى بطور ضربتى و بسيج عمومى قيام كنيم تا ان شاء الله در آينده نزديك هر كس نوشتن و خواندن ابتدايى را آموخته باشد.
براى اين امر لازم است تمام بى سوادان براى يادگيرى و تمام خواهران و برادران با سواد براى ياد دادن بپاخيزند و وزارت آموزش و پرورش با تمام امكانات بپاخيزد و از قرطاس بازى و تشريفات ادارى بپرهيزد، برادران و خواهران ايمانى براى رفع اين نقيصه دردآور بسيج شويد و ريشه اين نقص ‍ را از بن بر كنيد.
تـعليم و تعلم عبادتى است كه خداوند تبارك و تعالى ما را بر آن دعوت فرموده است ائمه جماعات شهرستانها و روستاها مردم را دعوت نمايند و در مـسـاجـد و تـكـايـا بـا سـوادان نـوشـتـن و خـوانـدن را بـه خـواهـران و بـرادران خـود يـاد دهـنـد، و مـنـتـظـر اقـدامـات دولت نـبـاشـنـد و در منازل شخصى اعضاى بى سواد را تعليم كنند و بى سوادان از اين امر سرپيچى نكنند.
من از ملت عزيز اميد دارم كه با همت والاى خود بدون فوت وقت ايران را به صورت مدرسه اى در آورند و در هر شب و روز و در اوقات بيكارى يكى دو ساعت را صرف اين عمل شريف نمايند. بپاخيزيد كه خداوند متعال با شماست .
از خداى تعالى سعادت و سلامت و رفاه ملت شريف را خواستارم .
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
هفتم دى ماه 58 مطابق با هشتم صفر 1400
اقدامات نهضت سواد آموزى
نهضت سواد آموزى بعد از تاءسيس با فعاليت و تلاش خستگى ناپذير حجه الاسلام و المسلمين محسن قرائتى و ديگر برادران و خواهران به كار خود ادامه داد و تا امروز قشر وسيعى از بى سوادان كشور را از نعمت سواد آموزى بهره مند كرده است .
طبق آمار سال 1375، نزديك به 20 جـمـعـيـت كـشـور (بـيـش از ده مـيـليـون نـفـر) هـنـوز بـى سـواد هـسـتـنـد، كـه بـيـشـتـر آنـان را بـزرگـسـالان تشكيل مى دهند.
بـا عـنـايـت بـه اينكه آموزش بزرگسالان در حقيقت يكى از پيچيده ترين و دشوارترين نوع آموزش است ، سربازان گمنام سواد آموزى با پشتكار و جـديت به اين امر مهم و اساسى اهتمام نموده اند و على رغم همه دشواريها، با صبر و مقاومت كار بزرگى را رقم زده اند. كه گوشه اى از موفقيتهاى سواد آموزى بطور مختصر ارايه مى گردد.
1- در سال 1355 تنها 5/47 از جمعيت شش ساله و بالاتر كشور باسواد بوده اند.
2- در سال 1375 با تلاش نهضت سواد آموزى 5/79 از جمعيت شش ‍ ساله و بالاتر كشور با سواد شده اند.
3- تفاوت ميزان با سوادى در بين زنان و مردان از 4/23 درسال 1355، به 5/9 در سال 1375 كاهش يافته است .
4- نسبت با سوادى مناطق شهرى از 4/65 در سال 1355، به 86 در سال 1375، افزايش يافته است . در همين زمان نسبت با سوادى مناطق روستايى از 5/30 به 7/70 رسيده است .
5- از سـال 1365 (شـروع طـرح لازم التـعـليـم ) تـا سـال 1375 بـيـش از يـك مـيـليـون كـودك لازم التـعـليـم در پـايـه هـاى اول تا پنجم در مناطق محروم و در بيش از هفت هزار روستا تحت پوشش نهضت سواد آموزى قرار گرفته اند.
6- آمـار 12 ساله طرح سواد آموزى نيروهاى مسلح ، زندانيان و طرح كاركنان و كارگران مراكز دولتى و خصوصى (سالهاى 75- 64) نشان مى دهد كـه بـيـش از تـعـداد 38847 كـلاس در مـراكـز نـظـامـى و انـتـظـامـى و 7476 كـلاس در زنـدانـهـا و 42936 كـلاس در مـراكـز دولتـى و خـصـوصى تشكيل شده است .
ارسال نامه امام خمينى (ره ) به گورباچف : 11 دى 1367
نـامه تاريخى امام خمينى (ره ) در شرايطى خطاب به رهبرى شوروى (سابق ) نگاشته شد كه تحليلگران سياسى نظاره گر تجديد نظر طلبى و آغـاز تـحـولات دنـيـاى كـمـونـيـسـم بـوده ولى قـادر بـه اظـهـار نـظـر و يـا اتـخـاذ مـوضـعـى روشـن نـسـبـت بـه رخـدادهـاى در حـال انـجـام در بـلوك شـرق نـبـودنـد. امـا (ره )، با بينشى برخاسته از مكتب وحى و فراتر از وقايع سياسى ، به ترسيم اين رويداد مهم پرداخت . اسـتـفـاده دقـيـق و بـه هـنـگـام از ايـن فرصت تاريخى در جهت ابلاغ نداى فطرت و پيام توحيد، بيان غناى اسلام و آمادگى حوزه هاى علميه تشيع جهت پاسخگويى به نيازهاى فكرى و اعتقادى نسل معاصر، برقرارى رابطه معنوى و ابراز همدردى و حمايت از مسلمانان شوروى و ديگر كشورهاى بلوك شـرق ، ايـسـتـادگـى نـظـام جـمـهـورى اسـلامـى بـر اصـل خـدشـه نـاپـذيـر نـه شـرقـى و نـه غـربـى و مـبـارزه بـا اسـتـكـبـار در اشـكـال و چهره هاى مختلف آن ، پيش بينى شكست قطعى ماركسيسم در ميدان عمل و فروپاشى نظام الحادى كمونيسم ، هشدار جدى نسبت به فرو غلتيدن در دامـن نـظـام سـرمـايـه دارى غـرب ، تـحـقـق وعـده هـاى الهـى و بـازگشت نهايى جامعه انسانى به فطرت خداجوى خويش ، از جمله ويژگيها و نكات برجسته اين پيام است و شايسته است كه متفكران و انديشمندان مسلمان به تشريح و تبيين معارف ناب آن پرداخته و نياز روز افزون مسلمانان و ديگر مليتها و مذاهب كشورهاى بلوك شرق را پاسخ گويند.
متن پيام امام خمينى (ره ) به گورباچف (148)
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب آقاى گورباچف صدر هيئت رئيسه اتحاد جماهير سوسياليستى شوروى با اميد خوشبختى و سعادت براى شما و ملت شوروى
از آنـجـا كـه پـس از روى كـار آمـدن شـمـا چـنـيـن احـسـاس مـى شـود كـه جـنـاب عـالى در تـحـليـل حـوادث سـيـاسـى جـهـان ، خـصـوصـا در رابـطـه بـا مـسـائل شـوروى در دور جـديـد از بـازنـگـرى و تـحـول و بـرخـورد قـرار گـرفته ايد و جسارت و گستاخى شما در برخورد با واقعايات جهان چه بسا منشاء تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فـعـلى حـاكـم بـر جـهـان گـردد، لازم ديـدم نـكـاتـى را يـادآور شـوم ، هـر چـن مـمـكـن اسـت حـيـطـه تـفـكـر و تـصـمـيمات جديد شما تنها روشى براى حـل مـعـضـلات حـزبـى و در كـنـار آن حـل پـاره اى از مـشـكـلات مـردمـتـان بـاشد، ولى به همين اندازه هم شهادت تجديد نظر در مورد مكتبى كه ساليان سـال فـرزنـدان انقلابى جهان را در حصارهاى آهنين زندانى نموده بود، قابل ستايش است و اگر به فراتر از اين مقدار فكر مى كنيد، اولين مساءله اى كـه مـطـمـئنـا بـاعـث موفقيت شما خواهد شد، اين است كه در سياست اسلاف خود داير بر خدا زدايى و دين زدايى از جامعه ، كه تحقيقا بزرگترين و بـالاتـريـن ضـربـه را بر پيكر مردم كشور شوروى وارد كرده است ، تجديد نظر نماييد و بدانيد كه بر خورد واقعى با قضاياى جهان جز از اين طريق ميسر نيست .
البـتـه مـمـكـن است از شيوه هاى ناصحيح و عملكرد غلط قدرتمندان پيشين كمونيسم در زمينه اقتصاد، باغ سبز دنياى غرب رخ بنمايد، ولى حقيقت جاى ديـگـرى اسـت . شـمـا اگـر بـخـواهـيـد در ايـن مـقـطـع تـنـهـا گـره هـاى گـور اقتصادى سوسياليسم را با پناه بردن به كانون سرمايه دارى غرب حـل كـنـيـد، نـه تـنـهـا دردى از جـامـعه خويش را دوا نكرده ايد كه ديگران بايد بيايند و اشتباهات شما را جبران كنند، چرا كه امروز اگر ماركسيسم در روشـهـاى اقـتـصـادى و اجـتـمـاعـى بـه بـن بـسـت رسـيـده اسـت ، دنـيـاى غـرب هـم در هـمـيـن مسايل - البته به شكل ديگر - و نيز در مسايل ديگر گرفتار حادثه است .
جناب آقاى گورباچف !
بـايـد بـه حـقـيـقـت رو آورد، مـشـكـل اصـلى كـشـور شـمـا مـسـاءله مـالكـيـت و اقـتـصـاد و آزادى نـيـسـت . مـشـكـل شـمـا عـدم اعـتـقـاد واقـعـى بـه خـداسـت هـمـان مـشـكـلى كـه غـرب را هـم بـه ابـتـذال و بـن بـسـت كـشـيـده و يـا خـواهـد كـشـيـد. مشكل اصلى شما مبارزه طولانى و بيهوده با خدا و مبداء هستى و آفرينش است .
جناب آقاى گورباچف !
بـراى هـمـه روشـن اسـت كـه از ايـن پـس كـمـونـيسم را بايد در موزه هاى تاريخ سياسى جهان جستجو كرد، چرا كه ماركسيسم جوابگوى هيچ نيازى از نـيـازهـاى واقـعـى انسان نيست ، چرا كه مكتبى است مادى و با ماديات نمى توان بشريت را از بحران عدم اعتقاد به معنويت كه اساسى ترين درد جامعه بشرى در غرب و شرق است ، به درآورد.
حضرت آقاى گورباچف !
مـمـكـن اسـت شـمـا اثـبـاتـا در بـعـضـى جـهـات بـه مـاركـسـيـسـم پـشـت نـكـرده بـاشـيـد و از ايـن پـس هـم در مـصـاحـبـه هـا، اعـتـقـاد كـامـل خـودتـان را بـه آن ابـراز كـنـيـد، ولى خود مى دانيد كه ثبوتا اين گونه نيست . رهبر چين اولين ضربه را به كمونيسم زد و شما دومين و على الظاهر آخرين ضربه را بر پيكر آن نواختيد. امروز ديگر چيزى به نام كمونيسم در جهان نداريم . ولى از شما جدا مى خواهم كه در شكستن ديوارهاى خـيـالات مـاركـسـيـسـم ، گـرفـتار زندان غرب و شيطان بزرگ نشويد. اميدوارم افتخار واقعى اين مطلب را پيدا كنيد كه آخرين لايه هاى پوسيده هفتاد سال كژى جهان كمونيسم را از چهره تاريخ و كشور خود بزداييد. امروز ديگر دولتهاى همسو با شما كه دلشان براى وطن و مردمشان مى طپد، هرگز حـاضـر نـخـواهـنـد شـد بـيش از اين منابع زير زمينى و رو زمينى كشورشان را براى اثبات موفقيت كمونيسم - كه صداى شكستن استخوانهايش هم به گوش فرزندانشان رسيده است - مصرف كنند.
آقاى گورباچف !
وقـتـى از گـلدسـتـه هـاى مساجد بعضى از جمهوريهاى شما پس از هفتاد سال بانگ الله اكبر و شهادت به رسالت حضرت ختمى مرتبت - (صلى الله عـليـه و آله و سـلم ) بـه گـوش رسـيـد، تـمامى طرفداران اسلام ناب محمدى (صلى الله عليه و آله و سلم ) را از شوق به گريه انداخت . لذا لازم دانـسـتـم ايـن مـوضـوع را بـه شـمـا گوشزد كنم كه بار ديگر به دو جهان بينى مادى و الهى بينديشيد. ماديون معيار شناخت در جهان بينى خويش را ((حس )) دانسته و چيزى را كه محسوس نباشد، از قلمرو علم بيرون مى دانند و هستى را همتاى ماده دانسته و چيزى را كه ماده ندارد، موجود نمى دانند. قهرا جهان غيب مانند وجود خداوند تعالى و وحى و نبوت و قيامت را يكسره افسانه مى دانند. در حالى كه معيار شناخت در جهان بينى الهى اعم از ((حس و عـقـل ، مـى بـاشـد و چـيـزى كـه معقول باشد، داخل در قلمرو علم مى باشد، گر چه محسوس نباشد. لذا هستى اعم از غيب و شهادت است و چيزى كه ماده نـدارد، مـى تـوانـد مـوجـود بـاشـد و هـمـان طـور كـه مـوجـود مـادى بـه ((مـجـرد)) اسـتـنـاد دارد، شـنـاخـت حـسـى نـيـز بـه شـنـاخـت عقل متكى است .
قـرآن مـجـيـد اسـاس تـفـكـر مادى را نقد مى كند و به آنان كه بر اين پندارند كه خدا نيست وگرنه ديده مى شد، ((لن نومن لك حتى نرى الله جهره ))، مـى فـرمايد: ((لا تركه الابصار و هو يدرك الابصار و هواللطيف الخبير)). از قرآن عزيز و كريم و استدلالات آن در موارد وحى و نبوت و قـيـامـت بـگـذريـم كـه از نـظـر شـمـا اول بـحـث اسـت . اصـولا مـيـل نـداشـتـم شـمـا را در پـيـچ و تـاب مـسـائل فـلاسـفـه ، بـخـصـوص فلاسفه اسلامى بيندازم . فقط به يكى دو مثال ساده و فطرى و وجدانى كه سياسيون هم مى توانند از آن بهره اى ببرند، بسنده مى كنم : اين از بديهيات است كه ماده و جسم هر چه باشد، از خود بى خبر است . يك مجسمه سنگى يا مجسمه مادى انسان ، هر طرف آن از طـرف ديـگـرش مـحـجـوب اسـت ، در صـورتى كه به عيان مى بينيم كه انسان و حيوان از همه اطراف خود آگاه است مى داند كجاست ، در محيطش چه مى گذرد، در جهان چه غوغايى است . پس در حيوان و انسان چيز ديگرى است كه فوق ماده است و از عالم ماده جداست و با مردن ماده نمى ميرد و باقى است . انـسـان در فـطـرت خـود هـر كمالى را به طور مطلق مى خواهد و شما خوب مى دانيد كه انسان مى خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هيچ قدرتى كه نـاقـص اسـت ، دل نـبـسـتـه اسـت . اگـر عـالم را در اخـتـيـار داشـتـه بـاشـد گـفـتـه شـود جـهـان ديـگـرى هـم هـسـت ، فـطـرتـا مـايـل اسـت آن جـهـان را هـم در اخـتـيـار داشـتـه بـاشـد. انـسـان هـر انـدازه دانـشـمـنـد بـاد گـفـتـه شـود عـلوم ديـگـرى هـم هـسـت ، فـطـرتـا مـايـل اسـت آن عـلوم را هـم بـيـامـوزد. پـس قـدرت مـطـلق و عـلم مـطـلق بـايـد بـاشـد تـا آدمـى دل به آن ببندد، آن خداوند متعال است كه همه به آن متوجهيم ، گرچه خود ندانيم . انسان مى خواهد به ((حق مطلق )) برسد تا فانى در خدا شود. اصولا اشتياق به زندگى ابدى در نهاد هر انسانى نشانه وجود جهان جاويد و مصون از مرگ است .
اگر جناب عالى ميل داشته باشيد در اين زمينه ها تحقيق كنيد، مى توانيد دستور دهيد كه صاحبان اين گونه علم ، علاوه بر كتب فلاسفه غرب ، در اين زمـينه به نوشته هاى فارابى و بوعلى سينا - رحمه الله عليهما - در حكمت مشاء مراجعه كنند تا روشن شود كه قانون عليت و معلوليت كه هرگونه شـنـاخـتـى بـر آن اسـتـوار اسـت ، مـعـقـول اسـت نـه مـحـسـوس ، و ادراك مـعـانـى كـلى و نـيـز قـوانـيـن كـلى كـه هـرگـونـه استدلال بر آن تكيه دارد، معقول است نه محسوس . و نيز به كتابهاى سهروردى - رحمه الله عليه - در حكمت اشراق مراجعه نموده و براى جناب عالى شـرح كـنـنـد كـه جسم و هر موجود مادى ديگر به نور صرفه كه منزه از حس مى باشد: نيازمند است و ادراك شهودى ذات انسان از حقيقت خويش ، مبرا از پـديـده حـسـى اسـت . و از اسـاتـيـد بـزرگ بـخـواهـيـد تـا بـه حـكـمـت متعاليه صدرالمتاءلهين - رضوان الله تعالى عليه و حشره الله مع النبيين والصـالحـيـن - مـراجـعه نمايند تا معلوم گردد كه حقيقت علم همانا وجودى است مجرد از ماده و هرگونه انديشه از ماده منزه است و به احكام ماده محكوم نـخواهد شد. ديگر شما را را خسته نمى كنم و از كتب عرفا و بخصوص محيى الدين بن عربى نام نمى برم كه اگر خواستيد از مباحث اين بزرگمرد مـطـلق گـرديـد، تـنـى چـنـد از خـبـرگـان تـيـز هـوش خـود را كـه در ايـن گـونـه مـسائل قويا دست دارند، راهى قم گردانيد تا پس از چند سالى با توكل به خدا از عمق لطيف باريكتر زموى منازل معرفت آگاه گردند كه بدون اين سفر، آگاهى از آن امكان ندارد.
جناب آقاى گورباچف !

next page

fehrest page

back page