next page

fehrest page

back page

صدور حكم تاريخى امام خمينى (ره)
سـرانـجـام امـام خـمـيـنـى (ره ) بـا صـدور حـكـم شـرعـى ارتـداد نـويـسـنـده آيـات شـيـطـانـى ، پتانسيل عظيم نيروهاى مسلمان را آشكار ساخت و موجى توفنده از توده هاى ميلياردى مسلمانان در مصاف با كفر پديد آورد.
فتواى امام خمينى (ره ) كه در 25 بهمن 1367 صادر شد، چنين است :(227)
بسمه تعالى
انالله و انا اليه راجعون
بـه اطـلاع مـسـلمـانـان غـيـور سـراسر جهان مى رسانم ، مولف كتاب آيات شيطانى - كه عليه اسلام و پيامبر و قرآن تنيم و چاپ و منتشر شده است - هـمـچـنـيـن ناشرين مطلع از محتواى آن ، محكوم به اعدام مى باشند. از مسلمانان غيور مى خواهم تا در هر نقطه اى كه آنان را يافتند سريعا آنها را اعدام نمايند تا ديگر كسى جرات نكند به مقدسات مسلمين توهيت نمايد و هر كس در اين راه كشته شود شهيد است ، ان شاء الله . ضمنا اگر كسى دسترسى به مولف كتاب ، دارد ولى خود قدرت اعدام آن را ندارد او را به مردم معرف نمايد تا به جزاى اعمالش برسد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
بازتاب صدور حكم امام (ره )
رشدى از لحظه صدور حكم مخفى شد و پليس اسكاتلند يارد حفاظت وى را با صرف هزينه هاى كلان بر عهده گرفت و 4 روز بعد از مسلمانان جهان پوزش طلبيد، وى گفت : ((از اينكه كتابم موجب ناراحتى پيروان صميمى اسلام شده است ، عميقا متاسفم )).
خبرگزارى يونايتدپرس ضمن انتشار بيانيه از قول رشدى نوشت :
((من به عنوان نويسنده اين كتاب متوجه شدم كه مسلمانان در بسيارى از نقاط جهان واقعا از انتشار اين كتاب ناراحت شده اند. با توجه به اين واقعيت كه ما در جهانى زندگى مى كنيم كه مذاهب بسيارى در آن وجود دارد، اين تجربه ثابت كرد همه ما بايد حساست ديگران را مدنظر داشته باشيم )).
در حقيقت عذر خواهى سلمان رشدى ، مى توانست موضوع رسمى دولت انگليس در پى واكنش ملتهاى جهان و حكم امام (ره ) تلقى شود. در اسفند 1367، كشورهاى عضو سازمان كنفراس اسلامى در هيجدهمين اجلاس ‍ وزيران امور خارجه در رياض ، سلمان رشدى را مرتد لقب دادند و خواستار مبارزه با چاپ و انـتـشـار و ورود كـتـاب كـفـرآمـيـز آيـات شـيـطـانـى بـه كـشـورهـاى اسـلامـى شـدنـد. در اوايل فروردين 1368 متفكرين ، نويسندگان و خبرنگاران مصرى طى يك گردهمايى در قاهره ، سلمان رشدى را مرتد اعلام كردند و و خواستار اجراى حـكـم شرعى درباره او شدند. همچنين از اوايل سال 1368 موج چاپ و انتشار كتابهايى در رد كتاب آيات شيطانى در سراسر جهان شروع شد كه مى توان به كتاب آيه هاى ايمانى نوشته محمد ظهيرالدين قادرى اشاره كرد.
در سـوم اسفند 1367، در جريان اجلاس وزيران امور خارجه كشورهاى اروپايى تصميم گرفته شد كه كشورهاى عضو، نمايندگان سياسى خود را از ايران در اعراض به صدور حكم امام (ره )، عليه رشدى فرا خوانند.
در پاسخ به اين اقدام آيه الله خامنه اى رئيس جمهور وقت ايران روز بعد در پايان سفر خود به يوگسلاوى طى صاحبه ويژه اى در بلگراد اظهار داشتند:
مساءله سلمان رشدى هيچ راه حل ديگرى ندارد. تيرى است كه خوب شليك شده است و لاجرم به هدف خواهد خورد.
در نـهـم اسـفـنـد سـال 1367، مـجـلس شـورا، طـى جـلسـه فـوق العـاده اى بـا اعـلام ضـربـه الاجـل يـك هـفـتـه اى براى انگليس ، هر گونه رابطه سياسى با لندن را منوط به عذر خواهى مقامات انگليسى و تجديد نظر در مواضع غير اصولى نسبت به جهان اسلام و كتاب آيات شيطانى نمود.
وزيـر خـارجـه انـگـليس ضمن ابراز تاسف از انتشار كتاب رشدى ، خود و دولت متبوع خود را جدا از مسئوليت انتشار اين كتاب دانست . اما اين اظهارات و مـوضـعـگـيـرى ها چون فاقد عذر خواهى رسمى و علنى بود، ايران در 16 اسفند 1367، در پايان مهلت يك هفته اى ، رسما روابط ساسى خود را با انـگـليـس قـطـع كرد. با اين اقدام كه حاكى از ايستادگى و واكنش قاطع جمهورى اسلامى در برابر توطئه هاى ضد اسلامى است ، فروش ، تكثير و انـتـشار و ورود كتاب ضاله ، آيات شيطانى ، علاوه بر كشورهاى عضو كنفرانس اسلامى بتدريج در برخى از كشورهاى غير اسلامى نيز ممنوع شد و اين توطئه شوم فرهنگى كه عليه اسلام و مقدسات مسلمين طراحى شده بود، در نطفه خفه گرديد.
مبانى فقهى حكم
حكم تاريخى امام (ره )، داراى مبانى فقهى است و مورد قبول و اجماع علماى همه فرقه هاى اسلامى است كه مى توان تحت عنوانهاى زير به آنها اشاره كرد.
ارتداد
در كـتـاب آيـات شـيطانى اساسى ترين مقدسات اسلامى ، همچون قرآن كريم و پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مورد اهانت قرار گرفته است ، از اين رو مولف كتاب ، ارتداد خود را به اثابت رسانده است و حتى اين اهانت چنان واضح است كه شخصيتهاى سياسى و مذهبى غير مسلمان نيز آن را به صراحت اعلام كرده اند. در فقه اسلامى تصريح شده است كه ((يكى از راههاى ثبوت ارتداد، استهزاى دين و اهانت به آن است .))
در كتاب جواهر الكلام آمده است :(228)
يتحقق الارتداد بكل فعل صريحا على الاستهزاء بالدين و الاستهانه به .
ارتداد با هر عملى كه صراحت در استهزاء دين و توهين به آن داشته باشد، تحقق مى يابد.
دانشمندان اهل سنت نيز همين گونه نظر داده اند كه مسخره گرفتن دين كفر است ، چون نشانه انكار دين است .
الاستهزاء على الشريعه كفر ذلك من امارات التكذيب .(229)
استهزاء بر شريعت كفر است زيرا از نشانه هاى تكذيب است .
در كتب مختلف ، از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده كه فرمودن :
من بدل دينه فاقتلوه .(230)
هر كس دين خود را تغيير دهد او را بكشيد.
اهانت به پيامبر اسلام
رشـدى بـا نـوشـتـن ايـن كـتـاب بـه دشنام پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) و جسارت به حريم آن بزرگوار پرداخته است ، و كيفر چنين جنايتى در فقه اسلام قتل مى باشد كه مورد اتفاق نظر همه فرق اسلامى است .
در مـتـون فـقـه مـالكـيـه مـانند شرح كبير، آمده است : ((هر كس پيامبرى را ناسزا گويد، يا لعن كند، يا عيبى به او بگيرد، يا نسبت ناروايى به او بدهد، يا حق او را سبك بشمارد، يا يكى از مقامات عاليه او را مثل علم يا زهد انكار كند، بايد كشته شود، و از او تقاضاى توبه نمى شود، حتى اگر توبه نمايد توبه او قبول نخواهد بود، و حد الهى درباره او جارى مى شود.(231)
صـاحـب جـواهـر نـيـز مـى گـويـد: اگـر كـسـى بـه پـيـامـبـر نـاسـزا گـويـد، شـنـونـده مـى تـوانـد و بـلكـه بـر او واجـب اسـت كـه وى را بـه قتل رساند و هيچ گونه اختلافى در بين فقها درباره اين حكم وجود ندارد.(232)
اهانت به انبياى بزرگ
رشـدى بـه حـريـم مـقـدس بـرخـى ديـگـر از پـيـامـبـران (عـليـه السـلام ) هـمـچـون حـضـرت ابـراهـيـم و حـضـرت اسـمـاعـيل نيز جسارت كرده و زشت ترين اعمال را به آنها نسبت داده است و به تعبير امام (ره )، ((مساءله كتاب آيات شيطانى كارى حساب شده براى زدن ريشه دين و ديندارى و در راس آنها اسلام و روحانيت است .))
فتنه گرى و محاربه
تـاليـف آيـات شـيـطـانى تا وقتى كه به عنوان سند ارتداد نويسنده آن تلقى شود ، در حد يك گناه شخصى است كه كيفر آن مرگ است . ولى او با اهانت به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم )، گناه بزرگترى مرتكب شده است زيرا علاوه بر آنكه به كفر روى آورده است ، مقدسات مسلمين را مـورد هتك قرار داده ، به عنوان فتنه جو و محارب ، عامل اجراى طرحهاى توطئه آميزى مى شود كه دشمنان اسلام براى نابودى اين مكتب طراحى كرده اند و پرواضح است كه مبارزه برنامه ريزى شده عليه اسلام و طرح توطئه براى هجوم به مقدسات اسلامى ، جرمى به مراتب سنگين تر از ارتداد يا دشنام به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) تلقى مى شود. به عبارت ديگر، هر كس ‍ دست خود را در جهت ضربه زدن به اسلام به حركت در آورد، چه سلاح به كف داشته باشد و امنيت جامعه را ازبن ببرد و چه با قلم در صدد ضربه زدن به مبانى اعتقادى و فرهنگى مسلمانان باشد، محارب است ، تا جايى شيخ حر عاملى يكى از بابهاى حدالمحارب را باب قتل دعوت كنندگان به بدعت قرار داده است .(233)
قيام خونين مردم تبريز در چهلم فاجعه قم : 29 بهمن 1356
روز 29 بـهـمـن 1356، كـه مصادف با چهلم فاجعه قم و كشتار روحانيون و مردم در 19 دى بود، در بسيارى از شهرها و نقاط كشور به ياد و خاطره شهداى آن فاجعه خونين ، مجالس ختم و سوگوارى برگزار شد.
در شـهـر قـهـرمـان پرور تبريز نيز قرار بود راس ساعت 10 صبح مردم در مسجد قزللى (ميرزا آقا يوسف مجتهد) تجمع نمايند. دعوت از سوى آيه الله قاضى طباطبايى و ده تن ديگر از علماى تبريز صورت گرفته بود.
همچنين در 25 بهمن آيات عظام گلپايگانى و شريعتمدارى نيز به همين مناسبت اعلاميه هايى صادر و اين روز را عزاى عمومى اعلام كرده بودند.
در روز 29 بـهـمـن مـردم در حـالى كـه در مـسـجـد حـاج مـيـرزا آقـا يـوسـف مـجـتـهـد جـمـع مـى شـدنـد، در مقابل مسجد، اعلاميه ها را نيز مطالعه مى كردند.
سـرگـرد مـقـصـود حق شناس ، رئيس كلانترى بازار به همراه عده اى مامور سر مى رسد و به مردم اعلام مى كند كه متفرق شوند، اما مردم توجهى به اخـطـارهاى او نمى كنند. خادم مسجد كه قصد باز نمودن درب مسجد را بنا به دستور آيه الله قاضى طباطبايى داشت ، توسط مامورين از اين كار منع مـى شـود. تـعـدادى از جـوانان به طرف سرگرد حق شناس حرت مى كنند و از او مى خواهند تا درب مسجد جهت برگزارى مراسم باز شود. هيچكس به فـريـادهـاى "پـراكـنـده شـويـد" او تـوجهى نمى كند و او با لحن تند و زشتى خطاب به جوانان مى گويد. ((نمى شود. در اين طويله بايد بسته بماند!))
جوانى از غيرتمندان تبريز به نام محمد تجلا كه از پاره كردن اعلاميه و سخنان توهين آميز او به هيجان آمده بود، در مقام اعتراض به او بر مى آيد و با وى گلاويز مى شود. حق شناس اسلحه كمرى اش را مى كشد و سينه محمد را نشانه مى رود و اين جوان 22 ساله را به شهادت مى رساند.
مـردم خـشـمـگـيـن جـنـازه خـون آلود جـوان قـهـرمـان را بـرداشـتـه و بـه طـرف خـيـابـانـهـا بـه راه مـى افـتـنـد. كـم كـم در طول راه مردم معترض شهر به صف راهپيمايان مى پيوندند و بدين ترتيب قيام مردم آغاز مى شود.
يـحـيـى ليقوانى رئيس ساواك تبريز كه متوجه عادى نبودن اوضاع شهر شده و به گستردگى قيام واقف گشته بود، بلافاصله با تهران تماس مـى گـيـرد و كسب تكليف مى كند. شاه كه خبر قيام به او رسيده بود، در تماس با جمشيد آموزگار دستور حفاظت از پمپ بنزين ها، كارخانه ها، ادارات دولتـى و سـركـوب شـديـد را مـى دهـد و مـى گـويـد كـه هـر گـونـه مـقـاومـتـى سـركـوب گـرديـد. شـوراى امـنـيـتـى اسـتـان تـشـكـيـل جـلسـه مـى دهد و تصميم مى گيرند از نيروهاى ارتش و ژاندارمرى استفاده كنند و يگانهاى نظامى در سطح شهر مستقر شوند و براى اينكه نشان بدهند در سركوب جديت دارند دستور استقرار دو دستگاه تانك چيفتن ، دو دستگاه نفربر و يك دستگاه تانك اسكورپين را در سطح شهر مى دهند. هـمـچـنـيـن تصميم گرفته مى شود استاندار، سپهبد آزموده با آيه الله قاضى تماس بگيرد و بگويد كه مراسمى كه صبح بر پانشد ، مى تواند بعد از ظهر در مساجد مختلف برگزار شود، به شرطى كه مردم به رعايت نظم و آرامش دعوت شوند. در شهر جمعيت خشمگين ، ساختمان حزب رستاخيز تـبـريـز را تـصـرف مـى كـنند و خودروها و ساختمانهاى دولتى را به آتش مى كشند و بانكها را منصرف و پولهاى آنها را مى سوزانند. دانشجويان دانشگاه نيز به همراه مردم در اين قيام حضور پيدا مى كنند.
تـبـريـز در چـهـلم شـهـداى قـم بـه صـورت شهر جنگ زده در آمد. خيابانها از خون جوانان ، بازاريان ، دانشجويان و مردان و زنان رنگين شد و بدين ترتيب پس از فاجعه خونين قم ، جنايت ديگرى بر جنايتهاى رژيم افزوده شد.(234)
سرانجام ساعت 5 بعدازظهر، نيروهاى نظامى بر شهر مسلط شدند. در آمارى كه براى رئيس ساواك تبريز تهيه كردند، اين طور نوشته شده بود:
((581 نـفـر دسـتـگـيـر، 9 نـفـر كـشـتـه ، 118 نـفـر زخـمـى ، 3 دسـتـگـاه تـانـك ، 2 سـيـنـمـا، يـك هتل ، كاخ جوانان ، حزب رستاخيز و تعدادى اتومبيل شخصى و دولتى به آتش كشيده شدند.))
چـنـد روز بـعـد تـعـداد كـشـتـه شـدگـان تـبـريـز بـه 13 نـفـر رسـيـد، كـنـسـول آمـريـكـا در تـبـريـز كـه تـمـام حـوادث را دنبال مى كرد، در واپسين ساعتهاى روز 29 بهمن 1356، اين يادداشت را به سفارت امريكا در تهران مخابره كرد:
((بـيـشـتـر تـظـاهـر كـنـنـدگـان را مـردان جـوان تـشـكـيـل مـى دهـنـد و اهـدافـشـان مـظـاهـر جـامـعـه غـيـر مـذهـبـى از قـبـيـل سـينماها و كلوپهاست . نيروهاى اجتماعى و مذهبى حالتى در آمده اند كه كنترلشان آسان نيست . شاه (شايد) با تعويض ‍ استاندار آذربايجان و تـحـت انـضـبـاط در آوردن سـاواك و مـقـامـات پـليـس ايـن اسـتـان بـه شـورشـهـاى تـبـريـز واكـنـش نـشـان دهـد. بـا ايـن حال چهل روز بعد، باز هم در شهرهاى مختلف ايران تظاهرات و خشونتهايى به وقوع خواهد پيوست .))
رئيس شهربانى تبريز به جرم سهل انگارى ، معزول و به تهران احضار و استاندار هم بر كنار گرديد.
كـشـتـار مـردم تـبـريـز شـاه را غـافـلگـيـر كـرد، چـون او كـه بـه نظر خود توانسته بود پرده اى ضخيم بر روى فاجعه قم بكشد حتى اقدام دبير كل سازمان ملل را به سود مردم تبريز بكلى دست و پاى خود را گم كرد.
پيام امام خمينى (ره ) به مردم آذربايجان (235)
بسم الله الرحمن الرحيم
سـلام بـر اهـالى شـجـاع و مـتـديـن آذربـايـجـان عـزيـز. درود بـر مـردان بـرومـنـد و جـوانـان غـيـرتـمـنـد تـبـريـز. درود بـر مـردانـى كـه در مـقـابل دودمان بسيار خطرناك پهلوى قيام كردند و با فرياد "مرگ بر شاه " خط بطلان بر گزافه گويى هاى او كشيدند. زنده باشند مردم مجاهد عـزيـز تـبـريـز كـه با نهضت عظيم خود، مشت محكم بر دهان ياوه گويانى زدند كه با بوقهاى تبليغاتى ، انقلاب خونين استعمار را كه ملت شريف ايران با آن صد در صد مخالف است ، انقلاب سفيد شاه و ملت مى نامند و انى نوكر اجانب و خود باخته مستعمرين را نجات دهنده ملت مى شمارند.
مـردكـى نـجـات دهـنـده كـشـور اسـت كـه مـخـازن بـزرگ ثـروت ايـن مـلت مـظـلوم را دو دسـتـى تـقـديـم اجـانـب نـمـوده و آن پـول نـا چـيز را كه مى گيرد تقديم مى كند و در مقابل آهن پاره هايى مى گيرد كه هيچ دردى از ملت دوا نمى كند!! آن شخصى نجات دهنده است كه با مصونيت دادن اتباع اجانب ، كشور را از حيثيت ساقط و به شكل مستعمره عقب افتاده در آورده است !!
مـردكـى حـافـظ آزادى مـلت اسـت كـه در سـرتـاسر كشور، احدى را حق يك كلمه حقگويى و انتقاد نمى دهد و پليس ننگينش بر سر اين ملت مظلوم سايه افكنده !! شاهى عدالت گستر است كه در هر چند گاهى با قتل عام ، ملتى را به عزا مى نشاند!!
مـن نـمـى دانـم بـا چـه زبـانـى بـه اهـالى مـحـتـرم تـبـريـز و بـه مـاران داغـديـده و پـدران مـصـيـبـت كـشـيـده تـسـليـت بـگـويـم ، بـا چـه بـيـان ايـن قـتـل عامهاى پى در پى را محكوم كنم . من از مقدار جنايات و عدد مقتولين و مجروحين اطلاع صحيح ندارم . ولى از بوقهاى تبليغاتى معلوم مى شود كه جنايتها بيش از تصور ماست . با اين وصف ، شاه افراد پليس را كه به قتل عام به دلخواه او دست نزده اند، به محاكمه مى خواهد بكشد.
خاطره بسيار اسف انگيز قم هنوز ما را در رنج داشت كه فاجعه بسيار ناگوار تبريز پيش آمد كه هر مسلمى را رنج داد و ما را به سوگ نشاند. من به شـمـا اهـالى مـعـظـم آذربـايجان نويد مى دهم ، نويد پيروزى نهايى . شما آذربايجانيان غيور بوديد كه در صدر مشروطيت براى كوبيدن استبداد و خاتمه دادن به خودكامگى و خود سرى سلاطين جور به پاخاستيد و فداكارى كرديد. استبداد محمدرضاخان پهلوى و پدر روسياهش روى سلاطين مستبد را سفيد كرد. تاريخ ايران به ياد ندارد اين چنين سفاكى و قتل عام پى در پى را كه به دست اين ياغى سفاك انجام مى گيرد.
تـاريـخ مـشـروطيت به ياد ندارد اين چنين مجلس سنا و شورا را كه اهالى محترم متدين آذربايجان را مشتى اوباش و بى دين معرفى كند. از مجلسى كه دسـت نـشـانده شاه است ، بيش از اين توقع نيست . اكنون بعد از آن همه كشتار خونخواريهاى شاه ، مشتى سازمانى را با كارگران مجبور با سر نيزه در گوشه كنار كشور به راه انداخته و با عربده كشيدن و به نفع دستگاه جنايت و خيانت ، تظاهرات به راه انداختن مى خواهند لكه هاى ننگ را از سر و صورت اين مستبد خونخوار شستشو كنند، غافل از آنكه با آب زمزم و كوثر محو نخواهد شد. تاريخ ، رنجيهاى ملت و ستمكارى و جنايات اين پدر و پسر را ضبط كرده و در فرصتى منتشر خواهد كرد.
مـن اكـنون كه مشغول نوشتند اين ((غمنامه )) هستم ، نمى دانم كه به برادران عزيز تبريزى ما چه مى گذرد. آيا شاه به جنايات خود ولو موقتا خـاتـمـه داده اسـت يا نه ؟ و يا مى خواهد پس از آن قتل عام ، بازماندگان را چنان سركوبى كند كه نفسها قطع شود؟ لكن بايد بداند كه دير شده ، ملت ايران راه خود را يافته و از پاى نمى نشيند تا جنايتكاران را به جاى خود بنشاند و انتقام خود و پدران خود را از اين دودمان سفاك بگيرد.
بـا خـواسـت خـداونـد قـهار، اكنون در تمام كشور صداهاى ضد شاهى و ضد رژيمى بلند است و بلندتر خواهد شد و پرچم اسلام بر دوش روحانيون ارجمند براى انتقام از اين ضحاك زمان به اهتزاز خواهد در آمد و ملت اسلام يكدل و يك جهت به پاس از مكتب حياتبخش قرآن ، آثار اين رژيم ضد اسلامى و مروج زردشتى را محو خواهد كرد.
اليس الصبح بقريب
اهـالى مـعـظـم و عـزيـز آذربـايـجـان - ايـدهـم الله تـعـالى - بـدانـنـد كـه در ايـن راه حـق و اسـتـقـلال و آزادى طـلبـى و در حـمـايـت از قرآن كريم تنها نيستند، شهرهاى بزرگ چون شيراز، اصفهان ، اهواز و ديگر شهرها و مقدم از همه قم مركز روحـانـيـت و پـايـگـاه حـضـرت صـادق - سـلام الله عليه - و تهران بزرگ با آنها هم صدا و هم مقصد و همه و همه در بيزارى از دودمان پليد پهلوى شـريـك شـمـايـنـد. امـروز شـعـارهـا در كـوچـه بـرزن هـر شـهـر و هـر ده در "مـرگ بـر شـاه " اسـت و هـر چـه عمال كثيف كوشش مى كنند كه جنايات را از مركز اصلى كه شاه است منحرف و به دولت يا ماءموران متوجه كنند، كسى نيست كه باور كند.
عـجـب آنـكـه از قـرار مـسـمـوع هـيـاءتـى از دسـتـگـاه بـه آذربـايـجـان آمـده اسـت كـه بـيـحـبـرى شـاه را از ايـن جـنـايـت اعـلام كـنـد و آن كـس كـه احتمال آن را بدهد، كى است جز سازمانها و اعضاى مجلسين كه آنها هم احتمال نمى دهند و تظاهر به خلاف مى كنند...
رويدادهاى اسفند
ارتحال آيه الله ميرزاى شيرازى : 1 اسفند /1273 24 شعبان 1312
يكى از بزرگترين شخصيتهايى كه تاءثير فراوانى بر روند حركت اسلامى در ايران گذاشت ، "آيه الله سيد حسن شيرازى " معروف به "ميرزاى شيرازى " است .
مـيـرزاى شـيـرازى در 15 جـمـادى الاولى سـال 1230 قـمرى ، در شيراز پا به عرصه وجود نهاد. پدرش را كه "ميرزا محمد شيرازى " نام داشت ، در كـودكـى از دست داد و سپس ، تحت سرپرستى دايى خود به نام "مجدالاشرف " قرار گرفت . مجدالاشرف كه به هوش سرشار ميرزا واقف شده بود، معلمى برايش انتخاب كرد تا به او خواندن و نگارش فارسى را آموزش دهد. ميرزا در 8 سالگى تحصيلات مقدماتى را به پايان رسانيد و پس از فراگيرى فقه و اصول ، در 12 سالگى پاى درس "شيخ محمد تقى "، يكى از مدرسان شيراز نشست و سپس به مدرسه "صدر" اصفهان رفت و در آن جـا بـه فراگيرى علوم عقلى و نقلى پرداخت . ميرزاى شيرازى مدت 10 سال از عمرش را در اصفهان به كسب علوم پرداخت . در آغاز از محضر علماى بـزرگـوارى چـون مـرحـوم شيخ محمد تقى اصفهانى ، ميرزا حسن خاتون آبادى و علامه شيخ محمد ابراهيم كلباسى (كرباسى ) كسب فيض كرد و در سـال 1259 قـمـرى ، بـه "نـجف " هجرت كرد. در نجف با عالم بزرگوار و فقيه توانا "شيخ مرتضى انصارى - رحمه الله عليه - آشنا شد و چون آنچه مى خواست در وجود شيخ يافت ، از بازگشت به اصفهان منصرف شد.
نقل كرده اند كه شيخ مرتضى انصارى علاقه وافرى به ميرزا داشت ، بطوري كه بارها مى گفت : "من درسم را براى سه نفر مى گويم : ميرزا حسن شيرازى ، ميرزا حبيب الله رشتى و آقا حسن تهرانى نجم آبادى .(236)
پس از در گذشت شيخ انصارى ، مردم براى كسب تكليف جهت مرجعيت ، نزد شاگردان وى رفتند. علما و فقها پس از مدتى مذاكره با يكديگر، سرانجام به مـرجـعـيت ميرزاى شيرازى راءى دادند. ولى ميرزا از قبول مرجعيت سر باز زد و آيه الله شيخ حسن نجم آبادى را فقيه زمان و از خويش شايسته تر اعـلام كـرد. آيـه الله نـجـم آبـادى نـيـز مـيـرزا را برتر از خود دانست و گفت : "به خدا قسم ! اين امر بر من حرام است . "(237) در نهايت ، ميرزاى شيرازى مسؤ وليت خطير مرجعيت و رهبرى شيعيان جهان را بر عهده گرفت .
سيد محسن امين در كتاب اعيان الشيعه مى نويسد:(238)
((او يـكـى از بـزرگـان و مـشـاهـيـر مـدرسـيـن در عـلم اصـول و مـربـى علما بود. از حوزه درس ايشان اكثر فقهاى عصر كه شاگرد او بودند، فارغ التحصيل شدند. علاوه بر اين ، ايشان از علماى مجدد اسلام به حساب مى آيد. وى از نبوغ سياسى ويژه اى برخوردار بود. علامه سيد حسن صدر كه خـود يـكـى از مـجـتـهـديـن بـزرگ كـاظـمـيـن و از شـاگـردان بـزرگ مـيـرزا بـوده اسـت در كـتـاب خـود ((تـكـمـله امـل الآمـل )) درباره سيد حسن شيرازى مى نويسد: او مجدد احكام (اسلامى ) بود و تدبير و انديشه سياسى او سياستمداران را متحير مى كرد و علما و سلاطين در امور سياسى به او رجوع مى كردند.))
شيخ ذبيح الله محلاتى در كتاب "مئآثر الكبراء فى تاريخ سامراء" درباره فعاليتهاى اجتماعى ميرزاى شيرازى مى نويسد:(239)
((هـنگامى كه در سال 1870 نجف را قحطى فرا گرفت ، مرحوم سيد حسن شيرازى اقدام به خريد و توزيع مواد غذايى ميان كليه ساكنان اين شهر كـرد و پـس از آنـكـه در سـال 1874 مـيـلادى بـه سـامـراء عـزيـمـت كـرد تـا واپـسـيـن دم حـيـاتـش در سال 1895 براى آبادانى اين شهر تلاش نمود. وى بر روى رود خانه سامراء پلى احداث كرد كه ده هزار روپيه هزينه در برداشت . علاوه بر اين ميرزاى شيرازى زندگانى تعداد زيادى از نيازمندان اين شهر را كه سنى مذهب بودند، تاءمين مى كرد.))
سيرت ميرزا در دوران زعامت
مرحوم شيخ آقابزرگ تهرانى در اين باره چنين مى گويد:(240))) آن جناب در خوش برخوردى ، خوش سليقگى و شيرينى گفتار نمونه نداشت . در بـرخـورد بـا هـر كس ، آن چنان كه شايسته او بود حقش را ادا مى كرد، بطورى كه شخص مزبور در هنگام جدا شدن از ميرزا، در نهايت شادمانى و رضايت ، ايشان را ترك مى گفت .
هـيـچ كـس بـه سـعـه صـدر او نـبـود. وارد شوندگان و ملاقات كنندگان او بسيار زياد بودند و در ميان آنها از مؤ من و منافق ، خائن و امين ، درستكار و تبهكار ديده مى شدند و ايشان با هر كدام بنا بر شاءن و منزلتشان سخن مى گفت .
بـه خـدا قسم بر مستحق ناسزا هم يك كلمه زشت ادا نمى كرد و روى كسى را هرگز درهم و تيره نمى ساخت . خطاكار را جز به احسان پاداش نمى داد، بـلكـه به عكس ، به نيكوترين زبان همراه تبسم و عذرطلبى با او به تكلم مى نشست و اين همان خلق عظيمى است كه از پيامبر عظيم الشاءن اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) به ارث برده بود.
وقـتـى بـه چـهـره كـسـى نـظـاره مـى كـرد بـه حـقـيـقـت وجود او معرفت مى يافت . تفرسات و واقع بينيهاى او را حكايتى است . تو گويى كه خداوند عقل و فهم و تيزبينى خاص او را به هيچ يك از معاصرانش نداده بود))
افـراد زيـادى در طـول عـمر با بركت ميرزا بهره هاى علمى و معنوى سرشارى از وجود او بردند كه تعداد افراد بر جسته آنها به بيش از 370 نفر مـى رسـد.(241) آخـونـد مـلا مـحـمـد كـاظم خراسانى و سيد محمد كاظم يزدى كه هر دو از مراجع بزرگ تقليد زمان خويش بودند، از جمله شاگردان برجسته ميرزاى شيرازى مى باشند.
تاءليفات
ميرزا به جهت اشتغال به تدريس و به ويژه امور رهبرى ، كمتر تاءليفى از خود بر جاى گذاشته است . تاءليفات آن بزرگوار عبارتند از:
1- كتابى در طهارت (تا مبحث وضو).
2- رساله اى در رضاع .
3- كتابى در فقه از اول مكاسب تا آخر معاملات .
4- رساله اى در اجتماع امر و نهى .
5- خلاصه اى از افادات استاد بزرگوار شيخ مرتضى انصارى .
6- رساله اى در مشتق .
7- حاشيه اى بر نجات العباد.
8- تعليقى بر كتاب معاملات آقا وحيد بهبهانى براى مقلدين .

next page

fehrest page

back page