next page

fehrest page

فهرست مطالب 
پيشگفتار
1 O جغرافياى ايران
منابع آبى ايران
منابع زيرزمينى ايران
شرايط جغرافيايى ايران
2 O مهاجرت اقوام آريايى
لولوييان
گوتيان (قوطيان )
تيپورى ها
كاسيان
مانناها
كادوسيان و گيل ها
ماردها يا آمارت ها
3 O عصر اوستايى
زندگانى زرتشت
زرتشت و گات ها
خانواده و حكومت در اوستا
طبقات
4 O حكومت هاى ناحيه اى قبل از هخامنشيان
عيلام و ماد
دولت عيلام
حدود جغرافيايى
حكومت عيلام
زندگى اقتصادى و اجتماعى عيلام
دين عيلام
دولت مادها
حدود جغرافيايى
سازمان اجتماعى ماد
سازمان حكومت در ماد
دين ماد
زبان مادها
انقراض ماد و تاسيس امپراتوران هخامنشيان
5 O امپراتورى هخامنشيان
حدود جغرافيايى
قوانين
دين
ماليات
نظام پولى
خانواده و تعليم و تربيت
طبقات اجتماعى
پيشه وران و سازمان هاى صنعتى
6 O سلوكيان
تشكيلات ادارى سلوكيان
شهرسازى و بازرگانى
7 O پارتيان (اشكانيان )
سازمان حكومت
بردگى در عهد اشكانى
دين اشكانيان
موقعيت اجتماعى زن در دوران پارتيان
8 O ساسانيان
تشكيلات دولت ساسانى
حيات اقتصادى و اجتماعى در دوران ساسانيان
ماهيت اجتماعى رستاخيز مانى
ماهيت رستاخيز مزدك و مزدكيان
نتايج جنبش مزدك
اساس تمثيلى مزدك از جهان
خانواده در دوره ساسانيان
دين در دوران ساسانيان
عوامل سقوط ساسانيان
9 O ورود اسلام به ايران و اثرات آن
علل نفوذ اسلام در ايران
خلفاى راشدين
10 O دولت اموى
وضع ادارى دوره بنى اميه
موالى و بنى اميه
نهضت شعوبيه
انواع مالكيت زمين در دوره امويان
نظام ماليات هاى ارضى در زمان دولت اموى
عوامل انحطاط و سقوط دولت اموى
11 O قيام ابومسلم و انتقال قدرت به عباسيان
12 O ايران در زمان حكومت عباسيان (132 - 656 ه .ق .)
ساخت اجتماعى طبقات در دوره عباسيان
نظام ديوانى در زمان عباسيان
توسعه مالكيت زراعى در زمان خلافت عباسى
ماليات در زمان عباسيان
موجبات ثروت عباسيان
موجبات كمى هزينه ها
موجبات فزونى هزينه ها
علل سقوط عباسيان
13 O حكومت طاهريان
14 O صفاريان
15 O حكومت سامانيان
علل رشد ديوان سالارى
دستگاه ادارى و دربار سامانيان
ماليات در دوره سامانيان
عوامل سقوط سامانيان
16 O دولت غزنويان
موقعيت طبقات در دوره غزنويان
قرمطيان
سركوبى و كشتار قرمطيان رى
نظام مالى غزنويان
منابع پنج گانه ى درآمد غزنويان
ديوان ها در زمان غزنويان
ارتش در زمان محمود غزنوى
علل انقراض غزنويان
17 O آل بويه
18 O حكومت سلجوقيان
تقسيم بندى دوران حكومت سلجوقيان
دوره ى اول
دوره ى دوم
تشكيلات كشورى :ديوان مركزى و مامورين آن
نقش علما و قضات و چگونگى تاسيس نظاميه ها
اسماعيليان و سلجوقيان
انگيزه هاى اجتماعى نهضت اسماعيليان نزارى
پايگاه اجتماعى اسماعيليان نزارى
روش هاى مبارزاتى اسماعيليان نزارى
علل انقراض دولت سلجوقيان
دولت هاى كوچك سلجوقيان (اتابكان )
19 O حكومت خوارزمشاهيان
خوارزمشاهيان و موقعيت ممالك اسلامى
علل زوال امپراتورى خوارزمشاهى
علل پيشرفت چنگيز و مغولان
20 O حكومت مغول در ايران
ديوان در زمان ايلخانان مغول
مناصب شرعى
ماليات و خراج در زمان مغول
اصلاحات غازان خان
انواع مالكيت هاى زمين در زمان مغول
طبقات در عهد مغول
ارباب جزاف - تجار - دلالان - روحانيون - زمينداران بزرگ - عوام
سيرى پيرامون نهضت تصوف در ايران
نهضت سربداران خراسان
علل فروپاشى و زوال سربداران خراسان
قيام مرعشيان
قيام محمد تارابى
21 O دولت تيموريان
جانشينان تيمور
تقسيم بندى و نظام اجتماعى دوره ى تيمورى
اوضاع تشكيلات ادارى و كشورى و لشكرى و ماليات در زمان تيموريان
قضاوت در دوره تيمورى
هنر در دوره تيمورى
22 O حكومت تركمانان قراقويونلو و آق قويونلو
نظام حكومتى ، سازمان ارتش و تشكيلات ادارى
23 O زمينه ظهور سلسله صفوى
نفوذ معنوى خاندان صفوى
تشكيل دولت صفويه
ساختار اجتماعى دولت صفوى
انواع مالكيت ارضى در دوره صفوى
موقعيت كشاورزان
تظلم خواهى مردم
هرم طبقاتى در دوره صفويه (شاه عباس اول )
جنبش هاى دوره ى صفوى
1 - تقطويان
2 - اكراد يزيدى
3 - نهضت مشعشعيان
4 - جنبش تبريز
5 - جنبش گيلان
اصلاح سازمان هاى لشكرى ، كشورى و روحانيت
مناصب روحانيون
منصب هاى ديوانى و دربارى
صاحب منصبانى كه عنوان مقرب الخاقان و مقرب الحضرت داشتند
ساير مناصب
علل سقوط دولت صفويه
24 O زمينه تشكيل دولت افشاريه
تشكيل دولت نادرشاه افشار
موقعيت نظام ارضى
ارتش در دوره ى افشاريه
دين و مذهب در دوره نادرى
سازمان كشورى و ادارى در عصر افشاريه
باب اول (قضات )
باب دوم - امرا
باب سوم
باب چهارم
باب پنجم
باب ششم
ايران بعد از مرگ نادر
25 O تشكيل دولت زنديه
سازمان ادارى
قضاوت
سياست مذهبى در دوره زنديه
هزينه زندگى در زمان زنديه
زوال دولت زنديه
26 O دولت قاجاريه
آغاز حكومت قاجاريه
مناصب و مشاغل عالى و دربارى در دوره قاجار
جمعيت ايران در دوره حكومت قاجار
درآمد منابع و مصنوعات دولت دوره قاجاريه
الف - ماليات يا درآمد ثابت
عايدات نامرتب
تغيير و تحول وضعيت ارضى در دولت قاجاريه
سياست جابجايى عشاير به منظور تضعيف قدرت آنان
قضا در دوره قاجاريه
نحوه ملك دارى در دوره قاجاريه
املاك سلطنتى
تيول ها
موقوفات
املاك خصوصى
ارزش در دوره قاجاريه
ماموريت گاردان و تشكيل ارتش در زمان قاجار
پيشگفتار 
ايران در روند چندين هزار سال تاريخ خويش ، به دليل موقعيت جغرافيايى ويژه اش - پل ارتباطى ميان اقوام شرق و غرب - نقش مهمى را در روابط اجتماعى ملل ايفا نموده است . همين امر باعث شده است تا در جاى جاى اين سرزمين پهناور، اقوام مختلف همواره در تردد باشند و بعضا در موقعيت مناسب در منطقه اى از اين سرزمين براى خود حكومتى ايجاد نمايند. برخورد اين حكومت ها با يكديگر و تاثير و تاثر پذيرى از همديگر در روابط اجتماعى ، گاه باعث جذب و مستهلك شدن قومى در قوميتى ديگر و گاه در نشيب و فرازهاى تاريخى باعث اضمحلال كامل آنان شده است . اما همين فرايندهاى اجتماعى نيز باعث دوام و بقاى چندين هزار ساله سرزمين ايران گرديده است . به طورى كه دانشمندان ، اين سرزمين را يكى از هفت منطقه ى تمدن ساز بشرى به حساب مى آورند.
نگارنده سعى نموده است در جلد اول كتاب تحت عنوان تاريخ اجتماعى از آغاز تا انقلاب مشروطيت ايران ، با بهره گيرى از منابع مختلف ، اعم از دست اول يا غيره ، در چهارچوب عمل انسان ها و روابطى كه آنان با طبيعت و بين خود به منظور ارضاى نيازهاى زندگى ايجاد كرده اند را روشن سازد و در اين راستا، انگيزه هاى انسانى و نتايج اعمال آنان كه همواره مستلزم توجه به وابستگى متقابل روابط اجتماعى است و قوانينى كه به دگرگونى هاى تاريخى نظم مى بخشد و از خلال اين روابط مشخص و روشن مى شوند را مورد بحث قرار دهد.
اميد است مشتاقان و پويندگان تاريخ ايران بتوانند از اين مجموعه بهره بردارى نمايند و در دستيابى به شناخت بهتر و كامل تر از هميارى دريغ نورزند.
در خاتمه از آقايان آذرخش بيدارى ، ويراستار و سيروس نوذرى ، سروش ‍ يكرنگيان ، نسخه پردازان ، كه در امر ويرايش و نسخه پردازى و نمونه خوانى اين كتاب زحمات فراوانى را متقبل شدند سپاسگزارى مى شود.
حروف نگارى ، طراحى صفحات و صفحه بندى اين كتاب مرهون عنايت مدير و كاركنان موسسه نشر و حروفچينى نخستين مى باشد كه صميمانه ترين سپاس ، نثارشان باد.
دكتر عزت الله نوذرى
شيراز
پاييز 1379
1 O جغرافياى ايران 
فلات ايران كه محدوده ى طبيعى و پهنه ى بزرگ رويدادهاى تاريخ اقتصادى - اجتماعى ايران و مركز فعاليت قوم ايرانى بوده است ، از شرق و غرب بين دره ى سند و سرزمين ميان رودان (بين النهرين ) و از طرف شمال ، بين تركمنستان و درياى خزر و ماوراى قفقاز و آمو دريا (رود جيحون )، از طرف جنوب ، به خليج فارس و درياى عمان منتهى مى گردد كه مجموعا حدود 000/600/2 كيلومتر مربع مساحت آن مى باشد كه قريب 63 يا 000/648/1 كيلومتر مربع آن ، مساحت ايران كنونى است .
سرزمين كنونى ايران از نظر شرايط مختلف جغرافيايى ، يعنى پستى و بلندى زمين ، آب و هوا و اقليم ، ميزان رطوبت ، نوع گياهان و جانداران ، استعداد خاك و منابع زير زمينى داراى وضع بسيار متفاوت مى باشد.
در ايران ، از نظر پستى و بلندى سه رشته كوهستان وجود دارد: در شمال ، رشته جبال البرز كه از دنباله ى كوه هاى قفقاز و ارمنستان منشعب مى شود و تا ساحل جنوبى درياى خزر و سپس شمال خراسان امتداد مى يابد. بلندترين ارتفاع جبال البرز، قله ى آتشفشان دماوند با (654/5) متر ارتفاع مى باشد و به وسيله ى كوه بابا كه در شمال افغانستان واقع و بلندترين قله ى آن (964/4 متر است كه همه ى فصول سال از برف پوشيده مى باشد) به كوه هاى هندوكش و در ادامه به هيماليا مى پيوندد.
از شمال غرب ايران رشته كوه هاى زاگرس شروع و پس از عبور از غرب و جنوب ، در امتداد خليج فارس ، به درياى عمان مى رسد و به موازات ساحل اقيانوس هند تقريبا تا مصب رود سند امتداد مى يابد. (1) اين رشته كوه ها در ايران هزار كيلومتر طول و تا دويست متر عرض دارد. (2)
گذشته از اين دو ناحيه كوهستانى ، نواحى كوه هاى مركزى و كوه هاى مرزى را در مشرق بايد ذكر كرد كه اغلب كوه هاى اين نواحى ، به عكس ارتفاعات شمال و غرب ، باير و برهنه بوده و كمتر گياه دايمى در آن ها مشاهده مى شود.
اين رشته كوه ها كه در دو جانب فلات ايران كشيده شده اند، متعلق به دوران سوم زمين شناسى مى باشند كه داراى ذخاير بسيار گرانبها هستند كه حتى در جهان باستان نيز ارتش آن شناخته شده بوده است . به طورى كه محققين در مورد سير تكوينى اين ناهموارى ها اظهار نظر مى نمايد، يك دوم مساحت ايران را كوهستان تشكيل مى دهد كه با پيدايش كوه هاى جنوب اروپا و آسيا همزمان بوده است . دو عامل در شكل گيرى اين كوه ها موثر بوده اند: يكى عامل معرفت الارضى قاره ى اروپا و آسيا و ديگرى ، امواج آتشفشانى ها.
وضع استقرار زمين ايران ، يعنى سراشيبى زمين با شيبى ملايم از جنوب به طرف شمال قرار گرفته است . در حالى كه بلندى زمين در كرمان از سطح دريا 659/1 متر، شيراز 530/1، تهران 160/1، مشهد 039/1 و تبريز 340/1 متر است ، فرازى اصفهان و يزد 590/1 متر مى باشد.
مركز اين فلات را بيابانى پهناور در بر گرفته كه فرورفتگى آن از نواحى اطراف بيش تر است ، اما فرازى آن 609 متر بالاتر از سطح درياست .
فلات ايران را دره هايى تشكيل مى دهد كه تا حد زيادى پر از لايه هاى رسوبى است كه به طور يكنواخت بر روى هم قرار گرفته اند و در پايين ترين لايه ، آميخته اى به هم فشرده از ريگ و شن و خاك است و مى توان از ميان آن ، بى آن كه به لايه ى ديگرى برخورد، چاه ها و دالان هاى زيرزمينى حفر كرده از اين رو، ظاهرا فلات ايران پيش از دوران چهارم زمين شناسى زير آب بوده است .
نواحى مركزى ايران فوق العاده خشك و كويرى است كه از اين ميان ، كوير مركزى خشك ترين نقطه ى كره ى ارض مى باشد و كوه هاى مرتفع اطراف آن مانع رسيدن ابرها به درون فلات مى شوند.
كوير نمك از نظر ساختمانى ، با كوير لوت تفاوت بسيار دارد، چه كوير لوت حفره اى است كه در اثر شكستگى طبقات زمين احداث شده در حالى كه كوير نمك يك چاله ى بزرگ زمين شناسى مى باشد.
قسمت اعظم كوير نمك را شن و سنگ ريزه پوشانده است كه اغلب دستخوش باد قرار مى گيرد و توفان هاى شديد، شن هاى آميخته به نمك را مانند امواج دريا به حركت درآورده ، گاهى تپه هاى طولانى تا ارتفاع چهل متر از خود به جاى مى گذارد.
اين تپه هاى شنى كه در اثر وزش باد تغيير مكان مى دهند به تپه هاى ريگ روان معروف است و براى كاروان ها و آبادى هاى اطراف كوير خطرناك مى باشد.
مقدار بارندگى در اين نواحى حدود 100 ميليمتر و اختلاف درجه حرارت در شبانه روز در طول سال ، خيلى زياد - بين صفر تا هفتاد درجه - مى باشد.
به نظر مى رسد عواملى كه در كيفيت آب و هواى ايران موثر مى باشد، مى توان به دو دسته تقسيم نمود: دسته اصلى و دسته فرعى .
دسته اصلى مانند: عرض جغرافيايى ، حرارت ، جريان هاى هوايى ، رطوبت و باران دسته فرعى مانند: درياها، پوشش گياهى و از اين قبيل .
منابع آبى ايران  
شبكه آب هاى روان ايران در وسعت بسيار زيادى در سطح ايران پراكنده است و مى توان آن ها را از نظر مقدار آبه به دو دسته تقسيم نمود: اول ؛ آب هاى روان يا رودهاى دايمى كه پيوسته و به طور دايم در بستر رودها جريان دارد و داراى آبگير مشخص مى باشند. دوم ، رودهاى موقت يا فصلى (موسمى ) كه در فصول پرباران داراى آب بوده و در ساير فصول كم آب ، بلكه خشك مى باشند و برخى داراى آبگير مشخص هم نيستند.
رودهايى كه در خاك ايران جريان دارند و به درياى خزر مى ريزند، عبارتند از رود ارس ، سفيد رود، رود چالوس ، رود سه هزار، رود هراز، رودخانه بابل ، رود تالار، رود تجن ، رود گرگان ، رود اترك ، رود قره سو و رود نكا. علاوه بر رودهاى مذكور، رودهاى كوچك ديگرى در حوزه ى آبريز درياى خزر جريان داشته و به دريا مى ريزند كه از ميان آن ها، آن دسته را كه فقط از نظر ماهيگيرى و آبيارى داراى اهميت مى باشند مى توان به شرح زير نام برد:
بالهارود، آستارا رود، شقا رود، طالش رود، شلمان رود، سياهكل رود، كيارود، صفا رود، تشتارود، سرداب رود، خير رود، كلارود، گرماب رود و چند رود كوچك ديگر.
مهم ترين رودهاى حوضه ى آبريز خليج فارس را مى توان به شرح زير برشمرد:
اروند رود، رود گاماساب ، رود كارون ، رود دز، رود جراحى ، ورد هنديجان ، رود دلكى ، رودمند، رودهاى شور و ميناب ، رودهاى مهران و تابنده .
حوضه ى رودخانه هاى داخلى و كنارى ايران عبارتند از: زرينه رود، سيمينه رود، تلخ رود، صافى رود، جاجرود، رود كرج ، رود شور، رود مسيله ، زاينده رود، رود كر كه به ترتيب به آبريزهاى درياچه ى اروميه ، آبريز حوضه ى مسيله ، آبريز درياچه ى حوض السلطان و حوض مره ، آبريز باتلاق گاوخونى و آب ريز درياچه ى بختگان مى ريزند.
منابع زيرزمينى ايران  
ايران داراى منابع زيرزمينى ، ذخاير بسيار غنى نظير آهن ، مس ، قلع ، سرب ، نفت ، ذغال سنگ ، اورانيوم ، طلا، نقره و سنگ هاى قيمتى مانند فيروزه ، سنگ لاجورد و عقيق مى باشد كه از دوران هاى قديم مورد استفاده بوده و توجه ملل باستانى نظير آشور را به خود جلب مى كرده است .
نفت و گاز كه مهم ترين ذخيره تحت الارضى ايران مى باشند داراى مقام ويژه اى در اقتصاد ايران بوده و بنابر آخرين برآوردهاى كان هان ايران ، داراى حدود يازده ميليارد تن ذخيره نفتى مى باشد كه معادل 13 نفت جهان و نزديك به 25 ذخيره ى نفتى كشورهاى خاورميانه است .
شرايط جغرافيايى ايران  
شرايط جغرافيايى بسيار متفاوت و مختلف ايران كه در حقيقت وضعيت يك شبه قاره را به آن داده است عامل بسيار مهم در مسير وقايع و رويدادهاى تاريخ اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى اين سرزمين بوده است .
خاك ايران به دليل وسعت و موقعيت استراتژيك اش ، شرق و غرب جهان باستان را به يكديگر متصل مى نمود و از اين طريق ، علاوه بر اين كه سبب انتقال فرهنگ و تمدن شرق و غرب گرديد، در عرصه ى اقتصادى و روابط بازرگانى و تجارى ، نقش بسيار مهمى را ايفا مى نمود. (3)
از سوى ديگر شرايط بسيار متفاوت و متغير آب و هوايى ايران سبب گرديده كه اقوام مختلف اين سرزمين در شرايط كاملا متفاوت از يكديگر، با فرهنگ هاى گوناگون و متنوع به سر برده و هر يك داراى ويژگى هاى كاملا بارز از يكديگر به لحاظ اقتصادى ، اجتماعى و فرهنگى باشند.
2 O مهاجرت اقوام آريايى 
مهاجرت طوايف آريايى هند و ايرانى بنا به نوشته محققين دست كم از حدود دو هزار سال ق .م . انجام گرفته است ، اين طوايف از ديگر طوايف آريايى جدا شده و از ميهن مشترك و اصلى خود كه به نظر بيش تر صاحب نظران در منطقه وسيعى از شمال ناحيه اى ميان درياچه ى آرال و درياى سياه واقع شده بود كوچ كردند و به سوى فلات پهناور ايران و سرزمين هند روى آوردند ماكس مولر، موطن آرياها را آسياى مركزى مى داند و هاكسلى انگليسى آن را منطقه اى وسيع بين درياچه آرال و درياى شمال معرفى مى نمايد.
اين كه چرا و چگونه و تحت چه چه عواملى مهاجرت انجام گرفته است ، سعيد نفيسى در كتاب خود به نقل از اوستا مى نويسد: در حدود هزاره پنجم ق .م . هنگامى كه ديگر آب و هواى پامير براى اقوام آرياها سازگار نبوده است ، بناى مهاجرت به سوى جنوب گذاشتند و در دامنه جنوبى پامير، به دو دسته تقسيم گشتند.دسته اى به طرف شرق رهسپار شدند و از دره سند و پنجاب به هندوستان و دسته ديگر رو به مغرب و از راه آسياى مركزى و صحراى قراقوم امروز، يا دشت خاوران سابق ، وارد ايران شدند. (4)
اوستا نيز درباره مهاجرت آرياها اشاره مى نمايد كه خشكسالى يا توفان شديد، به خصوص كمبود غذا و رشد جمعيت ، آنان را وادار به مهاجرت نموده است .
دكتر تاراچند، مورخ و فيلسوف بزرگ هند، در كتاب گزيده ريگ ودا، نظر ديگرى را در مورد مهاجرت آرياها ارائه مى نمايد. وى علت جدايى طوايف آريايى هند و ايرانى از ديگر طوايف آريايى را اختلاف عقيده دينى و مذهبى مى داند! و براى اثبات نظريه خويش مى نويسد، بيش از چهارده قرن ، ق .م . طوايف آريايى هند و ايرانى ، ميترا، ورونا، اندرا و ناستيه ، را پرستش مى كردند و نام اين چهار خدا در ريگ ودا و اوستا آمده است . (5)
بنابراين ، ريگ ودا و اوستا قديمى ترين اثر دو قوم آريايى ايران و هند، هر دو از يك زبان مادر شاهى مشتق و از نظر فكرى و اجتماعى نيز به هم نزديك اند و طوايف ديگر آريايى درباره چنين خدايانى در اختلاف به سر مى برند.
البته برخى از دانشمندان ، هجوم اقوام ديگر به سرزمين آريايى ها را علت مهاجرت آنان دانسته اند.
در كتاب ايران ويچ آمده است از ميان قبيله هايى كه در حدود 700/1 ق .م . در شمال درياى مازندران و بين درياى سياه و درياى مازندران چادرنشينى مى كردند، دو قبيله ى ايرانى ؛ مادى و پارسى كه با يكديگر تفاوت اندكى در گويش داشتند به سوى سرزمين هاى جنوبى تر كوچ كردند و به نواحى غرب درياى مازندران آمدند و در آن جا ساكن شدند و نام نژادى خود را به آن نواحى دادند.
نام هاى ، آران ، آلان و آلبانى همه از ريشه ى ايران eran برخاسته اند و نمودار آنند كه روزگارى ايرانى نژادان در آن جا ساكن بوده اند. اين دو قوم (مادى و پارسى ) به تدريج از دربندهاى قفقاز گذشته و در پيرامون درياچه رضائيه (اروميه ) كه پهنه اى بيش از امروز داشت و داراى دشت هاى سرسبز و خرم بود ساكن شدند و به كار دامدارى و كشاورزى و تربيت اسب پرداختند.
مورخان يونانى نام قبايل پارسى را چنين نوشته اند: (6)
پاسارگاديان - مارافيوئى - ماسپيوذئى ، كه مهم ترين آنان ، پاسارگاديان هستند و قبيله ى هخامنشى و پادشاهان ناحيه پارس از اين قبيله هستند. پارسيان ديگر چنين اند:
پانثيلايوئى - دروئوسى يوئى - گرالنيوئى .
قبايل كوچ نشين پارسى چنين اند:
دائوتى - مردوئى - دروكيلوئى - ساگارتيوئى
تيره هاى مادى عبارتند از شش تيره زير:
بوئوسائى - پارتاكنوئى - ستروئوخاكش - اريزانتوئى - بوئوديوئى - مگوئى .
اين دو طايفه بزرگ با همه ى تيره هاى خود كه نام برده شده به سوى نواحى حاصلخيز پيرامون درياچه اروميه (شهرآب ) فرود آمدند.تيره مادى ، در نواحى جنوب شرقى درياچه - بين همدان و تبريز - جاى گرفت و بعدها تا اصفهان پيش رفت ؛ و قبيله هاى پارسى در مغرب و قسمت هاى جنوب غربى درياچه ، در ناحيه اردلان (ايران مقدس ) جاى گرفت . اين قبايل با يكديگر و همين طور با قبايل بومى اين مناطق برخورد نمودند كه به مرور زمان در يكديگر ادغام شده و در كنار يكديگر به دامدارى و تربيت اسب كه يكى از مهم ترين پيشه هاى آنان بود پرداختند.
دياكونوف ، در تاريخ ماد مى نويسد: از آثارى كه به زبان سومرى و اكدى و هوريانى ، در دست است چنين مستفاد مى گردد كه در كوهپايه هاى غربى زاگرس ، آن جايى كه بعدها ماد غربى را تشكيل مى داد، قبايل هوريان ، لولوئيان و گوتيان و ظاهرا قبايل ديگرى كه با عيلاميان قرابت داشتند زندگى مى كردند. علاوه بر اين ، در ساير نقاط شمالى و شمال شرقى نيز قبل از ورود آرياييان ، اقوام ديگرى همچون تيپورها، آماردها، كاسيان ، مانناها، طالشيان و گيل ها پراكنده بوده اند. (7)
لولوييان  
اين قوم بخش وسيعى از قسمت علياى رود دياله تا درياچه اروميه و حتى فراتر، تا شمال غربى آن را اشغال كرده بود. اين اسم ، در زبان اورارتوئى ، لولو، به معنى بيگانه و دشمن و در اكدى ، لولوبوم يا لولويوم آمده است . قوم لولوئى از اقوام آسيايى نژاد بودند و با عيلاميان قرابت داشتند. از پادشاهان معروف اين قوم ، آنوبانى نى بود - 2200 ق .م . - كه سنگ نبشته اى از او بر صخره اى بر سرپل ذهاب هنوز برجاست .
ناحيه ى تسلط اين قوم در آذربايجان در كتيبه هاى آشورى با نام زاموآ ياد شده است كه در هزاره ى دوم ق .م . كشور مقتدرى را تشكيل دادند لولوئيان به طور مداوم با اقوام مجاور از آن جمله با آشوريان در حال جنگ بودند. از قرن نهم ق .م . ديگر از آنان نامى به ميان نيامد. (8)
گوتيان (قوطيان )  
اصطلاح گوتى (كوتى ) در هزاره ى سوم و دوم ق .م . به يك گروه نژادى اطلاق مى شده كه در مشرق و شمال غربى لولوئيان و احتمالا در آذربايجان كنونى ايران و كردستان زندگى مى كردند. بعدها ممكن است اين نام به اقوام گوناگونى كه در شمال و مشرق بابل زندگى مى كردند اطلاق گرديده و واحد ارضى معين و مشخصى را شامل نمى شده است . در هزاره ى اول ق .م . همه ، اوراتوئيان ، و مردم ماننا، و ماد را گوتى مى ناميدند. فقط در كتيبه هاى سارگن دوم ، مادهاى ايرانى زبان ، از گوتيان مشخص و ممتاز گرديده اند.
گوتيان در 000/3 ق .م . و زمان سلطنت تارام سين - پادشاه اكد - در صحنه تاريخ پديد مى آيند. آنان زبان مستقلى داشتند كه تا اندازه اى با خانواده زبان هاى عيلامى قرابت داشتند و ممكن است از انواع زبان هاى قفقازى قديم و آلبانى (در سرزمين قفقاز) باشد.
تيپورى ها  
ناحيه اى كه امروز طبرستان و مازندران ناميده مى شود در قديم مسكن تيپورها بوده است در اسناد بابلى از اين قوم كه همراه كاسيان به شهر بابل هجوم آورده اند ذكرى رفته است .
در بدو ورود آرياها به فلات ايران تيپورها، جلو پيشروى آنان را به آن نواحى گرفته بودند. در اوستا، چندين بار از اين قوم به نام ديو و آفريده شده ى اهريمن نام برده شده است . (9)
كاسيان  
استرابون ، جغرافى دان يونانى از كاسيان به نام كاسايوئى ياد مى كند و محل اوليه آنان را در بنادر خزر مى نويسد، برخى تصور مى كنند كه نام قزوين و نيز درياى كاسپين ممكن است حاكى از خاطره اين قوم باشد. كاسيان در هزاره دوم ق .م . در دامنه هاى زاگرس مى زيستند. اين قوم همواره در فكر تصرف ميان رودان (بين النهرين ) بودند، تا سرانجام توانستند امپراتورى بابل را منقرض كرده و مدت 600 سال بر آنان حكومت نمايند.
دياكونوف مى نويسد: كاسيان از زمان هاى قديم تا فتح ايران به دست اسكندر مقدونى ، در محلى كه اكنون لرستان ناميده مى شود ساكن بودند و بيش تر به دامدارى اشتغال داشتند.
اشيايى كه از حفريات باستانشناسى به دست آمد، مشخص مى نمايد كه قبايل كنونى كه در لرستان زندگى مى كنند از اخلاف ايشان مى باشند. (10)
مانناها  
بعد از لولوئيان و گوتيان قوم ديگرى به نام ماننا در ناحيه ى زاموآ، در جنوب درياچه اروميه ، مسكن گزيدند و دولت بزرگى در مغرب ايران امروز تشكيل دادند. اينان با لولوئى ها و هوريان قرابت داشتند و اصلا در كوه هاى زاگرس ‍ مى زيستند.
از قرن نهم تا هشتم ق .م . نام هاى ايرانى در بين اسامى مانناها ديده مى شود.
نخستين بار در قرن نهم ق .م . از ايشان در سالنامه هاى آشورى نام برده شده و پايتخت ايشان شهر ايزيرتو، در پنجاه كيلومترى شهر سقز كنونى بوده است . در قرن هشتم ق .م . پس از كشور اورارتو، مانناها مقتدرترين حكومت اين نواحى را تشكيل مى دادند.
آنان در قرن هفتم ق .م . با سكاها متحد شده و با آشور بانيپال جنگ كرده ولى مغلوب و ضميمه دولت آشور شدند و بعد از چندى جزء ايالات ماد درآمدند. (11)
حكومت ماننا از ايالات نيرومند غرب ايران بود كه در قرن هشتم ق .م . در شمال عيلام ، پادشاهانى داشت . اين كشور گاهى مستقل و زمانى تحت حكومت اورارتو يا آشور قرار داشت و نقطه كشمكش هاى دايمى بين آنان بود. (12)
در زمانى كه مادها به پيشوايى دياكو و پسرش فرورتيش دولت نيمه مستقلى را تشكيل داده بودند، مادها قصد داشتند در شمال غربى ايران حكومت عظيم و مستقلى بوجود آورند، ولى با مقاومت آشوريان و هجوم سكاها روبرو شدند.
در سال 719 ق .م . پادشاهى به نام ايرارتو بر مانناها فرمان مى راند كه طرفدار اتحاد با آشور بود ولى اين سياست ، مخالف مصلحت ايالات شرقى مانناها بود و فرمانروايان آن ايالات از جمله مى تانى ، حاكم زيكرتو و بگداتى ، حاكم شديشن سر به شورش برداشتند اما سرانجام به دست سارگن ، پادشاه آشور از ميان رفتند.
مردم ماننا به لحاظ معيشتى ، بيش تر به دامدارى و پرورش گوسفند، گاو، اسب ، خر و شترهاى دو كوهان مى پرداختند.
قوم ماننا داراى اراضى پر نعمت بودند چنان كه هنگام لشكركشى سارگن دوم ، به اورارتو در سال 714 ق .م . اهالى ماننا، آرد و مايحتاج سربازان آشور را تامين مى نمودند.
پادشاهان ماننا داراى شوراى شيوخ بودند و سرزمين تحت قلمرو خود را با نظر ايشان اداره مى كردند بزرگانى كه در اين شوراها عضويت داشتند عبارت بودند از پيشوايان و سران محلى و خويشاوندان شاه و ساير فرمانروايان . (13)
سرزمين ماننا به چند ناحيه تقسيم مى شد كه به زبان آشورى به آن ناژه مى گفتند.
سوريكاش (ناحيه سقز كنونى )، مشى (بخش علياى رود جغتو)، اوايشريش ‍ (كرانه شرقى درياچه اروميه ) و آرسپانشى .
فرهنگ و تمدن ماننا چنان كه از اشياى گنجينه سقز برمى آيد، در همان سطح تمدن او را بر تو قرار داشت . بردگى در آن جامعه تكامل و رونق چندانى نيافته بود، به ظن قوى از حدود پدرشاهى تجاوز نمى كرد.
كادوسيان و گيل ها  
پاره اى از محققين گيل ها را با قوم كادوسيان از يك تيره مى شناسند. بارتولد در اين باره مى نويسد: در عهد قديم سكنه گيلان را كادوسيان تشكيل مى دادند كه در قيد اطاعت دولت هخامنشى نبودند. در ادامه مى نويسد همين قوم و يا قسمتى از آن را گيل هم مى ناميدند.
كادوسيان ، در ارتفاعات كوهستانى بخش غربى و در قسمت هاى جلگه اى گيلان مى زيستند كادوسيان مانند گيل ها، از نفوذ قبايل آريايى در ميان خود جلوگيرى كرده و آن را دچار كندى ساختند. بعدها مانع نفوذ اعراب نيز شدند و سال ها با استقلال مى زيستند.
ماردها يا آمارت ها  
آنان جنگجوترين طايفه غير آريايى حوزه شمالى درياى خزر بودند كه در حاشيه سپيدرود زندگى مى كردند و سپيدرود به نام آنان رود آمارد خوانده مى شد. (14)
3 O عصر اوستايى 
پس از عصر ودايى ، در حدود هزار سال ق .م . دوره اى مى آيد كه آن را به نام كتاب اوستا دوره يا عصر اوستايى مى نامند. اوستا منسوب به زرتشت بوده و تنها سندى است كه از آن عصر باقى مانده است زندگانى زرتشت خود از مهم ترين پديده هاى اين دوران است و كتاب او - اوستا - آيينه تمام نماى وضعيت آريائى ها در اين دوره است .
زندگانى زرتشت  
زرتشت كه نام خانوادگى او اسپيتمه (در زبان پهلوى اسپيتمان يا سپنتمان شده است ) پيغمبر بزرگ آريايى ، در آغاز يكى از ريشى هاى عصر ودايى به شمار مى رفت . (15)
بعدها كه بر اثر مهاجرت آرياهاى ايرانى و پيدا شدن جامعه جديد و موجبات تازه ، لازم آمد كه در سنن قديم ودايى تجديد نظر شود، زرتشت به نام يك مصلح و پيغمبر از مقررات و سنن قديم ودايى آن چه كه موافق زمان و جامعه جديد آريايى مى دانست اخذ كرده و تغييراتى در مذهب آريايى قديم داد و دينى پديد آورد كه بعدها به نام او، آيين زرتشتى و مزديسنا خوانده شد. (16)
نام زرتشت در اوستا زرتوشتر zarathoshtera آمده كه به معنى دارنده شتر زرد است ، براى نام وى معنى ديگرى نيز ذكر كرده اند از جمله هوگ houg انگليسى ترجمه نام او را راهنماى اعلى دانسته است . لقب وى اسپيت مان spitman، نام پدرش پوروشسب pourvashaasp و نام مادرش دوغدو بوده است . زرتشت در 20 سالگى از مردم كناره گرفت و به رياضت پرداخت . در سى سالگى در كنار رود دايى تى از طرف اهورمزدا به او امر شد تا مردم را به خداشناسى دعوت كند.
پس از آن ، زرتشت به تبليغ عقايد خود در ميان مردم توران و سكستان پرداخت ؛ وليكن پيشرفتى نيافت ، زيرا روحانيونى كه كوى (kavi) نام داشتند بر او قيام نموده و بر ضد او شوريدند، سپس او به امر اهورمزدا به درگاه گشتاسب شاه رفت و او را به آيين خود آورد، وزير گشتاسب كه جاماسب نام داشت دختر زرتشت را به همسرى گرفت و برادرزاده خود هووى (huvi) را كه دخت فرشوستر بود به همسرى زرتشت درآورد. زمان حيات زرتشت در متون قديم مانند بندهشن daheshn-bon زادسپرم ، دينكرد، و ارداوبراف نامه ، با اندكى تفاوت چنين آمده است :
ارادوبراف ، زمان بعثت زرتشت را در سيصد سال پيش از اسكندر مى داند و بندهشن ، 258 سال پيش از بين رفتن سلطنت هخامنشى ذكر كرده است . ابو ريحان بيرونى با تاريخ بندهشن موافق است و مسعودى در مروج الذهب ، زمان رسالت زرتشت را با فتح اسكندر 358 سال فاصله مى دهد. شاهنامه فردوسى ، رسالت زرتشت را بيست و چهار سال پيش از تاسيس ‍ سلطنت هخامنشى و به شهريارى رسيدن كوروش دانسته است .
پروفسور هنينگ ، با در نظر گرفتن عمر زرتشت كه در روايات هفتاد و هفت سال آمده و بعثت زرتشت را كه در سى سالگى ذكر شده ، به سه تاريخ دست مى يابد.
(553 - 650؛ 551 - 638؛ 541 - 618 ق .م .): ضمنا او معتقد است كه مرگ زرتشت مى بايستى قبل از به سلطنت رسيدن كوروش رخ داده باشد.(17)
زرتشت و گات ها (18)  
آرياييان زندگيشان را به گله دارى مى گذراندند و خود به دو دسته تقسيم مى شدند، تعدادى از آنان كه در جلگه هاى وسيع ، زندگى مى كردند استعداد و انعطاف بيش ترى در پذيرش تمدن تازه داشته و ديگران كه صاحب زمين هاى ناهموار بودند به همان زندگى چادرنشينى و شكار قناعت كردند. اينان به خدايان قديمى طبيعت ، مانند ديوها و دوهاى هنديان ، اعتقاد داشتند.
زرتشت در گات ها از مريدان اين خدايان به نام هاى فرفسترهيزوا كه معنى آن افعى زبانان مى باشد (يسناى 33 بند 6) نام برده است . بيش ترين سطور گات ها اختصاص به مبارزه با طرفداران ديوان يا بهتر بگوئيم مبارزه با معتقدان قديم و طبيعت پرست داشته است ؛ به عبارت ديگر، گات ها، تاريخى است انباشته از برخورد با ديوپرستان .
زرتشت مى كوشيد كه با فلسفه اجتماعى خود كه فلسفه ى پيشرو بود، آرياييان را از زندگى چادرنشينى و شكارورزى بازداشته ، آنان را به زندگى در شهرها، كشاورزى و تمدن شهرى آشنا كند، و براى اتحاد آنان تك خدايى را جانشين خدايان متعدد و طبيعت پرستى نمايد.
بارتولومه مى نويسد: نو آورى زرتشت اين است كه بجاى خدايان متعددى كه وجود داشت ، يك خداى دانا يا اهورمزدا را جانشين ساخت . (19)
اغلب محققين ديگر كه پيام زرتشت را به دقت بررسى كرده اند دريافته اند كه در گات ها فقط يك خداوند و آفريدگار وجود دارد و زرتشت پيام آور يك توصيه خالص است . ديوهاى گات ها موجوداتى آسمانى نبوده و بر روى همين زمين زندگى مى كردند. اين ديوان كه زرتشت از آن ها به نام هاى بتدوا، كرپان ها، كاوى ها، كرنما و ديوسيجها نام مى برد مخالفين فلسفه زرتشت و خواهان شيوه زندگى قديمى خود يعنى چادرنشينى و شكارورزى بوده اند. در حقيقت گات ها تصويريست از جامعه ى بسيار كهن كه مرحله انتقالى جامعه شبانى به جامعه كشاورزى است .
دياكونوف ، نهضت دينى شرق ايران را كه در گات ها منعكس شده است ، نهضتى دموكرات مى داند. در گات ها نامى از طبقات و اصناف مختلف نيست ؛ زيرا در آن عصر هر كس مى توانسته هم كشاورز، هم چوپان و هم جنگجو باشد. (20)
روابط و مناسبات ارضى گات ها بيانگر ارتباط خانه ، كشتزار، ايالت ، يا: خانه ، ده ، و ايالت است . زرتشت پيوسته در تلاش براى حفظ اين نظام در برابر چادرنشينان بود چنان كه در (وهوخشترگات يسنا 5 بند 14) فرياد برمى دارد: كرپانان نمى خواهند كه در مقابل قانون زراعت سر اطاعت فرود آورند و يا در (يسنا 31 بند9) در ستايش كشاورزى مى گويد: از آن تو بود آرتنى ها، از آن تو بود نيروى آفريننده ستوران و فردى روشن كه ستور را آزاد گذاشته تا خويش نزد برزيگر و غير برزيگر اختيار كند و گاه در دفاع از شهر و زندگى شهرى و كشاورزى ، با اهورامزدا سخن مى گويد (و در يسنا 31 بند 16) مى گويد از تو مى پرسم اگر دانائى (زرتشت ) را به واسطه راستى آرزوى برترى بخشيدن به مال و شهرت بوده است و اگر مى خواهد كه مثل تو بشود، اى مزدااهورا، كى بدان رسد و چگونه بايد رفتار كند؟

در همين باب در (يسنا 45 بند9) مى گويد بشود كه مزدااهورا از قدرت ، خويش را بكشت و كار يارى كند تا آن كه بستوران و برزيگران نمو و ترقى دهيم بنظر مى رسد كه گاهى ديوان انسان نما - طرفداران چادرنشينى - بر زرتشت و ياران او پيروز مى شدند، زيرا در (اشتودگات يسنا 46 بند 1) گويد: به كدام خاك روى آورم ، به كجا رفته پناه جويم و در ادامه شكوه مى گويد: چگونه ترا خشنود توانم ساخت اى مزدا. (21)
كشور دلخواه زرتشت و حكومت دلخواه او كشور و حكومتى است كه آسايش مردمان در آن فراهم باشد چنان كه در (آبان يشت - كرده سى ام بند 120) مى گويد: اى ، ارديسور آناهيتا و اى نيك ، اى توانا، اينك از تو خواستارم اين كاميابيم كه با ارج فراوان به شهريارى بزرگى دست يابيم كه در آن خوراك بسيار ساخته مى شود و بهره و بخش هر كس بسيار است .
نهضت زرتشت ، نهضتى اجتماعى بود كه پايه هايش را بر يكتاپرستى (اهورامزدا) قرار داده است تا همانطور كه ذكر شد اتحاد ايرانيان را تامين كند. در گات ها دويست بار به كلمه مزدا برمى خوريم ، اهورامزدا قدرتى يكتا و آسمانى ، توصيف شده است كه مانع طرفداران و پيروان راستى و زندگى شهرى و كشاورزى ، و خصم چادرنشينان و خدايان آنان است . اهورامزدا خداى بخشايش و آمرزش و ترحم و شفاعت است و نه خداى جبر و قهر و مكر و خشم ، بلكه خداى پاكى ، راستى ، مردانگى ، راستگويى و پيمان شناسى است و ياران و آفريدگان وى نيز بايد چنين باشند. اهورامزدا خواست و اراده خود را برتر از همگان نمى داند، بلكه با امشاسبندان و ايزدان و فروهرها، آدميان را در كار آفرينش و پيكار، با اهريمن به يارى مى خواند و در اين پيكار فرقى ميان ميان زن و مرد نيست به آناهيتا همان اندازه ارج مى گذارد كه به مهر.
در سراسر گات ها موجودى به نام اهريمن وجود ندارد. كلمه اهريمن اولين بار در زمان ساسانيان و در زمان نگارش دوباره اوستا و تفسير آن (زند) و (پازند) در مقابل اهورامزدا قرار گرفت . در گات ها انسان آزاد آفريده شده و اوست كه به اختيار سرنوشت خود را شكل مى دهد. حتى پيروان دروغ نيز آزادانه راه خود را انتخاب مى كنند. در يسنا (5/30) تاكيد مى كند كه مزدا را نيز بايد برگزيد و داوطلبانه و به اختيار از او اطاعت كرد. در يسنا (2/52) و يشتاسب و دو عضو خانواده هوكره ، دختر و داماد زرتشت بايد به اختيار و با ميل اطاعت و پرستش اهورا را بپذيرند.
پروفسور گيگر، انتخاب آزاد را جالب ترين اصول زرتشت مى داند.
در سه بند گات ها (9/31) آمده است از آن توست خرد مينوى جهان آفرين تو به بندگان خويش نيروى اختيار راه نيك و بد، بخشودى تا اين كه راهى برگزينند كه راهنما به آن گرويده و يا رهبر غيرواقعى شان داده است .
آن چه اصل و هدف واقعى زرتشت است ، بسط راستى و راست كردارى و پرهيز از ريا و دروغ و فريب است .
خانواده و حكومت در اوستا  
شكل حكومت به طورى كه از اوستا دانسته مى شود، به صورت پراكنده و (ملوك الطوايفى ) بود خانواده در اوستا با كلمه نافه nafa، و خانه با كلمه مان مشخص شده است . پدر، رييس خانواده و زن كدبانوى آن بود. از چند خانواده ، تيره يا تئوما تشكيل مى شد كه آن را زنتو مى خواندند و محل سكناى آن بلوك بود كه آن را گئو مى گفتند. چند عشيره يا قوم ، مردمى را تشكيل مى دادند كه محل سكونت آنان دهيو يا ولايت بود. روساى خانواده ها و رييس تيره يا وبس پت ها، رييس عشيره را انتخاب مى كردند. خود دهيوپيت يا رييس ولايت هم انتخابى بود چون چند قوم در زير اداره يك شخص واقع مى شد او را شاه بزرگ مى خواندند. دهيوپات ها امرا و پادشاهان محلى بودند كه از شاه بزرگ اطاعت مى كردند. اقتدار اين شاهان محدود بود، ولى بعدها به واسطه آن كه به هنگام جنگ فرماندهى را نيز عهده دار بودند به اختيارات خود افزودند.
پدر، رييس خانواده و مراقب اجاق (دودمان ) خانواده بود تا نگذارد آتش آن خاموش شود. فرزندان تابع محض پدر بودند، وقتى دخترى را شوهر مى دادند، آن دختر از خانواده و تيره پدر خارج شده داخل خانواده و تيره شوهر مى شد.
طبقات  
تا زمانى كه آرياها در سرزمين اصلى بودند، رسم طبقاتى يا كاست caste معمول نبود و پس از مهاجرت به هند و فلات ايران و برخورد با بوميان آن دو كشور و نيز توسعه ى نژاد ايشان رسم طبقاتى نيز در ميان آنان معمول گرديد. نزد ايرانيان ، مردم به چهار گروه يا (پيشترا) كه همان اشكال ابتدايى طبقه باشد منقسم گرديدند كه نخستين گروه موبدان و هيربدان و آموزگاران و همه اهل هنر و دانش بودند كه در اوستا - اتروان خوانده شده اند؛ گروه دوم ، جنگجويان و سپهبدان و دلاوران بودند كه رته ئشترو (ارتش داران : دارنده گردونه و ارابه ى جنگى ) خوانده مى شدند. گروه سوم ، كشاورزان بودند كه واستر يا (برزيگران ) نام داشتند. گروه چهارم ، پيشه وران و كارگران بودند كه آنان را هوئيتى (هوتخشان ) ناميده اند. (22)
در نوشته هاى پهلوى اين چهار طبقه ، اتروان ، ارتشتاران ، وستريوشان و هوتخشان آمده است . در كتاب ودا نيز هندوان را به چهار طبقه (varna) قسمت كرده اند:
1 - برهمانا brahmana، كه طبقه ى روحانيون و دانشوران باشند؛ 2 - كشتريا kashtaria كه طبقه ى جنگجويان و رزمندگان هستند؛ 3 - وئيسياvaisiya كه طبقه ى كشاورزان و برزيگرانند، 4 - سودرا sudra، كه طبقه ى دست ورزان و كارگران هستند.
4 O حكومت هاى ناحيه اى قبل از هخامنشيان 
عيلام و ماد  
پيش از پيدايش امپراتورى هخامنشيان كه مناطق بسيار وسيعى از دنياى قديم را در بر مى گرفت ، در فلات ايران حكومت هاى ناحيه اى مختلفى تشكيل گرديده بود.
اين حكومت ها كم و بيش داراى جنبه ها و ويژگى هاى يك حكومت قبيله اى و در شكل تكامل يافته تر، دولت هاى متشكل و متمركز بوده اند. بى گمان از آن ميان مهم ترين و قابل توجه ترين اين حكومت ها، تمدن هاى عيلام و ماد هستند كه هر يك داراى اهميت بسزايى در زمينه بسط و گسترش تمدن و فرهنگ دنياى قديم داشته اند و تاثير و نفوذ آن ها بر تمدن ها و فرهنگ هاى همجوار و در طول زمان بسيار چشمگير و قابل توجه بوده است . بنابراين ، شناخت تمدن هاى عيلام و ماد لازم است زيرا، بدون آگاهى از تمدن هاى مذكور، شناخت تمدن هخامنشى امكان پذير نمى باشد.
دولت عيلام  
حدود جغرافيايى  
دولت عيلام در گستره ى تاريخى خود از اوايل هزاره سوم تا اواسط هزاره اول ق .م . بخش وسيعى از مناطق غربى و جنوبى سرزمين امروزى ايران را در بر مى گرفته و بر اساس تقسيمات جغرافياى سياسى عيلام باستان ، سرزمين هاى خوزستان ، بخشهايى از استان هاى لرستان ، كردستان و فارس ‍ و كرمان را در بر مى گرفت ، اين سرزمين در حقيقت يكى از چهار بخش ‍ دنياى قديم محسوب مى شود. كه شامل آكاد در شمال ، سوپارو در مشرق ، امورو در مغرب و عيلام در جنوب قرار داشته اند. (23)
دوران حيات تمدن عيلام را دانشمندانى چون رابينز آمريكايى و هينتز آلمانى به تفاوت ، از 000،3 سال تا 500،1 و 250،1 ق .م .برآورد نموده اند. اكنون با كشفيات جديدى كه در نتيجه حفريات باستانشناسى در سال 1347 ش . در منطقه ى هفت تپه به دست آمده ، حدود زمانى تمدن عيلام ، بينابين اين دو نظر، مورد تاييد قرار گرفته است .
دمرگان در مورد نژاد مردم عيلام معتقد است كه آنان از نژاد آسيايى با زاگروعيلامى - يعنى نه هند و اروپايى و سامى - مى باشند. در حالى كه برخى ديگر از دانشمندان ، مانند ديولافوا اعتقاد دارند كه عيلاميان جزو بخشى از اقوامى از نژاد و زبان قفقازى و يا خزرى مى باشند. (24)
حكومت عيلام  
حكومت عيلاميان - اصولا حكومت ايالات خودمختار، يا بهتر بگوئيم نوعى حكومت فدرال بوده است . بدين معنى كه هر يك از ايالات داراى حكومت هاى جداگانه بوده اند زمانى كه دولت مركزى اهميت و اقتدار كافى نداشت هر يك از آنان با استقلال مى زيسته و هنگامى كه دستگاه حكومت مركزى قدرت مى يافت ، موفق مى شد دوباره اين حكومت هاى خودمختار را تحت قدرت واحد خود درآورد. هر چند اين حكومت ها استقلال داخلى خود را هرگز از دست نمى دادند، و از اين رو تاريخ عيلام گاه بسيار مغشوش ‍ و درهم مى نمايد.
سلسله هايى كه به ترتيب در عيلام حكومت نموده اند عبارتند از:
1 - سلسله آوان از حدود 700،2 تا 200،3 ق .م . داراى قدرت بوده اند تاكنون نام دوازده نفر از پادشاهان اين سلسله ثبت گرديده است .
2 - سلسله سيماتش : اين سلسله در حدود 300 سال و از 000،3 تا 850،2 ق .م . حكومت كرده اند از پادشاهان اين سلسله تاكنون نام ده نفر ثبت شده است .
3 - سلسله انزان : انزانيان از سال 350،1 تا 210،1 ق .م . حكومت نموده اند. (25)
عيلاميان براى پادشاهان خود تقدس و الوهيت خاصى قايل بودند و آنان را پدر - شاه انزان و شوش مى خواندند.
عيلام از ابتداى تولد تا واپسين دم حيات در كنار همسايگانى مى زيست كه هر يك داراى تمدن هاى بسيار پيشرفته اى بوده اند. فى المثل آكاديان و سومريان كه پس از مدتى درهم آميخته و تشكيل دولت بابل را دادند و از آن زمان است كه بابل وحدت يافته ، تمدن درخشان خود را به عيلام عرضه داشت بى گمان دولت آشور نيز در اين نقل و انتقال داراى سهم بسزايى بوده است ؛ و يا كشور اورارتو (واقع در سرزمين ارمنستان كنونى ) كه داراى تمدنى بسيار معتبر بوده است كه هر چند دور از عيلام قرار گرفته بود، ولى از طريق معابر كوهستان زاگرس و توسط اقوام واسط و مسكون در سر راه - چون لولوييان و گوتيان - و يا از راه تجارت و تماس هاى اقتصادى ، تمدن خود را به عيلام عرضه مى نمود. (26)
به عبارت ديگر مى توان گفت علاوه بر آن كه عيلاميان تحت تاثير تمدن هاى پيشرفته اى همچون سومر و اكد و بعد بابل و آشور قرار گرفته بودند، نقش ‍ رابط ميان تمدن كوه نشينان شمالى و دشت نشينان نواحى جنوب را نيز داشتند. اين تماس ها و ارتباطات ، گاه دوستانه و مسالمت آميز، و زمانى ديگر خصمانه و شديد بوده است .
سرانجام با سلطه آشور بر بابل ، آشوريان با عيلام در همسايگى قرار گرفتند كه در نهايت منجر به اضمحلال تمدن عيلام گرديد. (27)
مهم ترين شهرهاى عيلام ، شهرهاى شوش ، ماداكتو و خايلدالو بوده اند، از اين ميان شهر شوش از اهميت و قدمت بيش ترى برخوردار بوده است . اين شهر در پيشرفت حيات اقتصادى و اجتماعى دنياى قديم نقش مهمى داشته و داراى شهرت فراوان در تمدن دنياى آن روز بوده . دمرگان شهر شوش را به چند بخش تقسيم نموده است :
1 - ارگ يا قلعه شوش كه از زمان بنا تا حمله اسكندر به ايران مسكونى بود.
2 - محله تجارى
3 - محله اى در بخش راست رود كرخه كه تالار آپادانا، قصرهاى داريوش و اردشير سوم را نيز در بر مى گرفت .
4 - شهر دورانتاش نزديك شوش كه در زمان اونتاش گال پادشاه عيلامى بنا گرديد. از اين شهر، زيگورات (28) معروف به چغازنبيل در محلى به همين نام باقى مانده كه باستان شناسان فرانسوى توانسته اند طى چند سال طبقاتى از اين زيگورات را از زير خاك بيرون آورند.
زندگى اقتصادى و اجتماعى عيلام  
عيلاميان موفق شده بودند كه از مرحله ى زندگى بيابانگردى و شكار بيرون آمده ، و به كشاورزى و اهلى نمودن حيوانات دست يابند. همزمان با دستيابى آنان به فلزاتى چون مس و برنز و اختراع مفرق ، صنايع فلزكارى عيلاميان توسعه ى چشمگيرى يافت . تجلى و نمونه بارز اين پيشرفت در مجسمه برنزى نيپرآزو به خوبى مشاهده مى گردد. اين مجسمه ، 750،1 كيلوگرم وزن دارد. هم چنين ساخت اشياى ظريف تزيينى ، با نقره و طلا كارى ، مويد توسعه هنرهاى ظريفه در صنايع فلزكارى عيلامى ها است .
در اين دوره حجاران و مجسمه سازان ، اغلب بر سنگ رخام يا مرمر، كار مى كردند، مجسمه هاى كوچكى كه از حفارى ها به دست آمده ، نيايش گران و انسانهايى را نشان مى دهد كه گلدانى در دست دارند. علاوه بر آن ، مجسمه و نقش حيوانات به وفور در كارهاى آنان ديده مى شود، ساده شدن اشكال و ابعاد هندسى هنرمندان عيلامى ، شيوه اى شبيه به سبك كوبيسم به وجود آورده بود.
در همين دوره با اختراع چرخ كوزه گرى ، سفال سازى در اشكال پيشرفته اى رشد نمود و باليد و باز در همين دوره ، عيلاميان نخستين چرخ ارابه ى مدور را ساخته اند.
عيلاميان ، سفال ها و ساير اشياى خود را با نقش هاى هندسى يا جانوران و گياهان تزيين مى نمودند. با رشد و گسترش مصنوعات ، تقاضاى مواد خام روز افزون شد و از همين رهگذر رابطه تجارتى و بازرگانى توسعه يافت به طورى كه اين ارتباط قلمرو وسيعى در آسيا و افريقا، از هند تا مصر را در بر مى گرفت .
در پى اين گسترش همه جانبه ، شبكه هاى گوناگون راه - كه مراكز مختلف تجارى را به همديگر مى پيوست - بوجود آمد ساخت انبارهاى متعدد براى حفظ و نگهدارى انواع كالا، تهيه و تنظيم اسناد بازرگانى و محاسبه اجناس كه روى الواح گلى پخته شده ثبت مى گرديد، و به كارگيرى مهرهاى استوانه اى كه با نقش هاى مختلف حيوانات و يا اشكال هندسى مشخص ‍ مى شد از ديگر پيشرفت هايى است كه در تمدن عيلامى مشاهده مى گردد.
اين روند و تغيير و تحول معيشتى و اقتصادى ، باعث گرديد زندگى اشتراكى كلان قبيله اى به تدريج تجزيه شده و اختلافات و تضادهاى طبقاتى را تشديد نمايد، به همين ترتيب ، مناسبات جامعه طبقاتى (برده دارى ) در تمدن عيلام سريع تر از ساير نقاط آغاز گرديد.
اومستد مى نويسد:
در اين زمان سندهاى بسيارى ، مانند وام هاى بذر، خوراك ، سيم (نقره ) و قراردادهاى معمولى بازرگانى ، فروش زمين ، ملك يا خانه يا كشتزارها و اجاره نامه براى آن ها و رسيد پرداخت اجاره بها فروش بوده ، صورت اسامى رعيت هاى وابسته به زمين هاى زراعتى بزرگ و معاملات با آن ها، صورت اسامى روستاييانى كه به طور آزاد كار مى كردند و موارد بسيار ديگر از اين قبيل ديده مى شود. (29)
علاوه بر اين ، تمدن عيلام فن آبيارى مصنوعى را در شرق و غرب ايران معمول كرد كه نسبت به گذشته پيشرفته تر بود.
در اين زمان علاوه بر مناسبات اجتماعى مبتنى بر نظام پدرشاهى ، حتى بقاياى نظام مادرشاهى نيز مشاهده مى گردد و ازدواج با محارم و ازدواج خواهر با برادر كاملا رايج بود.

next page

fehrest page