next page

fehrest page

back page

علل رشد ديوان سالارى  
با رشد و گسترش شهرها، بر وسعت و پيچيدگى شهرهايى چون بخارا و سمرقند، خصوصا نيشابور و ديگر شهرهاى خراسان از يك طرف ، كاهش ‍ نفوذ و استقلال روستاييان از طرف ديگر و يا دهگانان كه خود نيز دستخوش ‍ تغيير شده بودند و در عين ملكدارى بيش از پيش به بازرگانى و صنايع آلوده شده بودند، باعث گرديد كه به تدريج به شهرها روى آورند. در واحه ى بخارا، دهگانان بيش از پيش به پايتخت روى آورده و در مجاورت دربار سامانى مى زيستند و در عين حال املاك خود را نيز حفظ كرده بودند، اما خود بر سر ملك خويش نبودند. روستاييان در شهرها به صنعت و حرفه و فن روى آوردند و يا در بدبختى و فقر و فاقه خويش به سر مى بردند. از طرفى مالكان بزرگ (دهقانان ) كه به شهر آمده بودند، منشاء روابط بازرگانى داخلى و خارجى گرديدند و بدين ترتيب بود كه در ابتداى اين دوره رشد صنعت و پيشه و فن بازرگانى ، باعث رونق دولت سامانى گشته بود.
در اين رهگذر، دستگاه هاى مختلف ديوانى به تقليد از دوره قبل (عباسيان ) و به رشد نهاد.
دستگاه ادارى و دربار سامانيان  
امور ممالك سامانى تحت نظر سه دستگاه : (1) درگاه يا دربار (2) ديوان (3) روحانيت ، اداره مى شد.
(1) رياست دربار سامانى ، با شخصى به نام حاجت سالار يا حاجت بزرگ بود، كه بر جميع امور داخلى دربار رسيدگى مى كرد.
در مواقعى كه امرا خردسال بودند، نيابت امارت را در دست مى گرفتند. امراى سامانى ، با صلاحديد حاجب سالار يا وزير، حكام ولايات را انتخاب مى نمودند.
از ولايات سامانى ، خراسان بيش تر از نواحى ديگر اهميت داشت . حاكم اين ناحيه ، سمت سپهسالار كل را نيز به عهده مى گرفت . به همين مناسبت ، حكام اين نواحى را اكثرا از ميان سرداران بزرگ و بزرگان خاندان هاى قديمى انتخاب مى كردند. و اين امر، غالبا در بعضى از خاندان هاى موروثى بود و به همين دليل ، براى احراز اين مقام ، روسا و سرداران بزرگ چون ، آل محتاج يا خاندان قوتكين و سيمجوريان با يكديگر اختلاف و نزاع داشتند. حاكم خراسان و يا سپهسالار كل ، نفوذ زيادى در دستگاه سامانى داشت ، امراى سامانى ، وزرا را با جلب نظر سپهسالار يا حاكم خراسان انتخاب مى كردند. امراى سامانى هر يك ، چند نگهبان و غلام شخصى داشتند كه مامور حفظ جان ايشان بودند، رياست اين دسته را امير حرس مى ناميدند.
(2) دومين دستگاه متنفذى كه تمام امور كشورى را در دست داشت ، ديوان بود. كه رياست آن را وزير يا خواجه بزرگ به عهده مى گرفت و بر جميع اهل قلم ، دبيران ، مستوفيان ، ناظران خزانه و نمايندگان مالى رياست داشت . ولى طبق معمول در انتخاب وزير نيز راى سپهسالار كل در نظر گرفته مى شد. اين نظرخواهى شايد به اين سبب بود كه پرداخت مقررى سپاهيان و مخارج قشونى كه تحت امر سپهسالار بودند از وظايف وزير ديوان بود و چنان چه هماهنگى لازم بين سپهسالار كل و وزير وجود نداشت ، انجام اين مهم با مشكلات فراوانى روبرو مى شد. ديوان سامانيان ، به ترتيب تحت نظر بزرگانى چون : جيهاتى ، بلعمى و عتبى و ديگر وزراى دانشمند سامانى اداره مى شد و بيش تر طبق ديوان بغداد و به تقليد از ديوان ساسانى بود.
بنا به نوشته ى زين الاخبار گرديزى :
ابو عبدالله جيهانى مردى دانا بود و سخت هوشيار و جلد و فاضل و اندر همه چيزها بصارت داشت و او را تاليف هاى بسيار است ، اندر هر فنى و علمى ، و چون او به وزارت نشست به همه ممالك جهان نامه نوشت و رسم هاى همه درگاه ها و ديوان ها به خواست تا نسخت كردند و به نزديك آوردند و هر رسمى كه نيكوتر و پسنديده تر بود، از آنجا برداشته ، و آن چه ناستوده تر بود بگذاشت و آن رسم هاى نيكو را بگرفت و فرمود تا همه ى اهل درگاه و ديوان حضرت بخارا، آن رسم ها را استعمال كردندى و به راى و تدبير جيهانى ، همه كار مملكت نظام گرفت (195).
تشكيلات و اداراتى كه تحت نظر وزيران بود به شرح زير مى باشد:
(1) ديوان دخل و خرج - استيفاء.
(2) ديوان اشراف (نظارت در خرج ).
(3) ديوان بريد (اطلاعات و خبرگزارى ).
(4) ديوان اوقاف .
(5) ديوان قضا.
(6) ديوان رسائل (دبيرخانه ).
ولى بنا به نوشته ى نرشخى ، صاحب تاريخ بخارا، ديوان در دستگاه سامانيان وجود داشته است ، اين ديوان ها عبارت بودند از:
1 - ديوان وزير، 2 - ديوان مستوفى (خزانه دار)، 3 - ديوان عميدالملك (ديوان رسايل )، 4 - ديوان صاحب شرطه (رييس نظامى شهر) 5 - ديوان صاحب بريد (رييس پست ) 6 - ديوان مشرف (ماموران خفيه ) كه تحميل اشراف نيز گفته مى شد 7 - ديوان املاك خاصه (شاهى ) 8 - ديوان محتسب 9- ديوان قضا و ديوان اوقاف (196)، اين كثرت ادارات و نظام اجرايى ، توسط وزيرى كه رييس اجرايى اين تشكيلات بود انجام مى گرفت . در دستگاه سامانى ، خاندان هاى محلى نظير خاندان بلعمى و عتى كه ديوانسالاران حرفه اى بودند، شغل وزارت را در دست داشتند. باز بنا به نوشته ى تاريخ ايران در دوران باستان تا سده هيجدهم .
10 ديوان را، در دوره سامانيان نامبرده كه در ذيل به ذكر آن مى پردازيم .
(1) ديوان خراج ، گردآورى ماليات را به عهده داشت .
(2) ديوان رسائل .
(3) ديوان عرض .
(4) ديوان صاحب بريد (پست ) كه تجسس و كسب اطلاعات را نيز به عهده داشت .
(5) ديوان شرطه (اداره نظارت و بازرسى ).
(6) ديوان قضا.
(7) ديوان محتسب .
(8) ديوان اراضى ، خاص خاندان شاهى .
(9) ديوان وقف .
(10) ارتش ، كه از غلامان و سپاهيان مركب بود.
بارتولد، از قول تاريخ هلال الطالبى درباره ارتش مى نويسد: مشاغل عمده نظامى نه تنها به رييس نگهبانان شاهى ، بلكه نمايندگان خاندان هاى اصيل و بزرگ محلى نيز، تفويض مى گرديد و در شمار لشكريان ، گذشته از تركان ، دهقانان نيز بوده اند بر روى هم ، در آن عهد بيش تر ساكنان ماوراء النهر هنوز مسلح بودند.
نظام الملك در كتاب سير الملوك درباره ى غلامان ترك در دربار سامانيان مى نويسد:
در عهد سامانيان ، اين قاعده پابرجا همى بوده است . به تدريج به اندازه ى خدمت و هنر، شايستگى غلامان را درجه مى افزودند و چنان كه غلامى خريدندى و يك سال او را پياده خدمت فرمودندى و در ركاب با قباى زندينجى (از نام قريه زنديه در بخارا مشتق مى شود) شدى و اين غلامان را فرمان نبودى كه پنهان و آشكارا در اين يك سال بر اسب نشستى و اگر معلوم شدى ، مالش دادندى و چون يك سال با موزه خدمت كردندى وثاق باشى يا حاجب بگفتى و حاجب معلوم پادشاه كردى ، آن كه او را اسبى تركى بدادندى با زينى در كام گرفته ، و لگام و دوال ساده و چون يك سال با اسب و تازيانه خدمت كردى ، ديگر سال ، او را قراجورى (شمشير دراز) دادندى تا بر ميان بستى و سال پنجم ، زينى بهتر و لگام به كوكب و قباى دبوسى (گرز آهنى ) كه در حلقه آويختى و سال ششم ، جامه ى عنوان و سال هفتم ، خيمه ى يك سرى و شانزده ميخى دادندى و سه غلامك نو خريده را در خيل او كردندى و او را وثاق باشى ، لقب دادندى و كلاهى نمدين سياه سيم كشيده و قبايكى گنزى در او پوشانيدندى و هم چنين ، هر سالى جامه و تجمل و خيل و مرتبت او مى افزودندى تا خيل باشى شدى ، پس هم چنين حاجب شدى و چون شايستگى و هنرها و شجاعت او همه كس را معلوم گشتى و كارهاى بزرگ از دست او برآمدى و مردم دار و خداوند دوست بودى ، آنگاه او را تا 35 سال و 40 سال نشدى ، اميرى ندادندى و به ولايت نامزد نكردندى . (197)
(3) سومين قدرت ، در اختيار نهاد روحانيت بود علماى دينى و روحانيون در اين دوره ، يكى از نهادهاى جامعه بود كه با حكومت غير روحانى كوس ‍ برابرى مى زد.
اختيارات وسيعى كه موسسات مذهبى از آن بهره مند بودند، موجب گرديد كه روحانيون در بسيارى از فعاليت هاى دولتى و در زمينه هاى مختلف به تفتيش و تحقيق به پردازند. در واقع به مثابه يك قدرت در قدرت ، نقش ايفا نمايند.
ريچارد فراى مى نويسد: به موازات سازمان مدنى ، حكومت نظامى روحانى نيز وجود داشت و اين دستگاه اخير، ظاهرا از ثبات بيش ترى برخوردار بود چون قضات به همه ى مسائل شرعى رسيدگى مى كردند، تعداد و نفوذ مقامات روحانى بسيار زياد بود قاضى بر همه مرافعات و امور جنايى - به جز بعضى تخطى هاى سياسى - و به تمام مسائل حقوقى رسيدگى مى كرد مسجد شهر معمولا محلى بود كه قاضى در آن جا راى خود را صادر مى كرد، گرچه در متون قديم مواردى هست كه نشان مى دهد قاضى ، در خانه ى خود به قضاوت مى نشسته است . پيشوايان روحانى اهل تسنن ، در بخارا نفوذ و قدرت خاصى داشتند، زيرا پيشوايان اهل تسنن بودند كه نخستين بار امير اسماعيل را به بخارا خواندند و بعدها، مدتى بعد از انقراض سامانيان ، اين پيشوايان اداره سياسى و اجتماعى شهر را نيز در دست گرفتند. فقهاى شهير بسيارى در اين دوره ظهور كردند و هر يك از آنان پيروان و شاگردانى داشتند، عقيده فقها و علماى دينى به صورت يكى از نهادهاى جامعه در مى آمد كه در دوره سامانيان كارداران دولت و علما معمولا همكارى نزديكى داشتند، گرچه مردم كم كم پيشوايان روحانى را، حاميانى در مقابل ظلم و جور حكومت تصور كردند، هنگام شورش هاى عمومى و تظاهرات مردم نيز، حكومت وقت نمى توانست پيشوايان دينى را پشتيبانان مطمئنى براى خود تصور كند. اختيارات وسيعى كه موسسات مذهبى از آن بهره مند بودند، موجب مى گرديد كه روحانيون در بسيار از فعاليت هاى دولتى و در زمينه هاى مختلف به تفتيش و تحقيق بپردازند. (198)
با توجه به سنى بودن سامانيان ، اكثر جنگ هايى كه مى نمودند جنبه ى مذهبى و جهاد داشته است به همين سبب امير اسماعيل لقب سالار غازيان را دريافت داشته بود. فرق مذهبى در قلمرو حكومت سامانيان كاملا آزاد بودند و فشار مذهبى وجود نداشت . چنان كه در دربار پادشاهان سامانى ، مذاهب گوناگون با نهايت آزادى عقيده زندگى و كار مى كردند. فقط مساله اسماعيليه و كشته شدن امير سامانى به دست غلامان متعصب ترك ، مساله اى است كه صحت آن موجب ترديد مى باشد.
ماليات در دوره سامانيان  
پرداخت عوارض و ماليات در ايران ، بعد از اسلام نيز همواره وظيفه طبقات زحمتكش ، بخصوص كشاورزان و پيشه وران بود. وجوهى را كه به نام ماليات با ظلم و زور از مردم محروم به دست مى آورند؛ يا صرف مخارج شاه و درباريان مى شد و يا صرف اداره ى دستگاه و زد خوردها و قشون كشى ها مى شد.
مهم ترين نرخ ماليات هاى اين دوره ، يكى ، ماليات جنسى بود، كه از اجناس ‍ و كالاهاى مختلف اخذ مى گرديد مانند: مالياتى كه از گندم ، ارزن و ساير حبوبات و يا مالياتى كه از گوسفند و گاو و غيره دريافت مى شد و ديگر ماليات ارضى بود، كه از زمين هاى زراعتى بر حسب جريب اخذ مى گرديد. به نوشته ى تاريخ بخارا: به روزگار امراى سامان ، به يك بار، هزار هزار و صد و شصت به هشت هزار و پانصد و شصت و شش درهم و پنج دانگ و نيم بوده است با خراج كرمينه ، (199) در حقيقت اخذ ماليات در قلمرو سامانى هميشه - خاصه در دوره هاى اخير آن دولت ، چندان سبك خوش آيندى نداشته است . بيهقى مى نويسد: هنگامى كه در سال 370 ق ./ 990 م بغراخان هارون قراخانى به بخارا آمد، از خزاين سامانيان مال هاى بى اندازه و ذخاير نفيس برداشت .
عوامل سقوط سامانيان  
تعقيب رشته وقايعى كه منجر به انقراض سامانيان گرديد، مشكل مى باشد. دليل آن كثرت شخصيت ها و عواملى است كه در اين وقايع نقش ‍ داشته اند.(200)
اين عوامل را مى توان چنين جمعبندى كرد:
1 - تضاد شديد طبقاتى ، بين طبقه زحمت كش - دهقانان و صنعتگران - از يك طرف و طبقه حاكمه و فئودال ها از طرف ديگر كه به صورت چالش ‍ درآمده بود، يكى از عوامل عمده محسوب مى شد.
2 - بى كفايتى ابوالفضل محمد بن احمد فقيه ، وزير نوح بن نصر، را مى توان يكى از عوامل مهم انقراض سامانيان دانست .
3 - افزايش اهميت فرماندهان گاردهاى ترك ، كه باعث گرديد امور حكومتى به دست آنان بيفتد. (در اين زمان نقش الپتگين بسيار حساس بود، زيرا به مقام حاجب كل ارتقا يافته و به رياست گارد ترك رسيده بود).
4 - مبارزات داخلى بين درباريان و ديوانيان شدت يافت ، قيام فئودال هاى داخلى كه طالب استقلال و خودمختارى بودند، گسترش يافت .
5 - عايدات دولتى ، در اثر لشكركشى و قيام فئودال ها بيش از پيش نقصان يافت .
6 - اختلاف سران سپاه و بزرگان دربار سامانى . تحريك پى در پى روساى ديوان ها و حكام ولايات .
7 - حمله قراختائيان و ضعف حكومت سامانى ، كه باعث سقوط سامانيان گرديد. (201)
8 - ماليات هاى روزافزون (ماليات خراج ) به شدت تضادها را افزايش داد.
9- كودتاى دربارى بخارا، كه طى آن ، منصور دوم در نتيجه ى توطئه ى اشراف به رهبرى بكتوزن و فائق ، توقيف و نابينا گرديد (389 ه / 999 م )؛ و اين فرصت خوبى براى محمود بود.
10 - اختلاف سامانيان و آل بويه ، كه علت آن ، سياست خارجى اين دو سلسله بود. (202)
11 - صدور سكه هاى بخارا توام با درهم هاى اسلامى ، كه از يك طرف مواجه با كاهش وسعت قلمرو سامانيان و نرخ سكه هاى بخارا (خدات ها) نيز كاهش يافت و از طرف ديگر، مقدار سرب و فلزهاى ديگر آن ها بيش تر گرديد، سودمند نبود.
12 - بحران نقره قرن يازدهم م . نيز، از جمله عوامل زمينه ساز ضعف سامانيان به حساب مى آيد.
13 - نزاع بر سر آب ، همراه با پايين رفتن سطح آب هاى زيرزمينى در واحه ى بخارا، كه كشاورزان اين ناحيه را با مشكلات و مشقات اقتصادى مواجه ساخته بود.
گسترش ريگزارها و پيشروى بيابان ها، به زبان اراضى زراعتى ، علاوه بر آن قسمت عمده آبى كه از رودخانه ها بسوى واحه ى بخارا جريان مى يافت ، به اراضى دولتى مى رفت . قطع اشجار، از بين رفتن جنگل ها و درختزارها نيز، به بحران اقتصادى و فقر بيش تر روستاييان دامن مى زد.
14 - زوال طبقه دهگانان در قرن چهارم و پنجم هجرى ، در سراسر ايران و نيز ماوراء النهر كه اين خود عامل مهمى در تضعيف سامانيان بود زيرا كه انقراض اين طبقه ، باعث به انقياد درآمدن و خدمت فرمانروايان ترك گرديد.(203)
با انقراض حكومت سامانيان ، ايران بارها مورد تهاجم تركان زردپوست آسياى مركزى قرار گرفت و طى آن ، نه قرن ، تركان سلجوقى ، غز، قبچاق و غيره براى استفاده از منابع طبيعى و اقتصادى به مملكت ايران حمله ور شدند و به تدريج ، خلق و خوى وحشيانه ديرين را از دست دادند و راه و رسم مملكت دارى را از مطلعين و خبرگان ايرانى فراگرفتند.

16 O دولت غزنويان 
پراكندگى نظام اجتماعى از يك سو، وجود خلاء قدرت سياسى در ايران از سوى ديگر و هم چنين ، تضاد و اختلاف خاندان هاى حاكمه و عدم توانايى آنان ، جهت پركردن اين خلاء و ايجاد يگانگى ملى ، عامل عمده اى براى زمينه سازى تسلط سلسله هاى غير ايرانى بوده است .
تركان نمونه عالى استحاله اى هستند كه در حكومت سامانيان خدمت سربازى مى نمودند در جوانى و در سنين انعطاف پذير به عالم اسلام آورده شدند، در محيط گستره تمدن اسلامى غوطه خوردند و در اين محيط به مقام عالى رسيدند و مجبور شدند با پيجيدگى هاى زندگى سياسى و ادارى آن خود را هماهنگ سازند. ديرى نپاييد كه دين و فرهنگ نوين ، ميان اين مردم و بيابانى كه در پشت سر داشتند، جدايى افكند اما قابل توجه است ، كه گرچه در آغاز، در عصر حكومت سامانى ، از اصل خود جدا افتادند، اما به سرعت خود را با عالم ايرانى محيط خود تطبيق دادند (204).
محمود غزنوى ، كه فرد شاخص عرصه ى سياست ايران گرديده بود، ابتدا سعى در تصرف و توسعه دولت خويش نمود (205). چنانچه سرزمين هاى خراسان ، طبرستان ، سيستان و افغانستان كنونى را به قلمرو دولت غزنويان درآورد. (206)
محمود، پس از آن كه امارت وى از طرف خليفه ى بغداد، به رسميت شناخته شد، خود را سلطان ناميد، كليه فئودال ها و متنفذين محلى را سركوب نمود و توانست سيستان ، خانيان ، تركستان ، امراى خوارزم و جرجانيه را محكوم خويش گرداند و سپس تجاوزات يا غزوات تاريخى خود را به هندوستان آغاز نمود.
محمود با حمله به هندوستان و فتح معبد سومنات ، به پول و ثروت فراوان دست يافت ، هر چند كه برخى از مورخان ، مقصود محمود از لشكركشى ها به هندوستان را برانداختن كفر و بت پرستى از آن سامان و انتشار دين اسلام دانسته اند.
محمود سنى حنفى مذهب متعصب - كه بعدا توسط امام عبدالله ابن احمد قفال مروزى ، فقيه شافعى ، به مذهب شافعى گرويد - در برانداختن كفر كوشا بود و به خلافت عباسيان ، ايمان داشته و رفتار وى با كفار و پيروان ساير فرق اسلامى مانند اسماعيليه و قرامطه و شيعيان خوب نبوده ، نيكو مى توان دريافت كه فقط ديندارى و تعصب يگانه محرك لشكركشى هاى او به هندوستان نبوده است . بهترين دليل اين كه بتكده هاى هندوستان ، بيش تر از بتان آن سرزمين ، طرف توجه محمود بوده است ، كه چون شنيد جمعى از رايان هند، با لشكر بسيار سر راهش نشسته اند، برانداختن دشمنان اسلام را فراموش كرد و براى حفظ غنايم خويش به جاى به دريا زدن ، از بيراهه بازگشتن را بر مقابله با دشمن كه ممكن بود، نتيجه ى لشكركشى او را به باد دهد، ترجيح داد. به همين جهت بسيارى از لشكريان و همراهانش ، در صحراى بى آب و گياه تلف شدند، اين لشكركشى ها، مخصوصا جنگ هاى او در هندوستان ، عايدى سرشارى داشت ، جنگجويان در طى اين مبارزات ، از راه غارتگرى و قتل و كشتار، ثروت فراوانى به چنگ آوردند ولى توده هاى مردم كه در مسير اين لشكركشى ها بودند، بيش از پيش فقير و ناتوان تر مى شدند.
خواندمير در كتاب تاريخ حبيب السير در اين باره مى نويسد:
يمين الدوله و امين المله محمود غزنوى ، چون روزى چند از مشقت سفر برآسود، جهت تقويت دين نبوى عزم غزو كفار هند نموده به آن جانب نهضت فرمود و پس از آن كه رايات ظفر آيات سايه ى وصول بر شط و به هند افكند، اى بال بن اندپال كه به افزون اموال و انبوهى ابطال رجال از ديگر سلاطين هند ممتاز بود در برابر آمده قتالى شديد به وقوع انجاميد و اعلام اسلام ارتقاع يافته الويه كفر و ظلام انحضاض پذيرفت و سلطان به نفس نفيس مشركان را تكامشى نموده جمعى كثير به تيغ تيز بگذرانيد و به قلعه بهيم بغرا رسيده نواحى آنرا ممكسر ظفر اثر گردانيد و آن قلعه بود بر قله ى كوهى بنا يافته و اهل هند آن را مخزن صنم اعظم پنداشته و قرنا بعد قرن ، ذخاير و خزاين بدان جا نقل كرده آن را به زر و گوهر برگردانيده بودند و اين معنى را سبب تقرب به بارگاه احديت تصور نموده و چون محمود آن قلعه را محاصره فرمود رعب و هراس بر ضماير ساكنان آن حصن آسمان محاسن راه يافته فرياد الامان به ايوان كيوان رسانيدند و در قلعه گشاده در پيش اسب سلطان بر خاك راه افتادند و يمين الدوله به همراهى والى جوزجانان به آن حصار درآمده به ضبط اموال فرمان داد و از جمله غنايم آن چه ضبط درآمد هفتاد هزار درهم بود و هفتصد هزار من آلات زرين و سيمين و جواهر و دور و اثواب و اجناس حد و قياس نداشت . (207)
حمدالله مستوفى شرح جنگ محمود را در هندوستان با چيپال هيتال مى نويسد:
محمود او را اسير كرد و امان داد و خراج بستند اما چون غارت هندوان چنان بود كه هر پادشاه كه دو نوبت در دست مسلمان اسير شود، ديگر پادشاهى را نشايد و گناهش جز به آتش پاك نشود، چيپال ، پادشاهى به پسر داد و خود را بسوخت ، محمود در اين جنگ غازى لقب گرفت . (208)
ناصرخسرو در اين باره با شكوه از اين ماجرا چنين مى نويسد:
آنكو به هندوان شد، يعنى كه غازيم از بهر بردگان نه زبهر عزا شده است .
محمود، پس از طرد مخالفان و شكست قطعى سامانيان ، خطبه به نام القادربالله خواند و با اين اقدام بستگى و ارادت خود را به حكومت بغداد نشان داد و چون به كسب خلعت و فرمان خليفه توفيق يافت ، اجازه يافت ، كه در روى سكه ، نام خود و خليفه را نقش كند. به طور كلى روابط محمود با خليفه كاملا دوستانه بود - هر چند كه بعدها معلوم گرديد كه محمود قصد داشت عليه خليفه قيام نمايد و به استقلال كامل برسد - به همين لحاظ شايد روابط آنان صرفا به خاطر منافع مشتركى بود كه اين پيوستگى را به ارمغان مى آورد به عنوان مثال رفتار وحشيانه محمود با اسماعيليان و قرمطيان ، نيز بيش تر براى جلب توجه خليفه بغداد بوده است و متقابل با حمايت معنوى خليفه نيز، حكومت عنصر ترك را مورد تاييد و تثبيت قرار داد.
موقعيت طبقات در دوره غزنويان  
عليرغم تحقيرى كه ، طبقات فرادست به طبقات فرودست جامعه روا مى داشتند، نشانه اى از هرگونه خصومت و رشك ورزى ميان آنان قابل مشاهده نبود، زيرا روحانيون پيوسته بر اين شكاف پلى مى زدند و آن را پر مى نمودند.
روحانيون از لحاظ پايگاه خانوادگى و مقام اجتماعى دقيقا به طبقه ى اعيان مربوط مى گشتند و مناصب كشورى را كه غالبا نيمه موروثى بود اشغال مى كردند و همواره ميان علما و اعيان ، اشتراك منافع بسيار وجود داشت و به همين لحاظ، پيوند تنگاتنگى بين آنان وجود داشت . (209)
به طور كلى ، نظام طبقات در اين دوره را مى توان چنين عنوان نمود:
سلطان - با خواجه گان ، غلامان ، شاعران ، ندما، بردگان خاصه ى ترك .
وزير - با ديوانسالاران ، فقها، و عالمان (كارمندان و كارگزاران ).
روحانيون .
فرماندهان لشكر - همراه با سپاهيان و لشكر غازيان .
قشر ميانه حال - مدرسان ، شيخيان ، صوفيان ، زمينداران روستايى ، نجباى شهرى .
اقشار فرودست - پيشه وران ، كارگران ، خدمتكاران ، تركان نوكر، عياران .
قرمطيان  
علل گرايش مردم به عقايد قرمطى ، شدت بهره كشى طبقه بالا از طبقه ى پايين و وجود ستم و بيدادگرى حكام از يك سو، و رشد جوامع شهرى و آزادى نسبى عقيده و سرايت دانش يونانى ، در ميان مسلمانان و رواج ارزش ‍ اجتماعى بحث و اظهارنظر از ديگر سو بود، كه سبب روى آورى عمومى ، به دانش جويى و علاقمندى به دانايى و رشد فكرى و شعور اجتماعى مى شد.
مقدس بشارى ، در بازديد از شهر بخارا و ابن حوقل ، در وصف مردم خوزستان از فضايل مردم ، مجالس بحث و گفت و گو و رواج علم و دانش و هم چنين ، درباره عوام و پيشه وران كه مانند خواص و علما به علم كلامى آشنايى داشتند، مطالبى ذكر نموده اند.
نهضت قرمطيان كه افزون بر جنبه طبقاتى در ايران ، خصلت ملى هم پيدا كرده بود - پس از كودتاى اشراف و فئودال ها و سپهسالاران اقطاع دار بر ضد نصر بن احمد سامانى - هم چنان در زير فشار كشتار و سركوبى ، ادامه يافت ، تا اين كه در دوران منصور اول و نوح دوم دوباره نيرويى فراوان گرفت ؛ چنان كه اشرافى همپايه ى اميران سيمجورى و بعضى ديگر از بزرگان خراسان هم ، به قرمطيان پيوستند. شاهان سامانى براى سركوبى آنان ، از سلطان سبكتكين و سلطان محمود غزنوى كمك گرفتند چندى بعد هم ، نوبت كشتار قرمطيان بخش شرقى و مركزى ايران ، به وسيله محمود غزنوى رسيد. (210)
در تاريخ بيهقى ، شرح به دار كشيدن حسنك وزير، به جرم قرمطى بودن به درستى به تصوير كشيده شده است و اين ، بيانگر نفوذ و رواج اين نهضت ، در ميان توده هاى مردم و حتى قشر بالاى جامعه مى باشد. (211)
آل بويه ، در دوره ى فرمانروايى خود، با قرمطيان مدارا مى كردند و سبب آن ، شيعه بودن آنان بود و برنامه هاى آنان تا اندازه اى با خواسته هاى قرمطيان نزديك بوده و منافع طبقه پايين را نيز شامل مى شد.
بارتولد مى نويسد: پادشاهان غزنوى ، در چهل سال دوران سلطنت خود، پيوسته و با شدت هر چه تمام تر با انواع الحاد، كه شكل ايدئولوژيك ناخرسندى از فرمانروايى آنان بود مبارزه كردند، مخصوصا برخورد امراى دولت سلطان محمود با قرمطيان كه در زمان او به واسطه ى ارتباط با خلفاى فاطمى ، يعنى دشمنان سرسخت خلفاى عباسى ، خطرناك تر شده بود، شدتى بيش تر داشت . علت اصلى يورش محمود به هند - غير از بهانه ى ترويج اسلام و انگيزه ى مادى و دست يافتن به ثروت هاى آن سرزمين - ترس از رواج عقيده قرمطيان مولتان (212) در هند و خطر عكس العمل آن در قلمرو حكومتش بود. (213) عتبى ، تاكيد مى كند، محمود در روز فتح مولتان آن قدر از قومطيان به دست خود كشت ، كه شمشير خون آلود، به دستش ‍ چسبيد و دست و شمشير را در آب گرم نهادند تا از هم جدا شدند، ولى ، شورش هاى قرمطيان ادامه داشت و محمود براى بار دوم به آن جا لشكر كشيد، ولى اين بار نتوانست ريشه آنان را بركند. آغاز رواج كيش قرمطى و اسماعيلى در هند، را در قرن چهارم بايد دانست . (214)
ناصرخسرو در كتاب سفرنامه خود در اين باره مى نويسد: روزى پنهان به شهرى وارد شده و به كفشدوزى براى دوختن كفش خود رجوع كردم . در همين اوان ، غوغايى از آن سوى بازار برآمد و كفش دوز براى تماشاى غوغا به او گفت ، اندكى صبر كن تا به بينم قضيه چيست . با گزن كفاشى از حجره بيرون رفت و چون باز آمد قطعه اى گوشت بر سر گزن داشت . ناصرخسرو پرسيد چيست ؟ كفاش گفت : پاره اى گوشت از تن يكى از موبدان ناصرخسرو است ، كه مردم به قتل آورده اند و من براى ثواب ، اين قطعه گوشت را همراه آوردم . (215)
سركوبى و كشتار قرمطيان رى  
با رشد نهضت قرمطيان در بخش مركزى كشور، كه به مرحله ى حادى رسيده بود، محمود با توطئه اشراف و فئودال هاى محلى ، در دوره ى مجدالدوله ديلمى به رى آمد و قرمطيان را كه به قول گرديزى در آن جا زياد شده بودند، كشتار و سركوب كرد (420 هجرى ) در اين هنگام كه قرامطه در جنوب ايران نيز پيشرفت كرده بودند امير آل بويه (بوكاليجار) از بيم و روى مصلحت ابتدا دعوت رهبر آنان ابونصر عمران را پذيرفت ، سپس با همكارى فئودال ها و حكام محلى آنان را سركوب نمود.
محمود قصد داشت به مصر حمله و فاطميان را در آن جا نابود كند:
ملك رى از قرمطيان بستدى ميل تو اكنون به منا و صفا است .
با مرگ محمود، نقشه لشكركشى او عقيم ماند پس از دويست سال نبرد طبقاتى و مبارزه ملى ، نهضت قرمطيان در پايان دوره غزنوى ، تا حد زيادى سستى گرفت و بالاخره با يورش تركان سلجوقى و پيش از آن كه تبديل به نهضت اسماعيليان شود، از پيشرفت و فعاليت آشكار بازماند. (216)
نظام مالى غزنويان  
نظر به اين كه گردش چرخ امپراتورى غزنوى ، كه هزينه سنگين مى طلبيد اداره مركز دولت و تامين هزينه هاى مالى اردوكشى هاى نظامى كه مستلزم حفظ حركت توسعه طلبى بود به جريان وسيع ماليات گيرى و انباشتن خزانه نياز داشت ، ذيلا به بررسى اين جنبه برجسته از حكومت غزنوى ، خواهيم پرداخت .
سير تكامل ارتش ها از يك زمينه فئودالى يا قبيله اى ، به ارتش هاى مزدبگير و حرفه اى ، اصولا سبب افزايش هزينه دولت ها گرديده بود. با افزايش ‍ هزينه دولت ، ماليات هاى تازه وضع مى گرديد؛ و گردآورى اين ماليات ها نيز به حكومتى توانمندتر نياز داشت و نتيجه ى آن ، رشد قدرت پادشاه در برابر رعايا بود. اين افزايش قدرت پادشاه را مى توان در ميان سلاطين غزنوى مشاهده كرد زيرا آنان در دست يافتن به منابع مالى بخت خوشى داشتند.
1 - نخستين منبع عبارت بود از: ولايات پر نعمت تحت حكومت آنان و ديگر، غنايمى بود كه از سفرهاى جنگى به هند به دست مى آوردند. حاصل ، آن بود كه سلاطين غزنوى مستمرى هاى لشكريان را نقدا مى پرداختند و بر خلاف آل بويه و سلجوقيان ، ناچار نبودند كه به فئوداليسم نظامى و اعطاى اقطاعات رو آوردند.
2 - دوم آن كه احتياجات مالى فورى براى سفرهاى جنگى سلطان زياد بود، تجهيز يك ارتش براى سفرهاى جنگى به تامين هزينه هاى تشكيلات مقدماتى ، خدمات فرعى ، ترتيب آذوقه ى سپاه ، حمل و نقل و تجهيزات ويژه و غيره نياز داشت . (217)
3 - سوم آن كه ، زندگى پر تجمل دربار غزنوى و روبناى سنگين ديوانسالارى موجود كه به آن اندازه انعطاف نداشت تا زياده روى هاى سابق را ترك گويد و امپراتورى را از آن همه تبذير و اسراف باز دارد، بنابراين تدريجا زمينه ى خود را از دست داد. سلاطين غزنوى ، در تنعم زندگى مى كردند، و عادت به اسراف داشتند.
تعداد نفرات اعضاى ديوانسالارى پيچيده تر شده بود. در آغاز پادشاهى مسعود، مشاهرت (218) دبيران ديوان رسالت به 000،70 درهم سر مى زد و دبيران ديگرى نيز بودند كه تازه استخدام شده بودند و چون ايام كارآموزى را مى گذراندند هنوز اجرتى دريافت نمى كردند.
درآمد غزنويان را مى توان به طور كلى به پنج قسمت تقسيم كرد:
1 - املاك خالصه و دارايى خصوصى سلاطين .
2 - ضبط دارايى بى وارث به نفع سلطان و مصادره ها.
3 - خراج و هدايايى كه ملوك تابعه و واليان و غيره به خزانه دولت غزنوى مى پرداختند.
4 - غنائم جنگى .
5 - ماليات مرسوم ، يعنى خراج و ماليات هاى اضافى .
چهار منبع درآمد نخست از طريق دستگاه ادارى دولت غزنوى نظير؛ ديوان ها، بى درنگ به دربار سلاطين مى رسيد. پنجمين منبع درآمد، نشان دهنده ى تماس مستقيم عاملان سلطان است با توده ها در ولايات مختلف .
منابع پنج گانه ى درآمد غزنويان  
توضيح ، اين منابع پنج گانه به شرح زير مى باشند:
1 - املاك خالصه و دارايى هاى خصوصى سلاطين غزنوى :
در دولت غزنوى تشكيلاتى دو بخشى وجود داشت كه بخشى از آن ، ديوان وكالت بود كه املاك خالصه را اداره مى نمود و بر جنبه ى مالى امور حرم سلطان نيز نظارت داشت . ديوان وزير كه زير نظارت سلطان بود، عمده ترين ديوان مالى كشور و دخل و خرج اموال ، با اين ديوان بود و ديوان فرعى آن يعنى ديوان استيفا، مامور بود تا معاملات را در دفاتر كل ثبت نمايد و علت آن را بنويسد.
درآمدى كه از دارايى هاى سلطان حاصل مى شد، جدا از آن چه كه دقيقا خرج حرم مى گرديد، ظاهرا از طريق ديوان هاى وزير و مستوفى نيز به مصرف مى رسيد.
وكيل خاصه ، مباشر املاك خصوصى تمامى خاندان غزنوى بود؛ اما گاه ممكن بود پاره اى از املاك ويژه به زيردستان نيز واگذار شود.
به نظر مى رسد كه محل ديوان غزنه ، پيوسته در پايتخت قرار داشت حال آن كه ديوان هاى عمده ى دولت ثابت نبوده و در سفرهاى جنگى و پيشروى هاى سلطان همراه او بودند.
اوقاف خاندان غزنوى ، مباشر يا كدخدايى خاص داشت سلاطين غزنوى علاوه بر زمين ، مستغلات ، دارايى هاى ديگرى نيز داشتند كه از آن جمله بود، خيل هاى اسب ، رمه هاى گوسفند، شتر، گاو، گاوميش كه نگهدارى آن ها احتياج به گله داران و كدخدايان بسيار داشت .
2 - درآمد سلاطين غزنوى ، حق الملك دارايى هاى بى وارث و مصادرات بود. سلطان ، وارث مايملك كسانى بود كه ورثه اى براى دارايى آنان يافت نمى شد. يعنى دارايى غلامان خاصه و خواجه سرايان نصير الدين طوسى اين گونه درآمدها را طيارات مى خواند، كه به معنى اقلامى از درآمد است كه به تصادف حاصل مى شود.
سلطان از ميان اموال متصرفاتى ، از اين قبيل ، دارايى هاى منقول و غلامان شخصى را در ميان خاندان شاهى تقسيم مى كرد و مستغلات و غلامان لشكرى را به سپاهسالاران ديگر مى بخشيد هرگاه سلطان ، غلامى از غلامان خود را آزاد مى ساخت ، حق ديگرى ، به نام حق ولى ، وجود داشت كه اين غلامان آزاد شده را هم چنان به آزادكننده خود وابسته مى كرد، بنابراين حق ، در صورت فوت آنان ، سلطان وارث تركه ى آنان بود. (219)
3 - خراج و هداياى پادشاهان دست نشانده واليان ، يكى ديگر از منابع درآمد حكومت غزنوى بود حكام تحت الحمايه ى حكومت غزنه ، حكومت هاى برخى نواحى زير پوشش امپراتورى ، شاهزاده نشين هاى ماوراى جيحون ، ختلان و چغانيان ، خراج ساليانه خود را به نام مال ضمان يا مال مواضعه به معنى خراج مقرر بر طبق قرارداد يا توافق مى پرداختند.
4 - غنايم فراوان مناطقى نظير جلگه ى شمالى هند و ايران غربى ، عامل موثرى بود در ساختن امپراتورى غزنوى ، به عنوان پوياترين قدرتى كه از بعد از فتوحات اعراب در ايران شرقى پيدا شد ارتش حرفه اى غزنويان ارتشى مزدبگير بود كه مى بايستى پيوسته موجود باشد و نمى توانست در ايام فترت ميان سفرهاى جنگى ، اسلحه خود را به زمين گذاشته و به كارهاى ديگر پردازد. در پرداخت مستمرى به سپاه درآمد منظم ماليات گيرى بيش ترين اهميت را داشت . اما به اين مستمرى ، غنايم جنگى نيز افزوده مى شد. از اين گذشته ، علاوه بر حقوق ثابت گونه هايى ، از اجناس نظير: جنگ افزارها، هداياى پربها و بردگان نيز ميان سربازان قسمت مى شد.
5 - يكى ديگر از منابع درآمد غزنويان ، ماليات ويژه (يا غير معمول ) يا خراج و ماليات بر زمين ها و فرآورده هاى كشاورزى بود كه در آن قسمت از امپراتورى غزنوى ، كه مستقيما تحت حكومت دولت غزنه بود، وضع مى شد و براى جمع آورى آن ، عمال سلاطين غزنوى با توده ها و تماس ‍ مستقيم بودند احتمالا غير از اين گونه ماليات هاى مرسوم ، باج هاى متعدد كوچك تر نيز وجود داشت ، نظير اسمار يا مالياتى كه بر آذوقه مى بستند، كه البته اطلاعات ما از آن بسيار اندك است . علاوه بر اين ، ماليات هاى منظم و حضور سلطان و لشكريانش در بخشى از امپراتورى كه مختصر شورشى در آن جا بروز كرده و يا تاخيرى در پرداخت ماليات ها حادث شده بود، معمولا منجر به تحميل ماليات هاى غير معمول و مطالبه ى به عنف آن مى گرديد، كه اقدامى مفاتيح العلوم به حساب مى آمد.
ماليات البقايا كه بدهى از پيش مانده ى توده ها بود، خود شرحى مفصل دارد. به هر حال بنا به گفته بيهقى ، مردم توان پرداخت ماليات جارى (مال لرواج ) را نداشتند، تا چه رسد به ماليات البقايا خراج جمع آورى شده را عاملان به ديوان ولايتى مى آوردند و در آن جا به حساب آنان رسيدگى مى شد. اين عاملان و كارگزاران مالى ، در ولايات معمولا مستمرى خود را از روى ماليات هاى گردآورى شده برداشت مى كردند و باقى را به ديوان ولايتى يا ديوان مركزى مى فرستادند.
ديوان ها در زمان غزنويان  
از آن جايى كه غزنويان ميراث دار بخشى از نظام سامانيان بودند، بسيارى از ديوانيان سنتى سامانى را به كار گرفتند. زمانيكه محمود، اختيار خراسان را به دست گرفت ، برخى از اين ديوانيان در مقام هاى خود باقى ماندند و برخى ديگر به هنگام فتح ماوراء النهر به دست قراخانيان ، به غزنه جلب شدند.
ديوانسالارى غزنوى ، از اين مردان كارآمد به گرمى استقبال نمود، زيرا بسط و گسترش دولت غزنوى در زمان محمود حوزه عمل و حجم كار آن را وسعت داده لاجرم به كسانى كه توانايى برآمدن از انجام امور را داشتند، بيش از پيش نياز بود، اين ديوانيان توانستند، سنت ها و فنون ادارى سامانيان را در نظام ديوانى قوت بخشند. از مهم ترين آنان ، ابوالعباس فضل بن احمد اسفراينى ، نخستين وزير محمود را مى توان نام برد. ديگر، خاندان احمد بن عبدالصمد شيرازى وزير دوم مسعود كه از خطه ى فارس بود و يا ابوالقاسم كثير، دبير و كارگزار نامى غزنويان كه كرارا نامش در تاريخ بيهقى آمده است . (220)
بيهقى ، شرح مشورت و انتخاب وزير و دبيران را با اعيان و اركان چنين آورده است :
امير مسعود چون بار بگسست خلوت كرد با اعيان و اركان و سپاه سالار، على دايه ، و حاجب بزرگ بلگاتگين و بوالفتح رازى عارض و بوسهل حمدوى و بونصر مشكان ، پس گفت : خواجه احمد گذاشته شد پيرى پردان و با حشمت قديم بود و ما را بى دردسر مى داشت و ناچار وزيرى مى بايد كه بى واسطه كار راست نيايد، كدام كس را شناسيد كه بدين شغل بزرگ قيام كند؟
(221)
كه آخرالامر حسنك به وزارت انتخاب شد.
شرح حال كارگزاران ساير ديوان ها در تاريخ بيهقى ، كرارا به زيبايى كامل آمده است .
به هر حال ، ديوان هايى كه مسوول حفظ و انجام امور مختلف در دوره غزنويان بوده اند عبارتند از:
1 - ديوان رسالت : در دوره غزنويان ديوان رسالت در حكم دبيرخانه و دفاترخانه براى سلطان بود اين ديوان نيز مثل ديگر ديوان ها نظير ديوان مستوفى ، جامه خانه و حرم ، معمولا در سفرهاى جنگى و گردش پادشاه در اطراف مملكت ، او را همراه بود، كاغذهاى ديوانى و دفاتر ثبت را چهارپايان حمل مى كردند و هنگامى كه سلطان در جايى درنگ مى كرد، چادرهايى براى اسكان دبيران و تجهيزات آنان بر مى افراشتند، در چنين مواردى ، چادر ديوان رسالت در نزديكى سراپرده پادشاه بود.
در اين ديوان ، عده ى كنيزى از منشيان با مستمرى مكفى زير نظر سلطان كار مى كردند كه پيوسته يكى از آنان مى بايست به نوبت در ديوان حاضر بماند كه او را دبير نوبتى مى خواندند.
ديوان رسالت ، در مقام دبيرخانه سلطان ، نامه هايى را كه از قدرت هاى خارجى مى رسيد، دريافت مى كرد و بنوبه ى خود نامه هايى براى آنان ارسال مى داشت . به علاوه اين ديوان در تماس هاى سياسى نيز ذى ربط بود. از اين رو گزارش ها و پيام هايى كه منهيان توسط اسكداران از سراسر امپراتورى مى فرستادند به ديوان رسالت مى رسيد، هم چنين گزارش هاى مربوط به قيمت ارزاق ، مصايب طبيعى ، تهاجمات دشمنان خارجى ، فعاليت راهزنان و مسائل ديگر را شامل مى گرديد.
جمع آورى اطلاعات - رفتار كارگزاران محلى و مخطيان - و انتقال سريع آن توسط شبكه اى از كارگزاران خبرى و جاسوسان انجام مى گرفت .
سلطان مسعود صاحب بريدان و مشرفان مهم را خود، به كار مى گماشت .
2 - ديوان اشراف : نظام اشراف و جاسوسى در ولايت متشكل از ديوان دولتى بود كه ديوان مستقل اشراف مملكت خوانده مى شد.
3 - ديوان عرض : گردآورى سپاه ، تنظيمات داخلى ارتش ، پرداخت مستمرى و آذوقه به عهده ديوان عرض بود اهميت شغل عارضى پس از وارث داراى اهميت فراوان بود.
4 - ديوان بريد: وظيفه ديوان بريد، انتقال خبر بود، بر اين ديوان كه اهميت بسزايى در اطلاع از اكناف قلمرو غزنوى داشت ، صاحب بريد و يا صاحب خبر نظارت مى كرد.
5 - ديوان استيفا، رسيدگى و تنظيم دفاتر و دخل و خرج كشور و ثبت كليه درآمدهاى دولتى و محاسبات است .
6 - ديوان وزير يا ديوان مركزى .
7 ديوان ولايتى
ارتش در زمان محمود غزنوى  
غلامان ترك زرخريد، مانند عهد خلفا و سامانيان هسته مركزى و اساس ‍ نيروهاى جنگى محمود را تشكيل مى دادند، ولى محمود بر خلاف زمان ماضى توانست نظم و انضباط سختى را در ميان ايشان برقرار سازد، لشكر غلامان وسيله اى بود كه محمود را به يارى آن موفق به لشكركشى هاى مظفرالله و وسيع كرد و در عين حال ، توانست توده هاى مردم را در متصرفات وسيع خود در حال انقياد و اطاعت نگاه دارد.
محمود، گذشته از لشكر غلامان ترك ، از داوطلبانى كه به اصطلاح غازيان يا مبارزان راه دين ناميده مى شدند نيز به منظور لشكركشى هاى غارتگرند و جهان گشايى هاى خويش استفاده مى كرد، اينان از ملت ها و نژاد متفاوت تشكيل يافته بودند، چنان چه بيهقى مى نويسد:
عارض بيامد و چهار هزار سوار با وى نامزد كرد، دو هزار هندو و هزار ترك و هزار كرد و عرب و پانصد پياده با او همراه نمود (222).
دولت محمود با جلب روستاييان بى زمين به صفوف غازيان و قريب ايشان به اميد كسب ثروت از غنايم جنگى هندوستان كه در واقع ، جز مشتى از خروار آن نصيب آنان نمى گشت مى كوشيد تا تناقضات طبقاتى را محو و نارضايى عامه مردم را تقليل دهد.
نهضت غازيان ، مى بايست كار يك مجراى انحرافى و دريچه اطمينان را انجام دهد و جدى ترين عناصر، مردم استثمار شده و زحمتكش شهر و روستا را منصرف كند و در مسيرى كه براى قدرت فئودال ها خطرناك نباشد قرار دهد.
غازيان پس از لشكركشى ، در مرزهاى نواحى تسخير شده ، باقى مى ماندند يا يا اموال غارتى به ميهن باز مى گشتند و شريك و انباز دستبردهاى مشروع مى شدند.
اما راجع به عامه ى مردم زحمت كش روستاها و شهرها، كاميابى هاى جنگى محمود، و زرق و برق دربار او، نه تنها وضع اينان را بهتر نمى كرد، بلكه دشوارتر مى ساخت ، غنايم حاصله از لشكركشى ها، هر قدر هم زياد مى بود، هرگز نمى توانست هزينه هاى هنگفت نگاهدارى لشكر و دربار و اشتهاى روزافزون محافل دربارى و سران نظامى و فئودال را جبران و ارضا كند (223).
به هر حال دولت غزنوى ، از آن جا كه گرايش به ارتش سالارى داشت ، مى توان گفت كه نهاد ارتش در داخل امپراتورى از بيش ترين اعتبار برخوردار بود.
لشكريان ترك را به خاطر بى ريشه گى و عدم وابستگى محلى غالبا از ديار كفر به دارالاسلام مى آوردند و پس از تربيت جسمانى و ايجاد روح وفادارى و تعهد در آنان به صفوف منظم سپاه مى پيوستند.
به طور كلى در قرن چهارم هجرى ، ارتش هاى شرق اسلامى به گرد هسته اى از بردگان بنا شده بود، هر چند كه آنان به وفادارى مشهور بودند ولى گاه خطراتى نيز داشتند، مثل الپتگين براى سامانيان و يا در زمان مسعود غزنوى كه گاه در مقابل او مى ايستادند، و ايجاد خطر مى نمودند.

next page

fehrest page

back page