next page

fehrest page

back page

علل انقراض غزنويان  
1 - ديوانسالاران و كارگزاران ، بر خلاف فئودال ها و اشراف ، راهى در دولت غزنويان نداشتند تو از استقلال عمل ، محروم بودند. همين امر باعث شد كه آنان كه به كاردان دولتى - مواجب بگير دولت - تبديل شوند، لذا، آنان با ايجاد فساد و دستگاه هاى ادارى و تاسى جستن از سلطان و بزرگان اشراف و فئودال ها شروع به غارت مردم كردند. در نتيجه مورد نفرت و كينه ى عام قرار گرفتند.
2 - اخذ ماليات سنگين براى تامين هزينه هاى جنگ و مصارف دربار كه اثرات آن باعث فرار روستاييان ، از بين رفتن زمين هاى زير كشت ، تضعيف اقتصاد كلى و توليدات كشاورزى و صنعتى گرديده و داد و ستدهاى بازرگانى ميان نواحى مختلف كشور به حداقل خود برسد.
3 - مال پرستى و ثروت اندوزى و دنائت طبع و آزمندى محمود و مسعود.
4 - غارت ها و ستم ها و بيدادها، اركان دولت غزنوى و كارگزاران و ارتش آن را فاسد و عياش و بد و بى اعتقاد كرده بود.
5 - قرار دادن قدرت دولت و اساس اقتصاد مملكت بر لشكردارى ، كه هم براى مردم و هم براى فئودال ها، خالى از زيان نبود و خليفه عباسى هم كه زير قهر و سلطه غزنويان قرار داشت ، اين روش را نمى پسنديد.

17 O آل بويه 
تلاش هاى مكرر و پياپى نهضت هاى مختلف ايرانى ، براى تصرف بغداد و تسلط بر مركز خلافت عباسى ، پس از ناكامى هاى مكرر، بالاخره به سال 324 هجرى به وسيله جنبش نوين استقلال طلبى ايران به رهبرى خاندان آل بويه با موفقيت همراه گرديد.
آل بويه كه مانند بسيارى از مدعيان استقلال و فرمانروايى بر ايران ، خود را از نواده ساسانيان مى دانستند - منتسب به طبقه ماهيگيران و از مردم گيلان بودند.
درباره نسب اين خاندان ، حمدالله مستوفى در تاريخ گزيده مى نويسد:
پادشاهان ديلمان ، به تخصيص آل بويه ، هفده تن ، مدت ملكشان صد و بيست و هفت سال و از خاندان ساسانى (بهرام گور) مى باشند و بعضى از ديلمان گويند كه از تخم ديلم بن ضبه اند. (224)
فعاليت سياسى و اجتماعى آل بويه ، به رياست برادران بويه : على ، احمد، حسن ، از زمان مرداويج و آل زيار آغاز مى گردد زيرا مرداويج بن زيار هنگامى كه حاكم ديلمان گشت ، رودبار و طالقان و رستمدار و سپس ، مازندران و ملك رى و قزوين و ابهر و زنجان و طارم را نيز به قلمرو خويش ‍ درآورد به اين ترتيب ، قلمرو تحت حكومت مرداويج زيارى در نواحى مركزى ايران بود، پس از مرداويج برادران بويه ، ايالات مركزى و جنوبى ايران را زير فرمان خود درآوردند.
در سال 335 هجرى بود كه احمد ديلمى ، بعد از تصرف خوزستان ، آرزوى ديرين ايرانيان را كه تسلط به مركز خلافت عباسى بود، عملى ساخت و بغداد را اشغال نمود. در واقع تصرف پايگاه عباسيان نقطه ى عطف يك دوره مبارزه و برخورد طولانى بين دو عنصر ايرانى و عرب ، طى چند قرن بود تصرف بغداد نه تنها به منزله ى پيروزى سياسى و اقتصادى ايرانيان بر عرب بود، بلكه مرحله ى نوين تكامل اسلام ايرانى (شيعى ) در برابر اسلام عرب (تسنن ) بود.
ابوريحان بيرونى در كتاب آثار الباقيه در اين باره مى نويسد:
دولت و ملك خلفا در آخر خلافت متقى و آغاز خلافت مستكفى از آل عباس و به آل بويه انتقال يافت و خليفه از اين به بعد مانند راس الجالوت يهود بود كه تنها رياست دينى داشت . (225)
مسعودى هم چنين در كتاب التنبيه و الاشراف مى نويسد: ... كه امور پيشگاه خلافت ، امروز به عهده ى احمد بن بويه ى ديلمى مسمى (ملقب ) به معزالدوله است كه بر مطيع خليفه چيره شد و طبق آن چه ما در اين جا (در مصر) مى شنويم در زمان ما، يعنى سال 345 هجرى ، بيش تر رسوم خلافت و وزارت از ميان رفته است ، متقى و مستكفى و مطيع (سه تن از خلفاى عباسى در آغاز غلبه ى آل بويه ) همچون دست نشاندگانند و از خود اراده و نفوذى ندارند. (226)
از اين به بعد، خلافت عباسيان ، اهميت خود را به عنوان عامل نيرومند سياسى جهان اسلامى از دست داد و تبديل به يك مقام روحانى و مذهبى گرديد كه تا حد زيادى زير نفوذ فرمانروايان مستقل و شاهزادگان جامعه اسلامى بود. در دوران آل بويه ، از نظر سياسى و اجتماعى ، يك روش ‍ نامتجانس و ناهماهنگ و اغلب متضاد، بر قلمرو آنان حكومت مى كرده است . يعنى در حالى كه قدرت سياسى و نظامى در دست ايرانيان و ديلميان بود، خلافت و حكومت دولتى و روحانى در اختيار خلفا قرار داشت ، ولى در عين حال ، عمدتا حكومت و سازمان آن ، زير نفوذ آل بويه طرفدار خاندان على (ع ) و مشوق روش شيعى بوده است . در زمان هاى بعد بسيارى از آيين هاى شيعى ، نظير عزادارى براى اولادان على بن ابى طالب (ع )، تنفر از خلفا، لعن بر معاويه و يزيد، آيين دولتى شاهان صفويه شد. در زمان معزالدوله ، ايام عاشوراى سال 353 هجرى تعطيل عمومى برقرار گرديد و مردم به عزادارى پرداختند.
از نظر سازمان داخلى و ادارى ، سلاطين آل بويه (227) موفق گرديدند تا دولتى مستقل و ملى در بخش هاى عمده ى ايران مركزى و جنوبى و شمالى تا حدود ميان رودان (بين النهرين ) تشكيل دهند ولى به واسطه عدم آمادگى شرايط اقتصادى و اجتماعى ، نتوانستند يگانگى سياسى و اجتماعى كامل ايران را فراهم سازند و خيلى زود قلمرو آنان به علت اختلافات داخلى گرفتار تجزيه و تفرقه گرديد. به طورى كه در اواخر دوران آنان ، در نواحى مختلفه ايران مانند: فارس ، كرمان ، خوزستان ، اصفهان و رى حكومت هاى كوچك و مستقل ديلميان به وجود آمد و روى هم رفته ، دوره ى فرمانروايى آنان ، به صد و بيست و هفت سال رسيد (320 تا 497 ه .ق .).
تشكيلات ديوانى در زمان آل بويه به نقل از كتاب الوزراء صابى عبارتند از:
ديوان وزير، ديوان رسائل ، ديوان سواد، ديوان مشرق ، ديوان مغرب ، ديوان ضياع خاصه (املاك مخصوص خليفه )، ديوان مزارع ، ديوان زمام خراج و ضياع عمومى ، ديوان زمام نفقات و خزاين ، ديوان دار (مقصود، امور مربوط به سراى ها و خانه هاى خليفه است ) ديوان حرم و ديوان قضات .

18 O حكومت سلجوقيان 
يكى از پيامدهاى مهم روى كار آمدن تركان سلجوقى (228)، تجزيه و از بين رفتن حكومت هاى مستقل و نيمه مستقل و بقاياى شاهزاده نشين هاى محلى و تشكيل امپراتورى نوين در قسمت عمده اى از فلات ايران بوده است . چنان چه مى دانيم ، بعد از زوال قدرت غزنويان ، طغرل بيك - امير تركان سلجوقى ، با سرنگون ساختن ملك رحيم ، آخرين امير آل بويه ، در بغداد، نفوذ خود را از ماوراء النهر و خراسان تا ميان رودان ، گسترش داد. طغرل ، براى تحكيم اساس حكومت خود و تلفيق حكومت سياسى و نظامى ، با عنصر معنوى و مذهبى و با شناسايى خليفه ، به عنوان رييس ‍ روحانى و تجليل از وى ، موفق به جلب پشتيبانى او و دريافت لقب سلطان شرق و غرب از خليفه ، القائم به امرالله گرديد.
راوندى ، در كتاب راجه الصدور فى آيه سرور، در احوال سلجوقيان مى نويسد:
چون نامه ايشان به دارالخلافه رسيد، امير المومنين القائم به امرالله ، هبه الله بن محمد المامونى را با رسول ، پيش طغرل پيك فرستاد و بر وى ، پيغام هاى خوب داد و هبه الله را كه سمت اختصاص و صفت اخلاص ‍ داشت فرمود كه نزديك او باشد تا او را به بغداد آورد و بغداد را تشريف حضور او حاصل كند كه فرصت وصال چون زمان خيال گذرانده است ، هبه الله مدت سه سال آن جا بماند به حكم آنك طغرل بيك را از ناحيه ها و گرفتن ولايت ها فراغت بغداد نبود و در سنه سبع و ثلثين ، و اربع مايه ى اميرالمومنين بفرمود تا بر منابر بغداد طغرل بيك خطبه كردن ، و نام او بر سكه نقش كردند و القاب به گفتند: السلطان ركن الدوله ابوطالب طغرل بيك محمد بن ميكائيل يمين امير المومنين و هم در اين سال ماه رمضان طغرل بيك به بغداد رفت و امير المومنين او را بسيار نثارها و نزل ها فرستاد و ملك رحيم به نهروان آمد به استقبال ، او را بگرفت و بند كردى و به طبرك رى فرستاد. (229)
دولت سلجوق بعد از طغرل ، در دوران آلب ارسلان - جانشين او - توسعه بيش ترى يافت .
بدين معنى كه از مشرق ، هرات و قسمت عمده اى از افغانستان كنونى را به تصرف آورد، از غرب و شمال غربى ؛ ناحيه ارمنستان ، ضميمه ى امپراتورى سلجوق گرديد.
حمدالله مستوفى ، شرح اين جنگ ها را در گرجستان و ارمنستان اين طور مى نويسد:
سلطان آلب ارسلان ، به غزاى گرجستان رفت ، بعد از محاربه ، حاكم آن جا بقراط بن گريگور با سلطان صلح كرد و بعضى امراى گرجستان در دست سلطان اسير شدند. بعضى مسلمان شدند. از ايشان ، يكى بيشكين بود، به جاى حلقه ى بندگى ، نعل اسب در گوش او كرد. سپس سلطان به استخلاص ارمن رفت و با ملك آن جا صلح كرد و دخترش را به زنى به خواست و بعد از مدتى طلاق داد و فرمود تا نظام الملك او را در نكاح آورد. (230)
اين گسترش ، منجر به تصادم با امپراتورى رم شرقى شد كه نتيجه ى آن پيروزى سلجوقيان و اسارت ديوژن رومانوس ، قيصر روم بود. اما دوران درخشان سلجوقيان و مرحله عالى آن در عهد ملكشاه است كه حدود امپراتورى از ماوراء النهر و افغانستان تا سوريه و سواحل شرقى مديترانه امتداد يافت . حمدالله مستوفى مى نويسد:
سلطان ملكشاه دو نوبت به مطالبه ى ولايات رفت از انطاكيه ى شام و لازقيه تا ماوراء النهر به حدود خطاى ختن و از بحر خزر تا حدود يمن و طايف در نظر آورد (231).
و خواندمير در تاريخ حبيب السير مى نويسد:
سلطان ملكشاه در اين سلطنت خويش پايه ى قدر و منزلت بيگانه و خويش ‍ را بلند گردانيد مملكت روم را به داوود بن سليمان بن قتلمش بن اسرائيل ارزانى داشت و كرمان را به سلطان قاوردين جعفر بيك و بعضى از بلاد شام را به برادر خود تكش و خوارزم به انوشتكين غرچه و حلب را به قسيم الدوله آق سنقر و موصل را به چكرمش و حصن كينفى و فارسى را به ركن الدوله خمارتكين و سال هاى بسيار حكومت آن ولايات و اعصار بر آن جماعت و اولاد و احقاد ايشان مسلم بود. (232)
البته ، همان طور كه اشاره رفت ، به وجود آمدن چنين حكومتى در مرحله اول ، معلول تجزيه قدرت سياسى و مذهبى خلافت اسلامى از اواخر قرن دوم هجرى بود، تجزيه قدرت خلافت و هم چنين ، ضعف و انحطاط شاهزاده نشين هاى ايرانى ، باعث ايجاد خلاء اقتصادى و اجتماعى و فراهم آوردن موقعيت براى تشكيل دولت سلجوقى بود. از طرف ديگر، به وجود آمدن اين امپراتورى در اين منطقه ، يك سلسله آثار و نتايج تاريخى با خود به همراه آورد:
1 - تجديد وحدت اسلامى : به طورى كه قبلا اشاره كرديم از قرن دوم هجرى ، به علت ضعف حكومت بغداد و واكنش هاى مذهبى سياسى و نظامى ايرانيان و علل ديگر، خلافت اسلامى ، دچار انحطاط و تجزيه گرديد، در اين ميان ، مصر، شمال افريقا، خلافت هاى جداگانه تشكيل دادند. سوريه و شمال بين النهرين عملا در دست امراى محلى بود. در ايران ، شاهزاده نشين هاى مختلف و مستقل به وجود آمدند.
علاوه بر تجزيه سياسى ، پيدايش فرق و دسته هاى مذهبى نوين ، نظير اسماعيليان و شيعيان ، موجب پراكندگى بيش تر نظام معنوى و روحانى خلافت عباسى گرديد.
خلاصه از امپراتورى نيرومند و متحد اسلامى ، دوران هارون الرشيد در اين زمان جز يك خلافت ضعيف با قدرت بسيار محدود و دست نشاندگان شاهزاده گان بويه ، چيزى باقى نمانده بود.
سلجوقيان كه با استقرار در فلات ايران و تماس با مسلمانان به تازگى به آيين اسلام گرويده بودند، با تعصب به مذهب نوين وابسته گرديده و طريقه سنى اسلام ، صورت مذهب رسمى اين طوايف چادرنشين شد.
چنان چه ديديم ، پس از تسلط بر ايران ، براى جلب پشتيبانى خليفه ، طغرل ، سلطان سلجوقى نامه چاكرانه به خليفه نوشت و شناسايى خود را به عنوان سلطان و او طلب نمود.
پس از ورود به بغداد، فرمانرواى سلجوقى مراتب خدمتگزارى خود را نسبت به خليفه بجا آورد خلافت در حال زوال عباسى كه زير تسلط شاهزادگان شيعى آل بويه مراحل انحطاط خود را مى گذارند، از ظهور تركان سلجوقى ، به عنوان حاميان نوين مقام خلافت استقبال كرد و جانى تازه گرفت . بدين ترتيب ، جامعه اسلامى كه در سراشيبى انحطاط و تجزيه سير مى كرد با كمك طوايف سلجوقى ، يگانگى ديرين خود را دوباره بازيافت .
2 - ادامه سنت ايرانيت : در زمان سلجوقيان ، با وجود تسلط عنصر ترك بر اركان دولتى و گرفتن زمام حكومت و سلطنت به وسيله تركان سلجوقى ، تمدن و فرهنگ ايرانى كه اساس آن به وسيله خاندان ها و حكومت هاى ايرانى ، بعد از اسلام گذارده شده بود راه خود را ادامه داد.
طوايف شبان و چادرنشين سلجوقى با تمدن ساده و سطحى خود بعد از استقرار در فلات ايران - خواه و ناخواه به طور طبيعى تحت تاثير راه و رسم ايرانيت قرار گرفتند و بسيارى از مشخصات اين مرز و بوم را به عنوان اصول زندگى قبول كردند.
همان طور كه گفتيم در دوران استيلاى خلفاى عباسى و عرب ، بسيارى از آنان ، زمام امور حكومتى و ادارى كشور را در اختيار ايرانيان مى گذاردند، در دوره ى سلجوقى نيز براى استفاده از تجزيه و كفايت ايرانيان رشته كارها به دست ايرانيان با كفايت سپرده مى شد.
در اين دوره ، مهم ترين عامل حكومتى ايران ، ابو على بن اسحق معروف به نظام الملك (233)، مى باشد كه از زمان آلب ارسلان (455 - 456 ه .ق .) تا پايان دوره ملكشاه (465 - 485 ه .ق .) مقام صدارت عظمايى دولت سلجوقى را در دست داشت .
3 - افزايش ارتباط بين الملل و نزديكى شرق و غرب : ديگر از آثار قابل ملاحظه تشكيل امپراتورى وسيع سلجوقى ، نزديكى بين المللى سرزمين هاى تابع قلمرو سلجوقى بود تا قبل از حكومت سلجوقيان ، به واسطه تجزيه امپراتورى اسلامى به حكومت هاى كوچك و شاهزاده نشين هاى محلى ، روش اقتصادى اجتماعى و سياسى اين ناحيه تا حدود زيادى تابع اصول قلمرو ناحيه اى شبيه به وضع اروپاى غربى در قرون وسطى بود. پس از تشكيل امپراتورى سلجوقى و تجديد يگانگى موقتى اسلامى ، رابطه ملل مختلف افزايش يافت . با اين وضع مى توان نتيجه گيرى كرد كه در اين شرايط، تبديل و تبادل و تجارت به طور محسوس ‍ توسعه يافته بود.
اين وضعيت ، نه تنها موجب افزايش ارتباط بين الملل شرق مديترانه گرديد، بلكه باعث نزديكى شرق مديترانه با اروپاى جنوبى و غربى شد.
تماس هاى اقتصادى و تجارتى و مذهبى بين شرق و غرب ، تاثير فراوان در شكوفا شدن اقتصاد اروپاى غربى در دوره دوم قرن وسطى و شروع عصر جديد داشته است .
به طور كلى ، عصر سلاجقه را در ايران كه از سال 429 ه .ق . تا اوايل قرن هشتم ه .ق به طول انجاميد، مى توان به دو دوره تقسيم كرد.
تقسيم بندى دوران حكومت سلجوقيان  
دوره ى اول  
دوره ى نخست ، كه از سال 425 ه .ق . تا مقارن سلطان سنجر (سال 551 ه .ق . يا تا سال 552 ه .ق . كه پايان دوره سلاجقه بزرگ است ادامه داشت ) دوره ى دوم ، كه از سال 552 تا اوايل قرن 8 ه .ق . مى باشد.
از ويژگى هاى اجتماعى اين دوره ، به رسميت شناخته شدن مالكيت بالفعل در مقابل مالكيت حقيقى است . ظاهرا اين امر، به تصاحب زمين هاى زراعى توسط قبايل ترك مربوط است كه برگشت از آن ، يعنى پس دادن اراضى زراعى به مالكان اصلى ناممكن بوده است . مركزيت در اين دوره ، نيرومند بود، اقطاعات گرچه داده مى شد ولى دولت (ديوان ) نظارت دقيقى بر آن داشت - ديوان شاهى - و ديوان هاى ديگر حكومت مى كرد فى المثل ، اغلب اقطاعات لشكرى و ديوانى ، از طريق ديوان شاهى داده مى شد. (234)
اقتصاد چادرنشينى (عمدتا) بر دامدارى بسيار نيرومند استوار بود. گروه هاى زيادى از قبايل ترك به حالت چادرنشينى در ايران زندگى مى كرده اند و دامدارى سهم مهمى در توليد آنان داشت . تضاد بين دو نظام سكونت - آبادى نشينى و چادرنشينى - در اوج خود بود. علاوه بر آن ، گرچه مركزيت در مملكت وجود داشت ، ولى تناقض بين نظام ديوان و نظام اقطاع ساخت اجتماعى جامعه را تهديد مى كرد نيرومندى چادرنشينان و روابط خويشاوندى بين سلجوقيان كه حكومت را در دست داشتند با ساير خانواده هاى قبايل ترك ، مانع از آن مى گرديد كه سلاطين سلاجقه - به خصوص سنجر - بتوانند جلوى چادرنشينان را به طور قاطع بگيرند. وجود عصبيت - به تعبير ابن خلدون - در بين آنان اين وضع را تشديد مى كرد و باعث پيدا شدن مشكلات اجتماعى ، به ويژه مالى براى دستگاه دولتى سلاجقه شده بود؛ زيرا اقطاع داران ، بخصوص قبايل ، به هر صورت كه بود، از خراج و ماليات سرباز مى زدند و درست به لحاظ همين تناقضات ، دوره ى سلاجقه به پايان رسيد. (235)
سلسله مراتب اجتماعى در عصر سلجوقى : در دوره ى سلاجقه ، به طور رسمى ، در راس دوم قدرت ، سلطان قرار داشت . سپس ملك ها (236) قرار داشتند و پس از آن ، نوابان ولى در حقيقت پس از ملك ها، مقطعان ، متصرفان و گماشتگان سهم مهمى در قدرت سياسى دارا بودند و در قاعده دوم قدرت ، توده ى مردم (رعيت ) قرار مى گرفتند.
سلسله مراتب قدرت در عصر سلجوقى : سلطان (خان )، ملك ، نوابان ، مقطعان و متصرفان (گماشتگان )، نمايندگان مقطعان ، رعيت .
و نيز، گروه اجتماعى ديگرى به نام ارباب ، اسباب در دوره سلاجقه وجود داشت كه مشخصان آنان به درستى روشن نيست . آنان به جاى حقوق ، از املاك بهره بردارى مى كردند، بدين ترتيب قدرت اجتماعى و اقتصادى در دست گروه هاى مختلف اجتماعى قرار مى گرفت كه تا بيش از دوره ى سلاجقه ، بدين صورت در جامعه ى ايران ديده نشده بود.
گروه بندى اجتماعى در ايران عهد سلجوقى : جامعه ، قبايل سلجوقى در وحله ى نخست ، به دو گروه قبايل ترك و آبادى نشين (تاجيك (237)) تقسيم مى شد و پس از آن ، گروه هاى اجتماعى مختلف ديگرى قرار داشتند. تاجيك ها، آبادى نشين - شهرى و روستايى - بودند. سلاجقه از يك طرف با ساكنان - تاجيك - و از طرف ديگر با قبايل ساكن و چادرنشين و با نظاميان سروكار داشتند. در اوايل دوره ى نخستين ، چادرنشينان پايگاه اجتماعى مستحكم سلاجقه محسوب مى شدند، و هر قدر كه حكومت سلاجقه نيرومندتر مى شد و مركزيت قوام بيش تر مى يافت ، تكيه گاه سلاجفه از قبايل چادرنشين ، به نظاميان مستقل تغيير مى يافت . (238)

دوره ى دوم  
دوره ى دوم سلاجقه ، آغاز دوره ى اتابكان مى باشد در اين دوره اقطاعات رواج كامل يافت و سياست هاى متمركز دولتى از ميان رفت و واحدهاى سياسى و اقتصادى مستقلى در ايران پديد آمد.
انواع بهره بردارى از زمين در دوره ى سلاجقه ، انواع و اقسام اقطاعات يعنى روش هاى بهره بردارى از زمين در ايران ديده مى شد كه عبارتند از:
1 - اقطاع ديوانى : وضع اين اقطاعات چنين بود كه زمين ها را به اميران واگذار مى كردند. اين نوع اقطاع در سراسر دوره سلجوقى مرسوم بود. در زمان سلاطين سلجوقى ، اعطاى اين گونه اقطاعات تنها به منزله ى شناختن حق مالكيت بالفعل يك امير نسبت به يك ناحيه بود.
سلاطين اخير سلجوقى ، به علت ضعف و ناتوانى ، از عهده اميران برنمى آمدند و بى شك به همين سبب بود كه اقطاع اين را به آن مى دادند و حتى اقطاعى را در آن واحد به دو تن مى بخشيدند تا به اين وسيله آنان را به جان هم اندازند. به طور كلى مقطع ناچار بود كه اقطاع خود را به زور بگيرد، مگر در مورد اميرى كه موفق به فتح ناحيه اى شده بود، در اين صورت ، اقطاعى به نشانه ى سپاسگزارى به وى مى بخشيدند با اين همه به تدريج كه قدرت اميران فزونى مى گرفت ، اين تمايل در آنان بيدار مى شد كه اقطاع خود را موروثى كنند. هم چنين ، مواردى پيش آمد كه گروهى از اميران ، اقطاع خود را طبق وصيت نامه به ديگران انتقال داده اند، ظاهرا اداره ى املاك و مستقيم انجام مى گرفت ، مقياس و اندازه ى چنين اقطاعاتى قابل ملاحظه بود. (239)
2 - اقطاع لشكرى : وضع كلى اقطاعات لشكرى به اين قرار بود: اولا قشون توسط عايدى اقطاعات ، امرار معاش مى كردند، اندازه چنين اقطاعاتى كوچك تر از اقطاعات ديوانى بوده و به ارث به فرزندان منتقل نمى شد. ثانيا ظاهرا مقطعان نيز به زور آن را تصرف كرده بلكه از ديوان آن را دريافت كرده بودند اين اقطاعات تفاوت هايى با اقطاعات شخصى داشت . (240)
3 - اقطاع شخصى : احتمالا چنين اقطاعاتى ، به ارث به فرزندان منتقل مى شد و گيرنده آن تعهدى در مقابل ديوان نداشت و ظاهرا از خراج هم معاف بود ضمنت در دوره ى سلاجقه تقاوت هايى بين اقطاع شخصى با املاك شخصى ديده مى شد.
4 - املاك شخصى : وضع املاك شخصى و رابطه زارع با مالك در آن به درستى روشن نيست . ظاهرا املاك شخصى نظير املاك دهقانى بوده است . علاوه بر بهره بردارى مذكور، بهره بردارى ديگرى هم مانند املاك وقفى در دوره سلاجقه وجود داشت .
5 - املاك وقفى : اين املاك گرچه مانند دوره صفويه زياد نبود ولى وجود داشته ، و توسط ديوان اوقاف يا قاضى عسگر اداره مى شد.
6 - املاك سلطانى : املاك سلطانى به سلاطين سلجوقى و خويشاوندان آنان تعلق داشت اين املاك در مناطق بسيار آباد و پر بركت مملكت از خراسان گرفته تا آذربايجان و عراق عجم پراكنده بود. مانند ولايت رى و ساوه در عراق عجم و خطه ى مرو در خراسان و خوى ، در آذربايجان و غيره . (241)
تشكيلات كشورى :ديوان مركزى و مامورين آن 
سيستم تشكيلات كشورى سلجوقيان ، مورد استفاده تمام رژيم هاى متعاقب آن ها قرار گرفت . با اين وجود، بايد گفت كه اين سيستم در خلال دوره سلجوقيان هنوز در حال تكوين بود گو اين كه اين نظام نيز بر پايه ى قالب هاى كهن پايه ريزى شده ولى ، تغييرات و اصلاحاتى در آن صورت گرفته بود كه بديهى است اين نظام ، تنها محصول انديشه ى خواجه نظام الملك نبوده است . با اين وجود، نظام الملك وزير معروف عصر سلاجقه ، از جمله افرادى بود كه اين نظام را منظم كرد، مناصب و وظايف ديوانسالارى ، از جمله ، نظام آموزشى (مدرسه ) را در جاده ى ترقى انداخت .
اين تشكيلات به دو ديوان متفاوت تقسيم مى شد، تا وظايف مختلف حكومت را انجام دهد. البته تشكيلات كشورى از عصر عباسيان ، به ديوان هاى مختلفى تقسيم شده بود و سامانيان و غزنويان نيز از آن اقتباس ‍ كرده و اين ، ويژگى امپراتورى هاى متقدم آسيايى را در اين منطقه به كار برده و هر چه بيش تر منظم نموده بودند.
در عصر سلجوقيان ، تشكيلات كشورى به پنج ديوان عمده تقسيم مى شد:
1 - وزارت يا ديوان اعلاء.
2 - ديوان استيفا.
3 - ديوان طغرا (شامل ديوان انشاء و رسائل ) كه از نهادهاى ساخته و پرداخته عهد سلجوقيان بود و نشان آن عبارت از مهرى با نقش تير و كمان بود كه به وسيله مامورى به نام طغرايى در بالاى نامه هاى رسمى زده مى شد.
4 - ديوان اشراف
5 - ديوان عرض (242)
روساى اين ديوان ها، تشكيل يك سلسله مراتب ديوانى را مى دادند كه وزير، مهم ترين مامور تشكيلات كشورى دولت بشمار مى رفت .
علاوه بر اين ها، تا زمان ملكشاه ، ديوان بريد و ديوان اشراف وجود نداشت در اين زمان ، از ديوان هاى ديگرى به نام هاى ديوان اقطاع و ديوان مصادره نام برده شده است . در زمان امپراتورى سنجر در خراسان ، اشاراتى هم به ديوان خاص كه سر و كارش با اراضى خالصه بود و هم چنين ، ديوان اوقاف شده است .
نقش علما و قضات و چگونگى تاسيس نظاميه ها  
يكى از نوآورى هاى عمده ى سلجوقيان ، اين بود كه آنان سعى مى كردند با حمايت دولت از نظام آموزشى (مدرسه )، حكومت مركزى را با نهاد مذهبى پيوند دهند ترديدى نيست كه سازمان دهندگان متقدم امپراتورى سلجوقى در صدد بودند تا از اين راه ، امر احياى تسنن را به پيش برند و حمايت طبقات مذهبى را با شركت دادن آنها در اجراى صحيح امور كشورى ، براى خود تامين نمايند و از اين راه ، تشكيلات ديوانى را عليه تجاوزهاى دستگاه لشكرى تجهيز كنند.
فقها - على الخصوص غزالى - از آن جا كه به واقعيات تاريخى توجه داشته و نيز نسبت به پايگاه خليفه در امپراتورى جديد دلواپس بود، لذا نوعى قالب نظرى در عين حال كه بر ضرورت وجود خليفه پافشارى مى كرد، بر اين مساله هم آگاهى داشت كه در زمان او تنها روش انتخاب خليفه ، روشى است كه به وسيله صاحب قدرت واقعى اعمال شود.
بدين ترتيب غزالى برترى شريعت را به عنوان قانون جامعه اسلامى ، به رسميت شناخته و خلافت را نماينده تمام حكومت اسلامى فرض كرد، و بدين طريق موازنه وظايف مرجعيت را بين سلطان ، خليفه و علما در چهارچوب دولت برقرار نمود.
از آن جا كه علما در دولت سلجوقى ، نوعى حالت روحانى و مستقل كسب كرده بودند، توانستند نقش بسيار مهمى را در حفظ موازنه ى قدرت بين مراجع دينى و دنيايى ايفا كنند. غزالى در برخورد با علما، آنان را تشويق مى نمود تا در مقابل سلطان مقاومت كنند. با اين وجود، چه بسيار قضات و طبقات مذهبى كه خودكفايى مادى نداشتند، تا استقلال معنوى خود را تضمين نمايند. از اين رو آنان ، خود را به عنوان دانشمندان ممتازى كه در دولت جديد به بهترين وجهى سود مى دادند، در يك حالت استثمار يافتند.
با اين همه ، قضات و طبقات مذهبى ، نقش نمايندگان مردم را در برابر دولت ايفا مى نمودند، از اين ها گذشته ، شايان توجه است كه اعتبار علماء تنها از طرف دولت تاييد مى شد نه از طريق تنها نهادى ديگر.
خواجه نظام الملك با دو انگيزه ، دست به تاسيس مدارس مذهبى زد: يكى علاقه به علوم دينى و ديگر جانبدارى از مذاهب شافعى و اشاعه طريقه اشعرى كه خود از پيروان سرسخت و متعصب آن بوده است . او هنگامى دست به اين كار زد كه عميدالملك كندرى ، پيروان مذهب شافعى را، سخت مورد سختگيرى قرار داده بود.
خواجه عملا، به يارى مذهب اعتقادى خويش قيام نمود و با تاسيس ‍ مدارس شافعى اين ضعف را از بين برد. او چنان امكانات مادى و معنوى را به خدمت گرفت كه نظاميه ى وى ، نظاميه هاى ديگر را تحت الشعاع قرار داد. البته هدف از رشد بيش از حد نظاميه ها، اين بود كه اين مركز نيرومند و گسترده به تواند افرادى را تربيت نمايد تا جلوى پيشروى و گسترش ‍ تبليغات وسيع ، پيروان اسماعيلى و داعيان خلفاى فاطمى را در قسمت شرق سرزمين اسلام و حوزه خلفاى عباسى و پادشاهان سلجوقى ، سد نمايد. بدين طريق ، توانست اساس يك وحدت مذهبى را در اين بخش از دنياى اسلام فراهم سازد. و از طرفى ، راه را براى گرويدن ساير فرقه ها به شافعى ، باز نمايد و جلوى تبليغات جامعه الازهر مصر را كه در اشاعه تبليغات شيعى ، توفيق حاصل نموده بود، بگيرد.
در ظرف يك سال ، هفتاد مدرسه ، در كليه بلاد اسلامى تاسيس گرديد و عشر درآمد مملكت را به تاسيس مدارس اختصاص داد براى مدارس ، كتابدار، دربان و خدمتكار تعيين و استادان بنام را استخدام نمود. مدرسان هنگام تدريس ، لباس مخصوص بر تن مى كردند. خلاصه آن كه ، اين مدارس ، از نظم بسيار پيشرفته اى برخوردار بود.
اسماعيليان و سلجوقيان  
اسماعيليان نزارى (243) هنگامى نهضت خود را آغاز كردند كه هنوز قدرت سلجوقيان نسبتا دست نخورده بود، اما زمانى كه ملكشاه فوت نمود، سپاهيان سلجوقى بى آن كه هدفى داشته باشند، به ستيز با يكديگر برخاستند و در حالى كه اسماعيليان جنگاور در همان ايام در سراسر امپراتورى سلجوقى در پى تسخير قلاع بودند، روابط خود را با حكومت مصر قطع نموده و خود را در سرزمين هاى كوهستانى محدود كردند. آنان نظر به قلاع مناطق صعب العبور كوهستانى داشتند.
مثل رودبار، سلسله جبال البرز و در جنوب درياى خزر، كويرهاى قهستان و يا سرحدات كوهستانى ميانه ى فارس و خوزستان . بعد از ملكشاه ، هر چه آشفتگى و نابسامانى دوران سلطنت بركيارق بيش تر مى شد نزاريان دامنه عملياتشان را به قلب قدرت سلجوقى نزديك تر مى ساختند (244).
شايد هدف اسماعيليان ، براندازى امپراتورى سلجوقى نبود، بلكه ايجاد جامعه مجزايى بود تا به طور كلى ، در مقابل ساير مسلمين قد علم كنند.
از قرار معلوم ، در همان ايام بود كه قتل عام بزرگ نزاريان در اصفهان صورت گرفت . اسماعيليان نه تنها به تسخير قلاع دور و نزديك مشغول بوده و امرا را به قتل مى رساندند، بلكه مستقيما در امور دولت سلجوقى دخالت مى كردند، حتى در نواحى اصفهان و گردكوه از كالاى تجارتى و محصول كشاورزى ماليات مى گرفتند. (245)
در زمان كيا بزرگ اميد، جانشين حسن صباح ، جنگ با سلجوقيان همچنان با شدت بيش ترى ادامه داشت و اسماعيليان به صورت دولت پايدار با قلمرو فرمانروايى ثابت اما پراكنده به حيات خود ادامه مى دادند (246).
انگيزه هاى اجتماعى نهضت اسماعيليان نزارى  
اساسى ترين انگيزه هاى اجتماعى نهضت اسماعيليان نزارى و علل بنيادى آن به شرح زير است :
1 - تكامل روند فئوداليزم كه منجر به نيرو گرفتن فئودال ها در بهره كشى و تسلط بيش تر آنان در حاكميت سياسى شد. چنان كه خود راسا به جاى دولت با اسماعيليان جنگ و مقابله مى كردند.
2 - رواج اقطاع دارى به وسيله رجال و سران نظامى و عوامل دولت سلجوقى كه عامل خودكامگى و هرج و مرج مالى و برهم خوردن سيستم مالياتى و خراج زمين هاى مزروعى و از بين رفتن مركزيت در حاكميت سياسى دولت بودند.
3 - رشد نيروهاى مولد شهرى ، كه با رشد فئوداليسم تناقض داشت .
4 - تشديد فقر و سيه روزى روستاييان كه هم به وسيله فئودال هاى خصوصى و اقطاع دارها كه براى آنان حاصلى جز زيان نبود.
5 - القياد اسارت بار خرده مالكان ، به زنجير قدرت اقتصادى و سياسى فئودال ها و اقطاع دارها كه براى آنان ، حاصلى جز زيان نبود.
6 - تسلط بى حد و حصر سلاطين جبار سلجوقى ، به وسيله فئودال ها و اشراف و فقهاى سنى براى سركوبى جنبش هاى دادخواهانه مردم كه به سراسر ايران كشيده شده بود.
7 - افزايش قدرت و عظمت مذهب حاكم سنت و جماعت و فقها كه از پادشاهان و حكام و فئودالها در مقابل مردم ستمكش و غارت زده حمايت مى كردند چنان كه ناصرخسرو از عمل ضد مردمى آنان مى نالد و مى سرايد:
** اين قوم كه اين راه نمودند شما را
زى آتش جاويد دليلان بشمارند ***
** اين رشوت خواران فقهااند شما را
ابليس ، فقيه است ، گر اين ها فقهااند ***
8 - نارضايت مندى زحمتكشان شهرها، پيشه وران ، اهل حرف و بازاريان كه از ستم و بيداد شحنه ها و شرطى ها و ديگر عوامل دولت و فئودال ها و اشراف رنج مى بردند.
9- تضاد طبقاتى ، كه كينه را ميان مردم زحمتكش شهرها و روستاها با طبقه ى حكام و فئودال ها و اشراف روزبروز بيش تر مى نمود.
10 - اختلاف ، ميان عناصر و گروه هاى مختلف طبقه ى حاكمه و شاهزادگان كه براى ربودن زمام دولت از دست هم ، پيوسته با يكديگر در رقابت و جنگ و ستيز بودند.
11 - افتراق و مبارزه ى شديد ميان دو مرجع خلافت ، عباسى و فاطمى در بغداد و قاهره كه پيوسته براى نابودى يكديگر توطئه مى كردند.
12 - افزايش ماليات و اخذ باج هاى سرانه به عناوين مختلف كه در زندگى اقتصادى مردم اثرى دردناك مى گذاشت .
13 - آزار اقليت هاى دينى ، به شدتى كه به نوشته ى هاجسن ، آنان را براى دفاع از حقوق خود به حمايت اسماعيليان و سرانجام به جنگ دولت كشاند (247).
پايگاه اجتماعى اسماعيليان نزارى  
ماهيت نهضت اسماعيليان پيش از آن كه ملى باشد، طبقاتى بود و انگيزش ‍ آن ، نه از عوامل اصلى ، بلكه عاملى سياسى بود كه پس از تعبير و تفسير مى توانست يك وسيله كمك كننده باشد.
به تحقيق روشن است كه فئودال ها، اقطاع داران ، اشراف ، حكام جبار و فقيهان اجير و عامل دولت ، از مخالفان سرسخت آنان ، و رعيت هاى وابسته به زمين ، خرده مالكين روستا، پيشه وران و ديگر افراد شهرى ، از موافقان و حاميان نهضت اسماعيليه بودند. هاچسن در مورد تكيه ى اسماعيليان به طبقه ى فرودست با گلدزيهر و برنارد لوئيس هم عقيده است و مى نويسد:
خطر اسماعيليان نزارى به مفهوم كلى آن ، يك نوع ناسازگارى با نظام موجود جامعه تلقى مى شد و اين آن چيزى بود كه پيش از هر چيز ديگر مايه ترس و از دست دادن منافع مسلم اقتصادى و مالى براى بزرگان اهل سنت (حكم فئودال ) مى شده ، همينطور متذكر مى گردد كه اسماعيليان توجه به كسانى كه مال و مكنتى نداشتند عرضه مى كردند و همواره به طبقات پايين مهربان و بخشنده بودند (248).
برنارد لوئيس ، نيز مى نويسد: بيش تر پشتيبانان اسماعيليان از روستاها بودند، پايگاه اصلى اسماعيليان در قلعه ها و دژها بود و آنان وقتى مى توانستند كاملا موفق باشند كه از لحاظ پشتيبانى و نيز براى تجديد قوا، بر ساكنان روستاها و آبادى هاى اطراف آنان متكى باشند. نيروى پشتيبانى اسماعيليان در نواحى روستايى و كوهستانى به طور موثرتر به جنبش افتاده و هدايت مى شد؛ اما اين نيرو فقط محدود به اين نواحى نبود. اسماعيليان در شهرها نيز پيروانى داشتند كه اينان در موقع لزوم ، به مردانى كه از قلعه ها به شهرها گسيل مى شدند، با احتياط كمك مى كردند گاهى اين پشتيبانان شهرى در جاهايى مثل ؛ اصفهان و دمشق تا حدى نيرومند بودند كه آشكارا براى به چنگ آوردن قدرت حاكميت تلاش مى كردند.
ترديد نيست كه بسيارى از رهبران و معلمان اسماعيلى ، از افراد شهرى تحصيلكرده بودند حسن صباح ، از رى بود و تحصيل دبيرى كرده بود، اين عطاش ، در شام ، طبيب بود، سنايى ، معلم و از خانواده سرشناس بصرى بود.
بنابراين ، جنبش اسماعيليان ، عكس العمل نيازمندى هاى گروه هاى مختلفى بود، كه از استيلاى قدرت و نظام جدى سلجوقى و فئودال ها و اقطاع داران منسوب به ايشان زيان ديده بودند. از اين رو، هم طبقه ى مخلوع دهقانان ، حكم فرماى سابق و هم مردم ناراضى شهرها را شامل مى شد و باز نگرشى ديگر، اين كيش را نهضت عاميانه اى مى داند، كه از پيشه وران و مردمان فقير و مستمند شهرها و روستاييان نواحى كوهستانى تشكيل شده بود (249)
به همين لحاظ، قواى اسماعيليان بر خلاف سپاهيان امراى سلجوقى ، حتى پس از شكست هاى شديد و سخت نيز از هم نمى پاشيد (250).
روش هاى مبارزاتى اسماعيليان نزارى  
استراتژى يا هدف كلى اسماعيليان در مبارزه عبارت بود از: برانداختن دولت هاى متحد تركان سلجوقى و خلفاى عباسى بغداد، اضمحلال نظام حاكم فئودال و اقطاع دارى ، احياى نظام توليد دسته جمعى در جامعه ى قديمى آزاد كشاورزى ، دادن آزادى كار و كسب به پيشه وران ، صنعتكاران و بازاريان و در نهايت ، برقرارى حكومتى كه براى مردم حتى الامكان مطلوب و مبتنى بر عدالت باشد.
اما تاكتيك يا روش مبارزاتى آنان ، در راه رسيدن به آن استراتژى و هدف كلى ، به قرار زير است (251):
1 - (الف ) تسخير، قلعه هاى امن و دست نيافتنى موجود در نواحى حساس ، به روش هاى سياسى و اعمال نفوذ سازمانى و يا با نيرنگ ؛ و در صورت لزوم جنگ ، (ب )، ساختن قلعه ها در جاهاى مناسب ، به منظور تبديل آن ها به مراكز دعوت و پايگاه فعاليت ، چنان كه حسن صباح ، بزرگ اميد، حسين قايينى ، ابن عطاش ، ارجانى و ديگران كردند. (252)
2 - تربيت داعى ها و فرستادن ايشان به شهرها و مراكز مهم اجتماعى ، جهت تبليغ و دعوت مردم .
3 - افزايش و گسترش واحدهاى هر سازمان در هر بخش و تحكيم اساس و مبانى مخفى كارى و راز دارى .
4 - به كارهاى حساس گماردن شخصيت هاى نهضت ، در ميان اطرافيان سلطان ، و جلب رجال و بلند پايگان كشورى از راه دعوت آنان يا به هر نحو ديگر.
5 - دامن زدن به آتش جنگ و اختلاف ، بين وزرا و سلاطين و نيز ميان شاهزادگان سلجوقى .
6 - برانگيختن مردم ستمديده در هر جا به شورش و توليد ناامنى و غارت حاجيان و متمكنان كه عقيده داشتند از خوردن خون مردم و بردن بهره ى كار زحمتكشان ، پروا و ثروتمند شده اند.
7 - گسترش كشاورزى و بهبود دامدارى ، رونق دادن به فعاليت هاى اقتصادى و بيرون شهرها و مراكز زير فرمان خود تا قلعه ها از لحاظ مادى و ذخيره ى مواد غذايى ، در مواقع جنگ و محاصره براى سال ها تامين باشند.
8 - تقويت بينه مالى جنبش با گرفتن عوارض و ماليات عادلانه ، از نواحى تحت فرمان خود و اخذ پيشكشى و باج هاى گران به تهديد و ارعاب از ثروتمندان و اشراف و فئودال ها كه بصورت امرى عادى درآمده بود.
9- تحت فرمان داشتن جنگجويانى كارآمد و منضبط، تا در مواقع لزوم ، آماده دفاع از قلعه ها و دفع حملات لشكريان سلطان و ساير دشمنان باشند و در ضمن بتوانند، در جنگ ها و رويارويى هاى احتمالى موفق باشند.
10 - ادامه ى انواع مبارزه و جنگ بى وقفه ، در دو جبهه ى ملى و طبقاتى ، يكى بر ضد دولت هاى متحد سلجوقى و خلفاى عباسى بغداد و ديگر بر ضد طبقه ممتاز و فئودال ها و اقطاع داران و ديگر بهره كشان .
11 - ترورها و كشتن رجال سياسى دولتى و دينى و مخالفان دعوت اسماعيلى مثل وزرا، خلفا، حكام ، قضات و غيره .
مراتب درجات و مسووليت هاى تشكيلاتى اسماعيليان بشرح زير بوده است :
1 - پير اول يا پيشوا و امام ، كه در مركز سازمان ، مقام نمايندگى امام غايب و رهبرى اسماعيليه را بر عهده داشت .
2 - روسا يا شيوخ جبل ، در سرزمين هاى مختلف ، مثل رهبران محلى قهستان ، ارجان (253)، شام و ...
3 - حجتان ، كه سرپرستى سى تن مبلغ را به عهده داشتند.
4 - داعيان ، مبلغان ، رسولان و نمايندگان سياسى ، كه يا به دستور پير اول از الموت ، و از مراكز فرمانروايى شيوخ جبل و داعى الدعاى محلى ، به ماموريت تبليغى و مذاكره فرستاده مى شدند.
5 - رفقا يا داعيان درجه دوم كه به آنان ماذون مى گفتند.
6 - فداييان و مجرمان خاص ، كه به مقام حزب شهادت رسيده و افتخار آمادگى دريافت ابلاغ ترور دشمنان را داشتند.
7 - پاسداران راه ها و گردنه ها و پيرامون دژها.
8 - مستحبيان يا نومريدان مبتدى ، كه براى هرگونه فعاليت سربازى در پايين ترين سطح هرم سازمان آماده بود و دوره ى آموزش ، آيين نامه و نظامنامه و اصول و مقدمات دانستنى ها و مبانى عقيدتى اسماعيليان را مى آموختند.
250 سال موجوديت نهضت اسماعيليان نزارى ، دورانى بود بس طولانى كه توانستند در طى آن تنها با نيروى اراده و ايمان به طور شگفت آورى ، در زير سركوب ، شكنجه و كشتار، پايدارى كنند و دوام بياورند از اواخر قرن ششم و نيمه اول قرن هفتم ، ظهور آثار انحطاط، در كليه ى شئون اجتماعى گريبانگير سران نهضت اسماعيليان هم شد؛ چنان كه آن ها نيز دچار فئودال زدگى و اشراف منشى گرديدند. از اين رو نهضت آنان رو به سستى و كاستى نهاد، تا جايى كه نتوانست در برابر فشار دشمنان سرسخت خود مقاومت نمايد و با وجود قلاع تسخيرناپذير و نيروهاى سازمان يافته و حاكميت پنهانى اسرار آميزش ، سرانجام در برابر دومين يورش بزرگ مغولان در برابر هلاكوخان مغول تاب نياورده و از هم متلاشى شد.
علل انقراض دولت سلجوقيان  
سلجوقيان قادر نبودند، براى مدت مديدى كشورها و نواحى اى را كه روابط اقتصادى ميان آنان سست بوده و از نژادهاى مختلف تشكيل شده بودند، متحد سازند و علاوه بر آن ، نمى توانستند جريان طبيعى پراكندگى و پاشيدگى فئودالى را متوقف كنند.
چنان كه در عهد طغرل بيك ، قلمرو مستقل سلجوقيان در كرمان تاسيس ‍ شد (سال 1041 م ) كه بازماندگان قاورد، برادرزاده ى طغرل ، بر آن حكومت مى كردند.
جز آن اعقاب قتلمش ، عموزاده طغرل بيك در ناحيه آسياى صغير، حكومت سلجوقيان روم را مستقر ساختند (1077 - 1307 م ) 470 ه .
اساس تشنج و اضمحلال حكومت سلجوقيان به زمان فوت ملكشاه بر مى گردد.
مرگ ملكشاه ، جنگ خانگى شديدى را به خاطر به دست گرفتن قدرت ، ميان اعضاى خاندان سلطنتى برانگيخت . (254)
ستم و بيداد در دوره اول سلجوقيان كه نظام فئودالى در اثر درآميخته شدن با شيوه توليد شبانى و سنت هاى آن تبيين گشته بود، اندك بود و بعدها رفته رفته با گذشت روزگار ابعاد آن گسترش بيش تر يافت ، تا به حد معمول و بالاخره حداكثر خود رسيد.
از ديگر عوامل انقراض سلجوقيان ، برهم خوردن رابطه پادشاهان با بزرگ وزيران خود بود. البته علت آن بود كه بزرگ وزيران در طى مدت زمامدارى و دولتگردانى خود داراى املاك ، اموال و ثروت فراوان مى شدند و اقوام و كسان آنان نيز از دولت او، هر يك به نوبه ى خود به نعمت رايگان و اقطاعات و موقعيت ممتاز مى رسيدند، كه البته اين امر، به اقتضاى وضع نظام فئودالى ، از راه بهره كشى شديد زحمت كشان روستاها، اخاذى هايى به شيوه هاى مختلف در ديوان ها، سودهاى كلان ، از معاملات بازرگانى بى بند و بار، موسسات دلالى ، توزيع مقاطعه و اقطاع وابسته به دولت در شهرها به دست مى آمد، اين قاعده عموميت داشت و پادشاه كه مى دانست اين اموال و املاك ، از چه راه هايى فراهم شده است ، براى آن حرمت قايل نمى شد. (255)
در موقع مقتضى ، وزير بزرگ را به بهانه يى عزل و زندانى كرده يا مى كشت و دارايى او و خويشانش را به سود خود مصادره و ضبط مى كرد در حالى كه خود او و اطرافيان و وابستگانش از همان قاعده يى كه وزير بزرگ براى انبار كردن مال و ثروت و تملك املاك وسيع براى خود و كشاكش در مدت زمامدارى در پيش گرفته بود، همچنان پيروى مى كردند.
افزايش قدرت فئودال ها، در اواخر دولت ملكشاه و مخالفت خواجه نظام الملك و سياست تمركزى قدرت او، در تضاد با منافع فئودال ها قرار گرفت با مرگ او، مهم ترين مغز متفكر سلجوقيان از بين رفت . لذا همين عامل ، در ضعف حكومت سلجوقيان تاثير گذاشت .
جنگ ميان پسران ملكشاه جنگ هاى طولانى و فرساينده قساوت و مردم كشى را دامن زد.
در زمان بركيارق ، به جان و مال مردم تعرض گرديد، به طورى كه مردم سراسر ايران ، آرزوى زوال آنان را مى كردند.
جنگ بين برادران - بركيارق و محمود و سپس محمد برادر ديگر - گسترش ‍ فساد بسيار، چه بسيار خاندان ها را برانداخت و اموال آنان غارت شد خون ها ريخته ، شهرها ويران ، روستاها سوزانده شد و بسيارى از مردم آواره گشتند. اين جنگ هاى خانگى ، بيش از بيست سال ، بين برادران به درازا كشيد يكى ديگر از تضعيف حكومت سلجوقيان ، رشد و گرايش به خرافات در درون حكومت بود كه قابل بررسى و توجه است .
ابوالمحاسن ، وزير ملكشاه مبالغ زيادى خرج كيمياگرى كرد. وى شخصى كيمياگر را به استخدام گرفته بود و براى او كار مى كرد.
ستم سلجوقيان ، در زمان سلطان محمد، به جايى كشيد كه مردم سمرقند به سركردگى قدرخان جبرئيل قيام كردند. اين قدرخان ، چنان كه ابن اثير مى نويسد: يكصد هزار جنگجو از مسلمان و كافر گرد آورد و بر خراسان چيره شد و سپس ، قصد قلمرو سنجر كرد.
نيال كارگزار بركيارق تمام مردم شهرها را مورد ستم و بيدادگرى قرار داد و اموال آنان را مصادره كرد و دست كارگزارانش را در زدن ، كشتن مردم و باجگيرى از آنان آزاد گذاشت .
از ديگر علل اضمحلال سلجوقيان ، بى اعتنايى آنان به اساس دادگرى و عدل ، و تكيه بر اسباب و افزار جنگى و افزايش هر چه بيش تر افراد ارتش ‍ بود كه از هيچ راه جز به قيمت تباه كردن معاش مردم ميسر نمى گشت .

next page

fehrest page

back page