next page

fehrest page

back page

تشكيل دولت نادرشاه افشار  
نادرقلى ، كه توانسته بود از مبارزات مردم سود جويد از قبيله قرقلوى ايل قزلباش افشار بود به زودى توانست سپاهى فراهم نموده و خدمت شاه طهماسب ، شهرهاى ايران را يكى پس از ديگرى به تصرف خويش درآورد آن گاه پس از اخراج افغانان از ايران ، نادرقلى به مبارزه با تركان پرداخت اين مبارزه كه گهگاه قطع مى شد، تا پايان سال 1725 م . ادامه داشت و منتج به اخراج تركان از مرزها ياران گرديد (412).
آن گاه ندر با استفاده از نارضايى عميق مردم ، خود را شاه ناميد، لاكهارت در اين باره مى نويسد:
نادر كه از فتوحات داخلى و عقب راندن دشمنان ايران آسوده كنند، در بهار سال 1736 م . اعيان و اشراف ايران را در دشت مغان جمع آورى و از نايب السلطنه بودن استعفا داد و بزرگان سلطنت را به وى پيشنهاد نمودند و او هم پذيرفت و خود را شاه خواند (413).
هم چنين تشكيل قوريلتاى نادر در دشت مغان را حزين در سفرنامه خود چنين شرح مى دهد:
مردم دريافتند و به مقتضاى مقام زبان برگشادند و به اتفاق و اجماع ، نام سلطنت از شاه عباس صغير منسوخ گشته ، خطبه پادشاهى خان معظم اجرا يافته و تسميه به نادرشاه قرار يافت (414).
لاكهارت در ادامه نوشتار خود درباره ى پادشاهى نادر مى نويسد:
نادر چند شرط براى استقرار بر مسند پادشاهى ايران از طريق طهماسب خان جلاير اعلام داشت :
1 - حكومت بايد در خاندان نادر موروثى شود و همه بايد از او و فرزندانش ‍ پشتيبانى و حمايت نمايند.
2 - ايرانيان طرفدارى از سلسله صفويه را كنار گذارند و هيچ يك از اولاد و احقاد شيخ صفى را در هيچ حال پناه ندهند (415).
صاحب حديث نادرشاهى مى نويسد:
نادر به خوبى مى دانست كه دوران مديد سلطنت صفويان ، توام با ارتباطات چند جانبه ى اولى الامرى آنان ، با پيوندهاى عميق ميان توده و پادشاهان ايجاد كرده بود (416).
3 - مذهب سنى ، به جاى شيعه برقرار گرديد، زيرا مذهب شيعه كه از جانب شاه اسماعيل صفوى ، در ايران شايع گرديده و همواره موجبات خونريزى و جنگ هاى ايران و عثمانى را فراهم ساخت ، هرگاه اهالى ايران به سلطنت ما (نادر) راغب باشند. بايد به مذهب اهل سنت سالك شوند، ليكن چون حضرت امام جعفر صادق (ع )، ذريه رسول اكرم (ص ) است ، ايرانيان بايد او را پيشواى مذهب خود بدانند و در فروع مقلد طريقه اجتهاد آن حضرت باشند با انتخاب نادر، به عنوان پادشاه جديد مملكت ايران ، جشن ها و چراغانى هاى بسيارى در سراسر ايران برپا گشت (417).
ويلم فلور در كتاب حكومت نادرشاه مى نويسد:
اما نادر، فرمان داده بود كه او را نه شاه بلكه ولى نعمت بخوانند، مانند پيشين بر زمين مى نشست و بر مسكوكات نادرى عنوان شاه نوشته شد و تنها به كلمه نادر بسنده گرديد (418).
نادر، پس از تاج گذارى در سال 1736 م . جهت رفع كمبود اقتصاد كشور و انتقال ثروت ، دست به كشورگشايى زد. ابتدا هرات و قندهار، سپس ‍ هندوستان كه غنايم فراوانى را به همراه داشت . به طورى كه مورخين ، آن را بيش از 700 ميليون روبل تخمين زده اند. هم چنين ، خان نشين هاى خيوه و بخارا، جزو دولت نادر درآمد، پس از آن داغستان و سپس در سال 1746 طى قراردادى بحرين را جزو ايران نمود (419).
نادر در دوران سلطنت (حدودا) دوازده ساله ى خود - (1148 - 1160 ه .ق - به احياى وحدت ايران و تصرف مجدد كشورهايى اهتمام ورزيد كه صفويان پس از تسخير، از دست داده بودند ولى با اين وجود مخارج لشكركشى هاى دايمى نادر، از محل ماليات هاى گزاف و باج هاى سنگين ، باعث رنج و محنت مردم گرديد. مثلا، در سال 1736 م . كه درصدد برآمده بود، مجددا قندهار را تسخير كند، چنان مردم كرمان را در تنگنا قرار داد كه تا 7 - 8 سال پس از آن دچار قحطى شدند يا در فوريه سال 1738 م . مردان و زنان كرمان را وادار نمود كه براى سپاه وى از كرمان تا قندهار حمالى نمايند، زيرا چهارپايان باركش لشكر او كم بودند. ژان اوتو كه در سال 1737 م . از بغداد به اصفهان سفر كرده است مى نويسد: حال و روز دهقانان و عامه مردم خوب نيست و پس از اين كه در 1739 م . به بغداد باز مى گشت خبر مى دهد كه وضع آنان خراب تر شده است .
موقعيت نظام ارضى  
در دوران سلطه ى افغانان خرابى اى كه خاصه در اصفهان و حوالى آن به بار آوردند، شايان توجه است و چنين مى نمايد كه احتمالا در هنگام محاصره ى اصفهان بسيارى از اوراق و دفاتر ديوانى از ميان رفته باشد، از اين رو اگر استنباط كنيم كه امر اداره كردن زمين و مالكيت زمين - لااقل در ناحيه ى اصفهان و نه جاهاى ديگر - دچار اختلال بسيار شده است به خطا نرفته ايم .
از نظر تاريخ زميندارى و اداره امور ارضى ، دوره ى افشاريه اهميت فراوانى ندارد و موجب تغييرات و تحولات ديرپايى درين زمينه نشده است . ظاهرا ميل غالب بر اين بوده است كه در اداره ى امور تيول ها، و سيور غال ها نظارت دقيق ترى كنند و آن ها را از صاحبانش پس بگيرند.
چنين مى نمايد كه نادرشاه به طور كلى ، امراى خود را از تحصيل ملكه و مال منع مى كرده است فرمانى از نادرشاه به عنوان سهراب بيگ وزير، هرات صادر شده است كه در آن ، نادر پس از اشاره به اين كه سهراب بيگ ، براى خود در قلعه هرات بناهايى ساخته است ، مى گويد كه او - يعنى خود نادرشاه - پيوسته خانه به دوش است و سهراب بيگ حق ندارد كه در آن جا زمين را مالك شود، از اين رو، به سهراب بيگ فرمان مى دهد كه ابنيه جديد و حمام و املاكى كه او در دارالسلطنه هرات و توابع آن مالك شده است به مالكيت ديوان درآورد و املاك خود را محدود به خانه اى كند كه بايد در آن به سر برد، و اوقافى را كه پيش از آن صرف به دست آوردن ملك و آب مى كرد وقف امور مملكتى كند.
با اين همه ، بايد دانست كه دوران فرمانروايى نادر، چندان كوتاه بود كه در آن واحد، با گرفتارى هاى خارجى او داخلى نتوانست راه و رسم تيول دادن را دگرگون كند ولى بيش از پيش سياست نادر، در جابه جايى و اسكان عشاير همچون اسلاف خويش دنبال گرديد، زيرا در پاره اى از موارد مى خواست سرزمين هايى كه تازه تسخير كرده بود، امن نگاه دارد.
جابه جايى و اسكان ايالات ، از سياست هايى بود كه نادر به دليل احتمال عصيان سركشان به انجام رساند.
در (1730 - 1734 م .) فرمان داد، تا پنجاه الى شصت هزار خانوار از عشاير آذربايجان و عراق عجم و فارسى به خراسان كوچ كنند. در سال 1732 م . شصت هزار تن از ابداليان حوالى هرات را به مشهد و نيشابور و دامغان كوچ داد. در همان سال سه هزار خانوار از عشاير هفت لنگ بختيارى را به خراسان فرستاد. در سال 1736 م . پس از فرونشاندن آتش شورش هاى بختيارى ها، عده ى ديگرى از عشاير هفت لنگ را با عده يى از عشاير چهارلنگ كه بالغ بر ده هزار خانوار مى شدند به تربت جام خراسان كوچ داد.
هنگامى كه نادرشاه در 1732 م . به تفليس رسيد شش هزار خانوار از گرجيانى را كه با وى دشمن بودند به خراسان تبعيد كرد (420).
ظاهر نادرشاه و جانشينانش - مانند شاهان سلف - ايلات و عشاير را بيش تر به وسيله خان ها اداره مى كردند. در سال 1746 م . نادرشاه على صالح خان را به رياست ايل هفت لنگ منصوب كرد. ضمنا نادرشاه در سال 1736 م . تخت و تاج را پذيرفت و شرط كرده كه مذهب سنى ، جانشين مذهب شيعه گردد، سپس على فرمانى ، شمار معتنابهى از اموال و املاك اوقاف را از مردم تحويل گرفته و آن ها را به انضمام املاك خالصه ، در دفاتر ثبت اراضى ، كه پس از آن ، معروف به وقعات نادرى شد وارد كردند. در مواردى كه واقف يا متولى از متنفذان بود، موقوفه را تسليم نمى كرد، اگرچه اسم آن در وقعات نادر ثبت شده بود ساير متوليان ، از ترس آن كه اموال و املاك اوقاف تحت توليت آنان را غصب كنند، از ارائه وقف نامه امتناع مى ورزيدند، اين مساله به ديگران هم فرصت مى داد تا اين گونه موقوفات را به نام خود ثبت كنند. از اين گذشته مستوفيان نمى توانستند، از ثبت اين املاك به عذر موقوفه بودن ، آبا ورزند، زيرا فرض قضيه اين بود كه نادر، همه ى موقوفات را غصب كرده است (421). ژان اوتو، در سفرنامه خود در اين باره مى نويسد:
نادر، بى درنگ فرمان داد تا بررسى هاى درستى از اوقاف مملكت و درآمدهاى آن بشود. پس از چند روز رسيدگى به حساب هاى اوقاف رسيدند و وضعيت آن را روشن نكردند و صورت هاى آن را به شاه دادند، معلوم شد كه درآمدهاى ساليانه اوقاف كه نصب اين جماعت مى شده پيش ‍ از يك ميليون تومان بوده است اين چنين اعتبار و سرمايه بى نهايت مورد نياز ارتش مى باشد فرمان داد كه اين درآمد را به خزانه دولت واگذار كنند (422)
چون نادر مى خواست اموال و املاك اوقاف را از دست مردم خارج كند، اين كار سبب اختفاى مالكيت حقيقى آنان شد. نادر پيش از آن كه بتواند فرمان خود را درباره اوقاف كاملا اجرا كننده كشته شد.
جانشين وى عليقلى عادل شاه ، فرمان مزبور را لغو و بعضى از املاك مغصوب را به مردم پس داد.
ارتش در دوره ى افشاريه  
نادر تغييرات مهمى در شكل ارتش به وجود آورد، ارتش ايران در اين دوره شامل :
پياده نظام ، سوار نظام ، توپخانه و نيروى دريايى بود.
(1( پياده نظام . پياده نظام ، از دو گروه تشكيل مى شد، يكى گروهى كه تفنگ هاى فتيله اى حمل مى كردند - كه در حقيقت سلاح سازمانى شان بود - و به آنان ، سنگين اسلحه يا جزايرچى مى گفتند و گروه ديگر را سب اسلحه مى گفتند كه اكثرشان به تير و كمان و نيزه مجهز بودند معمولا لباس ‍ نيم تنه ى آبى رنگ در بر مى كردند و كلاهى از پوست سياه با تركش ماهوت قرمز بر سر مى گذاشتند پيادگان معمولا از ميان نجبا و خانواده هاى محترم انتخاب مى شدند.
ويلم فلور، در كتاب حكومت نادرشاه مى نويسد:
نادر دستور داد كه براى نگهبانان 5000 كلاه خاكسترى ، از همه گونه پارچه به دوزند و گرداگرد و جلوى آن ها را با كلمات زير گلدوزى نمايند: 1000 كلاه ، با كلمات يا الله ، 1000 كلاه با كلمات يا رحيم ، هزار كلاه با كلمات يا رحمان ، 1000 كلاه با كلمات يا كريم و هزار كلاه با كلمات يا سبحان (423).
(2) توپخانه . توپخانه ايران را، توپ هاى بزرگ و توپ هاى سبك و كوچك و زنبورك تشكيل مى داد. توپچيان و مهندسين توپخانه ، از ميان ملل مختلف برگزيده مى شدند.
علاوه بر اين سه بخش ، افراد ديگرى در ارتش نادرشاه خدمت يم كردند كه وظايف حفاظت و حراست اردو و اموال لشكر، اعلام فرامين شاه به سپاه و حفظ نظم لشكر و كشيك خانه ى شبانه را به عهده داشتند. گارد مخصوص ‍ نادرشاه جزو سوار نظام و از ايلات افشار، جلاير، قاجار و طوائف شاهسون انتخاب مى شدند (424).
(4) نيروى دريايى : در زمينه نيروى دريايى ، پادرى پازن مى نويسد:
نادرشاه را آوازه ى بحريه اروپاييان ، به گوش رسيده بود، پس بى درنگ اراده نمودند كه در بحريه يكى در خليج فارس و ديگرى در بحر خزر ايجاد نمايند؛ ولى چون در جنوب ، چوب كمياب بود و در شمال فراوان ، لذا در شمال در ناحيه ى بحر خزر، نتيجه بهترى بخشيد. چند كشتى بر آب انداخته شد و ساختمان سه كشتى ديگر آغاز شده بود كه پادشاه بمرد.
تا زمانيكه نيروهاى دولتى ، بر درياى مازندران و خليج فارس تسلط نداشتند، اقوام اطراف اين درياها از نادر اطاعت نمى كردند و استقرار امنيت و كنترل تجارت ، امكان پذير نبود.
تا سال 155 ه .ق كه عمليات كشتى سازى به پايان رسيد، ناوگان ايران تقريبا براى چهل فروند كشتى بزرگ و كوچك بود (425).
دين و مذهب در دوره نادرى  
درباره ى دين نادر، اظهار عقيده قطعى نمودن بسيار دشوار است برخى معتقدند كه نادر به هيچ دينى اعتقاد نداشت ، زيرا گاهى آشكارا خويشتن را همان قدر بزرگ مى دانست كه بزرگان دينى را (426).
اما به نظر بعضى ديگر از مورخين ، هنگامى كه نادر به طرفداران صفوى و قزلباش و شاه طهماسب محتاج بود، شيعه متعصبى به شمار مى رفت و به تعمير مرقد حضرت رضا (ع ) اقدام نمود و به دستور او، در صحن امام رضا (ع ) گلدسته و حوضى سنگى كه از هرات آورده بودند، بنا كردند، نادر خود را غلام و بنده على (ع ) مى دانست اما پس از بازگشت از خراسان (1144 ه .ق ) عمده سپاه او افغانان و تاتار و تركمان بودند و به كمك همين سپاه توانست بدون هيچ مقاومتى شاه طهماسب را به زانو درآورد از اين پس ، محبت نادر به قزلباش كاسته شد، حامد الگار، در كتاب دين و دولت در ايران مى نويسد:
هنگام مرگ نادر، بى درنگ سپاهيانش به شيعه و سنى متقسم شدند و سنيان كه از لحاظ شمار افزون تر بودند به قندهار عقب نشستند (427) .
سياست مذهبى نادر، در همان دشت مغان مورد مخالفت قرار گرفت به طورى كه ، ميرمحمود ملاباشى (صدر الصدور) هنگامى كه اعلام نمود در باب امور مذهب ، احكام خدا و احاديث پيغمبر (ص ) راهنما است و سلاطين نبايد تغيير و تجديديد در آن صورت دهند، نادر دستور داد او را خفه كردند و سپس ، دستور داد املاك و موقوفه كليه روحانيون را مصادره نمايند و به سپاه اختصاص دهند.
به نظر لاكهارت ، نادر هيچ گاه تعصب مذهبى نداشت ، مذهب شيعه و يا سنى را فقط و فقط براى پيشرفت در سياست روز، بالا و پايين مى آورد (428)، ولى سايرين نظر بر اين دارند كه شايد وى با ترويج تسنن ، خيال برپايى امپراتورى اسلامى را تا مرز چين در سر مى پروراند ولى از طرفى نادر مردى سياستمدار نبود و بيش از يك مرد جنگجوى دلير، در حيات ايران ندرخشيد.
سازمان كشورى و ادارى در عصر افشاريه  
دولت مستعجل نادرى ، با همه ى شوكت و عظمت زود پايش ، مجال آن را نيافت تا عليرغم ميل و انديشه بنيان گذار آن بر تغيير سازه هاى كشورى و دگرگون كردن ترتيبات حكومتى ، بتواند تاثير قاطعى در اين زمينه ها باقى بگذارد، با توجه به همه ى آن چه كه در اين عصر پيش آمد، مى توان گفت كه دستورالعمل هاى امور ديوانى ، تقريبا همان بوده است كه از روزگار صفويه وجود داشته است و تا مدت ها بعد، يعنى زمان قاجاريه و آغاز نفوذ راه و رسم فرنگيان برقرار مانده است آن چه كه ما در تذكره الملوك مى يابيم با تغييرات مختصرى در دستور الملوك ميرزا رفيعا نيز به چشم مى خورد.
نادر همواره در انتخاب مسوولان مختلف امور مملكتى در هر منطقه و ايالتى ، افراد مطيع و خوش نام همان مكان را، به حكومت مى گمارد. هنگامى كه فردى ذى صلاح نمى يافت ، آن گاه يكى از سركردگان معتمد خود را برمى گزيد و زمام امور را به دستش مى سپرد مسلم است كه نادر، از تشريفات زائد و بى فايده ى ديوانى كه على الرسم در دوره هاى تجمل خواهى و آسايش طلبى ، معمول مردم و ملت ها، مى گردد بيزار بوده است . شايد بتوان گفت كه با توجه به روحيه نادر، در عصر او، هيچ يك از مقامات و مناصب عصر صفوى حائز اهميت نبوده است .
فرضا عناوينى چون ملاباشى گرى ، منشى الممالكى و غيره نيز اعتبار و شوكت ديرينه خود را از دست داده بوده اند. روح خودكامه و سركش نادر، آن چنان عنان اراده و اختيار را از دست عمال و كارگزاران كشورى و لشكرى ، سلب كرده بود كه از سمت هاى ادارى ، تنها نامى باقى مانده بود و منتصبان به مقامات عمده كشورى به عمل مى آورد تا با سياست اصلى و اساسى وى هماهنگى داشته باشد (429).
باب اول (قضات )  
(1) شغل ملاباشى . (از سال 1148 ه .ق . - 1735 م . تا پايان كار نادر) اين منصب به ملاعلى اكبر ملاباشى متعلق بود (430).
(2) شغل صدارت (عامه و خاصه ). نادر به هنگام تاجگذارى خود در سال 1148 ه .ق . - 1735 م . ميرزا ابوالحسن ملاباشى ، صدور الصدور را كه گرايشى نسبت به دودمان صفويه نشان داده بود، كشت و ميرزا ابوالقاسم كاشانى ، شيخ الاسلام كاشان را به عنوان صدر برگزيد. از وجود صدور خاصه و عامه - به طور مجزا - در اين دوره خبرى نيست .
(3) قاضى . اين مقام در دوره ى افشاريه برقرار بود و هر شهر براى خود قاضى مجزايى داشته است .
(4) قاضى عسكر، لطفعلى بيگ آذر، مى نويسد: كه نادر، ميرزا محمدحسين شميم شيرازى ، را به عنوان قاضى عسكر ايران برگزيده بود. (431)
(5) شيخ الاسلام . در سال 1156 ه .ق . / 1743 م . آقا حسين بن آقا ابراهيم ، شيخ الاسلام ايران بوده است .
باب دوم - امرا  
امرا دو دسته بوده اند:
(الف ) امراى غير دولت خانه (امراى سرحد)، مشتمل بر چهار قسمت :
1 - والى ها: مرتبه ى اين مقام ، در ميان نويسندگان عصر نادرى ، به درستى مشخص نشده است .
2 - بيگلربيگيان براى دارندگان اين عنوان نيز مناطق مشخصى وجود نداشته است .
3 - خان ها
4 - سلطان ها
خان ها و سلطان ها، هر دو عنوان از مميزات اشراف و سركردگان است ؛ در اين عصر به چشم مى خورد.
(ب ) امراء در دولت خانه (اركان دولت قاهره ):
1 - قورچى باشى
2 - قوللر آقاسى
3 - ايشيك آقاسى
هر سه مقام ، همان گونه كه پيش تر گذشت ، بنا به روايت محمدكاظم ، نادرشاه اين سه مقام را از سال 1148 ه .ق . / 1735 م . از دربار خود حذف كرد ولى در جمع مشاغل دربار و ولايات تا سال فوق ديده مى شود؛ چنان كه على رضا بيك افشار، در سال 1146 ه .ق . / 1733 م . كه هنوز نادر، مقام نيابت سلطنت را داشته ، به عنوان ايشيك آقاسى او بوده و در همين سال به فرمان وى ، در بغداد كشته مى شود (ج يك ، ص 441 ...)
4 - تفنگچى آقاسى : از شاغلان اين مقام ، نامى به دست نيامده ، محتمل است كه اين مقام از ميان رفته باشد.
5 - ناظر بيوتات : امام وردى بيك افشار، در 1145 ه .ق . / 1736 م . شاغل اين مقام بوده است . (432)
6 - ديوان بيگى : تحت نام اين نام مسئولى شناخته نشده ، شايد همان عريضه بيگى باشد كه فريزر، از او نام بوده است رجوع شود به متن اصلى كتاب او 206-p shah nadir كه مصطفى خان نامى را واسطه اين كار مى شناسد.
7 - امير شكار باشى : تحت اين عنوان شاغلى شناخته نشده ، احتمال دارد كه اين منصب حذف شده باشد.
8 - توپچى باشى .
9- زنبوركچى باشى .
رحيم سلطان سپاه منصور مروى ، در 1153 ه .ق / 1740 م . توپچى مرو شد. (عالم آرا، جلد 2، صفحه 539 - 578)، در همان سال ، مهدى خان مشهدى زنبوركچى باشى كه در اردوى نادر بود، توپچى باشى كابل گشت (433). لازم به يادآورى است كه منصب زنبوركچى باشى در زمان صفويه نبوده است .
10 - چرخچى باشى : فتحعلى خان افشار، در 1149 ه .ق . / 1736 م . چرخچى باشى سپاه ايران بوده است (434).
11 - امير آخور باشى جلو.
12 - امير آخور باشى صحرا.
از دارندگان اين دو مقام ، در عصر نادرى نشانى نيست .
13 - مجلس نويس : اگر بتوان شاغل اين منصب را در حدود منشى دانست ، در 1148 ه .ق . / 1735 م . ميرزا مومن ابيوردى ، تصدى اين امر را به عهده داشته است (435).
14 - مستوفى الممالك : خانم آرونوا خاور شناس روسى ، در نقل يكى از فرمان هاى نادرى ، ميرزا محمدباقر مستوفى را؛ مستوفى الممالك مى خواند.
معلوم است كه زيردست مستوفى الممالك ، مستوفيان متعددى كه امور محاسباتى مربوط به ولايات مختلف را به عهده داشته كار مى كرده اند، مانند ميرزا شفيع تبريزى ، به نقل از تذكره الملوك ، امراء مزبور كه در دولتخانه بوده اند، عاليجاه لقب داشته اند (436).
به طورى كه از شواهد بر مى آيد، منصب خليفه الخلفايى كه سمت معاونت شاه و سرپرستى اين ها را در زمان صفويان داشته ، در اين دوره ديده نمى شود.
ميرزا مهدى خان ، جزو وقايع سال 1145 ه .ق . / 1732 م . كه نادر، در جانب غرب سرگرم مبارزه با عثمانى ها بوده است مى نويسد: كه نادر قصد داشت شاه طهماسب را مجددا بر مسند شاهى بنشاند و به همين منظور ملا على اكبر ملاباشى و ميرزا كافى خلفا را براى آوردن حضرت شاهى روانه ى ارض ‍ اقدس ساخته ... (437) از سرنوشت اين ميرزا كافى خلفا كه به احتمال همان خليفه الخلفا است اطلاع بيش ترى در دست نيست .
در مورد مقام ممتاز اعتماد الدوله ، عصر صفوى نيز پيش تر گفته آمد كه نادر با اين عناوين روى موافق نداشته است . با اين حال ، فريزر در جزو وقايع سال 1150 ه .ق . / 1737 م . مى نويسد كه : قاسم خان ناظم ، مناطق معتبرالملك و اعتماد الدوله است . اين منصب را در منابع ديگر اين عصر نمى توان ديد، و بيش تر به نظر مى رسد كه جنبه ى خصوصيت و محرميت نادر را به شخص نامبرده مى رساند.
باب سوم  
مقرب الخاقان ها
1 - خواجه سرايان
2 - حكيم باشى : بازن ، كشيش ژزوئيت ، در ماه هاى آخر عمر نادر، به عنوان حكيم باشى او انجام وظيفه مى كرده است .

3 - منجم باشى : در سياهه ى مشاغل اين دوره به نام منجمين متعددى برمى خوريم . مانند: ملامحمد حسين ، آقا طالب ، آقا على رضا و غيره سيد عبدالله شوشترى ، ملقب به فقير، تذكره ى شوشتر، نسخه ى خطى كتابخانه ى ملى پاريس ، برگ 50).
ولى نام منجم مخصوصى براى دربار به چشم نيامده است .
4 - معير الممالك : حسنعلى خان معير باشى ، شاغل اين مقام بوده است (438).
5 - منشى الممالك : ميرزا محمد مهدى خان كوكبى استرابادى ، نويسنده ى كتاب هاى نفيس جهانگشاى نادرى و دره نادره ، از سال 1148 / 1735 عهده دار اين سمت بوده است .
6 - مهردار مهر همايون .
7 - مهردار مهر شرف نفاذ
8 - دواتدار انگشتر شاه
اين طور به نظر مى آيد كه مناصب درجه ى دوم فوق ، از نظر تشريفات ادارى ضرورى بوده است و با وجود عدم علاقمندى نادر به مناصب ديوانى ، به حكم احتياج وجود داشته است .
باب چهارم  
مقرب الحضرت ها
صنف اول :
1 - ايشيك آقاسى باشى حرم : معلوم نيست كه نادرشاه اين مقام را نيز از بين برده باشد.
2 - يساولان صحبت : محمد كاظم (439)، نظر على خان را به عنوان نديم خاص نادر ذكر مى كند (440). و جاى ديگر على خان بيگدلو را از يساولان صحبت مى شمارد (441).
3 - ايشيك آقاسيان مجلس .
4 - قاپوچيان .
صنف دوم :
1 - صاحب جمع خزانه ى عامره ، در سال 1151 ه .ق . / 1738 م . آقا محمد خزانه دار و صندوقدار، نادرشاه بوده است و در سال 1152 ه .ق . / 1739 م . به خاطر اختلاس سه خروار طلا، در دهلى به فرمان وى كشته شد (442).
2 - صاحب جمع جباخانه (اسلحه خانه ).
3 - صاحب جمع قيجاجيخانه (تحويل گيرنده ى اجناس ).
4 - صاحب جمع قيجاجيخانه ى امرايى .
5 - فراش باشى و مشعل دار باشى و افراد زير دست آنان .
از نام دارندگان اين مشاغل در دربار نادرى ، خبر درستى در دست نيست دليل آن عدم رعايت نويسندگان اين عصر، در ضبط اسامى و مسووليت هاست ، نويسندگانى كه هم خود را مصروف به يادداشت اوضاع و احوال يك منظقه و يا شهرى خاص نموده اند، به تفصيل از شاغلان مناصب دولتى ياد كرده اند. فى المثل سيد عبدالله شوشترى ، ملقب به فقير، در تذكره ى شوشتر، اسامى افرادى چون حاجى محمد، حاجى محسن ، حاجى محمدعلى و حاجى معصوم را به عنوان تحويلداران شوشتر در 1142 ه .ق . / 1729 م . ذكر كرده است (443).
6 - صاحب جمع ميوه خانه .
7 - صاحب جمع غانات .
8 - صاحب جمع آبدارخانه .
9- صاحب جمع شترخانه .
10 - صاحب جمع قهوه خانه .
11 - تحويلداران عمارات .
12 - صاحب جمع ركابخانه .
13 - صاحب جمع مشعلخانه و نقاره خانه .
14 - صاحب جمع انبار.
15 - صاحب جمع شربتخانه .
16 - صاحب جمع اصطبل .
17 - ضرابى باشى .
18 - صراف باشى خزانه .
اسامى دارندگان مشاغل مزبور را نداريم ، آن چه نيز در اين جا آمده است به قياس ترتيبات عهد صفوى است (444).
باب پنجم  
(الف ) عاليحضرت وزير بيوتات : حدود مسووليت اين مقام معين نيست ، همان گونه كه در مورد ناظران بيوتات ذكر شده ، معلوم است كه اشخاصى به عنوان مسوولان نگهدارى و حفظ قصور و كاخ سلطنتى بوده اند.
(ب ) مستوفى ارباب التحاويل .
(ج ) مشرفان بيوتات معموره
(د) وزرا و مستوفيان جمع و خرج دفترخانه ى همايون و داروغه و غريب باشى .
1 - مقرب الحضرت ناظر دفترخانه ى همايون .
2 - داروغه ى دفترخانه : از آن جا كه حكومت نادر، دولتى نظامى بوده است و على الاتصال ، در تغيير مكان ، طبيعتا به جاى داروغه ى دفترخانه نيز داروغه بازار اردوى شاهنشاهى حايز اهميت شده كه مسووليت بسيار معتبرى شمرده مى شده است . در سال 1151 ه .ق ./ 1738 م . ميرحسن بيك مشهدى ، معروف به ميرحسن بيك داروغه ، شاغل اين مقام بوده است (445).
3 - وزير سركار غلامان .
4 - مستوفى سركار غلامان .
5 - وزير تفنگچيان .
6 - مستوفى تفنگچيان .
7 - وزير توپخانه .
8 - مستوفى توپخانه .
9- لشكر نويس ديوان اعلى : در سال 1148 ه .ق . / 1735 م . كه نادر در دشت مغان تاجگذارى مى كند، ميرزا بديع الزمان نيشابورى و ميرزا نظام اصفهانى را به عنوان لشكرنويس برمى گزيند (446). هم چنين در سال 1155 ه .ق . / 1742 ميرزا هاشم به اين سمت انتخاب مى گردد (447).
10 - سرخط نويس اعلى (ثبت كننده فرمان ها) در سال 1147 / 1734 ميرزا حسين اصفهانى به سمت منشى مشغول بوده است . محمدكاظم در همين تاريخ ، تعداد لشكرنويس ها و منشيان اردوى نادرى را قريب سيصد نفر ذكر مى كند (448).
11 - ضابط نويس (متصدى ماليات ها).
12 - صاحب توجيه ديوان اعلى (مسوول امور تجارى ).
13 - دفتردار دفترخانه ى همايون (محتملا همان مقام منشى الممالك است )
14 - عزب باشى (رييس دبيرخانه ).
15 - ضابط دوشلك وكيل (ضابط ماليات هاى متفرقه ).
ضمنا اسامى برخى از عمال ديوانى ، به نام (وكيل ماليات ) (سيد عبدالله شوشترى تذكره ى شوشتر، برگ 55 - 58) و ضابط ماليات ميرزا محمد كلانتر، روزنامه ، صفحات 25 - 26، در كتاب هاى مربوط به اين عصر آمده است كه تفكيك مسووليت هاى آنان به دقت آشكار نيست .
16 - اوارجه نويسان (متصديان دفاتر هزينه و درآمد) (449).
باب ششم  
در ذكر مشاغل مختصر به پايتخت و برخى از شهرستان هاى درجه ى اول : (در تذكره الملوك اين باب ، ويژه ى اصفهان است كه پايتخت صفويه بوده است )، در دوره ى نادر كه چنين پايتختى وجود نداشته و به قول بازن كشيش ژزوئيت : دربار او، هميشه در چادر و روى زين اسبش مستقر بوده ، طبيعتا اين تفضيلات را بايد به همان شهرهاى بزرگ محدود كرد.
1 - وزير، بيش تر در مورد عنوان (وزير) توضيح داده شده است ، اسامى افراد متعددى را به نام وزير در اين دوره مى بينيم چون ، خواجه ابوالفتح شوشترى ، وزير شوشتر و ميرزا على اكبر شوشترى ، وزير هويزه ، در سال 1153 ه .ق . / 1740 م . (تذكره شوشتر، برگ 58)، ميرزا سيد على خوشابى (خبوشانى ؟) وزير كابل ، در 1153 ه .ق . / 1740 م . (450) ميرزا باقر، وزير شيراز در 1158 ه .ق . / 1745 م . (روزنامه ميرزا محمد، صفحات 18 - 19) و ميرزا بيك معدلى نيشابورى ، وزير بلخ در 1153 ه .ق . / 1740 م . (451)
2 - مستوفى موقوفات : با برچيدن بساط موقوفات نادر اين منصب را نيز لامحاله حذف كرده است ولى در گوشه و كنار يافت مى شده است .
3 - كلانتر: از ميان همه ى شهرهاى مهم ايران ، نام كلانتران شيراز به خاطر اهميتى كه يافته اند، بيش تر بر سر زبان ها افتاده است . در سال 1158 ه .ق . / 1745 م . در شيراز ميرزا اسماعيل ، اين سمت را داشته (روزنامه ميرزا محمد كلانتر فارس ، ص 18 - 19) و همان گونه كه ملاحظه مى شود، بعدها ميرزا محمد، نويسنده ى روزنامه نويس اين دوره و حاج ميرزا ابراهيم خان اعتماد الدوله ، وزير لطفعلى خان زند و آغا محمد خان و فتحعلى شاه قاجار، نيز به شهرت بسيار رسيده اند.
4 - داروغه : اين مقام كه در عهد افشاريه ، تقريبا منطبق با رياست شهربانى كنونى بوده ، در همه ى شهرهاى مهم ايران ، وجود داشته است اونز جهانگرد فرانسوى كه در دوره ى نادرشاه ، به ايران آمده است ، شرحى از باب كيفيت كار داروغه ها نوشته است كه خواندنى است او مى نويسد:
پيش از اغتشاشات اخير (حوادث مربوط به سال هاى 1156 ه .ق . به بعد) مى شد آزادانه از ايران بيرون رفت ولى اين طور به نظر رسيد كه گروه زيادى از ايرانيان و ارامنه - تحت عنوان زيارت ، و در واقع به خاطر رهايى از قيد فشارها و مظالمى كه به آنان وارد مى آمد - از اين كشور خارج مى شدند و ديگر قصد بازگشت نداشتند ترتيبى كه موجب پيدايش خلاء جمعيتى عظيمى در اصفهان جلفا و ديگر مناطق شده است ، براى جلوگيرى از اين خسران ، به راهداران (كذا) مجاور شهرهاى بزرگ و سرجلدداران ، فرمان داده شده است كه به غير دارندگان گذرنامه هاى معتبرى كه به وسيله داروغه ها (كذا) و نمايندگان پليس صادر شده باشد، اجازه ى معتبرى كه به وسيله داروغه ها (كذا) و نمايندگان پليس صادر شده باشد، اجازه ى خروج از ايران داده نشود، اين ماموران ، آن گونه كه فراريان اعلام مى كنند، سخت گوش به زنگ و دقيقند به زحمت اتفاق مى افتد كه كسى از چنگشان بگريزد، آن ها همه را توقيف مى كنند و كسانى را كه مراعات مقررات را نكرده باشند، باز مى گردانند (452).
در شمار داروغگان اين عصر، شيخ جعفر را مى توان نام برد كه در 1158 ه .ق . / 1745 م . متصدى امر، در شيراز بوده است (روزنامه ميرزا محمد، صفحات 18 - 19) و نيز صالح داروغه ، كه در 1159 / 1746) جانشين او گرديده است (روزنامه ميرزا محمد، صفحه 27).
5 - محتسب .
6 - نقيب .
7 - ميراب : اجداد، ميرزا تقى خان مستوفى شيرازى ، كه بعدها به منصب بيگلربيگى فارس و مستوفى گرى كابل و نواحى ماخوذه از هند نيز رسيد، منصب ميرآبى شيراز و قمشه را داشته اند.
8 - مستوفى .
9- متصدى باغات : ميرزا مهدى خان كوكب ، موجب فرمان بدون تاريخ ، منصب تصدى باغات باغبان باشيگرى اصفهان را داشته است (453).
10 - متصدى رباع (454).
ايران بعد از مرگ نادر  
در سال 1160 نادر، به وسيله سران سپاه خود به قتل رسيد قتل نادر از همان روز اول كشور را تبديل به ميدان مبارزات قدرت طلبى و زورآزمايى كرد براى رسيدن به تاج و تخت شاهى ، دو گروه به تلاش افتادند، يك گروه از ميان درباريان و دسته ديگر از ميان سرداران و روساى قبايل و عشاير و گردنكشان فرصت طلب سردارانى كه نادر را به قتل رسانده بودند، سر او را نزد على قليخان ، برادرزاده ى او فرستادند. وى پس از كشتار ساير عموزادگان خويش - به غير از شاهرخ - به نام عادلشاه به تخت نشست . پس از وى ، و كشتار مجدد دعاويان تاج و تخت بالاخره شاهرخ خان كه كور گرديده بود، بر تخت سلطنت نشست وى تا سال 1210 كه وسيله آقا محمد خان قاجار خلع گرديد، تقريبا با خيال راحت در خراسان حكومت كرد و در حالى كه خراسان در آرامش تقريبا 50 ساله شاهرخ به سر مى برد، در ساير نقاط ايران ، مردمان نيرومند ديگرى براى رسيدن به تاج و تخت شاهى و يا دست كم به خاطر احراز قدرت محلى با يكديگر درگير بودند.
احمد خان ، در مشرق ، كشور افغانستان را تاسيس و خود را احمدشاه خواند محمد حسن قاجار، در استراباد، مازندران و شرق گيلان دعوى حكومت نمود.
در شمال غرب ايران در استان هاى آذربايجان و گرجستان يك از سرداران افغان به نام آزاد خان به متصرفاتى نائل آمد. در صفحات غربى ايران على مردان خان ، رييس ايل بختيارى و در همان محل على خان حاكم همدان مدعى سلطنت شدند در ساير نقاط ايران نيز قدرت هاى محلى كوچك ديگرى از هرج و مرج و آشفتگى سياسى استفاده كرده و براى خود دم و دستگاهى راه انداخته بودند تا اين كه كريم خان با تشكيل دولت جديد زنديه اوضاع را به نفع خود دگرگون نمود (455).

25 O تشكيل دولت زنديه 
كريم خان كه رييس قبيله اى (456) بيش نبود، در سال 1165 ه .ق . پس از شكست على مردان خان و خروج او از صحنه سياست ايران ، سلطان واقعى و فعال مايشاء اين كشور شده بود خود را وكيل الرعايا يعنى وكيل و نماينده مردم خواند و عنوان پادشاهى را براى شاه اسماعيل كه خود به كمك على مردان خان به سلطنت رسانيده بود باقى گذارد.
محمد صادق موسوى اصفهانى در تاريخ گيتى گشا در مورد تاريخ زنديه در اين باره مى نويسد:
قرعه ى اين امر خطير را به نام ميرزا ابوتراب ، ولد ميرزا مرتضى كه دخترزاده ى شاه سلطان حسين بود نگاشتند، در ساعتى مسعود و طالعى محمود، او را بر تخت سلطنت و سرير دولت طوس داده ، شاه اسماعيل سوم نام نهادند و خطبه و سكه به نام وى زدند (457).
تاريخ نيابت سلطنت و وكالت كريم خان ، پر است از جنگ هاى بى شمارى كه وى عليه دشمنان سرسخت ، انجام داده است و هنگامى كه كريم خان به تدريج از كار دشمنان داخلى آسوده خاطر شد، شاه اسماعيل ، نوزده ساله بود و چون به سن بلوغ رسيد، لازم بود اداره امور كشور به او محول شود، ليكن مجلسى از بزرگان زند در اصفهان راى به عدم لياقت و خلع او از مقام سلطنت دادند و آن گاه بدن قايل شدن عنوان پادشاهى براى كريم خان او را زمامدار كشور كردند.
ابوالحسن بن محمد امين گلستانه در مجمل التواريخ بعد نادريه در اين باره مى نويسد:
با خبر ورود سپاهيان كريم خان به اصفهان در سپاهيان على مردان خان نيز اختلال به وجود آمد و هر روز عده اى از سپاهيان وى گريخته ، به جمع لشكر كريم خان پيوستند، برخورد ميان دو سپاه در نزديكى اصفهان صورت گرفت و سپاه على مردان خان شكست سختى خورد و على مردان خان نيز براى يافتن كمك به نواحى شوشتر و هويزه رفت در اين هنگام شاه اسماعيل سوم زكرياى وزير و بسيارى از بزرگان ديگر نيز به لشكر كريم خان پيوستند، و همگى به اتفاق وارد اصفهان شدند. كريم خان خود را وكيل الرعايا خواند و براى نواحى عراق و فارس حاكم تعيين كرد و برادر خود صادق خان را بيگلربيگى اصفهان نمود براى حكمرانى نواحى عليشكر فراهان و توابع ، شيخ على خان زند و برادران وى را در نظر گرفت . كرمانشاهان كردستان و بخشى از لرستان را نيز به محمد خان داد، حكومت ايالت فارس را نيز مجددا به ابوالحسن شيرازى واگذار كرد (458).
كريم خان پس از سقوط آل بويه - 1055 م - 448 ه .ق - نخستين ايرانى بود كه بر سراسر ايران حكومت مى كرد. در فاصله ميان سقوط آل بويه و ظهور كريم خان سلاطين ايران يا ترك بودند يا مغول (459).
كريم خان با تامين امنيت داخلى ، سعى در توسعه صنعت و تجارت نمود و هنگامى كه تجارت داخلى رونق يافت تجديد حيات اقتصادى كشور و امنيت داخلى موجب تجديد حيات تجارت خارجى گرديد كاروان هايى كه در زمان پادشاهان صفوى در جاده هاى ايران در حركت بودند، در اثر توجه و مراقبت مخصوص كريم خان از نو فعاليت آرام و مداوم خود را آغاز كردند (460).
كنسول بغداد در اين باره مى نويسد:
راه ها امن است و تجارت مجددا برقرار مى شود، كاروان هايى كه از اين جا به قصد ايران حركت مى كند زياد است و بيش از پانزده الى بيست هزار خانواده ايرانى (461) كه به بغداد پناهنده شده بودند، به تدريج به وطن خود مراجعت مى كنند، استقرار مجدد امنيت داخلى و حسن رفتار كريم خان با خارجيان و تامين مال و جان آنان موجب تجديد روابط خارجى ايران و استقرار مجدد روابط اين كشور با اروپا كه از زمان شورش افغانان به كلى قطع شده بود، شد. دروازه هاى ايران ناگهان بر روى خارجيان باز و بار ديگر بر سر بازارهاى پرسود اين كشور، بين دول اروپايى رقابت شديد آغاز شد. مهم تر از همه كريم خان كوشيد، با دول غرب سياست خاصى اتخاذ نمايد. كريم خان ، در تمام مدت سلطنت خود از اخذ تماس بسيار نزديك با انگليسى ها اجتناب نمود، ليكن در همان حال ، امتيازات و تسهيلات زيادى براى رقباى فرانسوى شان قائل شد. و در نتيجه كار انگليسى ها در ايران به جايى نرسيد و نتوانستند مطامع استعمارى خويش را به انجام برسانند.
سازمان ادارى  
درباره سازمان ادارى زنديه ، اطلاعات ، بسيار ناچيز است ، منابع تاريخ اين زمان نيز، جز وقايع جنگى ، به ندرت درباره ى سازمان ادارى چيزى نوشته اند، فقط رسم التواريخ ، اطلاعات ناقصى در اين باب در اختيار ما گذاشته است .
آن چه مسلم است ، كريم خان مانند شاهان پيشين دم و دستگاه عريض و طويلى نداشته است و دربار او را مى توان يكى از ساده ترين دربارهاى تمام تاريخ ايران به شمار آورد.
كريم خان در سيستم حكومت ايران بدعت گذارد، حكومت او را مى توان يك نوع حكومت وكالتى متمركز ناميد، البته كسى او را انتخاب نكرده بود، اما همين بس ، كه او هميشه خودش را وكيل مردم مى شناخت . به هر حال ، گمان نمى رود، سازمان ادارى در اين دوره فرق چندانى با سازمان ادارى افشاريه و صفويه داشته باشد. البته سازمان ادارى كريم خان به مقتضاى نوع حكومت او بسيار خلاصه تر بوده است (462).
از گزارش رسم التواريخ ، چنين بر مى آيد كه كريم خان ، براى هر شهر، هفت عامل تعيين نمود كه عبارت بودند از: وزير مستوفى ، وكيل الرعايا، محصص ، كلانتر، نقيب ها و محتسب . اما اين كه آيا براى هر شهر، يك نفر قاضى نيز كه در زمان صفويه ، نقش حسابى داشت ، تعيين گرديده است ، بر ما معلوم نيست (463).
ديگر مقامات ديوانى ، بنا به نوشته ى مجمل التواريخ عبارتند از:
منشى الممالك ، ايلچى باشى ، نسوچى باشى ، ايشيك آقاسى ، معير الممالك ، مستوفى (464) و مناسب نظامى عبارتند از: سردار سپاه كه خود كريم خان بر عهده داشت و ساير مشاغل نظامى ديگر عبارتند از: قورچى باشى توپچى - تفنگچى باشى - زنبوركچى باشى - چرخچى باشى - يساقچى باشى و يساقان جزايرچى باشى بودند.
مواجب هر حاكمى مانند حاكم اصفهان ، شيراز، يزد، كاشان ، رى ، قزوين و امثال اينان از بلاد ايران را، مبلغ صد تومان و مقدار چهارصد خروار غله مقرر فرموده و در آن زمان ، در بعضى جاها، يك خروار ديوانى غله ، كه معادل صد من به وزن تبريز باشند، به دو هزار و پانصد دينار، و در بعضى جاها به هزار دينار و در بعضى جاها به هفتصد و پنجاه دينار، بيع و شرع مى شد و همه حبوب و ماكولات مانند غله در خريد و فروش بودند.
در هر بلدى ، محتسبى با تسلط معينى برقرار فرمود كه از روى قسط و انصاف و تميز و حساب و احتساب و ديانت و امانت و صلاح و اصلاح متوجه نظام و همين طور نسق چى ها و اوزان و كليه اجناس و كون و فساد بلد باشد و داروغه فهيم ، زيرك ، امين ، متدين ، صاحب حسن سياست (465).
درباره ى ميزان ماليات ولايات مختلف ايران نيز، رستم التواريخ ، گزارش ‍ بسيار ذى قيمتى در اختيار ما مى گذارد.
صورت جمع نسبى ماليات حسابى ، ديوانى ممالك ايران غير خراسان هر سال مبلغ پانصد و پنجاه هزار تومان بوده است .
دارالسلطه اصفهان مع توابع هفتاد هزار تومان
دارالعلم شيراز مع توابع صد و شصت هزار تومان
دارالعلم يزد مع توابع بيست هزار تومان
دارالمومنين كاشان دوازده هزار تومان
دارالخلافه ى رى دوازده هزار تومان
دارالبركت مازندران بيست و پنج هزار تومان
دارالمنفعت گيلان بيست و پنج هزار تومان
دارالحرب آذربايجان شصت هزار تومان
دارالشجاعه كردستان دو هزار تومان
دارالسلام عربستان پانزده هزار تومان
دارالشركت كرمانشاهان پانزده هزار تومان
دارالحشمت همدان پانزده هزار تومان
دارالملك قزوين دوازده هزار تومان
دارالنصرت قلمرو عراق شصت هزار تومان
دارالغرور لرستان بيست هزار تومان
ديگر آن كه ، حكام و واليان ايران هر يك موافق رتبه و شان خود و گنجايش ‍ ولايت خود، پيشكشى ، از براى سركار فيض آثار والاجاه وكيل الدوله مذكور مى آورند (466).
قضاوت  
پس از شاه رسيدگى به كارهاى قضايى مردم با قضات شرع بود. اما در موارد مذهبى و مخصوصا براى طلاق ، قضاوت يا شيخ الاسلام بود، بيگلربيگ نظارت بر پليس را بر عهده داشت .
داروغه ، كه مامور برقرارى نظم و انضباط در شهر بود و هم چنين تعيين قيمت هاى ثابت ، وظيفه داروغه بود او براى هر جنسى قسمتى ثابت معين مى كرد.
سياست مذهبى در دوره زنديه  
درياى بى كرانه اى كه شاه صفوى را، از اتباعش جدا مى كرد بر اثر جايگزين شدن استبداد مذهبى ، به همان وسعت استبداد سياسى ، اين فاصله را گسترده تر كرده بود.
در طبقه بندى جامعه شهرى ، كه واقعا جاى اتحاد پيشين طوايف زمان شاه سلطان حسين را به خود اختصاص داده بود. علماى روحانى ، پشتيبانى از فرمانروايان را به عنوان نايب امام ، و نماينده ى خدا فراهم مى آوردند و طبق قوانين شرعى توجيه و تفسير مى كردند. قدرت اينان بر اثر تلاش هاى نادر، براى برگرداندن ايران به سوى مذهب اهل سنت و جماعت و تجديد نظر وسيعش در امور و اموال وقف و صرف آن ها در راه مخارج نظامى ، به شدت تضعيف شده بود. در ايام هرج و مرج پس از قتل نادر، بسيارى از علماء به بقاى متبركه عراق مهاجرت كردند. بنابراين روحانيون باقيمانده و كسانى كه در دوران فرمانروايى كريم خان به ايران برگشتند، قدرتشان تقليل يافته بود و رهبر تازه ى ايلياتى كشور كه در امور مذهبى لاقيد و بى بند و بار بود، نيز، نيازى به تاييد آنان احساس نمى كرد. كريم خان بنا به سنت با سكه زدن به اسم امام غايب (صاحب الزمان ) (عج ) و ساختن مساجد و بقاع و توجه به نمازهاى جماعت (گرچه در اين راه اجبارى در كار نبود) به تقويت مذهب شيعه پرداخت . (467)
بزرگ ترين مراجع رسمى انتصابى روحانى در شيراز، شيخ الاسلام بود.
پروفسور حامد لگار، در كتاب دين و دولت در ايران مى نويسد:
شيخ الاسلام شيراز كه مستقيما توسط حاكم به كار گمارده شده بود بار ديگر اداره محاكم شرع را كه به ظاهر قلمرو آن از محاكم عرف خيلى محدودتر شده بود، به عهده گرفت . قضاوت هاى شخصى كه توسط حاكم اعمال مى شد در هر حالى عموميت داشت ، اما ماهيت شيعى حكومت زند مشخص بود معتقد بودند كه هر يك از دوازده امام ، سرپرستى يكى از دوازده محله ى شيراز را به عهده دارند. كريم خان بقعه امام زاده ميرحمزه را ساختمان كرد، مدرسه اى بنا و آن را وقف كرد كه پس از مرگش ، مدرسه خان ناميده شد (468).

next page

fehrest page

back page