next page

fehrest page

back page

كارنامه اسلام در ايران

مطالعه صفحات گذشته نشان داد : آنگاه كه اسلام عزيز به كشور محبوب ما قدم گذاشت ، كشور ما در چه وضع و چه شرائط و احوال به سر می‏برد ؟ اسلام‏ از ايران چه گرفت و به ايران چه داد ؟ به آنچه از مطالب گذشته به حافظه سپرده‏ايد مروری بكنيد ، می‏بينيد اولين چيزی كه اسلام از ايران گرفت ، تشتت افكار و عقائد مذهبی بود و به‏ جای آن وحدت عقيده بر قرار گرديد . اين كار برای اولين بار بوسيله اسلام‏ در اين مرز و بوم صورت گرفت . مردم شرق و غرب و شمال و جنوب اين كشور كه برخی سامی و برخی آريايی بودند و زبانها و عقايد گوناگون داشتند و تا آن وقت رابط ميان آنها فقط زور و حكومت بود ، برای اولين بار به يك‏ فلسفه گرويدند . فكر واحد ، آرمان واحد ، ايده آل واحد پيدا كردند ، احساسات برادری ميان آنها پيدا شد ، هر چند اين كار به تدريج در طول‏ چهار قرن انجام گرفت ، ولی سرانجام صورت گرفت و از آنوقت تاكنون در حدود 98 درصد اين مردم چنينند . رژيم موبدی با اينكه تقريبا مساوی همين‏ مدت بر ايران حكومت كرد و همواره می‏كوشيد وحدت عقيده بر اساس زردشتی‏ گری ايجاد كند ، موفق نشد . ولی اسلام با آنكه حكومت و سيطره سياسی عرب‏ پس از دو قرن از اين كشور رخت بربست ، به حكم جاذبه معنوی و نيروی‏ اقناعی كه در محتوای خود اين دين است در ايران و چندين كشور ديگر اين‏ توفيق را حاصل كرد
اسلام جلو نفوذ و توسعه مسيحيت را در ايران و در مشرق زمين به طور عموم‏ گرفت . ما نمی‏توانيم به طور قطع بگوييم اگر ايران و مشرق زمين مسيحی شده‏ بود چه می‏شد ، ولی می‏توانيم حدس نزديك به يقين بزنيم كه بر سر اين كشور همان می‏آمد كه بر سر ساير كشورهايی كه به مسيحيت گرويدند آمد ، يعنی تاريكی‏ قرون وسطی ، ايران در پرتو گرايش به اسلام در همان وقت كه كشورهای‏ گرونده به مسيحيت در تاريكی قرون وسطی فرو رفته بودند همدوش با ساير ملل اسلامی و پيشاپيش همه آنها مشعلدار يك تمدن عظيم و شكوهمند به نام‏ تمدن اسلامی شد
اينجا اين پرسش به ذهن می‏آيد كه اگر خاصيت مسيحيت آن است و خاصيت‏ اسلام اين ، پس چرا امروز كار بر عكس است ؟ جوابش روشن است : آنها از هفت هشت قرن پيش ، مسيحيت را رها كردند و ما از همان وقت . اسلام را
اسلام حصار مذهبی و حصار سياسی كه گردا گرد ايران كشيده شده بود و نمی‏گذاشت ايرانی استعداد خويش را در ميان ملتهای ديگر بروز دهد و هم‏ نمی‏گذاشت اين ملت از محصول انديشه ساير ملل مجاور يا دور دست استفاده‏ كند ، درهم شكست . دروازه‏های سرزمينهای ديگر را بروی ايرانی و دروازه‏ ايران را بروی فرهنگها و تمدنهای ديگر باز كرد . از اين دروازه‏های باز دو نتيجه برای ايرانيان حاصل شد : يكی اينكه توانستند هوش و لياقت و استعداد خويش را به ديگران عملا ثابت كنند به طوری كه ديگران آنها را به‏ پيشوايی و مقتدايی بپذيرند . ديگر اينكه با آشنا شدن به فرهنگها و تمدنهای ديگر توانستند سهم عظيمی در تكميل و توسعه يك تمدن عظيم جهانی‏ به خود اختصاص دهند
لهذا از يك طرف می‏بينيم برای اولين بار در تاريخ اين ملت ، ايرانی‏ پيشوا و مقتدا و مرجع دينی غير ايرانی می‏شود ، فی المثل ليث بن سعد ايرانی ، پيشوای فقهی مردم مصر می‏شود . و ابو حنيفه ايرانی با اينكه در خود ايران به واسطه آشنايی اين مردم با مكتب اهل بيت پيروان زيادی پيدا نمی كند . در ميان مردمی ديگر كه با آن مكتب مقدس آشنا نيستند به صورت‏ يك پيشوای بی رقيب در می‏آيد . ابوعبيده معمر بن المثنی و واصل بن عطا و امثال آنها پيشوای كلامی می‏شوند . سيبويه و كسائی امام صرف و نحو می‏گردند و ديگری مرجع لغت و غيره
در اينجا بی مناسبت نيست داستان ذيل را نقل كنيم : هشام بن عبدالملك روزی از يكی از علماء كه به ملاقات وی در رصافه كوفه‏ رفته بود پرسيد آيا علما و دانشمندانی را كه اكنون در شهرهای اسلامی‏ مرجعيت علمی و فتوايی دارند می‏شناسی ؟ گفت آری
هشام گفت اكنون فقيه مدينه كيست ؟ جواب داد : نافع
- نافع مولی است يا عربی ( 1 )
- مولی است
- فقيه مكه كيست ؟ - عطاء بن ابی رباح - مولی است يا عربی ؟ - مولی است

پاورقی : ( 1 ) كلمه مولی در زبان عرب معانی متعدد و احيانا متضادی دارد ، مثلا هم به سرور و مطاع و آقا مولی می‏گويند ، آنچنانكه پيغمبر اكرم درباره علی‏ عليه السلام فرمود : " من كنت مولاه فهذا علی مولاه » " ، و هم در مورد بنده و برده و مطيع ، بطور كلی معنی " ولاء " پيوند و قرابت است و لهذا موارد استعمال متعددی دارد يكی از موارد استعمال اين كلمه ولاء عتق‏ است ، افرادی كه قبلا برده بودند و آزاد می‏شدند به آنها و به فرزندانشان‏ مولی می‏گفتند ، همچنانكه به آزاد كننده نيز مولی می‏گفتند . مولوی می‏گويد:

كيست مولی آنكه آزادت كند
بند رقيت ز پايت بر كند

احيانا به افرادی كه با قبيله‏ای پيمان می‏بستند ، مخصوصا افراد غير عرب‏ كه با اعراب پيمان می‏بستند كه از حمايت آنها برخوردار باشند نيز مولی‏ می‏گفتند
به ايرانيان از آن جهت موالی می‏گفتند كه يا اجدادشان برده و سپس آزاد شده بودند كه البته عده اينها زياد نبود و يا با برخی قبائل عرب پيمان‏ حمايت بسته بودند . تدريجا به همه مردم ايران موالی می‏گفتند . اما اينكه‏ برخی مدعی شده‏اند كه اعراب ايرانيان را بدان جهت موالی می‏گفتند كه آنها را برده خود می‏دانستند ، قطعا اشتباه است

- فقيه اهل يمن كيست ؟ - طاووس بن كيسان
- مولی است يا عربی ؟ - مولی است
- فقيه يمامه كيست ؟ - يحيی بن كثير
- مولی است يا عربی ؟ - مولی است
- فقيه شام كيست ؟ - مكحول
- مولی است يا عربی ؟ - مولی است
- فقيه جزيره كيست ؟ - ميمون بن مهان
- مولی است يا عربی ؟ - مولی است
- فقيه خراسان كيست ؟ - ضحاك بن مزاحم
- مولی است يا عربی ؟ - مولی است
- فقيه بصره كيست ؟ - حسن و ابن سيرين
- مولی هستند يا عربی ؟ - مولی هستند
- فقيه كوفه كيست ؟ - ابراهيم نخعی
- مولی است يا عربی ؟ - عرب است
هشام گفت : نزديك بود قالب تهی كنم ، هر كه را پرسيدم تو گفتی مولی‏ است . خوب شد لااقل اين يك عرب است ( 1 )
در چه عصر و چه زمانی اين چنين فرصت برای ايرانی پيدا شده است كه‏ افتخار پيشوايی دينی مردم نقاط مختلف و كشورهای مختلف از حجاز و عراق و يمن و شام و جزيره و مصر و غيره را پيدا كند . در زمانهای بعد اين‏ پيشوايی توسعه بيشتری پيدا كرد عجيب اين است كه سرجان ملكم انگليسی ، قرن اول و دوم اسلامی را كه دوره رنسانس و شكفتن استعدادهای علمی و معنوی‏ ايرانيان پس از يك ركورد طولانی است ، قرنهای سكوت و خمود ايرانی‏ می‏نامد
سرجان ملكم عمدا می‏خواهد قضايا را از زاويه سياسی و با عينك تعصبات‏ نژادی كه مخصوصا استعمار قرن نوزدهم به شدت تبليغ می‏كرد بنگرد و ارائه‏ دهد از نظر سرجان ملكم آنچه فقط بايد آن را به حساب آورد اين است كه چه‏ كسی و از چه نژادی بر مردم حكم می‏رانده است ، و اما توده مردم در چه حال‏ و وضعی بوده‏اند و چه برده و چه باخته‏اند ، نبايد بحساب آيد
امثال سرجان ملكم هرگز تاسفی ندارند كه مثلا چرا حجاج بن يوسف آدم‏ می‏كشت و ستم می‏كرد ؟ تاسفشان و در حقيقت اظهار تاسف‏شان تحت اين عنوان‏ است كه چرا يك نفر ايرانی به جای حجاج بن يوسف كارهای او را نكرد ؟ بگذريم از اين جمله معترضه

پاورقی : ( 1 ) ابوحنيفه حياته و عصره ، فقه و آرائه . تاليف محمد ابو زهره ، صفحه . 15

مطالعه تاريخ ايران بعد از اسلام ، از نظر شور و هيجانی كه در ايرانيان‏ از لحاظ علمی و فرهنگی پديد آمده بود كه مانند تشنه محرومی فرصت را غنيمت می‏شمردند و در نتيجه توانستند استعدادهای خود را بروز دهند و برای‏ اولين بار ملل ديگر آنها را به پيشوايی و مقتدايی پذيرفتند و اين پذيرش‏ هنوز هم نسبت به ايرانيان قرون اول تا ششم و هفتم اسلامی ادامه دارد ، فوق العاده جالب است
اين از يك طرف ، و از طرف ديگر اين دروازه‏های باز سبب شد كه علاوه‏ بر فرهنگ و علوم اسلامی ، راه برای ورود فرهنگهای يونانی ، هندی ، مصری و غيره باز شود و ماده ساختن يك بنای عظيم فرهنگی اسلامی فراهم گردد ، زمينه شكفتن استعدادهايی نظير بوعلی و فارابی و ابوريحان و خيام رياضی و خواجه نصيرالدين طوسی و صدرالمتالهين و صدها عالم طبيعی و رياضی و مورخ و جغرافی دان و پزشك و اديب و فيلسوف و عارف فراهم گردد
مضحك اين است كه پورداود می‏گويد : اگر حمله تازيان و فرهنگ سامی نبود و دانشمندان ما چون بوعلی و خيام‏ به شيوه نو روزنامه و يا دانشنامه علائی كتابهای ديگرشان را می‏نوشتند امروز زبان پارسی غنی تر و بازتر بود ( 1 )
آيا اگر حمله تازيان نبود و حصاری كه موبدها كشيده بودند و استعدادهای‏ ايرانی را در آنجا محبوس كرده بودند همچنان باقی بود ، بوعلی و خيامی‏ بود تا دانشنامه و نوروزنامه و هزاران كتاب ديگر را به زبان پارسی‏ بنويسند ؟ اين همه آثار به زبان عربی يا فارسی كه ايرانيان هوشمند به‏ جهان عرضه كردند ، مولود همان حمله تازيان و حصار شكنی آنها و آشنا شدن‏ ايرانيان با يك فرهنگ مذهبی غنی بود كه علم را بر هر مسلمانی فريضه‏ می‏شمارد
درست مثل اين است كه بگوييم اگر در روز خورشيد نمی‏بود و حرارتش‏ بر سر ما نمی‏تافت ما راحت تر كار می‏كرديم ! در صورتی كه اگر خورشيد نبود روز هم نبود
اين دو جريان تنها محصول شكستن حصارهای خارجی و به وجود آمدن دروازه‏ های باز نبود ، عامل ديگر ، برداشتن مانع تحصيلی از سر راه توده مردم‏ ايران بود كه قبلا اجتماع طبقاتی و رژيم موبدی به وجود آورده بود .

پاورقی : ( 1 ) به نقل اطلاعات ، شماره 12745 ، مورخه 29 آبان . 47

اسلام‏ اعيان و اشراف را نمی‏شناخت و علم را به طبقه روحانی و يا طبقات ديگر اختصاص نمی‏داده از نظر اسلام موزه گر و كوزه‏گر همان اندازه حق تحصيل و آموزش دارد كه فلان شاهزاده . از قضا نوابغ از ميان همين بچه موزه گرها و بچه كوزه گرها ظهور می‏كنند . برداشتن اين مانع داخلی و آن مانع خارجی‏ سبب شد كه ايرانيان مقام شايسته خويش را چه از نظر پيشوايی ساير ملل و چه از نظر شركت در بنای عظيم تمدن جهانی اسلام احراز كنند
اسلام ، ايرانی را هم به خودش شناساند و هم به جهان ، معلوم شد كه آنچه‏ درباره ايرانی گفته شد كه نبوغ و استعدادش فقط در جنبه‏های نظامی است و دماغ علمی ندارد غلط است ، عقب افتادن ايرانی در برخی دوره‏ها از نقص‏ استعدادش نبوده بلكه بواسطه گرفتاری در زنجير رژيم موبدی بوده است و لهذا همين ايرانی در دوره اسلامی نبوغ علمی خويش را در اعلی درجه نشان‏ داد
رژيم موبدی استعداد كش پيش از اسلام سبب شده است كه برخی خارجيان‏ اشتباه كرده اساسا استعداد ايرانيان را تحقير كنند . مثلا گوستاولوبون‏ می‏گويد : اهميت ايرانيان در تاريخ سياست دنيا خيلی بزرگ بوده است ولی بر عكس در تاريخ تمدن خيلی خرد بوده است . در مدت دو قرن كه ايرانيان‏ قديم بر قسمت مهمی از دنيا سلطنت داشتند شاهنشاهی فوق العاده با عظمتی‏ به وجود آوردند ، ولی در علوم و فنون و صنايع و ادبيات ابدا چيزی ايجاد نكردند و به گنجينه علوم و معرفتی كه از طرف اقوام ديگری كه ايرانيان‏ جای آنها را گرفته بودند چيزی نيفزودند . .
ايرانيان خالق نبودند بلكه تنها رواج دهنده تمدن بودند و از اين قرار از لحاظ ايجاد تمدن اهميت آنها بسيار كم بوده است ( 1 )
كلمان هوار ، مورخ فرانسوی ، مولف كتاب " ايران باستانی و تمدن‏ ايران " می گويد : ايران مملكتی بود نظامی كه چه علوم و چه صنايع و فنون محال بود در آنجا نشو و نمو نمايد و پزشك يونانی كه در مدارس مناطق مديترانه تربيت می‏شد تنها نماينده علوم در ايران بود ، همچنانكه هنرمندان بيگانه از قبيل‏ يونانيان و اهالی ليدی و مصريها تنها نمايندگان صنعت و هنر در آن مرز و بوم بودند و هكذا مستوفيها نيز كلدانی و آراميهای سامی نژاد بودند ( 2 )
ژ . راولينسون در كتاب " سلطنتهای پنجگانه بزرگ عالم مشرق زمين " گفته است : ايرانيان قديم ابدا كمكی به ترقی علم و دانش ننمودند . روح و قريحه‏ اين قوم هيچ وقت با تحقيقاتی كه مستلزم صبر و حوصله باشد ، با تجسسات و تتبعات و كاوشهای پر زحمتی كه مايه ترقيات علمی است ميانه نداشته است‏ . . . ايرانيان از آغاز تا پايان سلطنت و عظمتشان ابدا التفاتی به‏ تحصيلات علمی نداشته و تصور می‏نمودند كه برای ثبوت اقتدار معنوی خود همانا نشاندادن كاخ شوش و قصرهای تخت جمشيد و دستگاه عظيم سلطنت و جهانداری آنها كافی خواهد بود ( 3 )

پاورقی : ( 1 ) خلقيات ما ايرانيان ، صفحه 93 ، اثر سيد محمد علی جمال زاده نقل‏ از كتاب " تمدنات قديمی " گوستاولوبون
( 2 ) همان كتاب صفحه . 108 ( 3 ) همان كتاب ، صفحه 82 - . 81

شك نيست كه اينگونه اظهار نظرها يك بدبينی و سوءظن بيجا نسبت به‏ قوم ايرانی است ، گذشته از اينكه اينگونه معرفی و توصيف ايران قديم ( ايران قبل از اسلام ) مبالغه آميز به نظر می‏رسد ( ما در بخش بعد درباره‏ اصالت تمدن ايرانی بحث خواهيم كرد ) ، نمی‏بايست نقص كار را از نقص‏ استعداد ايرانيان بدانند و گناه رژيم موبدی را به گردن استعداد ايرانی‏ بيندازند
دليل مطلب اينست كه همين قوم در دوره اسلام استعداد خويش را در كمك‏ به فرهنگ و تمدن به حد اعلی ارائه داد
آقای گوستاولوبون و كلمات هوار و راولينسون اين مطلب را قبول دارند گو آنكه به غلط آن را تحت عنوان " تمدن عرب " ياد می‏كنند و حال آنكه‏ تمدن اسلامی همچنانكه تمدن ايرانی يا هندی نيست تمدن عرب هم نيست
اسلام نشان داد كه تصور سابق الذكر درباره ايرانيان غلط است . اسلام‏ استعداد و نبوغ ايرانيان را هم به خودشان نشان داد و هم به جهانيان و به‏ تعبير ديگر : ايرانی بوسيله اسلام خود را كشف كرد و سپس آن را به‏ جهانيان شناسانيد
چرا در دوران قبل از اسلام افرادی لااقل مانند ليث بن سعد و نافع و عطا و طاووس و يحيی و مكحول و صدها نفر ديگر پيشوای معنوی مردم مصر و عراق و شام و يمن و حجاز و مراكش و الجزاير و تونس و هند و پاكستان و اندونزی‏ و حتی اسپانيا و قسمتی از اروپا نشدند ؟ چرا در آن دوره‏ها شخصيتهايی‏ مانند محمد بن زكريای رازی و فارابی و بوعلی ظهور نكردند ؟ اسلام از نظر قدرتهای سياسی و مذهبی حاكم بر ايران يك تهاجم بود . اما از نظر توده و ملت ايران يك انقلاب بود ، به تمام معنی كلمه و با همه‏ خصائصش
اسلام جهان بينی ايرانی را دگرگون ساخت ، خرافات ثنوی را با همه‏ بدبينيهای ناشی از آن از دماغ ايرانی بيرون ريخت ، ثنويتی كه " از خصوصيات تفكر ايرانی " شناخته می‏شد ، ثنويتی كه چند هزار سال سابقه‏ داشت ، ثنويتی كه زردشت با آن مبارزه كرد و شكست خورد و آيين خود او بدان آلوده گشت‏. آری اسلام چنين ثنويتی را از دماغ ايرانی خارج ساخت و مغز ايرانی را از آن شستشو داد
يك انقلاب چه می‏كند ، جز اين است كه " ديد " را نسبت به جهان عوض‏ می‏كند ، هدف و برنامه و ايدئولوژی می‏دهد ، افكار و معتقدات را دگرگون‏ می‏سازد ، تشكيلات اجتماعی را زير و رو می‏كند ، خافضه رافعه است . بالای‏ به ناحق بالا را پايين می‏كشد و پايين به ظلم پايين را بالا می‏برد ، خلق و خوی و منش را به شكل ديگر كه زنده و مؤثر است در می‏آورد ، روح طغيان و عصيان در برابر زورگويان به وجود می‏آورد ، جوش و خروش و شور و ايمان‏ خلق می‏كند خون تازه در رگها به جريان می‏اندازد ، آيا خصائص انقلاب جز اين است ؟ ! و آيا همه اينها در اثر اسلام در ايران پديد نيامد ؟ ميگويند شمشير ، آری شمشير ، اما شمشير اسلام چه كرد ؟ شمشير اسلام‏ قدرتهای به اصطلاح اهريمنی را در هم شكست ، سايه شوم موبدها را كوتاه كرد ، زنجيرها را از دست و پای قريب صد و چهل ميليون باز كرد ، به توده‏ محروم ، حريت و آزادی داد . شمشير اسلام همواره بر فرق ستمگران به سود ستمكشان فرود آمده است و دست تطاول زورگويان را قطع كرده است . شمشير اسلام همواره در خدمت مظلومين و مستضعفين كشيده شده است
« و ما لكم لا تقاتلون فی سبيل الله و المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان »( 1 )
اسلام از ايران ثنويت و آتش پرستی و هوم پرستی و آفتاب پرستی را گرفت و به جای آن توحيد و خدا پرستی داد . خدمت اسلام به ايران از اين‏ لحاظ بيش از خدمت اين دين به عربستان است . زيرا جاهليت عرب تنها دچار شرك در عبادت بود .

پاورقی : ( 1 ) سوره النساء آيه . 75

اما جاهليت ايران علاوه بر اين ، گرفتار شرك‏ در خالقيت بود
اسلام ، انديشه خدای شاخدار و بالدار ، ريش و سبيلدار ، عصا به دست ، ردا بر دوش ، مجعد موی و دارای تاج كنگره دار را تبديل كرد به انديشه‏ خدای قيوم ( 1 ) برتر از خيال و قياس و گمان و وهم ، متعالی از توصيف ( 2 ) كه همه جا و با همه چيز هست و هيچ چيز با او نيست ( 3 ) هم اول‏ است و هم آخر ، هم ظاهر است و هم باطن ( 4 ) او چشمها را می‏بيند اما چشمها او را نمی‏بينند ( 5 )
اسلام توحيد را چه ذاتی و چه صفاتی و چه افعالی در پر اوج ترين شكلش به‏ ايرانی و غير ايرانی آموخت . اسلام اصل توحيد را پايه اصلی قرار داد كه‏ علاوه بر اينكه مبنای فلسفی دارد ، خود محرك فكر و انديشه است
اسلام خرافاتی از قبيل مصاف نه هزار ساله اهورامزدا و اهريمن ، قربانی‏ هزار ساله زروان برای فرزنددار شدن ، و زاييده شدن اهريمن به واسطه شك‏ در قبولی قربانی و بجا افتادن نذر ، همچنين دعاهای ديوبند ، تشريفات‏ عجيب آتش پرستی ، غذا و مشروب برای مردگان بر بامها ، راندن حيوانات‏ وحشی و مرغان در ميان آتش ، ستايش آفتاب و ماه در چهار نوبت ، جلوگيری از تابش نور بر آتش ، منع دفن مردگان ، تشريفات كمرشكن دست‏ زدن به جسد ميت يا بدن زن حائض ، منع استحمام در آب گرم ، تقدس شستشو با ادرار گاو و صدها امثال اينها را از زندگی فكری و عملی ايرانی خارج‏ ساخت
اسلام در عبادت به جای مقابل آفتاب يا آتش ايستادن و بيهوده زمزمه‏ كردن و به جای آتش را بر هم زدن و پناه به دهان بستن ، و به جای زانو زدن در مقابل آتش و مقدس شمردن طشت نه سوراخه ، عباداتی در نهايت‏ معقوليت و در اوج معنويت و در كمال لطافت انديشه برقرار كرد .

پاورقی : ( 1 ) الله لا اله الا هو الحی القيوم »سوره البقره ، آيه 255
( 2 ) سبحان ربك رب العزه عما يصفون »سوره الصافات ، آيه 180
( 3 ) و هو معكم اينما كنتم »سوره الحديد ، آيه . 4 ( 4 ) هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن »سوره الحديد ، آيه 3
( 5 ) لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار »سوره الانعام ، آيه 103

اذان اسلام ، نماز اسلام ، روزه اسلام ، حج اسلام ، جماعت و جمعه اسلام ، مسجد و معبد اسلام ، اذكار و اوراد مترقی و مملو از معارف اسلام ، ادعيه پر از حكمت و معرفت اسلام‏ شاهد گويايی است بر اين مدعا
اسلام بر خلاف مسيحيت و مانويت و آيين مزدكی ( و بر وفاق تعليمات‏ زردشت ) اصل جدايی سعادت روح و بدن ، و تضاد كار دنيا و آخرت ، و فلسفه‏های مبنی بر رياضت و تحمل اعمال شاقه ، پليدی تناسل و تقدس تجرد برگزيدگان ( در كيش مانوی و كيش مزدكی ) و تجرد كار دينالها و پاپها ( در كيش مسيحی ) كه دشمن تمدن است و در ايران در حال پيشروی بود منسوخ‏ ساخت و در عين توصيه به تزكيه نفس ( 1 ) پرهيز از نعمتهای پاكيزه زمين‏ را نكوهش كرد ( 2 )
اسلام اجتماع طبقاتی آنروز را كه ريشه بسيار كهن داشت و بر دو ركن خون‏ و مالكيت قائم بود همه قوانين و رسوم و آداب و سنن بر محور اين دو ركن‏ می‏گشت درهم ريخت و اجتماعی ساخت منهای اين دو ركن ، بر محور فضيلت ، علم ، سعی و عمل ، تقوا
اسلام روحانيت موروثی و طبقاتی و حرفه‏ای را منسوخ ساخت ، آنرا از حالت اختصاصی بيرون آورد ، بر اصل و مبنای دانش و پاكی قرار داد ، از هر صنف و طبقه‏ای گوباش

پاورقی : ( 1 ) قد افلح من زكيها 0 و قد خاب من دسيها » سوره الشمس
( 2 ) قل من حرم زينه الله التی اخرج لعباده و الطيبات من الرزق »
سوره الاعراف آيه . 32

اسلام اين فكر را كه پادشاهان آسمانی نژادند ، برای هميشه ريشه كن ساخت‏ كريستن سن می‏گويد : سلاطين ساسانی خود را در كتيبه‏ها هميشه پرستندگان مزداه ( مزديسن ) خوانده‏اند ، اما در عين حال خود را شخص ربانی ( بغ ) و از نژاد خدايان ( يزدان ) ناميده‏اند ( 1 )
و هم او می‏گويد : خسرو دوم ( پرويز ) خود را چنين خوانده است : آدمی فنا ناپذير از ميان خدايان و خدايی بسيار جليل در ميان مردمان ( 2 ) . ادوارد براون می‏گويد : احتمال می‏رود در هيچ مملكتی مانند ايران در زمان ساسانيان اصلی كه به‏ موجب اين اصل حق آسمانی برای پادشاه قائل شوند پيروانی راسخ العقيده‏تر از ايرانيان ( كذا ) نداشته است . نولد كه می‏گويد كسی كه از خاندان‏ سلطنت نباشد ، مانند بهرام چوبين كه از نجبا بود و سرپيچی نمود يا مانند شهر برار ، و سلطنت را غصب كند عمل او تقريبا باور نكردنی و جز به‏ شرارت و بی شرمی به چيز ديگر حمل نشود
از اينرو مردم عادت كرده بودند كه فكر كنند تنها يك نژاد اين صلاحيت‏ را دارد و بس . ادوارد براون داستان معروف بهرام چوبين را كه كه در حال‏ فرار با پيرزنی ملاقات و محاوره می‏كند و پيرزن او را كه از تخمه شاهی‏ نيست و مدعی شاهی است تخطئه می‏كند شاهد می‏آورد . آقای دكتر محمود صناعی‏ در كتاب " آزادی فرد و قدرت دولت " آنجا كه عقيده برخی از فلاسفه‏ جديد اروپا را در سياست كه مبنی بر حقوق الهی است می‏آورد می‏گويد : " اين نظريه البته تازه نبود و شايد اصل آن را بايد در تاريخ خود ما جستجو كرد ، فره ايزدی كه ايرانيان باستان بدان معتقد بودند بيان همين معنی‏ است ( 3 )

پاورقی : ( 1 - 2 ) ايران در زمان ساسانيان صفحه . 284 ( 3 ) آزادی فرد و قدرت دولت ، صفحه . 5

اسلام اين اصل را نيز شديدا بر هم زد ، در دوره اسلام ديگر سخن از تخمه‏ شاهی نيست ، بچه رويگر ، و بچه ماهيگير و بچه برده و بچه درويش ( 1 ) هم احيانا در خود چنين صلاحيتی می‏بيند ، همت بلند می‏دارد و به عاليترين‏ مقام می‏رسد ، در دوره اسلام اتكاء سلاطين بيشتر به لياقت خودشان است نه‏ به نژادشان
اسلام همانطور كه فكر اينكه روحانيت از مختصات يك طبقه خاص است از دماغ ايرانی خارج كرد ، اين فكر را نيز از دماغ آنها بيرون نمود ، اسلام‏ فكر حكومت اشراف و به اصطلاح اريستو كراسی را از ميان برد و فكر ديگری‏ كه از لحاظ ريشه ، دموكراسی و حكومت عامه است به وجود آورد
اسلام به زن شخصيت حقوقی داد ، تعدد زوجات را به شكل حرمسراداری و بدون قيد و شرط و حد را منسوخ ساخت ، آن را تحت شرائطی بر اساس تساوی‏ حقوق زنان و امكانات مرد و در حدود معينی كه ناشی از يك ضرورت اجتماعی‏ است مجاز دانست
عاريه دادن زن ، فرزند استلحاقی ، ازدواج نيابی ، ازدواج با محارم ، ولايت شوهر بر زن را منسوخ ساخت
اسلام نه تنها برای ايرانيانی كه مسلمان شدند خير و بركت بود ، در آيين‏ زرتشتی نيز اثر گذاشت و به طور غير مستقيم موجب اصلاحات عميقی در آن‏ گشت قبلا از كريستن سن نقل كرديم كه : هنگامی كه غلبه اسلام دولت ساسانی را كه پشتيبان روحانيون بود واژگون‏ كرد ، روحانيون دريافتند كه بايد كوشش فوق العاده برای حفظ شريعت خود از انحلال تام بنمايند ، اين كوشش صورت گرفت عقيده به زروان و اساطير كودكانه را كه به آن تعلق داشت دور انداختند پرستش خورشيد را ملغی ساختند ، بسی از روايات دين را يا بكلی حذف‏ كردند يا تغيير دادند ، و بخشهايی از اوستای ساسانی و تفاسير آن را كه‏ آلوده به افكار زروانيه شده بود در طاق نسيان نهادند يا از ميان بردند
. . خدمات اسلام به ايران و ايرانی منحصر به قرون اول اسلامی نيست ، از زمانی كه سايه اسلام بر اين مملكت گسترده شده است ، هر خطری كه برای اين‏ مملكت پيش آمده به وسيله اسلام دفع شده است .

پاورقی : ( 1 ) صفاريان رويگرزاده ، ديلميان ماهيگير زاده ، غزنويان برده زاده و صفويان درويش زاده بودند

اسلام بود كه مغول را در خود هضم ساخت و از آدمكشانی آدمخوار انسانهايی دانش دوست و دانش پرور ساخت از دوره چنگيزی ، محمد خدابنده تحويل داد و از نسل تيمور ، بايسنقر و امير حسين بايقرا به وجود آورد
امروز نيز اسلام است كه در مقابل فلسفه‏های مخرب بيگانه ايستادگی كرده‏ و مايه احساس شرف و عزت و استقلال اين مردم است . آنچه امروز ملت‏ ايران می‏تواند به آن افتخار كند و به رخ ديگران بكشد قرآن و نهج البلاغه‏ است نه اوستا و زند
در اينجا سخن خود را درباره خدمات اسلام به ايران به پايان می‏رسانيم ، نوبت آن است كه در بخش بعد خدمات ايران را به اسلام توضيح دهيم


نام كتاب : خدمات متقابل اسلام و ايران جلد دوم

علامه شهيد حاج شيخ مرتضی مطهری خدمات متقابل اسلام و ايران انتشارات صدرا تهران - ناصرخسرو - مقابل دارالفنون - كوچه دكتر مسعود تلفن 303456 - 305130 قم - خيابان ارم - تلفن 91522 خدمات متقابل اسلام و ايران چاپ : دوازدهم 1362 تعداد : 25000 جلد چاپ و صحافی از : چاپخانه آرين تهران تلفن 929236 كليه حقوق محفوظ است

بخش سوم خدمات ايران به اسلام

گستردگی و همه جانبگی خدمات
تمدن كهن ايرانی
صميميت ايرانيان نسبت به اسلام
انگيزه‏ها
فعاليتهای اسلامی ايرانيان
عكس‏العملها
نشر و تبليغ اسلام
سربازی و فداكاری
علم و فرهنگ
نخستين حوزه علمی
نخستين موضوع
آغاز تدوين و تأليف
علل و عوامل سرعت
قرائت و تفسير
حديث و روايت
فقه و فقاهت
ادبيات
كلام
فلسفه و حكمت
عرفان و تصوف
ذوق و صنعت
دو قرن سكوت

گستردگی و همه جانبگی

در اين بخش به خدماتی كه متقابلا ايران و ايرانيان نسبت به اسلام و يا تمدن اسلامی انجام داده‏اند می‏پردازيم . در آغاز بخش دوم تذكر داديم كه‏ خدمت يك قوم به يك دين اين است كه نيروهای مادی و معنوی خود ، ذوق و استعداد و فكر و ابتكار خود را در اختيار آن قرار دهد و در اين كار خلوص‏ نيت داشته باشد
ايرانيان بيش از هر ملت ديگر نيروهای خود را در اختيار اسلام قرار دادند و بيش از هر ملت ديگر در اين راه صميميت و اخلاص نشان دادند
در اين دو جهت هيچ ملتی به پای ايرانيان نمی‏رسد . حتی خود ملت عرب كه‏ دين اسلام در ميان آنها ظهور كرد . هدف ما در اين بخش اثبات اين دو جهت است خصوصا جهت دوم
راجع به خدمات فراوان ايرانيان به اسلام زياد سخن گفته می‏شود . ولی‏ كمتر به اين نكته توجه می‏شود كه ايرانيان شاهكارهای خود را در راه خدمت‏ به اسلام به وجود آوردند ، و جز نيروی عشق و ايمان نيروی ديگری قادر نيست‏ شاهكار خلق كند . و در حقيقت اين اسلام بود كه استعداد ايرانی را تحريك‏ كرد و در او روح تازه‏ای دميد و او را به هيجان آورد ، اگر نه چرا ايرانيان صد يك اين همت را در راه كيش پيشين خويش بروز ندادند
به همان نسبت كه اسلام يك دين همه جانبه است و بر جنبه‏های مختلف‏ حيات بشری سيطره دارد ، خدمات ايرانيان به اسلام نيز وسيع و گسترده و همه جانبه است و در صحنه‏ها و جبهه‏های گوناگون صورت گرفته است . ما در اين مختصر ولو به طور اجمال ، در حدود امكانات و اطلاعات خودمان به همه جوانب و جبهه‏ها اشاره می‏كنيم
اولين خدمتی كه بايد از آن نام برد ، خدمت تمدن كهن ايرانی به تمدن‏ جوان اسلامی است . اين تمدن كهن به تمدن جوان و با عظمت اسلامی كمك و خدمت فراوان نمود . هر چند اين مطلب از مقصود اصلی ما كه تشريح خدمات‏ صادقانه ايرانيان به اسلام است بيرون است ، زيرا مورد استفاده قرار گرفتن يك تمدن كهن برای يك تمدن جديد كه در حال رشد و پا گرفتن است‏ طبيعی و قهری است ، ولی اين دو مطلب آنچنان به هم پيوسته است ، كه با ذكر هر يك بدون ديگری مطلب ناقص به نظر می‏رسد . بعلاوه عنوان كتاب " خدمات متقابل اسلام و ايران " است ، لهذا ناچاريم به آنچه مربوط به‏ ايران است نيز اشاره كنيم ، اعم از آنكه جزء خدمات ايرانيان مسلمان‏ شمرده شود يا شمرده نشود . خواننده اين كتاب وقتی به اينجا می‏رسد طبعا مايل است از اين مطلب هم آگاه گردد
از اينكه بگذريم به خدمات ايرانيان مسلمان به اسلام می‏رسيم . خدمات‏ ايرانيان مسلمان در جبهه‏های مختلف صورت گرفته است : جبهه نشر و تبليغ و دعوت ملتهای ديگر ، جبهه سربازی و نظامی ، جبهه‏ علم و فرهنگ ، جبهه ذوق و صنعت و هنر . اكنون سخن خود را از خدمات‏ تمدن كهن ايرانی به تمدن جوان اسلامی آغاز می‏نماييم

تمدن ايران

از ما نخواهيد كه به تفصيل وارد بحث ماهيت تمدن ايرانی و ارزش واقعی‏ آن و تحولاتی كه در آن از دوره هخامنشی تا دوره ساسانی رخ داد بشويم ، زيرا اولا صلاحيت اين بحث را نداريم كه مانند يك متخصص اظهار نظر كنيم‏ و ثانيا از موضوع بحث ما خارج است . ما در اينجا با استفاده از مسلمات‏ تاريخ كه مورد قبول صاحب نظران است و با اتكاء و نقل از اهل نظر ، بحث خود را ادامه‏ می‏دهيم بنابراين آنچه می‏گوييم همه منقولات از اين و آن است . دو مطلب‏ قطعی است يكی اينكه ايران قبل از اسلام از خود دارای تمدنی درخشان و باسابقه بوده و اين تمدن سابقه طولانی داشته است ، ديگر اينكه اين تمدن‏ در دوره اسلامی مورد استفاده واقع شده و به قول پ . ژ مناشه : ايرانيان بقايای تمدن تلطيف شده و پرورده‏ای به اسلام تحويل دادند كه بر اثر حياتی كه اين مذهب در آن دميد جان تازه گرفت ( 1 )
اما قسمت اول : يعنی اينكه ايران از يك تمدن كهن برخوردار بوده است‏ اگر چه نيازی به بيان و توضيح ندارد ، اما شرح مختصر آن بيفايده نخواهد بود
در كتاب ايران از نظر خاورشناسان ، ترجمه آقای دكتر رضازاده شفق نقل‏ از كتاب " روزگار باستان " تأليف " بر مستد " ، درباره نظم اداری‏ ايران هخامنشی می‏گويد : اداره كشور شاهنشاهی ايران كه از بحر الجزاير تا رود سند و از اقيانوس‏ هند تا خزر امتداد می‏يافت كار آسانی نبود و در گذشته هيچگاه حكمداری در مقابل چنان وظيفه سنگين واقع نشده بود كه كورش آن را شروع كرد و داريوش‏ بزرگ ( 585 521ق . م ) ادامه داد اينگونه سازمان كشور داری را كه در خاور زمين بلكه در تمام جهان متمدن اولين‏بار به وجود آمد : يكی از مراحل‏ قابل توجه تاريخ بشر توان شمرد . .

پاورقی : ( 1 ) تمدن ايرانی ، به قلم جمعی از خاورشناسان ، ترجمه دكتر عيسی‏ بهنام ، صفحه . . 247

ايضا در همان كتاب درباره نيروی دريايی ايران هخامنشی می‏نويسد : در زمان خشايارشا پسر داريوش ايران چندين صد كشتی در دريای مديترانه‏ داشت و نيرومندترين دولت دريايی عهد بود
و هم در آن كتاب می‏نويسد كه : در زمان داريوش يك روحانی معروف مصری را كه جزء اسرای مصری در ايران‏ بود مأمور ساختند برود و در مصر آموزشگاه پزشكی و جراحی برپا دارد . .
درباره صنايع عهد ساسانی می‏نويسد : صنايع عهد ساسانی از لحاظ تاريخ هنر ايران مهم است . فن معماری در آن‏ دوره ترقی كرده بود و هنوز از بقايا و انقاض كاخها و مساكن و معابد و قلاع و سدها و پلها می‏توان به عظمت آن پی برد . در فيروز آباد و شاپور و سروستان فارس و تيسفون ( مدائن ) و قصر شيرين بقايای قصرهای ويران‏ ساسانی مشهود است ( 1 ) : جاحظ در كتاب " المحاسن والاضداد " ادعا می‏كند كه : ايران ساسانی بيش از هر چيز ديگر به ساختمان توجه داشت و اين امر از سنگ نبشته‏هايی كه از آن دوره باقی مانده پيداست ، اما به كتاب توجه‏ نداشت . برعكس دوره اسلامی كه هم به ساختمان توجه شده است و هم به‏ كتاب ( 2 ) : ويل دورانت در تاريخ تمدن ( جلد دهم ، از ترجمه فارسی ) در حدود شصت‏ صفحه اختصاص می‏دهد به توضيح و تشريح تمدن ساسانی . درباره علوم در آن‏ دوره ، می‏گويد : پهلوی - زبان هند و اروپايی ايران در سلطنت اشكانيان - در زمان‏ ساسانيان نيز معمول بود ، از ادبيات آن زمان فقط ششصد هزار كلمه باقی‏ مانده است كه همه مربوط است به دين .

پاورقی : ( 1 ) همان مدرك ، صفحه . 20 ( 2 ) المحاسن والاضداد ، صفحه . 4

ما می‏دانيم كه آن ادبيات وسيع‏ بوده است ، اما چون موبدان حافظ و ناقل آن بودند بيشتر آثار غير دينی را می‏گذاشتند تا از ميان برود . شاهان ساسانی حاميان روشنگر ادبيات و فلسفه‏ بودند . خسرو انوشيروان در اين كار برتر از همه آنان بود . به فرمان او آثار افلاطون و ارسطو به زبان پهلوی ترجمه و در دانشگاه جندی شاپور تدريس‏ شد ( 1 )
چنانكه می‏دانيم دانشگاه جندی شاپور در آن عهد تأسيس شد ، اين دانشگاه‏ را مسيحيان ايرانی اداره می‏كردند ، و يكی از مراكز بزرگ فرهنگی جهان شد . اين مركز بزرگ در دوره اسلام ادامه يافت و وقفه‏ای در كارش حاصل نشد
اطبای مسيحی كه در دوران خلفای عباسی نامشان برده می‏شود از قبيل بختيشوع‏ ، ابن ماسويه و غير هم فارغ التحصيل همين دانشگاه بودند . بعدها كه بغداد به صورت مركز ثقل دانش جهان درآمد جندی شاپور تحت‏الشعاع قرار گرفت و تدريجا منقرض شد . دانشگاه جندی شاپور يكی از مراكزی بود كه به تمدن‏ اسلامی كمك كرد و به آن خدمت نمود
ويل دورانت درباره هنر ساسانی می‏گويد : از ثروت و جلال شاپورها ، قبادها و خسروها چيزی جز بقايای هنر دوران‏ ساسانی به جا نمانده است . اما همين مقدار كافی است كه ما را از دوام و قابليت انعطاف هنر ايران از زمان داريوش كبير و پرسپوليس تا دوران‏ شاه عباس كبير و اصفهان به شگفت آورد ( 2 )

پاورقی : ( 1 ) ويل دورانت ، تاريخ تمدن ، ج . 1 ( ترجمه فارسی ) ، صفحه 234
( 2 ) همان مدرك ، صفحه . 251

درباره نساجی آن عهد می‏گويد : صنعت نساجی ساسانيان از طرحهای نقاشی ، مجسمه سازی ، سفالسازی و ساير اشكال تزبينی بهره‏مند شد . پارچه‏های حرير ، مطرز ، ديبا و دمشقی ، گستردنيها ، روپوشهای صندلی ، سايبانها ، چادرها و فرشها با حوصله بسيار و مهارت بافته و آنگاه به گونه رنگهای زرد ، آبی و سبز ، رنگ آميزی‏ می‏شدند ( 1 )
درباره صنعت سفالسازی می‏گويد : از سفالينه‏های زمان ساسانيان جز قطعاتی كه برای استفاده روزمره ساخته‏ شده بود چيزی به جا نمانده است ، معهذا صنعت سفالينه سازی در دوران‏ هخامنشيان بسيار پيش‏رفته بود و ظاهرا در سلطنت ساسانيان نيز تا حدی‏ ادامه يافت و بعد از غلبه اعراب تكميل شد ( 2 ) . ويل دورانت مدعی است كه : بر روی هم هنر ساسانيان نماياننده بازخيزی از چهار قرن انحطاط دوران‏ اشكانيان است ، اگر ما به قيد احتياط از بقايای آن قضاوت كنيم بايد بگوييم كه در كمال و عظمت به پای هنر دوران هخامنشی نمی‏رسد . همچنين از حيث ابداع ، ريزه كاری و ذوق با هنر ايران بعد از اسلام برابری نتواند كرد
ويل دورانت در خاتمه اين فصل می‏گويد : هنر ساسانی با اشاعه شكلها و دواعی هنری خود در هندوستان ، تركستان و چين در مشرق ، و سوريه ، آسيای صغير ، قسطنطنيه ، بالكان ، مصر و اسپانيا در مغرب دين خود را ادا كرد .

پاورقی : ( 1 ) همان مدرك ، صفحه . 254 ( 2 ) همان مدرك صفحه . 255

شايد نفوذ آن به هنر يونانی ياری كرد تا از ابرام در نمايش تصويرهای كلاسيك دست بردارد و به روش تزيينی بيزانتی گرايد . و به هنر مسيحيت لاتين معاضدت نمود تا از سقفهای چوبی به طارمها و گنبدهای آجری يا سنگی و ديوارهای دعامه‏ای عطف‏ توجه كند هنر ساختن دروازه‏ها و گنبدهای بزرگ كه خاص معماری ساسانی بود به مسجدهای اسلامی و قصرها و معابد منتقل شد . هيچ چيز در تاريخ گم نمی‏شود ، دير يا زود هر فكر خلاق فرصت و تحول می‏يابد و رنگ و شراره خود را به‏ زندگی می‏افزايد ( 1 )
در كتاب " ايران از نظر خاورشناسان " ، فصل سوم تحت عنوان " منابع‏ هنر اسلامی " از كتاب " دستی در هنر اسلامی " تأليف ديمند ، رئيس‏ قسمت هنر خاور نزديك در موزه متروپل ، چنين نقل می‏كند : در زمان حضرت محمد صلی الله عليه وآله وسلم عرب از خودش صنعتی‏ نداشت ، يا اگر داشت ناچيز بود ، بعد از فتح سوريه و بين‏النهرين و مصر و ايران بود كه هنرهای اين ممالك را اقتباس كردند از منابع صحف چينی‏ به دست می‏آيد كه خلفای اموی از تمام ولايات مفتوحه مصالح و استادانی را جلب می‏كردند و در بنای شهرها و قصرها و مساجد جديد مورد استفاده قرار می‏دادند ، معرق سازهای بيزانسی و سوريه‏ای برای تزيينات مساجد دمشق‏ استخدام می‏شدند و تحت رياست يك استاد ايرانی به كار می‏پرداختند
همچنين برای ابنيه در مكه صنعتگرانی از مصر و قدس و دمشق آورده شدند و اين استفاده از مصالح و عمله تا عصر عباسيان ادامه يافت . طبری نيز در تاريخ خود گويد كه برای بنای بغداد استادانی از سوريه و ايران و موصل و كوفه استخدام گشتند .

پاورقی : ( 1 ) همان مدرك صفحه . 256

با اين ترتيب به تدريج يك اسلوب اسلامی كه از دو منبع يعنی عيسوی شرقی و ساسانی سرچشمه می‏گرفت به وجود آمد ( 1 )
ايضا در همان مقاله می‏نويسد : گر چه در گذشته هم بعضی محققين به تأثير هنر ساسانی در هنر اسلامی پی‏ برده بودند ، ولی اهميت اين مطلب بيشتر اخيرا در سايه حفريات اخير در تيسفون در نزديكی بغداد ، و كيش در بين‏النهرين ، و دامغان در ايران‏ مقدار زيادی مصالح بخصوص گچبريهای تزيينی به دست آمده كه در آنها سرمشق‏ صنايع اوليه اسلامی ديده می‏شود ( 2 )
ايضا می‏نويسد : هنر ساسانی مستقيما ادامه يافته و به هنر اسلامی منتهی شده كه هنرمندان‏ گاهی عين آن را نقش كردند و گاهی آن را تغيير دادند و سبك خاصی به وجود آوردند ( 3 )
نهرو در " نگاهی به تاريخ جهان " ، جلد 2 ، فصلی تحت عنوان " مداومت سنن قديمی ايران " باز كرده است و می‏خواهد ثابت كند كه روح‏ فرهنگ و هنر ايران از دو هزار سال پيش تاكنون ادامه يافته است . وی‏ می‏گويد : هنر ايران سنن درخشان و نمايانی دارد . اين سنتها در مدت بيش از دو هزار سال ( بعد از زمان آشوريها تاكنون ) ادامه يافته است .

پاورقی : ( 1 ) ايران از نظر خاورشناسان ، ترجمه دكتر رضازاده شفق ، صفحه 195 - . 196 ( 2 ) همان مدرك ، صفحه . 21 ( 3 ) همان مدرك ، صفحه . 202

در ايران ، در حكومتها ، در سلسله‏های پادشاهان و در مذهب تغييراتی روی داده است
سرزمين كشور زير تسلط حكمرانان و پادشاهان خودی و بيگانه قرار گرفته است‏ اسلام به آن كشور راه يافته و بسيار چيزها را منقلب ساخته است و معهذا سنن هنری ايران همچنان مداومت داشته است ( 1 )
هم او می‏گويد : ارتش اعراب ، در حالی كه به سوی آسيای مركزی و شمال آفريقا پيش‏ می‏رفت و گسترش می‏يافت نه فقط مذهب تازه را همراه خود می‏برد ، بلكه‏ يك تمدن جوان و در حال رشد را نيز با خود داشت . سوريه بين‏النهرين و مصر همه در فرهنگ عربی ( اسلامی ) جذب شدند و تحليل رفتند ، زبان عربی‏ زبان عادی و رسمی آنها شد ، و از نظر نژادی نيز با اعراب به هم آميختند و شبيه يكديگر شدند . بغداد ، دمشق ، قاهره مراكز بزرگ فرهنگ عربی ( اسلامی ) شدند ، و بر اثر جهش پر نيرويی كه از تمدن جديد به وجود آمده‏ بود ساختمانهای زيبای بسياری در آنها به پا گرديد . . . هر چند ايران‏ شبيه اعراب نشد و در مليت عربی تحليل نرفت ، تمدن عرب ( اسلام ) تأثير فوق‏العاده در آن داشت و اسلام در ايران هم مانند هند يك حيات تازه برای‏ فعاليت هنری ايجاد كرد . هنر و فرهنگ عربی ( اسلامی ) هم تحت نفوذ و تاثير ايران واقع شد ( 2 )
چنانكه می‏دانيم ، برخی كتب ايرانی در دوره خلفای اموی و عباسی ترجمه‏ شد ، هر چند اين كتب با كتبی كه از ساير منابع ترجمه شد قابل مقايسه‏ نبود ، در عين حال می‏توان آن را از نوع كمك تمدن ايرانی به تمدن اسلامی‏ به شمار آورد . ما در آينده درباب ترجمه‏های ايرانی بحث مختصری خواهيم‏ كرد
مسلمين نظامات اداری خود را از ايران اقتباس كردند ، دفاتر و دواوين‏ دستگاه خلافت به سبك دفاتر و دواوين قديمی ايران تنظيم می‏شد و احيانا زبان اداری و دفتری زبان فارسی بود .

پاورقی : ( 1 ) نگاهی به تاريخ جهان ، ترجمه محمود تفضلی ، جلد 2 صفحه 1038
( 2 ) همان مدرك ، صفحه . 1042

بعدها خود ايرانيان مسلمان ترجيح دادند كه به زبان عربی‏ برگردانند
ابن النديم در الفهرست می‏نويسد : اولين نقل از زبان ديگر به زبان عربی به امر خالدبن يزيدبن معاويه‏ صورت گرفت ، وی علم دوست بود و به صنعت كيميا علاقه داشت ، جماعتی از فلاسفه يونانی كه در مصر می‏زيستند و با زبان عربی آشنا بودند احضار كرد و فرمان داد عده‏ای از كتب آن فن را از زبان يونانی و قبطی به زبان عربی‏ ترجمه كنند ، و اين اولين ترجمه به زبان عربی است
سپس می‏گويد : دومين ترجمه به زبان عربی نقل ديوان و دفاتر دولتی است كه در زمان‏ حجاج به وسيله صالح بن عبدالرحمن كه از نژاد ايرانی بود ، از زبان فارسی‏ به زبان عربی برگردانده شد . صالح زيردست زاد انفرخ كار می‏كرد و زادانفرخ دبير حجاج بود ، صالح چون به هر دو زبان می‏نوشت مورد توجه حجاج‏ واقع شد . روزی خود صالح به زادانفرخ گفت بيم آن دارم كه حجاج مرا بر تو كه ولی نعم من هستی مقدم بدارد و تو از نظرش بيفتی . زادانفرخ گفت : نترس ، هرگز چنين نخواهد شد ، او به من بيش از تو نيازمند است ، دفتر محاسبات را جز من كسی قادر نيست اداره كند . صالح گفت : به خدا قسم‏ اگر بخواهم می‏توانم دفتر محاسبات را به عربی برگردانم كه اساسا نيازی به‏ زبان فارسی نباشد . زادانفرخ ، صالح را امتحان كرد ، ديد راست می‏گويد تقاضا كرد كه چندی تمارض كند و حاضر نشود ، چنين كرد . حجاج طبيب‏ مخصوص خويش را نزد وی فرستاد طبيب . گفت من كسالتی در او نمی‏بينم ، در اين بين زادانفرخ در فتنه محمدبن اشعث كشته شد و خود به خود صالح‏ جانشين زادانفرخ گشت . صالح يك روز ماجرايی كه بين او وزادانفرخ گذشته‏ بود به حجاج گفت . حجاج خواستار شد كه اين تصميم را عملی كند
اين جريان باعث ناراحتی فارسی زبانان ، مخصوصا آنانكه از اين امتياز بهره‏مند می‏شدند ، گرديد . روزی مردانشاه پسر زادانفرخ از صالح چند اصطلاح‏ مربوط به حساب را پرسيد و گفت با اين اصطلاحات چه می‏كنی ؟ صالح معادل‏ آنها را از زبان عربی بيان كرد . مردانشاه ناراحت شد و گفت خدا ريشه‏ات‏ را قطع كند كه ريشه زبان فارسی را قطع كردی . گروهی از فارسی زبانان حاضر شدند صدهزار درهم به صالح بدهند كه به بهانه عدم امكان از تصميم خويش‏ منصرف شود ، اما او منصرف نشد
ابن‏النديم می‏گويد : ولی دواوين دولتی شام را به زبان رومی می‏نوشتند نه زبان فارسی و در زمان هشام بن عبدالملك آن را نيز به زبان عربی برگرداندند ( 1 ) ؟ اين جريان به دربار خلفا و حكام آنها مربوط بوده است . سلاطين ايرانی‏ پس از استقلال دفاتر و دواوين را به زبان فارسی می‏نوشته‏اند ، بار ديگر در زمان غزنويان به زبان عربی برگردانده شد كه آن نيز تاريخچه‏ای دارد
همچنانكه قبلا گفتيم ما نه در صدد تشريح خدمات تمدن كهن ايرانی به تمدن‏ جوان اسلام هستيم و نه اين كار در صلاحيت ماست . هدف ما از نقل مطالب‏ گذشته كه از مسلمات تاريخ است اين است كه دو نكته را تأكيد كنيم : يكی اينكه ايران قبل از اسلام از تمدنی برخوردار بوده است و اين تمدن‏ يكی از مايه‏های تمدن اسلامی است
ديگر اينكه اسلام به ايران حياتی تازه بخشيد و تمدن در حال انحطاط ايران‏ به واسطه اسلام جانی تازه گرفت و شكلی تازه يافت .

پاورقی : ( 1 ) الفهرست ابن النديم ، مقاله‏ء هفتم ( مقالةالفلاسفة ) صفحه‏ء 352 - . 353

اين دو نكته قابل‏ انكار نيست . طالبان خود می‏توانند به منابع و مدارك فراوانی كه در هر دو زمينه هست مراجعه كنند

صميميت و اخلاص

اكنون وارد اصل مطلب می‏شويم ، و آن اينكه ايرانيان خدمات بسيار شايانی به اسلام كرده‏اند و آن خدمات از روی صميميت و اخلاص و ايمان بوده‏ است ما اول درباره صميميت و اخلاص ايرانيان بحث می‏كنيم . سپس به شرح‏ خدمات آنان می‏پردازيم
درباره صميميت ايرانيان نمی‏خواهيم مبالغه كنيم ، ما مدعی نيستيم كه‏ همه ايرانيان نسبت به اسلام مخلص و صميمی بوده‏اند و همه خدماتی كه صورت‏ گرفته است از روی كمال صفا و صميميت نسبت به اسلام بوده است . آنچه ما مدعی هستيم اين است كه اكثريت قريب به اتفاق ايرانيان نسبت به اسلام‏ صميمی بوده‏اند و انگيزه‏ای جز خدمت به اسلام نداشته‏اند و در اين جهت‏ هيچيك از ملل اسلامی اعم از عرب و غير عرب ، به ايرانيان نمی‏رسد و شايد ايرانيان در دنيا نظير نداشته باشند ، يعنی هيچ ملتی نسبت به هيچ دينی و آيينی اين اندازه خدمت نكرده و صميميت به خرج نداده است
يك ملت را می‏توان بازورمطيع كرد ، اما نمی‏توان بازور ، جهش و جنبش‏ و عشق و ايمان در او به وجود آورد ، قلمرو زور و زر محدود است ، شاهكارهای بشری تنها و تنها معلول عشق و ايمان است
برخی چنين وانمود می‏كنند كه انگيزه و محرك ايرانيان در جوشش و جنبش‏ فوق‏العاد ه فرهنگی اسلامی ، جبران شكستی بود كه از جنبه نظامی در ميدانهای‏ قادسيه و جلولا و حلوان و نهاوند از عرب خورده بودند . ايرانيان دانستند كه شكست نظامی شكست نهايی نيست ، شكست نهايی شكست ملی و فرهنگی است‏ . ايرانيان تحت تاثير احساسات ملی برای اينكه در مقابل اقوام ديگر ، خصوصا ملت عرب ، خودی نشان بدهند و ضمنا افكار و آداب خويش را با صبغه اسلامی حفظ كنند ، دست به فعاليت فرهنگی زدند . به عبارت ديگر چون‏ اسلام را به عنوان يك واقعيت نتوانستند نپذيرند . به فكر افتادند آن را ايرانی كنند و برای اين مقصود راهی بهتر از قبضه كردن شؤون علمی اسلامی‏ نبود
ما معتقديم اينگونه تفسير ، صددرصد دور از واقعيت است ، زيرا اولا همچنانكه قبلا بيان كرديم سابقه خدمات ايرانی به اسلام ، به قبل از شكستهای نظامی می‏رسد ، آنچه ايرانيان بعد از شكست نظامی انجام دادند مانند فعاليتهای قبل از شكست است . ثانيا اگر انگيزه آن بود چهارده قرن‏ ادامه نمی‏يافت . حركتها و جنبشهای موقت را می‏توان با اينگونه انگيزه‏ها توجيه كرد ، برخلاف جنبشهايی كه قرنها ادامه می‏يابد
گذشته از امتداد زمانی ، شكل و كيفيت كار هم با آن انگيزه‏ها قابل‏ توجيه نيست در فصلهای آينده خواهيم ديد كه شكل و كيفيت كار ايرانيان در زمينه‏های اسلامی ايمان و اخلاص آنها را نشان می‏دهد . بعلاوه اگر هدف ايرانيان از خدمت به اسلام جبران شكستهای نظامی بود ، چرا آنان خود مبلغ و مروج اسلام در ميان ملتهای ديگر گرديدند و چندين‏ برابر خود ، مسلمان ديگر به وجود آوردند ؟ چرا آنجا كه اسلام به خطر می‏افتد با آنكه از نظر مليت ايرانی خطری وجود ندارد ، ايرانی جانفشانی و سربازی می‏كند ؟ چرا در مقابل شيوع منكرات و مناهی بيش از اقوام ديگر عكس‏العمل‏ مخالف نشان می‏دهند ؟ در بحثهای آينده همه اين نكات را توضيح می‏دهيم . اينك بحثی كلی‏ درباره علل و عواملی كه ملل اسلامی را به جوشش و جنبش علمی و فرهنگی‏ وادار كرد

انگيزه‏ها

لازم است يك نظر كلی به جهان اسلام از نظر انگيزه‏ها و محركها بيفكنيم
در جهان اسلام حركتی علمی و فرهنگی به وجود آمد كه در آن عرب ، ايرانی ، هندی ، مصری ، الجزائری ، تونسی ، مراكشی ، سوری ، و حتی اروپايی ، اسپانيايی شركت داشت و اين حركت از دورترين نقاط مشرق اسلامی تا دورترين نقاط مغرب اسلامی و همچنين از شمال تا جنوب اسلامی به هم پيوسته‏ بود در اين حركت فی‏المثل هم سيبويه و ابن‏سينای ايرانی شركت داشت و هم‏ ابن مالك و ابن رشد اندلسی . محرك اين واحد عظيم چه بود ؟ در اينجا چند نوع فرضيه می‏توان ابراز داشت
1 - يك روح ملی عربی در همه اين ملتها پيدا شده بود و همه اين ملتها تحت نام و عنوان " عربيت " يك حركت هماهنگ به وجود آورده بودند
قطعا چنين نيست ، هر چند بعضی از اعراب معاصر می‏خواهند تاريخ را به‏ اين صورت تحريف كنند
برخی اروپائيان ، تمدن اسلامی را تحت عنوان تمدن عربی ياد می‏كنند تا از يك طرف بر غرور اعراب بيفزايند كه بيش از پيش بر مليت عربی خود تكيه كنند و خود را از جهان اسلام جدا سازند ، و از طرف ديگر ساير ملل‏ مسلمان را از اعرابی كه چنين دروغی را باور می‏دارند رنجيده خاطر سازند
2 - اينكه ملتهای اسلامی هر كدام تحت تأثير مليت و قوميت خاص خويش‏ فعاليت می‏كردند ، انگيزه هر ملتی احساسات خاص ملی خود آنها بود
بطلان اين نظر روشن است و نيازی به توضيح ندارد . ما در بخش اول اين‏ كتاب در اين باره به قدر كافی بحث كرديم . ملتهای اسلامی روی مليتهای‏ خود پل زده بودند و به همين دليل يك مسلمان هندی يا ايرانی با يك‏ مسلمان افريقايی يا اسپانيايی احساس اخوت و برادری می‏كرد
3 - اينكه اين ملتها روی خاصيت جهانوطنی علم از يك طرف ، و تعليمات‏ جهانی و انسانی و مافوق ملی و نژادی اسلام از طرف ديگر ، در داخل مرزهای‏ عقيدتی و فكری زندگی می‏كردند محركات و انگيزه‏های آنها از اسلام سرچشمه‏ می‏گرفت و بس
شواهد و قرائن تاريخی ، اين نظر را تاييد می‏كند . راه شناختن محركات و انگيزه‏های يك شخص يا يك ملت در يك حركت‏ تاريخی بررسی نحوه كار او است . آنچه در فصلهای بعد خواهيم آورد كافی‏ است كه انگيزه و محرك ايرانيان را به ما بشناساند
در اينجا نيز قسمتی ديگر از نوشته آقای عطاردی را كه تحت عنوان " فعاليت اسلامی ايرانيان " برای ما نگاشته‏اند می‏آوريم . قسمت اول نوشته‏ ايشان را قبلا در بخش دوم اين كتاب نقل كرديم

فعاليتهای اسلامی ايرانيان

" حوادث يمن و فداكاری ايرانيان مسلمان آن سرزمين خود شاهد بزرگی‏ است كه اين ملت با آغوش باز اين دين مقدس را قبول كرد و در راه نشر آن از هيچ گونه فداكاری خودداری نكرده است . كسانی كه می‏نويسند اسلام با شمشير بر اين ملت تحميل شده يا تعصب نژادی و احساسات قومی آنها را وادار به اين حرف می‏كند يا از سير اسلام در ميان نژاد ايرانی اطلاع ندارند
همه مورخين می‏نويسند كه دين اسلام با سرعتی شگفت‏انگيز در ايران پيشرفت‏ ، و اين ملت بدون جنگ و جدال از آن استقبال كرد ، و در مدت بيست سال‏ تمام فلات ايران را از ساحل فرات تا رود جيحون و از كناره‏های سند تا كرانه درياچه خوارزم فرا گرفت . اگر در چند مورد با اعراب مسلمان جنگ‏ شد آن جنگ مربوط به دسته‏ای از طبقات ممتازه و موبدان بود كه در نظر داشتند با جلوگيری از نفوذ اسلام منافع خود را حفظ كنند
پس از اينكه تمام كشور پهناور ايران به تصرف مسلمين درآمد ، طولی‏ نكشيد كه اكثريت مردم اين كشور به استثنای كوههای مازندران و ديلمان دين‏ اسلام را پذيرفتند و فعاليت و كوشش اين مردم برای تبليغ اسلام و تحكيم‏ مبانی و قواعد شرع مقدس شروع گرديد . در سه قرن اول اسلام كه ايران تحت‏ نفوذ خلفای اموی و بنی‏عباس اداره می‏شد ، ملت ايران در تشريح احكام دينی‏ ، ادبی ، قضائی ، سياسی ، و اجتماعی اسلام سعی بليغ كرد و امهات مسائل را مطرح ساخت و آنها را روشن و مبوب نمود
با طلوع قرن چهارم هجری ، طبرستان و گيلان نيز به تصرف مسلمين درآمد ، و در اين قرن مردم ايران استقلال سياسی به هم رسانيدند ، و سامانيان رشته‏ علاقه خود را با خلافت بغداد قطع كرده به طور استقلال در خراسان و نواحی‏ شرقی ايران سلطنت مستقل داشتند ، و از نظر فهم و درك مبانی دينی نيز احتياج به مركز خلافت نبود

فعاليت اسلامی ايرانيان در هند

غزنويان نخستين افراد ايرانی هستند كه دين مقدس اسلام را از طريق سند به هندوستان بردند . در زمان غزنويها ناحيه پنجاب در تصرف آنها بود و لاهور كه يكی از شهرهای بزرگ اين ناحيه می‏باشد مركز حكومت غزنويان قرار گرفت ، در زمان اين پادشاهان جماعتی از دانشمندان ايرانی به هند رفتند كه از جمله آنها بيرونی دانشمند و حكيم معروف خراسانی است . اگر چه‏ حملات غزنويان بيشتر جنبه قتل و غارت داشت و به حقيقت و تبليغ اسلام‏ چندان اهميت نمی‏دادند ، ليكن برای شكستن سدهای سياسی و نظامی در شبه‏ قاره بسيار مؤثر بودند و راه را برای آيندگان باز كردند

غوريان

سلاطين غور اصلا از غور هرات هستند و نسب آنان به شنسب نامی می‏رسد
اين شنسب در زمان اميرالمؤمنين علی عليه‏السلام مسلمان شد و فرمانداری‏ ناحيه غور از طرف آن حضرت به وی تفويض گرديد . مورخين می‏نويسند در زمان بنی‏اميه كه اميرالمؤمنين را در منابر سب می‏كردند و حكام بنی‏اميه‏ مردم را وادار به اين عمل می‏نمودند . مردمان غورزير بار اين عمل نرفتند و حكام غور و غرجستان نسبت به آن جناب اسائه ادب نكردند
اولين پادشاه مسلمان غوری كه به هندوستان لشكر كشيد و دهلی را فتح كرد و آنجا را پايتخت قرار داد . سلطان محمد سام غوری بود . از زمان اين‏ سلطان ( آغاز قرن هفتم ) كه دهلی پايتخت اسلامی شد و تا هنگامی كه‏ انگليس بر آن تسلط يافت پايتخت سلاطين مسلمان بود . غوريان در هند مصدر خدمات مهمی شدند و در عصر آنان علما و دانشمندان زيادی از ايران به هند رفتند و در آنجا متوطن شدند . در حقيقت تبليغات اسلامی در هند از زمان‏ غوريان شروع گرديد و مدارس و مساجد رونق پيدا كرد
يكی از علمای بزرگ ايران كه در اين زمان به هند رفت ، خواجه‏ معين‏الدين چشتی است . وی در هند بسيار خدمت كرده است و شاگردان زيادی‏ دارد كه هر كدام پس از وی در آن منطقه رياست دينی و مذهبی يافتند
مكتب خواجه معين‏الدين هنوز پس از گذشته صدها سال پابرجاست و قبرش در " اجمير " بسيار مورد احترام و تجليل است
next page

fehrest page

back page