كارنامه اسلام در ايران
مطالعه صفحات گذشته نشان داد : آنگاه كه اسلام عزيز به كشور محبوب ما
قدم گذاشت ، كشور ما در چه وضع و چه شرائط و احوال به سر میبرد ؟ اسلام
از ايران چه گرفت و به ايران چه داد ؟
به آنچه از مطالب گذشته به حافظه سپردهايد مروری بكنيد ، میبينيد
اولين چيزی كه اسلام از ايران گرفت ، تشتت افكار و عقائد مذهبی بود و به
جای آن وحدت عقيده بر قرار گرديد . اين كار برای اولين بار بوسيله اسلام
در اين مرز و بوم صورت گرفت . مردم شرق و غرب و شمال و جنوب اين كشور
كه برخی سامی و برخی آريايی بودند و زبانها و عقايد گوناگون داشتند و تا
آن وقت رابط ميان آنها فقط زور و حكومت بود ، برای اولين بار به يك
فلسفه گرويدند . فكر واحد ، آرمان واحد ، ايده آل واحد پيدا كردند ،
احساسات برادری ميان آنها پيدا شد ، هر چند اين كار به تدريج در طول
چهار قرن انجام گرفت ، ولی سرانجام صورت گرفت و از آنوقت تاكنون در
حدود 98 درصد اين مردم چنينند . رژيم موبدی با اينكه تقريبا مساوی همين
مدت بر ايران حكومت كرد و همواره میكوشيد وحدت عقيده بر اساس زردشتی
گری ايجاد كند ، موفق نشد . ولی اسلام با آنكه حكومت و سيطره سياسی عرب
پس از دو قرن از اين كشور رخت بربست ، به حكم جاذبه معنوی و نيروی
اقناعی كه در محتوای خود اين دين است در ايران و چندين كشور ديگر اين
توفيق را حاصل كرد
اسلام جلو نفوذ و توسعه مسيحيت را در ايران و در مشرق زمين به طور عموم
گرفت .
ما نمیتوانيم به طور قطع بگوييم اگر ايران و مشرق زمين مسيحی شده
بود چه میشد ، ولی میتوانيم حدس نزديك به يقين بزنيم كه بر سر اين كشور
همان میآمد كه بر سر ساير كشورهايی كه به مسيحيت گرويدند آمد ، يعنی تاريكی
قرون وسطی ، ايران در پرتو گرايش به اسلام در همان وقت كه كشورهای
گرونده به مسيحيت در تاريكی قرون وسطی فرو رفته بودند همدوش با ساير
ملل اسلامی و پيشاپيش همه آنها مشعلدار يك تمدن عظيم و شكوهمند به نام
تمدن اسلامی شد
اينجا اين پرسش به ذهن میآيد كه اگر خاصيت مسيحيت آن است و خاصيت
اسلام اين ، پس چرا امروز كار بر عكس است ؟ جوابش روشن است : آنها از
هفت هشت قرن پيش ، مسيحيت را رها كردند و ما از همان وقت . اسلام را
اسلام حصار مذهبی و حصار سياسی كه گردا گرد ايران كشيده شده بود و
نمیگذاشت ايرانی استعداد خويش را در ميان ملتهای ديگر بروز دهد و هم
نمیگذاشت اين ملت از محصول انديشه ساير ملل مجاور يا دور دست استفاده
كند ، درهم شكست . دروازههای سرزمينهای ديگر را بروی ايرانی و دروازه
ايران را بروی فرهنگها و تمدنهای ديگر باز كرد . از اين دروازههای باز دو
نتيجه برای ايرانيان حاصل شد : يكی اينكه توانستند هوش و لياقت و
استعداد خويش را به ديگران عملا ثابت كنند به طوری كه ديگران آنها را به
پيشوايی و مقتدايی بپذيرند . ديگر اينكه با آشنا شدن به فرهنگها و
تمدنهای ديگر توانستند سهم عظيمی در تكميل و توسعه يك تمدن عظيم جهانی
به خود اختصاص دهند
لهذا از يك طرف میبينيم برای اولين بار در تاريخ اين ملت ، ايرانی
پيشوا و مقتدا و مرجع دينی غير ايرانی میشود ، فی المثل ليث بن سعد
ايرانی ، پيشوای فقهی مردم مصر میشود . و ابو حنيفه ايرانی با اينكه در
خود ايران به واسطه آشنايی اين مردم با مكتب اهل بيت پيروان زيادی پيدا
نمی كند . در ميان مردمی ديگر كه با آن مكتب مقدس آشنا نيستند به صورت
يك پيشوای بی رقيب در میآيد . ابوعبيده معمر بن المثنی و واصل بن عطا و
امثال آنها پيشوای كلامی میشوند .
سيبويه و كسائی امام صرف و نحو میگردند
و ديگری مرجع لغت و غيره
در اينجا بی مناسبت نيست داستان ذيل را نقل كنيم :
هشام بن عبدالملك روزی از يكی از علماء كه به ملاقات وی در رصافه كوفه
رفته بود پرسيد آيا علما و دانشمندانی را كه اكنون در شهرهای اسلامی
مرجعيت علمی و فتوايی دارند میشناسی ؟ گفت آری
هشام گفت اكنون فقيه مدينه كيست ؟
جواب داد : نافع
- نافع مولی است يا عربی ( 1 )
- مولی است
- فقيه مكه كيست ؟
- عطاء بن ابی رباح
- مولی است يا عربی ؟
- مولی است
پاورقی :
( 1 ) كلمه مولی در زبان عرب معانی متعدد و احيانا متضادی دارد ، مثلا
هم به سرور و مطاع و آقا مولی میگويند ، آنچنانكه پيغمبر اكرم درباره علی
عليه السلام فرمود : " من كنت مولاه فهذا علی مولاه » " ، و هم در مورد
بنده و برده و مطيع ، بطور كلی معنی " ولاء " پيوند و قرابت است و
لهذا موارد استعمال متعددی دارد يكی از موارد استعمال اين كلمه ولاء عتق
است ، افرادی كه قبلا برده بودند و آزاد میشدند به آنها و به فرزندانشان
مولی میگفتند ، همچنانكه به آزاد كننده نيز مولی میگفتند . مولوی میگويد:
كيست مولی آنكه آزادت كند
|
بند رقيت ز پايت بر كند
|
احيانا به افرادی كه با قبيلهای پيمان میبستند ، مخصوصا افراد غير عرب
كه با اعراب پيمان میبستند كه از حمايت آنها برخوردار باشند نيز مولی
میگفتند
به ايرانيان از آن جهت موالی میگفتند كه يا اجدادشان برده و سپس آزاد
شده بودند كه البته عده اينها زياد نبود و يا با برخی قبائل عرب پيمان
حمايت بسته بودند . تدريجا به همه مردم ايران موالی میگفتند . اما اينكه
برخی مدعی شدهاند كه اعراب ايرانيان را بدان جهت موالی میگفتند كه آنها
را برده خود میدانستند ، قطعا اشتباه است
- فقيه اهل يمن كيست ؟
- طاووس بن كيسان
- مولی است يا عربی ؟
- مولی است
- فقيه يمامه كيست ؟
- يحيی بن كثير
- مولی است يا عربی ؟
- مولی است
- فقيه شام كيست ؟
- مكحول
- مولی است يا عربی ؟
- مولی است
- فقيه جزيره كيست ؟
- ميمون بن مهان
- مولی است يا عربی ؟
- مولی است
- فقيه خراسان كيست ؟
- ضحاك بن مزاحم
- مولی است يا عربی ؟
- مولی است
- فقيه بصره كيست ؟
- حسن و ابن سيرين
- مولی هستند يا عربی ؟
- مولی هستند
- فقيه كوفه كيست ؟
- ابراهيم نخعی
- مولی است يا عربی ؟
- عرب است
هشام گفت : نزديك بود قالب تهی كنم ، هر كه را پرسيدم تو گفتی مولی
است . خوب شد لااقل اين يك عرب است ( 1 )
در چه عصر و چه زمانی اين چنين فرصت برای ايرانی پيدا شده است كه
افتخار پيشوايی دينی مردم نقاط مختلف و كشورهای مختلف از حجاز و عراق و
يمن و شام و جزيره و مصر و غيره را پيدا كند . در زمانهای بعد اين
پيشوايی توسعه بيشتری پيدا كرد عجيب اين است كه سرجان ملكم انگليسی ،
قرن اول و دوم اسلامی را كه دوره رنسانس و شكفتن استعدادهای علمی و معنوی
ايرانيان پس از يك ركورد طولانی است ، قرنهای سكوت و خمود ايرانی
مینامد
سرجان ملكم عمدا میخواهد قضايا را از زاويه سياسی و با عينك تعصبات
نژادی كه مخصوصا استعمار قرن نوزدهم به شدت تبليغ میكرد بنگرد و ارائه
دهد از نظر سرجان ملكم آنچه فقط بايد آن را به حساب آورد اين است كه چه
كسی و از چه نژادی بر مردم حكم میرانده است ، و اما توده مردم در چه حال
و وضعی بودهاند و چه برده و چه باختهاند ، نبايد بحساب آيد
امثال سرجان ملكم هرگز تاسفی ندارند كه مثلا چرا حجاج بن يوسف آدم
میكشت و ستم میكرد ؟ تاسفشان و در حقيقت اظهار تاسفشان تحت اين عنوان
است كه چرا يك نفر ايرانی به جای حجاج بن يوسف كارهای او را نكرد ؟
بگذريم از اين جمله معترضه
پاورقی :
( 1 ) ابوحنيفه حياته و عصره ، فقه و آرائه . تاليف محمد ابو زهره ،
صفحه . 15
مطالعه تاريخ ايران بعد از اسلام ، از نظر شور و هيجانی كه در ايرانيان
از لحاظ علمی و فرهنگی پديد آمده بود كه مانند تشنه محرومی فرصت را
غنيمت میشمردند و در نتيجه توانستند استعدادهای خود را بروز دهند و برای
اولين بار ملل ديگر آنها را به پيشوايی و مقتدايی پذيرفتند و اين پذيرش
هنوز هم نسبت به ايرانيان قرون اول تا ششم و هفتم اسلامی ادامه دارد ،
فوق العاده جالب است
اين از يك طرف ، و از طرف ديگر اين دروازههای باز سبب شد كه علاوه
بر فرهنگ و علوم اسلامی ، راه برای ورود فرهنگهای يونانی ، هندی ، مصری و
غيره باز شود و ماده ساختن يك بنای عظيم فرهنگی اسلامی فراهم گردد ،
زمينه شكفتن استعدادهايی نظير بوعلی و فارابی و ابوريحان و خيام رياضی و
خواجه نصيرالدين طوسی و صدرالمتالهين و صدها عالم طبيعی و رياضی و مورخ و
جغرافی دان و پزشك و اديب و فيلسوف و عارف فراهم گردد
مضحك اين است كه پورداود میگويد :
اگر حمله تازيان و فرهنگ سامی نبود و دانشمندان ما چون بوعلی و خيام
به شيوه نو روزنامه و يا دانشنامه علائی كتابهای ديگرشان را مینوشتند
امروز زبان پارسی غنی تر و بازتر بود ( 1 )
آيا اگر حمله تازيان نبود و حصاری كه موبدها كشيده بودند و استعدادهای
ايرانی را در آنجا محبوس كرده بودند همچنان باقی بود ، بوعلی و خيامی
بود تا دانشنامه و نوروزنامه و هزاران كتاب ديگر را به زبان پارسی
بنويسند ؟ اين همه آثار به زبان عربی يا فارسی كه ايرانيان هوشمند به
جهان عرضه كردند ، مولود همان حمله تازيان و حصار شكنی آنها و آشنا شدن
ايرانيان با يك فرهنگ مذهبی غنی بود كه علم را بر هر مسلمانی فريضه
میشمارد
درست مثل اين است كه بگوييم اگر در روز خورشيد نمیبود و حرارتش
بر سر ما نمیتافت ما راحت تر كار میكرديم ! در صورتی كه اگر خورشيد
نبود روز هم نبود
اين دو جريان تنها محصول شكستن حصارهای خارجی و به وجود آمدن دروازه
های باز نبود ، عامل ديگر ، برداشتن مانع تحصيلی از سر راه توده مردم
ايران بود كه قبلا اجتماع طبقاتی و رژيم موبدی به وجود آورده بود .
پاورقی :
( 1 ) به نقل اطلاعات ، شماره 12745 ، مورخه 29 آبان . 47
اسلام اعيان و اشراف را نمیشناخت و علم را به طبقه روحانی و يا طبقات ديگر
اختصاص نمیداده از نظر اسلام موزه گر و كوزهگر همان اندازه حق تحصيل و
آموزش دارد كه فلان شاهزاده . از قضا نوابغ از ميان همين بچه موزه گرها و
بچه كوزه گرها ظهور میكنند . برداشتن اين مانع داخلی و آن مانع خارجی
سبب شد كه ايرانيان مقام شايسته خويش را چه از نظر پيشوايی ساير ملل و
چه از نظر شركت در بنای عظيم تمدن جهانی اسلام احراز كنند
اسلام ، ايرانی را هم به خودش شناساند و هم به جهان ، معلوم شد كه آنچه
درباره ايرانی گفته شد كه نبوغ و استعدادش فقط در جنبههای نظامی است و
دماغ علمی ندارد غلط است ، عقب افتادن ايرانی در برخی دورهها از نقص
استعدادش نبوده بلكه بواسطه گرفتاری در زنجير رژيم موبدی بوده است و
لهذا همين ايرانی در دوره اسلامی نبوغ علمی خويش را در اعلی درجه نشان
داد
رژيم موبدی استعداد كش پيش از اسلام سبب شده است كه برخی خارجيان
اشتباه كرده اساسا استعداد ايرانيان را تحقير كنند . مثلا گوستاولوبون
میگويد :
اهميت ايرانيان در تاريخ سياست دنيا خيلی بزرگ بوده است ولی بر
عكس در تاريخ تمدن خيلی خرد بوده است . در مدت دو قرن كه ايرانيان
قديم بر قسمت مهمی از دنيا سلطنت داشتند شاهنشاهی فوق العاده با عظمتی
به وجود آوردند ، ولی در علوم و فنون و صنايع و ادبيات ابدا چيزی ايجاد
نكردند و به گنجينه علوم و معرفتی كه از طرف اقوام ديگری كه ايرانيان
جای آنها را گرفته بودند چيزی نيفزودند . .
ايرانيان خالق نبودند بلكه تنها رواج دهنده تمدن بودند و از اين قرار از
لحاظ ايجاد تمدن اهميت آنها بسيار كم بوده است ( 1 )
كلمان هوار ، مورخ فرانسوی ، مولف كتاب " ايران باستانی و تمدن
ايران " می گويد :
ايران مملكتی بود نظامی كه چه علوم و چه صنايع و فنون محال بود در آنجا
نشو و نمو نمايد و پزشك يونانی كه در مدارس مناطق مديترانه تربيت میشد
تنها نماينده علوم در ايران بود ، همچنانكه هنرمندان بيگانه از قبيل
يونانيان و اهالی ليدی و مصريها تنها نمايندگان صنعت و هنر در آن مرز و
بوم بودند و هكذا مستوفيها نيز كلدانی و آراميهای سامی نژاد بودند ( 2 )
ژ . راولينسون در كتاب " سلطنتهای پنجگانه بزرگ عالم مشرق زمين "
گفته است :
ايرانيان قديم ابدا كمكی به ترقی علم و دانش ننمودند . روح و قريحه
اين قوم هيچ وقت با تحقيقاتی كه مستلزم صبر و حوصله باشد ، با تجسسات و
تتبعات و كاوشهای پر زحمتی كه مايه ترقيات علمی است ميانه نداشته است
. . . ايرانيان از آغاز تا پايان سلطنت و عظمتشان ابدا التفاتی به
تحصيلات علمی نداشته و تصور مینمودند كه برای ثبوت اقتدار معنوی خود
همانا نشاندادن كاخ شوش و قصرهای تخت جمشيد و دستگاه عظيم سلطنت و
جهانداری آنها كافی خواهد بود ( 3 )
پاورقی :
( 1 ) خلقيات ما ايرانيان ، صفحه 93 ، اثر سيد محمد علی جمال زاده نقل
از كتاب " تمدنات قديمی " گوستاولوبون
( 2 ) همان كتاب صفحه . 108
( 3 ) همان كتاب ، صفحه 82 - . 81
شك نيست كه اينگونه اظهار نظرها يك بدبينی و سوءظن بيجا نسبت به
قوم ايرانی است ، گذشته از اينكه اينگونه معرفی و توصيف ايران قديم (
ايران قبل از اسلام ) مبالغه آميز به نظر میرسد ( ما در بخش بعد درباره
اصالت تمدن ايرانی بحث خواهيم كرد ) ، نمیبايست نقص كار را از نقص
استعداد ايرانيان بدانند و گناه رژيم موبدی را به گردن استعداد ايرانی
بيندازند
دليل مطلب اينست كه همين قوم در دوره اسلام استعداد خويش را در كمك
به فرهنگ و تمدن به حد اعلی ارائه داد
آقای گوستاولوبون و كلمات هوار و راولينسون اين مطلب را قبول دارند
گو آنكه به غلط آن را تحت عنوان " تمدن عرب " ياد میكنند و حال آنكه
تمدن اسلامی همچنانكه تمدن ايرانی يا هندی نيست تمدن عرب هم نيست
اسلام نشان داد كه تصور سابق الذكر درباره ايرانيان غلط است . اسلام
استعداد و نبوغ ايرانيان را هم به خودشان نشان داد و هم به جهانيان و به
تعبير ديگر : ايرانی بوسيله اسلام خود را كشف كرد و سپس آن را به
جهانيان شناسانيد
چرا در دوران قبل از اسلام افرادی لااقل مانند ليث بن سعد و نافع و عطا
و طاووس و يحيی و مكحول و صدها نفر ديگر پيشوای معنوی مردم مصر و عراق و
شام و يمن و حجاز و مراكش و الجزاير و تونس و هند و پاكستان و اندونزی
و حتی اسپانيا و قسمتی از اروپا نشدند ؟ چرا در آن دورهها شخصيتهايی
مانند محمد بن زكريای رازی و فارابی و بوعلی ظهور نكردند ؟
اسلام از نظر قدرتهای سياسی و مذهبی حاكم بر ايران يك تهاجم بود . اما
از نظر توده و ملت ايران يك انقلاب بود ، به تمام معنی كلمه و با همه
خصائصش
اسلام جهان بينی ايرانی را دگرگون ساخت ، خرافات ثنوی را با همه
بدبينيهای ناشی از آن از دماغ ايرانی بيرون ريخت ، ثنويتی كه " از
خصوصيات تفكر ايرانی " شناخته میشد ، ثنويتی كه چند هزار سال سابقه
داشت ، ثنويتی
كه زردشت با آن مبارزه كرد و شكست خورد و آيين خود او بدان آلوده گشت.
آری اسلام چنين ثنويتی را از دماغ ايرانی خارج ساخت و مغز ايرانی را از
آن شستشو داد
يك انقلاب چه میكند ، جز اين است كه " ديد " را نسبت به جهان عوض
میكند ، هدف و برنامه و ايدئولوژی میدهد ، افكار و معتقدات را دگرگون
میسازد ، تشكيلات اجتماعی را زير و رو میكند ، خافضه رافعه است . بالای
به ناحق بالا را پايين میكشد و پايين به ظلم پايين را بالا میبرد ، خلق و
خوی و منش را به شكل ديگر كه زنده و مؤثر است در میآورد ، روح طغيان و
عصيان در برابر زورگويان به وجود میآورد ، جوش و خروش و شور و ايمان
خلق میكند خون تازه در رگها به جريان میاندازد ، آيا خصائص انقلاب جز
اين است ؟ ! و آيا همه اينها در اثر اسلام در ايران پديد نيامد ؟
ميگويند شمشير ، آری شمشير ، اما شمشير اسلام چه كرد ؟ شمشير اسلام
قدرتهای به اصطلاح اهريمنی را در هم شكست ، سايه شوم موبدها را كوتاه كرد
، زنجيرها را از دست و پای قريب صد و چهل ميليون باز كرد ، به توده
محروم ، حريت و آزادی داد . شمشير اسلام همواره بر فرق ستمگران به سود
ستمكشان فرود آمده است و دست تطاول زورگويان را قطع كرده است . شمشير
اسلام همواره در خدمت مظلومين و مستضعفين كشيده شده است
« و ما لكم لا تقاتلون فی سبيل الله و المستضعفين من الرجال و النساء و
الولدان »( 1 )
اسلام از ايران ثنويت و آتش پرستی و هوم پرستی و آفتاب پرستی را
گرفت و به جای آن توحيد و خدا پرستی داد . خدمت اسلام به ايران از اين
لحاظ بيش از خدمت اين دين به عربستان است . زيرا جاهليت عرب تنها
دچار شرك در عبادت بود .
پاورقی :
( 1 ) سوره النساء آيه . 75
اما جاهليت ايران علاوه بر اين ، گرفتار شرك
در خالقيت بود
اسلام ، انديشه خدای شاخدار و بالدار ، ريش و سبيلدار ، عصا به دست ،
ردا بر دوش ، مجعد موی و دارای تاج كنگره دار را تبديل كرد به انديشه
خدای قيوم ( 1 ) برتر از خيال و قياس و گمان و وهم ، متعالی از توصيف (
2 ) كه همه جا و با همه چيز هست و هيچ چيز با او نيست ( 3 ) هم اول
است و هم آخر ، هم ظاهر است و هم باطن ( 4 ) او چشمها را میبيند اما
چشمها او را نمیبينند ( 5 )
اسلام توحيد را چه ذاتی و چه صفاتی و چه افعالی در پر اوج ترين شكلش به
ايرانی و غير ايرانی آموخت . اسلام اصل توحيد را پايه اصلی قرار داد كه
علاوه بر اينكه مبنای فلسفی دارد ، خود محرك فكر و انديشه است
اسلام خرافاتی از قبيل مصاف نه هزار ساله اهورامزدا و اهريمن ، قربانی
هزار ساله زروان برای فرزنددار شدن ، و زاييده شدن اهريمن به واسطه شك
در قبولی قربانی و بجا افتادن نذر ، همچنين دعاهای ديوبند ، تشريفات
عجيب آتش پرستی ، غذا و مشروب برای مردگان بر بامها ، راندن حيوانات
وحشی و مرغان در ميان آتش ، ستايش آفتاب و ماه در چهار نوبت ،
جلوگيری از تابش نور بر آتش ، منع دفن مردگان ، تشريفات كمرشكن دست
زدن به جسد ميت يا بدن زن حائض ، منع استحمام در آب گرم ، تقدس شستشو
با ادرار گاو و صدها امثال اينها را از زندگی فكری و عملی ايرانی خارج
ساخت
اسلام در عبادت به جای مقابل آفتاب يا آتش ايستادن و بيهوده زمزمه
كردن و به جای آتش را بر هم زدن و پناه به دهان بستن ، و به جای زانو
زدن در مقابل آتش و مقدس شمردن طشت نه سوراخه ، عباداتی در نهايت
معقوليت و در اوج معنويت و در كمال لطافت انديشه برقرار كرد .
پاورقی :
( 1 ) الله لا اله الا هو الحی القيوم »سوره البقره ، آيه 255
( 2 ) سبحان ربك رب العزه عما يصفون »سوره الصافات ، آيه 180
( 3 ) و هو معكم اينما كنتم »سوره الحديد ، آيه . 4
( 4 ) هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن »سوره الحديد ، آيه 3
( 5 ) لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار »سوره الانعام ، آيه 103
اذان اسلام ، نماز اسلام ،
روزه اسلام ، حج اسلام ، جماعت و جمعه اسلام ، مسجد و معبد اسلام ، اذكار و
اوراد مترقی و مملو از معارف اسلام ، ادعيه پر از حكمت و معرفت اسلام
شاهد گويايی است بر اين مدعا
اسلام بر خلاف مسيحيت و مانويت و آيين مزدكی ( و بر وفاق تعليمات
زردشت ) اصل جدايی سعادت روح و بدن ، و تضاد كار دنيا و آخرت ، و
فلسفههای مبنی بر رياضت و تحمل اعمال شاقه ، پليدی تناسل و تقدس تجرد
برگزيدگان ( در كيش مانوی و كيش مزدكی ) و تجرد كار دينالها و پاپها (
در كيش مسيحی ) كه دشمن تمدن است و در ايران در حال پيشروی بود منسوخ
ساخت و در عين توصيه به تزكيه نفس ( 1 ) پرهيز از نعمتهای پاكيزه زمين
را نكوهش كرد ( 2 )
اسلام اجتماع طبقاتی آنروز را كه ريشه بسيار كهن داشت و بر دو ركن خون
و مالكيت قائم بود همه قوانين و رسوم و آداب و سنن بر محور اين دو ركن
میگشت درهم ريخت و اجتماعی ساخت منهای اين دو ركن ، بر محور فضيلت ،
علم ، سعی و عمل ، تقوا
اسلام روحانيت موروثی و طبقاتی و حرفهای را منسوخ ساخت ، آنرا از
حالت اختصاصی بيرون آورد ، بر اصل و مبنای دانش و پاكی قرار داد ، از
هر صنف و طبقهای گوباش
پاورقی :
( 1 ) قد افلح من زكيها 0 و قد خاب من دسيها » سوره الشمس
( 2 ) قل من حرم زينه الله التی اخرج لعباده و الطيبات من الرزق »
سوره الاعراف آيه . 32
اسلام اين فكر را كه پادشاهان آسمانی نژادند ، برای هميشه ريشه كن ساخت
كريستن سن میگويد :
سلاطين ساسانی خود را در كتيبهها هميشه پرستندگان مزداه
( مزديسن ) خواندهاند ، اما در عين حال خود را شخص ربانی ( بغ ) و از
نژاد خدايان ( يزدان ) ناميدهاند ( 1 )
و هم او میگويد :
خسرو دوم ( پرويز ) خود را چنين خوانده است :
آدمی فنا ناپذير از ميان خدايان و خدايی بسيار جليل در ميان مردمان ( 2
) .
ادوارد براون میگويد :
احتمال میرود در هيچ مملكتی مانند ايران در زمان ساسانيان اصلی كه به
موجب اين اصل حق آسمانی برای پادشاه قائل شوند پيروانی راسخ العقيدهتر
از ايرانيان ( كذا ) نداشته است . نولد كه میگويد كسی كه از خاندان
سلطنت نباشد ، مانند بهرام چوبين كه از نجبا بود و سرپيچی نمود يا مانند
شهر برار ، و سلطنت را غصب كند عمل او تقريبا باور نكردنی و جز به
شرارت و بی شرمی به چيز ديگر حمل نشود
از اينرو مردم عادت كرده بودند كه فكر كنند تنها يك نژاد اين صلاحيت
را دارد و بس . ادوارد براون داستان معروف بهرام چوبين را كه كه در حال
فرار با پيرزنی ملاقات و محاوره میكند و پيرزن او را كه از تخمه شاهی
نيست و مدعی شاهی است تخطئه میكند شاهد میآورد . آقای دكتر محمود صناعی
در كتاب " آزادی فرد و قدرت دولت " آنجا كه عقيده برخی از فلاسفه
جديد اروپا را در سياست كه مبنی بر حقوق الهی است میآورد میگويد : "
اين نظريه البته تازه نبود و شايد اصل آن را بايد در تاريخ خود ما جستجو
كرد ، فره ايزدی كه ايرانيان باستان بدان معتقد بودند بيان همين معنی
است ( 3 )
پاورقی :
( 1 - 2 ) ايران در زمان ساسانيان صفحه . 284
( 3 ) آزادی فرد و قدرت دولت ، صفحه . 5
اسلام اين اصل را نيز شديدا بر هم زد ، در دوره اسلام ديگر سخن از تخمه
شاهی نيست ، بچه رويگر ، و بچه ماهيگير و بچه برده و بچه درويش ( 1 )
هم احيانا در خود چنين صلاحيتی میبيند ، همت بلند میدارد و به عاليترين
مقام میرسد ، در دوره اسلام اتكاء سلاطين بيشتر به لياقت خودشان است نه
به نژادشان
اسلام همانطور كه فكر اينكه روحانيت از مختصات يك طبقه خاص است از
دماغ ايرانی خارج كرد ، اين فكر را نيز از دماغ آنها بيرون نمود ، اسلام
فكر حكومت اشراف و به اصطلاح اريستو كراسی را از ميان برد و فكر ديگری
كه از لحاظ ريشه ، دموكراسی و حكومت عامه است به وجود آورد
اسلام به زن شخصيت حقوقی داد ، تعدد زوجات را به شكل حرمسراداری و
بدون قيد و شرط و حد را منسوخ ساخت ، آن را تحت شرائطی بر اساس تساوی
حقوق زنان و امكانات مرد و در حدود معينی كه ناشی از يك ضرورت اجتماعی
است مجاز دانست
عاريه دادن زن ، فرزند استلحاقی ، ازدواج نيابی ، ازدواج با محارم ،
ولايت شوهر بر زن را منسوخ ساخت
اسلام نه تنها برای ايرانيانی كه مسلمان شدند خير و بركت بود ، در آيين
زرتشتی نيز اثر گذاشت و به طور غير مستقيم موجب اصلاحات عميقی در آن
گشت قبلا از كريستن سن نقل كرديم كه :
هنگامی كه غلبه اسلام دولت ساسانی را كه پشتيبان روحانيون بود واژگون
كرد ، روحانيون دريافتند كه بايد كوشش فوق العاده برای حفظ شريعت خود
از انحلال تام بنمايند ، اين كوشش صورت گرفت عقيده به زروان و اساطير
كودكانه را كه به آن تعلق داشت دور انداختند
پرستش خورشيد را ملغی ساختند ، بسی از روايات دين را يا بكلی حذف
كردند يا تغيير دادند ، و بخشهايی از اوستای ساسانی و تفاسير آن را كه
آلوده به افكار زروانيه شده بود در طاق نسيان نهادند يا از ميان بردند
. .
خدمات اسلام به ايران و ايرانی منحصر به قرون اول اسلامی نيست ، از
زمانی كه سايه اسلام بر اين مملكت گسترده شده است ، هر خطری كه برای اين
مملكت پيش آمده به وسيله اسلام دفع شده است .
پاورقی :
( 1 ) صفاريان رويگرزاده ، ديلميان ماهيگير زاده ، غزنويان برده زاده و
صفويان درويش زاده بودند
اسلام بود كه مغول را در
خود هضم ساخت و از آدمكشانی آدمخوار انسانهايی دانش دوست و دانش پرور
ساخت از دوره چنگيزی ، محمد خدابنده تحويل داد و از نسل تيمور ، بايسنقر
و امير حسين بايقرا به وجود آورد
امروز نيز اسلام است كه در مقابل فلسفههای مخرب بيگانه ايستادگی كرده
و مايه احساس شرف و عزت و استقلال اين مردم است . آنچه امروز ملت
ايران میتواند به آن افتخار كند و به رخ ديگران بكشد قرآن و نهج البلاغه
است نه اوستا و زند
در اينجا سخن خود را درباره خدمات اسلام به ايران به پايان میرسانيم ،
نوبت آن است كه در بخش بعد خدمات ايران را به اسلام توضيح دهيم
نام كتاب : خدمات متقابل اسلام و ايران جلد دوم
علامه شهيد حاج شيخ مرتضی مطهری
خدمات متقابل اسلام و ايران
انتشارات صدرا
تهران - ناصرخسرو - مقابل دارالفنون - كوچه دكتر مسعود
تلفن 303456 - 305130
قم - خيابان ارم -
تلفن 91522
خدمات متقابل اسلام و ايران
چاپ : دوازدهم 1362
تعداد : 25000 جلد
چاپ و صحافی از : چاپخانه آرين
تهران تلفن 929236
كليه حقوق محفوظ است
بخش سوم خدمات ايران به اسلام
گستردگی و همه جانبگی خدمات
تمدن كهن ايرانی
صميميت ايرانيان نسبت به اسلام
انگيزهها
فعاليتهای اسلامی ايرانيان
عكسالعملها
نشر و تبليغ اسلام
سربازی و فداكاری
علم و فرهنگ
نخستين حوزه علمی
نخستين موضوع
آغاز تدوين و تأليف
علل و عوامل سرعت
قرائت و تفسير
حديث و روايت
فقه و فقاهت
ادبيات
كلام
فلسفه و حكمت
عرفان و تصوف
ذوق و صنعت
دو قرن سكوت
گستردگی و همه جانبگی
در اين بخش به خدماتی كه متقابلا ايران و ايرانيان نسبت به اسلام و يا
تمدن اسلامی انجام دادهاند میپردازيم . در آغاز بخش دوم تذكر داديم كه
خدمت يك قوم به يك دين اين است كه نيروهای مادی و معنوی خود ، ذوق و
استعداد و فكر و ابتكار خود را در اختيار آن قرار دهد و در اين كار خلوص
نيت داشته باشد
ايرانيان بيش از هر ملت ديگر نيروهای خود را در اختيار اسلام قرار
دادند و بيش از هر ملت ديگر در اين راه صميميت و اخلاص نشان دادند
در اين دو جهت هيچ ملتی به پای ايرانيان نمیرسد . حتی خود ملت عرب كه
دين اسلام در ميان آنها ظهور كرد . هدف ما در اين بخش اثبات اين دو
جهت است خصوصا جهت دوم
راجع به خدمات فراوان ايرانيان به اسلام زياد سخن گفته میشود . ولی
كمتر به اين نكته توجه میشود كه ايرانيان شاهكارهای خود را در راه خدمت
به اسلام به وجود آوردند ، و جز نيروی عشق و ايمان نيروی ديگری قادر نيست
شاهكار خلق كند . و در حقيقت اين اسلام بود كه استعداد ايرانی را تحريك
كرد و در او روح تازهای دميد و او را به هيجان آورد ، اگر نه چرا
ايرانيان صد يك اين همت را در راه كيش پيشين خويش بروز ندادند
به همان نسبت كه اسلام يك دين همه جانبه است و بر جنبههای مختلف
حيات بشری سيطره دارد ، خدمات ايرانيان به اسلام نيز وسيع و گسترده و
همه جانبه است و در صحنهها و جبهههای گوناگون صورت گرفته است .
ما در اين مختصر ولو به طور اجمال ، در حدود امكانات و اطلاعات خودمان به همه جوانب و
جبههها اشاره میكنيم
اولين خدمتی كه بايد از آن نام برد ، خدمت تمدن كهن ايرانی به تمدن
جوان اسلامی است . اين تمدن كهن به تمدن جوان و با عظمت اسلامی كمك و
خدمت فراوان نمود . هر چند اين مطلب از مقصود اصلی ما كه تشريح خدمات
صادقانه ايرانيان به اسلام است بيرون است ، زيرا مورد استفاده قرار
گرفتن يك تمدن كهن برای يك تمدن جديد كه در حال رشد و پا گرفتن است
طبيعی و قهری است ، ولی اين دو مطلب آنچنان به هم پيوسته است ، كه با
ذكر هر يك بدون ديگری مطلب ناقص به نظر میرسد . بعلاوه عنوان كتاب "
خدمات متقابل اسلام و ايران " است ، لهذا ناچاريم به آنچه مربوط به
ايران است نيز اشاره كنيم ، اعم از آنكه جزء خدمات ايرانيان مسلمان
شمرده شود يا شمرده نشود . خواننده اين كتاب وقتی به اينجا میرسد طبعا
مايل است از اين مطلب هم آگاه گردد
از اينكه بگذريم به خدمات ايرانيان مسلمان به اسلام میرسيم . خدمات
ايرانيان مسلمان در جبهههای مختلف صورت گرفته است :
جبهه نشر و تبليغ و دعوت ملتهای ديگر ، جبهه سربازی و نظامی ، جبهه
علم و فرهنگ ، جبهه ذوق و صنعت و هنر . اكنون سخن خود را از خدمات
تمدن كهن ايرانی به تمدن جوان اسلامی آغاز مینماييم
تمدن ايران
از ما نخواهيد كه به تفصيل وارد بحث ماهيت تمدن ايرانی و ارزش واقعی
آن و تحولاتی كه در آن از دوره هخامنشی تا دوره ساسانی رخ داد بشويم ،
زيرا اولا صلاحيت اين بحث را نداريم كه مانند يك متخصص اظهار نظر كنيم
و ثانيا از موضوع بحث ما خارج است .
ما در اينجا با استفاده از مسلمات تاريخ كه مورد
قبول صاحب نظران است و با اتكاء و نقل از اهل نظر ، بحث خود را ادامه
میدهيم بنابراين آنچه میگوييم همه منقولات از اين و آن است . دو مطلب
قطعی است يكی اينكه ايران قبل از اسلام از خود دارای تمدنی درخشان و
باسابقه بوده و اين تمدن سابقه طولانی داشته است ، ديگر اينكه اين تمدن
در دوره اسلامی مورد استفاده واقع شده و به قول پ . ژ مناشه :
ايرانيان بقايای تمدن تلطيف شده و پروردهای به اسلام تحويل دادند كه بر
اثر حياتی كه اين مذهب در آن دميد جان تازه گرفت ( 1 )
اما قسمت اول : يعنی اينكه ايران از يك تمدن كهن برخوردار بوده است
اگر چه نيازی به بيان و توضيح ندارد ، اما شرح مختصر آن بيفايده نخواهد
بود
در كتاب ايران از نظر خاورشناسان ، ترجمه آقای دكتر رضازاده شفق نقل
از كتاب " روزگار باستان " تأليف " بر مستد " ، درباره نظم اداری
ايران هخامنشی میگويد :
اداره كشور شاهنشاهی ايران كه از بحر الجزاير تا رود سند و از اقيانوس
هند تا خزر امتداد میيافت كار آسانی نبود و در گذشته هيچگاه حكمداری در
مقابل چنان وظيفه سنگين واقع نشده بود كه كورش آن را شروع كرد و داريوش
بزرگ ( 585 521ق . م ) ادامه داد اينگونه سازمان كشور داری را كه در
خاور زمين بلكه در تمام جهان متمدن اولينبار به وجود آمد : يكی از مراحل
قابل توجه تاريخ بشر توان شمرد . .
پاورقی :
( 1 ) تمدن ايرانی ، به قلم جمعی از خاورشناسان ، ترجمه دكتر عيسی
بهنام ، صفحه . . 247
ايضا در همان كتاب درباره نيروی دريايی ايران هخامنشی مینويسد :
در زمان خشايارشا پسر داريوش ايران چندين صد كشتی در دريای مديترانه
داشت و نيرومندترين دولت دريايی عهد بود
و هم در آن كتاب مینويسد كه :
در زمان داريوش يك روحانی معروف مصری را كه جزء اسرای مصری در ايران
بود مأمور ساختند برود و در مصر آموزشگاه پزشكی و جراحی برپا دارد . .
درباره صنايع عهد ساسانی مینويسد :
صنايع عهد ساسانی از لحاظ تاريخ هنر ايران مهم است . فن معماری در آن
دوره ترقی كرده بود و هنوز از بقايا و انقاض كاخها و مساكن و معابد و
قلاع و سدها و پلها میتوان به عظمت آن پی برد . در فيروز آباد و شاپور و
سروستان فارس و تيسفون ( مدائن ) و قصر شيرين بقايای قصرهای ويران
ساسانی مشهود است ( 1 ) :
جاحظ در كتاب " المحاسن والاضداد " ادعا میكند كه :
ايران ساسانی بيش از هر چيز ديگر به ساختمان توجه داشت و اين امر از
سنگ نبشتههايی كه از آن دوره باقی مانده پيداست ، اما به كتاب توجه
نداشت . برعكس دوره اسلامی كه هم به ساختمان توجه شده است و هم به
كتاب ( 2 ) :
ويل دورانت در تاريخ تمدن ( جلد دهم ، از ترجمه فارسی ) در حدود شصت
صفحه اختصاص میدهد به توضيح و تشريح تمدن ساسانی . درباره علوم در آن
دوره ، میگويد :
پهلوی - زبان هند و اروپايی ايران در سلطنت اشكانيان - در زمان
ساسانيان نيز معمول بود ، از ادبيات آن زمان فقط ششصد هزار كلمه باقی
مانده است كه همه مربوط است به دين .
پاورقی :
( 1 ) همان مدرك ، صفحه . 20
( 2 ) المحاسن والاضداد ، صفحه . 4
ما میدانيم كه آن ادبيات وسيع
بوده است ، اما چون موبدان حافظ و ناقل آن بودند بيشتر آثار غير دينی را
میگذاشتند تا از ميان برود . شاهان ساسانی حاميان روشنگر ادبيات و فلسفه
بودند . خسرو انوشيروان در اين كار برتر از همه آنان بود . به فرمان او
آثار افلاطون و ارسطو به زبان پهلوی ترجمه و در دانشگاه جندی شاپور تدريس
شد ( 1 )
چنانكه میدانيم دانشگاه جندی شاپور در آن عهد تأسيس شد ، اين دانشگاه
را مسيحيان ايرانی اداره میكردند ، و يكی از مراكز بزرگ فرهنگی جهان شد
. اين مركز بزرگ در دوره اسلام ادامه يافت و وقفهای در كارش حاصل نشد
اطبای مسيحی كه در دوران خلفای عباسی نامشان برده میشود از قبيل بختيشوع
، ابن ماسويه و غير هم فارغ التحصيل همين دانشگاه بودند . بعدها كه بغداد
به صورت مركز ثقل دانش جهان درآمد جندی شاپور تحتالشعاع قرار گرفت و
تدريجا منقرض شد . دانشگاه جندی شاپور يكی از مراكزی بود كه به تمدن
اسلامی كمك كرد و به آن خدمت نمود
ويل دورانت درباره هنر ساسانی میگويد :
از ثروت و جلال شاپورها ، قبادها و خسروها چيزی جز بقايای هنر دوران
ساسانی به جا نمانده است . اما همين مقدار كافی است كه ما را از دوام و
قابليت انعطاف هنر ايران از زمان داريوش كبير و پرسپوليس تا دوران
شاه عباس كبير و اصفهان به شگفت آورد ( 2 )
پاورقی :
( 1 ) ويل دورانت ، تاريخ تمدن ، ج . 1 ( ترجمه فارسی ) ، صفحه 234
( 2 ) همان مدرك ، صفحه . 251
درباره نساجی آن عهد میگويد :
صنعت نساجی ساسانيان از طرحهای نقاشی ، مجسمه سازی ، سفالسازی و ساير
اشكال تزبينی بهرهمند شد . پارچههای حرير ، مطرز ، ديبا و دمشقی ،
گستردنيها ، روپوشهای صندلی ، سايبانها ، چادرها و فرشها با حوصله بسيار
و مهارت بافته و آنگاه به گونه رنگهای زرد ، آبی و سبز ، رنگ آميزی
میشدند ( 1 )
درباره صنعت سفالسازی میگويد :
از سفالينههای زمان ساسانيان جز قطعاتی كه برای استفاده روزمره ساخته
شده بود چيزی به جا نمانده است ، معهذا صنعت سفالينه سازی در دوران
هخامنشيان بسيار پيشرفته بود و ظاهرا در سلطنت ساسانيان نيز تا حدی
ادامه يافت و بعد از غلبه اعراب تكميل شد ( 2 ) .
ويل دورانت مدعی است كه :
بر روی هم هنر ساسانيان نماياننده بازخيزی از چهار قرن انحطاط دوران
اشكانيان است ، اگر ما به قيد احتياط از بقايای آن قضاوت كنيم بايد
بگوييم كه در كمال و عظمت به پای هنر دوران هخامنشی نمیرسد . همچنين از
حيث ابداع ، ريزه كاری و ذوق با هنر ايران بعد از اسلام برابری نتواند
كرد
ويل دورانت در خاتمه اين فصل میگويد :
هنر ساسانی با اشاعه شكلها و دواعی هنری خود در هندوستان ، تركستان و
چين در مشرق ، و سوريه ، آسيای صغير ، قسطنطنيه ، بالكان ، مصر و اسپانيا
در مغرب دين خود را ادا كرد .
پاورقی :
( 1 ) همان مدرك ، صفحه . 254
( 2 ) همان مدرك صفحه . 255
شايد نفوذ آن به هنر يونانی ياری كرد تا
از ابرام در نمايش تصويرهای كلاسيك دست بردارد و به
روش تزيينی بيزانتی گرايد . و به هنر مسيحيت لاتين معاضدت نمود تا از
سقفهای چوبی به طارمها و گنبدهای آجری يا سنگی و ديوارهای دعامهای عطف
توجه كند هنر ساختن دروازهها و گنبدهای بزرگ كه خاص معماری ساسانی بود
به مسجدهای اسلامی و قصرها و معابد منتقل شد . هيچ چيز در تاريخ گم نمیشود
، دير يا زود هر فكر خلاق فرصت و تحول میيابد و رنگ و شراره خود را به
زندگی میافزايد ( 1 )
در كتاب " ايران از نظر خاورشناسان " ، فصل سوم تحت عنوان " منابع
هنر اسلامی " از كتاب " دستی در هنر اسلامی " تأليف ديمند ، رئيس
قسمت هنر خاور نزديك در موزه متروپل ، چنين نقل میكند :
در زمان حضرت محمد صلی الله عليه وآله وسلم عرب از خودش صنعتی
نداشت ، يا اگر داشت ناچيز بود ، بعد از فتح سوريه و بينالنهرين و مصر
و ايران بود كه هنرهای اين ممالك را اقتباس كردند از منابع صحف چينی
به دست میآيد كه خلفای اموی از تمام ولايات مفتوحه مصالح و استادانی را
جلب میكردند و در بنای شهرها و قصرها و مساجد جديد مورد استفاده قرار
میدادند ، معرق سازهای بيزانسی و سوريهای برای تزيينات مساجد دمشق
استخدام میشدند و تحت رياست يك استاد ايرانی به كار میپرداختند
همچنين برای ابنيه در مكه صنعتگرانی از مصر و قدس و دمشق آورده شدند و
اين استفاده از مصالح و عمله تا عصر عباسيان ادامه يافت . طبری نيز در
تاريخ خود گويد كه برای بنای بغداد استادانی از سوريه و ايران و موصل و
كوفه استخدام گشتند .
پاورقی :
( 1 ) همان مدرك صفحه . 256
با اين ترتيب به تدريج يك اسلوب اسلامی كه از دو
منبع يعنی عيسوی شرقی و ساسانی
سرچشمه میگرفت به وجود آمد ( 1 )
ايضا در همان مقاله مینويسد :
گر چه در گذشته هم بعضی محققين به تأثير هنر ساسانی در هنر اسلامی پی
برده بودند ، ولی اهميت اين مطلب بيشتر اخيرا در سايه حفريات اخير در
تيسفون در نزديكی بغداد ، و كيش در بينالنهرين ، و دامغان در ايران
مقدار زيادی مصالح بخصوص گچبريهای تزيينی به دست آمده كه در آنها سرمشق
صنايع اوليه اسلامی ديده میشود ( 2 )
ايضا مینويسد :
هنر ساسانی مستقيما ادامه يافته و به هنر اسلامی منتهی شده كه هنرمندان
گاهی عين آن را نقش كردند و گاهی آن را تغيير دادند و سبك خاصی به وجود
آوردند ( 3 )
نهرو در " نگاهی به تاريخ جهان " ، جلد 2 ، فصلی تحت عنوان "
مداومت سنن قديمی ايران " باز كرده است و میخواهد ثابت كند كه روح
فرهنگ و هنر ايران از دو هزار سال پيش تاكنون ادامه يافته است . وی
میگويد :
هنر ايران سنن درخشان و نمايانی دارد . اين سنتها در مدت بيش از دو
هزار سال ( بعد از زمان آشوريها تاكنون ) ادامه يافته است .
پاورقی :
( 1 ) ايران از نظر خاورشناسان ، ترجمه دكتر رضازاده شفق ، صفحه 195 -
. 196
( 2 ) همان مدرك ، صفحه . 21
( 3 ) همان مدرك ، صفحه . 202
در ايران ،
در حكومتها ، در سلسلههای پادشاهان و در مذهب تغييراتی روی داده است
سرزمين كشور زير تسلط حكمرانان و پادشاهان خودی و بيگانه قرار گرفته است
اسلام به آن كشور راه يافته و بسيار چيزها را منقلب ساخته است و معهذا
سنن هنری ايران همچنان مداومت
داشته است ( 1 )
هم او میگويد :
ارتش اعراب ، در حالی كه به سوی آسيای مركزی و شمال آفريقا پيش
میرفت و گسترش میيافت نه فقط مذهب تازه را همراه خود میبرد ، بلكه
يك تمدن جوان و در حال رشد را نيز با خود داشت . سوريه بينالنهرين و
مصر همه در فرهنگ عربی ( اسلامی ) جذب شدند و تحليل رفتند ، زبان عربی
زبان عادی و رسمی آنها شد ، و از نظر نژادی نيز با اعراب به هم آميختند
و شبيه يكديگر شدند . بغداد ، دمشق ، قاهره مراكز بزرگ فرهنگ عربی (
اسلامی ) شدند ، و بر اثر جهش پر نيرويی كه از تمدن جديد به وجود آمده
بود ساختمانهای زيبای بسياری در آنها به پا گرديد . . . هر چند ايران
شبيه اعراب نشد و در مليت عربی تحليل نرفت ، تمدن عرب ( اسلام ) تأثير
فوقالعاده در آن داشت و اسلام در ايران هم مانند هند يك حيات تازه برای
فعاليت هنری ايجاد كرد . هنر و فرهنگ عربی ( اسلامی ) هم تحت نفوذ و
تاثير ايران واقع شد ( 2 )
چنانكه میدانيم ، برخی كتب ايرانی در دوره خلفای اموی و عباسی ترجمه
شد ، هر چند اين كتب با كتبی كه از ساير منابع ترجمه شد قابل مقايسه
نبود ، در عين حال میتوان آن را از نوع كمك تمدن ايرانی به تمدن اسلامی
به شمار آورد . ما در آينده درباب ترجمههای ايرانی بحث مختصری خواهيم
كرد
مسلمين نظامات اداری خود را از ايران اقتباس كردند ، دفاتر و دواوين
دستگاه خلافت به سبك دفاتر و دواوين قديمی ايران تنظيم میشد و احيانا
زبان اداری و دفتری زبان فارسی بود .
پاورقی :
( 1 ) نگاهی به تاريخ جهان ، ترجمه محمود تفضلی ، جلد 2 صفحه 1038
( 2 ) همان مدرك ، صفحه . 1042
بعدها خود ايرانيان مسلمان ترجيح دادند كه به زبان عربی
برگردانند
ابن النديم در الفهرست مینويسد :
اولين نقل از زبان ديگر به زبان عربی به امر خالدبن يزيدبن معاويه
صورت گرفت ، وی علم دوست بود و به صنعت كيميا علاقه داشت ، جماعتی از
فلاسفه يونانی كه در مصر میزيستند و با زبان عربی آشنا بودند احضار كرد و
فرمان داد عدهای از كتب آن فن را از زبان يونانی و قبطی به زبان عربی
ترجمه كنند ، و اين اولين ترجمه به زبان عربی است
سپس میگويد :
دومين ترجمه به زبان عربی نقل ديوان و دفاتر دولتی است كه در زمان
حجاج به وسيله صالح بن عبدالرحمن كه از نژاد ايرانی بود ، از زبان فارسی
به زبان عربی برگردانده شد . صالح زيردست زاد انفرخ كار میكرد و
زادانفرخ دبير حجاج بود ، صالح چون به هر دو زبان مینوشت مورد توجه حجاج
واقع شد . روزی خود صالح به زادانفرخ گفت بيم آن دارم كه حجاج مرا بر تو
كه ولی نعم من هستی مقدم بدارد و تو از نظرش بيفتی . زادانفرخ گفت :
نترس ، هرگز چنين نخواهد شد ، او به من بيش از تو نيازمند است ، دفتر
محاسبات را جز من كسی قادر نيست اداره كند . صالح گفت : به خدا قسم
اگر بخواهم میتوانم دفتر محاسبات را به عربی برگردانم كه اساسا نيازی به
زبان فارسی نباشد . زادانفرخ ، صالح را امتحان كرد ، ديد راست میگويد
تقاضا كرد كه چندی تمارض كند و حاضر نشود ، چنين كرد . حجاج طبيب
مخصوص خويش را نزد وی فرستاد طبيب . گفت من كسالتی در او نمیبينم ،
در اين بين زادانفرخ در فتنه محمدبن اشعث كشته شد و خود به خود صالح
جانشين زادانفرخ گشت . صالح يك روز ماجرايی كه بين او وزادانفرخ گذشته
بود به حجاج گفت .
حجاج خواستار شد
كه اين تصميم را عملی كند
اين جريان باعث ناراحتی فارسی زبانان ، مخصوصا آنانكه از اين امتياز
بهرهمند میشدند ، گرديد . روزی مردانشاه پسر زادانفرخ از صالح چند اصطلاح
مربوط به حساب را پرسيد و گفت با اين اصطلاحات چه میكنی ؟ صالح معادل
آنها را از زبان عربی بيان كرد . مردانشاه ناراحت شد و گفت خدا ريشهات
را قطع كند كه ريشه زبان فارسی را قطع كردی . گروهی از فارسی زبانان حاضر
شدند صدهزار درهم به صالح بدهند كه به بهانه عدم امكان از تصميم خويش
منصرف شود ، اما او منصرف نشد
ابنالنديم میگويد :
ولی دواوين دولتی شام را به زبان رومی مینوشتند نه زبان فارسی و در
زمان هشام بن عبدالملك آن را نيز به زبان عربی برگرداندند ( 1 ) ؟
اين جريان به دربار خلفا و حكام آنها مربوط بوده است . سلاطين ايرانی
پس از استقلال دفاتر و دواوين را به زبان فارسی مینوشتهاند ، بار ديگر در
زمان غزنويان به زبان عربی برگردانده شد كه آن نيز تاريخچهای دارد
همچنانكه قبلا گفتيم ما نه در صدد تشريح خدمات تمدن كهن ايرانی به تمدن
جوان اسلام هستيم و نه اين كار در صلاحيت ماست . هدف ما از نقل مطالب
گذشته كه از مسلمات تاريخ است اين است كه دو نكته را تأكيد كنيم :
يكی اينكه ايران قبل از اسلام از تمدنی برخوردار بوده است و اين تمدن
يكی از مايههای تمدن اسلامی است
ديگر اينكه اسلام به ايران حياتی تازه بخشيد و تمدن در حال انحطاط ايران
به واسطه اسلام جانی تازه گرفت و شكلی تازه يافت .
پاورقی :
( 1 ) الفهرست ابن النديم ، مقالهء هفتم ( مقالةالفلاسفة ) صفحهء 352 -
. 353
اين دو نكته قابل انكار
نيست . طالبان خود میتوانند به منابع و مدارك فراوانی كه در هر دو
زمينه هست مراجعه كنند
صميميت و اخلاص
اكنون وارد اصل مطلب میشويم ، و آن اينكه ايرانيان خدمات بسيار
شايانی به اسلام كردهاند و آن خدمات از روی صميميت و اخلاص و ايمان بوده
است ما اول درباره صميميت و اخلاص ايرانيان بحث میكنيم . سپس به شرح
خدمات آنان میپردازيم
درباره صميميت ايرانيان نمیخواهيم مبالغه كنيم ، ما مدعی نيستيم كه
همه ايرانيان نسبت به اسلام مخلص و صميمی بودهاند و همه خدماتی كه صورت
گرفته است از روی كمال صفا و صميميت نسبت به اسلام بوده است . آنچه ما
مدعی هستيم اين است كه اكثريت قريب به اتفاق ايرانيان نسبت به اسلام
صميمی بودهاند و انگيزهای جز خدمت به اسلام نداشتهاند و در اين جهت
هيچيك از ملل اسلامی اعم از عرب و غير عرب ، به ايرانيان نمیرسد و شايد
ايرانيان در دنيا نظير نداشته باشند ، يعنی هيچ ملتی نسبت به هيچ دينی و
آيينی اين اندازه خدمت نكرده و صميميت به خرج نداده است
يك ملت را میتوان بازورمطيع كرد ، اما نمیتوان بازور ، جهش و جنبش
و عشق و ايمان در او به وجود آورد ، قلمرو زور و زر محدود است ،
شاهكارهای بشری تنها و تنها معلول عشق و ايمان است
برخی چنين وانمود میكنند كه انگيزه و محرك ايرانيان در جوشش و جنبش
فوقالعاد ه فرهنگی اسلامی ، جبران شكستی بود كه از جنبه نظامی در ميدانهای
قادسيه و جلولا و حلوان و نهاوند از عرب خورده بودند . ايرانيان دانستند
كه شكست نظامی شكست نهايی نيست ، شكست نهايی شكست ملی و فرهنگی است
. ايرانيان تحت تاثير احساسات ملی برای اينكه در مقابل اقوام ديگر ،
خصوصا ملت عرب ، خودی نشان بدهند و ضمنا افكار و آداب خويش را با
صبغه اسلامی حفظ كنند ، دست به فعاليت فرهنگی زدند .
به عبارت ديگر چون
اسلام را به عنوان يك واقعيت نتوانستند نپذيرند . به فكر افتادند آن را
ايرانی كنند و برای اين مقصود راهی بهتر از قبضه كردن شؤون علمی اسلامی
نبود
ما معتقديم اينگونه تفسير ، صددرصد دور از واقعيت است ، زيرا اولا
همچنانكه قبلا بيان كرديم سابقه خدمات ايرانی به اسلام ، به قبل از
شكستهای نظامی میرسد ، آنچه ايرانيان بعد از شكست نظامی انجام دادند
مانند فعاليتهای قبل از شكست است . ثانيا اگر انگيزه آن بود چهارده قرن
ادامه نمیيافت . حركتها و جنبشهای موقت را میتوان با اينگونه انگيزهها
توجيه كرد ، برخلاف جنبشهايی كه قرنها ادامه میيابد
گذشته از امتداد زمانی ، شكل و كيفيت كار هم با آن انگيزهها قابل
توجيه نيست در فصلهای آينده خواهيم ديد كه شكل و كيفيت كار ايرانيان در
زمينههای اسلامی ايمان و اخلاص آنها را نشان میدهد .
بعلاوه اگر هدف ايرانيان از خدمت به اسلام جبران شكستهای نظامی بود ،
چرا آنان خود مبلغ و مروج اسلام در ميان ملتهای ديگر گرديدند و چندين
برابر خود ، مسلمان ديگر به وجود آوردند ؟ چرا آنجا كه اسلام به خطر
میافتد با آنكه از نظر مليت ايرانی خطری وجود ندارد ، ايرانی جانفشانی و
سربازی میكند ؟
چرا در مقابل شيوع منكرات و مناهی بيش از اقوام ديگر عكسالعمل
مخالف نشان میدهند ؟
در بحثهای آينده همه اين نكات را توضيح میدهيم . اينك بحثی كلی
درباره علل و عواملی كه ملل اسلامی را به جوشش و جنبش علمی و فرهنگی
وادار كرد
انگيزهها
لازم است يك نظر كلی به جهان اسلام از نظر انگيزهها و محركها بيفكنيم
در جهان اسلام حركتی علمی و فرهنگی به وجود آمد كه در آن عرب ، ايرانی ،
هندی ، مصری ، الجزائری ، تونسی ، مراكشی ، سوری ، و حتی اروپايی ،
اسپانيايی شركت داشت و اين حركت از دورترين نقاط مشرق اسلامی تا
دورترين نقاط مغرب اسلامی و همچنين از شمال تا جنوب اسلامی به هم پيوسته
بود در اين حركت فیالمثل هم سيبويه و ابنسينای ايرانی شركت داشت و هم
ابن مالك و ابن رشد اندلسی . محرك اين واحد عظيم چه بود ؟ در اينجا چند
نوع فرضيه میتوان ابراز داشت
1 - يك روح ملی عربی در همه اين ملتها پيدا شده بود و همه اين ملتها
تحت نام و عنوان " عربيت " يك حركت هماهنگ به وجود آورده بودند
قطعا چنين نيست ، هر چند بعضی از اعراب معاصر میخواهند تاريخ را به
اين صورت تحريف كنند
برخی اروپائيان ، تمدن اسلامی را تحت عنوان تمدن عربی ياد میكنند تا از
يك طرف بر غرور اعراب بيفزايند كه بيش از پيش بر مليت عربی خود
تكيه كنند و خود را از جهان اسلام جدا سازند ، و از طرف ديگر ساير ملل
مسلمان را از اعرابی كه چنين دروغی را باور میدارند رنجيده خاطر سازند
2 - اينكه ملتهای اسلامی هر كدام تحت تأثير مليت و قوميت خاص خويش
فعاليت میكردند ، انگيزه هر ملتی احساسات خاص ملی خود آنها بود
بطلان اين نظر روشن است و نيازی به توضيح ندارد . ما در بخش اول اين
كتاب در اين باره به قدر كافی بحث كرديم . ملتهای اسلامی روی مليتهای
خود پل زده بودند و به همين دليل يك مسلمان هندی يا ايرانی با يك
مسلمان افريقايی يا اسپانيايی احساس اخوت و برادری میكرد
3 - اينكه اين ملتها روی خاصيت جهانوطنی علم از يك طرف ، و تعليمات
جهانی و انسانی و مافوق ملی و نژادی اسلام از طرف ديگر ، در داخل مرزهای
عقيدتی و فكری زندگی میكردند محركات و انگيزههای آنها از اسلام سرچشمه
میگرفت و بس
شواهد و قرائن تاريخی ، اين نظر را تاييد میكند .
راه شناختن محركات و انگيزههای يك شخص يا يك ملت در يك حركت
تاريخی بررسی نحوه كار او است . آنچه در فصلهای بعد خواهيم آورد كافی
است كه انگيزه و محرك ايرانيان را به ما بشناساند
در اينجا نيز قسمتی ديگر از نوشته آقای عطاردی را كه تحت عنوان "
فعاليت اسلامی ايرانيان " برای ما نگاشتهاند میآوريم . قسمت اول نوشته
ايشان را قبلا در بخش دوم اين كتاب نقل كرديم
فعاليتهای اسلامی ايرانيان
" حوادث يمن و فداكاری ايرانيان مسلمان آن سرزمين خود شاهد بزرگی
است كه اين ملت با آغوش باز اين دين مقدس را قبول كرد و در راه نشر
آن از هيچ گونه فداكاری خودداری نكرده است . كسانی كه مینويسند اسلام با
شمشير بر اين ملت تحميل شده يا تعصب نژادی و احساسات قومی آنها را
وادار به اين حرف میكند يا از سير اسلام در ميان نژاد ايرانی اطلاع ندارند
همه مورخين مینويسند كه دين اسلام با سرعتی شگفتانگيز در ايران پيشرفت
، و اين ملت بدون جنگ و جدال از آن استقبال كرد ، و در مدت بيست سال
تمام فلات ايران را از ساحل فرات تا رود جيحون و از كنارههای سند تا
كرانه درياچه خوارزم فرا گرفت . اگر در چند مورد با اعراب مسلمان جنگ
شد آن جنگ مربوط به دستهای از طبقات ممتازه و موبدان بود كه در نظر
داشتند با جلوگيری از نفوذ اسلام منافع خود را حفظ كنند
پس از اينكه تمام كشور پهناور ايران به تصرف مسلمين درآمد ، طولی
نكشيد كه اكثريت مردم اين كشور به استثنای كوههای مازندران و ديلمان دين
اسلام را پذيرفتند و فعاليت و كوشش اين مردم برای تبليغ اسلام و تحكيم
مبانی و قواعد شرع مقدس شروع گرديد .
در سه قرن اول اسلام كه ايران تحت
نفوذ خلفای اموی و بنیعباس اداره میشد ، ملت ايران در تشريح احكام دينی
،
ادبی ، قضائی ، سياسی ، و اجتماعی اسلام سعی بليغ كرد و امهات مسائل را
مطرح ساخت و آنها را روشن و مبوب نمود
با طلوع قرن چهارم هجری ، طبرستان و گيلان نيز به تصرف مسلمين درآمد ،
و در اين قرن مردم ايران استقلال سياسی به هم رسانيدند ، و سامانيان رشته
علاقه خود را با خلافت بغداد قطع كرده به طور استقلال در خراسان و نواحی
شرقی ايران سلطنت مستقل داشتند ، و از نظر فهم و درك مبانی دينی نيز
احتياج به مركز خلافت نبود
فعاليت اسلامی ايرانيان در هند
غزنويان نخستين افراد ايرانی هستند كه دين مقدس اسلام را از طريق سند
به هندوستان بردند . در زمان غزنويها ناحيه پنجاب در تصرف آنها بود و
لاهور كه يكی از شهرهای بزرگ اين ناحيه میباشد مركز حكومت غزنويان قرار
گرفت ، در زمان اين پادشاهان جماعتی از دانشمندان ايرانی به هند رفتند
كه از جمله آنها بيرونی دانشمند و حكيم معروف خراسانی است . اگر چه
حملات غزنويان بيشتر جنبه قتل و غارت داشت و به حقيقت و تبليغ اسلام
چندان اهميت نمیدادند ، ليكن برای شكستن سدهای سياسی و نظامی در شبه
قاره بسيار مؤثر بودند و راه را برای آيندگان باز كردند
غوريان
سلاطين غور اصلا از غور هرات هستند و نسب آنان به شنسب نامی میرسد
اين شنسب در زمان اميرالمؤمنين علی عليهالسلام مسلمان شد و فرمانداری
ناحيه غور از طرف آن حضرت به وی تفويض گرديد . مورخين مینويسند در
زمان بنیاميه كه اميرالمؤمنين را در منابر سب میكردند و حكام بنیاميه
مردم را وادار به اين عمل مینمودند . مردمان غورزير بار اين عمل نرفتند و
حكام غور و غرجستان نسبت به آن جناب اسائه ادب نكردند
اولين پادشاه مسلمان غوری كه به هندوستان لشكر كشيد و دهلی را فتح كرد
و آنجا را پايتخت قرار داد .
سلطان محمد سام غوری بود . از زمان اين
سلطان ( آغاز قرن هفتم ) كه دهلی پايتخت اسلامی شد و تا هنگامی كه
انگليس بر آن تسلط يافت پايتخت سلاطين مسلمان بود . غوريان در هند مصدر
خدمات مهمی شدند و در عصر آنان علما و دانشمندان زيادی از ايران به هند
رفتند و در آنجا متوطن شدند . در حقيقت تبليغات اسلامی در هند از زمان
غوريان شروع گرديد و مدارس و مساجد رونق پيدا كرد
يكی از علمای بزرگ ايران كه در اين زمان به هند رفت ، خواجه
معينالدين چشتی است . وی در هند بسيار خدمت كرده است و شاگردان زيادی
دارد كه هر كدام پس از وی در آن منطقه رياست دينی و مذهبی يافتند
مكتب خواجه معينالدين هنوز پس از گذشته صدها سال پابرجاست و قبرش در
" اجمير " بسيار مورد احترام و تجليل است