next page

fehrest page

back page

بخش دوم خدمات اسلام به ايران

موهبت يا فاجعه ؟ اظهار نظرها
نظام فكری و اعتقادی : اديان و مذاهب
آيين زردشتی
آيين مسيحی
آيين مانوی
آيين مزدكی
آيين بودايی
عقائد آريايی
ثنويت زردشتی
آتش و پرستش
نظام اجتماعی
نظام خانوادگی
نظام اخلاقی
كتابسوزی ايران و مصر كارنامه اسلام در ايران

موهبت يا فاجعه ؟

بحث ما در اين بخش و بخش بعد از آن درباره خدمات متقابل اسلام و ايران است ، يعنی خدماتی كه اسلام به ايران و ايرانی كرده است و خدماتی‏ كه متقابلا ايران و ايرانی به اسلام كرده اند
خدمتی كه يك كيش يا مسلك به يك ملت می‏تواند بكند چگونه و از چه‏ نوع است ؟ بديهی است كه به صورت بر آوردن يك نياز آنی نيست كه مثلا در يك جنگ نيرو به كمك آنها بفرستد ، يا در يك خشكسالی آذوقه وارد كند و يا يك كارخانه برای آنها تاسيس نمايد ، خيلی اساسی تر از اينها است . به اينست كه تحولی مفيد و ثمربخش در انديشه و روح آنها به وجود آورد ، طرز تفكر آنها را در جهت واقع بينی نو كند ، اخلاق و تربيت آنها را بهبود بخشد ، سنن و نظامات كهنه و دست و پاگير آنها را بر اندازد و به جای آنها سنن و نظاماتی زنده جايگزين سازد ، ايمانی و ايده ای عالی به‏ آنها الهام نمايد ، شور و هيجان كار و كوشش و دانش طلبی و نيكوكاری و از خود گذشتگی در آنها به وجود آورد . وقتی كه چنين شد بالطبع زندگی‏ اقتصادی آنها بهبود می‏يابد ، نيروی انسانيشان به كار می‏افتد ، استعدادهای‏ علمی ، فلسفی ، فنی ، هنری ، ادبی شان می‏شكفد و بالاخره در همه شئون‏ آنچيزی كه تمدن ناميده می‏شود تكامل صورت می‏گيرد
و اما خدمتی كه يك ملت به يك كيش و يا مسلك می‏كند به اينست كه در راه تبليغ و ترويج آن كيش ، و تدوين و اشاعه فرهنگ آن می‏كوشد ، به‏ توضيح و تفسير مفاهيم آن همت می‏گمارد ، به زبان آن خدمت می‏كند ، ملل‏ ديگر را با آن آشنا می‏سازد ، با جان و مال خود از آن دفاع می‏كند و در راهش سربازی و جانفشانی مينمايد و در همه زمينه ها خلوص نيت و از خود گذشتگی نشان‏ می‏دهد
بحث ما در اين بخش درباره قسمت اول يعنی خدمات اسلام به ايران است‏ و قسمت دوم يعنی خدمات ايران و ايرانيان به اسلام را در بخش سوم اين‏ كتاب متعرض خواهيم شد
اكنون با مقياسی كه به دست داديم بايد ببينيم آيا اسلام به ايران خدمت‏ كرد يا نه ؟ آيا اسلام ايران را آزاد كرد و روح تازه‏ای در پيكر ايرانی‏ دميد و تاريخ ايران را در مسير بهتری انداخت و سبب شد استعدادهای مردم‏ اين سرزمين بشكفد و ثمر بدهد ؟ يا بر عكس ايران را در اختناق فرو برد و استعدادها را راكد كرد و تاريخ ايران را در يك مسير انحرافی انداخت و تمدن ايرانی را ضايع و تباه ساخت ؟ آيا اسلام موجب شد كه ايرانيانی‏ عاليقدر در جهان علم و فلسفه و عرفان و هنر و صنعت و اخلاق ظهور كنند و بلند آوازه شوند و نامشان جهانگير گردد ؟ يا بر عكس مانع ظهور چنين‏ مردانی شد و اگر در جهان اسلام ايرانيانی اين چنين ظهور كرده اند نه از آن‏ جهت است كه اسلام زمينه مساعدی فراهم كرد ، اسلام هيچ تأثيری در ظهور چنين مردانی از ايران نداشته است ، ظهور مردانی نظير بوعلی و ابوريحان و خواجه نصيرالدين طوسی تنها و تنها مولود قريحه ايرانی و تمرد و عصيان‏ نسبت به اسلام بوده است ؟ بالاخره آيا اسلام برای ايران موهبت بود يا فاجعه ؟ آنچه قطعی و مسلم است اين است كه پس از ظهور اسلام و تشكيل حكومت‏ اسلامی و گرد آمدن ملل گوناگون در زير يك پرچم به نام پرچم اسلام تمدنی‏ عظيم و شكوهمند و بسيار كم نظير به وجود آمد كه جامعه شناسی و تاريخ آن‏ را به نام تمدن اسلامی می‏شناسد . در اين تمدن ملتهای گوناگون از آسيا و افريقا و حتی اروپا شركت داشتند و سهيم بودند ايرانيان جزء مللی هستند كه در اين تمدن شريك و سهيمند و به اتفاق همه صاحبنظران سهم عمده از آن‏ ايرانيان است
حقيقت مطلب چيست ؟ آيا همان طور كه نام آن حكايت می‏كند واقعا تمدن‏ اسلامی است يعنی واقعا اسلام عامل اصلی و محرك اساسی و به وجود آورنده‏ شرائط اين تمدن و فرهنگ بوده ، و روح حاكم بر آن ، روح اسلامی است ؟ يا علل و اسباب و موجبات و انگيزه‏های ديگری در كار بوده است و هر ملتی و از آن جمله ملت ايران به موجبی خاص و انگيزه‏ای كه تنها با سابقه تاريخی‏ او مربوط است سهم خود را ايفا كرده است ؟ بررسی اين بحث تاريخی و اجتماعی و دينی مستلزم اينست كه تاريخ ايران‏ مقارن ظهور اسلام را ورق بزنيم و نظامات فكری ، اعتقادی ، اجتماعی ، سياسی ، خانوادگی ، اخلاقی آن عهد را تحقيق و بررسی كنيم و با آنچه اسلام‏ در اين زمينه‏ها آورد و به ايران داد مقايسه كنيم تا بتوانيم به نتيجه‏ گيری صحيح نائل آييم
خوشبختانه تاريخ اسلام و همچنين تاريخ ايران مقارن ظهور اسلام روشن است‏ ، به سهولت می‏توان حقيقت را دريافت و چنانكه می‏دانيم در نيم قرن اخير درباره اين مطلب زياد بحث می‏شود ، نخستين بار اروپاييان اين مساله را طرح كرده‏اند ، قبلا مردم ايران مانند همه مردم ديگر جهان عادت نداشتند درباره اينگونه مسائل بينديشند ، ولی امروزه درباره اينگونه مطالب بسيار بحث می‏شود اما متاسفانه عصر ما و لااقل كشور ما هنوز مرحله " تبليغ " را طی می‏كند و كمتر به " تحقيق " می‏پردازد افرادی طوطی وار از نعمت‏ اسلام برای ايران دم می‏زنند و افرادی ديگر نيز به همين منوال نقطه مقابل‏ آنرا طرح می‏كنند و نفوذ اسلام را به ايران يك فاجعه برای ايران تلقی‏ می‏كنند در حال حاضر روزی نيست كه روزنامه‏ای يا مجله‏ای يا كتابی در اين‏ موضوع قلمفرسايی نكند ، يا در راديو و تلويزيون سخنی در اين باره گفته‏ نشود بالاتر اينكه كتابهای تاريخی و جغرافيايی دبستانها و دبيرستانها نيز از تلقين يك سلسله مطالب در اين زمينه خودداری نمی‏كنند
ما علاقه‏منديم بدون تعصب و جانبداری ، و در كمال بيطرفی ، اين موضوع را رسيدگی كنيم ، معتقديم زمينه تحقيق در اين مبحث خيلی آماده است‏ خوشبختانه گروهی از محققان اروپايی و تنی چند از ايرانيان تا حدودی در اين مسئله تحقيق كرده‏اند و ما در سخنان خود به گفته‏های آنان بسيار استناد خواهيم كرد

اظهار نظرها

برای اينكه نمونه‏ای از عقائد مختلفی كه در اين زمينه ابراز می‏شود به‏ دست داده باشيم ، چند نمونه را ذكر می‏كنيم
آقای تقی زاده در خطابه " تحولات اجتماعی و مدنی ايران در گذشته " به‏ نقل آقای دكتر معين در كتاب " مزديسنا و ادب پارسی " ( 1 ) چنين‏ می‏گويد : اسلام . . . آيينی نو ، دارای محاسن و اصول و قوانين منظم آورد ، و انتشار اسلام در ايران روح تازه و ايمان قوی‏تر دميد كه دو مايه مطلوب نيز بر اثر آن به اين ديار آمد : يكی زبان بسيار غنی و پر مايه و وسيع يعنی‏ عربی بود . . . اين زبان وقتی كه به ايران آمد و به تدريج با زبان لطيف‏ و نغز و دلكش آريايی و تمدن ايرانی ممزوج و تركيب شد و جوش كامل خورد و بوسيله سخنوران بزرگ ايرانی قرون چهارم و پنجم و ششم و چند نفر بعد از آن سكه فصاحت كم نظير خورد ، برای ما زبانی به وجود آورد كه لايق بيان‏ همه مطالب گرديد و نماينده درخشان آن سعدی و حافظ و ناصر خسرو و امثال‏ آن هستند . . . ديگری علوم و معارف و تمدن بسيار عالی پرمايه‏ای بود كه‏ به وسيله ترجمه‏های كتب يونانی و سريانی و هندی به زبان عربی در مشرق‏ اسلامی و قلمرو خلافت شرقيه از اواسط قرن دوم تا اواخر قرن سوم بين مسلمين‏ آشنا به زبان عربی و بالخصوص ايرانيان انتشار يافت . . . از اقيانوس‏ بيكران علوم و فنون و آداب حكمت يونانی نسبه كم كتابی كه در قرن دوم‏ موجود بود ماند كه مسلمين ترجمه نكردند . . .

پاورقی : ( 1 ) چاپ دوم . صفحه . 16

بر اثر آن ترجمه‏های عربی از يونانی ، علم و حكمت و همه فنون چنان در ممالك‏ اسلامی و مخصوصا در ايران رواج يافت كه هزاران عالم نامدار مانند ابن‏ سينا و فارابی و بيرونی و محمد بن زكريای رازی و غير هم باده هزاران‏ تأليف مهم ( البته 99 درصد به عربی ) به ظهور آمدند و تمدن بسيار درخشان‏ اسلامی قرون 2 تا 7 اسلام كه شايد پس از يونان و روم بزرگترين و عاليترين‏ تمدن دنيا باشد به وجود آمد . .
آقای تقی زاده در اين گفتار خود همين قدر می‏گويند اسلام به ايران روح‏ تازه داد ، درباره اين مطلب بحثی نمی‏كنند كه اسلام از ايران چه چيز را گرفت و چه چيز به او داد كه در نتيجه ايران روح تازه يافت ما سعی‏ می‏كنيم انشاء الله در اين كتاب تا حدودی اين مطلب را روشن كنيم . ايشان‏ فقط اشاره می‏گويند " اصول عدالت و قوانين منظم آورد " كه البته اينها قسمتی است از آنچه اسلام آورده و داده است ايشان در سخن خود صريحا ادعا می‏كنند كه اين اسلام بود كه زمينه را برای شكفتن استعدادهای ادبی و حكمت‏ عملی از قبيل سعدی و حافظ و ناصر خسرو برای شكفتن استعدادهای فلسفی وطبی‏ و رياضی از قبيل ابن سينا و فارابی و رازی و بيرونی فراهم كرد
آقای زين العابدين رهنما در مقدمه ترجمه و تفسير قرآن ( 1 ) چنين‏ می‏نويسد : ظهور دين اسلام در عربستان يكی از بزرگترين انقلابهای تاريخ بشری بود .
. در اول سده هفتم مسيحی شروع شد و به تدريج در مدت كوتاهی تمام شبه‏ جزيره عربستان را فرا گرفت ، پس از آن به كشورهای مجاور هم كه دارای‏ برجسته ترين تمدن و فرهنگ آن عصر بودند رو آورد .

پاورقی : ( 1 ) صفحه . 75

تغييرات و تحولات‏ شگرف و بسيار ژرفی كه در مردم و جامعه آن كشورها به نام اصول مذهبی به‏ وجود آورد از شگفتيهای پر از رمز حيات بشری است كه بسياری وابستگيهای بيهوده زندگی را از ميان برد و بسياری از بستگيهای جديد را كه از هر زنجير پولادين محكمتر بود در دل و فكر مردم آفريد اين انقلاب به نام تمدن جديد نه تنها عربستان مرده و صحرای بی آب و علف ساكت و بی سر و صدايی را كه مردمش بجز انگشت‏ شماری ناشناس بودند به عربستان پر سر و صدايی كه هزاران فرد آن به نامها و عناوين و برجستگيهای اخلاقی شناخته شدند تبديل كرد ، بلكه فلسفه ها و انديشه های نوينی برای شان آورد ، اگر چه پاره ای از ريشه های آن از تمدن‏ دو كشور بزرگ مجاور آن ( ايران و روم ) آبياری شده بود ، معذلك برای آن‏ دو كشور هم بسيار تازگی داشت ، به منزله دروس نو آسمانی و فلسفه هايی‏ از عدالت خواهی و پرهيزگاری عليه ستمگری و بيداد بود كه مانند آبهای‏ خنك و گوارائی در دل تشنه افراد آن و در مغز متفكر جويندگان آنها جايگزين گرديد . اين غلبه فكری بنام ( كذا ) كاری بزرگ اسلام بر اجتماعات و مردم آن دو كشور بزرگ و رسوخ تعليمات دادخواهی در مردم‏ ستمديده آنها كه راه شان از خلق بريده شده و فقط به سوی خالق بازمانده‏ بود ، تنها به عنوان پيروزی پابرهنه ها بر چكمه پوشها و غلبه سلاح كهنه بر سلاح نو ، يا غلبه بی سلاحها بر سلاحداران نبود ، بلكه چنانكه گفتيم غلبه‏ انديشه نو و دادخواهی گروه مظلومان بر جمعيت ظالمان ، و پيروزی‏ ستمديدگان بر ستمگران بود اين فكر و احساس در مردم آن كشورها چنان رسوخی‏ كرد كه برای برانداختن حكومتهای خودشان با پرچمداران آيين اسلامی هم آواز و همفكر شدند و آثار اين غلبه معنوی امروز هم كه يكهزار و چند صد سال از آن ظهور و پيدايش ميگذرد در خانه يكايك افراد ملتهای ايمان آورده‏ برقرار است ، در صورتی كه از پيروزی جنگی و جنگاوران فاتح آقای دكتر عبدالحسين زرين كوب ، در كتاب كارنامه اسلام ( 1 ) در بحث‏ از علل تمدن عظيم و با شكوه اسلامی ، می‏گويد : . . . آنچه اين مايه ترقيات علمی و پيشرفتهای مادی را برای مسلمين‏ ميسر ساخت در حقيقت همان اسلام بود كه با تشويق مسلمين به علم و ترويج‏ نشاط حياتی ، روح معاضدت و تسامح را جانشين تعصبات دنيای باستانی كرد ، و در مقابل رهبانيت كليسا كه ترك و انزوا را توصيه می‏كرد ، با توصيه‏ مسلمين به " راه وسط " توسعه و تكامل صنعت و علم انسانی را تسهيل كرد . در دنيايی كه اسلام به آن وارد شد ، اين روح تساهل و اعتدال در حال زوال‏ بود . از دو نيروی بزرگ آن روز دنيا ( بيزانس و ايران ) بيزانس در اثر تعصبات مسيحی كه روز بروز در آن بيشتر غرق می‏شد هر روز علاقه خود را بيش‏ از پيش با علم و فلسفه قطع می‏كرد ، تعطيل فعاليت فلاسفه به وسيله ژوستی‏ نيان اعلام قطع ارتباط قريب الوقوع بود بين دنيای روم با تمدن و علم .

پاورقی : ( 1 ) صفحه . 13

در ايران هم اظهار علاقه خسرو انوشيروان به معرفت و فكر ، يك دولت مستعجل‏ بود ، و باز تعصباتی كه بر زويه طبيب در مقدمه كليله و دمنه به آن اشارت دارد هر نوع احياء معرفت را در اين سرزمين غير ممكن كرد
در چنين دنيائی كه اسير تعصبات دينی و قومی بود اسلام نفخه تازه‏ای دميد ، چنانكه با ايجاد دارالاسلام كه مركز واقعی آن قرآن بود نه شام و نه عراق‏ تعصبات قومی و نژادی را با يك نوع جهان وطنی چاره كرد ، در مقابل‏ تعصبات دينی نصاری و مجوس ، تسامح و تعاهد با اهل كتاب را توصيه كرد و علاقه به علم و حيات را . و ثمره اين درخت شگرف ، كه نه شرقی بود و نه‏ غربی ، بعد از بسط فتوحات اسلامی حاصل شد
از نظر آقای دكتر زرين كوب ، اسلام به دنيايی پا گذاشت كه در حال ركود و جمود بود ، اسلام با تعليمات مبنی بر جستجوی علم و ترك تعصبات قومی و مذهبی و اعلام امكان همزيستی با اهل كتاب غلها و زنجيرهايی كه به تعبير خود قرآن به دست و پا و گردن مردم جهان آن روز بسته شده بود پاره كرد و زمينه رشد يك تمدن عظيم و وسيع را فراهم ساخت
پروفسور ارنست كونل آلمانی ، استاد هنر اسلامی در دانشگاه برلين ، در سالهای 1964 - 1935 در مقدمه كتاب هنر اسلامی می‏گويد
اشتراك در معتقدات دينی در اينجا تأثيری قويتر از آنچه در دنيای‏ مسيحيت وجود دارد بر فعاليتهای فرهنگی ملل مختلف داشته است . اشتراك‏ در مذهب باعث شده تا بر روی اختلافات نژادی و سنن باستانی ملتها " پل‏ " بسته و از فراز آن نه تنها علائق معنوی بلكه حتی آداب و رسوم كشورهای‏ گوناگون را به طرز حيرت انگيزی در جهت روشن و مشخصی هدايت نمايد ، چيزی كه بيش از همه در اين فعل و انفعال جهت ايجاد وحدت و پاسخ به‏ جميع مسائل زندگی قاطعيت داشت ، قرآن بود . انتشار قرآن به زبان اصلی و فرمانروايی مطلق خط عربی ، پيوندی به وجود آورد كه تمام دنيای اسلام را به هم مربوط ساخت و عامل مهمی در خلق هر نوع اثر هنری گرديد ، تباين در هنر دينی و غير دينی آنطور كه‏ دنيای غرب می‏شناسد در اينجا به كلی از بين رفته است . البته عبادتگاهها به علت احتياجات عملی ، شكل معماری خاصی پيدا كرده اند ولی تزيين آنها درست مطابق قواعدی بوده كه در مورد ابنيه غير دينی هم رعايت شده است ( 1 )
ايضا می‏گويد : آنچه در اينجا كمال اهميت را دارد اينست كه با وجود برخوردهای شديد سياسی در قرون وسطی ، بين تمام كشورهای اسلامی روابطی وجود داشت كه نه‏ تنها معاملات تجاری را رونق می‏داد ، بلكه امكان توسعه و تبادل پيشرفتهای‏ فرهنگی را نيز ميسر می‏ساخت . سفرنامه‏های جهانگردان و جغرافيدانان بزرگ‏ عرب حاكی از آن است كه چگونه مردم يك كشور از مزايای كشورهای ديگر مطلع بوده اند . بنابراين جای هيچگونه تعجبی نيست اگر می‏بينيم كه‏ كشفيات تكنيكی جديد و پيشرفتهای هنری با سرعت به همه جا راه پيدا كند
هر كس در مكتب جهان بينی غربی تعليم ديده است بايد پيش خود مجسم كند كه در دنيای اسلام شرائط اوليه ديگری حكمفرما بود و اين شرائط بيش از هر چيز در خلق آثار هنری مؤثر بود ( 2 )
آنچه اين دانشمند می‏گويد اگر چه مخصوص ايران نيست ، و شامل تمام‏ قلمرو اسلامی می شود ولی به هر حال شامل ايران هم هست نكته جالب در بيان‏ اين دانشمند اينست كه می‏گويد مسلمانان از نژادهای مختلف بر روی‏ اختلافاتنژادی خود پل بسته بودند ، يعنی اسلام برای اولين بار توانست كليتی و وحدتی سياسی و اجتماعی بر اساس عقيده و مرام و مسلك به وجود آورد ، و همين جهت تسهيلات زيادی از لحاظ ايجاد تمدنی عظيم و وسيع به وجود آورد
از اينگونه اظهار نظرها فراوان می‏توان يافت
نقطه مقابل اينگونه اظهار نظرها ، يك سلسله اظهار نظرهای ديگر است كه‏ آنها نيز بايد مورد توجه واقع شود .

پاورقی : ( 1 ) هنر اسلامی ، ترجمه مهندس هوشنگ طاهری ، صفحه . 6 ( 2 ) همان كتاب ، صفحه . 8

طبق آن اظهار نظرها هجوم اعراب‏ مسلمان به ايران و غلبه آنها بر ايرانيان برای ايران فاجعه بوده است‏ نظير فاجعه حمله اسكندر و حمله مغول . همانطور كه حمله اسكندر و حمله‏ مغول و مخصوصا حمله مغول شيرازه يك تمدن بزرگ را از هم پاشيد ، حمله‏ اعراب مسلمان نيز مدنيتی را مضمحل ساخت و اگر مردم ايران بعد از اسلام ، خصوصا در قرنهای سوم و چهارم و پنجم و ششم هجری در خط علم و فرهنگ‏ افتادند ناشی از خصيصه نژادی و سابقه فرهنگی قبل از اسلام آنها بود و در حقيقت نوعی بازگشت به دوره قبل از اسلام بود و اسلام تنها كاری كه كرد اين بود كه در حدود دو قرن وقفه‏ای در اين سير علمی و فرهنگی ايجاد كرد ، پس از دو قرن كه ايران استقلال سياسی يافت و از تحت سلطه و نفوذ عرب‏ خارج شد و شخصيت پيشين خود را باز يافت دو مرتبه راه گذشته خويش را ادامه داد و بدينگونه استمرار فرهنگی ايران ادامه يافت
البته در ميان محققان ايرانی و غير ايرانی كسی را نمی توان يافت كه‏ اينگونه اظهار نظر نمايد ، اينگونه اظهار نظرها همواره از طرف كسانی‏ صورت می‏گيرد كه گفتارشان آب و رنگ تبليغ دارد و اهميتی كه دارد در اينست كه اخيرا زياد تكرار می‏شود و غالبا توأم است با تعبيرات ادبی و تحريك آميز
آقای فريدون آدميت در كتاب امير كبير و ايران ( 1 ) می‏گويد : دين اسلام برای ايجاد مركزيت ، در يك جامعه ابتدايی مثل عربستان كاملا ضروری بود ، به همين دليل هم ظهور كرد ، اين مذهب كه‏ معجونی بود از افكار و اديان سابق آن شبه جزيره و حاوی تعاليم دو پهلو و كشدار ، پس از ورود به ايران يك انحراف ناگهانی در سير اجتماعی اين‏ كشور وارد آورد ، و به همان اندازه كه برای يك اجتماع ابتدائی مثل‏ عربستان مفيد واقع گرديد ، منشا آثار شوم و مخربی در ايران گشت ، ايرانيان نيز به نوبه خود بيكار ننشستند و مدت بهت و حيرت و زمان‏ تماشای آنان كم طول كشيد و از هر طرف نغمه های مخالف ساز نموده غالبا طريقه و مشی خود را با آيات ناسخ و منسوخ قرآن مدلل می‏كردند

پاورقی : ( 1 ) جلد اول ، صفحه 75 - . 74

. . . ولی رفته رفته در نتيجه انتشار و رسوخ آن قسمت از تعاليم اسلام‏ كه دنيا را جيفه ای فانی و زندان مومن می‏دانست و رواج فلسفه هندی با آن‏ اصول منفی و فناء فی اللهی ، ملت ايران به يك بيعلاقگی به زندگانی مادی‏ خو گر شد كه تسلی بخش انديشه چاره جوی او بود بدين ترتيب می‏بينيم كه‏ تعاليم اسلام مثل گناه شمردن جمع ثروت و مال ، تحريم صنايع مستظرفه ، روزی را مقسوم و سرنوشت بشر را مقدر و محتوم شمردن و متوسل به قضا و قدر شدن ، با فلسفه اشراق و اصول تصوف كه در بدو امر بصورت يك مقاومت‏ منفی از طرف مخالفين اسلام جلوه گر شده بود در هم آميخت . اعتقاد به‏ فلسفه تقدير در ايران رواج بسيار گرفت و در نتيجه آن حيات مادی ايران‏ به پريشانی و ويرانی گراييد قطع علائق دنيوی ، تنبلی ، ويرانه نشينی ، خراباتيگری ، گدايی و دريوزگی همه از نتايجی بود كه درست يا نادرست از مذهب اسلام گرفتند ، اين تعاليم در ايران رونق يافته مقدمه يك انحطاط اجتماعی را فراهم می‏نمود
اين نويسنده از طرفی می‏گويد دين اسلام برای ايجاد مركزيت در يك جامعه ابتدائی مثل عربستان كاملا ضروری بود و از طرف‏ ديگر تنبلی ، ويرانه نشينی ، خراباتيگری ، گدايی و دريوزگی را محصول‏ تعاليم اسلامی می‏داند ، چطور ممكن است كه تعليماتی اينچنين قادر باشد حتی‏ جامعه‏ای مثل عربستان آن روز را مركزيت و وحدت و قدرت بدهد ؟ ثانيا اگر چنان بود بايد ملل اسلامی ، از ابتدای نفوذ اسلام در ميان آنها ، دچار رخوت و سستی و انحطاط می‏شدند ، در كار زندگی بعنوان اينكه دنيا جيفه‏ است لاقيد می‏گشتند و دست روی دست گذاشته همه چيز را حواله به تقدير می‏كردند و خود خراباتی می‏شدند ، و حال آنكه طبق گواه قطعی تاريخ با ظهور اسلام در مردم منطقه‏ای وسيع از شمال افريقا تا شرق آسيا حيات و جنبش و نهضتی عظيم و وسيع پديد آمد ، و تمدنی كم نظير پايه گذاری شد و تا شش‏ قرن ادامه يافت ، و پس از آن ركود و جمود و روح خراباتيگری بر مردم اين‏ منطقه مسلط گشت
اين نويسنده دانسته يا ندانسته مبارزه اخلاقی اسلام را با پولپرستی و اينكه نبايد هدف زندگی تحصيل در آمد و انباشتن ثروت باشد ، به حساب‏ گناه شمردن كار و فعاليت و كسب و صنعت و توليد ثروت ، هر چند به‏ منظور خدمت و توسعه زندگی اجتماعی باشد ( كه اكيدا مورد تشويق و توصيه‏ اسلام است ) می‏گذارد و ميان زهد و تقوا به مفهوم بودايی و مسيحی كه هر يك از عبادات و فعاليت را به يك دنيای جداگانه مربوط می‏داند و زهد و تقوای اسلامی كه عبارت است از علو نظر و پاكی و طهارت نفس فرق نمی‏نهد و يا نمی خواهد فرق نهد
از همه عجيبتر پيش كشيدن بحث قضا و قدر است كه به پيروی از اروپاييان آن را عامل انحطاط مسلمين می‏شمارد بهتر اين بود لااقل اين بحث‏ را به كسانی كه تخصصی دارند واگذار می‏كرد . ابن بنده در رساله " انسان و سرنوشت " به اندازه لازم درباره قضا و قدر به مفهوم اسلامی آن و تاثير و يا عدم تاثير آن در انحطاط مسلمين بحث كرده است و آن رساله چاپ شده و در كتابهای درسی دبستانی و دبيرستانی كم و بيش همين طرز تفكر تبليغ‏ می‏شود . كمتر كتاب كلاسيك را می‏توان يافت كه وارد اين بحث شده باشد و اين طرز تفكر را تبليغ نكرده باشد . ما نمونه ای از يك كتاب دبيرستانی‏ نقل و به همان اكتفا می‏كنيم . در جغرافيای سال دوم دبيرستان ، تحت عنوان‏ جغرافيای انسانی ايران می‏نويسد : تأسيس و ايجاد دانشكده پزشكی گندی شاپور ( در خوزستان ) در زمان‏ ساسانيان نمودار توجه عميق ايرانيان به مسائل علمی بوده بطور قطع كتب و رسالات پر ارزشی در آن زمان به وسيله ايرانيان تدوين گرديده است كه‏ متأسفانه بر اثر حملات بيگانگان از بين رفته و اكنون فقط اسامی بعضی از آنها به يادگار مانده است . تسلط عرب بر ايران در حيات علمی و ادبی ما تأثير عميقی داشته است ، زيرا از يك سو قسمت اعظم آثار علمی و ادبی و هنری ما را محو و نابود ساخت و از سوی ديگر مهاجمان زبان و خط خود را آنچنان بر ما تحميل كردند كه بسياری از دانشمندان ايرانی مانند ابن مقفع‏ ، محمد زكريای رازی ، ابو علی سينا ، ابوريحان بيرونی ، ابونصر فارابی ، امام محمد غزالی ، و حكيم عمر خيام نيشابوری آثار علمی و ادبی فراوانی به‏ زبان عربی منتشر ساختند . از قرن سوم هجری كه بر اثر مجاهدات و مبارزات‏ دليرانه مردم ايران ، كشور ما استقلال خود را باز يافت ، زبان كنونی‏ اعتبار فراوانی گرفت و گويندگان و نويسندگان سخن پرداز نامی همچون رودكی‏ ، فردوسی ، خيام ، مسعود سعد سلمان ، مولوی ، سعدی ، حافظ و صدها شاعر و نويسنده نغز گفتار وطن ما سر چشمه فياضی برای ادبيات جهان به وجود آوردند
بنا بر نوشته اين كتاب ، در ايران قبل از اسلام ، علوم و هنر و ادبيات‏ رونق فراوانی داشته است و تسلط اعراب مسلمان در حيات معنوی ايران تأثير منفی داشته است و اعراب زبان و خط خود را آنچنان بر ايران تحميل كردند كه حتی امثال بوعلی سينا و غزالی پس از چهارصد سال و پانصد سال بعد از اين حمله و دويست سال و سيصد سال پس از استقلال ايران باز هم مجبور بودند به زبان عربی آثار خود را تأليف كنند . و فقط از زمانی به نظم و نثر پارسی پرداختند كه از اسارت عرب نجات يافتند و زبان فارسی عكس‏ العملی بود در مقابل هجوم اسلامی و مسلمانی . ما قبلا درباره افسانه تحميل‏ زبان عربی به ايران و اين تبليغ مغرضانه كه احيای زبان فارسی يك عكس‏ العمل ايرانی بود در مقابل اسلام بحث كرده ايم و درباره افسانه محو آثار علمی ايران به وسيله اعراب مسلمان و بالخصوص درباره ماهيت و هويت‏ دانشكده جندی شاهپور بعدا در همين كتاب و يا در يك رساله جداگانه بحث‏ خواهيم كرد
برخی پا را از اين فراتر نهاده و ورود اسلام را به ايران مساوی با يك‏ فلاكت و بدبختی دائم دانسته و تمام خصائص سوء اخلاقی امروز ايرانيان را مولود هجوم اعراب به ايران و نفوذ اسلام در ميان ايرانيان معرفی می‏كنند
برای نمونه ، قسمتی از يك مقاله ، در مجله فردوسی ، شماره 787 مورخه 3 آبان 45 را ذكر می‏كنيم ، نويسنده در اين مقاله خواسته است به كتاب غرب‏ زدگی جلال آل احمد پاسخ بگويد . آل احمد مدعی است فساد اين نسل مولود خود باختگی اين نسل در برابر غرب و ماشينيسم است . آل احمد غربزده را اينطور توصيف می‏كند : آدم غربزده هرهری مذهب است ، به هيچ چيز اعتقاد ندارد ، اما به هيچ‏ چيز هم بی اعتقاد نيست ، يك آدم اسقاطی است ، نان به نرخ روز خور و همه چيز برايش علی السويه است . خودش باشد و خرش از پل بگذرد ديگر بود و نبود پل هيچ است . نه ايمانی دارد نه مسلكی ، نه مرامی ، نه‏ اعتقادی به خدا يا به بشريت . نه در بند تحول اجتماعی است و نه حتی‏ سال است كه ما آنچنان آدمهايی داريم كه همه‏شان تقيه می‏كنند ، به ديگران‏ اطمينان ندارند و چون سوء ظنی هستند هيچگاه دلشان را باز نمی‏كنند و هيچوقت از آنها فريادی يا اعتراضی يا امائی و يا چون و چرائی نمی شنوی‏ " . همين مجله در دنباله اين مقاله در شماره بعد می‏نويسد : در هزار و اندی سال پس از حمله اعراب به اين سرزمين معيارهای اخلاقی ، روحی و ملی ما دگرگون شده است ، كيفيت جنگاوری حريف بودن و هجوم آوری‏ ما به زبونی ، نان به نرخ روز خوری و ناجنسی و تذبذب بدل شد و از اين‏ تغيير چه جرثومه‏های ديگر كه به جانمان حمله می‏آورد
و ايضا همين مجله در شماره 23 اردی بهشت ماه 47 تحت عنوان " سمبوليسم در شعر " می‏نويسد : می‏دانيم حمله تازيان به ايران برای مردم مرز و بوم ما بسيار گران تمام‏ شد ، و در تصادم دو تمدن ايران و تازيان مردم ما از پای در آمدند و شكست‏ سياسی به شكست معنوی انجاميد . تازيان تمدن ايران را استهزا می‏كردند و ايرانيان را موالی يعنی بندگان می‏خواندند . جشنهای ايرانی موقوف شد ، باده كه ايرانيان پس از ناهار و شام می‏نوشيدند عمل شيطانی و حرام خوانده‏ شد ، شعله‏های آتشكده‏های مرز و بوم ما خاموشی گرفت ، اما بزودی مردم‏ ايران به مقاومتهای جدی دست زدند و ملت ايران از خاكستر تيره بختی و شكست چون مرغ آتش برخاست و شعله‏های آتش نبوغ ايرانی از آتشكده جان‏ دانشورانی چون ابوريحان بيرونی ، فردوسی ، خيام ، عبدالله بن مقفع ، رودكی ، دقيقی ، زكريای رازی ، بيهقی زبانه كشيد ، كابوس به پايان آمد
سرجان ملكم انگليسی در تاريخ ايران می‏نويسد : پيروان پيغمبر عربی از پايداری و لجاجی كه ايرانيان در دفاع از ملك و مذهب خويش نمودند چنان در خشم بودند كه چون دست يافتند هر چيز را كه‏ موجب تقويت مليت دانستند عرضه تخريب و هلاك ساختند . شهرها با خاك‏ يكسان و آتشكده‏ها با آتش سوخته شد و مؤبدان را كه مأمور مواظبت امور و مباشرت خدمات معبدها و هيكلها بودند از دم‏ تيغ گذراندند و كتب فضلای ملت اعم از آنكه در مطلق علوم نوشته شده بود يا در تاريخ و مسائل مذهبی با كسانی كه اينگونه كتابها در تصرف ايشان‏ بود در معرض تلف آوردند ، عرب متعصب به جز قرآن در آن ايام نه كتابی‏ می‏دانست و نه می‏خواست بداند . موبدان را مجوس و ساحر می‏دانستند و كتب‏ ايشان را كتب سحر می‏ناميدند . از حال كتب يونان و روم می‏توان قياس كرد كه كتب مملكتی مثل ايران چقدر از آن طوفان باقی خواهد ماند ( 1 )
آنچه اين به اصطلاح مورخ می‏گويد خيلی تازگی دارد ، زيرا در هيچ سند و مدرك تاريخی يافت نمی‏شود ، ناچار بايد فرض كنيم كه اين مورخ به سند و مدركی دست يافته كه چشم هيچ حلالزاده‏ای آن را نديده و دست احدی به آن‏ نرسيده و مصلحت هم نبوده است كه آن سند و مدرك افشا شود . آری ناچاريم‏ چنين فرض كنيم زيرا اگر چنين فرض نكنيم ناچاريم خدای ناخواسته در حسن‏ نيت و كمال صداقت و نهايت راستگويی اين مورخ عظيم الشأن كه البته هيچ‏ مأموريتی از طرف وزارت امور خارجه انگلستان برای تأليف اين كتاب‏ نداشته است اندكی ترديد روا داريم و چنين چيزی چگونه ممكن است ؟ آنچه اين مورخ در اسناد و مدارك غير مرئی كه جز در آرشيو وزارت امور خارجه انگلستان پيدا نخواهد شد ، يافته است اينست كه اولا بر خلاف گفته‏ همه مورخين ، ايرانيان در دفاع از ملك و مذهب خويش پايداری و لجاج‏ می‏نمودند و با آن همه پايداريها و لجاجها و با آن جمعيت فراوان كه بالغ‏ بر صد و چهل ميليون در آن عصر تخمين زده شده است و با آن همه ساز و برگها از يك جمعيت چهل پنجاه هزار نفری عرب پا برهنه كه از لحاظ عدد كمتر از يك دهم سربازان تحت السلاح ايران بودند و از لحاظ ساز و برگ‏ جنگی طرف مقايسه نبودند و به فنون جنگی آنروز نيز چندان وارد نبودند ، شكست خوردند ، پس قطعا اين شكست را طبق‏ اظهارات اين نويسنده بايد به حساب پفيوزی ملت ايران گذاشت نه به‏ حساب نارضايی آنها از حكومت و آيين و نظامات داخلی خود و نه به حساب‏ جاذبه آيين و ايدئولوژی جديد به نام اسلام

پاورقی : ( 1 ) به نقل كتاب مزديسنا و ادب فارسی ، صفحه . 13

ثانيا شهرهای ايران به وسيله اعراب مسلمان با خاك يكسان شده است
اين شهرها در كجا بوده و چه نامی داشته است و در كدام كتاب تاريخ نام‏ آنها برده شده است ؟ جوابش را خود سرجان ملكم بايد بدهد
ثالثا موبدان و مباشران معبدها از دم تيغ گذرانده شده‏اند و آتشكده‏ها با آتش سوخته شده است ، اما اينكه مورخينی مانند مسعودی و مقدسی و غير آنان نوشته اند كه تا زمان آنها ( در حدود قرن چهارم ) هنوز آتشكده‏ها باقی و پا بر جا بوده است و حتی امرای مسلمان ضمن پيمان عهد متعهد می‏شدند كه معابد اهل كتاب و از آن جمله مجوس را حفظ كنند ، مطلبی است‏ كه آقای سرجان ملكم نمی‏خواهد بحثی در آن باره بكند
رابعا كتابهای علمی و مذهبی ايران و كسانی كه اين كتابها در تصرفشان‏ بوده است يكجا در معرض تلف واقع شده‏اند
ما بعدا تحت عنوان كتابسوزی در اين باره مفصلا بحث خواهيم كرد
خامسا اعراب مسلمان موبدان را ساحر و كتب مجوس را كتاب سحر می‏ناميدند اين نيز مطلبی است كه برای اولين بار از زبان اين مورخ بی‏ غرض بايد شنيده شود
اين بود دو نظر متضادی كه درباره اسلام و ايران اظهار می‏شود اكنون ما كدام نظر را بپذيريم ؟ آيا آن نظر را بپذيريم كه مدعی است ايران و غير ايران در جاهليت عميقی فرو رفته بود ، افكار و عقايد به پستی گراييده‏ بود ، حكومتها فاسد گشته بود ، نظامات اجتماعی فاسد ، ستم فراوان ، توده‏ها ناراضی ، و جهان نيازمند به يك تحول و نوسازی بود ، اسلام آمد و اين رسالت را انجام‏ داد ، معيارها را دگرگون ساخت ، بندها را پاره كرد و خوابها را از كله‏ها پرانيد و روحی تازه به پيكر نيمه جان ملتها و از آن جمله ملت ايران دميد و يا اين نظر را كه می‏گويد همه چيز داشتيم اسلام آمد و همه را از ما گرفت‏
خوشبختانه همان طور كه قبلا گفتيم تاريخ جهان و ايران مقارن ظهور اسلام‏ روشن است مطالعه مختصری در تاريخ ، وضع را روشن می‏كند . كافی است‏ ببينيم كه ايران قبل از اسلام از لحاظ نظام فكری و اعتقادی چه افكار و معتقداتی داشته است و ارزش آن معتقدات چيست ؟ نظامات اجتماعی ، خانوادگی ، اخلاقی ، سياسی آنروز ايران چه نظاماتی بوده است ، سپس آنها را با نظامات فكری ، اجتماعی ، سياسی ، خانوادگی ، اخلاقی اسلام با توجه‏ به متن تاريخ مقايسه و نتيجه گيری كنيم . سخن خود را از نظامات فكری و اعتقادی ايران آغاز می‏نمائيم :

نظام فكری و اعتقادی

مقصود ، بيان افكار و عقائد مذهبی عامه مردم ايران در دوره مقارن ظهور اسلام است . ما فعلا در افكار و عقائد فلسفی آن عصر در ايران بحثی نداريم‏ كه آيا اولا يك مكتب فلسفی مجزا از عقائد دينی و مذهبی در ايران ساسانی‏ وجود داشته است يا نه ؟ و به فرض وجود ، چه نوع مكتبی بوده است ؟ زيرا بر فرض بگوييم مكتب يا مكاتبی فلسفی وجود داشته است و فلاسفه‏ای به‏ مفهوم واقعی كلمه در آن عصر وجود داشته‏اند ، در روحيه عامه مردم تأثيری‏ نداشته است . و ما برای اينكه افكار و عقائد عامه را بررسی كنيم بايد مذاهب و اديان آن عصر را بررسی نماييم
اسلام بدون شك يك نظام فكری و اعتقادی جديد به ايران داد . و همان طور كه قبلا ذكر كرديم مردم ايران بشكل بيسابقه‏ای نظامات فكری و اعتقادی اسلام‏ را پذيرفتند و افكار و معتقدات پيشين خود را دور ريختند . و اين پذيرش‏ دفعی و فوری نبود ، تدريجی بود . و مخصوصا بيشتر در دوره استقلال و قدرت ايرانيان در مقابل اعراب صورت گرفت
اين بحث از اين جهت دلكش است كه از طرفی اسلام از يك امتياز خاص‏ برخوردار است كه هيچ آيينی مانند آن اين اندازه نتوانسته است روح مردم‏ مغلوب را تحت تاثير و نفوذ معنوی خود قرار دهد
گوستاولوبون در تاريخ تمدن اسلام و عرب می‏گويد : شريعت و آيين اسلام در اقوامی كه آن را قبول نموده تأثيری به سزا بخشيده است . در دنيا خيلی كمتر مذهبی پيدا شده كه به قدر اسلام در قلوب‏ پيروانش نفوذ و اقتدار داشته بلكه غير از اسلام شايد مذهبی يافت نشود كه‏ تا اين قدر حكومت و اقتدارش دوام كرده باشد ، چه ، قرآن كه مركز اصلی‏ است اثرش در تمام افعال و عادات مسلمين از كلی و جزئی ظاهر و آشكار می‏باشد " ( 1 )
و از طرف ديگر مردم ايران در ميان همه مللی كه اسلام را پذيرفتند از يك امتياز خاص برخوردارند و آن اينكه هيچ ملتی مانند ايران به اين‏ سهولت نظام فكری پيشين خود را رها نكرد و آنچنان با جديت و عشق و علاقه‏ در دل خود را به روی افكار و عقائد دين جديد باز نكرد و به قول " دوزی‏ " مستشرق معروف : مهمترين قومی كه تغيير مذهب داد ايرانيان بودند ، زيرا آنها اسلام را نيرومند و استوار نمودند نه عرب ( 2 )
عليهذا بايد نظام فكری و يا نظامات فكری حاكم بر جامعه آن روز ايران‏ را مورد بررسی قرار دهيم و با نظامات فكری و اعتقادی اسلام مقايسه كنيم‏ تا معلوم شود اسلام از نظر نظامات فكری چه چيز از ايران گرفت و چه چيز به ايران داد ؟ برای اينكه به نظام فكری و اعتقادی آنروز پی ببريم بايد ببينيم ايران‏ آنروز چه دين و چه مذهبی ، بلكه چه اديان و مذاهبی داشته است ؟

پاورقی : ( 1 ) تاريخ تمدن اسلام و عرب ، چاپ چهارم ، صفحه . 552 ( 2 ) تاريخ ادبيات مستر براون ، جلد اول ، صفحه . 303

اديان و مذاهب

در ايران ساسانی بر خلاف آنچه ابتدا به نظر می‏رسد تنها آيين زردشتی‏ حكومت نمی كرده است . دين زردشت البته دين رسمی كشور بوده است ولی‏ اديان ديگر كه به صورت اقليت بوده‏اند فراوان بوده ، خواه اديانی كه‏ زردشت را پيغمبر می‏دانسته‏اند و نوعی انشعاب از دين زردشتی تلقی می‏شود و خواه اديانی كه هيچ گونه ارتباطی با دين زردشت نداشته و احيانا منكر پيامبری زردشت بوده‏اند
مرحوم سعيد نفيسی ، در جلد دوم تاريخ اجتماعی ايران ، در مقام توضيح‏ سبب آشفتگی اوضاع در دوره ساسانيان ، مهمترين سبب را اختلافات مذهبی‏ می‏داند و مدعی است كه اجحافات موبدان زردشتی عامل مهمی برای نارضايی و پيدايش انشعابات بوده است ، وی می‏گويد : . . . بنابر تشكيلات آن زمان ، روحانيان كه موبدان و هربدان باشند اختيارات نامحدود داشتند و مخصوصا موبدان و پيشوای بزرگشان و " موبدان‏ موبد " در دربار ساسانی مهمترين مقام را داشته و ايشان حق هر گونه تعبير و تفسير و جرح و تعديل و نقض و ابرام و ناسخ و منسوخ در احكام مدنی يعنی‏ زناشويی وارث و مالكيت داشته اند ، و اندك اندك هر چه تمدن ساسانی‏ بيشتر رسوخ می‏يافته بر قدرت و اختيارشان بيشتر افزوده می‏شد . ناچار مردم‏ ايران از فشار ايشان و تجاوزاتی كه به آنها می‏شد بيزارتر می‏شدند و می‏كوشيدند كه از زير بار گران اين ناملايمات خود را بيرون آورند . به‏ همين جهت در مقابل طريقه رسمی مزديسنی زرتشتی كه مذهب دولت و دربار بود و به آن " بهدين " می‏گفتند ، دو طريقه ديگر در ميان زرتشتيان پيدا شده بود : يكی طريقه زروانيان كه معتقد بودند اورمزد و اهريمن هر دو از موجود قديمتر و بالاتری به وجود آمده اند كه " زروان اكرنو " يعنی زمان‏ بيكران نام داشته است ، و ديگر طريقه كيومرثيان كه معتقد بودند اهريمن‏ وجود مستقلی نبوده بلكه زمانی كه اورمزد در كار خود شك كرده اهريمن از شك او پديد آمده است . زروانيان و كيومرثيان هر دو با زرتشتيان مزديسنی‏ اختلاف شديد داشتند و بيشتر اين اختلاف جنبه دشمنی به خود می‏گرفته است و بيگانگان از آن بهره مند می‏شده‏اند . .
پنج فرقه ديگر نيز در ايران بوده اند كه نه تنها با زرتشتيان و زروانيان و كيومرثيان اختلاف داشته‏اند بلكه با خود نيز ناسازگار بوده‏اند : نخست يهود ايران بودند كه در زمان هخامنشيان در نتيجه تصرف بابل به‏ دست كورش از اسارت رهايی يافته و گروهی از ايشان به ايران آمده و بيشتر در مغرب ايران يعنی خوزستان و اكباتان ساكن شده و در دوره‏ ساسانيان بر شماره آنها افزوده شده بود و در داخله ايران پيش رفته و حتی‏ در ناحيه اصفهان جمعيت كثيری از ايشان جمع شده بود
دوم نصارای ايران بودند كه در دوره اشكانی از همان آغاز دوره عيسويت‏ عده ای از سكنه نواحی غربی ايران به دين ترسايان گرويده و كليساهای‏ مخصوصا معتبر در نواحی شرقی و غربی فرات داير كرده و طريقه خاصی را كه‏ بطريقه نسطوری معروف است پسنديده و بدان ايمان آورده بودند و كم كم در داخله ايران پيش رفته تا دورترين نواحی شمال شرقی ايران در ماوراء النهر رفته و از آنجا به چين هم رفته و طريقه نسطوری را با خود به چين برده بودند . .
سوم طريقه مانوی است كه در سال 228 ميلادی آشكار شده و به زودی در ايران پيشرفت بسيار كرده و چون طريقه بی پيرايه‏ای بوده و مانويان كوشش‏ عمده در تصفيه اخلاق و تزكيه نفس و طهارت ظاهر و باطن داشته و جنبه‏ عرفانی و تجريد خاصی به طريقه خود می‏داده‏اند و از ميان همه مذاهب قديم ، حس زيبايی پسندی و جمال پرستی و جستجوی رفاه و آسايش مادی و معنوی در آن بيشتر بوده است مردم ايران به سرعت فوق العاده بدان گرويده‏اند و كسانی كه بدان ايمان آورده‏اند عقيده راسخ بدان داشته اند و با همه سخت‏ گيريها كه ساسانيان در برابر آن كرده اند نتوانسته‏اند آن را از ميان‏ بردارند
چهارم طريقه مزدكی است كه در حدود سال 497 ميلادی در ايران اعلان شده و چون اطلاعاتی كه از آن به ما رسيده از كسانی است كه با آن مخالف بوده‏اند نمی توان به اين نكته اعتماد كرد كه مزدكيان طرفدار اشتراك زن و مال و حتی تقسيم دارايی و به اصطلاح اسلامی " اباحی " بوده باشند ، و با آنكه‏ مخصوصا خسرو نوشين روان منتهای سختگيری را با آنها كرده و همه را در جايی‏ محاصره كرده و كشته است باز مزدكيان از ميان نرفته و در ايران پنهانی‏ زندگی كرده‏اند . .
پنجم بودائيان كه در نواحی شمال شرقی ايران ، از يك طرف همسايه‏ هندوستان و از طرف ديگر همسايه چين بوده‏اند و در ايران به آنها بدهی‏ می‏گفتند چندين مركز عمده فراهم ساخته و مخصوصا در باميان و بلخ بتخانه‏ های مجلل داشته اند و معبد معروف " نوبهار " بلخ كه در دوره های اسلامی‏ آن را آتشكده و مركز دين زرتشت دانسته اند مهمترين معبد بودايی آن‏ سرزمين بوده است و خانواده بر مكيان كه در دوره هارون الرشيد در تاريخ ايران مقام بسيار بلندی به‏ دست آورده اند بازماندگان كسی بوده اند كه منصب او " پر مكه " يعنی‏ متولی و سرپرست بتخانه نوبهار بوده است . .
مانويان و بودائيان شمال شرقی ايران بر خلاف ديگران ( زردشتيان ، مسيحيان ، يهوديان ) در حمله تازيان به ايران پايداری سخت كرده و بيش‏ از بيست سال در دفاع از سرزمين خود جنگيده و آن را در برابر تازيان‏ پاسبانی كرده اند ( 1 )
نام يهود و نصاری آمده است ( 1 )
همه كسانی كه راجع به مذاهب ايران ساسانی بحث كرده‏اند وجود و شيوع‏ مذاهب فوق الذكر را در ايران ياد كرده‏اند كريستن سن محقق معروف‏ دانماركی در كتاب محققانه خود : " ايران در زمان ساسانيان " مكرر به‏ مذاهبی كه در بالا ذكر كرديم اشاره كرده است . وی در مقدمه كتاب خود اشاره به مذاهب قديم ايران می‏كند و در متن كتاب فصلهايی تحت عناوين " آيين زردشتی دين رسمی كشور " ، " مانی و كيش او " ، " عيسويان ايران‏ " و " نهضت مزدكيه " می‏آورد و به تفصيل بحث می‏كند در كتاب تمدن‏ ايرانی تأليف جمعی از خاور شناسان ترجمه دكتر عيسی بهنام نيز مكرر در اين باره بحث شده است ، طالبين می‏توانند به اين كتابها و كتابهای ديگر در اين موضوع مراجعه نمايند
نكته جالب اين است كه مذهب زردشتی در عهد ساسانيان با اينكه مذهب‏ رسمی كشور بود و دولت ساسانی و تشكيلات عظيم روحانی آن عصر حامی و پشتيبان و مدافع سرسخت و بی گذشت آن بودند ، نتوانست اكثريت قاطعی در ايران به وجود آورد ، نه تنها مسيحيت ، حتی يهوديت و بودايی رقيبهای‏ سرسختی برايش به شمار می‏رفتند و مخصوصا مسيحيت در حال پيشروی بود
اديان و مذاهب ديگری از داخل ايران و در ميان نژاد آريا از قبيل مانوی و مزدكی نشأت می‏گرفت و سخت در حال پيشروی و كاستن از پيروان زردشتی بود
در همه تاريخ چند هزار ساله اين كشور ، تنها اسلام است كه تدريجا اكثريت قاطعی به دست آورد ، و مذهبها و مسلكهايی از قبيل مانوی و مزدكی‏ را پس از دو سه قرن به كلی ريشه كن ساخت ، بساط بودايی گری را در مشرق‏ ايران و در افغانستان برچيد و مسيحيت و يهوديت و زردشتی گری را در اقليت ناچيزی قرار داد
ساسانيان سياست كشورداری خود را بر اساس مذهب نهادند .

پاورقی : ( 1 ) همان كتاب ، صفحه . 24

اردشير بابكان سر سلسله ساسانيان . خود از يك خاندان روحانی بود كه به سلطنت‏ رسيد ، اردشير از يك طرف به خاطر علائق مذهبی و از طرف ديگر به خاطر سياست كشورداری كه نيازمند به يك مبنای اعتقادی بود به احياء و اشاعه و تحكيم مذهب زردشتی پرداخت . وی دستور داد كتاب مقدس زردشتيان : " اوستا " را تدوين كنند و مرتب سازند ، تشكيلات منظم روحانی به وجود آورد و در نتيجه روحانيان زردشتی صاحب قدرت فوق العاده شدند
آقای دكتر محمد معين در كتاب " مزديسنا و ادب پارسی " می‏گويد : پس از انقراض سلسله اشكانی ، نوبت پادشاهی به اردشير بابكان ( 226 - 241 ميلادی ) سر دودمان ساسانی رسيد ، ظهور وی ديباچه كتاب سعادت ايران‏ به شمار می‏رود . ملت ايران از پرتو كوششهای او رونقی مخصوص يافت ! اين‏ پادشاه اساس سلطنت خويش و اخلاف را بر آيين " مزديسنا " بنياد نهاد وی علاقه به دين را به ارث برده بود : ساسان پدر بزرگش در استخر متولی‏ معبد ناهيد ( آناهيت ) بود . از اينرو اردشير با همتی مخصوص در احيای‏ آيين باستانی كوشيد . در روی سكه ها آتشكده به عنوان علامت ملی معرفی‏ گرديد . او خود را در كتيبه ها " مزديسنا " يعنی ستاينده مزدا خوانده‏ آنچه مورخان در خصوص دينداری و ارتباط پادشاهی با روحانيت بدو نسبت‏ داده اند فردوسی در شاهنامه ضمن اندرزهای وی به پسرش شاپور تلخيص كرده‏ گويد :
چنان دين و دولت به يكديگرند
تو گويی كه در زير يك چادرند
نه بی تخت شاهی ، بود دين به پای
نه بی دين بود شهرياری به جای
خواند و وی را فرمود تا " اوستا " را مرتب سازد ( 1 )
آقای دكتر معين سپس چنين می‏گويد : بطور كلی عهد ساسانيان بزرگترين دوره رونق آيين مزديسنا بود روحانيت‏ زردشتی در اين عصر به كمال اقتدار رسيد چنانكه گاهی موبدان و اشراف ضد شاه متحد می‏شدند . نفوذ موبدان در جامعه به حدی مسلم بود كه حتی در زندگانی فردی شهريان ( شهرياران ، ظ ) نيز دخالت می‏كردند تقريبا همه‏ مسائل می‏بايست توسط همين طبقه قطع و فصل شود . آنگاه از كريستن سن ايران‏ شناس معروف و معتبر چنين نقل می‏كند : نفوذ موبدان فقط بر پايه قدرت روحانی ايشان و همچنين داوريهای عرفی كه‏ از طرف دولت موافقت شده بود ، و نيز قدرت آنان در تبرك بخشيدن‏ ولادتها ، ازدواجها و غيره . . . و اقدام به تطهير و قربانيها متكی نبود ، بلكه دارا بودن املاك ارضی و منابع سرشاری كه از طريق جرايم دينی و عشريه‏ و صدقات و هدايا وصول می‏شد مؤيد نفوذ آنان بود . بعلاوه ، روحانيت‏ زرتشتی دارای نوعی استقلال وسيع بود و می‏توان گفت كه موبدان تقريبا دولتی‏ در ميان دولت ايجاد كرده بودند ( 2 )

آيين زرتشتی دين رسمی كشور

ساسانيان چون سياست كشور را بر اساس مذهب نهاده بودند و آيين زرتشتی‏ را مذهب رسمی اعلام كردند و به روحانيون زرتشتی قدرت فوق العاده دادند ، با پيروان ساير مذاهب غالبا حسن سلوك نداشتند و احيانا تحت تأثير روحانيون زرتشتی مردم را مجبور به ترك مذهب خود و پيروی از مذهب زرتشتی می‏كردند و اين‏ مذهب را با زور شمشير به مردم تحميل می‏نمودند

پاورقی : ( 1 ) مزديسنا و ادب پارسی ، چاپ دوم ، صفحه . 9 ( 2 ) مزديسنا و ادب پارسی ، چاپ دوم ، صفحه 11 و 12 ايضا رجوع شود به كريستن سن ، ايران در زمان ساسانيان ، ترجمه رشيد يا سمی ، صفحه 138

كريستن سن می‏گويد : روحانيان زردشتی بسيار متعصب بودند ، و هيچ ديانتی را در داخل كشور تجويز نمی كردند ، ليكن اين تعصب بيشتر مبتنی بر علل سياسی بود ، دين‏ زردشت ديانت تبليغی نبود و رؤساء آن داعيه نجات و رستگاری كليه ابناء بشر را نداشتند ، اما در داخل كشور مدعی تسلط تام و مطلق بودند ، پيروان‏ ساير ديانات را كه رعيت ايران به شمار می‏آمدند محل اطمينان قرار نمی‏ دادند . خاصه اگر همكيشان آنها در يكی از ممالك خارجه دارای عظمتی بودند ( 1 )
سعيد نفيسی می‏گويد : مهمترين سبب آشفتگی اوضاع ايران در دوره ساسانيان اين بوده است كه‏ پيش از پادشاهی اين خاندان ، همه مردم ايران پيرو دين زردشت نبودند و اردشير بابكان چون موبد زاده بود و به ياری روحانيان دين زردشت به‏ سلطنت رسيد به هر وسيله كه بود دين نياكان خود را در ايران انتشار داد و چون پايه تخت ساسانيان بر پشتيبانی موبدان قرار گرفت از آغاز ، روحانيان نيروی بسياری در ايران يافتند و مقتدرترين طبقه ايران را تشكيل‏ دادند و حتی بر پادشاهان برتری يافتند ، چنانكه پس از مرگ هر پادشاهی‏ تا از ميان كسانی كه حق سلطنت داشتند كسی را بر نمی گزيدند و به دست‏ خود تاج بر سرش نمی گذاشتند به پادشاهی نمی رسيد .

پاورقی : ( 1 ) ايران در زمان ساسانيان ، ترجمه رشيد ياسمی ، صفحه . 290

به همين جهت است كه‏ از ميان پادشاهان اين سلسله تنها اردشير بابكان پسرش شاپور را به‏ وليعهدی برگزيده است و ديگران هيچيك جانشين خود را اختيار نكرده و وليعهد نداشته‏اند . زيرا اگر پس از مرگشان‏ " موبدان موبد " به پادشاهی وی تن در نمی‏داد به سلطنت نمی‏رسيد در تمام‏ اين دوره پادشاهان همه دست نشانده " موبدان موبد " بودند و هر يك از ايشان كه فرمانبردار نبود دچار مخالفت موبدان می‏شد و او را بد نام‏ می‏كردند ، چنانكه يزدگرد دوم كه با ترسايان بدرفتاری نكرد و به دستور موبدان به كشتار ايشان تن در نداد او را " بزهكار " و " بزهگر " ناميدند و همين كلمه است كه تازيان " اثيم " ترجمه كردند و وی پس از هشت سال پادشاهی ناچار شد مانند پدران خود با ترسايان ايران بدرفتاری‏ كند ( 1 )
ايضا می‏گويد : در ارمنستان كه از زمان تشكيل دولت " ماد " چه در دوره هخامنشی و چه‏ در دوره اشكانی و ساسانی هميشه از ايالات مسلم ايران بوده و مدتهای مديد شاهزادگان اشكانی در آنجا پادشاهی كرده‏اند ، ساسانيان سياست خشنی پيش‏ گرفته بودند و به زور شمشير می‏خواستند دين زرتشتی را در آنجا رواج دهند

پاورقی : ( 1 ) تاريخ اجتماعی ايران ، جلد دوم ، صفحه . 19

ارمنيان در نتيجه همين خونريزيها قرنها پايداری و لجاجت كرده نخست در مذهب بت پرستی خود پا فشرده و سپس در حدود سال 302 ميلادی اندك اندك‏ بنای گرويدن به دين عيسوی را گذاشتند و طريقه مخصوصی اختيار كردند كه به‏ كليسای ارمنی معروف است ، و در نتيجه همين اختلاف مذهبی در تمام دوره‏ ساسانيان كشمكش بر سر ارمنستان در ميان ايران و روم باقی بود ، و اين‏ اختلاف نيز نه تنها ايران را در برابر امپراتوران رم و بيزنتيه يا بوزنتيه ( بيزانس ) و رومية الصغری يا روم غربی و شرقی ضعيف می‏كرد ، بلكه كار بيگانگان ديگر و از آن جمله تازيانی را كه به ايران حمله بردند آسان كرد ( 1 )
ايضا می‏گويد : از كريتر ، موبدان موبد زمان شاپور اول كه پس از او نيز مدتی بر سر كار بوده سه كتيبه در نقش رجب و سر مشهد و كعبه زردشت باقی است و جزئيات اقداماتی را كه به زور شمشير برای انتشار دين زرتشت در نواحی‏ مختلف به كار برده است بيان می كند ( 2 )
در كتاب " تمدن ايرانی " فصل پنجم درباره كتيبه موبد سابق الذكر چنين می نويسد : در سال 1939 ميلادی در نقش رستم ، نزديك تخت جمشيد ، هيئت حفاری‏ بنگاه خاوری شيكاگو ، در سمت مشرق بنايی كه " كعبه زرتشت " نام دارد ، كتيبه طويلی به دست آورد كه در آن موبد " كريتر " شرح می‏دهد كه‏ چگونه از 242 تا 293 بعد از ميلاد كم كم رياست روحانيون مذهب زرتشت را اشغال كرده است . يكی از اين كتيبه ها حكايت می‏كند كه چگونه عده ای از مبلغان مذاهب خارجی ( 3 ) را كه ماندن آنها در ايران صلاح نبود از اين‏ كشور بيرون كردند مانند يهوديها ، " سمناها " يا رهبانان بودايی ، برهماييها ، ناصريها ، مسيحيان ، " موكتكاها " يا نجات يافته گان ( كه‏ احتمالا از هنديها بوده اند ) و بالاخره زنديقها يعنی پيروان مانی ( 4 )

پاورقی : ( 1 ) همان كتاب ، صفحه 21 ايضا رجوع شود به كريستن سن ، ايران در زمان ساسانيان ، صفحه . 308 ( 2 ) همان كتاب ، صفحه . 27 ( 3 ) يعنی مذهب غير رسمی و غير دولتی آن وقت . ( 4 ) تمدن ايرانی ، به قلم جمعی از خاورشناسان ، ترجمه دكتر بهنام ، صفحه . 178

البته همه دوره ساسانی از نظر سختگيريهای مذهبی يكسان نبوده است ، همچنانكه قدرت روحانيون زردشتی همه وقت يكسان نبوده و همه سلاطين ايران‏ تحت نفوذ مطلق آنان نبوده‏اند شاپور اول ، يزدگرد اول ، خسرو انوشيروان‏ لااقل در قسمتی از دوران زمامداری خود روش نسبه آزاد منشانه‏ای نسبت به‏ اتباع ساير مذاهب داشته‏اند
در كتاب " تمدن ايرانی " مقاله " وضع مذهب در ايران غربی در زمان‏ ساسانيان " پس از نقل كتيبه موبد " كريتر " و سختگيريهايی كه در زمان‏ او می‏شده است ، می‏گويد : از طرف ديگر وقايع نگار ارمنی " اليزه و ارداپت " از دستخطی ياد می‏كند كه مربوط به شاپور است و در آن امر داده شده كه مغها و يهوديها و پيروان مانی و طرفداران تمام مذاهب ديگر را در هر نقطه از ايران كه‏ باشند آزاد بگذارند و مانع انجام مراسم مذهبی آنها نگردند كتيبه اول‏ مربوط به آزاری است كه در زمان پادشاهی بهرام دوم بين 277 و 293 ميلادی‏ نسبت به اقليتها انجام گرفته و دستور دوم راجع به آزادی مذاهب است كه‏ افتخار آنرا بايد به شاپور اول ( 242 - 273 ) نسبت داد ( 1 )
كريستن سن در فصل ششم كتاب خويش كه راجع به عيسويان ايران بحث می‏كند وضع كلی عيسويان را در آن عهد چنين شرح می‏دهد
برای توضيح روابط بين عيسويت و ديانت رسمی ايران در قرون چهارم و پنجم به ذكر عباراتی چند از " زاخو " مبادرت می‏ورزيم : عيسويت در عهد ساسانی هميشه حتی در سختترين دوره های زجر و تعدی ، مجاز بوده است . اگر چه گاهی بعضی مجامع عيسوی در شهرها و دهات دستخوش آزار عمال ايرانی می‏شده‏اند .

پاورقی : ( 1 ) تمدن ايرانی ، صفحه 178 - . 179

عيسويان اصول دينی خود را در انجمنهايی كه در سنوات 410 و 420 در پايتخت كشور ايران تشكيل يافت با حضور دو نفر نماينده دولت امپراطوری بيزانس برقرار نمودند كه يكی " ماروثا " اسقف ميافارقين بود و ديگر " آكاس " اسقف آميدا . " فرعت " خطب‏ و مواعظ خود را در سختترين ايام جور و تعدی ، كه نسبت به عيسويان در زمان شاهپور دوم جاری بود ، نوشته است و معذلك اثری در اين رسالات ديده‏ نمی‏شود حاكی از اينكه اجرای مراسم ديانت عيسوی در آن عهد به طور عادی و بدون مانع جريان نداشته باشد . فشار هميشه متوجه علمای دين مسيح بوده اما هيچ گفته نشده است كه عامه مسيحيان را زجر يا مجبور به ارتداد نموده‏ باشند ظاهرا عيسويان چه در كشور ايران ، چه در دولت امپراطوری روم ، در روابط حقوقی بين خود تابع قانون سريانی و رومی بودند كه ظاهرا آن را با عرف محل وفق می‏داده‏اند كشتارهای بزرگ ندرتا اتفاق می‏افتاد و غالبا عيسويان می‏توانستند به آرامی تحت هدايت معنوی جاثليقان و اسقفان خود زيست كنند ( 1 )
بطور كلی مذهب مسيح به عنوان يك اقليت مذهبی آزاد بوده است و در عين حال مكرر از آزار مسيحيان در فواصل مختلف تاريخ ياد ميشود ، و ظاهرا بيشتر ريشه سياسی داشته است يعنی اقليت مسيحی ايران غالبا در كشمكشهای‏ ايران و امپراطوری روم به حكم وابستگی مذهبی جانب هم مذهبان خود را نگاه‏ می‏داشته‏اند و به همين جهت مورد خشم سلاطين ايران قرار می‏گرفته‏اند
كريستن سن درباره يزد گرد اول می‏گويد :

پاورقی : ( 1 ) ايران در زمان ساسانيان ، صفحه . 321

. . . مسالمتی كه يزدگرد اول در روابط خود با عيسويان اظهار می‏كرد بلاشك معلول جهات سياسی بود ، زيرا با استوار كردن بنيان صلح ايران و روم می‏توانست مساعی جميله در تحكيم اقتدار سلطنت خويش به‏ كار برد ولی علاوه بر اين ضرورت سياسی می‏توان گفت كه طبعا يزد گرد مايل‏ به مسامحه در امور ديانتی بوده است ( 1 )
درباره خسرو انوشيروان می‏گويد : خسرو با روحانيان زردشتی متحد شد تا مزدكيان را چاره كند ، لكن نه طبقه‏ روحانيان و نه طبقه اشراف در عهد او به قدرت سابق خود دست نمی‏يافتند
خسرو اول ، بلاشك زردشتی بوده و از ساير پادشاهان ساسانی اين امتياز را دارد كه در مسائل مذهبی جمود و تعصب نداشته و نسبت به عقائد مختلفه‏ دينی و مذاهب فلسفی وسعت مشربی نشان می‏داده است ، عيسويان را در مؤسسات عام المنفعه استخدام می‏كرد و در اين كار ترديدی به خويش راه‏ نمی‏داد ( 2 )

پاورقی : ( 1 ) همان كتاب ، صفحه . 295 ( 2 ) همان كتاب ، صفحه . 447

next page

fehrest page

back page