next page

fehrest page

back page

آيين زردشتی از نظر فقه اسلامی

در خاتمه يادآوری می‏كنيم كه ترديد ما در بحث گذشته در توحيدی بودن‏ آيين زردشت تنها از جنبه تاريخی است . يعنی اگر تاريخ و مدارك تاريخی‏ را ملاك قرار دهيم و محتويات اسناد و مدارك تاريخی موجود را با موازين‏ علم توحيد بسنجيم نمی توانيم آيين زردشتی را آيين توحيدی بدانيم تئوری‏ زردشت درباره نظام خلقت طبق اين مدارك و اسناد به نحوی است كه فرضا " انگرامئنيو " را آفريده اهورا مزدا تلقی كنيم با توحيد سازگار نيست‏
ولی ما مسلمانان می‏توانيم از زاويه ديگر به آيين زردشت نظر افكنيم و با ملاك ديگری درباره اين آيين قضاوت كنيم ، آن از زاويه فقه و حديث و با ملاكات خاص اسلامی است كه جنبه تعبدی دارد و برای يك مسلمان با ايمان حجت و معتبر است . از اين زاويه و از اين نظر هيچ مانعی نيست كه‏ آيين زردشتی را يك آيين توحيدی بدانيم ، يعنی آيينی بدانيم كه در اصل و ريشه توحيدی بوده و همه شركها چه از ناحيه ثنويت و چه از ناحيه آتش‏ پرستی و چه از ناحيه های ديگر بدعتهايی كه بعدها الحاق شده‏اند تلقی شود . اعتبار اسناد تاريخی اگر به مرحله قطع و يقين برسد كافی است كه از نظر فقهی نيز ملاك قرار گيرد ، ولی چون غير توحيدی بودن آيين زردشتی به حسب اصل و ريشه مسلم نيست ، اگر موازين‏ فقهی ايجاب كند هيچ مانعی نيست كه اين آيين ، توحيدی تلقی شود ، و به‏ اصطلاح ، زردشتيان از اهل كتاب تلقی شوند . در گذشته كه مسلمين آنها را را همشان و همطراز خدای اهورامزدا می‏شناسد ( 1 )
و كسانی كه زردشت را ثنوی می‏دانند می‏گويند ثنويت بعد از زردشت‏ استوارتر گشت . پ ، ژ ، دومناشه می‏گويد : دو گانه پرستی گاتهای زردشت به دو گانه پرستی استوارتری مبدل شد كه‏ تمام موجودات عالم را ميان خير و شر تقسيم می‏كرد ( 2 ) . .
كتاب ونديداد كه جزئی از اوستای فعلی است و چاپ شده است صريحا " انگرامئينو " را آفريننده نواحی بد زمين ، سرمای يخبندان زمستان ، حرارت سوزان تابستان ، مارها و افعيها . . . معرفی می‏كند
در دوره اسلامی زردشتيان عقائد ثنوی خويش را آزادانه اظهار می‏كرده و از آن دفاع می‏كرده‏اند و با ائمه اطهار عليهم السلام و همچنين با علما و متكلمين اسلامی صريحا در اين باره بحث و جدال می‏كرده‏اند . در كتب حديثی‏ شيعه از قبيل توحيد صدوق ، احتجاج طبرسی ، عيون اخبار الرضا و بحار الانوار اين بحث و جدالها نقل شده است . و اين خود می‏رساند كه زردشتيان‏ در دوره ساسانی ثنوی بوده‏اند و همان عقيده را در دوره اسلامی حفظ كرده و از آن دفاع می‏كرده‏اند
يكی از كتب معروف زردشتيان كه در دوره اسلامی ( قرن سوم هجری ) تاليف‏ يافته كتاب " دينكرد " است ، می‏گويند بيش از نيمی از اين كتاب در دفاع از ثنويت در مقابل اديان كليمی و مسيحيت است ( 3 )

پاورقی : ( 1 ) تاريخ جامع اديان صفحه . 315 ( 2 ) تمدن ايران ، ترجمه دكتر بهنام ، صفحه . 188 ( 3 ) تاريخ تمدن ايرانی ، به قلم جمعی از خاورشناسان ، ترجمه‏ء جواد محيی ، صفحه‏ء 269 - 270 ايضا همان كتاب ، ترجمه‏ء دكتر عيسی بهنام ، صفحه‏ء . 249

كريستن سن معتقد است كه در دوره ساسانی معتقدات " زروانی " كه قبلا به آنها اشاره كرديم در ميان زردشتيان رسوخ يافته بود ( 1 ) . عقايد زروانی مجموعا بسيار پيچيده و مبهم و درهم و خرافی است . به عقيده‏ كريستن سن ، زردشتيان پس از ظهور اسلام عناصر زروانی را به دور افكندند و از يك ثنويت فلسفی قابل دفاع ، دفاع كردند ، وی می‏گويد
شريعت زردشتی كه در زمان ساسانيان دين رسمی كشور محسوب می‏شد ، مبتنی‏ بر اصولی بود كه در پايان اين عهد بكلی تهی و بی مغز شده بود ، انحطاط قطعی و ناگزير بود ، هنگامی كه غلبه اسلام دولت ساسانی را كه پشتيبان‏ روحانيون بود واژگون كرد روحانيون دريافتند كه بايد كوشش فوق العاده‏ برای حفظ شريعت خود از انحلال تام بنمايند ، اين كوشش صورت گرفت : عقيده به زروان و اساطير كودكانه را كه به آن تعلق داشت دور انداختند ، و آيين مزديسنی را بدون شائبه زروان پرستی مجددا سنت قرار دادند . در نتيجه قصصی كه راجع به تكوين جهان در ميان بود تبديل يافت ، پرستش‏ خورشيد را ملغی كردند تا توحيد شريعت او هرمزدی بهتر نمايان باشد و مقام‏ ميترا ( مهر ) را طوری قرار دادند كه موافق با مهريشت عقيق باشد . بسی‏ از روايات دينی را يا بكلی حذف كردند يا تغيير دادند و بخشهايی از اوستای ساسانی و تفاسير آن را كه آلوده به افكار زروانيه شده بود در طاق‏ نيسان نهادند يا از ميان بردند . اين نكته قابل توجه است كه يشتهای‏ مربوط به تكوين كه خلاصه آنها در دينكرد باقی مانده ، به قدری تحليل رفته‏ كه چند سطری بيش نيست و از آن هم چيزی مفهوم نمی‏شود . همه اين تغييرات‏ در قرون تاريك بعد از انقراض ساسانيان واقع شده است .

پاورقی : ( 1 ) ايران در زمان ساسانيان ، فصل سوم

در هيچيك از كتب پارسی اشاره بدين اصلاحات نرفته است ، اين شريعت اصلاح شده‏ زردشتی را چنين وانمود كرده‏اند كه همان شريعتی است كه در همه ازمنه سابق‏ برقرار بوده است ( 1 )
ما بعدا خواهيم گفت كه خدمت اسلام به كيش زردشتی و مردم زردشتی كمتر از خدمتهای ديگر اين آئين نبوده است . اصلاحات اسلام در آيين زردشتی هر چند غير مستقيم صورت گرفت از اصلاحات زردشت در آيينهای باستانی موثرتر افتاد

ثنويت مانوی

تا اينجا بحث در ثنويت زردشتی بود چنانكه قبلا گفتيم دو مذهب ديگر نيز در آن دوره بوده است كه آنها نيز ثنوی بوده‏اند : مذهب مانی و مذهب‏ مزدك . ثنويت مانی خيلی صريحتر است از ثنويت زردشتی ، ثنويت مزدكی‏ همان ثنويت مانوی است با اندكی اختلاف . شهرستانی در الملل و النحل‏ ثنويت را به مانی نسبت می‏دهد نه به زردشت و مفصل درباره آن بحث می‏كند ، محققان و مستشرقان در عصر اخير تحقيقات زيادی درباره مانی و دين او كرده اند . آقای تقی زاده يكی از محققان طراز اول در اين موضوع به شمار می‏رود . برای اينكه نمونه‏ای به دست داشته باشيم مختصری از بيانات وی را در اين باره نقل می‏كنيم ، می‏گويد : . . . دين مانی بر دو اصل يعنی خير و شر يا نور و ظلمت و سه دور يعنی‏ ماضی و حال و استقبال مبنی است . منشا كلی و اصلی وجود و در واقع خدای‏ بزرگ دوتاست ، كه يكی را نور و ديگری را ظلمت می‏ناميم . در منابع‏ ايرانی اين دو اصل را " دو بن " ناميده‏اند در بدو امر يعنی در ازل و قبل از حدوث خلقت و دنيا اين دو اصل جدا و مستقل و منفك از هم بودند كه آن دو را مانويان ماضی می‏نامند ، قلمرو نور در بالا و منبسط به شمال و مشرق و مغرب بوده و مقر ظلمت در پايين و ممتد در جهت جنوب بود ، و اگر چه با هم ، هم حدود بودند ، سرحد فاصلی داشتند و تماسی در كار نبود .

پاورقی : ( 1 ) ايران در زمان ساسانيان ، صفحه 458 - . 459

بنابر بعضی بيانات از قسمت جنوبی فضا نيز يك ثلث متعلق‏ به نور بوده و لذا وسعت قلمرو نور پنج برابر قلمرو ظلمت بود هر يك از اين دو اصل در قلمرو خود ساكن و آرام قرار داشتند . عالم نور دارای تمام‏ صفات خوب بود و نظم و صلح و فهم و سعادت و سازش در آنجا حاكم بود ، ولی در عالم ظلمت اغتشاش و بی نظمی و كثافت مستولی بود . گاهی اين دو اصل را به عنوان دو درخت ناميده‏اند : يكی را درخت حيات و ديگری را درخت مرگ در قلمرو نور پدر عظمت حكمران است و در قلمرو ظلمت پادشاه‏ تاريكی . قلمرو نور از پنج ناحيه و مسكن به وجود آمده كه پنج عضو خدا يعنی هوش و فكر و تامل و اراده وائون های بی شمار ( موجودات جاويد و مظاهر خدا ) در آن ساكن هستند . قلمرو ظلمت هم از پنج طبقه روی همديگر به وجود آمده كه از بالا به پايين عبارت است از دود پايه و آتش بلعنده‏ و باد مخرب و آب لجنی و ظلمات ( 1 )
تا همين جا برای مدعای ما كافی است ، طالبين بيشتر می‏توانند به خود كتاب " مانی و دين او " مراجعه نمايند

ثنويت مزدكی

دين مزدكی انشقاق و انشعابی از دين مانوی شمرده شده است ، همه خرافات‏ مانوی در شريعت مزدكی با اندك تفاوت موجود است . كريستن سن می‏گويد : . . . درست دين كه شريعت بوندس زردشت ( فسائی ) و مزدك باشد در واقع اصلاحی در كيش مانی محسوب می‏شده است و مثل كيش مانی اين آيين هم‏ آغاز كلام را بحث در روابط اصلين قديمين ، يعنی نور و ظلمت ، قرار می‏داد .

پاورقی : ( 1 ) مانی و دين او ، صفحه 39 - . 40

تفاوت آن با عقائد مانی در اين بود كه می‏گفت حركات ظلمت ، ارادی و از روی علم قبلی نبوده بلكه علی‏ العمياء بر حسب صدفه و اتفاق جنبشی داشته است بر خلاف اصل نور كه‏ حركاتش ارادی است ، بنابراين اختلاط و آميزش تيرگی و روشنايی كه عالم‏ محسوس مادی از آن پيدا شده ، بر خلاف تعاليم مانی ، نتيجه نقشه و طرح‏ مقدمی نبوده و بر حسب تصادف وجود يافته است . پس در آيين مزدك برتری‏ نور خيلی بيش از كيش مانی مؤكد بوده ( 1 ) . .

آتش و پرستش

يكی از مسائل مهم و قابل توجه درباره نظام فكری و اعتقادی و عملی‏ زردشتيان مقارن ظهور اسلام ، مسئله تقديس و تعظيم و پرستش آتش است
اين كار از قديمترين دوران باستانی سابقه دارد و تا به امروز ادامه‏ يافته است . بوعلی سينا در فصل هفتم از فن دوم طبيعيات شفا می‏گويد : طبقاتی از پيشينيان كه به فلسفه اضداد تمايل داشتند و معتقد بودند كه‏ همه چيز از " ضدين " به وجود می‏آيد و در اين جهت در مسئله خير و شر ، نور و ظلمت ، به عنوان دو ضد واقع شده بودند در تمجيد و تعظيم آتش راه‏ مبالغه پيش گرفتند و آتش را شايسته تقديس و تسبيح ( پرستش ) دانستند ، بدين جهت كه آتش عنصر نورانی است و بر عكس زمين و خاك عنصر ظلمانی‏ می‏باشد و لهذا شايسته تحقير است ( 2 )
اگر سخن بوعلی را ماخذ قرار دهيم ، آتش پرستی به دنبال فكر دوگانگی‏ هستی و فلسفه خير و شر و نور و ظلمت پديد آمده است ، ولی اگر توجيه‏ محققان جديد را بپذيريم كه مدعی هستند سابقه آتش پرستی از دوران طبيعت‏ پرستی است و در آن دوران بشر هر چيز مفيد را به خاطر اينكه بيشتر فايده‏ برساند و هر چيز مضر را به خاطر اينكه از شرش مامون بماند می‏پرستيده است ، بشر قبل از اينكه به مسئله خير و شر به صورت فلسفی توجه پيدا كند ، يعنی قبل‏ از آنكه هر موجودی را ممزوجی از دو عنصر خير و شر و نور و ظلمت بداند ، آتش را می‏پرستيده است .

پاورقی : ( 1 ) ايران در زمان ساسانيان ، صفحه 364 - . 365 ( 2 ) طبيعيات شفا ، چاپ قديم طهران صفحه . 177

در آن ادوار فقط اشياء را به دو دسته مهم تقسيم‏ می‏كرده است ، يك دسته را خوب و دسته ديگر را بد می‏دانسته است و احيانا برای هر نوع از اين انواع خدايی قائل بوده و آن خدا را خوب يا بد می‏دانسته است ، و اما اينكه در هر موجودی دو عنصر تشخيص دهد و هر مركبی‏ را ممزوجی از ضدين بداند مربوط است به دوره‏هايی كه فكر بشر تكامل بيشتری‏ يافته بوده است . به هر حال قدر مسلم اين است كه تقديس و تعظيم آتش‏ در ميان آريائيان سابقه زيادی دارد و از هر عنصر ديگر بيشتر مورد توجه‏ بوده است
آقای دكتر معين می‏گويد ؟ قطع نظر از اوستا و به ويژه گاتها كه قدمت آنرا از هزار و صد تا هفتصد پيش از مسيح نوشته‏اند ، در جزء آثار قديم ايران ، در اسحق آوند جنوب‏ بهستان ( بيستون ) نقشی از زمان مادها مانده كه قدمت آن به قرن هشتم‏ پيش از مسيح می‏رسد ، اكنون اين نقش موسوم است به " دكان داود " و آن‏ گوری است كه در بدنه كوه تراشيده شده و تصوير آن عبارت است از يك‏ ايرانی كه در برابر آتش ايستاده است . گيرشمن گويد : ما سه معبد از عهد هخامنشی می‏شناسيم يكی در " پاسارگاد " كه به امر كورش ساخته شده ، ديگری در نقش رستم در جبهه مقبره داريوش كه شايد به دستور خود او بنا شده و سومين در شوش كه ظاهرا متعلق به زمان اردشير دوم است ( 1 )

پاورقی : ( 1 ) مزديسينا و ادب پارسی ، صفحه . 278

مطلبی كه قابل توجه است اين است كه عكس العمل زردشت در مقابل اين‏ عمل چه بوده است ؟ آيا زردشت اين كار را نهی كرده و بار ديگر بعد از او رواج يافته و عملا جزء بلكه ركن دين زردشتی قرار گرفته است ، يا زردشت با تعظيم و تقديس‏ آتش به همان شكلی كه بوده مخالف نبوده است
اگر روايات خود زردشتيان و مخصوصا اوستای موجود را ملاك قرار دهيم‏ زردشت با اين كار موافق بوده است
آقای دكتر معين می‏گويد : آذر ، نام يكی از ايزدان مزديسناست " آذر ايزد " ( فرشته آذر و يا رب النوع آذر ) در اوستا غالبا پسر اهورا مزدا خوانده شده ( 1 ) از اين‏ تعبير خواسته‏اند بزرگی مقام او را برسانند ، چنانكه " سپندار مذ " فرشته موكل زمين را نظر به سود آن ، " دختر اهورا مزدا " ( 2 ) ناميده‏اند دريسنا 25 بند 7 آمده است : آذر پسر اهورا مزدا را می‏ستائيم ، تو را ای آذر مقدس و پسر اهورامزدا و سرور راستی ما می‏ستائيم ، همه‏ اقسام آتش را می‏ستائيم . در بندهای 50 46 از " زاميا ديشت " " ايزد آذر " رقيب " آژی دهاك " ( ضحاك ) شمرده شده است كه از طرف " سپنت مئنيو " ضد ضحاك برانگيخته شده تا وی را از رسيدن به " فر " يعنی فروغ سلطنت باز دارد ( 3 )
از نظر تاريخی به هيچ وجه نمی‏توان قرائنی به دست آورد كه زردشت‏ مخالف تقديس و تعظيم آتش بوده است ، در گاتاها كه از نظر اصالت و انتساب به شخص زردشت معتبرترين قسمتهای اوستاست ، سخن زنياز بردن به‏ آتش هست . چيزی كه هست برخی مدعی هستند كه اعتقاد شخص زردشت با آنچه‏ در بالا از يسناها و يشتها نقل كرديم تفاوت داشته است .

پاورقی : ( 1 ) همچنانكه عيسی پسر خدا خوانده شد و قرآن سخت آنرا مورد حمله‏ قرار داده است
( 2 ) همچنانكه اعراب جاهليت فرشته گان را دختران خدا می‏ناميدند و قرآن سخت بر آنها تاخته است
( 3 ) مزديسينا و ادب پارسی ، صفحه 276 ايضا كريستن سن ، صفحه 167

جان ناس می‏گويد : ز تشريفات و آداب عبادات و اعمال مذهبی از مذهب اصلی زردشت چيز مهمی باقی نمانده . همين قدر معلوم است كه زردشت رسوم و مناسك‏ آريانهای قديم را كه مبتنی بر اعتقاد به سحر و جادو و بت پرستی بوده و ورد به زوال می‏رفته بكلی منسوخ فرموده است . تنها يك رسم و يك عبادت‏ از زمان زردشت باقی مانده است . و آن ، چنانكه گفته‏اند وی در هنگام‏ انجام مراسم پرستش در محراب آتش مقدس به قتل رسيد و در هنگام عبادت‏ جان سپرد . در يكی از سرودهای گاتاها آمده است كه زردشت می‏گويد : " هنگامی كه بر آذر مقدس نيازی تقديم می‏كنم خود را راست كردار و نيكوكار می‏دانم " و در جای ديگر آتش مقدس را عطيه يزدان می‏شمارد كه اهورا مزدا آن را به آدميان كرامت فرموده . ولی بايد دانست كه زردشت خود آتش را نمی‏پرستيده و آن عقيده كه پيشينيان و نياكان او در باره اين عنصر مقدس‏ داشته اند وی نداشته است و معتقدات او با آنچه بعدها آتش پرستان اخير عنوان كرده‏اند اختلاف دارد ، بلكه او آتش را فقط يك رمز قدوسی و نشانی‏ گرانبها از اهورامزدا می‏دانسته است كه به وسيله او به ماهيت و عصاره‏ حقيقت علوی خداوند دانا پی می‏توان برد ( 1 )
آنچه مسلم است اين است كه خواه آتش را تقديس می‏كرده و يا نمی‏كرده‏ است و بر فرض تقديس به هر شكل و هر صورت بوده است ، تعظيم و تقديس‏ و تكريم و پرستش آتش بعد از زردشت سخت بالا گرفت و بزرگترين شعار زردشتيگری شناخته شد كه هنوز هم ادامه دارد همان طور كه در ميان مسلمين ، مساجد و در ميان مسيحيان ، كليسا ساخته می‏شود ، در ميان زردشتيان آتشكده‏ ها ساخته شد
در دوره ساسانی زردشتيان به نام " آتش پرستان " شناخته می‏شدند
مسيحيان ايران كه در اواخر ، آزادی و قدرت قابل توجهی كسب كرده و در دربار ساسانی نفوذ كرده بودند با زردشتيان درباره آتش پرستی مباحثه و مجادله می‏كردند .

پاورقی : ( 1 ) تاريخ جامع اديان ، صفحه 309 - . 310

كريستن سن پس از آنكه می‏نويسد پيشرفت آيين عيسی در ارمنستان موجب‏ تشويش و اضطراب دولت ايران شده بود و مهر نرسی پادشاه ايران پس از مشاوره با علمای زردشتی فرمانی نوشت و آنها را به ترك دين عيسوی و پذيرفتن كيش زردشتی دعوت كرد ، و ضمنا از آنها خواسته بود كه اصول دين‏ خود را بنويسند ، می‏گويد آنها نامه مفصل جسورانه‏ای نوشته‏اند ، ضمن نامه‏ چنين ياد آور شدند : اما راجع به اصل دين خود : اجمالا گوييم كه مانند شما عناصر و خورشيد و ماه و باد و آتش را نمی‏پرستيم ( 1 ) . .
ايضا در فصل هشتم كتاب خود می‏نويسد : . . . روحانيان زردشتی هر روز قدمی واپس می‏رفتند ، و ديگر قدرت سابق‏ را نداشتند كه بتوانند در برابر جريانها سدی بكشند ، تعديات ديانتی تا حدی تخفيف يافت . در محافل دانشمندان ، حكمت عملی احكام دين پيشی‏ گرفت . با توسعه افق و انبساط افكار جديد ، رفته رفته دامنه شك وسعت‏ يافت . سادگی افسانه‏های باستانی كه در اجزاء مزديسنی وارد بوده تدريجا حتی علماء دين را هم ناراحت و مشوش نمود . ناچار تاويلات استدلالی برای‏ حكايت مزبور پيش آوردند و از راههای عقلی در اثبات آنها كوشيدند . در مباحثه‏ای كه يكی از " مغان " با " گيورگيس " عيسوی كرده چنين گفته‏ است : " ما به هيچ وجه آتش را خدا نمی‏دانيم ، بلكه به وسيله آتش خدا را می‏ستاييم ، چنانكه شما به وسيله " خاج " او را عبادت می‏كنيد . " گيورگيس " كه خود از مرتدان ايرانی بود ، در پاسخ ، چند عبارت از اوستا بر خواند كه در آنها آتش را چون خدايی نيايش كرده‏اند . آن مغ‏ پريشان شد و برای اينكه مغلوب به شمار نيايد گفت : " ما آتش را می‏پرستيم از اين رو كه او با " اوهرمزد " از يك طبيعت است .

پاورقی : ( 1 ) ايران در زمان ساسانيان ، صفحه . 309

گيورگيس پرسيد آيا هر چه در اوهرمزد هست در آتش هم‏ هست ؟ مغ جواب داد : بلی گيورگيس گفت : آتش نجاسات ومدفوع اسب و هر چه را بيابد می‏سوزاند ، پس اوهرمزد هم كه از همان طبيعت است اين‏ چيزها را می‏سوزاند ؟ ! . چون سخن بدينجا رسيد مغ بيچاره از جواب عاجز ماند ( 1 )
مغان زردشتی در دوره اسلامی هنگامی كه با علمای اسلامی مواجه شدند در صدد دفاع از خود بر آمدند ، ولی اينبار نگفتند كه ما آتش را از آن جهت‏ می‏پرستيم كه با اهورامزدا از يك جنس و يك طبيعت است ، بلكه اساسا پرستش آتش را انكار كردند و مدعی شدند كه ما اهورا مزدا را كه خدای‏ متعال است می‏پرستيم و آتش را محراب و يا قبله خود قرار می‏دهيم ، همچنانكه مسلمين هنگامی كه خدای متعال را پرستش می‏كنند و نماز می‏خوانند به سوی كعبه می‏ايستند بدون آنكه كعبه را پرستش كنند
زردشتيان از يك طرف به پيروی از سنت قديمی معمولا هر جا سخن از تقديس و تعظيم آتش به ميان آمد كلمه " پرستش " و " عبادت " را بكار می‏بردند و از طرف ديگر برای اينكه خود را از حملات مسلمين نجات‏ دهند بجای كلمه " پرستش " و " عبادت " از قبله قرار دادن آتش سخن‏ به ميان آوردند . دقيقی شاعر زردشتی معروف كه مقتدای فردوسی در سرودن‏ شاهنامه است يعنی اول او به سرودن شاهنامه پرداخت و فردوسی راه او را تعقيب و تكميل كرد رسما طبق سنت معمول زردشتيان كلمه پرستش را به كار می‏برد .

پاورقی : ( 1 ) ايران در زمان ساسانيان ، صفحه 456 - . 457

آنجا كه پيام فرشته را به زردشت درباره آتش نقل می‏كند چنين‏ می‏گويد :
پيامی بر از من گشتاسب شاه
بگو كای خداوند ديهيم و گاه
سپردم به تو كار هر " آذری "
كجا زان ببينی به هر كشوری
نكوشند در كشتن آذران
به آب لطيف و خاك گران
بفرمای با موبدان وردان
بدان پاك پاكيزه دل هر بدان
مغان را ببندند و كوشش كنند
همه " آذران " را " پرستش " كنند
( 1 ) فردوسی نيز در تعبيرات خود از همين سنت زردشتی پيروی كرده و در بسياری از موارد كلمه " پرستش " را به كار برده است ، فردوسی در افسانه معروف كشف آتش می‏گويد : هوشنگ يك روز مار بزرگی ديد و به او حمله كرد و سنگ بزرگی برداشت‏ كه به مار بكوبد سنگ به مار نخورد و مار فرار كرد ولی به سنگ ديگری‏ خورد و آتشی جهيد و بدين ترتيب آتش كشف شد
آنگاه می‏گويد :
فروغی پديد آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
نشد مار ، كشته وليكن زراز
پديد آمد آتش از آن سنگ باز
هر آنكس كه بر سنگ آهن زدی
از او روشنايی پديد آمدی
جهاندار پيش جهان آفرين
نيايش همی كرد و خواند آفرين
كه او را فروغی چنين هديه داد
همين آتش آنگاه قبله نهاد
بگفتا فروغی است اين ايزدی
پرستيد بايد اگر بخردی

پاورقی : ( 1 ) نقل از مزديسنا و ادب پارسی ، صفحه . 283

فردوسی تحت تاثير تعبيراتی كه پس از اسلام در دفاع از تعظيم و تقديس‏ آتش پيدا شده است ، در عين اينكه تعبير آتش پرستی می‏كند باز می‏گويد آتش را قبله قرار دادند
فردوسی در برخی اشعار ديگر خود دفاعهای آنها را منعكس می‏كند و مدعی‏ است كه آتش برای آنها قبله و محراب بود ، نه معبود . در داستان رفتن‏ كيكاوس و كيخسرو به آتشكده آذر گشسب چنين می‏گويد :
به يك هفته در پيش يزدان بدند
مپندار كاتش پرستان بدند
كه آتش بدانگاه محراب بود
پرستنده را ديده پر آب بود
بدانگه بدی آتش خوبرنگ
چو مر تازيان راست محراب سنگ

معبود يا محراب عبادت

مسئله ثنويت كه در فصلهای پيش درباره آن سخن گفته شد ، مربوط است به‏ كيفيت توجيه بشر از هستی و جهان و آفرينش . فكر ثنوی در مقابل فكر توحيدی است ، اعم از توحيد ذاتی و توحيد افعالی
تعظيم و تقديس آتش ربطی به توجيه كلی جهان هستی ندارد و با مسئله‏ توحيد ذاتی يا افعالی مربوط نيست . اين مسئله به توحيد در عبادت مربوط می‏شود . صورت بحث اين است كه قطع نظر از مسئله توحيد ذاتی و افعالی و قطع نظر از اينكه زردشتيان از نظر توجيه جهان ، ثنوی بوده يا نبوده‏اند ، از نظر پرستش چه‏ وضعی داشته‏اند ؟ فرضا از نظر توجيه جهان و هستی يعنی از نظر توحيد در ذات و در خالقيت موحد بوده‏اند آيا از نظر عمل ، يعنی از نظر عكس العمل‏ پرستشی بشر در مقابل پديد آورنده هستی ، روشی توحيد آميز داشته‏اند يا شرك آميز ؟ توحيد ذاتی و توحيد در خالقيت مستلزم توحيد در عبادت نيست ، اعراب‏ جاهليت از آن نظر غالبا موحد بودند « و لئن سئلتهم من خلق السموات و الارض ليقولن الله »( 1 ) اگر از آنها پرسيده شود آفريننده آسمانها و زمين كيست خواهند گفت : خدا . آنها بتها را خالق و آفريننده نمی‏دانستند بلكه معبود می‏دانستند . غالب بت پرستان جهان چنين بوده‏اند . عليهذا فرضا آيين زردشتی را از نظر توحيد ذاتی و افعالی ، آيينی توحيدی بدانيم‏ كافی نيست كه از نظر عبادت و پرستش نيز توحيدی بدانيم
عبادت زردشتيان از قديم الايام در آتشكده و در پيشگاه آتش بوده است
ماهيت اين عمل چيست ؟ آيا اينها واقعا اهورامزدا را در حضور آتش‏ می‏پرستند ، يا خود آتش را ؟ همچنانكه عرب جاهليت در عين اينكه می‏گفت‏ « هؤلاء شفعاؤنا عند الله »( 2 ) اينها شفيعان و وسائط ما در نزد خدا هستند ، اقرار داشت كه آنها را می‏پرستند : " « ما نعبدهم الا ليقربونا الی الله زلفی »" ( 3 ) ما اينها را نمی‏پرستيم جز برای اينكه ما را به‏ خداوند متعال نزديك كنند

پاورقی : ( 1 ) سوره لقمان ، آيه . 25 ( 2 ) سوره يونس ، آيه . 18 ( 3 ) سوره زمر ، آيه . 3

آقای دكتر معين می‏گويد : . . . زرتشتيان را نظر به همين تقديس آتش ، ايرانيان مسلمان آتش‏ پرست و آذرپرست خوانده‏اند ، در صورتی كه آتش به منزله خدای ويژه يا رب النوع مستقل نبوده است ، چنانكه در ميان آريائيان پيش از ظهور زردشت بوده ، بلكه همان گونه كه كعبه مورد ستايش مسلمانان است آتش نيز مورد توجه مزديسنان بوده ( 1 )
ايضا می‏گويد : آتش در كمون كليه موجودات و مواليد طبيعت به وديعت نهاده شده ، جوهر زندگانی بشر و همه جانوران حرارت درونی يا غريزی است ، منبع وجود و فعاليت افراد همين آتش است ، آتش معنوی در نباتات و جمادات نيز ساری است
ملای رومی از آن تعبير نغز فرموده :
" آتش عشق است كاندر نی فتاد
جوشش عشق است كاندر می‏فتاد
آتش است اين بانگ نای و نيست باد هر كه اين آتش ندارد نيست باد " آقای دكتر معين در اين گفتار خود دچار همان اشتباهی شده است كه قبلا به‏ آن اشاره كرديم ، ايشان شرك در عبادت را با شرك در خالقيت اشتباه‏ كرده‏اند خيال كرده اند كه لازمه شرك در عبادت اين است كه آن چيزی كه‏ پرستش می‏شود در نظام آفرينش از نظر خلق و ايجاد مقامی داشته باشد و چون‏ زردشتيان چنين مقامی در نظام آفرينش برای آتش قائل نبوده‏اند پس مشرك‏ نبوده اند ، اگر چنين است پس اعراب جاهليت نيز مشرك نبوده‏اند ، زيرا آنان نيز جز اينكه عملی كه بايد برای خدا صورت گيرد ، يعنی نماز و قربانی ، برای بتها انجام می‏دادند كاری نمی‏كردند . آنها هرگز بت هبل يا عزی و غيره را رب النوع مستقل نمی‏دانستند اشتباه ديگر ايشان اين است كه‏ اگر چيزی وجودش خيلی مفيد بود مانعی ندارد بشر او را پرستش كند
مقايسه تقديس آتش با توجه حين نماز به سمت كعبه ، مقايسه غلطی است‏ هيچ مسلمانی هر چند عامی باشد آنگاه كه به سوی كعبه برای نماز می‏ايستد در خاطرش خطور نمی‏كند كه می‏خواهد با اين عمل كعبه را تعظيم و تكريم‏ و تقديس كند .

پاورقی : ( 1 ) مزديسينا و ادب پارسی ، صفحه . 386

اسلام كه كعبه را قبله نماز قرار داده باين معنی نيست كه‏ مردم در حين نماز كعبه را تقديس كنند و لهذا در ذهن هيچ مسلمانی تقديس‏ كعبه خطور نمی‏كند از اين جهت درست مثل اين است كه به مسلمانان می‏گفتند هنگام نماز همه رو به نقطه جنوب بايستيد كه مفهومی جز اينكه در حين‏ عبادت همه وضع واحدی داشته باشد ندارد . هرگز در دين اسلام كوچكترين‏ اشاره‏ای به اين مطلب نيست كه خداوند با كعبه و مسجد الحرام يك ارتباط خاص دارد بلكه عكس آن تعليم داده شده است قرآن كريم صريحا می‏فرمايد : " « اينما تولوا فثم وجه الله »" ( 1 ) و اگر به كعبه گفته می‏شود " بيت " از آن جهت است كه هر معبدی " بيت الله " است . پس رو به‏ كعبه ايستادن تنها مبتنی بر يك حكمت و فلسفه اجتماعی است . آن حكمت‏ اين است كه اولا مسلمانان از لحاظ جهتی كه در حين انجام عمل عبادت‏ انتخاب می‏كنند يكی باشند تفرق و تشتت نداشته باشند . ثانيا نقطه‏ای كه‏ برای وحدت انتخاب می‏كنند همانجا باشد كه اولين بار در جهان برای پرستش‏ خدای يگانه ساخته شد كه اين خود نوعی احترام به عبادت خداوند يكتاست
عبادت زردشتيان به اقرار خودشان و خود آقای دكتر معين ، تقديس و تعظيم خود آتش است ، چگونه ممكن است تعظيم و تقديس آتش عبادت‏ اهورامزدا محسوب شود
عبادت در قاموس معارف اسلام مفهوم وسيعی دارد ، هر نوع طاعتی كه از طاعت خدا سرچشمه نگيرد ، خواه اطاعت نفس اماره و يا اطاعت انسانهای‏ ديگر ، شرك محسوب می‏شود . البته اينگونه شركها مراتب ضعيف شرك است‏ و مستلزم خروج از حوزه اسلام نيست ، ولی اعمالی كه به " قصد انشاء عبادت " و اظهار عبوديت انجام می‏گيرد ، يعنی اعمالی كه هيچ مفهوم و معنيی ندارد جز تقديس و تنزيه كامل طرف و اظهار عبوديت نسبت به او ، از قبيل ركوع و سجود و قربانی و غيره ، به هيچ وجه برای غير خدا جايز نيست ، نه برای پيغمبر و امام و نه برای فرشته و يا چيز ديگر ، اين‏ اعمال اگر برای غير ذات احديت صورت گيرد شرك است ، اعم از اينكه با عقيده توحيدی يعنی توحيد در ذات و در صفات و در خالقيت توام باشد يا نباشد
اين مطلب نيازمند به توضيح است : هر توجه يا خضوع نسبت به چيزی‏ عبادت نيست ، خضوع نسبت به چيزی اگر جنبه تقديس پيدا كند عبادت است‏.

پاورقی : ( 1 ) سوره بقره ، آيه . 115

توضيح اينكه اگر اظهار خضوع انسان صرفا به قصد و عنوان " خود كم بينی‏ " و " خود كم نشاندادن " باشد تواضع و فروتنی است . و اما اگر اظهار خضوع به قصد و عنوان محترم شمردن ديگری باشد آن تعظيم و تكريم است‏ هيچيك از تواضع و تعظيم عبادت نيست فرق تواضع و تعظيم در اين است كه‏ مفهوم و معنی تواضع اعلام كوچكی خود است و مفهوم و معنی تعظيم ، اعلام‏ عظمت و احترام ديگری است
و اما اگر خضوع انسان در برابر چيزی به عنوان تقديس و تنزيه و اعلام‏ مبرا بودن آن چيز از نقص باشد اين عبادت است و برای غير خدا جايز نيست ، چون تنها موجودی كه مبرا از نقص است و شايسته تقديس است ذات‏ احديت است
تسبيح و تقديس دو گونه است : لفظی و عملی . تسبيح لفظی به اين است‏ كه انسان با يك جمله لفظی معبود خود را تقديس كند ، مثلا كلمه " سبحان‏ الله " و همچنين كلمه " الحمدلله " كه جميع حمدها را به خدا اختصاص‏ می‏دهد و او را فاعل حقيقی همه نعمتها و منشا همه خيرات و بركات و كمالات اعلام می‏كند ، و همچنين كلمه " الله اكبر " كه خدا را برتر از هر چيز كه در تصور آيد و بلكه برتر از توصيف اعلام می‏كند ، تسبيح و تقديس‏ لفظی است . اينگونه كلمات جز درباره ذات اقدس احديت جايز نيست ، خواه ملك مقرب و يا نبی مرسل باشد ، نظير اين جمله‏هاست جمله " لا حول‏ و لا قوه الا بالله "
و اما تقديس عملی اين است كه انسان عملی انشاء كند كه مفهوم آن عمل‏ قدوسيت آن موجودی است كه آن عمل برای او صورت می‏گيرد ، از قبيل ركوع و سجود و قربانی البته عمل مانند لفظ صراحت ندارد ممكن است همين اعمال به‏ قصد تعظيم صورت گيرد و در اين صورت عبادت نيست و خود عمل هم مقدس‏ شمرده نمی‏شود ، يعنی يك عمل عادی است ، ولی اعمالی كه در مقابل بت و يا آتش و غيره صورت می‏گيرد . جنبه تقدس پيدا می‏كند ، زيرا به قصد تقديس آنها صورت می‏گيرد . آنچه فطری بشر است " تقديس " است ، انسان بالفطره می‏خواهد در برابر يك موجود منزه از نقص‏ و آراسته به كمال بايستد و او را تقديس و تنزيه نمايد تقديس چون از يك‏ حس فطری سرچشمه می‏گيرد و غريزه ستايش كمال مطلق است كه انسان را وادار به اين عمل می‏نمايد ، خواه ناخواه ، با نوعی اعتقاد به استقلال شی‏ء مورد تقديس به طور مستشعر و يا غير مستشعر توام است ، ولو به صورت خطای در تطبيق به عبارت ديگر ، عبادت و تقديس چون از يك حس غريزی سرچشمه‏ می‏گيرد ، لزومی ندارد كه انسان در مرحله شعور ظاهر واقعا معتقد به‏ شايستگی و مبرا بودن از نقص و استقلال ذاتی يا فعلی آن معبود باشد
آری اين است معنی تقديس ، و اين است فرق تقديس و تواضع ، و همچنين‏ فرق تقديس و تعظيم ساده و همچنين فرق تقديس و توجه و قبله قرار دادن
آنچه زردشتيان در مورد آتش انجام می‏دهند تقديس است نه تواضع و نه‏ تعظيم ساده و نه قبله قرار دادن . تقديس و تنزيه بودن يك عمل ، كافی‏ است برای اينكه عبادت شمرده شود ، خواه توام با اعتقاد صريح به مقام‏ ربوبيت مطلقه و يا رب النوعی باشد و يا نباشد
گذشته از اين ، برخلاف ادعای آقای دكتر معين ، زردشتيان برای آتش‏ مقامی كمتر از رب النوع قائل نبوده و نيستند ، برای آتش روحانيت و تاثير معنوی و قدرت ماوراء الطبيعی قائل بوده و هستند قبلا نقل كرديم در اوستا " آذرايزد " ، پسر اهورامزدا خوانده شده است
كريستن سن می‏گويد : آتش در اين آيين مهمتر از ساير عناصر بوده است ( 1 )
در پاورقی می‏گويد : عقيده هر تل در يك سلسله مقالاتی كه تحت عنوان " منابع و تحقيقات‏ هند و ايرانی " نوشته است اين است كه " . . . ايرانيان عنصر آتش‏ را در عالم صغير و كبير نافذ می‏دانستند "

پاورقی : ( 1 ) مزديسينا و ادب پارسی ، صفحه . 333

و سپس خودش چنين اضافه می‏كند : به عقيده ما آنچه هر تل گويد خالی از حقيقتی نيست
خود آقای دكتر معين درباره آتشكده " آذر برزين مهر " كه يكی از سه‏ آتشكده بزرگ و اصلی باستان بوده می‏گويد : در فصل 17 بند هش ، بند 8 ، آمده : آذر برزين مهر ، تا زمان گشتاسب‏ در گردش بوده " پناه جهان " می‏بود تا زرتشت انوشه روان دين آورد گشتاسب دين پذيرفت آنگاه گشتاسب آذر برزين مهر را در كوه ريوند كه آن‏ را پشت و پشتاسپان خوانند فرو نهاد ( 1 )
ايضا درباره همين آتش از خرده اوستا چنين نقل می‏كند : از ياوری اين آتش است كه كشاورزان در كار كشاورزی داناتر و تخشاتر و پاكيزه‏تر ( شستك جامه‏تر ) هستند و با اين آتش بود كه گشتاسب پرسش و پاسخ كرد ( 2 )
درباره " آذر فرنبغ " كه يكی ديگر از آتشكده‏های اصلی بوده است‏ می‏گويد : اين آتشكده به موبدان اختصاص داشته است . در تفسير پهلوی بند پنجم ، آتش بهرام ، نيايش ( خرده اوستا ) آمد : " نام اين آذر فرنبغ است ، و اين آتشی است كه نگهبانی پيشه پيشوايی ( اتربانی نگهداری آتش ) با اوست ، و از ياوری اين آتش است كه دستوران و موبدان دانايی و بزرگی و فر دريافت كنند و اين آتش است كه با ذهاك ( ضحاك ) پيكار كرد ( 3 )

پاورقی : ( 1 ) مزديسنا و ادب پارسی ، صفحه . 333 ( 2 ) همان كتاب ، صفحه . 334 ( 3 ) همان كتاب ، صفحه 339 - . 340

در فصل 17 بند هش ، درباره " آذر گشنسب " كه سومين آتشكده بزرگ و اصلی است ، طبق نقل خود آقای دكتر معين در كتاب مزديسنا و ادب پارسی‏ چنين آمده است : " آذر گشنسب تا هنگام پادشاهی كيخسرو هماره پناه جهان بود ، وقتی كه‏ كيخسروب درياچه چچست را ويران كرد ، آن آتش به يال اسب او فرو نشست‏ ، سياهی و تيرگی را برطرف نمود و روشنايی بخشيد ، به طوری كه او توانست‏ بتكده را ويران كند ، در همان محل در بالای كوه اسنوند ، دادگاهی ( معبدی‏ ) ساخت و آذر گشنسب را فرو نشاند " ( 1 )
ايضا از بندهش درباره همين آتش نقل می‏كند : يكی از سه شراره مينوی بوده كه به جهان خاكی برای امداد جهانيان فرود آمده در آذربايجان قرار گرفت ( 2 )
فردوسی در داستان رفتن كيكاوس و كيخسرو به آتشكده آذر گشنسب می‏گويد :
بباشيم در پيش آذر بپای
مگر پاك يزدان بود رهنمای
به جائی كه او دارد آرامگاه
نمايد نماينده داد راه
كدام طايفه از طوائف بت پرستان برای ارباب انواعی كه قائل بودند ، بيش از اين قدرت معنوی و ماوراء الطبيعی قائل بوده‏اند ؟ در مجله " هوخت " ارگان انجمن زردشتيان تهران ، مقاله‏ای به قلم " موبد اردشير آذر گشسب " تحت عنوان " رد اتهامات " نوشته شده و ادعا شده است كه زردشتيان هيچگاه آتش پرست نبوده و نيستند .

پاورقی : ( 1 ) همان كتاب ، صفحه . 311 ( 2 ) همان مدرك ، صفحه . 112

در آن مقاله می‏نويسد : ما با آوردن آياتی از كتابهای آسمانی ثابت خواهيم كرد كه خداوند تبارك و تعالی خود نورالانوار و منبع فروغهای گوناگون است و زردشتيان با رو آوردن به سوی آتش و نور در حين ستايش ، در حقيقت به وسيله نور با خدای خود راز و نياز می‏نمايند و از او استمداد می‏جويند و اين موضوع يعنی‏ رو آوردن بسوی نور هنگام پرستش اهورامزدا به هيچ وجه به يكتاپرستی آنها خللی وارد نمی‏سازد ، كما اينكه پيروان ساير مذاهب نيز در حين خواندن‏ نماز رو بسوی قبله می‏كنند و كسی آنها را بدين سبب خاك پرست يا خاج‏ پرست نمی‏خواند و نمی‏داند ( 1 )
آقای موبد اردشير آذر گشسب ، سپس ضمن اينكه از آتش به عنوان عنصر مقدس يا عنصر شريف ياد می‏كند به ذكر فوائد آتش كه بر همه روشن است‏ می‏پردازد و آنگاه می‏گويد : در هر حال همه اين پيشرفتها برای انسان اوليه تنها با كمك آتش سرخ و سوزان ميسر گرديده بود ، و در اين صورت او حق داشت كه برای آن ارزش و احترامی زياد قائل شود و آن را يك پيك آسمانی بداند كه برای كمك او از آسمانها به زمين فرود آمده است و برای آن معابد بسازد و يا آن را در اجاق خانه خود پيوسته مشتعل نگه دارد و مانع از بين رفتن و خاموشی آن‏ گردد

پاورقی : ( 1 ) سال هشتم ، شماره 2 ، صفحه 29 ارديبهشت . 48

در جواب آقای موبد اردشير آذر گشسب عرض می‏كنيم كه آری خداوند متعال‏ نورالانوار است ، اما نه به اين معنی كه ما اشياء را به دو قسم تقسيم‏ كنيم نورها و ظلمتها و خداوند را تنها نور آن نورها بدانيم نه نور ظلمتها ، خداوند نورالانوار است به معنی اينكه هستی مساوی نور است و ظلمت‏ مساوی عدم پس خداوند نور همه چيز است « الله نور السموات و الارض »( 1 ) در اين جهت نور حسی از قبيل آتش و آفتاب و چراغ ، با سنگ و كلوخ تفاوت نمی‏كند ، چنين‏ نيست كه اگر رو به سوی آتش كنيم به سوی خدا رو آورده‏ايم و اگر رو به‏ سوی خاك كنيم رو بسوی نورالانوار نياورده‏ايم
ايشان می‏گويند : زردشتيان به وسيله نور با خدای خود راز و نياز می‏نمايند
من می‏گويم : ولی يكتاپرستی اين است كه انسان آنگاه كه رو به سوی خدا می‏آورد هيچ چيز را وسيله و واسطه رو آوردن قرار ندهد « و اذا سئلك عبادی‏ عنی فانی قريب »( 2 ) در رو آوردن به سوی خدا لزومی ندارد و نبايست‏ چيزی را وسيله و واسطه قرار داد
آری پس از آنكه آدمی به خدا رو آورد و خدا را شناخت ، در مرحله بعدی‏ به اولياء خدا از آن جهت كه اولياء خدا و پرستندگان خدا و فانی فی‏ الله‏اند و مراحل عبوديت را طی كرده‏اند رو می‏آورد ، در اين مرحله است كه‏ آنها را وسيله استغفار و دعا قرار می‏دهد ، يعنی از آنها كه بندگان صالح‏ خدايند و در جهان ديگر زنده‏اند استمداد می‏كند كه از خداوند بخواهند كه فی‏ المثل به قلب او روشنی عنايت فرمايد ، گناهانش را به لطف و كرم خود ببخشايد
اين استمداد از آنجهت روا است كه طرف ، يك موجود زنده وحی مرزوق‏ است و مراتب قرب را با قدم عبوديت پيموده است و می‏تواند بهتر از ما مراتب تذلل و عبوديت را انجام دهد و به همين جهت از ما مقرب‏تر است
ما مسلمانان در زيارت رسول اكرم صلی الله عليه و آله و سلم ، چنين‏ می‏خوانيم : « اللهم انی اعتقد حرمه صاحب هذا المشهد الشريف فی غيبته كما اعتقدها فی حضرته و اعلم ان رسولك و خلفائك عليهم السلام احياء عندك » « يرزقون ، يرون مقامی و يسمعون كلامی و يردون سلامی »
يعنی : خدايا من احترام صاحب اين محل را پس از وفات همان می‏دانم كه‏ در زمان حيات داشت .

پاورقی : ( 1 ) سوره نور ، آيه . 25 ( 2 ) سوره بقره ، آيه . 186

من می‏دانم كه پيامبر تو و جانشينانی كه تو برگزيدی‏ همه در پيشگاه تو زنده و مرزوقند ، مرا در جايگاهم می‏بينند ، سخنم را می‏شنوند ، سلامم را پاسخ می گويند
در آخر همين زيارت چنين می‏خوانيم : « اللهم انك قلت : و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤوك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ». و انی اتيتك‏ مستغفرا تائبا من ذنوبی و انی اتوجه بك الی الله ربی و ربك ليغفر لی‏ ذنوبی » يعنی خدايا تو در كلام مجيدت به پيامبر گفتی : اگر آنان آنگاه كه به‏ خود ستم می‏كنند نزد تو بيايند و از خداوند طلب آمرزش كنند و پيامبر نيز برای آنها طلب آمرزش كند ، خداوند را توبه پذير و مهربان خواهند يافت‏
سپس خطاب به رسول اكرم می‏گوييم : ای پيامبر عزيز ! من آمده‏ام نزد تو در حالی كه از خداوند آمرزش می‏طلبم و در حالی كه از گناه گذشته‏ام‏ پشيمانم ، من به وسيله تو كه بنده صالح خدا هستی و می‏توانی برای من دعا و استغفار كنی به سوی خدا كه هم پروردگار من است و هم پروردگار تو رو آورده‏ام تا ( در اثر استغفار من و استغفار تو ) گناهان مرا بيامرزد
توسل و توجه به اوليای خدا چون به اين صورت و به اين شكل است شرك‏ نيست ، بلكه عين عبادت خداوند است
اما مسئله كعبه و قبله كه آقای موبد اردشير آذر گشسب طرح كرده‏اند ، قبلا درباره اش بحث شد و معلوم شد قياس گرفتن تقديس آتش با رو به‏ كعبه ايستادن در حين نماز و عبادت خدا قياس مع الفارق است
آقای موبد اردشير می‏گويد : " چون آتش اين همه فوائد برای انسان داشته و دارد پس انسان حق‏ دارد كه برای آن ارزش و احترام زياد قائل شود " . جان كلام همين جاست . اتفاقا بعثت انبيا برای اين است كه بشر را به‏ سرچشمه خيرات و بركات و نعمات آشنا كنند ، " ديده‏ای به او بدهند سبب‏ سوراخ كن " انبيا آمده‏اند كه بشر را از سبب متوجه مسبب الاسباب كنند ، انبيا آمده‏اند كه به بشر بفهمانند : « الحمد لله رب العالمين »، يعنی‏ تمام سپاسها و ستايشها اختصاص دارد به ذات اقدس الهی كه پروردگار تمام‏ جهانهاست
بعلاوه ، مگر تنها آتش پيك آسمانی است كه برای كمك بشر از آسمان به‏ زمين آمده است . اگر مقصود از آسمان اين جوی است كه بالای سر ماست ، هيچ عنصری از آنجا نيامده است ، اگر هم آمده باشد پيك مخصوص الهی‏ نيست ، و اگر مقصود از آسمان جهان غيب و ملكوت است همه چيز از آسمان‏ آمده است و همه چيز پيك آسمانی است ، اختصاص به آتش ندارد
« و ان من شی‏ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم »( 1 )
هيچ چيزی نيست مگر آنكه خزانه‏های آن نزد ماست و فرود نمی‏آوريم مگر به‏ اندازه معين

مراسم و تشريفات

تقديس و تعظيم و يا پرستش آتش به اين سادگيها نيست ، تشريفات‏ عجيب و شنيدنی دارد ، ما قسمتی از اين تشريفات را از كتاب مزديسنا و ادب پارسی كه از اين مراسم و لااقل از اصل تقديس و تعظيم آتش دفاع‏ می‏كند نقل می‏كنيم ، و البته در ساير كتب نيز می‏توان آنها را يافت و امروز هم اين مراسم و تشريفات در ميان اقليت زردشتی معمول است
در اين كتاب چنين آمده است : در آيين مزديسنا ، مانند دين كاتوليك مسيحی ، و بر خلاف اسلام‏ آلات و ادوات فراوان و تشريفات بسيار معمول است ، اين تشريفات در مورد آتشكده‏ها نيز مجری است : آتشگاه را در محلی قرار می‏دهند كه اطراف‏ آن حتما باز باشد .

پاورقی : ( 1 ) سوره حجر ، آيه . 21

در هر آتشكده كانون ويژه‏ای برای برافروختن آتش هست‏ كه جز " آتربان " ( موبد نگهبان آتش ) احدی حق ورود بدان ندارد ، آتربانان كه به سوی آتش می‏روند " پنام " ( دهن بند ) بر روی می‏بندند تا از دم ايشان آتش مقدس آلوده نگردد . در سمت راست مقر آتش ، اطاقی‏ است وسيع و چهار گوشه كه به قسمتهای متعدد و مساوی تقسيم شده ، و هر يك‏ را برای وظيفه‏ای معين اختصاص داده‏اند . اين اطاق را " يزشن گاه " ( محل انجام تشريفات عبادت ) می‏نامند . . . در شريعت زردشت اين قاعده‏ مقرر بود كه آفتاب بر آتش نتابد ( 1 ) . و بنابراين سبك جديدی در ساختمان آتشكده معمول شد : اطاقی معمولا تاريك در وسط می‏ساختند كه مكان‏ افروختن آتش در آتشدان بود . . . به نسبت درجاتی كه در قاعده دودمانی‏ ايرانيان قديم موجود بود ، آتشهای مختلفی وجود داشت ، از قبيل " آتش‏ خانه " و " آتش قبيله " يا " قريه " ( آذران ) و " آتش بلوك " يا ايالت . محافظ آتش خانه " مانبذ " نام داشت ، و برای نگهبانی‏ آتش دو تن روحانی ، و برای حراست آتش و رهران ( آتش بلوك ) هيئتی از روحانيان تحت رياست يك موبد مامور بودند . . . يكی از نسكهای اوستای‏ ساسانی موسوم است به " سوزگر " و در آن تفصيلی در باب پرستش آتش‏ مخلوط به چند قصه مسطور است : آتشكده پر از بوی كندر و ديگر مواد معطر بود ، يك تن روحانی برای اينكه از نفس خود آتش را نيالايد دهان بندی بسته و آتش را با قطعات چوبی كه با مراسم‏ مذهبی تطهير شده بود مشتعل نگاه می‏داشت .

پاورقی : ( 1 ) عجيب است كه زردشتيان و طرفداران آنها تقديس آتش را می‏خواهند تحت عنوان اينكه آتش از جنس نور است و نور مقدس است زيرا خداوند نورالانوار است ، توجيه كنند از طرف ديگر تابش آفتاب را بر آتش مقدس‏ سبب آلودگی آن ميدانند !

اين چوب غالبا از نباتی موسوم‏ به " هذانه اپنا " بود ، باری آن روحانی دم به دم به وسيله دسته چوبی‏ كه برسمه ( برسم ) می خواندند و مطابق آداب خاص بريده می‏شد آتش را به‏ هم می‏زد و مشتعل می‏داشت و ادعيه معينی را تلاوت می‏كرد ، سپس روحانيون‏ " هئومه " ( هوم ) ( 1 ) نثار می‏كردند ، در اثنای تلاوت ادعيه يا سرودن‏ اوستا روحانيان شاخه نبات " هئومه " را پس از تطهير در هاون‏ می‏كوبيدند . . . در " يزشن گاه " ( محل انجام تشريفات عبادت ) آلات و ادوات ذيل كه هر يك به جهت منظور خاصی به كار برده می‏شود موجود است : 1 و 2 - هاون و دسته هاون كه به منزله ناقوس مسيحيان است و اكنون به‏ همان منظور به كار برده می‏شود ولی در اصل برای فشردن " هوم " ( گياه‏ مقدس ) استعمال می‏شد
3 - برسم كه اساسا از شاخه‏های ترچوبهای مقدس مانند انار تهيه می‏شد ولی‏ امروز آن را از فلز نقره يا برنج می‏سازند
4 - برسمدان
5 - برسمچين كه كاردی است كوچك
6 - چند جام برای هوم و پراهوم و آب مقدس
7 - چند پياله كوچك به نام طشت نيز برای هوم و پراهوم ( طشت نه‏ سوراخه )
8 - ورس كه ريسمانی است كوچك كه از موی گاو بافته می‏شود و شاخه‏های‏ برسم را با آن به هم می‏پيوندند

پاورقی : ( 1 ) اين همان چيزی است كه زردشت آن را منع كرده و كثيف خوانده‏ است

9 - سنگ بزرگی به نام " ارويس گاه " كه چهار گوشه بوده و آلات‏ مزبور را روی آن می‏چينند ( 1 )
ايضا می‏گويد : در فرهنگهای فارسی آمده : برسم شاخه‏های باريك بی گره باشد ، به مقدار يك وجب كه آن را از درخت هوم ببرند و آن درختی است شبيه درخت گز و اگر هوم نباشد درخت گز و الا درخت انار ، و رسم بريدن آن چنان است كه‏ اول كاردی كه دسته آن هم آهن باشد و آن را بر سمچين خوانند پادياوی كنند يعنی پاكيزه بشويند و آب كشند پس زمزم نمايند ، يعنی دعايی كه در وقت‏ عبادت آتش و بدن شستن و چيزی خوردن می‏خوانند بخوانند و برسم را با برسمچين ببرند ( 2 )
آنگاه می‏گويد : در مراسم كنونی زردشتيان ايران هنگامی كه موبد بخواندن نيايش مشغول‏ است ، موبد ديگر مراقب آتش است و شاخه‏های مورد را كه در برسمدان‏ نهاده‏اند بر می‏دارد و می‏گرداند و دست به دست می‏دهد و دوباره بر جای‏ می‏گذارد
ايضا می‏گويد : دار مستتر در زند اوستای خود می‏نويسد : دو قسم آتشكده موجود است معابد بزرگ را " آتش بهرام " می‏نامند ، معابد كوچك را " آدران " يا " آگياری " خوانند . در بمبئی ( هندوستان ) سه آتش بهرام و در حدود صد آگياری موجود است . فرق بين آتش بهرام و آدران اساسا در چگونگی آتش و سپس در اصل و طرز تهيه آن ميباشد .

پاورقی : ( 1 ) تلخيص از مزديسنا و ادب پارسی ، از صفحه 297 تا 305
( 2 ) همان كتاب ، صفحه . 401

تهيه آتش بهرام يك سال به طول‏ می‏انجامد و آن از سيزده قسم آتش مختلف تشكيل می‏شود و در خود جوهر آنها را كه به منزله روح همه آتشها می‏باشد تمركز می‏دهد . تهيه و تصفيه اين‏ آتشها مستلزم تشريفات مختلف است كه در " ونديداد " ( يكی از اجزای‏ اوستای ساسانی ) توضيح داده شده است . طبق سنت زردشتيان هر يك از حوزهای بهدينان بايد آتش بهرام داشته باشد
بعضی دستوران ( روحانيان زردشتی ) معتقدند كه فقط يك آتش بهرام بايد باشد چه آن شاه است و چند پادشاه در اقليمی نگنجند . . . وی چون شاه‏ است " اريكه " ای لازم دارد بدين منظور شش قطعه چوب صندل را دو بدو منظم كرده روی يكديگر بشكل اريكه‏ای پله دار قرار می‏دهند ( 1 )
آری اين است قسمتی از مراسم و تشريفات و تعظيم و تقديس آتش در ميان‏ زردشتيان . من فعلا كاری ندارم كه اين عمليات از نظر توحيدی چه وضعی دارد آيا شرك است يا توحيد ؟ بت پرستی است يا خدا پرستی ؟ اما مايلم تو خواننده محترم چند لحظه از نظر منطق درباره اين مراسم بينديشی ، ببينی‏ خرافی تر از اينها هم كاری در جهان هست ؟ آنوقت مقايسه‏ای كن اينها را با عبادت اسلامی : با نماز اسلام ، با اذان اسلام ، با جمعه و جماعت اسلام‏ ، با حج اسلام ، با مسجد و معبد و مراسم عبادت اسلام ، با مضامين اذكار و اوراد و تسبيح‏ها و تحميدهای اسلامی آنگاه ببين تفاوت ره از كجاست تا بكجا .

پاورقی : ( 1 ) صفحات 355 - . 357

و سپس ببين آيا مردم ايران حق داشتند كه با آشنا شدن با تعليمات‏ اسلامی يكباره به همه اينها پشت كردند يا نه ؟ در خاتمه اين بحث بد نيست ناله يك جغد را در اينجا منعكس كنيم و به‏ عموم خوانندگان ارزش اين ناله‏ها را بفهمانيم
ابراهيم پورداود درباره آتشكده شهر نوساری هندوستان كه به نام ايرانشاه‏ معروف است و از نوع آتشهای بهرام است كه تفصيلش را خوانديد می‏گويد : در سنت پارسيان است كه آتش بهرام را مهاجرين از ايران با خود آوردند ، شايد هم درست باشد چه غالبا در تاريخ طبری و مسعودی می‏خوانيم كه‏ ايرانيان از بيم آنكه آتش به دست دشمنی افتد و خاموش شود در وقت‏ شكست آن را ( 1 ) با خود برداشته به جای دورتر فرو می‏گذاشتند ، هر چند كه به تدريج آتشكده‏های با شكوه ايران خاموش و به مسجد تبديل يافت ، ولی‏ تا حدی كه ممكن بود در نگهداری آن كوتاهی نكردند ، يزدگرد سوم پس از شكست نهاوند ، خود بشخصه آتش مقدس ری را كه مخصوصا محترم شمرده می‏شد برگرفته به مرو برد
اگر هم " ايرانشاه " پس از ورود مهاجرين در " سنجان " در سال 716 برپا شده باشد باز 1230 سال از عمرش می‏گذرد و هماره پريشانی و سرگشتگی‏ خواستارانش را در كشور بيگانه نگران بود ، ولی در كشاكش روزگار رنگ‏ سرخ خويش نباخته ، ياران را با زبان گرم به پايداری و دلگرمی پند همی‏ داد . پس از شكست سنجان در جايی كه بيشتر اقامت نموده نوساری است كه‏ مدت 235 سال در آنجا بود ، فقط دو سال ، از سال 1733 تا 1736 در سورت ( خاموشی و سردی ) به سر برد . . . اينك 204 سال است كه در اين ده‏ استقرار يافته است . هزاران تن زردشتی از دستور و موبد و هيربد و بهدين‏ دور آن را گرفته‏اند . زرتشتيان ايران و پارسيان هندوستان نيز به زيارت‏ آن می‏روند مخصوصا ماههای ارديبهشت و آذر ماه اوقات زيارت آنجاست ، از سرای اين " ايران خديو " ( يعنی آتشكده ايرانشاه ) در بامداد و نيمروز و شام سرود اوستا از موبدان سفيد پوش بلند است .

پاورقی : ( 1 ) و در واقع خدا و " پناه جهان " را همچنانكه در بندهش آمده و در صفحات پيشين نقل كرديم از ترس ازحائی ، به جای می‏برده‏اند !

ايرانشاه با صدها خدام خود ياد آور آتشكده‏های شيزو ری و استخر بافر و شكوه ساسانيان است ( 1 )
هيچ كس باور می‏كند كه در اين قرن مردی كه مدعی مقام استادی دانشگاه‏ است تا اين حد تجاهل كند ؟ نمی‏دانم جهالت است يا تجاهل ؟ اما روی‏ استعمار سياه با دست پروردگانش
next page

fehrest page

back page