آيين زردشتی از نظر فقه اسلامی
در خاتمه يادآوری میكنيم كه ترديد ما در بحث گذشته در توحيدی بودن
آيين زردشت تنها از جنبه تاريخی است . يعنی اگر تاريخ و مدارك تاريخی
را ملاك قرار دهيم و محتويات اسناد و مدارك تاريخی موجود را با موازين
علم توحيد بسنجيم نمی توانيم آيين زردشتی را آيين توحيدی بدانيم تئوری
زردشت درباره نظام خلقت طبق اين مدارك و اسناد به نحوی است كه فرضا
" انگرامئنيو " را آفريده اهورا مزدا تلقی كنيم با توحيد سازگار نيست
ولی ما مسلمانان میتوانيم از زاويه ديگر به آيين زردشت نظر افكنيم و
با ملاك ديگری درباره اين آيين قضاوت كنيم ، آن از زاويه فقه و حديث و
با ملاكات خاص اسلامی است كه جنبه تعبدی دارد و برای يك مسلمان با
ايمان حجت و معتبر است . از اين زاويه و از اين نظر هيچ مانعی نيست كه
آيين زردشتی را يك آيين توحيدی بدانيم ، يعنی آيينی بدانيم كه در اصل و
ريشه توحيدی بوده و همه شركها چه از ناحيه ثنويت و چه از ناحيه آتش
پرستی و چه از ناحيه های ديگر بدعتهايی كه
بعدها الحاق شدهاند تلقی شود .
اعتبار اسناد تاريخی اگر به مرحله قطع و
يقين برسد كافی است كه از نظر فقهی نيز ملاك قرار گيرد ، ولی چون غير
توحيدی بودن آيين زردشتی به حسب اصل و ريشه مسلم نيست ، اگر موازين
فقهی ايجاب كند هيچ مانعی نيست كه اين آيين ، توحيدی تلقی شود ، و به
اصطلاح ، زردشتيان از اهل كتاب تلقی شوند .
در گذشته كه مسلمين آنها را
را همشان و همطراز خدای اهورامزدا میشناسد ( 1 )
و كسانی كه زردشت را ثنوی میدانند میگويند ثنويت بعد از زردشت
استوارتر گشت . پ ، ژ ، دومناشه میگويد :
دو گانه پرستی گاتهای زردشت به دو گانه پرستی استوارتری مبدل شد كه
تمام موجودات عالم را ميان خير و شر تقسيم میكرد ( 2 ) . .
كتاب ونديداد كه جزئی از اوستای فعلی است و چاپ شده است صريحا "
انگرامئينو " را آفريننده نواحی بد زمين ، سرمای يخبندان زمستان ،
حرارت سوزان تابستان ، مارها و افعيها . . . معرفی میكند
در دوره اسلامی زردشتيان عقائد ثنوی خويش را آزادانه اظهار میكرده و از
آن دفاع میكردهاند و با ائمه اطهار عليهم السلام و همچنين با علما و
متكلمين اسلامی صريحا در اين باره بحث و جدال میكردهاند . در كتب حديثی
شيعه از قبيل توحيد صدوق ، احتجاج طبرسی ، عيون اخبار الرضا و بحار
الانوار اين بحث و جدالها نقل شده است . و اين خود میرساند كه زردشتيان
در دوره ساسانی ثنوی بودهاند و همان عقيده را در دوره اسلامی حفظ كرده و
از آن دفاع میكردهاند
يكی از كتب معروف زردشتيان كه در دوره اسلامی ( قرن سوم هجری ) تاليف
يافته كتاب " دينكرد " است ، میگويند بيش از نيمی از اين كتاب در
دفاع از ثنويت در مقابل اديان كليمی و مسيحيت است ( 3 )
پاورقی :
( 1 ) تاريخ جامع اديان صفحه . 315
( 2 ) تمدن ايران ، ترجمه دكتر بهنام ، صفحه . 188
( 3 ) تاريخ تمدن ايرانی ، به قلم جمعی از خاورشناسان ، ترجمهء جواد
محيی ، صفحهء 269 - 270 ايضا همان كتاب ، ترجمهء دكتر عيسی بهنام ،
صفحهء . 249
كريستن سن معتقد است كه در دوره ساسانی معتقدات " زروانی " كه قبلا
به آنها اشاره كرديم در ميان زردشتيان رسوخ يافته بود ( 1 ) . عقايد
زروانی مجموعا بسيار پيچيده و مبهم و درهم و خرافی است . به عقيده
كريستن سن ، زردشتيان پس از ظهور اسلام عناصر زروانی را به دور افكندند و
از يك ثنويت فلسفی قابل دفاع ، دفاع كردند ، وی میگويد
شريعت زردشتی كه در زمان ساسانيان دين رسمی كشور محسوب میشد ، مبتنی
بر اصولی بود كه در پايان اين عهد بكلی تهی و بی مغز شده بود ، انحطاط
قطعی و ناگزير بود ، هنگامی كه غلبه اسلام دولت ساسانی را كه پشتيبان
روحانيون بود واژگون كرد روحانيون دريافتند كه بايد كوشش فوق العاده
برای حفظ شريعت خود از انحلال تام بنمايند ، اين كوشش صورت گرفت :
عقيده به زروان و اساطير كودكانه را كه به آن تعلق داشت دور انداختند ،
و آيين مزديسنی را بدون شائبه زروان پرستی مجددا سنت قرار دادند . در
نتيجه قصصی كه راجع به تكوين جهان در ميان بود تبديل يافت ، پرستش
خورشيد را ملغی كردند تا توحيد شريعت او هرمزدی بهتر نمايان باشد و مقام
ميترا ( مهر ) را طوری قرار دادند كه موافق با مهريشت عقيق باشد . بسی
از روايات دينی را يا بكلی حذف كردند يا تغيير دادند و بخشهايی از
اوستای ساسانی و تفاسير آن را كه آلوده به افكار زروانيه شده بود در طاق
نيسان نهادند يا از ميان بردند . اين نكته قابل توجه است كه يشتهای
مربوط به تكوين كه خلاصه آنها در دينكرد باقی مانده ، به قدری تحليل رفته
كه چند سطری بيش نيست و از آن هم چيزی مفهوم نمیشود . همه اين تغييرات
در قرون تاريك بعد از انقراض ساسانيان واقع شده است .
پاورقی :
( 1 ) ايران در زمان ساسانيان ، فصل سوم
در هيچيك از
كتب پارسی اشاره بدين اصلاحات نرفته است ، اين شريعت اصلاح شده
زردشتی را چنين وانمود كردهاند كه همان شريعتی است كه در همه ازمنه سابق
برقرار بوده است ( 1 )
ما بعدا خواهيم گفت كه خدمت اسلام به كيش زردشتی و مردم زردشتی كمتر
از خدمتهای ديگر اين آئين نبوده است . اصلاحات اسلام در آيين زردشتی هر
چند غير مستقيم صورت گرفت از اصلاحات زردشت در آيينهای باستانی موثرتر
افتاد
ثنويت مانوی
تا اينجا بحث در ثنويت زردشتی بود چنانكه قبلا گفتيم دو مذهب ديگر
نيز در آن دوره بوده است كه آنها نيز ثنوی بودهاند : مذهب مانی و مذهب
مزدك . ثنويت مانی خيلی صريحتر است از ثنويت زردشتی ، ثنويت مزدكی
همان ثنويت مانوی است با اندكی اختلاف . شهرستانی در الملل و النحل
ثنويت را به مانی نسبت میدهد نه به زردشت و مفصل درباره آن بحث میكند
، محققان و مستشرقان در عصر اخير تحقيقات زيادی درباره مانی و دين او
كرده اند . آقای تقی زاده يكی از محققان طراز اول در اين موضوع به شمار
میرود . برای اينكه نمونهای به دست داشته باشيم مختصری از بيانات وی را
در اين باره نقل میكنيم ، میگويد :
. . . دين مانی بر دو اصل يعنی خير و شر يا نور و ظلمت و سه دور يعنی
ماضی و حال و استقبال مبنی است . منشا كلی و اصلی وجود و در واقع خدای
بزرگ دوتاست ، كه يكی را نور و ديگری را ظلمت میناميم . در منابع
ايرانی اين دو اصل را " دو بن " ناميدهاند در بدو امر يعنی در ازل و
قبل از حدوث خلقت و دنيا اين دو اصل جدا و مستقل و منفك از هم بودند
كه آن دو را مانويان ماضی مینامند ، قلمرو نور در بالا و منبسط به شمال و
مشرق و مغرب بوده و مقر ظلمت در پايين و ممتد در جهت جنوب بود ، و
اگر چه با هم ، هم حدود بودند ، سرحد فاصلی داشتند و تماسی
در كار نبود .
پاورقی :
( 1 ) ايران در زمان ساسانيان ، صفحه 458 - . 459
بنابر بعضی بيانات از قسمت جنوبی فضا نيز يك ثلث متعلق
به نور بوده و لذا وسعت قلمرو نور پنج برابر قلمرو ظلمت بود هر يك از
اين دو اصل در قلمرو خود ساكن و آرام قرار داشتند . عالم نور دارای تمام
صفات خوب بود و نظم و صلح و فهم و سعادت و سازش در آنجا حاكم بود ،
ولی در عالم ظلمت اغتشاش و بی نظمی و كثافت مستولی بود . گاهی اين دو
اصل را به عنوان دو درخت ناميدهاند : يكی را درخت حيات و ديگری را
درخت مرگ در قلمرو نور پدر عظمت حكمران است و در قلمرو ظلمت پادشاه
تاريكی . قلمرو نور از پنج ناحيه و مسكن به وجود آمده كه پنج عضو خدا
يعنی هوش و فكر و تامل و اراده وائون های بی شمار ( موجودات جاويد و
مظاهر خدا ) در آن ساكن هستند . قلمرو ظلمت هم از پنج طبقه روی همديگر
به وجود آمده كه از بالا به پايين عبارت است از دود پايه و آتش بلعنده
و باد مخرب و آب لجنی و ظلمات ( 1 )
تا همين جا برای مدعای ما كافی است ، طالبين بيشتر میتوانند به خود
كتاب " مانی و دين او " مراجعه نمايند
ثنويت مزدكی
دين مزدكی انشقاق و انشعابی از دين مانوی شمرده شده است ، همه خرافات
مانوی در شريعت مزدكی با اندك تفاوت موجود است . كريستن سن میگويد :
. . . درست دين كه شريعت بوندس زردشت ( فسائی ) و مزدك باشد در
واقع اصلاحی در كيش مانی محسوب میشده است و مثل كيش مانی اين آيين هم
آغاز كلام را بحث در روابط اصلين قديمين ، يعنی نور و ظلمت ، قرار میداد
.
پاورقی :
( 1 ) مانی و دين او ، صفحه 39 - . 40
تفاوت آن با عقائد مانی در اين بود
كه میگفت حركات ظلمت ، ارادی و از روی علم قبلی نبوده بلكه علی
العمياء بر حسب صدفه و اتفاق جنبشی داشته است بر خلاف اصل نور كه
حركاتش ارادی است ، بنابراين اختلاط و آميزش تيرگی و روشنايی كه عالم
محسوس مادی از آن پيدا شده ، بر خلاف تعاليم مانی ، نتيجه نقشه و طرح
مقدمی نبوده و بر حسب تصادف وجود يافته است . پس در آيين مزدك برتری
نور خيلی بيش از كيش مانی مؤكد بوده ( 1 ) . .
آتش و پرستش
يكی از مسائل مهم و قابل توجه درباره نظام فكری و اعتقادی و عملی
زردشتيان مقارن ظهور اسلام ، مسئله تقديس و تعظيم و پرستش آتش است
اين كار از قديمترين دوران باستانی سابقه دارد و تا به امروز ادامه
يافته است . بوعلی سينا در فصل هفتم از فن دوم طبيعيات شفا میگويد :
طبقاتی از پيشينيان كه به فلسفه اضداد تمايل داشتند و معتقد بودند كه
همه چيز از " ضدين " به وجود میآيد و در اين جهت در مسئله خير و شر ،
نور و ظلمت ، به عنوان دو ضد واقع شده بودند در تمجيد و تعظيم آتش راه
مبالغه پيش گرفتند و آتش را شايسته تقديس و تسبيح ( پرستش ) دانستند
، بدين جهت كه آتش عنصر نورانی است و بر عكس زمين و خاك عنصر ظلمانی
میباشد و لهذا شايسته تحقير است ( 2 )
اگر سخن بوعلی را ماخذ قرار دهيم ، آتش پرستی به دنبال فكر دوگانگی
هستی و فلسفه خير و شر و نور و ظلمت پديد آمده است ، ولی اگر توجيه
محققان جديد را بپذيريم كه مدعی هستند سابقه آتش پرستی از دوران طبيعت
پرستی است و در آن دوران بشر هر چيز مفيد را به خاطر اينكه بيشتر فايده
برساند و هر چيز مضر را به خاطر اينكه از شرش مامون بماند میپرستيده است ، بشر
قبل از اينكه به مسئله خير و شر به صورت فلسفی توجه پيدا كند ، يعنی قبل
از آنكه هر موجودی را ممزوجی از دو عنصر خير و شر و نور و ظلمت بداند ،
آتش را میپرستيده است .
پاورقی :
( 1 ) ايران در زمان ساسانيان ، صفحه 364 - . 365
( 2 ) طبيعيات شفا ، چاپ قديم طهران صفحه . 177
در آن ادوار فقط اشياء را به دو دسته مهم تقسيم
میكرده است ، يك دسته را خوب و دسته ديگر را بد میدانسته است و
احيانا برای هر نوع از اين انواع خدايی قائل بوده و آن خدا را خوب يا بد
میدانسته است ، و اما اينكه در هر موجودی دو عنصر تشخيص دهد و هر مركبی
را ممزوجی از ضدين بداند مربوط است به دورههايی كه فكر بشر تكامل بيشتری
يافته بوده است . به هر حال قدر مسلم اين است كه تقديس و تعظيم آتش
در ميان آريائيان سابقه زيادی دارد و از هر عنصر ديگر بيشتر مورد توجه
بوده است
آقای دكتر معين میگويد ؟
قطع نظر از اوستا و به ويژه گاتها كه قدمت آنرا از هزار و صد تا هفتصد
پيش از مسيح نوشتهاند ، در جزء آثار قديم ايران ، در اسحق آوند جنوب
بهستان ( بيستون ) نقشی از زمان مادها مانده كه قدمت آن به قرن هشتم
پيش از مسيح میرسد ، اكنون اين نقش موسوم است به " دكان داود " و آن
گوری است كه در بدنه كوه تراشيده شده و تصوير آن عبارت است از يك
ايرانی كه در برابر آتش ايستاده است . گيرشمن گويد : ما سه معبد از عهد
هخامنشی میشناسيم يكی در " پاسارگاد " كه به امر كورش ساخته شده ،
ديگری در نقش رستم در جبهه مقبره داريوش كه شايد به دستور خود او بنا
شده و سومين در شوش كه ظاهرا متعلق به زمان اردشير دوم است ( 1 )
پاورقی :
( 1 ) مزديسينا و ادب پارسی ، صفحه . 278
مطلبی كه قابل توجه است اين است كه عكس العمل زردشت در مقابل اين
عمل چه بوده است ؟ آيا زردشت اين كار را نهی كرده و بار ديگر بعد از او
رواج يافته و عملا
جزء بلكه ركن دين زردشتی قرار گرفته است ، يا زردشت با تعظيم و تقديس
آتش به همان شكلی كه بوده مخالف نبوده است
اگر روايات خود زردشتيان و مخصوصا اوستای موجود را ملاك قرار دهيم
زردشت با اين كار موافق بوده است
آقای دكتر معين میگويد :
آذر ، نام يكی از ايزدان مزديسناست " آذر ايزد " ( فرشته آذر و يا
رب النوع آذر ) در اوستا غالبا پسر اهورا مزدا خوانده شده ( 1 ) از اين
تعبير خواستهاند بزرگی مقام او را برسانند ، چنانكه " سپندار مذ "
فرشته موكل زمين را نظر به سود آن ، " دختر اهورا مزدا " ( 2 )
ناميدهاند دريسنا 25 بند 7 آمده است : آذر پسر اهورا مزدا را میستائيم ،
تو را ای آذر مقدس و پسر اهورامزدا و سرور راستی ما میستائيم ، همه
اقسام آتش را میستائيم . در بندهای 50 46 از " زاميا ديشت " " ايزد
آذر " رقيب " آژی دهاك " ( ضحاك ) شمرده شده است كه از طرف "
سپنت مئنيو " ضد ضحاك برانگيخته شده تا وی را از رسيدن به " فر "
يعنی فروغ سلطنت باز دارد ( 3 )
از نظر تاريخی به هيچ وجه نمیتوان قرائنی به دست آورد كه زردشت
مخالف تقديس و تعظيم آتش بوده است ، در گاتاها كه از نظر اصالت و
انتساب به شخص زردشت معتبرترين قسمتهای اوستاست ، سخن زنياز بردن به
آتش هست . چيزی كه هست برخی مدعی هستند كه اعتقاد شخص زردشت با آنچه
در بالا از يسناها و يشتها نقل كرديم تفاوت داشته است .
پاورقی :
( 1 ) همچنانكه عيسی پسر خدا خوانده شد و قرآن سخت آنرا مورد حمله
قرار داده است
( 2 ) همچنانكه اعراب جاهليت فرشته گان را دختران خدا میناميدند و
قرآن سخت بر آنها تاخته است
( 3 ) مزديسينا و ادب پارسی ، صفحه 276 ايضا كريستن سن ، صفحه 167
جان ناس میگويد :
ز تشريفات و آداب عبادات و اعمال مذهبی از مذهب اصلی زردشت چيز
مهمی باقی نمانده . همين قدر معلوم است كه زردشت رسوم و مناسك
آريانهای قديم را كه مبتنی بر اعتقاد به سحر و جادو و بت پرستی بوده و
ورد به زوال میرفته بكلی منسوخ فرموده است . تنها يك رسم و يك عبادت
از زمان زردشت باقی مانده است . و آن ، چنانكه گفتهاند وی در هنگام
انجام مراسم پرستش در محراب آتش مقدس به قتل رسيد و در هنگام عبادت
جان سپرد . در يكی از سرودهای گاتاها آمده است كه زردشت میگويد : "
هنگامی كه بر آذر مقدس نيازی تقديم میكنم خود را راست كردار و نيكوكار
میدانم " و در جای ديگر آتش مقدس را عطيه يزدان میشمارد كه اهورا مزدا
آن را به آدميان كرامت فرموده . ولی بايد دانست كه زردشت خود آتش را
نمیپرستيده و آن عقيده كه پيشينيان و نياكان او در باره اين عنصر مقدس
داشته اند وی نداشته است و معتقدات او با آنچه بعدها آتش پرستان اخير
عنوان كردهاند اختلاف دارد ، بلكه او آتش را فقط يك رمز قدوسی و نشانی
گرانبها از اهورامزدا میدانسته است كه به وسيله او به ماهيت و عصاره
حقيقت علوی خداوند دانا پی میتوان برد ( 1 )
آنچه مسلم است اين است كه خواه آتش را تقديس میكرده و يا نمیكرده
است و بر فرض تقديس به هر شكل و هر صورت بوده است ، تعظيم و تقديس
و تكريم و پرستش آتش بعد از زردشت سخت بالا گرفت و بزرگترين شعار
زردشتيگری شناخته شد كه هنوز هم ادامه دارد همان طور كه در ميان مسلمين ،
مساجد و در ميان مسيحيان ، كليسا ساخته میشود ، در ميان زردشتيان آتشكده
ها ساخته شد
در دوره ساسانی زردشتيان به نام " آتش پرستان " شناخته میشدند
مسيحيان ايران كه در اواخر ، آزادی و قدرت قابل توجهی كسب كرده و در
دربار ساسانی
نفوذ كرده بودند با زردشتيان درباره آتش پرستی مباحثه و مجادله میكردند .
پاورقی :
( 1 ) تاريخ جامع اديان ، صفحه 309 - . 310
كريستن سن پس از آنكه مینويسد پيشرفت آيين عيسی در ارمنستان موجب
تشويش و اضطراب دولت ايران شده بود و مهر نرسی پادشاه ايران پس از
مشاوره با علمای زردشتی فرمانی نوشت و آنها را به ترك دين عيسوی و
پذيرفتن كيش زردشتی دعوت كرد ، و ضمنا از آنها خواسته بود كه اصول دين
خود را بنويسند ، میگويد آنها نامه مفصل جسورانهای نوشتهاند ، ضمن نامه
چنين ياد آور شدند :
اما راجع به اصل دين خود : اجمالا گوييم كه مانند شما عناصر و خورشيد و
ماه و باد و آتش را نمیپرستيم ( 1 ) . .
ايضا در فصل هشتم كتاب خود مینويسد :
. . . روحانيان زردشتی هر روز قدمی واپس میرفتند ، و ديگر قدرت سابق
را نداشتند كه بتوانند در برابر جريانها سدی بكشند ، تعديات ديانتی تا
حدی تخفيف يافت . در محافل دانشمندان ، حكمت عملی احكام دين پيشی
گرفت . با توسعه افق و انبساط افكار جديد ، رفته رفته دامنه شك وسعت
يافت . سادگی افسانههای باستانی كه در اجزاء مزديسنی وارد بوده تدريجا
حتی علماء دين را هم ناراحت و مشوش نمود . ناچار تاويلات استدلالی برای
حكايت مزبور پيش آوردند و از راههای عقلی در اثبات آنها كوشيدند . در
مباحثهای كه يكی از " مغان " با " گيورگيس " عيسوی كرده چنين گفته
است : " ما به هيچ وجه آتش را خدا نمیدانيم ، بلكه به وسيله آتش خدا
را میستاييم ، چنانكه شما به وسيله " خاج " او را عبادت میكنيد . "
گيورگيس " كه خود از مرتدان ايرانی بود ، در پاسخ ، چند عبارت از
اوستا بر خواند كه در آنها آتش را چون خدايی نيايش كردهاند . آن مغ
پريشان شد و برای اينكه مغلوب به شمار نيايد گفت : " ما آتش را
میپرستيم از اين رو كه او با " اوهرمزد " از
يك طبيعت است .
پاورقی :
( 1 ) ايران در زمان ساسانيان ، صفحه . 309
گيورگيس پرسيد آيا هر چه در اوهرمزد هست در آتش هم
هست ؟ مغ جواب داد : بلی گيورگيس گفت : آتش نجاسات ومدفوع اسب و
هر چه را بيابد میسوزاند ، پس اوهرمزد هم كه از همان طبيعت است اين
چيزها را میسوزاند ؟ ! . چون سخن بدينجا رسيد مغ بيچاره از جواب عاجز
ماند ( 1 )
مغان زردشتی در دوره اسلامی هنگامی كه با علمای اسلامی مواجه شدند در صدد
دفاع از خود بر آمدند ، ولی اينبار نگفتند كه ما آتش را از آن جهت
میپرستيم كه با اهورامزدا از يك جنس و يك طبيعت است ، بلكه اساسا
پرستش آتش را انكار كردند و مدعی شدند كه ما اهورا مزدا را كه خدای
متعال است میپرستيم و آتش را محراب و يا قبله خود قرار میدهيم ،
همچنانكه مسلمين هنگامی كه خدای متعال را پرستش میكنند و نماز میخوانند
به سوی كعبه میايستند بدون آنكه كعبه را پرستش كنند
زردشتيان از يك طرف به پيروی از سنت قديمی معمولا هر جا سخن از
تقديس و تعظيم آتش به ميان آمد كلمه " پرستش " و " عبادت " را
بكار میبردند و از طرف ديگر برای اينكه خود را از حملات مسلمين نجات
دهند بجای كلمه " پرستش " و " عبادت " از قبله قرار دادن آتش سخن
به ميان آوردند . دقيقی شاعر زردشتی معروف كه مقتدای فردوسی در سرودن
شاهنامه است يعنی اول او به سرودن شاهنامه پرداخت و فردوسی راه او را
تعقيب و تكميل كرد رسما طبق سنت معمول زردشتيان كلمه پرستش را به كار
میبرد .
پاورقی :
( 1 ) ايران در زمان ساسانيان ، صفحه 456 - . 457
آنجا كه پيام فرشته را به زردشت درباره آتش نقل میكند چنين
میگويد :
پيامی بر از من گشتاسب شاه
|
بگو كای خداوند ديهيم و گاه
|
سپردم به تو كار هر " آذری "
|
كجا زان ببينی به هر كشوری
|
نكوشند در كشتن آذران
|
به آب لطيف و خاك گران
|
بفرمای با موبدان وردان
|
بدان پاك پاكيزه دل هر بدان
|
مغان را ببندند و كوشش كنند
|
همه " آذران " را " پرستش " كنند
|
( 1 )
فردوسی نيز در تعبيرات خود از همين سنت زردشتی پيروی كرده و در
بسياری از موارد كلمه " پرستش " را به كار برده است ، فردوسی در
افسانه معروف كشف آتش میگويد :
هوشنگ يك روز مار بزرگی ديد و به او حمله كرد و سنگ بزرگی برداشت
كه به مار بكوبد سنگ به مار نخورد و مار فرار كرد ولی به سنگ ديگری
خورد و آتشی جهيد و بدين ترتيب آتش كشف شد
آنگاه میگويد :
فروغی پديد آمد از هر دو سنگ
|
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
|
نشد مار ، كشته وليكن زراز
|
پديد آمد آتش از آن سنگ باز
|
هر آنكس كه بر سنگ آهن زدی
|
از او روشنايی پديد آمدی
|
جهاندار پيش جهان آفرين
|
نيايش همی كرد و خواند آفرين
|
كه او را فروغی چنين هديه داد
|
همين آتش آنگاه قبله نهاد
|
بگفتا فروغی است اين ايزدی
|
پرستيد بايد اگر بخردی
|
پاورقی :
( 1 ) نقل از مزديسنا و ادب پارسی ، صفحه . 283
فردوسی تحت تاثير تعبيراتی كه پس از اسلام در دفاع از تعظيم و تقديس
آتش پيدا شده است ، در عين اينكه تعبير آتش پرستی میكند باز میگويد
آتش را قبله قرار دادند
فردوسی در برخی اشعار ديگر خود دفاعهای آنها را منعكس میكند و مدعی
است كه آتش برای آنها قبله و محراب بود ، نه معبود . در داستان رفتن
كيكاوس و كيخسرو به آتشكده آذر گشسب چنين میگويد :
به يك هفته در پيش يزدان بدند
|
مپندار كاتش پرستان بدند
|
كه آتش بدانگاه محراب بود
|
پرستنده را ديده پر آب بود
|
بدانگه بدی آتش خوبرنگ
|
چو مر تازيان راست محراب سنگ
|
معبود يا محراب عبادت
مسئله ثنويت كه در فصلهای پيش درباره آن سخن گفته شد ، مربوط است به
كيفيت توجيه بشر از هستی و جهان و آفرينش . فكر ثنوی در مقابل فكر
توحيدی است ، اعم از توحيد ذاتی و توحيد افعالی
تعظيم و تقديس آتش ربطی به توجيه كلی جهان هستی ندارد و با مسئله
توحيد ذاتی يا افعالی مربوط نيست . اين مسئله به توحيد در عبادت مربوط
میشود .
صورت بحث اين است كه قطع نظر از مسئله توحيد ذاتی و افعالی و
قطع نظر از اينكه
زردشتيان از نظر توجيه جهان ، ثنوی بوده يا نبودهاند ، از نظر پرستش چه
وضعی داشتهاند ؟ فرضا از نظر توجيه جهان و هستی يعنی از نظر توحيد در
ذات و در خالقيت موحد بودهاند آيا از نظر عمل ، يعنی از نظر عكس العمل
پرستشی بشر در مقابل پديد آورنده هستی ، روشی توحيد آميز داشتهاند يا
شرك آميز ؟
توحيد ذاتی و توحيد در خالقيت مستلزم توحيد در عبادت نيست ، اعراب
جاهليت از آن نظر غالبا موحد بودند « و لئن سئلتهم من خلق السموات و
الارض ليقولن الله »( 1 ) اگر از آنها پرسيده شود آفريننده آسمانها و
زمين كيست خواهند گفت : خدا . آنها بتها را خالق و آفريننده نمیدانستند
بلكه معبود میدانستند . غالب بت پرستان جهان چنين بودهاند . عليهذا
فرضا آيين زردشتی را از نظر توحيد ذاتی و افعالی ، آيينی توحيدی بدانيم
كافی نيست كه از نظر عبادت و پرستش نيز توحيدی بدانيم
عبادت زردشتيان از قديم الايام در آتشكده و در پيشگاه آتش بوده است
ماهيت اين عمل چيست ؟ آيا اينها واقعا اهورامزدا را در حضور آتش
میپرستند ، يا خود آتش را ؟ همچنانكه عرب جاهليت در عين اينكه میگفت
« هؤلاء شفعاؤنا عند الله »( 2 ) اينها شفيعان و وسائط ما در نزد خدا
هستند ، اقرار داشت كه آنها را میپرستند : " « ما نعبدهم الا ليقربونا
الی الله زلفی »" ( 3 ) ما اينها را نمیپرستيم جز برای اينكه ما را به
خداوند متعال نزديك كنند
پاورقی :
( 1 ) سوره لقمان ، آيه . 25
( 2 ) سوره يونس ، آيه . 18
( 3 ) سوره زمر ، آيه . 3
آقای دكتر معين میگويد :
. . . زرتشتيان را نظر به همين تقديس آتش ، ايرانيان مسلمان آتش
پرست و آذرپرست خواندهاند ، در صورتی كه آتش به منزله خدای ويژه يا
رب النوع مستقل نبوده است ، چنانكه در ميان آريائيان پيش از ظهور
زردشت بوده ، بلكه همان گونه كه كعبه مورد ستايش مسلمانان
است آتش نيز مورد توجه مزديسنان بوده ( 1 )
ايضا میگويد :
آتش در كمون كليه موجودات و مواليد طبيعت به وديعت نهاده شده ،
جوهر زندگانی بشر و همه جانوران حرارت درونی يا غريزی است ، منبع وجود
و فعاليت افراد همين آتش است ، آتش معنوی در نباتات و جمادات نيز
ساری است
ملای رومی از آن تعبير نغز فرموده :
" آتش عشق است كاندر نی فتاد
|
جوشش عشق است كاندر میفتاد
|
آتش است اين بانگ نای و نيست باد هر كه اين آتش ندارد نيست باد
"
آقای دكتر معين در اين گفتار خود دچار همان اشتباهی شده است كه قبلا به
آن اشاره كرديم ، ايشان شرك در عبادت را با شرك در خالقيت اشتباه
كردهاند خيال كرده اند كه لازمه شرك در عبادت اين است كه آن چيزی كه
پرستش میشود در نظام آفرينش از نظر خلق و ايجاد مقامی داشته باشد و چون
زردشتيان چنين مقامی در نظام آفرينش برای آتش قائل نبودهاند پس مشرك
نبوده اند ، اگر چنين است پس اعراب جاهليت نيز مشرك نبودهاند ، زيرا
آنان نيز جز اينكه عملی كه بايد برای خدا صورت گيرد ، يعنی نماز و
قربانی ، برای بتها انجام میدادند كاری نمیكردند . آنها هرگز بت هبل يا
عزی و غيره را رب النوع مستقل نمیدانستند اشتباه ديگر ايشان اين است كه
اگر چيزی وجودش خيلی مفيد بود مانعی ندارد بشر او را پرستش كند
مقايسه تقديس آتش با توجه حين نماز به سمت كعبه ، مقايسه غلطی است
هيچ مسلمانی هر چند عامی باشد آنگاه كه به سوی كعبه برای نماز میايستد در
خاطرش خطور نمیكند كه میخواهد با اين عمل كعبه را تعظيم و تكريم
و تقديس كند .
پاورقی :
( 1 ) مزديسينا و ادب پارسی ، صفحه . 386
اسلام كه كعبه را قبله نماز قرار داده باين معنی نيست كه
مردم در حين نماز كعبه را تقديس كنند و لهذا در ذهن هيچ مسلمانی تقديس
كعبه خطور نمیكند از اين جهت درست مثل اين است كه به مسلمانان میگفتند
هنگام نماز همه رو به نقطه جنوب بايستيد كه مفهومی جز اينكه در حين
عبادت همه وضع واحدی داشته باشد ندارد . هرگز در دين اسلام كوچكترين
اشارهای به اين مطلب نيست كه خداوند با كعبه و مسجد الحرام يك ارتباط
خاص دارد بلكه عكس آن تعليم داده شده است قرآن كريم صريحا میفرمايد :
" « اينما تولوا فثم وجه الله »" ( 1 ) و اگر به كعبه گفته میشود "
بيت " از آن جهت است كه هر معبدی " بيت الله " است . پس رو به
كعبه ايستادن تنها مبتنی بر يك حكمت و فلسفه اجتماعی است . آن حكمت
اين است كه اولا مسلمانان از لحاظ جهتی كه در حين انجام عمل عبادت
انتخاب میكنند يكی باشند تفرق و تشتت نداشته باشند . ثانيا نقطهای كه
برای وحدت انتخاب میكنند همانجا باشد كه اولين بار در جهان برای پرستش
خدای يگانه ساخته شد كه اين خود نوعی احترام به عبادت خداوند يكتاست
عبادت زردشتيان به اقرار خودشان و خود آقای دكتر معين ، تقديس و
تعظيم خود آتش است ، چگونه ممكن است تعظيم و تقديس آتش عبادت
اهورامزدا محسوب شود
عبادت در قاموس معارف اسلام مفهوم وسيعی دارد ، هر نوع طاعتی كه از
طاعت خدا سرچشمه نگيرد ، خواه اطاعت نفس اماره و يا اطاعت انسانهای
ديگر ، شرك محسوب میشود . البته اينگونه شركها مراتب ضعيف شرك است
و مستلزم خروج از حوزه اسلام نيست ، ولی اعمالی كه به " قصد انشاء
عبادت " و اظهار عبوديت انجام میگيرد ، يعنی اعمالی كه هيچ مفهوم و
معنيی ندارد جز تقديس و تنزيه كامل طرف و اظهار عبوديت نسبت به او ،
از قبيل ركوع و سجود و قربانی و غيره ، به هيچ وجه برای غير خدا جايز
نيست ، نه برای پيغمبر و امام و نه برای فرشته و يا چيز ديگر ، اين
اعمال اگر برای غير ذات احديت صورت گيرد شرك است ، اعم از اينكه با
عقيده توحيدی يعنی توحيد در ذات و در صفات و در خالقيت توام باشد يا نباشد
اين مطلب نيازمند به توضيح است : هر توجه يا خضوع نسبت به چيزی
عبادت نيست ، خضوع نسبت به چيزی اگر جنبه تقديس پيدا كند عبادت است.
پاورقی :
( 1 ) سوره بقره ، آيه . 115
توضيح اينكه اگر اظهار خضوع انسان صرفا به قصد و عنوان " خود كم بينی
" و " خود كم نشاندادن " باشد تواضع و فروتنی است . و اما اگر اظهار
خضوع به قصد و عنوان محترم شمردن ديگری باشد آن تعظيم و تكريم است
هيچيك از تواضع و تعظيم عبادت نيست فرق تواضع و تعظيم در اين است كه
مفهوم و معنی تواضع اعلام كوچكی خود است و مفهوم و معنی تعظيم ، اعلام
عظمت و احترام ديگری است
و اما اگر خضوع انسان در برابر چيزی به عنوان تقديس و تنزيه و اعلام
مبرا بودن آن چيز از نقص باشد اين عبادت است و برای غير خدا جايز
نيست ، چون تنها موجودی كه مبرا از نقص است و شايسته تقديس است ذات
احديت است
تسبيح و تقديس دو گونه است : لفظی و عملی . تسبيح لفظی به اين است
كه انسان با يك جمله لفظی معبود خود را تقديس كند ، مثلا كلمه " سبحان
الله " و همچنين كلمه " الحمدلله " كه جميع حمدها را به خدا اختصاص
میدهد و او را فاعل حقيقی همه نعمتها و منشا همه خيرات و بركات و
كمالات اعلام میكند ، و همچنين كلمه " الله اكبر " كه خدا را برتر از هر
چيز كه در تصور آيد و بلكه برتر از توصيف اعلام میكند ، تسبيح و تقديس
لفظی است . اينگونه كلمات جز درباره ذات اقدس احديت جايز نيست ،
خواه ملك مقرب و يا نبی مرسل باشد ، نظير اين جملههاست جمله " لا حول
و لا قوه الا بالله "
و اما تقديس عملی اين است كه انسان عملی انشاء كند كه مفهوم آن عمل
قدوسيت آن موجودی است كه آن عمل برای او صورت میگيرد ، از قبيل ركوع و
سجود و قربانی البته عمل مانند لفظ صراحت ندارد ممكن است همين اعمال به
قصد تعظيم صورت گيرد و در اين صورت عبادت نيست و خود عمل هم مقدس
شمرده نمیشود ، يعنی يك عمل عادی است ، ولی
اعمالی كه در مقابل بت و يا آتش و غيره صورت میگيرد .
جنبه تقدس پيدا
میكند ، زيرا به قصد تقديس آنها صورت میگيرد . آنچه فطری بشر است "
تقديس " است ، انسان بالفطره میخواهد در برابر يك موجود منزه از نقص
و آراسته به كمال بايستد و او را تقديس و تنزيه نمايد تقديس چون از يك
حس فطری سرچشمه میگيرد و غريزه ستايش كمال مطلق است كه انسان را وادار
به اين عمل مینمايد ، خواه ناخواه ، با نوعی اعتقاد به استقلال شیء مورد
تقديس به طور مستشعر و يا غير مستشعر توام است ، ولو به صورت خطای در
تطبيق به عبارت ديگر ، عبادت و تقديس چون از يك حس غريزی سرچشمه
میگيرد ، لزومی ندارد كه انسان در مرحله شعور ظاهر واقعا معتقد به
شايستگی و مبرا بودن از نقص و استقلال ذاتی يا فعلی آن معبود باشد
آری اين است معنی تقديس ، و اين است فرق تقديس و تواضع ، و همچنين
فرق تقديس و تعظيم ساده و همچنين فرق تقديس و توجه و قبله قرار دادن
آنچه زردشتيان در مورد آتش انجام میدهند تقديس است نه تواضع و نه
تعظيم ساده و نه قبله قرار دادن . تقديس و تنزيه بودن يك عمل ، كافی
است برای اينكه عبادت شمرده شود ، خواه توام با اعتقاد صريح به مقام
ربوبيت مطلقه و يا رب النوعی باشد و يا نباشد
گذشته از اين ، برخلاف ادعای آقای دكتر معين ، زردشتيان برای آتش
مقامی كمتر از رب النوع قائل نبوده و نيستند ، برای آتش روحانيت و
تاثير معنوی و قدرت ماوراء الطبيعی قائل بوده و هستند قبلا نقل كرديم در
اوستا " آذرايزد " ، پسر اهورامزدا خوانده شده است
كريستن سن میگويد :
آتش در اين آيين مهمتر از ساير عناصر بوده است ( 1 )
در پاورقی میگويد :
عقيده هر تل در يك سلسله مقالاتی كه تحت عنوان " منابع و تحقيقات
هند و ايرانی " نوشته است اين است كه " . . . ايرانيان عنصر آتش
را در عالم صغير و كبير نافذ میدانستند "
پاورقی :
( 1 ) مزديسينا و ادب پارسی ، صفحه . 333
و سپس خودش چنين اضافه میكند :
به عقيده ما آنچه هر تل گويد خالی از حقيقتی نيست
خود آقای دكتر معين درباره آتشكده " آذر برزين مهر " كه يكی از سه
آتشكده بزرگ و اصلی باستان بوده میگويد :
در فصل 17 بند هش ، بند 8 ، آمده : آذر برزين مهر ، تا زمان گشتاسب
در گردش بوده " پناه جهان " میبود تا زرتشت انوشه روان دين آورد
گشتاسب دين پذيرفت آنگاه گشتاسب آذر برزين مهر را در كوه ريوند كه آن
را پشت و پشتاسپان خوانند فرو نهاد ( 1 )
ايضا درباره همين آتش از خرده اوستا چنين نقل میكند :
از ياوری اين آتش است كه كشاورزان در كار كشاورزی داناتر و تخشاتر و
پاكيزهتر ( شستك جامهتر ) هستند و با اين آتش بود كه گشتاسب پرسش و
پاسخ كرد ( 2 )
درباره " آذر فرنبغ " كه يكی ديگر از آتشكدههای اصلی بوده است
میگويد :
اين آتشكده به موبدان اختصاص داشته است . در تفسير پهلوی بند پنجم ،
آتش بهرام ، نيايش ( خرده اوستا ) آمد : " نام اين آذر فرنبغ است ، و
اين آتشی است كه نگهبانی پيشه پيشوايی ( اتربانی نگهداری آتش ) با
اوست ، و از ياوری اين آتش است كه دستوران و موبدان دانايی و بزرگی و
فر دريافت كنند و اين آتش است كه با ذهاك ( ضحاك ) پيكار كرد ( 3 )
پاورقی :
( 1 ) مزديسنا و ادب پارسی ، صفحه . 333
( 2 ) همان كتاب ، صفحه . 334
( 3 ) همان كتاب ، صفحه 339 - . 340
در فصل 17 بند هش ، درباره " آذر گشنسب " كه سومين آتشكده بزرگ و
اصلی است ، طبق نقل خود آقای دكتر معين در كتاب مزديسنا و ادب پارسی
چنين آمده است :
" آذر گشنسب تا هنگام پادشاهی كيخسرو هماره پناه جهان بود ، وقتی كه
كيخسروب درياچه چچست را ويران كرد ، آن آتش به يال اسب او فرو نشست
، سياهی و تيرگی را برطرف نمود و روشنايی بخشيد ، به طوری كه او توانست
بتكده را ويران كند ، در همان محل در بالای كوه اسنوند ، دادگاهی ( معبدی
) ساخت و آذر گشنسب را فرو نشاند " ( 1 )
ايضا از بندهش درباره همين آتش نقل میكند :
يكی از سه شراره مينوی بوده كه به جهان خاكی برای امداد جهانيان فرود
آمده در آذربايجان قرار گرفت ( 2 )
فردوسی در داستان رفتن كيكاوس و كيخسرو به آتشكده آذر گشنسب میگويد :
بباشيم در پيش آذر بپای
|
مگر پاك يزدان بود رهنمای
|
به جائی كه او دارد آرامگاه
|
نمايد نماينده داد راه
|
كدام طايفه از طوائف بت پرستان برای ارباب انواعی كه قائل بودند ،
بيش از اين قدرت معنوی و ماوراء الطبيعی قائل بودهاند ؟
در مجله " هوخت " ارگان انجمن زردشتيان تهران ، مقالهای به قلم "
موبد اردشير آذر گشسب " تحت عنوان " رد اتهامات " نوشته شده و ادعا
شده است كه زردشتيان هيچگاه آتش پرست نبوده و نيستند .
پاورقی :
( 1 ) همان كتاب ، صفحه . 311
( 2 ) همان مدرك ، صفحه . 112
در آن مقاله مینويسد :
ما با آوردن آياتی از كتابهای آسمانی ثابت خواهيم كرد كه خداوند
تبارك و تعالی خود نورالانوار و منبع فروغهای گوناگون است و زردشتيان با
رو آوردن به سوی آتش و نور در حين ستايش ، در حقيقت به وسيله نور با
خدای خود راز و نياز مینمايند و از او استمداد میجويند و اين موضوع يعنی
رو آوردن بسوی نور هنگام پرستش اهورامزدا به هيچ وجه به يكتاپرستی آنها
خللی وارد نمیسازد ، كما اينكه پيروان ساير مذاهب نيز در حين خواندن
نماز رو بسوی قبله میكنند و كسی آنها را بدين سبب خاك پرست يا خاج
پرست نمیخواند و نمیداند ( 1 )
آقای موبد اردشير آذر گشسب ، سپس ضمن اينكه از آتش به عنوان عنصر
مقدس يا عنصر شريف ياد میكند به ذكر فوائد آتش كه بر همه روشن است
میپردازد و آنگاه میگويد :
در هر حال همه اين پيشرفتها برای انسان اوليه تنها با كمك آتش سرخ و
سوزان ميسر گرديده بود ، و در اين صورت او حق داشت كه برای آن ارزش و
احترامی زياد قائل شود و آن را يك پيك آسمانی بداند كه برای كمك او از
آسمانها به زمين فرود آمده است و برای آن معابد بسازد و يا آن را در
اجاق خانه خود پيوسته مشتعل نگه دارد و مانع از بين رفتن و خاموشی آن
گردد
پاورقی :
( 1 ) سال هشتم ، شماره 2 ، صفحه 29 ارديبهشت . 48
در جواب آقای موبد اردشير آذر گشسب عرض میكنيم كه آری خداوند متعال
نورالانوار است ، اما نه به اين معنی كه ما اشياء را به دو قسم تقسيم
كنيم نورها و ظلمتها و خداوند را تنها نور آن نورها بدانيم نه نور ظلمتها
، خداوند نورالانوار است به معنی اينكه هستی مساوی نور است و ظلمت
مساوی عدم پس خداوند
نور همه چيز است « الله نور السموات و الارض »( 1 ) در اين جهت نور
حسی از قبيل آتش و آفتاب و چراغ ، با سنگ و كلوخ تفاوت نمیكند ، چنين
نيست كه اگر رو به سوی آتش كنيم به سوی خدا رو آوردهايم و اگر رو به
سوی خاك كنيم رو بسوی نورالانوار نياوردهايم
ايشان میگويند :
زردشتيان به وسيله نور با خدای خود راز و نياز مینمايند
من میگويم : ولی يكتاپرستی اين است كه انسان آنگاه كه رو به سوی خدا
میآورد هيچ چيز را وسيله و واسطه رو آوردن قرار ندهد « و اذا سئلك عبادی
عنی فانی قريب »( 2 ) در رو آوردن به سوی خدا لزومی ندارد و نبايست
چيزی را وسيله و واسطه قرار داد
آری پس از آنكه آدمی به خدا رو آورد و خدا را شناخت ، در مرحله بعدی
به اولياء خدا از آن جهت كه اولياء خدا و پرستندگان خدا و فانی فی
اللهاند و مراحل عبوديت را طی كردهاند رو میآورد ، در اين مرحله است كه
آنها را وسيله استغفار و دعا قرار میدهد ، يعنی از آنها كه بندگان صالح
خدايند و در جهان ديگر زندهاند استمداد میكند كه از خداوند بخواهند كه فی
المثل به قلب او روشنی عنايت فرمايد ، گناهانش را به لطف و كرم خود
ببخشايد
اين استمداد از آنجهت روا است كه طرف ، يك موجود زنده وحی مرزوق
است و مراتب قرب را با قدم عبوديت پيموده است و میتواند بهتر از ما
مراتب تذلل و عبوديت را انجام دهد و به همين جهت از ما مقربتر است
ما مسلمانان در زيارت رسول اكرم صلی الله عليه و آله و سلم ، چنين
میخوانيم :
« اللهم انی اعتقد حرمه صاحب هذا المشهد الشريف فی غيبته كما اعتقدها
فی حضرته و اعلم ان رسولك و خلفائك عليهم السلام احياء عندك »
« يرزقون ، يرون مقامی و يسمعون كلامی و يردون سلامی »
يعنی : خدايا من احترام صاحب اين محل را پس از وفات همان میدانم كه
در زمان حيات داشت .
پاورقی :
( 1 ) سوره نور ، آيه . 25
( 2 ) سوره بقره ، آيه . 186
من میدانم كه پيامبر تو و جانشينانی كه تو برگزيدی
همه در پيشگاه تو زنده و مرزوقند ، مرا در جايگاهم میبينند ، سخنم را
میشنوند ، سلامم را پاسخ می گويند
در آخر همين زيارت چنين میخوانيم :
« اللهم انك قلت : و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤوك فاستغفروا
الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ». و انی اتيتك
مستغفرا تائبا من ذنوبی و انی اتوجه بك الی الله ربی و ربك ليغفر لی
ذنوبی »
يعنی خدايا تو در كلام مجيدت به پيامبر گفتی : اگر آنان آنگاه كه به
خود ستم میكنند نزد تو بيايند و از خداوند طلب آمرزش كنند و پيامبر نيز
برای آنها طلب آمرزش كند ، خداوند را توبه پذير و مهربان خواهند يافت
سپس خطاب به رسول اكرم میگوييم : ای پيامبر عزيز ! من آمدهام نزد تو
در حالی كه از خداوند آمرزش میطلبم و در حالی كه از گناه گذشتهام
پشيمانم ، من به وسيله تو كه بنده صالح خدا هستی و میتوانی برای من دعا و
استغفار كنی به سوی خدا كه هم پروردگار من است و هم پروردگار تو رو
آوردهام تا ( در اثر استغفار من و استغفار تو ) گناهان مرا بيامرزد
توسل و توجه به اوليای خدا چون به اين صورت و به اين شكل است شرك
نيست ، بلكه عين عبادت خداوند است
اما مسئله كعبه و قبله كه آقای موبد اردشير آذر گشسب طرح كردهاند ،
قبلا درباره اش بحث شد و معلوم شد قياس گرفتن تقديس آتش با رو به
كعبه ايستادن در حين نماز و عبادت خدا قياس مع الفارق است
آقای موبد اردشير میگويد :
" چون آتش اين همه فوائد برای انسان داشته و دارد پس انسان حق
دارد كه برای آن ارزش و احترام زياد قائل شود " .
جان كلام همين جاست . اتفاقا بعثت انبيا برای اين است كه بشر را به
سرچشمه خيرات و بركات و نعمات آشنا كنند ، " ديدهای به او بدهند سبب
سوراخ كن " انبيا آمدهاند كه بشر را از سبب متوجه مسبب الاسباب كنند ،
انبيا آمدهاند كه به بشر بفهمانند : « الحمد لله رب العالمين »، يعنی
تمام سپاسها و ستايشها اختصاص دارد به ذات اقدس الهی كه پروردگار تمام
جهانهاست
بعلاوه ، مگر تنها آتش پيك آسمانی است كه برای كمك بشر از آسمان به
زمين آمده است . اگر مقصود از آسمان اين جوی است كه بالای سر ماست ،
هيچ عنصری از آنجا نيامده است ، اگر هم آمده باشد پيك مخصوص الهی
نيست ، و اگر مقصود از آسمان جهان غيب و ملكوت است همه چيز از آسمان
آمده است و همه چيز پيك آسمانی است ، اختصاص به آتش ندارد
« و ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم »( 1 )
هيچ چيزی نيست مگر آنكه خزانههای آن نزد ماست و فرود نمیآوريم مگر به
اندازه معين
مراسم و تشريفات
تقديس و تعظيم و يا پرستش آتش به اين سادگيها نيست ، تشريفات
عجيب و شنيدنی دارد ، ما قسمتی از اين تشريفات را از كتاب مزديسنا و
ادب پارسی كه از اين مراسم و لااقل از اصل تقديس و تعظيم آتش دفاع
میكند نقل میكنيم ، و البته در ساير كتب نيز میتوان آنها را يافت و
امروز هم اين مراسم و تشريفات در ميان اقليت زردشتی معمول است
در اين كتاب چنين آمده است :
در آيين مزديسنا ، مانند دين كاتوليك مسيحی ، و بر خلاف اسلام
آلات و ادوات فراوان و تشريفات بسيار معمول است ، اين تشريفات در
مورد آتشكدهها نيز مجری است : آتشگاه را در محلی قرار میدهند كه اطراف
آن حتما باز باشد .
پاورقی :
( 1 ) سوره حجر ، آيه . 21
در هر آتشكده كانون ويژهای برای برافروختن آتش هست
كه جز " آتربان " ( موبد نگهبان آتش ) احدی حق ورود بدان ندارد ،
آتربانان كه به سوی آتش میروند " پنام " ( دهن بند ) بر روی میبندند
تا از دم ايشان آتش مقدس آلوده نگردد . در سمت راست مقر آتش ، اطاقی
است وسيع و چهار گوشه كه به قسمتهای متعدد و مساوی تقسيم شده ، و هر يك
را برای وظيفهای معين اختصاص دادهاند . اين اطاق را " يزشن گاه " (
محل انجام تشريفات عبادت ) مینامند . . . در شريعت زردشت اين قاعده
مقرر بود كه آفتاب بر آتش نتابد ( 1 ) . و بنابراين سبك جديدی در
ساختمان آتشكده معمول شد : اطاقی معمولا تاريك در وسط میساختند كه مكان
افروختن آتش در آتشدان بود . . . به نسبت درجاتی كه در قاعده دودمانی
ايرانيان قديم موجود بود ، آتشهای مختلفی وجود داشت ، از قبيل " آتش
خانه " و " آتش قبيله " يا " قريه " ( آذران ) و " آتش بلوك "
يا ايالت . محافظ آتش خانه " مانبذ " نام داشت ، و برای نگهبانی
آتش دو تن روحانی ، و برای حراست آتش و رهران ( آتش بلوك ) هيئتی از
روحانيان تحت رياست يك موبد مامور بودند . . . يكی از نسكهای اوستای
ساسانی موسوم است به " سوزگر " و در آن تفصيلی در باب پرستش آتش
مخلوط به چند قصه مسطور است : آتشكده پر از بوی كندر و ديگر مواد معطر
بود ، يك تن روحانی برای اينكه از نفس
خود آتش را نيالايد دهان بندی بسته و آتش را با قطعات چوبی كه با مراسم
مذهبی تطهير شده بود مشتعل نگاه میداشت .
پاورقی :
( 1 ) عجيب است كه زردشتيان و طرفداران آنها تقديس آتش را میخواهند
تحت عنوان اينكه آتش از جنس نور است و نور مقدس است زيرا خداوند
نورالانوار است ، توجيه كنند از طرف ديگر تابش آفتاب را بر آتش مقدس
سبب آلودگی آن ميدانند !
اين چوب غالبا از نباتی موسوم
به " هذانه اپنا " بود ، باری آن روحانی دم به دم به وسيله دسته چوبی
كه برسمه ( برسم ) می خواندند و مطابق آداب خاص بريده میشد آتش را به
هم میزد و مشتعل میداشت و ادعيه معينی را تلاوت میكرد ، سپس روحانيون
" هئومه " ( هوم ) ( 1 ) نثار میكردند ، در اثنای تلاوت ادعيه يا سرودن
اوستا روحانيان شاخه نبات " هئومه " را پس از تطهير در هاون
میكوبيدند . . . در " يزشن گاه " ( محل انجام تشريفات عبادت ) آلات و
ادوات ذيل كه هر يك به جهت منظور خاصی به كار برده میشود موجود است :
1 و 2 - هاون و دسته هاون كه به منزله ناقوس مسيحيان است و اكنون به
همان منظور به كار برده میشود ولی در اصل برای فشردن " هوم " ( گياه
مقدس ) استعمال میشد
3 - برسم كه اساسا از شاخههای ترچوبهای مقدس مانند انار تهيه میشد ولی
امروز آن را از فلز نقره يا برنج میسازند
4 - برسمدان
5 - برسمچين كه كاردی است كوچك
6 - چند جام برای هوم و پراهوم و آب مقدس
7 - چند پياله كوچك به نام طشت نيز برای هوم و پراهوم ( طشت نه
سوراخه )
8 - ورس كه ريسمانی است كوچك كه از موی گاو بافته میشود و شاخههای
برسم را با آن به هم میپيوندند
پاورقی :
( 1 ) اين همان چيزی است كه زردشت آن را منع كرده و كثيف خوانده
است
9 - سنگ بزرگی به نام " ارويس گاه " كه چهار گوشه بوده و آلات
مزبور را روی آن میچينند ( 1 )
ايضا میگويد :
در فرهنگهای فارسی آمده : برسم شاخههای باريك بی گره باشد ، به مقدار
يك وجب كه آن را از درخت هوم ببرند و آن درختی است شبيه درخت گز و
اگر هوم نباشد درخت گز و الا درخت انار ، و رسم بريدن آن چنان است كه
اول كاردی كه دسته آن هم آهن باشد و آن را بر سمچين خوانند پادياوی كنند
يعنی پاكيزه بشويند و آب كشند پس زمزم نمايند ، يعنی دعايی كه در وقت
عبادت آتش و بدن شستن و چيزی خوردن میخوانند بخوانند و برسم را با
برسمچين ببرند ( 2 )
آنگاه میگويد :
در مراسم كنونی زردشتيان ايران هنگامی كه موبد بخواندن نيايش مشغول
است ، موبد ديگر مراقب آتش است و شاخههای مورد را كه در برسمدان
نهادهاند بر میدارد و میگرداند و دست به دست میدهد و دوباره بر جای
میگذارد
ايضا میگويد :
دار مستتر در زند اوستای خود مینويسد : دو قسم آتشكده موجود است معابد
بزرگ را " آتش بهرام " مینامند ، معابد كوچك را " آدران " يا "
آگياری " خوانند . در بمبئی ( هندوستان ) سه آتش بهرام و در حدود صد
آگياری موجود است . فرق بين آتش بهرام و آدران اساسا در چگونگی آتش و
سپس در اصل و طرز تهيه آن ميباشد .
پاورقی :
( 1 ) تلخيص از مزديسنا و ادب پارسی ، از صفحه 297 تا 305
( 2 ) همان كتاب ، صفحه . 401
تهيه آتش بهرام يك سال به طول
میانجامد و آن از سيزده قسم آتش مختلف تشكيل میشود و در خود جوهر آنها
را كه به منزله روح همه آتشها میباشد تمركز میدهد . تهيه و تصفيه اين
آتشها مستلزم تشريفات مختلف است كه در " ونديداد " ( يكی از اجزای
اوستای ساسانی ) توضيح داده شده است . طبق سنت زردشتيان هر يك از
حوزهای بهدينان بايد آتش بهرام داشته باشد
بعضی دستوران ( روحانيان زردشتی ) معتقدند كه فقط يك آتش بهرام بايد
باشد چه آن شاه است و چند پادشاه در اقليمی نگنجند . . . وی چون شاه
است " اريكه " ای لازم دارد بدين منظور شش قطعه چوب صندل را دو بدو
منظم كرده روی يكديگر بشكل اريكهای پله دار قرار میدهند ( 1 )
آری اين است قسمتی از مراسم و تشريفات و تعظيم و تقديس آتش در ميان
زردشتيان . من فعلا كاری ندارم كه اين عمليات از نظر توحيدی چه وضعی دارد
آيا شرك است يا توحيد ؟ بت پرستی است يا خدا پرستی ؟ اما مايلم تو
خواننده محترم چند لحظه از نظر منطق درباره اين مراسم بينديشی ، ببينی
خرافی تر از اينها هم كاری در جهان هست ؟ آنوقت مقايسهای كن اينها را
با عبادت اسلامی : با نماز اسلام ، با اذان اسلام ، با جمعه و جماعت اسلام
، با حج اسلام ، با مسجد و معبد و مراسم عبادت اسلام ، با مضامين اذكار و
اوراد و تسبيحها و تحميدهای اسلامی آنگاه ببين تفاوت ره از كجاست تا
بكجا .
پاورقی :
( 1 ) صفحات 355 - . 357
و سپس ببين آيا مردم ايران حق داشتند كه با آشنا شدن با تعليمات
اسلامی يكباره به همه اينها پشت كردند يا نه ؟
در خاتمه اين بحث بد نيست ناله يك جغد را در اينجا منعكس كنيم و به
عموم خوانندگان ارزش اين نالهها را بفهمانيم
ابراهيم پورداود درباره آتشكده شهر نوساری هندوستان كه به نام ايرانشاه
معروف است و از نوع آتشهای بهرام است كه تفصيلش را خوانديد میگويد :
در سنت پارسيان است كه آتش بهرام را مهاجرين از ايران با خود آوردند
، شايد هم درست باشد چه غالبا در تاريخ طبری و مسعودی میخوانيم كه
ايرانيان از بيم آنكه آتش به دست دشمنی افتد و خاموش شود در وقت
شكست آن را ( 1 ) با خود برداشته به جای دورتر فرو میگذاشتند ، هر چند
كه به تدريج آتشكدههای با شكوه ايران خاموش و به مسجد تبديل يافت ، ولی
تا حدی كه ممكن بود در نگهداری آن كوتاهی نكردند ، يزدگرد سوم پس از
شكست نهاوند ، خود بشخصه آتش مقدس ری را كه مخصوصا محترم شمرده میشد
برگرفته به مرو برد
اگر هم " ايرانشاه " پس از ورود مهاجرين در " سنجان " در سال 716
برپا شده باشد باز 1230 سال از عمرش میگذرد و هماره پريشانی و سرگشتگی
خواستارانش را در كشور بيگانه نگران بود ، ولی در كشاكش روزگار رنگ
سرخ خويش نباخته ، ياران را با زبان گرم به پايداری و دلگرمی پند همی
داد . پس از شكست سنجان در جايی كه بيشتر اقامت نموده نوساری است كه
مدت 235 سال در آنجا بود ، فقط دو سال ، از سال 1733 تا 1736 در سورت (
خاموشی و سردی ) به سر برد . . . اينك 204 سال است كه در اين ده
استقرار يافته است . هزاران تن زردشتی از دستور و موبد و هيربد و بهدين
دور آن را گرفتهاند . زرتشتيان ايران و پارسيان هندوستان نيز به زيارت
آن میروند مخصوصا ماههای ارديبهشت و آذر ماه اوقات زيارت آنجاست ، از
سرای اين " ايران خديو " ( يعنی آتشكده ايرانشاه ) در بامداد و نيمروز
و شام سرود اوستا از موبدان سفيد پوش بلند است .
پاورقی :
( 1 ) و در واقع خدا و " پناه جهان " را همچنانكه در بندهش آمده و
در صفحات پيشين نقل كرديم از ترس ازحائی ، به جای میبردهاند !
ايرانشاه با صدها خدام خود ياد آور آتشكدههای شيزو
ری و استخر بافر و شكوه ساسانيان است ( 1 )
هيچ كس باور میكند كه در اين قرن مردی كه مدعی مقام استادی دانشگاه
است تا اين حد تجاهل كند ؟ نمیدانم جهالت است يا تجاهل ؟ اما روی
استعمار سياه با دست پروردگانش