5-عروة الوثقى

عروة الوثقى-چنانكه ياد كرده‏ام-مهمترين منبع استخراج افكار و پيشنهادها و آموزشهاى‏«سياسى-دينى‏»و«سياسى-اجتماعى‏»سيد جمال الدين اسد آبادى است.اين كتاب نبايد تا اين اندازه مغفول باشد و مجهول ماند-كتابى كه نوشته‏اند:«جهان خفته اسلام را بيدار كرد»،كتابى كه آن را«مشعل آزاديخواهى‏»دانسته‏اند.

فلسفه و نظام فكرى هر فيلسوف،از انواع آزمونهاى ويژه او سرچشمه مى‏گيرد.و اين آزمونها، در دستگاه فلسفى،عامل شكل دهنده محسوب مى‏شود.فلسفه سياسى و اجتماعى نيز از اين حكم مستثنى نيست.بنابراين،هنگامى كه شرايط زمانى و اعتقادى مشابه باشد،تجربه يك فيلسوف و درگيريها و عينيت گراييهاى يك متفكر هم آرمان و هم-اعتقاد و هم جهاد،بسيار سودمند تواند بود.

با توجه به اين نكته،مى‏توانيم از مقالات و سخنان سيد جمال الدين،به درك مسائلى نايل شويم كه ممكن است‏خود پس از سالها تجربه و درگيرى به آن مسائل دست‏يابيم.پس چرا در بهره‏گيرى از چنين منبع فكرى و سرچشمه آگاهى كوتاهى كنيم.

شخصيت و پيشامدهاى زندگى سيد جمال الدين،در شكل دادن و تلخيص و عرضه اين آزمونها نقشى خلاق داشته است.و اين خود باعث مى‏شود تا ما بتوانيم حتى در سطح تدريس، از مقالات او استفاده بريم،و جوانان را،بويژه روحانيت و طلابى را كه در راه پيدا كردن جهت فكرى و ساختن خويشند،به خواندن درسى عروة الوثقى و تامل در آن و بحث درباره مطالب آن،تشويق بلكه وادار كنيم.تا با تطبيق و استنباط،به يافتن ديد نافذ و اتخاذ موضع درست نايل شوند.

سخنان واظهارات سيد جمال الدين،از آنگونه نظريه‏هاى اجتماعى نيست،كه فقيهى بسته ذهن و بى تجربه،يا مدرسى سلطان گوشه مدرسه گفته باشد،يعنى سخنانى كه ارزش عملى اجتماعى آن يا صفر است‏يا در حد صفر.بلكه سخنان سيد جمال الدين عصاره آزمون يك مرد آگاهى و عمل است و خلاصه درگيريهاى يك مجاهد درگير،سخنانى است‏برخاسته از بساويدن درد و كشيدن و چشيدن درد،نه تنها شناخت نظرى درد.

اينگونه مصلحان كه داراى روش انبيايى‏اند-يعنى روش مبتنى بر عينيت گرايى و بساويدن واقعيت درد و نابسامانى و درك شرايط انسانى،چه در حال فرد بودن و مسائل فردى و چه در حال روابط اجتماعى-هميشه موفق بوده‏اند و همواره توانسته‏اند آفريننده حركتهاى سازنده باشند.سيد جمال الدين يكى از اين شمار مصلحان عملى و كوشا و مخلص و درگير تاريخ بشر است.مصلحانى كه در زندگى و منطق آنان،چاره عملى درد و نابسامانى،هدف است،و شناخت نظرى درد،مقدمه.

شخصيت گسترده و در عين حال عميق سيد جمال الدين در گفتار و مقالات مبتنى بر تجربه او حاضر است.و اين حضور است كه نه تنها معلم است،بلكه مربى است.بنابراين،ژرفنگرى و غور رسى در مجموعه گفتارى بر جايمانده از يكانسان آگاه متعهد سراسر كردار،بيش از آنچه بپنداريم،مايه كسب قوام ذهنى است و نظام عملى و جهت اقدامى.

سيد جمال الدين استعمار را خوب مى‏شناخت،عوامل،چاره جوييها،تجزيه افكنيها و گونه‏هاى ديگر دستاويزهاى اين پديده را نيز خوب مى‏شناخت.هدف استعمار را نيز به دست آورده بود. از تنها قدرت مقاوم دربرابر استعمار،يعنى اسلام،نيز آگاهى كامل داشت.احمد امين مصرى، از گفته يكى از فاضلان غربى چنين نقل مى‏كند:

تعليمات سيد جمال الدين در اين موضوع خلاصه مى‏شود كه غرب دشمن شرق است،و آتش كين توزى صليبى همواره در جان غريبان شعله مى‏كشد،همانسان كه در جان پير منزوى (1) شعله مى‏كشيد.و تعصب همواره آميزه نهايى روحيه صليبى است.و همين روحيه است كه با همه امكانات مى‏كوشد تا هر جنبشى را كه مسلمانان براى اصلاح و سامان آفرينى پديد مى‏آورند خرد و نابود كند.

سپس از قول يكى ديگر از غربيان اهل مطالعه چنين نقل مى‏كند: سيد جمال الدين، فيلسوف،نويسنده،خطيب و روزنامه نگار بود.و بالاتر از همه اينها يك مرد سياسى[آگاه از سياست و مسائل زمان و مقدم و درگير در مصالح سياسى اسلام]بود.دوستانش او را يك بزرگ مى‏دانستند و دشمنانش يك انقلابى خطرناك. (3) سيد جمال الدين،در شورشهاى قانون طلبانه كه دراين دهه‏هاى اخير،در كشورهاى اسلامى،پديد آمده است تاثيرى مهم داشت.هدف سيد آزاد ساختن كشورهاى اسلامى بود از سيطره غربيان،و رها ساختن اين كشورها از استعمار بيگانه،و ترقى دادن شئون داخلى آنها به وسيله تشكيل ادارات منظم آزاد...

احمد امين آنگاه-پس از آوردن سخنى از خود سيد و سخنى از شيخ محمد عبده-چنين مى‏گويد:

صاحبنظران،در اين حدود،اجماع دارند كه سيد جمال الدين دو مقصد بسيار روشن داشت:

1-دميدن روح تازه در كالبد شرق،تا با فرهنگ و علم و تربيت و دين زلال خويش به پا خيزد،و عقايد خود را از خرافات بپيرايد،و اخلاق و رسوم خويش را از پيرايه‏ها پاك سازد،و بدينگونه شكوهمندى و عزت و جايگاه خود را باز به دست آورد.

2-قيام شرق عليه نفوذ و استيلاى بيگانگان،تا در نتيجه،ممالك شرق استقلال خويش را باز يابند و با اصول و روابطى ويژه اداره شوند.و بدينسان از خطرهايى كه از همه سو آنان را در ميان گرفته است،خود را مصون بدارند.سيد جمال الدين،در سراسر زندگى خويش،اين هر دو پرچم را با هم به دوش مى‏كشيد،ليكن چون او درگذشت،اين دو درفش از هم جدا گشتند و مصلحان بعدى،هر كدام يكى از اين دو را بر دوش داشتند نه هر دو را.مثلا شيخ محمد عبده-بزرگترين و نيرومندترين شاگردان سيد-درفش نهضت فرهنگى را فرا داشت...و عبد الله نديم و مصطفى و كامل و فريد فريد و سعد زغلول،پرچم نهضت‏سياسى را.

هم در مصر چنين بود و هم در ديگر كشورهاى اسلامى...و اگر سيد حالا سر از خاك بردارد، شرق را بر اين پيگيرى مى‏ستايد،اگر چه ممكن است‏به خاطر كندى مردم مشرق زمين در اين حركت،بسختى خشم گيرد...

سيد جمال الدين در سياست‏خويش،شبيه ترين مردم بود به على بن ابيطالب،نه معاويه. سياست معاويه اين بود:«ما به مقصد نمى‏رسيم مگر با انجام دادن كارهاى نادرست‏بسيار».اما سياست على اين بود:«ما هرگز دست‏به كار نادرست نمى‏زنيم.ما حق را نمى‏خواهيم مگر از راه حق و راه درست (4) ...»

در اينجا،براى اينكه اهميت توجه كردن به تعاليم سيد جمال الدين بيشتر روشن شود به نقل مطالبى ديگر مى‏پردازم از نوشته يكى از اهل قلم،نوشته‏اى بسيار آموزنده و با ارج و تصوير گر،درباره سيد جمال الدين اسد آبادى.اين شرح جالب و نسبة مبسوط در مقدمه كتاب‏«قصه‏هاى استاد»به چاپ رسيده است.دراينجا خلاصه‏اى،از برخى قسمتهاى آن،نقل مى‏شود:

قائم مقام و امير كبير،از زمامداران ملى و ضد استعمارى بودند كه بى گفتگو،تاريخ هيچگاه خدمات و كوششهاى ترقيخواهانه و ملى آنان را فراموش نخواهد كرد،ولى با بينش محدود و در محدوده ويژه‏اى گام برمى‏داشتند...

ليكن سيد يكپارچه شوق و ذوق آتشين پايان ناپذير و احساسات و عقايد تند بود.و در راه يگانگى توده‏هاى شرق و مسلمان اسير،و محو و نيستى استعمار و استبداد،حتى يك لحظه درنگ و آرامش را جايز مى‏دانست.با بينش روشن و گسترده،با انديشه باز و با تمام قدرت و با بهره‏گيرى از هر امكانى مى‏كوشيد.عمر سيد،همه در كشش و كوشش،همه در راه دستيابى به قدرتهاى سياسى،براى نيل به هدف،همه در راه بيدارى و هشيارى مردم،همه در انديشه و كردار بنياد كانونها و مجامع حزبى،همه در تشكل مسلمانان،در تحقق دموكراسى و سوسياليسم،در محو نيروهاى اهريمنى فئوداليسم و اتو كراسى و امپرياليسم سپرى شد.از اين رو،مى‏توان او را پيشوايى رزمنده و آشتى ناپذير با دشمنان اسلام،و از قهرمانان دلاور و حق طلب بيمانند شرق دانست...هيچكس جز سيد،در شرق،از دسايس و مقاصد بد انديشانه و بدخواهانه غربيان آگاه نبود.زمان او درست هنگام پياده كردن نقشه‏هاى استعمارى در شرق،و تقسيم چراگاه خاور،از ناف افريقا تا آن سوى ماوراء النهر،از عثمانى تا اندونزى بود.او با فرزانگى و جهانبينى ويژه خود،از وراى زمانها،روزهايى را مى‏ديد كه بندهاى بردگى بر دست و پاى مسلمانان خواهد بود.او مى‏ديد كه چگونه از پطرز بورغ تا لندن،همه دشمنان اسلام مى‏كوشند يوغ استعمار و استثمار را بر گردن مسلمانان بگذارند...

فعاليت‏سيد در تهران،سه جناح را سخت ناراحت مى‏كند:انگلستان،مرتجعان و سنت طلبان آزمند و حكومتگر،منارشيسم ايران.ناصر الدين شاه بر اثر فشار اين عوامل و بيم از سخنان انقلابى و تشكل روشنفكران و آزاد انديشان ايرانى به سيد خبر مى‏فرستد:«ايران را ترك كند». ولى سيد بى اعتنا به اين پيغامها،ستاد مبارزات خود را از منزل امين الضرب به حرم شاه عبد العظيم تغيير مى‏دهد،و با شدت و حدت بيشتر،انگلستان و ناصر الدين شاه و رجال بدنام و نادرست و نوكر مآب ايران را مورد حمله قرار مى‏دهد...

[تا اينكه]در سرماى سخت زمستان او را تحت الحفظ به جانب خانقين و سر حد عثمانى حركت دادند...ميرزا رضاى كرمانى سراسيمه به چپ و راست مى‏دويد،قفا مى‏خورد،ملامت مى‏ديد،و فرياد مى‏كشيد كه:مردم اين سيد است،اولاد پيغمبر شماست،از بزرگان علماست، غيرت كنيد...

جاى هيچ گفتگو و محل ترديد نيست كه،گذشته از ميل درباريان و دزدان اجتماع كه در راس آنان ناصر الدين شاه قرار داشت،اين خواست استعمار بود كه سيد را از ايران بيرون كردند.

اعتماد السلطنه،تبعيد اسد آبادى را با اعمال سياست انگليس مى‏داند.در وقايع غره[روز اول] ذيحجه 1307[ه.ق]،با صراحت مى‏نويسد:«به ميل انگليسها حكم به رفتن او شد». (روزنامه‏«خاطرات اعتماد السلطنه‏»ص 644-706) .

در اين موقع سيد،با آماده ساختن پيشوايان دينى براى تحريم تنباكو،پايه مبارزه عظيمى را عليه استعمار به منظور محو يكى از مظاهر استعمار،به نام‏«امتياز رژى‏»در ايران بنياد مى‏گذارد،كه شايد مهلك ترين ضربه‏اى باشد كه در قرن نوزده به پيكر استعمار وارد آمده باشد...

سيد،بر خلاف بسيارى از پيشوايان آزادى شرق،به اهميت كار و صعوبت مبارزه خود واقف بود. او مى‏دانست در چه راه دشوارى،با آنهمه پيچ و خمهاى فرساينده،گام نهاده است.از اين رو، براى اينكه بتواند گامهاى بلند و تند بردارد،بارهاى شخصى و زندگى خود را سبك كرد...به خاطر اين مبارزه بزرگ تنها مى‏زيست،زن اختيار نكرد...گويند در ابتداى كار سيد جامه دانى داشت،ولى بعدها اين مختصر اسباب سفر و زندگى را نيز همراه نداشت.به هنگام تبعيد او از مصر،يارانش آگاه شدند كه جيب سيد بكلى خالى است.براى هزينه راه پولى براى او تهيه كردند.پيشواى سبكبال و وارسته شرق،در پاسخ يارانش مى‏گويد:«شير هر جا برود طعمه خود را مى‏يابد».و حال آنكه بيشتر همفكران او را در كشورهاى اسلامى ديده‏ايم كه با اشرافيت زندگى مى‏كردند و وقتى مردند ثروت هنگفتى از خود به جا گذاشتند.

وقتى انسان،رسائل ميرزا ملكم خان را مى‏خواند،يك حالت اشمئزاز دست مى‏دهد.چه، مى‏بيند او در اغلب نامه‏ها درخواست پول مى‏كند و از كمپولى و زندگى فقيرانه خود مى‏نالد...

سيد،روزنامه‏نگارى توانا و انقلابى بود.مقالات و نوشته‏هاى چون برگ زرين او را از ست‏يكديگر مى‏ربودند.نوشته‏هاى او در مصر و هند و فرانسه و انگلستان و روسيه و عثمانى، چنان بيدادگران را به هراس مى‏انداخت كه با هر تلاشى بود قلم او را مى‏شكستند... روزنامه‏«عروة الوثقا»ى او جهان خفته اسلام را بيدار كرد.مقالات او ادامه حكومت ديكتاتورها و استعمار طلبان را به خطر انداخت.در مصر عروة الوثقى را دست هر كسى مى‏ديدند 15 تا 25 ليره جريمه نقدى داشت.

ميرزا ابو الحسن جلوه،از دانشمندان بزرگ معاصر[با سيد]،به ملاقات سيد مى‏رود،با او بحث مى‏كند.همه مى‏انديشند كه سيد در برابر علم جلوه مجاب خواهد شد.ولى وقتى جلوه بيرون مى‏آيد،از او درباره دانش و فلسفه و اطلاعات سيد و اثر گفتار او مى‏پرسند،پاسخ مى‏دهد: «مى‏روم تا كفنى براى خود تهيه كرده جهاد نمايم‏».

سيد يك مسلمان حق طلب و زمامدار ضد استعمار بود.در راه آرمان بزرگ خود و يگانگى همه مسلمانان (پان اسلاميسم) ،با تمام نيرو مى‏كوشيد.او يك سازمان دهنده كوشا،يك ارگانيزاتور پركار بود.ديديم كه چگونه با تشكيل‏«حزب الوطنى‏»،طبقه تحصيلكرده و برگزيده و رنجديده مصرى را گرد آورد...دو غول استعمارگر شرق و غرب،به انديشه‏ها و آرزوهاى او شكل داد،تا با تاكتيكهاى سياسى و بهره گيرى از تناقضات و برخوردهاى زورمندان جهان و بيدارى وجدان پاشاى مصر،راجه هند،سلطان عثمانى،شاه ايران،امام يمن،بتواند شرق را از خطر بردگى برهاند...

ناصر الدين شاه بيش از همه نابكاران از سيد مى‏ترسيد...ترور ناصر الدين شاه به دست‏يكى از هواخواهان با ايمان سيد،استعمار را بيش از همه مستبدان خون آشام شرق به هراس انداخت.[از اين رو]به فكر چاره جويى و در حقيقت نابودى سيد افتادند.بيشتر نويسندگان و پژوهندگان،به درگذشت‏سيد،با نظر ترديد مى‏نگرند.اگر گفته سيد برهان الدين بلخى-يكى از دوستان نزديك و همراه سيد-را درست‏بدانيم،بايد به دست ابو الهدى[صيادى]،مسموم شده باشد.بلخى در اين مورد مى‏گويد:«روز قبل از وفات سيد به ديدنش رفتم.حالش بسيار خوب بود.در اطاق قدم مى‏زد و سيگار برگ مى‏كشيد»...

پس تا بدانجايى كه ما سيد جمال الدين اسد آبادى را شناخته‏ايم،او پيشوايى‏دانشمند، قهرمانى پر تحرك،سياستمدارى ضد استعمارى،ديندارى واقع بين،مجاهدى دور از پيرايه و داراى زندگى ساده بود،كه با تاكتيكهاى متداول و مترقى زمان خود:مقاله نويسى،سخنرانى، مصاحبه و ميتينگ،به جنگ دشمنان مى‏رفت.مردم را بيدار و متشكل مى‏ساخت.در هر جا از مقالات سنگين و سياسى و سخنان پر احساس او دشمنان در بيم و هراس بودند.تاكنون مقالات دينى و علمى و سخنرانيهاى اجتماعى و سياسى زياد از او طبع و نشر گرديده است... (5) بارى،سخن درباره‏«عروة الوثقى‏»بود و اهميت اين اثر.آقاى دكتر حميد عنايت،در كتاب‏«سيرى در انديشه سياسى عرب‏»،بخش‏«سيد جمال الدين اسد آبادى‏»،در معرفى‏«عروة الوثقى‏»چنين مرقوم داشته است:

سيد جمال الدين،در سال 1299[ه.ق]اواخر سال 1882،پيش از قشون كشى انگليس به مصر كه در شعبان آن سال روى داد،از طرف حكومت هند به كلكته احضار شد.مقامات انگليسى، كه در همه حال از او بيمناك بودند او را در كلكته چندان نگاه داشتند تا مقاومت‏«عرابى پاشا»يكسره در هم شكسته شد و انگليس بر مصر مسلط گشت.سپس او را رها و مجبور به ترك هند كردند،يا به روايتى ديگر خود به دلخواه خويش از هند به انگليس و از آنجا به پاريس رفت.آنچه از فعاليتهاى سيد در پاريس بايد براى ما در خور توجه باشد،يكى همكارى او با شيخ محمد عبده،در نشر روزنامه‏«عروة الوثقى‏»است و ديگرى مكاتبه او با ارنست رنان،متفكر فرانسوى.نخستين شماره‏«عروة الوثقى‏»،در تاريخ 15 جمادى الاول سال 1301[ه.ق] (13 مارس 1883) منتشر شد.و نشر آن تا 18 شماره دوام يافت.شماره آخر آن،مورخ 26 ذيحجه همان سال (سپتامبر 1884) بود.مطالب اين مجله به بررسى سياست دولتهاى بزرگ،در كشورهاى اسلامى بويژه سياست انگليس در مصر،و آشكار كردن علل ناتوانى مسلمانان و برانگيختن آنان به اصلاح اوضاع خويش و،از همه مهمتر،تامين يگانگى ملتهاى مسلمان اختصاص داشت.. .

عروة الوثقى،سپس به صورت كتاب به چاپ رسيده است،در 424 صفحه،به قطع وزيرى،با مقدمه‏اى از صلاح البستانى مدير«مكتبة العرب‏»،و مقدمه‏اى تحقيقى و مفصل و خوب از استاد طه عبد الباقى سرور.اميد است‏به گونه‏اى كه بتوان پسنديد و قبول كرد،يعنى:با نثرى استوار و پخته و با جان،به دست كسى صاحب اهليت،به زبان فارسى گردانيده شود و به صورتى مناسب و به دست ناشرى مناسب چاپ و در مقياسى وسيع و با قيمتى مناسب عرضه گردد. در اينجا نكته‏اى را نيز بايد ياد كنم.و آن اين است كه برخى از فاضلان تصور كرده‏اند كه نثر عربى عروة الوثقى از شيخ محمد عبده است و تنها محتوى و افكار و انديشه‏ها از سيد جمال الدين است.اين تصور به اين صورت درست‏به نظر نمى‏رسد.زيرا نثر عروه به نثر عربى خود سيد شباهت‏بسيار دارد.مقايسه كنيد با نمونه‏هاى ديگر نثر عربى-او،از جمله نامه او به ميرزا محمد حسن شيرازى («اعيان الشيعه‏»،ج 16،مجلد 17/367-375) .حتى در بسيارى موارد شور و حيويت نثر و جاندارى و شعله ورى آن روشن مى‏كند كه نثر نيز از خود سيد جمال الدين است.پس در اين باره تصور درست اين است كه آن را با هم مى‏نوشته‏اند،چنانكه مؤلف‏«معجم المطبوعات‏»،يوسف اليان سركيس،مى‏گويد:

آوازه سيد جمال الدين در سراسر مصر پيچيد.نويسندگى در زبان عرب به كوشش او پيشرفت كرد و جلو افتاد.سيد به سال 1296 از مصر تبعيد شد.او به هند رفت و از آنجا رهسپار لندن و سپس پاريس شد.در پاريس مجله عروة الوثقى را پديد آورد.اين مجله را همراه وست‏خود شيخ محمد عبده مى‏نوشت.16 شماره از آن انتشار يافت.عروة الوثقى آيتى است در قدرت بلاغت و خوش بيانى. (6)

سيد جمال الدين بر زبان عرب تسلط كامل داشته است،هم در خطابه و سخنرانى و هم در نويسندگى و كتابت.علامه سيد محسن امين شامى جبل عاملى از علماى بزرگ شيعى شام، كه خود عرب است و بجز جنبه‏هاى علمى،از اديبان و شاعران و نويسندگان عرب نيز محسوب مى‏شود،در اين باره همين نظر را ابراز مى‏دارد.وى مى‏گويد:

سيد از بصره نامه‏اى نوشت‏به ميرزاى شيرازى،به زبان عربى ادبى و فصيح.اين نامه خود دليل است كه او زبان عربى را خوب ياد گرفته بوده و مى‏دانسته است.و اين،همت‏بلند او را نشان مى‏دهد.سيد در اين نامه ميرزا را،با انواع عبارات هيجان آفرين و تاثير گذار،به مبارزه و درگيرى فرا مى‏خواند و به فرياد رسى مسلمين دعوت مى‏كند و به حماسه آفرينى مى‏كشد و به يارى دين مى‏راند.اين نامه،در همان هنگام،انتشار يافت و نسخه آن به نجف آمد،و مردم همه آن را خواندند... (7)

پى‏نوشتها:


1.پير منزوى (م-1115 م) واعظ فرانسوى،مبلغ جنگ صليبى اول،كه رهبرى دسته‏اى از جنگجويان صليبى را به عهده داشت و در 1096 به قسطنطنيه رسيد.پس از تصرف اورشليم به اروپا بازگشت-«دايرة المعارف فارسى‏».

2.در مورد سيد،بايد اين وطن،وطن اسلامى و شرق منظور شود.

3.خطرناك براى خائنان و عوامل بيگانه و خود كامگان و از خدا و از خلق بيخبران.

4.«زعماء الاصلاح فى العصر الحديث‏»،ص 105-109.

5.«قصه‏هاى استاد»،ص 5-25،چاپ تهران،انتشارات توس.

6.«معجم المطبوعات‏»،ج 1،ستون 706.

7.«اعيان الشيعه‏»،ج 16،مجلد 17،ص 367.