چهار كتاب اصلى علم رجال
موضوع علم رجال
پيش از ورود به موضوع مورد بحث، يعنى معرفى و ارزيابى چهار كتاب اصلى علم رجال (1)
بحثى به اجمال درباره موضوع، تاريخچه، و فايده علم رجال مفيد به نظر مىرسد.
تعريف علم رجال
نخست اين نكته را بايد خاطر نشان ساخت كه منظور از«فن رجال»در اين گفتار، علم
رجال به معناى عام است كه آن را مىتوان چنين تعريف كرد:«دانش شناسايى گروهى
از مردم كه در جهتخاصى مشتركند و اطلاع از احوال يا انساب يا تاليفات يا
برخى ديگر از خصوصيات ايشان.»بنابراين تعريف علم رجال به معناى خاص، فهرست،
تراجم، انساب، و مشيخه را شاملمىشود.چون در اصطلاح خاص، «علم رجال»آن است كه در
شناسايى راويان حديث، از لحاظ نام يا اوصافى كه در قبول يا رد گفته و روايت
آنان دخالت دارد، بحث مىكند.
فهرست مجموعهاى است كه در آن نام مؤلفان و مصنفان گردآورى شده است، تراجم، به
طور عام، شرح حال علماء يا راويان استبدون اشاره به جهاتى كه در رد و قبول
روايت مؤثرند، و مشيخه نشان دهنده سلسله اساتيد حديث است.
و باز علم رجال، به معناى خاص، بر حسب انگيزههاى گوناگون، به رشتهها و موضوعات
محدودترى تقسيم مىشود و كتابهاى مربوط به آن شكلهاى مختلفى مىگيرد.بعضى از اين
كتابها به طور عام، شامل نام راويان است، بىتعرض به وثاقتيا عدم وثاقت
ايشان، مانند طبقات الرجال تاليف (احتمالا) احمد بن ابى عبدالله برقى (متوفا
به سال 274 يا 280) .بعضى ديگر درباره ممدوحين يا مذمومين است، مانند كتاب ابن
داود قمى (متوفا به سال 368) و نيز كتاب استادش احمد بن محمد بن عمار الكوفى
(متوفا به سال 1346) كه از كتاب او مفصلتر است.برخى فقط درباره اصحاب يك
امام است مانند كتاب ابن عقده (متوفا به سال 332 يا 333) كه فقط در خصوص اصحاب
امام صادق-عليه السلام-تاليف شده و مشتمل بر نام چهار هزار راوى است.و در
برخى ديگر، جهتخاص ديگرى در نظر گرفته شده، مانند كتاب عبد العزيز بن يحيى
الجلودى (متوفا به سال 332) كه مشتملاستبر نام آن عده از صحابه رسول اكرم-صلى
الله عليه و آله-كه از على-عليه السلام-روايت كردهاند، يا كتاب ابن زيدويه (2) در
حالات زنان راوى آل ابيطالب (من روى من نساء آل ابيطالب) و كتابهاى ديگرى
كه برخى از آنها را نام خواهيم برد.
تاريخچه و سير اجمالى اين علم تا دوره شيخ و نجاشى
اين علم از ديرباز، يعنى از نخستين قرنهاى طلوع اسلام، مورد توجه مسلمين قرار
داشته و به تدريجبا افزايش نيازى كه بدان احساس مىشده، دامنه آن گسترش يافته
است.
اگر علم رجال را به همان عموميت كه گذشت، تعريف كنيم، يعنى دايره آن را تا شرح
حال نويسى (رشته تراجم) توسعه دهيم، سابقه اين علم به نيمه اول قرن نخستين مىرسد،
زيرا در حدود سال 40 هجرى (3) عبيد الله بن ابى رافع، كاتب امير المؤمنين
على-عليه-السلام-نام آن عده از اصحاب رسولاكرم-صلى الله عليه و آله-را كه در
جنگهاى على-عليه السلام-شركت داشته و به همراهى آن حضرت جنگيدهاند، در كتابى
گرد آورد و ظاهرا وى نخستين كسى بود كه در رجال، كتاب نوشت.شيخ طوسى در
الفهرست از اين كتاب به نام تسميه من شهد مع امير المؤمنين-عليه
السلام-الجمل و صفين و النهروان من الصحابة-رضى الله عنهم ياد كرده و سند خود
را بدان ذكر نموده است.
در قرن سوم هجرى بر اثر شيوع كتب حديث و رواج اصول و مصنفات اين علم، فن رجال
نيز بالتبع رونق گرفت و كتب بالنسبه زيادى در اين فن تدوين و تاليف شد كه
برخى از آنها تاكنون موجود است و از آثار گرانبهاى شيعه در اين علم به شمار
مىرود.از آن جمله است:كتاب طبقات الرجال تاليف احمد بن ابى عبد الله برقى (4)
كه نسخه ناقصى از آن تاكنون باقىاست و كتاب ابو محمد عبد الله بن جبلة بن حيان
بن ابجر الكنانى، (متوفا به سال 219) (5) كه شيخ طوسى در كتاب رجال او را از
اصحاب امام كاظم شمرده و نجاشى كتب متعددى از جمله كتابى در رجال را بدو
نسبت داده است.
برخى ديگر از كتب رجالى قرن سوم عبارتند از:رجال حسن بن على بن فضال
(متوفا به سال 224) كه گويا در عصر نجاشى، معروف و شايد در اختيار خود او بوده
است، كتاب رجال حسن بن محبوب (متوفا به سال 224) به نام معرفة رواة الاخبار (7)
و اين غير از كتاب ديگر اوست در مشيخه كه ابو جعفر اودى آن را به ترتيب نام
رجال فصل بندى كرده است، ديگر كتاب رجال ابراهيم بن محمد بن سعيد ثقفى (8) متوفا
به سال 283) ، و كتاب رجال حافظ ابو محمد عبد الرحمن بن يوسف بن خراش المروزى
البغدادى (9) متوفا به سال 283) .از آنچه گفتيم روشن مىشود كه گفته سيوطى در كتاب
الاوائل كه نخستين مؤلف در علم رجال، شعبة بن الحجاج-از ائمه اهل سنت و متوفا به
سال 160-است، (10) به حقيقت و تحقيق مقرون نيست، چه همان طور كه دانستيم، فن رجال در
قرن نخستين سرآغاز گرفته و بيشتر از يك قرن پيش از شعبه كتابى در اين رشته به
وسيله عبيد الله بن ابى رافع فراهم آمده است.
نظير اين اشتباه و بسى فاحشتر از آن، از نويسنده ارزشمند معاصر مصرى، شيخ محمد
ابو زهره، در كتاب مغتنم و مفيدش الامام الصادق سرزده كه بىگمان ناشى از عدم
تتبع كافى در مصادر و مآخذ شيعى است نه از گرايشهاى فرقهاى و تعصب آميز.وى
كتاب فهرستشيخ طوسى را نخستين كتاب رجالى شيعه پنداشته و او را از اين رهگذر
كه گشاينده راهى نو در افق فرهنگ شيعى است، مورد ستايش و تمجيد فراوان قرار داده
است. (11) اين قضاوت، نمايشگر بىدقتى در همين كتاب فهرست نيز هست.چه، شيخ خود در
مقدمه كتاب مزبور به كتابهاى ديگرى در اين زمينه كه به وسيله علماى پيشين تاليف
شده اشاره مىكند.به هر حال تاليف و تدوين كتب رجالى كه در قرن سوم صورت
نسبتا گسترده و مبسوطى يافته بود، در قرن چهارم به همان نسبت گستردهتر و
متنوعتر و جامعتر گشت.
نكتهاى كه از بررسى بسيارى از كتابهاى رجالى اين قرن به دست مىآيد، اين است
كه اين كتابها در موضوعات محدودتر و محصورترى نگاشته شده و گويا در اين قرن
شيوه تخصصگرايى رواج يافته و رشتههاى تخصصى و موضوعات متنوع مستقلا مورد نظر
خبرگان و علماى فن قرار گرفته است و اين خود نشانه گسترش دامنه اين علم در قرن
مزبور است.
مثلا ابو العباس احمد بن محمد بن سعيد معروف به ابن عقده (متوفا به سال 332 يا
333) (12) ، چنانكه ياد كرديم، كتابى مشتمل بر رجال امام صادق-عليه السلام-فراهم
آورد و در آن از چهار هزار نفر تشرف يافته به صحبت و روايت آن حضرت نام برده
است، و ابو الحسين احمد بن الحسين بن عبيد اله غضائرى دو كتاب درباره
مؤلفان شيعه (كه اصطلاحا به آنها فهرست اطلاق مىشود) نگاشت و كتاب ديگرى مشتمل
بر نام راويان ضعيف و غير موثق به نام الضعفاء نوشت (13) ، و قاضى ابو بكرمحمد بن
عمر الجعانى البغدادى (متوفا به سال 355) كه در حديث و رجال سرآمد زمان خود بود،
(14) كتاب بزرگى به نام الشيعة من اصحاب الحديث و طبقاتهم در طبقات راويان شيعه
تاليف كرد كه شيخ نجاشى آن را سماع كرده است و كتاب ديگرى در شرح طبقات اصحاب
حديث در بغداد (15) و چند كتاب ديگر در موضوعات محدود مربوط به روايان حديث فراهم
آورد. (16)
برخى ديگر از كتابهاى رجالى معروف قرن چهارم بدين قرار است:
رجال ابن داود قمى (متوفا به سال 368) درباره ممدوحين و مذمومين، رجال محمد
بن على بن بابويه معروف به صدوق (متوفا به سال 381) ، فهرستحسن بن محمد بن
الوليد قمى، استاد صدوق و ديگر قميين (متوفا به سال 343) ،
كتاب الطبقات ابن دول (متوفا به سال 350) ، كتاب رجال كلينى، محمد بن يعقوب،
مؤلف كتاب معروف اصول كافى (متوفا به سال 328 يا 329) ،
رساله معروف ابو غالب زرارى به فرزند زادهاش در تراجم راويان آل اعين و...كه
يك بار به سال 356 و بار ديگر پس از 11 سال يعنى در سال 367 نگارش يافته است،
و از همه معروفتر كتاب معرفة الناقلين عن الائمة الصادقين، عليهم السلام (17)
است، تاليف شيخ ابى عمرو محمد بن عمر بن عبد العزيز الكشى (متوفاى حدود نيمه قرن
چهارم) (18) كه خلاصه و منتخبى از آن به نام اختيار الرجال، در حال حاضر موجود و
نسخ چاپى آن معروف و در دسترس است.
در حدود نيمه اول قرن پنجم هجرى، يعنى پس از گذشتن بيش از سه قرن از تاليف نخستين
كتاب رجالى، اصول اربعه رجاليه يعنى چهار كتاب معروف و مورد استناد اين علم كه
از تركيب و تصحيح و امتزاج كتب و مصنفات قبلى تشكيل شده بود به رشته تحرير درآمد
و سرفصل تازهاى در تاريخچه اين علم گشوده گشت.اين چهار كتاب كه خوشبختانه در
طول زمان از دستبرد حوادث مصون مانده و اصل آنها تا زمان حاضر باقى است و بعضى
از آنها مكرر به طبع رسيده، عبارت است از:
اختيار الرجال،
الفهرست،
الرجال(هر سه تاليف شيخ ابو جعفر محمد بن الحسن طوسى، متوفا به سال 460) ،
و كتاب فهرست معروف به رجال نجاشى، تاليف احمد بن على نجاشى (متوفا به سال
450) . (19) اين چهار كتاب در طول قرنهاى متعددى كه از تاليف آنها گذشته، همواره
مورد توجه و استفاده و مراجعه خبرگان اين فن قرار داشته، و چنانكه به تفصيل
خواهيم ديد، كارهايى از قبيل ترتيب و تبويب و جمع و تفصيل براساس آنها
انجام گرفته است.
اين قرن را به خاطر تاليف اين چهار كتاب بايد سرآمد قرنهاى پيشين و نقطه اوج
فعاليتهاى رجالى تا آن روز دانست.
آغاز و انگيزه تدوين هر يك از رشتههاى علم رجال
چنانكه پيشتر گفته شد، علم رجال به معناى عام، چندين رشته را متضمن است، از آن
جمله:رجال به اصطلاح خاص (شناسايى نام راويان يا اوصافى كه در رد و قبول خبر
آنان مؤثر است) ، فهرست (شناسايى نام مؤلفان و مصنفان) ، تراجم يا تاريخ الرجال
(شناسايى تاريخ و شرح حال علما يا روات ليكن نه به لحاظ دخالت در رد و قبول خبر) ،
و مشيخه (شناسايى سلسله اساتيد روايتى) .
براى تعيين تاريخ دقيق شروع هر يك از اين رشتهها اطلاع كافى در دست نيست، ولى
چنانكه پيشتر باز گفتيم، گردآورى نام عدهاى از مردم كه در جهت واحدى مشترك باشند،
اول بار در نخستين قرن اسلام به وسيله يكى از شيعيان به نام عبيد الله بن ابى
رافع انجام گرفت.
اما تدوين كتب رجالى به معناى مصطلح، يعنى آنچه مربوط استبه ذكر حالات راويان
حديث از لحاظ صفاتى كه در رد وقبول خبر آنان مؤثر مىتواند بود، به گمان قوى از
نيمه اول قرن دوم يعنى از روزگار رواج حديث آغاز شده است.شايد با قاطعيتبتوان
گفت كه انگيزه اصلى براى پيدايش اين فن و تدوين مصنفات مربوط به آن، اهتمام و
مراقبتشديد و نزديك به وسواسى بود كه محدثان و جمعآوران حديث در كار تدوين
روايات به كار مىبردند.
در آن دوره عوامل جعل حديث فراوان بود:اولا ارزش و وزنى كه محدثان و حاملان حديث
در اجتماع داشتند، عدهاى بىمايه و شهرتطلب را براى ورود در جرگه محدثان بدين كار
وادار مىساخت، ثانيا اغراض سياسى و فرقهاى نيز هر يك عامل مهم و مستقلى در اين
مورد به شمار مىرفت و در نتيجه احاديث فراوان از زبان منابع حديثبه رسول
اكرم-صلى الله عليه و آله-يا در حوزه تشيع به ائمه اهل بيت-عليهم السلام-نسبت
داده مىشد.اين موضوع كه در بسيارى از بيانات ائمه-عليه السلام-يا روات منعكس
است، موجب شد كه خبرگان فن براى تشخيص حديث صحيح از سقيم به ذكر نام راويان و
تمييز ممدوح از مذموم بپردازند.و بدين ترتيب كتابهايى در اين رشته فراهم
آيد.
در مورد آغاز تدوين كتابهاى رشته فهرست نيز اطلاع دقيقى در دست نيست.به طور مسلم
سالها پيش از شيخ طوسى و شيخ نجاشى، فهرست نويسى نيز همچون تاليف كتب رجال،
متداول و مرسوم بوده است و اين از گفتار شيخ طوسى در مقدمه كتابالفهرست
مستفاد مىشود.عبارت وى چنين است:
فانى لما رايت جماعة من شيوخ طائفتنا من اصحاب الحديث عملوا فهرست كتب
اصحابنا و ما صنفوه من التصانيف و رووه من الاصول...
حتى به گفته محقق شوشترى، در مقدمات كتاب ارزشمند قاموس الرجال اكثر قدما داراى
فهرستبودهاند. (20) نهايت آنكه در اين فهرستها غالبا از شيوه اختصار پيروى مىشده
و مؤلفان آنها جز كتابهايى را كه از آنها روايت كرده يا در كتابخانه خود موجود
داشتهاند، نام نمىبردهاند. (21)
شيخ طوسى در كتاب الفهرست از برخى از اين فهرستها ياد كرده است، من جمله از
فهرست ابن عبدون (متوفا به سال 423) در ضمن ترجمه ابراهيم بن محمد بن سعيد بن
هلال. (22)
نخستين كسى كه كتابى به تفصيل در زمينه فهرست نگاشت، ابو الحسين احمد بن
حسين بن عبيد الله غضائرى معروف به ابن الغضائرى بود كه معاصر شيخ طوسى و شيخ
نجاشى و به رتبت مقدم بر آن دو بوده است.وى، چنانكه طوسى در مقدمه الفهرست آورده، دو
كتاب كامل و بزرگ در اين رشته فراهم آورد:يكى فقط درباره اصول و ديگرى ويژه
مصنفات، (23) ليكنپس از مرگ ناگهانى وى، تنها نسخه اين دو كتاب عزيز و ارزشمند به
ستيكى از بازماندگانش تلف شد و اين اثر بزرگ كه اگر باقى مىماند، بىگمان از
سرمايههاى رجالى شيعه محسوب مىگشت، به نسلهاى بعد نرسيد. (24)
انگيزه تدوين فهرست را از آنچه شيخ نجاشى در مقدمه فهرست معتبر و مبسوط خود، كه
به«رجال نجاشى»اشتهار يافته است، ذكر كرده مىتوان به دست آورد.وى چنين
مىنويسد:
فانى وقفت على ما ذكره السيد الشريف-اطال الله بقائه و ادام توفيقه-من تعيير
قوم من مخالفينا انه لا سلف لكم و لا مصنف.و هذا قول من لا علم له بالناس و لا وقف على
اخبار هم و لا عرف منازلهم و تاريخ اخبار اهل العلم و لالقى احدا فيعرف منه...
به گمان نزديك به يقين، لا اقل نيمى يا بخش مهمى ازانگيزه ديگر مؤلفان كتابهاى
رشته فهرست نيز همين است كه در عبارت بالا بدان اشاره شده، يعنى معرفى سلف شيعه و
بازشناساندن آثار گرانبهاى آنان در علوم و فنون مختلف و پاسخ به طنز و ايراد آن
دسته از مخالفان كه از اين آثار بيخبر مىبودهاند و شيعه را به نداشتن اثر و
سابقه علمى، قدح مىكردهاند. (25)
در اواخر قرن دوم و اوايل قرن سوم، به نام مشيخه ابن محبوب (متوفا به سال 224)
برخورد مىكنيم كه از كتابهاى معروف رجالى است و ابو جعفر اودى (26) آن را به
ترتيب نامهاى رجال، فصلبندى كرده است.بنابراين سابقه مشيخه كه يكى از رشتههاى
علم رجال به معناى عام است، به سالهاى پيش از 224 مىرسد.
در رشته تاريخ رجال نيز، در قرنهاى سوم و چهارم، كتابهايى همچون تاريخ
الرجال تاليف احمد بن على عقيقى (پدر) و غيره نوشته شده كه نام آنها در كتب
فهرست مضبوط است. (27) بنابراين مىتوان گفت كه كليه رشتههاى گوناگون علم رجال
(به معناى عام) در قرنهاى نخستين، با فاصلهاى نه چندان زياد، پديد آمده و سپس به
تدريج رو به توسعه نهاده و در هر يك از رشتهها، به فراخور نيازى كه بدان حساس
مىشده، كتابهايى تاليف و تصنيف شده است.
اختيار الرجال و الفهرست
با ملاحظه آنچه درباره تاريخچه كوتاه و سير تاريخى علم رجال در طول دو سه قرن
خستبيان شد مىتوان رتبت ارجمند و پايگاه بلند شيخ الطائفه محمد بن الحسن طوسى
(385-460) فقيه و محدث بزرگوار را در اين علم نيز حدس زد.زيرا وى كسى است كه
توانسته استبا تاليف چند كتاب گرانبها در اين زمينه نقطه بارزى در تاريخ
اين علم پديد بياورد، و همچنان كه در علم حديث از ديگر مؤلفان كتب اربعه گوى سبقت
ربوده و در علم فقه به شيوهاى بىسابقه و ابتكارى كتاب نوشته، در اين رشته نيز نقشى
برازنده و برجسته داشته باشد و فراهم آورنده سه كتاب از چهار كتاب معروف و
مورد اعتماد اين فن باشد، و بر اثر جامعيت و نظم شايسته اين كتابها و هم
شيوايى قلم و نيكويى سليقه و نبوغ علمى خود، كتب پيشين را متروك و مهجور سازد.
اين سه كتاب كه هر كدام در يكى از شعبههاى گوناگون علم رجال نوشته شده است از
زمان مؤلف تاكنون-كه فاصلهاىبيش از 9 قرن است-همواره مدار بحث و تحقيق و تاليف
خبرگان اين فن بوده و-چنانكه باز خواهيم گفت-شرحها و ذيلها و ترتيبها بر
مدار آن فراهم آمده است.
اين سه كتاب بدين قرارند:
اختيار الرجال،
الفهرست،
الرجال يا الابواب.
و ما به ترتيب به معرفى و تحقيق درباره اين سه كتاب مىپردازيم.
اختيار الرجال يا تلخيص رجال كشى
اصل اين كتاب-چنانكه به تفصيل باز خواهيم گفت-از شيخ ابو عمر و محمد بن عمر بن
عبد العزيز الكشى (28) وفات يافته در حدود نيمه قرن چهارم) و موسوم به معرفة
الناقلين عن الائمة الصادقين بوده و چون در آن اغلاط و اشتباهات و اضافاتى
وجود داشته، شيخ طوسى به تلخيص و تهذيب آن همت گماشته و آن خلاصه را اختيار
الرجال نام نهاده است.و بنابر نقل سيد على بن طاووس در كتاب فرج المهموم از
نسخه خطى مؤلف، در روز سه شنبه 26 صفر سال 456 شروع به املاى آن بر شاگردان خويش كرده
است.
مشخصات كتاب
موضوع اين كتاب، تاريخ رجال و ذكر طبقات آنهاست و مبناى آن ذكر رواياتى
است كه در مدح يا قدح رجال وارد شده، بىآنكه نظرى درباره آن روايات ابراز گردد.در
ذيل نام هر يك از رجال، يك يا چند حديث مسند كه در آن از شخص مورد نظر به گونهاى ياد
شده، نقل مىگردد.اين حديثها گاه به اين دليل كه متضمن مدح يا قدح شخص مورد نظرند، با
يكديگر متعارض مىباشند و در اين گونه موارد معمولا سخنى كه از ترجيح يكى از دو
ديثحكايت كند به ميان نمىآيد و فقط به گزارش روايتها بسنده مىگردد.تنها در پارهاى
از موارد، درباره شخص مورد نظر يا درباره سند يا مضمون يكى از آن حديثها اظهار
عقيدهاى مىشود.
مثلا در شرح حال زرارة بن اعين پس از ذكر حديثى در مذمت وى كه سندش چنين است:محمد
بن بحر الكرمانى، عن ابى العباس المحاربى الجزرى، عن يعقوب بن يزيد، عن فضالة
بن ايوب...، مىگويد:«محمد بن بحر هذا غال، و فضالة ليس من رجال يعقوب، و هذا الحديث
مزاد فيه، مغير عن وجهه.» (29)
كتاب نه خاص رجال شيعه است و نه محدود به موثقان و مدح شدگان.شرح حال زراره، چهره
درخشان شيعه و راوى مقبولو موثق، در آن هست، شرح حال ابو الخطاب مقلاص، غالى معروف،
نيز هست.از غير شيعه فقط كسانى را نام مىبرد كه براى شيعه روايت كرده و در شمار
رجال حديثشيعه باشند. (30) پس آمدن نام كسى در اين كتاب نه دليل شيعى بودن اوست و نه
نشانه وثاقتش، چنانكه نيامدن نام كسى در آن نه دليل شيعى نبودن اوست و نه دليل ضعفش.
در آغاز كتاب هفت روايت در ستايش راويان و حاملان حديث و چهار روايت درباره
ياران و نزديكان على-عليه السلام-نقل مىكند و سپس به ذكر نام رجال مىپردازد.در
آغاز گاه فقط نام شخص مورد ترجمه را ذكر مىكند و پس از آن به گزارش روايتهايى
درباره او مىپردازد، مثلا:زيد بن صوحان-جبرئيل بن احمد، قال حدثنى موسى بن معاوية
بن وهب...تا آخر، در عنوان بالا شخص مورد ترجمه زيد بن صوحان است و جبرئيل بن احمد
راوى نخستين در سلسله حديثى است كه درباره زيد بن صوحان نقل شده.پس از اين حديث،
حديثبعد چنين آغاز مىشود:على بن محمد القتيبى قال...تا آخر.و بدين ترتيب همه
رواياتى كه درباره زيد بن صوحان آمده پى در پى نقل مىشود.
و گاه نام شخص مورد ترجمه با كلمه«فى»مشخص مىشود، مثلا:فى الحسين بن بشار-حدثنى
خلف بن حماد، قال حدثنا...تا آخر، كه حسين بن بشار مورد ترجمه است.و گاه نيزمطلب
به اين صورت آغاز مىگردد:«ما روى فى»، مثلا:فى الحسن بن محبوب.
رواياتى كه در ذيل هر عنوانى نقل مىشود نيز گاه با كلمه«حدثنى»و گاه با جمله«وجدت
به خط فلان»و گاه بدون اين هر دو و فقط با نام نخستين راوى، آغاز مىگردد.مجموع
رجالى كه در اين كتاب عنوان شدهاند به حدود 515 نفر بالغ مىشود كه در شش بخش بر
حسب تقدم و تاخر زمانى مندرج گشته است.
نام رجال بر هيچ اساسى مرتب نيست:نه بر اساس تاريخ فوت، نه بر اساس صحابت
امامان اهل بيت-عليهم السلام-و نه بر اساس حروف اول نامها.بدين علت
ستيافتن به شرح حال شخص مورد نظر در اين كتاب دشوار است.در نسخه طبع بمبئى، فهرست
نامها به همان ترتيبى كه در كتاب آمده با رقم صفحه مربوط درج شده است كه كار
مراجعه را اندكى آسان مىسازد.ولى از آنجا كه گاه روايات مربوط به يك شخص در
مواضع مختلفى از كتاب ذكر شده و تاكنون فهرست اعلام، كه جبران كننده اين نقيصه
است، به نسخه چاپى كتاب منضم نشده، (31) با دستيافتن به عنوان شخص مورد نظر در
كتابنمىتوان مطمئن بود كه به همه اطلاعات مربوط به وى دسترسى پيدا شده است.
انتساب كتاب به شيخ طوسى
در انتساب اين كتاب به شيخ اختلاف است.بيشتر علماى فن برآنند كه كتاب مورد
بحثبرگزيده و پيراستهاى است كه شيخ طوسى از كتاب رجال ابى عمر و محمد بن عمر
بن عبد العزيز كشى فراهم آورده است.اين نظر را نام كتاب نيز تا حدى تاييد
مىكند.
قول ديگر آن است كه كتاب موجود همان اصل كتاب كشى است نه انتخاب شيخ.از سخنان
احمد بن طاووس حلى (متوفا به سال 673) و دو شاگردش، علامه حلى (648-726) و ابن داود
حلى (متولد 647) ، قول دوم بر مىآيد، (32) ولى دلايل و شواهدى چند انتساب كتاب را به
شيخ و منتخب بودن آن را از اصل كتاب كشى به طور قاطع تاييد مىكند.برخى از اين دلايل
بدين قرارند:
على بن طاووس (متوفا به سال 664-برادر احمد بنطاووس) در كتاب فرج المهموم
از نسخهاى از اين كتاب ياد مىكند كه به خط خود شيخ در آن چنين نوشته بوده است:«هذه
الاخبار اختصرتها من كتاب الرجال لابى عمرو محمد بن عمر بن عبد العزيز، و
اخترت ما فيها» (33) و اين گفته به صراحت دليل آن است كه كتاب موجود برگزيده شيخ
طوسى است نه اصل كشى.
شيخ در الفهرست كتابى به نام اختيار الرجال را به خود نسبت داده و در شمار
آثار علمى خود شمرده است، (34) و از روزگار پس از شيخ تاكنون همواره اين نام را
با همين كتاب مورد بحث منطبق مىدانستهاند و اثرى از كتاب ديگرى بدين نام
نيست.
در مواردى شيخ نجاشى، صاحب فهرست معروف و معاصر شيخ طوسى، موضوعى را از كتاب كشى
نقل مىكند كه در كتاب موجود كنونى از آن نشانى نيست، (35) و اين دليل استبر آنكه نسخه
اصلى كتاب كشى، كه در روزگار نجاشى در دسترس و مورد استناد وى بوده، غير از
كتاب اختيار كنونى است و كتاب موجود انتخاب و ملخصى از كتاب كشى است، نه اصل
آن. (36)
به هر حال، جاى ترديد نيست كه آنچه به عنوان«رجال كشى»از چند قرن پيش تاكنون در دست
است، چيزىجز همين برگزيده شيخ طوسى نيست و به گمان قوى پس از روزگار شيخ نسخه اصل
كتاب كشى در اختيار هيچ يك از علماى فن قرار نداشته و به كلى از بين رفته است.
تنها كسى كه گمان مىرود نسخه اصل را دارا بوده شهيد اول است، چرا كه وى در
حاشيهاش بر كتاب خلاصه علامه، پس از آنكه از اختيار الرجال مطلبى نقل كرده، همان
مطلب را از كتاب كشى به صورت ديگرى نقل نمود، (37) و اين نشانه آن است كه وى علاوه بر
اختيار الرجال، اصل كتاب كشى را نيز داشته و آن دو را با يكديگر مقايسه و
تطبيق مىكرده است.ولى محقق شوشترى معاصر، مؤلف قاموس الرجال-كه در اين فن
رتبتى بلند را حايز است-معتقد است كه شهيد در شناسايى كتابى كه در دست داشته دچار
اشتباه شده و نسخهاى از اختيار الرجال را اصل كتاب كشى پنداشته است، زيرا
نسخههاى اختيار الرجال در مواردى با يكديگر مختلف است.بهترين شاهد سهو شهيد
آنكه، همان جملهاى را كه شهيد به كتاب كشى نسبت داده، مولى عنايت الله قهپايى (38) ،
ترتيب دهنده اختيار الرجال، عينا همان رااز اختيار الرجال نقل كرده است.
از برخى كلمات علامه در كتاب خلاصه استفاده مىشود كه وى نسخه اصل كتاب كشى را
داشته چه، در مواردى مطلبى را از كشى نقل مىكند با عبارت:«ذكره الكشى»يا«قال
الكشى»، در حالى كه از مطلب مزبور در اختيار الرجال نشانى نيست.ليكن با توجه
به اينكه علامه در كتاب خلاصه عين عبارات صاحبان اصول رجاليه را نقل مىكند نه
تنها مطالب آنان را، بلكه مىتوان مطمئن بود كه در موارد مزبور، عبارت«ذكره
الكشى»يا«قال الكشى»، نيز از يكى از كتابهاى مزبور مانند كتاب نجاشى يا
هرستشيخ گرفته شده و از خود علامه نيست، در اين صورت، مطلب را آنان از كتاب كشى
نقل كردهاند، نه از كتاب علامه. (39)
حاصل سخن آنكه از دوره بعد از شيخ طوسى و نجاشى هيچ يك از دانشمندان اين فن از اصل
كتاب كشى نشانى نيافته و سراغى نداشتهاند و گويا اين كتاب كه قبل از شيخ نيز
چندان رواج نداشته، پس از انتخاب و تلخيص وى به كلى از رواج افتاده و برگزيده آن
كه به خاطر برگزينندهاش اعتبار بيشترى مىداشته، جاى آن را گرفته است.
از اين عبارت نجاشى كه درباره شيخ كشى مىگويد:«لهكتاب-الرجال، كثير العلم،
و فيه اغلاط كثيرة» (40) و هم از اينكه شيخ طوسى دستبه پيراستن آن زده، مىتوان نتيجه
گرفت كه نسخه صحيح و متقن كتاب مزبور حتى به شيخ و نجاشى نيز نرسيده يا آنكه خود
در اصل كتابى پر خطا بوده است و اين نيز خود مىتواند عاملى محسوب شود براى
متروك شدن اصل اين كتاب پس از اختيار شيخ.
مؤلف كتاب قاموس الرجال معتقد است كه منظور نجاشى از جمله«و فيه اغلاط كثيرة»آن
است كه اصل كتاب داراى اشتباه در مطالب بوده، نه اينكه بعدها از طرف نسخه
برداران و كاتبان، تصحيف و خطا بدان راه يافته است.و آنگاه خود محقق مزبور
چنين اظهار نظر مىكند كه:اين قضاوت نجاشى بىپايه است چه، اشتباهات موجود در
كتاب كشى چندان فاحش است كه گمان انتساب آن به كسى چون كشى نمىرود، (41) و اين
اظهار نظر از محقق نامبرده جاى بسى شگفتى است.چه با قبول اين فرض كه نسخه اصل
كتاب كشى در دست نيست، از كجا مىتوان فاحش بودن يا نبودن خطاهاى آن كتاب
را دانست و سنجيد و نسبتبه امكان يا عدم امكان انتساب آنها به كشى نظر داد؟
به عبارت ديگر، سخن از خطاهاى كدام كتاب است؟كتاب اختيار الرجال؟يعنى
كتابى كه از صافى تحقيق و تنقيح شيخ طوسى خارج شده و بالطبع نجاشى را درباره آن
چنينقضاوتى نيست؟يا اصل كتاب كشى؟كه اكنون قرنهاست از آن جز نامى نيست؟در
صورت دوم از كجا مؤلف قاموس الرجال توانسته فاحش بودن خطاهاى آن را بفهمد
و رتبت كشى را از ارتكاب آنها برتر بداند؟
در هر صورت اگر بپذيريم كه اشتباهات اصل كتاب كشى ناشى از تصحيف نسخه
برداران بوده نه معلول خطاى مؤلف، ناگزير بايد علت تحريف آن را در بىاعتنايى
معاصرانش به كتاب وى جستجو كنيم.چه، وى و استادش، عياشى، از راويان ضعيف
الحال نقل مىكردهاند و اين در عرف قدما طعن بزرگى محسوب مىشده است و بدين سبب
كتاب وى در زمان خودش و پس از آن متروك و مهجور مانده و در نتيجه نسخههاى آن
دستخوش تحريف و تبديل گرديده است.شگفت آنكه كتاب اختيار الرجال نيز كه برگزيده
و پيراستهاى از آن كتاب است و بىگمان در اصل از بسيارى اشتباهات و اغلاط
كتاب كشى خالى بوده، اكنون متضمن تحريفها و تصحيفها و اشتباهات فراوان
است.
به گفته علامه كلباسى مؤلف كتاب سماء المقال (42) قراينى وجود دارد كه اين كتاب به
مرور زمان مورد دستبرد حوادث قرار گرفته و به تدريج مطالبى از آن اسقاط و
حذف شده است، ولى محدث نورى در خاتمه كتاب مستدرك الوسائل مواردى را ياد مىكند كه
مؤلفان كتب رجاليه مطلبى را از اختيار الرجال نقلكردهاند و آن مطلب در
نسخهاى كه اكنون از اين كتاب در دست استيافت نمىشود.
علاوه بر اينها-چنانكه اشاره كرديم-در نسخه موجود كتاب اشتباهات و تصحيفاتى
ديده مىشود كه رجاليون متاخر به برخى از آنها اشاره كردهاند.محقق شوشترى
اشتباهات اين كتاب را بيش از حد شمارش و موارد درست و مصون از خطا را معدود و
انگشتشمار مىداند.از جمله اشتباهاتى كه محقق نامبرده بدانها اشاره مىكند اين
است كه در بسيارى از عناوين، احاديث مربوط به شرح حال كسى با احاديث مربوط به
شرح حال كس ديگرى يا با احاديث همنام او كه در طبقه ديگرى قرار دارد مشتبه و مخلوط
شده است، مثلا:احاديث مربوط به ابى بصير ليث المرادى، با روايات مربوط به ابى
بصير يحيى الاسدى خلط گشته، و حميرى كه از اصحاب حضرت عسگرى-عليه السلام-است
در شمار اصحاب امام على بن موسى الرضا-عليه السلام-معرفى شده، و اولين
روايت در حالات عبد الله بن عباس در خلال احاديث مربوط به خزيمه (كه پيش از عبد
الله عنوان شده) ذكر گرديده، و در ذيل نام محمد بن زينب مكنى به ابى الخطاب بيست و
سه روايت كه از هيچ رو بدو مربوط نيست نقل شده و... (43)
بسى روشن است كه اين گونه خطاها از نوع اشتباهاتى نيست كه از كسى چون كشى
يا شيخ طوسى صادر گردد، و گمانانتساب آن به كسى جز نسخه برداران و كاتبان
نمىرود.
همچنان كه برخى اشتباهات ديگر اين كتاب از قبيل:تاريخ وفات حماد بن عيسى،
تعيين سنين زندگى معاوية بن عمار، تحريف جبرئيل بن احمد فاريابى در اوايل
كتاب به جبرئيل بن محمد فاريابى، و امثال اينها، كه علامه كلباسى در سماء
المقال بدانها اشاره كرده، نيز از جمله اشتباهاتى است كه انتساب آنها به شيخ
طوسى دور از باور است.
بنابر آنچه گفتيم مىتوان قضاوت كرد كه نظر مولى عنايت الله قهپايى كه اين
اغلاط را از شيخ دانسته و معتقد است كه اصل كتاب كشى مبرا و تهى از آنها بوده،
كاملا خلاف تحقيق و ادعايى بىدليل است.
نام اصل كتاب كشى
در بيشتر كتابهاى قدما، مانند فهرستشيخ و فهرست نجاشى، در ذيل حالات كشى، از
نام كتاب وى ذكرى نرفته و تنها به اصل وجود اين كتاب اشاره شده است.
شيخ طوسى در الفهرست زير عنوان«ابو عمرو كشى»چنين مىگويد:«ثقة بصير بالاخبار و
بالرجال، حسن الاعتقاد، له كتاب الرجال...» (44) عبارت نجاشى نيز در اين باره
مشتمل بر توضيح بيشترى نيست:«كان ثقة عينا، و روى عن الضعفاء كثيرا و صحب
العياشى و اخذ عنه و تخرج عليه فى داره التى كان مرتعاللشيعة و اهل العلم، له
كتاب الرجال...» (45)
تا آنجا كه ما اطلاع يافتهايم نخستين كسى كه براى كتاب كشى نامى ذكر كرده
ابن شهر آشوب (متوفا به سال 588) صاحب كتاب معالم العلماء است.وى در اين كتاب
كه به عنوان ذيل و تتميم فهرستشيخ به رشته تحرير در آمده، از كتاب كشى به نام
معرفة الناقلين عن الائمة الصادقين (46) ياد مىكند و به قرينه نزديكى زمان او با كشى و
شيخ جاى ترديد باقى نمىماند كه گفته وى متكى به قراين قطعى بوده و نام كتاب كشى
همان است كه او ذكر كرده است.
شيخ طوسى در الفهرست، در ذيل عنوان«احمد بن داود بن سعيد»پس از نسبت دادن كتابهاى
متعددى به وى مىگويد:«ذكره الكشى فى كتابه فى معرفة الرجال.» (47) مؤلف سماء المقال
به استناد اين عبارت نام كتاب كشى را معرفة الرجال پنداشته و اين پندار را به
شيخ نيز نسبت داده است.
در حالى كه اين عبارت، همين اندازه گوياى آن است كه كتاب كشى در شناسايى
رجال تحرير يافته و از نام كتاب وى در آن سخنى نيست.احتمالا عبارت مزبور در
نسخهاى كه كلباسى در اختيار داشته به صورت«ذكره الكشى فى كتابه معرفة
الرجال» (با حذف كلمه فى) بوده و از اين رو نامبرده دچار چنين گمانى شده است.
در نسخه چاپى كتابى اختيار الرجال، چاپ بمبئى، سال 1317، نيز در آخر جزء پنجم به
همين صورت از كتاب كشى ياد شده و چنين آمده است، «قدتم الجزء الخامس من كتاب
ابى عمرو الكشى فى معرفة الرجال...»و چنانكه ملاحظه مىشود در اين عبارت نيز
هيچگونه تصريحى به اينكه نام كتاب، معرفة الرجال باشد، وجود ندارد.
علامه مجلسى (48) و همچنين از معاصران ما، مؤلف قاموس الرجال (49) نيز نام كتاب كشى
را معرفة الرجال ذكر كردهاند (50) ، ولى با توجه به آنچه قبلا يادآور شديم، اين گفته
مقرون به هيچ دليلى نيست، (51) و با رجحانى كه نظر ابن شهرآشوب حايز است، عدول از
آن جايز نمىباشد.
از آنچه كه گفتيم مىتوان دانست كه نام معرفة اخبار الرجال نيز كه در آغاز و
انجام نسخه چاپى بمبئى براى كتاب كشى ذكر شده بدون وجه و بىدليل است، چه علاوه
بر اينكه كتاب موجود و چاپ شده تاليف شيخ طوسى و موسوم به اختيار الرجال است
نه معرفة اخبار الرجال، اساسا در مدارك و مآخذ مورد اطمينان از چنين نامى براى
كتاب كشى نشانى نيست و گويا مباشر چاپ يا يكى از نسخه برداران اين نام را
از تركيب دو عبارت«كتاب ابى عمرو الكشى فى اخبار الرجال»و«كتاب ابى
عمرو الكشى فى معرفة الرجال»كه در بعضى از كتب رجاليه به هنگام يادآورى از
كتاب كشى ذكر شده استفاده كرده و آن را نام كتاب پنداشته است.
نحوه انتخاب و تلخيص شيخ
چنانكه پيشتر اشاره شد، نادرستيها و زوايد كتاب كشى بوده كه شيخ طوسى را به تهذيب
و تلخيص آن برانگيخته و كتاب اختيار الرجال را به وجود آورده است.اكنون بايد
ديد آن نادرستيها و اضافات از چه قبيل بوده و شيخ در اين زمينه چه عملى انجام
داده است؟
به گمان برخى (52) ، كتاب كشى در اصل مشتمل بر رجالعامه و خاصه بوده و شيخ، عامه را
از آن اسقاط كرده و كتاب اختيار را به ترجمه رجال شيعه اختصاص داده است.ولى
با توجه به اينكه در نسخه موجود اختيار نام جمعى از رجال عامه نيز هست، خطاى
اين گمان آشكار مىگردد.تحقيق آن است كه كتاب كشى نيز مانند بسيارى از
كتابهاى رجالى ديگر، از قبيل فهرستشيخ و فهرست نجاشى، در ترجمه شيعيان و هم غير
شيعيانى كه براى شيعه و از ائمه ايشان روايت كردهاند نوشته شده است.از اين روست
كه در كتاب اختيار به نام كسانى چون محمد بن اسحق و محمد بن المنكدر و عمرو
بن خالد و...بر مىخوريم كه غير شيعه ولى راوى از ائمه شيعهاند.
گمان غالب آن است كه تلخيص و انتخاب شيخ، پيش از آنكه متوجه رجال مذكور در كتاب
باشد، ناظر به رواياتى است كه در زير نام هر يك از رجال ذكر شده است.به فرض آنكه
بپذيريم كه شيخ جمعى از ترجمه شدگان اصل كتاب كشى را به دليلى اسقاط كرده، قابل
قبولتر آن است كه در ميان احاديثى كه كشى به مناسبت نام ترجمه شدگان آورده،
بعضى از حيثسند يا از حيث ارتباط به شخص مترجم، به نظر شيخ، مخدوش رسيده و وى
همانها را اسقاط يا تصحيح كرده است.و اين از هر احتمال ديگرى در مورد چگونگى
تلخيص و انتخاب شيخ به نظر نزديكتر و به مقام شيخ و كشى برازندهتر است.
از برخى قراين مىتوان حدس زد كه شيخ در كتاب اختيار همه رجال مورد وثوقى را كه
در اصل كتاب كشى نام برده شدهاند، ذكر نكرده است.مثلا در الفهرست پس از ذكر داود
بن ابى زيد نيشابورى و تصريح به اينكه ثقه و راستگو است، مىنويسد:«و له كتب
ذكرها الكشى و ابن النديم فى كتابيهما.»حال آنكه در نسخه كنونى اختيار الرجال
از اين شخص نامى نيست.بنابراين اگر مسلم بدانيم كه منظور از كتاب كشى كه در
عبارت بالا بدان اشارت رفته همان كتاب معرفة الناقلين، يعنى اصل كتاب
اختيار الرجال، است و فرض كنيم كه نسخه كنونى اختيار در اين قسمت دچار تحريف
و اسقاط نشده، ترديدى باقى نخواهد ماند كه تصفيه شيخ طوسى شامل برخى از رجال مورد
وثوق نيز شده است.
كتابهايى كه بر محور اختيار الرجال نگارش يافته است
چنانكه در آغاز گفتيم، كتاب اختيار الرجال يكى از چهار كتاب اصلى علم رجال
است و در روزگاران پس از شيخ طوسى، پيوسته مطرح نظر و مورد مراجعه دانشمندان شيعى
بوده است.بر اثر اين عنايت و اهتمام به مرور زمان كارهاى علمى چندى بر محور آن
انجام يافته و كتابهايى فراهم آمده است.و از آنجا كه كتاب نامبرده
نامرتب و بدون فصل بندى كاملى نوشته شده و مراجعه و استفاده از آن دشوار بوده،
بيشتر اين كارها در زمينه تبويب و ترتيب و به منظور آسان كردن كار مراجعان
صورت گرفته است.ما تا حدود گنجايش اين گفتار به معرفى آنچه بر اين اساس
نگارش يافته مىپردازيم:.ترتيب قهپايى.مولى عنايت الله بن شرف الدين قهپايى
نجفى (متوفا پس از 1016) (53) كتاب اختيار را بر حسب حرف اول نامها مرتب
ساخته و همه كسانى را كه مستقلا يا در ضمن ترجمه ديگران در كتاب مزبور نام
برده شدهاند بدين ترتيب عنوان كرده و در هر مورد عين عبارت كشى را بى كم و كاست
درباره آنان آورده است.پس از ذكر روايات آغاز كتاب، نخست كينههاى مصدر
به«ابن»و سپس كنيههاى مصدر به«اب»را و آن گاه اسمها را از«ابان»تا«يونس»به
ترتيب حرف اول درج كرده است.تاريخ اتمام اين كتاب سال 1011 هجرى است.
چنانكه گفتيم، روش اين كتاب آن است كه از عين عبارات كشى فراتر نرود و بى
كم و كاست الفاظ وى را در ذيل نام هر يك از رجال بازگو كند.با اين حال ناگزير
براى مراعات ترتيب مورد نظر خود عناوين موجود در كتاب اختيار الرجال را
تغيير داده و در مواردى كه كشى دو يا چند نفر را با هم عنوان كرده نام هر يك را در
جاى خود بر حسب ترتيب حروف آورده است.در پارهاى موارد، نسخه وى با نسخه چاپ شده
اختيار متفاوت است، از جمله:عنوان حسن بن سعيد الاهوازى و محمد بن اسحق صاحب
المغازى. (54) .ترتيب سيد يوسف بن محمد الحسينى العاملى، مؤلف جامع المقال.وى
اختيار الرجال را بر حسب طبقات اصحاب معصومين-عليهم السلام-نظير رجال شيخ
مرتب ساخته، يعنى نخست اصحاب رسول اكرم-صلى الله عليه و آله-سپس اصحاب امير
المؤمنين-عليه السلام-و بعد از آن اصحاب امام حسن بن على-عليه السلام-و به
همين روش تا اصحاب امام يازدهم-عليه السلام-همه را پى در پى ذكر كرده است.
بنابر گفته محدث نورى در خاتمه مستدرك الوسائل، تاريخ اتمام اين كتاب سال 981
است. (55)
3.ترتيب شيخ داود بن حسن بن يوسف البحرانى.وى كه تقريبا از معاصران شيخ حر
عاملى، صاحب وسائل الشيعه، است، كتاب اختيار را به ترتيب الفبايى كامل، يعنى
مراعات حرف اول و دوم و سوم و...، نظير منهج المقال (56) ، مرتب ساخته است. (57)
4.كتاب حل الاشكال تاليف سيد احمد بن طاووس حلى، رجالى معروف قرن هفتم.وى متن
كتاب اختيار الرجال را با متن اصول سهگانه ديگر فهرست و رجال شيخ و فهرست
نجاشى به اضافهمتن كتاب الضعفاء ابن الغضائرى در كتابى گرد آورده و اين
مجموعه را حل الاشكال فى معرفة الرجال نام نهاده است.و گويا شهيد ثانى-رحمة
الله عليه-نسخه اصل اين كتاب را در اختيار داشته است. (58)
كلباسى مؤلف سماء المقال (متوفا به سال 1356 قمرى) با همه تمجيد و ستايشش از
نيكويى ترتيب اين كتاب، به اين علت كه اغلب احاديث اختيار الرجال در آن
نيامده و بعضى به اشاره يا نقل به معنى ذكر شده، چنانكه مراجعه كننده را از اصل كتاب
بىنياز نمىسازد و نيز در مواردى اشتباهاتى بر قلم مؤلف بزرگوار آن رفته، از
كتاب مزبور انتقاد مىكند. (59)
پس از ابن طاووس بعضى از شاگردان وى و جمعى از متاخران از او پيروى كرده و
اصول اربعه رجاليه را با چند كتاب ديگر از قدما مانند:الضعفاء، رجال برقى و رجال
عقيقى در يكجا گرد آوردهاند. (60)
5.كتاب تحرير طاووسى تاليف شيخ حسن بن شهيد ثانى، صاحب معالم (959-1011) .وى
كتاب اختيار الرجال را از مجموعه حل الاشكال انتزاع و استخراج كرده و آن را
تحرير طاووسى ناميده است.بنابراين، كتاب نامبرده همان متن اختياراستبا
اين تفاوت كه عناوين آن بر نسق حل الاشكال تنظيم شده نه به شيوه اصل كشى و شيخ. (61)
6.كتاب مجمع الرجال تاليف مولى عنايت الله بن شرف الدين قهپايى.وى علاوه بر
مرتب ساختن كتاب اختيار الرجال عين عبارات كتاب مزبور را با عبارات
كتابهاى رجال و فهرستشيخ، فهرست نجاشى و الضعفاء ابن الغضائرى ملفق و مرتب
ساخته و اين مجموعه را مجمع الرجال ناميده است.
تاريخ فراغت از تاليف اين كتاب سال 1016 است، و نسخهاى از آن به خط مؤلف در
كتابخانه علامه تهرانى، صاحب الذريعه، موجود است. (62)
آيا انتخاب ديگرى از رجال كشى انجام گرفته است
دانستيم كه آنچه امروز به نام رجال كشى موجود و معروف است، برگزيده و
پيراستهاى است كه شيخ طوسى-رحمة الله عليه-از كتاب رجال ابو عمرو كشى يعنى
كتاب معرفة الناقلين عن الائمة الصادقين فراهم آورده و آن را اختيار الرجال
ناميده است و اصل كتاب معرفة الناقلين حتى در روزگار علامه حلى (648-726) نيز در
دسترس كسى قرار نداشته است.از پارهاى عبارات چنين استنباط مىشود كه بجز شيخ
طوسى كس ديگرى نيز دستبه انتخاب از كتاب كشى زده و برگزيدهاى از آن به صورت
تاليف مستقلى در آمده است.به اين عبارت از كتاب سماء المقال توجه فرماييد:
و من العجيب ما ذكره الفاضل العناية، من انه يظهر بعد التصفح و التتبع التام
فى الكتاب ان الاغلاط ليس فيه (منه، ظ) ، بل انما هى من قلم المنتخبين منه، مثل الشيخ
قدس سرهو سپس خود مؤلف سماء المقال مىافزايد:
نعم يحتمل ذلك فى البعض. (63)
اگر چه بدين قرينه كه در عبارت ياد شده سخن از كتاب اختيار الرجال است، ممكن
است كلمه«منتخبين»را بر اين حمل كرد كه در تهيه كتاب مزبور عدهاى با شيخ طوسى
همكارى داشتهاند و مراد انتخاب كنندگان همان كتابند، ليكن از آنجا كه در
انتساب اين كتاب به شيخ هيچگونه ترديدى وجود ندارد و تاليف دستهجمعى در آن
اعصار معمول و متداول نبوده، اين گمان كه كسان ديگرى نيز مستقلا دستبه تلخيص و
انتخاب كتاب كشى زده باشند، از عبارت مزبور تقويت مىشود.
الفهرست
اين كتاب از گرانبهاترين آثار كهن شيعى در فن رجال و از كتابهاى مورد
اعتماد علماى اين فن است.چنانكه در آغاز اين گفتار ياد شد، «فهرست»اصطلاحا بر
كتبى كه در آن از صاحبان«اصول»و«مصنفات» (64) نام برده شود اطلاق مىگردد و قدماى
علم رجال غالبا فهرستهايى داشتهاند كه در آنها فقط به معرفى بعضى از مؤلفان
شيعه يا معرفى مؤلفان كتب موجود نزد خود ايشان بسنده مىشده است، مانند:فهرست زرارى
و فهرست ابن عبدون.
نخستين كسى كه در اين رشته به تفصيل كتاب نوشت ابو الحسين احمد بن حسين
بن عبيد الله غضائرى، رجالى معروف شيعه و معاصر شيخ طوسى و نجاشى، بود كه دو كتاب
فراهم آورد يكى در اصول و ديگرى در مصنفات.ولى متاسفانه اين دو كتاب به
نسلهاى بعد نرسيد، چنانكه از پيش ياد كرديم.
از لحن كلام شيخ طوسى در مقدمه الفهرست آنجا كه در مقدمه كتابش از اصرار شيخ فاضل و
هم از بيان شيخ نجاشى-معاصر و همدوره عاليقدر شيخ كه او نيز كتابى در همين موضوع
تاليف كرده-سخن مىگويد، برمىآيد كه انگيزه اين هر دو دانشمند همعصر و عاليقدر
همان خالى بودن زمينه اين كار و فقدان كتاب جامع و مشبعى در اين رشته بوده است.
بجز فهرست ابن نديم (متوفا به سال 385) كه موضوعا با فهرست مصطلح تا حدودى
متفاوت است و درباره تمامى علوم و فنون و مذاهب و سنن معموله ميان مسلمانان
و بيان مؤلفات ايشان در هر يك از اينها و مؤلفات علماى غير مسلمان است و سال
تاليف آن 378 است، فهرستشيخ قديمىترين كتاب مفصلى است كه در اين رشته تاكنون
به جاى مانده و در دسترس دورههاى بعد قرار گرفته است.فهرست ابو غالب زرارى (65)
متوفا به سال 368) و معدودى از فهرستهاى متقدم بر شيخ (66) -كه اكنون بر جا و در
دسترس است-كتابهايى كوچك، بلرسالههايى، خاص معرفى چند كتابند. (67)
در اين باره كه از فهرستشيخ و فهرست نجاشى كداميك پيش از ديگرى تاليف شده،
تحقيق يقينآورى انجام نگرفته است.شايد بدين قرينه كه نجاشى در فهرستخود از
شيخ و تاليفات وى از جمله الفهرست نام برده، در حالى كه در فهرستشيخ از نجاشى
و تاليف وى نامى نيست، گمان مىرود كه كتاب نجاشى پس از كتاب شيخ تاليف شده
است.ولى اولا نامبرده شدن كتاب شيخ در فهرست نجاشى دليل بر تقدم كتاب شيخ
نيست و آيا نمىتوان تصور كرد كه نجاشى قبلا نام و ديگر تاليفات شيخ را در
فهرستخود ثبت كرده و پس از آنكه فهرستشيخ نوشته شده، آن را نيز در شرح حال وى
گنجانيده و به كتب شيخ افزوده باشد؟همان طور كه خود شيخ طوسى در ذيل شرح حال و در
شمار تاليفات خود در فهرستش از كتاب مبسوط، كه گفتهاند آخرين تاليف شيخ
است، نام آورده و آن را بر شرح حال خود افزوده است.ثانيا اگر نام نبردن از
كتاب نجاشى در فهرستشيخ به موجب آن باشد كه در هنگام نگارش آن فهرست،
كتابنجاشى وجود نداشته، مىبايستبعدها كه كتاب مزبور تاليف شده، در فهرستشيخ
گنجانيده شود، زيرا بنابر مشهور، شيخ طوسى ده سال پس از نجاشى زنده بوده و به طور
حتم از وجود كتاب وى با خبر شده است.بنابراين، دليل ياد نشدن كتاب نجاشى را در
فهرستشيخ و همچنين ياد كردن نجاشى كتاب شيخ را بايد در چيز ديگرى جستجو كرد
كه احتمالا عبارت باشد از معروفيت و عظمت علمى شيخ طوسى و كتابهايش در جامعه
شيعى آن روزگار و برخوردار نبودن نجاشى از شهرتى كه موجب توجه كامل به خود
يا كتابش گردد.
ليكن با اين همه، بررسى و مقابله دو كتاب مزبور و برخورد به عباراتى در فهرست
نجاشى كه عينا عبارات فهرستشيخ با پارهاى اضافات است و مشاهده شيوه بيان
نجاشى در بسيارى از موارد كه نمايشگر نظر انتقادى وى نسبتبه مطالب
هرستشيخ است، تقريبا جاى ترديدى در اين باقى نمىگذارد كه فهرست نجاشى پس از
فهرستشيخ تاليف شده است.
مشخصات كتاب
اين كتاب مشتمل بر معرفى نام و آثار قريب به نهصد نفر از صاحبان اصول و
مصنفات است كه غالبا همراه با سلسله سند ميان شيخ و آنان ذكرشان رفته است.
تهيه و تاليف كتاب به خواهش يكى از معاصران شيخ كه در مقدمه همين كتاب از او به
الشيخ الفاضل تعبير مىكند، انجام گرفته است.هر چند قرينه قابل اعتمادى كه بتواند
اين شخص را معرفى كند در دست نيست، ولى از تعبير شيخ فاضل و هم از اينكه خواهش او در
مورد تاليف اين كتاب (و همچنين در تاليف دو كتاب ديگر شيخ:الرجال و الجمل
و العقود) از طرف شخصيتبزرگ علمى زمان خود به اجابت مقرون گشته، به اجمال مىتوان
مطمئن بود كه آن شخص داراى موقعيت علمى قابل ملاحظهاى بوده است. (68)
مبناى كتاب بر معرفى اصحاب اصول و مصنفينى است كه يا شيعه باشند يا براى شيعه
كتابى تاليف كرده باشند. (69) شيخ خود در مقدمه كتاب وعده مىدهد كه در ذيل نام هر يك
از مصنفين و اصحاب اصول، به آنچه درباره وى از جرح يا تعديل گفته شده، و هم به اينكه
روايت او مورد اعتماد استيا نه، و هم به مذهب و اعتقاد او، اشاره كند ولى عملا
در كتاب از اين روش تخلف شده است.بدين صورت كه جز در موارد نادر، از توثيق يا
تضعيف نامبردگان دريغ كرده، (70) و در ذيل نام شيعيان غيرامامى از قبيل فطحيه و
واقفيه در بعضى از موارد از تذكر مذهب آنان خوددارى كرده است.تنها در صورتى كه
صاحب ترجمه از عامه باشد از مذهب او ياد كرده است.بنابراين هرگاه درباره
مذهب كسى سكوت نموده و آن را قيد نكرده باشد، بايد مطمئن بود كه عامى نيست هر چند
شيعى امامى بودن او نيز ثابت نمىشود، يعنى امكان آن وجود دارد كه وابسته به
ساير شعبههاى شيعه، مانند فطحى و واقفى و غيره باشد.خلاصه آنكه در فهرستشيخ، از مذهب
شيعه امامى (71) و غير امامى گاه ياد شده و گاه نشده، ولى مذهب عامى، غير شيعى، هميشه
مورد تذكر قرار گرفته است.همچنين غالبا از قدح و تضعيف امامى ضعيف، خوددارى شده،
زيرا چنانكه گفتيم موضوع و مبناى كتاب تدوين نام كسانى است كه براى شيعه اصل
يا تصنيفى نوشتهاند، اعم از شيعى و غير شيعى، ممدوح يا مذموم، كه تعيين اين
صفتها بر عهده اين كتاب نيست.
وضع و ترتيب كتاب
كتاب بر حسب حروف تهجى ترتيب يافته و در هر حرفى براى هر يك از اسمهاى
مصدر به آن حرف، باب جداگانهاى باز شده است، مثلا در حرف الف براى ابراهيم يك
باب و براىاسمعيل يك باب و براى احمد يك باب باز كرده و براى مجموع اسمهايى
كه بجز يكى از آنها وجود نداشته است، در هر حرفى، باب جداگانهاى به عنوان باب
الواحد گشوده است، مثلا در باب الواحد حرف الف، اسمهاى اصبغ و ادريس و اصرم را
كه از هر كدام يكى بيش نبوده گنجانيده است.و به همين ترتيب تا آخر حروف تهجى،
مجموع اسامى ياد شده در كتاب را كه بالغ بر نهصد است در ضمن اين ابواب متذكر
شده است.
چگونگى نسخههاى فهرست
بنابر اظهار نظر بسيارى از خبرگان فن، نسخههاى كتاب الفهرست مانند بيشتر
كتب معتبر رجالى كهن از قبيل كتابهاى كشى، نجاشى، برقى، و غضائرى عموما به
تحريف و تصحيف و فزونى و كاستى دچار شده و نسخه صحيح آن به دست ابناى اين زمان
نرسيده است.علامه كلباسى در اين باره مىنويسد:«بيشتر نسخههاى كنونى فهرست از
تصحيف و غلط خالى نيست و چنانكه بعضى از صاحبنظران گفتهاند اكثر نسخى كه در
اختيار مراجعان اين دوران قرار دارد مورد دستبرد حوادث و بازيچه دست تصحيف
شده است.محقق شيخ سليمان بحرانى (متوفا به سال 1121 هجرى) در صدد شرح و ترتيب و
تصحيح اين كتاب برآمد و در اكثر تراجم آن، خطاهاى ناشى از قلم كاتبان را
اصلاح كرد، ولى بجز اسمهاى مصدر به الف را در قالب تاليف نريخت.» (72) از اين
گفتار استنباط مىشود كه تصحيحهاى محقق بحرانى از نوع تصحيح قياسى بوده و با
مقابله با ديگر كتابهاى مورد اعتماد رجال انجام گرفته است، نه تصحيح
نسخهاى به معناى دستيافتن بر نسخههاى تصحيح شده و قابل اعتمادى از خود كتاب
الفهرست و مقابله آنها با يكديگر.چه، در آن صورت مىبايد خود محقق مزبور بدين موضوع
اشاره كرده و كلباسى نيز آن را نقل كرده باشد.علاوه بر اين مىبايد از آن پس مسئله
اختلاف نسخهها حل شده و نسخه كامل يا صحيح تقريبى مشخص شده باشد.
تا آنجا كه ما اطلاع داريم، نسخه صحيح الفهرست تا زمان ابن داود حلى (متولد به
سال 647) موجود بوده، زيرا وى در مواردى تصريح كرده كه نسخه رجال و فهرستشيخ به خط
مؤلف در اختيار اوست.پس از آن ديگر از نسخه تصحيح شده كتاب مزبور اطلاعى در دست
نيست و بدين قرينه كه در نسخههاى كنونى عبارات تحريف شده قطعى ديده مىشود و مؤلفان
معروف رجال در دورههاى متاخر از ابن داود، مانند ميرزا محمد استرآبادى مؤلف
رجال كبير (متوفا به سال 1028 يا 1026) و مير مصطفى تفرشى، از علماى قرن يازدهم
و مؤلف نقد الرجال، در نقل مطالب آن با يكديگر اختلاف دارند، مىتوان مطمئن بود كه
هيچ يك به نسخه تصحيح شده اين دوكتاب دسترسى نداشتهاند و نسخه ابن داود مفقود
الاثر شده است.
پس هر جا كه نسخههاى موجود الفهرستبا آنچه ابن داود از كتاب مزبور نقل مىكند
يكسان نباشد، بىتامل بايد نقل ابن داود را مقدم و حجتشمرد.چه، گمان درستى و
برابرى آن با نوشته شيخ قويتر و خردپسندتر است.بايد افزود كه هر جا ميان نقل ابن
داود با نقل علامه حلى كه معاصر و همدوره وى در شاگردى نزد احمد بن طاووس بوده است،
نابرابرى ديده شود، همه وقت نمىتوان سخن ابن داود را مقدم شمرد، زيرا علامه نيز
نسخه تصحيح شده رجال و فهرستشيخ را در اختيار داشته است و البته گمان اشتباه
ابن داود در قرائت نسخه يكباره منتفى نيست.
چگونگى نسخههاى چاپى
متن فهرستبا همان ترتيب اصلى، نخستين بار در سال 1356 هجرى قمرى در مطبعه
حيدريه نجف با مقدمه و تصحيح و پاورقى سيد محمد صادق آل بحرالعلوم به چاپ رسيد و
همان نسخه با همان خصوصيات بار ديگر در سال 1380 قمرى تجديد چاپ شد.اين چاپ در
252 صفحه به قطع وزيرى و داراى فهرست نامها و شماره نام رجال و نقطهگذارى
بالنسبه كامل و بر روى هم، چاپى ممتاز و قابل توجه است.سالها پيش از اين تاريخ
نيز، يعنى در سال 1271 هجرى (1853 ميلادى) نسخهاىاز فهرست كه بر حسب حروف اول و
دوم و سوم نام و نام پدر و نام جد ترتيب يافته بود، به وسيله ا.سبرنجر و
مولى عبد الحق در هندوستان تصحيح شده و به چاپ رسيده بود.علامه بزرگوار شيخ آقا بزرگ
تهرانى، مؤلف كتاب الذريعه، اين نسخه را ديده و خصوصياتى از آن را در كتاب
ذريعه (ج 16، ص 384) نقل كرده است و آقاى سيد محمد صادق بحر العلوم در مقدمه كتاب رجال
طوسى (ص 69) آن را به نقص و پر غلطى و بدچاپى موصوف نموده است.
مصحح فاضل نامبرده از قول علامه تهرانى شرحى در مورد چاپ ديگرى از الفهرست نيز در
مقدمه كتاب رجال نقل كرده كه خلاصه آن چنين است:«سالها قبل (در حدود سال 1315 قمرى) در
تهران نسخهاى از الفهرست را در كتابخانه عالم بزرگ، حاج ميرزا ابو الفضل
تهرانى، ديدم.اين نسخه در ليدن به طبع رسيده و از لحاظ اتقان و نيكويى چاپ كاملا
گرانبها و جالب بود.پس از آنكه به زحمت زياد شرح آخر آن را كه به زبان لاتين
نگارش يافته بود به ترجمه رسانيديم، معلوم شد كه ناشر كوشش فراوانى در مقابله
نسخهها و دقت در تصحيح به كار برده است و هم اكنون نسخهاى كه در آن تاريخ به خط خود
از آن برداشتهام با همان خط و كاغذ موجود است».جاى شگفتى است كه علامه تهرانى
با اعجابى كه از اين نسخه داشته در كتاب ذريعه، ذيل نام الفهرست، مطلقا از آن
يادى نكرده و به گزاره چاپ هند بسنده كرده است.آيا بدين قرينه و هم به قرينه آنكه هيچكس
ديگر چنين نسخهاى از كتاب الفهرست را نديده و از آن نشانى ندارد، گمان آن نيست
كه علامه مزبور در شناخت آن نسخه دچار اشتباه شده و همان چاپ هند را چاپ ليدن پنداشته،
يا در هنگام گزاره اين شرح (كه خلاصه آن را گفتيم) به خاطر طول زمان، خصوصيات آن
را فراموش كرده و دچار اين خلط شده باشد؟
اعتبار فهرست و انتقاد بر آن
براى اثبات اعتبار كتابهاى شيخ طوسى، بيش از بررسى اصل كتاب، مىتوان به
اعتبار مؤلف آنها استناد جست.عظمت و ارجمندى مقام علمى شيخ آنچنان است كه
گمان بىاعتبارى تاليفات وى را به كلى مردود، يا لااقل، ضعيف مىسازد.
نوشتههاى وى در هر رشتهاى گشاينده راهى نو و روشى مبتكرانه و نمايشگر قدرت
فراوان و كم سابقه علمى اوست.
چنانكه مىدانيم دو كتاب تهذيب و استبصار او در شمار چهار كتاب معروف حديث، و
سه كتاب الفهرست، الرجال، و اختيار الرجال او، جزء چهار اصل مورد اعتماد علم
رجال، و كتابهاى ديگر او هر كدام در رشته خاص خود از:تفسير، كلام، اصول، و فقه
ممتاز و برجسته و برخوردار از ابتكار مىباشند.
بنابراين خدشه در آراء و نظرهاى وى در فن رجال، كارى دشوار و دور از احتياط است.
عملا نيز دو كتاب الفهرست و الرجال او در دورههاى پس از خود وى پيوسته مورد
توجه و اعتناى علماىبزرگ و نامآورى چون محقق، علامه، ابن طاووس، شهيد و غير ايشان
بوده و به گفته علامه كلباسى در سماء المقال (ص 52) مشهور علماء توثيقها، تضعيفها، و
ديگر آراء او را درباره رجال، به چشم اعتبار و اتقان نگريستهاند.
با اين همه، به طور كلى نمىتوان بر همه گفتههاى شيخ بزرگوار طوسى در رجال صحه
نهاد و وجود پارهاى اشتباهات را در كتابهاى ايشان ناديده گرفت.و البته
بايد اذعان داشت كه اين اشتباهات در كنار آراء متقن و درستشيخ الطايفه
ناچيز و نادر است.
محقق رجالى اين روزگار، شيخ محمد تقى شوشترى در سراسر كتاب تحليلى و جامع خود،
قاموس الرجال به موارد خطاهاى شيخ-قدس سره-در دو كتاب الفهرست و الرجال اشاره
كرده و از جمله در فصل بيستم از مقدمات كتاب مزبور نمونهاى از آنها را در
ترجمه ابو غالب زرارى نمايانده است.
بنابر اظهار محقق مزبور، موجب اصلى اشتباهات شيخ آن است كه وى از فهرست ابن
النديم كه چندان متقن و مورد اعتماد نيست، در موارد بسيارى نقل كرده و از اينرو
هر گاه ميان نظر شيخ و نجاشى در موردى اختلاف باشد، سخن نجاشى مقدم است، زيرا وى
در سرتاسر كتاب خود بجز يك بار، از كتاب مزبور سخنى نقل نكرده است. (73) با اين حال
در موارد اختلاف ميان شيخ و نجاشى، هميشه نمىتوان به تقدم سخن نجاشى حكم كرد،
بلكه حاكم نهايى در غالب موارد، قراين و امارات خارجى است (در اين زمينه در
بخشى، زير عنوان مقايسه ميان فهرست نجاشى و شيخ، بيش از اين سخن خواهيم گفت) .
كتابهايى كه بر محور الفهرست نوشته شده است
ذيلها و ترتيبهاى متعددى كه در دورههاى بعد از شيخ بر محور اين كتاب نگارش
يافته، بر اهتمام اصحاب نسبتبه آن، نشانهاى بارز است.در زير از تمامى آنچه
در اين زمينه بدان دستيافته يا از آن در كتابها نشانى ديدهايم، ياد مىكنيم:
1.معالم العلماء.اين كتاب بنابر تصريح مؤلفش، رشد الدين محمد بن على بن شهر آشوب
مازندرانى (متوفا به سال 588) ، به عنوان تتميم و تكميل الفهرستشيخ-رحمة الله
عليه-نوشته شده و علاوه بر همه نامهايى كه در الفهرست آمده، مشتمل بر نام گروهى از
معاصران و متاخران از شيخ نيز هست.مجموع كسانى كه ذكرشان در اين كتاب رفته،
نهصد و نود كساند بجز شعرا كه در آخر، فصلى نيز به گزارش نام آنان اختصاص يافته
است.اگر چه اين كتاب تقريبا، نام نود نفر و ششصد كتاب بيش از يادشدگان در
الفهرست را متضمن است، ليكن به دليل حذف سندها، مجموعا از كتاب مذكور
مختصرتر است.در ذيل نام افراد، گاهى به وثاقتيا ضعف آنان و هم به
تاريخوفاتشان اشاراتى رفته و اين يكى ديگر از امتيازات اين كتاب بر
الفهرستشيخ است.در ترتيب نامها فقط حرف نخستين مراعات شده و حرف دوم و سوم و.
..به حساب نيامده است.بنابراين، ميان ابراهيم و بلال ترتيب هست، ولى ميان
ابراهيم و احمد نه.
اين كتاب اولين بار در سال 1353 قمرى به كوشش و با تصحيح و مقابله و مقدمه مرحوم
عباس اقبال در تهران، و بار ديگر به سال 1381 قمرى با تعليق و مقدمه مفصل آقاى سيد
صادق بحر العلوم در 153 صفحه در چاپخانه حيدريه نجف، به چاپ رسيده و در دسترس است.
2.فهرست.تاليف شيخ منتجب الدين على بن ابى القاسم عبيد الله بن بابويه قمى
(متوفا پس از 585) . (74) نام اين كتاب اسماء مشايخ الشيعة و مصنفيهم و موضوع آن، ذكر
صاحبان اصول و مصنفينى است كه پس از شيخ طوسى آمده يا معاصر وى بودهاند و نامشان در
الفهرستياد نشده است.
پس اين كتاب به آن دليل كه فقط مشتمل بر معاصران و متاخران از شيخ استبا كتاب
همزمان خود، يعنى معالم العلماء، كه متضمن متقدمان بر شيخ نيز هست، موضوعا متفاوت
مىباشد.بنابر تحقيق عباس اقبال در مقدمه معالم العلماء، اين دو كتاب با آنكه از
دو عالم همعصر و تقريبا در يك زمان صادر گشته، بدون آگاهى از يكديگر نوشته شدهاند.
اين مطلب در مورد شيخ منتجب الدين جاى ترديد نيست، چه وى در مقدمه كتابش پس از
آنكه از الفهرستياد مىكند چنين مىافزايد:«و لم يصنف بعده شىء من ذلك...»پس يا در آن
تاريخ هنوز كتاب معالم العلماء تاليف نشده بوده يا به نظر شيخ منتجب الدين
نرسيده بوده است.
ترتيب اين كتاب، همان ترتيب كتاب معالم استبى هيچ افزونى و كاستى، حجم
آن از كتاب مزبور كمتر است.اين كتاب فقط يك بار در قطع بزرگ (رحلى) ، منضم با
كتاب معروف بحار الانوار-در آغاز جلد بيست و پنجم-به چاپ سنگى رسيده و محتاج
تصحيح و چاپ مجدد است.
3.تلخيص الفهرست.تاليف شيخ نجم الدين ابو القاسم جعفر بن الحسين بن يحيى
معروف به محقق حلى (متوفا به سال 676) .در اين كتاب، تنها به نام رجال و
نويسندگان و برخى از خصوصياتشان بسنده شده و نام كتابها و هم سند مؤلف بدانها،
حذف شده است.بنابر نقل علامه تهرانى در الذريعه نسخهاى از اين كتاب در كتابخانه
شخصى علامه سيد حسن صدر يافت مىشده است.
4.ترتيب قهپايى.چنانكه دانستيم، مولى عنايت الله قهپايى گرد آورنده اصول
چهارگانه رجالى در مجموعه مجمع الرجال برخى از اين اصول را نيز جداگانه
مرتب ساخته، كه شرحى در زمينه ترتيب اختيار الرجال گذشت.از جمله كتابهايى
كه وى مرتب ساخته الفهرست است و اين مطلب را خود او در مقدمه مجمع الرجال
اظهار داشته است. (75)
5.ترتيب بحرانى.شيخ على بن عبد الله الاصبعى البحرانى (متوفا به سال 1127)
نيز الفهرست را مرتب ساخته است.اين كتاب به شماره 277 در جلد چهارم الذريعه
ثبت است.از خصوصيات ديگر آن و از اينكه نسخه آن باقى است و كجاست، اطلاعى نداريم.
6.شرح فهرست.شيخ سليمان بن شيخ عبد الله البحرانى الماحوزى (1075-1121) الفهرست
را شرح و تصحيح كرده و تراجم آن را مرتب ساخته و آن را معراج الكمال الى معرفة
الرجال نام نهاده است.ليكن اين كتاب كامل نشده و فقط حرف«الف» (بنابر قول
كلباسى در سماء المقال، ص 42) يا تا حرف«تاء» (بنابر نقل سيد صادق بحرا العلوم در
مقدمه رجال شيخ از قول شيخ يوسف بحرانى در لؤلؤة البحرين) به رشته تحرير در آمده است.
بنابر نقل علامه تهرانى در الذريعه (ج 4، ص 66) يكى از فضلاى اصحاب، فهرست را به
ترتيب حروف:حرف اول و دوم و سوم مرتب ساخته و در سال 1005 از آن
فراغت يافته است.و اين همان نسخهاى است كه به سال 1271 هجرى در كلكته چاپ شده است. (76)
پىنوشتها:
1.گويا منظور از تاريخ الرجال كه در بعضى كتب در شمار رشتههاى علم رجال ذكر
شده و برخى از مصنفات قدما، مانند كتاب عقيقى (پدر) بدان اختصاص يافته، همين
تراجم است.
2.اين كنيه در برخى از مدارك«ابن ريدويه»به آراء مهمله و در برخى ديگر«ابن
رويدة»ضبط شده و آنچه در متن آمده به نقل از الفهرستشيخ طوسى است و به هر حال منظور،
على بن محمد بن جعفر بن عنبسة الحداد العسكرى است
3.تعيين اين تاريخ به اعتماد گفته علامه بزرگوار شيخ آقا بزرگ تهرانى در
الذريعه است (ج 10، ص 84) ولى با توجه به اينكه عبيد الله تا پايان قرن اول هجرى در
قيد حيات بوده (الفهرست، چاپ نجف، پاورقى ص 133 به نقل از التقريب ابن حجر) اين
گفته بىدليل مىنمايد، مگر اينكه تاليف وى در همان سالهاى حدود 40 باشد.
4.الذريعه (ج 10، ص 99 و الاسناد المصفى ص 79) آنچه درباره مؤلف اين كتاب گفته شد،
نظر علامه تهرانى است در كتاب ارجمند و معروف الذريعه و هم در رساله مشيخه ايشان كه
به الاسناد المصفى معروف است.و او نيز در اين نظر، دنبالهرو نجاشى و شايد بعضى
ديگر از ائمه رجال است.گروه ديگرى اين كتاب را به پدر وى، ابو عبد الله محمد بن
خالد البرقى، منسوب كردهاند.ولى محقق رجالى، معاصر شيخ محمد تقى شوشترى، صاحب
كتاب قاموس الرجال، اين هر دو قول را مردود شمرده و مؤلف طبقات الرجال را به
قرينه طبقه روايتى، عبد الله بن احمد البرقى-از مشايخ روايت كلينى-يا احمد بن عبد
البرقى-از مشايخ صدوق ثانى-دانسته و باز در ميان اين دو احتمال، دومين را به
صواب نزديكتر شمرده است.براى تفصيل ر.ك.قاموس الرجال، ج 1، ص 31-32.
5.فهرست نجاشى، چاپ سربى، تهران 160.اين تاريخ در قاموس الرجال به نقل از فهرست
نجاشى 229 ضبط شده كه با مراجعه به دو نسخه چاپى نجاشى و هم برخى كتب ديگر كه آن
را از نجاشى نقل كردهاند مانند:الذريعه و تاسيس الشيعه، اطمينان به وقوع اشتباه
براى صاحب قاموس يا مامقانى صاحب رجال (كه قاموس تقريبا حاشيهاى بر آن است)
حاصل مىشود.
6.الذريعه، ج 10، ص 89.
7.معالم العلماء.تاليف محمد بن على بن شهر آشوب (متوفا به سال 588) چاپ عباس
اقبال ص 28.ولى در فهرستشيخ طوسى فقط از مشيخه ياد شده و از اين كتاب ذكرى نرفته
است.
8.الذريعه، ج 10، ص 147.
9.الذريعه، ج 10، ص 154.
10.تاسيس الشيعة لفنون الاسلام، تاليف علامه سيد حسن صدر (متوفا به سال 1354
قمرى) ص 233.علامه نامبرده از آنجا كه به سهو القلم، وفات شعبه را 260 ذكر كرده، وى
را متاخر از ابن جبله پنداشته و عبد الله بن جبله را نخستين مؤلف علم رجال
دانسته است.
11.الامام الصادق، چاپ مصر، ص 458.
12.سال وفات او را شيخ در الفهرست، 333 و در كتاب رجال، 332 ذكر كرده و محقق
شوشترى در قاموس الرجال قول اول را به صواب نزديك دانسته است.قاموس، ج 1، ص 397.
13.اين كتاب را نخستين بار جمال الدين ابوالفضائل احمد بن طاووس حلى
(متوفا به سال 673) كشف كرد و در كتاب حل الاشكال خود كه مجموعهاى استشامل اين
كتاب و اصول چهارگانه علم رجال مندرج ساخت.بعدها مولى عبد الله تسترى (متوفا
به سال 1021) آن را از حل الاشكال استخراج و جداگانه تدوين كرد.براى اطلاع بيشتر
رجوع كنيد به الذريعه، ج 10.
14.قاموس الرجال، ج 8، ص 323.به نقل از انساب سمعانى.
15.الذريعه، ج 1، ص 323.
16.الفهرست، چاپ نجف، ص 178 و قاموس، ج 8، ص 322.
17.درباره نام اين كتاب در بخش مربوط به«اختيار الرجال»، از اين مقال به
تفصيل سخن گفتهايم.
18.به گفته سيد محمد صادق بحر العلوم در مقدمه رجال شيخ، چاپ نجف، ص 61.
19.اين قول معروف درباره سال وفات شيخ نجاشى است كه مؤلفان متاخر همچون علامه
مامقانى و علامه تهرانى و جز ايشان نيز همان را ذكر كردهاند.برخى ديگر همين
تاريخ را با تعبير«ده سال پيش از شيخ»بيان كردهاند.فقط محقق شوشترى، صاحب قاموس
الرجال، اين قول را تخطئه كرده است، با اين استدلال كه نجاشى در كتاب خود محمد
بن الحسن بن حمزة بن ابى يعلى را عنوان كرده و گفته كه وى در سال 463 وفات
يافته است.پس نجاشى بايد در اين تاريخ زنده باشد و پس از آن وفات يافته باشد
(قاموس، ج 1، ص 347) ، ولى فاضل محقق بزرگوار، سيد موسى شبيرى زنجانى، در اين مورد
نظرى متكى به استدلالى متين ابراز داشته و سخن مؤلف قاموس را مردود ساخته است.
اظهار معزى اليه عينا چنين است:
از اينكه نجاشى، وفات شيخ طوسى (متوفا به سال 460) را در كتاب خود ضبط نكرده و از
كتابهاى معروف شيخ مانند مبسوط و تبيان نام نبرده، مىتوان مطمئن شد كه تاريخ
مزبور (يعنى تاريخ فوت محمد بن الحسن بن حمزه كه در كتاب نجاشى مضبوط است) يا
اشتباه است و صحيح آن 436 است، يا اينكه از خطوط الحاقى است كه نظير آن در اثر خلط
حاشيه به متن، در بسيارى از كتب اتفاق افتاده است.از اين قبيل است تاريخ
وفات عبد الكريم قشيرى (متوفا به سال 465) كه در بعضى از نسخ تاريخ بغداد، تاليف
خطيب-كه خود در سال 463 فوت كرده است-ثبتشده است.و خطوط الحاقى در فهرست ابن
نديم (متوفا به سال 380 يا 385) بسيار زياد است و به گمان قوى احتمال دوم صحيح
است، چنانكه با مراجعه به فرحة الغرى، تاليف عبد الكريم بن طاووس معلوم مىشود.
20.قاموس، ج 1، ص 34.
21.فهرستشيخ، چاپ نجف، سال 1380، ص 24.
22.الفهرست، ص 28.
23.احتمالا«اصل»كتابى است كه در آن مطالب بدون تبويب و ترتيب ذكر شده باشد
و«تصنيف»، كتابى كه مطالب آن مرتب و تحت عناوين خاص ذكر شده باشد.يا«اصل»آن
است كه در آن فقط به نقل روايات بسنده شده باشد و«تصنيف»آنكه در آن از گردآورنده نيز
سخنى و بيانى افزوده شده باشد.
24.الفهرست، ص 24.مؤلف قاموس الرجال معتقد است كه اين دو كتاب تلف نشده و پس از خود
او به نجاشى رسيده است و بر اين ادعا دلايلى نيز از گفتههاى نجاشى اقامه مىكند
كه به هيچ صورت قادر بر تاييد اين نظر نيستند.ر.ك.قاموس، ج 1، ص 291 و 292.
25.در گفتار ابن شهر آشوب در مقدمه كتاب معالم العلماء-آنجا كه سخن غزالى را در
مورد نخستين كتاب در اسلام نقل مىكند و سپس آن را رد مىنمايد و نخستين كتابها
را به على، عليه السلام، و سپس به سلمان و ابوذر و اصبغ و...نسبت مىدهد-نيز
مىتوان نشانهاى از همين انگيزه فرقهاى مشاهده كرد.
26.بنابر ضبط نجاشى:ازدى.
27.اگر كتاب عبيد الله بن ابى رافع-كه قبلا نامش گذشت-مشتمل بر شرح حال افراد
نيز باشد، بالطبع نخستين كتاب در رشته تاريخ رجال خواهد بود، ولى بدين قرينه كه
شيخ نام كتاب مزبور را تسمية من شهد مع امير المؤمنين ضبط كرده، محتمل است كه فقط
متضمن نام رجال بوده و شرح حال ايشان در آن نيامده و در اين صورت از موضوع
تاريخ رجال بيرون است.
28.منسوب به«كش» (به فتح كاف و تشديد شين) از قراء گرگان و به قولى از بلاد ماوراء
النهر.
29.اختيار الرجال، چاپ بمبئى، ص 99.
30.قاموس الرجال، ج 1، ص 16.
31.با نسخه تازه و جامعى از اختيار الرجال كه به تصحيح و تنقيح عالم متتبع
آقاى حاج ميرزا حسن مصطفوى فراهم آمده و چاپ شده، فهرست اعلام بسيار كامل و
مبسوطى همراه است كه بر تمامى رجال مترجم و غير مترجم ياد شده در اين كتاب
مشتمل مىباشد، و بيگمان محصول پر ارزش رنج و كوشش فراوانى است، شكر الله سعيه.
عالم محقق آقاى سيد موسى زنجانى نيز فهرست اعلام مترجم آن را تهيه كردهاند كه
با هيچيك از كتب رجالى، يا مستقلا، به چاپ نرسيده و مورد استفاده مراجعان قرار
نگرفته است.با چاپ تازه ديگرى نيز كه اخيرا در نجف و با تصحيح و تحشيه سيد احمد
الحسينى انتشار يافته فهرست نامها، كنيهها و، لقبها، و فهرست نام و كنيه و لقب
زنان جداگانه، و فهرست موضوعات متفرقه، چاپ شده است.
32.قاموس الرجال، ج 1، ص 33.
33.فرج المهموم، چاپ نجف، ص 130.
34.الفهرست، ص 190.
35.براى تفصيل اين موارد ر.ك.قاموس الرجال، ج 1، ص 33.
36.مولى عنايت الله قهپايى نيز ادله ديگرى بر اين مطلب اقامه كرده كه غالبا از
افاده مدعا قاصرند.براى تفصيل، ر.ك.قاموس الرجال، ج 1، ص 34.
37.بدين گونه كه نخست اين عبارت را از علامه نقل مىكند:«روى الكشى عن جعفر ابن
احمد بن ايوب عن صفوان...»كه درباره خالد البجلى است و سپس مىگويد:«اين حديث
علاوه بر عدم دلالتش بر توثيق و مدح، سندش مجهول و مضطرب است زيرا شيخ در كتاب
اختيار سند را به اين صورت آورده ولى در كتاب كشى سند چنين است:عن جعفر بن احمد،
عن جعفر بن بشير»الخ-قاموس الرجال، ج 1، ص 36.
38.به ضم قاف، معرب«كوهپايى»منسوب به كوهپايه يا كوپا از محال اصفهان.وى از
شاگردان شيخ بهايى است و چند تاليف در علم رجال دارد.
39.ر.ك.قاموس، ج 1، ص 36 و 37.
40.فهرست نجاشى، چاپ تهران، مركز نشر كتاب، ص 288.
41.همان كتاب، ص 321.
42.سماء المقال، ص 32.
43.براى تفصيل، ر.ك.قاموس الرجال، ج 1، ص 43-44.
44.الفهرست، ص 167.
45.رجال نجاشى، ص 288.
46.معالم العلماء، ص 91.عبارت چنين است:«له معرفة الناقلين عن الائمة الصادقين،
عليهم السلام.»
47.الفهرست، ص 59.
48.به نقل كلباسى در سماء المقال، ص 27.
49.ج 1، ص 15.
50.از جمله«اختيار معرفة الرجال»كه به عنوان نام كتاب شيخ در چاپ مصحح و كامل
اخير انتخاب شده استنباط مىشود كه مصحح محترم و دانشمند آن نيز نام اصل كتاب
كشى را«معرفة الرجال»دانسته و كتاب شيخ را كه انتخاب و برگزيده آن
ستبالطبع«اختيار معرفة الرجال»ناميدهاند.و در اين نامگذارى دو مسامحه است:
يكى نسبتبه اصل كتاب كشى كه«معرفة الناقلين عن الائمة الصادقين»است نه«معرفة
الرجال»، و ديگرى نسبتبه برگزيده شيخ كه در همه مدارك معتبر از آن به
نام«اختيار الرجال»ياد شده نه«اختيار معرفة الرجال».
51.ابن شهر آشوب در كتاب ديگر خود، مناقب آل ابيطالب، از كتاب كشى به
نام«معرفة الرجال»ياد مىكند (ج 4، ص 147) ليكن ظاهر آن است كه منظور وى همان تلخيص
شيخ است نه اصل كتاب، زيرا مىگويد:«معرفة الرجال عن الكشى عن ابى بصير.»
52.از جمله، محدث قمى در الكنى و الالقاب، ج 3، ص 116، چاپ نجف.
53.تاريخ مزبور، سال فراغت وى از تاليف كتاب مشهورش، مجمع الرجال، است.پس از
اين تاريخ از حال وى اطلاعى در دست نيست.نيز تاريخ دقيق وفات او در كتب تراجم
به دست نيامد.
54.براى تفصيل و تحقيق اين موارد، ر.ك.قاموس الرجال، ج 1، ص 46.
55.اين كتاب، به شماره 281، در جلد چهارم الذريعه ثبت است.
56.معروف به رجال كبير تاليف ميرزا محمد استرابادى، (متوفا به سال 1026 يا
1028) .
57.اين كتاب به شماره 279 در جلد چهارم الذريعه ثبت است.
58.سماء المقال، ص 30.
59.براى تفصيل، ر.ك.سماء المقال، ص 30-31.
60.الذريعه، ج 10، ص 81.
61.از اين كتاب دو نسخه به شمارههاى:3625/3603 14 در كتابخانه آستان قدس، مشهد،
موجود است.
62.مقدمه رجال شيخ، چاپ نجف، ص 81.
63.سماء المقال، ص 26.
64.توضيحى درباره اصول و مصنفات و فرق ميان اين دو اصطلاح در پانوشتشماره 23
گذشت.
65.فهرست ابو غالب، بخشى از رساله[نامه]معروف اوستبه فرزند زادهاش كه در آن از
شرح حال پدران و اعمام و سلسله فاميل خود سخن رانده و اجازه روايت كتابهاى
مذكور در اين فهرست را به او داده است.نسخهاى از اين كتاب به خط نسخى شيوا و نه
چندان قديمى، در 29 صفحه، به قطع خشتى در كتابخانه آستان قدس به شماره 7669 ضبط است.
آغاز نسخه چنين است:
«حدثنا ابو عبد الله الحسين بن عبد الله بن ابراهيم الواسطى، قال حدثنا ابو
غالب احمد بن محمد بن سليمان بن الحسن بن الجهم بن بكير بن اعين الشيبانى،
منه الى ابن ابنه محمد بن عبد الله بن احمد، سلام عليك فانى احمد الله اليك،
الله الذى لا اله الا هو...»
66.از جمله فهرستهاى معروف قبل از شيخ، فهرست كتب سيد مرتضى است.احتمالا از خود
سيد و احتمالا از شاگردش محمد بن محمد البصروى، (متوفا به سال 443) (ر.ك.الذريعه،
ج 16، ص 381 و 392) به نقل علامه تهرانى، نسخهاى از اين كتاب در كتابخانه سپهسالار
موجود است.
67.به هر صورت، اظهار نظر مرحوم عباس اقبال در مقدمه معالم العلماء كه فهرستشيخ
را نخستين كتاب باقى مانده از علماى سلف شيعه دانسته، ناشى از كمى تتبع است،
چه علاوه بر دو فهرست ابو غالب و سيد مرتضى-كه هر دو تاكنون موجودند-ابن نديم
مؤلف فهرست معروف ابن نديم نيز شيعى است.ر.ك.الذريعه، ج 16، ص 375.
68.علامه تهرانى، در جلد پنجم الذريعه (ص 145) از برخى نسخههاى كهن الجمل و العقود
نقل مىكند كه منظور از الشيخ الفاضل، قاضى عبد العزيز بن البراج قاضى طرابلس (متوفا
به سال 481) است.
69.مرحوم عباس اقبال در مقدمه معالم العلماء، الفهرست را مخصوص مصنفين و اصحاب
اصول از فرقه شيعه پنداشته است، ولى بيان خود شيخ در مقدمه الفهرست و ياد شدن گروهى
از مؤلفان غير شيعه در آن كتاب، اين پندار را مردود مىسازد.
70.براى تفضيل ر.ك.الفهرست، چاپ نجف، 1380، ص 71، 78، 88 و 89، و سماء المقال ص.41 و 42.
71.قاموس الرجال، ج 1، ص 18، در اين صورت، سخن علامه طباطبايى و سيد داماد (به نقل
مامقانى در رجال، ج 1، ص 205) كه مبناى شيخ بر تصريح به مذهب غير امامى است مانند
فطحيه و واقفيه بىوجه خواهد بود.
72.سماء المقال، ص 42.
73.قاموس، ج 1، ص 37-39.
74.منتجب الدين طويل العمر بوده و در سال ششصد هجرى، اجازه عامه براى روايتحديث
داده است و دليل بر آن كلام زيرين است:
«ابن الفوطى در مجمع الآداب فى تلخيص معجم الالقاب، در صفحه 775 كتاب الميم گفته
است:«منتجب الدين ابو الحسن على بن عبيد الله بن الحسن بن الحسين بن
الحسن بن الحسين بن على بن الحسين بن موسى بن بابويه القمى الرازى
المحدث المقرى، ذكره الشيخ الحافظ صائن الدين ابو رشد محمد بن ابى القاسم بن
الغزال الاصبهانى فى كتاب الجمع المبارك و النفع المشارك من تصنيفه و قال:
اجاز عامة سنة ستمائة، و له كتاب الاربعين عن الاربعين، رواه عنه مجد الدين ابو
المجد محمد بن الحسين القزوينى...»
(حواشى و تعليقات ديوان قوامى رازى، از جلال الدين محدث ارموى، ص 229) .
75.الذريعه، ج 4، ص 64.
76.تا اينجا درباره دو كتاب از 4 كتاب اصلى علم رجال، يعنى اختيار الرجال و
فهرستشيخ طوسى سخن گفته شد.بدين گونه تتمه اين مقال مشتمل استبر معرفى 2 كتاب
ديگر، يعنى كتاب الرجال يا الابواب، تاليف شيخ طوسى، و كتاب فهرست معروف به
رجال نجاشى، تاليف ابو العباس احمد نجاشى.اميد است اين تتمه نيز تكميل شود.
|