next page

fehrest page

back page

ه ‍- ادبيات  
ذوق لطيف و طبع ظريف خواجه او را بر آن داشت تا قلم استوار خويش را در ادبيات و شعر نيز به كار گيرد. كتاب ((اخلاق ناصرى )) كه به دست تواناى خواجه به رشته تحرير در آمده يكى از شاهكارهاى نثر فارسى است .
او از شعر بهره اى نيك داشته و كتاب ((معيار الاشعار)) را در موضوع علم عروض نوشته است .
بعضى از اشعار اين دانشمند كه گوشه اى از انديشه هاى وى را در قالب شعر ترسيم كرده است . در اين قسمت ذكر مى كنيم :
موجود بحق ، واحد اول باشد
باقى همه موهوم و مخيل باشد
هر چيز جز او كه آيد اندر نظرت
نقش دومين چشم احول باشد
لذات دنيوى همه هيچ است نزد من
در خاطر از تغير آن هيچ ترس نيست
روز تنعم و شب عيش و طرب مرا
غير از شب مطالعه و روز درس نيست
طوسى به زبان عربى نيز اشعارى سروده است .
آثار سبز 
نصير الدين در دوران حيات ارزشمند خويش ، به رغم آشوب و حوادث مخاطره انگيز و فشارهاى سياسى ، اجتماعى و نظامى آن عصر، توانست حدود يكصد و نود كتاب و رساله علمى در موضوعات متفاوت به رشته تحرير درآورد.
برخى از آثارش عبارت اند از:
1 - تجريد العقايد، كه در موضوع كلام نگاشته شده و به دليل اهميت فوق العاده آن مورد توجه دانشمندان قرار گرفته و شرحهاى بسيارى پيرامون آن نوشته شده است .
2 - شرح اشارات ، اين كتاب شرحى بر اشارات بوعلى سينا است .
3 - قواعد العقايد، در موضوع اصول عقايد
4 - اخلاق ناصرى
5 - اوصاف الاشراف
6 - تحرير اقليدس
7 - تحرير مجسطى
8 - اساس الاقتباس
9 - زيج ايلخانى
10 - اثبات الجواهر
11 - اثبات اللوح المحفوظ
12 - اشكال الكرويه
13 - شرح اصول كافى
14 - رساله اى در كليات طب
15 - تجريد الهندسه
و ده ها كتاب و رساله علمى ديگر.
غروب خورشيد  
هيجدهم ذيقعده سال 673 ق . است ، آسمان بغداد غروب ديگرى در پيش ‍ دارد. مردى كه پس از عمرى نورافشانى و تبليغ وحى ، توانمند و پرتلاش به يارى عقل شتافت اينك در بستر بيمارى افتاده و بستگان و دوستان به گردش حلقه زده اند. در همين حال يكى از اطرافيان به او نزديك شد و گفت : وصيت كن پس از مرگ در جوار قبر حضرت على عليه السلام به خاك سپرده شوى ! خواجه با ادب جواب داد: مرا شرم مى آيد كه در جوار اين امام (امام كاظم عليه السلام ) بميرم و از آستان او به جاى ديگر برده شوم .
پس از اين گفتگو خواجه به ملاقات خداى خويش شتافت . مراسم تشييع جنازه او با حضور شمارى از ارادتمندان و مشتاقانش به سوى آستان مقدس ‍ امام موسى كاظم عليه السلام انجام گرفت .
هنگامى كه مى خواستند قبرى براى او حفر كنند به قبرى از پيش ساخته برخوردند كه تاريخ آماده شدن آن مصادف با تاريخ تولد خواجه بود، سرانجام پيكر مطهر اين دانشمند طوسى در همان قبر، در آغوش خاك جاى گرفت .
فرزندان  
خواجه نصير سه پسر از خود به يادگار نهاد: صدرالدين على ، فرزند بزرگ او كه همواره در كنار پدر و همگام با او بود و در فلسفه ، نجوم و رياضى بهره كافى داشت .
دومين فرزندش اصيل الدين حسن نيز اهل دانش و فضيلت بود و در زمان حياتش اغلب به امور سياسى مشغول بود.
فرزند كوچك خواجه فخر الدين محمد بود كه رياست امور اوقاف در كشورهاى اسلامى را به عهده داشت .




محقق حلى متوفاى 676 ق 

مرزبان فقاهت
محمد رحيم بيگ محمدى اندريان
مقدمه  
عالمان دين كه شاگردان مكتب ائمه اطهار - عليهم السلام - هستند با تاسى به ائمه خود را قربانى اسلام و دين كردند. آرى ! اگر اين ايثار و از خود گذشتگى هاى عالمان دين نبود امروز از اسلام خبرى نبود. روحانيون بودند كه روحيه سرخ جهاد و شهادت را در طول چهارده قرن گذشته ، زنده نگه داتشند و فقه و تفسير و حديث و ديگر علوم اسلامى و در يك كلام ، فرهنگ اسلام ناب محمدى صلى الله عليه و آله را به آيندگان رساندند.
فقيه بزرگ ، محقق حلى يكى از اين پاسداران ارجمند فرهنگ تشيع است كه در قرن هفتم هجرى بزرگترين پرچمدار اجتهاد و فقاهت شيعى بود و آثار ارزشمند اين شريعت شناس نو آور پس از گذشت هفت قرن ، تازه و در نوع خود كم نظير مى باشد و سبك فقاهتى او هنوز هم مورد استفاده و محور تحقيق راهيان فقه پوياى آل محمد صلى الله عليه و سلم است .
حوزه بغداد 
قبل از شهر تاريخى ((حله )) بغداد مركز علم و نشر اسلام و فقه شيعه به حساب مى آمد. در آن زمان فقيهان نامدار شيعه همچون شيخ مفيد (در گذشته به سال 413 ق .) و شاگردانش سيد مرتضى علم الهدى (متوفاى 436 ق .) و سيد رضى گرد آورنده اثر جاويد نهج البلاغه و نيز فقيه بزرگ شيخ طوسى (متوفاى 460 ق .) در شهر بغداد بودند.(391) بعد از مدتى شهر بغداد و اطراف آن را قحطى ، سخت در فشار گذاشت و مردم درمانده آن رو به ديگر سامانها كردند و اى بسا برخى براى هميشه ديار خود را ترك گفتند.
نام آوران حله 
در برگهاى كهن تاريخ حله حقايقى را مى يابيم و در آن چهره هايى پر نور دانشمندانى كه تا به امروز نامشان زنده است و هر يك ستاره اى درخشنده در آسمان تشيع مى باشند. نام جمعى از آنان بدين قرار است :
1 - ابن ادريس حلى (543 - 598 ق .).
2 - سديدالدين حلى (متوفاى 680 ق .).
3 - سيد رضى الدين على (589 - 664 ق .).
4 - سيد رضى الدين محمد حسين آوى (آبى - متوفاى 654 ق .).
5 - ابوالقاسم نجم الدين جعفر بن حسن بن يحيى معروف به ((محقق ، محقق اول ، محقق حلى ، شيخ فقيه ، نجم الدين ، صاحب شرائع )) و لقب او ((كشاف شرايع پيامبر آخر الزمان )) (602 - 676 ق .).
6 - علامه حلى (846 - 726 ق ).
7 - فخرالدين مشهور به ((فخر المحققين )) فرزند علامه حلى (682 - 771 ق .).
8 - محمد مكى عاملى مشهور به ((شهيد اول )) ، (734 - 786 ق .).
از ميلاد تا مدرسه 
شيخ حسن حلى پدر محقق حلى يكى از عالمان بزرگ دين در شهر حله با كمال احترام و عظمت زندگى مى كرد. در يكى از روزهاى سال 602 ق . بود كه فرزند سعادتمندش به دنيا آمد.(392) شيخ حسن نام فرزند را جعفر نهاد. ((جعفر)) نام پيشواى ششم شيعيان و احياگر مكتب توحيدى تشيع و گسترش دهند0 فرهنگ غنى اسلام است و بدين سبب نيز اين مكتب را ((جعفرى )) ناميده اند.
اين كودك بعدها لقب ((محقق )) گرفت و آوازه اش به همه جاى عالم رسيد. جعفر از آغاز كودكى ، باهوش و استعداد سرشارى شروع به فراگيرى دانش ‍ و فضايل اخلاقى و معنوى نمود. مقدمات و علوم دينى را نزد پدر دانشمندش فرا گرفت و از عالمان ديگر شيعه نيز بهرها برد و در علوم و معارف اسلامى از جمله در فقه و اصول و كلام و پاره اى دانشهاى ديگر تسلط كامل يافت . در همين اوان بود كه در ميان عالمان نام آور، آوازه اى والا يافت .
اساتيد محقق حلى 
حضور تحصيلى او منحصر به حوزه علميه ((حله )) نبود. او با عالمان استادان آن ديار ارتباط يافته و از آنان توشه بر مى گرفت و با آنان به مذاكره مى پرداخت و استفاده هاى بسيار مى برد و با اين كار بر اندوخته هاى علمى و معنوى اش مى افزود.
در اينجا به نام گروهى از استادان ((محقق حلى )) اشاره مى نماييم :
1 - پدرش ((شمس الدين حسن حلى )).
2 - ابن زهره حلى .
3 - تاج الدين حسن بن على دربى .
4 - شيخ مفيدالدين محمد بن جهم حلى .
5 - سيد مجدالدين على بن حسن عريضى .
6 - شيخ سديدالدين سالم بن محفوظ.
7 - سيد فخار موسوى .
8 - نجيب الدين محمد بن جعفر بن ابى البقا هبه الله بن نما حلى (393).
تربيت مردان علم و عمل 
محقق حلى در نزد اساتيد بزرگ فقه و معارف اسلامى ، زانوى ادب زد و دانشهاى مرسوم حوزه هاى علميه را از آنان فرا گرفت و سرانجام عالمى بزرگ و استادى ماهر گرديد و به تدريس فقه و معارل اسلامى و تربيت شاگرد همت گماشت .
شاگردان وى نه تنها از دانش او بهره مى بردند بلكه از كرامتهاى اخلاقى و از روش زندگى بسيار ساده و سرشار از ايمان آن استاد نيز سودمند مى شدند. به حقيقت كه در سايه تلاشهاى او استعدادهاى فراوانى به كمال نايل آمدند.
رفتار خوب محقق با شاگردان و نحوه تدريس و تربيت او باعث شد كه شاگردان وى همانند ستارگان فروزان در آسمان عالم اسلام بدرخشند. او هر كس را به اندازه استعدادش به تمرين وا مى داشت و هنگامى كه از شاگردش گرايش معنوى مى ديد، بى نهايت به او توجه مى كرد و بزرگش ‍ مى داشت .
شخصيت شناسان شيعه ، نام گروهى از دست پروردگان ((محقق حلى )) را چنين بر مى شمرده اند:
1 - علامه حلى : (648 - 726 ق .).
2 - ابن داوود حلى (647 - 715 ق .) (394)
3 - عبدالعزيز السرايا صفى الدين حلى (395)
4 - سيد غياث الدين عبدالكريم ، معروف به ((ابن طاووس )) (648 - 693 ق .)(396)
5 - سيد جلال الدين محمد بن على بن طاووس (397)
6 - ابو زكريا نجيب الدين ، معروف به ((ابن سعيد هذلى حلى ))(398) (601 - 689 ق .) (399)
در ميان شاگردان محقق ، علامه حلى از برجستگى خاصى برخوردار است . وى كه خواهرزاده محقق است از دوران كودكى به تحصيل علوم اسلامى و كسب كمالات معنوى پرداخت و هنوز به سن تكليف پا ننهاده بود كه به درجه اجتهاد نائل گشت .(400) او علاوه بر شاگردى محقق (401) مدتها از پدر بزرگوارش سديدالدين يوسف و خواجه نصيرالدين طوسى كسب فيض ‍ كرده است .
حوادث  
در سال 656 ق . هلاكوخان مغول از خراسان براى فتح بغداد حركت كرد. در اين زمان بغداد و شرهاى ديگر عراق از مراكز مهم نشر علوم اسلامى بود. اكثر اهل حله قبل از فتح بغداد به دست لشكر مغول ، به بيرون شهر فرار كردند، جز عده كمى از جمله علامه حلى و پدرش . اين چند نفر نامه اى به هلاكو نوشتند و درباره حله ، كوفه ، نجف و كربلا امان خواستند. كه مردم و حوزه هاى علميه از بين نروند. هلاكو از حمله به اين شهرها خوددارى كرد. هلاكو علامه و پدرش و... را طلبيد و از آنان پرسيد: چگونه پيش از فتح ، به من نامه نوشتيد و امان خواستيد؟ از كجا فهميديد كه من شهرهاى شما را نيز فتح خواهم كرد؟
پدر علامه حلى در جواب گفت : در حديثى كه از پيشواى ما على عليه السلام درباره حوادث آينده به ما رسيده است ، اوصاف سردارى كه بر آخرين خليفه عباسى پيروز مى شود، ذكر شده كه آن اوصاف با شما مطابقت دارد. بنابراين خواستيم قبل از فتح و خونريزى از شما امان بگيريم !(402)
پس از فتح بغداد، حوزه هاى علميه آن شهر بكلى ويران شد و حوزه علميه عظيم بغداد به شهر حله انتقال يافت .
عالمان حله تصميم گرفتند كه مدارس حله را افزايش دهند و انديشمندان را به اين شهر جذب كنند و در واقع حوزه پر عظمت بغداد را در حله احيا نمايند. بعد از اين ، شهر حله مركز علوم دينى تشيع گرديد و محقق حلى در اين اقدامات احياگرانه نقش مهمى را ايفا مى كرد.
استقبال از خواجه نصير 
در سال 662 ق . خواجه نصيرالدين طوسى آن دانشمند بلند آوازه و كم نظير شيعه به همراه هلاكوخان مغلول به بغداد آمد. وى مى خواست از علماى حله و حوزه هاى علميه آن ديار ديدار كند. محقق از آمدن خواجه به حله مطلع شد و اعلام استقبال كرد. چون خواجه از اعلام استقبال محقق و علماى حله آگاه شد فروتنى و تواضع به او اجازه نداد كه به زحمت ايشان در استقبال از او راضى شود.
بنابراين بدون الاع قبلى وارد شهر حله شد و قبل از هر چيز به قصد ديدن محقق به حوزه مركزى شهر در آمد. محقق بر فراز منبر مشغول تدريس بود كه ناگاه خواجه وارد جلسه شد. چون چشم محقق به خواجه افتاد در بلاى منبر بپاخاست و پايين آمد و به پيشواز خواجه شتافت و او را در آغوش ‍ گرفت و خوش آمد گفت . محقق خواست درس را تعطيل نمايد ولى خواجه راضى نشد، بلكه بر ادامه تدريس اصرار ورزيد.(403)
باغ بى خزان 
آثار ((محقق حلى )) هر يك ستاره اى تابناك در آسمان علم معرفت است كه تا ابد خواهد درخشيد و كتابهايش گلهاى باغ بى خزان جاودانى است كه غبار كهنگى و افسردگى بر آنها ننشسته است . خداوند متعال به او ذوق و استعداد سرشارى داده بود و او نيز از اين نعمت بزرگ الهى توانست بخوبى بهره مند شود. او علاوه بر تربيت شاگردان ممتاز، آثار مهمى در زمينه فقه ، اصول ، كلام ، منطق ، ادبيات به جامعه اسلامى عرضه كرد. براى پرهيز از طول كلام ، به مهمترين آنها به ترتيب اشاره مى كنيم :
1 - شرائع الاسلام : اين كتاب يكى از كتب مهم فقه استدلالى است و قرن هاست كه در حوزه هاى علميه شيعه و چندى است در دانشگاههاى كشورهاى مختلف تدريس مى شود. در طى قرون متمادى حدود يكصد، بلكه بيشتر، بر اين اثر نفيس شرح نوشته شده است ، از جمله : جوهر الكلام ، مسالك الافهام و مدارك الاحكام .
همچنين دهها حاشيه (404) از بزرگان شيعه بر اين كتاب نوشته شده است ، از جمله : حاشيه محقق كركى حاشيه آقا جمال الدين محمد خوانسارى و ديگران .
كتاب ((شرائع الاسلام )) يكى از شاهكارهاى جهان دانش است كه سزا نبود در قالب زبان عرب محضور و محبوس باشد و غير عرب زبانان از محتواى حياتبخش آن محروم گردند. به همين سبب اين كتاب به زبانهاى مختلف از سوى اهل فن و دانش ترجمه شده است . از جمله : ترجمه به زبان روسى ، فرانسه ، انگليسى ، استانبولى و فارسى .(405)
2 - المختصر النافع فى فقه الاماميه : بر اين كتاب نيز دهها شرح نوشته شده است .
3 - المعتبر فى شرح مختصر النافع .
4 - المعارج فى اصول الفقه .
5 - نهج الوصول الى معرفه علم الاصول .
6 - تلخيص الفهرست .
در عرصه شعر و ادب  
در ميان عالمان دين جمع زيادى از نعمت ذوق شاعرانه نصيب داشته اند. ((محقق حلى )) از گروه فقيهان شاعر است . اشعار او حاوى نكات اخلاقى و عرفانى و حكمت آميز و به صورت مشاعره و مكاتبه و خطاب به پدر و دوستانش سروده است .
شعر شيخ شمس الدين محفوظ بن وشاح خطاب به محقق حلى :
اغيب عنك و اشواقى تجاذبنى
الى لقائك ، جذب المغرم العانى
يا جعفر بن سعيد يا امام هدى
يا واحد الدهر يا من ماله ثان
انى بحبك مغرى غير مكترث
بمن يلوم و فى جنبيك يلحانى
و...(406)
- از تو دورم در حالى كه اشتياق فراوانى به ديدار تو دارم . اشتياقى كه مرا به سوى تو هدايت مى كند.
- اى ابا جعفر (محقق حلى ) فرزند سعيد، اى پيشواى راهبر، اى يگانه روزگار، اى كسى كه در روزگار همتا ندارى .
- من فريفته تو هستم . نه از كسى كه مرا سرزنش كند باكى دارم و نه از آنهايى كه در جوار تو هستند هراسى !
وقتى محقق شعر دوست خود ((ابن وشاح )) را خواند، به وى اين چنين جواب داد:
لقد وافت قصائدك العوالى
تهز معاطف اللفظ الرشيق
ففضت ختامهن فخلت انى
ففضت بهم عن مسك فتيق
و جال الطراف منها فى رياض
كسين بناظر الزهر الانيق
و...(407)
- بديهى است كه قصايد و شعرهاى عالى و لطيف تو با الفاظ آراسته توجهات همگان را به جانب خود جلب نموده است .
- من مهر از گلابدان حقايق آنها برداشتم و چنان بر من اثر كرد كه گويا كه مشكش همه جا را فرا گرفته .
- آرى ديدگانم در باغهايى به جولان در آمد كه از شكوفه هاى زيباى خود همه جا را به طرز شكوهمندى آراسته بودند.
از ديدگاه ديگران 
آثار علمى و فقهى محقق ، بيش از هر عامل ديگر روشن كننده ترين آيينه شخصيت علمى و اعتقادى اوست و در وهله دوم اظهار نظرها و گفته هاى ديگر دانشمندان اسلامى معيار درستى براى معرفى شخصيت ، شان و عظمت روحانى و ارزش معنوى او خواهد بود.
محقق حلى را بايد علاوه بر آثارش ، در گفته ها و نظريه هاى ديگران جستجو كرد تا به فضل و نقش درخشان او در تاريخ شيعه پى برد. شرح حال نگاران و عالمان پس از محقق ، گستره دانش و عظمت وى را ستوده اند.
علامه حلى خواهرزاده محقق و شاگرد نامى اش مى گويد:
((محقق حلى بزرگترين فقيه زمانش بود.))(408)
شيخ حسن فرزند شهيد ثانى مشهور به ((صاحب معالم )) او را بدين گونه ياد مى كند:
((اگر علامه حلى ، ((محقق )) را فقيه و بزرگ همه زمانها مى شمرد، بهتر بود. چرا كه محقق ، سر آمد فقيهان شيعه است و در ميان آنان نظيرى ندارد))(409)
غروب خورشيد فقاهت  
محقق حلى اين دانشمند بزرگ و نام ، مرجع عالم تشيع ، عارف وارسته ، شارع متعهد، نويسنده نوآور و خدمتگذار صادق اسلام و مسلمانان ، چراغ ديده داشن پزوهان مرزبان فقاهت ، سرانجام پس از عمرى پر بار در 13 جمادى الاخر روز پنجشنبه سال 676 ق . در شهر حله دار فانى را وداع گفت و به جوار حق شتافت و سبب مرگ اين فقيه را سقوط از پشت بام خانه اش نوشته اند.
پس از رحلت جانگداز محقق ، مردم شهر همه با شنيدن اين خبر ناگوار غمزده به طرف خانه اين بزرگوار سرازير شده ، در آنجا اجتماع كردند به شيون و عزادارى پرداختند.(410)
نهان شد گوهرى از گنج دانش
زباغ دين گرامى باغبان رفت
نداى ارجعى بشنيد از غيب
شتابان روح او سوى جنان رفت
خبر دادند چون از رحلت او
سرشك از ديده پير و جوان رفت
((شيخ عباس رسولى تبريزى ، شاعر معاصر))
مردم حله پس از برگزارى مراسم تشييع ، پيكر شريف محقق را در آرامگاهى كه از پيش در آن شهر آماده كرده بودند به خاك سپردند. مقبره شكوهمند اين نام آور شيعه در حله است و قبه بلندى بر آن مزار ساخته اند. سالها در جوار آن ساخته اند.
سالها در جوار آن مزار نورانى خادمانى بودند كه نسل اندر نسل در آن خدمت مى كردند و اين خدمت را از يكديگر به ارث مى بردند.(411)
در رثاى يار 
شيخ شمس الدين محفوظ بن وشاح ، در رثاى دوست و استادش محقق چنين سروده است :
اقلفنى الدهر و فرط الاسى
و زاد فى قلبى لهب الضرا
لفقد بحر العلم و المرتضى فى
القول و الفعل و فصل الخصام
اعنى اباالقاسم شمس العلى
الماجد المقدام ليث الزحام
قد قلت للقبر الذى ضمه
كيف جويت البحر و البحر طام (412)
- روزگار با اندوهناكى بسيار، مرا بيچاره ساخت و دلم را به كام لهيب غم انداخت .
- آرى اين بيچارگى در دورى درياى علم بود. يعنى همان كسى كه كردار و گفتارش مورد پسند بود و بين دشمنيها فاصله مى انداخت .
- اين بزرگمرد، ابوالقاسم (محقق حلى ) خورشيد آسمان سر بلندى و سرآمد بزرگان بود و در بزرگوارى شير بيشه مردان .
- من آن هنگامى كه كنار قبر او رفتم با حيرت خطاب به قبرش گفتم :
چگونه درياى پر از آب معرفت را در خود فرو گرفته اى !
و الحمد لله رب العالمين




علامه حلى متوفاى 726 ق . 

رايت روايت
محمد حسن امانى
طليعه  
برگهاى زرين حيات علامه حلى با تعهد و صداقت مزين و با تار و پودى از اخلاص و محبت شيرازه گرديده است . مرزبان بيدارى كه فقه شيعه و معارف اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام را در سايه سار ولايت پاسدارى كرد و فقاهت را با درفش ولايت بر افراشت .
باشد كه با دقت و مطالعه در زندگى اين ستاره درخشان روح بلند، ايمان ، لوح دانش و فضيلتهاى معنوى و تقواى او را نظاره كنيم و در پرتو معرفت ، هنر، تعهد و اخلاصش ، نبض حركت دانشها و تحصيلات خويش را تنظيم نماييم و با شيوه برخورد با رخدادها و فراز و نشيب حوادث روزگار آشنا شويم .
ولادت و خاندان 
چنانكه نقل است مولاى متقيان على عليه السلام در مسير حركت از كوفه به صفين بر تپه هاى بابل روى تل بزرگى ايستاد و اشاره به بيشه و نيزارى نمود و اين سخن را فرمود:
اينجا شهرى است و چه شهرى !
اصبغ بن نباته از ياران نزديك حضرت عرض كرد:
يا اميرالمومنين ! مى بينم از وجود شهرى در اينجا سخن مى گويى ، آيا در اينجا شهرى بود و اكنون آثار آن از بين رفته است ؟
فرمود: نه ! ولى در اينجا شهرى به وجود مى آيد كه آن را ((حله سيفيه ))(413) مى گويند و مردى از تيره بنى اسد آن را بنا مى كند و از اين شهر مردمى پاك سرشت و مطهر پديد مى آيند كه در پيشگاه خداوند مقرب و مستجاب الدعوه مى شوند.(414)
در شب 29 رمضان 648 ق . در اين شهر فرزندى از خاندانى پاك سرشت ولادت يافت كه از مقربان درگاه بارى تعالى قرار گرفت . نامش حسن و معروف به آيه الله علامه حلى است . مادرش بانويى نيكوكار و عفيف ، دختر حسن بن يحيى بن حسن حلى (415) خواهر محقق حلى است و پدرش شيخ يوسف سديدالدين از دانشمندان و فقهاى عصر خويش در شهر فقاهت حله است .
علامه حلى از طرف پدر به ((آل مطهر)) پيوند مى خورد كه خاندانى مقدس ‍ و بزرگ و همه اهل دانش و فضيلت و تقوا بودند. از آنها آثار و نوشته هاى گرانقدر به يادگار مانده كه تا به امروز و در امتداد تاريخ مورد استفاده دانش ‍ پژوهان قرار گرفته است . آل مطهر به قبيله بنى اسد كه بزرگترين قبيله عرب در شهر حله است پويند مى خوردند كه مدت زمانى حكومت و سيادت از آنها بود.(416)
آغاز تحصيل 
منزل شيخ سديدالدين كه سرشار از كرامت و تقواست ، كودكى را در خود جاى داده كه مايه افتخار آن است . حسن فرزند شيخ گرچه هنوز از عمرش ‍ چند سالى بيش نگذشته ، با راهنمايى دلسوزانه پدرش براى فراگيرى قرآن مجيد به مكتب خانه رفت و با تلاش و پيگيرى مداوم و هوش و استعداد خدادادى كه داشت در زمان كوتاه خواندن قرآن را بخوبى ياد گرفت .
فرزند شيخ نوشتن را در مكتب خانه آموخت ولى به اين مقدار راضى نشد. از اين رو نزد معلم خصوصى خد رفت و در محضر شخصى به نام ((محرم )) با تلاش و جديت فراوان در اندك زمان نوشتن را بخوبى فرا گرفت .(417)
حسن بن يوسف پس از آموختن كتاب وحى و خط، كم كم آمادگى فراگيرى دانشها را در خود تقويت نمود و در مراحل اوليه تحصيل مقدمات و مبادى علوم را در محضر پدر فاضل و فقيه خود آموخت و به سبب كسب اين همه فضيلتها و نيكيها در سنين كودكى به لقب ((جمال الدين )) (زينت و زيبايى دين ) در بين خانواده و دانشمندان مشهور گشت .
در برابر طوفان 
هنوز يك دهه از سن جمال الدين حسن نگذشته بود كه با حمله وحشيانه مغولان رعب و وحشت سرزمينهاى اسلام را در بر گرفت . ايران در آتش ‍ جنگ مغولان مى سوخت و شعله آن ديگر نواحى را نيز تهديد مى كرد. در اين ميان مردم عراق دلهره عجيبى داشتند. هر لحظه ممكن بود لشكريان مغول از ايران به سوى عراق حركت كنند و شهرهاى آنجا را يكى پس از ديگرى فتح نمايند. بغداد پايتخت عباسيان آخرين روزهاى زوال خلافت عباسيان را مشاهده مى كرد. مردم از ترس احتمال حمله مغلولان وحشى شهرها خالى كرده و سر به بيابان گذاشته بودند.
شيعيان و مردم شهرهاى مقدس عراق چون كربلا، نجف و كاظمين به بارگاه ملكوتى ائمه معصومين روى آورده ، در حرم امن اهل بيت عصمت و طهارت علهيم السلام پناهنده شدند و حريم دل را آرامش مى دادند.
مردم حله نيز سر به بيابان و نيزارها گذاشته ، بعضى به كربلا معلا و نجف اشرف پناهنده شدند و چند نفرى هم در شهر ماندند كه از جمله آنان سه نفر فقيه و دانشمند به نامهاى : شيخ يوسف سديدالدين ، سيد مجدالدين بن طاووس و فيه ابن العز بودند. اين دانشمندان در جايى جمع شدند و براى نجات شهرهاى مقدس كربلا، نجف ، كوفه حله در پى چاره انديشى بر آمدند و پس از گفتگوهاى زياد و مشورت با يكديگر به اين نتيجه رسيدند كه نامه اى نزد هلاكوخان پادشاه مغول بفرستند و از وى امنيت و آسايش براى شهرهاى مقدس عراق در خواست نمايند.
سرانجام در سال 657 ق . بغداد به دست هلاكو فتح گرديد و ((معتصم )) آخرين خليفه بنى عباس از بين رفت حوزه فرهنگ اسلام و مذهب شيعى در بغداد كه از رونق بسزايى بر خوردار بود متلاشى شد و بر شهرهاى عراق ترس و وحشت از مغولان سايه افكند. ولى به رغم وحشيگريهاى مغولان دور از فرهنگ و با تلاش و همت بلند و درايت فقهاى شيعه در حله - بويژه شيخ يوسف سديدالدين پدر جمال الدين حسن - لطف و عنايت پروردگار، امنيت به شهر حله و شهرهاى مقدس عراق بازگشت و سرزمين حله پناهى براى فقها و دانشمندان شد.(418)
از اين پس حله تا اواخر قرن هشتم ، به مثابه يكى از حوزه هاى برزگ مذهب شيعى شناخته مى شد كه طلاب و انديشمندان از گوشه و كنار مجذوب آن حوزه مى شدند. بدين ونه وطن جال الدين حسن براى وى و ديگر دانش ‍ پژوهان در ساره صلح و آرامش و به دور از جنگ و خونريزى مهياى استفاده از محضر بزرگان و عالمان دين قرار گرفت .
در محضر عالمان 
جمال الدين در شهر حله بزيست و در محضر فقها، متكلمان و فلاسفه والا مقام با كمال ادب زانو زد و از روح بلند و اخلاق و دانش آنان بهره كافى برد و خويشتن را به دانش و تهذيب نفس آراست و به تمام فنون و علوم مسلح گرديد و از دست آنان به دريافت اجازه نامه اجتهادى و نقل حديث مفتخر گرديد. حال به اختصار به نام چند نفر از اساتيد بزرگوارى اشاره مى كنيم :
شيخ يوسف سديدالدين (پدر ارجمند او)، محقق حلى (602 - 676 ق )، خواجه نصيرالدين طوسى (597 - 672 ق .) سيد رضى الدين على بن طاووس (597 - 664 ق .)، سيد احمد بن طاووس (متوفا به سال 673 ق .) يحيى بن سعيد حلى (متوفا به سال 690 ق .) مفيدالدين محمد بن جهم حلى ، على بن سليان بحرانى ، ابن ميثم بحرانى (626 - 679 ق .)، جمال الدين حسين بن اياز نحوى (متوفاى 681 ق .)، محمد بن محمد بن احمد كشى (615 - 695 ق )، نجم الدين على بن عمر كاتبى (متوفا به سال 675 ق )، برهان الدين نسفى ، شيخ فاروقى واسطى و شيخ تقى الدين عبدالله بن جعفر كوفى . (419)
درخشش  
جمال الدين حسن ، ستاره پر فروغ ((آل مطهر)) و شهر فقاهت حله هنوز مدت زمانى از تحصيلش نگذشته بود كه با ذوق سرشار خدادادى و علاقه وافر، به تمام دانشهاى بشرى مانند فقه و حديث ، كلام و فلسله ، اصول فقه ، منطق ، رياضيات و هندسه مسلح گرديد و تجربه لازم را به دست آورد. آوازه فضل و دانش وى به سرعت در سزرمين حله و ديگر شهرها پيچيد و در مجالس درس و محيط فرهنگى نام مقدسش را به نيكى و احترام ياد مى كردند و ((علامه ))اش مى خواندند.
علامه حلى چون خورشيد فروزان در آسمان فقاهت درخشيد و ديگران از نور وجودش استفاده كردند. در شهر حله حوزه درس تشكيل داد و علاقه مندان و تشنه كامان معارف و علوم اهل بيت عليهم السلام از كوشه و كنار جذب آن شدند و از درياى بى كرانش سيراب گشتند.
يكى از دانشمندان مى گويد: علامه حلى نظيرى ندارد نه پيش از زمان خودش نه بعد از آن . كسى كه در مجلس درس او پانصد مجتهد تربيت شد.(420)
از جمله فرزانگان و ستارگانى كه در محضرش زانو زدند و از انفاس پاك و مكتب پر بار فقهى ، كلامى و روح بلندش بهره ها بردند از از دست مباركش ‍ به دريافت اجازه نامه اجتهادى و نقل حديث مفتخر شدند اينان بودند:
فرزند عزيز و نابغه اش محمد بن حسن بن يوسف حلى معروف به ((فخر المحققين )) (628 - 771 ق )، سيد عميدالدين عبدالمطلب و سيد ضيا الدين عبدالله حسينى اعرجى حلى (خواهرزادگان علامه حلى ) تاج الدين سيد محمد بن قاسم حسنى معروف به ((ابن معيه )) (متوفى 776 ق )، رضى الدين ابوالحسن على بن احمد حلى (متوفى 757 ق )، قطب الدين رازى (متوفى 776 ق .)، سيد نجم الدين مهنا بن سنان مدنى ، تاج الدين محمود بن مولا، تقى الدين ابراهيم بن حسين آملى و محمد بن على جرجانى .
مرجع تقليد 
بعد از رحلت محقق حلى در سال 676 ق كه زعامت و مرجعيت شيعيان را به عهده داشت شاگردان ممتاز وى و فقها و دانشمندان حله به دنبال فقيه و مجتهدى بودند كه خصوصيات مرجعيت و زعامت را دارا باشد تا او را به عنوان مرجع تقليد معرفى كنند. آنان تنها علامه حلى را كه از شاگردان برجسته و دست پرورده مكتب فقهى محقق حلى بود و فقها و مجتهدان بنام آن روزگار در حوزه درس وى شركت كردند شايسته مرجعيت و پيشوايى دين مى شناختند و اين در زمانى بود كه فقط 28 بهار از عمر شريف علامه گذشته بود. اين امر حاكى از نبوغ و شخصيت والاى اوست كه در اين سنين تمام دانشها و فضايل اخلاقى و كرامتهاى معنوى و انسانى ارا به كمال رسانده و از ديگر عالمان و مجتهدان برترى جسته و به مقام شامخ مرجع تقليد و فتوا در احكام شرع مقدس ، اسلام نايل گشته بود.
آرى پس از رحلت محقق حلى زعامت و مرجعيت شيعيان به علامه حلى منتقل گرديد و اين بار امانت الهى بر دوش با كفايت او گذاشته شد. بدين سبب به لقب مقدس و شريف ((آيه الله )) مشهور گرديد، كه در آن روزگار تنها او به اين لقب خوانده مى شد و هر كس آيه الله مى گفت منظورش علامه حلى بود.
عصر علامه 
عصر علامه را بايد زمان توسعه فقه و شيعه و حقانيت مذهب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام و در دوره پيشرفت تمدن و دانش در گوشه و كنار جهان اسلام ناميد. چرا كه علامه حلى تلاش و كوشش خستگى ناپذيرى در نشر علوم و فقه اسلام بر طبق مذهب اهل بيت نمود و در فقه تحول و شيوه نوى را ارائه كرد.
وى اولين فقيهى بود كه رياضيات را به عنوان دانشى در فقه وارد كرد و به فقه استدلالى تكامل بخشيد. تاثيرى كه ديدگاه فقهى ، كلامى و آثار علامه گذارده بود محور بحث و تكليه گاه دانشمندان بر طبق نظرات فقهى فقها و دانشمندان شيعى بود.(421)
در آن روزگار، در بغداد و عراق خاندان جوينى حكومت مى كردند كه گر چه از طرف پادشاهان مغول به بغداد و اين منطقه گمارده شده بودند، بيش از سى سال فرمانرواى مطلق بودند و در ترويج دين مبين اسلام و تعظيم علما و نشر دانش و فضيلتها و ترميم خرابيهاى مغولان ، هر چه توانستند دريغ نكردند. به واقع اگر وجود آنان نبود آثارى از تمدن اسلام بر جاى نمى ماند.(422)
در ايران نيز گر چه حاكمان مغول حكومت مى كردند و مدت زيادى رعب و وحشت و جنايت و خونريزى حكمفرما بود، رفته رفته از بى فرهنگى و خوى ستمگرى مغولان كاسته شد و اين به سبب تاثير فرهنگ مردم ايران و اسلام و نيز هوشيارى و سياست وزراى لايق و شايسته اى نظير خواجه نصيرالدين طوسى ، ياور وحى و عقل و استاد علامه حلى بود.
حضور چنين دانشمندان دلسوز فرهنگ اسلام و ملت در دستگاه مغولان ، در پيشرفت علم و جلوگيرى مغولان وحشى از تخريب و آتش سوزى مراكز فرهنگى و كتابخانه ها، نقش بسزايى ايفا كرد، دانشمندانى كه در انجام اين مهم از آبروى خويشتن سرمايه گذاشتند و همچون شمع سوختند.
علامه و اولجايتو 
علامه حلى شهرت جهانى داشت و آوازه او به تمام نقاط رسيده بود. حاكم عصر وى سلطان محمد اولجايتو يكى از پادشاهان مغول بود كه از سال 703 تا 716 ق . در ايران بر متصرفات مغول حكومت مى كرد.
اولجايتو در سال 706 ق . در پنج فرسخى ابهر در سرزمينى سر سبز كه رود كوچك ابهر و زنجان رود از آنجا سرچشمه مى گيرد، شهر ((سلطانيه )) را تاسيس كرد. بناى شهر ده سال طول كشيد و در سال 713 ق . شهرى بزرگ داراى ساختمان و بناهاى بسيار زيبا به وجود آمد. در آنجا قصرى براى خويش ساخت و مدرسه بزرگى شبيه مدرسه مستنصر به بغداد بنيانگذارى و از هر سو مدرسان و علماى اسلامى را دعوت كرد.
نوشته اند در يكى از روزها سلطان در پى ناراحتى شديد از روى خشم يكى از زنانش را در يك مجلس سه طلاقه كرد! پس از مدتى پشيمان شد و از دانشمندان سنى مذهب دربارى از حكم چنين طلاقى سئوال كرد. آنها در پاسخ گفتند: آن زن ديگر همسر شما نيست !
يكى از وزرا گفت : در شهر حله فقيهى است كه فتوا به باطل بودن اين طلاق مى دهد. فقيهى را كه آن وزير پيشنهاد داد علامه حلى بود. از اين رو سلطان از علامه دعوت كرد و قاصدان به شهر حله رفتند و آيه الله حلى را همراه خود به مركز حكومت آوردند. هر چند زمان مسافرت علامه به ايران به طور دقيق روشن نيست ولى ممكن است پس از سالهاى 705 ق . به بعد باشد.
علامه پس از ورود به ايران ، در اولين جلسه اى كه سلطان تشكيل داد شركت كرد و بدون توجه به مجلس شاهانه ، با برخورد علمى و پاسخهاى دقيق و محكمى كه به سوالات مى گفت دانشمندان و پيروان مذاهب چهارگانه اهل سنت را به پذيرش نظر خويش ملزم كرد و در خصوص طلاق همسر شاه فرمود: طلاق باطل است چون شرط طلاق باطل است چون شرط طلاق كه حضور دوم شاهد عادل باشد فراهم نبوده است . شاه با خوشحالى از اين فتوا، از قدرت علامه حلى در بحث و مناظره ، صراحت لهجه ، حضور ذهن قوى ، دانش و اطلاعاتى كه داشت و با شهامت و دليلهاى روشن صحت نظرات خويش را ثابت مى كرد خوشش آمد علاقه وافرى به فقيه شيعى پيدا كرد.(423)
بذر تشيع 
آن را كه فضل و دانش و تقوا مسلم است
هر جا قدم نهد قدمش خير مقدم است .
حضور فقيه يگانه عصر علامه حلى در ايران و مركز حكومت مغولان خير و بركت بود و با زمينه هايى كه حاكم مغول براى وى به وجود آورده بود كمال بهره را برد و به دفاع از امامت و ولايت ائمه معصومين عليهم السلام برخاست . از اين رو بزرگترين جلسه مناظره با حضور انديشمندان شيعى و علماى مذاهب مختلف برگزار شد. از طورف علماى اهل سنت خواجه نظام الدين عبدالملك مراغه اى كه از علماى شافعى و داناترين آنها بود برگزيده شد. علامه حلى با وى در بحث امامت مناظره كرد و خلافت بلا فصل مولا على عليه السلام بعد از رسالت پيامبر اسلام را ثابت نمود و با دليلهاى بسيار محكم برترى مذهب شيعه اماميه را چنان روشن ساخت كه جاى هيچ گونه ترديد و شبهه اى براى حاضران باقى نماند.
پس از جلسات بحث و مناظره و اثبات حقانيت مذهب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام اولجايتو مذهب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام اولجايتو مذهب شيعه را انتخاب كرد و به لقب ((سلطان محمد خدابنده )) معروف گشت . پس از اعلان تشيع وى ، در سراسر ايران مذهب اهل بيت منتشر شد و سلطان به نام دوازده امام خطبه خواند و دستور داد در تمام شهرها به نام مقدس ائمه معصومين عليهم السلام سكه زنند و سر در مساجد و اماكن مشرفه به نام ائمه مزين گردد.(424)
يكى از دانشمندان مى نويسد: اگر براى علامه حلى منقبت و فضيلتى غير از شيعه شدن سلطان محمد به دست او نبود، همين براى برترى و افتخار علامه بر دانشمندان و فقها بس بود حال آنكه مناقب و خوبيهاى وى شمارش يافتنى نيست و آثار ارزنده اش بى نهايت است .(425)
در ايران 
آيه الله علامه حلى ، عارف و فقيه بر جسته شيعه ، در ايران باقى ماند و حدود يك دهم از عمر شريفش در اين خطه گذشت . او در اين مدت خدمات بسيار ارزنده اى نمود و در نشر علوم و معارف اهل بيت عليهم السلام كوشش فراوان نمود و شاگردان زيادى را تربيت كرد.
علامه چه در شهر سلطانيه و چه در مسافرتها به ديگر شهرهاى ايران پيوسته ملازم با سلطان بود به پيشنهاد وى سلطان دستور داد مدرسه سيارى را از خيمه و چادر، داراى حجره و مدرس آماده كنند تا با كاروان حمل گردد و در هر منزلى كه كاروان رحل اقامت كرد خيمه مدرسه در بالاترين و بهترين نقطه منزل بر پا شود.(426)
او علاوه بر تدريس و بحث و مناظره با دانشمندان اهل سنت و تربيت شاگردان ، به نوشتن كتابهاى فقهى ، كلامى و اعتقادى مشغول بود، چنانكه در پايان بعضى از كتابهاى خود نگاشته است : اين نوشته در مدرسه سيار سلطانيه در كرمانشاهان به اتمام رسيد. وى كتاب ارزشمند ((منهاج الكرامه )) را كه در موضوع امامت است براى سلطان نوشت و در همان زمان پخش گرديد.
علامه حلى پس از يك دهه تلاش و خدمات ارزنده فرهنگى و به اهتزاز در آوردن پرچم ولايت و عشق و محبت خاندان طهارت علهيم السلام در سراسر قلمرو مغولان در ايران ، در سال 716 ق . بعد از مرگ سلطان محمد خدابنده ، به وطن خويش سرزمين حله برگشت و در آنجا به تدريس و تاليف مشغول گرديد و تا آخر عمر منصب مرجعيت و فتوا و زعامت شيعيان را به عهده داشت .(427)
گنجينه ماندگار 
تدريس و تاليف هر يك فضيلت بسيار مهمى براى رادمردان عرصه دانش ‍ است و علامه شخصيتى بود كه در اين دو جنبه از ديگر محققان و دانشوران پيشى گرفت و سرآمد روزگار شد. چنانكه گفته اند: علامه حلى زمانى از نوشتن كتابهاى حكمت و كلام فارغ شد و به تاليف كتابهاى فقهى پرداخت كه از عمر مباركش بيش از 26 سال نگذشته بود.(428)
او در رشته هاى گوناگون علوم كتابهاى زيادى دارد كه اگر در مجموعه اى جمع آورى شود دايره المعارف و كتابخانه بسيار ارزشمندى خواهد شد. يكى از دانشمندان مى نويسد: اگر به نوشته هاى علامه دقت كنيد پى خواهيد برد كه اين مرد از طرف خداوند تاييد شده است ، بلكه نشانه اى از نشانه هاى خداست . چنانچه نوشته هاى وى بر ايام عمرش - از ولادت تا وفات - تقسيم شود سهم هر روز يك دفترچه بزرگ مى شود.(429)
الف - آثار فقهى  
منتهى المطلب فى تحقيق المذهب ، تلخيص المرام فى معرفه الاحكام ، غايه الاحكام فى تصحيح تلخيص المرام ، تحرير الاحكام الشرعيه على مذهب الاماميه ، مختلف الشيعه فى احكام الشرعيه ، تبصره المتعلمين فى احكام الدين ، تذكره الفقها، ارشاد الاذهان فى احكام الايمان ، قواعد الاحكام فى معرفه الحلال و الحرام ، مدارك الاحكام ، نهايه الاحكام فى معرفه الاحكام ، المنهاج فى مناسك الحاج ، تسبيل الاذهان الى احكام الايمان ، تسليك الافهام فى معرفه الاحكام ، تنقيح قواعد الدين ، تذهيب النفس فى معرفه المذاهب الخمس ، المعتمد فى الفقه ، رساله فى واجبات الحج و اركانه و رساله فى واجبات الوضو و الصلوه .
ب - آثار اصولى 
النكه البديعه فى تحرير الذريعه ، غايه الوصول و ايضاح السبل ، مبادى الوصول الى يعلم الاصول ، تهذيب الوصول الى علم الاصول ، نهايه الوصول الى علم الاصول ، نه الوصول الى علم الاصول ، منتهى الوصول الى علمى الكلام و الاصول .
ج - آثار كلامى و اعتقادى 
منهاج اليقين ، كشف المراد، انوار الملكوت فى شرح الياقوت ، نظم البراهين فى اصول الدين ، معارج الفهم ، الابحاث المفيده فى تحصيل العقيده ، كشف الفوائد فى شرح قواعد العقائد، مقصد الواصلين ، تسليك النفس الى حظيره القدس ، نهج المسترشدين ، مناهج الهدآيه و معارج الدرآيه ، منهاج الكرامه ، نهايه المرام ، نهج الحق و كشف الصدق ، الالفين ، باب حادى عشر، اربعون مساله ، رساله فى خلق الاعمال ، استقصا النظر، الخلاصه ، رساله السعديه ، رساله واجب الاعتقاد، اثبات الرجعه ، الايمان ، رساله فى جواب سئوالين ، كشف اليقين فى فضائل امير المومنين عليه السلام ، جواهر المطاب ، التناسب بين الاشعريه و فرق السوفسطائيه المبحاث السنيه و المعارضات النصريه ، مرثيه الحسين عليه السلام .
د - آثار حديثى 
استقصا الاعتبار فى تحقيق معانى الاخبار، مصابيح الانوار، الدرر و المرجان فى الاحاديث الصحاح و الحاسن ، نهج الوضاح فى الاحاديث الصحاح ، جامع الاخبار، شرح الكلمات الخمس لاميرالمومنين عليه السلام ، مختصر شرح نهج البلاغه ، شرح حديث قدسى .
ه ‍- آثار رجالى 
خلاصه الاقوال فى معرفه الرجال ، كشف المقال فى معرفه الرجال ، ايضاح الاشتباه .
و - آثار تفسيرى 
نهج الايمان فى تفسير القرآن ، القول الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز و ايضاح مخالفه السنه .
ز - آثار فلسفى و منطقى 
القواعد و المقاصد، الاسرار الخفيه ، كاشف الاستار، الدر المكنون ، المقامات ، حل المشكلات ، ايضاح التلبيس ، الجوهر النضيد، ايضاح المقاصد، نهج العرفان ، كشف الخفا من كتاب الشفا، مراصد التدقيق و مقاصد التحقيق ، المحاكمات بين شراح الاشارت ، ايضاح المعضلات من شرح الاشارات ، نور المشرق فى علم المنطق ، الاشارات الى معانى الاشارات ، بسط الاشارت ، تحرير الابحاث فى معرفه العلوم الثلاثه ، تحصيل الملخص ، التعليم التام ، شرح القانون ، شرح حكمه الاشراق ، القواعد الجليه .
ح - آثار ارزنده در زمينه دعا 
الادعيه الفاخره المنقوله عن الائمه الطاهره و منهاج الصلاح فى اختصار المصباح .
ط - آثار ادبى 
كشف المكنون من كتاب القانون ، بسط الكافيه ، المقاصد الوافيه بفوائد القانون و الكافيه ، المطالب العليه ، لب الحمكه ، و اشعار در موضوعات مختلف و قصيده اى بلند درباره دانش و مال .
ى - ديگر آثار 
آداب البحث ، جوابات المسائل المهنائيه الاولى ، جوابات المسائل المهنائيه الثانيه ، جواب السوال عن حكمه النسخ ، اجازه نقل حديث به بنى زهره حلبى ، لاجازه نقل حديث به قطب الدين رازى در ورامين ، اجازه نقل حديث به مولا تاج الدين رازى در سلطانيه ، دو جازه نقل حديث به سيد مهنا بن سنان مدنى در حله ، اجازات متعدد به شاگردان و ديگر فقها، وصيتنامه ، الغريه ، مسائل سيد علاالدين .
علامه و ابن تيميه 
شيخ تقى الدين سبكى معروف به ((ابن تيميه )) از دانشمندان متعصب اهل سنت و معاصر با علامه حلى است كه بيشتر شخصيتهاى علمى به فساد عقيده وى اعتراف دارند و بلكه مى گويند كافر و مرتد است ، تا جايى كه در زمان حياتش به علت داشتن نظرات انحرافى به زندان افتاده است و دانشمندان شيعه و سنى كتابهاى زيادى در زمان وى بود بعد از آن بر رد او نوشته اند.
بعد از اينكه علامه حلى كتاب ((منهاج الكرامه )) را در اثبات امامت نوشت ابن تيميه به علت عناد و لجاجتى كه با علامه داشت كتابى به نام ((منهاج السنه )) (به خيال خام خويش به عنوان رد بر شيعه و بويژه رد بر كتاب منهاج الكرامه ) نوشت .
وقتى كتاب منهاج السنه به دست علامه رسيد اين بزرگوار با آن همه تهاجمات و بى ادبيها و توهينهاى ابن تيميه اشعارى نوشت و برايش فرستاد كه ترجمه شعرها چنين است :
- اگر آنچه را ساير مردم مى دانستند تو هم مى دانستى با دانشمندان دوست مى گشتى .
- ولى جهل و نادانى را شيوه خود ساختى و گفتى :
- هر كس بر خلاف هواى نفس تو مى رود دانشمند نيست .(430)
ابن حجر عقلانى - دانشمند سنى - چنين اعتراف مى كند: ((علامه نامش ‍ مشهور و اخلاقى نيك دارد. وقتى كتاب ابن تيميه به او رسيد گفت : ((لو كان يفهم ما اقول اجبته )) يعنى :
اگر ابن تيميه آنچه را كه من گفتم مى دانست جوابش را مى دادم . (431)

next page

fehrest page

back page