next page

fehrest page

back page

مكتب اخلاقى و عرفانى
تهذيب نفس و پالايش روان از آلودگيهاى دنيوى و اوصاف شيطانى اساس ‍ كار در زندگى آية الله ميلانى بود. وى با الهام گيرى از توصيه هاى معصومين عليه السلام بر اين باور بود كه درك حقايق عالم براى انسان بدون تابش نور الهى بر دل و جان ممكن نيست . و آنچه را كه انسانهاى غير مهذب علم مى پندارند. جز اطلاعات انباشته شده در صفحات مغز چيزى نيست . يكى از شاگردانش كه بيشتر با وى معاشر بود مى گويد:
آيه الله ميلانى جامع همه چيز بود، صفات و ملكات خوبى داشت ، مرد متفكرى بود... بسيار مودب بود. و دو زانو در مجلس مى نشست ، هيچ وقت از كسى بدگوئى نمى كرد، حتى از كسانى كه به ايشان كم محبت بودند. عفت زبان داشتند. بسيار محتاط در اعمال و كردار بودند. تداوم عجيبى نسبت به نماز شب داشتند و فرزندانش را نيز به شب زنده دارى توصيه مى كرد و مى فرمود: ((توفيقات پروردگار در شب زنده دارى و نماز شب است هميشه و در همه جا از اسراف پرهيز مى كرد حتى نامه هايى را كه دريافت مى كرد، اگر برگه دوم آن سفيد بود، جدا كرده و در مكاتبات خود از آنها استفاده مى نمود.)) (684)
چنان زاهدانه زندگى مى كرد كه در موقع مرگ جز مقدارى كتاب و تعدادى فرش كهنه چيز ديگرى نداشت . منزل مسكونى او نيز در توسعه ميدان آستانه تخريب شد و هر چه خواستند پولش را بپردازند و يا منزلى برايش ‍ تهيه كنند، نپذيرفت و فرمود: من آخر عمرم است و احتياجى به منزل احساس نمى كنم ...))
تبلور اخلاص
اخلاص و خدابينى يكى ديگر از اوصاف معنوى آيه الله ميلانى بود و در اين خصوص چنان عمل مى كرد كه گويى خدا را در همه كارهايش را آشكارا مشاهده مى كند. هيچ گاه نمى شد كه وسوسه و خودنمايى در كارهايش راه يابد با اينكه در عصر خود از مراجع بزرگ و جامع الشرايط تقليد بود، اما هميشه مى فرمود: من راضى نيستم كه نام مرا ببريد! در يك كلام از ظاهرسازى و شهرت نمايى گريزان بود.
خاطره ها
آية الله ميلانى كه عمرى در طريق معرفت الهى گام زده بود به مقام و منزلتى عالى در صفاى نفس و طى مراحل سلوك رسيده بود كه خاطرات بعضى بزرگان مزيد اين مى باشد.
الف - خواب آية الله اراكى
يكى از فرزندان آية الله ميلانى از مرحوم آيه الله اراكى نقل مى كند:
جمعه شبى در حرم مطهر حضرت ثامن الائمه عليه السلام بيتوته كرده بودم . بعد از نماز صبح به حضرت التماس كردم كه يكى از اولياى خودت را به من معرفى كن !
آمدم منزل و خوابيدم . يكى در خواب به من گفت : پا شو كه يكى از اولياء الهى مى آيد! بيدار كه شدم ديدم خانم سماور را روشن كرده است . گفتم : حالا كه زود است و وقت چاى نيست ! گفت : در خواب به من گفته شد پاشو سماور را روشن كن كه يكى از اولياءالهى مى آيد! در اين حال بود كه در زدند وقتى در را گشودم ديدم آيه الله ميلانى (685) است ...(686)
ب - جراح مسيحى
دكتر مسيحى پرفسور (برلون ) در سال 1282 ق . يكى از جراحان تيم پزشكى آية الله ميلانى است و خاطره هايى از آية الله ميلانى نقل كرده و سپس آن را عامل مسلمان شدن خود مى داند.
((من پس از عمل جراحى سيد، پيش از آن كه ايشان از حالت بيهوشى بيرون بيايند مراقب بودم كه وقتى به هوش مى آيد چه مى گويد (چرا كه اين مرحله از نظر پزشكان مرحله حساسى است ، شايد بيمار بعضى از اسرار زندگيش را هم بگويد) ايشان آرام حركت كرد و در حالى كه در آن لحظه نيز خدا خدا مى گفت و با پروردگارش راز و نياز مى كرد. من تحت تاثير اين صحنه شگفت به حقانيت آيين اسلام پى بردم و بدان گرويدم .)) (687)
جالب اينكه دكتر برلون پس از گرويدن به اسلام وصيت كرده بود، او را پس ‍ از مرگ در شهر مقدس مشهد دفن كنند كه اكنون آرامگاه وى در قبرستان خواجه ربيع شهر مقدس مشهد است . به بركت نفس مسيحايى آيه الله ميلانى دو نفر ديگر نيز از مسيحيت به آيين اسلام گرويدند كه شرح آن در ((نامه كيوركى )) و زنش خانم ((رافيك اسلانيان )) در حضور سيد مسلمان شدند. و با پيشنهاد ايشان اسم آقا به ((على )) و خانمش نيز به ((فاطمه )) (688) تغيير كرد.
احياى حوزه مشهد
نهم ذيحجه سال 1373 ق . (1334 ش ) آيه الله ميلانى جهت زيارت امام على بن موسى الرضا عليه السلام وارد شهر مشهد گرديد و در خانه آيه الله حاج شيخ على اكبر نوغانى (از علماى بزرگ مشهد) اقامت گزيد. از آن پس ‍ رسالت عظيم وى كه بكار بستن تجربه چندين ساله تدريس و تربيت در حوزه هاى مختلف تشيع بار ديگر در حوزه علميه مشهد بود آغاز مى شود.
در آن زمان حوزه هاى علميه مشهد آنگونه كه بايد رونق نداشتند. از سال 1314 شمسى به دنبال مبارزات روحانيون مشهد با حكومت رضا خان اين حوزه نيز مانند ديگر حوزه هاى علميه سراسر كشور مورد تهاجم قرار گرفته بود و پس از حادثه خونين قيام گوهرشاد روحانيون بزرگى همچون آية الله حاج آقا حسين قمى تبعيد و ميرزا محمد آقازاده پس از زندانى شدن به اسارت رسيده بود. و بسيارى از علماى معروف ديگر اين شهرستان دستگير و يا تبعيد شده بودند. بر اثر اين حوادث و نيز بر اثر سختگيرى عمومى دولت درباره لباس روحانيونت شور شوق علمى حوزه علميه مشهد به ركود و سردى گراييده بود. و مدارس بزرگ و معروف مشهد در تصرف ادارات و اوقاف حكومت وقت بود و اين فترت و ركود تا سال 1373 ق . كه آيه الله ميلانى در اين شهر تصميم به اقامت مى گزيند ادامه داشت .
اصلاح وضع حوزه علميه مشهد و شكوفايى بخشيدن به دروس مدارس ‍ دينى و علمى در اين شهر چيزى است كه با اقامت آية الله ميلانى انجام گرفت .
آية الله خامنه اى (رهبر معظم انقلاب اسلامى ) در اين باره مى فرمايد:
((... ما ديديم كه مرحوم آية الله ميلانى از كربلا كه نزديكى نجف بود آمدند تا مشهد و يك حوزه علميه بزرگى را بوجود آوردند... اين يك واقعيت است ... از بركت الهى براى حوزه علميه مشهد وجود آية الله ميلانى بود.))(689)
نخستين گام اصلاحى آيه الله ميلانى در حوزه علميه سامان بخشيدن به دروس بود كه بعدها اثرات آن در مراكز دينى و فرهنگى ديگر نيز نمايان گرديد.
آية الله ميلانى چون دريافته بود كه منشاء پراكندگى علماى اين شهر در طول سالهاى گذشته در فقدان اساتيد پرمايه در اين سامان نهفته است بدان جهت نيز ابتدا اساتيد پركار و شايسته را جلب اين حوزه نمود و خود نيز بر كرسى تدريس نشست . درس خارج اصول و فقه ايشان كه در مسجد گوهرشاد داير مى شد در شكوفايى دروس حوزه نقش بسزايى داشت و به مرور زمان علماء را در اين شهر تمركز مى بخشيد. وى تحول شگرفى نيز در خصوص روش آموزشى دروس پديد آورد كه اساسى ترين آن طرحى بود كه به نابسامانى و بى نظمى حاكم بر مدارس دينى پايان داد و به حوزه علميه مشهد جان تازه اى بخشيد. برنامه هاى درسى ايشان كه بر حسب استعداد محصلين علوم دينى تنظيم گرديده بود، در پنج مرحله به شرح زير اجرا مى شد:
مرحله اول ؛ دوره مقدمات ، كه شامل ادبيات عربى ، صرف و نحو و تجزيه و تركيب ، منطق ، خط، املاء و انشاء، رياضيات ، حفظ قرآن ، دعاهاى وارده و احاديث اخلاقى مى شد و به مدت سه سال طول مى كشيد.
مرحله دوم ؛ اين دوره نيز سه سال استمراد مى يافت و شامل : معانى ، بيان و بديع ، اصول ، فقه در حد معالم ، فقه در حد شرح لمعه ، عقايد در حد شرح لمعه ، عقايد در حد باب حادى عشر و تاريخ مى شد.
مرحله سوم ؛ كه دوره پنج ساله بود. طلاب در اين مرحله به تعليم ((رسائل ))، ((كفايه )) در اصول ، مكاسب در فقه ، شرح تجريد در اعتقادات ، آشنايى به اديان و مذاهب و تفسير مى پرداختند.
مرحله چهارم ؛ دوره چهار ساله تخصصى فقه و اصول بود كه در مدرسه امام صادق داير مى گرديد.
مرحله پنجم ؛ تخصص در ساير علوم اسلامى بود كه طلاب به حسب ذوق خود وارد اين مرحله گرديده و به مطالعه و تحقيق مى پرداختند.
وى طلاب متعهد را يارى مى نمود و در همه اين مراحل ، امتحانات ماهانه و سالانه و ارتقاء رتبه و حضور و غياب و كنترل كيفيت دروس نيز با جديد پيگيرى مى شد.
گامى در امر تبليغ
آية الله ميلانى همواره مى گفت :
((روزگارى كه فساد و بى دينى در همه جاى عالم پا گرفته ، نبايد طلاب ايام تعطيل را در حجره هاى مدارس سپرى كنند))
اين بود كه براى تعطيلى روز پنج شنبه و جمعه حوزه نيز برنامه تبليغ احكام اسلام را قرار داده بود، بدين نحو كه طلاب در اين دو روز به شهرهاى نزديك و روستاهاى اطراف مشهد اعزام شده و به تبليغ احكام و معارف اسلامى مى پرداختند، و در عين حال مشكلات روستائيان را در جهت نداشتن مسجد، حمام و امثال اينها به اطلاع ايشان مى رساندند، وى براى برپار شدن برنامه هاى تبليغى طلاب به آنها توصيه مى كرد: كه حتما - دعاى كميل را شب جمعه و دعاى ندبه را در صبح آن بخوانيد! - مردم را به اهل بيت عصمت و اما عصر (عج ) متوجه سازيد - با حسن اخلاق كه نمايانگر اخلاق اسلامى است ، با مردم رفتار كنيد! - وقتى وارد عمل تبليغ مى شويد بيشتر با فقرا و ضعفاى مردم همنشين با آنها ماءنوس شويد.)) (690)
شخصيت جهانى
در طول مرجعيت آية الله ميلانى بويژه در سالهاى اقامتش در مشهد مقدس ‍ شخصيتهاى بزرگى از كشورهاى مختلف اسلامى به ديدار ايشان شتافته اند شخصيت جهانى اين فقيه بزرگ موجب گرديده بود كه علماى شيعه بزرگان اهل تسنن نيز براى گفتگو و مشاوره در مسائل مهم مذهبى رهسپار ايران شده و از نزديك از نظرات ايشان آگاهى يابند.
در سال 1380 ق . 1339 ش . بوى از دارالتقريب بين المذاهب الاسلامى در قاهره شيخ محمد تقى از جامع الازهر با آية الله ميلانى ديدار كرد و لوحى نيز كه در آن فتواى علامه شيخ محمود شلتوت در رابطه با جواز عمل به مذهب تشيع نوشته شده بود تقديم ايشان نمود.(691)
دكتر شيخ محمد ضحام با جمعى از اساتيد علوم اسلامى جامع الازهر و شيخ خليل حصيرى قارى به همراه سفير وقت مصر در ايران در سال 1350 ق . از مشهد ديدن كرده و در اين سفر به ديدار آية الله ميلانى نيز نايل آمدند.
در سال 1382 ق . شيخ علامه شيخ محمد جواد مغنيه ضمن سفر به مشهد با آية الله ميلانى نيز ملاقاتى داشت .
در سال 1382 كاردار سفارت روسيه (ويكتور - اسيولينكوف ) به نيابت از آقا ضياء الدين خان رئيس اداره دينيه مسلمانان آسياى ميانه و قزاقستان با آية الله ميلانى ملاقات كرد و ضمن دعوت از ايشان براى ديدار از كشورهاى اسلامى واقع در آسياى ميانه ، نظر شرع مقدس را در مورد خدمت در ادارات روسيه كه مشروط بر قبول مدام كمونيسم بود خواستار شده است . علامه شيخ محمد جوادالشرى در سال 1381 ق . به زيارت مرقد مطهر امام على بن موسى الرضا عليه السلام نايل شد و در ضمن با آية الله ميلانى نيز ديدار كرد در اين ملاقات علامه الشرى از وضعيت شيعيان و مسلمانان كشورهاى اسلامى بويژه شيعيان آمريكا گزارشى تقديم آية الله ميلانى كرد.
در نهضت اسلامى ايران
انقلاب اسلامى ايران بزرگترين حركتى است كه على رغم توطئه هاى استكبار و استعمارگران به رهبرى امام خمينى شكل گرفت و در بهمن سال 1357 با پايان بخشيدن به حكومت 2500 ساله شاهنشاهى به پيروزى خود رسيد، و از آن پس نيز همواره چون آذرخشى بر پيكر استعمار فرود آمد.
اين انقلاب شكوهمند به آسانى بدست نيامد. بلكه از جرقه اوليه آن در سال 1341 تا به ثمر نشستن در سال 57 ملت ايران عزيزان بسيارى را تقديم اسلام عزيز نمود و در اين ميان فرزانگان و بزرگان نيز در مسير به بار نشستن خون شهدا، آسايش و آرامش را بر خود حرام كرده و مردانه در مقابل نظام ستم شاهى قامت بستند آية الله ميلانى از جمله اين رادمردان خط مقدم مبارزه بود كه در شكل گيرى نهضت بزرگ نقش بسيار مؤ ثر و اساسى داشت . وى كه در آن سالها از مراجع بزرگ تشيع بود، با پيامها، نامه ها و اعلاميه هايى كه خطاب به دولت وقت و ملت ايران صادر مى كرد، در هدايت و حركتهاى مردمى عليه رژيم شاه نقش عمده اى به عهده داشت در اين مختصر به نقش ايشان در شكل گيرى انقلاب اسلامى اشاره مى شود.
ايشان در برابر لايحه انجمن هاى ايالتى و ولايتى بشدت مقابله كرد، در اين خصوص در قسمتى از نامه ايشان آمده است :
... وظيفه خود مى دانم با استمداد حضرت بقيه الله ارواحنا فداه براى سومين بار صريحا اعلام بدارم تصويبنامه دولت شما در مورد انجمنهاى ايالتى و ولايتى با عدم رعايت شرط اسلام در انتخاب شوندگان ، و تبديل قسم قرآن مجيد، به قسم به كتاب آسمانى ، ملت مسلمان ايران و خاصه علماى اعلام را بى نهايت خشمگين ساخته است ...
تذكر مى دهم ، به حكم موازين شرعى و احترام به افكار و معتقدات ملت مسلمان ايران لازم است هر چند زودتر تصويبنامه مزبور را لغو و براى اطلاع عموم اعلام نمايد.(692)
همچنين در قسمتى از نامه ديگر ايشان كه در نوزده سال 41 ش . انتشار يافته مى خوانيم :
هم اكنون جمعى از علما و رجال متدين و استادان و دانشجويان دانشگاههاى مملكت در زندان به سر مى برند. از هر طرف ابتلا و فقر و گرسنگى ملت ما را تهديد مى كند. بيكارى و فساد و تجاوز عمال حكومت به حقوق انسانى افراد، نقطه اى را خالى نگذاشته . تنها چيز كه مورد توجه نيست حقوق ملت و مصالح آنهاست ! معلوم نيست تاكى مهلت پيدا كنند و عاقبت كار به كجا برسيد.!
پس از هجوم وحشيانه مزدوران يهودى به مدرسه فيضيه آية الله ميلانى در پيامى پرده از چهره كريه حاكمان وقت ايران برداشت ، او در ضمن پيام خود چنين نوشت :
... ما از حمله و يورش چنگيزانه ، به ساحت حوزه علميه قم گذاشتيم ! از حبس و زجر رجال دينى و ملى گذشتيم ! از حمله به دانشگاه و مراكز علمى ملت و سلب هر نوع آزادى فردى و اجتماعى چشم پوشيديم ! از دزدى و فساد و تباهى و تجاوز به مردمان صالح و تقويت دزدان و خيانتكاران گذشتيم ! از برادركشى هايى كه در نقاط مملكت ترتيب داده اند، صرف نظر كرديم ! اين ننگ را كجا ببريم كه مملكت اسلامى ما را دارند پايگاه اسرائيل و صهيونيست مى كنند، و نيز افرادى را كه با آنها همدست اند، در راءس كارها قرار مى دهند...(693)
آية الله ميلانى در سفرى به تهران ، ماهيت نهضت علماء و مردم را چنين بيان مى كند.
... من در اين مسافرت به جد خود حضرت سيدالشهداء عليه السلام تاءسى كرده از جوار امن ثامن الحجج عليه السلام به تهران آمدم . تا به دنيا اعلام كنم اين قيام و نهضت به هيچ وجه صورت ارتجاعى ندارد بلكه نهضتى است كه ملتى مسلمان براى مقابله حكومت هاى جابرانه ، با پيشوايى مقامات عاليه روحانى تعقيب مى كند. هدف ملت مسلمان ايران اين است كه بيش از اين به مصالح دنيايى و دينى آنان تجاوز نشود. بايد حكومت مردم را به مردم سپرد و حق مردم را بايد به خودشان واگذار كرد.
ارادت به امام خمينى
اخلاص و ارادت آية الله ميلانى به امام خمينى بر كسى پوشيده نبود چنانچه در نامه اش خطاب به امام خمينى در دوران تبعيد امام در تركيه مى گويد: ((خوشا به سعادت آن سرزمين كه حضرتعالى در آن تشريف داريد)) اما در كنار اين آنچه بيشتر جالب توجه است ايشان اخلاص و ارادتش با انگيزه و جهت دار بوده و به جهت مصالح مسلمين از ايشان همواره پشتيبانى كرده است . در اين خصوص به خاطره شهيد سعيدى گوش مى سپاريم :
... روزى آية الله ميلانى هنگامى كه نزدشان نام امام خمينى برده شد فرمودند: سلام الله عليه ... پس عده اى به آية الله اعتراض كردند. ايشان فرمودند: ساكت باشيد فلانى ! اينجا مسئله تقليد در بين نيست كه گفته شود فلانى اعلم است يا من ؟ اينجا بحث رهبرى است و چنين نيست كه هر مجتهدى لياقت رهبرى داشته باشد، لياقت رهبرى را تنها فقيه سياستمداراى داراست كه عالم به زمان خويش باشد و در راه خدا از ملامت ملامتگران هراس نداشته باشد و اكنون اين مشخصات در كسى جز آية الله خمينى نيست ...(694)
خدمات ماندگار
آية الله ميلانى با همه اشتغالات خود در مسند مرجعيت و زعامت حوزه هيچگاه از مشكلات مردم غافل نشده است : به بعضى از تلاشهاى ايشان تنها اشاره مختصر مى شود.
1. او پس از زلزله سال 1347 ش . در جنوب خراسان (منطقه كاخك ) مردم را براى بازسازى و كمك به آوارگان بسيج كرد و بارها طلاب را جهت كمك به مردم به اين شهر اعزام داشت . مى گويند براى مردم بى خانمان خانه ها ساخت و حتى سند به آنها نوشت .
2. در بازسازى مسجد هامبورگ آلمان نقش بسيار مؤ ثرى را ايفاء كرد و در اعزام آية الله شهيد بهشتى به آنجا تلاش زيادى كرد. ايشان علاوه بر كمك به مسجد امام على هامبورگ به مسلمانان و انديشمندان اروپا كمك مى كرد تا در نشر اسلام جدى باشند.
3. بازسازى مدارس علمى مشهد و مدرسه حقانى قم و كمك به ايجاد چندين مدرسه دينى در شهرستانها و دهها كار خير براى مسلمانان ايران و ساير كشورهاى اسلامى .
غروب
جمعه هفدهم مرداد سال 1354 هجرى شمسى اين اسوه فضيلت و پاكى چشم از جهان فانى فروبست و به خانه بقاء شتافت و روح بلندش به عالم ملكوت پيوست . و پيكر مطهرش در روز شنبه هيجده مرداد پس از يك تشييع بى نظير، و با حضور شخصيتهاى بزرگ علمى و مذهبى (داخل و خارج ) كشور و هزاران مؤ من عزادار در جوار مرقد مطهر امام على بن موسى الرضا عليه السلام به خاك سپرده شد.




آية الله شهيد سيد مصطفى خمينى

شهادت : 1/8/1356 ش .
شهيد از تبار خمينى
سيد حسين زينالى تيلى
تولد
در سال 1309 ش . در شهر مقدس و مذهبى قم در خانه پاك و بى آلايش ‍ دانشمند و مجتهدى بزرگ از فضلاى حوزه علميه ، فرزندى چشم به جهان گشود كه بعدها منشاء تحولات عظيمى در تاريخ ايران شد.
اين نوزاد را به مناسب نام جد شهيدش ((سيد مصطفى )) ((مصطفى )) نام نهادند.
او در دامن پدرى بزرگوارى و مادرى پاك سرشت و در محيطى پر از معنويت و صفا و صميميت رشد كرد و دوران كودكى را با پايان رساند.(695)
تحصيلات
هفت سال از سن اين مولود مبارك گذشت ، و در اين مدت شخصيت كودكى او رقم زده شد.
در سال 1316 ش . قدم به مدرسه گذاشت و براى تكميل شخصيت خدادادى و فطرى خود و نوشيدن جرعه هاى علم و دانش راهى مدرسه گرديد، دوران ابتدايى را در مدرسه هاى ((باقريه )) و ((سنايى )) قم در سال 1323 - 1324 به پايان رساند.
علاقه فراوان وى به اسلام و روحانيت و راهنمايى هاى پدر بزرگوار و دوستان دل سوزش موجب گرديد كه بعد از اتمام دوران ابتدايى در سال 1324 به صف طلاب حوزه پيوسته و در رديف سربازان امام زمان عليه السلام قرار گيرد. او در راه فراگيرى علوم اهل بيت عليه السلام تلاشى بى وقفه و فوق العاده داشت و خود را به طور كامل جهت كسب دانش و علم وقف كرده بود، از اين رو در اندك زمانى به رشد فرهنگى و علم بالايى دست يافت ، و در كمتر از شش سال دروس سطح حوزه را به پايان رسانيد.
ايشان در اين دوره از اساتيدى مثل آيات بزرگوار شيخ مرتضى حائرى ، شهيد صدوقى ، سلطانى و شيخ عبدالجواد اصفهانى بهره جست .(696)
آية الله ابطحى كاشانى از ياران شهيد، درباره علاقه و هوش سرشار ايشان به درس مى گويد: ((گاهى به حجره ما مى آمد و گاهى من به منزل ايشان مى رفتم و با هم به درس مى رفتيم (درس آقاى سلطانى ، درس آقاى شيخ عبدالجواد اصفهانى ) و از آن پس نيز با هم با درس خارج مى رفتيم (درس ‍ امام ، درس آقاى بروجردى ، درس آقاى داماد) و خارج از درسها هم ، با هم مباحثه اى داشتيم (تقريرات آقاى نائينى ، رساله هاى شيخ انصارى در آخر مكاسب و...)
خصوصيتى كه در شهيد حاج آقا مصطفى سراغ داشتم ، اين بود كه از همان اول حالت تعبد نسبت به مطالب علمى نداشت ؛ يعنى مثلا اگر شيخ انصارى يا هر بزرگوارى مطلبى را گفته است سربسته نمى پذيرفت ، بلكه مانند امام در مقام تجزيه و تحليل بر مى آيد و مى تواند گفت از همان اوايل روح اجتهاد داشت و همين هم باعث ترقى او شد)). (697)
اساتيد
ايشان بعد از شش سال تحصيل در 22 سالگى حدود سال 1330 ش به دوره تخصصى (خارج حوزه ) خارج اصول و فقه وارد شده و در فقه و اصول از اساتيدى بهره برد كه عبارتند از آيات عظام :
1. آية الله العظمى حجت
2. آية الله العظمى بروجردى
3. آية الله العظمى محقق داماد
4. آية الله العظمى امام خمينى (پدر گراميشان )
5. آية الله العظمى شاهرودى
6. آية الله العظمى خويى
7. آية الله العظمى محمد باقر زنجانى
8. آية الله العظمى سيد محسن حكيم (698)
شهيد حاج آقا مصطفى علاوه بر اجتهاد در فقه و اصول ، در علوم معقول و منقول نيز داراى تبحر بوده است و دانش حكمت و فلسفه را از اساتيد فن و حضرات آيات :
1. آية الله فكور يزدى
2. آية الله والد محقق
3. آية الله علامه طباطبايى
4. آية الله سيدابوالحسن رفيعى قزوينى
فراگرفته و به سن 30 سالگى نرسيده بود كه جامع معقول و منقول شد.(699)
استعداد و نبوغ
در مورد استعداد ايشان حضرت آية الله العظمى خامنه اى ، رهبر معظم انقلاب اسلامى مى فرمايد:
((در درس امام جزء بهترين شاگردان بود، اگر نگوييم بهترين شاگرد. و در عين حال خود او يك مدرس معروف بود، فلسفه و فقه درس ‍ مى داد...))(700)
شهيد حاج آقا مصطفى از جمله كسانى بود كه براى فهم و درك مطلب از هيچگونه سؤ ال كردن و مباحثه با استاد ابايى نداشت ، آية الله ختم يزدى از ياران شهيد مى گويد:
((يكى از خصوصياتش اين بود كه در هر جلسه اى شركت مى كرد از مسائل علمى سخن مى گفت و مجلس را ره يك مجلس علمى مبدل مى ساخت و دنبال هر مطلبى را كه مى گرفت خيلى بحث مى كرد... خارج فقه را كه امام در نجف اشرف شروع كردند و مدت پانزده سال طول كشيد (از بيع تا خلل در نمار) شهيد حاج آقا مصطفى بيشترين اشكال را مى گرفتند...))(701)
و بالاخره خود شهيد مى گويد:
((... من در عمرم فقط چند سالى تقليد كردم و خيلى زود از تقليد كردن بى نياز شدم .))(702)
تاءليفات
شهيد مصطفى خمينى علاوه بر تدريس علوم اسلامى داراى آثار و تاءليفات زيادى نيز مى باشد كه آثار قلمى او نشانگر عظمت علمى و فكرى آن مرحوم است و هر شخصيت علمى سياسى را از نوشته هايش مى توان شناخت و براى همين منظور اگر كسى بخواند مرحوم مصطفى را از نزديك شناخته و ابعاد علمى ايشان را درك كند مى تواند با مراجعه به آثار ايشان به اين مقصود نايل آيد. در اين خصوص مرحوم حاج سيد احمد خمينى برادر بزرگوار آن شهيد مى گويد:
((اجازه بفرماييد در اين مورد مقدمه اى عرض كنم و آن اين است كه معمولا افراد در بازدهى علمى و اجتهادى و يا تخصصى خودشان نيازمند به طى مراحل هستند كه بعد از آن مراحل مى توانند تز و يا اجتهاد خود را در معرض بهره بردارى ديگران قرار دهند، كه متاءسفانه ايشان پس از از اتمام مراحل لازم و در آغاز تقرير و بيان نظريات علمى و اجتهادى خود به شهادت مى رسد و در عين حال كتابهايى از ايشان باقى مانده است ...)
تاءليفات زنده ياد حاج آقا مصطفى (ره )
1. القواعد الحكميه (حاشيه بر اسفار)
2. كتاب البيع (دوره كامل مباحث استدلالى بيع در سه جلد)
3. مكاسبه محرمه (در دو جلد)
4. مبحث اجاره
5. مستند تحريرالوسيله
6. تعليقه اى بر عروة الوثقى
7. تفسيرالقرآن الكريم (در چهار جلد كه ناتمام مى باشد)
8. تحريرات فى الاصول (از اول اصول تا استصحاب تعليقى )
9. شرح زندگانى ائمه معصومين عليه السلام (تا زندگانى امام حسين عليه السلام )
10. كتاب الاصول
11. القواعد الرجاليه
12. كتابى در مبحث نكاح
13. حاشيه بر شرح هدايه ، ملاصدرا
14. حاشيه بر مبداء و معاد ملاصدرا
15. حواشى بر وسيله النجاة آقا سيد ابوالحسن اصفهانى
16. تطبيق هيئت جديد بر هيئت نجوم اسلامى
17. حاشيه بر خاتمه مستدرك .(703)
لازم به ذكر است كه در مجله حوزه شماره 82 - 81، تعداد 40 عنوان از آثار ايشان را آورده ، است .
سير و سلوك
حاج آقا مصطفى در كنار علم و دانش و فقاهت ، مبارزه و جهاد را نيز در همان مكتب آموخت و پا به پاى امام امت (ره ) در صحنه هاى سياسى و مبارزاتى قدم نهاد، چرا كه جهاد و شهادت را از سرور خود امام حسين عليه السلام آموخته بود.
او در فتواى فقهى خود از آيه ((ولن يجعل الله للكافرين على المومنين سبيلا)) تنها حرمت ازدواج با كافران را نمى فهميد بلكه تمامى سلطه هاى شوم از خدا بى خبران را بر مسلمين حرام مى دانست .
بيشتر از هر جهادى او مبارزه با شيطان درونى را لازم مى ديد و كسب تقوا و پرهيز از تبعيت هواى نفس را بزرگترين جهاد و بنا به فرموده پيامبر صلى الله عليه و آله ((جهاداكبر)) مى دانست و در اين راه به حد اعلاى مبارزه رسيد و خود را به گروه سالكان الى الله و اولياى پاك الهى رساند.
حجة السلام و المسلمين رحيميان يكى از يارانش مى گويد:
((يكى از خصوصيات حاج آقا مصطفى اين بود كه ايشان مقيد به پياده روى از نجف به كربلا در تمام زيارتهاى مخصوصه امام حسين عليه السلام بود در سال معمولا چند مناسبت بود (15 شعبان ، عرفه ، اربعين ، اول و نيمه رجب ) كه مردم از نجف به كربلا پياده مى رفتند و ايشان هر سال در چند مناسبت پياده به كربلا مى رفتند. گاهى مى شد كه كف پاى ايشان تاولهايى مى زد كه خونابه از آن راه مى افتاد و كاملا مجروح مى شد ولى باز هم به راه رفتن ادامه مى داد.)) (704)
آقا مصطفى موقعى كه به زيارت مى رفت در بين راه مثل ساير زوار - بدون اينكه خود را آقازاده و صاحب علم و شهرت بداند - به صورت طبيعى اعمال و كارهايش را انجام مى داد. و علاوه بر زيارت اميرالمؤ منين عليه السلام و سيد الشهداء عليه السلام به زيارت دوره مسجد سهله و مسجد كوفه مى رفت و هر هفته طبق عادت طلاب نجف شب هاى چهارشنبه به مسجد سهله ، محلى كه بسيارى از افراد در آنجا به خدمت امام زمان عليه السلام رسيده اند رفته و در آن محل بيتوته مى كرد.
آرى او كه رسيدن به قرب الهى را در توسل به اهل بيت عليه السلام ديده بود نگاهى به جراحت پا و يا خستگى راه و يا اينكه خود كارهايش را انجام مى دهد، و يا اينكه ديگران به او اعتناء داشته باشند يا نه ، نمى كرد و براى زيارت امام حسين عليه السلام و حضرت امير عليه السلام همه مشكلات را به جان خريده و گاهى قريب صد كيلومتر فاصله نجف و كربلا را پياده مى پيمود.
شهيد در سير و سلوك به مقامى رسيده بود كه در دستورالعملى اخلاقى مى گويد:
((بدان اى برادرم ، دوست عزيز و بزرگوارم ، پس از فهم آنچه در اين سطور آمد و بعد از آن كه به علوم عادى آگاه گرديدى و رسوم ظاهرى را بر پا داشتى ، بايد تلاش بى امان را براى رسيدن به برترين مقصد، والاترين هدف ، شيرين ترين مسلك و دلپذيرترين شيوه پيشه كنى و آن ((جان جهان شدن )) است .
رسيدن به اين مقام والا و بلند، جز با دور كردن پستيها، تيرگيها و حجابهاى مادى و مدت و جلب صفات كمال و برتر، از راه عمل به دستور شرع انور و حركت بر مقتضاى ايمان و كوشش در اجراى فرامين الهى و احكام عملى ، بدنى و قبلى نشايد.
... شگفتا! آيا وجدانت اجازه مى دهد، با توان و قدرتى كه او ارزانى داشته ، برخوان گسترده اش او را، نافرمانى و سركشى كنى ؟ آيا مى پسندى توان ، اراده و حكمت او را در آنچه ناروا شمرده به كارگيرى و بى حرمتى روا دارى ؟ پناه مى بريم به خداى داناى شنوا از شيطان رانده شده از درگاه خدا.
... جهاد اكبر را پيشه كن ، تا الگويى حق نما گردى و مشمول پاداش شهيدان ، كه در سخنان معصومين آمده است :
...بارالها! طعم عفو، شيرينى آمرزش و رحمت خود را بر ما بچشان ، تا از سياهيهاى ذلت بيرون بياييم و لباس كفر و نفاق را از تن بدريم . به تو شكوه مى بريم كه تو ملجا هر شكايتى .)) (705)
شهيد مصطفى در نگاه بزرگان
شخصيت علمى و سياسى و عرفانى و عبادى شهيد بر همگان روشن است و ما بخاطر تبرك و تيمن كلام عده اى از بزرگان را زينت بخش صفحات مى گردانيم :
امام خمينى :
((من اميد داشتم كه اين مرحوم (حاج آقا مصطفى ) شخص خدمتگذار و سودمند براى اسلام و مسلمين باشد ولى ((لا راد لقضائه و ان الله لغنى عن العالمين )). (706)
آية الله العظمى بهاء الدينى (ره ):
... ابن الامام ، بل هو الامام ، بل له اب مثل الامام ، شديد الحب بالامام ، لا لاجل الابوة ، و الامام شديد الحب لا لاجل ابنوة ، بل لجهات اخر لامجال لذكرها.
آية الله حاج آقا مصطفى خمينى : دانشهاى عقلى و نقلى ، سياست اسلامى و دينى را در جوانى ياد گرفته ، و به جايى رسيده بود، كه از نخبگان زمان ما، بلكه عصرها و زمانها بود. درست گفتار و نيك سيرت بود، با كمال زيركى و هوشيارى به نفوس ، آگاهى داشت ، در انقلاب اسلامى و حوادث آن نقش ‍ بسيار ارزنده اى داشت ... فرزند امام بود، بلكه خود، امامى بود، بلكه پدرى مثل امام داشت ...))
مقام معظم رهبرى حضرت آية الله العظمى خامنه اى :
((مرحوم سيد مصطفى خمينى (ره ) يكى از شخصيت هاى بالقوه و بالفعل اسلام بود. روزى كه ايشان شهيد شدند، در حدود سنين 48 - 47 سالگى بودند و در آن سن جزء ممتازين كسانى بود، كه در حوزه هاى علميه قم ، نجف ، مشهد، و... وجود داشت ، بنده ايشان را به عنوان يك چهره برجسته حوزه علميه قم از سالهاى قبل مى شناختم .))
آية الله معرفت :
((تواضع و فروتنى از ويژگيهاى آن مرحوم بود و اين در حالى بود كه ايشان هم به دليل فرزندى امام (ره ) و هم به خاطر ويژگيهايى فردى از موقعيت اجتماعى بالايى برخوردار بود... ايشان جلوتر از پدر بزرگوارشان حرف نمى زد، و اصولا نمى توان آن مرحوم را از والد جدا دانست . خيلى از افراد اعتقاد داشتند كه ايشان در تمام ابعاد همانند زمانى است كه امام (ره ) در سنين جوانى بودند.)) (707)
ويژگيهاى عاطفى
بعد ديگر زندگانى اين شهيد عزيز روح بلند و عاطفى اوست كه مهربانى و عطوفت با سرستش عجين شده بود، هميشه با ديگران برخوردى صميمى و مهربان داشت ، از بيماران عيادت مى كرد و در اين مورد توجهى به وضعيت مالى عيادت شدگان نمى كرد بلكه افراد بى بضاعت و كم در آمد را در خانه محقر و پر مهر و محبت آنها عيادت مى كرد و با كمال تواضع و فروتنى در كنارشان نشسته و وارد صحبت مى گرديد و گاهى براى شاد كردن آنان و همچنين عمل نمودن به دستورات و سفارشات ائمه معصومين عليه السلام هداياتى با خود به خدا دردمندان مى برد.
درباره رفتار حاج آقا مصطفى خواهر گراميشان مى گويد:
((ايشان نبست به اشخاص زير دست بسيار مهربان بودند ولى هرگز نسبت به اشخاص متكبر فروتنى نداشتند با اين كه درشت اندام بودند در موقع نشستن هيچ وقت تكيه نمى داند و گاهى مى گفتند ايشان ساعتها در بيرونى بدون اين كه به جايى تكيه داده باشند نشسته اند، مى گفتيم : دادش خسته نمى شويد؟ مى گفتند: اين طور بهتر است ، انسان بايد خودش را بسازد، و همچنين هيچ وقت روى تشك نمى خوابيدند و فقط يك بالش زير سرشان مى گذاشتند...))
و يكى از دوستانش مى گويد:
((چند روز به منزل امام نرفتم . يك شب ايشان (حاج آقا مصطفى ) به منزل ما تشريف آورد. از خانواده سراغ مرا گرفته بود. گفته بودند: كسالتى دارد. لذا، بدون هيچ تكلفى ((ياالله )) گفت و وارد شد. خانواده ام خواست اتاق را جمع و جور كند، ايشان گفت : نه همشيره ، همين طور خوب است زحمت نكشيد، نشست و احوالپرسى كرد، بعد گفت : حضرت امام از شما خبر گرفته كه چرا پيدايتان نيست .)) (708)
در صحنه سياست
شهيد مصطفى در مكتبى بزرگ شده بود كه سياست با آن عجين شده و عين ديانت بود، لذا از همان روزهاى اول كه پدر بزرگوارش حضرت امام (ره ) در اين مسير قدم نهاد با كمال جديت و تلاش حركت كرد به گونه اى كه حاج آقا احمد خمينى از بستگان ايشان مى گويد:
((اگر درباره امام مى گويند، حركتهاى ايشان پيامبر گونه است ، بايد درباره مرحوم حاج آقا مصطفى نيز گفته شود كه حركت ايشان على وار بود نسبت به پيامبر گونه بودن امام .))(709)
ايشان بعد از دستگيرى امام در شب 15 خرداد 42 نقش به سزايى در به حركت در آوردن نيروهاى مردمى داشت و همان زمان با تمام نيرو فرياد زد كه : مردم خمينى را گرفتند، مردم خمينى را بردند و اين صدا به صورت برق در سر تا سر قم پيچيد و هنوز صبح 15 خرداد طلوع نكرده بود كه ميان مردم رفته و با انبوهى از جمعيت به طرف صحن معصومه عليه السلام به راه افتادند و از دستگيرى امام اعلام انزجار و تنفر نمودند.
فعاليتهاى ايشان به حدى بود كه ساواك درباره وى آورده است :
((در شهرستان قم پسر آية الله خمينى ، كه معمم مى باشد، به جاى وى نشسته و دستورهاى او را به مورد اجرا مى گذارد و اعلاميه هايى تهيه و براى روحانيون مى فرستد...)) (710)
موقعى كه امام در ((قيطريه )) تحت نظر بود مصطفى تنها رابط امام با ديگر روحانيون و مبارزان به شمار مى آمد و فرمانهاى امام را به ديگران مى رساند، در همين رابطه ساواك مى نويسد:
((طبق اطلاع واصله اخيرا پسر آية الله خمينى با افراد متنفذ و مخالف دولت در تمامى مى باشد، چون مشاراليه مى تواند با پدرش ملاقات نمايد از اين لحاظ رابط بين پدرش و افراد مخالف دولت است .))
در پى دستگيرى امام در 13 آبان 43 ش ايشان با جمع آورى اشخاص و ملاقات با مراجع قم موضوع را با مردم در ميان مى گذارد و به منزل آية الله مرعشى نجفى مى رود ولى از آنجا كه دژخيمان شاهنشاهى از وجود او وحشت داشتند به منزل آية الله ريخته و مصطفى را دستگير مى كنند و به تهران مى فرستند، ايشان 57 روز در زندان بودند كه با فشارهاى مردم و ديگر نيروها در هشتم دى ماه 43 آزاد مى شود به اين شرط كه به تركيه پيش ‍ امام برود.
شهيد مصطفى چنان استوار در مقابل ساواك و نيروهاى حكومتى در اين مدت ايستاد كه آنها را به تنگ آورده بود. او مدت 9 روز تحت بازجويى بود و در پاسخ به اين سؤ ال ساواك كه ، انگيزه امام از سخنرانى برضد كاپيتولاسيون چه بوده است ؟ نوشت : ((اين يك مساءله اى است كه تحميل بر ملت شده است و تقريبا حكم حيثيت فروشى ، آزادى فروشى و شخصيت فروشى است .))
و در پاسخ اينكه ، منظور امام از دخالت در كار دولت چيست ؟ مى نويسد: ((... دخالت از باب امر به معروف و نهى از منكر است كه از اصول اصليه و منكر آن كافر و تارك آن مرتكب كبيره مى باشد و چنانچه سه مرتبه گناه را مرتكب شود، در صورتى كه حد شرعى از تعزير است در فواصل اجرا مى شود، مستلزم قتل مى باشد.))
تيزهوشى شهيد مصطفى در امور سياسى سبب مى شد كه هر گونه حركت از طرف دشمن ، با شكست مواجه گردد، ساواك تلاش داشت با بازداشت امام و فرزندش مصطفى منزل امام بسته باشد و كسانى كه مقلد او هستند با مشاهده اين عمل به كسان ديگرى مراجعه كنند. ولى آقامصطفى براى خنثى كردن اين مساءله از زندان نامه اى به آن مضمون به آقاى اشراقى مى نويسند:
((بعدالحمد و الثنا فان جناب العلامة الفاضل حجة الاسلام آقا حاج شيخ شهاب الدين اشراقى دامت بركاته از قبل حقير وكيل هستند. در اخذ وجوه شرعيه اى كه بناست به دست من برسد كه از قبل آقاى والد مدظله وكيل هستم و وكيل در توكيل مى باشم و آن را به مصارف شرعيه و محال مقرره برسانند و يا آن كه حفظ كنند تا تكليف براى بعد از آن مقرر شود و نيز مى توانند رسيد داده و امضا فرمايند.))
25 رجب المرجب 1384 سيد مصطفى خمينى .)) (711)
موقع آزادى ، در هشتم دى ماه 43 به حاج آقامصطفى گفته بودند كه بايد طورى وارد شهر قم شود كه سر و صدا ايجاد نشود ولى ايشان بلافاصله بعد از آزادى وارد قم مى شوند و مردم با ديدن ايشان شعار مى دهند و تا خانه او را همراهى مى كنند و چون اصولا او كسى نبود كه با تهديد و ارعاب از ميدان به در رود از اين رو حكومت بيش از پنج روز تحمل نياورده و در روز يكشنبه سيزدهم دى ماه 43 ماءموران ساواك به خانه امام يورش برده و شهيد مصطفى را دستگير و روز چهاردهم دى ماه به تركيه تبعيد مى كنند.
مصطفى و امام در تبعيدگاه
حاج آقا مصطفى به مدت يك سال در شهر ((برساى )) تركيه به حالت تبعيد مى ماند اما باز آرام ننشسته و سعى در بازگشت به ايران مى كند و با رئيس سازمان امنيت ((برساى )) گفت و گو مى كند تا با نصيرى در مورد بازگشت وى به ايران صحبت كند ولى نصيرى شرايط گوناگونى مطرح مى كند، گرچه او شرايط را مى پذيرد ولى در آخر نصيرى شرط مى كند كه بايد در خانه روستايى خود باشد و دو نفر ماءمور مراقب او باشند و چنانچه كسى از جلو خانه وى عبور كند كشته خواهد شد. با اين شرط حاج آقا مصطفى منصرف مى شود.
حاج آقا مصطفى همراه پدر بزرگوارش سه شنبه 13 مهر ماه 44 ش از تركيه به عراق تبعيد مى شوند و روز جمعه 23 مهر 44 وارد نجف اشرف مى گردند.
رژيم شاه از حركات مردم بعد از تبعيد امام به تركيه به وحشت افتاده بود، زيرا هسته هاى مبارزاتى كانونهاى گرم فعاليت عليه حكومت گشته بود و از جمله اين حركتها ترور ((حسين على منصور)) بود كه شهيد بخارايى در دادگاه موقع بازجويى و محاكمه علنا اعلام مى كند: ((وقتى شما مرجع تقليد مرا از كشور تبعيد مى كنيد، من هم شما را از اين جهان تبعيد مى كنم .))
براى جلوگيرى از حركات فراوان و خاموش كردن آتش قهر مردم تصميم گرفت امام را به نجف تبعيد كند و چنين نماياند كه چون آنجا حوزه علميه است حضرت امام خود براى درس و بحث آنجا رفته و خيال مى كرد چون مراجع فراوانى در نجف وجود دارد امام تحت الشعاع قرار خواهد گرفت و در بين آن مراجع نمى تواند قد علم كند.
حضرت امام پس از ورود به نجف از آنجايى كه رژيم مطالبى را به حضرتش ‍ نسبت مى داد، تعدادى از افراد علماء نسبت به ايشان حساسيت بدى داشتند، و امام با توجه به اين حساسيتها، اقدام به تشكيل بيت و دفتر نكرده و حتى در اوايل شهريه هم پرداخت نكردند.
در چنين شرايطى حاج آقا مصطفى نقش جالبى ايفاء كرد، ايشان در مجالس ‍ علمى علما شركت با سؤ الات و اشكالهاى خود محيط درس و اذهان استادان و طلبه ها را به خود متمايل مى كرد و اين سؤ ال براى همه آنها پيش ‍ مى آمد كه اين كيست كه در مباحث اين چنين با تبحر و قوت وارد مى شود. نمود علمى حاج آقا مصطفى موجب جلب افكار به سمت امام شد.
پس از اينكه ايشان با اين كار خود افكار را متوجه اين كانون نهفته كرد به امام اصرار كرد كه درس را شروع كند؛ امام چون در معقول بيشتر تبحر داشتند اگر اصول را شروع مى كردند بيشتر جلوه داشتند ولى براى اينكه چنين توهمى پيش نيايد كه ايشان خواسته اند چيزى را عرضه كنند كه مورد توجه واقع شوند، درس فقه را شروع كردند يكى از مستشكلان زبده در درس ‍ ايشان ، شهيد حاج آقا مصطفى بود كه زياد بحث و جدل مى كرد و با كار خود، از يك طرف اشكال كردن را رونق مى داد و از طرف ديگر اعلميت امام را ثابت مى كرد.
علاوه بر اين از نظر حفاظتى نيز بسيار با هوش و فعال بودند، يكى از طرحهاى شهيد بزرگوار اين بود كه براى حفاظت جان امام كه هم رژيم ايران و هم رژيم عراق از ايشان ناراضى بودند اين بود كه بايد عده اى از طلاب و شاگردان روحانى حضرت امام آموزش نظامى ببينند و حفاظت جان امام بر عهده خود شاگردان حضرت باشد كه در همين رابطه تعداد زيادى از ياران امام در نجف و لبنان دوره هاى نظامى ديده و از سال 1355 ش . به طور كامل حفاظت جان امام والا را بر عهد گرفتند.
و مورد ديگرى كه بر هوش و ذكاوت سياسى شهيد مصطفى دلالت دارد اين بود كه بختيار به عراق سفر كرد و از اهدافش ملاقات با حضرت امام بود تا از حيثيت امام و آبروى او براى ادامه مبارزات خودش بهره گيرد و لذا به هر قيمتى كه باشد مى خواست با امام ملاقات نمايد، در اين ميان حاج آقا مصطفى با تجربه و هوش و استعداد فراوانى كه داشت كه چنين دسيسه اى اطلاع پيدا كرد و مى دانست كه افتادن در اين گونه دامى موجب رفتن آبروى روحانيت و امام است به همين سبب به شدت با ملاقات امام مخالفت كرد.
امام و حاج آقا مصطفى كه از تركيه با فشار حكومت ايران و عراق تبعيد مى گردند حضرت آية الله پسنديده را در حضرت امام چگونگى ورود به بغداد و نجف را اينگونه بيان مى كند:
((بعد از تركيه به بغداد مى روند، در بغداد (آن هارا) در خيابان رها مى كنند و مى گويند خودشان بروند يك ماشين كرايه كنند كه به كاظمين يا جاى ديگرى بروند.
بعد از اينكه اينها به بغداد مى رسند خبر به يكى از علماى كربلا مى رسد ايشان موقعيت خيلى خوبى داشت به علماء و مردم اطلاع مى دهد و جمعيت زيادى براى استقبال امام به نجف مى برند، در تمام ميدانها جمعيت استقبال كننده بود.)) (712)
حاج آقا مصطفى در عراق نيز از مبارزه دست نكشيد و به دنبال اوج گيرى نهضت رهايى بخش فلسطين ، تلاش فوق العاده به عمل آوردند كه برادران روحانى خارج از كشور به پايگاههاى فلسطين بروند و در آن جا دوره ببينند، خود ايشان هم در مسائل نظامى كار كرده بودند و حتى با اسلحه هاى سنگين هم دوره ديده و آن طور كه خودشان نقل مى كردند، حتى ورقه هدايت تانك را نيز داشته ، در منزل خود هم اسلحه هايى تهيه كرده بودند و طلابى را كه هنوز در مرحله ابتدايى بودند و هنوز به پايگاههاى فلسطين نرفته بودند در آن جا با اسلحه هاى سبك تعليم و آموزش مى دادند و اصولا ايشان عنايت خاصى به مبارزه مسلحانه داشتند و به آيه شريفه ((و اعدو الهم ما استطعيتم من قوة ...)) تمسك مى جست و از اين كه مسلمانان چرا آموزش نظامى ندارند و تعليمات نظامى نمى بينند اظهار تاءسف و تاءثر مى كردند.(713)
فعاليتهاى ايشان سبب شد كه در 21 خرداد 1348 ش . به دنبال برانگيختن آية الله العظمى حكيم بر ضد رژيم بعث ، دستگير و به بغداد برده شد، و رئيس جمهور وقت (حسن البكر) به او هشدار داد كه اگر مردم را بر ضد اين رژيم تحريك كنيد و با مخالفان رژيم عراق روابط داشته باشيد ناچار تصميمى درباره آنان مى گيريم كه موجب ناراحتى پدرتان شود و جالب اين كه همين تهديد را سپهبد نصيرى در سال 1342 ش . كرده بود.

next page

fehrest page

back page