بخش ششم: در بستر انقلاب

در بستر انقلاب

سمندريم و در آتش به صد شتاب رويم.

نه ماهييم و نه بط تا به بحر آب رويم.

در جنگ جهانى اول روسيه و فرانسه و انگلستان (متفقين) از طرفى، وآلمان و اتريش و عثمانى و بلغارستان (متحدين) با هم به جنگ پرداختند واين گونه بود كه انگلستان در برابر عثمانى قرار گرفت و چون عراق جزءعثمانى محسوب مى‏شد در 6 نوامبر 1914 بندر فاو به تصرف نيروهاى‏انگلستان درآمد و پس از هفده روز نيروهاى مهاجم توانستند پرچم‏انگليس را بر فراز بصره به اهتزاز درآورند.

علما و مجتهدان آگاه و شجاع به كمك مردم جنگ‏زده شتافتند وضمن صدور فتواهايى از مردم و عشاير خواستند در مقابل كفار مقاومت‏كنند. (1) .

آنان نه‏تنها حكم جهاد دادند بلكه خود در جهاد شركت كرده وفرماندهى جبهه‏ها را به دست گرفتند. هنوز از نيروهاى عثمانى - كه عراق‏در آن زمان تحت‏سلطه آن‏ها بود - خبرى نبود، ولى نيروهاى بسيجى ومردمى به فرماندهى علما و مجتهدان (2) با تمام قوا با انگلستان مى‏جنگيدند.

يكى از مجتهدانى كه فعالانه در جهاد شركت كرد شيخ‏الشريعه بود كه‏فرماندهى جبهه «قرنه‏» را به عهده داشت. يك بار كه اين مجاهد مجتهد باكشتى به طرف يكى از جبهه‏ها در حركت‏بود، كشتى ايشان شكست و اودر آب افتاد. در اين هنگام، ديگر مجاهدان به سرعت دست‏به كار شده وايشان را نجات دادند.

در اين جا لازم است‏به آية‏الله مرعشى نجفى(قده) كه در آن زمان‏جوانى پرشور بود اشاره كنيم كه در جبهه مسؤوليت آب رسانى به‏رزمندگان را به عهده داشت و چون بيشتر اوقات همراه استادش‏شيخ‏الشريعه به سر مى‏برد به سقاى شريعت مشهور شده بود. (3) .

نيروهاى بسيجى با كمبود شديد امكانات و مهمات، مدت هيجده ماه‏در برابر استعمارگران مقاومت كردند كه اين مقاومت مشكلات زيادى رابراى انگلستان به وجود آورد. و اگر پيروزى نهايى متفقين و شكست‏نهايى آلمان و ضعف و شكست عثمانى در جبهه‏ها نبود اشغالگران‏هيچ گاه موفق به اشغال عراق نمى‏شدند. (4) .

نيروهاى انگلستان و همدستانش از جنگ جهانى اول با طرح اين‏شعار كه هدف نهايى ما رهايى كامل ملت‏هايى است كه تحت‏ستم ترك‏هاقرار دارند، (5) توانستند عراق و ديگر كشورهاى عربى، اسلامى را تصرف‏كنند، اما با گذشت‏بيش از يك سال از جنگ، نه‏تنها هيچ گونه آزادى به‏ملت داده نشد بلكه اشغالگران در صدد برآمدند به استعمار خود حالت‏قانونى بدهند.

در 23 محرم 1337 (30 اكتبر 1918) دولت انگليس از نماينده خوددر عراق (ويلسون) خواست كه از مردم در رابطه با آينده عراق و پذيرش‏تحت‏الحمايگى (قيموميت) انگلستان بر عراق، نظرخواهى كند. ويلسون‏بر آن شد براى گول زدن مردم و خاموش كردن انقلابى كه هر لحظه انتظاروقوع آن مى‏رفت، انتخاباتى برگزار كند. مهم‏ترين بند رفراندم اين بود كه‏آيا مردم برپايى يك دولت تحت‏الحمايه انگليس را كه از مرزهاى شمالى‏ايالت موصل تا خليج فارس ادامه داشته باشند قبول دارند.

استعمارگران تصور مى‏كردند مردم رنج‏كشيده از ترك‏هاى عثمانى به‏كسى غير از انگلستان راى نمى‏دهند و حتى سرپرسى كاكس را به عنوان‏فرمانرواى عراق درنظر گرفته بودند.

به دنبال اين تصميم، ويلسون به نجف رفت و عده زيادى از علما را به‏كاخ فرماندارى شهر دعوت كرد و از آن‏ها خواست كه نظر خود را ابرازدارند. حاضران در جلسه پاسخ دادند: ما بايد با پيشوايان بزرگ خود چون‏سيدمحمدكاظم يزدى، ميرزامحمدتقى شيرازى و شيخ‏الشريعه اصفهانى‏مشورت كنيم و آن گاه جواب دهيم. در جلسه‏اى كه با حضور مجتهدان‏بزرگى چون: شريعت اصفهانى، هبة‏الدين شهرستانى، سيدعلى داماد وروحانيان عالى قدرى چون: سيدمحمد يزدى، فرزند آقاسيدمحمدكاظم‏يزدى، شيخ محمدرضا شيرازى، فرزند ميرزا محمدتقى شيرازى و بزرگان‏عشاير عراق تشكيل شد، آنان قيموميت انگلستان را رد كردند. متعاقب‏اين اوضاع، ميرزامحمدتقى شيرازى در جواب استفتايى كه در اين زمينه‏از او كرده بودند، نوشت: «هيچ يك از مسلمانان حق ندارد كه شخص غيرمسلمانى را براى حكومت‏بر مسلمانان برگزيند». (6) اين فتوا اثر عجيبى برمردم عراق گذاشت، به گونه‏اى كه در شهرها بزرگان شهر دور هم جمع‏شده و براى نحوه اجراى اين فرمان برنامه‏ريزى مى‏كردند و كم‏كم‏مقدمات يك انقلاب بزرگ عليه ديو استعمار فراهم شد.

پس از رحلت مرجع بزرگ، آقا سيدمحمدكاظم يزدى مرجعيت‏به‏ميرزامحمدتقى شيرازى منتقل شد كه اين زمان نقطه عطفى در انقلاب‏بود. حكومت انگلستان مى‏دانست كه ميرزامحمدتقى موضع سختى دربرابر استعمارگران اتخاذ خواهد كرد. از اين رو چندبار سعى كرد بافرستادن نامه‏هايى او را بفريبد، ولى نتوانست.

در شب 16 رمضان 1338 در يكى از مساجد مجلس باشكوهى برگزارشد كه نخست چندتن از سخنرانان به ايراد سخن پرداخته و آن گاه يكى ازشاعران قصيده‏اى حماسى خواند. حكومت انگلستان همان شب او رادستگير و براى تبعيد راهى بصره كرد. به دنبال آن، مردم مغازه‏ها را بسته وبه تظاهرات وسيعى دست زدند و پس از تظاهرات قرار گذاشتند پانزده نفراز انقلابى‏ها انتخاب شده و با حكومت مذاكره كنند، اما وقتى اين پانزده‏نفر در محلى اجتماع كردند، حكومت‏بريتانيا براى دستگيرى آن‏ها واردعمل شد كه بر اثر مقاومت مردم يك نفر كشته شد. مردم جنازه اولين‏شهيد راه استقلال را روى دست‏بلند كرده و تظاهرات وسيع‏ديگرى به راه‏انداختند (7) كه اين تظاهرات نيز توسط نيروهاى انگلستان سركوب شد.

در 4 شوال 1338 (21 ژوئن 1920م.) هزاران نفر از عشاير و مردم‏كربلا در صحن مطهر سيدالشهداعليه السلام اجتماع كرده و تظاهرات عظيمى به‏راه انداختند. ويلسون يكى از فرماندهان ارتش خود به نام «ماژربولى‏» را بانيروهايى كه به زره‏پوش، تانك، توپ و مسلسل مجهز بودند روانه كربلاكرد. آن‏ها پس از محاصره شهر اعلام كردند: بايد چهارده نفر از رؤساى‏شهر خود را تسليم نيروهاى انگلستان كنند و به دنبال آن براى ترساندن‏مردم سه فروند هواپيما بر سر كربلا به پرواز درآمدند تا اين افراد، خود راتسليم كنند.

نيروهاى اشغالگر پس از دستگيرى اين افراد كه شيخ‏محمدرضاشيرازى، فرزند آية‏الله محمدتقى شيرازى هم در بين آنان ديده مى‏شدآنان را به جزيره هنگام تبعيد كردند و از آن پس موج دستگيرى هر روزابعاد تازه‏اى يافت تا اين كه يك حادثه به ظاهر كوچك آتش انقلاب راشعله‏ور ساخت.

رئيس يكى از قبيله‏هاى عشاير ميثه (به نام شعلان ابوالجحون) ازپرداخت ماليات به دولت‏خوددارى كرد و فرمانده انگليسى منطقه، او رابازداشت كرد، ولى او توانست از چنگ آن‏ها فرار كند و پس از بازگشت‏به‏منطقه با همكارى ديگر افراد قبيله، ريل‏هاى راه‏آهنى كه نيروهاى‏اشغالگر از آن استفاده مى‏كردند را خراب كرد. نيروهاى انگلستان به‏منطقه حمله كردند و درگيرى‏هاى شديدى بين عشاير و آن‏ها رخ داد كه‏چند هفته به طول انجاميد. (8) .

متعاقب اين اوضاع، فقيه فرزانه شريعت اصفهانى، براى جلوگيرى ازخونريزى بيشتر و اين كه آيندگان نگويند چرا علما و مراجع تقليد از راه‏مسالمت آميز حقوق خود را مطالبه نكردند، نامه زير را به فرمانرواى‏انگليسى نوشت:

از نجف اشرف، 8 شوال 1338 برابر با 25 حزيزان 1920.

به حضرت اجل فرماندار امپراتورى كبير در عراق كه عدالتش‏همگانى باد!

بعد از تقديم احترامات به عرض مى‏رساند: شما در اين مدت طولانى‏كه راه پيمايى‏ها و تظاهرات انجام شد، تجربه كرديد و دانستيد كه اهالى‏عراق در راه آرامش و سكون گام برمى‏دارند و همان گونه كه شما از اول‏كار بدان‏ها وعده داده بوديد حقوق خودشان را درخواست مى‏كنندچنان كه دولت‏هاى بزرگ هم آزادى ملت‏ها را تصويب كرده‏اند.خواست‏هاى ملت عراق به صورت معقول، مشروع، خالى از شتابكارى،خرابكارى، فتنه‏جويى و بدون برانگيختن هرگونه فساد يا فتنه‏اى است‏آن گونه كه مقتضاى سرشت، بزرگوارى، عقل و سلامت فطرت ونصيحت‏بزرگان آنان است.

اين مطلب بارها از جانب آية‏الله شيرازى و بقيه علماى بزرگ‏اعلان شده و چندين‏بار نوشته شده كه مردم را به آرامش دعوت و آن‏هارا به ترك هرچه مخل به امنيت‏باشد دستور داده‏اند و مردم نيزدر راه‏پيمايى‏هاى خود ثابت كرده‏اند كه... پيرو نظريات علماهستند.

اما خبر عجيبى به ما رسيده كه قبول آن براى ما خيلى مشكل است كه‏فرزند آية‏الله شيرازى و عده‏اى از مردم كربلا و حله دستگير و بازداشت‏شده‏اند كه هيچ گناهى جز آنچه برادرانشان مى‏خواستند (استقلال عراق) نداشتند.

شما با اين كارتان كرامت علما را كم رنگ كرديد. از اين جسارت شماتمام مسلمانان ناراحت‏شدند كه به زودى اين ناراحتى تمام مسلمانان‏ايران، هند و هر شهر و روستايى كه مسلمانان در آن جا ساكن باشند را فرامى‏گيرد... اين عمل موجب بدگمانى تمام ملت‏ها به حكومت‏شما خواهدبود.

خلاصه، افكار نگران و حسن ظن از ميان رفته و نزديك است‏به‏اختلال در نظامى كه شما خواستار حفظ آن هستيد بينجامد. و من صلاح رادر اين مى‏دانم كه دستور دهيد هرچه سريع‏تر دستگيرشدگان آزاد شوندقبل از آن كه چاره از دست‏بيرون رود... منتظر جواب سريع شما هستم.ان‏شاالله.

شيخ‏الشريعه (9) .

شيخ شريعت همچنين تلگرافى به فرمانده نيروهاى بريتانيا در عراق به‏همين مضمون نوشت، اما حكومت انگلستان به جاى آن كه از راه‏مسالمت‏آميز وارد شده و با آزادى مجاهدان خطاهاى خود را جبران كند،در جواب شيخ‏الشريعه، مجاهدان را افرادى خرابكار، فاسد و... ناميد (10) كه‏موجب برهم خوردن امنيت و آرامش در شهرها مى‏شوند.

اين جواب نه‏تنها براى شيخ‏الشريعه بلكه براى تمامى رهبران انقلاب‏دردناك آمد. حكومت انگلستان به مجاهدان راه آزادى نسبت دزدى،فساد و ديگر جرايمى داده بود كه تنها از عده كمى از مردم درموقعيت‏هاى خاصى سر مى‏زند. از اين رو رهبران انقلاب بر آن شدندرنگ اين دروغ را از چهره افرادى كه به دفاع از كيان كشور پرداخته بودندبزدايند و شيخ‏الشريعه متن زير را در جواب نوشت:

از نجف اشرف 21 شوال 1338 (8 تموز 1920م.)

حضرت والا معاون فرماندارى كل عراق كه عدالتش همگانى باد!

نامه مورخه 2 يوليو سال 1920 شما را دريافت و از مقاصد شما وفرماندهى كل نيروهاى نظامى اطلاع حاصل كرديم. اين جانب درگذشته‏آنچه كه بايسته است كه انجام شود را، يعنى اتخاذ تدابير مسالمت‏آميز، برگرداندن تبعيدشدگان، اظهار مهربانى به تمامى مردمان شهرى و روستايى‏قبل از آن كه امر مشكل شود و به جايى كشيده شود كه علاج آن ديگرمقدور ما نباشد، به شما تذكر دادم، ولى شما توجه نكرديد و الان كار به‏جايى كشيده كه ما دوست نداشتيم كه خون و مال مردم بى گناه به هدررود.

الان مردم مى‏گويند: حضرت آية‏الله شيرازى - دامت‏بركاته - ما را به‏آرامش و حفظ امنيت عمومى فرا مى‏خواند، اما حكومت هر روز عده‏اى‏از ما را بدون گناه و بدون هيچ پرسشى و پاسخى دستگير مى‏كند. و امافسادهايى كه بر شمرديد و تخريب راه‏آهن، آن‏ها بعد از دستگيرى‏افرادى بود كه در كربلا و حله دستگير كردند و شاهد آن اين كه خود اين‏افراد (دستگير شدگان) را با قطار به بصره منتقل كردند و در حقيقت، دليل‏اين تخريب (راه آهن) و بعضى از اغتشاشات، خود افسران انگليسى‏هستند كه رئيس قبيله ظوالم (شعلان) را بدون گناه دستگير كردند و سبب‏خونريزى در رميثه شدند.

عشاير شاميه و رؤساى آن‏ها مى‏خواستند به ملاقات (مسؤولين)حكومت‏بيايند، ولى وقتى خبر دستگيرى حاج مخيف و... به آن‏ها رسيدافكار آن‏ها ناراحت‏شد..

...تنها دليل هيجان عمومى مردم اين است كه آن‏ها معتقدند اين افراددستگير نشده‏اند مگر به خاطر اين كه حقوق مشروعه خودشان را طلب‏مى‏كردند و اين امرى است كه تمام اهالى عراق در آن مشترك‏اند. وقتى‏فرزند آية‏الله شيرازى - دامت‏بركاته - كه از هر گناهى پاك بود و هيچ‏فسادى نمى‏كرد دستگير شود پس چه كسى مى‏تواند بعد از اين براى‏خودش امنيتى تصور كند؟

اما اين كه گفته‏ايد: تا زمانى كه اغتشاشات و تظاهرات به اين صورت‏ادامه يابد سخنى از حق مشروع نبايد گفت، مردم مى‏گويند: ما و هر عاقلى‏مى‏دانيم هر زمان كه امت‏بخواهد حقوق خود را مطالبه كند از طرف‏افسران حكومت اشغالگر حركاتى مى‏شود كه موجب تشويش و نگرانى‏مى‏شوند تا با اين عذرتراشى‏ها از دادن حق خوددارى كنند.

شما در اين مدت طولانى روش من را فهميده‏ايد كه هميشه راحتى‏بندگان خدا و امنيت‏شهرها را طلب مى‏كنم و... آنچه به عنوان تنها راه‏خاموش كردن اين اغتشاشات و تظاهرات مى‏دانم اين است كه با ماهمراهى كرده و شفاعت ما را درباره آزادى تبعيدشدگان بپذيريد و دربرابر ديگر راهپيمايان با مهربانى رفتار كنيد... تا براى ما هم ساكت كردن‏مردم و دستور پيروى از حكومت ممكن باشد. وقتى ما و مردم ازحكومت احترام حقوق مردم را ديديم و با اهالى عراق با مهربانى ودلسوزى رفتار شد (و ما حقوق حقيقى خودمان را بازيافتيم) آن گاه‏مى‏توانيم احوال را به سابقش برگردانيم و هيجانات عمومى را خاموش‏كنيم. ياور هميشگى خدا است.

شيخ‏الشريعه (11) .

اين حكيم فرزانه براى آن كه شايد بتواند از راه مسالمت‏آميز حقوق‏از دست رفته مردم عراق را از نيروهاى انگليسى بگيرد عشاير را براى‏مدت كوتاهى دعوت به آرامش كرد و اعلاميه ذيل را صادر كرد:

بسم‏الله‏الرحمن‏الرحيم.

21 شوال 1338.

برادران مؤمن، رؤساى عشاير، بزرگان قبايل! سلام عليكم و رحمة‏الله.

خدمت‏شما عرض مى‏شود كه زمانى كه خبر بعضى از اغتشاشات‏و درگيرى‏ها با حكومت‏به ما رسيد ما در حال حاضر آن را برخلاف‏مصلحت عمومى تشخيص داديم. پس با حكومت‏به مذاكره مشغول‏شديم كه عفو عمومى اعلان كند، به گونه‏اى كه حتى افرادى كه در اين‏درگيرى‏ها هم شركت كرده‏اند از آن برخوردار شوند و (بين اهالى‏عراق و حكومت) صلح حاكم شود و اميدوارم در تمام اين موارد موفق‏شويم. آنچه اكنون لازم است آرامش و خويشتندارى در برابر حكومت‏و مبارزه منفى و اكتفا به درخواست‏حقوق شرعى بدون انقلاب ودرگيرى است تا بتوانيم موارد سابق‏الذكر را از حكومت مطالبه كنيم.شما نبايد به هيچ وجه با عمل يا گفتارى كه با واست‏خودتان منافات‏دارد به مقابله برخيزيد و از تمام شما مى‏خواهيم كه از اين خط خارج‏نشويد ان‏شاءالله.

شيخ‏الشريعه اصفهانى (12) .

با آن كه آية‏الله شريعت تمام سعى خود را براى حل مسالمت‏آميزماجرا به كار گرفت ولى حاكمان انگليسى از قبول نصيحت‏هاى اين شيخ‏فرزانه خوددارى كرده و در جواب حاكم سياسى نجف نوشتند:

«ما نمى‏توانيم مداخله شيخ‏الشريعه را در خصوص تبعيد شدگان‏بپذيريم; زيرا اغلب آنان افرادى هستند كه به فساد و بداخلاقى معروف‏هستند. بله اگر من بتوانم در اين باره مداخله‏اى كنم تنها براى دو سه نفرمى‏توانم كه اگر شيخ‏الشريعه اسامى آن‏ها را براى من بيان كند من ازفرماندار كل مى‏خواهم آن‏ها را آزاد كند و معتقدم فرماندار كل هم اين‏كار را قبول مى‏كند اگر جناب آقاى شيخ‏الشريعه سعى خودش را درحفظ امنيت منطقه شاميه كند; چون معتقدم افراد منطقه شاميه جرات‏مخالفت او را ندارند...». (13) .

وقتى اين تلگراف به دست‏شيخ رسيد بسيار ناراحت‏شد. اشغالگران‏انگليسى از آزادگانى كه براى استقلال عراق قيام كرده بودند به فاسد وبداخلاق تعبير كرده بود و جواب شيخ‏الشريعه را با لحنى توهين‏آميز داده‏بودند فقيه فرزانه هم در جواب نوشت:

به فرماندار پادشاهى كل در عراق:

تلگراف مورخ 22 شوال شما را دريافت كرديم. پس به شما مى‏گويم: ماابدا درباره افرادى كه به بداخلاقى و فساد مشهور باشند شفاعت‏نكرديم بلكه از آزادگان و خوبانى شفاعت كرديم كه بدون هيچ جرم به‏زندان افتادند و تبعيد شدند. وانگهى اگر حكومت اين افراد را جانيانى‏مجرم مى‏داند پس بايد آن‏ها را تسليم قانون كند تا قانون حكم خودش‏را در مورد آنان اجرا كند كه در اين صورت (حكومت) از شر آن‏هاراحت‏خواهد شد و از تهمت‏ها و بدگمانى‏ها رها مى‏شود.

به علاوه ميرزا محمدرضا فرزند، آية‏الله شيرازى در بين تبعيدشدگان است آيا حكومت مى‏تواند بگويد: او هم به فساد معروف‏است؟ اگر اهتمام پدرش به آرامش عمومى و نظم و امنيت نبود آن گاه‏مى‏ديديم كه احوال (مردم عراق) غير از آن چيزى بود كه الان است. به‏هرحال اصلاح اين حالت (آشوب زده) امرى است كه مقدورنمى‏باشد.» (14) .

در اين زمان كه رهبران دينى ديدند حكومت انگلستان به نيروى‏نظامى خود دل خوش كرده و تمام راه‏هاى مسالمت‏آميز حل مشكل رابسته است، ميرزا محمدتقى شيرازى فتواى ذيل را صادر كرد:

«بر عراقى‏ها واجب است‏حقوق خودشان را طلب كنند و بر آن‏هاواجب است در هنگام درخواست‏حقوقشان سلامت و امنيت رارعايت كنند و هرگاه انگليس از قبول درخواست آن‏ها خوددارى كردبر آن‏ها جايز است‏به قوه دفاعى متوسل شوند». (15) .

فتواى آية‏الله شيرازى به رؤساى عراق قوت معنوى بزرگى داد; زيراعشاير منطقه شديدا پايبند به اسلام بودند و آمادگى داشتند تا آخرين‏نفس در راه اجابت دعوت پيشوايان دين جهاد كنند. از اين فتوا ده‏هاهزارنسخه منتشر شد و در هر منطقه رؤساى عشاير آماده شدند تا اگر باز هم‏اشغالگران از قبول خواسته‏هاى ايشان امتناع كردند متوسل به زور و اسلحه‏شوند و به همين جهت رهبران عشاير قطع ارتباط با انگليس‏ها و شروع‏انقلاب را اعلان كردند. (16) .

از منطقه فرات سفلى، يعنى شهرهاى مقدس عراق، درگيرى و مبارزه‏با نيروهاى استعمارگر شروع شد و در مدت كوتاهى از شمال تا منطقه‏كركوك و از جنوب تا بصره را درنورديد و حكومت انگليس با آن همه‏ساز و برگ نظامى‏خود نتوانست انقلاب را شكست دهد. بسيارى از شهرهابه دست انقلابيان افتاد كه در آن شهرها حكومت موقت اسلامى تشكيل‏دادند و حتى بغداد، مركز نظامى انگليس در معرض خطر قرار گرفت، ولى‏در اين روزهاى حساس ناگاه آية‏الله ميرزامحمدتقى شيرازى به طرزمرموزى جان به جان آفرين تسليم كرد. (17) .

نيروهاى انگليسى تصور مى‏كردند با از ميان برداشتن رهبرى انقلاب،ديگر همه چيز تمام خواهد شد و آن‏ها مى‏توانند به اهداف شوم خود نايل‏شوند، اما در آن لحظات حساس پس از رحلت ميرزا محمدتقى، رهبرانقلاب، آية‏الله شريعت اصفهانى علم بر زمين افتاده او را برداشت و بيانيه‏ذيل را خطاب به مردم عراق فرستاد.

«سلام بر كليه موحدين و برادران مسلمان كه بدفاع از اسلام مشغولند ورحمه‏الله و بركاته!

اما بعد، من به شما و به كليه انسان‏هاى موحد، فقدان زعيم مسلمين‏آية‏الله العظمى ميرزا - كه خداوند نفس مقدس او را پاك گرداند - تسليت‏مى‏گويم. او رسالت‏خويش را انجام داد و به پروردگار خود پيوست،بعد از اين كه وظيفه خود را كما هو حقه انجام داد و تمام طاقت و توان‏خويش را در اين راه گذاشت. فوت او سستى و فتورى در اراده شما وخللى در اعمال شما وارد نخواهد كرد. پس جد و جهد كنيد اى حاميان‏دين! و انقلاب را برپا نگاه داريد و عمليات دفاع را كه از قبل بر شماواجب ساخته‏ايم بيفزاييد واصبروا وصابروا يثبت الله اقدامكم‏وينصركم على القوم الكافرين‏».

نجف - 3 ذى‏الحجه 1338 - شيخ‏الشريعه اصفهانى (18) .

شيخ‏الشريعه در اجتماع بزرگى كه در صحن نجف اشرف برقرار شده‏بود حاضر شد و در حالى كه به خاطر كهولت‏سن نمى‏توانست‏به تنهايى‏راه برود و برفراز منبر قرار گيرد با كمك چند نفر منبر رفت و سخنرانى كرد.او از جمله گفت: (19) .

«...[آية‏الله] شيرازى به جوار رحمت پروردگارش منتقل شد ولى‏فتوايش درباره وجوب جهاد با مشركان هنوز باقى است... پس بجنگيدو بكوشيد در حفظ وطن عزيز خودتان و براى كسب استقلال... اما من‏چون (پير شده‏ام و) توانايى رفتن به جبهه را ندارم به جاى خودم‏سيدابوالحسن اصفهانى را مى‏فرستم تا جايگزين من شود...».

وقتى او پرچم اسلام را به دست‏سيدابوالحسن اصفهانى مى‏داد اشك‏در چشمان حاضران حلقه زد و نفس‏ها در سينه حبس شده بود.سيدابوالحسن با گام‏هايى استوار قدم پيش نهاد و پرچم را به دست گرفت.آن روز نجف كربلا شده بود، گويا سيدالشهداعليه السلام پرچم را به دست‏عباس‏عليه السلام داده است و عباس به طرف ميدان جهاد در راه است.سيدابوالحسن، اين زاده زهراى مرضيه با غرورى انقلابى و در ميان شور وشوق مردم براى خداحافظى و آخرين زيارت به سوى ضريح مطهرجدش على‏عليه السلام به راه افتاد. او پس از زيارت غروب همان روز به سوى‏جبهه‏ها حركت كرد و آية‏الله سيدمصطفى كاشانى و فرزند گرامى‏اش‏سيدابوالقاسم و شيخ‏محمدرضا صافى او را همراهى مى‏كردند.

ويلسون تصميم گرفت پس از فوت ميرزاى شيرازى با فرستادن پيام‏تسليتى باب گفتگو باشيخ الشريعه را باز كرده و او را بفريبد، ولى از آن جاكه پختگى لازم را نداشت نقشه او به نتيجه نرسيد. (20) متن نامه ويلسون چنين‏است:

«حضرت علامه فهيم، حجة‏الاسلام والمسلمين آية‏الله في‏العالمين‏شيخ‏الشريعه اصفهانى كه مرتبه عاليش مستدام باد!

پس از اهداى سلام و جويايى از سلامت ذات شريف شما آرزومنديم‏اين نامه ما كه حاوى احساسات دوستانه و تبريكات صميمانه به خاطررسيدن شما به مرجعيت تقليد و درجه عالى است كه الان شما آن را داراهستيد سالما به دست‏شما برسد. ولى درواقع بايد اين مقام را به شماتسليت گفت نه تبريك و تهنيت; به خاطر مصائب و مشكلاتى كه‏امروز عراق و ديگر ممالك گرفتار آن هستند و اين مشكلات ناشى ازآرا و افكار سلف مرحوم و نيكوكار شما شيخ محمدتقى شيرازى(طاب‏ثراه) مى‏باشد. خود آن مرحوم هم در يكى از صحبت‏هايش قبل‏از فوتش تصميم به صلح و جلوگيرى از ادامه خونريزى و آدمكشى‏گرفته بود. من شك ندارم كه شخصيت ممتازى چون شما كه آراسته به‏صفات انسانى هستيد حتما چنين نكته‏اى را احساس مى‏كنيد.

اما از جهت‏حكومت انگليس به طورى كه در تمام اقطار عالم مشخص‏است، سياست‏حكومت‏بريتانياى كبير هميشه بر سه ركن رحمت،عدل و تسامح دينى استوار بوده است.

اما از لحاظ ثروت نيروى انگلستان لازم نيست آنچه را كه چون‏خورشيد در وسط آسمان مى‏درخشد برايتان شرح دهم. مردم عراق ازابتداى ورود انگلستان به آن جا از نيروهاى ما استقبال كردند و ازباقى‏ماندن نيروهايمان در اين سرزمين پس از مغلوب شدن ترك‏هاخوشحال بودند; ولى وقتى بعضى از مفسدين و مغرضين اين نقصان‏را در ارتش انگليس مشاهده كردند درصدد تشويش افكار مردم‏برآمدند و خلاصه اين وضعيت اسف‏بار را به وجود آوردند.

هم‏اكنون عشاير عراق با قدرت با ما در حال جنگ هستند، اما تعدادشان‏كم است و اموال كمى در اختيار دارند و وسايل پيشرفته نظامى همچون‏توپ، تفنگ و تيربار ندارند و نمى‏توانند از خارج تهيه كنند و اگر به‏زودى بر سر كارهاى كشاورزى خود برنگردند از گرسنگى مى‏ميرند.

...به عكس حكومت‏بريتانيا كه در ابتداى امر قدرت كمى داشت وعشاير توانستند بعضى تنگناها را به وجود آورند ولى هم‏اكنون هرروزه گروه گروه نيروهاى رزمى به همراه محموله‏هاى سلاح، توپ،تفنگ، و تيربار و ديگر تداركات نظامى از بصره به سوى ما مى‏آيند كه‏در صورت تمايل مى‏توانيد يك نفر را براى بازديد آنچه گفته شدبفرستيد، ما به او خوش‏آمد گفته و با سلامت و بدون تاخير او رابرمى‏گردانيم. بنابراين نتيجه نهائى معلوم است، ديگر خونريزى چرا؟

دولت انگلستان در راستاى عمل كردن به قوانين جارى خودش به‏زودى عده‏اى از رهبران گروه‏ها و افرادى كه مردم را گمراه كرده‏اند ونامهاى آن‏ها نزد ما و شما مشخص است را دستگير مى‏كند و بقيه‏گروه‏ها و افراد عادى نبايد بترسند بلكه آن‏ها با سلامت‏به وطن‏خودشان برمى‏گردند و سالم مى‏مانند.

بر جناب شما پوشيده نيست كه چون من لزوم اين مساله و اهميت آن‏را مى‏دانم آقاى سرهنگ هاول، ناظر امور مالى را به نيابت از خودم‏انتخاب كردم و شما هم... يك يا دو نفر برگزينيد تا در محل مناسبى باسرهنگ هاول ملاقات و مذاكره كنند.

بغداد 13 ذى‏الحجه 1338 (27 آب سال 1920) سرهنگ ويلسون‏فرمانرواى پادشاهى كل در عراق (21) ».

هزاران نسخه از اين نامه از طريق هواپيما به منظور يك جنگ روانى وتضعيف روحيه انقلابيان بر روى مردم منطقه فرات ريخته شد. اين نامه‏بدست آية‏الله شيخ‏الشريعه رسيد و آن را چيزى جز تهديد به قدرت زورنيافت و پس از تشكيل جلسه‏اى از رهبران انقلاب همگى تاييد كردند كه‏اين نامه چيزى جز تهديدها و وعده‏هاى دروغ نيست و امثال اين حرف‏هارا مردم عراق زياد شنيده‏اند و در آن جلسه تصميم گرفته شد كه پاسخى‏تنظيم شود و اين امر باعث روشن شدن حقيقت‏خواهد شد; يعنى اگرويلسون نيت صحيح و تصميمات مثبتى داشته‏باشد مى‏تواند در پاسخ‏موضع خود را مشخص كند. از اين رو، نامه زير خطاب به ويلسون ازطرف آية‏الله شيخ‏الشريعه اصفهانى ارسال گرديد.

«حضرت حاكم كل پادشاهى انگليس در بغداد.

نامه شما كه از طريق هواپيماهاى شما در اماكن مختلف فرو ريخته شده‏بود به نظر ما رسيد مضافا به اين كه در «روزنامه عراق‏» به منظور اين كه‏ما از آن مطلع شويم و پاسخى بدهيم چاپ گرديد. عجب اين است كه‏پاسخ نامه شما قبل از اين كه نوشته شود چندين‏بار از طرف ما اعلام‏گرديده است. ما مكررا شما را بيم داديم و گفتيم: بياييد قبل از اين كه كاراز دست ما خارج شود راه علاج آن را پيدا كنيد و بدون شك شمامى دانيد كه تنها راه چاره و علاج اين اوضاع، اعطاى حقوقى است كه‏مردم عراق به طور مسالمت‏آميز از شما مطالبه كردند، ولى شما تصميم‏به غصب حقوق اين ملت گرفتيد و انگشت‏ها را در گوش‏هايتان‏گذاشتيد و نخواستيد اين حقايق را بشنويد و بعد از اين كه از طريق‏وعده‏ها وارد شديد دست‏به تهديد زديد و بعد از اين كه به ملت عراق‏اميد و آرزو داديد دست‏به فريب و گمراه كردن مردم زديد و متوسل به‏عنف و زور شديد، تبعيد كرديد، كشتيد، حبس كرديد، مردم را دروحشت گذارديد، جان و مال مردمى را كه تظلم كرده‏اند مطالبه كرديد...و ما نتيجه سوء تمام اين اعمال را از قبل به شما گفته بوديم. من و سلف‏مرحوم من آية‏الله شيرازى كه شما در مقام تسليت‏گويى به مناسبت‏فقدان روح پاك او مى خواهيد مسؤوليت مصائب و مشكلاتى را كه به‏ملت عراق وارد آمده است‏به آراء مقدس او واگذار كنيد، ما نتيجه سوءتمام اين اعمال شما را قبلا گفته بوديم، مثل اين كه شما نامه‏هاى ايشان‏را كه به همه مناطق فرستادند و مردم را به آرامش و سكون و مطالبه‏مسالمت‏آميز حقوق مشروع امر كردند فراموش كرده‏ايد. شما با اين‏نسبت‏ها و تهمت‏هاى غير صحيح عواطف من را بالخصوص وعواطف مسلمين را به طور عموم جريحه‏دار ساختيد... شما قايق‏هاى‏جنگى را كه مسلح با سلاح‏هاى مخرب و آلات ناريه بوده ارسال كرديد،ارتش خود را گسيل نموديد و ستون‏هاى نيروى نظامى را اعزام كرديد تااراده اين ملت مظلوم را درهم شكنيد و حقوق او را غصب و غارت كنيد.در نامه خود آورده‏ايد كه حكومت انگليس هميشه متكى به رحمت وعدل و تسامح دينى بوده است، و اما رحمت‏حكومت‏شما اين بوده‏است كه وقتى ملت عراق درخواست استقلال كرد، ارتش جرار وبيكران شما به سوى اين ملت اعزام شد و مردم را كشت، علما ونمايندگان و رهبران مردم را نفى بلد كرد و زنان و كودكان را هدف‏گلوله قرار داد، خانه‏ها و اموال و مزارع كليه كسانى را كه زير بارقيمومت انگليس نرفتند و درخواست تاسيس حكومت عربى مستقل‏داشتند به آتش كشيدند. دست‏به هتك عرض و آبروى مردم زديد واموال را مصادره كرديد و شهرها را براى اين كه مردم و ساكنين آن‏ها رااز گرسنگى بكشيد مورد محاصره قرار داديد. و اما عدالت‏حكومت‏شما قتل و نابودى بدون جرم و محاكمه، نفى و تبعيد به صرف‏لب‏گشودن به درخواست استقلال، و كشيدن مردم به زندان به مجردكم ترين شك و شبهه‏اى و عدم قبول و استماع كم ترين دعوى عليه هرانگليسى بوده است و اعمال ديگرى كه با عقل و قانون سازگار نيست. واما تسامح دينى شما به كار بردن هواپيماهاى جنگى و زره‏پوش‏ها براى‏تيراندازى به سوى مساجد و كشتار كسانى كه مشغول عبادت بوده‏اند وزنان و اطفال و تشكيل سرويس‏هاى امنيتى براى تعقيب كسانى كه‏مجالس ذكر مناقب نبى اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم يا عزاى حسين‏عليه السلام را تشكيل‏مى دهند بوده است. مردم را مجبور كرده‏ايد كه براى اين امور ازحكومت جواز بگيرند و مراسم متعارف اعياد مسلمين را قطع كرده‏ايدكه اگر بخواهيم به شرح آن بپردازيم طولانى خواهد شد.

و عجيب‏تر از همه اين‏ها آن است كه شما در صدد التيام دادن به اين‏شكاف برآمده‏ايد كه چيزى جبران آن را نخواهد كرد و مى‏گوييد: مافقط در صدد مجازات عده‏اى از عراقيان كه به خيال و زعم شما ازمفسدين هستند مى‏باشيم. مثل اين كه در عرف شما مطالبه حقوق‏بمعنى فساد مى‏باشد در حالى كه ما از اين افراد چيزى جز اين نمى‏دانيم‏كه اين افراد حق را خواستار شدند و شما آن‏ها را از اين حق ممنوع‏ساختيد و آن‏ها را زير چرخ‏هاى آسياى جنگ نابود كننده قرار داديد وآن‏ها از نفس و مال و عرض خويش دفاع كردند. اگر هر آينه شما آن‏هارا مى‏گذارديد هرگز قطره خونى از شما و از مردم عراق ريخته نمى‏شد.پس اين شما هستيد كه اين چنين در جامعه عراق رخنه و تخريب‏كرديد كه به هيچ وسيله‏اى امكان ترميم آن نيست. شما مسبب اين‏اوضاع هستيد و مسؤوليت‏به دوش شماست و ما فكر مى‏كنيم كه تنهاراه علاج، اعطاى استقلال كامل بدون كم ترين قيد و شرط به مردم‏عراق است.

و اما اين كه راجع به گفتگو دعوت كرده‏ايد، هدف شما بر من واضح وآشكار نشد و من به خاتمه و نهايت اين گفتگو اعتماد ندارم و به‏هرحال اين قضيه دقيق است و احتياج به توضيح از طرف شما دارد. ازخداوند حسن ختام امر را مسالت دارم.

3 محرم 1399 شيخ‏الشريعه اصفهانى (22) ».

اين نامه براى ويلسون ارسال شد، ولى چون او حسن نيت نداشت وهدف او از ارسال نامه تضعيف روحيه انقلابيان بود به نامه شيخ‏الشريعه،اين فقيه هوشيار پاسخى نداد، بلكه از انگلستان تقاضاى نيروى نظامى وساز و برگ جنگى بيشتر كرد كه به دنبال آن نيروهاى زيادى از هند ونيروهاى انگليسى كه در ايران مستقر بودند به طرف عراق سرازير شدند تااين كه تعداد آن‏ها به يك صد و پنجاه هزار نفر بالغ گرديد كه به انواع‏سلاح‏هاى پيشرفته و هواپيماهاى جنگى مجهز بودند به طورى كه چنين‏ارتشى مى‏توانست‏با ابرقدرت‏هاى زمان خود مقابله كند. دولت استعمارنيروهاى خود را بسيج كرد تا اراده يك ملت كوچك را كه خواستار حقوق‏خود بودند سركوب كند.

در اين شرايط رهبران انقلاب بر آن شدند نامه‏هاى اعتراض‏آميز عليه‏پير استعمار به دولت‏هاى مختلف ازجمله فرانسه، روسيه، تركيه، آمريكا،آلمان، ايران و هلند ارسال كنند. در اين نامه‏ها جنايات انگليس نسبت‏به‏مردم عراق تشريح شده و رهبر انقلاب آية‏الله شريعت هم ضمن تاييداسامى امضا كنندگان، آن نامه را امضا كرده است.

توقف انقلاب

چنان كه گفتيم انقلاب از شهرهاى مقدس شروع شد و تا آن جاپيش‏رفت كه مركز نظامى انگليس در بغداد مورد تهديد انقلابيان قرارگرفت‏به گونه‏اى كه استعمارگران، شهر را با سيم خاردار محصور كرده ونيروى زيادى براى محافظت‏بغداد بسيج كردند، ولى در حالى كه انقلاب‏در آستانه پيروزى قطعى نظامى بود به علل زير متوقف گشت:

1 . تمام شدن منابع مالى: انقلاب از نظر مالى صددرصد وابسته به منابع‏داخلى بود و وجوهاتى كه مردم ابت‏خمس و زكاة مى‏پرداختند در راه‏انقلاب صرف مى‏شد، ولى وقتى اين پول‏ها تمام شد انقلابيان در فشارسختى قرار گرفتند.

2 . محاصره اقتصادى: انگلستان تمام راه‏هاى مبادلات اقتصادى عراق‏با خارج مخصوصا ايران را قطع كرده بود تا مردم مسلمان ايران و ديگركشورهاى همسايه نتوانند به مجاهدان كمك كنند.

3 . محاصره نظامى: اين امر باعث‏شد ساز و برگ نظامى انقلابيان - به‏خصوص در زمانى كه انقلاب به اوج خود رسيده بود - تمام شود، درحالى كه دولت انگليس به مدرن‏ترين سلاح‏هاى روز مجهز بود ومى‏توانست اسلحه مورد نياز خود را از تمام دنيا تهيه كند.

البته انقلابيان با شبيخون‏هاى پى‏درپى توانسته بودند مقدار زيادى‏سلاح و مهمات از اشغالگران به نيمت‏بگيرند، ولى اين مقدارنمى‏توانست در برابر يك صد و پنجاه‏هزار نيروى دشمن و صدها تانك وهواپيما و... مقاومت كند.

سرانجام نيروهاى استعمار توانستند انقلاب را در مناطقى كه از مركزفرماندهى انقلاب دور بود مهار كنند و كم‏كم قدرت خود را متوجه كانون‏انقلاب، شهرهاى مقدس كنند. در اين هنگام ويلسون مجددا به رهبران‏انقلاب پيشنهاد صلح داد كه اين پيشنهاد با توجه به مشكلاتى كه بر سر راه‏انقلاب ايجاد شده بود بين رهبران اختلاف انداخت، ولى باز هم بر اثراصرار رهبران جهادى انقلاب ادامه يافت تا اين كه انگلستان مجبور شدويلسون را به انگليس فراخواند كه با اين فراخوانى عملا سياست قيموميت‏و تحت‏الحمايگى انگليس بر مردم عراق شكست‏خورد.

سرپرسى كاكس، جاى ويلسون را گرفت و پيشنهاد تشكيل حكومت‏ملى را مطرح كرد و دولت انگليس نيز رسما تغيير سياست‏خود در عراق‏را اعلام كرد و بدين‏سان عاقبت مردم عراق توانستند استقلال خود راهرچند ناقص به دست آورند و طعم تلخ شكست را به اشغالگران‏بچشانند، هرچند اگر انقلاب به پيروزى نظامى مى‏رسيد علما مى‏توانستندبا تشكيل حكومت جمهورى اسلامى، عراقى آزاد و آباد در جهان پديدآورند، اما علل فوق با سستى كه در مردم عراق به مناسبت‏شروع فصل‏كشاورزى رخ داد باعث‏شد نيروهاى انگلستان بتوانند به پيشروى خودادامه دهند و ابتدا شهر كربلا و آن گاه كوفه را به تصرف خود درآورند.

در اين هنگام فرمانده ارتش انگليس به رهبران مذهبى هشدار داد كه‏اسيران انگليسى را كه در جريان انقلاب به دست نيروهاى انقلاب اسيرشده بودند تسليم كنند و پس از آن شهر نجف تسليم شد و نيروهاى‏اشغالگر از مردم نجف خواستند هفده نفر از علما و رهبران مذهبى خود راتسليم كنند. (23) عده زيادى از اين افراد، از جمله شيخ‏حسن شريعت، فرزندرهبر انقلاب دستگير و براى تبعيد روانه بصره شدند.

پس از آن حكومت استعمارى انگلستان مجبور شد تحت الحمايگى‏عراق را كنار گذاشته و در آن جا حكومتى ملى و عربى تشكيل شد ومجاهدت‏ها و رشادت‏هاى قهرمانان به بار نشست، هرچند بعد از آن‏دوباره استعمار بر عراق چنگ انداخت و حكومت دست‏نشانده‏اى بر سركار آورد.

پى‏نوشتها:


1) تلگراف‏هاى مزبور در ميدان‏هاى نجف، كربلا و كاظمين در ملا عام خوانده شد وبلافاصله گردان‏هاى مجاهدين بسيج‏شدند. ضمنا آقاى مهدى‏الحيدرى كه مجتهدى‏هشتادساله بود طى تلگراف‏هايى به علماى نجف و كربلا خاطرنشان ساخت كه مايل‏است‏با آن‏ها تشكيل جلسه داده تا اوضاع موجود را بررسى كنند. سه تن از مجتهدان‏معروف پيشنهاد او را پذيرفتند... (كه) عبارت بودند از: شيخ‏الشريعه اصفهانى، مصطفى‏كاشانى و على داماد. توده‏هاى شيعه كاظمين در حالى كه شعار جهاد، يعنى الله‏اكبرسرداده بودند از اين سه تن استقبال كردند. نهضت‏شيعيان در انقلاب اسلامى عراق، ص‏73.

2) اسامى مجتهدان فرزانه‏اى كه فرماندهى جبهه را به عهده داشتند از اين قرار است:1 . جبهه قرنه: شيخ‏الشريعه، شيخ مهدى حيدرى، مصطفى كاشانى و على داماد.2 . جبهه هويزه: شيخ جعفر راضى و سيدمحمد، فرزند آية‏الله سيدمحمدكاظم يزدى.3 . جبهه شيعه: محمدسعيد حبوبى، باقر حيدرى و سيدمحسن حكيم. نهضت‏شيعيان درانقلاب اسلامى عراق، ص‏73.

3) حجة‏الاسلام پارسا در مصاحبه با مؤلف.

4) نگاهى به تاريخ...، ص‏16. با تصرف.

5) براى اطلاع از بيانيه انگلستان و فرانسه كه در تاريخ 8 نوامبر 1918 انتشار يافت،ر. ك: كربلا في‏التاريخ، ص‏27 - 30.

6) كربلا في‏التاريخ، ص‏45.

7) الثورة‏العراقية‏الكبرى، ص‏90.

8) نگاهى به انقلاب 1920 عراق، ص‏54; سروش استقلال (زندگينامه ميرزامحمدتقى‏شيرازى)، ص‏92.

9) الثورة‏العراقية‏الكبرى، ص‏150.

10) خلاصه‏اى از جواب ويلسون قائم‏مقام حكومت پادشاهى عام در عراق به شيخ‏الشريعه‏چنين است:

«به رئيس علماى بلندمرتبه و پيشواى فضلاى بزرگ حجت‏الاسلام آية‏الله‏حضرت شيخ فتح‏الله، شيخ‏الشريعه اصفهانى كه عمرشان طولانى باد. در جواب تلگراف‏مورخ 8 شوال 1338 كه به فرماندهى كل نيروهاى اشغال كننده (عراق) نوشته بوديد به‏عرض مى‏رساند: حضرت فرمانده سپاهيان انگلستان به اين جانب ابلاغ كردند كه‏تاسف فراوان ايشان را از آنچه به وسيله مامورين انتظامى آن يگان و نهادهاى تابعه‏انجام شد، خدمت‏شما ابلاغ نمايم. ...حضرت عالى اغتشاشاتى كه در ناحيه فرات پيش‏آمد را مى‏دانيد; قبل از اين دستگيرى بعضى از قبايل به راه‏آهن حمله و به آن‏زيان‏هايى وارد كردند كه اين قبايل به تحريك ديگران اين اعمال غير قانونى را انجام‏دادند. همچنين سرقت‏هايى كه از قافله‏ها و حاجيانى كه... به زيارت اماكن مقدسه‏مى‏رفتند غالبا قبل از اين دستگيرى انجام مى‏شد.

از اين رو افكار مردم ناراحت‏بود و در جستجوى افرادى بودند كه به طور عمد به‏دنبال آشوب مى‏گردند و خواسته‏هاى نادانان را تحريك مى‏نمايند. در اين اوضاع حفظنظم و سلامت در هر مملكتى مخصوصا در عراق لازم است... آنچه براى ما اهميت‏دارد سلامت اماكن مقدسه و حاجيان ايران است كه در اين فصل تردد زيادى دارند.

...حكومت انگلستان مصمم است آنچه خود در رابطه با آينده عراق اعلان كرده (دررابطه با پايان دادن به تحت‏الحمايگى) در اولين فرصت ممكن انجام دهد اما وقتى كه‏افكار مردم در ناراحتى و اضطراب باشد اين كار عملى نيست. و انجام متوقف است‏برحفظ امنيت عمومى... و به اين خاطر بود كه آنان دستگير شدند... من با اطمينان ازبزرگوارى شما منتظرم تا همكارى‏هاى گرانقدر خودتان را با ما ادامه دهيد، براى‏حكومت عراق، بهترين سرزمينها، براى آسانى (حفظ) كيان سياسى آن جا، براى ازديادرستگارى و رفاه امت.

سر ويلسون، معاون حاكم پادشاهى عام در عراق.

الثورة العراقية الكبرى، ص‏152.

11) الثورة العراقية الكبرى، ص‏154.

12) همان، ص‏155.

13) همان، ص‏157.

14) همان، ص‏159. به نقل از تاريخ القضية العراقية، ص‏197.

15) همان، ص‏149.

16) نگاهى به انقلاب اسلامى 1920 عراق، ص‏58.

17) ظاهرا ايشان با زهر مزدوران انگليسى به شهادت رسيد. سروش استقلال، ص‏101 به‏بعد.

18) نگاهى به تاريخ انقلاب اسلامى عراق، ص‏71.

19) آية‏الله شريعت‏به آهستگى سخن مى‏گفت و شيخ‏جواد جواهرى كه در كنار او ايستاده‏بود كلماتش را به سيد محمدعلى بحرالعلوم منتقل مى‏كرد و او براى شيخ محمدرضاصافى بازگو و شيخ محمدرضا با صدايى بلند آن را براى مردم بيان مى‏كرد. الثورة‏العراقية الكبرى، ص‏171.

20) لمحات اجتماعية من تاريخ العراق الحديث، ج‏5، قسم اول، ص‏309.

21) الثورة العراقية الكبرى، ص‏174. به نقل از مجله العراق، ش‏77 (تاريخ 30 آب 1920).

22) نگاهى به انقلاب اسلامى 1920 عراق. به نقل از الحقائق الناصعه، ص‏359.

23) نگاهى به انقلاب اسلامى 1920 عراق، ص‏99.