بخش دوم: استادان و راويان

مكتب بغداد

دست تقدير اين گونه اقتضا كرد كه از آوازه حوزه علميه قم و رى، كه‏در قرن سوم و چهارم هجرى به علت وجود چهره‏هاى فقيه و محدثان‏بنام، از رونق فراوانى برخوردار بود، كاسته شود و از اين پس اين آوازه وشهرت پايگاه فرهنگى شيعه به بغداد منتقل گردد.

در قرن پنجم هجرى مكتب بغداد درخشيد و محققان و دانش پژوهان‏و دوستداران اهل‏بيت عصمت و طهارت‏عليهم السلام به سوى آن مجذوب‏شدند. اين تغيير بدين سبب بود كه از سويى حاكمان آل بويه كه شيعه ودوستدار فرهنگ و دانش بودند در اواخر قرن چهارم سيطره حكومتشان‏را تا عراق گسترش دادند و بر پايتخت عباسيان مسلط شدند. خلفاى‏عباسى نيز بر حكومت آنان گردن نهاده، با وجود بويهيان دچار ضعف‏گرديدند و چندان چيرگى بر شيعيان و بغداد نداشتند و از ديگرسوشخصيت‏هاى فقهى و عالمان بزرگ ظهور كردند و اين فرصتى شد كه‏شيعيان نفسى بكشند و در مجامع و نشست‏هاى علمى، سخن از دانش‏ها ومعارف بر اساس مذهب اهل‏بيت‏به ميان آورند. دانشوران و محققان‏سختكوشى كه مثل شيخ مفيد، سيد رضى، سيدمرتضى و شيخ طوسى درنهضت فكرى و حيات فقه شيعه نقش محورى داشتند.

مدرسه اهل‏بيت‏عليهم السلام

در محيط فرهنگى بغداد مدارس بسيارى وجود داشت و دانشمندان‏مذاهب مختلف هر كدام براى خويش حوزه درسى فراهم كرده بودند وباب بحث و استدلال و مناظرات علمى باز بود. خانه هر دانشمند و فقيهى‏كلاس درس و آموزشگاهى بود كه شيفتگان و علاقه‏مندان به علم و ادب‏را به خود جذب مى‏كرد.

بيش از هر مدرسه‏اى، مدرسه «اهل بيت‏» در محله شيعه‏نشين كرخ‏بغداد زبانزد بود و آوازه جهانى داشت. وجود دانشمندان بزرگ و صالح‏در اين مدرسه موجب گشته بود تا عميق‏ترين و دقيق‏ترين مباحث علمى ودينى در آن رواج داشته باشد. آنان با نبوغ فكرى و ابتكارات خودشيوه‏هاى نوينى را در تدريس و استدلال علمى گشوده بودند. همين‏ويژگى‏هاى برجسته و ممتاز باعث جذب طلاب و علاقه‏مندان به سوى‏مدرسه اهل‏بيت‏شد. دانش‏پژوهان پروانه‏وار به گرد آن جمع شده وتشنگان از آبشخور زلال اخبار و سخنان خاندان رسالت‏سيراب مى‏شدند. (1) .

نجاشى از كودكى وارد اين محيط فرهنگى و مدرسه غنى و پرآوازه‏شد و به دنبال گمشده خويش، فضايل، كرامت‏هاى انسانى و علم حديث‏مى‏گشت. براى رسيدن به اين هدف، با مردان و فرزانگانى آشنا شد كه‏خويشتن را به تقوا و شب زنده‏دارى آراسته بودند و از ابرار و محدثان‏بزرگ به شمار مى‏آمدند.

وى در خردسالى با فرزندان علماى بنام و بى‏نظير دوست و صميمى‏مى‏گشت و همراه آنان به محضر بزرگان مى‏رفت. از نزديك مطالب‏زيادى را مى‏شنيد و گفتار و سخنانشان در ذهن پاك او نقش مى‏بست. او به‏منزل هارون‏بن‏موسى تلعكبرى كه از چهره‏هاى برجسته شيعه و محدث‏بلند مرتبه‏اى بود رفت و آمد داشت و با فرزند اين استاد بزرگ رفيق بود.نجاشى در اين باره مى‏گويد:

«ابومحمد هارون‏بن موسى تلعكبرى از بنى‏شيبان و از شخصيت‏هاى‏درخشان در بين اصحاب ما است. راست گفتار و مورد اعتماد محدثان‏بود و كسى بر او خرده نگرفت. وى صاحب چند كتاب و از جمله،كتاب الجوامع در علوم دين است. من با فرزندش، ابوجعفر در منزل اين‏استاد حضور مى‏يافتيم و مى‏ديديم كه دانشمندان از محضرش استفاده‏مى‏كردند.». (2) .

هنوز سيزده بهار از طلوع ستاره بغداد نگذشته بود كه هارون‏بن‏موسى‏تلعكبرى در سال 385قمرى، از دنيا رفت و غبار اين حادثه غم‏انگيز درذهن نجاشى تا آخر عمر باقى ماند. (3) .

با بزرگان

بى‏شك نقش استادان آگاه به حديث و مطلع از زندگى شخصيت‏هاى‏ناقل حديث، در زندگى علمى كسى كه بخواهد در فن و رشته شناخت‏راويان اخبار مهارت و تخصص لازم را به دست‏بياورد بسيار مهم وحياتى است; چون اين رشته از علوم اسلامى، مبتنى بر شنيدنى‏هاى زياداست و مراجعه به اساتيد بزرگ اين فن را مى‏طلبد.

نجاشى نيز بيش از هر علمى در دانش رجال و راويان حديث مهارت‏پيدا كرد و براى كسب مهارت در اين فن از خرمن اساتيد بسيارى‏خوشه‏چيد و شاگردى دانشمندان بزرگى را نمود و از دست مبارك آنان به‏دريافت اجازه نقل روايت مفتخر شد كه ما به اختصار از آن بزرگان نام‏مى‏بريم:

1- على‏بن‏احمدبن‏عباس نجاشى (پدر نجاشى). نجاشى از نوباوگى‏زير نظر پدر تربيت‏شد و از محضرش بهره برد. على‏بن‏احمد از علما ومحدثان بغداد است كه در درس ابن بابويه قمى (شيخ صدوق متوفى‏381ق.) حاضر شد و از او استفاده كرد و مطالب زيادى را شنيد. نجاشى‏تعدادى از كتاب‏هاى شيخ صدوق را نزد پدرش خوانده است. وى در اين‏باره مى‏نويسد:

«بعضى از كتاب‏هاى شيخ صدوق را نزد پدرم - كه رحمت‏خدا بر اوباد - خواندم و به من اجازه نقل تمام اين كتاب‏ها را كه در بغداد از اوشنيده بود، داد.». (4) .

2- احمدبن‏محمدبن عمران(305 - 396). كنيه وى ابوالحسن ومعروف به «ابن‏جندى‏» است. علامه حلى گرچه تصريح به وثاقت اين‏دانشمند نمى‏كند ولى او را در شمار كسانى نام مى‏برد كه به روايات آن‏هااعتماد مى‏شود. (5) .

نجاشى به واسطه اين استاد روايت‏هاى زيادى نقل مى‏كند و درباره اومى‏نويسد:

«احمد بن محمد، معروف به ابن‏جندى استاد ما است و در زمان خويش‏ما را از اساتيد اجازه قرار داد كه از طريق او از اساتيد بزرگ روايت نقل‏كنم و نيز به ديگران چنين اجازه‏اى را دهم. كتاب الانواع كه كتاب بزرگى‏است از او است و اين كتاب را نزدش خواندم. كتاب‏هاى الرواة والفلج،خط، غيبت، عقلاءالمجانين، هواتف، العين والورق و فضايل‏الجماعه‏به قلم او نوشته شده است.». (6) .

3- احمدبن‏محمدبن‏موسى(324 - 409). ابوالحسن احمد معروف به‏ابن‏صلت اهوازى دانشمندى شايسته و نيكوكار و از استادان اجازه نجاشى‏است كه از او روايت نقل مى‏كند. او در بغداد متولد شد و در همان جا ازدنيا رفت. وى يكى از اساتيد شيخ طوسى نيز بوده است. (7) .

4- ابوعبدالله احمدبن‏عبدالواحدبن احمد بزاز (330 - 423). وى‏معروف به «ابن عبدون‏» يا «ابن حاشر» است. علامه حلى به وثاقت اوتصريح نمى‏كند، ولى در شمار كسانى ذكر مى‏كند كه به روايت آن‏هااعتماد مى‏شود و يكى از استادان شيخ طوسى است. (8) .

نجاشى درباره اين استادش مى‏نويسد:

«ابوعبدالله احمد، معروف به ابن‏عبدون، استاد ما و دانشمندى‏بلندمرتبه بود. كتاب‏هايى از جمله: اخبار سيدبن‏محمد، تاريخ، تفسيرخطبه فاطمه زهرا(س)، عمل‏الجمعه، حديثين‏المختلفين و... از اواست. در ادبيات قوى بود و كتاب‏هاى ادبيات را نزد اساتيد بزرگ اين‏علم خواند.». (9) .

5- احمد بن على بن عباس سيرافى (10) معروف به ابن نوح سيرافى فقيه ومحدث آگاه كه در حديث و وايت‏بصيرت و تخصص ويژه‏اى داشت. (11) .

نجاشى مى‏نويسد:

«من كتاب يحيى‏بن عمران بن على (12) را در محضر ابن نوح سيرافى‏خواندم. (13) اين دانشمند در بصره منزل داشت. و شخصى مورد اعتماد وفقيه و آگاه به حديث و در نقل روايت، صريح و قاطع بود. وى ازاستادان بزرگ ما است كه از اندوخته‏هايش بهره جستم. كتاب‏هاى‏زيادى به خامه قلم او مزين شده كه معروف‏ترين آن‏ها عبارت است از:المصابيح (در رابطه با كسانى كه از ائمه‏عليهم السلام روايت نقل كرده‏اند)،القاضى بين‏الحديثين‏المختلفين، التعقيب و التعفير و مستوفى‏اخبارالوكلاءالاربعه.». (14) .

6- ابواسحاق ابراهيم بن مخلد (325 - 410). نجاشى از طريق اين‏استاد با دو واسطه از شاعر شهير شيعى، دعبل خزاعى (متوفى 245ق.)روايت نقل مى‏كند. (15) .

7- ابوالحسن اسد بن ابراهيم بن كليب (متوفى 400ق.) (16) .

8- القاضى ابوعبدالله جعفى، از استادان اجازه نجاشى است كه به‏واسطه او از ابان سندى بن محمد (17) روايت نقل مى‏كند. (18) .

9- ابوالحسين بن محمد بن ابى سعيد. نجاشى به واسطه اين استادش ازوهيب بن خالد بصرى (19) روايت نقل مى‏كند. (20) .

10- حسن بن احمد بن ابراهيم (339 - 426). نجاشى از طريق وى ازمحمد بن تميم نهشلى (21) روايت نقل مى‏كند. (22) .

11- حسن بن احمد بن محمد، معروف به ابن هيثم عجلى. وى موردوثوق و از چهره‏هاى سرشناس شيعى است. جدش، محمد هيثم عجلى نيزاز دانشمندان بنام و از شهر رى بوده است. (23) .

نجاشى درباره اين استادش مى‏نويسد:

«وى ثقه و از چهره‏هاى شناخته شده در بين اصحاب ما است. پدر و جداو مورد اعتماد بودند و همه اهل رى. اين استاد در آخر عمرش در كوفه‏منزل گزيد و من در آن‏جا او را زيارت كردم. كتاب‏هاى المثانى و الجامع‏از او است.». (24) .

12- حسن بن محمد بن يحيى فحام (متوفى 408ق.). گرچه مذهب‏شافعى داشته ولى شخص مورد اعتمادى بوده است. نجاشى از طريق اين‏استاد از ابوموسى عيسى بن احمد بن عيسى (25) روايت نقل مى‏كند. (26) .

13- ابوعبدالله حسين‏بن‏عبيدالله غضائرى (متوفى 411ق.). وى يكى‏از استادان برجسته نجاشى است و علامه حلى درباره او مى‏نويسد:

«حسين‏بن عبيدالله غضائرى، شنيدنى‏هاى زياد دارد و آگاه به زندگى‏راويان حديث است. او به شيخ طوسى و نجاشى اجازه نقل حديث داد». (27) .

نجاشى در ستايش استادش چنين مى‏نويسد:

«ابوعبدالله حسين‏بن‏عبيدالله فرزند ابراهيم غضائرى، از اساتيد مااست. كتاب‏هاى كشف‏التمويه والغمه، التسليم على‏اميرالمؤمنين‏عليه السلام، تذكرالعاقل و تنبيه الغافل در فضيلت علم، عددالائمه‏عليهم السلام، البيان عن حياة الرحمن، النوادر درفقه، مناسك حج،مختصر مناسك حج، يوم‏الغدير، الرد على الغلاة والمفوضه، سجدة‏الشكر، مواطن اميرالمؤمنين‏عليه السلام، كتابى در فضيلت‏بغداد وكتابى در يكى از سخنان مولا على‏عليه السلام از اين دانشمند است.

وى به من اجازه تمام اين كتاب‏ها را و تمام رواياتى كه از استادش نقل‏كرده است داد و در نيمه صفر411 سر بر آستان معبودش نهاد.». (28) .

نجاشى بسيارى از كتاب‏هاى فقها و محدثان بزرگ شيعه را نزد اين‏استاد خوانده است و در اين باره مى‏گويد:

«بيشتر كتاب‏هاى جعفر بن محمد بن قولويه (متوفى 368ق.) را نزداستادم حسين بن عبيدالله غضائرى - رحمت‏خدا بر او باد - خواندم.». (29) .

و در جاى ديگر مى‏گويد:

«كتاب الجامع (30) را نزد غضائرى خواندم. (31) و نيز كتاب الكوفه از محمدبن على بن فضل، معروف به سكين را نزد غضائرى خواندم.». (32) .

و در جاى ديگر مى‏نويسد:

«من و احمد بن حسين(فرزند استادم) كتاب النوادر را نزد پدرش(غضائرى) خوانديم. اين كتاب از احمد بن حسين بن عمر صيقل‏است. وى چهره‏اى سرشناس از محدثان شهر كوفه است كه از امام‏جعفر صادق و امام موسى كاظم‏عليهما السلام روايت نقل مى‏كند.

اين دانشمند كتاب‏هايى دارد كه تنها كتاب النوادر او را مى‏شناسم وبدان دسترسى پيدا كردم، ولى احمد بن حسين مى‏گفت: كتابى نيزدرباره امامت دارد.». (33) .

14- حسين بن احمد بن موسى. نجاشى از وى و او از جعفربن‏محمدبن قولويه روايت نقل مى‏كند. (34) .

15- حسين‏بن جعفربن محمد مخزومى. نجاشى مى‏نويسد:

«ابوعبدالله حسين‏بن‏جعفر معروف به ابن خمرى استاد شايسته‏اى بودكه در سال 400قمرى، در نجف اشرف به من اجازه روايت از ابوعبدالله‏بوشنجى داد.». (35) .

16- سلامة‏بن ذكاء ابوالخير موصلى. نجاشى از وى و او ازعلى‏بن‏محمد شمشاطى (متوفى 377ق.) كه در زمان خويش دانشمند،اديب و شاعر برجسته‏اى بوده است روايت نقل مى‏كند. (36) .

17- عباس‏بن عمربن عباس نجاشى مى‏نويسد:

«كتاب تفسير و قرائات (37) را كه كتاب بزرگى است نزد ابوالحسن عباس‏بن عمر معروف به ابن‏ابى‏مروان خواندم و او به خط خويش به من اجازه‏روايت داد.». (38) .

ابن‏ابى‏مروان از شاگردان ابن‏بابويه قمى است و از دست مبارك او به‏دريافت اجازه نقل روايت نايل آمده است. (39) .

18- عبدالواحدبن مهدى (318 - 410 ق.). وى از دانشمندان‏اهل‏سنت است كه در شمار اساتيد شيخ طوسى نيز آمده است. (40) .

نجاشى مى‏نويسد:

«من كتاب مسند عماربن ياسر را نزد ابوعمر عبدالواحدبن‏مهدى‏خواندم.». (41) .

19- عبدالسلام‏بن حسين اديب(329 - 405 ق.). ابواحمد، عبدالسلام‏از دانشمندان بغداد است كه در ادبيات مهارت داشته و به فنون قرائات‏قرآن آگاه بوده است. وى به خوبى قرآن را قرائت مى‏كرد و مسؤوليت‏كتابخانه بغداد را به عهده گرفت تا اين كه در 19 محرم 405 سر بر آستان‏معبودش نهاد و در مقبره شونيزى، نزد قبر ابى‏على فارسى دفن گرديد.

نجاشى مى‏نويسد:

«ابواحمد عبدالسلام، استاد ادبيات بود و نوشته‏اى به دست مبارك‏خويش به من داد كه در آن نوشته، اجازه روايت تمام رواياتى را كه ازاستادش احمدبن‏عبدالله دورى شنيده، داده است.». (42) .

«من كتاب مهدى(عج) (43) را نزد اين استادم خواندم.». (44) .

20- عبدالله‏بن محمدبن عبدالله، معروف به ابومحمد حذاء دعلجى. (45) وى يكى از اساتيدى است كه نجاشى نزدش درس خوانده است، ولى ازاو روايت نقل نمى‏كند. نجاشى مى‏گويد:

«ابومحمد حذاء دعلجى، فقيهى آگاه بود كه نزدش مواريث را خواندم‏و كتاب حج نيز از اين دانشور است.». (46) .

21- عثمان‏بن حاتم منتاب. نجاشى مى‏گويد:

«عثمان بن حاتم منتاب تغلبى استاد ما است.». (47) .

علامه سيدمحسن امين مى‏نويسد:

«وى يكى از اساتيد نجاشى است و بسيار بعيد است كه با عثمان‏بن‏احمد واسطى يكى باشد.». (48) .

22- عثمان‏بن احمد واسطى. وى از اساتيد نجاشى است كه از اومطالب زيادى را شنيده و بهره برده است، ولى روايتى از او نقل نمى‏كند. (49) .

23- ابوالحسين‏على‏بن‏احمدبن‏محمد قمى، معروف به ابن‏ابى‏جيد(متوفى 408ق.). نجاشى از وى و او از محمدبن‏حسن‏بن‏وليد و احمدبن‏محمدبن يحيى العطار روايت نقل مى‏كند. (50) .

24- ابوالقاسم على‏بن‏شبل‏بن‏اسد. نجاشى از وى روايت نقل مى‏كند ومى‏نويسد:

«كتاب اخبار ابى‏ذر را نزد او خواندم.». (51) .

25- ابوالحسن محمدبن‏احمد قمى. وى پسرخواهر جعفربن‏قولويه‏است و فرزند فقيه بيداردل، ابوالعباس فامى قمى. نجاشى از وى روايت‏نقل مى‏كند و مى‏گويد:

«اين استاد به دو كتاب زادالمسافر و الامالى كه از پدرش هست‏به ماخبر داد.». (52) .

26- محمدبن‏جعفر اديب، معروف به ابوالحسن تميمى (303-402ق.). وى در ادبيات عرب تخصص داشت و حديث‏شناس خوبى بود.كتاب الموازنه درباره امامت، از اين دانشمند محقق است. نجاشى از اوحديث نقل مى‏كند. (53) .

27- محمدبن عثمان‏بن حسن، معروف به نصيبى معدل. نجاشى از اين‏استادش در مواردى به قاضى‏ابوالحسين محمد ياد مى‏كند و مى‏نويسد:

«عبدالله‏بن على (54) از امام رضاعليه السلام حديث نقل مى‏كند. اين دانشمندمحدث داراى نوشته‏اى است كه تمام آن را از امام رضاعليه السلام روايت‏كرده است. من نوشته ايشان را نزد قاضى محمدبن‏عثمان خواندم.». (55) .

«من كتاب مارووا من‏الحديث (56) را نزد قاضى ابوالحسين‏محمد خواندم‏و از نسخه اصلى آن كتاب نوشتم.» (57) .

28 - ابوعبدالله محمدبن‏على‏بن شاذان قزوينى. نجاشى از وى حديث‏نقل مى‏كند. (58) .

29- محمدبن على‏بن يعقوب، معروف به ابوالفرج قنائى كاتب. وى‏دانشمند مورد اعتمادى بود. او شنيدنى و نوشته‏هاى زيادى داشت و براى‏دانشوران شيعى نامه مى‏نوشت. در نشست‏هاى علماى شيعه حضور پيدامى‏كرد و مدام با ما بود. كتاب‏هاى عمل‏يوم‏الجمعه، عمل الشهور، معجم‏رجال ابى‏المفضل والتهجد از او است. او به من اجازه تمام كتاب‏هايش راداد. (59) .

در محضر مفيد

محمدبن‏محمدبن نعمان در 11 ذى‏قعده سال 336 يا 338 در عكبرا (60) متولد شد. وى در زمان كودكى با پدر بزرگوار خويش به بغداد آمد و درخدمت ابوعبدالله، معروف به جعلى كه در دروازه رياح بغداد منزل داشت‏به استفاده علوم مشغول شد. بعد از آن به درس ابوياسر كه در دروازه‏خراسان بغداد به تدريس اشتغال داشت رفت. ابوياسر چون از عهده بحث‏با او بيرون نيامد به محمد گفت: چرا نزد على‏بن‏عيسى رمانى كه از بزرگان‏علماى كلام است درس نمى‏خوانى و از وى بهره‏مند نمى‏شوى؟ در پاسخ‏گفت: او را نمى‏شناسم و كسى را ندارم كه وسيله معرفى من به او گردد.

ابوياسر يكى از شاگردان خود را همراه محمد به خدمت رمانى‏فرستاد. چون مجلس درس استاد شلوغ بود، محمد جلوى در نشست و به‏تدريج كه شاگردان از مجلس برمى‏خاستند، نزديك مى‏رفت و هدفش‏اين بود كه خود را به استاد برساند و مسائلى را يادآور شود.

در نهايت، نزديك رفت و مناظره علمى و انتقادى درباره كسانى كه‏عليه امام عادل خروج كرده و با او جنگ كنند و نيز درباره امامت‏اميرالمؤمنين على‏عليه السلام و طلحه و زبير كه عليه آن حضرت جنگ جمل رابه راه انداختند، بين شاگرد و استاد شروع شد.

آن گاه كه مقام علمى و استعداد و تيزهوشى محمدجوان براى رمانى‏روشن گشت و اشكال و انتقاد وى را پذيرفت، پرسيد تو كيستى و نزد كدام‏يك از علماى شهر درس مى‏خوانى؟

محمد مى‏گويد: خودم را معرفى كردم و گفتم: نزد استاد ابوعبدالله‏جعلى درس مى‏خوانم. گفت: لحظه‏اى درنگ كن و سپس به اندرون خانه‏رفت و نامه‏اى آورد و فرمود: اين نامه را به استاد خود، ابوعبدالله برسان!

گفتم: چشم! نامه را گرفته و نزد استادم بردم. استاد نامه را گشود و به‏خواندن آن مشغول گشت. در حالى كه نامه را مى‏خواند، خنده بر لبانش‏نقش بسته بود. در پايان نامه با خوشحالى گفت: جريان مناظره‏اى را كه درمجلس درس واقع شده نوشته است و سفارش حضرت عالى را به من‏كرده و لقب «مفيد» به تو داده است. (61) .

شيخ مفيد پيشوا و استاد علماى شيعه، معروف به «ابن معلم‏» بود.زعامت‏شيعيان به او منتهى گرديد و تمام كسانى كه بعد از او آمدند ازمحضرش و از آثار ماندگارش بهره‏ها بردند. در فقه، كلام و حديث،برترى و شهرتش نياز به توصيف ندارد. وى موثق‏ترين و داناترين‏دانشمند زمانش بود و به عنوان چهره خوشفكر شيعى، دقيق، مبتكر دردانش‏ها مطرح بود و از حضور ذهن بسيار بالايى برخوردار بود. حدوددويست كتاب و اثر ماندنى از اين فقيه و محقق ژرفنگر به جاى مانده است‏كه براى استفاده اساتيد و دانش‏پژوهان حوزه‏هاى فرهنگى، به منزله‏دائرة‏المعارف بزرگ اسلامى و شيعى محسوب مى‏شود. (62) .

نجاشى در محضر چنين عالمى ساليان متمادى زانو زد و ازاندوخته‏هاى علمى وى خوشه‏ها چيد و بهره كافى برد. او در ستايش ازاستادش چنين مى‏نويسد:

«بزرگ‏ترين استاد ما است - رضوان الله تعالى عليه - در فقه، كلام،حديث، راست گفتارى و دانش، فضيلت و برترى‏اش مشهورتر از اين‏است كه قلم ناقص ما توصيف وى نمايد.».

آن‏گاه 75 كتاب و رساله در موضوعات مختلف اسلامى كه از او به‏يادگار مانده است نام مى‏برد; نظير: المقنعه، الاركان (در فقه)، الايضاح،الافصاح و الارشاد (در امامت). (63) .

و در جاى ديگر مى‏نويسد:

«بيشتر كتاب‏هاى جعفربن‏محمد قولويه(استاد شيخ مفيد) را نزداستادم شيخ مفيد خواندم.». (64) .

«كتاب حسن‏بن على‏بن‏ابى‏عقيل (65) را كه معروف به «الكر والفر» درباره‏امامت است، نزد استادم، شيخ مفيد - رحمت‏خدا بر او باد - خواندم. (66) ونيز كتاب‏هاى فرزانه شيعى و استاد كلام، اسماعيل‏بن‏على نوبختى، رانزد استادم شيخ مفيد - رحمة‏الله عليه - خواندم.». (67) .

سرانجام پس از 77 سال عمر پربار در شب جمعه آخر ماه مبارك‏رمضان سال 413 سر بر آستان معبود نهاد. با درگذشت او شريعت در طول‏تاريخ عزادار گشت و دين و آيين در فراقش گريست.

بغداد در عزايش قيامت‏بر پا كرد و دوست و دشمن در غم فقدان او برسر و سينه زدند. چنين روزى را تا آن موقع شهر بغداد به خود نديده بود.جمعيت انبوهى كه پيشاپيش آنان سيدمرتضى، نجاشى، شيخ طوسى وديگر فقها و علما و دست پروردگان مكتب فقهى و كلامى شيخ مفيدحركت مى‏كردند جسم مطهرش را تشييع كردند و در ميدان اشنان،سيدمرتضى بر او نماز گذارد و در خانه‏اش به خاك سپرده شد. پس از دوسال پيكر پاك او را به كاظمين نزديك قبر امام جوادعليه السلام پايين پاى آن‏حضرت به سمت قبر استادش، ابوالقاسم جعفربن قولويه، منتقل كردند. (68) .

مرگ شيخ مفيد و از دست دادن استاد بزرگى چون او، براى نجاشى‏بسيار گران و سنگين بود و با حالت ناباورانه در سوگ استاد نشست. تحمل‏فراق او كه در شخصيت وى نقش مهمى داشت‏سخت‏بود، ولى نجاشى‏دشوارى اين مصيبت را به جان خريد و بعدها اشعارى را كه حضرت‏مهدى(عج) در رثاى نايب و جانشين خود، يعنى شيخ مفيد سرود و نوشته‏آن‏ها را بر روى قبرش ديده‏اند با خود زمزمه مى‏كرد:

صدايى نبود كه خبر مرگ تو را اعلام كند، چون روز فقدانت‏برخاندان رسالت‏بس بزرگ است.

اگر چه در آرامگاه ابدى‏ات پنهان گشتى ولى دانش و توحيد درسينه‏ات جايگاه هميشگى دارد.

قائم آل محمدصلى الله عليه وآله حضرت مهدى(عج) شادمان مى‏شد، هرگاه‏شخص بسيار دانايى چون تو بر كرسى تدريس مى‏نشست و دانش پژوهان‏از محضرت بهره مى‏بردند. (69) .

در محضر سيدمرتضى

على بن حسين بن موسى، معروف و ملقب به: «المرتضى‏»،«علم‏الهدى‏» و «ذوالمجدين‏» كه با پنج واسطه، فرزند امام‏موسى‏بن‏جعفرعليه السلام بود، (70) پس از درگذشت استادش، شيخ مفيد زعامت وپيشوايى شيعيان را به عهده گرفت.

وى در دانش‏هاى مختلف يگانه عصر خود و در فضل و كرم زبانزدبود و همه دانشمندان در برترى و بزرگوارى او اتفاق نظر داشتند. در علم‏كلام، فقه، اصول فقه، ادبيات، شعر، لغت و ديگر دانش‏ها پيشگام بود وديوان شعرى از او به يادگار مانده است كه مشتمل بر بيست هزار بيت‏است. (71) .

سيدمرتضى پرچمدار هدايت و مجدد و احياگر اسلام در قرن پنجم‏بود و در عصر خويش منصب نقابت طالبيين را داشت و در علم كلام وادبيات و شعر پيشوا بود. كتابخانه‏اى براى تحقيقات و استفاده خويش و نيزبراى استفاده ديگر محققان و دانش‏پژوهان بنيان‏گذارى كرد كه در آن‏هشتاد هزار جلد كتاب وجود داشت. او بسيارى از اين كتاب‏ها را خوانده‏يا تاليف كرده بود و مطالب آن‏ها را به خاطر داشت. پس از اين‏كه‏سيدمرتضى تعداد زيادى از آن‏ها را به حاكمان و وزراء هديه دادباقى‏مانده كتاب‏ها را سى‏هزار دينار قيمت گذاشتند. (72) .

نجاشى ساليان دراز در محضر درس سيدمرتضى حاضر شد و ازدانش‏ها و روح بلند اين استاد بزرگ، كه تجسم تقوا و پاك رايى بود،بهره‏ها برد. نجاشى گرچه از استادش سيدمرتضى در كتاب ارزشمندش‏«رجال‏» روايتى نقل نمى‏كند ولى به فرموده محقق خوانسارى، نزدسيدمرتضى بيشترين درس را خوانده است. (73) .

نجاشى در ستايش از سيدمرتضى چنين مى‏نويسد:

«ابوالقاسم‏المرتضى، دانش‏هاى زيادى را به دست آورد كه در عصرخويش نظيرش نبود. حديث زيادى شنيده است و شخصيتى كلامى،شاعر و اديب بود. در دانش، دين و دنيا جايگاه و مرتبه بلندى داشت.».

سپس 37 كتاب و رساله در موضوعات مختلف اسلامى كه به خامه‏قلم او تدوين شده است نام مى‏برد كه از جمله آنها است: تفسير سوره‏حمد و بخشى از سوره بقره، الموضح عن جهة اعجازالقرآن،الملخص،الذخيره در اصول دين، الشافى درباره امامت(كه نقد كتاب امامت‏عبدالجباربن‏احمد است و در موضوع خود نظير ندارد.)، المقنع درباره‏غيبت امام زمان(عج)، الخلاف در اصول فقه، امالى در موضوع فقه وتفسير و حديث و شعر و نيز كتاب‏هاى ديگر ومسائلى كه در پاسخ به‏سؤال‏هاى افراد شهرهاى مختلف اسلامى در روزگار خويش نگاشته است. (74) .

سيدمرتضى، پرچمدار علم و سياست (75) در نيمه اول قرن پنجم هجرى،پس از عمرى پربار و خدمات ارزنده علمى و اجتماعى در ربيع‏الاول سال‏436 در شهر بغداد به جوار حق شتافت و ستاره عمرش افول كرد. مصيبت‏فراق و از دست دادن استاد وارسته و مجتهد و عالم سخت‏كوشى چون‏سيدمرتضى براى نجاشى كه زمان طولانى با او مانوس بوده و از محضر واندوخته‏هاى علمى‏اش خوشه‏ها چيده بسيار سنگين بود ولى چاره‏اى جزصبر و بردبارى نبود. از اين رو خود را مهياى غسل و تدفين استاد كرد.

نجاشى در اين باره مى‏نويسد:

«پس از ارتحال سيدمرتضى - رضوان خدا بر او باد - عهده‏دار غسل‏دادن بدن مطهرش شدم و در اين جهت، ابويعلى محمدبن حسن‏جعفرى (76) و سلاربن عبدالعزيز (77) با من همكارى مى‏كردند. پس ازغسل، فرزندش بر وى نمازگزارد و در خانه‏اش مدفون گرديد.». (78) .

ستارگان كم سو

ابوالعباس نجاشى، دانشمندان و چهره‏هاى شناخته شده علمى ومحدث را كه تخصص و آگاهى‏هاى گسترده‏اى داشتند ملاقات كرده‏است و از اندوخته‏ها و تجربه‏هاى آنان بهره برده است، ولى به سبب اين‏كه خط مشى ثابت فكرى نداشتند و گاهى لغزش‏هايى از نظر اعتقادى ومذهبى از آنان سرمى‏زد، كناره‏گيرى مى‏كرد و مطلبى نيز از آنان روايت‏نمى‏كرد. در اين‏جا به برخى از اين اساتيد نجاشى كه زير ابرهاى تيره‏همچنان پنهان باقى مانده‏اند، اشاره مى‏كنيم:

1- احمدبن محمدبن عبيدالله جوهرى (متوفى 401ق.). وى چون درآخر عمرش تشويش فكرى داشت و اساتيد بزرگ نجاشى، او را ثقه ودرست گفتار نمى‏دانستند، بدين سبب از وى دورى جسته و روايت نقل‏نكرده است. نجاشى مى‏نويسد:

«من اين استاد را زيارت كردم و با من و پدرم دوست‏بود و از او مطالب‏زيادى شنيدم، ولى ديدم استادانم او را تاييد نكردند، دورى جسته وروايت نقل نكردم. او دانشمندى بود كه در ادبيات قوى بود، ذوق‏شعرى و خط زيبايى نيز داشت.» (79) .

2- ابومحمدحسن‏بن‏احمدبن‏قاسم. نجاشى با او ملاقات و ازمحضرش استفاده كرده و مى‏گويد:

«وى بزرگوار و از سادات علوى است، جز اين كه از بعضى دانشمندان‏شيعى ديدم كه از بعضى رواياتش چشم‏پوشى كرده‏اند. او داراى‏كتاب‏هايى است و من بهره زيادى از علومش بردم و مطالب زيادى ازوى شنيدم.». (80) .

3- على‏بن عبدالله‏بن عمران قرشى، معروف به ابوالحسن مخزومى‏ميمونى. نجاشى مى‏نويسد:

«او از نظر مذهبى و نقل روايت مورد تاييد نيست، ولى عالمى بود كه به‏فقه آگاهى داشت. كتابى درباره «حج‏» نوشت و نيز كتابى در رد اهل‏قياس. كتاب حج را به من سپرد و از روى آن نسخه‏اى نوشتم. وى‏ساليان زيادى در مكه، سمت قضاوت داشت.». (81) .

4- محمدبن عبدالله‏بن محمد، معروف به «ابوالمفضل‏» (297- 387ق.).وى از دانشمندان كوفه و در طول عمر به دنبال حديث در مسافرت بود. درآغاز، ثبات و استوارى فكرى داشت، ولى به تدريج اين حالت را از دست‏داد. گروه زيادى از دانشمندان شيعه را ديدم كه از وى چشم پوشى‏مى‏كردند و ضعيف مى‏شمردند. كتاب‏هاى زيادى نوشته است و من اين‏استاد را زيارت كردم و مطالب زيادى از او شنيدم، ولى در نقل روايت‏مستقيم از او درنگ كردم گرچه در مواردى با واسطه از وى حديث نقل‏كرده‏ام. (82) .

پى‏نوشتها:


1) مقدمه شرح لمعه، ج‏1، ص‏52.

2) رجال نجاشى، ج‏2، ص‏407.

3) خلاصة‏الاقوال، ص‏87.

4) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏220; ج‏2، ص‏316; طبقات اعلام‏الشيعه ج‏2، ص‏19.

5) خلاصة‏الاقوال، ص‏11.

6) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏224.

7) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏102 و 115; مقدمه‏التبيان، ج‏1، ص از.

8) خلاصة الاقوال، ص‏12; مقدمة‏التبيان، ص از.

9) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏228; رجال طوسى، ص‏413.

10) منسوب به سيراف شيلاب، ناحيه‏اى است در جنوب فارس كه از شمال و مشرق به‏بلوك گله‏دار (فال قديم) و از جنوب و مغرب به خليخ فارس و بلوك دشتى محدود است.مركز آن بندركنگان در 236 كيلومترى شرق بوشهر است. سيراف در دوره پيش ازاسلام يكى از شهرها و بنادر مشهور و معتبر خليج فارس بود و تا قرن‏هاى سوم وچهارم نيز شهرت داشت. خرابه‏هاى آن نزديك بندر طاهرى هنوز باقى است.

فرهنگ معين، ج‏5، ص‏838; حدودالعالم من‏المشرق الى‏المغرب، ص‏131.

11) خلاصة الاقوال، ص‏12.

12) وى از امام صادق و امام موسى كاظم‏عليهما السلام روايت نقل مى‏كند و نجاشى بر وثاقت اوتاكيد دارد. كتابى برايش يادآور مى‏شود كه گروهى از دانشمندان از آن كتاب روايت‏مى‏كنند، ولى نام كتاب معلوم نيست.

13) رجال نجاشى، ج‏2، ص‏417.

14) همان، ج‏1، ص‏226; رجال طوسى، ص‏417.

15) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏372.

16) همان، ص‏185.

17) وى از دانشمندان و محدثان كوفه و از اصحاب امام هادى‏عليه السلام است.

18) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏83.

19) وى از محدثانى است كه از امام جعفر صادق‏عليه السلام روايت نقل مى‏كند.

20) رجال نجاشى، ج‏2، ص‏339.

21) وى كتابى دارد و از امام موسى كاظم‏عليه السلام روايت نقل مى‏كند.

22) رجال نجاشى، ج‏2، ص‏269.

23) خلاصة الاقوال، ص‏23.

24) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏183; فوائد الرجاليه، ج‏2، ص‏73.

25) ابوموسى عيسى از علما و محدثان سامرا است كه از امام دهم امام على‏النقى‏عليه السلام‏روايت نقل مى‏كند.

26) رجال نجاشى، ج‏2، ص‏150.

27) خلاصة الاقوال، ص‏26; رجال طوسى، ص‏425.

28) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏190.

29) همان، ج‏1، ص‏306.

30) كتاب الجامع از احمد بن محمد، معروف به ابونصر بزنطى است. وى از محدثان‏برجسته شهر كوفه و از اصحاب و راويان امام موسى كاظم و امام رضاعليهما السلام است. رجال‏طوسى، ص‏332 و 351; رجال نجاشى، ج‏1، ص‏202.

31) همان، ج‏1، ص‏203.

32) همان، ج‏2، ص‏306.

33) همان، ج‏1، ص‏220.

34) همان، ج‏1، ص‏154; ج‏2، ص‏76.

35) وى حسين‏بن‏احمد مغيره از علما و محدثان عراق است. او گرچه خط فكرى پابرجا واستوار نداشت ولى در نقل روايت راست‏گفتار بود. كتاب «عمل‏السلطان‏» از اين دانشمنداست. رجال نجاشى، ج‏1، ص‏190.

36) همان، ج‏2، ص‏94; رجال طوسى، ص‏427.

37) اين كتاب از حصين‏بن مخارق معروف به ابوجناده سلولى است.

38) همان، ج‏1، ص‏343.

39) همان، ج‏2، ص‏90.

40) مقدمة‏التبيان، ص اط.

41) كتاب مسند عماربن‏ياسر نوشته يعقوب‏بن شيبه است. وى از دانشمندان اهل سنت‏است كه كتاب ديگرى به نام «مسند اميرالمؤمنين‏عليه السلام‏» نيز نوشته است. رجال نجاشى،ج‏2، ص‏428.

42) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏224.

43) كتاب مهدى(عج) يكى از كتاب‏هاى عيسى‏بن مهران است كه از دانشمندان بغداد بوده‏است.

44) رجال نجاشى، ج‏2، ص‏151.

45) دعلجى منسوب به محله‏اى پشت دروازه كوفه، در بغداد، معروف به دعالجه.

46) رجال نجاشى، ج‏2، ص‏36; خلاصة الاقوال، ص‏55.

47) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏430.

48) اعيان‏الشيعه، ج‏3، ص‏35.

49) رجال نجاشى، ج‏2، ص‏113.

50) همان، ج‏1، ص‏69; فوائدالرجاليه، ج‏2، ص‏72.

51) كتاب اخبار ابى‏ذر، از دانشمند شيعى ظفربن‏حمدون است.رجال نجاشى، ج‏1، ص‏95 و458.

52) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏223; رجال طوسى، ص‏447.

53) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏61 و 65; خلاصة الاقوال، ص‏80.

54) عبدالله‏بن‏على از سادات حسينى است كه با سه واسطه به سيدالساجدين، امام‏زين‏العابدين‏عليه السلام پيوند مى‏خورد و نجاشى نسبش را چنين مى‏نويسد: عبدالله، على،حسين، زيد، على‏بن‏الحسين‏عليهم السلام. رجال نجاشى، ج‏2، ص‏32.

55) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏98.

56) اين كتاب از فارسى‏بن‏سليمان، معروف به ابوشجاع ارجانى است. وى محدثى است كه‏حديث‏بسيار نقل كرده است.

57) رجال نجاشى، ج‏2، ص‏175.

58) همان، ج‏1، ص‏81.

59) همان، ج‏2، ص‏326; خلاصة الاقوال، ص‏80; اعيان‏الشيعه، ج‏3، ص‏33; بحارالانوار،ج‏صفر، ص‏201; فوائدالرجاليه; ج‏2، ص‏71; مشيخة‏النجاشى، ص‏98.

60) شهرى است در شصت كيلومترى شمال بغداد كه در شرق دجله قرار دارد و منطقه‏آبادى است‏فقها و محدثان به نام شيعى، همچون: هارون‏بن‏موسى تلعكبرى، استادشيخ مفيد، و ديگران از آن‏جا برخاستند. معجم‏البلدان، ج‏4، ص‏142; حدود العالم من‏المشرق الى المغرب، ص‏154.

61) مجالس المؤمنين، ج‏1، ص‏464.

62) خلاصة الاقوال، ص‏72; فهرست‏شيخ طوسى، ص‏186; فهرست ابن‏نديم، ص‏178.

63) ر. ك: رجال نجاشى، ج‏2، ص‏327.

64) همان، ج‏1، ص‏306.

65) وى معروف به ابن‏ابى‏عقيل عمانى، فقيه، متكلم و از چهره‏هاى مورد اعتماد است كه‏كتاب‏هاى زيادى در فقه و كلام از او به يادگار مانده است. رجال طوسى، ص‏425; رجال‏نجاشى، ج‏1، ص‏153.

66) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏154.

67) همان، ص‏121.

68) همان، ج‏2، ص‏331; خلاصة الاقوال، ص‏72; فهرست‏شيخ طوسى، ص‏187.

69) متن عربى اشعار چنين است:

لاصوت‏الناعى بفقدك انه.

يوم على آل‏الرسول عظيم.

ان كان قد غيبت‏فى جدث‏الثرى.

فالعلم والتوحيد فيك مقيم.

والقائم‏المهدى(عج) يفرح كلما.

تليت عليك من‏الدروس عليم.

مجالس‏المؤمنين، ج‏1، ص‏477.

70) نجاشى نام پدر و نياكان وى را چنين ذكر مى‏كند: حسين، موسى، محمد، موسى،ابراهيم، امام موسى‏بن جعفرعليه السلام.

رجال نجاشى، ج‏2، ص‏102.

71) فهرست‏شيخ طوسى، ص‏125; خلاصة الاقوال، ص‏46.

72) امل‏الآمل، ج‏2ص‏184.

73) روضات‏الجنات، ج‏1، ص‏63.

74) رجال نجاشى، ج‏2، ص‏103.

75) عنوان كتابى‏است از مجموعه «ديدار با ابرار» نوشته محمود شريفى.

76) از فقها و فرزانگان شيعه و داماد شيخ مفيد است (متوفى 463ق.).

77) از شاگردان شيخ مفيد و سيدمرتضى و از چهرهاى برجسته در فقه و ادبيات است. وى‏نيز در سال 463قمرى به ديدار معشوق شتافت.

78) رجال نجاشى، ج‏2، ص‏104; خلاصة الاقوال، ص‏46.

79) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏226.

80) فوائدالرجاليه، ج‏2، ص‏93; رجال نجاشى، ج‏1، ص‏183.

81) فوائدالرجاليه، ص‏94; رجال نجاشى، ج‏2، ص‏99.

82) رجال نجاشى، ج‏2، ص‏322.