بخش پنجم: مشروطيت

سيد و مشروطيت

موافقت عده‏اى از علماى سرشناس نظير آية‏الله خراسانى، آية‏الله‏بهبهانى، آية‏الله طباطبايى، آية‏الله عبدالله مازندرانى و آية‏الله ميرزا حسين‏تهرانى با مشروطيت، فقط نوعى همراهى و همكارى با به اصطلاح‏روشنفكران، در مبارزه با حكومت ظالمانه بود كه آن را نوعى پيروزى‏ملت ايران در راه عدالتخواهى مى‏دانستند.

در واقع، حضور علماى طراز اول، پاى مردم را به صحنه كشيد وانقلاب را در فراز و نشيبها يارى كرد، وگرنه روشنفكران در هيچ دوره‏اى،قدرتى همپاى قدرت علماى دين و مذهب نداشته‏اند كه بتوانند ملت را باسياستها و اهداف خويش همراه كنند; با اين همه، ديرى نپاييد كه اينان‏قربانى قدرت‏طلبى غرب‏گرايان شدند و از صحنه خارج گشتند و وقتى‏متوجه شدند كه ديگر فرصتى براى جبران نبود و آنان نيز با دستيابى به‏اهداف مورد نظرشان، خود را بى‏نياز از علما ديدند.

علماى موافق مشروطه هر چند قصد اصلاح داشتند و درصدد تغييراوضاع به نفع اسلام بودند، اما آية‏الله يزدى دستى پنهان را مى‏ديد كه ازآغاز، مشروطيت را از مشروعيت جدا مى‏كرد و براى دين و دينداران‏نقشى در سياست قائل نبود و نسبت‏به آينده چنين نهضتى بيم داشت; بيم‏و هراس از عده‏اى بى‏دين كه به نام مشروطه، اسلام و مسلمين را به روزسياه بنشانند.

زندگى مبارزاتى سيد، نشان مى‏دهد كه وى حامى حكومت اسلامى‏بوده و از هيچ كوششى در اين راه، دريغ نكرده است، اما گويا از ابتدانسبت‏به فاجعه بزرگ آن زمان، يعنى به شهادت رساندن شيخ فضل‏الله‏آگاهى داشته و مى‏دانست كه اين دگرگونى و مشروطه‏خواهى، پاى غربيهارا در ايران باز خواهد كرد. او توسط افراد مورد اطمينان خود، از اسرارپنهان بانيان مشروطه، آگاه بود.

اين پيش‏بينى سيد، به حقيقت پيوست; آنان آزادى و عدالت را شعارخود قرار داده بودند كه افرادى چون آية‏الله نورى و آية‏الله يزدى‏نمى‏توانستند در خصوص آن اظهار عقيده نمايند.

اين فقيه تيزبين در طول عمرش، هرگاه ردپايى از روشنفكران وابسته‏مى‏ديد، آن را جاده انحراف دانسته و ديگران را از مسيرش نهى مى‏كرد.بعد از اعلان قانون اساسى در دولت عثمانى، آية‏الله سيد محمد كاظم‏يزدى به مخالفت‏با آن برخاست و به سخت‏گيرى و آزار و اذيت مسلمانان‏توسط آن دولت اعتراض نمود، به طورى كه حكومت عثمانى او را به‏تبعيد خارج از عراق تهديد كرد. (1) .

بعضى از مشروطه‏خواهان فرصت را غنيمت‏شمرده و از طريق ارسال‏تلگراف به استانبول، تهمتهاى ناروايى به او نسبت داده، به اين اميد كه ازناحيه حكومت عثمانى در حق وى سخت‏گيرى شود و مورد آزار و اذيت‏قرار گيرد. (2) .

اهميت موضع‏گيرى سيد در برابر خوديهاى دگرانديش وقتى آشكارمى‏شود كه يكى از رهبران ترك تلاش نمود تا شايد بتواند با اقداماتش اورا نرم كند و او دست از مخالفت‏با قانون اساسى دولت عثمانى بردارد، لذادر نجف اشرف به زيارت سيد شتافت و از او خواست كه با فتوايش قانون‏اساسى آنان را مورد تاييد قرار دهد. سيد پس از اندكى مكث جواب داد:شعار شما، شعار غربى و قانون شما، گرفته شده از بيگانه است; اينها كه ازآزادى و دمكراسى دم مى‏زنند در پوشش مظاهر غربى، جز نابودى اسلام‏چيزى در سر ندارند. (3) .

همين جواب مى‏تواند پاسخگوى كسانى باشد كه سيد را مظلومانه به‏طرفدارى از استبداد و مخالفت‏با پيشرفت مشروطه متهم مى‏كنند، چون‏نظر سيد درباره مشروطه بر اساس روشى بود كه بعضى از رهبران مشروطه‏آن را دنبال مى‏كردند و سيد نيز با شناخت انگيزه آنان چاره‏اى جزمخالفت‏با آنان نداشت، چون به خوبى آگاه بود كه موضع آنان مخالفت‏بااساس اسلام و تعطيل احكام شريعت در اجتماع است، به طورى كه قصدآنان يك بار در منزل شيخ الشريعه اصفهانى آشكار گشت. (4) .

آن فقيه دورانديش به جمعى از شاگردانش گفته بود: «عاقبت‏مشروطه را تاريك مى‏بينم، چون آقايان به اسلام و روحانيت رحم‏نخواهند كرد، مى‏بينم روزى را كه عمامه از سر روحانيت‏برداشته و آنان رااز صحنه كنار خواهند زد». (5) .

سيد كه از ابتدا با روشنفكران غربزده مخالفت مى‏كرد، در برابرخواسته آنان دست رد به سينه‏شان زد، اما طرفداران استعمار دست‏بردارنبودند و با آمدن ايشان به نجف، قصد ترور آن بزرگمرد را داشتند كه‏رؤساى غيرتمند عشاير مسلمان و بزرگان نجف، اطراف منزل وى را گرفته‏و نگذاشتند به وجود آن عزيز، گزندى برسد. (6) .

در اين‏جا شايسته است‏به ذكر نامه‏اى از آية‏الله سيد محمد كاظم يزدى‏و ديگر وقايع به‏طور مشروح بپردازيم تا آگاهى وى نسبت‏به عواقب‏مشروطه و تيزبينى آن فقيه فرزانه در اين خصوص روشن گردد; مرحوم‏سيد در اين نامه خطاب به آقا سيد حسين قمى - اعلى‏الله مقامه - كه يكى ازمشاوران شيخ شهيد(ره) بوده، چنين مى‏نويسد:

بسم‏الله الرحمن الرحيم

خدمت ذى شرافت، جناب مستطاب، عمدة‏العلماء الاعلام، مروج الاحكام، مرجع الانام، سر كار شريعتمدار آقاى‏آقا ميرزا سيد حسين قمى دامت‏بركاته... در خصوص مواد متجدده وقوانين مستحدثه كه چندى است اخبار موحشه آن، انتظام امور غالبى رامبدل به انفصام نموده. چون داعى استحضار تامى از مواقع ورود وصدور آن به نحوى كه موافق نظام و محصل مرام است ندارم،استكشاف حال و استعلام وظيفه فعليه آن را از آن جناب نمايم.

نظر به جهاتى كه معهود و در ورود به اين گونه مواد از آن جناب مشهودبود، ان‏شاء الله تعالى التيامى بسزا و تاملى وافى نموده، داعى را هم‏مسبوق داريد، چه اين امر به نحوى كه معهود است، از گوشه و كنارشورش را موجب گرديده كه چنانچه اين آشفتگى برقرار و زمانى،پراكندگى به استمرار گذارد، واهمه آن است كه طايفه بيگانه كه زمانى‏است‏به انتظار بازار آشفته‏اند، وقت و فرصت‏خلف را غنيمت‏شمارند،خداى ناخواسته اين بقعه مباركه ايران كه از تمامى مملكت وسيعه‏الهى، اختصاص به اهل ايمان داشته، مانند منيعه هندوستان مايه اعتبارو تاريخ روزگار گردد. با بهانه حق الرهانه، قرض دولت و وسيله حيله‏معموله در استيلاى حدود و ثغور مملكت‏به استقلال تامى كه از جهت‏ايشان مقرر و حسن عشرت و اظهار خدمتى كه از آنها مستحضراست... . (7) .

همگام با شيخ شهيد

شك نيست كه در نهضت مشروطيت، شهيد شيخ فضل‏الله ازبزرگترين رهبران و اسلام‏خواهانى بود كه تا آخر سعى داشت مشروطيت‏را به سوى مشروعيت‏سوق دهد، اما وقتى از آن نااميد شد، سرسختانه‏مخالفت ورزيد و تا پاى دار پيش رفت و شربت‏شهادت نوشيد. بعد ازانحراف مشروطه، مشخص گرديد كه آية‏الله سيد محمد كاظم نيز ازهمفكران و حاميان شيخ شهيد فضل‏الله نورى است; اين مطلب را حتى‏آنهايى كه سيد را قبول نداشتند، مطرح نموده‏اند. در اين باره مى‏توان به‏نوشته احمد كسروى، اشاره كرد. او در كتاب خود به نام تاريخ مشروطه ايران‏مى‏نويسد:

در نجف سيد كاظم يزدى كه يكى از مجتهدان به نام و خود از رده‏آخوند خراسانى و حاجى شيخ مازندرانى بود و دسته بزرگى از ايرانيان‏از او تقليد مى‏كردند، راه شيخ فضل‏الله را در پيش گرفته، با مشروطيت‏دشمنى نشان مى‏داد. (8) .

مشروطه مشروعه

به دنبال تحصن جمعى از مبارزان در سفارت انگليس، عاقبت‏مظفرالدين شاه در چهاردهم جمادى‏الاخره 1324ه . ق. با خواسته‏هاى‏مبارزان موافقت نمود و فرمان مشروطيت را صادر كرد. دستور تاسيس‏نخستين مجلس شوراى اسلامى از ناحيه شاه، اعتراض عده‏اى ازبست‏نشينان در سفارت انگليس را به دنبال داشت. اين خواسته از يك‏سوبيانگر اثرهاى فكرى و سياسى ماموران عالى رتبه سفارت بر متحصنان‏بود و از سوى ديگر عدم توجه به اجراى احكام شرع و تعارض بنيادى باشريعت طلبان را مى‏رساند. روشنفكران دست‏پرورده غرب كه در انديشه‏سلطنت مشروطه غربى بودند، از انتشار عنوان مجلس شوراى اسلامى‏اظهار نگرانى كردند و در تبديل عنوان اسلامى مجلس به ملى تلاش‏فراوان نمودند. (9) .

آية‏الله شيخ فضل‏الله نورى از همان ابتدا به قضيه مشروطه به ديده‏ترديد مى‏نگريست و با اصرار آية‏الله بهبهانى و آية‏الله طباطبايى كه به‏اسلامى بودن اين نهضت‏شهادت دادند، به جرگه آنان پيوست. اما اينك‏حقيقت امر بر وى آشكار شده و خواهان مشروطه مشروعه بود، چيزى كه‏هرگز با مذاق روشنفكرانى چون ميرزا ملكم خان سازگار نبود، چون وى وهمفكرانش، سخت فريفته فرهنگ غربى بودند و هرگز فرهنگ وارزشهاى دينى و ملى را باور نداشتند. آنها چگونه با اين افكار ضد دينى‏مى‏توانستند، رهبرى روحانيت را بپذيرند و از آنان اطاعت كنند.

در اين خصوص، ميرزا ملكم خان گفته بود: «من مايل بودم كه اصول‏تمدن غربى را در ايران شيوع دهم و براى اين كار از جامعه ديانت استفاده‏نمودم‏». وى در جايى ديگر مى‏گويد: «پس از تحقيقات دانستم كه تغييرايران به صورت اروپا، كوشش بى‏فايده‏اى است; از اين رو، فكر ترقى‏مادى را در لفافه دين عرضه داشتم تا هموطنانم آن معانى را نيك دريابند.به همين خاطر، دوستان و مردم را دعوت كردم و در محافل خصوصى ازلزوم پيرايشگرى اسلام (اسلام‏زدايى) سخن راندم‏». (10) .

فقيه فرزانه آية‏الله نورى، وقتى گرايشهاى ضد دينى باند فراماسونرى‏و نقش انگليس را در اين قضيه ديد، به راز مخالفت آية‏الله سيد محمدكاظم يزدى با اساس مشروطه پى بردو با اين‏كه دير شده بود، با اقدامات وتلاشهاى فراوان به اصلاح امور پرداخت تا جلو انحراف بيشتر مشروطه رابگيرد. وى با تحصن در حرم حضرت عبدالعظيم‏عليه السلام اعلاميه‏هايى انتشارداد و علت مخالفت‏خود را با مشروطه بيان كرد. اهانت روزنامه‏ها و برخى‏از مشروطه‏طلبان به علماى دين و ديگر مقدسات اسلامى و كپى‏بردارى‏قانون اساسى از روى قوانين اروپايى و... دلايل آن مجاهد مبارز درمخالفت‏با مشروطه بود. (11) .

آية‏الله سيد محمد كاظم يزدى از همان ابتدا با مشروطه و بانيان آن‏مخالف بودند و با ترديد به آن مى‏نگريستند و اين پشتوانه محكمى براى‏شيخ فضل‏الله به شمار مى‏رفت. به هر حال، مردم به شورش برنخاستند وتنها در زنجان ملا قربانعلى زنجانى و در نيشابور حاج ميرزا حسين‏مخالفت‏خود را با انجمن مشروطه‏خواهان اعلام كردند. در نجف نيز ميان‏هواداران مشروطه‏خواهى، همانند خراسانى و يارانش با سيد محمد كاظم‏يزدى كه از شيخ فضل‏الله حمايت مى‏كرد، آشوب بود و با رسيدن‏تلگرافهاى طرفين آشوبى بزرگ پديد آمد. (12) .

مخالفت‏با مشروطه

مخالفت فقيه مبارز يزدى با مشروطه، حاوى درسهاى ارزنده‏اى بودو به نسلهاى آينده آموخت كه مبارزه، گاه با سكوت در برابر يك جريان‏انحرافى تحقق مى‏يابد، هر چند در ظاهر، چيز ديگرى جلوه كرده باشد.آية‏الله يزدى يك تنه در برابر آن همه هياهو و تهمت و آزار و اذيتها ايستادو تزلزلى به خود راه نداد.

روزى در منزل برايش خبر آوردند كه جمعى ايرانى، خواهان‏ملاقات با شمايند. آنها عده‏اى مشروطه‏خواه بودند و اجازه ورود گرفتند.آنان در محضرش از خوبيهاى مشروطه و قانون اساسى سخن گفتند تا آن‏را حق جلوه داده، او را با مشروطه همراه سازند. آن مرجع دورانديش ازآنان فرصت‏خواست تا نظرش را ابراز كند، چرا كه پاى اسلام، روحانيت وسرنوشت ملتى در ميان بود و نمى‏توانست‏با شتاب از آن بگذرد. افراددلسوز فراوان از شهرهاى تهران، اصفهان، تبريز و همدان با ارسال نامه وتلگراف، حقيقت را برايش مى‏نگاشتند و او را در جريان امور قرارمى‏دادند، لذا به سفيران مشروطه جواب رد داد.

در اين بحبوحه خطر، آية‏الله يزدى ادامه مباحث علمى وتلاش درحل مشكلات دينى و اجتماعى مردم را بر قضيه مشروطه مقدم دانست وتلاش دشمنان اسلام و روحانيت، در بد نام كردن (13) آنان را ناكام گذاشت. بااتخاذ اين تصميم و كناره‏گيرى آن شخصيت نامى جهان اسلام ازمشروطه، احتمال خطر برايش وجود داشت و پيش‏بينى آن را نيز كرده‏بود. عده‏اى ناآگاه و فريب خورده، بزرگ نجف، زعيم شيعه را تهديدكرده، در حق وى آزار و اذيت روا داشتند. آنها مى‏خواستند با فشارروحى و تهديد به قتل، او را به قبول اصول مشروطيت وادار كنند، امافايده‏اى نبخشيد. آدمكشان مترقى به قتل آن مرد الهى رو آوردند و آن راتنها چاره ممكن دانستند. خبر اين كار خطرناك در نجف و حوالى آن‏پيچيد.

رؤساى عشاير مسلمان و مقلدان آية‏الله‏العظمى سيد محمد كاظم‏يزدى كه در مردانگى و ديانت مشهور بودند، با شنيدن اين خبر ناگوار، به‏سرعت‏خود را به منزل رهبر دينى و سياسى‏شان رساندند تا با كسب‏تكليف در برابر متعديان به حريم مرجعيت ايستادگى كرده و از آن فقيه‏نستوه حراست كنند. جمعيت در اطراف خانه ايشان موج مى‏زد. اين‏وحدت دشمن‏شكن، قدرت و نفوذ معنوى علما را بيش از پيش آشكاركرد و دشمن را به فرار زبونانه واداشت.

از آنچه گذشت، روشن مى‏شود كه چرا آية‏الله سيد محمد كاظم‏يزدى، اين مظلوم تاريخ، از همان ابتدا با مشروطه موافق نبود و على‏رغم‏فشارهاى زياد با مشروطه‏خواهان همراهى نكرد. به راستى كه از يك فقيه‏فرزانه و آگاه به شرايط زمان و سياستهاى پيچيده، جز اين نيز انتظارنمى‏رود.

سيد محمد كاظم يزدى عالمى تيزبين بود كه هماره مى‏كوشيد ازسياستهاى مشكوك و بى‏اصالت دور بماندو در آن نقش نداشته باشد. اين‏سيره علما و اوليا در طول تاريخ بوده تا ناخواسته در بعضى از جريانات‏باطل قرار نگيرند و در بازى سياست‏بازان حرفه‏اى وارد نشوند، مگر آنچه‏را كه حق تشخيص داده و به انتهاى مسير آن، آگاهى كامل داشته باشند.بزرگ مرجع عالى‏قدر جهان تشيع، حضرت آية‏الله سيد محمد كاظم‏يزدى به بنياد مشروطه‏خواهى به عنوان يك جنبش ملى و يا مذهبى،اعتقادى نداشت. وى نه فقط از آن طرفدارى نكرد، بلكه مخالفت‏خود رابا آن اظهار مى‏داشت، البته نه از آن جهت كه حامى استبداد باشد، چرا كه‏اين سياست قلم مزدوران منورالفكر و تاريخ نويسانى است كه هركس بامشروطه غربى مخالفت مى‏ورزيد، متهم به جانبدارى از استبدادمى‏كردند. او از ماهيت جريانات سياسى آن زمان به خوبى آگاه بود; از اين‏رو، وقتى شيخ فضل‏الله نورى مشروطه مشروعه را مطرح كرد، ايشان به‏حمايت از او برخاست. (14) .

پس از آن‏كه مجلس شوراى ملى متمم قانون اساسى را تصويب كرد،اين متمم براى تاييد علماى نجف به آنان ارائه شد. آية‏الله آخوندخراسانى و آية‏الله ميرزا حسين تهرانى و شيخ عبدالله مازندرانى آن راتاييد وامضا كردند، ولى آية‏الله سيد محمد كاظم يزدى كه به اسلام ستيزى‏سردمداران مشروطه آگاهى كامل داشت، از امضاى آن خوددارى كرد.همان‏طور كه آية‏الله فضل‏الله نورى با مشروطه غربى مخالفت مى‏ورزيد،آية‏الله سيد محمد كاظم يزدى نيز با مشروطه اروپايى سخت مخالفت كردو خواهان تطبيق قانون مشروطه با قوانين شرعى بود و طرفداران مشروطه،كه مخالفت آن عالم بزرگ را خطرساز مى‏دانستند، با تهديد به قتل، آزارو اذيت و نثار تهمت‏به وى قصد داشتند، او را مجبور كنند تا قانون اساسى‏مشروطه را تاييد كند، ليكن آن فقيه مبارز و آگاه تسليم نشد و در جلسه‏درس، خطاب به طلاب فرمود: اين مساله، مربوط به اسلام است، به حفظ‏آبرو و جان مسلمانان و حفظ عظمت و شوكت مذهب جعفرى مربوطمى‏شود و اينها جز از طريق مطابقت قانون با شريعت اسلام ميسر نخواهدبود. (15) .

وحدت علما

بدون ترديد، علماى پرهيزگار دين در نهضت مشروطه و غير آن،سخنى جز اسلام و پياده شدن احكام دينى نداشتند. آنچه به عنوان‏مخالفت‏يا موافقت جلوه نمود، نشان از شكاف آنان در مسير تحقق‏اهداف نبوده، بلكه نوعى برداشت از اطلاعات ارائه شده و قابل دسترس‏بوده است. اين مطلب با نگاهى گذرا به موضعگيرى آنان در اين مساله‏مشخص مى‏شود.

آية‏الله آخوند خراسانى و آية‏الله مازندرانى در پيامى، نظر خود را درزمينه تدوين قانون چنين بيان داشتند:

مشروطيت هر مملكت عبارت از محدود و مشروطه بودن ادارات‏سلطنتى و دواير دولتى است‏به عدم تخطى از حدود و قوانين موضوعه‏و بر طبق مذهب رسمى آن مملكت و طرف مقابل آن، استبداديت‏دولت است... و چون مذهب رسمى ايران، همان دين قديم اسلام وطريقه حقه اثناعشريه است، پس حقيقت مشروطيت و آزادى ايران‏عبارت از عدم تجاوز دولت و ملت از قوانين منطبقه بر احكام خاصه وعامه مستفاده از مذهب و مبنيه بر اجراى احكام الهيه و حفظ نواميس‏شرعيه و مليه و منع از منكرات و اشاعه عدالت و محو مبانى ظلم و سدارتكابات خودسرانه... . (16) .

على‏رغم اين ديد مقدسى كه علماى دين از مشروطه داشتند، درمجلس‏شورا، مشروطه‏خواهانى امثال تقى‏زاده حضور داشتند كه‏نمى‏خواستند شيوه كار قانون اساسى، منطبق با شرع پيش برود و مجتهدان‏در آن اظهارنظر كنند، از اين رو تلاش مى‏كردند تا قانون از سبك‏قانونگذارى ديگر كشورهاى مشروطه و اروپايى خارج نشود; به همين‏خاطر با تطبيق شرعى قانون مصوب، به مخالفت‏برخاستند.

وقتى علماى مشروطه خواه از قصد و نيت اين فرصت‏طلبان بى‏دين‏آگاه شدند، خود را كنار كشيده و به روشنگرى و افشاگرى پرداختند، اماديگر دير شده و كار از كار گذشته بود و دست‏سياست‏بازان دغل پيشه، شريعت‏طلبان مبارزى چون آية‏الله شيخ فضل‏الله نورى را به دار آويخته‏بود.

به‏طور قطع، وجود شخصيتهاى بزرگ سياسى چون آية‏الله سيد محمدكاظم يزدى در ايران مى‏توانست از انحراف نهضت و شهادت افرادى‏چون شيخ فضل‏الله نورى جلوگيرى كند. بايد گفت: در رهبرى نهضت‏مشروطه، سياست‏بازان حرفه‏اى تصميم گيرنده امور بودند و نقش علما به‏نهايت درجه تضعيف، تنزل كرده بود. به همين خاطر، وقتى شيخ فضل‏الله‏را به دار آويختند، مردم عكس‏العمل خاصى از خود نشان ندادند، حتى‏عده‏اى از فرط ناآگاهى در پاى دار، كف زده و هورا مى‏كشيدند.

شهادت اين فقيه مبارز، فرصت‏خوبى بود كه عده‏اى از روحانيان درنظرات خود مبنى بر حمايت از مشروطه تجديدنظر كرده و اظهار پشيمانى‏كنند.

آية‏الله سيد عبدالله بهبهانى پس از شهادت مظلومانه همسنگرش،بالاى منبر با صوت رسا و قريب به اين مضمون گفت: اى مردم! پس ازآن‏كه خوب از مشروطه و بانيان آن تحقيق كرده، در جزئيات آن دقيق‏شدم، حقايق بسيارى بر ما آشكار شد، چون اين نظام غير از آن چيزى بودكه ما دنبالش بوديم و از آن حمايت مى‏كرديم. ما اين حزب مشروطه‏خواه‏را يك حزب ملى، سياسى، اخلاقى و دينى مى‏شناختيم و لذا مورد تاييدما قرار گرفت، اما امروز آن را حزب لائيك و طرفدارانش را ضد مذهب‏مى‏دانيم.

سخنان آية‏الله بهبهانى وقتى به گوش روشنفكران و مزدوران انگليس‏رسيد و فهميدند كه وى با مشروطه آنها موافق نيست، به عده‏اى مزدوربى‏دين، ماموريت دادند كه ايشان را ترور كنند. آنها نيز در منزلش بر اووارد شدند و ايشان را با كلت‏شهيد كردند. وقتى اين خبر دردناك به گوش‏آية‏الله محمد كاظم خراسانى كه خود از حاميان مشروطه بود رسيد، بسيارناراحت‏شد و از اين پيشامد وحشتناك اظهار تاسف كرد و در شهر نجف‏براى آن مرحوم، مجلس ترحيم برپا كرد. (17) .

مرحوم سيد محمد طباطبايى كه از ديگر حاميان مشروطه بود، پس ازاين وقايع در مورد اين نهضت چنين مى‏گفت: سركه ريختيم شراب شد.وى تا آخر عمر از مشروطه و مجلسى كه به وجود آمده بود، اظهارپشيمانى مى‏كرد. او متوجه شده بود كه آن همه خسارت مالى و اتلاف‏نفوس، نه تنها به نتيجه‏اى منتهى نشد، بلكه ديكتاتورى محدود به استبدادنامحدود تبديل شد. آية‏الله سيد محمد كاظم يزدى نيز كه از بزرگترين‏مراجع تقليد شيعه بود، به‏قدرى از اين جنايت متاثر شد كه بيشتر اوقات ازملاقات با ايرانيان خوددارى مى‏كرد وتا آخر عمر با مشروطه موافقت‏نكرد. (18) .

سخن امام خمينى‏قدس سره

با نگاهى اجمالى به بعضى از بيانات امام راحل‏قدس سره نقش وموضع‏گيريهاى مثبت و روشنگرانه شهيد آية‏الله شيخ فضل‏الله نورى وديگر علما در قيام مشروطه مشخص مى‏گردد.

امام خمينى‏قدس سره در يكى از بيانات خود، در اين مورد چنين فرمود:

... مشروطه از آن روز اول، عمل به آن نشد. قانون اساسى از روز اول،همين قانون اساسى كه همه آنها قبول دارند، از روز اول، عمل به آن‏نشد. يكى از مواد قانون اساسى، اين است كه بايد پنج نفر از مجتهدين‏در مجلس باشند، نظارت كنند كه مبادا احكامى كه اينها صادر مى‏كنند،برخلاف حكم شرع باشد. اين قانون اساسى ما اين‏طور است، متمم‏قانون اساسى اين است. از اولى كه مردم مشروطه را درست كردند،مردم را از اول بازى دادند... از اول كه مشروطه را اينها درست كردند،اين شياطين كه متوجه مسائل بودند، روحانيون و مؤمنينى كه تبع آنهابودند، اينها را بازى دادند، خدعه كردند. متمم قانون اساسى را قبول‏كردند، لكن وقت عمل، به متمم قانون اساسى عمل نكردند، يعنى پنج‏نفر مجتهد را در مجلس ما نياوردند. ... حالا قريب پنجاه سال است،بيشتر از پنجاه سال است كه ابدا در مجلس روحانى راه ندارد تا نظارت‏بكند و اين خلاف قانون اساسى است. (19) .

امام راحل‏قدس سره در جاى ديگر، توطئه دشمنان انقلاب اسلامى را دركنار زدن روحانيت، افشا كرده و در مقايسه با زمان مشروطه مى‏فرمايند:

چه جمعيتهايى هستند كه مى‏خواهند روحانيين را كنار بگذارند،همان‏طورى كه درصدر مشروطه با روحانى اين كار را كردند و اينهازدند و كشتند و ترور كردند. همان نقشه است. آن وقت ترور كردندسيد عبدالله بهبهانى را، كشتند مرحوم نورى را و مسير ملت را از آن‏راهى كه بود برگرداندند به يك مسير ديگر و... . (20) .

پى‏نوشتها:


1) دور علماء الشيعة فى مواجهة الاستعمار، ص‏25.

2) همان، ص‏26.

3) همان‏جا.

4) همان‏جا.

5) آقاى ناصر باقرى بيدهندى، به نقل از يكى از مراجع عصر حاضر.

6) احسن الوديعه، ص‏188.

7) نهضت روحانيون ايران، ج‏2، ص‏207- 208.

8) احمد كسروى، تاريخ مشروطه ايران، ص‏294.

9) مهدى انصارى، شيخ فضل‏الله و مشروطيت، ص‏72 و 73.

10) همان، ص‏100- 102.

11) سيد جلال‏الدين مدنى، تاريخ تحولات سياسى و روابط خارجى ايران، ج‏2، ص‏130-135.

12) شيخ فضل‏الله و مشروطيت، ص‏193.

13) با روشن شدن قضيه مشروطه معلوم مى‏شود كه بر پيكر اسلام و روحانيت ضربه واردآمد، چرا كه خيلى از رهبران روحانى از همراهى با مشروطه، اظهار ندامت مى‏كردند و اين‏چيزى جز بدنامى نبود.

14) شيخ فضل‏الله نورى و مشروطيت، ص‏155.

15) محمد تركمان، رسائل، ج‏1، ص‏308.

16) شيخ فضل‏الله نورى و مشروطيت، ص‏150.

17) احسن الوديعه، ج‏1 و 2، ص‏153- 154.

18) جواد بهمنى، فاجعه قرن، ص‏170- 171.

19) صحيفه نور، ج‏2، ص‏285.

20) همان، ج‏6 ، ص‏258.