next page

back page

گذرى بر زندگى امام چهارم حضرت علىّ بن الحسين (ع )
ويژگيهاى زندگى امام چهارم (ع )
بعد از امام حسين (عليه السلام ) مقام امامت به فرزندش امام على بن الحسين (عليهماالسلام ) رسيد، او را ((ابومحمّد)) و ((زين العابدين )) مى خواندند و گاهى ((ابوالحسن )) ياد مى كردند.
مـادرش ((شـاه زنـان )) دخـتـر كـسـرى (آخـريـن پـادشـاه سلسله ساسانى ) بود كه به او ((شـهـربـانـويـه )) مـى گـفـتـند. اميرمؤ منان على (عليه السلام ) حريث بن جابر حنفى را كـارگزار جانب مشرق قلمرو حكومت (اسلامى ) قرارداد بعدا حريث دو دختر يزدگرد (سوّم ) را بـراى عـلى (عـليـه السـلام ) فـرستاد و آن حضرت ، شهر بانويه را به حسين (عليه السـلام ) بـخـشـيـد و از او امام زين العابدين (عليه السلام ) به دنيا آمد و ديگرى را به مـحـمـد بـن ابوبكر بخشيد، كه از او قاسم بن محمد، متولّد شد و قاسم و امام سجّاد (عليه السلام ) با هم پسر خاله هستند.
و امـام سـجـّاد بـه سـال 38 هـجـرى (پـنـجـم شـعـبـان ) در مـديـنـه مـتـولّد شـد، دو سـال از آخـر عـمـر جـدّش امـيـرمـؤ مـنـان عـلى (عـليـه السـلام ) را درك كـرد و دوازده سـال از عـمـر عـمـويـش امـام حـسـن (عـليـه السـلام ) را درك نـمـود و 23 سـال بـا پـدرش امـام حـسـيـن (عـليـه السـلام ) بـود و بـعـد از پـدر، 34 سـال عـمـر كـرد و سـرانـجـام (بـنـابـرمـشـهـور، در روز 25 مـحـرم ) سـال 95 هـجـرى در سـن حـدود 56 سـالگـى در مـديـنـه از دنـيـا رفـت و دوران امامت او 34 سال بود و قبرش در قبرستان بقيع (واقع در مدينه ) در كنار قبر عمويش امام حسن (عليه السلام ) است .
دلايل امامت امام سجّاد (ع )
دلايل صدق امامت امام علىّ بن الحسين (عليه السلام ) بسيار است مانند:
1 ـ او بـعـد از پـدرش امـام حـسـيـن (عـليـه السـلام ) در جـهـت عـلم و عـمـل از هـمـه مـردم بـرتـرى داشـت و بـه دليـل عـقـل ، مقام امامت سزاوار آن كسى است كه در فضايل ، برترى دارد.
او نـزديـكـتـر بـه امـام گـذشـتـه و سـزاوارتـر بـه مـقـام او نسبت به ديگران بود، هم در فـضـايـل انـسـانـى و هـم از جـهـت نـژاد و نـسـب و آن كـس كـه نـزديـكـتـر بـه امـام قـبـل بـاشـد، او سـزاوارتـر بـه عـهـده دارى مـقـام امـامـت اسـت بـه دليـل آيـه ذوى الارحـام . (101) و ماجراى حضرت زكريّا( عليه السلام ) كه در قرآن (102) آمده است .
3 ـ امـامـت از نـظر عقل در هر زمانى لازم است و ادّعاى مدّعيان (دروغين ) امامت در زمان امام سجّاد (عـليـه السلام ) و در زمانهاى ديگر، بى اساس بود بنابراين ، مقام امامت تنها براى امام سـجـّاد (عـليـه السـلام ) ثـابـت مـى گـردد؛ زيـرا خـالى بـودن زمـانـى از امـام ، محال مى باشد.
4 ـ از نـظـر عـقـل و روايـات ثـابـت شـده كـه مـقـام امـامـت مـخـصوص عترت و خاندان پيامبر (103) (صـلّى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) اسـت و ادّعـاى كـسـى كـه قـايـل بـه امـامـت ((مـحـمـد حـَنـفـيـّه )) (فـرزنـد عـلى ( عـليـه السـلام ) ) اسـت ، بـاطـل و بـى اسـاس اسـت ؛ زيـرا دربـاره امـامت او نصّى (روايت صريح از پيامبر و امامان قـبـل ) نـرسـيده ، بنابراين ، مقام امامت ، تنها براى على بن الحسين (عليهماالسلام ) ثابت مـى گـردد؛ زيـرا در مـيان دودمان پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى هيچ كس جز ((مـحـمـّد حـنـفـيّه )) ادعاى امامت نشده است و محمّد حَنفيّه نيز همانگونه كه بيان شد از اين مقام خارج است .
5 ـ يـكـى از دلايـل امـامـت امـام سـجـاد (عـليـه السـلام ) تـصـريـح رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر امامت اوست ، چنانكه ((روايت لوح )) بيانگر اين مطلب است ، اين روايت را جابر بن عبداللّه انصارى از پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل نموده است . (104)
و هـمـچـنـين امام باقر (عليه السلام ) آن را از پدرش و او از جدّش و او از حضرت فاطمه ( عـليـهـاالسـلام ) دخـتـر رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) نـقـل نـمـوده اند. و نيز جدّش اميرمؤ منان على ( عليه السلام ) در زمان حيات امام حسين (عليه السلام ) به امامت امام سجّاد (عليه السلام ) تصريح نموده است .
و همچنين امام حسين (عليه السلام ) به امامت آن حضرت ، وصيّت نموده است و آن را به عنوان امانت به اُمّ سلمه (يكى از همسران نيك رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) ) داده كه بـعـدا امـام سجّاد (عليه السلام ) آن را از او گرفته است . (105) و اينكه تنها امـام سـجـّاد (عـليـه السـلام ) آن امـانـتـهـا و وصـيـّت را از اُمّ سـَلَمـه درخـواسـت نـموده است دليـل امامت درخواست كننده در ميان مردم است و اين خود بابى است كه جستجوگر در روايات بـه آن دسـت مـى يـابـد و مـا در ايـن كـتـاب در مـقـام شـرح و بـسـط نـيـسـتـيـم تـا به طور كامل به ذكر آن روايات بپردازيم و به همين مقدار اكتفا مى كنيم .
چند نمونه از فضايل امام سجّاد (ع )
1 ـ ((عـبدالعزيز بن ابى حازم )) مى گويد:((از پدرم شنيدم مى گفت در ميان دودمان هاشم هيچ كس را برتر از علىّ بن الحسين (عليه السلام ) نديدم )).
2 ـ ((سـعـيـد بـن كلثوم )) مى گويد: در محضر امام صادق (عليه السلام ) بودم از اميرمؤ مـنـان عـلى (عـليـه السـلام ) سـخن به ميان آمد، آن حضرت او را بسيار ستود و آنگونه كه شايسته اوست مدح كرد، سپس ‍ فرمود:
((سـوگـنـد بـه خدا! علىّ بن ابيطالب (عليه السلام ) در دنيا تا آخر عمر، هرگز لقمه حـرام نـخـورد و هـرگز به او پيشنهاد انجام يكى از دو كار خداپسندانه نشد مگر اينكه آن كـارى را كـه دشـوارتـر بـود بـه عـهـده مـى گـرفـت و بـراى رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـليه و آله و سلّم ) هيچ حادثه سختى پيش نيامد، مگر اينكه على (عليه السلام ) را (به كمك ) مى طلبيد به خاطر اعتماد و اطمينانى كه به او داشت .
و در مـيـان اُمـّت هـيـچ فـردى جـز عـلى (عـليـه السـلام ) قـدرت انـجـام كـار رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) را نداشت و كار على (عليه السلام ) همانند كار مـردى بـود كـه خـود را بـيـن بـهشت و دوزخ ببيند و اميد پاداش اين و ترس عقاب آن داشته باشد. او از مال شخصى خود، هزار برده را براى خدا و نجات از آتش (خريد و) آزاد كرد، از مالى كه از دسترنج خود و از عرق جبين به دست آورده بود، او غذاى زن و بچّه اش را از زيـتون و سركه و خرما قرار داده بود و لباسش از كرباس ‍ بود كه اگر از آن چيزى از آستينش زياد مى آمد، آن را قيچى مى كرد (آرى او اينگونه ساده زندگى مى كرد) و در ميان افراد خانواده و فرزندانش ، هيچ كس در لباس و علم ، مانند على بن الحسين (عليهماالسلام ) شباهت به او نداشت .
چهره امام سجّاد (ع ) از ديدگاه امام باقر (ع )
(در دنـباله روايت قبل از گفتار امام صادق (عليه السلام ) آمده :) امام باقر (عليه السلام ) روزى نـزد پـدرش امـام سـجـّاد (عـليـه السـلام ) آمـده ، پـدرش را ديـد، او را در عبادت به گـونـه اى ديد كه هيچ كس را ياراى وصول به آن نيست ، او را ديد كه بر اثر شب زنده دارى ، چـهـره اش زرد شـده و بـر اثر گريه ، چشمهايش ناتوان گشته و بر اثر سجده بـسـيـار، پـيـشانى و بينى او پينه بسته و بر اثر بسيارى عبادت (و نماز) پاها و ساق پاهايش ورم كرده است .
امـام بـاقـر (عـليـه السـلام ) مـى فـرمـايـد: وقـتى پدرم را چنين ديدم ، بى اختيار از روى دلسـوزى بـراى او گـريـسـتم ، او غرق درياى فكر بود، بعد از چند لحظه از ورودم به حضور او، به من فرمود:
((پـسـرم ! مقدارى از اين كتابها كه عبادت علىّ بن ابيطالب (عليه السلام ) در آن نوشته شـده بـه مـن بـده )). مـن آنها را به او دادم ، كمى آن را خواند و سپس در حالى كه اندوهناك بـود، آن را بـه زمـين گذارد و فرمود:((مَنْ يَقْوِى عَلى عِبادَةِ عَلِي ؛ چه كسى را قدرت و نيروى عبادت كردن على (عليه السلام ) هست ؟!)).
3 ـ ((زُرارة بـن اعـيـن )) مـى گـويـد: شـنـيـده شـد گـويـنـده اى در دل شـب مـى گـفـت :((كـجـايـنـد پـارسـايـان كـه از دنـيـا دل كنده اند و به آخرت دل بسته اند؟)).
آواز آواز دهنده اى از جانب قبرستان بقيع شنيده شد ولى خودش ‍ ديده نمى شد كه مى گفت :((ذلِكَ عَلِىُّ بْنِ الْحُسَيْنِ؛ چنين شخصى ، على بن حسين (عليهماالسلام ) است )).
فرزندان امام سجّاد (ع )
امام عَلِىّ بن الْحُسين (عليه السلام ) داراى پانزده فرزند بود:
1 ـ مـحـمـّد بـاقـر (عـليـه السـلام ) كه كُنيه اش ((ابوجعفر)) بود، مادرش ‍ (فاطمه ) ((اُم عبداللّه )) دختر امام حسن مجتبى (عليه السلام ) است .
2 ـ عبداللّه .
3 ـ حسن .
4 ـ حسين .
5 ـ زيد.
6 ـ عمر.
7 ـ حسين اصغر.
8 ـ عبدالرّحمان .
9 ـ سليمان .
10 ـ على ، كه كوچكترين فرزند اما سجّاد (عليه السلام ) بود.
11 ـ خديجه .
12 ـ محمّد اصغر.
13 ـ فاطمه .
14 ـ عِلِيّه .
15 ـ اُمّ كلثوم .
مادرهاى اين فرزندان ، از شش نفر اُمّ ولد بودند.



گذرى بر زندگى امام پنجم حضرت باقر (ع )
ويژگيهاى زندگى امام باقر (ع )
امام محمّد باقر (عليه السلام ) در بين برادرانش ، خليفه و جانشين پدرش امام سجّاد (عليه السـلام ) بـود و بـعـد از او بـه مـقـام امـامـت رسـيـد. امـام بـاقـر (عـليـه السـلام ) در فـضـايـل انـسـانـى و عـلم و پـارسايى ، بر همه برادرانش برترى داشت و نامش در ميان شـيعه و سنّى ، از همه آنان بلندتر بود و در مقامهاى معنوى از همه بزرگتر و ارجمندتر بود.
در مـيـان فـرزنـدان امـام حسن و امام حسين (عليهماالسلام ) از هيچ كس ‍ مانند امام باقر (عليه السلام ) علم دين ، آثار، روايات ، علوم قرآن و انواع فنون و آداب ، آشكار نشد.
باقى ماندگان از اصحاب رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) و بزرگان تابعين و رؤ سـاى فـقـهـا و دانـشـمـنـدان مـسـلمـيـن ، اركـان ديـن و احـكـام اسـلام را از آن حـضـرت نقل كرده اند و او در فضل و دانش ، نشانه عظيم علما و دانشمندان بود به طورى كه در اين راستا، ضرب المثل همه شده بود، نويسندگان و شاعران در وصف او، نثرها نوشته اند و شعرها سروده اند.
((قرظى )) (يكى از شاعران ) مى گويد:
يا باقِرَ الْعِلْمِ لاَِهْلِ التُّقى
وَخَيْرُ مَنْ لَبّى عَلَى الاَْجْبُلِ
((اى شكافنده و آشكار كننده علم براى پرهيزكاران ! و اى برترين انسانى كه برفراز كوهها(ى حجاز) لَبّيك گفتى !)).
و مالك بن اعين جهنى (شاعر ديگر) در تمجيد آن حضرت مى گويد:
اِذا طَلَبَ النّاسُ عِلْمَ الْقُرآنِ
كانَتْ قُرَيشُ عَلَيهِ عَيالاً
وَاِنْ قِيلَ اَيْنَ بْنُ بِنْتِ النَّبِىِّ
نِلْتَ بِذاكَ فرُوعاً طِوالاً
نُجُومَ تُهَلِّلْ لِلْمُدْ لِجِينَ
جِبال تُورِثُ عِلْماً حِبالاً
يـعـنـى :((هـرگاه مردم به كسب دانش قرآن بپردازند، قريشيان جيره خوار (سفره علم ) امام باقر (عليه السلام ) هستند و اگر گفته شود پسر دختر پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) در كجاست ؟ با اين جستجو به شاخه هاى بلند (علم و دين كه وجود امام باقر (عليه السـلام ) سـرشـار از آن اسـت ) دست يافته اى ، شاخه هايى به بلنداى ستارگانى كه نـوربـخـش ‍ رونـدگـان شب هستند و به بلنداى كوههايى كه دانش بسيار از آنها سرازير گردد)).
ابلاغ سلام پيامبر (ص ) به امام باقر (ع )
امام باقر (عليه السلام ) به سال 57 هجرى (سوم صفر يا آغاز ماه رجب ) در مدينه متولّد شد و به سال 114 هجرى (هفتم ذيحجّه ) در سنّ 57 سالگى در مدينه از دنيا رفت .
نـسـبـت او، هـم از نـاحـيـه پـدر و هـم از نـاحـيـه مـادر بـه هـاشـم (جـدّ دوّم رسـول خـدا( صـلّى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) مى رسد و هم از دوطرف به اميرمؤ منان على (عـليـه السلام ) مى رسد (زيرا مادرش ((اُمّ عبداللّه )) دختر امام حسن مجتبى (عليه السلام ) بود) پس او هم هاشمى است و هم علوى . قبر شريفش در بقيع (واقع در مدينه ) مى باشد.
امـام صـادق (عـليـه السـلام ) مـى گـويـد: پـدرم فـرمـود: نزد جابر بن عبداللّه انصارى (صحابى بزرگ ) رفتم سلام كردم و او جواب سلام مرا داد و سپس گفت :((تو كيستى ؟)) (اين در وقتى بود كه جابر نابينا شده بود) گفتم :((محمّد بن علىّ بن حسين هستم )).
گفت : پسر جان ! نزديك بيا، نزديك او رفتم ، دستم را بوسيد و سپس ‍ خم شد كه پايم را بـبـوسـد مـن كـنـار رفـتـم و نـگـذاشـتـم . سـپـس ‍ گـفـت :((رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) به تو سلام رساند)).
گفتم :((سلام و رحمت و بركات خدا بر رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) باد، او چگونه به من سلام رساند؟!)).
جـابـر گـفت :((روزى به حضور رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) رفتم ، به من فرمود: اى جابر! شايد تو زنده بمانى تا با مردى از فرزندان من ملاقات كنى كه محمّد بن على نام دارد)).
((يـَهـِبُ اللّهُ لَهُ النُّورَ وَالْحـِكـْمَةَ فَاقْرَاءْهُ مِنِّى السَّلامُ؛ خداوند نور و حكمت به او ببخشد، سلام مرا به او ابلاغ كن )).
دلايل امامت امام باقر (ع )
1 ـ در وصـيـّت امـيـرمـؤ مـنـان عـلى (عـليـه السلام ) به فرزندانش ، نام امام باقر (عليه السلام ) آمده و به او سفارش شده است .
2 ـ مـطـابـق روايـات (كـه يـك نـمـونـه آن در جـريـان جـابـر، ذكـر شـد) رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) نام او راذكر كرده و به عنوان ((باقرالعلوم )) (شكافنده علوم ) ياد نموده است .
3 ـ در ((حـديـث لَوْح )) مـطـابـق نـقـل عـلمـاى شـيـعـه ، آمـده اسـت كـه جـبـرئيـل آن را از بـهـشـت بـه حـضـور رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـليه و آله و سلّم ) آورد و رسـول خـدا (صـلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) آن را به فاطمه ـ سلامُ اللّه عَلَيْها ـ داد و در آن ((لَوْح )) نام همه دوازده امام (عليهم السلام ) نوشته شده است و در آن نام ((محمّد بن على )) (امام باقر) به عنوان امام بعد از پدرش ، خاطرنشان شده است . (106)
4 ـ نـيـز از عـلمـاى شيعه نقل شده است كه خداوند ((نامه مهر شده ))اى كه داراى دوازده مهر بـود، براى رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرستاد و به پيامبر (صلّى اللّه عـليـه و آله و سلّم ) فرمان داد كه آن را به اميرمؤ منان على (عليه السلام ) بسپارد و به او دسـتـور دهـد كـه اوليـن مـهـر آن را بـشـكـنـد و طـبـق دسـتـورهـاى آن عـمـل كـنـد و هنگام مرگش آن را به فرزندنش حسن (عليه السلام ) بسپارد و به او دستور دهـد مـهـر دوّم را بـشـكـند و به دستورات آن عمل كند و هنگام مرگش آن را به برادرش حسين (عـليـه السـلام ) بـدهـد و بـه او دسـتـور دهـد كـه مـهـر سوّم را بشكند و به دستورات آن عـمل نمايد و هنگام مرگش آن را به پسرش علىّ بن حسين (عليهماالسلام ) بسپارد و به او دسـتـور دهـد كـه مـهـر چـهـارم را بـشـكـنـد و بـه دسـتـورات آن عـمـل نـمـايـد و هـنگام مرگش آن را به پسرش ((محمّد بن على )) امام باقر (عليه السلام ) بـسـپارد و به ترتيب مذكور به او دستور دهد كه هنگام مرگش آن را به پسرش ‍ بسپارد تا به آخرين امام برسد.
5 ـ روايـات بـسـيـارى از امـيـرمـؤ مـنـان و امـام حسن و امام حسين و امام سجّاد (عليهم السلام ) نقل شده است كه به امامت امام باقر (عليه السلام ) بعد از پدرش صراحت دارد.
6 ـ و روايـات بـسـيـارى را سـايـر راويـان در فـضـايـل آن حـضـرت نـقـل كرده اند كه ذكر آنها به طول مى انجامد و در اين كتاب كه بنايش بر اختصار است ، به همين مقدار مذكور كه بيانگر معانى همان روايات است ، كفايت مى شود.
* * *
مـدّت امـامت امام باقر (عليه السلام ) و عهده دارى و خلافت آن حضرت بر شؤ ون مردم بعد از پدرش نوزده سال ادامه يافت .
گفتارى از بزرگان در شاءن امام باقر (ع )
1 ـ ((عـبـداللّه بـن عطاء مكّى )) مى گويد:((دانشمندان و بزرگان علم را نديده ام كه پيش هـيـچ كـس كـوچـكـتـر از آن جـلوه كنند كه در نزد امام باقر (عليه السلام ) آنگونه جلوه مى كنند)). (107)
و مـن خـودم ((حـكـم بـن عيينه )) را ديدم كه با آن مقام ارجمندى كه در نزد مردم داشت ، همانند كودكى كه در مقابل معلمش بنشيند، در حضور امام باقر (عليه السلام ) مى نشست .
2 ـ ((جـابـر بـن يـزيد جُعْفى )) (كه از اصحاب بزرگ امام باقر (عليه السلام ) بود) وقتى كه مطلبى را از آن حضرت نقل مى كرد، تعبيرش چنين بود:
((حـَدَّثـَنـِى وَصـِىُّ الاَْوْصـِيـاءِ وَوارِثُ عـُلُومِ الاَْنـْبـِيـاءِ مـُحـَمَّدَ بـْنِ عـَلِىِّ بـْنِ الْحـُسـَيـْنِ عَلَيهِمُالسّلامُ)).
((وصىّ اوصيا و وارث دانشهاى پيامبران ، محمّد بن على بن حسين (عليهم السلام ) براى من حديث كرد)).
فرزندان امام باقر (ع )
امام باقر (عليه السلام ) داراى هفت فرزند بود كه عبارتند از:
1 ـ ابوعبداللّه جعفر بن محمّد (امام صادق (عليه السلام ) ).
2 ـ عبداللّه (مادر اين دو ((اُمّ فروه )) دختر قاسم بن محمّد بن ابى بكر است ).
3 ـ ابراهيم .
4 ـ عبيداللّه (اين دو در زمان كودكى از دنيا رفتند، مادرشان ((اُمّ حكيم )) دختر اسيد بن مغيره ، ثَقَفى است ).
5 و 6 ـ على و زينب كه مادرشان ، امّ ولد بود.
7 ـ اُم سَلَمه . كه مادرش ، امّ ولد بود.
و در بـاره هـيچيك از فرزندان امام باقر (عليه السلام ) كسى اعتقاد به امامت نداشته ، جز در مورد جعفر بن محمد (امام صادق (عليه السلام ) ).
ضـمـنـا بـايـد تـوجـّه داشـت كـه عـبـداللّه بـرادر امـام صـادق (عـليـه السـلام ) بـه فضايل و نيكى شهرت داشت . (108)
گذرى بر زندگى امام ششم حضرت صادق (ع )
ويژگيهاى زندگى امام صادق (ع )
جـعفر بن محمد، امام صادق (عليه السلام ) در ميان برادرانش ‍ جانشين و وصىّ پدرش بود و بـعـد از پـدر، عـهـده دار مـقـام امـامـت گـرديـد. او از نـظـر فـضـايـل ، برترين آنان بود و در مقام و منزلت در نزد شيعه و سنّى از همه برادرانش ، بـرتـر و بـلنـدمـقـام تـر و نـامـدارتـر بـود. و بـه قـدرى از عـلوم او نـقـل كرده اند كه در همه جا پخش شده و از مسافر و غير مسافر از گفتار آن حضرت بهره مـنـد مـى شـدنـد و آن انـدازه كـه عـلمـا و دانـشـمـنـدان از او نـقـل حـديـث كـرده انـد، از هـيـچـكـس از افـراد خـانـدان آن حـضـرت ، آن انـدازه نـقـل نـكرده اند و راويان و اهل آثار، به قدرى كه از او بهره مند شده اند از ديگران بهره مـنـد نـشـده انـد، چـرا كـه دانـشـمـنـدان حديث شناسى كه نام راويان مورد اطمينان از علوم آن حضرت را برشمرده اند ـ با همه اختلاف در عقيده و گفتار ـ به ((چهار هزار نفر)) مى رسد و دلايل صدق امامت امام صادق (عليه السلام ) آنچنان آشكار است كه قلبها را حيران كرده و زبـان دشـمـن را از اشـكـال تـراشـى و خـرده گـيـرى لال نـمـوده اسـت . امـام صـادق (عـليـه السـلام ) بـه سـال 83 هـجـرت (17 ربـيـع الاوّل ) در مـديـنـه چـشـم بـه جـهـان گـشـود و در (25) مـاه شوّال ، سال 148 هجرى در سن 56 سالگى به شهادت رسيد.
قـبـر شريفش در قبرستان بقيع (واقع در مدينه ) در كنار قبر پدر و جدّ و عمويش امام حسن مجتبى (عليه السلام ) مى باشد. مادرش ((اُمّ فَروه )) نام داشت كه دختر قاسم بن محمّد بن ابوبكر است .
آن حضرت 34 سال امامت كرد، پدرش امام باقر (عليه السلام ) او را وصىّ خود قرار داد و به طور آشكار، به امامت او تصريح كرد.
دلايل امامت امام صادق (ع )
1 ـ ((ابـوالصَّباح كنانى )) مى گويد: روزى امام باقر (عليه السلام ) به پسرش امام صـادق (عـليـه السـلام ) نـگـاه كـرد و فرمود: آيا اين شخص ‍ را مى نگريد؟ اين شخص از كسانى است كه خداوند در شاءن آنان فرموده است :
((وَنُرِيدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الاَْرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ)). (109)
((اراده مـا بـر ايـن قـرار گـرفـتـه كـه بـه مـستضعفين نعمت بخشيم و آنان را پيشوايان و وارثين روى زمين قرار دهيم )).
2 ـ ((جابر بن يزيد جُعْفى )) مى گويد: از امام باقر (عليه السلام ) درباره امام صادق (عـليـه السـلام ) سـؤ ال شـد، فـرمـود:((سـوگـنـد بـه خـدا او قـيـام كـنـنـده آل محمّد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) است )).
3 ـ ((عـلى بـن حـكـم )) از طـاهـر (يـكـى از يـاران امـام بـاقـر) نـقـل مـى كـنـد كه گفت :((من در حضور امام باقر (عليه السلام ) بودم ، جعفر (امام صادق ) بـه پـيـش آمـد، امـام بـاقـر (عـليـه السـلام ) فـرمـود:((هذا خَيْرُ الْبَرِيَّة ؛ اين شخص (از) برترين آفريدگان است )). (110)
4 ـ در ((حـديـث لَوْح )) (كـه قـبلاً در شرح حال امام سجّاد و امام باقر (عليهماالسلام ) ذكر شد كه از طرف خداوند به پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيده و توسّط جابر بـن عـبـداللّه انـصـارى بـه امـام بـاقـر (عـليـه السـلام ) نقل يافته )تصريح به امامت امام صادق (عليه السلام ) بعد از پدرش ،شده است .
5 ـ و هـمـچـنين دلايل عقلى (كه قبلاً ذكر شد) بيانگر صدق امامت آن حضرت است ؛ زيرا به حـكم عقل ، امام بايد برترين فرد امّت باشد و امام صادق (عليه السلام ) برترين فرد بـود؛ چـون بـرتـرى او درعـلم و زهـد و عـمل ، بر همه مردم و بر برادران و پسرعموهايش آشكار بود.
و نـيـز بـه حـكم عقل ، امامت براى كسى كه داراى مقام عصمت ، همچون عصمت پيامبران نيست ، بـاطـل و بـى اسـاس اسـت و هـمـچـنـيـن كـسـى كـه در عـلم و دانـش ، كامل نيست شايستگى مقام امامت را ندارد.
و پرواضح بود كه مدّعيان امامت در عصر آن حضرت ، نه داراى مقام عصمت بودند و نه به كـمـال عـلم در جـهـت ديـن رسـيـده بـودنـد و هـمـيـن مـطـلب دليـل انـحصار امامت به وجود امام صادق (عليه السلام ) مى باشد؛ زيرا در هر زمانى به وجود امام معصوم (رهبرى كه گناه و اشتباه نكند) نياز است ، طبق آنچه كه قبلاً ذكر شد.
6 ـ و نـيـز مـعـجـزاتـى كـه مطابق نقل راويان به وسيله امام صادق (عليه السلام ) بروز كـرده ، بـيـانگر صدق امامت او و حقّانيت اوست و حاكى از بطلان ادّعاى ديگر مدّعيان امامت مى باشد.
به عنوان نمونه
((ابـوبـصير)) مى گويد:((به مدينه رفتم و با كنيزك خود همبستر شدم ، سپس ‍ از خانه بـيـرون آمـدم كـه بـه حـمـّام (بـراى غسل جنابت ) بروم ، عدّه اى از دوستان را ديدم كه به ديـدار امـام صـادق (عـليـه السـلام ) مـى رونـد، تـرسيدم كه آنان از من پيشى گيرند و من تـوفـيـق ديـدار آن حـضـرت را نـداشـتـه بـاشـم لذا بـا آنـان (در حـال جـنـابـت ) به راه افتادم تا به محضر امام صادق (عليه السلام ) رسيديم ، وقتى در برابرش قرار گرفتم ، نگاهى به من كرد و فرمود:
((اى ابـابـصـيـر! آيـا نمى دانى كه براى شخص جنب روا نيست به خانه هاى پيامبران يا به خانه هاى فرزندان پيامبران بروند؟!))
شرمگين شدم و عرض كردم :((اى فرزند رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) جمعى از دوسـتـان به محضر شما مى آمدند آنان را ملاقات كردم ديدم اگر با آنان به خدمت شما نيايم ، از ديدار شما محروم خواهم شد و ديگر هرگز چنين كارى نمى كنم ، سپس از محضر آن حضرت بيرون آمدم )).
و روايات بسيارى مانند روايت فوق نقل شده كه بيانگر معجزات و اخبار آن حضرت از غيب است كه ذكر آنها در اينجا به طول مى انجامد و در اينجا به همين مقدار اكتفا مى شود.
فرزندان امام صادق (ع )
امام صادق (عليه السلام ) داراى ده فرزند بود:
1 ـ اسماعيل .
2 ـ عبداللّه .
3 ـ اُمّ فروه (كه مادرشان فاطمه دختر حسين پسر امام سجّاد (عليه السلام ) بود).
4 ـ موسى (عليه السلام ) .
5 ـ اسحاق .
6 ـ محمّد.
7 ـ عباس .
8 ـ على .
9 و 10 ـ اسماء و فاطمه ـ كه از مادران مختلف بودند.
((اسـمـاعـيـل )) بـزرگـتـريـن فـرزنـد امام صادق (عليه السلام ) بود و امام صادق (عليه السلام ) بسيار او را دوست داشت و به او علاقه نشان مى داد.
گـروهـى از شـيـعـيـان ، گـمـان مـى كـردند كه امام بعد از حضرت صادق (عليه السلام ) اسـمـاعـيـل اسـت ؛ زيـرا سـنّ او از هـمـه برادرانش بيشتر بود و امام صادق (عليه السلام ) علاقه خاصى به او داشت و او را بسيار احترام مى كرد.
سرگذشت اسماعيل اوّلين پسر امام صادق (ع )
اسـمـاعـيل در زمان حيات امام صادق (عليه السلام ) در ((عُرَيْض )) (درّه اى در يك فرسخى مـديـنـه ) از دنيا رفت ، اصحاب امام او را به مدينه به حضور امام صادق (عليه السلام ) آوردند و جنازه او در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد.
نـقـل شـده اسـت كـه امـام صـادق (عـليـه السـلام ) در مـرگ اسماعيل بسيار ناراحت و اندوهگين شد و دنبال جنازه او با پاى برهنه و بدون ((ردا)) حركت مـى كـرد و دستور داد چند بار تابوت او را به زمين گذاردند و سپس بلند كردند و مكرر روپـوش او را كـنـار مـى زد و بـه صـورت او نـگـاه مـى كـرد و با اين كار مى خواست به گـروهـى از اصـحـابش كه به امامت اسماعيل بعد از پدر معتقد بودند، بفهماند كه او مرده است و ديگر شبهه اى در مورد زنده بودن او بجاى نماند.
وقـتـى كـه اسـمـاعـيل از دنيا رفت ، آنان كه معتقد به امامت او بعد از پدرش بودند، از اين عـقـيده دست كشيدند، تعداد اندكى از اصحاب امام صادق (عليه السلام ) كه نه از اصحاب نزديك و نه از روايت كنندگان از جانب او بودند، بلكه از افراد دور و اطراف بودند، بر عقيده خود به امامت اسماعيل باقى ماندند!
بـعـد از شهادت امام صادق (عليه السلام ) گروهى از اصحاب او، به امامت امام موسى بن جـعـفـر (عـليـهـماالسلام ) بعد از پدرش ، اعتقاد داشتند و بر همين عقيده باقى ماندند. ولى افراد ديگر (فرقه اسماعيليه ) بر دو گروه تقسيم شدند:
الف : گـروهـى از عـقيده به زنده بودن اسماعيل دست برداشتند و به امامت پسر او ((محمّد بـن اسـمـاعـيـل )) مـعـتـقـد شـدنـد، بـر ايـن اسـاس كـه گـمـان كـردنـد، امـامـت حـق پـدر او (اسـمـاعـيـل ) بـود و فـرزنـد اسـمـاعـيـل سـزاوارتـر بـه مـقـام امـامـت اسـت تـا بـرادر اسماعيل .
ب : گـروه ديـگـر هـمـچـنـان مـعـتقدند كه اسماعيل زنده است و امام هفتم مى باشد، اين گروه اكـنـون بـسيار اندكند كه نمى توان كسى را به اين نام ، نشان داد و اين دو گروه را به عـنـوان ((اسـمـاعـيليّه )) مى نامند، ولى آنچه امروز از فرقه اسماعيليه معروف است ، همان گـروه اوّلنـدكـه مـى گـويـنـد:((امامت بعدازاسماعيل درميان فرزندان او تا روز قيامت ادامه دارد)).
گذرى بر زندگى امام هفتم حضرت موسى بن جعفر (ع )
ويژگيهاى زندگى امام كاظم (ع )
پـس از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) مـقـام امـامت به پسرش ابوالحسن امام موسى بن جعفر (عـليـهـمـاالسـلام ) (يـعـنى امام كاظم (عليه السلام ) ) رسيد، او سزاوار امامت بود چرا كه داراى هـمـه جـهـات كـمـال و فـضـايـل بـود و پدرش امام صادق (عليه السلام ) به امامت او تصريح نمود و نيز اشاراتى در اين باره كرد.
امـام كـاظـم (عـليـه السـلام ) در روسـتـاى ((اَبـواء)) (بـيـن مـكـّه و مـديـنـه ) در سال 128 هجرى (شنبه ، هفتم ماه صفر) ديده به جهان گشود و در بغداد در زندان ((سندى بـن شـاهـك ))درشـشـم مـاه رجـب سـال 183هـجـرى (111) ،درسن 55 سالگى از دنيارفت .
مـادرش بـه نـام ((حـَمـيـده بـربريّه )) اُمّ ولد بود. و مدّت امامت و جانشينى او از پدرش 35 سـال بـه طـول انـجـامـيـد. كـُنـيـه او ابـا ابـراهـيم ، ابوالحسن و اباعلى بود و به عنوان ((عبدالصّالح )) شهرت داشت و نيز از القاب مشهور او ((كاظم )) است .
دلايل امامت امام كاظم (ع )
1 ـ امـام صـادق (عـليـه السـلام ) بـه امـامت امام كاظم (عليه السلام ) بعد از خود تصريح نـمـود، راويـان بـسـيـار اين مطلب را نقل كرده اند و در ميان آنان افراد برجسته و اصحاب خـاصّ امـام صـادق (عـليـه السـلام ) كـه رازدار آن حـضـرت و مورد وثوق او بودند، مانند: مـفـضّل بن عمر جُعفى ، معاذ بن كثير، عبدالرّحمان بن حجّاج ، فيض بن مختار و افراد ديگر كه ذكر آنان به درازا مى كشد.
2 ـ ((مـفـضـّل بـن عـمـر)) مـى گـويد: در محضر امام صادق (عليه السلام ) بودم ، حضرت ابـاابـراهيم موسى (عليه السلام ) كه دوران كودكى را مى گذراند، وارد شد، امام صادق (عليه السلام ) به من فرمود:
((وصـيـّت مـرا در بـاره او (امـام كـاظـم ) بـپذير و جريان (امامت ) او را تنها به اصحاب و دوستان مورد اطمينان خود بگو)).
3 ـ ((مـعـاذ بن كثير)) مى گويد: به امام صادق (عليه السلام ) عرض ‍ كردم ، از خداوندى كـه ايـن مـقـام (امـامت ) را از جانب پدرت به تو داده ، خواستم كه همين مقام را از جانب تو در حالى كه زنده هستى به جانشين شما بدهد. امام صادق (عليه السلام ) فرمود:((خداوند اين درخواست تو را، انجام داده است )).
عـرض كردم :قربانت گردم ! جانشين شما كسيت ؟ آن حضرت به امام كاظم (عليه السلام ) عبد صالح كه خوابيده بود اشاره كرد و او در آن زمان كودك بود.
4 ـ ((عبدالرّحمان بن حجّاج )) مى گويد: به محضر امام صادق (عليه السلام ) رفتم او را در اطـاقى يافتم كه دعا مى كرد و موسى بن جعفر در جانب راستش نشسته بود و به دعاى پـدرش ((آمين )) مى گفت ، به امام صادق (عليه السلام ) عرض كردم : قربانت گردم ! من پيوند خاصّى با شما دارم و خدمتگذار شما هستم ، امام بعد از شما كيست ؟!
فرمود:((يا اَبا عَبدِالرَّحْمان ! اِنَّ مُوسى قَدْ لَبِسَ الدِّرْعَ وَاسْتَوَتْ عَلَيْهِ)).
((اى ابـوعـبـدالرحمان ! موسى زره (پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) ) را پوشيده و اين لباس بر اندام او زيبنده و رساست )).
گـفـتـم : بـعـد از ايـن سـخـن (امـام بـعـد از شـمـا را شـنـاختم ) ديگر احتياج به هيچ چيز (و دليل ديگر) ندارم
5 ـ ((فـيـض بـن مختار)) مى گويد: به امام صادق (عليه السلام ) عرض ‍ كردم : دستم را بـگـيـر و از آتش دوزخ نجات بده ، بعد از تو چه كسى (امام ) بر ماست ، در اين هنگام امام كـاظـم كـه كـودك بـود وارد شـد، امـام صـادق (عـليـه السـلام ) در پـاسـخ بـه سـؤ ال من اشاره به امام موسى كاظم (عليه السلام ) كرد و فرمود:
((هـذا صـاحـبـكـم فـَتـَمـَسَّكْ بـِهِ؛ ايـن اسـت صـاحـب (و امام ) شما پس به او تمسك كن )). و دلايل بى شمار ديگر در اين راستا وجود دارد.
بزرگان شيعه در جستجوى امام حـقّ
((هـشـام بـن سـالم )) مـى گـويـد: بعد از وفات امام صادق (عليه السلام ) من با محمّد بن نعمان (مؤ من الطّاق ) در مدينه بوديم ، ديديم مردم در مورد امامت ((عبداللّه بن جعفر)) اجتماع كـرده بـودنـد و مـى گـفتند: امام بعد از پدرش ، اوست . ما به حضور ((عبداللّه بن جعفر)) رفـتـيـم ، ديـديـم جـمـعـيـّت بـسـيـارى در حـضـور او هـسـتـنـد، مـا از او زكـات اموال پرسيديم كه به چه مقدار بايد برسد تا زكات آن واجب شود؟
گفت : در دويست درهم ، پنج درهم زكات واجب است ، پرسيدم از صد درهم چطور؟
گفت :((دو درهم و نيم زكات دارد)).
گفتيم : به خدا سوگند! حتى ((مرجِئه )) اين را نمى گويند.
گـفـت :((سـوگـنـد بـه خـدا! نـمـى دانـم آنـان چـه مـى گـويـنـد)). از مـنـزل عـبـداللّه گـمـراه و حـيـران بـيـرون آمـديـم و مـن بـا ابـوجـعـفـر احـول (مـؤ مـن الطّاق ، يكى از شاگردان امام صادق ) در يكى از كوچه هاى مدينه نشستيم و بـر اثـر نـاراحـتـى گـريـه كـرديم ، حيران و سرگردان بوديم و نمى دانستيم به كجا بـرويـم و سراغ چه كسى را بگيريم ؟باخود مى گفتيم به سوى ((مرجئه ))بگرويم يا زيديه ، يا معتزله ،يا قَدَريّه ؟!.

next page

back page