back page

14 ـ ((حسن بن محمّد اشعرى )) مى گويد: در زمان امام حسن عسكرى (عليه السلام ) از جانب آن حـضـرت نـامـه اى آمـد، حـقـوق ((جـُنـَيـد)) قـاتـل ((فـارس بـن حـاتـم بـن مـاهـويـه )) (146) و حـقـوق ابوالحسن و برادرم را بپردازند و پس از آنكه امام حسن عسكرى (عـليـه السـلام ) از دنـيا رفت ، از جانب صاحب الامر امام مهدى (عج ) نامه آمد كه حقوق ابى الحـسـن و رفـيقش همچنان داده شود، ولى در مورد جُنيد و حقوقش ، اصلاً چيزى نوشته نشده بـود. مـن غـمـگين شدم (كه چرا بايد جُنيد كه قاتل يك بدعتگذار است ، از حقوق بى بهره بماند). چندان طول نكشيد خبر آمد كه ((جُنيد)) از دنيا رفت )). (147)
15 ـ ((عـيـسى بن نصر)) مى گويد:((على بن زياد صيمرى ، نامه اى براى حضرت مهدى (عـج ) نـوشـت كـه از آن حـضـرت تـقـاضـاى كـفـن بـراى خود كرد. جواب نامه آمد:((تو در سـال هـشـتـاد نـيـاز بـه كـفـن دارى )) او در هـمـان سـال هـشـتـاد مـرد و (حـضـرت ) قبل از مرگ او برايش كفن فرستاد)).
16 ـ ((مـحـمـد بـن هـارون بـن عـمـران هـمدانى )) مى گويد:((ناحيه مقدّسه امام مهدى ( عليه السـلام ) پـانـصد دينار از من طلب داشت ، قادر به اداى بدهكاريم نبودم ، با خود گفتم : چند مغازه دارم ، آنها را به 530 دينار مى خرند، همين مغازه ها را به مبلغ پانصد دينار به ناحيه مقدّسه واگذار مى كنم ، همين كار را كردم ولى به هيچ كس نگفتم )).
اندكى بعد، نامه اى (از طرف حضرت مهدى (عليه السلام ) ) به ((محمّد بن جعفر)) رسيد كـه :((مـغـازه هـا را از مـحـمـّد بـن هـارون بـه جـاى پـانـصـد ديـنـار كـه از او طـلب داريم ، تحويل بگير)).
17 ـ ((على بن محمد)) مى گويد: از ناحيه مقدسه دستور آمد كه :((شيعيان (ساكن كاظمين و كربلا به خاطر تقيّه ) به زيارت كاظمين و كربلا نروند)).
چند ماه از اين جريان گذشت ، وزير (صالح دستگاه بنى عبّاس ) باقطانى را طلبيد و به او گـفـت :((بـه فـرزنـدان فـرات و بـرس (يـعـنى به شيعيان سرزمين فرات و روستاى برس كه در بين كوفه و حلّه قرار گرفته ) بگو به زيارت قبرستان قريش (كاظمين ) نروند كه خليفه عباسى دستور داده زايران را تعقيب و دستگير كنند)).
* * *
روايـات بـه ايـن مـضـمـون ، بـسـيـار اسـت و در كـتـبـى كـه پـيـرامـون حـضـرت قـائم آل مـحـمّد( صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) نوشته شده ، ضبط گرديده است ، ذكر همه آنها در اينجا به طول مى انجامد و همين مقدار كه ذكر شد بحمداللّه كفايت مى كند.
علائم ظهور حضرت مهـدى (ع )
در ايـنـجـا بـه ذكـر قـسـمـتـى از نـشـانـه هـاى ظـهـور حـضـرت قـائم آل محمد (اَرْواحُنا فَداه ) مى پردازيم كه پيش از ظهور آن حضرت رخ مى دهد:
1 ـ خـروج سـفـيـانـى (سـفـيـانـى ، يـكـى از طـاغـوتـهـاى مـقـدّس مـآب از نـسـل ابـوسـفيان است و در شام به دست سپاه حضرت مهدى (عليه السلام ) شكست خورده و كشته مى شود). (148)
2 ـ كـشـتـه شـدن سـيـّدِ حـسـنـى (جـوان خـوش صـورت از آل امام حسن (عليه السلام ) با سپاهش به حمايت از امام زمان (عليه السلام ) برمى خيزد و سرانجام ، به شهادت مى رسد). (149)
3 ـ اختلاف بنى عبّاس در رياست دنيا.
4 ـ گرفتن خورشيد در نيمه ماه رمضان .
5 ـ گرفتن ماه در آخر آن ماه ، برخلاف عادت (و نظم فلكى ).
6 ـ فرو رفتن زمين بيداء (زمين بين مكّه و مدينه ).
7 ـ فرو رفتن زمين در نقطه اى از مشرق و مغرب .
8 ـ توقّف خورشيد، هنگام اوّل ظهر تا وسط وقت عصر.
9 ـ طلوع خورشيد از مغرب .
10 ـ كشتن ((نفس زكيّه )) در پشت كوفه همراه هفتاد نفر از نيكان .
11 ـ سر بريدن يك مرد هاشمى بين حجرالا سود و مقام ابراهيم (عليه السلام ) .
12 ـ ويران شدن ديوار مسجد كوفه .
13 ـ به اهتزاز درآمدن پرچمهاى سياه از جانب خراسان .
14 ـ خروج يمانى (يمانى از مردان نيك و طرفدار امام زمان (عليه السلام ) است ) كه به حمايت از آن حضرت ، با سپاه خود برمى خيزد. (150)
15 ـ ظهور مغربى در مصر و حكومت او بر مردم شام .
16 ـ فرود تركها به جزيره .
17 ـ ورود روميان به رمله .
18 ـ طلوع ستاره درخشان در سمت مشرق كه همچون ماه مى درخشد سپس دو جانب آن خم گردد كه نزديك شود كه آن دو جانب به همديگر متّصل شوند.
19 ـ پديد آمدن سرخى در آسمان كه در فضا پراكنده گردد.
20 ـ آتشى در طول مشرق ، آشكار شود و سه روز يا هفت روز در آسمانى باقى بماند.
21 ـ پاره نمودن عرب اسارت خود را و حكومت عرب بر شهرها و كشورها.
22 ـ بيرون رفتن عرب از تحت نفوذ سلطان عجم .
23 ـ كشتن امير مصر، توسّط مردم مصر.
24 ـ خراب شدن شام .
25 ـ اختلاف سه پرچم در شام (كشمكش سه گروه ).
26 ـ ورود دو پرچم قيس و عرب به كشور مصر.
27 ـ به اهتزاز درآمدن پرچمهاى قبيله ((كنده )) در خراسان .
28 ـ آمدن اسبهايى از جانب مغرب ، تا اينكه در كنار حيره (نزديك كوفه ) بسته شوند.
29 ـ برافراشته شدن پرچمهاى سياه از جانب مشرق به سوى حيره .
30 ـ طغيان آب فرات ، به طورى كه سرازير كوچه هاى كوفه گردد.
31 ـ خروج شصت دروغگو كه همه آنان ادّعاى نبوت مى كنند.
32 ـ خروج دوازده نفر از نژاد ابوطالب (عليه السلام ) كه همه آنان ادّعاى امامت براى خود دارند.
33 ـ سـوزانـدن مـردى بـلنـد مـقـام از شـيـعيان بنى عبّاس بين سرزمين جلولاء (واقع در هفت فرسخى خانقين ) و سرزمين خانقين .
34 ـ بستن پلى نزديك محله كرخ بغداد.
35 ـ برخاستن باد سياهى در بغداد، در آغاز روز.
36 ـ زلزله شديد در بغداد.
37 ـ فرو رفتن بيشتر شهر بغداد در زمين بر اثر زلزله .
38 ـ ترس عمومى كه عراق و بغداد را فراگيرد.
39 ـ مرگهاى سريع و عمومى در بغداد.
40 ـ كم شدن اموال و انسانها و محصول كشاورزى .
41 ـ پـيـدايـش مـلخ در فصل خود و در غير فصل خود تا آنجا كه زراعتها و غلاّت را از بين ببرد.
42 ـ كم شدن غلاّت و محصولات گياهى .
43 ـ اختلاف و كشمكش در ميان دو صنف از عجم و خونريزى بسيار بين آنان .
44 ـ بيرون آمدن بردگان از زير فرمان اربابان و كشتن اربابان .
45 ـ مسخ شدن جمعى از بدعتگذاران ، به صورت ميمون و خوك .
46 ـ پيروزى بردگان بر شهرهاى اربابان .
47 ـ نـداى (غـيرعادى ) از آسمان بر همه جهان به طورى كه هركسى در هر زبانى باشد آن ندا را به زبان خودش مى شنود.
48 ـ پيدايش صورت و سينه انسان در قرص خورشيد.
49 ـ مـردگـانى زنده از قبرها بيرون آيند و به دنيا بازگردند و به ديد و بازديد با همديگر بپردازند.
50 ـ در پـايـان هـمـه ، 24 بـار، باران پى در پى مى آيد و زمين خشك را پس از مرگش ، زنـده و سـبـز و خـرّم مـى كـنـد و به دنبال آن بركتهاى زمين بروز مى نمايد و در دسترس قرار مى گيرد. (151)
و بـعـد از ايـن حـوادث ، هـرگـونـه بـلا و ناراحتى و گرفتارى معتقدين به حق از شيعيان حـضـرت مـهـدى (عـليـه السـلام ) برطرف مى گردد، در اين هنگام آنها آگاه شوند كه امام عصر (عَجَّلَ اللّه تعالى فَرَجَه الشّريف ) در مكّه ظهور كرده است براى يارى او به سوى مكّه رهسپار شوند، چنانكه روايات ، بيانگر اين مطلب است .
ايـن نـشـانه هايى كه ذكر شد، پاره اى از آنها حتمى است و پاره اى مشروط به شرايطى اسـت و خـداونـد دانـاتـر اسـت كـه چـه خـواهـد شـد و مـا آنـچـه را نقل كرديم ، از كتب از حديث و روايات ، گرفته شده ، از خداى بزرگ كمك مى جوييم و از درگاه او توفيق سعادت مى خواهيم .
چند نمونه از روايات علائم ظهور
1 ـ ((سـيـف بـن عـمـيـره )) مـى گويد: نزد ابوجعفر، منصور دوانيقى (دوّمين خليفه عباسى ) بـودم ، آغـاز بـه سخن نمود و به من گفت : اى سيف بن عميره ! ناگزير از آسمان به نام مردى از فرزندان ابوطالب ، ندا شود.
گفتم : تواين حديث را نقل مى كنى ؟!
گفت : سوگند به كسى كه جانم در دست اوست ! به گوش خودم شنيده ام .
گفتم : من اين حديث را تاكنون نشنيده بودم !)).
گفت : اى سيف ! اين سخن ، حق است و وقتى كه ندايى از آسمان آمد ما نخستين كسى هستيم كه به آن پاسخ مثبت مى دهيم بدان كه اين ندا به نام يكى از پسر عموهاى ماست .
گفتم : از فرزندان حضرت فاطمه (سلام اللّهُ عليها).
گفت : آرى ، اى سيف !
اگر من اين سخن را از شخص محمّد بن على (امام باقر (عليه السلام ) ) نشنيده بودم ، اگر همه مردم روى زمين به من مى گفتند، نمى پذيرفتم ، ولى محمّد بن على (امام باقر (عليه السلام )) گوينده اين سخن است .
2 ـ ((عـبـداللّه بـن عـمـيـر)) مـى گـويـد: رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) فـرمـود:((روز قـيـامـت بـرپـا نـمى شود تا وقتى كه مهدى از فرزندان من خروج كند و او خروج نمى كند تا اينكه شصت نفر كذّاب ، كه همه آنان مى گويند: من پيغمبر هستم )).
3 ـ ((ابـوحـمـزه ثـمـالى )) مى گويد: به امام باقر (عليه السلام ) عرض كردم : خروج سفيانى (152) از امور حتمى است ؟
فـرمود:((آرى و نداى آسمانى از امور حتمى است ، و طلوع خورشيد از مغرب ، از امور حتمى است و اختلاف بين بنى عباس در سلطنت از امور حتمى است و كشته شدن ((نفس زكيّه )) حتمى اسـت . و خـروج قائم (عليه السلام ) از آل محمّد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) حتمى است )).
گفتم : نداى آسمانى چگونه است .
فرمود: در آغاز روز، منادى از آسمان ندا مى كند:
((الا ان الحق مع على وشيعته ؛ آگاه باشيد، حق با على (عليه السلام ) و شيعيان اوست )).
سپس در آخر روز، در زمين ندا مى شود:
((اَلا اَنَّ الْحَقَّ مَعَ عُثْمانِ وَشِيَعتِهِ ؛ آگاه باشيد حقّ با عثمان و پيروان اوست )).
در اين هنگام رهروان راه باطل به شك مى افتند.
4 ـ ((ابى خديجه )) مى گويد: امام صادق (عليه السلام ) فرمود:((قائم (عليه السلام ) خروج نمى كند تا دوازده نفر از بنى هاشم قبل از او مى آيند و هركدام از آنان ، مردم را به سوى (امامت ) خود دعوت مى نمايد)).
5 ـ امـيـرمـؤ منان على (عليه السلام ) فرمود:((در آستانه ظهور قائم (عليه السلام ) مرگ سـرخ و مـرگ سـفـيـد بـه وجـود مـى آيـد و مـلخـهـايى كه همانند رنگ خون ، قرمز هستند در فصل و در غير موقع ، آشكار مى شوند، اما مرگ سرخ عبارت از كشتن با شمشير است و اما مرگ سفيد، عبارت از بيمارى طاعون مى باشد)).
6 ـ ((جـابـر جـُعـفى )) مى گويد: امام باقر (عليه السلام ) فرمود:((در زمين قرار گير و دست و پايت را حركت مده تا نشانه هاى (ظهور) را كه براى تو مى گويم بنگرى ، ولى گـمـان ندارم عمر تو كفاف كند و تو به آن زمان برسى (مقدارى از آن نشانه ها عبارتند از:) اخـتـلاف بـنـى عباس ، نداى آسمانى ، فرو رفتن قريه اى از قريه هاى شام به نام ((الجابيه ))، ورود تركها به جزيره ، ورود روميان به رَمْله ، اختلاف و كشمكش بسيار در هـمـه نـقاط زمين تا اينكه شام ويران گردد و علّت خرابى آن ، جمع شدن سه گروه داراى سـه پـرچم در آن است كه عبارتند از: 1 ـ پرچم اصهب 2 ـ پرچم ابقع 3 ـ پرچم سفيانى )).
7 ـ ((ابوبصير)) مى گويد: از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم كه اين آيه را خواند:
((اِنْ نـَشـَاءْ نـُنـَزِّلْ عـَلَيـْهـِمْ مـِنَ السَّمـاءِ آيـَةً فـَظـَلَّتْ اَعـْنـاقـُهـُمْ لَهـا خـاضـِعـِيـنَ )). (153)
((اگـر مـا اراده كـنـيـم (مـى تـوانـيـم ) از آسـمـان بـراى آنـان نـشـانـه اى نازل مى كنيم كه گردنهايشان در برابر آن خاضع گردد)).
سپس فرمود:((به زودى خداوند اين نشانه را براى آنان مى فرستد)).
عرض كردم : براى چه كسى مى فرستد؟.
فرمود:((براى بنى اُمَيّه و پيروان آنان )).
گفتم : آن نشانه چيست ؟
فرمود:((توقّف خورشيد از آغاز ظهر تا وقت عصر. و ديده شدن سينه و صورت مردى در قـرص خـورشـيـد كه حسب و نسبش معلوم باشد و اينها در زمان سفيانى رخ مى دهد و در اين هنگام ، سفيانى و پيروانش ‍ نابود مى شوند)).
8 ـ ((سعيد بن جُبَير)) (مفسّر عاليقدر شيعه ) مى گويد: در آن سالى كه حضرت مهدى ( عـليـه السـلام ) در آن قـيـام مى كند، 24 روز باران مى آيد و آثار و بركات باران در آن سال آشكار مى گردد.
9 ـ ((ثـعـلبـه اَزُدى )) مـى گـويـد: امـام بـاقـر (عـليـه السـلام ) فـرمـود:((دو نـشـانـه ، قبل از ظهور قائم (عليه السلام ) پديد مى آيد:
1 ـ گرفتن خورشيد در نيمه ماه رمضان .
2 ـ گرفتن ماه در آخر همان ماه )).
عرض كردم : كسوف خورشيد در آخر ماه رمضان و خسوف ماه در نيمه ماه مى باشد؟
فـرمـود:((مـن به آنچه مى گويم آگاهتر هستم و اين دو حادثه ، نشانه اى است كه از زمان هبوط آدم (عليه السلام ) تا حال اتفاق نيفتاده است )).
10 ـ ((مـحـمـّد بـن مـسلم )) مى گويد: از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم فرمود:((پيش از ظهور قائم (عليه السلام ) از سوى خدا، بلا و آزمايش به وجود مى آيد)).
عرض كردم : فدايت شوم ! آن بلا چيست ؟ اين آيه را خواند:
((وَلَنـَبْلُوَنَّكُمْ بِشَى ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الاَْمْوالِ وَالاَْنْفُسِ وَالثَّمَراتِ ... )). (154)
:((قـطـعـا هـمه شما را با چيزى از ترس ، گرسنگى ، زيان مالى و جانى و كمبود ميوه ها آزمايش مى كنيم )).
سـپـس (مـعـنـاى آيـه را تـوضـيـح داد و) فـرمود: ترس از شاهان بنى فلان (بنى عباس ) گـرسنگى از گرانى قيمتها و كمبود اموال ، از كساد و ركود تجارت و بهره اندك از آن و كاهش ميوه ها و محصول به خاطر خشگى زمين و كمى بركت ميوه ها.
سپس دنبال آيه فوق را خواند:((وَبَشّرِ الصّابِرينَ)) ؛ ((و به صابران مژده بده )) مژده از اينكه در آن هنگام ، حضرت قائم (عليه السلام ) به زودى خروج كند. (155)
11 ـ ((مـنـذر جـوزى )) مـى گـويـد: از امـام صـادق (عليه السلام ) شنيدم فرمود:((مردم در آسـتـانـه قـيام حضرت قائم (عليه السلام ) از گناه دست مى كشند به خاطر آتشى كه در آسـمـان آشـكـار شـود، و سـرخى اى كه سراسر صفحه آسمان را فرا گيرد و فرو رفتن زمـيـن در بـغـداد و در بصره و خونريزى و خرابى خانه ها در بصره و نابودى مردم آن و ترس ‍ همگانى بر عراق كه مردمش را پريشان و نگران كند)).
سال و روز قيام قائـم (ع )
در مـورد آن سالى كه حضرت قائم (عليه السلام ) قيام مى كند و همچنين در مورد روز قيام نيز رواياتى نقل شده است ، به عنوان نمونه :
1 ـ ((ابـوبصير)) مى گويد: امام صادق (عليه السلام ) فرمود:((حضرت قائم قيام نمى كند مگر در سال طاق مانند: سال يك ، سه ، پنج ، هفت و نه )).
2 ـ نـيـز ((ابـوبـصـير)) مى گويد: امام (عليه السلام ) فرمود:((در شب بيست و سوم (ماه رمضان ) به نام قائم (عليه السلام ) ندا داده مى شود (اعلام مى گردد) و در روز عاشورا قيام مى كند و آن روزى است كه امام حسين (عليه السلام ) در آن كشته شد، گويى اكنون آن حضرت را در روز شنبه ، دهم محرّم مى نگرم كه بين حجرالا سود و مقام ابراهيم (كنار كعبه ) ايستاده و جبرئيل در سمت راست او ندا مى كند:((اَلْبَيْعَةُ للّه ؛ بيعت براى خدا (كه صداى او به همه جهانيان مى رسد))).
پـس پـيـروان آن حـضـرت از هـمه نقاط زمين ، به سوى او رهسپار مى گردند و زمين براى آنان پيچيده مى شود (و در نتيجه آنان زودتر به محضر آن بزرگوار مى رسند) و با آن حـضـرت بـيـعـت مـى نـمـايـنـد و خـداونـد بـه وسـيـله او سـراسـر زمـيـن را پـر از عدل و داد مى كند، همانگونه كه پر از ظلم و ستم شده بود)).

حركت حضرت مهدى (ع ) از مكّه به كوفه
از روايات استفاده مى شود كه حضرت مهدى (عليه السلام ) پس از ظهور، از مكّه حركت مى كـنـد تـا بـه كـوفـه مـى آيـد و در قـسـمـت بـلنـديهاى كوفه استقرار مى يابد و از آنجا لشكرهاى خود را به شهرها و اطراف گسيل مى دارد، به عنوان نمونه :
1 ـ ((ابـوبـكـر حـضـرمـى )) مـى گـويد: امام باقر (عليه السلام ) فرمود:((گويا قائم (عليه السلام ) را مى نگرم كه از مكّه با پنج هزار فرشته به سوى نجف كوفه ، حركت كرده در حالى كه جبرئيل در سمت راست او و ميكائيل در سمت چپ او و مؤ منان پيش رويش هستند و آن حضرت لشكرهاى خود را به سوى شهرها و اطراف مى فرستد)).
2 ـ ((عـمـرو بـن شـمـر)) از امـام بـاقـر (عـليـه السـلام ) نـقـل مـى كـنـد كه نزد امام باقر (عليه السلام ) از حضرت مهدى (عليه السلام ) سخن به مـيـان آمـد، فـرمـود:((آن حضرت وارد كوفه مى گردد و در آنجا سه پرچم (و سه گروه ) وجـود دارد كـه هركدام پرچم خود را به اهتزاز درآورده ، همه آنان گروه واحد شده و در خطّ آن حـضـرت قـرار مى گيرند، او در مسجد كوفه ، بالاى منبر مى رود و سخنرانى مى كند، آنچنان از مردم گريه بلند مى شود كه بر اثر صداى گريه ، كلام امام را نمى فهمند، وقتى كه جمعه دوّم مى شود، مردم از آن حضرت مى خواهند كه نماز جمعه را اقامه كند و با او نـمـاز جـمـعـه را بـخوانند، حضرت دستور مى دهد كه در سرزمين نجف ، نقشه اى به نام مسجد مشخّص كنند. آنگاه در آنجا با مردم ، نماز جمعه را اقامه مى كند.
سپس دستور مى دهد، نهرى از پشت كربلا تا نجف ، احداث نمايند به طورى كه آب در نجف فـراوان گـردد و بـر دهـانـه آن نهر، پلها و آسيابها بسازند كه گويى پيرزنى را مى نگرم زنبيل گندم بر سر گرفته و به آن آسيابها مى برد تا به طور رايگان به آرد تبديل كند)).
2 ـ ((صـالح بـن ابـى اسـود)) مـى گـويـد: در محضر امام صادق (عليه السلام ) سخن از مـسـجـد سـهله (نزديك كوفه ) به ميان آمد، فرمود:((اِنَّهُ مَنْزِلُ صاحِبِنا اِذا قَدَّمَ بِاَهْلِهِ ؛ آن مـسـجـد، مـنـزل صـاحـب مـا (حـضـرت مـهـدى (عـليـه السـلام ) ) اسـت ، آنـگـاه كـه بـا اهل خانه اش به آنجا آيد)).
3 ـ ((مفضّل بن عمر)) مى گويد: از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم ، فرمود:((هنگامى كه قائم آل محمَد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) قيام كند؛ در پشت كوفه ، مسجدى بسازد كه داراى هـزار در است و وسعت شهر به قدرى زياد مى شود كه خانه هاى كوفه به نهرهاى كربلا، متصل مى گردد)).
دورنمايى از حكومت حضرت مهدى (عج )
در ايـنجا به چند نمونه از رواياتى كه بيانگر مدّت حكومت حضرت مهدى (عليه السلام ) و روزهاى حكومت او و وضع پيروان او و اوضاع زمين و مردم آن است ، مى پردازيم :
1 ـ ((عـبـدالكـريـم جـُعفى )) (يا خثعمى ) مى گويد: به امام صادق (عليه السلام ) عرض كردم :((امام قائم (عليه السلام ) چند سال حكومت مى كند؟)).
فـرمـود:((هـفـت سـال ، و روزهـا بـراى آن حـضـرت ، طـولانـى گـردد بـه طـورى كـه هـر سال از سالهاى حكومت او برابر ده سال از سالهاى شماست ، بنابراين ، آن حضرت هفتاد سال از سالهاى شما، حكومت مى نمايد و در آستانه قيام آن حضرت در ماه جمادى الاُخرى و ده روز از مـاه رجب (جمعا چهل روز پى در پى ) باران مى بارد كه مردم نظير آن را نديده اند و خـداوند گوشت بدن مؤ منان را در قبرها بروياند (و آنان را زنده كند) و گويى آنان را هـم اكـنـون مـى نـگـرم كـه از سـمـت جـهنيه (ناحيه موصل ...) مى آيند در حالى كه از سر و صورتشان خاك مى ريزد)).
2 ـ ((مفضّل بن عمر)) مى گويد: شنيدم امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
((هـنگامى كه قائم ما قيام كند، سراسر زمين به نور پروردگارش روشن گردد و مردم از نـور خـورشـيـد، بـى نياز شوند و تاريكى از ميان برود و يك انسان در حكومت آن حضرت بـه مـقـدارى عـمـر مـى كـنـد كه داراى هزار پسر شود كه در ميان آنان هيچ دختر نيست ، زمين گنجهاى خود را آشكار كند به طورى كه مردم ، آن گنجها در را روى زمين بنگرند و انسان به جستجوى فقيرى مى پردازد كه به او از مالش احسان كند و يا زكاتش را به او بدهد، كـسـى پـيـدا نـمـى شود كه اين اموال را از او بگيرد و مردم بر اثر رزق و روزى فراوانِ خداوند عطا بخش ، بى نياز هستند)).
چهره پرفروغ حضرت قائم (ع )
روايـاتى در خصوص شمايل و خصوصيّات چهره حضرت قائم (عليه السلام ) و شيوه آن بزرگوار آمده است كه در اينجا به چند نمونه اشاره مى شود:
1 ـ ((جابر جُعفى )) مى گويد: از امام باقر (عليه السلام ) شنيدم مى فرمود:
عمر بن خطّاب از اميرمؤ منان على (عليه السلام ) پرسيد:((مرا از نام مهدى (عليه السلام ) آگاه مكن )).
حـضـرت عـلى (عـليـه السـلام ) فـرمـود:((دربـاره نـام او حـبـيـبـم رسـول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) با من عهد كرده كه نامش را براى كسى نگويم تا وقتى كه خداوند او را ظاهر كند و برانگيزد)).
عمر گفت : از چهره او مرا آگاه كن .
امـام على (عليه السلام ) فرمود:((او (هنگام ظهور) جوانى است چهارشانه با اندام متوسّط، خـوش صـورت و خـوش مـو، مـوهـايـش بر شانه هايش ريخته و نور درخشان صورتش بر سـيـاهـى مـوى مـحـاسنش و بر سياهى موى سرش چيره شده (و سياهى مو تحت الشّعاع نور قرار مى گيرد) پدرم به فداى فرزند بهترين كنيزان )).
شيوه زندگى امام مهدى (ع )
اما پيرامون شيوه زندگى آن حضرت ، هنگام قيام و ظهور او و روش ‍ حكم كردن او و نشانه هـايـى كـه خداوند براى او آشكار مى نمايد، نيز روايات بسيار آمده است كه در اينجا به ذكر چند نمونه مى پردازيم :
1 ـ ((مفضّل بن عمر)) مى گويد: از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم فرمود:
((وقـتـى كـه خداوند اجازه خروج به حضرت قائم (عليه السلام ) دهد او بالاى منبر رود و مـردم را بـه قـبـول امـامـت خـود، دعوت نمايد و آنان را به خدا سوگند دهد و به (اداى ) حقّ خـويـش ، بـخـوانـد. آن حـضـرت هـمـچـون كـردار و روش رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) بـا مـردم رفـتـار نـمـايـد، جـبـرئيـل (عـليـه السـلام ) بـه فـرمـان خـدا، نـزد او آيـد و در كـنـار حـجـر اسـمـاعـيـل (در كـنـار كعبه ) با آن حضرت ملاقات نمايد و به او بگويد:((مردم را به چه راهى دعوت مى كنى ؟)).
حـضـرت قـائم (عـليـه السـلام ) خـط و راه خـود را بـه او خـبـر دهـد آنـگـاه جبرئيل به آن حضرت مى گويد:((من نخستين شخصى هستم كه با تو بيعت مى كنم ، دستت را باز كن ))، پس جبرئيل دستش را به دست آن حضرت (به عنوان بيعت ) بگذارد و بيش از سيصد و ده نفر (يعنى 313 نفر) مرد از مردان مخصوص به حضور آن حضرت آيند و با او بيعت كنند، او در مكّه مى ماند تا يارانش تكميل مى شوند، سپس از مكّه به سوى مدينه حركت مى نمايد.
2 ـ ((محمد بن عجلان )) مى گويد: امام صادق (عليه السلام ) فرمود:((هنگامى كه حضرت قـائم (عـليـه السـلام ) قـيـام كند، مردم را از نو به سوى اسلام دعوت مى كند، به چيزى (يعنى اسلام حقيقى كه ) كهنه شده و بسيارى از مردم از آن گم و دور گشته اند، هدايت مى نـمـايـد و او را از اين رو ((مهدى )) نامند كه مردم را به روشى كه از آن دور و گمراه شده انـد، هدايت مى كند و او را از اين رو ((قائم )) مى نامند؛ چون بر اساس حق و اجراى حق قيام كند)).
* * *

back page