1- حـضـرت امـيـر مـؤ مـنـان عـلى (عـليـه السـلام ) در روز 13 رجـب ، ده سـال قـبـل از بـعـثـت ، در مـكـّه چـشـم بـه جـهـان گـشـود و در شـب 21 رمـضـان سال 40 هجرى ، در سن 63 سالگى به شهادت رسيد (مترجم )
2- فـاطـمـه بـنت اسد در سالهاى اول هجرت در مدينه از دنيا رفت و قبرش در مدينه در ((رَوْحاء)) است (مترجم )
3- سوره مائده ، آيه 55.
4- شرح اين مطلب در كتاب احقاق الحق ، ج 2، ص 399 تا 410 آمده است .
5- طـبـق قـرائن تـاريـخـى ، ايـن جـريـان در سـه سال اول بعثت بوده و بعضى مى گويند در سال دوم بعثت بود.
6- سوره شعراء، آيه 214.
7- در ايـن وقـت عـلى (عـليـه السـلام ) حـدود دوازده سال داشت .
8- يـعـنـى هـمـه آنان قوى هيكل بودند و حضرت در ظاهر، كوچك و ناتوان به نظر مى آمد.
9- ايـن جـريـان در روز 18 ذيـحـجـه ، سال دهم هجرت واقع شد.
10- سوره طه ، آيه 29 ـ 35.
11- سوره طه ، آيه 36.
12- سوره اعراف ، آيه 142.
13- مـدارك مـتـعدد بيانگر آن است كه : آن حضرت را در محراب مسجد، در حالى كه نماز مى خواند ضربت زدند. در اينجا به ذكر چند مدرك مى پردازيم : كشف الغمه ، ج 2، ص 63. امالى طوسى ، ج 9، ص 650. بحار، ج 41، ص 205 و 206.
14- گرچه بنى عبّاس در ظلم و جنايت ، كمتر از بنى اميّه نبودند، ولى در آغاز تا حدودى ظواهر را حفظ مى كردند.
15- يـا: هـنـگـامى كه مردم براى بيعت ، در حضور على (عليه السلام ) اجتماع كردند.
16- اين دو شعر از ((احيحة بن جلال )) مى باشد كه در نصيحت پسرش سروده اسـت ، و عـلى (عـليـه السـلام ) در مـورد فـوق بـه آن تمثّل نمود.
17- در بعضى از نسخه ها، به جاى واژه ((حياته )) واژه ((حبائه )) (يعنى من عطا و احسان به او را مى خواهم ...) آمده است .
18- ايـن شـعـر از شـعـرهـاى ((عـمـرو بـن مـعدى كرب )) است كه ((با قيس بن مـكـشوح مرادى )) دوست بود و بعد بينشان اختلاف شد و قيس ‍ نسبت به او دشمنى مى كرد، ولى ((عمرو)) به او احسان مى نمود، در اين وقت ، ((عمرو)) شعر فوق را گفت .
ظـاهرا منظور از مصرع دوم اين است كه :((من عذرم را بر او تمام كردم واو ديگر هيچ گونه بهانه اى براى كشتن من ندارد، جز هواى نفس و خبث باطن )).
19- جعدة بن هبيره ، خواهرزاده على (عليه السلام ) بوده ؛ زيرا مادرش امّ هانى خـواهـر عـلى (عـليـه السـلام ) بود، او فردى بسيار شجاع بود و علاقه وافرى به على (عليه السلام ) داشت و حاضر بود جانش را فداى آن حضرت كند، از اين رو در تاريخ آمده : على (عليه السلام ) به امام حسن (عليه السلام ) وصيت كرد كه براى من چهار قبر تهيه كـن تـا كسى محل دفن مرا نداند: 1 ـ در مسجد 2 ـ در رحبه 3 ـ در غرى (نجف ) 4 ـ خانه جعدة بن هبيره . (اسدالغابه ، ج 2، ص 285. سفينة البحار، ج 1، ص 158).
20- ايـنـهـا نـه نـفـر از فـراريـان و بـاقـيماندگان خوارج بودند كه از جنگ نهروان گريخته بودند.
21- ((اعـتـكـاف ))، عبادت مخصوصى است كه در مسجد جامع در ايام مخصوصى انجام مى شود، روزه گرفتن سه روز و بيرون نيامدن از مسجد در اين سه روز، از شرايط آن است .
22- چنانكه قبلاً ذكر شد مطابق مدارك متعدّد، از جمله كشف الغمه ، ج 2، ص 63 ( كـه مـؤ لفـش عـلى بـن عـيـسـى اِربلى ، در سال 693 هـ. ق .) وفات كرده ، حضرت على (عليه السلام ) در محراب عبادت ، هنگام نماز، ضربت خورد.
23- در مـورد سـرنـوشـت قـُطـام ، مـطـابـق نقل بحارالانوار (ج 42، ص 298) مردم پس از كشتن ابن ملجم ، به سوى قُطّام رفتند و او را قـطـعـه ـ قـطـعـه كـردنـد و در پـشـت كـوفه ، بدنش را آتش زدند و خانه اش را ويران نـمـودنـد.ودر مـورد اشـعـث ، بـعـضـى نـوشـتـه انـد وى چـهـل روز بـعـدازشـهـادت عـلى (عـليـه السـلام ) از دنـيـا رفـت و بـعـضـى فـوت او را سال 42 هجرى قمرى دانسته اند.
24- چنانكه اين حكم در آيه قصاص ، سوره مائده ، آيه 45 آمده است .
25- بـعـضـى گـويـند: چنين دستورى از امام بعيد است و بسيارى از بزرگان مـحـدّثـيـن از نـقـل آن دورى كـرده اند، گفته اند كه امام على (عليه السلام ) از سوزاندن و مُثل كردن جسد ابن ملجم ، نهى نمود.
نـگارنده گويد: حضرت على (عليه السلام ) چنانكه در نهج البلاغه نامه 47 آمده از مثله (بـريـدن گوش و بينى و اعضاء) ابن ملجم نهى كرده و فرموده بر او يك ضربت بزنيد تـا در بـرابـر ضـربتى باشد، ولى در مورد سوزاندن جسد چنين فردى ، طبق بعضى از روايات ، حضرت على (عليه السلام ) به آن دستور داد (بحار، ج 42، ص 288).
26- اين شاعر، فرزدق بوده است (صواعق المحرقه ، ص ‍ 132).
27 - فرزندان رشيد على (عليه السلام ) به مبارزه پيگير خود با هارون ـ كه طـاغوتى بزرگ بود ـ ادامه مى دادند و او را به عنوان سلطان ستمگر و منحرف ، معرّفى مـى كـردنـد و در حـقيقت اين شيوه را از پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) و على (عليه السـلام ) آمـوخـتـه بـودنـد، ولى هـارون حـيـله گـر، با اين تعبيرات ، فريبكارى مى كرد (مترجم ).
28- ايـن جـريـان در اواخـر سـال 35 هـجـرى ، بـعـد از قـتـل عـثـمـان ، در مسجدالنّبى (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مدينه اتفاق افتاد و مدت خلافت آن حضرت ، چهار سال و نه ماه و چند روز بود.
29- مـنـظـور، آيـه 39 سـوره رعـد اسـت كـه مـى فـرمايد:(يَمْحُوااللّهُ ما يَشاءُ وَيـُثـْبـِتُ وَعـِنـْدَهُ اُمُّالْكـِتـابِ)؛ ((خـدا هرچه بخواهد محو و هرچه را خواهد اثبات مى كند و اصل كتاب ، مشيّت اوست .))
30- ظاهرا منظور از اين جمله اين است كه هنگام رحلت من ، نزد من است و قرب مرا از هـمـه چـيـز مقدم مى دارد و در حالى كه ديگران به جاى ديگر رفته اند او از من جدا نمى شود.
31- منظور اين است كه دشمنى با على (عليه السلام ) نشانه ناپاكى معنوى و پـسـت فـطـرتى و دوستى با او نشانه پاكى معنوى و خوش فطرتى است و گرنه هر قـومـى در مـذهـب خـود، قـانـون نـكـاح دارد كـه اگـر طـبـق آن بـاشـد، حلال زاده به حساب مى آيند و اگر طبق آن نباشد، حرام زاده اند.
32- بحارالانوار، ج 27، ص 156، روايت 30، باب پنجم .
33- سوره شعرا، آيه 214.
34- يعنى همه آنان درشت اندام بودند و من در ظاهر، كوچك و ناتوان به نظر مى آمدم .
35- سوره بقره ، آيه 207.
36- مـنـظـور پيمان صلح در ((حديبيّه )) است كه با اين اعلان برائت ، شكسته مى شود.
37- ((حـديـث بـرائت )) بـا عـبـارات مـخـتـلف در كـتـب اهـل تـسـنـن مـانـنـد: ذخـائر العـقـبـى ، ص 69. مـسـنـد احـمـد حـنبل ، ج 3، ص 212 و ج 1، ص ‍ 150 و خصائص نسائى ، ص 28 و تفسير ابن كثير، ج 2، ص 322 و... آمده است .
38- توضيح بيشتر اينكه : اين اعلان برائت ، در حقيقت قطعنامه بسيار تند و قـاطـع بـر ضدّ مشركان و هرگونه بت پرستى بود كه توسّط على (عليه السلام ) در سرزمين مِنا خوانده شد كه در چهار موضوع خلاصه مى شد:
1 ـ الغاى پيمان مشركان .
2 ـ عدم حق شركت آنان در مراسم حجّ در سال آينده .
3 ـ ممنوعيت ورود مشركان به خانه خدا.
4 ـ مـمـنـوعـيـت طواف افراد برهنه كه تا آن زمان بين مشركين رايج بود (اين امور از آيات آغاز سوره برائت و روايات استفاده مى شود).
39- ايـن جـنـگ در روز جـمـعـه 17 رمـضـان سال دوم هجرت واقع شد.
40- سوره انفال ، آيه 5 ـ 6.
41- سوره انفال ، آيه 47.
42- سرزمين ((بدر)) بين مكّه و مدينه قرار گرفته و به مكه نزديكتر است .
43- در مـورد يـارى سـه هـزار فـرشـتـه از مـسـلمـيـن در سـوره آل عمران ، آيه 125، سخن به ميان آمده است آنجا كه مى فرمايد:(اِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنيِنَ اَلَنْ يَكْفِيَكُمْ اَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائكَةِ مُنْزَلِينَ ).
((اى رسـول ! بـه يـاد آر آنـگـاه كه به مؤ منين گفتى : آيا خداوند به شما مدد نفرمود كه سه هزار فرشته به يارى شما فرستاد؟)).
44- (... وَكَفَى اللّهُ الْمُؤْمِنينَ الْقِتالَ وَكانَ اللّهُ قَوِيّاً عَزِيزاً )،(سوره احزاب ، آيه 25)
45- مـطـابـق بـعـضى از روايات ، در همان آغاز جنگ اُحد، نُه نفر از پرچمداران دلاور دشـمـن كـه از خـاندان بنى عبدالدّار بودند و يكى از آنان غلامشان بود همه به دست عـلى (عـليه السلام ) كشته شدند. اولى آنان ((طلحة بن ابى طلحه )) بود كه او را ((كبش الكتيبه )) (قوچ و سردار ستون دشمن ) مى ناميدند.
(تـفـسـيـر بـرهـان ، ج 1، ص 31 ـ سـيـره ابـن هـشـام ، ج 1، ص 14 ـ كحل البصر، ص 88).
46- ايـن شـخـص بـه نـام ((غرور)) كه از دلاوران پرجراءت يهود بود، همراه جـمـعـى تـوطـئه سـرّى بـراى تـرور پـيـامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) داشت و به دنـبـال آن ، تـيـرى بـه خـيـمـه رسـول خـدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه در سرزمين ((بنى حطمه )) برپا بود، انداخت و تير به خيمه اصابت كرد، پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سـلّم ) دستور داد خيمه را از آنجا كندند و به دامنه كوهى بردند (ارشاد مفيد، ج 1، ص 82).
47- ظاهرا بنى نضير، درست است كه در شعر اشتباها بنى قريضه آمده است .
48- تـعـداد نـفـرات سـپـاه دشـمـن بـالغ بـر ده هـزار نـفـر، متشكل از احزاب مختلف كفر بود در حالى كه تعداد مسلمين از سه هزار نفر تجاوز نمى كرد.
49- سوره بقره ، آيه 251.
50- در ايـنـجـا علاوه بر اينكه به جايگاه خاص على (عليه السلام ) در ميدان ايـثـار، شـجـاعـت و قـوّت قلب پى برديم و نقش او را در تقويت اسلام و سركوبى كفر و كـافـران دريافتيم به شجاعت و مقام ويژه جابر بن عبداللّه انصارى نيز پى برديم كه او در چنان وضع خطيرى ، از نزديك نظارگر و گزارشگر صحنه نبرد بود و به روشن بـينى و سطح عالى شناخت جابر نيز دست يافتيم كه به راستى چه تشبيه جالبى كرد و چـه آيـه مـنـاسـبـى را در شـاءن عـلى (عـليـه السـلام ) شـاهـد مـثـال آورد، بـا تـوجـّه بـه ايـنكه جالوت طاغوت گردنكشى بود و سپاه عريض و طويلى داشـت ، ولى داوود (عـليـه السـلام ) كـه يـكـى از سـربـازان جـوان طـالوت ، بـرگـزيده اشـمـوئيـل پـيـامـبـر (عليه السلام ) بود با ساده ترين سلاح (قلاسنگ ) جالوت را كشت . (شرح اين ماجرا را مى توانيد در تفسير نمونه ، ج 2، از ص 165 به بعد مطالعه كنيد).
51- بـعـدا حـارث ، پـدر ((جـويـريـه ))، قبول اسلام كرد و از پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) خواست دخترش را برگرداند، پـيـامـبـر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) به حارث فرمود:((نزدش برو و او را مخيّر كن ، هـرچـه را خـودش بـرگـزيـد، مـورد قبول ماست ))، پدر نزد او رفت و اصرار كرد كه به قـبـيـله خـود بـپـيـونـدد، ولى او گـفـت :((من خدا و پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) را برگزيده ام ))، پدرش از او ماءيوس شد. (ارشاد مفيد، ج 1، ص 105).
52- از جـمـله ايـنـكـه پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) در برابر چون و چـراى نـمـاينده قريش فرمود:((سر جاى خود بنشيند وگرنه مردى را كه قلبش به ايمان آزمايش شده به سوى شما مى فرستم تا گردنهاى شما را بزند)). بعضى از حاضران عـرض كـردنـد آيـا ايـن مـرد ابـوبكر يا عمر است ؟ فرمود:((نه بلكه او كسى است كه در حـجـره ، كـفـش مـرا وصـله مـى كـنـد، مردم شتابان به سوى حجره رفتند ديدند على (عليه السلام ) كفش آن حضرت را تعمير مى نمايد))، (ارشاد مفيد، ج 1، ص 109).
53- ((خـيـبـر)) سـرزمـيـن حـاصـلخـيـز در 32 فـرسـخـى شـمـال مـديـنـه ، داراى هـفـت قـلعـه و بـالغ بر بيست هزار سكنه يهودى بوده ، پيامبر با 1600 نـفـر با روش غافلگيرانه وارد اين سرزمين شد تا اين آخرين كانون ضدّ اسلامى را تـحـت حـكـومـت اسلام درآورد، مسلمين قلعه هاى آنان را يكى پس ‍ از ديگرى فتح كردند و بـراى فـتح قلعه ((وطيح )) و ((سلالم )) بين يهود و مسلمين درگيريهاى شديدى رخ داد و ده روز طـول كـشـيـد، سـرانـجـام عـلى (عـليـه السـلام ) پـرچـم را بـه دست گرفت و موجب پيروزى كامل مسلمين گرديد.
54- سوره نصر، آيه 1 ـ 2.
55- پـيـامـبـر (صـلّى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) روز دهـم مـاه رمـضـان ، سـال هـشـتـم هـجـرت هـمـراه ده هزار نفر مسلمان مسلّح به سوى مكّه حركت كردند و مكّه را به محاصره خود درآوردند و سپس آن را فتح نمودند.
56- سوره فتح ، آيه 27.
57- فجعلوا يذرقون واللّه كما تذرق الحبارى .
58- سوره اسراء، آيه 81.
59- ((حُنَين )) نام سرزمينى در نزديكى طائف است و چون اين جنگ در آنجا واقع شد به آن ((جنگ حُنَين )) مى گويند، پس از فتح مكّه جنب و جوشى براى شورش بر ضدّ مـسـلمـيـن در مناطق هوازن و ثقيف شروع شد، پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) با سپاه اسـلام بـراى سركوبى شورشيان به سوى سرزمين ((حُنين )) روانه شدند، قبيله هوازن در شـكـافـهـا و تنگه هاى درّه حُنين ، در كمين مسلمين بودند، صبح هنوز هوا تاريك بود كه مـسـلمين به آن سرزمين رسيدند، ناگهان از ناحيه دشمن غافلگير شدند به طورى كه پا بـه فـرار گـذاردنـد پـيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) و عدّه اى در صحنه ماندند و بـعـد بـا فـريـاد عـبـّاس (عـمـوى پـيـامـبـر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) ) كم كم مسلمين بازگشتند.
60- سوره توبه ، آيه 25.
61- سوره توبه ، آيه 26.
62- يـعـنـى :((اگـر شما حامل سوره بقره و دريافت كننده دستورات اين سوره هـسـتيد، در اين سوره تاءكيد فراوان به استقامت و وفادارى به عهد و پيمان شده ، رشته عـهـد خـود را پـاره نـكـنـيـدوبـه فـرمـانـهـاى الهـى درسـوره بـقـره (درآيـات 191ـ192و246و...)گوش ‍ فرادهيد)).
63- بـعضـى مـى نـويـسـنـد: دشـمـن بـا دادن شـش هـزار اسـيـر و 24 هـزار شـتـر و چهل هزار گوسفند و 852 كيلو نقره پا به فرار گذاشت . پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سـلّم ) دسـتور داد همه را به ((جَعْرانه )) ببرند و افرادى را براى حفاظت آنها گمارد و اسـيـران را در خـانـه هاى مخصوص جاى دادند و دستور داد تا همه غنايم در آنجا باشد تا پس از مراجعت از جنگ طائف ، به تقسيم آنها بپردازد (فروغ ابديت ، ج 2، ص 757).
64- او ((حرقوص بن زهير)) نام داشت كه پايه گذار خوارج شد، بعد از جنگ نهروان ، على (عليه السلام ) فرمود:((گردش كنند ببيننداوكشته شده است ؟)). جسد پليد او را پـيدا كردند و هلاكت او را به على (عليه السلام ) خبر دادند، فرمود:((اَللّهُ اَكْبَرُ! من بـه پـيـامـبـر (صـلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) نسبت دروغ نداده ام ))سپس ازاسب پياده شدو سجده شكر بجا آورد.(اقتباس از تتمة المنتهى ،ص 21).
65- عـلى (عـليـه السـلام ) در راهپيمايى ، تاكتيك خاصّى به كار برد، شبها راه مـى رفت و روزها پنهان مى شد و مى خواست با رعايت پنهانكارى ، به طور ناگهانى بر دشمن حمله كند و آنان را غافلگير نمايد.
66- شـايد به خاطر اينكه صداى آنان به گوش دشمن نرسد و يا به طمع خوردن علف ، اخلالى در سرعت حمله ، به وجود نيايد.
67- پـنـج آيـه آغـاز سوره از اين قرار است :(والعاديات ضبحاً# فالموريات قدحاً# فالمغيرات صبحاً # فاثرن به نقعاً # فوسطن به جمعاً ) ((سوگند به اسبهاى دونـده و نـفـس زنـنـده كـه بـراثـربـرخـورد سـم آنـهـا بـه سنگها، برق از آنها مى جهد و صـبحگاهان برق آسا بر دشمن حمله مى كنند و با حركت سريع خود، ذرّات گرد و غبار را در فضا مى پراكنند و دشمن را در حلقه محاصره قرار مى دهند)).
68- كه مسيح ، خداست يا از خدا جدا نيست .
69- دهه آخر ذيحجّه سال نهم هجرت ـ بعضى تعداد نفرات اين هياءت را شصت نفر دانسته اند ـ (مجمع البيان ، ج 2، ص 451).
70- سوره آل عمران ، آيه 59 ـ 61.
71- مـبـاهـله (بـر وزن مـبـارزه ) در اصـل از ((بهل )) (بر وزن اهل ) گرفته شده و به معناى رها كردن است و گاهى به معناى هلاكت و دورى از خدا آمده ، از اين رو كه هلاكت همان رها كردن بنده و واگذار نمودن او به خودش مى بـاشـد و در عـرف متداول ، آيه به معناى نفرين كردن دو نفر به يكديگر است تا خداوند عذابش را بر اهل باطل بفرستد و حق از باطل ، مشخّص گردد.
72- بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه هـر هـفـت مـثـقـال طـلاى شـرعى ، ده درهم است ، هر چهل درهم معادل چهار مثقال است (مترجم ).
73- متن صلحنامه در كتاب ارشاد مفيد (ترجمه شده )، ج 1، ص 157 آمده است .
74- سوره يونس ، آيه 35.
75- سوره بقره ، آيه 247.
76- سوره عبس ، آيه 31.
77- سوره فاطر، آيه 18.
78- تـوضـيـح ايـنكه : سه نفر، هشت نان را به طور مساوى خورده اند و چون هـشـت ، قـابـل قسمت (بدون باقيمانده ) بر سه نفر نيست ، هشت را در سه ضرب مى كنيم ، حـاصـل ضـرب آن 24 مى شود؛ يعنى هر نان را سه قسمت به حساب مى آوريم ، در نتيجه هـريـك از ايـن سـه نفر، دو نان و دو سوّم يك نان را خورده اند، بر اين اساس ، به صاحب سه نان از هشت درهم ، يك درهم داده مى شود و به صاحب پنج نان ، هفت درهم داده مى شود و هر دو به حق خود رسيده اند.
79- سوره آل عمران ، آيه 49.
80- سوره قمر، آيه 45.
81- بـه ايـن تـرتـيـب ، هـزار نـفـرى كـه عـلى (عـليه السلام ) فرموده بود، همانگونه شد، نه يك نفر كم و نه يك نفر زياد.
82- سوره فتح ، آيه 29.
83- ((اسـماعيل بن محمد حميرى )) معروف به ((سيّد حميرى )) از شاعران آزاد، بـرازنـده و پـركـار شـيـعـه در زمـان امـام صـادق (عـليه السلام ) بود، امام صادق (عليه السلام ) در ديدارى به او فرمود:((مادرت تو را ((سيّد)) ناميد و تو توفيق آن را يافتى ، تو سيد شاعران هستى )).
نقل مى كنند: او 2300 قصيده در شاءن ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) سرود يكى از قصايد او قـصـيـده فـوق اسـت كه به قصيده ((مذهبه )) معروف است و عالم بزرگ علم الهدى سيد مرتضى شرحى بر آن نوشته است .
ابـن شهر آشوب در كتاب ((معالم العلماء)) نقل مى كند: مروان بن ابى حفصه اين قصيده را شـنـيـد، هر شعرى از آن را كه مى شنيد، مى گفت :((سبحان اللّه ! اين سخن چقدر شگفت آور است !)) (سفينة البحار، ج 1، ص 336).
84- در مـورد بـازگـشـت خـورشـيـد، بـعـضـى آن را از نظر علمى (و انتظام در مـنـظـومـه شمسى ) چنين ترسيم كرده اند: خداوند توده عظيم و فشرده ابر را در فضا (در هـمـان نـقـطـه اى كه وقتى خورشيد قرار مى گرفت ، نشان دهنده وقت عصر بود) قرارداد، خورشيد از پشت كوه به آن تابيد و نور آن از توده فشرده ابر بر زمين تابيد و روز را هـمـچـون وقـت عـصر نشان داد، على (عليه السلام ) نماز عصر را خواند، سپس بى درنگ آن تـوده ابـر، رد شـد و خـورشـيـد نـاپديد گشت و در ظاهر چنين تصوّر مى شد كه خورشيد بـازگـشـته و پس از دقايقى ، غروب نموده است (واللّه اعلم ) و روشن است كه ايجاد توده فـشـرده ابـر و تـابـش خـورشيد بر آن و نشان دادن وقت نماز عصر، سپس غروب غيرعادى خـورشـيـد در آن وقـت كه على (عليه السلام ) به دستور پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سـلّم ) دعـا كـرده ، هـمـه و هـمـه معجزه است . درباره حديث ((ردّالشّمس )) و اسناد آن از طرق سنى و شيعه و مطالبى ديگر، به كتاب : الغدير، ج 3، ص 126 ـ 140 مراجعه شود.
85- اين حديث در كتب اهل تسنن از جمله در كتاب : الصواعق المحرقه ، ج 3، ص 126 آمده است .
86- در پاورقى صفحه 150.
87- حديث برگشتن خورشيد براى حضرت ((يوشع )) در كتاب الغدير، ج 3، ص 130 آمده است .
88- بـنابراين ، شش نفر از برادران امام حسين (عليه السلام ) در كربلا به شـهـادت رسـيـده انـد و بـا خـود امـام حـسين (عليه السلام ) هفت نفر از فرزندان على (عليه السلام ) در كربلا شهيد شدند.
89- اين كودك ، بر اثر حمله منافقان به خانه حضرت على (عليه السلام ) و سـوزانـدن در، و فـشـار دادن آن ، و قـرار گـرفـتـن حضرت زهرا (س ) در بين فشار در و ديوار، سقط شد (مترجم ).
90- و بـعـضـى تـولد آن حـضـرت را در سال دوم هجرت دانسته اند (اصول كافى ، ج 1، ص 461).
91- ظـاهـرا منظور از اين وصيت ، همان است كه در نهج البلاغه ، نامه 31 آمده اسـت . مـجـمـوع آن پـانـزده صـفـحـه كـه بـه راسـتـى جـهـانـى از عـرفـان ، اصـول مـعـارف ، بـرنـامـه هـاى سـيـاسـى ، اخـلاقـى و اجـتـماعى در آن ديده مى شود (نهج البلاغه ، صبحى صالح ، ص 391).
92- چنانكه در آيه 33 سوره احزاب به اين مطلب تصريح شده است .
93- سوره شورى ، آيه 23.
94- روح و روان دلاور و پـاك تـو شاد باد اى ابن عباس ! واى دانشمند و مفسر كـبير قرآن ! و اى مظلوم حق كشى هاى تاريخ ، به راستى كه تو در آن جوّ ظلم زده ، سخن حـق را گـفـتـى و سـتـمـگـران را سـرزنـش كـردى و به حمايت از حريم خاندان نبوّت و امامت برخاستى و با زبان برنده و كوبنده و بيدار كننده خود، درس وفادارى و دفاع را به ما آمـوخـتـى ، مـا در ايـن قـرن پـانـزدهـم هجرت به عنوان حقشناسى از تو و حقگوييهاى تو، تقدير و تشكّر مى كنيم (مترجم ).
95- مـشـهور اين است كه آن حضرت در روز سوّم شعبان به دنيا آمد. و در مورد سـال تـولّد او بـعـضـى نـقـل مـى كـنـنـد كـه در سـال سـوّم هـجـرت بـوده اسـت (اصـول كـافـى ، ج 1، ص 463). و در روز عـاشـوراى سال 61 هـ .ق . در سنّ 57 سالگى به شهادت رسيد.
96- ((سـبـط)) در اصل به معناى درختى است كه داراى يك ريشه است و شاخ و برگهاى بسيار دارد و در فارسى به معناى نوه مى باشد و بيشتر به نوه دخترى گفته مى شود (مجمع البحرين و فرهنگ عميد ـ سبط).
97- ظاهرا منظور از بيعت رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) با حسن و حـسـين (عليهماالسلام ) اين است كه : آن حضرت شايستگى آنان را براى امامت ، پذيرفت و وفـاى خـود را در قـبـول امـامت آنان ، به انجام رساند و در مجموع ، توصيه به اين بيعت كرد و بيعت آنان را امضا نمود كه بر اساس صحيح است .
98- سوره انسان ، آيه 8 ـ 12.
99- چنانكه اين موضوع در آيه 19 از سوره مريم آمده است .
100- بـراى اطـّلاع بـيـشـتـر بـه كـتـاب : وسائل الشيعه ، ج 10، ص ‍ 318 تا 340 مراجعه شود.
101- مـنـظـور از آيـه ((ذَوى الاَْرْحـام )) آيـه 75 سـوره انـفـال اسـت كـه خـداونـد مـى فـرمـايـد:(... وَاُولُوا الاَْرْحـامِ بـَعـْضـُهـُمْ اَوْلى بـِبَعْضٍ فِى كـِتـابـِاللّه ... )؛ ((و خـويـشـان نـسـبت به يكديگر (از ديگران ) در كتاب (و قانون ) خدا سزاوارترند)).
102- مـنـظور از جريان حضرت زكريا، اشاره به آيات 5 و 6 از سوره مريم اسـت كـه از زبـان زكـريـّا خـطـاب بـه خـدا آمـده است كه :(وَاِنّى خِفْتُ الْمَوالِىَ مِنْ وَرائِى وَكـانَت امْرَاءَتِى عاقِراً فَهَبْ لِى مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً # يَرِثُنِى وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً ).
((و من از بستگان بعد از خودم بيمناكم و همسرم نازاست ، تو به قدرتت ، جانشينى به من ببخش كه وارث من و آل يعقوب باشد و او را مورد رضايتت قرار ده )).
103- يكى از آن روايات ، روايت ((ثِقْلَين است )) كه پيامبر (9 ) فرمود:((من در مـيـان شما دو يادگار گرانمايه مى گذارم : قرآن و عترتم كه اگر به اين دو تمسّك كنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد)).
104- ((حـديـث لوح )) در كـتـابـهـاى مـخـتـلف از جـمـله در اصـول كـافـى (چـاپ آخـوندى ، جلد اول ، صفحه 525 تا 529) آمده است و آن صحيفه اى اسـت كـه جـابـر بـن عـبداللّه انصارى آن را از حضرت زهرا (س ) به دست آورده و به امام باقر (عليه السلام ) رسانده است و در آن ، نامه اى از خدا به پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) است كه تصريح به امامت دوازده امام (عليهم السلام ) شده است .
105- مطابق روايات ، هنگامى كه امام حسين (عليه السلام ) از مدينه به سوى مكّه خارج شده بود به كربلا آمد و به شهادت رسيد، هنگام خروج از مدينه مقدارى كتاب و چيزهاى ديگر و وصيّت خود را به ((اُمّ سَلَمه )) سپرد و به او فرمود:
((هـرگاه بزرگترفرزندم نزدتوآمد و اينها را درخواست نمود به او بده و او امام بعد از من است )).
و بعد از شهادت امام حسين (عليه السلام ) تنها امام سجّاد (عليه السلام ) آن امانتها را از اُمّ سـَلَمـه طـلبـيـد و او آنـهـا را بـه امـام سـجـّاد (عليه السلام ) داد (شرح از كتاب غيبت شيخ طوسى ).
106- ايـن حـديـث از آغـاز تـا پـايـان ، در اصول كافى ، ج 1، ص ‍ 525 آمده است .
107- يعنى علما و دانشمندان در حضور هيچ كسى مانند حضور امام باقر (عليه السلام ) فروتن و حقير نيستند.
108- كـه يـكـى از كـارگـزاران بـنـى اميه ، او را به شهادت رساند (ارشاد مفيد).
109- سوره قصص ، آيه 5.
110- جمله ((خَيْرُ البرِيَّة )) در آيه 7 سوره بيّنه آمده است مى فرمايد:
(اِنَّ الَّذِيـن آمـَنـُوا وَعـَمـِلُوا الصّالِحاتِ اُولئكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ ) ((و آنان كه به خداى يكتا ايمان آوردند و نيكوكار شدند، آنان به حقيقت بهترين جهانيان هستند)).
111- ولى بـنـابـر مـشـهـور، شـهـادت او در 25 مـاه رجـب سال 183 اتفاق افتاد.
112- زيـرا وقـتـى ((محمد امين )) روى كار آيد، قطعا استادش ‍ ((جعفر بن محمد بـن اشـعـث )) را روى كـار خـواهـد آورد و جـعـفـر، طـبـق سـوابقى كه با برمكيان دارد، از آن افرادى است كه دولت برمكيان را از صفحه روزگار برمى اندازد.
113- و ايـن نـيـز از نـيـرنـگـهاى سالوسگرانه و تزوير حكومت جنايتكارانه هارون الرّشيد و يحيى برمكى (وزير او) بود كه مى خواستند با اين هياهو و فريبكارى ، افكار را متوجّه امور ديگر نمايند و جنايت بزرگ خود را بپوشانند، ولى آنان كور خوانده بودند و خون جوشان اين امام بزرگوار تا ابد رويشان را سياه كرد و براى آنان در دنيا و آخرت لعنت ابدى آورد.
114- بـه اين ترتيب ، آن امام مظلوم در زندان ، آخرين پيامش ‍ را داد كه از راه پـاك ، كسب روزى كنيم و حتى در كفن و دفن ، از ستمگران يارى نجوييم و از افراد پاك ، استمداد نماييم .
115- مطابق بعضى از روايات ، امام هشتم حضرت رضا (عليه السلام ) جنازه امام كاظم (عليه السلام ) را به خاك سپرد.
116- آخر ماه صفر.
117- عـمـر شـريـف آن حـضـرت بـه طـور دقـيـق ، 54 سال و سه ماه و نوزده روز بود.
118- سوره بقره ، آيه 30.
119- بنابراين ، طبق سنّت الهى ، هميشه بايد در زمين خليفه خدا وجود داشته باشد كه او امام بر مردم است .
120- در روايـتـى از امـام صـادق (7 ) آمـده است كه فرمود:((جفر سرخ و سفيد نـزد مـاسـت . وقـتـى از آن حضرت خواسته شد توضيح دهد، فرمود:((جفر سرخ )) ظرفى اسـت كـه اسـلحه رسول خدا در آن است و هنگام ظهور قائم (7 ) بيرون آيد، و ((جفر سفيد)) ظـرفـى اسـت كـه تـورات و انـجـيـل و زبـور و سـايـر كـتـابـهـاى آسـمـانـى قبل از اسلام در ميان آن است )). (ارشاد مفيد، ج 2، ص 180).
121- بـا تـوجـّه بـه ايـنـكـه آقاى ((فلان )) از دوستان حضرت رضا (عليه السلام ) بود.
122- حـضـرت رضـا (عـليـه السـلام ) حـدود 55 سـال عـمـر كـرد (از سـال 148 تـا 203 هـجـرى ) 35 سـال آن در زمـان پـدرش بـود (از 148 تـا 183 هـجـرى ) و بـيـسـت سـال داراى مـقـام امامت بود (از سال 183 تا 203) و در 35 سالگى به مقام امامت رسيد و در سـال دويـسـت هـجـرى ، مـاءمـون (خـليـفـه هـفتم عبّاسى ) او را از مدينه به خراسان آورد، بـنـابـرايـن حـدود 17 سـال بـعـد از پـدر در مـديـنـه بـود و آن حـضـرت در 29 صـفـر سـال 203 در خـراسـان بـه شـهـادت رسـيـد، بـنـابـرايـن ، حـدود سـه سـال در خـراسـان بـود و در مـجـمـوع بـا پـنج سال آخر، عمرش را در عصر خلافت ماءمون عباسى گذراند.
123- ((سـهـل )) پـدر فـضل و حسن ، مجوسى بود و بعد به دست ((يحيى بن خـالد بـرمـكـى )) قـبـول اسـلام كـرد، بـعـدا يـحـيـى بـرمـكـى ، فـضـل ، پـسـر سـهـل را خـادم مـاءمـون قـرار داد و كـم كـم ((فـضـل بـن سـهـل و حـسـن بـن سـهـل )) جـزء اصـحـاب خـاصّ مـاءمـون و رجـال كـشـور او قـرار گـرفـتـنـد تـا آنـجـا كـه ((حـسـن بـن سـهـل )) مـنـشـى مـخـصـوص مـاءمـون شـد و زمـانـى حـاكـم عـرب از طرف ماءمون گرديد، و ((فضل بن سهل )) ((ذوالرّياستين )) (وزير كشور و وزير جنگ ) ماءمون شد، با توجّه به ايـنـكـه حـسـن و فـضـل ، سـاخـتـه و پـرداخـتـه و دسـت پـرورده بـرمـكـيـان بـودنـد و هـمـين فضل بن سهل موضوع ولايت عهدى را به حضرت رضا (عليه السلام ) پيشنهاد كرد، ولى بـعـدا مـاءمـون بـر او غـضـب كـرد، ((غـالب )) دائى مـاءمـون ، او را (در شـعـبـان سـال 203) در حـمـّام سـرخـس بـه قـتل رساند. (در اين باره به تتمّة المنتهى وعيون اخبار الرّضا، ج 2، ص 159 و 165 ـ مراجعه شود).
124- بـعـضـى مـى نـويـسند: آن حضرت داراى پنج پسر و يك دختر بوده كه عبارت بودند از:
1 ـ مـحـمـد تـقـى (عليه السلام ) 2 ـ حسن 3 ـ جعفر 4 ـ ابراهيم 5 ـ حسين 6 ـ عايشه (در اين باره به كشف الغمّه و فصول المهمّه ، ص 346 مراجعه شود).
125- هفدهم ماه رمضان يا شب نيمه ماه رمضان و بعضى تولّد آن حضرت را در روز جمعه پانزدهم رجب دانسته اند. (اعلام الورى ، ص ‍ 329).
126- منظور از اين فرزند، امام جواد ( عليه السلام ) است .
127- چنانكه در آيه 30 از سوره مريم آمده است كه : عيسى (عليه السلام ) در گـهـواره گـفـت : ((اِنِّى عـَبـْدُاللّهِ آتانِىَ الْكِتابَ وَجَعَلَنِى نَبِيّاً؛ من بنده خدايم ، به من كتاب (آسمانى ) داده و مرا پيامبر نموده است )).
128- در مـتـن كـتـاب از ايـن درخـت به عنوان ((نبقه )) ياد شده است كه ميوه اش شـبـيـه عـنـاب اسـت قبل از آنكه كاملاً قرمز گردد. (در كتاب المنجد آمده :((نبقه )) ميوه درخت سدر است ).
129- لازم بـه تـذكـّر اسـت كـه طـبق بعضى از روايات ، حضرت جواد (عليه السـلام ) تـوسّط همسرش اُمّالفضل به دستور معتصم (هشتمين خليفه عبّاسى ) مسموم شد و بـه شـهـادت رسـيـد و مـسـعودى در كتاب ((اثبات الوصيّه )) مى گويد: معتصم و جعفر بن مـاءمـون ، اُمـّالفضل را براى مسموم نمودن امام جواد (عليه السلام ) تحريك كردند. (شرح اين مطلب در منتهى الا مال ، ج 2، ص 233 تا 234 آمده است ).
130- سوره حجرات ، آيه 12.
131- چنانكه گفته شد، نوشته آن نسخه ها، تصريح امام جواد (عليه السلام ) به امامت امام هادى (عليه السلام ) بود.
132- قـبـلاً در مـورد ((مـبـاهله )) سخن گفتيم كه عبارت است از: نفرين كردن دو نـفـر يـا دو گـروه ، هـمـديـگر را براى اثبات ادّعاى هريك از دو نفر يا دو گروه كه اگر ادّعـاى هـركـدام بـاطـل اسـت ، خـداونـد عـذابـش را بـر مـدّعـى باطل بفرستد و او را نابود كند.
133- ضـمـنا از اين تراژدى غم انگيز به دست آورديم كه امامان و شيعيانشان چقدر مظلوم بودند و تا چه اندازه در فشار سانسور دژخيمان طاغوتهاى عباسى بودند كه براى ابراز مطلب حق ، آن همه پنهانكارى مى كردند.
134- چنانكه در آيه 12 از سوره مريم مى خوانيم ، خداوند مى فرمايد:
((يـا يـَحـْيـى خـُذُ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً)) ؛ ((اى يحيى ! كتاب خدا را با قوّت بگير و ما حكمت را در كودكى به او داديم )).
135- چـنـانكه در آيه 29 و 30 از سوره مريم آمده : عيسى (عليه السلام ) در حالى كه كودك بود و در گهواره قرار داشت زبان گشود و گفت :
((اِنِّى عـَبـْدُاللّهِ آتـانـِى الْكـِتـابَ وَجـَعـَلَنـِى نـَبـِيـّاً))؛ ((من بنده خدايم كه به من كتاب (آسمانى ) داده و مرا پيامبر قرار داده است )).
136- اين روايات ، در كتاب ((منتخب الاثر)) آمده است .
137- دوران زندگى حضرت مهدى (اَرْواحُنا لَهُ الْفِداء) در سه دوره تقسيم مى گردد:
ـ دوره كودكى از سال 255 تا 260.
ـ دوره غيبت كوتاه (صغرا) از سال 260 تا 329.
ـ دوره غيبت طولانى (كبرا) از سال 329 تا ظهور و نهضت جهانى آن حضرت .
وقـتـى كـه در سـال 260 هـجـرى ، امـام حـسـن عسكرى (عليه السلام ) رحلت كرد، امام زمان (عـليـه السـلام ) از نـظـرهـا پـنـهـان شـد ((و غـيـبت صغرا)) به پيش آمد و تا نيمه شعبان سـال 329، چـهـار نـفـر از فـقـهـاى ربـّانـى به ترتيب از ناحيه آن حضرت تعيين شده و واسطه بين او و مردم گرديدند، اين چهار نفر را كه ((نُوّاب اربعه )) خوانند عبارتند از:
الف ـ ((عثمان بن سعيد عمرى )) (متوّفاى سال 300 هجرى ).
ب ـ ((مـحـمـدبـن عـثـمـان ))كـه پـنـج سـال عـهـده دارنـيـابـت خـاصّ بـود و بـه سال 305وفات كرد.
ج ـ ((حسين بن روح )) (متوفاى شعبان 326 هـ. ق .)
د ـ ((عـلى بـن مـحـمـّد سـمـرى )) كـه در نـيـمـه شـعـبـان سال 329 از دنيا رفت .
138- سوره قصص ، آيه 5 و 6.
139- سوره انبياء، آيه 105.
140- از عـلاّمـه مـجـلسـى (ره ) نـقـل شـده كـه منظور از دو مسجد، يا مسجد مكّه و مدينه ، يا مسجد كوفه و سهله و يا مسجد سهله و صعصعه است .
141- شـايـد مـنظور اين باشد كه اگر بر اثر جمعيت زياد، بوسيدن حجرالا سود، بسيار دشوار است ، واجب نيست آن را ببوسند، بلكه به آن اشاره كنند.
142- ظـاهـرامـنـظـور،شـط دجـله نـزديـك سامرا،محل سكونت حضرت مهدى (عليه السلام )مى باشد.
143- شـيخ مفيد (ره ) مى گويد: اين واژه ((غريم )) رمزى بين شيعه بوده كه از قـديـم بـه خـاطـر تـقـيـّه و حـفظ جان خود از دشمن ، آن را مى گفتند و منظورشان از آن ، حضرت مهدى (عليه السلام ) بود (ارشاد مفيد).
144- ظـاهـرا منظور از سوگند به طلاق زن ، اين باشد كه سوگند ياد كرد كه هرگاه بدهكاريم را نپردازم ، همسرم را طلاق دهم .
145- مـنـظـور از ((اسـدى ))، مـحـمـّد بـن ابى عبداللّه ، جعفر بن محمّد بن عون اسدى كوفى : يكى از سفراى حضرت مهدى (عج ) است .
146- ((فارس بن حاتم بن ماهويه قزوينى )) از دروغگويان و غلات مشهور و از فـتـنـه انـگـيـزان بـدعـتگذار بود و مردم را به مذهب فاسد خود دعوت مى كرد. امام هادى (عـليـه السـلام ) بـه ((ابـاجـُنـيـد)) دسـتـور داد تـا فـارس ‍ بـن حـاتـم را بـه قـتـل بـرسـانـد و امـام حـسـن عـسكرى (عليه السلام ) خون او را هدر دانست و بهشت را براى قاتل او ضامن گرديد، سرانجام ((اباجُنيد)) آن ملعون را با ساطور كشت . (سفينة البحار، ج 1، ص 356).
147- ناگفته نماند كه در سفينة البحار از ((جُنيد)) به ((اباجنيد)) ياد شده است .
148- اثبات الهداه ، ج 7، ص 168.
149- بحار، ج 52، ص 301.
150- شرح ، در اعلام الورى ، ص 429.
151- در روايـتـى از امام صادق (عليه السلام ) به 120 ماده از علايم ظهور، اشاره شده است (بحار، ط جديد، ج 52، ص 254 به بعد).
152- يكى از طاغوتهاى پليد و مقدس نمايى كه با سپاهش ‍ به جنگ حضرت مهدى (7 ) مى آيد و در شام شكست خورده و به هلاكت مى رسد.
153- سوره شعراء، آيه 4.
154- سوره بقره ، آيه 155.
155- مـتـرجـم گـويـد: گـاهى شنيده مى شود كه بعضى مى گويند: يكى از علايم ظهور، جنگ جهانى سوّم است ، گرچه اين عنوان در روايات نيامده ، ولى مى توان از بعضى از متون ، نظير آن را استفاده كرد، به عنوان نمونه در روايات آمده : در محضر امام صادق (عليه السلام ) سخن از ظهور حضرت قائم (عليه السلام ) به ميان آمد، آن حضرت فـرمـود:((لا يَكُونُ هذا الاَْمْرُ حَتّى تَذْهَبَ ثَلْثَا النّاسِ ؛ اين موضوع تحقّق نمى يابد تا دو سوّم مردم ، نابود شوند)).
شخصى پرسيد: در اين صورت ، كسى باقى نمى ماند؟
امـام صـادق (عـليـه السـلام ) فـرمود:((آيا شما نمى خواهيد كه جزء باقيماندگان (گروه سوّم ) باشيد؟))، (اكمال الدّين ، ج 2، ص 656).
و نـيـز از امـام بـاقـر (عـليـه السلام ) نقل شده است كه فرمود:((در آستانه ظهور حضرت قـائم ، دو مـرگ وجـود دارد: 1 ـ مـرگ سـرخ بـا شـمشير (و جنگ ) 2 ـ مرگ سفيد به وسيله بـيـمـارى طـاعـون . و گـسـتـرش مـرگ بـه انـدازه اى اسـت كـه از هر هفت نفر، پنج نفر مى ميرند)).
و امـام على (عليه السلام ) فرمود:((مهدى (عليه السلام ) وقتى خروج مى كند كه يك سوّم مـردم جـهان مى ميرند و يك سوّم آنان در جنگ كشته مى شوند و يك سوّم ، باقى مى مانند))، (شرح در كتاب :الامام المهدى ،من المهد الى الظّهور، تاءليف سيد محمد كاظم قزوينى ، ص 398)