پيش‏گفتار

بازشناسى زندگانى اهل بيت‏عليهم السلام به صورت كامل در جامعه امروزى - كه فرصت كامل وارزشمندى را براى انديشمندان امت محمدى فراهم ساخته - ضرورتى اجتناب ناپذير است‏به ويژه آن كه در طى اعصار مختلف و ساليان دراز، همواره سعى دشمنان دانا و احيانا دوستان‏كج انديش در تحريف و نابودى آن بوده است.

موضوع اين كتاب هم در اين باره، گزارشى است داستان گونه از زندگى پر فراز و نشيب‏و عبرت‏آموز عقيله بنى هاشم و بزرگ ترين بانوى اسلام در زمان خويش، يعنى‏زينب كبرى‏عليها السلام.

مطالبى كه در صفحات اين كتاب خواهيد خواند، تنها سرگذشت پرماجراى‏«بانوى كربلا» نيست‏بلكه رويدادهايى است تكان دهنده و غم انگيز از تاريخ مسلمانان درمقطع خاصى از تاريخ صدر اسلام كه در اثر برخورد دو حركت كاملا متفاوت و متضاد- بعد از رحلت پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله - به وجود آمد، حركتى كه مى‏كوشيد روش و منش‏رسول خداصلى الله عليه وآله را در تمام ابعاد فكرى و اجتماعى و ... دنبال كرده و نگاهبان سنن الهى باشد وحركتى كه مى‏خواست نظام سياسى و اجتماعى دوران جاهليت را در قالب ديگر و موردقبول خويش، بر كرسى نشاند.

اهل بيت عصمت‏عليهم السلام و خاندان پيغمبر خدا، همراه ياران اندك و خدا باوران قليل،بر عقيده خويش پاى فشرده و «اسلام ناب محمدى‏» را از گزند نامحرمان حفظ نمودند، البته‏جان بر سر عقيده گذاشته و تاوان بس سنگينى پرداختند كه حماسه پرسوز و گداز حسينى درايام عاشورا از همان گونه‏هاست.

دگر انديشان مى‏خواستند از «جديد الاسلام‏» بودن مردم سود جسته و با نقاب «خليفة‏رسول الله‏» و بهره‏گيرى از «بيعت ناس‏»، فرهنگ وحى را درپس پرده ظلمانى باقى مانده ازجاهليت استتار كنند تا آن جا كه تدوين سنت نبوى را نيز گناهى نابخشودنى و عملى حرام‏جلوه دادند، ولكن حركت‏سنجيده و عقلايى اهل بيت‏عليهم السلام اين خواسته آنان را باناكامى‏مواجه ساخت.

زينب كبرى، در برهه‏اى از زمان - در حالى كه غل و زنجير بر تن داشت و در مجموعه‏اى‏از اسرا قرار گرفته بود - رهبرى اين حركت را به عهده گرفت و به تصديق دوست و دشمن‏توانست‏به خوبى از عهده برآيد و رسالت‏خويش را به پايان برد.

مؤلف دانشمند و مترجم عالى مقام توانسته‏اند با قلم شيوا و سحرآميز خويش، گوشه‏اى‏از حقيقت رسالت زينب كبرى را كه در راستاى رسالت‏برادر و پدر و جدش قرار داشت،نشان دهند.

خداوند متعال آنان را با شهداى كربلا محشور فرمايد.

در اين چاپ، نكات زير مورد توجه قرار گرفته است:

1 . ويرايش صورى;

2 . تصحيح اغلاط چاپى (چاپ‏هاى قبلى);

3 . تخريج منابع و مصادر به قدر امكان;

4 . اعراب‏گذارى و تصحيح اشعار عربى;

5 . تعيين ضبط اسامى و لغات مشكل.

سيدباقر خسروشاهى.

به‏نام او.

بانوى بانوان

ستاره درخشانى در آسمان تقوا طلوع كرد; گوهر گران‏بهايى در معدن فضيلت و انسانيت‏تكون يافت و در اصلاب شامخه وارحام مطهره نگه‏دارى شد. نوگلى بويا در گلستان شرافت‏و بزرگوارى نمو يافت; نوزادى از مقدس‏ترين پستان‏ها شير خورد و در آغوش پاكيزه‏ترين‏مادران چشم گشود. كودكى در دامان با فضيلت‏ترين بانوى عالم پرورش يافت. دخترى كه‏دانشمندترين اساتيد به تربيتش همت گمارد. دوشيزه‏اى كه در ساده‏ترين و بى‏آلايش‏ترين‏زندگى‏ها رشد كرد و در تمام شؤون زندگى، پيوسته با واقعيت و حقيقت‏سروكار داشت وهرگز با زندگى خيالى و پندارى ارتباطى حاصل نكرد و در مكتب مقدسى‏كه در جهان بشرى‏نظير نداشت، عالى‏ترين تعليمات را فراگرفت و مورد عنايت مخصوص موجد مكتب واستادان بزرگ آن كه بزرگ‏ترين مربيان بشر بوده‏اند قرار داشت و هر روز درس جديدى ازدانش و بينش و تقوا و فضيلت مى‏آموخت و با هوش سرشار و استعداد فوق‏العاده، همه آن‏تعليمات مقدس را در خزينه دل مى‏اندوخت و پياپى، خود را براى گرفتن درس‏هاى بالاتر،آماده مى‏نمود; شاگردى كه در محيط تحصيلى خود هيچ‏گونه رادع و مانعى نداشت و هر روزبهتر از دى، بر نردبان ترقى و تعالى صعود مى‏كرد. خردمند بانويى كه از آغاز عمر در مركزحوادث بزرگ و پيش‏آمدهايى كه در تحولات زندگى بشر، داراى بزرگ‏ترين تاثير بوده،جاى داشت و از نزديك، با هوشى سرشار و نظرى دقيق به‏حقيقت آن حوادث پى‏مى‏برد وموقعيت‏شخصيت‏هاى رحمانى و شيطانى را، كه در برابر يك‏ديگر قرار گرفته بود; تشخيص‏مى‏داد و تاثير هركدام را به خوبى درك مى‏كرد و از راز پيروزى اين و رمز شكست آن آگاه بودو موفقيت‏هاى ابدى را كه در آغاز با شكست صورى جلوه‏گر مى‏شد، از شكست قطعى، كه‏در ابتدا با موفقيت پندارى همراه بود، تميز مى‏داد.

يكتا زنى كه نه تنها در زنان، بلكه در مردان عالم، كمتر نظيرش را مى‏توان ديد. توانابانويى‏كه عالى‏ترين نمونه‏اى از شهامت و دليرى، دانش و بينش، كفايت و خردمندى، قدرت‏روحى و تشخيص موقعيت‏بوده وهر وظيفه‏اى از وظايف گوناگون اجتماعى را كه به‏عهده‏گرفت، به خوبى انجام داد.

دانشمند بانويى‏كه بايد مردان جهان از خوان تعليماتش بهره برگيرند و از خرمن‏كمالاتش خوشه‏ها بچينند.

او بانوى بانوان، زينب، دختر اميرالمؤمنين بود.

تاريخ، خانواده‏اى مانند خانواده كوچك على‏عليه السلام سراغ ندارد، كه تمام افراد آن‏شخصيت‏هايى باشند كه در سير تاريخ تاثيرى عميق داشته و تحولى فوق‏العاده ايجاد كرده‏باشند.

تاريخ به ما چنين نشان مى‏دهد كه اگر نابغه‏اى بزرگ از خانواده‏اى برخاست، نابغه‏ديگرى ازآن كمتر برمى‏خيزد; گويا او همه برجستگى‏ها و شايستگى‏هاى افرادخانواده رامى‏گيرد و براى دگران چيزى‏نمى‏گذارد.

لذا، او همه چيز مى‏شود و افراد ديگر خانواده هيچ...خانواده اميرالمؤمنين از اين قانون‏اجتماعى جداست.

زيرا همه افراد آن از بزرگان جهان مى‏باشند:

على‏عليه السلام بزرگ است، زهراعليها السلام بزرگ است، حسن‏عليه السلام بزرگ است، حسين‏عليه السلام بزرگ است،زينب‏عليها السلام بزرگ است.

هر چه رشد فكرى بشر بيشتر شود، عظمت اينان آشكارتر و شايستگى‏هاى آن هانمايان‏تر مى‏گردد.

نويسندگان جهان در باره هركدام، كتاب‏ها نوشته‏اند، ولى هنوز كسى نتوانسته عظمت‏آن ها را، آن طورى كه بوده، نشان دهد.

اگر اندكى چشم خود را بازتر كنيم و طبقه اعلاى اين خانواده را بنگريم، بزرگى وعظمتشان، عقل را مات مى‏كند.

مؤسس اين خانواده، رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم بزرگ‏ترين مرد تاريخ است. مادر زهرا «خديجه‏»نمونه‏اى از بزرگ‏ترين فداكارى است. پدر على، ابوطالب، بزرگ‏ترين پشتيبان رسول‏خداصلى الله عليه وآله وسلم و سرور قريش بوده; او كسى است كه اسلام بر دوشش پايه‏گذارى شد.

مادر على‏عليه السلام فاطمه دخت اسد، مهربان‏ترين مادر براى رسول و بهترين پرستارآن‏حضرت بوده است.

كسانى‏كه در طبقات سه‏گانه اين‏خاندان قراردارند، هرچندخودشان در عظمت‏بايك‏ديگر تفاوت دارند، ولى همه آن ها از بزرگ‏ترين عظماى جهان مى‏باشند.

جد عظيم است، جده عظيم است.

پدر عظيم است، مادر عظيم است.

پسر عظيم است، دختر عظيم است.

زينب يكى از اين عظماست.

من زينبى مى‏گويم و شما زينبى مى‏شنويد; كه نه خود به حقيقت كمالات و فضايل اورسيده‏ام و نه شما مى‏توانيد به اين حقيقت‏عالى برسيد.

من از دور ايستاده، آفتاب درخشان فضايل او را مى‏نگرم و هنگام مطالعه زندگى پرحادثه‏او از بس فوق‏العادگى از خود نشان داده، در برابر پيشگاه باعظمت او سر فرود مى‏آورم.

آرى، چنان مادرى بايد چنين دخترى بياورد.

وآن مكتب، بايد اين شاگرد را تربيت كند.

مكتب مقدسى‏كه جدش رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم ايجاد كرده، و بزرگانى هم چون پدر و مادر ودو برادرش، اساتيد آن مكتب بوده‏اند. شايسته است كه نمونه شاگردى آن، زينب دلير،دانشمند، بزرگ روح، با اراده باشد. آن هم شاگردى‏كه، خون اساتيدش در رگ و پوستش‏وجود دارد و خوى آن ها را به‏ارث برده است.

زينب، ماهى است كه از پنج‏خورشيد تابان كسب‏نور كرده و ازهر كدام به طورشايسته‏اى بهره بر گرفته، و آن گاه جهانى را روشنايى بخشيده است.

خون پاك، ريشه پاك، شير پاك، ذكاوت سرشار، مربيان بزرگ، شركت در بزرگ‏ترين‏انقلاب‏هاى بشرى، تجربه حوادث و تحولات بزرگ جهان، زينب را، آن‏طور كه شايسته‏بود،پرورش داد و او را نمونه‏اى از عالى‏ترين مراتب انسانيت قرار داد.

زنان جهان عموما و بانوان مسلمان خصوصا، بايد از گفتار و رفتار زينب سرمشق بگيرندو از تعليمات عاليه اين بانوى بزرگ بهره‏مند گردند و از افتخار شاگردى مكتب زينب، برخودببالند.

دختر زهرا در دوره زندگى ساده و كوتاهش، كمتر خوش بوده و بيشتر با رنج و غم همراه‏بود، ولى اين رنج و اندوه به جاى آن كه او را از اداى وظيفه باز دارد، بر استقامتش افزوده وقواى روحى‏اش را فشرده‏تر و نيرومندتر كرده است.

بانوى بانوان در دوره زندگى، وظايف گوناگونى بر عهده گرفته است.

هنگام كودكى، اداره خانه پدر را به‏عهده داشته و از برادران ارجمندش پرستارى مى‏كرده‏و بار فراق مادر را بردوش آن ها سبك مى‏كرده است.

آن دم كه به خانه شوهر رفته، همسرى گران‏بها براى شوهر و مادرى بى‏نظير براى‏فرزندانش بوده است.

زمانى به تعليم و تربيت‏بانوان مسلمان مى‏پرداخته است.

در كربلا نيز، وظايف بزرگ و گوناگونى را انجام داده است.

از برادر نگه‏دارى مى‏كرده، بيوه‏زنان و داغ‏ديدگان را غم‏گسار بوده، آن دم كه وظيفه‏ايجاب كرد، كه از خيمه بيرون آيد و سپاه پيروزمندكوفه را سرزنش كند، و سپس كاروان‏دل‏شكسته و مصيبت‏كشيده را قافله سالار باشد، اين وظيفه را نيز به خوبى انجام داد.دختر زهراعليها السلام معناى زيربار ظلم نرفتن و در برابر ظالم استقامت ورزيدن را نشان داد وبا قدرت روحى خود، كاخ ستم‏گران را ويران ساخت و به جهانيان اعلام‏كرد كه با از خودگذشتن مى‏توان قدرت‏مندترين ستم‏كاران راكوبيد.

خواهر حسين‏عليه السلام در اين جهاد مقدس، ترس و بيمى به‏خود راه نداد و با نهايت دليرى،ابن‏زياد شوم سركش بى‏رحم، و يزيد پليد مقتدر بى‏عرضه را مفتضح ساخت. آرى، يزيدمقتدر بود; زيرا او وارث قدرتى بود كه دگران ايجاد كرده بودند، بى‏عرضه بود; زيرا خودلياقت ايجاد قدرتى نداشت، و بر سر خوان قدرتى گسترده نشسته بود.

بانوى خردمند بنى‏هاشم، كوفيان را كه دوستان دغل‏باز بودند، رسوا كرد، دوستانى‏كه‏هنگام خوشى و سيادت يارند، و موقع سختى خار، و با دشمن هم‏گام.

روز به‏روز بدنامى كوفيان و رسوايى آن ها افزوده مى‏شود و تا دنيا باقى است، جهان خردو انسانيت، بر آن ها لعنت مى‏فرستد.

زينب، تا برادر والامقامش در حيات بود، او را خدمت گزار و فرزندانش را پرستار بود، وهنگامى‏كه برادر عازم كشته شدن گرديد، زينب هر چه در قدرت داشت، براى حفظجان‏برادر نثار كرد.

فرزند دل‏بندش را در راه برادر بزرگوارش فدا كرد. براى برادر در فكر جمع‏آورى سپاه‏بود. روحيه سربازان برادر را تقويت مى‏كرد. هنگامى‏كه جوان برومند برادرش در خاك وخون غلتيد، و پدر داغ‏ديده ايستاده، مى‏نگريست، زينب خود را رسانيد كه توجه برادر رابه جاى ديگر منعطف سازد، مبادا در اثر اين مصيبت جان‏فرسا، نيروى برادر كاسته شود.وقتى كه برادر تنها ماند و يك تنه به نبرد ادامه‏مى داد، زينب، جان خود را در كف دست‏گرفت، و به سوى عمر سعد و سپاه بى‏رحم كوفه‏روان شد; شايد ساعتى، شهادت برادر رابه‏تاخير اندازد.

شب يازدهم محرم، زينب بى‏كس شد.

در ساعتى چند به‏قول خودش: جدش و پدرش و مادرش و برادرانش و همه كسانش ازدستش رفتند، و همگى در خاك‏و خون غلتيدند.

شب دهم و شام دهم!

چقدر تفاوت ميان اين شب سپيد و آن شام سياه وجود داشت!

وه كه چه شام تيره‏اى بود!

زينب در شب دهم همه كس داشت، ولى در شام دهم هيچ‏كس نداشت!

در شب دهم پشت و پناه داشت، سرور داشت، نقطه اتكا داشت، برادر داشت، پسرداشت، جوان داشت، كودك داشت، شيرخوارداشت، ولى در شب يازدهم، هيچ‏كدام رانداشت!

زينب در شب دهم، خواهر بود، مادر بود، عمه بود، سروربود، ولى در شام دهم نبود!

در شب دهم، خيمه و خرگاه داشت، جامه نو برتن داشت، چراغ داشت، بستر خواب‏داشت، خدمت‏گزاران بسيار داشت، ولى در شام دهم نداشت!

در شب دهم، تنش سالم بود، ولى در شام دهم، از تازيانه‏مجروح !

آرى... در شام دهم زينب چيزى داشت، كه‏درشب‏دهم‏نداشت!

آيا آن چه بود؟

آب بود! آرى آب بود!

زينب در شام دهم آب داشت، ولى درشب دهم نداشت!

آيا دمى كه آب، حلال گرديد، اول خودش نوشيد، يا به‏زنان خون‏جگر و كودكان يتيم‏دربه‏در داد؟

نخستين دفعه‏اى‏كه خواست آب بنوشد چه حالى داشت؟

چه خاطراتى در قلبش مى‏تپيد؟! چه تشنه‏كامان بزرگوارى را كه با لب تشنه جان دادند،به‏خاطر مى‏آورد؟ آيا قدرت بر نوشيدن آب داشت؟ چگونه به‏كودكان يتيم و زنان داغ‏ديده‏آب داد؟!

من كه از جواب ناتوانم!

من نمى‏دانم خداوند در اين تن رنجور چقدر نيرو نهفته بود؟

زيرا اين همه مصيبت موجب نشد كه زينب را از سرپرستى زنان داغ‏ديده، و كودكان يتيم‏باز دارد. در ميان آن‏همه كودك، يكى به‏زير سم ستور نرفت! و در آتش‏سوزى خيمه‏هانسوخت! ويكى در آن شام شوم، و در آن بيابان بى‏رحم، گم نشد... هنگام حركت كاروان اسيربه سوى كوفه، وقتى كه خواهر حسين‏عليه السلام مى‏بيند يادگار برادرش امام سجادعليه السلام از شدت‏مصيبت‏حالش دگرگون شده، براى تسليت‏برادرزاده‏اقدام مى‏كند!

در طول راه، زينب، كودكان پدركشته را مادر بود و پدرى مى‏كرد! و تنش در برابرتازيانه‏هايى‏كه به سوى آن ها مى‏آمد سپر بود، و در نگه‏دارى آن ها جان‏فشانى مى‏كرد.

اگر بيوه‏زنى از كاروان عقب مى‏ماند، وياكودكى از محمل بر زمين مى‏افتاد، دختر على‏عليه السلام‏زن را به‏كاروان مى‏رسانيد و كودك را سوار مى‏كرد!

زينب، با پليدترين مرد روى زمين يعنى ابن‏زياد طورى سخن گفت و نوعى رفتار كرد،وبا يزيد كه شوم‏ترين امپراتوران فاتح‏بود، جور دگر سخن گفت‏و رفتار دگر داشت.

وقتى كه ابن‏زياد تصميم به‏كشتن امام‏سجادعليه السلام گرفت، خواهر حسين‏عليه السلام چنان فداكارى‏و از خودگذشتگى نشان داد، كه آن ناپاك را از آن تصميم شوم منصرف ساخت.

هنگامى‏كه يزيد، سرمست‏باده ورزى شده‏بود، و با چوب‏دستى بر دندان‏هاى سربريده‏برادر مى‏نواخت، خواهر كارى كرد و سخنى گفت كه‏شيرينى پيروزى را تاابد در كام يزيدتلخ كرد.

پس از بازگشت از شام، خواهر يك‏سره به سوى قبر برادر رفت تا مطمئن شود كه آن‏پيكر مقدس و يارانش دفن شده‏اند، آن گاه به مدينه بازگشت .

ولى!

ولى در طول اين مدت، اشك ديده و سوز دلش آرام نگرفت.

آسايش زينب وقتى بود كه مى‏نشست و سر به‏زانوى غم مى‏نهاد و مى‏گريست.

دختر اميرالمؤمنين‏عليه السلام آن‏قدر گريست، تا اشك‏هايش بخشكيد.

در ميان اين همه فشار و مصيبت، چيزى كه نمايان شد، بزرگى و عظمت زينب بود، ومعلوم شد كه نواده رسول خداصلى الله عليه وآله چقدر نيرو دارد؟ و خداوند به آن پيكر ستم‏كشيده، وآن‏روح رنج‏ديده، چقدرتوانايى داده است!

بزرگ‏ترين مصيبت ناگوارى‏كه در تاريخ بشر كمتر نظير داشته، بر اين پيكر رنجور و آن‏روح نازنين وارد آمد، ولى وى دست و پاى خود را گم نكرد و از هدف خود منحرف نشد ومانند كوه استوار بماند. دختر اميرالمؤمنين، مصيبت‏هاى گوناگون داشت:

داغ عزيزان و پيكر پاره‏پاره آن‏ها، اسيرى و دربه‏درى، آتش‏سوزى و خون‏جگرى، ذلت‏پس از عزت، گشاده‏رويى تازيانه‏هاى عرب‏هاى‏بى‏رحم، زخم زبان‏هاى مردم پليد، تذكرزمان خلافت پدر در كوفه، و حقوقى‏كه پدرش بر گردن‏اهل كوفه داشت، و رفتار كوفيان،هركدام از اين‏ها بس است كه انسانى را از پا بيندازد، چه برسد كه تمام آن‏ها بر يك تن هجوم‏بياورد.

اضافه براين، وظايف سنگينى را نيز بايد عهده‏دار شود. ولى‏دختر على‏عليها السلام خم به‏ابرونياورد، و آن چه كه عقل در وقت آسايش خاطرتشخيص مى‏دهد، انجام داد.

تاكنون نشده از نظر سياسى براى گفتار و رفتار زينب در سفر اسارت، يك اشتباه سياسى‏گرفت; عقل هر چه بينديشد كه درآن‏جايى‏كه زينب سخنى گفته و يا رفتارى كرده، سخنى‏بهتر ويا رفتارى خردمندانه‏تر بجويد، نخواهد يافت.

شاهكارهاى سياسى زينب بسيار است كه شمارش آن موجب تفصيل خواهد بود.

زينب در هنگام سخن از رسول خداصلى الله عليه وآله «به‏پدرم‏» تعبير كرد، و به جهانيان اعلام داشت‏كه يزيديان چگونه مردمى هستند! و چه كسى را كشتند، وچه كسى را اسير كردند! و قدرتى كه‏در دست آنان بود، ازكجا آمده‏بود، و نكته‏هاى ديگرى‏كه بيانش مقدمه مارا از صورت مقدمه‏بودن خارج مى‏سازد.

اين جاست كه رازى نهفته آشكار مى‏شود، كه چرا سيدالشهداعليه السلام بانوى بانوان و زنان وكودكان راهمراه برد، با آن كه خودش به‏سر انجام سفرش آگاه بود واهل كوفه را خوب‏مى‏شناخت.

اسارت بانوان، فاجعه‏كربلا و جنايات بنى‏اميه و فداكارى حسين‏عليه السلام را از پس پرده بيرون‏آورد.

اگر اسارت آن ها نبود، دشمنان آل محمدصلى الله عليه وآله پرده‏اى برجنايات كربلا مى‏كشيدند ونمى‏گذاشتند كسى از آن آگاه شود، وكسانى را كه اطلاع داشتند، زبانشان‏را به وسيله پول و يازور مى‏بستند، واين جنايت هولناك، و اين فداكارى بزرگ را از صفحات تاريخ محومى‏كردند.

چنان كه بسيارى از جنايت‏كاران، آثار جرم وجنايت‏خود را محو كردند; مگر ستمى كه‏بر مادر زينب شد، از صفحات تاريخ محونگرديد؟!

ولى زينب بايد در كربلا باشد، فداكارى برادر، و جنايت‏كارى بنى‏اميه را ببيند، و سپس‏اسير شود، تا اين قيقت‏بزرگ محو نشود.

گزافه نگفته‏ايم اگر بگوييم: اسارت زينب موجب زنده شدن پدرش على‏عليه السلام و جدش‏رسول‏خداصلى الله عليه وآله و تجديد حيات اسلام بود; زيرا بنى‏اميه با زور و پول و حيله‏گرى مى‏خواستندهمه را محوونابود كنند واثرى از رسالت رسول‏صلى الله عليه وآله باقى نگذارند.

كشته‏شدن حسين‏عليه السلام اين نقشه پليد را برباد داد و اسارت‏زينب، كشته شدن حسين را برملا ساخت.

زينب، عمر درازى نكرد و در جوانى از دنيا رفت.

ولى اين حقيقت از وى به‏يادگار بماند.

اين كتاب.

در سال 31 شمسى به‏كشورهاى عربى مسافرت‏كردم و در روز يازدهم محرم سال 71يكى از دوستان لبنانى اين كتاب را به‏من عنايت كرد.

پس از مطالعه، آن را بسيار شايسته و شيوا يافتم و به‏مضمون:

خوش‏ترآن باشد كه ذكر دلبران.

گفته آيد در حديث ديگران.

تصميم به ترجمه آن گرفتم و در همان لبنان ترجمه‏اش را پايان دادم و از بركات وجود مقدس‏زينب در آن‏ديار، از خطراتى بزرگ مصون ماندم.

پس از مراجعت‏به ايران، يكى دوبار در آن تجديد نظر كرده، اينك تقديم‏خوانندگان‏عزيز مى‏شود.

نويسنده

نويسنده كتاب، بانو دكتر عائشه بنت‏الشاطى، ازنويسندگان درجه اول عرب و فرزنديكى از روحانيان مصر است.

نويسنده هر چند اطلاعات بسيار عميقى نداشته و اشتباهات تاريخى نيز دارد، كه بعضى‏از آن ها در پاورقى اشاره شده، ولى حقايق تاريخى را باقلمى بسيارشيرين و سبكى دل‏پذيربيان مى‏كند.

آثار ديگر نويسنده كه پس از نوشتن اين كتاب تاليف كرده‏است:

آمنه دخت وهب: مادر رسول خداصلى الله عليه وآله، زنان پيغمبرصلى الله عليه وآله وديگر دختران پيغمبرصلى الله عليه وآله است، كه در هريك،ناحيه‏اى از زندگى رسول‏صلى الله عليه وآله را خواسته است‏بيان كند.

به‏نظر اين جانب، هيچ يك از آن‏ها، در شيرينى عبارت و زيبايى سبك، مانند كتاب مانيست.

روش ترجمه كتاب

در ترجمه، من طرف‏دار روشى هستم كه امروز به‏نام «ترجمه محدود» ناميده مى‏شود;زيرا روشى را كه به‏نام «ترجمه آزاد» مى‏نامند، به‏نظر من، ترجمه‏اش نمى‏توان ناميد و دراين جا بحثى است مفصل كه به‏واسطه اختصار، از ذكر آن خوددارى مى‏شود.

لذا، تا حد امكان، كوشش كرده‏ام كه ترجمه من محدود باشد و در عين حال رنگ زبان‏فارسى محفوظ بماند. در جايى كه مناسب بوده نيز، توضيحاتى در پاورقى داده شده است.

قم، سيدرضا صدر.    

يك شنبه دهم ذوالقعده 1376.

نوزدهم خرداد 1336.