1- در اين باره ، و براى آگاهى از بخشى از نقشى كه امام سجاد عليه السلام ايفا نمود، به مقاله ما زير عنوان امام سجاد، زنده كننده دوباره اسلام در كتاب دراسات و بحوث فى التاريخ والاسلام ج 1، به همين قلم ، مراجعه شود.
2- اوست كه در ميان مردم بى دانش ، از خودشان فرستاده اى برانگيخت تا آيات او را بر آنان بخواند و آنان را تزكيه نمايد و كتاب و حكمتشان بياموزد. اگرچه پيش از اين در گمراهى آشكار بودند - سوره جمعه آيه 2.
3- آنچه در اين فراز آمد از اشارات محقق پژوهشگر، شيخ على احمدى است .
4- اين احاديث را كه بسيار فراوان هستند، در: بحار الانوار، ج 72، ص 82 - 68 و ج 2، ص 79 - 75 - 74، و سفينه البحار، ج 1، ص 491 - 490 و قصارالجمل ، ص 227 - 225 بنگريد.
5- به شرح حال هشام بن حكم در كتبى مانند قاموس الرجال ، ج 9 مراجعه شود.
6- به احوالات هشام مراجعه شود. نكته اخير را محقق متتبع ، شيخ على احمدى متذكر گرديده است .
7- الغيبه - شيخ طوسى ، ص 20، و بحار الانوار و... .
8- مراجعه كنيد به : عيون اخبار الرضا عليه السلام ، ج 2، ص 135. مجله مدينه العلم ، سال اول ، ص ‍ 415. به نقل از نويسنده تاريخ نيشابور والمناوى در شرح جامع صغير. والصواعق المحرقه ، ص 202. ينابيع الموده ، ص 364 و 385. بحارالانوار، ج 49، صفحات 127 - 126- 123. الفصول المهمه - ابن صباغ مالكى ، ص 240. نورالابصار، ص 154. كشف الغمه ، ج 3، ص 98. و مسند الامام الرضا عليه السلام ، ج 1، ص 44 - 43. به نقل از كتاب توحيد، و معانى الاخبار، و نيز مراجعه شود به : نزهه المجالس ، ج 1، ص 22. حيله الاولياء، ج 3، ص 192. و امالى صدوق ، ص 209 - 208.
9- پاره اى از آنچه گذشت ، از اشارات علامه ، احمدى حفظه الله است .
10- الفصول المهمه - ابن صباغ مالكى ، ص 226، الارشاد - مفيد، ص 314. و بحارالانوار، ج 50، ص ‍ 203.
11- نقش الخوانيم لدى الائمه عليهم السلام ص 39 - 38 مراجعه شود.
12- قسمت داخل پرانتز از محقق متتبع ، سيد مهدى روحانى حفظه الله مى باشد.
13- مراجعه كنيد به : بحارالانوار، ج 50، ص 36 و 104. كافى ، ج 1، ص 258. رجال كشى ، ص 430 - 429. و قاموس الرجال ، ج 6، ص 437 - 436. متن كامل مربوط به اين مطلب در آخر فصل سوم آورده مى شود.
14- دلائل الامامه ، ص 204
15- در روايتى كه در كتاب مناقب ، ج 4، ص 384 - 382 و بحارالانوار،، ج 50، ص 91-90 و 85 - 80 نقل گرديده آمده است : وارد مدينه شديم و به محل اجتماع مردم وارد شديم ، مردم جمع بودند ما نيز با آنان نشستيم . در اين هنگام عبدالله بن موسى كه پيرمردى بود وارد گشت ، پس مردم بگفتند: اين است امام ما.
فقهاء گفتند: ما از ابى جعفر و ابى عبدالله عليهما السلام روايت شده ايم كه : بعد از حسن و حسين عليهما السلام ، امامت در دو برادر جمع نمى شود، پس اين امام ما نيست . عبدالله آمد و در صدر مجلس ‍ نشست .
مردى گفت : خدايت عزيز بدارد، چه مى گويى در مورد مردى كه با ماده الاغى در آميخته ؟
عبدالله گفت : دستش قطع شده ، بر او حد جارى مى شود و به مدت يك سال تبعيد مى گردد.
ديگرى برخاسته و گفت : چه مى گويى درباره مردى كه به تعداد ستارگان آسمان همسرش را طلاق داده است ؟
عبدالله گفت : همسرش از او جدا مى شود همچون جدايى برج جوزا و عقاب تيزبال از زمين .
پس ما از جرات و جسارت او در خطا گويى متحير گشتيم ، در اين هنگام ابوجعفر عليه السلام وارد گشت و او را هشت سال سن بود، در مقابل او از جا برخاستيم . او بر مردم سلام كرد و عبدالله بن موسى از جاى خود برخاست و ابوجعفر عليه السلام در صدر مجلس نشست ، سپس گفت : بپرسيد خدايتان رحمت كند.
پس مرد اولى برخاست و گفت : خدايت اصلاح كند چه مى گويى در مورد مردى كه با ماده الاغى در آميخته ؟
ابو جعفر گفت : آن مرد به كمتر از حد شلاق زده مى شود و قيمت الاغ از او گرفته مى شود و سوار شدن بر آن الاغ و نيز بچه آن حرام مى شود و آن حيوان در بيابان رها مى شود تا بميرد يا درنده اى آن را بخورد.
سپس بعد از سخنى فرمود: اى مرد، اگر مردى قبر زنى را بشكافد، كفنش را بدوزد و به او تجاوز كند دستش به خاطر سرقت قطع مى شود و به جهت زنا تا حد زنا مى خورد و اگر عزب باشد تبعيد مى شود ولى اگر زن داشته باشد كشته يا سنگسار مى گردد.
پس مرد دومى برخاست و گفت : يابن رسول الله صلى الله عليه و آله چه مى گويى در مورد مردى كه زن خود را به تعداد ستارگان آسمان طلاق داده است ؟
فرمود: قرآن مى خوانى ؟
گفت : بلى .
فرمود: سوره طلاق را بخوان تا: واقيموا الشهاده لله . اى مرد، طلاق جز با پنج شرط حاصل نمى شود: شهادت دو شاهد عادل ، وقوع طلاق در حالت پاكى از عادت ماهيانه ، عدم وقوع آميزش در آن پاكى ، وقوع طلاق به قصد جدى .
آنگاه بعد از سخنى فرمود: اى مرد آيا در قرآن عدد ستارگان آسمان را مى بينى ؟
گفت : نه ... تا آخر روايت .
16- عيون المعجزات ، ص 121 - 119. اثبات الوصيه ، ص 215، 213. دلائل الامامه ، ص 206 - 204 و 212. بحار الانوار، ج 50، ص 100 -99. قاموس الرجال ، ج 9، ص 499. و بخشى از قضيه و بالا در اين منابع نيز آورده شده : بحارالانوار، ج 50، ص 92 - 91 و 86 و 85 - 58، مناقب ابن شهر آشوب ، ج 4، ص 383 - 382. به نقل از: الجلاء و الشفاء و اختصاص شيخ مفيد، ص 102.
17- ارشاد مفيد، ص 358 - 357، اعلام الورى ، ص 366، كافى ، ج 1، ص 314 و 258 و 413 و 359 و 315. عيون المعجزات ، ص 119. روضه الواعظين ، ص 237. الصراط المستقيم ، ج 2، ص 166، اثبات الوصيه ، ص 213 - 212. بحارالانوار، ج 50، ص 21 و 23 و 34. دلائل الامامه ، ص 204. كفايه الاثر، ص 275 - 274. كشف الغمه ، ج 3، ص 143 - 141. الامام محمد الجواد - محمد على دخيل ، ص ‍ 13، از الارشاد.
18- كفايه الاثر، ص 275 و بحار الانوار، ج 50، ص 35.
19- ارشاد مفيد رحمه الله تعالى ، ص 357. كافى ، ج 1، ص 257 - 256. بحارالانوار، ج 50، ص 21. اعلام الورى ، ص 346. و كشف الغمه ، ج 3، ص 141.
20- ابو بصير نابينا بوده است .
21- كافى ، ج 1، ص 314
22- كافى ، ج 1، ص 315 و 413. اعلام الورى ، ص 350 - 349. كشف الغمه ، ج 3، ص 151 و 150. الصراط المستقيم ، ج 2، ص 166. اثبات الوصيته . ص 211. بحارالانوار، ج 50، ص 20 و 37. الخرائج ، و الجرائح ، ص 346 و 345. بصائر الدرجات ، ص 238، ارشاد مفيد، ص 367. و مناقب ابن شهر آشوب ، ج 4، ص 389.
23- كافى ، ج 1، ص 415. الاختصاص ، ص 102. بحارالانوار، ج 50، ص 86 و 93. كشف الغمه ، ج 3، ص 154. مناقب ابن شهر آشوب ، ج 4، ص 384.
24- محجه البيضاء، ج 4، ص 306.
25- به : بحارالانوار، ج 50، ص 94 - 93 و الامام الجواد - محمد على دخيلى ، ص 48 - 46 مراجعه كنيد.
26- مناقب الامام احمد بن حنبل ، ص 142.
27- الفصول المختاره من العيون و المحاسن ، ص 256.
28- فرق الشيعه ، ص 98 - 97. المقالات و الفرق ، ص 95. الفصول المختاره ، ص 256 و نظريه الامامه ، نوبختى ، ص 390.
و به طورى كه در منابع فوق الذكر آمده است ، آنها براى سخن خود استدلال كرده اند به اينكه : اگر جايز باشد كه خداوند به فرمانبردارى شخصى نابالغ امر بكند، بايد جايز باشد كه نابالغ را مكلف سازد. پس همانطور كه معقول نيست فرد نابالغ بار تكليف را بر دوش بكشد، دستور به اطاعت از او هم معقول نيست . همچنين كودك نابالغ ، قضاوت بين مردم و جزئيات و كليات آن ، احكام پيچيده و شرايع دينى و آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله آورده است و امور دنيوى و دينى مورد نياز مردم در روز رستاخيز را درك نمى كند. و اگر كسى كه يك درجه از حد بلوغ پايين تر است بتواند اين مسائل را بفهمد، بايد كسى كه دو درجه يا سه چهار... درجه از حد بلوغ پايين تر است و حتى كودك قنداقه اى در گهواره نيز، بفهمد. و چنين چيزى عادى ، معقول و قابل فهم نيست ... .
ولى جواب دليل آنان خيلى آسان و روشن است . چرا كه عيسى عليه السلام در كمتر از سه سالگى ، حجت اقامه كرد و گفت : انى عبدالله آنانى الكتاب و جعلنى نبيا، من بنده خدايم ، به من كتاب داده و مرا پيامبر گردانيده (مريم 30 ). و خداى تعالى درباره زكريا مى فرمايد: و آتيناه الحكم صبيا - به او در كودكى حكم داديم (مريم ، 12). و نيز داود عليه السلام ، سليمان عليه السلام را كه كودك بود و گوسفند مى چرانيد، جانشين خود نمود، و در آيه شريفه : قل هذه سبيلى ادعو الى الله على بصيره انا و من اتبعنى - اى پيامبر بگو اين راه من است ، با بينايى به سوى خدا دعوت مى كنم ، من و كسى كه از من پيروى كرد (يوسف 108 ) على عليه السلام كه در نه سالگى به رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ايمان آورد. پيرو رسول خدا صلى الله عليه و آله معرفى شده است .
29- الملل و النحل ، ج 1، ص 169.
30- نگاه كنيد به : فرق الشيعه ، ص 99- 98. المقالات و الفرق ، ص 98 - 97 و نظريه الامامه ، ص 392 - 391
31- اثبات الوصيه ، ص 210.
32- در بعضى روايات صحت امامت بچه در نماز وارد شده است . مانند روايت معتبره طلحه بن زيد از امام صادق عليه السلام ، از پدرش از على عليه السلام كه فرمود: مانعى ندارد پسر بچه اى كه بالغ نشده اذان بگويد و براى جماعت ، در نماز امامت كند. وسائل ، ج 5، ص 398. و در حاشيه وسائل از تهذيب ج 1، ص 254 و استبصار، ج 1، ص 212 همين روايت نقل شده است .
و نيز مانند روايت موثقه غياث بن ابراهيم از امام صادق عليه السلام كه فرمود: مانعى ندارد پسر بچه اى كه به سن احتلام بلوغ نرسيده ، بر مردم در نماز امامت كند و اذان بگويد - وسائل ، ج 5، ص 397 و در حاشيه وسائل به نقل از فروغ كافى ، ج 1، ص 105.
و در روايت موثقه سماعه ، از امام صادق عليه السلام آمده است كه فرمود: اگر بچه ده سال داشته باشد صدقه دادنش ، بنده آزاد كردنش صحيح است و مى توند براى مردم در نماز امامت كند وسائل ، ج 5، ص 397، و در حاشيه آن به نقل از من لا يحضر، ج 1، ص 183.
ولى فتواى مشهور فقهاء و خبر اسحق بن عمار با اين دسته روايات تعارض دارد. در روايت اسحق آمده است كه على عليه السلام مى فرممود: اذان گفتن بچه نابالغ مانعى ندارد. ولى نبايد قبل از بلوغ امامت جماعت كند. و اگر امامت كرد، نماز خودش صحيح است ولى نماز مامومين او باطل است . وسائل ، ج 5، ص 398 و در حاشيه آن به نقل از تهذيب ، ج 1، ص 254 و استبصار، ج 1، ص 212. و قسمت اول اين خبر در من لا يحضر، ج 1، ص 130 باب اذان آمده است ، گذشته از اينها چه بسا ائمه عليه السلام داراى خصوصيتى باشند كه ديگران ندارند.
33- به كتاب : زندگانى سياسى امام رضا عليه السلام ، فصل مامون كيست ؟ همين قلم ، مراجعه شود.
34- به منبع سابق ، ص 408 - 405 مراجعه شود كه در آنجا برخى مطالب مربوط به اين موضوع آورده شده است . ولى همين مدعيان حمايت از فكر و علم و آزادى بيان ، شاگردان امام رضا عليه السلام را متفرق مى كنند - و چنانچه بعضى اشاره كرده اند - اين عباس را از تفسير و كلام منع مى نمايند.
35- الملل و النحل ، ج 1، ص 24.
36- كافى ، ج 1، ص 314.
37- استدلال به اين آيه شريفه ، پيشتر نيز نقل شد.
38- كافى ، ج 1، ص 415. اين استدلال امام على عليه السلام ناظر به چيزى است كه نزد غير شيعيان هم معروف است و آن خردسالى على عليه السلام در زمان اسلام آوردن او است . پس اين استدلال در مرحله اول استدلال جدلى است .
39- نظريه الامامه ، ص 390.
40- محقق متتبع ، شيخ على احمدى حفظه الله ، هنگامى كه اين بحث را بر او عرضه كردم ، ركن سومى را كه عصمت است بر اين دو افزود. بدون شك او محق است . ولى منظور ما فقط اركانى است كه در مقام اثبات امامت و استحكام بناى آن ، در مقابل دشمن و دوست به طور كلى ، جاى هيچ مناقشه و چون و چرايى نداشته باشد چرا كه هر كسى ناگزير است در هر شرائط و احوالى در برابر دو ركنى كه ما گفته ايم سر تسليم فرود آورده بپذيرد
41- مراجعه كنيد به : الغدير، علامه امينى ، ج 1، ص 213 - 159 و كتاب الحياه السياسيه للامام الحسن عليه السلام ، ص 90 به بعد و نيز به ساير كتبى كه مساءله امامت را آورده اند و كتب حديثى كه فضائل ائمه عليهم السلام و سخنان نبوى صلى الله عليه و آله مربوط به امامت را ذكر كرده اند و به كتب تاريخ و رجال و ديگر منابع ، مراجعه شود.
42- ينابيع الموده ، ص 444.
43- نگاه كنيد به : منتخب الاثر، از ص 10 تا ص 140. و اعلام الورى ، ص 386 - 381.
44- تاريخ الخلفاء، سيوطى ، ص 61.
45- تاريخ الخلفاء، سيوطى ص 12.
46- همان منبع ، ص 12
47- چنانچه اين مطلب در بعضى از رواياتى كه پيشتر گفتيم در ينابيع الموده آمده است ، نقل شده است .
48- بگو، در برابر انجام رسالت ، جز دوستى و محبت به نزديكانم ، از شما مزدى نمى خواهم . سوره شورى آيه 23
49- ظاهرا سخن محقق مشاراليه تا اينجا است و از اينجا به بعد سخنان خود قندوزى حنفى است .
50- ينابيع الموده - قندوزى حنفى ، ص 446.
51- شاهد بر اين ايستادگى و لجاج ، حوادث بسيارى است كه دلالت مى كند بر ممنوع ساخت ذكر فضائل اميرالمومنين عليه السلام و انتساب آن فضائل به ديگران .
52- درباره اين موضوع به كتاب زندگانى سياسى امام رضا به همين قلم مراجعه كنيد.
53- به زودى پاره اى از آنچه به امام جواد عليه السلام مربوط مى شود، آورده مى شود، ولى درباره آنچه كه به امام رضا عليه السلام مربوط مى شود، در كتاب زندگانى سياسى امام رضا عليه السلام شرح داده ايم .
54- بحارالانوار، ج 50، ص 7 - 6. تفسير عياشى ، ج 1، ص 320 - 319.
55- مراجعه كنيد به كتاب : زندگانى سياسى امام رضا عليه السلام فصل : مامون كيست
56- والحياه السياسيه للامام الرضا، ص 378 - 377.
57- عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 239، مثير الاحزان ص 263، بحارالانوار ج 49 ص 290، مسند الامام الرضا، ج 2، ص 128، شرح ميميه ابى فراس ، ص 204.
58- الفصول المهمه - ابن صباغ مالكى ، ص 237، اعلام الورى ، ص 314، اعيان الشيعه ، ج 4، بخش ‍ 2، ص 107، مناقب ابن شهر آشوب ، ج 4، ص 350 و الحياه السياسيه للامام الرضا (ع )، ص 377، به نقل از آن منابع .
59- به : الحياه السياسيه للامام الرضا (ع )، ص 378، و دلائل الاماه ، طبرى مراجعه شود.
60- عيون اخبار الرضا، ج 1 ص 179، بحارالانوار، ج 49، ص 178، مسند الامام الرضا، ج 1، ص 97 والحياه السياسيه للامام الرضا، ص 378.
61- غيبه شيخ طوسى ، ص 49، عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 224، بحارالانوار، ج 49، ص 307، و مناقب آل ابى طالب ، ج 4، ص 333، به نقل از: الجلاء و الاشفاء.
62- مراجعه كنيد به : بحارالانوار، ج 50، ص 61، كافى ، ج 1، ص 413 و مناقب ابن شهر آشوب ، ج 4، ص 396.
63- تاريخ التمدن الاسلامى ، ج 2، ص 441 و حاشيه آن به نقل از: مروج الذهب مسعودى ، ج 2، ص ‍ 225 و از طبقات الاطباء، ج 1، ص 171.
64- تاريخ التمدن الاسلامى ، ج 2 ص 549، به نقل از العقد الفريد، ج 1 ص 148.
65- به كتاب الحياه السياسيه للامام الرضا عليه السلام ، ص 214 - 213 مراجعه كنيد.
66- الخرائج ، و الجرائح ، ص 344، و بحارالانوار، ج 50، ص 48.
67- ما اين سخن را به عنوان مويد اقامت امام در بغداد آورديم نه به عنوان دليل . زيرا ممكن است منظور گوينده اين باشد كه در زمانى كه امام در مدينه بوده مامون حيله هاى بسيارى به كار برده است . هر چند اين احتمال بسيار بعيد است .
68- توضيح اين مطلب در كنار زندگانى سياسى امام رضا عليه السلام به همين قلم آمده است .
69- جلاء العيون ، ج 3، ص 106.
70- بحارالانوار، ج 50، ص 91 از كشف الغمه .
71- عمر آن حضرت در آن هنگام در حدود يازده سال بوده است بحارالانوار، ج 50، ص 91.
72- در منابع ديگر، اين جمله نيامده است .
73- مناقب ابن شهر آشوب ، ج 4، ص 389 388، بحار الانوار، ج 50، ص 56 و 92.
74- قومس = كومش ، نام ناحيه وسيعى واقع در ذيل كوه هاى طبرستان ، در بين رى و نيشابور مى باشد، قصبه مشهور آن در دامغان است . شهرهاى معروفش بسطام و بيار است و برخى سمنان را نيز جزو اين ناحيه دانسته اند فرهنگ فارسى معين .

75- بخشى است از شهرستان سبزوار فرهنگ فارسى معين .
76- اعيان الشيعه ، ج 2، ص 33.
77- مراجعه شود به حاشيه بحارالانوار، ج 50، ص 92.
78- دلائل الامامه ، ص 213 212، بحارالانوار، ج 50، ص 59، اثبات الوصيه ، ص 215.
79- مناقب ابن شهر آشوب ، ج 4، ص 317.
80- موسى مبرقع فرزند امام جواد عليه السلام سه سال متوالى هر روز صبح به در كاخ متوكل مى آمد و به او اجازه ورود نمى دادند و مى گفتند خليفه كار دارد. روز ديگر مى آمد مى گفتند خليفه مست است و به همين منوال گذشت تا متوكل كشته شد بحارالانوار، ج 50، ص 4، به نقل از ارشاد مفيد.
81- محقق متتبع ، شيخ على احمدى بر اين است كه چه بسا تاخير در ملاقات مامون با امام عليه السلام به اين منظور بوده است كه حركات امام و روابط او رابا مردم ، در اول ورود به بغداد، تحت نظر داشته باشد، و ضبط كنند. و نيز به اين جهت كه تاخير در ملاقات و به تعويق انداختن آن ، نوعى سبك شمارى و اهانت به شمار مى رود چنانچه متوكل چنين كرد و زمانى كه امام هادى عليه السلام را به سامراء فرا خواند، او را در محل مخصوص ضعفاء و فقراء، منزل داد. نتيجه اين استخفاف و اهانت اين خواهد بود كه طرف ، خود را ضعيف و سبك ببيند، و در نتيجه در تعقيب اهداف و مقاصدش ‍ سست گردد.
82- البدايه والنهايه ، ج 10، ص 269، تاريخ طبرى ، ط استقامت ، ج 7، ص 149، مروج الذهب ، ج ت 441، عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 147، بحار الانوار، ج 49، ص 132 و تذكره الخواص ، ص 352، به نقل از صولى و غير او.
83- اعيان الشيعه ، ج 2، ص 33.
84- به : الحياه السياسيه للامام الرضا عليه السلام ، ص 210 209 مراجعه شود.
85- ظهار اينست كه مردى به زن خود بگويد پشت تو مانند پشت مادر من است .
86- در باره مطالبى كه گذشت مراجعه كنيد به : الا تحاف بحب الاشراف ، ص 172 171. تحف العقول ، ص 453 451. الاختصاص ، ص 101 98. الاحتجاج ، ج 2، ص 245 240.
87- سومين ماه سال شمسى ، خرداد ماه ،
88- بغداد، ص 143 142. يكى از محققان مرا به وجود اين نص در اين منبع آگاه ساخت .
89- از آنجا كه ما شكى نداريم در اينكه امام عليه السلام مقاصد و اهداف و واقعى مامون را از اين گونه كارها مى دانست و نيز مى دانست كه اين مرد همان كسى است كه ديروز مرتكب جنايت قتل پدرش امام رضا (ع ) شد، در اينجا محقق پژوهنده ، شيخ على احمدى ، پرسشى مطرح كرده كه بايد بدان جواب داد. سوال اين است :
آيا تن دادن امام عليه السلام به اين ازدواج بر اثر پافشارى بوده است كه از پيش مامون بر امام وارد كرده است ؟ يا اينكه خود امام مصلحت در انجام چنين ازدواجى مى دانسته است ، مانند ازدواج پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله با عايشه و جز او؟
ما در جواب مى گوئيم : شايد قسمت اول سوال به حقيقت نزديكتر باشد. زيرا ازدواجى اينچنين ، آشكارا به مصلحت مامون بوده است ، نه به مصلحت امام عليه السلام به كتاب الحياه السياسيه الامام الرضا عليه السلام ص 211 208 مراجعه شود.
90- استبراء زن زانيه به اين است كه بعد از آخرين آميزش ، يك حيض ببيند، آنگاه مى تواند به زوجيت شخص زانى يا ديگرى در آيد. اين در صورتى است كه باردار نباشد وگرنه استبراء ندارد.م
91- تحف العقول ، ص 454. بعد از اين ، روايت سوال امام عليه السلام را از يحيى ، در باره زنى كه بر مردى حلال مى شود و سپس بيش از يك بار بر او حرام مى شود... نقل كرده است .
92- كافى ، ج 1، ص 415، 414، ارشاد مفيد، ص 366 و بحارالانوار، ج 50، ص 54.
93-
ان عادت العقرب عدناله
و كانت النعل لها حاضره
94- نگاه كنيد به : الاحتجاج ، ج 2، ص 248 245. و بحارالانوار، ج 50، ص 83 80.
95- الامام الجواد محمد على دخيل ، ص 65.
96- نگاه كنيد به : ارشاد مفيد و اعلام الورى و منابع ديگرى كه در قضيه ازدواج امام جواد عليه السلام نام برده شده اند، و نيز به اعيان الشيعه ، ج 2، ص 36 33 مراجعه شود. و به زودى ، در عنوان بعدى بعد از ذكر قسمت هايى از زيارت آن حضرت عليه السلام ، در اين مورد اشاراتى مى شود
97- كافى ، ج 1، ص 413. مناقب ابن شهر آشوب ، ج 4، ص 396 و بحار الانوار، ج 50، ص 61.
98- بحارالانوار، ج 50، ص 20، به نقل از الخرائج و الجرائج .
99- مفاتيح الجنان ، ص 481، به نقل از ابن طاووس در المزار. و مصابيح الجنان ، ص 323.
100- نگاه كنيد به : الصواعق ، المحرقه ، ص 204. نورالابصار، ص 161. روضه الواعظين ، ص 237. اعلام الورى ، ص 351 350. و ارشاد مفيد و منابع ديگرى كه در عنوان ازدواج امام عليه السلام نام برده شدند.
101- تذكره الخواص ، ص 359 358 و الامام الجواد عليه السلام محمد على دخيل ، ص 72 به نقل از تذكره الخواص .
102- آثار الجاحظ، ص 235. و توضيحى در اين مورد كتاب الحياه السياسيه للامام الرضا، ص 403 ديده شود.
103- الامام محمد الجواد محمد على دخيل ، ص 76 به نقل از الحسين ، ج 2، ص 207.
104- مدرك سابق به نقل از جوهره الكلام ص 147.
105- از باب مثال مراجعه شود به : ارشاد مفيد، اعلام الورى ، و اعيان الشيعه ، ج 2، ص 33.
106- بحار الانوار، ج 50، ص 64. و كشف الغمه ، ج 3، ص 153.
107- بحارالانوار، ج 50، ص 104. رجال كشى ، ص 430 و قاموس الرجال ، ج 6، ص 437.
108- بحارالانوار، ج 50، ص 36. كافى ، ج 1، ص 258. و قاموس الرجال ، ج 6، ص 437.
109- اختيار معرفه الرجال ( معروف به : رجال كشى )، ص 429 و قاموس الرجال ، ج 6، ص 436.
110- كافى ، ج 1، ص 414 413. مناقب ابن شهر آشوب ، ج 4، ص 396 و بحار الانوار، ج 50، ص 62 61.
111- رجال كشى ، ص 561 560. بحار الانوار، ج 50، ص 95 94. و قاموس الرجال ، ج 1، ص ‍ 299.
112- كافى ، ج 1، ص 415. مناقب ابن شهر آشوب ، ج 4، ص 397. و بحار الانوار، ج 50، ص 62.
113- به گفته محقق پژوهشگر، سيد مهدى روحانى حفظه الله ، على بن يقطين مدتى پيش از اين واقعه ، يعنى در سال 182 هجرى ، قمرى وفات كرده است .
114- مناقب ابن شهر آشوب ، ج 4 ص 384 و بحارالانوار، ج 50، ص 8.
115- كافى ، ج 1، ص 411. بحارالانوار، ج 50، ص 13 8 2 1. ارشاد مفيد، ص 368. مناقب ابن شهر آشوب ، ج 4، ص 380. و اعلام الورى ، ص 354.
116- بحار الانوار، ج 50، ص 87 86. و كافى ، ج 5، ص 118 و 112.
117- بحار الانوار، ج 50، ص 46 45. و در حاشيه آن به نقل از الخرائج و الجرائح ، ص 237.
118- كشف الغمه ، ج 3، ص 153. و بحار الانور، ج 50، ص 64 از همان كتاب .
119- رجال كشى ، ص 610 609. و بحار الانوار، ج 50. ص 107.
120- كشف الغمه ، ج 3، ص 183.
121- همان منبع .
122- مراجعه كنيد به : الارشاد، ص 368.
123- مراجعه كنيد به : مناقب ابن شهر آشوب ، ج 4، ص 380. به نقل از ابن بابويه ، و ص 384.
124- الوافى بالوفيات ، ج 5، ص 139. و فوات الوفيات ، ج 4، ص 48.
125- اقبال الاعمال ، ص 97. و بحارالانوار، ج 50. ص 15.
126- بحارالانوار، ج 50، ص 2.
127- مناقب ابن شهر آشوب ، ج 4، ص 384 و بحار، ج 50، ص 8.
128- بحار الانوار، ج 50، ص 7 6، تفسير عياشى ، ج 1، ص 320. تفسير برهان ، ج 1، ص 471. و در وسائل ، ج 18، ص 490. قسمتى از روايت نقل شده .
129- تاريخ الشيعه ، ص 57 56. ليكن من آنچه را كه آن مرحوم در مورد زندانى شدن امام عليه السلام و رفتار شيعيان بعد از شهادت او آورده است ، در منبعى نيافتم . ولى او بدانچه گفته است داناتر بوده ، چرا كه پوينده و پژوهنده بوده است . شايد آن مرحوم اين مطالب را در منابع ديگرى كه در دسترس ‍ من نبوده يا بوده و به آن برخورد نكرده ام بر ديده است .