next page

fehrest page

back page

فصل هفتم : آگاهى و اشتياق امام حسين (ع ) به جهاد و شهادت 
129 - علم شهادت در كودكى  
ابن طاووس از حذيفه روايت كرده است كه :
امام حسين عليه السلام كودك بودند كه مى فرمودند: به خدا سوگند، كه گردنكشان اموى براى ريختن خون من جمع مى شوند و سر كرده آنان عمر بن سعد است !
من به او گفتم : آيا اين خبر را پيامبر به تو داده است ؟
حضرت فرمودند: نه
حذيفه مى گويد: من نزد پيامبر رفتم و سخن امام حسين (ع ) را خدمت پيامبر گفتم ، پيامبر فرمودند: علم حسين ، علم من است . (185)
130 - هم مجاهد هم مهاجر  
پيغمبر اكرم در عالم رويا به او فرموده بود: حسينم ! مرتبه و درجه اى هست كه تو به آن مرحله و درجه نخواهى رسيد مگر از پلكان شهادت بالا بروى ، مهاجرا الى الله و رسوله در حدود بيست و سه چهار روز عملا حسين بن على در حال مهاجرت بود. از آن روز كه از مكه حركت كرد، روز هشتم ماه ذى الحجه تا روزى كه به سرزمين كربلا رسيد و آنجا باراندازش بود و خرگاه خودش را در آنجا فرود آورد. آن روزيى كه از مكه حركت كرد و آن خطبه معروفى را كه نقل كرده اند خواند، هجرت و جهادش را توام با يكديگر ذكر كرد: خط الموت على ولد آدم مخط القلاده على جيد الفتاه و ما اولهنى الى اسلافى اشتياق يعقوب الى يوسف ؛ايها الناس ! مرگ براى فرزند آدم زينت قرار داده شده است ، آنچنان كه يك گردنبند براى يك زن جوان زينت است . مرگ ترسى ندارد، مرگ بيمى ندارد. شهادت در راه خدا و در راه ايمان ، براى انسان تاج افتخار است كه بر سر مى گذارد و براى يك مرد مانند آن گردنبندى است كه يك زن جوان به گردن خود مى آويزد. زينت است ، زيور است )
كانى با وصالى تقطعها عسلان الفلوات بين النواويس و كربلاء ؛ ايها الناس الان از همين جا گويا به چشم خودم مى بينم كه در آن سرزمين كه در آن سرزمين چگونه آن گرگ هاى بيابانى ريخته اند و مى خواهند بند از بند من جدا كنند.

رضى الله رضانا اهل البيت ؛ما اهل بيت از خودمان رضايى نداريم ، رضاى ما رضاى اوست . هرچه او بپسندند ما آن را مى پسنديم او براى ما سلامت بپسندد، ما سلامت را مى پسنديم ، بيمارى بپسندد، بيمارى مى پسنديم ، سكوت بپسندد، سكوت مى پسنديم . تكلم بپسندد، تكلم ، سكون بپسندد، سكون ، تحرك بپسندد، تحرك ، گفت :
قضايم ، اسير رضا مى پسندد
رضايم بدانچه قضا مى پسندد
چرا دست يارم چرا پاى كوبم
مرا خواجه بى دست و پا مى پسندد
كانى باوصالى تقطعها عسلان الفلوات بين النواويس و كربلا در جمله آخر، هجرت خودش را اعلام مى كند: من كان فينا باذلا مخجته و موطنا على القاء الله نفسه فليرحل معنا فانى راحل مصبحا انشاء الله ؛هر كسى كه كاملا آماده است كه خون قلبش را هديه كند (مادر اين راه يك هديه بيشتر نمى خواهيم )، هر كسى حاضر است با من هم آواز باشد و مانند من كه هديه ام خون قلبم است در اين راه ، چنين هديه اى را براى خداى خودش ‍ بفرستيد، چنين هديه اى در راه خداى خودش بدهد، چنين آمادگى دارد، آماده يك مهاجرت باشد، آماده يك كوچ و رحلت باشد كه من صبح زود كوچ خواهم كرد.
فانى راحل مصبحا انشاء الله .
131 - مرتبه اى است در بهشت ، نمى رسى مگر به شهادت  
در خبر شهادت حضرت سيدالشهداء عليه السلام وارد است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله در خواب ديد. حضرت فرمود به آن مظلوم كه از براى تو درجه اى است در بهشت . نمى رسى به آن مگر به شهادت (186)
132 - آگاهى از شهادت به وسيله رسول خدا(ص )
حضرت اباعبدالله عليه السلام به وسيله رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم ، از حوادث و تحولات سياسى در امت اسلام آگاه بود، و علوم و اخبار لازم را از پدر و جد بزرگوارش به دست آورده و نسبت به حوادث آينده و سرانجام قيام كربلا شناخت كامل داشت . آنگاه كه خويشاوندان و برادران امام عليه السلام نسبت به بيعت يزيد با نگرانى صحبت مى كردند و مى گفتند: اگر بيعت نكنى ، خاندان ابوسفيان تو را به قتل خواهند رساند.
امام رد پاسخ آنها فرمود: پدرم از رسول خدا عليه السلام خبر كشته شدن خويش و همچنين خبر كشته شدن مرا نقل كرد، و پدرم در نقل خويش اين جمله را نيز اضاف فرمود كه : قبر من در نزديكى قبر او قرار خواهد گرفت
آيا تو گمان مى كنى چيزى را كه تو مى دانى ، من از آن بى اطلاع هستم ؟ ولى به خدا قسم كه من هيچ گاه زير بار ذلت نخواهم رفت و در روز قيامت مادرم فاطمه زهرا عليها السلام از آزارى كه فرزندانش از امت پدرش ديده اند به پدر خويش شكايت خواهد كرد و كسى كه از راه اذيت به فرزندان فاطمه زهرا عليها السلام موجب رنجش خاطر او شده باشد داخل بهشت نخواهد گرديد.
133 - خبر از شهادت خود و ياران  
زراره بن صالح مى گويد: سه روز قبل حضرت اباعبدالله عليه السلام و حركت آن حضرت به سوى عراق ، خدمتش رسيدم ، و از دورويى و نفاق كوفيان صحبت كردم و گفتم كه دل هاى مردم با توست ؛اما شمشيرهاى كوفيان بر ضد شماست .
امام حسين عليه السلام اشاره اى به سوى آسمان كرد، فرشتگان فراوانى را ديدم كه جز خدا كسى تعداد آنها را نمى دانست .
آنگاه خطاب به من فرمود:
اگر نبود علل و عوامل طبيعى هر چيز، و اجر باطل نمى شد، با اين فرشتگان با دشمنان مبارزه مى كردم ؛لكن به يقين مى دانم كه قتلگاه و خوابگاه من ، و خوابگاه اصحاب من ، در آن زمين است ، و به راه ديگرى نمى توان رفت و از آن حوادث مرگبار جز فرزند من زين العابدين كس رهايى نخواند داشت . (187)
134 - حسين در قله شامخ رضا  
آن حضرت در ولاترين درجه از درجات رضا و تسليم در برابر حق و در رفيع ترين مرحله خشنودى از خدا بود
به هنگام حركت از مكه فرمود:
گويا با ديدگان خويش مى نگرم كه درندگان بيابان ها، بين سرزمين نواويس ‍ و كربلا اعضا و اندام هاى پيكرم را قطعه قطعه و شكم هاى گرسنه خود را سير و انبان هاى تهى شان را پر مى كنند... بر آنچه خدا خشنود و راضى گردد ما خاندان وحى و رسالت خوشنود خواهيم بود. (188)
بدينگونه مى نگريم كه او به بزرگ ترين رخداد غمبار زندگى پر فراز و نشيب خود كه قطعه قطعه شدن و پايمال شدن پيكر پاكش در راه خدا احياى ارزش هاى الهى و نابودى بدعت هاى جاهليت اموى است ، خشنود بود.
135 - خطبه اى تكان دهنده  
امام حسين عليه السلام چون خواست از مكه رهسپار عراق گردد به سخن ايستاد و فرمود: همه ستايش ها از آن خداست ، آنچه او خواهد (پديد آيد) و جز به او هيچ توانى نيست . مرگ همچون گردنبند دختران ، آويزه گلوى بنى آدم است و من چونان اشتياق يعقوب به يوسف ، ديدار گذشتگان خود را چه مشتاقم ! و شهادت گاهى برايم گزيده اند كه (ناچار) آن را ديدار كنم .
گويا گرگ هاى حريص دشت هاى نواويس و كربلا را مى بينم كه بند بند جسمم را از هم گسسته شكمبه هاى تهى و مشك هاى خالى خود را از آن انباشته كنند. از آنچه با قلم تقدير الهى رقم خورده ، گريزى نيست خشنودى ما خاندان پيامبر است ، بر بلاى او شكيباييم كه او پاداش كامل صابران را به ما عطا كند. ذريه رسول خدا عليه السلام از او جدا نخواهد شد. آنان در حريم قدس كبريايى نزد او گرد آيند، چشم او به ديدارشان روشن شود و وعده خود را در حقشان وفا كند
هر كس خون خويش را در راه ما كه راه خداست مى بخشد و خود را آماده ديدار خدا كرده است ، با ما رهسپار شود كه من - به خواست خدا - فردا رهسپارم
. (189)
136 - بوسه بر بوسه گاه نبى  
زمانى ابن عباس و عبدالله عمر با آن حضرت در وضعى كه پيش آمده بود سخن مى گفتند - تا امام از تصميمى كه داشت منصرف شود - و سخن به درازا كشيد و سرانجام هر دو منطق امام را تصديق نمودند. عبدالله عمر گفت : خدا گواه است كه تو بر خطا نيستى ، خداوند پسر دختر پيغمبر خود را به راه ناصواب قرار نمى دهد و طبيعى است كه شخصى مانند تو با اين علوشان در طهارت و قرابت با پيغمبر صلى الله عليه و آله ، نبايد با مثل يزيد بيعت كند؛اما من بيمناكم از آنكه روى نيكو و زيباى شما با شمشيرها مجروح شود. با ما به مدينه باز گرد و اگر خواستى هرگز با يزيد بيعت نكن .
حسين عليه السلام فرمود، هيهات ! كه من بتوانم به مدينه برگردم و در آنجا با امنيت زندگى كنم . اى پسر عمو! اين مردم اگر به دسترسى داشته باشند و مرا بيابند يا بايد با كراهت بيعت كنم يا كشته شوم .
سپس ماجراى يحيى و سر بريده او را گفت و كشتن بنى اسرائيل هفتاد پيغمبر را بين الطلوعين اظهار فرمود و اينها را از خوارى و بى وفايى دنيا شمرد. (190)
عبدالله بن عمر فهميد كه در تعقيب سرنوشت خود ارده شكست ناپذير دارد، لذا از آن حضرت تقاضا كرد تا سينه مبارك را كه بوسه گاه پيغمبر بود بنماياند، همين كه سينه را باز كرد عبدالله بن عمر سه مرتبه آن را بوسيد و گريست و گفت : تو را به خدا مى سپارم زيرا در اين سفر شهيد خواهى شد.
ابوهريره از حسين تقاضا مى كرد كه پيراهن شريف خود را بلند كند تا بوسه گاه پيغمبر را ببوسد، سپس سينه و ناف حسين عليه السلام را بوسيد (191)
137 - خدا مى خواهد تو را كشته ببيند!  
سحرگاه آن شب ، امام حسين عليه السلام عزم رفتن نمود، هنگامى كه خبر رفتن امام حسين عليه السلام به گوش محمدبن حنفيه رسيد، شتابان آمد و مهار شترى كه حضرت بر آن سوار بود را گرفت و عرض كرد: برادر جان ! آيا تو نگفتى كه درباره سخنان من فكر خواهى كرد؟
امام عليه السلام فرمودند: آرى !
محمد گفت : پس چرا اين همه شتاب و عجله در رفتن مى نمايى ؟
حضرت فرمودند: هنگامى كه تو از پيشم رفتى ، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نزد من آمدند و فرمودند: حسين جان ! از مكه خارج شود و به سوى عراق برو زيرا كه خداوند مى خواهد تو را كشته ببيند
محمد بن حنفيه گفت : انا لله و انا اليه راجعون ، پس اگر به نيت كشته شدن مى روى ، زنان و كودكانت را چرا مى برى ؟
امام عليه السلام فرمودند: رسول خدا به من فرمودند: اراده خداوند بر اين تعلق گرفته كه خاندان مرا اسير و گرفتار ببيند
امام عليه السلام پس از گفتن اين سخنان ، با محمد بن حنفيه وداع نموده و حركت كرد. (192)
138 - بى پناهى حسين (ع )  
جناب سيد الشهداء عليه السلام به برادرش فرمود: كه اگر من به لانه حيوانات پناه ببرم ، بنى اميه بر من دست پيدا مى كنند. مى داند كه او را مى كشند و جناب اميرالمؤ منين عليه السلام مى دانست او را شهيد مى كنند، من عالم مى دانم كه من را مى كشند، حالا كه مى داند خوب چرا توى خانه ؟ چرا تو دهليز؟ چرا توى يك بيابانى بى اطلاع ؟ خوب ، حالا كه مرا مى كشند، طورى كشته و شهيد شوم كه خون من هدر نرود، مظلوميت من بر ملا بشود، آنها كه بالاخره على عليه السلام را مى كشتند، لذا مى رود به مسجد اگر مسجد هم نمى رفت آن شب او را مى كشتند، به يك وجه ديگر. چه بهتر كه حقانيتشان را بر مردم معلوم كنند، در مسجد سر نماز (مسجد مامن مردم است ) كه قساوت و شقاوت را خوب برساند.
اين را اختيار كرده ، اين مسير را برگزيده است ، نبايد گفت : چرا على اميرالمؤ منين عليه السلام تن به تهلكه داده ؟ چرا؟ قرآن كه مى فرمايد: لا تلقوا بايدكم الى التهلكه (193)(194)
ايشان بالاتر از اين حرف ها است . اما اختيار مى كند آن طريق شهادت را كه حقانيتش پياده بشود و بر ملا بشود فرمايش آقاى قزوينى با سخن جناب آقاى شعرانى هر دو يكى است كه فرمود: ائمه تقيه نمى كردند؛چون عالم بودند به وقت و كيفيت وفات خود، بله امر به تقيه مى نمودند. (195)
139 - آگاهى از شهادت در خواب بين راه  
در يكى از استراحتگاه هاى بين راه مكه و كربلا قصر بنى مقاتل حالتى به امام حسين عليه السلام دست داد كه نسبت به حوادث كربلا مسائلى براى آن حضرت آشكار شد و چند بار فرمود:
انا لله و انا اليه راجعون و الحمد لله و رب العالمين
امام سجاد عليه السلام پرسيد: پدرجان ! چرا چند بار كلمات حمد و استرجاع را تكرار مى كنيد؟ پاسخ داد: سر بر زين اسب گذاشته بودم و خواب سبكى بر چشمان من مسلط شد، ندايى به گوشم رسيد كه مى گفت : اين جمعيت در حركت است و مرگ نيز در تعقيب آنان است ، دانستم كه خبر مرگ ما را مى دهد.
حضرت على بن الحسين عليه السلام پرسيد: پدرجان ! مگر ما بر حق نيستيم ؟
امام پاسخ داد: بلى والذى اليه مرجع العباد
به خدايى كه همه بندگان به سوى او باز مى گردند ما بر حق استواريم
حضرت على بن الحسين اظهار داشت : وقتى حق با ماست از كشته شدن باكى نداريم . امام حسين فرمود: خداوند بهترين پاداشى كه پدرى به فرزندش مى دهد به تو عطا فرمايد. (196)
140 - آگاهى از خيانت كوفيان  
در سفر به كربلا، وقتى كاروان امام حسين عليه السلام به سرزمين عقبه رسيد، پيرمردى از قبيله بنى عكرمه خدمت امام رسيد و گفت : شما داريد به استقبال شمشيرها و نيزه ها مى رويد: كوفيان كه شما را دعوت كردند مردمى نيستند كه با دشمنان شما بجنگند و دشمن را از شما دور سازند، با اين حال من صلاح نمى دانم كه به سوى كوفه برويد.
امام در پاسخ اظهار داشت : اى بنده خدا! اين مطلبى كه تو درك مى كنى بر من نيز روشن است ولى برنامه خدا تغيير پذير نيست . سوگند به خدا! اينها دست از من بر نمى دارند مگر خون مرا بريزند، ولى پس از آن عمل ننگين ، خداوند كسى را بر آنان مسلط خواهد نمود كه طعم تلخ ذلت را به شديدترين وجه بچشاند و از همه ملت ها ذليل تر شان گرداند (197)
141 - آگاهى در استقبال از شهادت  
انقلابى پيروز و جاودانه است كه انقلابيون آن ، داراى اهدافى تكاملى و ارزشمند بوده و خود آن را انتخاب كرده باشند، و با آزادى و آگاهى به استقبال خطرات و مشكلات آن بروند.
از اين رو در مدينه ، در مكه ، در بين راه كربلا، هر جا كه لازم بود، امام ياران خود را آگاهى مى داد و آنان را در ادامه حركت ، يا سكوت ، آزاد مى گذاشت .(198)
142 - منطق شهيد  
وقتى كه ابا عبدالله عليه السلام مى خواهد به طرف كوفه بيايد، عقلاى قوم ، ايشان را منع مى كنند، مى گويند آقا اين كار منطقى نيست ، و راست هم مى گفتند، منطقى نبود، با منطق آنها كه منطق يك انسان عادى معمولى است كه بر محور مصالح خودش فكر مى كند و منطق منفعت و منطق سياست است ، آمدن ابا عبدالله منطقى نبود، امام حسين يك منطق بالاترى دارد، منطق او منطق شهيد است ، منطق شهيد مافوق منطق افراد عادى است .
عبد الله بن عباس و محمد بن حنفيه آدم هاى كوچكى نبودند، اينها افراد سياستمدار روشن بينى بودند و از نظر منطق آنها يعنى از نظر منطق سياست و منفعت ، از نظر منطق هوشيارى بر اساس منافع فردى و پيروزى شخصى بر رقيبان ، واقعا هم آمدن ابا عبدالله محكوم بود ابن عباس ‍ يك راه سياسى زيركانه اى پيشنهاد كرد از نوع همان راه ها كه معمولا افراد زيرك كه مردم را وسيله قرار ميدهند عمل مى كنند و آن اينكه مردم را جلو مى برند و اگر شكست خوردند آنهاى زيانى نبرده اند. گفت : مردم كوفه به شما نوشته اند كه ما آماده نصرت تو هستيم . شما بنويسيد به مردم كوفه ، كه عمال يزيد را از آنجا بيرون كنند وضع آنجا را آرام نمايند، بگير و ببند و بده به دست من پهوان ! يكى از دو كار خواهد شد: يا اين كار را مى كنند، يا نمى كنند، اگر اين كار را كردند، شما راحت مى رويد و كاردها را در دست مى گيريد و اگر اين كار را نكردند به محذورى گرفتار نشده ايد. اعتنا نكرد به اين حرف ، گفت : من مى روم ، گفت : كشته مى شوى . گفت : كشته شدم كه شدم ، گفت : آدمى كه مى رود و كشته مى شود، زن و بچه با خودش نمى برد، فرمود زن و بچه را هم بايد با خودم ببرم . (199)
143 - آگاهى از شهادت خويش  
نسبت به آگاهى امام از سرانجام قيام كربلا، متفاوت نوشتند و اظهار نظرهاى گوناگون را مطرح كردند، اما آنچه كه از مبانى اعتقادى ما ريشه مى گيرد آن است كه : امام حسين عليه السلام از علم غيب برخوردار بوده و سرانجام حركت هاى سياسى خود را مى دانسته است ، و با آگاهى لارم براى بيدارى امت اسلامى به سوى شهادت رفته است كه اظهار داشت :
سوگند به خدايى كه جان حسين در دست اوست ؛حكومت بر بنى اميه گوارا نخواهد شد تا مرا به شهادت برسانند و اگر مرا كشتند، هرگز آنان به آرزوى خويش نخواهند رسيد و هرگز كسى به خاطر آنها را يارى نمى كند،
اولين كشته اين امت ، من و اهل بيت من خواهيم بود،
سوگند به خدايى كه جان حسين در دست اوست تا يك نفر از بنى هاشم زنده بشد قيامت بر پا نخواهد شد. (200)
144 - بينش قوى امام حسين (ع )  
جهت تقدس نهضت اين است كه در آن يك رشد و بينش نيرومند وجود دارد.
يعنى اين قيام و حماسه از آن جهت مقدس است كه قيام كننده چيزى را مى بيند كه ديگران نمى بينند، همان مثل معروف ؛آنچه را كه ديگران در آينه نمى بينند او در خشت خام مى بيند. اثر كار خودش را مى بيند، منطقى دارد مافوق منطق افراد عادى ، مافوق منطق عقلانى كه در اجتماع هستند. ابن عباس ، ابن حنفيه ، ابن عمر و عده زيادى در كمال خلوص نيت ، حسين بن على را از رفتن به كربلا نهى مى كردند، آنها به اندازه حسين بن على خطر را احساس مى كردند و نه مى توانستند بفهمند كه چنين قيامى در آينده چه آثار بزرگى خطر را احساس مى كردند و نه مى توانستند بفهمند كه چنين قيامى در آينده چه آثار بزرگى دارد. اما او به طور واضح مى ديد: چندين بار گفت :
به خدا قسم اينها مرا خواهند كشت ، و به خدا قسم ، كه با كشته شدن من ، اوضاع اينها زير و رو خواهد شد. اين بينش قوى اوست . (201)
145 - سخن امام هنگام ورود به كربلا  
امام حسين عليه السلام هم از بى وفايى و دنياگرايى مردم اطلاع دارد، و هم از سرانجام قيام خود با خبر است ، و هم از جايگاه شهادت خود و ياران خود آگاه است ، وقتى كاروان امام به سرزمين كربلا رسيد اظهار داشت :
اين مردم برده هاى دنيا هستند و دين بازيچه زبانشان مى باشد، حمايت و پشتيبانى از دين تا آنجا است كه زندگيشان در رفاه باشد، اما آنگاه كه در بوته امتحان قرار گيرند دينداران كم خواهند بود
سپس سؤ ال كرد: هذاه كربلا؟ آيا اين سرزمين كربلاء است ؟
پاسخ دادند: آرى
امام فرمود: اسم اينجا كرب و بلاء است ، منزل كنيد، اينجا بارانداز ما است ، اينجا خوابگاه شتران ماست ، اينجا مردان ما به شهادت مى رسند، اينجا خون هاى ما ريخته مى شود
و در نقل ديگرى فرمود:
فرود آييد و از اينجا به ديگر جا كوچ نكنيد. سوگند به خدا! اينجا خوابگاه شتران ما است .
سوگند يا كرد به خدا! اينجاست كه خون هاى ما ريخته مى شود.
سوگند يا كرد به خدا! اينجاست كه اطفال ما را چون گوسفند سر مى برند، اينجاست كه شيعيان ما قبور ما را زيارت كنند، و اين همان خاكى است كه جد من رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ، وعده آن را به من داد و خبر او هرگز دگرگون نخواهد شد.
و از اطرافيان خود پرسيد: اين زمين را چه مى نامند؟
پاسخ دادند: كرب و بلاء
آنگاه خود ادامه داد: به خدا قسم ! اينجا زمين اندوه و ابتلا است ، اينجا مردان بزرگى كشته خواهند شد و زنان بى پناه خواهند شد، اينجا جايگاه دفن ما و زنده شدن و برخاستن ما در روز قيامت است . جدم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مرا به اين حقايق آگاه كرده است . (202)
146 - آگاهى از قاتلان خويش  
امام حسين عليه السلام در سحر روز عاشورا، جهت استراحت اندكى خوابيد و در خواب نسبت به شهادت و قاتلان خود حقايقى را مشاهده فرمود كه پس از بيدار شدن خطاب به فرزندان اظهار داشت :
(من در خواب ديدم كه چند سگ شديدا بر من حمله مى كنند، و شديدترين آنها سگى بود به رنگ سياه و سفيد، اين خواب نشانگر آن است كه از ميان اين افراد كسى كه به مرض برص مبتلاء است قاتل من است ، پس ‍ از هجوم سگ ها، رسول خدا صلى الله عليه و آله را با گروهى از يارانش ‍ ديدم كه به من فرمود:
تو شهيد اين امت هستى و ساكنان آسمان ها و عرش الهى آمدن تو را به همديگر بشارت مى دهند، پسرم امشب افطار را در نزد من خواهى بود عجله كن و تاءخير روا مدار، اينكه فرشته اى از آسمان فرود آمده است تا خون تو را در شيشه سبز رنگى جمع آورى كند)(203)
147 - قداست شهادت  
بسيارى از مردم ما صرفا بر مظلوميت ابا عبدلله و بى جرمى و بى دخالتى آن حضرت مى گريند، و تاءسفشان از اين است كه امام حسين مانند كودكى كه قربانى هوس يك جاه طلب مى شود نفله شد و خونش هدر رفت . در صورتى كه اگر اين چنين باشد آن حضرت مظلوم و بى تقصير هست ، همچنانكه همه قربانيان آنگونه جنايت مظلوم و بى تقصيرند، ولى ديگر شهيد نيست تا چه رسد كه سيدالشهداء باشد.
امام حسين صرفا يك قربانى هوس هاى جاه طلبانه ديگران نيست . شك ندارد كه از آن جهت كه اين فاجعه به كشندگان او انتساب دارد، جنايت است ، جاه طلبى است . ولى از آن جهت كه به شخصى او انتساب دارد، شهادت است ، يعنى ايستادگى آگاهانه و مقاومت هوشيارانه در راه هدف مقدس است . از او بيعت و امضا و تسليم مى خواستند و او با توجه به همه عواقب زير بار نرفت ، به علاوه او سخت معترض بود و سكوت در آن شرائط را گناهى عظيم تلقى مى كرد. تاريخ آن حضرت ، مخصوصا آن حضرت گواه روشن اين مطلب است .
پس شهادت ، قداست خود را از اينجا كسب مى كند كه فدا كردن آگاهانه تمام هستى خود است در راه هدف مقدس . (204)
148 - هدف آگاهانه  
در حالى كه شهادت حضرت سيدالشهداء از همه خسارت ها بالاتر بود، ولى چون او مى دانست كه چه مى كند و كجا مى رود و هدفش چيست ، فداكارى كرد و شهيد شد و ما هم بايد روى آن فداكارى ها حساب كنيم كه سيدالشهداء چه كرد و چه بساط ظلمى را به هم زد و ما هم چه كرده ايم ! (205)
149 - آگاهى از مقصد  
رضاى خدا را در نظر داشته باشيد و خودتان را بنده خدا بدانيد كه هر طور پيش بياورد آنطور راضى هستيد، همانطورى كه بندگان خالص خدا، اوليا معظم خدا اينطور بودند هر چه براى سيدالشهداء عليه السلام (به حسب روايت ) نزديك مى شد ظهر عاشورا و جوان هايش يكى از يكى از بين مى رفتند صورتش افروخته تر مى شد براى اينكه مى ديد روى مقصد دارد مى رود. (206)
150 - مسابقه شهادت  
هر چه روز عاشورا سيدالشهداء عليه السلام به شهادت نزديكتر مى شود افروخته تر مى شد و جوانان او مسابقه مى كردند براى اينكه شهيد بشوند، همه هم مى دانستند كه بعد از چند ساعت ديگر شهيدند. مسابقه مى كردند آنها، براى اينكه آنها مى فهميدند كجا مى روند، آنها مى فهميدند براى چه آمدند، آگاه بودند كه ما آمديم اداى وظيفه خدايى را بكنيم ، آمديم اسلام را حفظ بكنيم . (207)
151 - قيام عليه رژيم ظالم  
حضرت سيدالشهداء قيام كردند بر ضد يزيد و شايد همانطور هم بود كه خوب ، اطمينان به اين بود كه موفق به اينكه يزيد را از سلطنت بيندازند نشوند، اين اخبارش هم اينطور است كه ايشان مطلع بودند بر اين مطلب ، در عين حال براى همين معنى كه بر ضد يك رژيم ظالم قيام كنند ولو اينكه كشته بشوند، قيام كردند و كشته دادند و كشتند و خودشان هم كشته شدند. (208)
152 - هدف امام حسين : اعلاى كلمه حق  
از مظاهر درخشنده حادثه كربلا و از تجليات بزرگ الهى آن ، موضوع جمع كردن حسين بن على عليه السلام در شب عاشورا اصحاب خود را و سخنرانى براى آنها به آن شكل است . بايد در نظر داشت كه اين سخنرانى در شب عاشورا است ، هنگامى است كه عوامل محيط از هر جهت نامساعد و نا اميد كننده است . در چنين شرايطى هر سردار و رهبرى كه تنها مادى فكر كند جز لب به شكايت باز كردن كارى ندارد، منطقش اين است : افسوس كه بخت با ما مساعد نشد، تف بر اين روزگار و بر اين زندگى ؛مثل ناپلئون مى گويد: طبيعت با من مساعدتت نكرد. همه سخنانش شكايت از روزگار و اظهار ياس است آنچه كه شرايط را براى او سخت تر مى كند اين است كه زنان و فرزندان و خواهرانش تا 24 ساعت ديگر اسير دست دشمن مى شوند. براى يك مرد غيور و فداكار اين خيلى ناگوارتر است .
در يك همچون شرايط نامساعد و نااميد كننده اى قرار گرفت ، اول خاندان خود را كشت بعد خودش را. همچنين است يكى از خلفاى اموى هنگام گرفتارى . تاريخ از اين نمونه ها بسيار دارد. اما حسين بن على عليه السلام وقتى كه شروع كرد به سخنرانى ، گفت :
اثنى على الله احسن الثناء واحمده على السراء والصراء اللهم انى احمدك
با اين همه شرايط نامساوى مادى ، دم از رضا و سازگارى با عوامل مى زند! چرا؟ چون در شرايط معنوى مساعدى زيست مى كند. او اعتقادا و عملا موحد و خداپرست است و به علاوه او به نتيجه نهايى كار خود آگاه است . او هدفش مثل اسكندر و ناپلئون ، جهانگيرى نبود كه خود را شكست خورده بداند، هدفش اعلاء كلمه حق بود و از اين نظر كار خود را بسيار سودمند و مؤ ثر مى ديد. (209)
فصل هشتم : رمز جاودانگى نهضت حسينى 
153 - جاودانگى نهضت امام حسين (ع )  
در تاريخ انسانيت حوادث تلخ و شيرين و غم انگيزى و فرح زا بمانند امواج كوچك و بزرگ در اجتماعات انسانى به وجود آمده . اين حوادث در آغاز چنان پر ضربان و خيره كننده بوده كه دنيا يا يك اجتماع را به خود متوجه ساخته و موقتا تمام زندگى روزانه مردم را تحت الشعاع قرار داده و نقل مجالس گرديد است .
و لكن هر مقدار از زمان حادثه مى گذرد بمانند همان امواج دور شونده از مركز رو به ضعف گذاشته و ماهيت اوليه را از دست داده و رو به فراموشى مى نهند و پس از مدتى چنان از نظرها محو مى شوند كه گويا از اول نبوده و يا به زحمت در ياد و خاطر انسان ها تداعى مى شوند
اين يك خاصيت عمومى براى همه حوادث تاريخ است ، ولى در ميان آن همه حوادث ؛ندرتا حادثه هايى به چشم مى خورد كه كاملا يك حالت استثنايى دارند و گذشت زمان آن را كهنه و بى رنگ نمى سازد
حادثه خونين كربلا و شهادت حسين عليه السلام يك نمونه عالى و ممتاز از اين امواج استثنايى تاريخ بشرى است و كسى باور نمى كرد حادثه اى در ميان بيابانى خاموش و دور افتاده پس از كشته شدن قهرمانان آن ، چنين عكس العمل پر اهميتى به وجود آورد.
اين موج در كربلا، چندان بزرگ به نظر نمى رسيد؛ولى در كوفه بزرگ شد. به شام و حجاز كه رسيد بزرگتر شد و در مدت كوتاهى دنياى اسلام را به جنبش در آورد و با گذشت زمان هر روز به دامنه دايره خود افزوده و وسيع تر مى گرديد و امروز پس از صدها سال اعجاب و تحسين جهانيان را بر انگيخته ؛به طورى كه سلاطين دنيا و رهبران انقلاب ها، پس از گذشت اندك زمان از خاطره ها محو شده و اقدامت آنان به فراموشى سپرده مى شود؛ليكن اين چه خونى است كه در 1400 سال پيش در كربلا بر زمين ريخت ، اما هنوز مى جوشد و اين چه عظمتى است كه پس از شهادت درخشان تر مى شود. و دنيا را به خود جلب مى كند قبر شاهان عصر و قدرتمندان وقت ويرانه مى شوند وليكن قبر حسين عليه السلام و ياران وى را تعمير كرده و ياد آنان را بيش از پيش زنده نگاه مى دارند.
البته وحى آسمانى قبلا به اين جهات كه مغفول اذهان بوده خبر داده است ، به طورى كه در حديث ام يمن ، رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده فرشته وحى براى من خبر داده حسين عليه السلام كشته مى شود و قبر او را پيوسته تعمير خواهند نمود و تا انقراض عالم باقى خواهند ماند.
154 - عاشورا، نهضتى جاويدان  
بر خلاف انتظار بنى اميه ، آنان با كشتن حسين عليه السلام گور خود را كندند و از مقاصد شوم خود پرده برداشته و خشم و غضب ملل اسلامى را خريدارى كردند. همه مجامع اسلامى عمل بنى اميه را تقبيح كرده و آن را يك جنايت نابخشودنى دانستند.
اين حقيقتى است كه هر مورخ به آن اعتراف مى نمايد، (ماربين ) مستشرق آلمانى مى گويد: بزرگترين خطاى سياسى بنى اميه ؟ اسم و رسم آنها را از صفحه عالم محو ساخت كشتن حسين عليه السلام بود (210)
محكوميت بنى اميه در افكار مسلمين براى آينده اسلام بسيار مفيد شد؛زيرا بين اميه از اين كه بتوانند منافقانه و زير پرده به اسلام ضربه بزنند ماءيوس ‍ شدند و مردم آنها را به خوبى شناختند
از آن پس همكارى و نزديك شدن به آنان سبب بدنامى و ننگ بود. مردم نيز طبعا به نيات و مقاصد آنها مخالفت مى كردند و تا مى توانستند جلو مقاصد آنها ايستادگى مى كردند. اگر سرنيزه و شمشير نبود خون بنى اميه را مى نوشيدند و زنده به گورشان مى كردند.
قصيده عبدالله بن همام سلولى ، ترجمان احساسات و تنفر و انزجار مردم از آل اميه است
خشينا الغيظ حتى لو شربنا
دماء بنى اميه ما روينا
خشم كليه عروق ما را چنان پر كرده كه اگر خون هاى بين اميه را بياشاميم باز سيراب نمى شويم .
يكى از علماى مصر كه براى كتاب كامل ابن اثير فهرستى تهيه كرده است ، مى گويد: سپاهى كه با حسين عليه السلام جنگ كرد و او را كشت سنگدل ترين مردمان دنيا بود و در ميان آن لشكريان آثار رحم انسانى نبود؛بلكه جمادات متحرك و شريرى بودند كه بزرگترين عار و بدترين كارها و شنيع كارها و شنيع ترين كردار را بر خود هموار كردند (211) شيخ عبدالوهاب نجار، از اساتيد برجسته دانشگاه الازهر مصر در ملاحظاتش بر كامل ابن اثير، بنى اميه و كشندگان حسين عليه السلام را لعن و توبيخ و تفبيح كرده . (212)
155 - مصيبت حسين (ع )  
واعظم بك المصاب هر مصيبت زده اى كه خدا برايش اجر معين فرموده ، پاداشش به اعتبار اوست . هر چه مصيبت سخت تر باشد، اجرش ‍ بيشتر است گاهى زخم شدن بدن يا تلف شدن مال است يا مرگ بستگان تا مرگ پسر جوان است بهشت بر او واجب مى شود (صبر بكنيد يا نكنيد)
مصيبت هايى كه بر انسان وارد مى شود، محدود و موقت است مثلا امروز سرش شكست بعد خوب مى شود و يادش مى رود اجرى برده است . اما مصيبت حسين عليه السلام فراموشى شدنى نيست ، لذا رحمت هايى كه سال گذشته ايام عاشورا براى مصيبت زده هاى حسينى بود، امسال نيز هست . ثواب هاى دستگاه حسين نامحدود است (اجزل بك الثواب ) چنانچه مصيبتش نيز نامحدود است (اعظم بك المصاب ) مانند مصيبت حسين عليه السلام در عالم سراغ نداريم مصيبتى كه انقلاب در آسمان ها و زمين پديد آورد. (213)
156 - مراسم جاودان حسينى  
در معجزه امام حسين عليه السلام همين بس كه مراسم عزاى آن حضرت تا روز قيامت تجديد شده و آثار آن نابود نشده واز خاطره ها فراموش نخواهد شد
157 - قرب حق ورقت قلب  
تا قيام صحنه كربلا، دل هاى اهل ايمان را صيد مى كند هر كسى اين قضايا را بخواند يا بشنود دلش را خاشع مى كند، در هر مرحله اى كه باشد اگر آن را ادامه دهد اهل نجات مى شود يعنى غفلت ها كنار زده مى شود و دل به خدا نزديك مى گردد هنگامى كه دلش رو به حق است .
تقريبا چهل سال قبل در مراجعت از سفر حج ايام عاشورا بود كه يك نفر سنى مالكى مذهب كنار من نشسته بود من ساكت بودم اما او خودش به سخن آمد و گفت : عاشوراى حسين عليه السلام است و بعضى از قضاياى كربلا را نقل مى كرد و اشك مى ريخت (214)
158 - شهادت طلبان ما خاطره شب عاشورا را زنده مى كنند  
اكنون ملت ما دريافته است كه كل يوم عاشورا و كل ارض كربلاء مجالس حال و دعاى اينان شب عاشوراهاى اصحاب سيدالشهداء را در دل زنده مى كند. (215)
159 - نه گفتن در مقابل امپراطورى ظالمانه بايد محفوظ بماند  
دستور است اين ، دستور عمل امام حسين (ع ) دستور است براى همه : كل يوم عاشورا و كل ارض كربلاء دستور است به اينكه هر روز در هر جا بايد همان نهضت را ادامه بدهيد، همان برنامه را، امام حسين با عده كم همه چيزش را فداى اسلام كرد، مقابل يك امپراطورى بزرگ ايستاد و گفت هر روز بايد در هر جا اين نه محفوظ بماند(216)
160 - همه سرزمين ها كربلاست
اين كلمه كل يوم عاشورا و كل ارض كربلائ يك كلمه بزرگى است كه اشتباهى از او مى فهمند، آنها خيال مى كنند كه يعنى هر روز بايد گريه كرد بكن اين محتوايش غير از اين است كربلا در روز عاشورا چه نقشى را بازى كرد، همه زمين ها بايد اينطور باشد، نقش كربلا اين بود كه سيدالشهداء عليه السلام با چند نفر جنگ كرد، عدد معدود آمدند كربلا و ايستادند در مقابل ظلم يزيد و در مقابل دولت جبار، در مقابل امپراطور زمان ايستادند و فداكارى كردند و كشته شدند، و لكن ظلم را قبول نكردند و شكست دادند يزيد را همه جا بايد اينطور باشد و همه روز هم بايد اينطور باشد، همه بزور بايد ملت ما اين معنا را داشته باش كه امروز روز عاشورا است و ما بايد مقابل ظلم بايستيم همين جا هم كربلاست و بايد نقش كربلا را ما پياده كنيم ، انحصار به يك زمين ندارد، انحصار به يك فرد، نمى شود، قضيه كربلا منحصر جمعيت هفتاد و چند نفرى و يك زمين كربلا نبود، همه زمين ها بايد اين نقش را ايفا كنند و همه روزه ، غفلت نكنند ملت ها از اينكه بايد هميشه مقابل ظلم بايستند. (217)
161 - مجلس بزرگداشت شيعيان  
بخش ديگرى از مجالس سوگوارى بر حسين عليه السلام مجالسى است كه شيعيان همه ساله تا روز رستاخيز در سوگ او برپا خواهند داشت .
از ويژگى هاى شگفت انگيز اين مجلس اين است كه با وجود تعداد بى شمار و تكرار بسيار، نه تنه خسته كننده نيست بلكه هر روز بر رونق و شكوه و ارزش و عظمت آن افزون مى گردد، تا جايى كه اينك نه تنها در كشورهاى مسلمان نشين بلكه در شهرها و كشورهاى غير مسلمان نشين نيز مجالس ‍ بزرگداشت حسين عليه السلام با شكوه و شور و شعف بسيارى برپا مى گردد. و با وجود همه محدوديت ها و فشارهاى گوناگون در برخى زمان ها و مكان ها، اين محافل پرشور حسينى در همه جا رونق و رواج يافته است ...
162 - مساءله هميشگى  
در انقلاب بزرگ ملت ايران هم ، عاشورا و خاطره حسين بن على عليه السلام ، و قضاياى محرم نقش اساسى داشت . مساءله تمام نشدنى و هميشگى است .
163 - نام امام حسين (ع ) نام عجيبى است !  
(218)
عزيزان من ! نام حسين بن على عليه السلام نام عجيبى است . وقتى از لحاظ عاطفى نگاه مى كنيد، مى بينيد خصوصيت اسم آن امام در بين مسلمين با معرفت ، اين است كه دل ها را مثل مغناطيس و كهربا، به خود جذب مى كند، البته ، در بين مسلمين كسانى هستند كه اين حالت را ندارند و در حقيقت ، از معرفت به امام حسين عليه السلام بى بهره اند. از طرفى كسانى هم هستند كه اسم حسين عليه السلام ، اشكشان را جارى مى سازد و دلشان را منقلب مى كند. خداى متعال ، در نام حسين عليه السلام اثرى قرار داده است كه وقتى اسم او آورده شود، بر دل و جان ما ملت ايران و ديگر ملت هاى شيعه ، يك حالت معنوى حاكم مى شود. اين ، آن معناى عاطفى آن ذلت و وجود مقدس است .
از اول هم در بين اصحاب بصيرت ، همين طور بوده است . در خانه نبى اكرم عليه و على اله الاف الصلاه و السلام و اميرالمؤ منين عليه الصلاه و السلام و در محيط زندگى اين بزرگواران هم ، آن طورى كه انسان از روايات و تاريخ و اخبار و آثار مى فهمد اين وجود عزيز، خصوصيت داشته و مورد محبت و عشق ورزيدن بوده است . امروز هم ، همين گونه .
از جنبه معارف نيز، آن بزرگوار و اين اسم شريف ،؟ اشاره به آن مسماى عظيم القدر است ، همين گونه مى باشد، عزيزترين معارف و راقى ترين مطالب معرفتى ، در كلمات اين بزرگوار است . همين دعاى امام حسين عليه السلام در روز عرفه را كه شما نگاه كنيد، خواهيد ديد حقيقتا مثل زيور اهل بيت ، پر از نغمه هاى شيوا و عشق و شور معرفتى است . حتى بعضى از دعاهاى امام سجاد عليه السلام را كه انسان مى بيند و مقايسه مى كند، گويا كه دعاى اين پسر، شرح و توضيح و شريف عرفه و كلمات اين بزرگوار در حول و حوش عاشورا و خطبه هايش در غير عاشورا، معنا و روح عجيب دارد و بحر ذخارى از معارف عالى و رقيق و حقايق ملكوتى است كه در آثار اهل بيت عليه السلام كم نظير است .
از جنبه تاريخى هم ، اين نام و خصوصيت و شخصيت ، يك مقطع تاريخى و يك كتاب تاريخ است . البته به معناى ساده و گزاره ما وقع نيست ، بلكه به معناى تفسير و تبيين تاريخ و درس حقايق تاريخى است .
من ، يك وقتى درباره عبرت هاى ماجراى امام حسين عليه السلام صحبت هايى كردم و گفتم كه ما از اين حادثه ، غير از درس هايى كه مى آموزيم ، عبرت هايى نيز مى گيريم . درس ها به ما مى گويند كه چه بايد بكنيم ؛ولى عبرت ها به ما مى گويند كه چه حادثه اى اتفاق افتاده و چه واقعه اى ممكن است اتفاق بيافتد.
164 - ريشه ضربه هايى كه بشريت مى خورد!  
امروز بيش از پنج قرن و ده قرن پيش ، حسين بن على اسلام و شما، در دنيا شناخته شده است . امروز وضع به گونه اى است كه متفكران و روشنفكران و آنهايى كه بى غرضند، وقتى به تاريخى اسلام بر مى خورند و ماجراى امام حسين را مى بينند، احساس خضوع مى كنند. آنهايى كه از اسلام سر در نمى آورند، اما مفاهيم آزادى ، عدالت ، عزت ، اعتلاء، و ارزش هاى والاى انسانى را مى فهمند، با اين ديد نگاه مى كنند و امام حسين ، امام آن ها در آزادى خواهى ، در عدالت طلبى ، در مبارزه با بدى و زشتى ها، در مبارزه با جهل و زبونى انسان است .
امروز هم هر جايى كه بشر در دنيا ضربه خورده است . چه ضربه اقتصادى ، اگر ريشه اى را كاوش كنيد، يا در جهل است ، يا در زبونى ، يعنى يا نمى دانند و معرقت لازم را به آنچه كه بايد معرفت داشته باشند، ندارند؛يا اين كه معرفت دارند، اما خود را ارزان فروخته اند؛زبونى را خريده اند و حاضر به پستى و دنائت شده اند! امام سجاد و اميرالمؤ منين - بنابر آنچه كه از آن ها نقل شده - فرموده اند: ليس لا نفسكم ثمن الا الجنه فلا تبيعوها بغيرها ؛اى انسان ! اگر بناست هستى و هويت و موجوديت تو فروخته بشود، فقط يك بها دارد و بس ، و آن بهشت الهى است ؛به هر چه كمتر از بهشت بفروشى ، سرت كلاه رفته است . اگر همه دنيا را هم به قيمت قبول پستى و ذلت و زبونى بفروشى ، سرت كلاه رفته است . اگر همه آن كسانى كه در اطراف دنيا تسليم زر و زور صاحبان زر و زور شده اند و اين زبونى را قبول كرده اند، چه عالم ، چه سياستمدار، چه فعال سياسى و اجتماعى ، چه روشنفكر به خاطر اين است كه ارزش خود را نشناختند. و خود را فروخته اند خيلى از سياستمداران دنيا خودشان را فروخته اند. در عزت فقط اين نيست كه انسان روى تخت سلطنت يا رياست بنشيند؛گاهى يك نفر بر تخت سلطنت نشسته است ، به هزاران نفر هم با تكبر فخر فروشى مى كند و زور مى گويد؛اما در عين حال زبون و اسير يك قدرت و يك مركز ديگر است ؛اسير تمايلات نفسانى خود است ؛كه البته اسراى سياسى امروز دنيا به اين آخرى نمى رسند؛اسير قدرت ها و اسير مراكزند.
اگر امروز شما به اين كشور بزرگ نگاه كنيد، مى بينيد كه چهره جوانان اين كشور، از احساس استقلال و احساس عزت ، برافروخته و شادمان است . هيچ كس نمى تواند ادعا كند كه دستگاه هاى سياسى اين كشور، از قدرتش ؛دنيا كمترين فرمانى مى برند همه دينا هم اين را قبول دارند كه در همين كشور با عزت و باعظمت ، قبل از انقلاب حكومتى سركار بود كه افرادش تفرعن و تكبر داشتند و براى خود جاه و جلال و جبروت قائل بودند و مردم بايستى در مقابلشان تعظيم مى كردند و خم مى شدند؛اما همانها اسير و زبون ديگران بودند! در همين تهران ، هر وقت سفير امريكا مى خواست ، مى توانست با شاه ملاقات كند و هر مساءله اى را بر او ديكته كند و از او بخواهد و اگر او انجام نداد، به او تغير كند! ظاهر شان جلال و جبروت داشت ؛اما براى ضعفا، زبون بودند! امام حسين خواست اين زبونى را از انسان ها بگيرد.

next page

fehrest page

back page