شخصيتحضرت فاطمه(س)
از كرانه كوثر
فاطمه! اى گلواژه آفرينش!
كجا زبان ما را رسد كه وصف تو گوييم و كجا به انديشه ما آيد كه ذكرتو آريم، و كجا توان قلم بود كه نقش حسن
تو نويسد و كدام آينه استكه درخشش نور تو را بتاباند.
فاطمه! اى بزرگبانو!
اى نام تو، جامع كمالاتت كه گوياى عصمت آتشسوز توست. اى آن كهدامنت، رسالتسردار توحيد را پرورد. اى
آن كه مهر رخت،خورشيد فروزان مريم و آسيه و خديجه را فزونتر است; چرا كهجهان بانوان را تو سرورى. اى آن
كه شهد شهادت سوزانت را ازچشمه صداقت و اخلاص چشيدهاى. اى آن كه بر گرده گيتى، دوريحانه
مصطفى(ص) را مادرى، پس نقشآفرين كربلاى 61 تويى; آرىتويى. اى آنكه بر در بهشت، نامت نقش بسته
است، تو مظهر خشمخدايى، تو جلوهگاه رضاى حقى.
و تو اى نامت، زينتآراى آستانه بهشت، تو چه ديدى؟ چه كشيدى كهجز خداى، خبر ندارد! آن فرشته كه
تسليتبخش دل آزرده و بهغمنشستهات بود، چه مىگفت؟ چگونه تسليتت مىداد؟
فاطمه! اى دختر رسالت!
اى به حق واصل! اى ناجى شانههاى در بند بردگى! همه مىگفتند: ايندختر رسول خداست، او فرزند رهبر
ماست. ولى تو يادگار همسرترا از گردنتباز مىكنى، و گردنى را با بهاى آن آزاد مىسازى، چرا كهمايه مسرت
قلب پيامبر است.
فاطمه! اى زاير قبر شهيدان!
تو گلواژه شهادتى. تو بهشتيان را جلودارى. تو مظهر حيايى. چه كسىرا رسد كه فرداى قيامت در مسيرت سر
بر آرد. اى خلايق! سر فرودآريد! چشم فرو بنديد كه حيا مىآيد. پس چگونه بود كه همين ديروز،آرى آن روز كه
در سوگ بودى، تو را حرمت نداشتند؟ چه كسى درخانه توحيد را پاس نداشت؟ چه كسى جمع بهشتيان را
پريشان كرد؟تو را پدر، «شافعه» خواند چرا كه بانوان بهشتى به شفاعت تو دربهشتخانه گزينند.
فاطمه! اى واژه خوشبختى!
تو واژه خوشبختى را معنا بخشيدى. تو توحيد را خانهدارى كردى.دستى كه چرخ هدايت را مىگرداند، همو
آسياى كوچك خانهخويش را براى پخت گرده نانى مىچرخاند. شاهدش دست پينهبستهو تاولزده است. همو
كه در كنار خندق براى پدر، گرده نانى مىبرد، وهمو كه شمشير مجاهد مردى چون على مرتضى(ع) را
مىشويد، و هموكه در دفاع از ولايت و فدك كه مظهر افشاى دوزخيان و دشمنانسامرىنسب بود، به خطابه
مىنشيند، آرى، همو غنچه دامن خويشرا به سينه مىچسباند تا از گريه باز ايستد و مهر مادر بچشد.
فاطمه! اى امابيها!
تو پاره تن پدر بودى. تو را مىبوسيد و تو نيز مىبوسيدى. مىبوييد، بهجاى خويش مىنشاند، آخرين وداعش با
تو بود و اولين خير مقدم ازتو. چرا تو عزيزترين مردم برايش بودى؟ آيا چون فقط دخترش بودى!او كه دختران
ديگر نيز داشت. تو را از بهشت گرفته بود و دامنتجايگاه شكوفههاى سرخ ولايت كبراى حق بود. تو جوابگوى
پرسشىبودى كه ديگران مانده بودند. بازو و پهلويت، نشان از مرزبانى حريمولايت و امامت دارد.
فاطمه! اى پاره وجود مصطفى!
در كنار خندق بر تو چه گذشت؟ براى پدر چه آورده بودى؟خودت گفتى:
«نانى است كه براى فرزندم پختهام; تكهاى از آن را براى شما آوردم».
پاسخ پدر با دل تو چه كرد؟
«اى دخترم! بدان كه اين اولين غذايى است كه بعد از سه روز در كام پدرتجاى مىگيرد».
فاطمه! اى گلبانگ ولايت!
تا تو مىخروشيدى و تا بر منافقان بانگ برمىآوردى، كسى را ياراىسلطه بر ولى خدا نبود. تو «امابيها»ى پدر و
همچون او، ركن همسربودى، و چه زود اين دو استوانه ولى(ع) فرو ريخت. خواندهايم كه توبعد از پدر، تبسم را از
ميان بردى. تو ديگر نخنديدى; خنده كه هيچ،حتى تبسمى ننمودى; جز يك تبسم پرمعنا! براى چه بود؟ مگر
آنگاهكه شبهتابوت ساخته دست دوست وفادارت «اسماء» را ديدى، كدامآرزويت را جامه عمليافته مىديدى؟
شايد پيكرت را در آن، مصون از ديده بيگانه مىديدى كه بر اين حسنقضا لبخند مىزدى. مگر در آن دل شب،
چند نفر به مشايعتبدنپاكت مىآمدند؟ و شايد هم لحظه «لحاق» موعود را در ذهنتنقشبسته مىديدى. تو
نظارهگر چه عالمى بودى كه بر آن لبخندمىزدى. نيك مىدانيم كه تو پايان غم هجران پدر را و لقاىپروردگارت
را در آن مىديدى.
تو از پيراهن پدر چه مىبوييدى كه مدهوش مىافتادى. تو ياد صداىمؤذن پدر كردى; مگر آن صدا يادآور چه
خاطراتى بود؟ بلال كهديگر بناى اذان گفتن نداشت، ولى چه كند كه پاره تن مصطفى(ص)خواسته است. پس
چرا اين صدا در گوش مؤذن پيچيد كه: بلال! ادامهنده، كه فاطمه(ع) جان داد!
فاطمه! اى راز سر به مهر!
تو مگر يگانه يادگار اشرف كاينات نبودى؟ چرا كسى نبايد از درد توآگاه باشد؟ گويا تو با اين سكوت، با عالمى
سخن دارى; سخن از ظلمنفاقپيشگان; سخنى در سكوت; سكوت شبهاى على(ع) كه پرستاريتمىكرد;
سكوت غسل شب و دفن شب و پنهانى قبر. تو با على(ع) كهسرور سينهاش بودى، چه رازى، چه سرى، چه
عهدى داشتى كه باگونههاى تر، مقابل قبر مصطفى(ص) از قلتشكيبايى خود، در غمفراقتسخن مىگويد؟
راستى اى جلوهگاه صبر و رضا! مگر آن روز كه نشان قهرمانى را بهبازويت گرفتى، به على(ع) نگفتى كه چه
گذشت؟ مگر به او نگفته بودىكه استخوان پهلو، ضربه ديده است؟ هاى! خلايقى كه در قيامت، درمعبر عبور
فاطمه(ع) سر به زير و چشم بر هم مىنهيد، آيا مىنگريد كهسامرىمسلكان، بر بازوى فرزند «و ما رميت اذ
رميت، ولكن اللهرمى» چه فرود مىآورند؟ آيا مىشنويد ناله جانسوز فرزند «و ماينطق عن الهوى، ان هو الا وحي
يوحى» را كه چه سان ميان در وديوار كمك مىطلبد؟
فاطمه! اى كوثر حيات!
حيات تو، شهادت تو، قبر تو، همه و همه، افشاگر خط سامرىصفتاناست.
اى مقتداى ما! خط سرخ شهادت را ملت ما، كه امامشان آنان رافرزندان معنوى كوثر تو خواند، از تو و گلهاى
دامنت گرفتهاند. نيكمىدانيم كه حضور تو در صحنه محشر، محشر ديگر است. آنگاه كهقايمه عرش را به دست
مىگيرى و داورى خون گل كربلايت راخواهانى.
به خداى كعبه سوگند كه حق از آن تو است، و بهشت در انتظارت.آنك دلمان به حضور تو خوش است; ما را
درياب.
نامگذارى
1. پيامبر اكرم(ص):
انى سميت ابنتي «فاطمة» لان الله عز و جل فطمها و فطم مناحبها من النار; (1) .
من دخترم را «فاطمه» ناميدم زيرا خداى عز و جل او و كسى را كهدوستدار او باشد از آتش جدا و دور كرده
است.
2. امام صادق(ع):
كانت كنية فاطمة بنت رسول الله(ص) ام ابيها; (2) .
كنيه فاطمه دختر رسول خدا(ص) «ام ابيها» بود.
در ميان عرب رسم است كه علاوه بر نام و لقب، از «كنيه» نيز براىتكريم و احترام به شخص استفاده مىشود و
اين كار بيشتر با اضافه نمودنكلمه «اب» يا «ام» به نام نخستين فرزند، صورت مىگيرد، ولى در اينجافاطمه(س)
با كنيه «مادر پدر» كه نشان دهنده عظمت و نقش آن حضرت دربقا و توسعه رسالت پدر بزرگوارش استخطاب
مىشود.
برترين بانو
3. مفضل بنعمر:
قلت لابىعبدالله(ع): اخبرني عن قول رسول الله(ص) في فاطمة«انها سيدة نساء العالمين» ا هى سيدة نساء
عالمها؟
فقال: ذاك لمريم، كانتسيدة نساء عالمها، و فاطمة سيدة نساءالعالمين من الاولين و الآخرين; (3) .
در باره اين گفته رسول خدا(ص) كه «فاطمه، بانوى بزرگ زنان عالماست» به امام صادق(ع) عرض كردم: آيا او
بانوى بانوان عصر خوداست؟
فرمود: اين براى مريم است كه بزرگ بانوى دوران خود بود. فاطمهبانوى بانوان همه روزگاران، از ابتدا تا انتها
است.
4. پيامبر اكرم(ص) هنگامى كه در بيمارى وفاتش، بىتابى فاطمه(ع) رامشاهده كرد فرمود:
يا فاطمة! الا ترضين ان تكوني سيدة نساء العالمين و سيدةنساء هذه الامة و سيدة نساء المؤمنين»;؟ (4) .
اى فاطمه! آيا خشنود نيستى كه تو برترين بانوى جهان، و برترينبانوى اين امت، و برترين بانو در ميان مؤمنان
باشى؟
در اين زمينه روايات بسيارى از طريق شيعه و اهل سنت وارد شدهاست. آنچه به زهراى مرضيه(ع) اين مقام و
جايگاه را مىدهد اتصاف بهملكات فاضله و علم و ايمان و تقوا و در يك كلمه، معرفتبه خداوندتعالى و مقام
عصمت است.
سرفصل صداقت و شهادت
5. امام كاظم(ع):
ان فاطمة(ع) صديقة شهيدة; (5) .
همانا فاطمه(ع)، صديقهاى شهيد است.
پنجه آفرينش و برگزيدگان توحيد
6. پيامبر اكرم(ص):
الحسن و الحسين خير اهل الارض بعدي و بعد ابيهما و امهماافضل نساء اهل الارض; (6) .
حسن و حسين بعد از من و پدرشان، بهترين مردم روى زمين هستندو مادرشان فاطمه، برترين زنان اهل زمين
است.
7. پيامبر اكرم(ص):
ليلة عرج بي الى السماء رايت على باب الجنة مكتوبا «لا اله الا الله،محمد رسول الله، على حب الله و الحسن و
الحسين صفوة الله، فاطمة خيرةالله، على باغضهم لعنة الله; (7) .
شبى كه به آسمان عروج داده شدم ديدم بر در بهشت نوشته است: «لا اله الاالله، محمد رسول خدا، على محبوب
خدا، حسن و حسين برگزيده خدا، و فاطمهانتخاب شده خداوند است و لعنتخداوند بر آن كس باد كه بغض
آنان را داشتهباشد.
محور خشم و خشنودى خداوند
8. على(ع): رسول خدا(ص) به فاطمه فرمود:
ان الله يغضب لغضبك و يرضى لرضاك; (8) .
همانا خداوند به خشم تو خشم مىكند و به خشنودى تو خشنودمىشود.
روايات در زمينه محوريتخشم و خشنودى حضرت فاطمه(ع) ازطريق منابع شيعى و سنى بسيار است (9) .
روشن است كسى كه جز خدا را درعالم نمىبيند و در برابر او تسليم مطلق است و ارادهاى جز اراده
خداوندندارد، قهرا رضاى او رضاى حق و خشم او خشم حق خواهد بود و او انسانكاملى است كه رفتار و كردار او،
امام و اسوه و حجتخلق خداخواهد گشت.
سبزى زهرا(س) و دشمنى بنىاميه
حضرت فاطمه(س) محور خشنودى و خشم خداوند است. پاره وجودمصطفى(ص) و سرور بانوان عالم است،
اما دشمنان اهلبيت(ع) حتى از اينكه«خرفه» كه نوعى سبزى خودرو و مورد علاقه حضرت فاطمه(س) بود و
بهنام آن بزرگوار شهرت يافته بود، يادآور نام و خاطره حضرت زهرا(س)باشد نگران بودند و از سر دشمنى و
كينه، تلاش كردند نام آن را برگردانند تاهمين اندك نيز نام و شخصيت اهلبيت(ع) بويژه فاطمه زهرا(س) را
درخاطرهها زنده نكند، و اين كارى بود كه بنىاميه كردند و از تغيير نام يكسبزى نيز فروگذارى ننمودند. اين
واقعيت دردآورى است كه در روايتبعدى آمده است.
9. فرات بناحنف: از امام صادق(ع) شنيدم مىفرمايد:
ليس على وجه الارض بقلة اشرف و لا انفع من الفرفخ و هوبقلة فاطمة(ع). ثم قال: لعن الله بنيامية، هم سموها
بقلة الحمقاءبغضا لنا و عداوة لفاطمة(ع); (10) .
بر روى زمين، سبزىاى شريفتر و سودمندتر از خرفه نيست، و اينسبزى فاطمه(ع) است.
سپس فرمود:
خدا لعنت كند بنىاميه را! آنها از سر كينه با ما و به خاطر دشمنى بافاطمه(ع) آن را «سبزى نادان» ناميدند.
هديه مادر
10. حماد بنعثمان: از امام صادق(ع) شنيدم مىفرمايد:
تظهر زنادقة سنة ثمانية و عشرين و مائة و ذلك لاني نظرتفي مصحف فاطمة.
قال: فقلت: و ما مصحف فاطمة؟
فقال: ان الله تبارك و تعالى لما قبض نبيه(ص) دخل على فاطمةمن وفاته من الحزن ما لا يعلمه الا الله عز و جل،
فارسل اليهاملكا يسلي عنها غمها و يحدثها، فشكت ذلك الىاميرالمؤمنين(ع) فقال لها: اذا احسستبذلك و
سمعت الصوت،قولي لي. فاعلمته فجعل يكتب كل ما سمع حتى اثبت من ذلكمصحفا.
قال: ثم قال: اما انه ليس من الحلال و الحرام، و لكن فيه علمما يكون; (11) .
در سال 128 عدهاى ملحد آشكار خواهند شد و اين پيشبينى را درمصحف فاطمه ديدم.
حماد مىگويد: گفتم: مصحف فاطمه چيست؟
فرمود: هنگامى كه رسول خدا(ص) وفات يافتحزن فاطمه به قدرىبود كه جز خدا كسى از آن آگاه نيست، لذا
خداى متعال فرشتهاى رافرستاد تا او را تسلى دهد و با او گفتگو كند; فاطمه(ع) جريان را براىاميرالمؤمنين(ع)
اظهار كرد; حضرت(ع) به او فرمود: هر گاه حضورفرشته را احساس كردى و صدايى شنيدى، به من بگو.
فاطمه(ع) نيز اورا باخبر ساخت و على(ع) اقدام به نوشتن آنچه مىشنيد نمود تا اينكهبه اين طريق مصحفى را
پديد آورد.
حماد بنعثمان مىگويد: سپس حضرت صادق(ع) فرمود: آگاه باش كهدر اين مصحف مسايل حلال و حرام
وجود ندارد بلكه در آن اخبارآينده است.
در روايات زيادى، موضوع مصحف حضرت زهرا(ع) مطرح شده استو امامان(ع) در موارد متعددى، مستند
فرمايشهاى خود را همين مصحفشمردهاند، و ظاهرا اين كتاب شريف، دستبه دست در خانوادهاهلبيت(ع)
مىگشته و تنها در اختيار آن بزرگواران بوده است.
سوداى فاطمه(ع)
11. امام رضا(ع) به واسطه پدران بزرگوار خويش از امام سجاد(ع) نقلمىكند:
حدثتني اسماء بنتعميس، قالت: كنت عند فاطمة جدتك اذدخل رسولالله(ص) و في عنقها قلادة من ذهب
كان عليبنابيطالب(ع) اشتراها له (12) من فىء له; فقال النبي(ص): لا يغرنكالناس ان يقولوا «بنت محمد» و
عليك لباس الجبابرة! فقطعتهاو باعتها و اشترت بها رقبة فاعتقتها فسر رسولالله(ص)بذلك; (13) .
اسماء بنت عميس برايم نقل كرد كه در حضور جدهات فاطمه(ع) بودمكه رسول خدا(ص) داخل شد; در حالى
كه گردنبندى طلايى كه علىابنابىطالب(ع) از سهميه خود براى فاطمه(ع) خريده بود، در گردنشبود.
پيامبر(ص) به او فرمود: مبادا مردم با اين گفته كه «دختر محمداست» تو را مغرور سازند اما بر تن تو لباس
زورمندان باشد. ازاينرو فاطمه(ع) آن را از گردنش جدا كرد و فروخت و با آن، بندهاىرا خريده و آزاد كرد، و
رسول خدا(ص) نيز به خاطر اين كار شادمانگشت.
گلواژه در گلزار شهيدان
12. امام صادق(ع):
ان فاطمة(ع) كانت تاتي قبور الشهداء في كل غداة سبت فتاتيقبر حمزة و تترحم عليه و تستغفر له; (14) .
فاطمه(ع) هر صبح شنبه، به زيارت قبور شهدا [در احد] مىآمد وكنار قبر حمزه قرار مىگرفت و براى او طلب
رحمت و مغفرتمىنمود.
نكته قابل توجه اينكه، حضرت(س) ضمن اينكه اداى احترام به شهدا وحضور در كنار قبرشان و يادآورى
جانفشانى آنان را هيچ گاه فراموشنمىكند و در كنار قبر حمزه سيدالشهدا به دعا مىنشيند، ولى در عين حال،
زمان مناسبى را انتخاب مىكند كه مىتوان آن را جزء خلوتترين روزهاىهفته دانست چرا كه در روزهايى چون
پنجشنبه يا جمعه، ديگران نيز دركنار قبور شهدا حضور مىيابند. ناگفته پيداست اين درسى براى همه
بانوانپيرو او است كه در عين ايفاى وظايف اجتماعى، در حفظ شؤون اسلامىتلاش كنند.
جلودار بهشتيان
13. پيامبر اكرم(ص):
اول شخص يدخل الجنة فاطمة(س); (15) .
نخستين فردى كه داخل بهشت مىشود فاطمه(س) است.
سر فرود آريد كه «او» مىگذرد
14. عايشه از پيامبر اكرم(ص) روايت مىكند:
اذا كان يوم القيامة نادى مناد يا معشر الخلائق! طاطؤوارؤوسكم حتى تجوز فاطمة بنتمحمد(ص); (16) .
در هنگامه قيامت، منادىاى، ندا مىدهد: اى انبوه مردمان! سرهايتانرا به زير اندازيد تا فاطمه دختر
محمد(ص) بگذرد.
همين موضوع را در روايتبعدى، به گونهاى مشروحتر مىخوانيم:
15. پيامبر اكرم(ص):
اذا كان يوم القيامة نادى مناد من بطنان العرش: يا اهل الجمع!نكسوا رؤوسكم و غضوا ابصاركم حتى تمر فاطمة
بنتمحمد(ص)على الصراط. فتمر مع سبعين الف جارية من الحور العين كمرالبرق; (17) .
به هنگامه قيامت، منادىاى از ميان عرش صدا مىزند كه اىاجتماعكنندگان! سرهايتان را به زير اندازيد و
چشمانتان را ببنديدتا فاطمه دختر محمد(ص) از صراط عبور كند.
آنگاه حضرت(س) به همراه هفتاد هزار كنيز از حوريان بهشتى، بهسرعتبرق مىگذرد.
فرداى محشر نيز به حرمت عبور صديقه كبرا(ع) سرهاى خلايق بهزير مىافتد و پلكها بر هم; ولى چگونه بود
كه جمعى حرمت او را پاسنداشتند و به جاى تعزيت و تسليتسوگ پدر، بر سينه و پهلويشنشانههايى از در
سوخته خانهاش را نقش بستند! «تبتيدا ابىلهب و تب!».
بانوى بانوان و شفاعت زنان
16. پيامبر اكرم(ص) در ضمن روايتى:
... فايما امراة صلت في اليوم و الليلة خمس صلوات و صامتشهر رمضان و حجتبيت الله الحرام، و زكت مالها و
اطاعتزوجها، و والت عليا بعدي، دخلت الجنة بشفاعة ابنتي فاطمة،و انها لسيدة نساء العالمين ...; (18) .
«هر زنى كه در شبانهروز، نمازهاى پنجگانه را به جاى آورد، ماهرمضان را روزه بدارد، حجخانه خدا را [اگر توانايى
داشت] گزارد،زكات مالش را بپردازد، از شوهرش اطاعت كند، و بعد از من، ولايتو حكومت على را بپذيرد، به
شفاعت دخترم فاطمه، وارد بهشتخواهد شد و همانا فاطمه، سرور زنان عالم است.
همان گونه كه در روايات متعدد ديگر نيز آمده، ارزش اداى نماز وروزه و حج و ساير واجبات عملى، مبتنى بر
پذيرش ولايت اهلبيت(ع)است و شفاعت نيز بر اساس اداى اين وظايف است اما با ولايت كه درحقيقت، روح و
جان اعمال است; همان كه حضرت فاطمه(ع) نيز به خاطرآن به شهادت رسيد، چرا كه مدافع حريم و حرمت
آن بود. او كه محورخشم و خشنودى خداوند است و او كه پاره تن پيامبر(ص) است و او كه«سيده» زنان عالم
است، فرداى قيامت نيز اعمال صالح به شفاعت او استكه راهگشاى بهشتيان خواهد بود.
فقط على(ع) همسان فاطمه(س) بود
17. امام صادق(ع):
لولا ان الله تبارك و تعالى خلق اميرالمؤمنين(ع) لفاطمة ما كانلها كفو على ظهر الارض من آدم و من دونه; (19) .
اگر خداى تبارك و تعالى اميرالمؤمنين(ع) را براى فاطمه خلق نكردهبود، براى او بر روى زمين، از آدم گرفته تا
ديگران، همتايى وجود نداشت.
فاطمه(س) كه سلاله توحيدمدارانى چون ابراهيم خليل(ع) است، و اوكه دامنش جايگاه پرورش اولياى دين و
ضامن بقاى رسالت پدربزرگوارش است، همسر و همتايى جز شير بيشه توحيد، اميرالمؤمنين(ع)نخواهد داشت
و اين چنين است كه ازدواجش نيز به امر حقتعالى است;چنان كه در روايتبعدى آمده است.
ماموريت الهى
18. پيامبر اكرم(ص):
ما زوجت فاطمة الا [بعد] ما امرنى الله عز و جل بتزويجها; (20) .
فاطمه را شوهر ندادم مگر پس از آنكه خداى عز و جل مرا مامورشوهر دادن او كرد.
و اين چنين بود كه خداوند، نخست او را در عالم اعلا به همسرىعلى(ع) در آورد و آنگاه در زمين تحقق يافت.
پيوند در عرش
19. پيامبر اكرم(ص):
اتاني ملك فقال يا محمد! ان الله يقرا عليك السلام و يقوللك: اني قد زوجت فاطمة ابنتك من علي
بنابيطالب في الملاالاعلى، فزوجها منه في الارض»; (21) .
فرشتهاى نزد من آمد و گفت: خداوند بر تو سلام مىفرستد ومىگويد: من دخترت فاطمه را در عالم بالا، به
همسرى علىابنابىطالب در آوردم; تو نيز در زمين او را به همسرى او در آور.
گلواژه خوشبختى
20. روزى پيامبر(ص) بعد از ازدواج على(ع) و فاطمه(س) به خانه آنانرفت و از على(ع) پرسيد:
كيف وجدت اهلك؟
قال: نعم العون على طاعة الله;.
همسرت را چگونه يافتى؟
عرض كرد: بهترين ياور براى اطاعتخداوند.
سپس همين پرسش را از فاطمه(س) كرد. فاطمه(س) عرض كرد:
خير بعل; (22) .
آن را بهترين شوهر يافتم.
چه زيباست كه اميرالمؤمنين(ع) در پاسخ به پرسش پيامبر(ص) همهخوبيها و مكارم همسرش را در اين جمله
كوتاه، ولى بسيار گويا بيان مىكندو او را بهترين يار و ياور در اداى وظيفه و اطاعتخداى تبارك و تعالىمعرفى
مىكند. زيرا ملاكى كه به زندگى آن دو بزرگوار معنا مىبخشد وآنان ازدواج خود را در سايه آن، موفق مىدانند،
همكارى و همراهى درطاعت الهى است و بس.
خانهدارى خانه توحيد
21. زهري، از راويان و عالمان اهل سنت:
لقد طحنت فاطمة بنترسولالله(ص) حتى مجلتيدها و ربى واثر قطب الرحى في يدها; (23) .
فاطمه، دختر رسول خدا(ص) آن قدر دستاس كرد كه دستش تاول زد وجاى چوب آسياب در دستش بالا آمد و
پينه بست.
غنچه مىپرورد
22. انس بنمالك: بلال در نماز صبح تاخير كرد و از آن باز ماند.پيامبر(ص) به او فرمود:
ما حبسك؟
فقال: مررت بفاطمة[ع] و هى تطحن و الصبى يبكي، فقلت لها:ان شئت كفيتك الرحى و كفيتني الصبى، و ان
شئت كفيتكالصبي و كفيتنى الرحى.
فقالت: «انا ارفق بابني منك». فذاك حبسني.
قال: فرحمتها رحمك الله; (24) .
چه چيز مانع آمدنتشد؟
عرض كرد: به فاطمه(ع) برخوردم كه در حال دستاس كردن بود وپسربچهاش گريه مىكرد. به او گفتم: اگر
بخواهى من به جاى شماعهدهدار دستاس كردن مىشوم و شما عهدهدار بچه، و اگر هم بخواهىمن بچه را نگه
مىدارم و شما دستاس كن.
فاطمه فرمود: «من از تو به پسرم مهربانتر و مناسبترم». اين كار، مرااز نماز اول وقتباز داشت.
پيامبر(ص) فرمود: پس تو به فاطمه(ع) مهربانى كردى، خداوند تو رارحمت كند.
حضرت زهرا(س) همه سعى خويش را در فراهم نمودن محيط طاعتو بندگى خود، شوهر و فرزندانش، به كار
مىبندد و در تقسيم كارى كهپيامبر(ص) براى آن دو بزرگوار كرده و كارهاى داخل خانه را به او، وكارهاى بيرون
را به على(ع) واگذار كرده بود، به خوبى در انجام دادن آنتلاش مىكرد و آن را مغاير مقام معنوى و علمى و
موقعيت اجتماعى خودنمىدانست; بلكه آن را يكى از زمينههاى تحقق رضايتحق تعالىمىشمرد و تاول زدن
دستهاى مباركش نيز، مانعى براى تلاش داخل خانهنبود. او به بچهدارى و تربيت فرزندانش عشق مىورزيد. لذا
حتى براى چندلحظه نيز راضى به ترك آن نيست و در آن چند لحظه نيز، كار آسياب كردنرا به بلال وا
مىگذارد و خود به آرام كردن فرزند و رسيدگى به اومىپردازد.
كنار باغبان توحيد
23. عايشه نقل مىكند:
و كانت (فاطمة) اذا دخلت على النبي(ص) قام اليها فقبلها واجلسها في مجلسه، و كان النبى(ص) اذا دخل
عليها قامت منمجلسها فقبلته و اجلسته في مجلسها; (25) .
زمانى كه فاطمه(ع) بر پيامبر(ص) وارد مىشد، پيامبر(ص) به سوى اومىرفت و او را مىبوسيد و در جاى خود
مىنشاند، و آنگاه كهپيامبر(ص) وارد بر او مىشد، از جايش برمىخاست و پيامبر(ص) رامىبوسيد و در جاى
خويش مىنشاند.
24. ثوبان، بنده آزاد شده پيامبر(ص):
كان رسولالله(ص) اذا سافر كان آخر عهده بانسان من اهلهفاطمة(ع) و اول من يدخل عليه اذا قدم فاطمة(ع); (26) .
رسول خدا(ص) آنگاه كه به مسافرت مىرفت، آخرين شخصى را كه ازخانوادهاش مىديد و وداع مىكرد
فاطمه(ع) بود، و آنگاه كهبرمىگشت، بر اولين كسى كه وارد مىشد فاطمه(ع) بود.
سرور سينه سردار توحيد
25. پيامبر اكرم(ص):
فاطمة بضعة مني. من سرها فقد سرني و من ساءها فقد ساءني.فاطمة اعز الناس علي; (27) .
فاطمه پاره وجود من است. هر كس او را شاد كند مرا شاد كرده و هركس به او بدى كند به من بدى كرده است.
فاطمه عزيزترين مردمبراى من است.
روشن است محبتى كه پيامبر(ص) به فاطمه(ع) داشت و احترام خاصىكه براى او قايل بود تنها بدان جهت
نبود كه او دختر اوست چرا كهپيامبر(ص) دختران ديگرى هم داشت; بلكه به جهت ويژگيهايى بود كهزهرا(ع) را
از ساير زنان عالم ممتاز مىكرد. از روايات متعددى كه در اينباره در كتابهاى شيعه و سنى وجود دارد استفاده
مىشود كه پيامبر اكرم(ص)به مناسبتهاى مختلف و در موارد متعدد، حقيقت مذكور را بيان مىفرمودهاست.
روايتبعدى يكى ديگر از اين موارد است.
پاره وجود مصطفى(ص)
26. انس بنمالك:
قال رسولالله(ص): ما خير للنساء؟ فلم ندر ما نقول؟ فسارعلى(ع) الى فاطمة فاخبرها بذلك. فقالت: فهلا قلت
له: خير لهنان لا يرين الرجال و لا يرونهن!
فرجع فاخبره بذلك.
فقال له: من علمك هذا؟
قال: فاطمة.
قال: انها بضعة منى; (28) .
رسول خدا(ص) فرمود: چه چيزى براى بانوان بهتر است؟ ما ندانستيمچه بگوييم. على پيش فاطمه رفت و او را
از اين جريان باخبر كرد.
فاطمه گفت: پس چرا به پيامبر نگفتى: براى آنان اين بهتر است كهنه آنها مردان بيگانه را ببينند و نه مردان
بيگانه آنها را!
على بازگشت و اين پاسخ را به عرض پيامبر(ص) رساند.
رسول خدا(ص) فرمود: چه كسى اين پاسخ را به تو ياد داد؟
عرض كرد: فاطمه.
فرمود: او پاره وجود من است.
شنيدن جواب پرسش پيامبر(ص) از زبان مبارك حضرت فاطمه(س)، بهعنوان اينكه يكى از زنان است تاثير
خاصى در بانوان خواهد داشت وبديهى است كه منظور، دست كشيدن از وظايف و مسؤوليتهاى
جتماعىنيستبلكه بيان يك واقعيت است كه هر چه حد و مرز بين زن و مرد درزندگى و جامعه رعايتشود
بيشتر به مصلحتبانوان است.
عشق در كنار خندق
27. على(ع):
كنا مع النبي(ص) في حفر الخندق، اذ جاءته فاطمة(س) بكسرة منخبز فرفعتها اليه، فقال: ما هذه يا فاطمة؟
قالت: من قرص اختبزته; جئتك منه بهذه الكسرة.
فقال: يا بنية! اما انها لاول طعام دخل فم ابيك منذ ثلاث; (29) .
ما به همراه پيامبر(ص) در جريان حفر خندق بوديم كه فاطمه(س) باتكه نانى پيش پيامبر(ص) آمد و آن را به
خدمت او برد. پيامبر(ص)فرمود: اين چيست، فاطمه؟
عرض كرد: از گرده نانى است كه براى دو فرزندم پختم; اين تكه آنرا براى شما آوردم.
پيامبر(ص) فرمود: دختر عزيزم! هان، اين اولين غذايى است كه بعد ازسه روز وارد دهان پدرت مىشود.
اين جريان در حالى كه شدت علاقه حضرت فاطمه(س) را به پيامبر(ص)مىرساند، گوياى اوج فداكارى و
تحمل دشواريها در صدر اسلام، توسطمسلمانان بويژه پيامبر اكرم(ص) براى دستيابى به اهداف الهى و
حفظحكومت اسلامى است. آنان در شرايط دشوار جنگ خندق، با شكمهاىگرسنه، قسمتهاى قابل نفوذ مدينه
را حفر مىكنند تا مركز رسالت و امامتاز تعرض دشمن محفوظ بماند. در خانه فاطمه(ع) نيز توشه آن قدر كم
استكه تنها امكان پختن يك نان براى چند نفر فراهم شده است و آن بزرگوار،توانسته بخشى از آن را تقديم
پيامبر(ص) كند، در حالى كه آن حضرت(ص) درسه روز گذشته غذايى نخورده است.
همين علاقه است كه زهرا(ع) را حتى قبل از رحلت پيامبر(ص) در غمفراق آينده به گريه مىاندازد.
وايتبعدى گوياى همين واقعيت است.
اشك در انتظار فراق
28. عبدالله بنعباس:
لما حضرت رسول الله(ص)الوفاة حتى بلت دموعه لحيته، فقيلله: يا رسول الله! ما يبكيك؟
فقال: ابكي لذريتي و ما تصنع بهم شرار امتي من بعدي، كانىبفاطمة بنتى و قد ظلمتبعدى و هى تنادى يا
ابتاه! فلا يعينهااحد من امتى.
فسمعت ذلك فاطمة(ع) فبكت.
فقال رسول الله(ص): لا تبكين يا بنية!
فقالت: لست ابكى لما يصنع بى من بعدك، و لكنى ابكىلفراقك يا رسول الله!
فقال لها: ابشرى يا بنت محمد بسرعة اللحاق بى، فانك اول منيلحق بى من اهل بيتى; (30) .
زمانى كه رحلت رسول خدا(ص) نزديك شد، آن حضرت(ص) آن قدرگريه كرد كه اشكهايش محاسن او را تر
كرد. به آن حضرت(ص) عرضشد: اى رسول خدا! چه چيز مايه گريه شماست؟
فرمود: براى فرزندانم و آنچه كه اشرار امتم، بعد از من، بر آنها روامىدارند گريه مىكنم. گويا دخترم فاطمه را
مىبينم كه بعد از من براو ستم مىشود و او صدا مىزند: «پدرجان»! ولى هيچ كس از امتم اورا كمك نمىكند.
فاطمه(ع) اين را شنيد، و شروع به گريه كرد.
رسول خدا(ص) فرمود: دخترم! گريه نكن.
عرض كرد: من به خاطر رفتارى كه بعد از شما با من مىشود گريهنمىكنم، بلكه به علت غم فراق شما اى
رسول خدا گريه مىكنم.
حضرت(ص) به او فرمود: مژده باد تو را اى دختر محمد كه بزودى بهمن ملحق خواهى شد، چرا كه تو اولين
كسى از اهلبيتم هستى كه بهمن مىپيوندى.
پرهيز از نفرين
29. امام باقر(ع) و امام صادق(ع):
ان فاطمة(ع) لما كان من امرهم ما كان، اخذت بتلابيب عمرفجذبته اليها ثم قالت:
اما والله يا ابنالخطاب! لولا اني اكره ان يصيب البلاء منلا ذنب له لعلمت اني ساقسم على الله ثم اجده سريع
الاجابة; (31) .
وقتى شد آنچه شد، فاطمه گريبان عمر را گرفت و كشيد و فرمود:هان، به خدا سوگند اى پسر خطاب! اگر من
كراهت نمىداشتم كهافراد بىگناه دچار بلا شوند مىفهميدى كه من خداى را سوگندمىدادم، آن گاه او را در
اجابت دعايم، پرشتاب مىيافتم.
آنچه بر اساس اين روايت، حضرت فاطمه(س) را از نفرين كردن درباره آنان كه به او ستم كردند باز مىدارد اين
است كه با نزول بلا، افرادبىگناه نيز گرفتار آيند. از اينرو در روايت ديگرى كه شرح آمدنحضرت(س) به مسجد،
پس از كشاندن على(ع) به آنجا را بيان مىكند آمدهاست كه فاطمه(س) در حالى كه پيراهن پيامبر(ص) را بر
سر گرفته بود وكودكانش را به همراه داشت، تهديد كرد كه اگر على(ع) را رها نكنند موهاىخويش را پريشان
خواهد ساخت. (32) و در سخن ديگرى از امام باقر(ع) آمدهاست:
و الله لو نشرت شعرها ماتوا طرا; (33) .
به خدا سوگند، اگر موهاى خويش را آشكار و پريشان مىساختهمه آنان مىمردند.
استوانه ولايت
30. امام صادق(ع) از پدر بزرگوارش، امام باقر(ع) و آن حضرت(ع) ازجابر بنعبدالله انصارى نقل مىكند:
سمعت رسولالله(ص) يقول لعلي بنابيطالب قبل موته بثلاث:«سلام عليك يا ابا الريحانتين! اوصيك بريحانتي
من الدنيا،فعن قليل ينهد ركناك و الله خليفتي عليك.» فلما قبضرسولالله(ص) قال علي(ع): هذا احد ركني
الذي قال لىرسولالله(ص). فلما ماتت فاطمة(ع) قال علي(ع): هذا الركن الثانيالذي قال رسولالله(ص); (34) .
از رسول خدا(ص) سه روز پيش از رحلتش، شنيدم به علىابنابىطالب مىفرمايد: «سلام بر تو باد اى پدر دو
گل خوشبو! تو رابه دو گل خوشبويم از دنيا (امام حسن(ع) و امام حسين(ع)) سفارشمىكنم; چرا كه بزودى
هر دو ركن تو فرو خواهد ريخت و خداوندعوض دهنده تو است.»
پس از آن، موقعى كه رسول خدا(ص) رحلت كرد على(ع) فرمود: اينيكى از دو ركن من بود كه رسول خدا(ص)
به من فرمود. و وقتىفاطمه(ع) رحلت كرد، على(ع) فرمود: اين، ركن دومى بود كه رسولخدا(ص) فرمود.
در سوگ پدر
32. امام صادق(ع):
عاشت فاطمة بعد رسول الله(ص) خمسة و سبعين يوما لم تركاشرة و لا ضاحكة; تاتي قبور الشهداء في كل
جمعة مرتين:الاثنين و الخميس فتقول(ع): هاهنا كان رسول الله و ههنا كانالمشركون; (35) .
فاطمه(ع) بعد از رسول خدا(ص) هفتاد و پنج روز زندگى كرد; درحالى كه در حال لبخند يا خنده ديده نشد.
هفتهاى دو بار، يكىدوشنبه و ديگرى پنجشنبه، به زيارت قبور شهدا [در احد] مىآمد ومىگفت: اينجا رسول
خدا(ص) بود و آنجا مشركان قرار داشتند.
چنان كه يادآور شديم در تاريخ شهادت حضرت فاطمه(ع) اختلافاست، ولى آنچه بيشتر شهرت دارد همان 75
يا 95 روز است كه در برخىروايات نيز آمده است. (36) نكته ديگر آنكه، در روايتسى و پنجم خواهدآمد كه صديقه
طاهره(ع) بعد از رحلت پدر بزرگوار خود تنها يك بارلبخند زد. ديگر آنكه، در اين روايت، روزهاى دوشنبه و
پنجشنبه نام بردهشده است كه حضرت(ع) به زيارت قبور شهدا مىرفت و اين با آنچه درروايتسيزدهم گذشت،
منافاتى ندارد چرا كه آن حديث مىتواند ناظر بهقبل از رحلت رسول خدا(ص) باشد; در حالى كه ظاهر اين
حديث، مربوطبه بعد از رحلت آن حضرت(ص) است.
اذان ناتمام
33. شيخصدوق:
روى [انه] لما قبض النبى(ص) امتنع بلال من الاذان، قال: لااؤذن لاحد بعد رسول الله(ص). و ان فاطمة(ع)
قالت ذات يوم:اني اشتهي ان اسمع صوت مؤذن ابي(ص) بالاذان، فبلغ ذلكبلالا; فاخذ في الاذان. فلما قال: «الله
اكبر، الله اكبر» ذكرت اباهاعليهالسلام و ايامه، فلم تتمالك من البكاء. فلما بلغ الى قوله:«اشهد ان محمدا
رسولالله» شهقت فاطمة(ع) و سقطت لوجههاو غشي عليها. فقال الناس لبلال: امسك يا بلال! فقد فارقتابنة
رسول الله(ص) الدنيا و ظنوا انها قد ماتت. فقطع اذانه و لميتمه فافاقت فاطمة(ع) و سالته ان يتم الاذان، فلم
يفعل و قاللها: يا سيدة النسوان! اني اخشى عليك مما تنزلينه بنفسك اذاسمعت صوتي بالاذان. فاعفته عن
ذلك; (37) .
نقل شده است وقتى پيامبر(ص) رحلت كرد، بلال از اذان گفتن امتناعجست و گفت: بعد از رسول خدا(ص)
براى هيچ كس اذان نمىگويم.ولى يك روز فاطمه(ع) فرمود: علاقه دارم صداى مؤذن پدرم(ص) رادر اذان
بشنوم. اين خبر به بلال رسيد. لذا شروع به اذان گفتن كرد،ولى هنگامى كه گفت: «الله اكبر، الله اكبر»،
فاطمه(ع) به ياد پدر ودوران او افتاد، و نتوانست از گريه خوددارى كند. و زمانى كه بهجمله: «اشهد ان محمدا
رسول الله» رسيد، فاطمه(ع) فريادى زد و بهروى افتاد و بيهوش شد. مردم به بلال گفتند: اى بلال! دست
نگهدارچرا كه دختر رسول خدا(ص) از دنيا رفت. و گمان كردند كه فاطمه(ع)رحلت كرده است. لذا بلال اذانش
را قطع كرده و ناتمام گذاشت; تااينكه فاطمه(ع) به هوش آمد و از بلال خواست كه اذان را كامل كند،اما بلال
ادامه نداد و به حضرت(ع) عرض كرد: اى سرور بانوان! من ازآنچه شما با شنيدن صداى اذان من بر خود
مىآورى، بر شما مىترسم.لذا حضرت(ع) او را معاف داشت.
پيراهن يوسف
34. على(ع):
غسلت النبي(ص) في قميصه: فكانت فاطمة تقول: ارني القميص.فاذا شمته غشي عليها، فلما رايت ذلك غيبته; (38) .
پيامبر(ص) را در پيراهنش غسل دادم. به همين جهت فاطمه مىگفت:پيراهن را به من نشان بده، و هنگامى
كه آن را مىبوييد بيهوشمىشد. من هم وقتى اين را ديدم آن را پنهان كردم.
ديگر خنده، هرگز! جز يك تبسم
35. ام جعفر بنتمحمد بنجعفر:
ان فاطمة بنت رسولالله(ص) قالت: يا اسماء! اني قد استقبحت مايصنع بالنساء. ان يطرح على المراة الثوب
فيصفها، فقالت اسماء:يا ابنة رسول الله! الا اريك شيئا رايته بالحبشة؟ فدعتبجرائد رطبة فحنتها ثم طرحت
عليها ثوبا. فقالت فاطمة: مااحسن هذا و اجمله! تعرف به المراة من الرجل. فاذا مت انافاغسليني انت و على و لا
يدخل على احد. فلما توفيت غسلهاعلي و اسماء رضىالله تعالى عنهم; (39) .
فاطمه به اسماء بنت عميس فرمود: اى اسماء! من اين را كه نسبتبهبانوان انجام مىشود و [در مراسم بعد از
مرگ تنها] پارچهاى روىجنازه زن مىاندازند و در نتيجه پوشش لازم را ندارد و جسد نماياناست، ناروا شمرده
و نمىپسندم. اسماء گفت: اى دختر رسول خدا!آيا چيزى را كه در سرزمين حبشه ديدم به شما نشان دهم؟ پس
ازآن، اسماء چوبهاىترى را فراهم ساخت، آنها را خم كرد، سپسپارچهاى روى آنها انداخت [و تابوتى ساخت].
فاطمه فرمود: چقدراين خوب و زيباست! چرا كه به واسطه آن، زن از مرد باز شناختهمىشود (در نتيجه،
سبتبه شؤون جنازه زن رعايت لازم صورتخواهد گرفت). پس آنگاه كه من جان سپردم، تو و على مرا
غسلدهيد و هيچ كس ديگر بر من وارد نشود. زمانى كه رحلت كرد، علىو اسماء او را غسل دادند.
همين مضمون را دولابى، از محدثان اهل سنت، ذكر نموده و سپسافزوده است:
و ما رئيت متبسمة - يعنى بعد النبى(ص) - الا يومئذ; (40) .
بعد از پيامبر اكرم(ص) هيچ گاه با تبسم ديده نشد مگر آن روز كهاسماء آن تابوت را ساخت و نشان او داد».
چه بسيار غمانگيز و دلخراش است كه يگانه دختر پيامبر اكرم(ص)،تنها لبخندى كه بعد از رحلت پدر خود
مىزند هنگامى است كه نگاهش بهشبه تابوت خويش مىافتد! گويا به ياد نزديكى آن روز موعود مىافتد.
ازطرف ديگر، خيالش آسوده مىگردد كه بعد از رحلتش، نگاه بيگانهاى بر او،هر چند از روى پارچه، نخواهد
افتاد، با اينكه طبق وصيتش مراسم خاكسپارى، مخفيانه انجام خواهد شد و تعداد انگشتشمارى چون على(ع)
وسلمان و مقداد شركتخواهند كرد; با اين همه، نگران نحوه تشييع جنازه وحفظ حرمتشؤون اسلامى خويش
است و تنها با ديدن نمونه تابوتى كهامكان محافظت كامل او را دارد آرامش مىگيرد. در روايت ديگرى از
امامصادق(ع) آمده است كه اسماء تختى را آورد، آن را وارونه كرد و تركههايىاز درختخرما را به پايههاى آن
بست و پارچهاى روى آن افكند و بهحضرت(س) نشان داد. (41) .
گلواژه پرپر مىشود
36. امام سجاد(ع) از پدر بزرگوار خويش، سيدالشهدا(ع):
لما مرضت فاطمة بنت رسولالله(ص) وصت الى علىابنابيطالب(ع) ان يكتم امرها و يخفي خبرها و لا يؤذن
احدابمرضها. ففعل ذلك و كان يمرضها بنفسه و تعينه على ذلكاسماء بنتعميس رحمها الله، على استسرار
بذلك كما وصتبه.فلما حضرتها الوفاة وصت اميرالمؤمنين(ع) ان يتولى امرها، ويدفنها ليلا و يعفي قبرها،
فتولى ذلك اميرالمؤمنين(ع) و دفنها وعفى موضع قبرها. فلما نفض يده من تراب القبر، هاج به الحزنفارسل
دموعه على خديه و حول وجهه الى قبر رسول الله(ص)فقال: السلام عليك يا رسولالله، السلام عليك من ابنتك
وحبيبتك، و قرة عينك و زائرتك، والبائتة في الثرى ببقيعك،المختارالله لها سرعة اللحاق بك، قل يا رسولالله
عن صفيتكصبري، و ضعف عن سيدةالنساء تجلدي، الا ان في التاسي ليبسنتك، و الحزن الذي حل في
لفراقك، موضع التعزي، و لقدوسدتك في ملحود قبرك، بعد ان فاضت نفسك علىصدري، و غمضتك بيدي، و
توليت امرك بنفسي.
نعم و في كتاب الله انعم القبول، انا لله و انا اليه راجعون، قداسترجعت الوديعة، و اخذت الرهينة، و اختلست
الزهراء، فمااقبح الخضراء و الغبراء!
يا رسولالله! اما حزني فسرمد، و اما ليلي فمسهد، لا يبرحالحزن من قلبي او يختارالله لي دارك التي فيها انت
مقيم، كمدمقيح، و هم مهيج، سرعان ما فرق [الله] بيننا، و الى الله اشكو،و ستنبئك ابنتك بتظاهر امتك علي،
و على هضمها حقهافاستخبرها الحال، فكم من غليل معتلجبصدرها لم تجد الى بثهسبيلا، و ستقول، و يحكم الله
و هو خير الحاكمين.
سلام عليك يا رسولالله سلام مودع لاسئم و لا قال، فانانصرف فلا عن ملالة، و ان اقم فلا عن سوء ظني بما وعد
اللهالصابرين. الصبر ايمن و اجمل و لولا غلبة المستولين علينا،لجعلت المقام عند قبرك لزاما، و التلبث عنده
معكوفا، ولاعولت اعوال الثكلى على جليل الرزية. فبعين الله تدفن بنتكسرا، و يهتضم حقها قهرا و يمنع ارثها
جهرا، و لم يطل العهد، ولم يخلق منك الذكر، فالى الله يا رسولالله المشتكى، و فيكاجمل العزاء، فصلوات الله
عليها و عليك و رحمة الله و بركاته; (42) .
موقعى كه فاطمه دختر رسول خدا(ص) بيمار شد به علىابنابىطالب(ع) وصيت كرد كه موضوع را سربسته
بدارد و خبر آن راپنهان كند و هيچ كس را از بيمارى او مطلع نسازد. حضرت(ع) اين كاررا كرد و خودش
پرستارى فاطمه(ع) مىنمود و اسماء بنت عميس - كهخدا رحمتش كند - نيز او را مخفيانه همان گونه كه
فاطمه(ع) وصيتكرده بود كمك مىكرد.
هنگامى كه رحلتش نزديك شد به اميرالمؤمنين(ع) سفارش كرد كهعهدهدار مراسم غسل و كفن و دفن شود و
او را شبانه به خاك سپاردو قبر او را پوشيده بدارد، لذا اميرالمؤمنين(ع) عهدهدار آن شد و او رابه خاك سپرد و
آثار محل قبرش را محو كرد. موقعى كه دستش را ازخاك قبر تكاند، حزن و اندوه به او فشار آورد و پريشان كرده
و بهجوشش آورد و اشكهايش را بر گونههايش جارى ساخت و چهرهاشرا به طرف قبر رسول خدا(ص) نمود و
عرض كرد: سلام بر تو اىرسول خدا! سلام بر تو از جانب دخترت و محبوبت، و نور چشمتو ديداركنندهات، آن
كسى كه در بقيع تو (43) ، در خاك خفته است، وخداوند پيوستن سريع به تو را براى او برگزيده است. اى رسول
خدا!صبرم در غم فقدان دختر برگزيدهات كم شد، و طاقتم به خاطرسرور زنان، ضعيف گشت. منتها آنچه
موجب تسليتخاطر است،تاسى من از سنت تو و بار اندوهى است كه در غم فراق تو وجودم رادر بر گرفت. چرا
كه من خود، تو را در شكاف قبر نهادم، پس ازآنكه جانتبر سينهام روان شد و چشمانت را با دستخويش بستمو
خودم عهدهدار كار به خاكسپارىات شدم.
آرى، دلنشينترين پذيرش، در كتاب خدا آمده است: انا لله و انا اليهراجعون. [اينك] امانتباز گردانده شد و گرو،
پس گرفته شد، وشكوفه يكباره ربوده شد و چه زشت استسبزه و زمين.
اى رسول خدا! اندوهم بىپايان است، و شبم در بيدارى است; اندوهاز قلبم نخواهد رفت تا اينكه خداوند همان
خانهاى را كه تو در آنساكنى براى من برگزيند. دلشستگىاى چركآور، و اندوهى خشمآورو آتشافروز. در ميان
ما چه زود جدايى افتاد! شكايتبه خدامىبرم، و دخترت از همداستانى امتت عليه من و براى ضايع كردنحق او،
تو را خبر خواهد داد; حال و وضعيت را از او بپرس. چهبسيار عقدههايى; در سينهاش به تلاطم آمد اما راهى
براى گشودن آننيافت كه خواهد گفت. و خداوند داورى مىكند و او بهترين داوراست.
سلام بر تو اى رسول خدا! سلام وداعكنندهاى كه نه خسته شده استو نه روىگردان. پس، اگر برمىگردم نه به
خاطر خستگى است، واگر بمانم نه به خاطر بدگمانى به وعدهاى كه خداوند به صابران دادهاست. صبر بهتر و
زيباتر است. و اگر نبود تسلط آنان كه بر ما چيرهشدهاند، خود را ملازم قبر تو مىداشتم و ماندن كنار آن را پيشه
خودمىساختم و چون مادرى كه داغ مصيبتى بزرگ ديده، شيون مىكردم.در برابر چشم خدا، دخترت پنهانى
به خاك سپرده مىشود، و حق اوبه زور ضايع مىشود، و آشكارا از ارثش باز داشته مىشود; در حالىكه هنوز
چيزى نگذشته و ياد تو فراموش نشده است. پس شكوه را بهخدا مىبرم اى رسول خدا، و تويى مايه زيباترين
تسليتخاطر.درود خدا، و رحمت و بركاتش بر فاطمه و بر تو باد.
همين مضمون را مرحوم كلينى با اندكى تفاوت از همين راوى ولى ازامام حسين(ع) نقل كرده است. (44) .
صديقه را صديق غسل مىدهد
37. مفضل بنعمر:
قلت لابيعبدالله(ع): جعلت فداك، من غسل فاطمة؟
قال: ذاك اميرالمؤمنين. و كاني استعظمت ذلك من قوله.
فقال: كانك ضقتبما اخبرتك به؟
قلت: قد كان ذاك جعلت فداك.
قال: فقال: لا تضيقن فانها صديقة و لم يكن يغسلها الا صديق;اما علمت ان مريم لم يغسلها الا عيسى; (45) .
«به امام صادق(ع) عرض كردم: فدايت گردم، چه كسى فاطمه را غسلداد؟
فرمود: غسل دهنده، اميرالمؤمنين بود.
مفضل مىگويد: گويا من اين امر را دشوار يافتم و برايم سنگين آمد،لذا حضرت فرمود: گويا از آنچه كه خبر
دادم بر تو گران آمد؟
عرض كردم: بله چنين بود، فدايتشوم.
فرمود: هرگز دچار كمظرفيتى نشو، چرا كه فاطمه صديقهاى بود كهتنها «انسانى صديق» او را غسل مىدهد. آيا
ندانستى كه مريم را كسىجز عيسى غسل نداد؟
ظاهرا منشا تعجب مفضل، اين مساله مورد بحث در فقه است كه آيامرد را زن و زن را مرد، اختيارا و يا اضطرارا
مىتواند غسل دهد يا نه؟
ظهور خشم و قهر مقدس
38. اصبغ بن نباته:
سئل اميرالمؤمنين علي بنابيطالب(ع) عن علة دفنه لفاطمة بنترسول الله(ص) ليلا; فقال: انها كانتساخطة
على قوم كرهتحضورهم جنازتها و حرام على من يتولاهم ان يصلي على احدمن ولدها; (46) .
از اميرالمؤمنين(ع) در باره علت دفن شبانه فاطمه دختر رسولخدا(ص) به دست او سؤال شد، فرمود: [به
خاطر اينكه فاطمه(س)] ازدست گروهى ناراضى و خشمناك بود و از حضور آنها در تشييعجنازهاش رضايت
نداشت. و بر هر كس كه ولايت و دوستى آن گروهرا داشته باشد حرام است كه بر احدى از فرزندان فاطمه(ع)
نمازبگزارد.
در محكمه عدل با نقش خون
39. امام رضا(ع) از پدران خويش(ع):
قال رسول الله(ص): تحشر ابنتي فاطمة(ع) يوم القيامة ومعها ثياب مصبوغة بالدم، تتعلق بقائمة من قوائم
العرش فتقول:يا عدل! احكم بيني و بين قاتل ولدي (ولدي).
قال رسولالله(ص): فيحكم لابنتي و رب الكعبة و ان الله عزو جل يغضب لغضب فاطمة و يرضى لرضاها; (47) .
رسول خدا(ص) فرمود: دخترم فاطمه در روز قيامتبا لباسهايىرنگين به خون، محشور مىگردد و به پايهاى از
پايههاى عرش دستمىگيرد و مىگويد: اى خداى عادل! ميان من و قاتل فرزندم(فرزندانم) داورى كن.
رسول خدا(ص) سپس فرمود: به خداى كعبه سوگند كه خداوندبه نفع دخترم داورى مىكند، و همانا خداى
عز و جل به خاطرغضب فاطمه خشم مىگيرد و به خشنودى او خشنود مىگردد.
و بهشتبه انتظار است
40. پيامبر اكرم(ص):
اشتاقت الجنة الى اربع من النساء: مريم بنت عمران، و آسيةبنت مزاحم، زوجة فرعون و هي زوجة النبي(ص)
في الجنة وخديجة بنتخويلد زوجة النبي(ص) في الدنيا و الآخرة و فاطمةبنت محمد(ص). (48) .
بهشت مشتاق چهار نفر از زنان است: مريم دختر عمران، آسيهدختر مزاحم همسر فرعون كه در بهشت همسر
پيامبر(ص) است،خديجه دختر خويلد همسر پيامبر(ص)، و فاطمه دختر محمد(ص).
پىنوشتها:
1) بحارالانوار، ج43، ص12.
2) الاستيعاب، ج2، ص752.
3) معانى الاخبار، ص107.
4) مستدرك الصحيحين، ج2، ص498.
5) كافى، ج1، ص458.
6) بحارالانوار، ج43، ص19.
7) تاريخ بغداد، ج1، ص259.
8) كنزالعمال، ج7، ص111.
9) آنچه نقل شد به نقل از يكى از منابع حديثى اهل سنت است. در منابع شيعى مىتوان به اين سخنپيامبر
اكرم(ص) اشاره كرد: ان الله ليغضب لغضب فاطمة و يرضى لرضاها. «بحارالانوار، ج43، ص19.»
10) كافى، ج6، ص367.
11) كافى، ج1، ص240; بحارالانوار، ج43، ص80.
12) ظاهرا «لها» صحيح است، هر چند به شكل «له» نيز مىتوان توجيه نمود.
13) بحارالانوار، ج43، ص26.
14) همان، ص90، به نقل از تهذيبالاحكام.
15) ميزان الاعتدال، ج2، ص131.
16) تاريخ بغداد، ج8، ص141.
17) الصواعق المحرقة، ص 190.
18) بحارالانوار، ج43، ص24.
19) كافى، ج1، ص461.
20) بحارالانوار، ج43، ص104.
21) ذخائر العقبى، ص31.
22) بحارالانوار، ج43، ص117.
23) حليةالاولياء و طبقات الاصفياء، ج2، ص41.
24) مسند احمد، ج3، ص150.
25) صحيح ترمذى، ج2، ص319.
26) مسند احمد، ج5، ص275.
27) بحارالانوار، ج43، ص23.
28) حليةالاولياء و طبقاتالاصفياء، ج2، ص40.
29) ذخائر العقبى، ص47.
30) بحارالانوار، ج43، ص156.
31) كافى، ج 1، ص 460.
32) مرآة العقول، ج5، ص343 و نيز همين مضمون: كافى، ج8، ص238.
33) كافى، ج8، ص238.
34) بحارالانوار، ج43، ص173.
35) همان، ص195، به نقل از كافى.
36) از جمله نك: كافى، ج1، صص57 - 58، و بحارالانوار، ج43، صص6 - 9 و 212 - 217. و نيز نگاهكن: ضميمه
كتاب با عنوان «تاريخ ولادت حضرت فاطمه(س)».
37) من لا يحضره الفقيه، ج1، ص297; و بحارالانوار، ج43، ص157.
38) بحارالانوار، ج43، ص157.
39) حليةالاولياء و طبقاتالاصفياء، ج2، ص43.
40) ذخائرالعقبى، ص53.
41) بحارالانوار، ج43، ص213.
42) همان، و نيز نك: كافى، ج1، صص458 - 459.
43) در روايت مرحوم كلينى به جاى كلمه «بقيع» «بقعه» آمده است كه به معناى آرامگاه و مرقدخواهد بود.
44) كافى، ج1، ص458 - 459.
45) كافى، ج1، ص459، و نيز بحارالانوار، ج43، ص206.
46) بحارالانوار، ج43، ص209.
47) همان، ص220.
48) همان، ص53.
|