فتح‏مكه

«و قل جاء الحق و زهق الباطل‏» (1)

يكسال از فتح خيبر گذشت.وقت آن رسيد كه قريش و مكه حشمت اسلام را به بينند.قريش مردانى كار ديده و با بصيرت بودند.اگر بى‏مقاومت تسليم مى‏شدند و مسلمانى را مى‏پذيرفتند براى آينده اسلام مايه و عدتى بودند.پيغمبر در ماه رمضان سال هشتم هجرت با سپاهى كه شمار آنرا ده هزار تن نوشته‏اند روانه مكه گرديد،اما براى آنكه جاسوسان به قريش خبر ندهند،مقصد خود را پوشيده داشت.در مر الظهران،عباس عموى پيغمبر دانست كه اين سپاه به سر وقت مكه مى‏رود.پيش خود پنداشت پيغمبر (ص) كه آنهمه از قريش آزار ديد، اكنون در پى انتقام است و با در آمدن چنين سپاه انبوه به مكه،اين شهر زير و زبر خواهد شد.

شب هنگام برون خيمه خود در جستجوى كسى بر آمد كه حال مردم شهر را از او بپرسند.ابو سفيان را كه براى خبرجوئى بيرون آمده بود مى‏بيند و حقيقت‏حال را بدو مى‏گويد.او را در پناه خود مى‏گيرد و نزد پيغمبر مى‏برد.فرداى آن روز لشكر اسلام وارد مكه مى‏شود.مسجد الحرام و خانه ابو سفيان پناه جا اعلام مى‏شود.مكه سر سخت پس از بيست‏سال جنگ افروزى و كينه توزى تسليم مى‏گردد.

سران قوم از بيم بر خود لرزانند كه كيفر آنهمه آزار و كشتار مسلمانان را چگونه خواهند ديد، ليكن از پيغمبر رحمت جز مرحمت چه انتظارى مى‏توان داشت؟

برويد!همه‏تان را آزاد كردم.

از آن روز آن خودخواهان خودبين طلقاء (آزاد شدگان) لقب گرفتند.قريش خوار شد،قدرت مالى و نيروى نظامى مكه كه سالها ديده قبيله‏ها را خيره كرده بود در هم شكست.از آن همه هيبت و شكوه جز افسانه و افسونى بر جاى نماند.

پس از اين فتح بود كه مهتر هر قبيله كوشيد زودتر خود را به مدينه رساند و فرمانبردارى خويش را به محمد (ص) اعلام دارد.

در تاريخ اسلام سال نهم هجرى را«سنة الوفود» (2) ناميده‏اند،يعنى سالى كه نمايندگان قبيله‏ها براى پذيرفتن اسلام نزد پيغمبر آمدند.در اين مدت آن مقدار احكام جزائى،سياسى و اجتماعى و اقتصادى كه مردم بدان نيازمند بودند،تشريح شده بود.حال بايد يكبار ديگر قريش قدرت نيروى مسلمانان را به بيند،نيز بايد فريضه حج‏به مردم آموخته شود.و آخرين امتيازهائى كه قريش پيش از اسلام بخود داده است از ميان برود و مهمتر آنكه تكليف آينده اسلام روشن گردد.

پى‏نوشتها:


1.الاسراء: (8) .

2.سال آمدن نمايندگان.