زنان انصار در خانه پيغمبر
«الذين ضل سعيهم فى الحيوة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا (1) »
(الكهف:104)
دختر پيغمبر نالان در بستر افتاد.در مدت بيمارى او،از آن مردان جان بر كف،از آن مسلمانان
آماده در صف،از آنان كه هر چه داشتند از بركت پدر او بود،چند تن او را دلدارى دادند و يا
بديدنش رفتند؟هيچكس!جز يك دو تن از محرومان و ستمديدگان چون بلال و سلمان.
اما هر چه باشد زنان عاطفه و احساسى رقيقتر از مردان دارند،بخصوص كه در آن روزها،
زنان بيرون صحنه سياستبودند و در آنچه مىگذشت دخالت مستقيم نداشتند.
صدوق باسناد خود كه به فاطمه دختر حسين بن على (ع) مىرسد نويسد (2) :
زنان مهاجر و انصار نزد او گرد آمدند.اما در عبارت احمد بن ابى طاهر تنها (زنان) آمده است
از مهاجر و انصار نامى نمىبرد (3) .
اگر هم از زنان مهاجران كسى در اين ديدار شركت داشته،مسلما وابسته بگروه ممتاز و دست
در كار سياست نبوده است.اما انصار موقعيت ديگرى داشتهاند.آنان از آغاز يعنى از همان
روزها كه پيغمبر را به شهر خود خواندند،پيوند خويش را با خويشاوندان او نيز برقرار و سپس
استوار ساختند.
و چنانكه اشارت خواهم كرد،بيشتر آنان اين دوستى را با على و فرزندان او،و خاندان او به سر
بردند.بهر حال پاسخى را كه دختر پيغمبر به پرسش آنان داده است،نشان دهنده روحيه رنگ
پذير مردم آن زمان است،كه با ديگر زمانها يكسانست.دختر پيغمبر از رفتار مردان آنان
گلهمند است.
گفتار زهرا (ع) پاسخ احوال پرسى نيست.خطبهاى بليغ است كه اوضاع آن روز مدينه را
روشن مىسازد،و از آنچه پس از يك ربع قرن پيش آمد خبر مىدهد.ديرينهترين متن اين
گفتار را كه نويسنده در دست دارد كتاب«بلاغات النساء»است.اما اين گفتار در كتابهايى
چون امالى شيخ طوسى كشف الغمه،احتجاج طبرسى و بحار الانوار مجلسى و ديگر كتابها
آمده است.من عبارت احمد بن ابى طاهر را بفارسى برگرداندهام و چون اين گفتار نيز
صنعتهاى لفظى و معنوى را در بر دارد كوشيدهام تا ترجمه نيز از آن زيورها عارى نباشد.
لكن:
گر بريزى بحر را در كوزهاى
چند گنجد قسمتيك روزهاى. (4)
-دختر پيغمبر چگونهاى؟با بيمارى چه مىكنى؟
-بخدا دنياى شما را دوست نمىدارم و از مردان شما بيزارم!درون و برونشان را آزمودم و از
آنچه كردند ناخشنودم!چون تيغ زنگار خورده نابرا،و گاه پيش روى واپس گرا،و خداوندان
انديشهاى تيره و نارسايند.خشم خدا را بخود خريدند و در آتش دوزخ جاويدند (1) .
ناچار كار را بدانها واگذار،و ننگ عدالت كشى را بر ايشان بار كردم نفرين بر اين مكاران و دور
بوند از رحمتحق اين ستمكاران.
واى بر آنان.چرا نگذاشتند حق در مركز خود قرار يابد؟و خلافتبر پايههاى نبوت استوار
ماند؟
آنجا كه فرود آمد نگاه جبرئيل امين است.و بر عهده على كه عالم بامور دنيا و دين است.به
يقين كارى كه كردند خسرانى مبين است.بخدا على را نه پسنديدند،چون سوزش تيغ او را
چشيدند و پايدارى او را ديدند.ديدند كه چگونه بر آنان مىتازد و با دشمنان خدا نمىسازد (6) .
بخدا سوگند،اگر پاى در ميان مىنهادند،و على را بر كارى كه پيغمبر بعهده او نهاد
مىگذاردند،آسان آسان ايشان را براه راست مىبرد.و حق هر يك را بدو مىسپرد،چنانكه
كسى زيانى نبيند و هر كس ميوه آنچه كشته استبچيند.تشنگان عدالت از چشمه معدلت او
سير و زبونان در پناه صولت او دلير مىگشتند.اگر چنين مىكردند درهاى رحمت از زمين و
آسمان بروى آنان مىگشود.اما نكردند و بزودى خدا به كيفر آنچه كردند آنانرا عذاب خواهد
فرمود (7) . بياييد!و بشنويد!:
شگفتا!روزگار چه ابو العجبها در پس پرده دارد و چه بازيچهها يكى از پس ديگرى برون
مىآرد.راستى مردان شما چرا چنين كردند؟و چه عذرى آوردند؟دوست نمايانى غدار.در حق
دوستان ستمكار و سرانجام به كيفر ستمكارى خويش گرفتار.سر را گذاشته به دم چسبيدند.
پى عامى رفتند و از عالم نپرسيدند.نفرين بر مردمى نادان كه تبهكارند.و تبه كارى خود را
نيكوكارى مىپندارند (8) .
واى بر آنان.آيا آنكه مردم را براه راست مىخواند،سزاوار پيروى است،يا آنكه خود راه را
نمىداند؟در اين باره چگونه داورى مىكنيد؟.
بخدايتان سوگند،آنچه نبايد بكنند كردند.نواها ساز و فتنهها آغاز شد.حال لختى بپايند!تا
بخود آيند،و ببينند چه آشوبى خيزد و چه خونها بريزد!شهد زندگى در كامها شرنگ و جهان
پهناور بر همگان تنگ گردد.آنروز زيانكاران را باد در دست است و آيندگان بگناه رفتگان
گرفتار و پاى بست (9) .
اكنون آماده باشيد!كه گرد بلا انگيخته شد و تيغ خشم خدا از نيام انتقام آهيخته.شما را
نگذارد تا دمار از روزگارتان بر آرد،آنگاه دريغ سودى ندارد.
جمع شما را بپراكند و بيخ و بنتان را بر كند.دريغا كه ديده حقيقتبين نداريد.بر ما هم
تاوانى نيست كه داشتن حق را ناخوش مىداريد. (10)
اين سخنان كه در آن روز درد دل و گله و شكوه بانوئى داغديده و ستمديده مىنمود،بحقيقت
اعلام خطرى بود.خطرى كه نه تنها مهاجر و انصار،بلكه رژيم حكومت و آينده نظام اسلامى
را تهديد مىكرد.
ديرى نگذشت كه آنچه دختر پيغمبر در بستر بيمارى و نيز روزهاى پيش در جمع مسلمانان
از آن خبر داد،و مردم را از پايان آن ترساند تحقق يافت.آنروز گفتند پيمبرى و رهبرى نبايد در
يك خاندان بماند.گفتند قريش،اين تيره خودخواه و برترىجو،بايد همچنان مهترى كند.
آنروز پايان كار را نمىديدند.ندانستند كه مهترى از قريش به خاندان اميه و سپس بفرزندان
ابو سفيان و تيره حكم بن عاص و مروانيان مىرسد،ندانستند كه تند باد اين تصميم عجولانه
گردى را كه بر روى اخگر سوزان دشمنى ديرينه عراقى و شامى انباشته استبه يكسو خواهد
زد.ندانستند كه همچشمى قحطانى و عدنانى از نو آغاز مىشود،دو گروه برابر هم خواهند
ايستاد و خليفههائى جان خود را در اين راه خواهند داد و سرانجام آتشى سر مىزند كه
سراسر شرق و سپس حجاز و شام و مغرب اسلامى را فرا گيرد.كه «ان الله لا يغير ما بقوم
حتى يغيروا ما بانفسهم» (11)
براى آگاهى بيشتر از اين دگرگونىها و نتيجههائى كه بر آن مترتب شد فصلى جداگانه با
عنوان براى عبرت تاريخ خواهيم آورد.
پىنوشتها:
1.آنانكه كوشش ايشان در زندگى دنيا تباه شد و مىپندارند كه كارى نيك مىكنند.
2.بحار ج 43 ص 158.
3.بلاغات النساء ص 32.
4.مثنوى:نيكلسن دفتر 21 ص 4.
5.-كيف اصبحت من علتك يا بنت رسول الله؟
-اصبحت و الله عائفة لدنياكم.قالية لرجالكم.لفظتهم بعد ان عجمتهم و شناتهم بعد ان
سبرتهم.فقبحا لفلول الحد.و خور القناة و خطل الراى«و بئسما قدمت لهم انفسهم ان سخط
الله عليهم و فى العذاب هم خالدون.
6.لا جرم لقد قلدتهم ربقتها.و شننت عليهم عارها.فجدعا و عقرا و بعدا للقوم الظالمين.
ويحهم انى زحزحوها عن رواسى الرسالة.و قواعد النبوة.و مهبط الروح الامين.الطبين بامور
الدنيا و الدين.الا ذلك هو الخسران المبين.و ما الذى نقموا من ابى الحسن؟نقموا و الله نكير
سيفه.و شدة وطاته.و نكال وقعته و تنمره فى ذات الله.
7.و بالله لو تكاقؤوا عن زمام نبذه اليه رسول الله (ص) لساربهم سيرا سجحا لا يكلم خشاشه.و
لا يتعتع راكبه.و لاوردهم منهلا نميرا فضفاضا تطفح ضفتاه.و لاصدرهم بطانا قد تحير بهم
الرى.غير متحلى بطائل.الا بغمر الناهل.وردعة سورة الساغب.و لفتحت عليهم بركات من
السماء و الارض،و سياخذهم الله بما كانوا يكسبون.
8.الا هلمن فاسمعن.و ما عشتن اراكن الدهر عجبا.الى اى لجا استندوا.و باى عروة تمسكوا؟«و
لبئس المولى و لبئس العشير.و لبئس للظالمين بدلا».استبدلوا و الله الذنابى بالقوادم.و
العجز بالكاهل.فرغما لمعاطس قوم يحسبون انهم يحسنون صنعا الا انهم هم المفسدون و
لكن لا يشعرون.
9.ويحهم!فامن يهدى الى الحق احق ان يتبع امن لا يهدى الا ان يهدى فما لكم كيف تحكمون.
اما لعمر الهكن لقد لقحت فنظرة،ريثما تنتج.ثم احتلبوا طلاع القعب دما عبطا و ذعافا ممقرا
هنالك يخسر المبطلون و يعرف التالون غب ما اسس الاولون.
10.ثم طيبوا عن انفسكم نفسا.و طامنوا للفتنة جاشا و ابشروا بسيف صارم.و بقرح شامل و
استبداد من الظالمين.يدع فيئكم زهيدا و جمعكم حصيدا فيا حسرة لكم و انى بكم و
قد«عميت عليكم انلزمكموها و انتم لها كارهون- (از آيه 28 سوره هود) »
11.خدا آنچه را كه مردمى دارند دگرگون نمىسازد مگر آنكه آنان خود دگرگون شوند. (الرعد:
11) .
|