1- سوره شعراء (26): 214: خويشان نزديك خود را (از عذاب الهى ) بترسان .
2- در نقل ديگر آمده است كه اين دعوت تا سه نوبت تكرار شد و در هر بار تنها على بود كه به نداى رسول خدا(ص ) پاسخ مثبت داد. (بحار، ج 18، ص 179).
3- اين تعابير كنايه از كودك و نوجوانى حضرت است و مقصود معناى لغوى و ظاهرى آنها نيست ، چنانكه از بيان علامه مجلسى در پايان حديث استفاده مى شود.
در خصوص جمله اعظمهم بطنا گفتنى است كه بزرگى شكم نمى تواند از خصوصيات كودكان باشد. ازاين روى احتمال تصحيف در روايت داده مى شود. به نظر مى رسد كه متن صحيح حديث اخمصهم بطنا باشد، يعنى لاغرترين آنها بودم از حيث شكم . و احمشهم ساقا هم مى تواند قرينه خوبى بر اين معنا باشد. و اخمصهم رانساخ به سادگى به اعظمهم تبديل مى كنند.
علامه سيد محسن امين در اعيان الشيعه ، ج 1، ص 336 گفته است : از روايت استفاده مى شود كه بساط مهمانى در خانه ابوطالب بوده است و بدون شك على اين كار را با اجازه و رضايت پدر انجام داده است .
4- تاريخ طبرى ، ج 2، ص 62 و 63؛ شرح نهج البلاغه ، ج 13، ص 210؛ اعيان الشيعه ، ج 1، ص ‍ 361؛ بحار، ج 18، ص 191؛ الغدير، ج 2، ص 324.
5- اشاره به كسانى است كه در جنگ بدر شركت كردند و بر روى پيامبر خدا(ص ) شمشير كشيدند و سپس به دستور حضرت اجساد آنان در چاههاى بدر افكنده شد.
6- نهج البلاغه ، بخشى از خطبه قاصعه ؛ اعلام الورى ، ص 22، بحار، ج 14، ص 467 و ج 17، ص 389.
7- مركز اجتماع سران قريش در دوره جاهليت .
8- در مصادر اين گونه نقل شده ، اما ظاهرا صحيح آن تجيل است .
9- اختصاص ، ص 165؛ خصال ، ص 415؛ بحار، ج 19، ص 46.
10- از پيش و پس ، (راه خدا را) بر آنها بستيم و بر چشمشان هم پرنده افكنديم كه هيچ (راه حق را) نبينند. سوره يس (36): 9.
11- موضوع جاى پاى آن حضرت ، گذشته از اينكه بسيار مستبعد مى نمايد، در روايات ديگر و منابع اوليه تاريخى نيامده است .
12- بحار، ج 19، ص 74.
13- جريان شعب ابوطالب يك حركت ايذايى و تحريمى از ناحيه قريش و همپيمانان ايشان عليه بنى هاشم بود. بايد توجه داشت كه محصوران در شعب الزاما گرويدگان پيامبر نبودند بلكه عموم قبيله بنى هاشم چه آنها كه ايمان آورده بودند و چه كسانى كه هنوز كافر بودند مشمول اين تحريم مى شدند. بنابراين ، فرمايش حضرت كه مى فرمايد: كافران نيز از او حمايت مى نمود معناى صحيحى پيدا مى كند.
14- بحار، ج 33، ص 11، بخشى از نامه حضرت به معاويه ؛ پيكار صفين ، ص 128 با تغيير و تصرف در ترجمه .
15- رخداد مهم و جالب در اين واقعه ، كه منابع شيعه و سنى بر آن اتفاق دارند، مضمون اين جمله است كه رسول خدا فرمود: اين سوره (برائت ) را بايد من و يا مردى كه از من اس بر مردم بخواند.
حال تلاش برخى نويسندگان كه كوشيده اند وظيفه اصلى ابوبكر را در اين سفر عنوان امير الحاجى قلمداد كنند، بى حاصل است ؛ چرا كه پيام اصلى حديث و افتخار ماندگار آن در اتحاد و يگانگى ميان رسول و ماءمور ابلاغ است ، افتخارى كه نصيب على شد.
16- خصال ، ص 419، اختصاص ، ص 168، بحار، ج 35، ص 286 و ج 38، ص 171.
17- بحار، ج 39، ص 186.
18- محمد بن حرب والى مدينه از شجعت و توانايى على آگاه بود. او شنيده بو كه على در جنگ خيبر يك تنه در قلعه اى را كه چهل تن قادر به جابجايى آن نبودند از جا كنده و به كنارى انداخته است . اما اكنون مى شنود كه اين قهرمان بزرگ از تحمل سنگينى رسول خدا(ص ) بر دوش ‍ خود عاجز است و پيامبر مى نشيند و على بالا مى رود!
براى دريافت پاسخ شبهه اى كه در ذهن خلجان كرد، به خدمت امام صادق شرفياب شد اما پاره اى از اسرار و رموز آن را بيان كرد تا آنجا كه فرمود: اگر قضيه به عكس مى شد و به فرض على طاقت مى آورد و سنگينى پيامبر را بر دوش خود تحمل مى كرد، اين جهت افتخارى براى على محسوب نمى شد، چرا كه پيامبر بر پشت اسب و شتر هم سوار شده بود.... (غايه المرام ، ج 1، ص 26).
19- كشف الغمه ، ج 1، ص 79؛ بحار، ج 38، ص 84؛ مناقب ابن شهر آشوب ، ج 2، ص 155.
علامه مجلسى ره نظير همين روايت را در بحار، (ج 56، ص 138) آورده و در پايان آن افزده است : اين شكستن بتها به وسيله اميرالمومنان قبل از هجرت (و فتح مكه ) بوده است . و گرنه كسر الاصنام كه در روز فتح مكه از آن حضرت به وقوع پيوست ، روز قوت و شوكنت اسلام و روز خوارى و شكست مشركان بوده است . بنابر اين ، ترس و نگرانى در بين نبوده تا اقدامى مخفيانه و حركتى شبانه را طلب كند.
20- احتجاج ، ص 211؛ بحار، ج 17، ص 286.
21- شرح نهج البلاغه ، ج 13، ص 209؛ بحار، ج 18، ص 223.
22- بحار، ج 10، ص 30؛ احتجاج ، ص 212.
23- سوره مائده (5): 55: ولى امر و ياور شما، تنها خدا و رسول و آن مومنانى هستند كه نماز به پا مى دارند و به فقيران در حال ركوع زكات مى دهند.
24- بحار، ج 39، ص 113. در اين روايت دو مطلب بر خلاف مشهور به چشم مى خورد. اول آنكه شماره آيات ، 124 آيه دانسته شده است در حالى كه عدد آيات ، بر حست شماره گذارى قرآنهاى موجود از 120 آيه تجاوز نمى كند. ديگر آنكه آيه ولايت كه آيه 55 مائده است ، به عنوان آيه 60 ياد شده است .
علامه مجلس (ره ) در پايان اين حديث شريف ، به منظور رفع اين توهم فرموده اند: اين تفاوتها كه ناشى از شماره گذارى و ترتيب آيات شريفه است ، از آنجا كه بر اصل آيات و تجفظ آنها اتفاق نظر هست ، جاى هيچ گونه خدشه و تاءملى نيست .
25- شرح نهج البلاغه ، ج 2، ص 316؛ جنه الماوى ، ص 299.
26- به روايت بحار (ج 39، ص 112)، كه از تفسير فرات نقل شده ، شمار اين فرشتگان ، 360 تن بوده است .
27- خصال ، ص 662؛ بحار، ج 35، ص 317.
28- بحار، ج 10، ص 40.
29- بحار، ج 28، ص 80 به نقل از امالى شيخ طوسى و ج 44، ص 234 به نقل از كامل الزيارت و نيز ج 100، ص 118؛ وسائل الشيعه ، ج 14، ص 331.
30- اثبات الهداه ، ج 1، ص 309؛ اعلام الورى ، ص 26 (به اختصار) ؛ بحار، ج 17، ص 398 و ج 64، ص 26.
31- مجموعه ورام ، ص 78؛ مستدرك الوسائل ، ج 3، ص 244.
32- كتاب من لايحضره الفقيه ، ج 3، ص 561.
33- پروردگارا! ما را از نعمتهاى دنيا و آخرت ، بهره مند گردان و از شكنجه دوزخ نگاهدار. (سوره بقره (2): 201).
34- احتجاج ، ص 223؛ بحار، ج 17، ص 293.
35- بحار، ج 62، ص 104.
36- بحار، ج 22، ص 434.
37- سوره ص (38): 80.
38- بحار، ج 27، ص 148.
39- سوره توبه (9): 114.
40- بحار، ج 75، ص 90. مقصود از آب در آيه شريفه ، آزر عموى ابراهيم است نه پدر او ؛ چه اينكه در جاى خود ثابت است كه پدران و اجداد ائمه طاهرين و پيامبران همواره موحد بوده اند و دامان پاك آنها هرگز به قذارت شرك آلوده نگشته است .
علامه طباطبايى در جلد هفتم الميزان ، آنجا كه به بحث از تفسير آيه شريفه پرداخته ، فرموده است : كلمه اب همانطور كه بر پدر صلبى اطلاق مى شود و در مورد عمو و سرپرست هم به كار مى رود. سپس شواهدى از قرآن كريم در اثبات سخن خود مى آورد و آنگاه مى نويسد:
ابراهيم پس از تعمير خانه كعبه دعا مى كند و مطالبى را از خداى بزرگ درخواست مى نمايد تا آنكه مى گويد: (ربنا اغفرلى و لوالدى و للمومنين يوم الحساب ) (آيات 31 41 سوره ابراهيم ) كه در اينجا مى بينيم بعد از آن بيزارى جستن و تبرى از پدرش ، باز هم براى پدر و مادر خود طلب مغفرت كرده ، اما اين بار از آن دو با جمله والدى ياد كرده است .
از جمع بندى بين آيات معلوم مى شود كه والد در اين آيه با قرائنى كه در كار است پدر صلبى و واقعى ابراهيم بوده و اين شخص غير از آزر است . لطف مطلب در تعبير به والد است كه معمولاً بر پدر صلبى اطلاق مى شود، برخلاف اب كه همانگونه كه گفته شد؛ گذشته از پدر بر عمو و سرپرست و پدر مادر و شوهر مادر هم اطلاق مى شود.
41- بحار، ج 40، ص 86.
42- كشف الغمه 7 ج 1، ص 96 به نقل از مناقب خورزمى ؛ فضائل الخمسه ، ج 3 به نقل از تاريخ بغداد و كمز العمال (به اختصار) ؛ بحار، ج 28، ص 54؛ كتاب سليم بن قيس ، ص 65.
43- كامل ابن اثير، ج 1، ص 303.
44- خصال ، ص 671؛ بحار، ج 21، ص 141.
45- احقاق الحق ، ج 5، ص 91؛ بحار، ج 18، ص 345 و ج 26، ص 335 و ج 60، ص 303.
46- بحار، ج 27، ص 230 و ج 38، ص 329؛ مستدرك الوسائل ، ج 8، ص 375.
47- فضائل الخمسه من الصحاح السته ، ج 2، ص 40؛ كشف الغمه 7 ج 1، ص 294؛ مناقب ابن شهر آشوب ، ج 2، ص 270؛ بحار، ج 22، ص 506 به نقل از امالى شيخ مفيد.
48- بحار، ج 8، ص 6 و ج 39، ص 217 به نقل از علل الشرائع .
49- مناقب خوارزمى ، ص 143؛ كشف الغمه ، ج 1، ص 295؛ بحار، ج 38، ص 39؛ اعيان الشيعه ، ج 1، ص 360.
50- علل الشرائع ، ج 1، ص 346.
51- احتجاج ، ص 197؛ بحار، ج 38، ص 348؛ داستان مشوى (مرغ بريان ) از مسلمات تاريخ و حديث است . اين داستان با روايات متفاوت ، متجاوز از هيجده نقل ، تنها در كتب معتبر اهل سنت آمده است .
52- شرح نهج البلاغه ، ج 9، ص 206؛ بحار، ج 32، ص 308.
53- احتجا، ص 225؛ بحار، ج 10، ص 47، ج 17، ص 296.
54- در بحار و كشف الغمه اينچنين است اما ظاهرا صحيح آن متحت است .
55- بحار، ج 41، ص 33؛ كشف الغمه ، ج 1، ص 176.
56- كنيه ابوجهل از همان روز توسط پيامبر خدا(ص ) بر وى اطلاق شد.
57- احتجاج ، ص 323؛ بحار، ج 17، ص 284؛ مناقب ابن شهر آشوب ، ج 1، ص 172 (به اختصار).
58- بحار، ج 93، ص 325؛ مجموعه ورام ، ص 39. در مجموعه ورام به جاى كلمه منعوا، منوا آمده است .
59- سوره نسا (4) آيه 59: اى اهل ايمان فرمان خدا و رسول و فرمانرويان (از طرف خدا و رسول ) را گردن نهيد.
60- بحار، ج 33، ص 147؛ الغدير، ج 1، ص 205.
61- اثبات الهداه ، ج 1، ص 282؛ بحار، ج 17، ص 371 به نقل از امال صدوق .
62- كافى ، ج 5، ص 27.
63- اعيان الشيعه ، ج 1، ص 410.
64- وسائل الشيعه ، ج 8، ص 69. بين سالهاى هشتم و نهم هجرى ماءموريت على در يمن صرفاً جنبه تبليغى در سال دهم هجرى داشته است و اين معنى از قرائن موجود در كلام حضرت پيداست . در سال دهم هجرى باز ماءموريتى به يمن داشته ، كه اين ماءموريت جنگى بوده است . علامه سيد محسن امين مى نويسد:
طبيعى است كه آن حضرت براى بيان احكام و تبليغ دين جديد بين سالهاى هشتم و نهم هجرى به يمن رفتع باشد. هر چند تاريخ دقيق آن مشخص نيست .
65- نهج السعاده ، ج 1، ص 31 و 32. تا على در يمن بود، اين مرد دانشمند همه روزه به منظور كسبت علم به محضر شريف آن حضرت حاضر مى شد و از او كسب فيض مى كرد و با بازگشت على به مدينه ، او همچنان در يمن باقى ماند و با ايمان ثابت در زمان خلافت ابوبكر جهان فانى را وداع گفت .
66- اين زن كه موسوم به ساره است از معدود كسانى است كه رسول خدا(ص ) در جريان فتح مكه مهدور الدم اعلام كرد.
اما بنا به روايت ابن اسحاق ، براى او از پيامبر امان گرفتند و زنده ماند تا اينكه بعدها زير دست و پاى اسبى كوبيده و كشته شد. (تاريخ پيامبر اسلام ، ص 563).
67- بحار، ج 18، ص 110.
68- بحار، ج 82، ص 319.
69- سوره نور (24): 37.
70- سوره طه (20): 132.
71- نهج البلاغه ، ترجمه فيض الاسلام ، خطبه 190.
72- سوره هود (11): 113.
73- امالى شيخ مفيد، ص 10؛ بحار، ج 2، ص 220؛ مستدرك الوسائل ، ج 2، ص 40.
74- بحار، ج 39، ص 264.
75- احتجاج ، ص 224.
76- احتجاج ، ص 224.
77- خصال ، ص 698.
78- علل الشرايع ، ج 2، ص 65؛ مكارم الاخلاق ، ص 296؛ بحار، ج 85، ص 329 و ج 76، ص ‍ 193 و ج 43، ص 82.
79- در بحار به همين صورت است اما ظاهراً ضرب صحيح است .
80- بحار، ج 93، ص 327.
81- سوره حجر (15): 94.
82- احتجاج ، ص 216؛ بحار، ج 10، ص 36 و ج 17، ص 282 و ج 18، ص 56.
83- مستدرك الوسائل ، ج 2، ص 98.
84- مستدرك الوسائل ، ج 2، ص 460.
85- وسائل الشيعه ، ج 3، ص 185.
86- سوره توبه (9): 119.
87- بحار، ج 33، ص 149.
88- سوره احزاب (33): 33.
89- بحار، ج 33، ص 149.
90- بحار، ج 40، ص 35.
91- بحار، ج 22، ص 347؛ اختصاص ، ص 222.
92- شرح نهج البلاغه ، ج 20، ص 270.
93- بحار، ج 36، ص 294.
94- بحار، ج 39، ص 16.
95- غايه المرام ، ص 293 به نقل از امال صدوق .
96- سوره مائده (5): 87 88.
97- وسائل الشيعه ، ج 20، ص 21.
98- وسائل الشيعه ، ج 12، ص 119.
99- پيامبر خدا(ص ) به جز فاطمه زهرا، سه دختر ديگر به نامهاى زينب ، رقيه ، و ام كلثوم داشته است . ر.ك : تاريخ پيامبر اسلام ، ص 76.
100- سوره آل عمران (3): 185.
101- مستدرك الوسائل ، ج 2، ص 495.
102- خصال ، ص 688.
103- سنن الانبى ، ص 4 7؛ مناقب آل ابى طالب ، ص 203.
104- خصال ، ص 724.
105- 3 احتجاج ، ص 218.
106- مكارم الاخلاق ، ص 10؛ بحار، ج 16، ص 151، سنن النبى ، ص 14.
107- مكارم الاخلاق ، ص 10؛ بحار، ج 16، ص 150.
108- مكارم الاخلاق ، ص 14.
109- مكارم الاخلاق ، ص 20؛ بحار، ج 16، ص 237؛ سنن النبى ، ص 45.
110- سنن النبى ، ص 82.
111- مستدرك الوسائل ، ج 3، ص 335 و ج 6، ص 127.
112- سنن النبى ، ص 87.
113- سنن النبى ، ص 91.
114- سنن النبى ، ص 78.
115- سنن النبى ، ص 84.
116- شرح نهج البلاغه ، خطبه 107.
117- بحار، ج 6، ص 223 و ج 67، ص 260.
118- شرح نهج البلاغه ، ج 20، ص 342.
119- مكارم الاخلاق ، ص 11؛ بحار، ج 16، ص 152؛ سنن النبى ، ص 14 17.
120- سنن النبى ، ص 46.
121- مستدرك الوسائل ، ج 8، ص 232 و ج 10، ص 166.
122- سنن النبى ، ص 207.
123- مستدرك الوسائل ، ج 2، ص 353.
124- مستدرك الوسائل ، ج 2 ص 281.
125- مستدرك الوسائل ، ج 2، ص 334.
126- مستدرك الوسائل ، ج 3، ص 389.
127- مستدرك الوسائل ، ج 6، ص 424.
128- سنن النبى ، ص 164.
129- مكارم الاخلاق ، ص 147.
130- سنن النبى ، ص 46.
131- مستدرك الوسائل ، ج 16، ص 198.
132- مستدرك الوسائل ، ج 16، ص 198.
133- سنن النبى ، ص 46.
134- مكارم الاخلاق ، ص 150.
135- سنن النبى ، ص 46.
136- سنن النبى ، ص 47.
137- احتجاج ، ص 226.
138- شرح نهج البلاغه ، ج 9، ص 161.
139- نهج البلاغه ، بخشى از خطبه قاصعه .
140- سوره طه (20): 1 2.
141- امالى صدوق ، ص 377؛ بحار، ج 16، ص 217.
142- بحار، ج 17، ص 286.
143- مستدرك الوسائل ، ج 7، ص 470.
144- احتجاج ، ص 224؛ بحار، ج 17، ص 295 و ج 10، ص 47.
145- احتجاج ، ص 220؛ بحار، ج 17، ص 277.
146- خصال ، ص 405؛ مستدرك الوسائل ، ج 2، ص 275 به نقل از عيون الاخبار.
147- احتجاج ، ص 224.
148- در باب تزويج آن حضرت روايات ديگرى هم وارد شده ، مراجعه شود.
149- كشف الغمه ، ج 1، ص 375.
150- ذخائر العقبى ، ص 27؛ كشف الغمه ، ج 1، ص 358؛ بحار، ج 43، ص 136.
151- بحار، ج 43، ص 94.
152- بحار، ج 43، ص 85.
153- بحار، ج 43، ص 95.
154- بحار، ج 43، ص 95.
155- در مصدر چنين است ولى ظاهرا صحيح آن فاستحييت باشد.
156- بحار، ج 43، ص 96.
157- بحار، ج 43، ص 96.
158- بحار، ج 43، ص 6.
159- بحار، ج 43، ص 132.
160- كشف الغمه ، ج 1، ص 372؛ بحار، ج 43، ص 133.
161- بحار، ج 43، ص 92.
162- بحار، ج 81، ص 112.
163- بحار، ج 43، ص 55.
164- امالى صدوق ، ص 377؛ بحار، ج 43، ص 22.
165- بحار، ج 43، ص 91 و ج 104، ص 38.
166- فضائل الخمسه ، ج 3، ص 131 يه نقل از ذخائر العقبى .
167- بحار، ج 43، ص 77.
168- كشف الغمه ، ج 2، ص 94؛ وسائل الشيعه ، ج 20، ص 67.
169- كشف الغمه ، ج 2، ص 131؛ بحار، ج 16، ص 18.
170- بحار، ج 43، ص 269.
171- العمده ، ص 345.
172- بحار، ج 43، ص 266 و 288.
173- بحار، ج 43، ص 301.
174- بحار، ج 37، ص 72.
175- قرب الاسناد، ص 101؛ ج 43، ص 262.
176- كتاب سليم بن قيس ، ص 212.
177- علل الشرائع ، ج 1، ص 223؛ بحار، ج 43، ص 205.
178- بحار، ج 43، ص 179.
179- كافى ، ج 1، ص 458؛ بحار، ج 43، ص 211؛ كشف الغمه ، ج 2، ص 128 با استفاده از كتاب اميران ايمان .
180- شنيده ايد كه به هنگام ولادت على (ع ) ديوار كعبه شكافته شد و راهى به اندازه عبور يك انسان بر سطح ديوار پديدار گشت . آن شكاف پس از ورود مادر برهم آمد و ... اما آيا هيچ از خود پرسيده ايد كه مگر خانه كعبه در نداشت ؟ و مگر ميزبان على نمى توانست با گشودن در، مقدم مهمان خود را گرامى بدارد؟ و مگر ...
پاسخ مثبت است . اما در آن صورت اهميت و عظمت قصه لوث مى گشت و محملى براى بهانه جويان و بدخواهان پيدا مى شد تا قضيه را عادى جلوه دهند و بگويند:
شايد قفل در كعبه باز بوده و كليددار از بستن آن غفلت ورزيده و مادر على (ع ) هم با مختصر فشارى كه بر در وارد آورده است ، در باز شده و وى توانسته است به درون كعبه راه يابد ....
اما خداى على (ع ) كه بر مظلوميتهاى او واقف است ، خواست تا با شكافتن ديوار كعبه و پذيرايى سه روزه از مولود كعبه و غير عادى جلوه دادن ولادت او، زبان توجيه بهانه جويان براى هميشه بسته شود و صلاى مجد و عظمت على از همان بدو تولد طنين انداز عالميان باشد.
181- علامه مجلسى (ره ) در ذيل حديث به غرابت آن اشاره كرده و فرموده است : با توجه به تفاوت سنى زياد كه ميان على (ع ) و عقيل وجود داشته پذيرش حديث بدين گونه مشكل مى نمايد.(بحار، ج 22، ص 208).
182- غاية المرام ، ص 184.
183- خصال ، ص 721.
184- على من المهد الى اللحد، ص 320.
185- خصال ، ص 686.
186- نهج البلاغه ، بخشى از خطبه قاصعه .
187- بحار، ج 35، ص 46.
188- بحار، ج 35، ص 54.
189- بحار، ج 19، ص 83.
190- بحار، ج 15، ص 144.
191- تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 368.
192- بحار، ج 35، ص 69.
193- بحار، ج 35، ص 120.
194- خصال ، ص 687.
195- بحار، ج 38، ص 255.
196- نهج البلاغه ، بخشى از خطبه قاصعه .
197- خصال ، ص 421.
198- كافى ، ج 1، ص 64.
199- نهج السعاده ، ج 2، ص 676.
200- الاختصاص ، ص 165.
201- وسائل الشيعه ، ج 12، ص 124.
202- مناقب ابن شهر آشوب ، ج 2، ص 104.
203- بحار، ج 41، ص 43.
204- بحار، ج 24، ص 133.
205- مقتل الحسين ، ص 107.
206- بحار، ج 40، ص 45. به گفته خبّاب بن ارت واقعه فوق نوزده روز قبل از وفات رسول گرامى بوده است .(بحار، ج 22، ص 489).
207- به روايت شيخ مفيد، تنها چيزى كه بلال نياورد، زره آن حضرت بود كه آن روز در گرو مرد يهودى بود اين مرد در برابر چهار درهم وام ، زره حضرت را در رهن خود داشت . (بحار، ج 22، ص ‍ 501).
208- بحار، ج 22، ص 499.
209- بحار، ج 22، ص 500.
210- بحار، ج 22، ص 533؛ كشف الغمه ، ج 1، ص 18.
211- بحار، ج 22، ص 530 و 532؛ كشف الغمّه ، ج 11، ص 18.
212- بحار، ج 22، ص 546.
213- بحار، ج 22، ص 479.
214- بحار، ج 22، ص 478.
215- بحار، ج 22، ص 492؛ مستدرك الوسائل ، ج 2، ص 209.
216- مستدرك الوسائل ، ج 2، ص 198.
217- دم عبيط: خون تازه . علامه مجلسى در مرآة العقول ضمن شرح حديث فوق فرموده است : خون تازه در برابر خون فاسد و بيمار است و گويا رسول خدا(ص ) با اين تعبير از شهادت حضرتش ‍ خبر مى دهد، زيرا خونى كه در كمال صحت و نشاط از شخص جارى شود مرگى را به دنبال خواهد داشت كه آن شهادت است ، به خلاف خوفى كه فاسد شده و تن ، بيمار و رنجور گشته است ، مرگى كه در اين حال رخ دهد، پايان عمر و فرجام طبيعى حيات است .
218- كافى 7 ج 1، ص 282؛ بحار، ج 22، ص 480.
219- سوره بينه (98):7.
220- بحار، ج 22، ص 490.
221- بحار، ج 22، ص 463؛ خصال ، ص 796.
222- بحار، ج 22، ص 461؛ خصال ، ص 173.
223- كتاب سليم بن قيس ، ص 212.
224- بحار7 ج 22، ص 494.
225- بحار، ج 22، ص 512؛ خصال ، ص 421.
226- نهج البلاغه ، ترجمه و شرح فيض الاسلام ، خطبه 188.
227- چاهى است در بخش شرقى مسجد قبا. امروز نيز همان چاه و اطرافش به همين نام شهرت دارد. (قاموس المحيط). از بعضى روايات چنين بر مى آيد كه آن چاه به خود حضرت حضور داشته است .
228- بحار، ج 22، ص 517؛ مسترك الوسائل ، ج 2، ص 192.
229- فضائل الخمسه من الصحاح الستة ، ج 3، ص 37.
230- بخشى از احتجاجات آن حضرت در روز شورا (بحار، ج 22، ص 543).
231- سوره نساء (4): 64.
232- الغدير، ج 5، ص 189.
233- بحار، ج 43، ص 157.
234- نهج البلاغه ، ترجمه و شرح فيض الاسلام ، خطبه 226.
235- نهج البلاغه ، ترجمه و شرح فيض الاسلام ، ص 1228.
236- سوره انفال (8): 26.
237- سوره نور (24): 55.
238- سوره قصص (28): 57.
239- سورع ء آل عمران (3): 103.
240- كشف المحجة ، ص 174.
241- شرح نهج البلاغه ، ج 6، ص 95.
242- كشف المحجه ، ص 176.
243- خصال ، ص 423؛ اختصاص ، ص 170؛ بحار، ج 28، ص 206.
244- نهج البلاغه ، بخشى از خطبه هاى شقيقيه .
245- كشف المحجه ، ص 181 به نقل از رسائل كلينى .
246- اشاره به جنگهاى اهل رِدّه است . سجاح با سى هزار نفر از بنى تميم ، ((مسيلمه كذاب با هفتاد هزار نفر از بنى حنيف و اسود عنسى در يمن و طليحه بن خويلد در بنى اسد، رهبران ارتجاع و ارتداد كه در صدد هجوم به مدينه بودند. (گفتار ماه ، ج 2، ص 103).
247- اختصاص ، ص 172.
248- كشف المحجّه ، ص 176.
249- ابن ابى الحديد مى نويسد: خالد بن وليد از سوى ابوبكر ماءموريت يافت كه سعد بن عباده را به قتل برساند. او د راين هنگام در شام به سر مى برد. خالد با دستيارى شخصى ديگر در كمين او نشستند و در موقعيت مناسب به ضرب تير او را كشتند و جنازه اش را شبانه در چاه آبى افكندند و سپس از زبان پريان شعرى سوردن و قتل را به آنها نسبت دادند:
نحن قتلنا سيد الخزرج سعد بن عباده
ورميناه بسهيمن فلم تخط فواده
سعد بن عباده رئيس تيره خزرج را ما كشتيم ، و او را با پرتاب دو تير كه قلب او را نشانه كرد از پاى در آورديم )).
ابن ابى الحديد پس از آنكه نقل فوق را در شمار مطاعن ابوبكر از قول شيعه آورده در مقام دفاع از اين طعن گفته اسد: من نيز قبول ندارم كه اجنه سعد را كشته باسند و شعر مزبور سروده آنها باشد، شكى نيست كه سراينده شعر و قاتل سعد از نوع بشر بوده است . اما اينكه فرمان قتل را ابوبكر صادر كرده باشد، چنانكه شيعه مدعى است ، نزد من ثابت نيست . هر چند بعيد هم نمى دانم كه خالد از پيش خود براى تقرب بيشتر نزد ابوبكر به چنين كار فجيعى دست زده باشد ... چه اينكه ظهور اين قبيل كارها از خالد امرى عادى مى نمايد. (شرح نهج البلاغه ، ج 17، ص 223).
250- در مصدر چنين است ، اما ظاهراً يَصْرِمُ صحيح است .
251- كشف المحجّه ، ص 177.
252- خصال ، ص 424؛ اختصاص ، ص 171.
253- كشف المحجّه ، ص 177.
254- نهج البلاغه ، خطبه شقشقيه .
255- خصال ، ص 425؛ اختصاص ، ص 172.
256- به روايت شيخ مفيد: سپس حضرت فرمود: و قال (عمر): اقتلوا الاقل و ما اراد غيرى ، عمر گفت : اگر اعضاى شورا به توافق نرسيدند و آرا به اقل و اكثر منتهى شد، شما جانب اكثر را بگيريد و گردن كسانى كه در طرف اقل واقع شدند، بزنيد. حضرت فرمود: مقصود او از كشتن اقل كسى جز من نبود! (امال مفيد، ص 153).
257- اختصاص ، ص 173؛ خصال ، ص 427؛ بحار، ج 38، ص 177.
258- نهج البلاغه ، ترجمه و شرح فيض الاسلام ، خطبه 73.
259- شرح نهج البلاغه ، ج 20، ص 308.
260- شرح نهج البلاغه ، ج 20، ص 328.
261- نهج البلاغه ، ترجمه شهيدى ، بخشى از خطبه 150.
262- در مصدر چنين است اما ظاهرا صحيح آن تعزه باشد.
263- كشف المحجّه ، ص 179.
264- كشف المحجّه ، ص 184.
265- خصال ، ص 428؛ اختصاص ، ص 174؛ بحار، ج 38، ص 177.
266- سوره احزاب (33): 23.
267- اختصاص ، ص 174؛ خصال ، ص 428.
268- سوره طه (20): 52.
269- كشف المحجّه ، ص 180.
270- در اينجا حضرت حدود 25 مورد از موارد تغيير و تحريف احكام را به عنوان نمونه ياد مى كنند و چون ذكر تك تك اين موارد از آنجا كه با اشاره و در كمال اختصار بيان شده است به شرح و بسط محتاج است و پرداهتن به آن هم از حوصله اين نوشتار خارج است ، از اين روى از درج آن صرف نظر شد.
271- اهل سنت نمازى دادند كه به تراويح موسوم است ، و آن خواندن نمازهاى مستحبى با جماعت در ماه رمضان است . به اعتقاد شيعه ، نماز جماعت جز در نمازمهاى يوميه و جمعه و عيدين بدعت است . حضرت در اين بخش از فرمايش خود به اين قسمت از بدعت خلفا نظر دارند.
272- كافى ، ج 8، ص 59 و 62.
273- (يا ايها الناس انما بغيكم على انفسكم ). سوره يونس (10): 10.
274- (فمن نكث فانما ينكث على نفسه ). سوره فتح (48): 10.
275- (و لا يحيق المكر السيى الا باهله ). سوره فاطر (35): 41.
276- كشف المحجّه ، ص 182.
277- كشف المحجّه ، ص 182.
278- كتاب المحجّه ، ص 183 و 184.
279- شرح نهج البلاغه ، ج 2، ص 240.
280- بحار، ج 23، ص 112. بخشى از نامه حضرت به معاويه است كه قسمتى از آن در نهج البلاغه فيض الاسلام ، نامه 9 آمده است .
281- بحار، ج 3، ص 222.
282- ارشاد، ج 1، ص 73؛ بحار، ج 19، ص 279.
283- العمده ، ص 363.
284- ارشاد، ج 1، ص 75؛ بحار، ج 19، ص 280.
285- بحار، ج 19، ص 338.
286- خصال ، ص 417؛ بحار، ج 20، ص 243 و ج 38، ص 171؛ اختصاص ، ص 160.
287- ر. ك : تاريخ پيامبر اسلام ، ص 306.
288- ر. ك : راه محمد(ص )، ج 1، ص 294.
289- ر. ك : تاريخ پيامبر اسلام ، ص 506.
290- رسول خدا(ص ) به ام سليم و ام عطيه ، دو بانويى كه در كار درمان مجروحان تلاش مى كردند، فرمود: زخمهاى على را درمان كنيد. گفتند: نى شود، هر زخمى را كه مرهم مى گذاريم جاى ديگر از تن على مى تركد.
پيامبر خدا(ص ) كه وضع را چنين ديد خودش دستى بر زخمهاى پيكر على كشيد و در جا شفا يافت . (راه محمد، ج 1، ص 286).
291- ابن ابى الحديد مى نويسد: دسته اى كه براى كشتن پيامبر خدا(ص ) هجوم آودره بالغ بر پنجاه نفر بودند و على در حالى كه پياده بود آنها را متفرق مى ساخت . اما آنها بزودى جمع مى شدند و از نو حمله مى كردند و هر بار على آنها را پراكنده مى ساخت و اين كار بارها تكرار شد.
سپس جريان نزول جبرئيل يا رضوان را نقل مى كند و مى گويد: علاوه بر اين مطلب كه از نظر تاريخى مسلم است ، من خود در برخى از نسخه هاى كتاب غزوات محمد بن اسحاق جريان فرود آمدن جبرئيل را ديده ام ... حتى روزى از استاد خود، عبدلوهاب سكينه از صحت آن پرسيدم . وى گفت اين خبر صحيح است .
به او گفتم : پس چرا مؤ لفان صحاح ششگانه ، از درج آن در كتابهايشان غفلت ورزيده اند؟
در پاسخ گفت : مگر همه روايات صحيح در صحاح ستّه گرد آمده است ؟ خيلى از روايات صحيح داريم كه نويسندگان صحاح در جوامع خود نياورده اند. (شرح نهج البلاغه ، ج 14، ص 211).
292- در خصال چنين نقل شده ، اما صحيح آن قد علمت خيبر انى مرحب است ، چنانكه در خصائص اميرالمومنين ، (ص 55) نقل شده است .
293- خصال ، ص 416؛ اختصاص ، ص 167: بحار، ج ، 20، ص 69.
294- شرح نهج البلاغه ، ج 14، ص 275.
295- خصال ، ص 668.
296- بحار، ج 20، ص 78.
297- احتجاج ، ص 224.
298- مناقب ابن شهر آشوب ، ج 2، ص 273؛ بحار، ج 20، ص 93.
299- ارشاد، ج 1، ص 86؛ اعلام الورى ، ج 1، ص 193؛ بحار، ج 20، ص 86.
300- بحار، ج 38، ص 247.
به روايت شيخ مفيد، گفتار فوق از پيامبر خدا(ص ) در غزوه ذات الرمل (يا ذات السلاسل ) كه نام ديگر اين غزوه است ) شنيده شده است . (اعلام الورى ، ج 1، ص 186).
301- خطاب به دانشمندى يهودى است كه به خواهش او و با حضور جمع كثيرى از مردم ، به ايراد سخن پرداخت . ما مشروح سخنان آن حضرت را به مناسبت موضوع ، در بخشهاى مختلف كتاب آورده ايم .
302- بحار، ج 10، ص 38 و ج 17، ص 285.
303- احتجاج ، ص 224.
304- بحار، ج 17، ص 296و ج 10، ص 48.
305- ارشاد، ج 1، ص 148.
306- بحار، ج 21، ص 20؛ خصال ، ص 659.
307- اثبات الهداه ، ج 1، ص 276، ح 133؛ احقاق الحق ، ج 8، ص 33.
308- ر. ك : تاريخ پيامبر اسلام ، ص 378 به بعد؛ ارشاد، ج 1، ص 94 109.
309- خصال ، ص 417؛ بحار، ج 20، ص 243 و ج 38، ص 171؛ اختصاص ، ص 160.
310- خصال ، ص 669.
نوشته اند: هنگامى كه على بر عمرو بن عبدود چيره شد او را نكشت و از وى دور شد و پس از اندكى درنگ بازگشت و به حيات او خاتمه داد. چون نزد پيامبر خدا(ص ) آمد، آن حضرت از وى علت آن توقفه را پرسيد. على در جواب گفت :
به مادرم دشنام داد و آب دهان بر صورتم انداخت ، اين بود كه ترسيدم اگر او را در آن حال بكشم براى رضاى خاطر خود كشته باشم . به همين جهت او را به حال خودش واگذاشتم تا خشمم فرو نشيند آنگاه وى را در راه خدا كشتم . (بحار، ج 41، ص 51).
311- ر. ك : راه محمد(ص )، ج 1، ص 294.
312- ر. ك : تاريخ پيامبر اسلام ، ص 506.
313- خطاب به دانشمندى يهودى است كه به خواهش او و با حضور جمع كثيرى از مردم ، به ايراد سخن پرداخت . ما مشروح سخنان آن حضرت را به مناسبت موضوع ، در بخشهاى مختلف كتاب آورده ايم .
314- خصال ، ص 418؛ اختصاص ، ص 168.
315- امالى صدوق ، ص 415.
316- تاريخ پيامبر اسلام ، ص 504 به نقل از ابن اسحاق و ابن اثير و ابن حزم .
317- بحار، ج 21، ص 20؛ خصال ، ص 659.
318- اثبات الهداه ، ج 1، ص 276، ح 133؛ احقاق الحق ، ج 8، ص 33.
319- در خصال چنين نقل شده ، اما صحيح آن قد علمت خيبر انى مرحب است ، چنانكه در خصائص اميرالمومنين ، (ص 55) نقل شده است .
320- خصال ، ص 670. در گذشته رجز خوانى و معرفى جنگجو در آغاز نبردها، معمول بوده است و اين كار از آن جهت كه طرفين درگير در پوششى از زره و كلاه خود مختفى بودند، شيوه اى پسيديده و ضرورى مى نموده است تا فرصت شناسايى تكاوران كه راهى جز معرفى شخصى آنان وجود نداشت ، فراهم گردد و دو حريف با آگاهى و شناخت يكديگر به نبرد پردازند.
321- بحار، ج 38، ص 247.
به روايت شيخ مفيد، گفتار فوق از پيامبر خدا(ص ) در غزوه ذات الرمل (يا ذات السلاسل ) كه نام ديگر اين غزوه است ) شنيده شده است . (اعلام الورى ، ج 1، ص 186).
322- بحار، ج 20، ص 333.
323- بحار، ج 20، ص 356.
324- احتجاج ، ص 219؛ بحار، ج 10، ص 39 و ج 17، ص 286.
325- بحار، ج 17، ص 286 و ج 107 ص 38.
326- احتجاج ، ص 219؛ بحار، ج 10، ص 31 و ج 17، ص 277.
327- مجموعه ورام ، ص 51.
328- خصال ، ص 699.
329- نهج البلاغه (صبحى صالح )، بخشى از خطبه 156.
330- نهج البلاغه ، ترجمه شهيدى ، خطبه 171.
331- ابن ابى الحديد مى نويسد: طلحه و زبير از آن حضر خواستند تا امارت و استاندارى دو شهر بزرگ بصره و كوفه را به آن دو واگذار كند. (شرح نهج البلاغه ، ج 1، ص 232).
سيد بن طاوس به نقل از كلينى نوشته : طلحه اميد داشت به حكومت يمن برسد و زبير به حكومت عراق . (كشف المحجّه ، ص 181).
حضرت فرمود: آن دو حاضر نشدند حكومت مرا حتى براى يك سال تحمل كنند كه يك سال زياد است بلكه يك ماه هم به من مهلت ندادند. (شرح نهج البلاغه ، ج 1، ص 308).
332- اختصاص ، ص 170.
333- مقصود زبير پسر عمه پيامبر است كه از جنگ فاصله گرفت و برگشت . در راه بازگشت توسط ابن جرموز به قتل رسيد. قاتل پس از كشتن او شمشيرش را نزد على آورد. حضرت همان طور كه شمشير او را مى نگريست ، فرمود:
اين شمشير چه بسيار كه غبار غم و اندوه را از چهره رسول خدا(ص ) زدوده است .
334- خصال ، ص 430؛ اختصاص ، ص 175؛ بحار، ج 32، ص 105.
335- در مصادر چنين است اما صحيح راعياً است .
336- در مصادر چنين است اما صحيح اءطعمه است .
337- خصال ، ص 432؛ اختصاص ، ص 176.
338- خصال ، ص 433؛ اختصاص ، ص 177.
339- ابن ابى الحديد به روايت نصر بن مزاحم گفته است : هنگامى كه حكمين به شور نشستند و سرنوشت امت اسلامى به راءى و صلاح انديشى آن دو واگذار شد، على در كوفه به سر مى برد. و در آن جابه انبظار راءى نهائى داوران نشسته بود. پس از اينكه گزارش رسوايى ابوموسى و نيرنگ و فريب عمرو عاص به اطلاع آن حضرت رسيد، بسيار اندوهگين گشت و آثار حزن و تاءثر بر رخسار مباركش ظاهر گشت .... (شرح نهج البلاغه ، ج 2، ص 295).
340- در خصال چنين است ، اما در بحار بقيا و در اختصاص معنى آمده است .
341- اختصاص ، ص 179؛ خصال ، ص 434؛ بحار، ج 38، ص 181.
342- بحار، ج 38، ص 182؛ اختصاص ، ص 179؛ خصال ، ص 437.
اين ابى الحديد مى نويسد: آنگاه كه على سپاهيان خود را با نطق آتشين خود روحيه مى داد و آنان را براى نبرد با خوارج مهيا مى ساخت ، فرمود:
بر آنها يورش بريد (و بدانيد كه پيروزى با شماست ) به خدا سوگند، حتى از جمع شما ده نفر كشته نخواهد شد و از آنان نيز تعدادى كه به ده نفر نخواهد رسيد زنده نخواهد ماند.
پيشگويى حضرت در پايان كار به صدق نشست و از ياران او نه نفر شهيد شدند و از سپاه انبوه خصم تنها هشت نفر به سلامت گريختند. (شرح نهج البلاغه ، ج 2، ص 273).
343- اين مرد يك دست كه حر قوص بن زهير تميمى نام داشت ، از اجا كه از دست چپ محروم بود و رد عوض زايده گوشتى بر كتف خود داشت و آن زايده شباهت زيادى به پستان زنان داشت به او ذو الثديه مى گفتند.
به نوشته ابن اثير، اين زايده حالت فنر داشت و چون آن را مى كشيدند به موازات دست راست امتداد مى يافت و چون رها مى كردند جمع مى شد و همچون كيسه گوشتى به شانه اش مى نشست . (كامل ابن اثير، جنگ خوارج ).
344- خصال ، ص 437؛ اختصاص ، ص 179؛ بحار، ج 33، ص 382 و ج 38، ص 182.
345- تحليل فرازها و بيان تعبير زيبا و پر معناى آن حضرت ، كه در وصف خوارج و فتنه شوم آنها، ايراد فرمودند، از موضوع اين نوشتار خارج است . به علاقه مندان توصيه مى شود، در اين خصوص به كتاب جاذبه و دافعه على نوشته استاد مطهرى مراجعه كنند. اما گفتنى است كه در صفحه 160 از كتاب ياد شده اوصافى كه در بيان اميرمومنان ضمن خطبه 242 آمده است كه فرمودند: جفاه ، طغام ، عبيد اقزام جمعوا، من كل اوب و ... بر خوارج نهروان تطبيق شده . ولى به نظر مى رسد كه اين تطبيق صحيح نباشد. بلكه نظر حضرت توصيف اهل شام و سپاه معاويه است نه سپاه شورشگر خوارج كه شاخه اى بريده شده از سپاه خود او بودند. ابن ميثم هم در شرح خود خطبه ياد شده را بر قاسطين و گروه معاويه تطبيق كرده است ، نه خوارج .
346- نهج البلاغه ، ترجمه و شرح فيض الاسلام ، بخشى از خطبه 159.
347- . نهج البلاغه ، ترجمه و شرح فيض الاسلام ، بخشى از خطبه 181.
348- بحار، ج 12، ص 78؛ مستدرك الوسائل ، ج 3، ص 95.
349- شرح نهج البلاغه ، ج 20، ص 346.
350- نهج البلاغه ، ترجمه و شرح فيض الاسلام ، ص 790.
351- محاسن برقى ، ج 1، ص 191؛ وسائل الشيعه ، ج 15، ص 204؛ امالى صدوق ، ص 600.
352- گفته اند، مقصود حضرت ابوذر بوده و بعضى عمار و بعضى هم بزرگان ديگر را نام برده اند.
353- نهج البلاغه ، ترجمه و شرح فيض الاسلام ، حكمت 281.
354- نهج البلاغه ، ترجمه شهيدى ، ص 90.
355- نهج البلاغه ، ترجمه شهيدى ، خطبه 224.