next page

fehrest page

back page

زيارت حضرت فاطمه عليها السلام  
السلام عليك يا سيدة نساء العالمين السلام عليك يا والدة الحجج على الناس اءجمعين السلام عليك اءيتها المظلومة الممنوعة حقها (پس بگو) اللهم صل على اءمتك و ابنة نبيك و زوجة وصى نبيك صلاة تزلفها فوق زلفى عبادك المكرمين اءهل السماوات و اءهل الارضين :
درود بر تو باد اى بانوى زنان جهان درود و سلام بر تو باد اى مادر امامان همه مردم درود باد بر تو اى ستمديداى كه حقت را به زور گرفتند بار خدايا رحمت فرست بر كنيزت و دختر پيغمبر و همسر وصى پيغمبر رحمتى كه او را برتر از نزديكى بندگان گراميت از اهل آسمانها و اهل زمينها نزديك گرداند
. (421)
چهار عمل مهم موقع خواب  
در خلاصة الاذكار از حضرت فاطمه عليها السلام روايت است كه فرمود:
حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) بر من وارد شد در وقتى كه رختخواب خود را پهن كرده بودم و مى خواستم بخوابم . حضرت فرمود: اى فاطمه ! مخواب مگر آنكه چهار عمل بجاى آورى :
1- ختم قرآن كنى
2- پيغمبران را شفيعان خود گردانى .
3- مؤ منين را از خود خشنود كنى .
4- حج و عمره كنى .
اين سخنان را فرمود و مشغول نماز شد. من توقف كردم تا نمازش را تمام كرد. عرض كردم : يا رسول الله ! امر فرمودى به چهار چيز كه من قدرت ندارم در اين وقت آنها را به جا آورم ، آن حضرت تبسم كرد و فرمود: دخترم ! هرگاه بخوانى قل هوالله احد (سوره توحيد) را سه مرتبه پس گويا ختم قرآن كرده اى . (422)
هرگاه صلوات بفرستى بر من و پيغمبران قبل از من ، ماشفيعان تو خواهميم بود در روز قيامت .
و هرگاه استغفار كنى از براى مؤ منين ، پس تمايم ايشان از تو خشنود خواهند شد.
و هرگاه بگويى : سبحان و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر پس ‍ حج و عمره كرده اى (423)
سفارش امام زمان (عج ) به ذكر تسبيح حضرت زهراء عليها السلام 
حضرت آية العظمى سيد شهاب الدين مرعشى نجفى (اعلى الله مقامه ) نقل كرده اند كه :
وقتى در سامراء اقامت داشتم ، شبى براى زيارت حضرت سيد محمد عليه السلام از سامراء بيرون رفته و راه را گم نمودم . بخاطر تشنگى فوق العاده و گرسنگى و وزيدن باد، بيهوش شده روى خاكهاى گرم افتادم . ولى دفعتا چشم باز كردم و سر خود را بر زوانوى شخصى ديدم . آن شخص كوزه آبى به لب من رسانيد كه تا كنون نظير آن آب را در گوارايى و شيرينى نياشاميده بودم . پس از خوردن آب ، سفره نان را باز نمودم . پس از صرف غذا، آن مرد عرب به من فرمود: نهرى جارى در اينجا وجود دارد خود را در آن شستشو بده . من گفتم : در اينجا نهرى نيست وگرنه من اين قدر تشنه نمى شدم . آن مرد عرب فرمود: اين آب است كه در اينجا جارى است . به مجرد صادر شدن اين كلمه از آن مرد عرب ديدم در آنجا نهر با صفايى است . تعجب كردم كه نهر آب در كنار من بوده و من از تشنگى و عطش نزديك به هلاك شدن بودم ! پس آن مرد عرب از من پرسيد: قصد كجا دارى ؟ گفتم حرم مطهر سيد محمد. آن شخص عرب فرمود: اين هم حرم سدى محمد است . ديدم نزديك بقعه سيد محمد هستم و حال آنكه محلى كه در آنجا راه را گم كرده بودم قادسيه بود و مسافت زيادى از آنجا تا حرم سيد محمد وجود داشت . در فاصله مصاحبت با آن مرد عرب مطالبى چند را برايم توضيح داد از سفارشهاى او، تاكيد بر تلاوت قرآن مجيد، انكار تحريف قرآن ، نيكى به والدين ، رفتن به بقاع متبر كه و امامزادگان ، احترام به ذريه علوى ، خواندن نماز شب ، ذكر تسبيح حضرت زهراء عليها السلام و زيارت حضرت سيد الشهداء بود. در اين هنگام به فكرم خطور كرد كه نكند اين شخص محرتم همان امام زمان (عج ) باشد. با بروز اين فكر در ذهنم ناگهان آن شخص ‍ عرب از نظرم ناپديد گرديد. (424)
دعاى حضرت زهرا عليها السلام در آخرين روزهاى حيات  
امام باقر عليه السلام فرمود: فاطمه دخترم رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) پس از گذشت شصت روز از رحلت پيامبر، بيمار و بسترى شد و بيماريش ‍ شديد گرديد و دعاى او در شكوه از ظالمان اين بود:
يا حى و يا قيوم برحمتك استغيث فاغثنى ، الهم زحزحنى عن النار و ادخلنى الجنة و الحقنى بابى محمد (صلى الله عليه وآله )
اى خداى زنده و توانا ! پناه مى آورم به رحمت تو، پس به من پناه بده و مرا از آتش دوزخ دور گردان و به بهشت وارد كن و مرا به پدرم محمد (صلى الله عليه وآله ) ملحق فرما
.
على عليه السلام به او مى فرمود: خدا به تو عافيت مى دهد و تو را زنده نگهدارد.
فاطمه عليها السلام مى فرمود: اى ابوالحسن ! بسيار نزديك است كه با خدايم ملاقات كنم . (425)
فضيلت تسبيح حضرت زهرا عليها السلام  
رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) فرمودند: تعقيباتى هست كه هر كس آنها را بعد از تمامى نمازهاى واجب بگويد ناكام و نااميد نشود، و آن عبارت است از: 33 مرتبه سبحان الله ، 33 مرتبه الحمدالله ، 34 مرتبه الله اكبر.
امام صادق عليه السلام مى فرمايند: هر كس تسبيحات حضرت فاطمه عليها السلام را در نماز واجب و قبل از اينكه از حالت جلوس تشهد و سلام خارج شود، به جا آورد خدا بهشت را بر او واجب كند.
باز مى فرمايند: هر كس شب را با تسبيح حضرت فاطمه عليها السلام سپرى كند. (هنگام خواب تسبيح بگويد) از مردان و زنانى باشد كه خدا را زياد ياد مى كنند.
امام باقر عليه السلام مى فرمايد: خداوند به چيزى برتر از تسبيح حضرت فاطمه عليها السلام حمد و ستايش نشده و اگر چيزى برتر از آن بود هر آينه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) آن را به حضرت فاطمه عليها السلام مى بخشيد. (426)
حرز حضرت فاطمه عليها السلام  
بسم الله الرحمن الرحيم : يا حى يا قيوم برحمتك اسغيث فاغثنى و لا تكلنى الى نفسى طرفة عين ابدا و اصلح شاءنى كله
به نام خداوند بخشنده و مهربان . اى زنده ، اى برپادارنده ، به رحمت تو فرياد خواهى مى كنم ، به فريادم برس و مرا هيچ گاه و براى هميشه حتى يك چشم بر هم زدن ، به خودم وا مگذار و تمام كارهايم را اصلاح فرما !
.
نماز استغاثه به حضرت زهراء عليها السلام  
در روايات آمده است :
هر گاه تو را حاجتى باشد و سينه ات از آن تنگ شده است ، پس دو ركعت نماز بخوان و چون سلام نماز را گفتى ، سه مرتبه تكبير بگو و تسبيح حضرت فاطمه عليها السلام را بخوان ، پس به سجده برو و صد مرتبه بگو: يا مولاتى يا فاطمة اغيثينى و بعد جانب راست صورت را بر زمين بگذار و همين دعا را صد مرتبه بگو و بعد جانب چپ صورت را بر زمين بگذار و همين ذكر را صد مرتبه بگو، و باز دوباره به سجده برو و صد و ده مرتبه اين ذكر را بگو، و حاجت خود را ياد كن . بدرستى كه خداوند بر مى آورد آن را انشاء الله تعالى . (427)
آداب سفره از زبان فاطمه عليها السلام  
حضرت زهراء عليها السلام درباره آداب غذا خوردن و بهداشت عمومى فرمد:
در سر سفره غذا 12 كار نيك وجود دارد كه سزاوار است ، هر مسلمانى آنها را بشناسد كه چهار مورد واجب و 4 مورد مستحب و 4 مورد نشانه اءدب و بزرگوارى است .
اما چهار عمل واجب :  
1- شناخت و معرفت پروردگار. (بدانيم كه نعمت ها از اوست )
2- راضى به نعمتهاى خدا بودن .
3- گفتن بسم الله الرحمن الرحيم در آغاز غذا.
4- سپاسگذارى خدا در پايان . (گفتن الحمداللله رب العالمين -.
و چهار عمل مستحب عبارتند از:  
1- وضو گرفتن قبل از غذا.
2- نشستن به جانب چپ .
3- در حال نشسته غذا خوردن .
4- غذا خوردن با سه انگشت .
و آن چهار عمل كه نشانه ادب و بزرگوارى ات :  
1- از غذاى پيش روى برداشتن .
2- لقمه ها را كوچك برداشتن .
3- غذا را به خوبى جويدن .
4- كمتر در صورت ديگران نگاه كردن . (428)
نماز شب فاطمه عليها السلام  
فاطمه عليها السلام از جهت عبادت ، عابدترين و پارساترين زنان عالم بود و با تمام مشاغل و گرفتاريهايى كه در داخل و خارج خانه به عهده داشت علاوه بر فرائض ، نوافل و مستحبات را نيز انجام مى داد.
شيخ صدوق (ره ) در كتاب علل الشرايع از امام حسن عليه السلام فرزند بزرگوار آن حضرت روايت كرد كه فرمود:
راءيت امى فاطمة (ع ) قامت فى محرابها ليلة جمعتها فلهم تزل راكعة ساجدة حتى اتضح عمود الصبح و سمعتها تدعو المؤ منين و المؤ منات و تسميهم و تكثر الدعاءلهم و لا تدعو لنفسها بشى ء فقلت لها يا اماه لم لا تدعون لنفسك كما تدعون لغيرك فقالت يا بنى الجار ثم الدار
مادرم فاطمه را ديم كه در شب جمعه در محراب عبادت ايستاده و تا هنگامى كه سپيده طالع شد پيوسته در حال ركوع و سجده بود و شنيدم پيوسته براى مردان و زنان با ايمان دعا مى كرد و آنها را در دعا نام مى برد و بسيار براى آنها دعا مى كرد. و براى خودش دعا نمى كرد، من گفتم : مادرجان ! چرا همانطور كه براى ديگران دعا مى كنى براى حودت دعا نمى كرد، من گفتم : مادرجان ! چرا همانطور كه براى ديگران دعا مى كنى براى خودت دعا نمى كنى ؟ فرمود: پسرم ! اول همسايه ، سپس خانه !

در روايات اهل سنت حسن بصرى ، يكى از بزرگان ايشان مى گويد: در ميان امت عبادت كسى از فاطمه عليها السلام بيشتر نبود، زيرا آنقدر روى پاهاى خود در مقام عبادت ايستاد كه قدمهايش ورم كرد. (429)
عبادت فاطمه عليها السلام در كلام پيامبر (صلى الله عليه وآله )
در حديث نبودى آمده است كه :
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) درباره عبادت حضرت فاطمه عليها السلام فرمود:
فاطمه هرگاه در محراب عبادت به پيشگاه پرودگار خود مى ايستد نور او براى فشتگان آسمان تابش مى كند، همانند ستارگان كه براى اهل زمينى مى درخشد، و خداى عزوجل در آن وقت به فرشتگان خود مى فرمايد: كنيزم فاطمه ، بانوى همه زنان جهان را بنگريد چگونه در پيشگاه من به عبادت ايستاده و بند بند بدنش از خوف من مى لرزد ! (430)
در حديث ديگرى به سلمان مى فرمايد:
اى سلمان ! خداى تعالى چنان دل و جان و تمام اعضاء و جوارح دخترم فاطمه را به ايمان پر كرده كه يك سره براى عبادت و فرمانبردارى حق تعالى خود را از همه چيز فارغ ساخته است . (431)
آرى فاطمه به هنگام عبادت چنان غرق در عظمت حق مى گشت و از خود جدا مى شد كه از فكر عزيزان خود: با تمام علاقه اى كه به آنها داشت بيرون مى رفت و خداى تعالى فرشتگان را ماءمور مى كرد تا گهواره كودك او را حركت دهند.
عبادت فاطمه عليها السلام قبل و بعد از تولد  
امام صادق عليه السلام از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) روايت مى كند كه آن حضرت فرمودند: خداوند فاطمه را خلق كرد قبل از آنكه آسمان و زمين را خلق كند و او حوريه اى است انسانى كه از نور خدا آفريده شده است قبل از آنكه خدا آدم را خلق كند، آنگاه خداوند فاطمه را در حقه اى زير ساق عرش قرار داد. از رسول خدا سؤ ال شد: يا رسول الله فماكان طعامها؟پس در آن زمان غذاى فاطمه عليها السلام چه بود؟
آن حضرت فرمودند: التسبيح و التقديس و التهليل و التحميد. غذاى فاطمه تسبيح و تقديس و تهليل و تمجيد پروردگار بود.
و به هنگام تولد به سجده افتاد و خداوند را شكر كرد و چنين گفت : شهدت مى دهم كه پروردگار و آفريننده من ، كسى نيست مگر خداى بزرگ و بى همتا و گواهى مى دهم به اينكه پدرم سيد و سرور برگزيدگان خدا و رسول خداست و از همين آغاز اقرار مى كنم به اينكه همسرم آقاى پيشوايان و جانشين رسول خداست و فرزندانم (حسن و حسين عليه السلام ) بزرگ اسباط رسول خدايند. (432)
نيز روايت شده كه :
كانت فاطمة تنهج فى الصلاة من خيفة الله تعالى
فاطمه چنان بود كه در نماز از خوف خداى تبارك و تعالى غش مى كرد. (433)
نقش انگشترهاى حضرت فاطمه عليها السلام  
حضرت فاطمه عليها السلام داراى چند انگشستر بود كه حلقه اش از نقره و انگشترش از عقيق بود. روى يكى از آنها اين جمله بود:
الله ولى عصمتى ، خداوند نگهدار و ولى عصمت و پاكى من است .
و در ديگرى نوشته شده بود:
نعم القادر
و روى يكى ديگر از آنها:
آمن المتوكلون بود. (434)
نقش اين كلمات در انگشترى تاءثير عجيبى در دفع دشمنان و نگهدارى اموال و اولاد و بدن از شر انس و جن و شياطين و تمام ناراحتى ها و آفات و بديها دارد.
همچنين گفته شده است كه نقش انگشتر آن حضرت ، نقش انگشتر سليمان بن داود، يعنى سبحان من الجم الجن بكلماته ؛ پاك و منزه است خدايى كه مهار كرد جن را به كلمات خود. بوده است . (435)
دعاى حضرت فاطمه عليها السلام براى رفع گرفتارى  
امام زين العابدين عليه السلام مى فرمايد: در روز عاشوراء، پدرم مرا در حالى كه خون از بدن مباركش مى جوشيد به سينه اش چسباند و فرمود:
پسرم ! دعايى است براى رفع گرفتارى و نياز شديد و مشكلى كه پيش ‍ مى آيد. اين دعا را مادرم فاطمه زهرا عليها السلام به من آموخته است و او خود از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرا گرفته بود و پيامبر را جبرئيل آموزش داده بود. از من فراگير ! انگاه فرمود: بخوان .
بحق يس و القرآن الحكيم ، و بحق طه و القرآن العظيم ، يا من يقدر على حوائج السائلين ، يا من يعلم ما فى الضمير، يا منفس عن امكروبين ، يا المغومين ، يا راحم الشيخ الكبير، يا رازق الطفل الغير، يا من لايحتاج الى التفسير، صل على محمد و آل محمد و افعل بى كذا و كذا،
خداوند ! به حق ياسين و قرآن حكيم و به حق طه و قرآن حكيم ، اى كسى كه توانايى بر آوردن نيازهاى درخواست كنندگان و محتاجان را دارى ، اى كسى كه به آنچه در ضمير و باطن است آگاهى دارى ؟ اى برطرف كننده اندوه دل شكسته گان ، اى گشاينده غم افسردگان ! اى مهربان نسبت به پيرمرد كهنسال ، و اى روزى دهنده كودك خردسال ! اى كسى كه نيازمند به تفسير و برهان نيست ، بر محمد و خاندان محمد درود فرست و براى من اين كار را انجام بده
. (436)
توسل ائمه عليه السلام به حضرت فاطمه عليها السلام  
امام باقر عليه السلام هرگاه تب مى كردند آب خنگى طلب مى كرد و وقتى كه آب به دستش مى رسيد جرعه اى از آن را مى نوشيد، الحظه اى از نوشيدن باز مى ماند و سپس با صداى بلند به حذدى كه در بيرون خانه نيز شنيده مى شد از ته دل مادرش زهراء را صدا مى كرد و مى فرمود: يا فاطمة بنت محمد؛ فاطمه اى دختر رسول خداو بدين گونه حود را از سوز تب تسلى مى داد و برخود مرحمى مى نهاد و جان و روح خود را با ياد محبوب و توسل به او آرام و عطر آگين مى نمود.
در همين زمينه مرحوم شيخ عباس قمى مى فرمايد: شايد تذكر به نام حضرت زهراء عليها السلام در هنگام تب شديد بيانگر اين بود كه همچنانكه بدنم به آتش تب مى سوزد و آن را با آب سرد خاموش مس سازم قلبم هم به آتش مصيبت مادرم گزاران است ، لذا با ذكر فاطمه عليها السلام دل را آرام مس ساختند. (437)
دعاهاى حضت زهراء در روزهاى هفته  
از دعاهاى وارده منسوب به حضرت فاطمه كه بسيار تاءيد شده است :
1- دعاى روز شنبه
اللهم افتح لنا خزائن رحمتك و هب لنا اللهم رحمة لا تعذبنا بعدها فى الدنيا و الاخرة و ارزقنا من فضلك الواسع رزقا حلالا طيبا و لا تحوجنا و لا تفقرنا الى احد سواك و زدنا لك شكرا و اليك فقرا و فاقة و بك عمن سواك غنا و تعففا اللهم و سع علينا فى الدنيا الله انا نعوذ بك اءن تزوى و جهك عنا فى حال و نحن نرغب اليك فيه اللهم صل على محمد آل محمد اءعطنا ما تحب واجعله لنا قوة فيما تحب يا اءرحم الراحمين .
خدايا ! گنجيه هاى رحمت را بروى ما بگشا و خدايا ! به ما رحمتى ببخش ‍ كه بعد از آن در دنيا و آخرت عذابمان نفرمايى ، و از فضل وسيع خود رزقى حلال و پاك نصيب ما گردان ، و ما را به غير خود محتاج و نيازمند مفرما، و شكر از تو حاجت و نيازمند به تو و بى نيازى از غير خود را براى ما زياد كن ، خدايا؟ در دنيا بر ما وسعت عطا فرما، خداى ؟ ما به تو پناه مى بريم از اينكه روزى خويش را زا ما پنهان دارى در حكالى كه ما بسوى تو مشتاقيم ، خدايا ! بر محمد (صلى الله عليه وآله ) و آل محمد (صلى الله عليه وآله ) درود فرست و آنچه دوست دارى به ما عطاكن و در آنچه علاقه توست به ما نيرو ده ، اى مهربان ترين مهربانان .
2- دعاى روز يكشنبه
اللهم اجعل اول يومى هذا فلاحا و آخره نجاحا و اءوسطه صلاحا اللهم صل على محمد و آل محمد و اجعلنا ممن اءناب اليك فقبلته و توكل عليك فكفية و تضرع اليك فرحمته
خدايا ! ابتداى اين روز را راستگارى و انتهاى آن را پيروزى و وسط آن را صلاح قرار ده ، خدايا ! بر محمد (صلى الله عليه وآله ) و آل محمد (صلى الله عليه وآله ) درود فرست و ما را از آنكه بسوى تو بازگشتند و تو قبولشان فرمودى و آنانكه بر تو توكل نمودند و كفايتشان نمودى و آنانكه بسويت زارى نمودند و تو رحمتشان نمودى قرار ده .
3- دعاى روز دوشنبه
اللهم انى اسئلك قوة فى عبادتك و تبصرا فى كتابك و فهما فى حكمت الله صل على محمد و آل محمد و لاتجعل القرآن بنا ماحلا و الصراط زائلا و محمدا (ص ) عنا مولياء
خدايا ! از تو در انجام عبادتت توانايى ، و انديشه در كتاب تو و فهم در حكمتت در خواست بمى كنيم ، خدايا ! بر محمد (صلى الله عليه وآله ) و آل محمد (صلى الله عليه وآله ) درود فرست و قرآن را دشمن ما و صراط را بى ثبات و محمد (ص ) را از ما روى گردان قرار مده .
4- دعاى روز سه شنبه
اللهم اجعل غفلة الناس ذكرا و اجعل صالح ما نقول باءلسنتنا نية فى قلوبنا اللهم ان مغفرتك اءوسع من ذنوبنا و رحمتك اءرجى عندنا من اءعمالنا اللهم صل على محمد و آل محمد و وفقنا لصالح الاعمال و الصواب من الفعال .
خدايا ! غفلت مردم را براى ما ياد آورى و يا آنان را بريا ما شكر، و آنچه از سخنهاى شايسته و به زبانهايمان مى گوييم وبه عنوان نيتى (پاك ) در دلهاى ما قرار ده ، خداى ! همانا كه آمرزشت وسيع تر از گناهان ما، و رحمتت در نزد ما ايمدوار كننده تر از كردار ما است ، خدايا ! بر محمد (صلى الله عليه وآله ) درود فرست و در اعمال صالح و انجام كارهاى درست ما را موفق گردان .
5- دعاى روز چهارشنبه
اللهم احرسنا بعينك التى لا تنام و ركنك الذى لايرام و ياءمسائك العظام و صل على محمد و آل محمد و احفظ علينا مالو حفظه غيرك ضاع و استر علينا مالو ستره غيرك شاع و اجعل كل ذلك مطواعا انك سميع الدعاء قريب مجيب .
خدايا ! به چشمان تو كه هرگز نخوابد، و ركن و بر محمد (صلى الله عليه وآله ) و آل محمد (صلى الله عليه وآله ) درود فرست و از ما حفاظت كن كه اگر غير تو از ما حفاظت كند ضايعمان كند، و عيبهاى ما را بپوشان كه اگر غير تو بپوشاند آشكارش نمايد، و همه آن را براى ما فرمانبردارى قرار ده ، همانا تو شنونده دعا و نزديك و اجابت كننده اى .
6- دعاى روز پنج شنبه
اللهم انى اسئلك الهدى و التقى و العفاف و الغنى و العمل بما تحب و ترضى اللهم انى اءسئلك من قوتك لضعفنا و من غناك لفقرنا و فاقتنا و من حلمك و علمك و علمك لجهلنا اللهم صل على محمد و آل محمد و اءعنا عى شكرت و ذكرك و طاعتك و عبادتك برحمتك يا اءرحم الراحمين .
خدايا ! من از تو هدايت ، تقوا، پاكدامنى ، بى نيازى از خلق ، و عمل به آنچه موجب خشنودى تو شود در خواست مى كنم ، خدايا ! من از تو براستى سستى ما نيروى تو، نيازمندى ما بى نياز تو و نادانى ما بردبارى و دانائيت را درخواست مى كنم ، خدايا ! بر محمد (صلى الله عليه وآله ) و آل محمد (صلى الله عليه وآله ) درود فرست ، و به رحمت خويش ما را در شكر و ذكر و فرمانبردارى و عبادتت يارى فرما، اى مهربان ترين مهربانان .
7- دعاى روز جمعه
اللهم اجعلنا من اءقرب من تقرب من تقرب اليك و اءوجه و من توجة اليك و اءنجح من ساءلك و تضرع اليك اللهم اجعلنا ممن كانه يراك الى يوم القيامة الذى فيه يلقاك و لا تمتنا الا على رضاك اللهم و اجعلنا ممن اءخلص ‍ لك بعمله و اءحبك فى جميع خلقك اللهم صل على محمد و آل محمد و اغفر لنا مغفرة جزما حتما لانقترف بعدها ذنبا و لا نكتسب خطيئة و لا اثما اللهم صل على محمد و آل محمد صلاة نامية زاكية متتابعة متواصلة مترادفة برحمتك يا اءرحم الراحمين (438)
خدايا ما را از نزديكترين كسانى كه به تو نزديك شوند، و آبرومندترين كسانى كه رو به سوى تو نمودند، و كامياب ترين كسانى كه از تو درخواست و به سوى تو زارى كردند قرار ده ، خدايا ! ما را تا روز قيامت كه تو را ملاقات كنند از آنان قرار ده كه گويا تو را مى بينند و ما را نميران جز به خشنوديت ، خدايا ! ما را از آنان كه كردار خويش را براى تو خالص كرده و تو را در همه آفريدگانت دوست دارد قرار ده ، خدايا ! بر محمد و آل محمد (صلى الله عليه وآله ) درود فرست و ما را بيامرز، آمرزيدنى حتمى كه پس از آن در گناه نيفتيم و خطاء و گناهى كسب ننماييم ، خدايا ! به رحمت خويش ‍ بر محمد (صلى الله عليه وآله ) و آل محمد درود فرست درودى هميشگى و پاك پى در پى و متصل ، اى مهربان ترين مهربانان .
فصل يازدهم : سوگنامه فاطمه عليها السلام 
شكايت امام زمان (عج )  
حضرت مهدى (عج ) فرمودند:
اگر نبود كه دوستدار شايستگى و مهر بر شما بوده و اگر نسبت به شما محبت و علاقه نداشتيم ، از گفتگوى با شما روى گردانده و كارى به كار شما نداشته و به آزمايش خود كه درگيرى با يك ستمگر سركش و گمراه است كه عده اى را نيز در گمراهى به دنبال مى كشدو مى پرداختيم ، هم او كه با پروردگار خود به نزاع و ضديت برخاسته و مدعى چيزى شده كه مربوط به او نبوده و حق كسى را كه خداوند اطاعت او را واجب نموده منكر شده است ، همان ستمگر غاصب . من از دختر رسول خدا سرمشق نيكويى دارم : انسان نادان به پستى كار خودش گرفتار خواهد شد و به زودى شخصى كافر خواهد دانست كه فرجام كار از آن كيست . (439)
يا على عليه السلام در هيچ امرى مخالف تو را نكردم  
در يكى از روزهاى آخر حيات فاطمه عليها السلام كه در بستر بيمارى بودبه على عليه السلام گفت : على جان ! هنگام فراق نزديك شده است ، سخنانى دارم كه مى خواهم با تو بگريم .
على عليه السلام فرمود: آنچه دلت مى خواهد بگو، پس بربالين فاطمه عليها السلام نشست و دستور داد كسى داخل اطاق نباشد. آنگاه دختر پيامبر اين چنين گفت :
اى پسرم عم ! شروع زندگى با تو در هيچ امرى مخالفت تو را نكردم و هرگز از من دروغ و خيانت سر نزد.
على عليه السلام در حالى كه او را تصديق مى كرد، گفت :
تو باتقواتر و متواضع تر از آن هستى كه من تو را بر چنين امرى سرزنش كنم ، آه چقدر جدايى و دورى از تو بر من دشوار خواهد بود ! مصيبت پيامبر برايم زنده مى شود، از دست دادن تو براى من بسيار سخت و ناگوار است . از اين ماتم به خداى خود پناه مى برم و دل به او مى سپارم . مصيبت فراق تو آن قدر تلخ و سنگين است كه تحمل آن براى على مشكل و طاقت فرساست ، مصيبتى كه هيچ چيز نمى تواند آن را جبران كند، اين دردى است كه درمانى براى او نمى بينم .
سپس على عليه السلام سر فاطمه عليها السلام را به سينه چسباند و با هم گريستند. گريه فاطمه عليها السلام براى تنهايى على عليه السلام و گريه على عليه السلام در فراق زهراء عليها السلام . (440)
اشك مظلوم ، موجب رحمت است .  
روزى حضرت فاطمه عليها السلام رو به حضرت على عليه السلام نمود و گفت : اى ابالحسن ! من از پدرم شنيدم كه مى فرمود: اشك ، خشم خداوند را خاموش مى كند و قبر باغى از باغهاى بهشت نخواهد بود مگر هنگامى كه بنده از ترس خدا گريه كند و خداوند عزيز و جبار مى داند كه من با اين اشكها از خوف خدا مى گريم .
حضرت على عليه السلام گريست ، فاطمه عليها السلام از اشكهاى آن حضرت گرفته وبر چهره خود كشيده و گفت : اى ابالحسن ! اگر غمگينى در بين امت گريه كند خداوند آن امترا مورد بخشايش خود قرار مى دهد. پسر عمو ! تو غمگين و محزونى و من اشك چشم تو رابه صورت مى كشم تا مشمول رحمت خدا شوم . (441) بيت الاحزان فاطمه عليهاالسلام
بعد از وفات رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) و پيش آمدن مشكلات و مصيبتها بر اهل بيت پيامبر فاطمه زهراء عليها السلام همواره شال عزابر سربسته بود. از نظر جسمى روز به روز به تحليل مى رفت و از فراق پدر گريان و قلبش سوزان بود. ساعتى بيهودش مى شد و ساعتى به هوش ‍ مى آمد گريه هاى آن حضرت بر پدرش قطع نمى شد.
منزل زهراء عليها السلام از دو طرف در داشت يكى داخل مسجد باز مى شد و ديگرى در كوچه مجاور باب جبرئيل ، مردى كه در مواقع نماز به مسجد مى آمدند از جلوى درب خانه فاطمه عليها السلام عبور مى كردند و صداى ناله آن حضرت را مى شنيدند و با خود مى گفتند: مگر چه شده كه يگانه دختر پيامبر اين قدر نالان است ؟ مگر چه ظلمى بر او روا داشتند؟ ! اين موضوع بر سران حكومت گران آمد. لذا افرادى خدمت اميرالمؤ منين على عليه السلام رسيدند و از آن حضرت خواستند تا گريه و عزادارى فاطمه عليها السلام را كنترل نمايد يا شب گريه كند و يا روز، تا ما آرامش ‍ داشته باشيم .
حضرت امير پس از سخنان آنان ، نزد فاطمه عليها السلام آمد و فرمود: فاطمه جلان ! گروهى آمده اند و مى گويد: به فاطمه بگو يا شب گريه كند يا روز !
فاطمه عليها السلام جواب داد: اى ابالاحسن ! چقدر اندك است ماندن من در ميان مردم و چقدر نزديك است زمان ، پنهان شدن من از جمعشان ... سوگند به خدا هرگز سكوت نمى كنم ، نه در شب و نه در روز، تا اينكه به پدرم رسول الله ملحق گردم . على عليه السلام فرمود: هر طور دوست مى دارى عمل كن ، لذا آن حضرت جايگاهى را در بقيع بنام بيت الاحزان براى فاطمه درست كرد و حضرت فاطمه هر روز دست حسن و حسين عليه السلام را مى گرفت و به آنجا مى رفت و به عزادارى مشغول مى شد و غروب آنها را به منزل باز مى گرداند. (442)
تقاضاى عيادت از فاطمه عليها السلام  
شيخ طوسى روايت كرده است :
هنگامى كه بيمارى فاطمه عليها السلام شدت يافت ، عباس (عمومى پيامبر) به عنوان عيادت ، به خانه فاطمه آمد. به او گفته شد كه حال فاطمه بسيار ناگوار است و هيچكس را به خانه اى كه در آن بسترى است راه نمى دهند. عباس به خانه خود مراجعت كرد و براى اميرمؤ منان عليه السلام پيام فرستاد، و به قاصد خود گفت : از قول من به على بگويد: اى بردارزاده ، عمويت سلام مى رساند و مى گويد سوگند به خدا زا بيمارى و دردمندى حبيبه رسول خدا و نور چشم پيامبر و من ، يعنى فاطمه عليها السلام آن چنان اندوهگين و غم زده شده ام كه وجودم در هم شكسته شده است ، گمان مى برم از نخستين كسى از ما باشد كه به رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) ملحق مى شود و آن حضرت او را براى بهترين مقامات بهشت برگزيده و به پيشگاه خداى بزرگ مى برد.
اگر مى دانى كه فاطمه عليها السلام به رحمت خدا خواهد رفت ، اجازه بده فردا جماعتى از مهاجران و انصار را جمع كنم ، تا در تشييع جنازه و نماز او شركت كنند و به پاداش ثواب آن نائل شوند كه اين كار براى عظمت اسلام ، كار نيكى است
.
حضرت على عليه السلام به قاصد عباس كه به گفته راوى ، عمارياسربود، فرمود: سلام مرا به عمويم عباس برسان ، و بگو: خداوند محبت شما را از ماكم نكند، پيشنهاد شما را دريافتم ، و راءى شما نيكو است ولى مى دانى كه آنها همواره به فاطمه عليها السلام ظلم كردند و او را از حقش باز داشتند و از ميراث پدرش محروم نمودند و سفارش پيامبر در حق او را رعايت نكردند و رعايت حق الهى را ننمودند و خداوند براى داورى كافى است و از ستمگران انتقام خواهد گرفت . من اى عمو از تو مى خواهم كه مرا ببخشى و مرا در ترك پيشنهاد تو معذور بدارى ، زيرا فاطمه عليها السلام وصيت كرده كه امر او را پنهان سازم . (443)
و داع فرزندان با مادر  
وقتى حضرت فاطمه عليها السلام از دنيا رحلت فرمود اسماء خود را روى آن حضرت انداخت و او را مى بوسيد و مى گفت : يا فاطمه وقتى كه بر پدرت رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) وارد شدى سلام اسماء بنت عميس ‍ را به او برسان . در اين هنگام حسن و حسين عليما اسلام وارد شدند و ديدند كه مادرشان رو به قبله دراز كشيده فرمودند: اى اسماء ! مادرمان هيچ وقت در اين ساعت نمى خوابيد؟ اسماء عرض كرد: اى فرزندان رسول خدا ! مادر شما نخوابيده بلكه به جوار حق شتافته است .
با شنيدن اين سخن حضرت امام حسن عليها السلام خود را بر روى مادر افكنده در حالى كه پاهايش را مى بوسيد مى فرمود: مادرجان ! قبل از آنكه جان از بدنم بيرون رود با من سخن بگو.
و همين گونه حضرت امام حسين عليه السلام پاى مادر را مى بوسيد و مى فرمود: مارجان ! من حسينم ، مادر جان پيش از آنكه قلبم از حركت باز ايستد و بميرم با من حرف بزن .
صاحب كتاب ناسخ التواريخ مى نويسد:
به هنگام رحلت حضرت زهرا عليها السلام زينب عليها السلام در حالى كه چادرش بر زمين كشيده مى شد، جلو آمده فرياد زد: اى پدر، اى رسول خدا ! هم اكنون محروميت ديدار تو بر ايمان معلوم گرديد و شناخته شد.
علامه مجلسى نقل مى كند: كه ام كلثوم بيرون آمد در حالى كه چادرى بر سرافكنده بود كه قسمت پايين آن بر زمين كشيده مى شد و پيراهنى بر تن كرده كه اندامش را پوشيده بود صداى مى زد: اى بابا، اى رسول خدا ! هم اكنون به راستى تو را از دست داديم ، به طورى كه ديدار ديگرى نخواهد بود.
هنوز بازوى مادرم سياه و كبود است  
حضرت آية الله مرتضى فيروز آبادى يكى از استوانه هاى علم در حوزه علميه نجف اشرف و حوزه علميه قم بود.
نقل كرده اند كه ايشان مى فرمود: زمانى كه در نجف اشرف بودم ، يك شب در عالم رؤ يا ديدم كه در منزل شخصى خود، مجلسى اقامه شده و در آن مجلس حضرت فاطمه عليها السلام با چادر نشسته است . افرادى از مؤ منين به صف ايستاده ، يكى يكى آمده عرض ادب مى كنند و مى روند. چون همه رفتند، حضرت چادر را كنار زد، از اين عمل خانم متوجه شدم كه چون من به آن حضرت محرم هستم ، لذا اين عمل را انجام داد. چه جمالى ! در عالم رؤ يا گفتم : صورتش شبيه به صورت پيامبر (صلى الله عليه وآله ) است .
سپس جلوتر رفته و عرض كردم : مادر ! آيا اين كه قريب به هزار و چهارصد سال است خطاباى مى گويند، شوهرت على عليه السلام را با سر بى عمامه و دوش بى رداء و ريسمان به گردن به مسجد بردند، صحت دارد؟ حضرت فرمود:
استحقروا ابا الحسن بعد رسول الله
على را بعد از رسول خدا تحقير كردند !
من به فارسى مى گفتم و حضرت عربى جواب مى داد.
عرض كردم : مادر ! قريب هزار و چهارصد سال است كه مورخين نوشته اند و خطباء گفته اند كه آن نانجيب به بازوى شما تازيانه زد و سياه شده و فى عضدها كمثل الدملج . فرمود: بلى . آنگاه دست راست را از آستين بيرون آورد، ديدم هنوز بازوى مادرم سياه و كمبود است . (444)
اندوه امام زمان عليه السلام  
مرحوم علامه سيد باقر پسر آية الله حجت سيد محمد هندى نقل شده كه حضرت ولى عصر را در شب عيد غدير در خواب به حالت افسردگى و غمگين ديد و پرسيد: آقاى من ! چه شده كه شما را امروز غمگين و افسرده مى بينم با اينكه مردم از عيد غدير خوشحال و مسرورند؟
حضرت فرمود: در ياد و غم اندوه مادرم مى باشم ، سپس فرمود:
لا ترانى اتخذت لا و علاها
بعد بيت الاحزان بيت سرور
سوگند به شرف مقام آن حضرت مرا نخواهى ديد كه پس از بيت الاحزان خانه خوشى بگيرم . (445)
ذخيره فاطمه عليها السلام براى قبر  
حضرت فاطمه عليها السلام در ضمن وصاياى خود به على عليه السلام گفت : يا على ! اين شيشه را بگير و هنگامى كه از كار من فارغ شده و مرا در قبرم نهادى ، آنان را در لحد من بگذار. على عليه السلام فرمودند: اى بانوى زنان ! در اين شيشه چيست ؟
فاطمه عليها السلام پاسخ داد: يا ابالحسن ! من از پدرم شنيدم كه مى فرمود: راستى كه قطرات اشك ، غضب و خشم خداى را خاموش مى سازد و قبر، باغى از باغات بهشت نمى شود مگر اينكه بنده از خوف خدا گريه كرده باشد و خداى عزيز جبار مى داند كه گريه كرده ام و اين قطرات اشك من در سحرهاست كه در اين شيشه جمع كرده ام و آن را ذخيره اى براى درون قبر خود نموده ام تا در روز حشر، آن را بيابم . حضرت على عليه السلام از سخن حضرت زهرا عليها السلام گريان شد و در اين موقع فاطمه عليها السلام دستش را دراز كرد و اشكهاى چشم على عليه السلام را گرفت و به صورت خود كشيد. (446)
سفارش به خواندن قرآن  
در كتاب مصابح الانوار از امام صادق عليه السلام و او از پدرانش نقل كرده است كه :
فاطمه عليها السلام هنگام عليه السلام هنگام احتضار، به امير مؤ منان على عليه السلام وصيت كرد: وقتى از دنيا رفتم ، خودت مرا غسل بده و كفن كن و نماز بر جنازه ام بخوان و در قبر بگذار، ولحد مرا بچين و خاك بر قبرم بريز، و سپس بالاى سر، مقابل صورتم بنشين و بسيار قرآن بخوان و دعاكن ، زيرا آنان هنگام ساعتى است كه ميت و انس بازنده ها نياز دارد، و من تو را به خدا مى سپارم و وصيت مى كنم كه با فرزندانم به نيكى رفتار كنى . (447)
مولا بيا شبهاى جمعه بر مزارم
روحم شود شاد اگر آيى كنارم
اى روح و جانم يا على
ورد زبانم يا على
سوى پدر با صد محن امشب روانم
جان تو و جان حسين و كودكانم
بنشين كنارم يا على
اى افتخارم يا على
تابوت فاطمه عليها السلام  
اسماء بنت عميس ، نقل مى كند:
روزهاى آخر زندگانى حضرت زهراء عليها السلام با او بودم ، روزى مرا به ياد كيفيت حمل جنازه توسط مردم انداخت ، و ابراز نگرانى فرمود كه : چرا جنازه را روى تخته اى مى گذارند و بالاى دست مردان حمل مى كنند؟ !
سپس فرمود: من بسيار زشت مى دانم كه جنازه زنان را پس از مرگ بر روى تابوت سرباز گذاشته و بر روى آن پارچه اى مى اندازند كه حجم بدن را براى بينندگان نمايش مى دهد. مرا به روى تابوت آن چنانى نگذار و بدن مرا بپوشان . كه خدا تو را از آتش جهنم باز دارد.
به على عليه السلام وصيت كرد: اى پس عمو ! براى من تابوتى درست كنيد، همانگونه كه ملائكه شكل آن را به من نشان داده اند.
اسماء بنت عميس مى گويد: خدمت آن حضرت توضيح دادم : در سرزمين حبشه ، تابوتى براى حمل جنازه ها درست مى كنند كه بدن ميت را مى پوشاند و سپس به وسيله چوبهاى تر و شاخه هاى نازك درخت ، شكل و قيافه آن را ترسيم كردم .
حضرت زهراء عليها السلام خوشحال شده و فرمود: براى من تابوتى مثل آن درست كن و مرا با آن بپوشان ، خدا تو را از آتش دوزخ حفظ نمايد. (448)
ماجراى ضربت فاطمه عليها السلام از زبان امام صادق عليه السلام
در كتاب الاختصاص از عبداله بن سنان از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه آن حضرت فرمود:
ابوبكر نوشته اى در رد فدك براى زهراء عليها السلام نوشت . زهراء در حالى كه نوشته را در درست داشت از نزد ابى بكر بيرون آمد، عمر در راه به او رسيد و گفت : دختر محمد عليه السلام اين نوشته چيست كه در دست توست ؟ فرمود: نوشته اى است كه ابوبكر در رد فدك برايم نوشته است . گفت : نوشته را به من بده . زهرا عليها السلام حاضر نشد نوشته را به او بدهد. عمر لگدى به زهراء زد كه در اثر اين ضربه زهراءعع كه فرزند پسرى به نام محسن در شكم داست سقط كرد، سپس عمر، او را سيلى زد. گويى هم اكنون به گوشواره هاى گوشش مى نگرم كه در اثر سيلى شكست . سپس ‍ عمر نوشته را برداشت و پاره كرد. زهراء عليها السلام به خانه رفت و هفتاد و پنج روز در اثر ضربتى كه عمر به او زد، مريض بود تا اينكه از دنيا رفت . (449)
آتش زدن در خانه ! از زبان فاطمه عليها السلام  
قال فاطمة الزهراء عليها السلام :
فجمعوا الحطب الجزل على بابى و آتوا بالنار ليحرقوه و يحرقونا فوقعت بعضارة الباب و ناشدتهم باالله و باءبى ان يكفوا و ينصرونا فاخذ عمر السوط من يد قنفذ مولى ابوبكر فضرب به على عضدى حتى صار كالد ملج . و ركال الباب برجله فرده على و انا حامل فسقطت بوجهى و النار تسعر و يسفح فى وجهى فيضربى بيده حتى انتثر قرطى من اذنى فجائنى المخاض فاسقطت محسنا بغير جرم ،

فاطمه زهراء فرمود:
بر در خانه ام هيزم و خاشاك آوردند و آتش آوردند كه آن را شعله ور سازند و ما را بسوزانند. من در آستانه در قرار داشتم و آنها را قسم دادم به خدا و به پدرم كه دست از ما برداريد و به دادمان برسيد.
عمر تازيانه را از دست قنفذ غلام ابوبكر گرفت آن را بر بازويم زد، چنان كه كبود شد لگد محكمى بر در زد و آن را بر رويم انداخت در حالى كه حامله بودم به رو در خاك افتاده ، آتش زبانه مى كشيد و چهره ام را داغ مى كرد. مرا چنان سيلى زد كه گوشواره از گوشم فرو افتاد درد زايمان مرا گرفت و محسنم را بدون جرم سقط كردم
. (450)
گريه بر امام حسين عليه السلام  
مفصل به امام صادق عليه السلام عرض كرد: اى مولاى من ! اشك ريختن را چه ثوابى است ؟
فرمود: در صورتى كه به خاطر فردى بر حق اشك ريخته شود، ثوابى بى شمار دارد.
عرض كرد: اى پسر رسول خدا ! روز انتقام گيرى شما از روز سختى و اندوهتان بزرگتر است .
حضرت فرمود: ولى هيچ روز همچون روز محنت و اندوه ما در كربلا نيست ، هر چند روز سقيفه و سوزاندن در خانه اميرالمؤ منين و حسين و فاطمه و زينب و ام كلثوم و فضه و كشتن محسن با ضرب لگذ، بزرگتر و وحشتاكتر و تلخ ‌تر است ، زيرا آن روز اصل و ريشه عذاب است . (451)
فاطمه بين فشار در و ديوار  
بر حاشيه برگ شقايق بنويسيد
گل طاقت بين درر و ديوار ندارد
علامه مجلسى از سليم بن قيس كوفى نقل مى كند كه :
بعد از رحلت خدا (صلى الله عليه وآله )، عمر به ابوبكر گفت : همه مردم با تو بيعت كرده اند جز على و اهل بيت او، شخصى را نزد او بفرست كه بيايد و بيعت كند، ابوبكر پسر عموى عمر را كه قنفذ نام داست نزد على عليه السلام فرستاد. قنفذ چند بار از طرف ابوبكر نزد على رفت و پيامبر ابوبكر را ابلاغ كرد، ولى على عليه السلام از آمدن نزد ابوبكر امتناع ورزيد.
عمر خشمگين شد و با خالدبن وليد و قنفذ به در خانه على عليه السلام فرستاد. قنفذ چند بار از طرف ابوبكر نزد على رفت و پيام ابوبكر را ابلاغ كرد، ولى على عليه السلام از آمدن نزد ابوبكر امتناع ورزيد.
عمر خشمگين شد و با خالد بن وليد و قنفد به در خانه على عليه السلام هجوم آوردند. فاطمه عليها السلام پشت در بود، هنوز شال عزا از رحلت پيامبر بر سرش بود، و از فراق پدر سخت نحيف و ناتوان شده بود، عمر فرياد زد: اى پسر ابوطالب ! در را باز كن !
فاطمه عليها السلام فرمود: اى عمر! ما را با تو چكار، چرا دست از ما بر نمى دارى ؟ با اينكه ما عزادار هستيم ؟
عمر گفت : در را باز كن ، وگرنه آن را به روى شما مى سوزانم .
فاطمه عليها السلام فرمود: اى عمر ! آيا از خدا نمى ترسى ؟ بدون اجازه وارد خانه من مى شود و به خانه ام هجوم مى كنى ؟
پس آتش طلبيد و در خانه را به آتش كشيد، آنگاه در نيم سوخته را فشار داد، در اين هنگام فاطمه با عمر رو برو شد و فرياد زد:
يا ابتاه يا رسول الله ؛ اى پدرجان اى رسول خدا !
عمر شمشيرش را كه در نيام بود بلند كرد و به پهلوى زهراء زد، فاطمه عليها السلام ناله اى زد، عمر دوباره تازيانه اش را بلند كرد و بر بازوى زهراء زد، فاطمه عليها السلام فرياد زد يا ابتاه !؛ اى پدرجان !... در اين هنگام على عليه السلام با شتاب بيرون آمد و گريبان عمر را گرفت و كشيد و او را بر زمين افكند به طورى كه بينى و گردن عمر مجروح گرديد و تصميم به قتل او گرفت ، اما به ياد وصيت و سفارش رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) افتاد كه آن حضرت را به صبر و تحمل سفارش كرده بود.
فرمود: اى پسر ضحاك ! به خداوندى كه محمد را به مقام نبوت ، گرامى داشت ، اگر وصيت پيامبر نبود البته مى دانستى كه بدون اجازه قدرت وارد شدن به خانه مرا نداشتى .
عمر فرياد مى زد و كمك مى خواست . جمعى به يارى او شتافتند، و وارد خانه شدند و حضرت را به طرف مسجد براى بيعت بردند، در اين هنگام فاطمه عليها السلام كنار در خانه بود. قنفذ با تازيانه ، ضربتى بر بازوى آن بزرگ بانوى جهان زد و هنگامى كه آن حضرت از دنيا رفت آثار آن تازيانه مانند بازوبند در بندنش نمايان بود و سپس در را فشار داد و به پهلوى فاطمه زد كه يك دنده از دنده هاى پهلويس شكست و جنين را كه در رحم داشت سقط شد، از آن پس همچنان بسترى بود تا اينكه به شهادت رسيد. (452)
عذاب آنان كه فاطمه عليها السلام را آزردند  
روايت شده است : نخستين فردى كه در روز قيامت براى او داد خواهى مى كنند و دوباره او داورى مى نمايند، در مورد محسن فرزند على عليه السلام است كه درباره قاتل او، قنفذ حكم مى شود، آنها را مى آورند و با تازيانه هاى آتشين مى زنند كه اگر يك تازيانه از آن تازيانه ها به تمام دريا بيفتد، همه آب آنها از مشرق تا مغرب ، به جوشش در مى آيد و اگر آن را بر كوههاى دنيا بگذارند، همه آنها ذوب شده و به خاكستر مبدل مى گردند، قاتل محسن ، قنفذ را با آنان تازيانه ها مى زنند.
همچنين در روايتى از امام صادق عليه السلام نقل مى كنند كه فرمود: در روز قيامت ، حضرت خديجه و فاطمه بنت اسد (مادر على عليه السلام ) محسن را حمل مى كنند، آنها گريه و ناله مى كنند، مادرش فاطمه عليها السلام اين آيات قرآن را مى خواند:
هذا يومكم الذى توعدون ؛ اين همان روزى است كه به آن وعده داده شده ايم . (453)
يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا و ما عملت من سوء تود لو ان بينها و بينه امدا بعيدا امروز همان روز است كه هر كس آنچه را از كار نيك انجام داده ، حاضر مى بيند، و دوست مى دارد ميان او و آنچه از اعمال بد انجام داده ، فاطمه زمانى زياد مى بود
. (454)
آنگاه امام صادق عليه السلام آن چنان گريه كرد كه محاسن شريفش از اشك ترشد سپس فرمود:
لا قرت عين لا تبكى عند هذا الذكر؛ روشن مباد آن چشمى كه هنگام ذكر اين مصيبت ، گريه نكند. (455)
لحظه غم انگيز شهادت فاطمه عليها السلام  
راويان سنى و شيعه از سلمى همسر ابو رافع نقل كرده اند كه گفت : من در ساعات آخر عمر فاطمه عليها السلام از او پرستارى مى كردم ، يك روز حال او خوب شد و بيماريش آرام گرفت . على عليه السلام براى بعضى از كارها از خانه بيرون رفته بود. فاطمه عليها السلام به من فرمود: مقدارى آب بياور تا غسل كنم ، و بدنم را شستشو دهم . آب آوردم و كمك كردم ، تا فاطمه برخاست و غسل نيكويى انجام داد، لباسش را عوض كرد، سپس به من فرمود: من امروز از دنيا مى روم ، من خودم را شسته ام .
هيچكس روى مرا باز نكند، سپس دستش را زير دستش گذاشت و از دنيا رفت .
رويات شده : آن هنگام كه فاطمه عليها السلام جان سپرد، ساعت بين مغرب و عشاء بود و وقت احتضار بر جبرئيل و عزرائيل سلام كرد. (456)
ماجراى خاك سپارى فاطمه عليها السلام  
چون شب فرا رسيد على عليه السلام جنازه زهراء عليها السلام را غسل داد، هنگام غسل هيچكس حاضر نبود جزء حسن و حسين ، زينب و ام كلثوم ، فضه و اسماء بنت عميس عليه السلام . اسماء على عليه السلام را در كار غسل فاطمه كمك مى كرد.
نيز روايت شده كه على عليه السلام با همان پرده اى كه بدن رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) را خشك كرده بود، بدن زهراء عليها السلام را خشك نمود. و در كتاب روضهة الواعظين آمده است كه : و چون پاسى از شب گذشت ، حضرت على عليه السلام همراه حسن و حسين عليهما السلام ، عمار، مقداد، عقيل ، زبير، ابوذر، سلمان ، بريده و چند نفر از خواص بنى هاشم ، جنازه را از خانه بيرون آوردند و آن بدن مطهر را به خاك سپردند. حضرت على عليه السلام اطراف قبر حضرت زهراء عليها السلام هفت قبر ديگر ساخت تا قبر فاطمه عليها السلام شناخته نشود.
شخصى از امام صادق عليه السلام سؤ ال كرد، اميرالمؤ منين در نماز بر فاطمه عليها السلام چند تكبير گفت :؟ آن حضرت فرمود: على عليه السلام يك تكبير مى گفت ، جبرئيل هم يك تكبير مى گفت ، و بعد فرشتگان مقرب الهى تكبيرى مى گفتند، تا اينكه اميرالمؤ منين پنج تكبير گفت :
شخصى ديگر پرسيد: در كجا بر او نماز خواند؟ امام صادق عليه السلام فرمود: در خانه اش نماز خواند، سپس جنازه را حركت دادند و از خانه بيرون آوردند. (457)
اندوه امام جواد عليه السلام بر مصائب مادرش فاطمه عليها السلام
در كتاب دلائل الامامة طبرسى نقل شده است كه : روزى امام جواد عليه السلام كه در آن زمان كمتر از چهار سال داشت بر پدر و بزرگوارش امام رضا عليه السلام وارد شد.
در اين هنگام امام جواد عليه السلام دستش را بر زمين زد و سرش را به طرف آسمان بلند كرد، و مدت طولانى در فكر فرو رفت .
امام رضا عليه السلام به فرزندش فرمود: قربانت گردم ، چرا در فكر فرو رفته اى ؟
امام جواد عليه السلام در پاسخ گفت : به خاطر آن مصائبى كه بر مادرم فاطمه عليها السلام وارد شد. سوگند به خدا، آن دو نفر را از قبر بيرون مى آورم سپس با آتش آنها را مى سوزانم و خاكسترشان را در دريا پراكنده مى نمايم .
حضرت رضا عليه السلام فرزندش را به نزديك خواند، بين دو چشم او را بوسيد و فرمود:
پدر و مادرم به فدايت ، تو شايسته اين امر (امامت ) هستى . (458)
ماجراى ضربت فاطمه عليها السلام از زبان عمر  
عمر در ضمن نامه اى براى معاويه چگونگى بر خورد خود با فاطمه عليها السلام را چنين بيان مى كند:
به فاطمه كه پشت در بود گفتم : اگر على از خانه (براى بيعت ) بيرون نيايد، هيزم فراوانى به اينجا بياورم و آتشى بر افروزم و خانه و اهلش را بسوزانم ، و يا اينكه على را براى بيعت به سوى مسجد مى كشانم . آنگاه تو و مردان ديگر هيزم بياوريد، و به فاطمه گفتم : خانه را به آتش مى كشم . همان وقت دستش را از در بيرون آورد تا ما از ورد به خانه باز دارد، من او را درود نموده و با شدت ، در افشار دادم و با تازيانه بر دستهاى او زدم تا در را رها كند، از شدت درد تازيانه ، ناله كرد و گريست ، ناله او به قدرى جانگاه و جگر سوز بود كه نزديك بود دلم نرم شود و از آنجا منصرف گردم ، ولى به ياد كينه هاى على عليه السلام و حرص او بركشتن قريشيان (مشرك ) افتادم ...
با پاى خودم لگد بر در زدم ، ولى او همچنان در را محكم نگه داشت بود كه باز نشود، وقتى كه لگد بر در زدم صداى ناله فاطمه را شنيدم كه گمان كردم ، اين ناله ، مدينه را زير و رو كرد، در آن حال فاطمه مى گفت :
يا ابتاه ! يا رسول الله هكذا يفعل بحبيبتك و ابنتك ، اه يا فضة اليك فحذينى فقد و الله قتل ما فى ؤ حشنائى من حمل
اى پدر جان ! اى رسول خدا ! بنگر كه اين گونه با حبيبه و دختر تو رفتار مى شود. آه ! اى فضه بيا و مرا درياب كه سوگند به خدا فرزندم كه در رحم من بود كشته شد
.
در عين حال در را افشار دادم ، در باز شد، وقتى وارد خانه شدم ، فاطمه با همان حال روبروى من ايستاد، ولى شدت خشم مرا به گونه اى كرده بود كه گويى پرده اى در برابر چشمم افتاده است چنان سيلى روى روپوش به صورت فاطمه زدم كه به زمين افتاد... (459)
پس منبرى از نور برايش نصب مى نمايند كه هفت پله دارد و ما بين هر پله تا پله ديگر صفوفى از ملائكه است و با آن حضرت است رخت هاى خون آلود و پيراهن غرقه به خون حسين عليه السلام . پس عرض مى كند: خدايا ! مى خواهم ببينم حسن و حسين عليهما السلام را، پس مصور شود حسين به حالتى كه سر در بدن ندارد و خون از رگهاى او جارى است . پس چون آن حالت را ببيند فريادى زند و خود را از ناقه به زير اندازه و پيغمبر و ملائكه همه فرياد مى زنند. (460)
مقام رفيع فاطمه عليها السلام در روز موعدد  
در روايت است كه حضرت فاطمه عليها السلام در آن روز موعود، با كيفيت مخصوصى وارد محضر مى شود كه بر سرش تاجى است از نور كه هفتاد ركن دارد و هر ركنى ، مرصع است به در و ياقوت ، و نور مى دهد مانند ستاره درخشان و برناقه اى سوار است از ناقه هاى بهشت ... و بر آن ناقه هودجى (كجاوه اى ) است از طلا كه آن حضرت در آن است و به استقبالش مى آيند از جانب بهشت ، دوازده هزار حورالعمين كه براى احدى استقبال ننموده اند و نخواهند نمود...
پس منبرى از نور برايش نصب مى نمايند كه هفت پله دارد و ما بين هر پله تا پله ديگر صفونى از ملائكه است و با آن حضرت است رخت هاى خون آلوده و پيراهن غرقه به خون حسين عليه السلام . پس عرض مى كند: خدايا ! مى خواهم ببينم حسن و حسين عليهما السلام پس عرض مى كند: خدايا ! مى خواهم ببينم حسن و حسين عليهماالسلام را، پس مصور شود حسين به حالتى كه سر در بدن ندارد و خون از رگهاى او جارى است . پس چون آن حالت را ببيند فريادى زند و خود را از ناقه به زير اندازه و پيغمبر و ملائكه همه فرياد مى زنند. (461)
صداى ناله زهرا عليها السلام  
نقل كرده اند كه :
در اوج ناراحتى و بيمارى مرحوم آية الله امينى صاحب كتابا شريف الغدير كه شيفته و دلداره خاندان پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) بوده از ايشان سؤ ال كردند: آيا تا به حال براى شما معلوم نشده كه قبر حضرت زهراء در كجاست ؟ و در چه نقطه اى بايد ايشان را زيارت كرد؟
مرحوم علامه امينى پس از لحظاتى سكوت فرمودند: هر وقت به مدينه مى رفتم ، صداى ناله و ضجه جانكاه و جانسوز حضرت زهرا عليها السلام به گوشم مى رسيم . شما از قبرش سؤ ال مى كنيد در حالى كه هنوز ناله آن حضرت در مدينه طنين افكن است . (462)
وصيتهاى حضرت زهراء عليها السلام به على عليه السلام  
در كتاب روضة الواعظين آمده است :
حضرت فاطمه عليها السلام را مرض شديدى عارض شد و تا چهل روز ادامه داشت و چون دانست كه مرگش نزديك است ام ايمن و اسماء بنت عميس را فرستاد تا حضرت على عليه السلام را حاضر سازند تا با او وصيت كند. چون حضرت امير حاضر شد، گفت : اى پسر عم ! از آسمان به من خبر دادند كه مرگم نزديك است . تو را به چند چيز وصيت مى كنم . اى پسر عم ! هرگز مرا دروغگو و خائن نيافتى و از روزى كه با من معارشرت نموده اى مخالفت تو نكرده ام . حضرت على عليه السلام فرمود. معاذالله تو داناترى به خدا و نيكوكارتر و پرهيزكارتر... و بر من بسيار گران است مفارقت تو وليكن مرگ امرى است اجتناب ناپذير.
پس حضرت فاطمه عليها السلام فرمود: خدا تو را جزاى خير دهد اى پسر عم رسول خدا. وصيت مى كنم :
اول ، اين كه بعد از من امامه را به عقد خود در آورى ، زيرا كه مردان را چاره از زن گرفتن نيست و او براى فرزندان من ، مثل من است .
دوم ، برايم نعشى قرار ده ، زيرا كه ملائكه صورت آن را به من نشان دادند.
حضرت على عليه السلام فرمود: وصف آن را براى من بيان كن . پس ‍ حضرت فاطمه عليها السلام وصف آن را بيان كرد، و حضرت براى او درست كرد و آن اولين نعشى (تابوتى ) بود كه در زمين ساختند.
سوم ، اينكه وصيت مى كنم تو را كه نگذارى ، آنانى كه بر من ستم كردند و حق مرا گرفتند كه ايشان دشمن من و دشمن رسول خدايند، احدى از ايشان و اتباع ايشان بر من نماز كنند.
چهارم ، اينكه مرا شبانه دفن كن در وقتى كه ديده ها در خواب باشد. (463)
هيچكس را بر جنازه ام داخل نكنيد  
نوشته اند كه : وقتى حضرت فاطمه عليها السلام از دنيا رحلت فرمود: عايشه خواست به حجزه او برود، اسماء طبق وصيت او را راه نداد.
عايشه شكايت خود را نزد پدرش برد و گفت : اين زن خثعميه (464) ميان من و دختر پيغمبر در آمده است و نمى گذارد من نزد جسد او بروم ، بعلاوه براى او حجله اى چون نو عروسان ساخته است .
ابوبكر به در حجره فاطمه آمد و گفت : اسماء چرا نمى گذارى زنان پيغمبر نزد دختر او بروند؟ چرا براى دختر پيامبر حجله ساخته اى ؟
اسماء گفت : زهراءبه من وصيت كرد كه كسى بر او داخل نشود. و چيزى را كه براى او ساخته ام وقتى زنده بود به او نشان دادم و به من دستور داد مانند آن را برايش بسازم .
ابوبكر گفت : حال كه چنين است هر چند به تو گفته چنان كن .
و اين نخستين تابوتى است كه در اسلام بدين صورت ساختند. (465)
بدون اجازه وارد خانه فاطمه عليها السلام شدند 
سليم بن قيس هلالى مى گويد:
به سلمان فارسى (ره ) گفتم : آيا به خانه حضرت زهرا عليها السلام بدون اجازه اش هجوم بردند؟
گفت : آرى به خدا سوگند، و اين در حالى بود كه فاطمه روسرى بر سر نداشت لكن آن حضرت به منظور رعايت حجابش خود را به پهلوى در كشيد تا خود را از نامحرمان حفظ كند، اما فشار در موجب شكسته شدن پهلويش و كشته شدن محسنش گرديد، و فرياد زد: آه ! اى فضه مرا درياب ، سوگند به خدا جنينم را كشتند و استغاثه مى كرد يا ابتاه يا رسول الله ، ديروز بود كه از ميان ما رفتى ! (466)
تشكر از قنفذ !!  
از سليم بن قيس نقل شده است كه : عمر بن خطاب در يك سال نصب حقوق همه كارگزارانش را به عنوان غرامت (و كمبود بودجه و ماليات ) برداشت ، ولى حقوق قنفذ را به طور كامل پرداخت كرد
سليم مى گويد: به مسجد رسول خدا رفتم گروهى نشسته بودند، كه اكثر آنها از بنى هاشم بودند، در اين جلسه عباس عموى پيامبر به على گفت : چرا عمر مانند كارگزارانش از حقوق قنفذ كم نكرد؟ حضرت على عليه السلام به اطراف خود نگاه كرد و سپس قطرات اشك از چشمانش سرازيز شد، آنگاه در پاسخ عباس فرمود:
شكر له ضربة ضربها فاطمة بالسوط فماتت و فى عضدها اثرة كانه الدملج
حقوق قنذ را كم نكرد، تا از او تشكر نمايد به خاطر ضربت تازيانه اى كه او بر فاطمه نواخته بود كه وقتى فاطمه از دنيا رفت ، اثر آن تازيان در بازوى او وجود داشت و همانند بازو بند، نمايان بود. (467)
على در فراق همسر  
على عليه السلام بعد از دفن همسر گراميش احساس كرد كه تمام غمهاى عالم به او هجوم آورده ، پس رو به قبر رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) كرد و چنين گفت :
سلام من بر تو اى رسول خدا (صلى الله عليه وآله )، اكنون دختر تو به سلام و زيارت تو آمده و به تو پيوسته . كاسه صبرم در مصيبت دخترت لبريز گشته ، درد فراق او بر من سخت ناگوار است . اينك وديعه خود را بگير. به زودى فاطمه براى تو شرح ماجرا را خواهد گفت : چه ظلمها كه به او كردند. يا رسول الله ! بپرس امت تو با دخترت جه كردند؟ اى رسول خدا ! دخترت را از بيم دشمن به خاك سپردم ! اما بدان كه حق او را به ظلم بردند ارث را از او گفتند... اكنون صلوات و درود خداوند بر تو و فاطمه ات باد. (468)
دوست دارم ، كز غمت يا فاطمه تنها بگريم
از يتيمان تو پنهان در دل شبها بگريم
دوست دارم ، بنگرم بر آسمان پر ستاره
تا سحر با ياد تو، اى زهراء زهراء بنگريم
دوست دارم شرح حال من ، به پيغمبر بگوئى
تا تسلى يابد اين دل ، چونكه با طاها بگريم
دوست دارم ، جانم از تن ، با نفسهايم بر آيد
بس كه يا زهراء بگويم ، بسكه بى پروا بگويم
گر چه ناچيزم (حسانا) دوست دارم كه منهم
جانم از پيكر بر آيد، بسكه بر مولى بگريم (469)
خبر دادن از لحظه شهادت  
حضرت فاطمه زهراء عليها السلام در ساعات آخر زندگى خويش با على عليه السلام رازى را فشاء كرد و از لحظه وفات خويش خبر داد.
ايشان فرمود: اى ابالحسن ! در همين ساعت به خواب رفته بوديم ، محبوبم رسول خدا را در خواب ديدم پدرم در قصرى از مرواريد سفيد بود، چون مرا ديد فرمود: دخترم ! به نزد من بشتاب كه سخت مشتاق تو هستم . عرض ‍ كردم : سوگند به خدا، اشتياق من براى زيارت شما شديدتر است ، در اين هنگام پدرم فرمود: تو امشب در پيش ما خواهى بود.
يا على رسول خدا آنچه وعده دهد، راست است و به آنچه عهد و پيمان بندد وفا مى كند. (470)
يادم ز لحظه اى كه آتش به خانه زدند
پيش چشمان من تو را با تازيانه زدند
بدون تو غريبم و تنها
مرا ببر به همرت زهراء
علت وفات فاطمه عليها السلام از زبان امام صادق عليه السلام  
امام صادق عليه السلام فرمود:
فاطمه عليها السلام روز سه شنبه سوم جمادى الاخر سال يازدهم هجرى از دنيا رفت و علت وفاتش اين بود كه قنفذ غلام عمر بن خطاب ، به دستور عمر با پايه غلاف شمشير به او زد، به طورى كه فرزندش محسن ، سقط گرديد، و همين موجب بيمارى شديد فاطمه شد، و آن حضرت وقتى كه بسرتى گرديد، به هيچكس از آن افرادى كه به او ستم كرده بودند اجازه نداد كه به عيادت او بيايند. (471)
قبر فاطمه عليها السلام كجاست ؟  
چون خبر وفات حضرت فاطمه عليها السلام در مدينه منتشر گرديد مردان و زنان مدينه همه گريان شدند و به سوى خانه آن حضرت دويدند و در انتظار بيرون آمدن جنازه و تشييع آن بودند. سپس ابوذر بيرون آمد و
فت : تشييع جنازه به تاءخير افتاده ، پس مدرم متفرق شدند، چون پاسى از شب گذشت و ديده ها به خواب رفت جنازه را بيرون آوردند. حرت على ، امام حسن و امام حسين عليه السلام عمار، مقداد، عقيل ، زبير، ابوذر، سلمان و گروهى از بنى هاشم و خواص آن حضرت ، بر حضرت فاطمه عليها السلام نماز كردند و در همان شب او را دفن كردند. حضرت على عليه السلام دور قبر آن حضرت هفت قبر ديگر ساخت تا ندانند قبر آن حضرت كجاست .
به روايتى دگير چهل قبر ديگر را آب پاشيد كه قبر آن مظلومه در ميان آنها مشتبه باشد.
و به روايت ديگر، قبر آن حضرت را با زمين همورا كرد كه علامت قبر معلوم نباشد، لذا به همين سبب در موضع قبر آن حضرت اختلاف است .
بعضى گفته اند كه در بقيع است نزديك قبور ائمه بقيع و بعضى گفته اند: ما بين قبر حضرت رسالت و منبر آن حضرت مدفون است ، زيرا كه حضرت رسول اكرم فرمودند:
ان بين قبرى و منبرى روضة من رياض الجنة
ما بين قبر من و منبر من ، باغى است از باغهاى بهشت و منبر من بر درى است از درهاى بهشت .
بعضى ديگر گفته اند: آن حضرت را در خانه خود دفن كرده اند. والله اعلم . (472)
اى گل پژمرده باغ على
تازه شد از هجر تو داغ على
آه عجب مرگ تو جانكار بود
واى كه عمر تو چه كوتاه بود
اى گل اميد گلستان من
فايمه اى شمع شبستان من
اى تو نبى را به جهان نور عين
گو چه كنم با حسن و با حسين
بهر تو محبوب به هر صبح و شام
اشك غم ديده فشانده مدام (473)
آخرين كارهاى فاطمه زهراء 
در آخرين روز حيات حضرت فاطمه ساعتى از آن روز خوابيد و ظاهرا در آن لحظات رؤ يا، پدر بزرگوارش را به خواب مى بيند. آرى ايشان رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) را در خواب در قصرى از در سفيد ديدند و وقتى چشمشان به حضرت فاطمه افتاد فرمودند: دخترم عزيزم به سوى من بيا، من مشتاق ديدن تو هستم ، حضرت فاطمه عليها السلام عرض كردند: والله من به ديدار شما مشتاق تر و آرزومندترم . رسول اكرم به وى فرمودند: تو امشب در نزد من خواهى بود.
حضرت فاطمه عليها السلام بعد از بيدار شدن از خواب سبك خود را آماده سفر آخرت مى كند، زيرا مى دانست كه وعده پدر راست است .
بنابر اين گاه نشسته و گاه ايستاده به طرف محل شستشو رفت و شروع به شستن لباس اطفال با دستهاى لرزان خود كرد و آنگاه كودكان را فرا خواند و شروع به شستشوى سر آنان نمود. در همين حال على وارد منزل شد و همسرش را مشغول انجام كارها ديد. از او علت بلند شدن از بستر و پرداختن به انجام كارها را پرسيد. آن حضرت پاسخ داد: چون امروز آخرين روز عمر من است خود برخاستم تا سرو لباس كودكانم را بشويم ، زيرا آنان به زودى يتيم مى شوند. سپس رؤ ياى خيش را براى همسرش بيان نمود. (474)
وصيت نامه اى كه بالاى سر فاطمه عليها السلام بود 
پس از وفات فاطمه عليها السلام ، حضرت على عليه السلام به بالين او آمد. روپوش را از صورت حضرت برداشت و نوشته اى را بالاى سر او ديد كه در آن چنين نوشته شده بود:
بسم الله الرحمن الرحيم
هذا ما اءوت به فاطمة بنت رسول الله ، اءوصف و هى تشهد اءن لا اله الا الله و ان محمدا عبده و رسوله و ان الجنة حق و النار حق و ان الساعة آتية لا ريب فيها و ان الله يبعث من فى القبور.
يا على انا فاطمة بنت محمد زوجنى الله منك لاكون الك فى الدنيا و الاخرة ، انت اولى بى من غيرى حنطنى و غسلنى و كفنى باليل و صل على وادفنى باليل و لاتعلم احدا و اءستودعك الله و اقرء على ولدى السلام الى يوم القيامة .

به نام خداوند بخشنده مهربان .
اين آن چيزى است كه فاطمه دختر حضرت محمد به آن وصيت كرده است . وصيت كرده در حالى كه شهادت مى دهد كه جز الله خدايى نيست و اين كه محمد بنده و رسول او است . و اين كه بهشت حق و دوزخ حق است ، قيامت خواهد آمد و شك و ترديدى در آن نيست و خداوند كسانى را كه در قبرها هستند برانگيخته خواهد كرد.
اى على ! من فاطمه دختر حضرت محمد (صلى الله عليه وآله ) مى باشم ، خداوندمرا به همسرى تو در آورد تا در دنيا و آخرت براى تو باشم ، تو از ديگران نسبت به من شايسته ترى ، مرا در شب حنوط كن و كفن بنما و غسل بده و بر من نماز بگذار و شبانه دفنم كن و هيچكس را آگاه نكن . تو را به خدا مى سپارم و به فرزندانم تا روز قيامت سلام و درود مى فرستم . (475)
آماده شدن براى ديدار حق  
روايت كرده اند كه :
چون وقت وفات حضرت فاطمه عليها السلام نزديك شد اسماء بنت عميس را فرمود كه آبى بياور تا من وضو سازم ، و به روايتى غسل كرد و نيكوترين غسلها و بوى خوش طلبيد و خود را خوشبو گردانيد و جامه هاى نو پوشيد و فرمود: اى اسماء ! جبرئيل وقت وفات پدرم چهل درهم كافور از بهشت آورد، حضرت آن را به سه قسمت تقسيم كرد: يك قسم را براى خود گذاشت و يكى براى من و يكى را براى على عليه السلام گذاشت . آن كافور را بياور، كه مرا با آن حنوط كنند.
پس رو به قبله خابيد و جامه را روى خود كشيد و فرمود: اى اسماء ساعتى صبر كن ، بعد از آن مرا بخوان ، اگر جواب نگفتم على عليه السلام را خبر كن و بدان به پدر خود ملحق شدم . اسماء ساعتى انتظار كشيد، بعد آن حضرت را صدا كرد اما صدايى نشنيد و گفت : اى دختر مصطفى ، اى دختر بهترين فرزندان آدم ! جواب نشنيد، جامه از روى مباركش برداشت ، ديد كه مرغ روحش به رياضى جنات پرواز كرده است . پس به روى آن حضرت افتاد و او را مى بوسيد و مى گفت : چون به خدمت حضرت رسول رسيدى سلام مرا به او برسان . در اين حال امام حسن و امام حسين عليه السلام وارد شدند، گفتند: اى اسماء مادر مادر اين وقت چرا به خواب رفته است ؟ اسماءگفت : مادر شما به رحمت رب العالمين و اصل گرديده است ، برويد و پدر خود را خبر كنيد.
ايشان چون به نزديك مسجد رسيدند صدا به گريه بلند كردند، پس صحابه گفتند سبب گريه شما چيست اى فرزندان رسول خدا؟ مگر جاى جد بزرگواتان را خالى ديديد؟ گفتند: مادرمان از دنيا مفارقت كرده ، چون حضرت على اين خبر را شنيد بر روى در افتاد و غش كرد. و چون به هوش ‍ آمد مى فرمود: زهراء جان ! از تو خود را به كه تسلى دهم .

next page

fehrest page

back page