fehrest page

back page

غمهاى فاطمه عليها السلام از زبان على (ع )  
بعد از دفن فاطمه عليها السلام ، على عليه السلام با دست خود خاك بر قبرش ريخت و آن را صاف نمود تا بر كسى معلوم نشود، در اين هنگام حزن و اندوه آن حضرت هيجان كرد، آب از ديده هاى مباركش جارى شد، رو به قبر رسول الله گردانيد و گفت السلام عليك يا رسول الله . سلام از من بر تو باد و از جانب دختر و جبيبه تو و نور ديده تو و زيارت كننده تو كه به زيارت تو آمده است ، و در ميان خاك در عرصه تو خوابيده ، حق تعالى او را در ميان اهل بيت اختيار كرد كه زود به تو ملحق گردد. چه بسيار زود جدايى افتاد ميان ما و به سوى خدا شكايت مى كنم حال خود را
يا رسول الله ! به زودى دخترت به تو خبر خواهد داد كه : امت تو بر غصب حق من و ظلم كردن در حق او، يكديگر را يارى كردند پس از او بپرس ‍ احوالش را، چه بسيار غمها در سينه او بر روى هم نشسته بود كه به كسى نمى توانست اظهار كند، و به زودى همه آنها را به تو خواهد گفت ، و خداى از براى او حكم خواهد كرد و او بهترين حكم كنندگان است . (476) سلام بر تو باد يا رسول الله !.
فاطمه عليها السلام را در پيراهنش غسل دادم
امام حسين عليه السلام مى فرمايند: اميرالمؤ منين جنازه فاطمه عليها السلام را سه بار و پنج بار غسل داد و در شستن پنجم مقدارى كافور گذارد و در كفن بر بدن او لنگ پهن و بلندى پوشاند و اين تنها على بود كه غسل و كفن او را عهده دار بود. در موقع غسل مى فرمود: بارالها ! زهراء كنيز تودختر پيامبر و برگزيده و بهترين آفريده تو است ؟ خدايا ! حجتش را به او تلقين فرما و برهان او را بزرگ دار و درجه اش را بالا ببر و او را به پدرش محمد ملحق كن .
خود حضرت على (ع ) نيز مى فرمايد: من تجهيز فاطمه را آغاز نمودم و او را در پيراهنش غسل دادم . به خدا سوگند او خجسته و پاك و پاكيزه بود. سپس ‍ او را با باقى مانده حنوط رسول خدا حنوط كردم و در كفنهايش جا دادم . (477)
صديقه را جز صديق غسل ندهد  
در روايتى مفضل بن عمر درباره غسل دادن فاطمه عليها السلام از امام صادق عليه السلام سؤ ال مى كند؟ چه كسى فاطمه را غسل داد؟
امام صادق عليه السلام مى فرمايند: اميرالمؤ منين على عليه السلام .
مفضل گويد: گويى اين فرمايش امام قدرى بر من گردان آمد، به همين دليل امام فرمودند: گويا اين واقعيت بر تو گران آمد؟
عرض كردم : آرى فدايت گردم .
فرمود: نبايد اين مطلب بر تو گران آيد، چرا كه فاطمه صديقه بود و شايسته نيست كه كسى جز صديق صديقه را غسل دهد، نمى دانى مريم را كسى جز پسرش عيسى غسل نداد؟ (478)
اى كاش فاطمه زنده بود 
بعد از آنكه ابولؤ لؤ به عمر خنجر زد، به حضرت على عليه السلام عرض ‍ كرد: اى اميرالمؤ منين ! من اين مرد را زودم و شكمش را دريدم . حضرت با شنيدن اين مضوع اشكش جارى شده و به شدت گريست و آرزو كرد كه اى كاش فاطمه عليها السلام زنده مى بود و اين خبر را مى شنيد (479) بعد حضرت نوشته اى را از گريبان در آورده و فرمود: اين نامه را بگير و از مدينه خارج شو و هفت مرتبه اين نامه را بخوان و به هر جا كه خواستى برو. (480)
اعمال روز شهادت حضرت فاطمه عليها السلام  
در مفاتيح الجناح شيخ عباس قمى چنين آمده است :
روز سوم جمايد الاخرى روز شهادت حضرت فاطمه (صلوات الله عليها) واقع شده پس بايد در اين روز شيعيان به عزادارى قيام كنند و زيارت آن مظلومه را بخوانند و بر ظالمان و غاصبان حق او نفرين كنند.
سيد بن طاووس در كتاب زوائد الفوائد زيارت مختص به روز شهادت آن حضرت را به اين طريق فرموده است كه : در ابتدا نماز زيارت يا نماز خود آن حضرت را به جا مى آورى و نماز آن حضرت دو ركعت است در هر ركعت بعد از حمد، 60 مرتبه سوره قل هو الله احد را مى خواند و اگر نتوانى در ركعت اغول بعد از حمد سوره قول هو الله احد را بخوان و در ركعت دوم سوره قل يا ايها الكافرون را بخوان و چون سلام نماز را گفتى زيارت حضرت فاطمه را بخوان . به تحقيق كه روايت شده است كه هر كس با اين زيارت آن مظلومه را زيارت كند و از خدا طلب آمرزش كند حق تعالى گناهانش را مى آمرزد و او را داخل بهشت مى گردند و اما زيارت آن حضرت در روز وفات :
اسلام عليك يا سيدة نساء العالمين اسلام عليك يا والدة الحجج على الناس اءجمعين السلام عليك اءيتها المظلومة الممنوعة حقها (پس بگو) اللهم صل على اءمتك و ابنة نبيك و زوجة وصى نبيك صلاة تزلفها فوق زلفى عبادك المكرمين اءهل اسماوات و اءهل الارضين
درود بر تو باد اى بانوى زنان جهان ، درود و سلام بر تو باد اى مادر امامان همه مردم ، درود باد بر تو اى ستمديده اى كه حقت را به زور گرفتند. بار خدايا رحمت فرست بر كنيزت و دختر پيغمبرت و همسر وصى پيغمبرت ، رحمتى كه او را نزديك كند برتر از نزديكى بزرگان گراميت از اهل آسمانها و اهل زمينها
(481)
مهدى (عج ) منتقم فاطمه عليها السلام  
از امام باقر عليه السلام سؤ ال شد: قائم شما قيام خواهد كرد؟
حضرت فرمود: شما حضرت را درك نخواهيد كرد، پرسيدند: آيا مردم زمان او حضرت را درك خواهند كرد؟
فرمود: اهل زمانش نيز او را درك نخواهند كرد، قائم ما به راستى و حقيقت قيام خواهد كرد، پس از آنكه شيعيان نااميد شده باشند. سه روز مردم را دعوت مى كند و كسى جواب او را نمى دهد، روز چهارم دست بر پرده كعبه آويخته و مى گويد: پروردگارا ! مرا يارى كن ! و مرتب دعا مى كند.
خداوند متعال به فرشتگانى كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) را در جنگ بدر يارى كرده بودند و هنوز زين اسبهايشان را پايين نياورده و اسلحه شان را بر زمين نگذارده اند دستور مى دهد به يارى او بروند. آنان با حضرت بيعت كرده بعد سيصد و سيزده نفر با او بيعت مى كنند و حضرت به مدينه مى رود...
و بعد آن دو نفر را به حالت تر و تازه از قبر بيرون مى آورد با آنان صحبت كرده آنها جواب مى دهند، پس آنان را با همان هيزمى كه براى سوزاندن خانه على و فاطمه و حسن و حسين عليه السلام جمع كرده بودند مى سوزاند. آن هيزمها هنوز نزد ما وجود دارد و به ارث به يكديگر مى رسد.(482)
مدت عمر حضرت فاطمه عليها السلام بعد از پيامبر (صلى الله عليه وآله )
در مورد تاريخ شهادت آن حضرت اختلاف است ، برخى مدت عمر آن حضرت بعد از پيامبر را 75 روز و برخى 95 روز و برخى سه ماه و... گفته اند.
از حضرت صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: همانا فاطمه عليها السلام پس از رحلت رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) هفتاد و پنج روز زنده بود و در اين مدت از در گذشت و فقدان پدر بزرگوارش بسيار اندوهگين بود. جبرائيل نزد آن حضرت مى آمد و او را تسليت و دلدارى مى داد و از پدرش و جايگاه وى برايش مى گفت ، و از حال آن حضرت و رويدادهاى آينده كه بر فرزندان آن حضرت وارد مى شود، به او خبر مى داد و حضرت على عليه السلام آنها را مى نوشت .
پس آن حضرت در سال پنجم بعثت حضرت رسول متولد شد و در هنگام شهادت هيجده سال و هفتاد و پنج روز داشت . (483)
نبش قبر فاطمه عليها السلام  
صبح روز شهادت حضرت فاطمه زهرا عليها السلام وقتى كه اين خبر در مدينه منتشر شد، ابوبكر و عمر و گروهى از مهاجر و انصار اطراف خانه حضرت على عليه السلام جمع شدند و گفتند: آمده ايم فاطمه نماز بگذاريم . مقداد بيرون آمد و گفت : فاطمه عليها السلام وصيت كرد كه او را شب به خاك بسپارند و جز شوهر و فرنزدانش كسى به او نماز نخواند.
عمر رو به ابوكر كرد و گفت : نگفتم چنين خواهند كرد؟ ! عباس بن عبدالمطلب گفت : فاطمه وصيت كرده بود كه شما بر وى نماز نگذاريد آن دو بر آشفتند. عمر گفت : قسم به خدا اگر بخواهم او را از قبر بيرون مى آورم و بر او نماز مى گذارم .
على عليه السلام بيرون آمد و فرمود: يابن ضحاك ! سوگند به خداى بزرگ اگر چنين قصدى كنى دست راست تو را خواهم انداخت و اگر شمشير بردارم تا خون تو را نزيزم در غلاف نبرم . عمر فهميد چون على عليه السلام قسم خورده و ممكن است چنين كند برگشته و با گروهى از مردم به طرف بقيع رفتند و ديدند چهل قبر است كه مثل هم بودند، مردم به يكديگر مى گفتند: واى بر ما، پيغمبر جز يك دختر نداشت و او هم از دنيا رفت و حاضر نشد كسى بر او نماز بگذارد.
خبر به حضرت على عليه السلام رسيد كه مردم در بقيع اجتماع كردند. اميرالمؤ منين شمشير به دست گرفت مانند شير خشمناك به طرف بقيع حركت كرد و روى يك از قبرها ايستاد در حالى كه رگهاى گردنش از فشار غضب پر خون شده بود و چشمهاى مباركش سرخ شده بود، فرياد زد: اى مردم مدينه ! به پروردگار عالميان قسم ، اگر سنگى از روى يكى از اين قبرها برداريد با شمشير تمام اين جمعيت را خواهم كشت .
عمر پيش آمد و گفت : يا ابوالحسن عليه السلام قسم به خدا قبر فاطمه را نبش مى كنم تا بر او نماز بگذارم . على عليه السلام دست پيش برد و دامن عمر را گرفت و با تكانى او را به زمين انداخت و فرمود:
اى پسر ضحاك ! خلافت را كه حق من بود گرفتى و من به امر پيغمبر ساكت ماندم تا مردم تا مردم مرتد نشوند، اما بحق آن خدايى كه جان على عليه السلام در دست قدرت اوست اگر تو و اصحابت قصد قبر فاطمه عليها السلام را كنيد، زمين را از خون شماها سراب مى كنم . در اين حال ابوبكر پيش آمد و على عليه السلام را قسم داد كه دست از عمر بردارد، و گفت كه ما كارى نمى كنيم كه خاطر تو آزرده شود. (484)
بشارت عزرائيل و ميكائيل به فاطمه عليها السلام  
حضرت على عليه السلام نقل فرمود:
در لحظه هاى شهادت ، حضرت زهرا عليها السلام نگاهى به اطراف خود كرد و فرمود:
سلام بر شما اى فرشتگان و جبرئيل امين .
اى پسر عمو ! جبرئيل در حالى كه بر من سلام مى كرد، نزد من آمد و فرمود:
خداوند بر تو سلام يم كند، اى محبوبه حبيب خدا و ميوه دل رسول الله ! امروز تو در ملكوت الهى و بهشت موعود ملحق خواهى شد.
بعد روى از ما گردانيد و باز به گروهى ديگر از ملائكه سلام داد و فرمود: اى پس عمو ! سوگند به خدا اين حضرت ميكائيل است و همانند جبرئيل بر من سلام كرد و بشارتهاى او را داد.
بار ديگر به گروه ديگرى سلام كرد و فرمود:
اى پس عمو، سوگند به خدا كه اين حق است ، اين حضرت عزرائيل است كه بال و پرش مشرق و مغرب عالم را فرا گرفته . پدرم چنين اوصافى درباره او را به من اصلاع داد بود و حال اين همان است .
سلام بر تو اى گيرنده روح آدمى ! در قبض روح من عجله كن و مرا آزار نده .
در پايان من مى شنيدم كه مى فرمود: خدايا به سوى تو مى آيم ، نه به سوى آتش . (485)
گريه فرشتگان بر مظلوميت فاطمه عليها السلام  
على عليه السلام خود به تنايى فاطمه زهراء را غسل داد و كفن كرد. و به فرموده خود (على عليه السلام )، فاطمه را در پيراهن او غسل دادم ، او طلاهر و مطهر بود، او را عريان نساختم ، حنوط كردم او را حنوط باقيمانده پيغمبر كه از بهشت آمده بود.
و در آخرين مرحله صدا زد اى فضه ، حسن و حسين و زينب و ام كلثوم را خبر كن تا بار ديگر توشه از جمال مادر بگيرند. يتيمان ، خود را روى جنازه مادر انداختند. در اين هنگام واقعه اى رخ داد كه قلم از شرح و تحليل آن عاجز و ناتوان است . قضيه اى كه در حد خود عجيب است و از قوانين ماوراى طبيعى نشاءت مى گيرد.
على عليه السلام مى فرمايد: خداى را شاهد مى گريم ! همان طور كه حسينن و زينبين عليه السلام روى مادر افتاده بودند و گريه مى كردند، ناگهان بندهاى كفن باز شد تو فاطمه عليها السلام ناله كرد و دستهايش را كشيده از كفن بيرون آورد و حسن و حسين عليهما السلام را به آرامى در آغوش كشيد. در اين موقع هاتفى از آسمان ندا داد: يا على ! فرزندان فاطمه را زا جنازه مادر جدا كن ، فرشتگان آسمان به گريه در آمدند. دوست مشتاق دوست است . على پيش آمد و بچه ها را از روى سينه مادر بلند كرد در حالى كه به شدت اشك مى ريخت . (486)
داغ دل مولا  
داغ دل مولا دوباره گشت تازه
ريحانه ها را زد صدا پاى جنازه كه اى گوشه گيرانه شب غربت بيائيد آخر وداع خويش با مادر
نمائيد

آن پر شكسته طايران از جا پريدند
افتان و خيزان جانب مادر دويدند
چو جان شيرين جسم او در بر گرفتند
گل بوسه از آن لاله پرپر گرفتند
يكباره از عمق كفن آهى بر آمد
با ناله بيرون دستهاى مادر آمد
در قلب شب خورشيد خاموش مدينه
بگذاشت روى هر دو ماهش را به سينه
مى خواست بى تابى ز طفلانى جان بگيرد
مى رفت تا جان على پايان بگيرد
ناگه ناله آمد على ! بشتاب ، بشتاب
دو گوشواره عرش را درياب درياب
مگذار زهراء را چنين در بر بگيرند
مگذار روى سينه مادر بميرند
خيل ملك را رحمى از بهر خدا كن
از پيكر مادر يتيمان را جدا كن
حنوط بهشت  
حضرت زهراء در آخرين لحظات عمر شريفش به اسماء فرمود:
اى اسماء ! بقيه حنوط پدرم را از فلان محل بياور و آن را در كنار سر من قرار بده .
از على عليه السلام در مورد حنوط نقل شده است كه فرمودند: مدت زمان كمى به وفات پيامبر اكرم مانده بود كه مرا صدا زد و فرمود: اى على و اى فاطمه ! اين حنوطى كه جبرئيل براى من از بهشت آورده و او به شما سلام مى رساند و به شما عرض مى كند آن را دو قسمت كرده ، قسمتى را براى من و قسمتى را براى خودتان برداريد.
حضرت فاطمه عليها السلام عرض كرد: پدرجان ! ثلث اين حنوط براى شما است ولى ناظر در باقيمانده آن على بن ابيطالب باشد. رسول خدا از شنيدن اين سخن گريست و فاطمه را به خود چسباند و فرمود: اى دختر مؤ فقه ، رشيده و مهديه . آنگاه فرمود: يا على عليه السلام در مورد باقيمانده حنوط چه مى گويى . على عرض كرد: نصف از باقيمانده براى فاطمه و نصف ديگر براى كسى كه اكنون شما او را مى بينى ، يا رسول الله . پيامبر فرمودند: آرى نصف آخر هم مال تو. (487)
و در خاتمه  
دنيا ست چو قطره اى و دريا، زهراء
كى فرصت جلوه دارد اينجا، زهرا
قدرش بود امروز نهان ، چون ديروز
هنگامه كنيد، وليك فردا، زهرا
خالق چو كتاب خلقت انشاءفرمود
عالم ، چون الفبا شد و معنا، زهرا
احمد كه خدا گفت به مدحش (لولاك )
كى مى شدى آفريده ، لولا، زهرا
طاها و على ، دو بيركان دريايند
و آن برزخ ما بين دو دريا، زهرا
بر تخت جلال ، از همه والاتر
بر مسند افتخار، يكتا، زهرا
در آل كاء محور شخصيتهاست
ما بين آب و بعل و بنوها زهرا
از سر خدا و ليلة القدر نبى است
خير دو سرا، درخت طوبى ، زهرا
سر سلسله نسل پيمبر، كوثر
سر چشمه نور چشم طاها، زهرا
تنها نه همين مادر سبطين است او
فرمود نبى : ام ابينها، زهرا
آن پايه كه ديروز پيمبر بنهاد
امروز، نگهداشته بر پا، زهرا
از احمد و مرتضى ، چه باقى ماند
از مجمعشان ، شود چو منها، زهرا
حرمت بنگر كه در صفوف محشر
يك زن نبود سواره ، الا زهرا
هنگام شفاعت چو رسد، روز جزا
كافى است براى شفيعه ، تنها زهرا
حيف است (حسانا) كه در آتش سوزد
آن شيعه كه ورد اوست : زهرا ، زهرا

fehrest page

back page