امام هشتم

على بن موسى الرضا(ع)

مقدمه

زندگانى امام رضا(ع)حلقه‏اى از حلقه‏هاى مرحله سوم را در حيات‏پيشوايان از اهل بيت نمودار ميسازد كه در اين مرحله گسترش پايگاههاى مردمى‏بود كه در زمان وى(ع)به اوج عظمت و گسترش رسيده بود،در جهان اسلام‏بر ارزش مكتب امام على(ع)افزوده شد و برنامه گروه شيعيان مبارز و نظريه‏آنان كه بيان كننده و نمودار اسلام صحيح بود،در آن متمركز گرديد.

همه آن دستاوردها،نتيجه كوششهاى هماهنگ و برنامه‏ريزى صحيح‏پيشوايان مرحله دوم بود و آن از خلال ريخت و شكلهاى عملى متعدد مشهودمى‏گردد كه عبارتست از:

1-فعاليت در برنامه ريزى فكرى و بالا بردن آگاهى عقيدتى كه امامان(ع)به طور مستقيم به كار بردند و آن فعاليت،آگاهى و آموزش گروه شيعه راشكل و خصوصيات فكرى و روحى داد و آگاهى كامل به همه جوانب اسلامى‏بخشيد.

2-همراه اين كوششها و بموازات آن،فعاليتى ديگر جريان داشت كه منظور از آن كوششى است كه قدرت انقلابى جهش خود را از خون حسين(ع)

و شهادت جانگداز او بدست آورده بود و تقبل كرد كه زمام انقلاب و شورش‏و مبارزه سياسى و ايستادگى در برابر اوضاع حاكم و فاسد را به عهده گيرد.

اما پيشوايان مرحله دوم،قدرت نداشتند قيام مسلحانه انجام دهند و به‏جنگ پردازند تا وجدان انقلابى امت اسلامى را به نقطه‏اى كه آغاز آن،خون‏جوشان نياى آنان،حضرت امام حسين(ع)بود برانگيزند.بكله ادامه و انفجارآن را بر عهده علويان انقلابى گذاشتند كه ميكوشيدند با فداكاريهاى خود،وجدان و آگاهى و اراده اسلامى را به درجه‏اى از حيات و قدرت و قاطعيت‏نگاه دارند تا آنجا كه امت را وادار كنند تا از نظر شخصيت و كرامت انسانى‏خود،در مقابل حكام منحرف به هيچروى عقب نشينى نكنند.

از اينجا ضرورت ايجاب كرد كه اينگونه ماموريتها به بقيه مسلمانان‏واگذار شود.اما مسئوليت راهنمائى و نظارت و مراقبت و پشتيبانى ازوفاداران،به عهده اهل بيت باشد.

در بسيارى از نصوص تاريخ،ازين قبيل راهنمائيها و پشتيبانيها را درموضع اهل بيت(ع)و در مرحله دوم به شكلى واضح مشاهده نموديم و بعضى‏از آنها را به تفصيل در زندگانى امام صادق نقل كرديم كه خواننده را به آن‏هاارجاع ميدهيم،اين پشتيبانيها و راهنمائيها را در نامه امام صادق(ع)توضيح‏داديم.آن نامه غم انگيز و گريه آورى كه براى پسر عم خود عبد الله بن حسن نقب‏»

و«صاحب نفس زكيه‏»و به خويشان و نزديكان خود فرستاد،مساله را روشن‏ميسازد.

روايت چنين است:وقتى امام(ع)به عبد الله بن حسن و ابراهيم بن حسن‏و بقيه خانواده آنان نظر افكند و ديد كه در مسجد رسول الله در غل و زنجيرند،اشك از چشمانش سرازير شد تا آنجا كه بر محاسن شريفش جارى شد.سپس‏به سوى من آمد و گفت:«اى ابو عبد الله به خدا سوگند كه زين پس حرمت‏خداى را نگاه نخواهند داشت و به خدا سوگند كه انصار به رسول الله(ص)وفانكردند،حال آنكه در عقبه با او بيعت كردند كه او و خاندانش را از هر گزندى‏كه آنان را تهديد كند حفظ نمايند (1) ».

همچنين موضع او(ع)نسبت به عمويش زيد وقتى گفت:«خدا عمويم‏زيد را بيامرزاد.اگر پيروز شده بود وفا ميكرد كه او خلق را به خلافت‏«رضااز آل محمد»دعوت كرد و من رضا هستم‏» (2)

اين نصوص با وضوح بسيار دلالت ميكند كه امام(ع)با ناراحتى و دردهاى شورشيان زندگى ميكرد و كار و كوشش آنان را تاييد مى‏فرمود.

امام سجاد(ع)نيز وقتى،محمد بن حنفيه با نماينده مختار به نزد او رفت‏تا در باب انقلاب كه مختار در پى آن بود مشورت كند،چنين كرد.امام در آن‏هنگام بيانيه عمومى صادر فرمود كه اختصاص به مختار ثقفى نداشت،بلكه‏بيانيه و ستايش او(ع)شامل هر مسلمانى ميشد كه بر ضد طاغوتيان حاكم عمل‏كند و در برابر حكومت‏ستمگرشان به پاى خيزد.نصوص و نوشته‏هاى مزبوربر اين دلالت دارد كه در مرحله دوم،دو خط ممتد موجود بود-چنانكه بيان‏كرديم-و آن دو خط يكى خط آگاهى و آموزش مكتبى بود و خط ديگر،ادامه تحريك وجدان انقلابى امت اسلامى،تا گروه شيعه داراى شكل و نقش‏مبارزه و جهاد گردد و با ادامه آن دو خط متوازى در مرحله دوم،براى مكتب‏امام على(ع)و نظريه وى(ع)اين امكان به وجود آيد كه داراى پشتوانه عظيم‏و گسترده‏اى گردد تا سراسر جهان اسلام و همه خواستهاى آن را زير پوشش خوددر آورد.

بر اين مطلب از نظر فكرى و روانى و اجتماعى در آغاز مرحله سوم ودر عصر امام رضا(ع)و در برابر امت اسلامى دلايل فراوان وجود دارد.

در زمان امام رضا(ع)چندين شورش بوسيله شاگردان مكتب امام‏على(ع)و پيروان نظريه‏هاى وى(ع)روى داد و جهان اسلام را از كوفه‏و بصره و مدينه و مكه،تا يمن فرا گرفت.در مناطق مزبور،دستاوردهاى مكتب‏امام(ع)را اعلام ميكردند و در آنجا به نام امام،حكومت مى‏نمودند.

هر چند بغداد،تابع خلافت عباسيان بود اما جنبشهاى انقلابى مزبور،بغداد رامحاصره كرد و حكومت روز را مورد تهديد قرار داد.

امام رضا(ع)و قيامهاى علويان

از مهمترين و خطرناكترين شورشهائى كه عباسيان با آن روبرو گرديدند،شورش‏«محمد بن ابراهيم الحسين‏»معروف به‏«ابن طباطبا علوى‏»بود كه اداره‏كننده كارهاى او«ابو السرايا السرى بن منصور»نام داشت.

ابن طباطبا،مدينه را به قصد كوفه ترك كرد تا آتش شورش خود را بر ضدعباسيان بر افروزد. مردم كوفه كه ديدند دعوت او براى‏«رضا از آل محمد» (3)

است،و او براى آنان بيعت مى‏طلبد و ميگويد كه حكومت بايد طبق كتاب خداو سنت پيامبر(ص)و سيره على(ع)باشد،پيرامون وى گرد آمدند.

تكيه گاه و اميد«ابن طباطبا»در اعلام انقلاب خود،بر اساس پشتوانه‏پايگاههاى مردمى دوستانش بود كه مردمى موافق و مؤيد خط مكتب امام‏على(ع)داشت.اين بود پشتوانه‏اى كه از خلال واكنش‏هاى نيرومند انقلاب‏«ابو السرايا»در جهان اسلامى كشف كرديم.

نخستين واكنش قيام ابن طباطبا اين بود كه در برابر سپاه انقلابى او،همه لشكريانى كه عباسيان براى خاموش كردن شورش او فرستاده بودند،هزيمت‏كردند و پاى بفرار گذاشتند. كوفه‏اى كه به حسين(ع)خيانت كرد و زيد بن على را تنها گذاشت تا با گروهى چند از يارانش به جنگ اقدام كند،در كنار«ابن طباطبا»،قهرمانانه براى دفاع از انقلاب و هدفهاى آن، ايستادگى كرد.

اين استقبال عظيم انقلابى،و پاسخگوئى بيمانند،دليل رشد پايگاه مردمى‏و درك وسيع آن مردم از اسلام بود.

پس از آنكه شورش‏«ابن طباطبا»را خفه و خاموش كردند،عمال اودر مناطقى كه حكومت ميكردند،اعلام استقلال و خود مختارى نمودند.

در يمن،«ابراهيم بن موسى بن جعفر»پس از اخراج نماينده مامون‏از آنجا،به آنجا حمله كرد و حكومت را در دست گرفت.

در مكه،«حسين بن حسن افطس‏»حمله برد و حكومت را قبضه كرد.

در بصره،«زيد بن موسى بن جعفر،حكومت را به تصرف خود در آوردو اين شخص به اندازه‏اى خانه‏هاى عباسيان و طرفداران آنان را سوزانيد كه‏به‏«زيد آتش افروز»معروف گرديد.اگر كسى از سياه جامگان را ميديد،او را آتش ميزد و علاوه بر اموال عباسيان از اموال بازرگانان نيز بسيارتصاحب كرد.

«على بن سعيد»براى نبرد با او رهسپار شد و زيد ازو امان خواست.

«ابن سعيد»به او امان داد (4) و او را نزد«حسن بن سهل‏»برد او نيز دستورداد گردن او را زدند.

محبوبيت امام(ع)و همدلى توده مردم با وى

با واقعه امام(ع)نشانه‏هاى بسيار مبنى بر رشد پايگاه مردمى و همراهى‏و همدلى مردم موجود است.

«فضل بن سهل‏»نماينده‏اى به حاكم كوفه فرستاد و ازو خواست كه براى امام رضا(ع)به عنوان ولى عهد بيعت گيرد،مردم مخالفت كردند و گفتند باامام(ع)،به عنوان ولى عهد بيعت نميكنند بلكه به عنوان خليفه با او بيعت ميكنند (5) .

بسيار شد كه مامون براى حل بيشتر مشكلات دولتش به امام رضا(ع)

پناه مى‏برد و از آن حضرت استدعا مى‏كرد كه به شيعيان خود ابلاغ فرمايد كه عليه‏مامون سخنى نگويند و خاموش باشند،زيرا آنان در همه جا از حكومت مامون‏اظهار ناخشنودى ميكردند. (6)

بار ديگر،پايگاههاى مردمى حضرت رضا(ع)معلوم ميشد:پس از قتل‏«فضل بن سهل‏»،شايع گرديد كه قتل او طبق نقشه و توطئه‏اى بوده است كه‏بدست مامون طرح شده بود. (7) مردم از خانه‏ها بيرون ريختند و تظاهرات بر پاكردند و آن توطئه را محكوم نمودند و همگى به سوى كاخ مامون به راه افتادندتا مشت‏خشم آگين و انتقام جويانه خود را چهره او فرود آورند.

مامون ناچار شد از در پشت قصر خود خارج شود و به خانه امام(ع)

كه در همسايگى كاخش بود رود و از او استمداد جويد و خواهش كند تا مردم‏خشمگين را آرام گرداند.امام(ع)در برابر مردم ظاهر شد و با يك دستورهمه را پراكنده ساخت.

معنى اين واقعه آن است كه امام(ع)پايگاه مردمى داشت و پايگاه اجتماعى‏او عظيم بود و در همان شهر كه مامون با زور حكومت ميكرد،او مورد قبول‏و پيروى همه مردم بود و بر دلها حكم مى‏راند.

امام(ع)فعاليت علنى را رهبرى مى‏فرمود

همه اين نشانه‏ها و شواهد تاريخى ثابت ميكند كه پايگاه مردمى مكتب على(ع)از جهت علمى و اجتماعى تا حدى بسيار رشد كرده و گسترش يافته بود.

در آن مرحله بود كه امام(ع)مسئوليت رهبرى را بعهده گرفت.بر اساس اين‏تحول و وسعت نفوذ و همراهى و هميارى گروههاى بسيار زياد از مردم،امام(ع)بنا به تغيير و تحولات عصر خود،فعاليتهاى غير معمول را رهبرى‏مى‏فرمود.تا آنجا كه بعضى از جماعت‏شيعيان كوشيدند او را متهم به مخالفت‏با«تقيه‏»كنند و هيئتى نزد او فرستادند تا او را از هارون الرشيد بر حذر دارند«صفوان بن يحى‏»گفت:وقتى‏«ابو الحسن موسى‏»(ع)در گذشت و رضا(ع)

حكم را در دست گرفت از آن كار بر او ترسيدم و به او گفتيم تو امرى بزرگ‏را آشكار كردى و ما بر تو ازين طاغى بيم داريم.امام(ع)گفت:«بيهوده‏ميكوشد،با من كارى نميتوان كرد (8) »و از«محمد بن سنان‏»(ع)روايت‏شده‏است كه گفت:

به‏«ابو الحسن رضا(ع)،گفتم در روزگار هارون خود را به اين كارزبانزد كردى و به جاى پدرت نشستى در حالى كه از شمشير هارون خون مى‏چكيد» (9) .

جمعى ديگر نيز نزد وى افتند و گفتند:«خاموش بنشين هم آن سان كه جد وپدرت خاموش نشستند.»و ديگران كوشيدند كه او را قانع سازند تا تقيه پيشه‏كند و او با آنان مخالفت كرد، حال آنكه تقيه دين جدش صادق(ع)بود.درموارد ديگرى نيز امام را ازين معنى هشدار دادند و بر حذر داشتند.اين رويدادها،نشانه فعاليت پى گيرانه امام(ع)بود كه آن جماعتها را هشيار ساخت.

چه،نمى‏توانستند طبيعت تغيير و تحول و گسترش پايگاههاى مردمى و رشد وافزونى نفوذ آن را در نفوس و دل مسلمانان و پاسخگوئى سريع مردم را به‏آن و همكارى فعالانه آنان را در عمليات و فعاليتهاى علنى امام درك كنند.

حقايق تاريخى بسيار وجود دارد كه واقعيت گفتار ما را آشكار ميسازد.

پس از آنكه رضا(ع)بعد از پدر،مسئوليت رهبرى و امامت را به عهده گرفت،در جهان اسلام به سيرو گشت پرداخت و نخستين مسافرت را از مدينه به بصره‏آغاز فرمود تا بتواند بطور مستقيم با پايگاههاى مردمى خود ديدار كند و درباره‏همه كارها به گفتگو پردازد.عادت او چنين بود كه پيش از آنكه به منطقه‏اى حركت‏كند،نماينده‏اى به آن ديار گسيل ميداشت تا مردم را از ورود وى آگاه كند تاوقتى وارد ميشود،مردم آماده استقبال و ديدار او باشند.سپس با گروههاى‏بسيار بزرگ مردم اجتماع بر پا ميكرد و درباره امامت و رهبرى خود با مردم‏گفتگو مى‏فرمود.آنگاه از آنان ميخواست تا ازو پرسش كنند تا پاسخ آنان‏را در زمينه‏هاى گوناگون معارف اسلامى بدهد.سپس ميخواست كه با دانشمندان‏علم كلام و اهل بحث و سخنگويان،همچنين با دانشمندان غير مسلمان ملاقات‏كند تا در همه باب مناقشه به عمل آوردند و با او به بحث و مناظره پردازندپس از پايان كار به مردم كوفه خبر ميداد كه تا سه روز ديگر نزد آنان‏خواهد بود و با پايگاههاى خود تماس ميگرفت و با بحث كنندگان و متكلمان‏و يهود و نصارى و كسانى كه در آن زمان در جهان اسلام يك خط فكرى‏داشتند،تماس ميگرفت تا در هر باب گفتگو كنند.به گروه اخير از آنروى توجه‏مى‏فرمود و به جنبش و افكارشان اهميت ميداد كه از راه ترجمه‏ها و مجادله‏هاى كلامى،توجه جهان اسلام را بخود جلب كرده بودند.

امام(ع)درين مسافرتها با همه گروهها و مكتبهاى علمى،بحثها وگفتگوهاى رنگارنگ ميداشت.محمد بن عيسى تقطينى گويد:«مسائلى كه‏از امام(ع)مى‏پرسيدند گرد آوردم،به هيجده هزار مساله رسيد كه به آنها پاسخ‏گفته بود.»

«ابراهيم بن عباس صورى‏»مى‏گويد:«هرگز نديدم كه از رضا(ع)پرسشى‏كنند و او پاسخ آنرا نداند.» (10)

پدران رضا(ع)،به همه اين فعاليتهاى آشكار مبادرت نميكردند.آنان‏شخصا به مسافرت نمى‏رفتند تا بتوانند بطور مستقيم و آشكار با پايگاههاى‏مردمى خود تماس حاصل كنند.اما در مورد امام رضا(ع)مسئله امرى طبيعى‏بود.زيرا درين مرحله پايگاههاى مردمى بسيار شده بود و نفوذ مكتب امام‏على(ع)از نظر روحى و فكرى و اجتماعى در دل مسلمانان كه با امام بطورآگاهانه و هميارى عمل ميكردند افزايش يافته بود.

اما حادثه‏اى روى داد:گروهى از ياران امام(ع)ميان اين تحول ودگرگونى ظاهرى كه در خط پدران او بود،با شرايط و اوضاع جديد،نتوانستندرابطه‏اى برقرار كنند و ازين روى بود كه اعتراضاتى به امام وارد مى‏آوردند.

پى‏نوشتها:


1- امام صادق،علم و عقيده.از رمضان لاوند ص 90 نقل از مقاتل الطالبين.

2- اعيان الشيعه.ج 33 ص 73.

3- عيون اخبار الرضا ج 2 ص 208.

4- ابن اثير ج 5 ص 175-177-و عيون اخبار الرضا ج 2 ص 233.

5- عيون اخبار رضا ج 2 ص 141.

6- مدرك سابق.

7- طبرى ج 8 ص 565 و عيون اخبار رضا ج 6 ص 159.

8- كافى ج 1 ص 87 و نيز عيول اخبار رضا و مناقب و ارشاد.

9- روضه كافى ص 257.

10- براى تفصيل بيشتر به سلسلة الذهب و به فصول مهمة از ابن صباغ مالكى مراجعه شود.