next page

fehrest page

back page

پس حق تعالى فرمود كه : چون تو و امت تو قبول كرديد چيزى را كه عرض ‍ شده بود بر پيغمبران و امتهاى ايشان و قبول نكردند، لازم است بر من كه رفع نمايم آن را از امت تو، پس خدا گفت لا يكلف الله نفسا الا وسعها لها ما كسبت و عليها ما اكتسبت (489) يعنى : خدا تكليف نمى نمايد نفسى را مگر آنچه طاقت داشته باشد و بر او آسان باشد، از براى اوست هر چه كسب كرده است از نيكى و بر اوست ضرر آنچه اكتساب نموده است از بدى .
پس حق تعالى الهام نمود پيغمبر خود را كه گفت : ربنا لا تواخذنا ان نسينا او اخطانا اى پروردگار ما! مواخذه مكن ما را اگر فراموش كنيم يا خطا كنيم .
حق تعالى گفت : عطا كردم اين را به تو براى كرامت تو اى محمد، بدرستى كه امتهاى گذشته اگر فراموش مى كردند امرى را كه به ياد ايشان آورده بودند بر ايشان مى گشودم درهاى عذاب خود را، و رفع كردم اين را از امت تو.
پس آن حضرت گفت : ربنا ولا تحمل علينا اصرا كما حملته على الذين من قبلنا (490) اى پروردگار ما! بار مكن بر ما تكليف گرانى چنانكه بار كردى بر آنها كه پيش از ما بوند .
پس حق تعالى فرمود: برداشتم از امت تو تكليفهى دشوارى را كه بر امتهاى گذشته لازم گردانيده بودم زيرا كه بر امتهاى گذشته مقرر كرده بودم كه قبول نكنم از ايشان عبادتى را مگر در بقعه هاى زمين كه برا ايشان اختيار كرده بودم هر چند دور باشند از او، و بتحقيق كه گردانيدم زمين را براى تو و امت تو پاك كننده و نمازگاه ، و اين از آن تكليفهاى دشوار بود كه از امت تو برداشتم ؛ و امتهاى گذشته قربانهياى خود را بر گردن مى گرفتند و بسوى بيت المقدس مى بردند و قربانى هر كه را قبول مى كردم آتش را مى فرستادم كه آن را مى خورد و اگر قبول نمى كردم از او نا اميد و محروم بر مى گشت ، و قربانى امت تو را در شكم فقرا و مساكين قرار داده ام ! پس از هر كه قبول مى شود ثوابش را مضاعف مى گردانم به اضعاف بسيار و اگر قبول نمى كنم بر مى دارم از او عقوبتهاى دنيا را، و برداشتم اين را از امت تو و اين هم از تكليفهاى دشوار است كه از امت تو برداشتم ؛ و نمازهاى امتهاى گذشته بر ايشان واجب بود در ميان شب و ميان روز و اين بر ايشان دشوار بود، و از امت تو برداشتم و بر ايشان واجب گردانيدم نمازها را در طرفهاى شب و روز كه وقت فراغ ايشان است از خوابها و شغلها؛ و امتهاى گذشته بر ايشان پنجاه نماز واجب بود در پنجاه وقت ، و از امت تو برداشتم ؛ و امتهاى پيش ‍ ثواب ايشان يكى نوشته مى شد و گناه ايشان يكى ، و ثواب امت تو را ده برابر گردانيده ام و گناه ايشان را يكى ؛ و امتهاى گذشته اگر نيت عمل نيكى مى كردند براى ايشان نوشته نمى شد و اگر نيت عمل بدى مى كردند براى ايشان نوشته مى شد هر چند نمى كردند، و اين را از امت تو برداشتم ، اگر قصد گناهى كنند تا نكنند بر ايشان نمى نويسم و اگر قصد حسنه بكنند و نكنند يك ثواب براى ايشان مى نويسم ؛ و امتهاى گذشته اگر گناهى مى كردند گناه ايشان بر در خانه ايشان نوشته مى شد و توبه ايشان به آن مقبول مى شد كه حرام گردانم بعد از آن بر ايشان محبوبترين طعامها را بسوى ايشان ، و امتهاى گذشته صد سال و دويست سال از يك گناه توبه مى كردند و قبول نمى كردم از ايشان بدون آنكه ايشان را در دنيا به عقوبتى مبتلا گردانم ، و اينها را از امت تو برداشتم و اگر يكى از امت تو صد سال گناه كند و توبه كند و به قدر يك چشم بهم زدن پشيمان شود جميع گناهان او را مى آمرزم و توبه او را قبول مى كنم ؛ و امم سابقه چون به بدن ايشان بعضى نجاستها مى رسيد مى بايست آن موضع نجس را مقراض كنند، و آب را براى امت تو پاك كننده گردانيده ام از جميع نجاستها و خاك را در بعضى اوقات پاك كننده كرده ام ؛ اينهاست آن بارهاى گران كه از امت تو برداشته ام .
حضرت گفت : خداوندا! چون اين نعمتها به من و امت من عطا كردى احسان خود را زياده گردان .
پس خدا او را الهام كرد كه گفت : ربنا ولا تحملنا ما لا طاقه لنا به (491) اى پروردگار ما! بار مكن ما را آنچه طاقت نداشته باشيم به آن .
حق تعالى گفت : چنين كردم به امت تو و اين حكم من است در جميع امتها.
حضرت مى گفت : و اعف عنا و اغفر لنا و ارحمنا انت مولانا (492) و عفو كن از ما و بيامرز ما را و رحم كن ما را، توئى مولاى ما .
حق تعالى فرمود كه : كردم اين را براى توبه كنندگان امت تو.
حضرت فرمود: فانصرنا على القوم الكافرين (493) پس يارى ده ما را بر قوم كافران .
حق تعالى فرمود كه : كردم اين را و گردانيدم امت تو را در ميان كافران اى محمد مانند خال سفيد در گاو سياه و حال آنكه ايشانند قادران بر دشمنان و ايشانند قهر كنندگان و لازم است بر من كه غالب گردانم دين تو را بر دينها تا آنكه در مشرق و مغرب زمين نماند دينى مگر دين تو و جزيه دهنده بسوى اهل دين تو به مذلت و خوارى ، و بتحقيق كه چون برگشت بار ديگر جبرئيل را ديد نزد سدره المنتهى كه نزد آن است بهشتى كه جايگاه نيكان است در هنگامى كه فرا گرفته بود سدره را آنچه را فرا گرفته بود از ملائكه و ارواح مومنان و انوار خداوند عالميان ديده اش را ميل نكرد و نگذشت يعنى هر چيز را چنانكه بود ديد، بتحقيق كه ديد از آيات بزرگ پروردگار خود.
پس اينها اعظم است اى يهودى از مناجات موسى عليه السلام بر طور سينا و از براى محمد صلى الله عليه و آله و سلم زياده كرد اين را كه متمثل گردانيد پيغمبران را كه به او اقتدا كردند به نماز و بهشت و دوزخ را در آن شب به او نمودند و به هر آسمان كه بالا رفت ملائكه آسمان بر آن سلام كردند.
يهودى گفت كه : خدا بر موسى اندخت محبتى از خود.
حضرت امير المؤ منين عليه السلام فرمود كه چنين بود، و محمد را محبتى از خود بر او انداخت و او را حبيب خود ناميد زيرا كه حق تعالى نمود به ابراهيم عليه السلام صورت محمد را و امت او را.
ابراهيم گفت : پروردگارا! نديدم از امتهاى پيغمبران نورانى تر و روشن تر از اين امت ، اين كيست ؟
پس ندا رسيد به او كه : اين محمد است حبيب من و حبيبى ندارم از خلق خود بغير او، جارى گردانيدم ياد او را پيش از آنكه آسمان و زمين را خلق نمايم و او را پيغمبر ناميدم در وقتى كه پدر تو آدم از گل بود و روح او را در او جارى نكرده بودم ، و در هنگامى كه فرزندان آدم را از پشت او در آوردم و پهن كردم تو را با او همراه اندختم .
و حق تعالى در قرآن به حيات آن حضرت سوگند خورده است چنانكه فرموده است لعمرك انهم لفى سكرتهم يعمهون (494) يعنى به حيات تو سوگند مى خورم ، چنانكه دوستى به دوستى و يارى به يارى گويد: به جان تو قسم ، و همين بس است براى شرف و رفعت آن حضرت .
يهودى گفت : پس مرا خبر ده از آنچه حق تعالى تفضيل داده است به آن امت آن حضرت را بر ساير امتها.
حضرت امير المؤ منين عليه السلام فرمود كه : حق تعالى امت آن حضرت را بر امتهاى ديگر به چيزهاى بسيار زيادتى داده است ، من از آنها ياد مى كنم اندكى از بسيار را:
اول آنكه : حق تعالى فرموده است كه كنتم خير امه اخرجت للناس (495) بوديد شما نيكوتر امتى كه بيرون آورده شديد براى مردم .
دوم آنكه : چون روز قيامت شود و خدا همه خلق را در يك حال جمع كند، از پيغمبران سوال كند كه : آيا رسانيديد رسالتهاى مرا؟ پس بگويند: بلى ، پس سوال نمايد از امتها، پس بگويند: نيامد بسوى ما بشارت دهنده اى و ترساننده اى ، پس خدا گويد به پيغمبران و حال آنكه خود بهتر داند كه : كيستند گواهان شما امروز؟ گويند محمد صلى الله عليه و آله و سلم و امت آن حضرت ، پس شهادت دهند براى ايشان امت محمد صلى الله عليه و آله و سلم كه تبليغ رسالت كردند و محمد صلى الله عليه و آله و سلم تصديق شهادت ايشان نمايد، و اين است معنى آنكه حق تعالى فرموده است كه : شما را امت وسط گردانيده ايم تا بوده باشيد گواهان بر مردم و بوده باشد رسول بر شما گواه .
سوم آنكه : اين امت را پيش از همه امتها در قيامت حساب كنند و زودتر از همه داخل بهشت شوند.
چهارم آنكه : خدا بر ايشان در شب و روز پنج وقت واجب كرده است : دو نماز در شب و سه نماز در روز، و اين پنج نماز را در ثواب برابر پنجاه نماز گردانيده است و كفاره گناهان ايشان ساخته است چنانكه فرمود ان الحسنات يذهبن السيئات (496) يعنى : نمازهاى پنجگانه كفاره گناهان است اگر اجتناب كنند از گناهان كبيره .
پنجم آنكه : حسنه اى را كه قصد كنند و نكنند يكى براى ايشان نوشته مى شود، و اگر بكنند ده برابر و زياده نوشته مى شود تا هفتصد برابر و زياده .
ششم آنكه : حق تعالى از اين امت هفتاد هزار كس را بى حساب داخل بهشت خواهد كرد كه روهاى ايشان مانند ماه شب چهارده باشد، و جمعى ديگر مانند ستاره روشن باشند، و همچنين به حسب اختلاف مرتبه هاى ايشان ميان ايشان اختلاف و دشمنى نخواهد بود.
هفتم آنكه : اگر يكى از ايشان ديگرى را بكشد، اولياى مقتول اگر خواهند عفو مى كنند و اگر خواهند ديه مى گيرند و اگر خواهند مى كشند، و بر اهل دين تو لازم شده است در تورات كه البته او را بكشند و ديه نگيرند و عفو نكنند، چنانكه خدا فرموده است كه : اين تخفيفى است از جانب پروردگار شما و رحمتى است از او (497).
هشتم آنكه : حق تعالى سوره فاتحه را نصفى را براى خود قرار داده است و نصفى را براى بنده خود، و فرموده است كه : قسمت كردم اين سوره را ميان خو و ميان بنده خود، چون مى گويد الحمد الله مرا حمد كرده است ، و چون مى گويد رب العالمين مرا شناخته است كه پروردگار عالميانم ، و چون مى گويد الرحمن الرحيم مرا مدح كرده است كه صاحب رحمت و مهربانم ، و چون مى گويد مالك يوم الدين پس ثنا كرده است مرا، و چون مى گويد اياك نعبد و اياك نستعين حق تعالى مى گويد: راست گفت بنده من در عبادت من و استعانت از من طلبيد؛ و باقر سوره از بنده است .
نهم آنكه : حق تعالى جبرئيل را بسوى پيغمبر فرستاد كه : بشارت ده امت خود را به زينت و روشنى و رفعت و كرامت و نصرت .
دهم آنكه : خدا مباح گردانيد از براى ايشان تصدقهاى ايشان را كه بخورند و بگذارند در شكمهاى فقراى ايشان ، و تصدقهاى پشينيان چنين بود كه مى بايست بردارند و به مكان دورى ببرند تا به آتش سوخته شود.
يازدهم آنكه : خداوند عالميان شفاعت را برا ايشان قرار داد و بس ، و به امتهاى گذشته نداد، و حق تعالى مى گذرد از گناهان بزرگ ايشان به شفاعت پيغمبر ايشان .
دوازدهم آن است كه : در روز قيامت خواهند گفت كه : پيش آينده حمد كنندگان ، پس امت محمد صلى الله عليه و آله و سلم پيش از امتهاى ديگر بيابند، و در كتابهاى گذشته نوشته است كه امت محمد حامد انند، حمد مى كنند خدا را بر هر منزلتى و تكبير مى گويند براى او در هر بلندى ، منادى ايشان به اذان در شب ندا مى كند و صداى ايشان در آسمان پيچيده است مانند صداى مگس عسل .
سيزدهم آن است كه : خدا ايشانم را به گرسنگى نمى كشد و ايشان را بر گمراهى جمع نمى كند و مسلط نمى گرداند بر ايشان دشمنى از غير ايشان را و همه را به عذاب معذب نمى گرداند و طاعون را شهادت ايشان گردانيده است .
چهاردهم آن است كه : مقرر گردانيده است براى كسى كه صلوات بر محمد و آل او بفرستد كه ده حسنه او را بدهد و ده گناه از او محو كند و بر او برگرداند مانند صلواتى كه بر آن حضرت فرستاده است .
پانزدهم آن است كه : حق تعالى ايشان را سه صنف گردانيده است : ظلم كننده بر خود، و ميانه رو، و سبقت نماينده به خيرات ؛ پس آن كه سبقت كننده به خيرات است داخل بهشت مى شود، و ميانه رو را حساب مى كنند حساب آسان ، و ظلم كننده بر خود را اگر خدا خواهد مى آمرزد.
شانزدهم آن است كه : حق تعالى توبه ايشان را پشيمانى و استغفار و ترك اصرار بر گناه گردانيده است ، و بنى اسرائيل يك توبه ايشان آن بود كه يكديگر را بكشند.
هفدهم آن است كه : خدا به پيغمبرش وحى نمود كه : امت تو محل رحمتند، عذاب ايشان در دنيا زلزله و پريشانى است .
هجدهم آن است كه : خداون عالميان براى بيمار و پير از اين امت مى نويسد از حسنات مثل آنچه در جوانى و صحت مى كرده است از اعمال خير، و خدا وحى مى كند بسوى فرشتگان كه : بنويسيد براى بنده من مثل حسنات او كه پيشتر مى كرده است .
نوزدهم آن است كه : خدا كلمه تقوى را كه توحيد باشد با ولايت لازم امت محمد صلى الله عليه و آله و سلم گردانيده است در دنيا، و ظهور شفاعت را براى ايشان در آخرت قرار داده است .
بيستم آن است كه : حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم در شب معراج ملكى چند ديد كه پيوسته در قيامند يا در ركوعند از روزى كه مخلوق شده اند، پس با جبرئيل گفت : عبادت اين است كه اينها مى كنند، جبرئيل گفت : يا محمد! سوال كن از پروردگار خود كه عطا كند امت تو را قنوت و ركوع و سجود در نماز ايشان ، و حضرت سوال كرد و خدا به ايشان عطا كرد، پس امت محمد صلى الله عليه و آله و سلم اقتدا مى كنند به ملائكه كه در آسمانند.
و حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود كه : يهودان حسد مى برند بر نماز و ركوع و سجود شما (498).
و در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : حق تعالى صد و چهل هزار پيغمبر فرستاده است و مثل ايشان اوصياء به راستگوئى و امانت را ادا كردن و زهد در دنيا، و هيچ پيغمبر بهتر از محمد صلى الله عليه و آله و سلم و هيچ وصى بهتر از وصى او على بن ابى طالب عليه السلام نفرستاده است (499).
و در روايات معتبره از آن حضرت منقول است كه : از حضرت منقول است كه : از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم پرسيدند كه : به چه سبب سبقت گرفتى بر پيغمبران و از همه بهتر شدى و حال آنكه بعد از همه مبعوث گرديده اى ؟
فرمود: زيرا كه من اول كسى بودم كه ايمان آوردم به پروردگار خود و اول كسى كه جواب گفت در وقتى كه خدا پيمان از پيغمبران گرفت و گواه گرفت ايشان را بر خود و گفت : آيا نيستم پروردگار شما؟ همه گفتند: بلى ، من بودم (500).
و در حديث موثق فرمود كه : پيغمبران اولوالعزم كه شريعت هر يك نسخ كننده شريعتهاى گذشته بود پنج كس بودند: نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمد صلى الله عليه و آله و سلم ، و شريعت محمد صلى الله عليه و آله و سلم نسخ كننده همه شريعتها است و حلال او حلال است تا روز قيامت و حرام او حرام است تا روز قيامت (501).
و به سند معتبر از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود كه : حضرت موسى عليه السلام گفت : پروردگارا! مرا بگردان از امت محمد، پس خدا به او وحى فرستاد كه : تو به
اين نخواهى رسيد (502).
و در حديث معتبر مروى است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: يا على ! بدرستى كه حق تعالى مشرف شد بر دنيا پس مرا اختيار كرد بر مردان عالميان ، پس تو را اختيار كرد بر مردان عالم بعد از من ، پس ‍ امامان فرزندان تو را اختيار كرد بر مردان عالميان بعد از تو، پس فاطمه را اختيار كرد بر زنان عالميان (503).
و در احاديث بسيار از حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه : جارى شد فضيلت از براى امير المؤ منين و امامان بعد از او عليهم السلام مثل آنچه جارى شد از براى رسول خدا (ص )، و محمد صلى الله عليه و آله و سلم را فضيلت هست بر هر كه خدا خلق كرده است و اوست درگاه خدا كه به خدا نمى توان رسيد مگر از او، و راه خدا كه هر كه سلوك طريق متابعت او نمايد به قرب و رضاى خدا مى رسد (504).
و در احاديث بسيار از ائمه عليهم السلام منقول است كه : ما در وجوب اطاعت و در علم و فهم و حلال و حرام به يك منزله ايم اما رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و امير المؤ منين عليه السلام فضيلت خود را دارند (505).
و در حديث معتبر از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود كه : چون مرا به آسمان بردند خداوند عزيز جبار به من وحى كرد كه : اى محمد!من مطلع شدم بسوى زمين مطلع شدنى پس برگزيدم تو را و اشتقاق كردم براى تو نامى از نامهاى خود را و در هيچ جا مذكور نمى شوم من مگر آنكه تو با من مذكور مى شوى پس منم محمود و توئى محمد، پس ديگر مطلع شدم بر زمين و اختيار كردم از آن على را و اشتقاق كردم از براى او نامى از نامهاى خود را پس منم اعلا و اوست على ؛ يا محمد! خلق كردم تو را و على فاطمه و حسن و حسين را شبح نورى چند از نور خود و عرض كردم و لايت شما را بر آسمانها و زمين و هر كه در آنهاست ، پس هر كه قبول كرد ولايت شما را، نزد من از ظفر يافتگان است ، و هر كه انكار كرد، نزد من از كافران است ؛ اى محمد! اگر بنده مرا عبادت كند تا پاره شود يا بگردد مانند مشك پوسيده پس بيايد به نزد من انكار كننده ولايت شما، هر آينه نيامرزم او را (506).
و در حديث ديگر فرمود كه : كامل نمى كند بنده ايمان را تا بداند كه جارى است از براى آخر ائمه عليهم السلام آنچه جارى است از براى اول ايشان در حجت و اطاعت و حلال و حرام ، و از براى محمد صلى الله عليه و آله و سلم و على عليه السلام فضيلت ايشان هست (507).
و در حديث معتبر از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام منقول است كه : حضرت رسالت پناه صلى الله عليه و آله و سلم فرمود كه منم بهترين مخلوقات خدا، و منهم بهتر از جبرئيل و اسرافيل و حاملان عرش و جميع ملائكه مقربان و انبياء مرسلان ، و منم صاحب شفاعت و حوض شريف ، و من و على دو پدر اين امتيم هر كه ما را بشناسد خدا را شناخته است و هر كه ما را انكار كند خدا را انكار كرده است ، و از على بهم خواهند رسيد دو سبط اين امت و دو سيد جوانان بهشت حسن و حسين ، و از فرزندان حسين نه امام بهم مى رسند كه اطاعت ايشان اطاعت من است و معصيت ايشان معصيت من است ، نهم ايشان قائم و مهدى ايشان خواهد بود (508).
و به سند معتبر از جعفر صادق عليه السلام منقول است كه : چون حق تعالى عرش را آفريد دو ملك آفريد بر دور عرش و گفت : شهادت بدهيد كه خداوند بجز من نيست ، و شهادت دادند؛ پس فرمود كه : شهادت بدهيد كه محمد رسول خداست ، پس شهادت دادند؛ پس فرمود كه : شهادت بدهيد كه على امير المؤ منين است ، پس شهادت دادند (509).
و در حديث ديگر از ابوذر غفارى منقول است كه گفت : شنيدم از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه : افتخژار كرد اسرافيل بر جبرئيل كه من از تو بهترم زيرا كه منم سر كرده هشت ملك كه حاملان عرشند و منم كه در صورت خواهم دميد و من نزديكترين ملائكه ام به محل صدور وحى الهى .
جبرئيل گفت : من بهترم زيرا كه من امين خدايم بر وحى او و رسول اويم بسوى پيغمبران و مرسلان ، و منم صاحب خسفها و قذفها (510) و خدا هيچ امت را عذاب نكرده است مگر بر دست من .
و مخاصمه خود را به خدمت جناب مقدس ايزد تعالى جل شانه عرض ‍ كردند، پس وحى نمود بسوى ايشان كه : ساكت شويد، بعزت و جلال خود سوگند مى خورم كه خلق كرده ام خلقى را كه بهتر است از شما.
گفتند: آيا از ما خلقى بهتر شده است و حال آنكه ما را از نور خود خلق نموده اى ؟
فرمود: بلى ؛ پس حكم فرمود حجابهاى قدرت گشوده شدند ناگاه ديدند كه در ساق راست عرش نوشته است : لا اله الله محمد و على و فاطمه و حسن و حسين بهترين خلق خدايند.
پس جبرئيل گفت : پروردگارا! سوال مى كنم از تو بحق ايشان بر تو كه مرا خدمتكار ايشان گردانى .
حق تعالى فرمود: قبول نمودم .
پس حضرت فرمود: جبرئيل از ما اهل بيت است و خادم ماست (511).
و به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : يهودى به نزد حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم آمد و ايستاد و تند در آن حضرت نظر مى كرد، حضرت فرمود: اى يهودى ! چه حاجت دارى ؟
گفت : تو بهترى يا موسى بن عمران پيغمبر كه خدا با او سخن فرمود و تورات و عصا براى او فرستاد و دريا را براى او شكافت و ابر بر سر او سايه افكند؟
حضرت فرمود: مكروه است كه بنده مدح خود كند وليكن مرا لازم است و مى گويم : چون آدم عليه السلام خطا نمود توبه اش آن بود كه گفت : خداوندا! سوال مى كنم از تو بحق محمد و آل محمد كه گناه مرا بيامرزى ، پس خدا او را آمرزيد، و نوح عليه السلام چون به كشتى سورا شد و از غرق شدن ترسيد گفت : خداوندا! سوال مى كنم از تو بحق محمد و آل محمد كه مرا از غرق نجات دهى ، پس خدا او را نجات داد؛ و ابراهيم عليه السلام را چون به آتش انداختند چنين گفت ، و خدا آتش را بر او سرد و سلامت گردانيد؛ و موسى عليه السلام چون عصا را انداخت و ترسيد گفت : خداوندا! سوال مى كنم از تو بحق محمد و آل محمد كه مرا ايمن گردانى ، پس خدا به او وحى نمود كه : مترس كه توئى اعلا؛ اى يهودى ! اگر موسى مرا در مى يافت و ايمان به من و پيغمبرى من نمى آورد ايمان و پيغمبرى او نفعى نمى بخشيد او را؛ اى يهودى ! از ذريت من است مهدى كه چون بيرون آيد فرود آيد عيسى بن مريم براى يارى كردن او و پيش خواهد داشت او را و پشت سر او نماز خواهد كرد (512).
و در حديث ديگر از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه : چون حضرت آدم عليه السلام از آن درخت خورد سر بسوى آسمان بلند كرد و گفت : سوال مى كنم از تو بحق محمد كه امر رحم كنى .
پس حق تعالى وحى كرد بسوى او كه : محمد كيست ؟
آدم گفت : خداوندا! چون مرا آفريدى نظر نمودم بسوى عرش تو و ديدم كه در آن نوشته بود: لا اله الا الله محمد رسول الله ، پس دانستم كه احدى قدرش عظيمتر نيست از آن كه نام او را با نام خود قرار داده اى .
پس خدا وحى نمود به او كه : اى آدم ! او آخر پيغمبران است از ذريت تو، اگر او نمى بود تو را خلق نمى كردم (513).
و در حديث معتبر از حضرت امير المؤ منين عليه السلام منقول است كه : كلماتى كه آدم عليه السلام از خدا گرفته بود و سبب توبه او گرديد اين بود كه گفت : سوال مى كنم بحق محمد كه توبه مرا قبول كنى .
حق تعالى فرمود: چه مى دانى محمد كيست ؟
عرض نمود: نام او را ديدم در سرا پرده اعظم تو نوشته بود وقتى كه من در بهشت بودم (514).
و به سند معتبر از جعفر صادق عليه السلام منقول است كه فرمود: خدا را تعظيم كنيد و پيغمبر او را تعظيم نمائيد، و بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم احدى را تفضيل مدهيد كه خدا او را بر همه تفصيل داده است (515).
و به سند معتبر ديگر منقول است كه از آن حضرت پرسيدند: آيا محمد صلى الله عليه و آله و سلم بهترين فرزندان آدم بود؟
فرمود: والله بهترين مخلوقات الهى بود و هيچ خلقى از او بهتر نيافريده است (516).
و در حديث صحيح از حضرت امير المؤ منين عليه السلام منقول است كه : حق تعالى هيچ بنده اى بهتر از محمد صلى الله عليه و آله و سلم نيافريده است (517).
و به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : ما اول اهل بيتى بوديم كه حق تعالى نامهاى ما را مشهور و بلند گردانيد، زيرا چون آسمانها و زمين را آفريد امر كرد منادى را ندا كرد سه مرتبه : اشهد ان لا اله الا الله ، و سه مرتبه : اشهد ان محمدا رسول الله و سه مرتبه : اشهد ان امير المؤ منين حقا (518).
و در احاديث معتبره از آن حضرت منقول است كه : حق تعالى حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را در عالم ارواح مبعوث گردانيد بر پيغمبران كه همه ايشان را دعوت نمود بسوى اقرار به خدا (519).
و به سند معتبر از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ما اهل بيت بر ما حلال نيست تصدق ، و امر كرده شده ايم وضو را كامل بسازيم ، و دراز گوش را بر اسب عربى نجهانيم ، و مسح بر موزه نكشيم (520).
و در احاديث معتبره از حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليه السلام منقول است در تفسير اين آيه كريمه كه حق تعالى مى فرمايد و توكل على العزيز الرحيم * الذى يراك حين تقوم * و تقلبك فى الساجدين (521) يعنى : توكل كن بر خداوند غالب مهربان كه مى بيند تو را چون بر مى خيزى و گرديدن تو را در مسجد كنندگان ، فرمودند: يعنى منتقل شدن از صلبهاى پيغمبران از پشت پيغمبرى به پشت پيغمبر ديگر (522).
مولف گويد: علماى خاصه و عامه از خصايص آن حضرت بسيار ايراد كرده اند، بعضى از آنها كه مشهور است بيان مى شود:
اول واجب بودن مسواك بر آن حضرت ، و در اين خلاف است .
دوم واجب بودن نماز شب و نماز وتر بر آن حضرت ، و بر اين معنا احاديث بسيار وارد شده است (523).
سوم واجب بودن قربانى بر آن حضرت .
چهارم واجب بودن اداى دين كسى كه بميرد و پريشان باشد.
پنجم مشورت كردن با صحابه ، و در اين خلاف است .
ششم انكار منكر و اظهار بد بودن هر بدى كه از مردم مشاهده نمايد.
هفتم مخير گردانيدن زنان ميان آنكه اختيار آن حضرت نمايند يا اختيار مفارقت او و بعضى از احكام آن كه در كتب فقه مذكور است .
هشتم حرام بودن زكات واجب بر آن حضرت و اهل بيت و ذريت آن حضرت ، و در حرمت زكات سنت و تصدقات سنت بر آن حضرت خلاف است .
نهم آنكه سير و پياز نمى خورد، و بعضى گفته اند كه بر آن حضرت حرام بود، و ثابت نيست .
دهم آنكه تكيه كرده طعام تناول نمى كرد، و بعضى گفته اند كه بر او حرام بود، و ثابت نيست .
يازدهم آنكه گفته اند كه خط نوشتن و شعر گفتن بر آن حضرت حرام بود، و در اين نيز سخن هست .
دوازدهم آنكه چون آن جناب اسلحه جنگ مى پوشيد حرام بود بر آن حضرت كندن آن بى آنكه جنگ كند يا به برابر دشمن برود، و بعضى گفته اند مكروه بود.
سيزدهم آنكه چون ابتدا به فعل سنتى مى كرد حرام بود بر آن حضرت ترك كردن آن پيش از تمام كردن آن ، و اين نيز محل خلاف است .
چهاردهم آنكه بر آن حضرت حرام بود اشاره به چشم و ابرو از براى زدن و كشتن ، و در اين نيز خلاف است .
پانزدهم بعضى گفته اند كه بر آن جناب حرام بود نماز كردن بر كسى كه قرض داشته باشد، و ثابت نيست .
شانزدهم بعضى گفته اند كه حرام بود بر آن جناب عطا كردن چيزى به كسى به قصد آنكه زياده بگيرد، و در اين نيز سخن هست .
هفدهم گفته اند كه حرام بود بر آن جناب نگاه داشتن زنى كه آن حضرت را نخواهد، و اين نيز محل خلاف است .
هجدهم اكثر گفته اند نكاح كنيز بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم حرام بود و همجچنين نكاح كتابيه ، نوزدهم وصال در روزه كه دو روز روزه بدارد كه در ميان افطار نكند، يا افطار را تا سحر تاخير نمايد، يا قصد آن ، بر آن حضرت جايز بود و بر ديگران حرام است ؛ و از آن جناب منقول است كه فرمود: من مانند شما نيستم شب نزد پروردگار خود به سر مى آورم و مرا طعام و آب مى دهد (524).
بيستم اختير آنچه خواهد از نفايس غنيمت بر آن جناب حلال بود.
بيست و يكم حلال شدن بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم داخل شدن مكه با سلاح به غير احرام و بر ديگران حرام است .
بيست و دوم بر آن جناب جايز بود قرق كردن زمين براى چراگاه حيوانات و ديگران را جايز نيست ، و بعضى گفته اند كه امام را نيز جايز است .
بيست و سوم آن جناب را جايز است بر داشتن طعامى كه صاحبش به آن محتاج باشد در هنگام ضرورت ، و بعضى گفته اند كه حكم امام نيز چنين است .
بيست و چهارم بر آن جناب زياده از چهار زن به عقد دايم جايز بود و بر غير آن حضرت حرام بود.
بيست و پنجم ه عقد به لفظ بخشيدن بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مباح بود كه زنى خود را به آن جناب ببخشد، و بر ديگران مباح نيست .
بيست و ششم گفته اند هر زنى كه آن جناب رغبت به نكاح او مى نمود، اگر بى شوهر بود اجابت آن حضرت بر او واجب بود، و اگر شوهر دار بود بر شوهرش واجب مى شد كه طلاق او بگويد، و در اين سخنى هست .
بيست و هفتم خلاف است كه آيا قسمت ميان زنان بر آن جناب واجب بود يا نه ، و بر تقدير عدم وجوب از خصايص آن جناب است .
بيست و هشتم آنكه نكاح زنان آن جناب خواه دخول كرده باشد و خواه نكرده باشد در حال حيات و بعد از وفات آن جناب بر ديگران حرام بود.
بيست و نهم حرام بود مردم را كه صدا را در سخن گفتن بلندتر از صداى آن جناب كنند.
سى ام حرام بود كه از پشت حجره ها آن جناب را ندا كنند.
سى و يكم حرام بود كه آن جناب را به نام ندا كنند: يا محمد و يا احمد ، و حق تعالى نيز در قرآن در هيچ موضع آن جناب را به نام ندا نكرده است بلكه يا ايها النبى و يا ايها الرسول و يا ايها المزمل و يا ايها المدثر فرموده .
سى و دوم استخفاف به آن جناب كفر بود، و امام نيز چنين است .
سى و سوم بعضى گفته اند كه : اگر جناب كسى را ندا مى كرد و او در نماز بود واجب بود كه جواب كه جواب بگويد و نمازش باطل نمى شد به جواب گفتن ، و در اين باب نصى به نظر نرسيده است .
سى و چهارم گفته اند كه فرزندان دختر آن حضرت فرزندان آن حضرت بودند، بر خلاف ديگران .
سى و پنجم بعضى گفته اند جمع ميان اسم و كنيت آن جناب ديگران را جايز نيست ، و بعضى منع كرده اند از كنيت آن جناب مطلقا، و هيچيك در نصوص معتبره وارد نشده است (525).
مولف گويد كه : فضايل آن حضرت از حد و احصا افزون است ، و در ابواب فضايل اهل بيت عليهم السلام بسيار ايراد خواهد شد انشاء الله تعالى ، و بسيارى در ابواب احوال انبياء عليهم السلام گذشت ، و چون فضل آن سرور از خورشيد انور روشن تر است به همين قليل اكتفا نموديم . و اما خصايص ‍ آن جناب چون بعضى ثابت نبود ترك كرديم و آنچه مذكور شد نيز بعضى ثابت نيست چنانكه اشاره نموديم ، اما به متابعت مشهور ايراد كرديم و تحقيق اينها چندان ضرور نيست و تفضيلش در كتاب بحار الانوار (526) مذكور است .
باب دهم : در بيان وجوب اطاعت و محبت و ولايت و نهى از مخالفت آن حضرت است 
بدان كه آيات كريمه در وجوب اطاعت و محبت آن حضرت و تكفير و تهديد مخالفان او بسيار است و تفسير آنه موجب تطويل است ، اكتفا به ترجمه احاديث مى نمائيم .
در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : حق تعالى تاديب نمود پيغمبرش را به نحوى كه مى خواست ، پس فرمود كه و انك لعلى خلق عظيم (527)، پس امور امت و ملت را به او گذاشت و فرمود كه و اما آتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا (528) يعنى : آنچه عطا كند شما را رسول پس بگيريد و عمل نمائيد و آنچه نهى كند شما را از آن پس منتهى شويد و ترك نمائيد ، و فرمود كه من يطع الرسول فقد اطاع الله (529) هر كه اطاعت كند رسول را پس بتحقيق كه اطاعت كرده است خدا را .
پس حضرت فرمود: بدرستى كه پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم تفويض نموده امر امت و دين را به على و او را امين گردانيد بر همه ، پس ‍ شما شيعيان تسليم كرديد و ديگران انكار كردند، پس والله كه دوست مى داريم براى شما كه بگوئيد هر چه ما بگوئيم و خاموش باشيد هرگاه ما خاموش باشيم ، مائيم واسطه ميان شما و خدا، حق تعالى خيرى در مخالفت امر ما اقرار نداده است (530).
و احاديث صحيحه و معتبره بر اين مضمون بسيار است و چون مضامين مشترك است ذكر آنها موجب تكرار است .
و در حديث معتبر منقول است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود كه : ايمان نياورده است بنده مگر آنكه بوده باشم من نزد او محبوبتر از جان او، و بوده باشند عترت و ذريت من نزد او محبوبتر از فرزندان و خويشان او، و بوده باشند اهل من نزد او محبوبتر از اهل او، و بوده باشد هر چيز من نزد او محبوبتر از هر چيز او (531).
و به سند معتبر از امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود در هنگام كه مردم نزد آن حضرت مجتمع بودند كه : دوست داريد خدا را براى نعمتها كه به شما كرامت مى فرمايد، و دوست داريد مرا از براى خدا، و دوست داريد خويشان مرا از براى من (532).
و در حديث معتبر ديگر از حضرت امير المؤ منين عليه السلام منقول است كه : شخصى از انصار به نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت : يا رسول الله ! من تاب مفارقت تو ندارم و چون داخل خانه خود مى شوم تو را به ياد مى آورم پس كارهاى خود را ترك مى كنم و مى آيم كه نظر كنم بسوى تو براى محبتى كه دارم به تو، پس به خاطرم آمد كه چون روز قيامت شود و تو داخل بهشت شوى و به اعلا عليين بروى ديگر تو را كجا بيابم كه جمال با جلال تو را ببينم ؟ پس در آن وقت اين آيه نازل شد و من يطع الله و الرسول فاولئك من الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الهشداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا (533) پس حضرت آن شخص ‍ را طلبيد و آيه را بر او خواند و او را بشارت داد و ترجمه اش اين است كه : هر كه اطاعت نمايد خدا و رسول را پس ايشان با آن جماعتند كه انعام كرده است خدا بر ايشان از پيغمبران و صديقان و شهيدان و صالحان ونيكو رفيقند ايشان (534).
و در حديث ديگر منقول است كه : مردى از اهل باديه به خدمت حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت : قيامت كى قايم مى شود؟
حضرت فرمود كه : چه چيز مهيا كرده اى از براى قيامت كه خبر آن را مى پرسى ؟
گفت : والله كه عمل بسيارى از نماز و روزه براى آن مهيا نكرده ام مگر آنكه خدا و رسول را دوست دارم .
حضرت فرمود كه : آدمى با آن كسى خواهد بود كه او را دوست مى دارد (535).
باب يازدهم : در بيان وجوب تعظيم و توقير و آداب معاشرت آن جناب است 
بدان كه حق تعالى فرموده است انما المومنون الذين آمنوا بالله و رسوله (536) يعنى : نيستند مومنان مگر آنان كه ايمان بياورند به خدا و رسول او از صميم قلب و اذا كانوا معه على امر جامع لم يذهبوا حتى يستاذنوه (537) و هر گاه بوده باشند با رسول بر امرى كه سبب اجتماع مردم است مانند جمعه و عيد و جنگها و شورها نمى روند تا رخصت بطلبند از آن حضرت ، ان الذين يستاذ نونك اولئك الذين يومنون بالله و رسوله (538) بدرستى كه آنها كه رخصت مى طلبند از تو، ايشان آن گروهند كه ايمان مى آورند به خدا و رسول . على بن ابراهيم روايت كرده است كه : اين آيه در شان جماعتى نازل شد كه چون حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم ايشان را براى امرى از امور جمع مى كرد مانند جنگى يا غير آن بى رخصت آن حضرت متفرق مى شدند، خدا نهى كرد ايشان را از آن (539).
فاذا استاذ نوك لبعض شانهم فاذن لمن شئت منهم (540) پس هرگاه رخصت طلبند از تو از براى بعضى از كارهاى خود پس رخصت بده از براى هر كه خواهى از ايشان .
على بن ابراهيم روايت كرده است كه : اين آيه در باب رخصت طلبيدن حنظله بن ابى عامر نازل شد (541) چنانكه در قصه احد احوال او بيان خواهد دش انشاء الله تعالى .
و استغفر لهم الله ان الله غفور رحيم (542) و طلب آمرزش كن از براى ايشان از خدا بدرستى كه خدا آمرزنده و مهربان است ، لا تجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا (543) مگر دانيد خواندن حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم را مثل خواندن بعضى از شما بعضى را كه جايز دانيد اجابت نكردن آن حضرت را، يا مگر دانيد ندا كردن آن حضرت را مانند ندا كردن بعضى از شما بعضى را كه به نام آن حضرت بطلبيد و بگوئيد: يا محمد ، يا ابا القاسم ، و از پشت حجره ها صدا نزنيد بلكه بايد از روى تعظيم و تفخيم يا نبى الله و يا رسول الله و مثل اينها بگوئيد؛ و اين وجه اخير از امام محمد باقر عليه السلام مروى است (544).
قد يعلم الله الذين يتسللون منكم لواذا (545) بتحقيق كه خدا مى داند آنها را كه دزديده از مجلس تو بيرون مى روند، پناه برندگان به ديگران فليحذر الذين يخالفون عن امره ان تصيبهم فتنه او يصيبهم عذاب اليم (546) پس حذر نمايند آنان كه مخالفت مى نمايند از امر آن حضرت از آنكه برسد به ايشان محنتى در دنيا يا برسد عذابى درد آورنده در آخرت ، و در جاى ديگر فرموده است يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبى الا ان يوذن لكم الى طعام غير ناظرين اناه (547) اى گروه مومنان ! داخل مشويد خانه هاى پيغمبر را مگر آنكه رخصت دهند شما را بسوى طعامى در حالتى كه انتظار برنده باشيد پختن آن را ولكن اذا دعيتم فادخلوا فاذا طعمتم فانتشروا ولا مستانسين لحديث (548) وليكن هرگاه بخوانند شما را، داخل شويد، و هرگاه طعام بخوريد پراكنده شويد بى آنكه با يكديگر انس گيريد براى سخن گفتن ان ذلكم كان يوذى النبى فيستحى منكم والله لا يستحيى من الحق (549) بدرستى كه اين مكث كردن مشا سبب ايذاى پيغمبر مى شود، پس او حيا مى كند از شما كه بگويد بيرون رويد، و خدا شرم نمى كند از گفتن حق .
على بن ابراهيم روايت كرده است : چون حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم زينب را تزويج كرد و او را بسيار دوست مى داشت وليمه كرد و اصحاب خود را طلبيد، و اصحاب آن حضرت چون طعام خوردند مى خواستند بنشينند و سخن بگويند نزد آن حضرت ، و مى خواست آن حضرت با زينب خلوت كند؛ و گاهى بى رخصت رسول خدا داخل مى شدند و به سخن گفتن مشغول مى شدند و انتظار رسيدن طعام آن حضرت مى كشيدند، و اين موجب تضييع اوقات شريف رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بود، پس حق تعالى اين آيات را براى تاديب ايشان فرستاد (550).
و اذا سالتموهن متاعا فاسئلوهن من وراء حجاب (551) و هرگاه سوال كنيد از زنان آن حضرت متاعى از امتعه خانه ايشان را، پس طلب كنيد ايشان را از پس پرده ، ذلكم اطهر لقلوبكم و قلوبهن (552) اين سوال كردن از پس پرده پاكيزه تر است مر دلهاى شما و دلهاى ايشان را از وساوس ‍ شيطانى و خواطر نفسانى .
و ما كان لكم ان توذوا رسول الله ولا ان تنكحوا ازواجه من بعده ابدا ان ذلكم كان عند الله عظيما (553) و نشايد شما را كه آزار كنيد و بر نجانيد رسول خدا را و نه آنكه نكاح كنيد زنان او بعد از او هرگز، بدرستى كه ايذى آن حضرت و نكاح كردن زنان او نزد خدا گناه بزرگ است . على بن ابراهيم روايت كرده است كه : سبب نزول اين آيات آن بود كه چون آيه نازل شد كه زنان حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به منزله مادارن مومنانند و بر ايشان حرامند، طلحه در غضب شد و گفت : پيغمبر مى خواهد زنهاى ما را بخواهد و ما زنان او را نخواهيد؟! بعد از آن حضرت زنان او را نكاح خواهيم كرد چنانكه زنان ما را نكاح كرد، پس اين آيات نازل شد (554).
و در جاى ديگر فرموده است ان الله و ملائكته يصلون على النبى يا ايها الذين امنوا صلوا عليه و سلموا تسليما (555) بدرستى كه خدا و ملائكه او درود مى فرستند بر پيغمبر، اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صلوات فرستيد بر آن حضرت و سلام گوئيد بر آن حضرت يا تسليم و انقياد كنيد آنم حضرت را در ولايت اهل بيت آن جناب انقياد كردنى (556).
و در كتب عامه به طرق متعدده روايت كرده اند كه : چون اين آيه نازل شد از آن حضرت پرسيدند: يا رسول الله ! سلام بر تو را دانستيم ، چگونه صلوات فرستيم بر تو؟
فرمود كه : بگوئيد اللهم صل على محمد وآل محمد كما صليت على ابراهيم و آل ابراهيم انك حميد مجيد و بارك على محمد و آل محمد كما باركت على ابراهيم و آل ابراهيم انك حميد مجيد (557).
و به سند معتبر منقول است كه از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند: صلوات خدا بر رسول چه معنى دارد؟
فرمود: خدا و را ستايش و مدح مى نمايد در آسمانهاى بلند.
پرسيدند: تسليم چه معنى دارد؟
فرمود: يعنى انقياد كردن آن حضرت را در هر امرى كه بفرمايد (558).
ان الذين يوذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنيا و الاخره و اعد لهم عذابا مهينا (559).
آنان كه اذيت مى رسانند و مى رنجانند خدا و رسول او را، لعنت كرده است خدا بر ايشان و دور گردانيده است ايشان را از رحمت خود در دنيا و آخرت و مهيا گردانيده است براى ايشان عذابى خوار كننده .
على بن ابراهيم روايت كرده است كه : اين آيه در شان آنها نازل شد كه غصب كردند حق امير المؤ منين و فاطمه عليها السلام را و آزار ايشان كردند، چنانكه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم در مواطن متعدده فرمود كه : آزار فاطمه آزار من است (560).
و در جاى ديگر فرموده است يا ايها الذين آمنوا لا تكونوا كالذين اذوا موسى فبراه الله مما قالوا و كان عند الله وجيها (561) اى گروه مومنان ! مباشيد مانند آنان كه آزار كردند موسى را پس خدا ظاهر گردانيد برائت او را از آنچه گفتند و بود نزد خدا مقرب و روشناس ، و در جاى ديگر فرموده است : يا ايها الذين آمنوا لا تقدموا بين يدى الله و رسوله و اتقوا الله ان الله سميع عليم (562) اى آن كسانى كه ايمان به خدا و رسول او آورده ايد! پيش مبريد اقوال خود را پيش از قول خدا و رسول او يعنى سخن مگوئيد پيش از آنكه پيغمبر سخن گويد، يا آنكه تعجيل مكنيد در امر و نهى پيش از آن حضرت ، يا آنكه مگذاريد كه در راه رفتن كس پيش از آن حضرت برود بلكه از عقب او برويد و بترسيد از خدا بدرستى كه خدا شنوا و داناست .
يا ايها الذين آمنوا لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبى ولا تجهروا له بالقول كجهر بعضكم لبعض ان تحبط اعمالكم و انتم لا تشعرون (563) اى گوره گرويدگان ! بلند مكنيد آوازهاى خود را بالاى آواز پيغمبر يعنى چون سخن گوئيد آواز خود ار بلندتر از آواز آن حضرت مگردانيد، و به آواز بلند با او سخن مگوئيد چنانكه يكديگر را بلند ندا مى كنيد،

next page

fehrest page

back page