next page back page

301- انساب الاشراف ، ج 5، ص 21.
302- تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 162.
303- تاريخ طبرى ، ج 3، ص 297؛ تاريخ ابن اثير، ج 3، ص 37؛ عقد الفريد، ج 3، ص 76.
304- تاريخ طبرى ،
305- انساب الاشراف ، ج 5، ص 70؛ مستدرك حاكم ، ج 3، ص 114، كه تعبير امام را در بيعت طلحه آورده است .
306- تاريخ طبرى ،، ج 5، ص 153 و چاپ اروپا، ج 1، ص 3068.
307- ابوبكر، عبدالله بن ابى قحافه ، عثمان بن عامر قرشى تيمى . مادرش ام الخير سلمى يا ليلى ، دختر صخر تيمى است . او دو يا سه سال بعد از عام الفيل به دنيا آمد و در كنار پيغمبر به مدينه هجرت كرد. در سنح ، بيرون شهر مدينه ، ساكن شد و از راه شير دوشى براى اهل محل امرار معاش مى كرد. پس از شش ماه از زمامداريش به مدينه آمد و در سال 13 درگذشت . اصحاب صحاح 142 حديث از او روايت كرده اند. شرح حالش در اسد الغابه ، تاريخ ابن اثير، ج 2، ص 163، و جوامع السيره ، ص ‍ 278، آمده است .
308- صحيح بخارى ، كتاب الحدود، باب رجم الحبلى ، ج 4، ص 120.
309- ابوحفص ، عمر بن الخطاب بن نفيل قرشى عدوى . مادرش حنتمه دختر هاشم يا هشام بن مغيره مخزومى است . عمر پنجاه و چندمين نفرى بود كه در مكه اسلام آورد. جنگ بدر و ديگر جنگها را درك كرد. ابوبكر او را در بستر مرگ به جانشينى خود برگزيد. عمر بر اثر زخمى كه از ايولولو خورد از پاى در آمد و در آغاز محرم سال 24 در كنار ابوبكر به خاك سپرده شد. اصحاب صحاحضرت 537 حديث از او روايت كرده اند. شرح حالش در استيعاب واسد الغابه و جوامع السيره ، ص 276، آمده است .
310- صحيح بخارى ، كتاب حدود، باب رجم الحبلى ، ج 4، ص 120.
311- ابوالحسن على بن محمد بصرى ، معروف به ماوردى (نسبت به فروش ماه الورد، يعنى فروش گلاب )، از اجله فقهاى مذهب شافعى است . او كتابهاى متعددى نوشته كه از آن جمله الاحكام السطانيه است كه ما مطالب خود را از چاپ دوم آن در سال 1356، ص 7 - 11، نقل كرده ايم . ماوردى در سال 540 درگذشت .
312- شيخ ابويعلى محمد بن الحسن الفراء حنبلى نيز كتابى به نام الاحكام السلطانيه نوشته است . ما در نقل مطالب بيشتر بيه اين دو كتاب از كتابهاى مذهب خلفا اعتماد كرده ايم . زيرا اين نوع كتابها، همچون كتاب الخراج ابويوسف ، از آن رو تاليف شده اند تا بر اساس آنها احكام و مقرراتى را، كه ويژه زمامداران مكتب خلفاست ، تنظيم و تدوين نمايند كه مورد عمل قرار گيرد. برخلاف ديگر كتابهايى كه تنها براى اقامه دليل و برهان و مناظره ، و نه عمل به آنها، تاليف شده است . عبارت ياد شده در متن به نقل از صفحه 7 - 11 الاحكام السلطانيه است .
313- ابوعبيده ، عامر بن عبدالله بن الجراح ، گوركن مكه بود و در جنگهاى رسول خدا(ص ) شركت داشت . سرانجام به مرض طاعون عمواس در نزديكيهاى بيت المقدس در سال 18 از دنيا رفت . اصحاب صحاح 14 حديث از او روايت كرده اند. شرح حالش در اسد الغابه ، جوامع السيره ، ص 284، و طبقات ابن سعد، ج 2، ق 2، ص 74، آمده است .
314- شرح حالش در صفحات قبل آمده است .
315- بشيربن سعد خزرجى نخستين كسى بوده كه بر اثر حسادت و كينه با سعد بن عباده دست بيعت به ابوبكر داد. بشير در جنگ عين التمر در كنار خالد بن وليد كشته شد. حديث او را نسائى در سننش ‍ نقل كرده است . عبدالله بن سبا، ج 1، ص 96؛ التقريب ، ج 1، ص 103؛ اسد الغابه .
316- ابوعبدالله سالم ، آزاد كرده ابوحذيفه ، اصلش از استخر فارس بود و چون فرزند خوانده ابوحذيفه به شمار مى رفت از مهاجران به حساب آمد. سالم پيش از رسول خدا به مدينه هجرت كرد و در آنجا بر گروهى از مهاجران ، از جمله عمر امامت مى نمود؛ زيرا قرآن را بهتر از ديگران درك مى كرد. رسول خدا(ص ) بين او و معاذ بن جبل پيمان برادرى بست . سالم در جنگ يمامه كشته شد. شرح حالش دراسد الغابه آمده است .
317- ابوالفضل ، عباس بن عبدالمطلب ، مادرش نتيله ، دختر خباب نمرى بود. بيعت عقبه را در محضر رسول خدا(ص ) درك كرد و جنگ بدر به اسارت مسلمانان در آمد و با دادن فديه ، جان خود و برادرزاده اش ، عقيل و نوفل را آزاد كرد. عباس پيش از فتح مكه هجرت كرد و عمر در خشكسالى با توسل به او طلب باران كرد. سرانجام او در سال 32 در گذشت . اصحاب صحاح 35 حديث از او روايت كرده اند. شرح حالش در اسد الغابه و جوامع السيره ، ص 281، آمده است .
318- احكام السلطانيه ، ماوردى ، ص 6 - 7.
319- احكام السلطانيه ، ماوردى ، ص 10. به اين ترتيب از سخنانشان چنين بر مى آيد كه اينانا عقيده دارند كه اين قبيل رويدادها دين و مقررات شرعى است و در اين هيچ اختلافى با هم ندارند، بلكه اختلافشان در چگونگى آن رويدادهاست !
320- الاحكام السطانيه ، ماوردى ، ص 15.
321- الاحكام السلطانيه ، ابويعلى ، ص 7 - 11
322- عبدالله بن عمر بن خطاب ، مادرش زينب ، دختر مظعون است . رسول خدا(ص ) او را از شركت در جنگ احد به علت كمسالى بازداشت ، ولى او در بقيه جنگهاى آن حضرت شركت داشت . از عبدالله روايات بسيارى در تعريف و ستايش خود و پدرش نقل كرده اند. او به مدت 60 سال بعد از پپغمبر، و در موارد مختلف فتوا داده است . مى گويند: او مردى خوش سخن بود، ولى فقيه قابل نبوده است . در هيچيك از جنگهاى اميرالمومنين على (ع ) شركت نكرد، ولى به هنگام مرگ اظهار پشيمانى مى كرد و مى گفت : از گذشته خود پشيمان نيستم ؛ مگر اينكه به همراه على بن ابى طالب با فئه يا غيه (معاويه و دارو دسته اش ) نجنگيدم . آورده اند كه حجاج بن يوسف مردى را مامور كرد تا در ازدحام جمعيت سنان نيزه زهر آگين خود را در پشت پاى عبدالله فرو كرد و او را مسموم ساخت و بكشت . سال مرگش 73 هجرى است . نويسندگان صحاح 2630 حديث از او روايت كرده اند! شرح حالش در اسدالغابه ، سى النبلاء و جوامع السيره ، ص 275، آمده است .
323- الاحكام السلطانيه ، ابويعلى ، ص 7 - 8 و در چاپ ديگر، ص 20 - 32.
324- الارشاد فى الكلام ، باب الاختيار، ص 424.
325- شرح سنن ترمذى ، ج 13، ص 229. امام ابوبكر، محمد بن عبدالله الاشبيلى ، مشهور به ابن العربى .
326- جامع احكام القرآن ، ابوعبدالله محمد بن احمد قرطبى ، ج 1، ص 269 - 272.
327- المواقف فى علم الكلام ، ج 8، ص 351 - 352، مقصد سوم .
328- صحيح مسلم ، كتاب الاماره ، باب الامر بلزوم الجماعه ، ج 6، ص 20 - 22 حذيقه بن يمان عيسى ، پدرش در دوره جاهليت مرتكب قتل شد و به مدينه گريخت و در آنجا زن گرفت و با بنى عبدالاشهل پيمان بست و به همين دليل ، نامش كه حسل بود، به اليمان تغيير يافت . جذيفه جنگ خندق و جنگهاى بعد از آن را درك كرد ازجانب عمر فرماندار مدائن بود. او در سال 36، چهل شب بعد از بيعت امام على (ع )، در همان جا درگذشت . اصحاب صحاح 225 حديث از او روايت كرده اند. شرح حالش در استيعاب و اسدالغابه واصابه و جوامع السيره ، ص 277، آمده است .
329- شرح نووى بر صحيح مسلم ، ج 12، ص 229؛ و نيز ر.ك : سنن بيهقى ، ج 8، ص 158 - 159.
330- چاپ قاهره ، 1366.
331- مفردات راغب اصفهانى ؛ لسان العرب ؛ معجم الفاظ القرآن ، ذيل ماده شور.
332- لسان العرب ، واژه بيع .
333- لسان العرب ، واژه صفق . دست به دست زدن مشترى و فروشنده طورى بود كه صداى آن شنيده مى شد.
334- سيره ابن هشام ، ج 1، ص 141 - 143.
335- سيره ابن هشام ج 1، ص 213.
336- سيره ابن هشام ، ج 2، ص 40 - 42.
337- امتاع الاسماع مقريزى ، ص 274 - 291.
338- صحيح بخارى ، كتاب الاحكام ، باب البيعه ، ج 5، صحيح مسلم ، كتاب الاماره ، باب البيعه على السمع و الطاعه فى ما استطاع ، ح 90؛ سنن النسائى ، كتاب البيعه ، باب البيعه فى ما يستطيع الانسان .
339- سنن نسائى ، كتاب البيعه ، بابا البيعه فى ما يستطيع الانسان .
340- صحيح بخارى ، كتاب الاحكام ، باب البيعه ، ح 5.
341- هرماس بن زياد، ابوحيدر البصرى الباهلى ، از قيس عيلان است . هرماس در يمامه پس از صد سال از هجرت در گذشت . شرح حالش در اسد الغابه و تقريب التهذيب آمده است . 1
342- صحيح بخارى ، كتاب الاحكام ، باب بيعه الصغير؛ سنن النسائى ، كتاب البيعه ، باب بيعه الغلام .
343- صحيح بخارى ، كتاب الاحكام ، باب السمع و الطاعه للامام مالم تكن معصيه ؛ ح 3؛ صحيح مسلم ، كتاب الاماره ، باب وجوب طاعه الامراء فى غير معصيه ، ح 1839؛ سنن ابن ماجه ، كتاب الجهاد، باب لا طاعه فى معصيه الله ، ح 2863؛ سنن نسائى ، كتاب البيعه ، باب جزاء من امر بمعصيه ؛ مسند احمد، ج 2، ص 17 و 142.
344- سنن ابن ماجه ، ج 2، ص 956 ، ح 2865؛ سنن نسائى ، كتاب البيعه ، باب جزاء من امر بمعصيه ؛ مسند احمد، ج 2، ص 17 و 142.
345- مسند احمد بن حنبل ، ج 5، ص 325، از عباده بن صامت كه او اين حديث راهنگامى در خانه عثمان بر زبان آورد كه معاويه از او شكايت به عثمان برده و عثمان وى را به مدينه احضار كرده بود. و نيز در ص 329، مختصر اين حديث ، بازهم به روايت عباده آمده است .
346- تهذيب تاريخ ابن عساكر، ج 7، ص 215.
347- مفردات راغب ، ماده خلف .
348- نهايه اللغه ابن اثير؛ لسان العرب ، ماده خلف .
349-همين مطالب به نقل از ابن اثير در لسان العرب نيز آمده است .
350-تاريخ سيوطى ، ص 137 - 138؛ مستدرك حاكم ، ج 3، ص 81 - 82؛ الاوئل عسكرى ، ص 103 - 104.
351-در مورد فاء سببيه به كتاب مغنى اللبيب مراجعه شود.
352- ر.ك : بحار الانوار، ج 26، ص 263، ح 47، به نقل از كنز الفوائد كراجكى ؛ كافى ؛ ج 1، ص 200، من لا يحضره الفقيه ، ج 2، ص 369 و 371.
353- مسند احمد، ج 1، ص 151، و تحقيق احمد محمد شاكر، ج 2، ص 322، ح 1296؛ الدر المنثور سيوطى ، ج 3، ص 209. در ماخذ اخير از انس و سعد بن ابى وقاص روايت شده و در روايت سعد آمده است : گويا ابوبكر در دل ناراحت شد. پس پيغمبر به او گفت : تبليغ جز به وسيله خودم ، يا فردى از خودم ، نبايد صورت گيرد.
354-الدر المنثور سيوطى ، ج 3، ص 210.
355- الدر المنثور سيوطى ، ج 3، ص 209.
356- سنن ابو داود، ج 2، ص 210، ح 4645، باب الخلفاء.
357-تاريخ ابن اثير، ج 10، ص 7 - 8.
358- شرح شواهد المغنى ، سيوطى بيروت ، منشورات دار مكتبه الحياه ، ج 1، ص 197.
359-الكنى و الالقاب قمى ، ج 1، ص 252.
360-المعجم الوسيط، واژه خلف .
361- قطب در تفسير اين آيه مى نويسد: بنابراين مشيت عاليه اقتضا كرده تا بدين موجود جديد زمام اين زمين را بسپارد و او را آزاد بگذارد. و اين منزلتى بس بزرگ است . منزلت انسان در نظام وجود بر زمين پهناور. تفسير فى ظلال القرآن ، ج 1، ص 65 - 66. همچنين مولف كتاب خليفه و سلطان مى گويد: اين معنى از افكر اهل كتاب به جوامع اسلامى راه يافته است . و.و. بار تولد. خليفه و سلطان و مختصرى درباره برمكيان ، ترجمه سيروس ايزدى ، ص 16. به مستدرك آخر كتاب مراجعه شود.
362- برخى از اين دلايل را در كتاب الفين علامه حلى (ره ) مى توان يافت .
363-به واژه ام در فرهنگهاى لغت مراجعه شود.
364-به واژه الكتاب در المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكريم مراجعه شود.
365- ابن هشام مى نويسد: فراس ، فرزند عبدالله بن سلمه بن قشير بن كعب بن ...است . به سيره ابن هشام ، ج 2، ص 33، مراجعه شود.
366- سيره ابن هشام ، ج 2، ص 31 - 34؛ تاريخ طبرى ، ج 1، ص 1205 - 1206، چاپ اروپا.
367- طبقات ابن سعد، ج 1، ق 2، ص 18، چاپ اروپا.
368-تمامى اين استدلال ها در اخبار سقيفه بنى ساعده تاريخ طبرى ، ج 4، ص 1837 - 1851، چاپ اروپا آمده است .
369-و نيز ر.ك : آيه 11 - 12 سوره نساء
370- صحيح بخارى ، ج 2، ص 83؛ صحيح مسلم به شرح نووى ، ج 11، ص 74.
371- صحيح بخارى ، كتاب الحدود، باب رجم الحبلى .
372- صحيح بخارى ، كتاب الحدود، باب رجم الحبلى .
373- مغازى واقدى ، تحقيق مارسدن جوئز، ج 2، ص 58.
374- سيره ابن هشام ، ج 2، 253.
375- صحيح مسلم ، كتاب الجهاد و السير، باب غزوه بدر، ج 3، ص 1403.
376- مغازى واقدى ، چاپ آكسفورد، ج 1، ص 48 - 49؛ امتاع الاسماع مقريزى ، ص 74 - 75.
377- مغازى واقدى ، ج 12، ص 477 - 480؛ امتاع الاسماع مقريزى ، ص 235 - 236.
نعيم بن مسعود از قبيله بنى قريطه ، تازه مسلمان شده بود و افراد قبيله اش و قرش از مسلمانى او اطلاعى نداشتند. چون بنى قريظه از داخل مدينه با قريش پيمان همكارى و جنگ عليه پيغمبر بسته بودند، نعيم در ميان قريش و بنى قريظه نقش دوست دو جانبه را به نفع مسلمين بازى كرد، و همچنان كه مشهور است ، سرانجام بين اين دو قبيله بدبينى شديد نسبت به يكديگر ايجاد نمود، و همان باعث شد تا بنى قريظه مشتشان پيش مسلمانان باز شد و دشمنيشان آشكارا گرديد و قريش هم از كمك بنى قريظه نااميد شدند و صحنه پيكار را با رسوايى هر چه تمامتر ترك كردند. مترجم .
378- شرح حالش در اصابه ، ج 3، ص 336، شماره 7698 آمده است .
379- تاريخ طبرى ، چاپ اروپا، ج 1، ص 1927 - 1928؛ تاريخ يعقوبى ، چاپ بيروت ، ج 2، ص 131.
380- تاريخ ابى الفداء، ص 158؛ وفيات الاعيان ، در شرح حال وثيمه ؛ فوات الوفيات ؛ عبدالله بن سبا، چاپ بيروت ، 1403، ج 1، ص 185 - 191.
381- فتوح البلدان ، رده بنى وليعه و اشعث بن قيس .
382- ما اخبار اين رويداد را به طور فشرده از فتوح البلدان بلاذرى ، در مورد رده بنى وليعه و اشعث بن قيس ، ص 122 - 123، معجم البلدان ياقوت حموى در واژه حضرموت ، و فتوح ابن عثم ، ج 1، ص 57 - 58 آورده ايم . تمام خبر در عبدالله بن سبا، ج 2، ص 393 - 410. آمده است .
383- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، كتاب هشتم ، باب المختار من كتب مولانا اميرالمومنين .
384- در فتح مكه ، كفار و سران قريش را كه جز تسليم در برابر رسول خدا(ص ) چاره اى نداشتند، آن حضرت مورد عفو قرار داد و از آن تاريخ آنان طلقاء ناميده شدند.
385- صفين نصربن مزاحم ، چاپ قاهره ، 1382، ص 29.
386- نهج البلاغه ، چاپ استقامت قاهره ، كه لفظ جلاله الله در آن آمده است .
387- منظور آن حضرت از ثمره ، اهل بيت پيامبر خدا(ص ) است .
388- نهج البلاغه ، باب حكم ، ح 185، تحقيقف محمد ابوالفضل ابراهيم .
389- آورده اند كه ابوبكر قبل از بيعت با او گفته بود: اقيلونى فلست بخيركم . يعنى مرا رها كنيد كه بهترين شما نيستم .
390-ما در گذشته اين داستان را از مطمئنترين منابع ذكر كرديم . شيخ محمد عبده در شرح بر شورا، مى نويسد:
سعد بن ابى وقاص از پسر عموهاى عبدالرحمان بن عوف و هر دو از بنى زهره بودند. سعد كينه على را از دائيهايش به ارث برده بود. زيرا مادرش حمنه دختر ابوسفيان بود و على هم كه دستش به خون سران قريش و خانواده ابوسفيان آغشته بود. اما عبدالرحمان داماد عثمان بود، زير ام كلثوم دختر عقبه بن ابى معيط، خواهر مادرى عثمان ، همسر او بود. طلحه نيز ميانه اش با عثمان سخت گرم بود و گذشته از آن دليل انحرافش از على همين بس كه او از قبيله تيم بود و بين بنى هاشم و بنى تيم از همان روز سقيفه در خلافت ابوبكر برخوردهايى صورت گرفته بود و اين بود كه جانب عثمان را مى گرفت . وقتى كه عمر درگذشت ، اينان گرد هم آمدند و به مشورت پرداختند و چند دسته شدند. طلحه را راى گيرى طرف عثمان را گرفت ، زبير طرفدار على و سعد بن ابى وقاص پشت سر عبدالرحمان بن عوفرهنگ عمر گفته بود كه شورا بيشتر از سه روز نبايد طول بكشد و در صورت بروز اختلاف ، همراه دسته عبدالرحمان بن عوف باشيد. پس عبدالرحمان به على گفت بر تو باد عهد و پيمان خدآكه به كتاب خدا و سنت پيغمبر و روش دو خليفه پيشين عمل نمايى . على گفت اميد است كه چنين كنم ، و به اندازه دانش و تواناييم . پس عبدالرحمان روى به عثمان كرد و همانا را هم به وى گفت و عثمان همه را پذيرفت . آنگاه عبدالرحمان سر به جانب سقف مسجد بلند كرد و گفت خداياا بشنود و گواه باعليهم السلام خداوندا من آنچه را بر عهده داشتم به گردن عثمان انداختم . و دست به دست عثمان زد و گفت : السلام عليك يا اميرالمومنين ، و با او بيعت كرد. على ، نگران و افسرده از آنجاا خارج شد و مقداد بن اسود به عبدالرحمان گفت : تو على را كه جانب حق را نگه مى داشت و مردى دادگستر بود رها كردى ؟ عبدالرحمان گفت : اى مقداد، من نهايت سعى خود را براى مسلمانان به كار بردم . مقداد پاسخ داد: من از قريش در شگفتم كه مردى را رها كردند كه داورى كننده اى بهتر از او به حق ، نه معرفى شده و نه سراغ دارند. عبدالرحمان گفت : اى مقداد، من بر تو از فتنه انگيزى مى ترسم ، پس ‍ براى خدا بس كن . پس آنگاه كه آن اتفاقات در زمان عثمان پيش آمد كه عامل اصلى آنها از بستگان او بود و زمام حكومت شهرهاى مختلف را به دست داشت ، در نتيجه سران صحابه از وى رويگردان شدند و مقداد به عبدالرحمان گفت : اين همان محصول دست توست . عبدالرحمان گفت من اين را گمان نداشتم ، ولى خدا را گواه مى گيرم كه با او حرف نخواهم زد. و عبدالرحمان مرد، در حالى كه از عثمان رويگردان بود. تا آنجا كه گفته اند عثمان در بيماريش به عيادت او رفت و عبدالرحمان از او روى بگردانيد و رو به طرف ديوار كرد. وخدا داناتر است و داروى از آن اوست .
391- مجله الازهر، جلد/ 32 باب الكتب ، از جلد دهم ، سال 1380ه ، ص 1150 - 1151، در نقدى بر كتاب عبدالله بن سبا.
392- خطبه امام حسين (ع ) در مقابل سپاه حر بن يزيد رياحى ، در تاريخ طبرى و ابن اثير و مقتل خوارزمى .
393- به اين موضوع ، به خواست خدا، در جلد دوم همين كتاب خواهيم پرداخت .
394- شرح مفصل آن ضمن توضيح درباره حمله مغول به كشورهاى اسلامى ، به خواست خدا، در همين كتاب خواهد آمد.
395- شرح مفصل آن را در مباحث آينده ، به خواست خدا، خواهيم ديد.
396- عبدالله بن جعفر الجناحين ، پسر عموى پيغمبر است و مادرش اسماء، دختر عميس خثعميه . او در سالى كه پدر و مادرش به حبشه مهاجرت كرده بودند، در آنجا به دنيا آمد و سپس به همراه پدرش ‍ به مدينه مهاجرت كرد. عبدالله مردى كريم و بخشنده بود و او را بحر الجود لقب داده بودند. او در سال 80، سال معروف به جحاف كه سيل عظيمى در مكه جارى شد و خسارت جانى و مالى سنگينى بر حجاج وارد آمد و دارايى و شتران ايشان را بود، از دنيا رفت . اصحاب صحاح 25 حديث از او روايت كرده اند. شرح حالش در اسد الغابه و جوامع السيره ، ص 282، آمده است .
397- صفيه دختر حى بن اخطب و از تيره حضرت هارون و از بنى اسرائيل مى باشد كه مادرش بره دختر سموال از بنى قريظه بوده است . صفيه در ابتدا همسر كنانه بن الربيع ، از يهود بنى النضير بود كه در جنگ خير كشته شد و پيغمبر او را به خود اختصاص داد و به او گفت : اگر مسلمان شوى تو رانزد خود نگه مى دارم و اگر يهودى مانى ، رهايت مى كنم تا به خانواده ات ملحق شوى . صفيه پاسخ داد: اى رسول خدا! پيش از آنكه تو مرا به اسلام بخوانى ، هوادار تو شده و اسلام آورده ام . تعلق خاطرى هم به يهوديت ندارم و پدر و برادرى هم برايم نماند كه مرا بين كفر و اسلام مخير مى دارى . چه ، خدا و پيامبرش را از آزادى و رفتن نزد خانواده ام بيشتر دوست دارم . اين بود كه عده نگه داشت و سپس ‍ پيغمبر او را به ازدواج خود در آورد. صفيه در سال 52 درگذشت و اصحاب صحاح ده حديث از او روايت كرده اند. شرح حالش در طبقات ابن سعد، ج 8، ص 12 - 129 و جوامع السيره ، ص 258، آمده است .
398- فاطمه دختر پيامبر اسلام و مادرش ام المومنين خديجه - عليها السلام - است . در كتابهاى اسد الغابه و اصابه ضمن شرح حال او آمده است كه كينه او ام ابيها بوده و نسل پيغمبر تنها از اوست . پيغمبر به فاطمه فرموده است : خداوند بر خشمت خشمگين ، و به خشنوديت شاد مى گردد. در مستدرك حاكم ، ج 2 ص 153، و نيز در ج 2، ص 77 ميزان الاعتدال و ج 12، ص 441 تهذيب التهذيب ، و همچنين در باب مناقب فاطمه پاره تن من است ، هر كس فاطمه را به خشم آورد مرا خشمگين ساخته است . و در روايت ديگر در باب ذب الرجل عن ابنته از كتاب نكاح ، ج 3، ص 177 و باب فضائل فاطمه در صحيح مسلم و ترمذى و نيز ج 4، ص 41 و 328 مسند احمد و ج 3، ص 153 مستدرك الصحيحين آمده است : هر كه فاطمه را بيازارد، مرا مى آزارد. هر گاه رسول خدا(ص ) از مدينه بيرون مى شد. فاطمه آخرين كسى بود كه پيغمبر از او ديدار مى كرد، و چون باز مى گشت ، فاطمه نخستين كسى بود كه پيغمبر به ديدارش مى شتافت . اين خبر در مستدرك حاكم ، ج 3، ص 156 و 155 و ج 1، ص 489 و مسند احمد، ج 5، ص 275، و سنن بيهقى ، ج 1، ص 26 آمده است . و در باب فرض الخمس صحيح بخارى ، ج 2، ص 124 از عايشه روايت شده كه فاطمه پس از وفات رسول خدا(ص ) از ابوبكر صديق خواست تا سهم او را از ماترك پيغمبر و آنچه را كه خداوند به پيغمبرش اختصاص داده بود بپردازد اما ابوبكر گفت : پيغمبر فرموده است : ما ارث نمى گذاريم ، ما ترك ما، صدقه است ! فاطمه به خشم آمد و تا زنده بود تا با ابوبكر روبرو نشد و از وى كناره گرفت . فاطمه شش ماه بعد از پيغمبر زنده بود. و نيز بخارى در باب غزوه خيبر، ج 3، ص 38 مى نويسد وقتى كه فاطمه در گذشت همسرش على شبانه او را غسل داد و بر او نماز گزارد و به خاك سپرد و ابوبكر را خبر نكرد. فاطمه مايه افتخار على بود و چون از دنيا رفت سران قوم از او رويگردان شدند، تا جايى كه على ناچار به سازش با ابوبكر شد. مسلم نيز همين مطلب را در صحيح خود، كتاب الجهاد، ج 5، ص 154 و احمد در مسندش ، ج 1، ص 9 و بيهقى درج 6 ص 300 آورده اند. و در اسد الغابه آمده است كه فاطمه وصيت كرد كه اسماء او را غسل بدهد و كسى بر او وارد نشود. و چون فاطمه درگذشت ، عايشه آمد، ولى اسماء او را راه نداد.
مولف مى گويد تا امروز هم معلوم نيست كه قبر فاطمه در كجا قرار دارد. اصحاب صحاح هجده حديث از او روايت كرده اند. جوامع السيره ، ص 283.
399- حسنان فرزند فاطمه و نوادگان پيغمبرند. حسن در نيمه ماه رمضان سال سوم هجرت ، و حسين در سوم شعبان سال چهارم به دنيا آمد. رسول خدا فرموده است : حسن و حسين سرور جوانان اهل بهشتند و پدرشان بهتر از ايشان است . اين مطلب در سنن ابن ماجه ، باب فضائل اصحاب رسول الله و مستدرك ، ج 3، ص 167 و ديگر مصادر آمده است . با امام حسن به سال چهلم هجرت و بعد از وفات پدرش بيعت كردند و مدت خلافتش كمى بيش از شش ماه بود، تا اينكه آن حضرت بنا به مصلحت عاليه اسلام با معاويه صلح كرد. و آنگاه كه معاويه در صدد گرفتن بيعت براى فرزندش يزيد برآمد، وى را در سال پنجاهم هجرت مسموم نمود.
400- امام حسين در سال شصت هجرى از بيعت با يزيد خوددارى كرد و سخن تاريخيش راگفت كه : بايد با اسلام خداحافظى كرد آنگاه كه امت را سرپرستى چون يزيد باشد. سرانجام سپاه يزيد او را در دهم محرم سال 61 هجرى در كربلا به شهادت رسانيدند. اللهوف ابن طاووس ، اصحاب صحاح سيزده حديث از امام حسن و هشت حديث از امام حسين روايت كرده اند. جوامع السيره ، ص 284 و 286؛ تقرب التهذيب ، ج 1، ص 168.
401- مستدرك الصحيحين ، ج 3، ص 147.
402- عايشه ، دختر ابوبكر و مادرش ام رومان ، در سال چهارم بعثت به دنيا آمد و در ماه هجدهم هجرت قدم به خانه پيغمبر نهاد و در سال 57 يا 58 و 59 هجرت درگذشت و ابوهريره بر او نمازگزارد. اصحاب صحاح 2210 حديث از او روايت كرده اند. (ر.ك : احاديث ام المومنين عائشه .) روايت عايشه در شان نزول آيه تطهير، در منابع ذيل آمده است : صحيح مسلم ، ج 7، ص 130، باب فضائل اهل البيت ؛ مستدرك ، ج 3، ص 147؛ تفسير آيه در تفسير ابن حرير و الدر المنثور سيوطى ؛ و آيه مباهله در تفسير زمخشرى و رازى ؛ سنن بيهقى ، ج 2، ص 149.
403- واثله بن الاسقع الليثى ، هنگامى اسلام آورد كه پيغمبر عازم جنگ تبوك بود. گفته اند كه او مدت سه سال پيغمبر را خدمت كرد و در سال 83 يا 85 در دمشق يا در بيت المقدس درگذشت . اصحاب صحاح 56 حديث از او روايت كرده اند. شرح حالش در اسد الغابه و جوامع السيره ، ص 279 آمده است . روايت او در شان نزول آيه تطهير در منابع ذيل آمده است : سنن بيهقى ، ج 2، ص 152 و روايت ديگرى در مسند احمد، ج 4، ص 107؛ مستدرك الصححين ، ج 2، ص 416 و ج 3، ص 147؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 167؛ ابن جرير و سيوطى در تفسير آيه در تفاسيرشان ؛ و اسد الغابه ، ج 2، ص 20.
404- روايت ام سلمه در تفسير آيه در تفسير سيوطى ، ج 5، ص 198 و 199 آمده است . و روايت ديگرى از او در سنن ترمذى ، ج 13، ص 248؛ مسند احمد، ج 6، ص 306؛ اسدالغابه ، ج 4، ص 29 و ج 2، ص 297؛ تهذيب التهذيب ، ج 3، ص 927 آمده است . و روايت ديگرى از او در مستدرك حاكم ، ج 2، ص 416 و ج 3، ص 147؛ سنن بيهقى ، ج 2، ص 150؛ اسدالغابه ، ج 5، ص 521 و 589؛ تاريخ بغداد، ج 9، ص 126 آمده است . همچنين روايت ديگرى از او در مسند احمد، ج 6، ص 296 آمده است .
405- روايت ابن عباس در منابع ذيل آمده است : مسند احمد، ج 1، ص 330؛ خصائص نسائى ، ص ‍ 11، رياض النضره ، ج 2، ص 269؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 119 و 207؛ تفسير آيه در الدر المنثور سيوطى .
406- عمر بن ابى سلمه بن عبدلاسد ابوحفص مخزومى ، دست پرورده رسول خدا(ص ) و مادرش ام سلمه است . او در حبشه به دنيا آمد و در ركاب على در جنگ جمل شركت كرد و امام او را به فرماندارى بحرين و فارس برگماشت . وى در سال 83 هجرى درگذشت و اصحاب صحاح 12 حديث از وى روايت كرده اند. شرح حال در اسد الغابه و جوامع السيره ، ص 284 و حديثش در شان نزول آيه تطهير در فضائل الخمسه ، ج 1، ص 214، به نقل از صحيح ترمذى ، ج 2، ص 209 آمده است .
407- روايت ابوسعيد خدرى در تفسير آيه در تفسير ابن جرير و سيوطى ، و نيز تاريخ بغداد، ج 10، ص ‍ 278 و مجمع الزوائد، ج 9، ص 167 و 169 آمده است . ابوسعيد خدرى ، نامش سعد و پسر مالك خزرجى بود. او از حافظان حديث پيامبر خدا(ص ) بود و در سال 54 هجرى در گذشت . اسدالغابه ، ج 5، ص 211.
408- سعد بن ابى وقاص ، مالك بن اهيب قرشى زهرى ، مادرش حمنه دختر سفيان بن اميه بوده است . او از پيشقدمان در اسلام بود و در تمام جنگهاى پيغمبر شركت كرد. در گشودن عراق ، جنگ جلولا و فتح مصر و كوفه دخالت داشته و از بيعت با على ، و نيز دشنام دادن به امام بر اثر اصرار معاويه خوددارى كرده است . معاويه در آن هنگام كه براى فرزندش يزيد بيعت مى گرفت ، او را مسموم و هلاك كرد. اصحاب صحاح 271 حديث از وى روايت كرده اند و شرح حالش در منابع ذيل آمده است : اسدالغابه ؛ صحيح مسلم ، ج 7، ص 120، احاديث ام المومنين عائشه ، ج 1، ص 356. روايتش در مورد آيه تطهير در خصائص نسائى ، ص 4 - 5 و سنن ترمذى ، ج 13، ص 171 - 172 آمده است .
409- روايت انس بن مالك در سنن ترمذى ، ج 13، ص 171 - 172 آمده است .
410- ديگرن ، همچون قتاده در تفسير ابن جرير و سيوطى ، عطيه ضمن شرح حالش در اسد الغابه ، ج 3، ص 413 و معقل بن يسار در سنن ترمذى ، ج 13، ص 248.
411- استشهاد امام حسن در مستدرك الصحيحين ، ج 3، ص 172 و مجمع الزوائد، ج 9، ص 146 و 172 آمده است . 412- على بن الحسين ، مادرش دختر يزدگرد ساسانى بوده كه هنگام زايمان آن حضرت از دنيا رفته است . (باب دهم ربيع الابرار زمخشريى ، خطى در كتابخانه اميرالمومنين نجف ، زير شماره 2059 هجرى در گذشت . اصحاب صحاح احاديثى چند از وى روايت كرده اند. استشهاد امام سجاد به آيه تطهير در تفسير طبرى آمده و شرح حال وى در وفيات الاعيان ، ج 2، ص 429 و تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 303 آمده است .
413- روايت ابن عباس در تفسير آن آيه ، و آيه وامر اهلك در الدر المنثور سيوطى .
414- ابوالحمراء آزاد كرده رسول خدا(ص )، نامش هلال فرزند حارث يا ظفر است . حديثش در مورد آيه تطهير، ضمن شرح حالش در استيعاب ، ج 2، ص 958 و اسد الغابه ، ج 5، ص 174 و مجمع الزوائد، ج 9 و ص 168 آمده است .
415- در نام ابو برزه اسلمى اختلاف است . او در سال 60 يا 64 هجرى در بصره درگذشت و اصحاب صحاح 20 يا 46 حديث از او روايت كرده اند. شرح حال در اسد الغابه و جوامع السيره ، ص 280 و 283، آمده است و حديث او درباره آيه تطهير در مجمع الزوائد، ج 9، ص 169 نقل شده و مدت را هفده ماه آورده كه به نظر مى رسد اين خطا از نسخه بردار ناشى شده باشد.
416- روايت انس در مسند احمد، ج 3، ص 252 و طيالسى ، ج 7، ص 274، ح 2509، و اسد الغابه ، ج 5، ص 521، و در تفسير آيه ، در تفاسير ابن جرير و سيوطى نقل شده است .
417- صحيح بخارى ، كتاب الاحكام ، باب كيف يبايع الامام الناس ، ج 4، ص 163، ح 1، لفظ العسر و اليسر(تنگى و فراخى ) در صحيح مسلم ، كتاب الاماره ، باب وجوب طاعه الامراء فى غير معصيه و تحريمها فى المعصيه ، ح 41، و 42؛ سنن نسائى ، كتاب البيعه ، باب البيعه على ان لا ننازع الامر اهله ، سنن ابن ماجه ، كتاب الجهاد، باب البيعه ، ح 2866؛ موطا مالك ، كتاب الجهاد، باب الترغيب فى الجهاد، ح 5، مسند احمد، ج 5، ص 314 و 316 و 319 و 321 و ج 4، ص 411. شرح حال عباده بن صامت در سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 3، و تهذيب ابن عساكر، ج 7، ص 207 - 219 آمده است .
418- به شرح حال عباده در استيعاب ، ج 2،ص 412 و اسد الغابه ، ج 3، ص 106 - 107 مراجعه شود.
419- تاريخ طبرى ، چاپ اروپا، ج 1، ص 1221.
420- به درگيرى قبيله گرايى انصار و مهاجران در فصل سقيفه و بيعت ابوبكر در همين كتاب مراجعه شود.
421- سوره نساء، آيه 59 كه تفسير آن از پيغمبر(ص ) در مباحث آينده همين كتاب خواهد آمد.
422- تاريخ طبرى ، چاپ اروپا، ج 1، ص 1171 - 1172؛ تاريخ ابن عساكر، تحقيق محمد باقر محمودى ، ج 1، در شرح حال امام ، تاريخ ابن اثير، ج 2، ص 222؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 3، ص 263؛ تاريخ ابن كثير، ج 3، ص 39 كه سخن پيغمبر را درباره على (ع ) حذف كرده و به جاى آن كذا و كذا نهاده است ! كنز العمال متقى هندى ، ج 15، ص 100، 115 و 116، و در صفحه 130 آورده است : اخى وصاحبى و وليكم بعدى . يعنى برادرم و دوستم و فرمانرواى شما بعد از من . سيره الحلبيه ، انتشارات اسلاميه بيروت ، ج 1، ص 285.
423- ابواء، شهركى بود در 23 ميلى مدينه و جزء نواحى فراض كه آرامگاه آمنه ، مادر پيغمبر(ص )، در آنجاست . ودان نيز شهركى بود در شش ميلى ابواء و از محله هاى جحفه . معجم البلدان حموى .
424- بواط كوههاى جهينه بر سر راه شام و در هشت بردى مدينه بود. (هر برد، دوازده ميل است .) در اين غزوه پيغمبر آشكارا مراعات حال و احساسات قبيلگى ياران خود را كرد.
425- اين غزوه در ماه ربيع الاول همان سال و پس از بواط اتفاق افتاد. سفوان ، بيابانى است در ناحيه بدر. گفتنى است كه كرز بعدها اسلام آورد و در فتح مكه در ركاب پيغمبر بود و در آنجا كشته شد. به جمهره ابن حزم ، در ذكر نسب بنى محارب بن فهر و اصابه ، در ذيل شرح حالش مراجعه شود.
426- ذولعشيره به نوشته كتاب التنبيه در ناحيه نيبغ قرار داشته و نه برد از مدينه فاصله داشته است . ابوسلمه مخزومى ، نامش عبدالله بن عبدالاسد، مادرش بره ، دختر عبدالمطلب و عمه رسول خداص ‍ بوده است . ابوسلمه نخست به حبشه و سپس به مدينه هجرت كرد و در جنگ بدر شركت نمود. براى جنگ بدر شركت نمود. براى جنگ احد نيز بيرون شد، اما اجل مهلتش نداد و در جمادى الاخر سال سوم هجرى درگذشت . شرح حالش در اسدالغابه آمده است .
427- رسول خدا(ص ) در سوم ماه رمضان از مدينه بيرون آمد و در روز جمعه هفدهم ماه رمضان مشركان را در جنگ بدر از پاى درآورد.
428- سيره نويسان آورده اند كه يهود در اولين بار ورود به مدينه ، در قسمتهاى پست آن منزل گزيده بودند، ولى بعدها به سبب بدى هوا، به قسمتهاى بلند آن كوچ كردند. بنو نضير نيز در بطحان ، و بنوقريظه در مهزور منزل گزيدند. بنو نضير به احداث باغ و ساختن خانه هاى سنگى و مستحكم پرداختند تا آنگاه كه رسول خدا(ص ) با آنها جنگيد و از آنجا بيرونشان كرد. به واژه بطحان و مهزور در معجم البلدان مراجعه شود.
429- ابولبابه بشير يا رفاعة بن عبدالمنذر، يكى از نقباى دوازده گانه در عقبه كبرى بود شرح حالش در اسد الغابة آمده است .
430- عريض به بيابان مدينه گفته مى شده است . ر.ك . معجم البلدان واژه عريض .
431- قرقره الكدر، مركز تجمع بنى سليم و از جانب عراق در فاصله هست روز را تا مدينه قرار داشته و رسول خدا در نيمه محرم به آنجا غزيمت كرده است ر.ك .: معجم البدان ، واژه قرقره .
432- قرآن مركز طايقه بنوسليم و در ناحيه فرع ذى مجاز بوده است ر.ك . معجم البدان ، واژه قرآن .
433- منازل يهوديان بنو نضير در كنار چاه غرس و در محل قبا، كه شهركى در فاصله دو ميلى مدينه بوده ، قرار داشته و نام قبا از نام چاه آن محل گرفته شده است ر.ك .: معجم البدان ، واژه غرس و قبا.
434- عبدالله بن رواحه ، انصارى خروجى است . او در بيعت عقبه به عنوان نقيب طايقه بنى حارث به رسول خدا (ص ) معرفى شد. عبدالله بن رواحه در تمام جنگهاى رسول خدا (ص ) شركت داشت و يكى از فرماندن سه گانه اى بود كه آن حضرت در جنگ مؤ ته او را تعيين كرد و سرانجام به درجه شهادت رسيد. شرح حالش در استيعاب و اسد الغابة آمده است .
435- ذات الرقاع نام كوهى است در ناحيه نخيل از جانب سعد و شقره سنگهايش داراى لكه هايى به رنگ قرمز و سياه و سفيد است شرح ابن غزوه در التنبيه و الاشرف آمده است .
436- دومه الجندل دژ مستحكمى بود در الجندل كه پنج فرسخ مسافت داشته و با دمشق در فاصله هفت مرحله اى و از آنجا تا مدينه پانزده شبانه روز راه فاصله بوده است . به واژه دومه در معجم البلدان و شرح اين غزوه در التنبيه والاشراف مسعودى مراجعه شود.
437- مريسع بر سر راه فرغ و از آنجا تا مدينه هشت برد فاصله مى باشد.
438- ابورهم غفارى ، كلثوم بن حصين نام داشته و پس از ورود پيغمبر خدا(ص ) به مدينه مسلمان شده است . او در جنگ احد زخم برداشت و تيرى در گلويش نشست كه آن را رسول خدا(ص ) با آب دهانش مداوا فرمود. شرح حالش در اسد الغابه آمده است .
439- نسب طايفه بنولحيان در كتاب جمهره ابن حزم ، چاپ سال 1382 مصر، ص 196 - 198 آمده است .
440- عسفان بين مكه و مدينه واقع است و در تعيين دقيق محل آن اختلاف است . معجم البلدان ، واژه عسفان .
441- در ذى قرد، عيينه بن حصن فزارى به تاخت و تاز پرداخته بود، كه رسول خدا(ص ) براى گوشمالى او بيرون شد. شرح مفصل آن در التنبيه و الاشراف مسعودى آمده است .
442- رسول خدا(ص ) در روز دوشنبه ، اول ماه ذى حجه ، به قصد اداى عمره به سوى مكه حركت كرد، ولى با جلوگيرى مشركان روبرو گرديد و ناگزير در حديبيه ، نه ميلى مكه ، اقامت گزيد و از ياران خود به عنوان جنگ و پايمردى تا حد مرگ بيعت گرفت كه سرانجام كار با فرستاده مشركان به متاركه و صلح انجاميد. از جمله مواد صلح اين بود كه مسلمانان در آن سال بازگردند و سال ديگر به مكه بيايند.
443- هنگامى كه رسول خدا(ص ) به خيبر و تيمار رفته بود، او را به جانشينى خود در مدينه برگزيده بود. شرح حالش در اسد الغابه آمده است .
444- حنين نام دره اى اس در سمت ذى المجار كه تا مكه سه شبانه روز فاصله دارد.
445- مسند احمد بن حنبل ، ج 1، ص 177.
446- صحيح بخارى ، كتاب بدء الخلق ، باب غزوه تبوك ، ج 3، ص 58.
447- صحيح مسلم ، كتاب فضائل الصحابه ، باب فضل على بن ابى طالب ، ح 32؛ مسند احمد بن حنبل ، ج 1، ص 173، 182، 184 و 330 و ج 4، ص 153؛ مسند ابوداود، ج 1، ص 29؛ حليه الاولياء ابونعيم ، ج 7، ص 195 و 196؛ تاريخ بغداد، ج 11، ص 432؛ خصائص نسائى ، ص 8 و 16؛ طبقات ابن سعد، ج 3، ق 1، ص 15.
448- اثبات الوصيه چاپ حيدريه نجف ، ص 5 - 70. ابوالحسن على بن الحسين مسعودى ، نسبش به عبدالله بن مسعود صحابى معروف مى رسد. مسعودى به سال 346 قمرى درگذشت و شرح حالش رد طبقات الشافعيه ، ج 2، ص 307 آمده است . مى گويند مسعودى مذهب معتزلى داشته است . در كتابهاى فوات الوفيات ، ج 2، ص 45 و معجم الادباء، ج 13، ص 94، به اين كتاب او اشاره شده و گفته شده كه كتاب البيان فى اسماء الائمه نيز از اوست . ابن حجر در كتاب الميزان ، ج 4، ص 224، مى نويسد مسعودى كتابى به نام تعيين الخليفه دارد. اين كتاب در الذريعه به نام اثبات الوصيه خوانده شده است .
449- تورات ، كتاب مقدس ، بيروت ، چاپخانه امريكايى ، 1907م . 450- رجوع شود به كتاب صد و پنجاه صحابى ساختگى ، ج 3، ص 21 - 52، ترجمه نگارنده كه در اين باره بتفصيل سخن گفته شده است .
451- تاريخ مسعودى ، ج 1، ص 343.
452- مجمع الزوائد هيتمى ، ج 9، ص 113 از قول طبرانى در المعجم الكبير، ج 6، ص 221. سبط ابن جوزى در كتاب تذكره الخواص ، باب حديث النجوى ، به نقل از كتاب فضائل احمد بن حنبل چنين آورده است : انس گفت ما به سلمان گفتيم از رسول خدا بپرس وصى تو كيست ؟ سلمان پرسيد و آن حضرت هم فرمود: وصى موسى چه كسى بود؟ سلمان جواب داد: يوشع بن نون . و پيغمبر فرمود: وصى و وارث من و برآورنده وعده هاى من ، على بن ابى طالب است . رياض النضره ، محب طبرى ، ج 2، ص 178.
453- هيتمى در مجمع الزوائد، ج 8، ص 253 و ج 9، ص 165 همين مطلب را از على بن على الهلالى روايت كرده است كه : وصى من بهترين اوصياء و عزيزترين فرد نزد خدا، و او شوهر توست . منتخب كنزالعمال در حاشيه مسند احمد، ج 5، ص 31؛ كنز العمال ، ج 12، ص 204، كتاب فضائل ، فصل دوم ، فضائل على بن ابى طالب ، ح 1163؛ موسوعه اطراف الحديث ، از معجم طبرانى ، ج 4، ص 205؛ جمع الجوامع سيوطى ، ح 4261.
ابوايوب انصارى نامش خالد بن زيد خزرجى است . در بيعت عقبه و تمام غزوات رسول خدا(ص ) شركت كرده و در كنار اميرالمومنين (ع ) در جنگ جمل و صفين و نهروان شمشير زده و در حوالى شهر قسطنطنيه به سال 50 - 51 قمرى درگذشته است . در شرح حالش به اسدالغابه ، ج 5، ص 143، مراجعه نماييد.
454- كنز العمال ، ج 12، ص 209، چاپ دوم ، كتاب فضائل ، فصل دوم ، فضائل على بن ابى طالب ،ح 1192؛ اطراف الحديث از كنز العمال ، ح 32952؛ المعجم الكبير طبرانى ، ج 6، ص 271. ابوسعيد خدرى نامش سعد بن مالك خزرجى است . او از حفاظ حديث رسول خدا(ص ) بوده و در سال 54 قمرى درگذشته است . شرح حالش در اسدالغابه ، ج 5، ص 211 آمده است .
455- حليه الاولياء، ج 1، ص 63؛ تاريخ ابن عساكر، ج 2، ص 486؛ شرح نهج البلاغه ، چاپ اول ، مصر، ج 1، ص 450؛ اطراف الحديث به نقل از كتاب اتحاف الساده المتقين ، زبيدى ، ج 7، ص 461.
456- تاريخ ابن عساكر، ج 3، ص 5، رياض النضره ، ج 2، ص 178 از قول بريده . بريده ، ابوعبدالله بريده بن الحصيب اسلمى ، بعد از جنگ احد به مدينه وارد شد و در جنگهاى پيغمبر شركت كرد. آنگاه به بصره رفت و در آنجا خانه اى بساخت و سپس به قصد جهاد به خراسان رفت و در مرو اقامت گزيد و در آنجا وفات يافت . اسدالغابه ، ج 1، ص 175.
457- ر.ك : المحاسن و المساوى ، محمد بن ابراهيم بيهقى ، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم ، چاپ قاهره ، 1380 قمرى ، ج 1، ص 64 - 65.
458- وقعه صفين ، نصر بن مزاحم ، چاپ مدنى مصر، 1382، ص 145؛ تاريخ خطيب ، ج 12، ص 305. ما اين خبر را به طور فشرده از كتاب صفين آورده ايم . قرنها از آن تاريخ مى گذرد و بر پايه همان دير، مسجد براثا بنا شده و هم اكنون نيز داير است ؛ با اين تفاوت كه مجراى رود دجله و فرات ، كه در خاك عراق جريان دارد، تغيير جهت داده و تنها رود دجله از نزديكيهاى آن مى گذرد.
459- بليخ ، نام رودى است كه از جمع شدن آب ، چشمه هايى در آنجا به وجود آمده است . معجم البلدان .
460- وقعه صفين ، چاپ مدنى مصر، ص 147 - 148؛ تاريخ ابن كثير، ج 7، ص 254.
461- متن كامل خطبه ابوذر در مباحث بعدى كتاب ، در ضمن بحث از انواع كتمان در مذهب خلفا، خواهد آمد.
462- تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 178.
463- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 281. عمرو بن حمق خزاعى بعد از جنگ حديبيه به مدينه هجرت كرد و به خدمت پيغمبر(ص ) رسيد و پيغمبر را آب داد و آن حضرت در حقش چنين دعا كرد: خداوندا او را از جوانى برخوردار گردان . بر اثر دعاى پيغمبر، عمرو، عمرى دراز و هشتاد ساله يافت و تا آخر عمر مويى سپيد در صورتش ديده نشد. عمرو در كنار على (ع ) و در تمام جنگهايش شركت كرد و از ياران حجربن عدى به حساب مى آمد. عمرو از ترس زياد بن ابيه از كوفه گريخت و در غارى نزديك موصل پنهان شد. معاويه ، عمربن حكم ، فرماندار موصل ، را دستور داد تا عمرو را دستگير كند و به شام فرستد. حاكم موصل سرانجام عمرو را در حالى كه بر اثر گزش مارى جان داده بود بيافت و سرش را ببريد و به شام فرستاد. سربريده عمرو بن حمق نخستين سرى است كه در اسلام از شهرى به شهرى ديگر فرستاد شد. معاويه كه آمنه ، دختر شريد، همسر عمرو را به زندان انداخته بود، دستور داد تا سر عمرو را به دامانش بيفكنند! آمنه با مشاهده سر بريده شوهر، يكه خورد و به لرزه افتاد. پس سر را بگرفت و دست بر پيشانيش گذاشت و دهان نيمه باز او را بست و گفت : دير زمانى است كه شوهرم را از من گرفته و دور كرده ايد و حالا هم سر بريده او را به من هديه مى دهيد! من به اين تحفه خاموش خوشامد مى گويم . شهادت عمرو بن حمق در سال پنجاهم هجرت اتفاق افتاد. شرح حالش در اسد الغابه ، ج 4، ص 100 - 101 آمده است .
464- بنابراين ، نمايشى كه در سقيفه بنى به روى صحنه آمده بود، نمايشنامه آن را از پيش و خيلى پيشتر از رحلت رسول خدا(ص )، گردانندگان آن تنظيم كرده بودند و وظيفه و نقش هر كدام از آنها پيشاپيش مشخص شده بود! مترجم .
465- وقعه صفين ، نصر بن مزاحم ، چاپ قاهره ، 1382، ص 118 - 119 كه نامه محمد بن ابى بكر و پاسخ معاويه را آورده است . تاريخ طبرى ، چاپ اروپا، ج 1، ص 3248؛ تاريخ ابن اثير، چاپ اروپا، ج 3، ص 108؛ مروج الذهب مسعودى ، چاپ بيروت ، 1385، ج 3، ص 11 كه نوشته است محمد بن ابى بكر، آن زمان كه از جانب على فرمانرواى مصر گرديد نامه اى به معاويه نوشت ...
466- مناقب خوارزمى ، ص 125.
467- مناقب خوارزمى ، ص 143.
468- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 28.
469- تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 192 193.
470- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، چاپ اول ، ج 1، ص 208.
471- مستدرك حاكم ، ج 3، ص 172؛ ذخائر العقبى ، ص 138؛ مجمع الزوائد، ج ت ص 146 كه از طبرانى و ديگران نقل كرده است .
472-در متن خبر نيامده ، ولى سياق عبارت چنين اقتضا دارد.
473- تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 228.
474- مروج الذهب مسعودى ، ج 2، ص 430.
475- تاريخ طبرى ، چاپ اروپا، ج 2، ص 329؛ تاريخ ابن اثير، چاپ اروپا، ج 4، ص 52 . ابن كثير اين خطبه را در تاريخ خود، ج 8، ص 179، آورده ، ولى صفت وصيت را از آن انداخته و تنها گفته پدرم على مى باشد، و سپس دنباله آن را آورده است .
476- تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 352؛ تنبيه و الاشراف مسعودى ، ص 293؛ تاريخ ابن اثير، ج 5، ص 139 - 142 - 194، در ذكر حوادث سال 129 و 130.
477- شرح حال اوزاعى را در تذكره الحفاظ، ج 1، ص 181 آمده است .
478- تاريخ طبرى ، چاپ اروپا، ج 3، ص 209؛ تاريخ ابن اثير، چاپ اول ، مصر، ج 5، ص 199، تاريخ ابن كثير، ج 10، ص 85.
479-اصمعى ، عبدالملك بن قريب نام داشته و در سال 216 هجرى درگذشته است . او مردى لغوى و نحوى بود و مى گويند كه دوازده هزار ارجوزه از برداشته است . شرح حالش در كتاب الكنى والالقاب قمى آمده است .
480-اخبار الطول ، ابوحنيفه دينورى ، چاپ اول ، قاهره ، 1960، ص 389؛ مروج الذهب ، ج 3، ص 351.
481- يعقوبى ، ج 2، ص 416 - 421؛ تاريخ طبرى ، چاپ اروپا، ج 3، ص 654 - 662، در ذكر رويدادهاى سال 186 با تفصيل كامل ضمنا مسعودى در مروج الذهب ، ج 3، ص 353 و ابن اثير در الكامل ، چاپ اروپا، ج 6، ص 177 و ابن اثير در البدايه و النهايه ،ج 10، ص 178 به طور اختصار آورده اند.
482- پس از اين سخن مبرد را در كتاب كامل اللغه خواهيم آورد.
483- الموفقيات ، زبيربن بكار، بغداد، ص 574 - 575 و شعر حسان در تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 128 با جزئى اختلاف در لفظ، و شرح نهج البلاغه ، چاپ اول ، ج 2، ص 15.
484- موفقيات ، ص 575؛ شرح نهج البلاغه ، چاپ اول ، ج 2، ص 15.
485- فضل بن عباس ، نوه عبدالمطلب و پسر بزرگ عباس ، عموى پيغمبر، است . فضل در فتح مكه و حنين و در آن هنگام كه ياران پيغمبر روى به گريز نهادند، از كسانى بود كه كنار آن حضرت باقى ماند. او در مراسم تجهيز پيغمبر حضور داشت و در جنگ مرج الصفراء و يا اجنادين و بنام به قولى در جنگ يرموك كشته شد. شرح حالش در استيعاب و اسدالغابه و اصابه آمده است .
486- تاريخ طبرى ، چاپ اروپا، ج 1، ص 3064 و 3065؛ تاريخ ابن اثير، چاپ اروپا، ج 3، ص 152، آنجا كه از نوحه سرايان بر عثمان سخن مى گويد. وليد بن عقبه نوه ذكروان است كه برده اميه بوده و او را به فرزندى به خود بسته بود. مادر وليد و عثمان يكى است و اروى نام داشت . رسول خدا(ص ) وليد را براى دريافت صدقات بنى المصطلق مامور كرد و مردم آنجا به استقبالش آمدند، كه وليد بترسيد و كارى انجام نداد و بازگشت و شايع كرد كه مردم آنجا مرتد شده اند. آنگاه درباره وليد آيه ان جاءكم فاسق بنبا فتبينوا نازل شد و خداوند او را فاسق ناميد و رسول خدا(ص ) كسى ديگر را به جاى وليد فرستاد كه او اطلاع داد مردم بنى المصطلق كماكان مسلمانند. عثمان همين وليد را به فرماندارى كوفه منصوب نمود. او كه شرابخوار بود روزى نماز صبح را در حال مستى ، چهار ركعت به جاى آورد و آنچه راخورده بود در محراب بالا آورد، كارهاى ديگرى از او سر زد كه عثمان ناگزير گرديد تا او را از مقامش عزل كند. تفصيل اين ماجرا در كتاب نقش عايشه ج 1، ص 151 - 187 و اسد الغابه و اصابه آمده است . ضمنا منظور وليد از بعد از سه بزرگوار، پيغمبر و ابوبكر و عمر مى باشد و تجيبى و يا تجوبى اشاره به قبيله مذحج است كه در محله اى به همين نام در مصر ساكن شده بودند. از جمله ايشان يكى عبدالرحمن بن عديس بلوى بود كه در كشتن عثمان دست داشته و وليد در شعر خود به او اشاره كرده است . ديگرى ، عبدالرحمان بن ملجم التدولى است كه او هم تجيبى است و اميرالمومنين (ع )را به شهادت رسانيد. در اين مورد به واژه تجيبى و التدولى در كتاب انساب سمعانى و واژه التدولى كتاب اكمال ابن ماكولا، ج 1، ص 214 و 256 و نيز كتاب اللباب فى تهذيب الانساب ابن اثير مراجعه شود.
487- نعمان بن عجلان المرزقى انصارى ، شاعر و سخنگوى انصار بود و امام او را به حكومت بحرين گمارده بود. شرح حالش در استيعاب ، ج 1، ص 298؛ زير شماره 1323 وااسد الغابه ، ج 5، ص 26 و اصابه ، ج 3، ص 532 و نسبش در جمهره ابن حزم ، ص 327 - 594 آمده است . همچنين در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، تحقيق محمد ابوالفضل ، ج 6، ص 31.
488- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 47؛ فتوح ابن اعثم ، چاپ حيدر آباد، 1288، ج 2، ص 277.
489- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 47 - 49، فتوح ابن اعثم ، ج 2، ص 307.
490- صفين ، نصر بن مزاحم ، ص 15 - 18؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 247. همچنين ر.ك : فتواح ابن اعثم ، ج 2، ص 305.
491- فرماندهان را عادت بر اين بود كه اگر توانايى سرودن شعر نداشتند، در موارد بخصوصى از اطرافيان خود مى خواستند تا به جاى ايشان پاسخى به شعر بگويند و اين ، يكى از آن موارد بود. و جرير بن عبدالله بجلى چهل روز پيش از وفات پيغمبر اسلام آورد و در جنگ قادسيه شركت كرد. رسول خدا(ص ) وى را براى درهم شكستن بت قبيله خثعم در ذى الخلصه فرستاد كه ماموريت خود را با آتش زدن آن انجام داد. جرير در سال 51 يا 54 هجرى درگذشته و شرح حالش در استيعاب و اسدالغابه واصابه آمده است .
اشعث بن قيس كندى به همراهى نمايندگان به خدمت رسول خدا(ص ) در سال يازدهم از هجرت رسيد و اسلام آورد، اما از پرداخت زكات به نماينده ابوبكر خوددارى نمود و در نتيجه سپاهيان خليفه با او جنگيدند و اسيرش كردند. اما ابوبكر او را بخشيد و خواهرش ام فروه را به او داد. اشعث در بعضى از جنگهاى شام شركت كرد و عثمان هم او را به حكومت آذربايجان منصوب كرد. اشعث را جنگ صفين در كنار امام شركت داشت و او بود كه حضرتش را به قبول حكمين مجبور كرد و دومه الجندل و در مجلس عمرو و ابوموسى اشعرى حضور به هم رسانيد. اشعث پس از گذشت چهل شب از شهادت امام در كوفه درگذشت . شرح حالش در استعياب و اسد الغابه و اصابه آمده است .
492- صفين ، نصر بن مزاحم ، ص 20 - 24.
493- صفين ، نصر بن مزاحم ، 137. قيس بن عمرو، معروف به النجاشى ، شاعرى است كه جاهليت و اسلام را درك كرده بود و در هر دو دوره از شهرت برخوردار بود. اصل او از نجران بود كه ساكن كوفه شد. وى در سال 40 درگذشت . به اعلام زركلى مراجعه شود.
494- صفين ، ص 365.
495- صفين ، ص 381. حجر بن عدى كندى ، معروف به حجر الخير، به خدمت پيغمبر خدا(ص ) رسيد و در تمام جنگهاى امام در كنار او شركت جست و در جنگ صفين بركنده فرماندهى داشته است . حجر در جنگ قادسيه نيز شركت كرده است . زياد بن ابيه وى را همراه با عده اى ديگر نزد معاويه فرستاد و او نيز همه آنان را در مرج عذراء در سال 51 هجرى بكشت . حجر خود گفته است كه من پس از فتح هر شهرى نخستين كس بودم كه در آن بانگ تكبير سرداده ام . ابن ابى الحديد اين اشعار را در كتاب خود ضمن اشعار جنگ جمل آورده است .
496- صفين ، ص 382.
497- صفين ، ص 358. مغيره بن حارث بن عبدالمطلب ، برادر ابوسفيان بن حارث ، شاعر بود و برخى هم گفته اند كه هر دو يكى هستند. شرح حالشان در اسدالغابه در قسمت الاسماء والكنى ، آمده است
498- صفين ، ص 416؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، چاپ اول ، ج 1، ص 284.
499- صفين ، ص 436. منذ شاعر قبيله همدان و جنگجوى ايشان بوده است . در شرح حالش در اصابه آمده است كه او از اصحاب پيغمبر و نخستين كسى بوده كه در تقسيم سهام نظرى خاص داشته و نظرش را عمر پسنديده و امر به اجراى آن داده است . اصابه ، ج 3، ص 478. و داعه تيره اى است در همدان . (اشقاق ابن دريد).
500- فتوح ابن اعثم ، ج 3، ص 254 - 258؛ صفين نصر بن مزاحم ، ص 416؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، چاپ اول ، ج 1، ص 284.
501- فتوح ابن اعثم ، ج 3، ص 226؛ مناقب خوارزمى ، ص 170. اعثم و خوارزمى در اين مورد سخنى دارند كه فشرده آن از اين قرار است :
مالك اشتر و ديگر اصحاب اميرالمومنين روزى در بحبوحه جنگ صفين متوجه شدند كه امام نيست . نگران شدند و به جستجويش برآمدند تا سرانجام حضرتش را در ميان مبارزان قبيله ربيعه يافتند. امام ديد كه مالك اشتر سخت رنگ فافته و گريان است ، پس خطاب به او فرمود: مالك ! چه اتفاقى افتاده ، پسرت را از دست داده اى يا به ناراحتى ديگر گرفتار شده اى ؟ اينجا بود كه مالك اشتر اشعار فوق را سرود 502- مروج الذهب مسعودى ، ج 2، ص 428.
503- مروج الذهب مسعودى ، ج 3، ص 4.
504- مروج الذهب مسعودى ، ج 2، ص 408، اواخر شرح حال امام (ع )، در مورد فرزندان سامه و سخن در انتسابشان به آن حضرت آمده است كه ايشان همان بنوناجيه مى باشند.
505- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 22.
506- المحاسن و المساوى بيهقى ، ج 1، ص 105.
507- تجوبى ، عبدالرحمان بن ملجم مرادى تدولى ، قاتل اميرالمومنين (ع ) است و آن نسبت به محله اى است كه در مصر كه عبدالرحمان قبل از ورود به كوفه در آن ساكن بوده است . الكامل مبرد، چاپ بيروت ، ج 2، ص 151.
508- المبرد، ابوالعباس ، محمد بن يزيد الازدى المثمالى البصرى . خطيب بغدادى در شرح حالش ‍ مى نويسد: او شيخ نحويون ، حافظ علوم عربى ، و از تاليفات او الكامل است در لغت . او در بغداد به سال 285 درگذشت . تاريخ بغداد، ج 3، ص 380؛ كشف الظنون و واژه الكامل .
509- الكميت ، ابوالمستهل بن زيد الاسدى ، اهل كوفه بود و به آداب و لغات و اخبار و انساب عرب آشنا بوده و سخنش سنديت داشته است . شعر هاشميات او به زبان آلمانى ترجمه شده است . كميت در سال 126 هجرى درگذشته . اعلام زركلى ، ج 6، ص 92.
510- ابوالاسود دوئلى ، ظالم بن عمرو، از فقها و شعراى مشهور و واضع علم نحو بوده است . اميرالمومنين سرآغاز اين دانش را به او نموده و وى آن را تشريح و تدوين كرده است . او نخستين كسى است كه بر حروف قرآن نقطه گذاشته . ابوالاسود در جنگ صفين در كنار امام شركت كرد و در بصره به سال 69 درگذشت . اعلام زركلى ، ج 3، ص 34. همچنين ر.ك : عقد الفريد، چاپ مصر، 1372، ج 3، ص ‍ 211.
511- الكامل مبرد، ج 2، ص 175. آن اشعار و علت سرودن آن را ابوالفرج در اغانى ، ج 7، ص 21 آورده است .
512- ديوان شافعى ، ص 35، چاپ بيروت ، 1403.
513- الكنى و الالقاب ، ج 1، ص 274. ابوبكر، محمد بن الحسن ازدى ، معروف به ابن دريد، درگذشته به سال 321، شاعر و نحوى و لغوى بود و از تاليفات او جمهره است .
514- ديوان ابو الطيب متنبى ، تحقيق فريد رخ ، ص 846، چاپ برين ، 1861م .
515- با همين لفظ در الكنى و الالقاب ، ج 1، ص 162، در شرح حال ابونواس آمده است .
516- ديوان متنبى ، ص 333.
517- در مقدمه كتاب فرائد السمطين ، ورقه 2ب ز خطى ، عكسبردارى شده از كتابخانه مركزى دانشگاه تهران ، زير شماره 1690/ 1164 كه در بيت دوم ميان نام على ، صفت وصى را جمع كرده است .
518- در ابتداى سمط اول از كتاب فرائد السمطين ، ورقه 7ب .
519- يادبود پنجاهمين سال انقلاب 1920: معلومات و مشاهد. محمد على كمال الدين ، چاپخانه التضامن ، 1391، ص 319 - 320.
520- صحيح مسلم ، شرح نووى ، كتاب الوصيه ، ج 11، ص 89؛ صحيح بخارى ، كتاب المغازى ، باب مرض النبى (ص )، ج 3، ص 65 و كتاب الوصيه ، باب الوصايا، فتح البارى ، ج 6، ص 291؛ مسند احمد بن حنبل ، ج 6، ص 32.
521- طبقات ابن سعد، چاپ بيروت ، ج 2، ص 232. عين اين حديث نيز در صحيح بخارى در باب مرض النبى و وفاته ، ج 3، ص 63، با اين عبارت آمده است : ابن عباس گفت آن مرد ديگر را كه عايشه اسمش را نبرده است شناختى ؟ گفتم : نه . ابن عباس گفت : او على بن ابى طالب است . و بخارى بقيه سخن ابن عباس را كه گفته بود عايشه خوش ندارد حتى يك كلمه خير درباره او بگويد حذف كرده است !
522- مسند احمد بن حنبل ، ج 6، ص 113.
523- صحيح مسلم ، كتاب الصلاه المسافرين ، باب فضل قراءه قل هو الله احد، ح 263، ص 557؛ صحيح بخارى ، كتاب التوحيد، باب ما جاء فى دعاء النبى (ص ) امته فى توحيد الله تبارك و تعالى ، ج 4، ص 182.
524- تفسير مجمع البيان ، امين الدين فضل بن الحسن طبرسى ، تصحيح احمد عارف الزين ، چاپ عرفان صيدا، 1333 - 1356 ق ، ج 10 ص 567، تفسير البرهان ، سيد هاشم بحرانى ، چاپ سوم ، قم ، 1394 ق ، ج 4، ص 521؛ توحيد صدوق ، تهران ، 1387 ق ، ص 94، ح 11.
525- مقاتل الطالبين ، قاهره ، 1368، ص 43.
526- تاريخ طبرى ، در ذكر علت شهادت اميرالمومنين از رويدادهاى سال چهلم هجرت ، چاپ اروپا، ج 1، ص 3466؛ تاريخ ابن اثير، چاپ اروپا، ج 3، ص 331 و چاپ اول آن ، ج 3، ص 157؛ طبقات ابن سعد، ج 3، ص 27 مقاتل الطالبين ، ص 42.
527- صحيح بخارى ، كتاب الوصايا، باب اول ، ج 2، ص 84 و كتاب المغازى ، باب مرض النبى و وفاته ، ج 3، ص 63، صحيح مسلم ، كتاب الوصيه ، باب 19؛ سنن ابن ماجه ، كتاب الجنائز، باب 64، مسند احمد، ج 6، ص 32 و 64 و 77؛ تاريخ طبرى ، ج 1، ص 1814. پيش از آن به ص 298 همان كتاب مراجعه شود.
528- پنج روايات فوق در طبقات ابن سعد، باب من قال توفى رسول الله (ص ) فى حجر على بن ابى طالب ، چاپ اروپا، ج 2، ق 2، ص 51 آمده است .
529- مستدرك حاكم ، ج 3، ص 138 و گفته است با وجودى كه اين حديث از نظر اسناد صحيح است ، بخارى و مسلم آن را نياورده اند. ذهبى نيز صحت اين حديث را در تلخيص مستدرك گواهى كرده است . ابن عساكر آن را در باب انه كان اقرب الناس عهدا برسول الله در شرح حال امام در ج 3، ص 14ت - 17، به طرق مختلف آورده است . همچنين ر.ك : مصنف ابن ابى شيبه ، ج 6، ص 348؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 112، كنزالعمال ، چاپ دوم ، كتاب الفضائل ، فضائل على بن ابى طالب ، ج 15، ص 128، ح 374؛ تذكره خواص الامه ، باب حديث النجوى و الوصيه ، به نقل از كتاب فضائل احمد بن حنبل .
530- كنز العمال ، چاپ اول ، ج 6، ص 392، تاريخ ابن كثير، ج 7 ص 359؛ تاريخ ابن عساكر، در شرح حال امام ، ج 2، ص 484، بيروت ، 1395.
531- نهج البلاغه ، خطبه 202.
532- نهج البلاغه ، خطبه 197.
533- سنن ابن ماجه ، كتاب الادب ، باب الاستئذان ، ح 3708؛ مسند احمد، ج 1، ص 80.
534- مسند احمد، ج 1، ص 85 و 107. تفصيل آن در باب مصادر شريعت اسلامى در مذهب اهل بيت خواهد آمد.
535- اين دو حديث را ابن عساكر در شرح حال امام (ع ) در تاريخ خود، ج 2، ص 310 - 311، آورده است . ابن كثير نيز آن را در تاريخش ، ج 7، ص 356 آورده است . در شرح نهج البلاغه ، چاپ اول ، مصر، ج 2ت ص 78 آمده است : آن دو در نجوا بودند كه عايشه خود را در ميان ايشان افكند و گفت : اى على ! من بيش از يك روز از نه روز را حق ندارم ، آيا مرا راحت نمى گذارى اى پسر ابوطالب ؟
536- اين حديث را، حديث ام سلمه و ديگران تاييد مى كنند.
537- اين دو حديث را ابن عساكر در تاريخ خود، ج 3، ص 15، در شرح حال امير المومنين آورده است .
538- به ماجراى سقيفه در همين كتاب مراجعه شود.
539- تفصيل اين خبر و جبهه گيرى عايشه در برابر عثمان و معاويه در كتابش نقش عايشه در تاريخ اسلام آمده است .
540- تاريخ ابن اثير، ج 3، ص 199، در ذكر حوادث سال 56 هجرى .
541- صحيح بخارى ، ج 3، ص 126، باب والذى قال لوالديه ، در تفسير سوره احقاف .
542- فتح البارى ، ج 10، ص 197 - 198؛ اغانى ، ج 16، ص 90 - 91 كه آن را مفصلا آورده است . شرح حال حكم بن ابى العاص در استيعاب واسد الغابه و اصابه و مستدرك حاكم ، ج 4، ص 481 و تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 89 و الاجابه فى ما استدركته عايشه على الصحابه آمده است . و نيز شرح حال عبدالرحمان بن ابى بكر در تاريخ ابن عساكر آمده است .
543- ر.ك : شرح حال عبدالرحمان در كتابهاى استيعاب ، ج 2، 393؛ اسد الغابه ، ج 3، ص 306؛ اصابه ، ج 2، ص 400؛ شذرات الذهب ، حوادث سال 53. و نيز ر.ك : مستدرك حاكم ، ج 3، ص 476 كه مطلب نزديك به آن را آورده است .
544- در معجم البلدان حموى آمده است كه الحبشى كوهى است در پايين مكه و در شش ميلى آن عبدالرحمان بن ابى بكر در آنجا به طور ناگهانى درگذشته و جنازه اش را مردم تا مكه بر دوش خود حمل كرده اند. خواهرش بر سر قبرش حاضر شد و اين اشعار را بخواند: و كناكندمانى ....
545- ر.ك : شرح حال عبدالرحمان بن ابى بكر در استيعاب در حاشيه اصابه ، ج 2، ص 393.
546- مستدرك حاكم ، ج 3، ص 476 و تلخيص آن به وسيله ذهبى كه الحبشى در آن آمده است .
547- ر.ك : نقش عايشه در تاريخ اسلام ، فصل مع معاويه .
548- هر دو گفتگو در تاريخ طبرى ، ضمن رويدادهاى سال 23 هجرى ، چاپ اول ، ج 1، ص 30 - 32 و چاپ اروپا، ج 1، ص 2768 - 2772 و تاريخ ابن اثير، ج 3، ص 24 - 25 آمده است .
549- ما مساله حبط اعمال صالح را در كتاب عقائد الاسلام ، بحث جزاء الاعمال ، آورده ايم . طالبان به آنجا مرا جعه كنند.
550- صحيح بخارى ، ج 4، ص 119 - 120، باب رجم الحبلى من الزنا، كتاب حدود. ما مورد نياز خود را از خطبه عمر از صفحه 151 آن گرفته ايم .
551- تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 169.
552- الاوائل ، ابى هلال عسكرى ، چاپ بيروت ، 1407، ص 129؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم ، ج 1، ص 169.
553- ر.ك : احاديث ام المومنين عائشه ، چاپ بيروت ، 1408، ص 87 - 162، فصل فى عهد الصهرين .
554- شرح نهج البلاغه محمد عبده ، نامه 36؛ اغانى ، ج 15، ص 44.
555- شرح نهج البلاغه محمد عبده ، خطبه 167، و چاپ بيروت آن از سوى دكتر صبحى صالح ، خطبه 172.
556- شرح نهج البلاغه محمد عبده ، خطبه 212 كه قسمت اول آن در كتاب الغارات ثقفى ، ص 392، آمده است .
557- ابوعثمان جاحظ، عمربن بحرالليشى البصرى ، لغوى و نحوى است . اين مرد از طرفداران نواصب بوده و از كتابهاى او كتاب عثمانيه است كه ابوجعفر اسكافى و شيخ مفيد (م 255 ق ) آن را رد كرده اند.
558- شرح نهج البلاغه ، ج 3، ص 15 - 16، در شرح من كلام له و قد ساله سائل عن احاديث البدعه . ابن ابى الحديد روايت را از مدائنى ، ابوالحسن على بن محمد بن عبدالله (ت 315ه ) آورده است . النديم در الاحداث 15 كتاب از او نام برده است . الفهرست ، ص 115.
559- مصدر سابق و ص 213 فجر الاسلام . نفطويه ، ابراهيم بن محمد بن عرفه ازدى . در شرح حالش ‍ در تاريخ بغداد آمده است كه نفطويه را تصنيفات فراوان بوده است . مسعودى نيز از او به عنوان مورخ نام برده و از كتاب او چنين ياد كرده است : و نيز تاريخ ابوعبدالله ملقب به نفطويه . سپس به تعريف آن پرداخته و از مفيد و جامع بودن آن سخن گفته است . در هديه العارفين ، ص 5، نام كتابهاى او برده شده و سال وفاتش 323 قيد گرديده است .
560- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، چاپ اول ، ج 1، ص 358، اسكاف ، از نواحى نهروان و ميان بغداد و واسط قرار داد. اسكافى ابوجعفر، در معجم البلدان او را اهل بغداد و يكى از متكلمين معتزله معرفى كرده و سال وفاتش را 240 آورده است ابن حجر در لسان الميزان مى نويسد: محمد بن عبدالله اسكافى از پيشوايان و متكلمين معتزله است كه طايفه اسكافيه منسوب به اوست . وى بغدادى و در اصل سرقندى است ابن النديم گفته در دانش و هوش و خويشتن دارى و بلندهمتى سرآمد بوده و عمرى دراز يافته و مورد اكرام معتصم عباسى بوده و در سال 240 در گذشته است . لسان الميزان ، ج 5: ص 221.
561- بخارى ، ج 4، ص 34، كتاب الادب ، باب بيل الرحمن ببلالها.
562- اين اضافه در روايت دوم صحيح بخارى از عمروعاص ، صحيح مسلم ، ج 1، ص 136، كتاب الايمان ، باب موالاه المومنين و مقاطعه غيرهم آمده است .
563- فشرده اين داستان را در كتاب عبدالله بن سبا، ج 2، ص 284 - 303، در شرح حال حجر، كه بتفصيل در تاريخ دمشق ابن عساكر و تهذيب آن آمده ، آورده ايم .
564- طبرى ، ج 6، ص 108 و 149؛ ابن اثير، ج 3، ص 204؛ اغانى ، ج 16، ص 7؛ ابن عساكر، ج 6، ص ‍ 459.
565- المحير، ص 479.
566- مسعودى در ذكر ايام معاويه ، ج 3، ص 30، ابن عساكر، ج 5، ص 421.
567- المعارف ابن قتيبه ، ج 7، ص 12، استيعاب ، ج 2، ص 517؛ اصابه ، ج 2، ص 526؛ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 48؛ المحبر، ص 490.
568- طبرى در حوادث سال 41، ج 6، ص 96؛ ابن اثير، ج 3، ص 165؛ ابن شهاب در ابن اثير موضوع انتصاب مغيره به حكومت كوفه ، و در حوادث سال 47، ج 3، ص 179.
569- نقل به اختصار از معجم البلدان حموى ، ج 5، ص 38، چاپ اول مصر، واژه سجستان .
570- تطهير اللسان ، ص 55 كه تاكيد كرده همه رجال سند اين خبر درست است ، مگر يك نفر كه درباره او نظرها مختلف است . اما ذهبى آن يك نفر را هم با اين گفته خود تاييد كرده است : او يكى از ثقاف و مورد اطمينان است و هيچ ايرادى بر او وارد نيست ؛ و بعد همين حديث را آورده است .
571- المحلى ، تاليف ابن حزم ، تحقيق احمد محمد شاكر، ج 5، ص 85 - 86؛ كتاب الام ، تاليف شافعى ، ج 1، ص 208.
572- تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 223.
573- صحيح بخارى ، ج 2، ص 111؛ صحيح مسلم ، ج 3، ص 20؛ سنن ابوداود، ج 1، ص 178؛ ابن ماجه ، ج 1، ص 386، بيهقى ، ج 3ت ص 297؛ مسند احمد، ج 3، ص 10 و 20 و 52 و 54 و 92 كه اعتراض كننده را غير از ابو سعيد آورده است .
574- به طور فشرده از صحيح مسلم ، ج 7، ص 124، باب مناقب على . بخارى آن را به صورت تحريف شده در باب مناقب على و باب نوم الرجل فى المسجد من كتاب الصلاه ، ج 2، ص 199 و ارشاد السارى ، ج 6، ص 112 آورده كه تاكيد كرده اين والى مروان حكم بوده است : و نيز رجوع شود به : تاريخ بيهقى ، ج 2، ص 446.
575- مسلم ، ج 7، ص 120؛ ترمذى ، ج 13، ص 171؛ مستدرك ، ج 3، ص 108 كه اين اضافه را دارد. به خدا سوگند كه معاويه تا در مدينه بود ديگر حرفى در اين زمينه نزد، الاصابه ، ج 2، ص 509؛ خصائص ‍ نسائى ، ص 15.
576- مروج الذهب ، ج 3، ص 24 ذر ذكر ايام معاويه ، كه ماجراى آن مجلس معاويه را با آنچه را كه از معاويه در آن مجلس صادر شده و قلم را ياراى نوشتن آن نيست ، آورده است .
577- عقد الفريد، ج 3، ص 127.
578- به كتاب نقش عايشه در تاريخ اسلام ، جلد سوم ، ترجمه كتاب احاديث ام المومنين عايشه ، مراجعه شود.
579- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد معتزلى ، شرح خطبه 57.
580- امتاع لاسماع مقريزى ، ص 477 معجم البلدان حموى ، واژه هرسى .
581- موفقيات زبير بكار، ص 576 - 577؛ مروج الذهب ، ج 2، ص 454؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 462؛ چاپ مصر، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم ، ج 5، ص 120.
582- ابوكبشه ، لقبى بوده است كه قريش از راه استهزاء و تمسخر بر رسول خدا(ص ) گذاشته بودند.
583- الموفقيات ، ص 567 - 577؛ مروج الذهب ، ج 2، ص 454؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 462 و چاپ مصر تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم ، ج 5، ص 120.
584- شرح خطبه 57 از نهج البلاغه ابن ابى الحديد، تاريخ يعقوبى ، ج 2،ص 262 كه بيشتر از اين نوشته است . ابن زهير همان عبدالله زبير اسدى است كه پس از زيد بن معاويه در سال 64 با وى به خلافت بيعت كرد و بر حجاز عراق حكومت كرد و سرانجام به دست حجاج در سال 67 كشته شد.
585- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 78 ج 45.
586- تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 261. محمد بن حنفيه ، فرزند اميرالمومنين (ع ) است و در سال 81 قمرى از دنيا رفته است .
587- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 57.
588- طبقات الكبرى ، ج 6، ص 212 - 213 و چاپ اروپا، ج 2، ص 2494؛ تهذيب التهذيب ،ج 7 ص ‍ 224 - 226. و در تقريب التهذيب آمده است كه حديث عطيه را بخارى ، ابوداود، ترمذى و ابن ماجه آورده اند. وفات عطيه در سال 111 بوده است # محمد بن قاسم ثقفى فرمانده سپاه در سرزمين فارس بوده كه در سال 92ه حجاج فتح سرزمين سند را به او واگذاشت . محمد آنجا را فتح كرد و پادشاه آنجا را كشت . در ضمن شهرهاى كراجى و مولتان ، كه اكنون جزء پاكستان مى باشد، جزء متصرفات او بوده است . زمانى كه سليمان به خلافت نشست او جزء تصفيه فرماندهان حجاج پرداخت و از جمله محمد بن قاسم را دستگير و زندانى كرد كه سرانجام در سال 92 در زندان اعدام شد.
589- تاريخ ذهبى ، ج 4، ص 51 - 52، ضمن شرح حال محمد بن يوسف ثقفى # حجر بن متيل همدانى ، مدرى نسبتى است به مدر كه كوهى است در يمن . ابن حجر درباره اش نوشته كه او تابعى و ثقه است . حديثش را ابو داود و نسائى و ابن ماجه آورده اند. شرح حالش در تهذيب التهذيب ، ج 2، ص 215 و تقريب التهذيب ، ج 1، ص 155 آمده است .
590- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم ، ج 4، ص 58 - 59. اين خبر را ابن عساكر در تاريخ دمشق ، ج 131، ضمن شرح حال عمر بن عبدالعزيز آورده است . عمر بن عبدالعزيز در سال / 99 به خلافت نشست و در سال / 101 مسموم شد و از دنيا رفت .
591- سوره نحل ، آيه 90.
592- اين خبر را ابن اثير در تاريخ خود، ج 5، ص 16 و مسعودى در تاريخش ، ج 3، ص 184، آورده اند.
593- مروج الذهب مسعودى ، ج 3، ص 245، و واژه حرام در معجم البلدان . حرام شهرى است بين موصل و شام و تركيه كه زادگاه ابن تيميه ، موسس مذهب سلفى ، در آنجاست .
594- شرح حال جناده بن عمرو بن جنيد در تهذيب تاريخ دمشق ابن بدران ، ج 3، ص 410 آمده ، و ما مختصر آن را از ابن منظور درج 6، ص 117 - 118 گرفته ايم .
595- الكامل ، ص 414، چاپ اروپا،# مبرد، ابوالعباس محمد بن يزيد الازدى الثمالى ، از بزرگان علم نحو و حافظ علم عربى و از بصره بود كه در بغداد ساكن شده و در سال 285 ق در گذشته است . شرح حالش را خطيب در تاريخ بغداد آورده است .
596- در فهرست طبرى ، چاپ خويه مستشرق ، ص 163، چنين آمده است .
597- على بن رباح اللخمى ، (م 114 يا 117 ق ) شرح حالش در تهذيب التهذيب ، ج 7، ص 319 آمده است .
598- بن خلكان ، ج 2، ص 7، ابن كثير، ج 10، ص 21، و برخى اخبارش در مروج الذهب مسعودى ، ج 4، ص 120، 171، 179، 280. پ
599- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 85.
600- حريز بن عثمان در زمان خلافت مهدى عباسى (م 163 ق ) وارد بغداد شد. ابن حجر در تهذيب التهذيب ، ج 2، ص 237 - 240 و تقريب التهذيب ، ج 1، ص 159 درباره حريز مى نويسد كه ثقه و متهم به نصب (ناصبى ) است ، حديثش را بخارى و ديگران ، بجز مسلم ، آورده اند. به شرح حالش در تهذيب تاريخ ابن عساكر بن بدران ، ج 4، ص 116 - 118 مراجعه فرماييد.