next page

1- اين نامه را ابن اسحاق در آثار خود آورده است و ابن ابى الحديد آن را نقل كرده است كه ملاحظه خواهيد فرمود. ابن قتيبه در الامامه و السياسه ، جلد 1، صحفه 7، و شيخ مفيد در الجمل ، صحفه 131 و زمخشرى بخشى از آن را در ربيع الا برار، و شيخ طوسى در الامالى ، جلد 2، صحفه 359، با تفاوتهاى اندكى اين نامه را آورده اند. به مصادر نهج البلاغه ، جلد 3، صحفه 194، مراجعه فرماييد. م
2- سوره توبه ، آيه 41.
3- در متن دشنام ديگرى بود و با تسامح ترجمه شد. م
4- جاى تعجب است كه اين راوى چنين مى گويد، تولد حضرت مجتبى به سال سوم هجرت و اين دعوت به سال 36 هجرت بوده است ، معمولا به مرد 33 ساله جوان كم سن و سال گفته نمى شود. م
5- سوره رعد، آيه 12، و براى اطلاع بيشتر به تفسير ابو الفتوح ، جلد 6، صفحه 466، مراجعه فرماييد. م .
6- منظور آيات سوم تا پنجم سوره شصت و ششم (تحريم ) است كه به نقل بسيارى از محدثان و مورخان و مفسران اهل سنت در مورد عايشه و حفصه نازل شده است . م
7- علاوه بر اين اشخاص شيخ مفيد در الجمل اين موضوع را آورده است ، به صفحه 168 ترجمه آن (تهران ، نشرنى ، 1367) مراجعه فرماييد. م
8- سوره بقره ، بخشى از آيه 188.
9- سوره نساء، بخشى از آيه 93.
10- رفاعه از قبيله خزرج انصار است كه در جنگ جمل و صفين در التزام على عليه السلام بوده است ؛ به اسد الغابه ، جلد 2، صفحه 179 مراجعه فرماييد. م
11- يعنى آيات اول و دوم سوره عنكبوت .
12- به تاريخ طبرى ، جلد اول ، صفحات 3173-3172 و صفحه 2425 ترجمه تاريخ طبرى به قلم مرحوم ابوالقاسم پاينده ، و نبرد جمل ، (تهران : نشر نى ، 1367) صفحه 178 مراجعه فرماييد. م
13- براى اطلاع بيشتر در اين مورد به تفسير قمى از قرن چهارم هجرى ، جلد 2 (نجف : 1387 ق ) صفحه 99، و تفسير برهانى سيد هاشم بحرانى ، جلد 3، (قم : 1393 ق ) صفحه 126، و نبرد جمل شيخ مفيد (تهران : نشرنى ، 1367) صفحه 92، پانوشت شماره 2 مراجعه فرماييد. م
14- يعنى آيات 3 تا 5 سوره تحريم ؛ و به تفسير ذيل آيات فوق مراجعه فرماييد. م
15- عبد الرحمن كه برادرزاده ابوجهل و ربيب عمر بن خطا است از دشمنا سر سخت اهل بيت و از شيفتگان عثمان است و روز جنگ خانه عثمان به سختى زخمى شد و در حكومت معاويه در گذشت .
به اسد الغابه ، جلد 3، صفحه 284 مراجعه فرماييد؛ اگر عايشه در اين سخن حسن نيت مى داشت مى گفت اى كاش پسرانى به فضيلت حسن و حسين مى داشتم وانگهى در جلوگيرى از دفن حضرت مجتبى عليه السلام آن هم چهارده سال پس از جنگ جمل آن همه بازى در نمى آورد؛ در اين مورد به تاريخ يعقوبى ، جلد 2 (بيروت : 1379 ق ) صفحه 225 مراجعه شود. خدا كند توبه اين بانو مقبول درگاه حق باشد. م .
2. ظاهر آيه مبارك 22 سوره نساء چنين است كه خداوند متعال فرموده است : براى آنانى كه چندان مرتكب گناه مى شوند كه مرگ يكى از ايشان فرا مى رسيد و مى گويد هم اكنون توبه كردم ، توبه نخواهد بود. م
16- 2. ظاهر آيه مبارك 22 سوره نساء چنين است كه خداوند متعال فرموده است : براى آنانى كه چندان مرتكب گناه مى شوند كه مرگ يكى از ايشان فرا مى رسيد و مى گويد هم اكنون توبه كردم ، توبه نخواهد بود. م
17- در نامه دوم هيچگونه بحث تاريخى و اجتماعى مطرح نشده است و ابن ابى الحديد فقط در هفت سطر آن را شرح زده است . م
18- داستان خريد خانه شريح را پيش از سيدرضى ، شيخ صدوق در امالى خود، صفحه 187 با اسناد متصل از قول جناب عبد العظيم حسنى با تفاوت اندكى آورده است . براى اطلاع بيشتر به مصادر نهج البلاغه و اسانيده ، جلد 3، صفحه 199 مراجعه فرماييد. م
19- براى اطلاع بيشتر به جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ، جلد 2، صفحه 266، خطبه 56 مراجعه فرماييد. م
20- در الاستيعاب ، صفحه 590 و ضمن آن نوشته است ، شريح در صد سالگى به سال هشتاد و هفتم هجرى در گذشته و شصت سال از روز گار عمر تا روزگار عبد الملك بن مروان قاضى بوده است .
21- در نامه هاى چهارم و پنجم مطلب تاريخى نيامده است .
22- اين نامه ار پيش از سيدرضى ، نصر بن مزاحم در كتاب صفين ، صفحه 29 و اين قتيبه در الامامه و السياسه ، جلد 1، صفحه 93، و ابن عبدربه در عقد الفريد، جلد 4، صفحه 322 آورده اند. براى اطلاع بيشتر به مصادر نهج البلاغه ، جلد 3، صفحه 210 مراجعه فرماييد. م
23- به مباحث ذيل خطبه چهل و سوم هم در جلد دوم همين كتاب مراجعه فرماييد. م
24- اين ابيات با افزونيهايى در لسان العرب ذيل حلم آمده است .
25- براى اطلاع از منابع اين نامه كه آن را اعثم كوفى در فتوح و مبرد در كامل و ديگران با تفاوتهاى اندكى آورده اند. به مصادر نهج البلاغه ، جلد 3، صفحه 211 مراجعه فرماييد. م
26- بعيد به نظر مى رسد كه جمله عليه السلام در اصل نامه بوده باشد. م
27- سوره زمر، آيه 65.
28- اين جملات مويد آن است كه اين نامه در روزهاى آخر جنگ صفين نوشته شده است . م
29- مقتبس از سوره بقره ، آيه 206.
30- سوره حجرات ، آيه 8.
31- در نامه هشتم هيچگونه مطلب تاريخى نيامده است .
32- براى اطلاع كامل از منابعى كه اين نامه را آورده اند و بزرگانى چون نصر بن مزاحم و ابن عبدربه و بلاذرى و شيخ مفيد و اخطب خوارزم از جمله ايشانند به مصادر نهج البلاغه ، جلد 3، صفحه 217 مراجعه فرماييد. م
33- سيره ابن هشام ، جلد اول ، صفحه 265.
34- سيره ابن هشام ، جلد 1، صفحات 276-278.
35- به ديوان ابوطالب ، صفحه 176 و ديوان شيخ الاباطح ، صفحه 12 مراجعه شود.
36- ديوان ابوطالب ، صفحه 90.
37- ديوانن ابوطالب ، صفحه 162.
38- هشام از كسانى است كه در اصطلاح مولفه قلوبهم بوده است و پيامبر صلى الله عليه و آله از غنايم حنين به او بخشيده اند.
به اسد الغابه ابن اثير مراجعه فرماييد. م
39- براى اطلاع بيشتر از اين ابيات گذشته به ديوان ابوطالب ، صفحات 111، 137، 149 مراجعه شود. م
40- منظور ابن حبيب مورخ ، شاعر و نسب شناس قرن سوم هجرى و در گذشته به سال 245 قمرى است . براى اطلاع بيشتر از آثارش به الا علام زركلى ، جلد 6، صفحه 307 مراجعه فرماييد. م
41- 2و2. ديوان ابوطالب ، صفحه 41.
42- 2. ديوان ابوطالب ، صفحه 41.
43- سوره توبه ، آيات 113 و 114.
44- سوره قصص ، بخشى از آيه 56.
45- خوانندگى گرامى توجه دارند كه اين اصرار در مورد كفر حضرت ابوطالب سلام الله عليه نمونه اى ديگر از كينه توزيهاى بنى اميه و مروانيان نسبت به حضرت امير المومنين على عليه السلام است كه بدينگونه به خيال خود ننك كافرزادگى را از خود بزدانيد و عجيب است كه هيچ مطلبيى در مورد كفر با ايمان خطاب و عفان بيان نمى شود، و به همين سبب از دير باز كتابهاى مستقلى درباره ايمان ابوطالب تاليف شده است كه جوابگوى اين ياوه سراييهاست . م
46- اين روايت با چند سلسله سند و با اندك تفاوتى در اصول كافى كلينى آمده است و به بحار الانوار علامه مجلسى ، جلد 15، صفحه 156 چاپ جديد مراجعه فرماييد. م
47- نام پدر اين شخص محمد است نه محمود كه در مجمع الرجال قهپايى ، جلد 1، صفحه 28 و جامع الرواه اردبيلى ، جلد 1، صفحه 15 معرفى شده است و اين روايت را مرحوم مجلسى در بحار الانوار چاپ جديد، جلد 35، صفحه 110 آورده است . م
48- سوره نساء، بخشى از 114.
49- اين روايت را مرحوم مجلسى ، رضوان الله تعالى عليه ، از كتاب اثبات ايمان ابوطالب تاليف فخار بن مد موسى نقل فرموده است و ليث مرادى مى گويد از حضرت صادق صلى الله عليه و آله پرسيدم و چنين پاسخ فرمود و افزود كه امير المومنين به نيابت از عبد الله و آمنه و ابوطالب كسانى را به حج گسيل مى فرمود. به بحار الانوار چاپ جديد، جلد 35، صفحه 112 مراجعه فرماييد. م
50- سوره مجادله ، آيه 22.
51- اين حديث را شيخ صدوق (ره ) در علل الشرايع ، صفحه 156 و خصال ، جلد 1، صفحه 38 آورده است . م
52- اين حديث به نقل ار كافى كلينى ، و امالى صدوق در بحار الانوار چاپ جديد، جلد 35، صفحه 72 آمده است . م
53- ديوان ابوطالب ، صفحات 155-158.
54- ديوان ابوطالب ، صفحه 173.
55- براى اطلاع بيشتر از اين معجزه به ترجمه نهايه الارب فى فنون الادب ، جلد 1، به قلم ين بنده ، (تهران : امير كبير، 1364 ش ) صفحه 207 مراجعه فرماييد. م
56- سوره كوثر، آخرين آيه .
57- ديوان ابوطالب ، صفحه 25.
58- ديوان ابوطالب ، صفحه 42.
59- ديوان ابوطالب ، صفحات 70-72.
60- 2. ديوان ابوطالب ، صفحات 50-75.
61- 2. ديوان ابوطالب ، صفحات 50-75.
62- 2. ديوان ابوطالب ، صفحات 50-75.
63- منظور معلقه لاميه هشتاد و دو بيتى امرو القيس است . براى اطلاع بيشتر به شرح القصائد العشر خطيب تبريزى ، چاپ دكتر فخر الدين قباوه ، حلب 1973 م ، صفحات 19-94 مراجعه شود. م
64- شيخ مفيد رساله اى در باب ايمان ابوطالب تاليف كرده است كه در مجموعه نفائس ‍ المخطوطات ، شماره 3، مجموعه 1، به سال 1956 در نجف چاپ شده است .
65- محمد بن عبد الله بن حسن بن حسن بن على عليه السلام ملقب به ارقط و مهدى و نفس زكيه كه در كوفه به قصد خونخواهى پدر خويش به منصور خروج كرد و با دويست و پنجاه مرد امير مدينه را باز داشت كرد. مردم آن شهر با او بيعت كردن ، منصور وليعهد خود عيسى بن موسى را به جنگ او گسيل داشت و او در سال 145 كشته شد. (نقل از مقاتل الطالبيين ).
66- منظور از شخص مذكور سيد شمس الدين ابو على فخار بن معد موسوى است . فخار به كسر اول و بدون تشديد دوم است . و از دانشمندان نسب شناس نيمه دوم قرن ششم و سالها نخست قرن هفتم و در گذشته به سال 603 و معاصر و دوست ابن ابى الحديد است . كتاب او كه اخيرا چاپ شده است الحجه على الذاهب الى تكفير ابى طالب نام دارد؛ به اعيان الشيعه مرحوم امين ، جلد 8، صفحه 393 مراجعه فرماييد. م
67- محمد بن عمر واقدى مولف المغارى در گذشته به سال 207 هجرى قمرى است و معلوم مى شود در نظر ابن ابى الحديد هم ارزنده ترين بوده است . براى اطلاع بيشتر از شرح حال و آثار و روش كار تحقيقى او به مقدمه ما رسدنم جونز جلد اول مغازى چاپ 1966 ميلادى دانشگاه آكسفورد ترجمه آن به قلم اين بنده مراجعه فرماييد. م
68- محمد بن اسحاق بن يسار متولد به سال 85 و در گذشته به سال 151 هجرى است . براى اطلاع بيشتر به مقدمه سيره ابن هشام ، جلد 1، به قلم مصطفى السقاء و ديگر همكارانش مراجعه شود. م
69- بلاذرى در گذشته به سال 279 هجرى است ، امروز اين كتاب او بيشتر به انساب الاشراف معروف است . به الاعلام زركلى ، جلد 1، صفحه 252 مراجعه شود. م
70- اين خبر در الاصابه ، جلد 3، صفحه 377 هم آمده است .
71- ياقوت حموى مى گويد: بقع نام چاهى در مدينه است . ياقوت همچنين حديثى از عايشه مى كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله آب شيرين را از محل خانه هاى سقيا بر مى داشت و سقيا دهكده بزرگى از توابع فرع است و ميان آن دو در راه جحفه اندكى بيش از سى كيلومتر است . ابن فقيه مى گويد سقيا از پايين ترين واديهاى تهامه است .
72- ابن ابى الحديد به شيوه خود، مطالب واقدى را گاه تلخيص كرده است و برخى از جملات رانياورده است . م
73- ياقوت ، حسيكه را به صورت مصغر ضبط كرده و گويد نام جايى در راه ذباب است و كلمه ذباب را با كسر اول نوشته و گفته است نام كوهى در مدينه است كه در مغازى و اخبار سخن از آن رفته است .
74- در مغازى چاپ مارسدن جونز، جلد 1، صحفه 24، نام حارث بن خزمه هم آمده است . م
75- در مغازى چاپ مارسدن جونز، جلد 25 آمده است كه عبيد بن يحيى از قول معاذ. م
76- خوانندگان گرامى بايد توجه بفرمايند كه اصلا موضوع شركت سعدبن عباده در جنگ بدر از دير باز مورد اختلاف و ترديد است . موسى بن عقبه و محمد بن اسحاق او را از شركت كنندگان در جنگ بدر نمى دانند؛ در پاره اى از منابع آمده است كه پيش از حركت گرفتار مار گزيدگى شد و به فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله از حركت خود دارى كرد. براى اطلاع بيشتر به شماره 3173 الاصابه ابن حجر عسقلانى مراجعه فرماييد. م
77- نام اين چاه در مغازى است و به نقل از طبقات ابن سعد در پاورقى در حدود دو كيلومترى مدينه بوده است . م
78- ياقوت اين كلمه را به صورت مصغر ضبط كرده و و مى گويد همان عقيق مدينه است . در مغازى به صورت مكتمن است .
79- اين مرد را براى استمداد از قريش فرستاده اند كه كاروان را دريابند. در صفحات بعد تفصيل آن را ملاحظه خواهيد فرمود. م
80- در متن تميز معدود ذكر شده است . م
81- ابن ابى الحديد اندكى تلخيص كرده است . از متن مغازى چاپ مارسدن جونز ترجمه كردم . م
82- تاريخ طبرى ، جلد 2، چاپ صفحه 345 و سيره ابن هشام ، جلد 2، چاپ مصر، صفحه 62.
83- مرالظهران نام جايى در يك منزلى مكه است . معجم البلدان ، جلد 8، صفحه 21 مراجعه شود. م
84- از كنيه هاى ابوجهل است . به پانوشت صفحه 34، جلد 1، مغازى واقدى ، مراجعه فرماييد. م
85- نام جايى در حدود 12 كيلومترى مكه است ، معجم البلدان ، جلد هشتم ، صفحه 490. م
86- سوره انفال ، بخشى از آيه 48.
87- براى اطلاع بيشتر از اين سريه به ترجمه مغازى واقدى ، جلد 1، صفحات 9-14، به قلم اين بنده مراجعه فرماييد. م
88- در مغازى واقدى آمده است كه آن زن گفت هم اكنون هم كاروان در منطقه روحاء است . م
89- در چند سطر بعد توضيح مى دهد كه نام جايى در 3 كيلومترى روحاء است . م
90- دهكده بزرگى در راه مدينه و چهار منزلى مكه است . به معجم البلدان ، جلد 3، صفحه 62 مراجعه شود. م
91- ميان دو خط تيره از مغازى واقدى ترجمه و افزوده شد. م
92- واحد مسافت (برابر هزار گام با يك سوم فرسنگ )؛ مقدار منتهاى درازى بصر (مد بصر) از زمين ، (نيز) هر يك از ستونهايى كه براى تعيين مسافتى ، در اصل 1000 گام (قدم و سپس فرسنگ ) در جادها نصب مى كردند. (نقل از فرهنگ فارسى دكتر محمد معين ).
93- اين ابيات در سيره ابن هشام جلد 2، صفحه 297 چاپ مصر سه بيت است و مى گويد آن را هنگام بازگشت پيامبر صلى الله عليه و آله از بدر كه اسيران همراهش بودند سروده است و صحيح تر به نظر مى رسد. م
94- به فتح يا كسر حرف اول و سكون دوم ، نام گردنه اى ميان راه مكه و مدينه است ، معجم ما استعجم بكرى ، صفحه 494.م
95- در متن وليد بن مغيره آمده است كه قطعا اشتباه است ، از مغازى تصحيح شد. به اسد الغابه ، جلد 1، صفحه 92 مراجعه فرماييد. م
96- بخشى از آيه 24، سوره مائده .
97- ابن ابى الحديد اندكى تلخيص كرده است . در متن مغازى تفاوتهاى مختصرى ديده مى شود. به ترجمه مغازى ، جلد 1، صفحه 38 مراجعه فرماييد. م
98- اين دو گروه از شاخه هاى قبيله بنى غفار هستند در سيره ابن هشام ، جلد 2، صفحه 266 نامشان آمده است ، ضمنا تفاوتهاى مختصرى ميان متن فوق و متن مغازى ديده مى شود. م
99- در مغازى واقدى به صورت نبيه و منبه آمده است و اين دو برادر بوده اند. م
100- آنچه در پاورقى آمده است به متن منتقل و ترجمه شد. م
101- آيه 9 از سوره انفال ؛ آنچه ميان دو خط تيره است در پاورقى بود كه به متن منتقل شد. م
102- سوره غافر، بخشى از آيه 10.
103- مقصود ديه عمرو بن حضرمى است كه در سريه نخله كشته شده بود. م
104- متن المغازى صيح تر است و از آن ترجمه شد. م
105- متن المغازى صحيح تر است و از آن ترجمه شد، در متن فوق آمده است بر نشيمنگاه خود خاك پاشيد! م
106- واقدى در مغازى گويد: برخى هم گفته اند اول كشته انصار عمير بن حمام بوده است كه خالد بن اعلم عقيلى او را كشته است ، ولى مردم مكه همگى همان حبان بن عرقه را قاتل او مى دانند. م
107- عفراء نام مادر اين سه برادر و حارث نام پدر ايشان است و بيشتر به نام مادر خويش -بنى عفراء - معروفند. به اسد الغابه ، جلد 4، صفحه 379 مراجعه فرماييد. م
108- در سيره ابن هشام ، جلد 2، صفحه 265 چنين است ، عبيده برخيز، حمزه برخيز، على برخيز.
109- مصراع سوم با توجه به متن مغازى واقدى ترجمه شد. م
110- سوره حج ، آيه 19.
111- به ارشاد شيخ مفيد، تهران ، 1377 ق ، صفحات 34 و 33 مراجعه فرماييد. م
112- ابن ابى الحديد به شيوه خود گاهى سلسله سند را حذف كرده است . م
113- سوره انفال ، بخشى از آيه 19.
114- براى اطلاع از ابيات مجذر كه پنج بيت و يك مصراع است به سيره ابن هشام ، جلد 2، مصر 1355 ق ، صفحه 282، مراجعه فرماييد. م
115- در مغازى ، جلد 1، صفحه 82 آمده است ، سوار بر شترى خاكسترى بود كه ظاهرا صحيح نيست و عبارت فوق گوياتر است . م
116- ابن هشام مى گويد مقصودش اين بوده كه براى آزادى خود شتران شيرده خواهم پرداخت . م
117- جاى شگفتى است كه ابوالبخترى مردى چون حمزه عليه السلام را نشناسد، ظاهرا اين گونه مطالب از سوى عبدالرحمان و ديگر افراد براى كاستن مقام على عليه السلام ساخته و پرداخته شده است . م
118- سيره ابن هشام ، جلد 2، صفحه 272.
119- عبارت فوق با متن مغازى اندكى تفاوت دارد و چند سطرى تلخيص شده است . م
120- 1و2. متن درست نيست و درهم ريختگى دارد، از مغازى واقدى تصحيح و ترجمه شد. م
121- 1و2. متن درست نيست و درهم ريختگى دارد، از مغازى واقدى تصحيح و ترجمه شد. م
122- نام اين شخص در نسخه هاى ديگر عوذ است ، ظاهرا صحيح تر است زيرا نام دو بردرش معوذ و معاذ است . م
123- متن با آنچه در متن مغازى آمده است اندك تفاوتى داشت و از مغازى ترجمه شد. م
124- ابن ابى الحديد موضوعات را مقدم و موخر آورده است ، در مغازى چاپ مارسدن جونز آمده است كه هفت تن بوده اند و بيش از پنج تن را نام نبرده است . م
125- سوره انفال ، آيه 49.
126- سوره نساء، آيات 97-99.
127- امروز تنعيم كنار شهر مكه است .
128- سوره نساء، آيه 100.
129- سوره عنكبوت ، آيات 10 و 11.
130- در تفسير قرطبى ، جلد 10، صفحه 177 آمده است كه نام اين شخص جبر يا يعيش بوده است .
131- سوره نحل ، آيه 103.
132- سوره انفال ، بخشى از آيه 48.
133- نام اسب جبريل است . به منتهى الارب ذيل حزم مراجعه فرماييد. م
134- سوره انفال ، آيه 12.
135- 1و2. سوره انفال ، بخشهايى از آيات 12 و 44.
136- 1و2. سوره انفال ، بخشهايى از آيات 12 و 44.
137- سوره انفال ، آيه 1.
138- سوره انفال ، آيه 44.
139- سوره آل عمران ، بخشى از آيه 159.
140- متن شرح نهج البلاغه بدون ترديد مخدوش است با توجه به متن مغازى ترجمه شد. م
141- معلوم مى شود از هديه هاى اميران ايرانى يا ايرانيان يمن بوده است . م
142- اين ابيات در مغازى واقدى چاپ مارسدن جونز نيامده است . لابد در نسخه مغازى كه در اختيار اين ابى الحديد بوده وجود داشته است . ده بيت از اين مرثيه در سيره ابن هشام ، جلد 3، چاپ مصر، 1355 ق ، صفحه 44، و نهايه الارب نويرى ، جلد 17، و ترجمه آن به قلم اين بنده ، جلد 2، صفحه 49 و در اغانى ، جلد 1، صفحه 19 و حماسه ، چاپ اروپا، صفحه 437 آمده است . م
143- ابن هشام در سيره ، جلد 3، صفحه 45 اين موضوع را با احتياط و ترديد نقل كرده است و مى گويد: چنين گفته مى شود و خدا داناتر است . م
144- سوره انفال ، آيات 68 و 69.
145- سوره انبياء، آيه 67.
146- سوره ابراهيم ، آيه 36.
147- سوره مائده ، آيه 126.
148- 1و2. سوره انفال ، بخشهايى از آيات 12 و 44.
149- سوره يونس ، آيه 88.
150- متن اشتباه چاپى داشته است . از متن مغازى واقدى ترجمه شد. م
151- سيره ابن هشام ، جلد 2، صفحه 279.
152- در نسخه ها به صورت ابوسبيع است . از مغازى واقدى و استيعاب تصحيح شد. م
153- در سيره ابن هشام آمده است كه ابولهب سيلى محكمى به من زد، من هم به او حمله كردم ، او مرا بلند كرد و بر زمين كوبيد و روى بدنم زانو زد و شروع به زدن من كرد.
154- ابوذر خشنى مى گويد: عدسه قرحه اى كشنده همچون طاعون است . ابن منظور هم در لسان العرب ذيل لغت عدس مى گويد: عدسه دانه هاى ريز كشنده اى همچون طاعون است كه كمتر كسى از آن جان سالم به در مى برد و همين حديث ابورافع را هم نقل مى كند. م
155- اين خبر در تاريخ طبرى ، جلد 2، چاپ معارف ، صفحه 462 و الاغانى ، جلد 4، چاپ دارالكتب ، صفحه 206 هم آمده است . م
156- بلاذرى هم در انساب الاشراف ، جلد 1، چاپ معارف ، صفحه 303 اين خبر را آورده است . م
157- اميه بن ابى الصلت از شاعران بزرگ و خردمند كه كتابهاى آسمانى پيش از قرآن را خوانده بود و بت پرستى را رها كرده بود ولى پس از ظهور پيامبر صلى الله عليه و آله از رشك همچنان كافر باقى ماند. براى اطلاع بيشتر به الشعر و الشعراء ابن قتيبه ، چاپ بيروت ، 1969 ميلادى ، صفحه 369، مراجعه فرماييد. م
158- خوانندگان گرامى توجه داشته باشند كه اين بانوى گرامى در آن تاريخ همسر حضرت ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله نبوده است و ادب آن بزگوار سرمشق همگان بايد باشد. م
159- سيره ابن هشام ، جلد 2، صفحه 296.
160- در سيره ابن هشام آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله به آن دو فرمود در يا جج منتظر زينب بمانيد. ياجج نام دو جا است . يكى در هشت ميلى و ديگرى دورتر از آن است .
161- انساب الاشراف ، جلد 1، صفحه 398 با اختلاف اندكى در روايت . م
162- سيره ابن هشام ، جلد 2، صفحه 304.
163- عبارات واقدى در مغازى چاپ مارسدن جونز با آنچه در متن آمده است اندك تفاوتى دارد. م
164- انساب الاشراف ، جلد 1، صفحه 297.
165- نام پدرش در سيره ابن هشام به صورت اسام است . اين حجر در الاصابه مى گويد: او گاهى به يساف تبديل شده است .
166- عبارت متن شرح نهج البلاغه در اين چاپ و هم در چاپ اول تهران درهم ريخته است . از متن مغازى واقدى چاپ مارسدن جونز، صفحه 150 ترجمه شد؛ عمر بن خطاب هم مكرر مى گفته است كه من دايى خود را كشتم . م
167- در مغازى واقدى ، جلد 1، صفحه 152، بيست و دو تن آمده است . م
168- اين عبارت هم روشن نبود و غلط چاپى داشت . اصلاح شد. م
169- به ترجمه مغازى واقدى ، جلد 1، به قلم اين بنده ، چاپ مركز نشر دانشگاهى ، صفحات 114 و 124 مراجعه فرماييد. م
170- سوره انفال ، بخشى از آيه 36.
171- متن مغازى واقدى صحيح تر است و اشعار با توجه به آن ترجمه شد. م
172- در مغازى واقدى ، جلد 1، صفحه 216 آمده است كه مادر سمره زنى از بنى اسد بود. م
173- به طورى كه خوانندگان گرامى ملاحظه فرموده اند اين داستان عينا در شبى كه پيامبر صلى الله عليه و آله از بدر مراجعه مى فرمودند نيز آمده است و به احتمال مربوط به همان جاست نه اينجا. م
174- سيره ابن هشام ، جلد 3، صفحه 9.
175- عينين ، نام كوهى در احد است ؛ معجم ما استعجم بكرى ، صفحه 688.
176- انساب الاشرف ، جلد 1، صفحه 317.
177- در سيره ابن هشام ، جلد 3، صفحه 37 از قول ابن اسحاق چنين آمده است :
عاصم بن عمر بن قتاده براى من نقل كرد كه ميان ما مردى غريب بود كه نمى دانستيم كيست . نامش ‍ قزمان بود و پيامبر صلى الله عليه و آله هرگاه از او نام مى برد، مى فرمود: از دوزخيان است . گويد: در جنگ احد جنگى نمايان كرد و به تنهايى هفت يا هشت تن از مشركان را كشت . مردى دلير بود، زخمها بسيار او را بر زمين افكند و او را ميان قبيله بنى ظفر بردند. مردانى از مسلمانان به او مى گفتند به خدا سوگند امروز رنج بسيار ديدى بر تو مژده باد. مى گفت : به چه چيزى بر من مژده باشد كه به خدا سوگند من براى حفظ تبار قوم خود جنگ كردم و اگر چنان نمى بود، هرگز جنگ نمى كردم . گويد: و چون درد زخمهايش سنگين و دشوار شد تيرى از تيردان خود كشيد و خود را با آن كشت .
اين موضوع در سيره ابن هشام ، جلد 3، چاپ مصر، 1355 ق ، صفحه 93 آمده است .
178- يعنى بن اوس طايى ، معروف ابوتمام ، شاعر بزرگ نيمه اول قرن سوم هجرى در گذشته به سال 231. م
179- متن با آنچه در مغازى واقدى چاپ مارسدن جونز آمده تفاوتها و كاستيهايى دارد، شايد ابن ابى الحديد به عادت خود تلحيض كرده است . م
180- سوره يوسف ، بخشى از آيه 93.
181- ازب العقبه يكى از نامهاى شيطان است ؛ به النهايه ابن اثير، جلد 1، صفحه 28 مراجعه فرماييد. م
182- سلسله سند از متن مغازى واقدى نقل و اصلاح شد. م
183- سوره آل عمران ، بخشى از آيه 143.
184- اين مرد اديب ، كه بيشتر به غلام ثعلب مشهور است ، از ابيورد و خراسان و متولد به سال 261 و در گذشته به سال 345 قمرى و داراى تاليفات ارزنده است . به الاعلام زركلى ، جلد 7، صفحه 132 مراجه فرماييد. م
185- طبرى هم در تاريخ طبرى ، جلد 2، صفحه 197 اين خبر را آورده است . به فضائل الخمسه من الصحاح السته ، جلد 2، صفحه 317 هم مراجعه فرماييد. م
186- متن درهم ريخت است ، از مغازى واقدى اصلاح و ترجمه شد. م
187- اين منظور در السان العرب ذيل لغت نحب اين حديث را آورده و گفته است به معنى پايدارى در جنگ است يا تعهد اينكه تا پاى مرگ ايستادگى كند.
188- اين خبر در سيره ابن هشام ، جلد 3، صفحه 37 از قول عاصم بن عمر بن قتاده چنين آمده است كه مردى به نام حاطب بن اميه بن رافع بود و پسرى به نام زيد داشت كه در جنگ احد سخت زخمى شد. او را كه در حال مرگ بود به خانه اش آوردند. اهل خانه جمع شدند. مردان و زنان مسلمان به او مژده بهشت مى دادند.
حاطب كه پيرى فرتوت در جاهليت بود، نفاق خود را آشكار ساخت و گفت : او را به چه چيز مژده مى دهيد، به بهشتى از سپنج و گياهانى كه بر گور مى رويد، به خدا سوگند اين پسر را فريب داديد و به خودش مغرور كرديد.
189- سوره احزاب ، آيه 25.
190- بر فرض كه اين موضوع صحيح باشد. بايد توجه داشت كه در آن تاريخ هنوز مسكرات حرام نشده بوده است . م
191- متن شرح نهج البلاغه داراى غلطهاى چاپى است كه از مغازى واقدى اصلاح و ترجمه شد. م
192- نام بوستانى در سرزمين يمامه كه محل اقامت مسيلمه كذاب بوده است ؛ معجم البلدان ياقوت حموى ، جلد 3، صفحه 237. م
193- آيا چنين آزادى وجود داشته است ؟ و اگر تصريح مى كرد در امان بود؟ م
194- متن شرح نهج البلاغه با متن مغازى اندك اختلافى دارد، از مغازى ترجمه شد. م
195- نام سه تن از مادر بزرگهاى پيامبر صلى الله عليه و آله عاتكه است . عاتكه دختر هلاك كه مادر عبد مناف است ، و عاتكه دختر مره كه مادر هاشم است ، و عاتكه دختر اوقص كه مادر وهب پدر آمنه است ، ولى عمه دومى و دومى عمه سومى بوده است ؛ النهايه ابن اثير، جلد 3، صفحه 66.م
196- سيره ابن هشام ، جلد 3، مصر، 1355 ق ، صفحه 100.
197- عبدالله بن زبعر بن قيس سهمى قرشى شاعر قريش در دوره جاهلى و اسلام و از دشمنان سر سخت مسلمانان است . او پس از فتح مكه ظاهرا مسلمانان شده و حدود سال پانزدهم هجرت در گذشته است . به الاعلام ، جلد 4، صفحه 218 مراجعه فرماييد. م
198- ابن اسحاق در پاسخ قصيده قبلى ابن زبعرى پاسخ حسان بن ثابت را كه قصيده مفصلى است آورده است و اين قصيده در ديوان او هم آمده است . براى اطلاع بيشتر به سيره ابن هشام ، جلد 3، چاپ مصر، 1355 ق ، صفحه 149، و ديوان حسان ، بيروت ، 1368 ق ، صفحه 15 مراجعه فرماييد. م
199- اشعار ابن زبعرى در متن فوق با آنچه در سيره ابن هشام ، جلد 3، صفحه 143 آمده است اندك است اندك تفاوت لفظى دارد و برخى از مصراعها مقدم و موخر است . در سيره ، پاسخ حسان به اين ابيات هم آمده است . م
200- در حاشيه نهج البلاغه (چاپ اول ، تهران ) موضوعى به قلم بزرگوارى به نام بدايع نگار آمده است كه ترجمه آن براى خوانندگان گرامى خالى از بهره نيست ، ايشان چنين نوشته است :
مصنف اين كتاب يعنى ابن ابى الحديد خطبه بليغى از معتضد عباسى نقل مى كند كه معتضد ضمن بر شمردن كارهاى نكوهيده و زشتيهاى بنى اميه اين شعر را از يزيد بن معاويه دانسته است كه چون مژده فتح واقعه حره را به او دادند آن را سروده است . در آن جنگ سران انصار و اشراف مدينه كشته شدند. ظاهرا هنگامى كه ابن ابى الحديد اظهار نظر فوق را كرده است هنوز به اين خطبه معتضد آگاه نشده بوده است وگرنه نمى گفت كه نمى توان آنچه را نقل شده است رها كرد و به آنچه گفته نشده است استناد جست . و به نظر من - مرحوم بدايع نگار - اين بيت از خود يزيد بن معاويه است ، زيرا معتضد خليفه عباسى آن را از او دانسته است و به آن تصريح كرده است وانگهى بعيد است كه اضافه تخصيصى پيران من مربوط ابن زبعرى باشد.
همچنين در ابيات اين زبعرى كلمه اسل قبلا آمده است و تكرار آن براى شاعر بزرگى چون ابن زبعرى شايسته نيست .
براى اطلاع بيشتر خوانندگان گرامى توضيح مى دهد كه ابن ابى الحديد خطبه بليغ معتضد عباسى را كه مرحوم بدايع نگار فرموده است به صورت نامه مفصلى ، از معتضد كه به سال دويست و هشتاد و چهار هجرى نوشته شده است ، ضمن شرح نامه و عهد حضرت امير المومنين على عليه السلام به جناب محمد بن ابى بكر، رضوان الله تعالى عليه ، در شرح نهج البلاغه ، جلد 15، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم ، مصر، 1962 ميلادى ، صفحات 171 تا 180 از تاريخ طبرى آورده است . شماره نامه حضرت امير به محمد بن ابى بكر بيست و هفت است . م
201- اين دو بيت در ديوان ابى تمام ، جلد 3، صفحه 139 آمده است و قصيده در مدح معتصم است و در آن فتح خرميه را ياد كرده است .
202- سوره آل عمران ، آيه 152.
203- مولف تاج العروس مى گويد قميه بر وزن سفينه و پسرش عمرو بن قميئه شاعر بوده و در جنگ احد دندانهاى پيشين رسول خدا را شكسته است .
204- سوره آل عمران ، آيه 128.
205- انساب الاشراف ، جلد 1، 319.
206- در يكى دو صفحه قبل اظهار نظر زبيدى مولف تاج العروس را در پاورقى ملاحظه فرموديد كه خلاف نظر نقيب ابو جعفر است . م
207- چون حضرت آمنه مادر پيامبر صلى الله عليه و آله هم از بنى زهره است چنين تعبير كرده است . م
208- انساب الاشراف ، جلد 1، صفحه 324.
209- سيره ابن هشام ، جلد 3، صفحه 82.
210- سوره انفال ، آيه 17.
211- نام يكى از بازارهاى معروف اعراب كه بر جانب راست عرفات بوده است ، معجم ما استعجم بكرى ، صفحه 508. م
212- بطن رابغ دشتى پايين تر از جحفه و در ده ميلى مكه است .
213- سرف بر وزن كتف نام جايى در هفت ميلى مكه است كه پيامبر صلى الله عليه و آله آنجا يا ميمونه دختر حارث ازدواج فرمود و ميمونه بعدها همانجا در گذشت . به نقل از ياقوت .
214- در مغازى واقدى ام انمار ثبت شده است . م
215- ظفار: نام شهرى از يمن كه مهره هاى گرانقيمت دارد.
216- فارع : نام برجى نزديك باب الرحمه كه از درهاى مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله است . به وفاء الوفاء سمهودى ، جلد 2، صفحه 354 مراجعه فرماييد. م
217- عبارات واقدى اندكى تلخيص شده است . م
218- سوره نحل ، بخشى از آيه 126.
219- همچنان برخى از عبارات واقدى كه در مغازى چاپ مارسدن جونز آمده است تلخيص شده است . م
220- خوانندگان گرامى توجه دارند كه جناب عبدالله پسر عمه پيامبر صلى الله عليه و آله و خواهر زاده حمزه است . م
221- در متن و هم در چاپ اول تهران ابوالردم ثبت است كه ظاهرا اشتباه است و ابوالروم صحيح است . به اسد الغابه ابن اثير، جلد 5، صفحه 194 مراجعه فرماييد كه او را برادر پدرى مصعب بن عمير مى داند. م
222- سمهودى در وفاء الوفاء، جلد 2، صفحه 379 مى گويد: آبى كنار دره احد كه باران در گودالهاى بزرگ جمع مى شود و مهراس نام همان گودالهاست . م
223- عبارت متن مخدوش است با مراجعه به چاپ اول تهران اصلاح و ترجمه شد. م
224- سوره آل عمران ، بخشى از آيه 143.
225- اين ام مكتوم نابينا بوده است . م
226- لطفا به ترجمه مغازى واقدى ، جلد 1، صفحه 200، به قلم اين بنده و انساب الاشراف تن جلد 1، صفحه 326 هم مراجعه فرماييد. م
227- ملل نام منزلى در بيست و هشت ميلى مدينه و در راه مكه است ؛ معجم البلدان ، جلد 8، صفحه 153. م
228- شقره : به فاصله دو روز راه از مدينه و در راه فيد است ؛ وفاء الوفاء، جلد 2 صفحه 330. م
229- سوره آل عمران ، بخشى از آيه 143.
230- يعنى بخشى از آيه 154، سوره آل عمران ، كه حاكى همين مضمون است . م
231- محب الله بن محاسن بغدادى ، متولد به سال 578 قمرى و در گذشته به سال 643 قمرى مورخ و محدث بزرگ شافعى و داراى تاليفات ارزنده است . براى اطلاع از شرح حالش به دانشنامه ايران و اسلام ، صفحه 891 مراجعه فرماييد. م
232- در متن اينجا و يكى دو سطر بعد درهم ريختگى داشت و مخدوش بود از متن مغازى واقدى ، جلد 1، چاپ مارسدن جونز، صفحه 297 ترجمه شد. م
233- عقيق نام جايى در مدينه كه داراى چشمه سار و نخلستان است - به نقل از ياقوت .
234- روحاء نام جايى در چهل ميلى مدينه است .
235- نام يكى از مسيلهاى مدينه است ؛ وفاء الوفاء سمهودى ، جلد 2، صفحه 363.
236- نام اين بانو در مغازى واقدى و اسد الغابه ابن اثير به صورت سميراء ضبط شده است . م
237- در مباحث گذشته واقدى نقل كرد كه جناب حمزه در آن روز صائم و روزه دار بوده است و اين روايت كه اينك مى گويد در خور تامل است . م
238- ابن ابى الحديد همچنان مطالب واقدى را تلخيص كرده است . م
239- سوره آل عمران ، آيه 169، در بسيارى از تفاسير صدر همين حديث را آورده اند مثلا به تفسير تبيان شيخ طوسى ، جلد 3، صفحه 45 و به تفسير كشاف زمخشرى ، جلد 1، صفحه 479 مراجعه فرماييد. م
240- سوره آل عمران ، آيه 140.
241- سوره آل عمران ، آيه 165.
242- سوره آل عمران ، آيه 125.
243- جماء نام سه منطقه در مدينه است .
244- انساب االاشراف ، جلد 1، صفحه 337 با تصرف و تلخيص .
245- اين كلمه به هر دو صورت زياد و ذياد آمده است .
246- بدون ترديد اشتباه و صحيح آن سويد است ، در چاپ اول تهران هم به اشتباه يزيد چاپ شده است . م
247- براى اطلاع از چگونگى بعاث كه ميان اوس و خزرج بوده است به ايام العرب فى الجاهليه ، چاپ قاهره ، صفحه 73 مراجعه شود. م
248- چهار بيت در ديوان حسان ، چاپ بيروت ، صفحه 185 آمده است . م
249- انساب الاشراف ، جلد 1، صفحه 323.
250- على بن هبه الله ، معروف به اين ماكولا كه گلپايگانى بوده است . او به سال 421 يا 422 هجرى قمرى در بغداد متولد شد و به سال 475 كشته شد. مهم ترين اثر او همين كتاب الاكمال است . براى اطلاع بيشتر از شرح حال و آثارش به معجم المولفين ، جلد 7، صفحه 257 و مقاله واده (Vadet) در صفحه 825 دانشنامه ايران و اسلام مراجعه فرماييد. م
251- براى اطلاع در اين مورد به ترجمه مغازى واقدى ، جلد 1، صفحه 216 به قلم اين بنده و به سيره ابن هشام ، جلد 3، چاپ مصطفى السقاء، مصر، 1355 ق ، صفحه 129 مراجعه فرماييد. م
252- در برخى از نسخ مغازى واقدى به صورت قارط ثبت است .
253- نام سرزمينى كه از عدى بن حاتم بود و در حدود چهل ميلى مدينه قرار داشت .
254- براى اطلاع بيشتر از ديگر ابيات به سيره ابن هشام ، جلد 3، صفحه 109 مراجعه فرماييد كه آنجا شش بيت است . م
255- در ترجمه مغازى واقدى ، صفحه 250 چنين آمده است ، و خداوند اين آيه را نازل فرمود: الذين استجابوالله و الرسول من بعد ما اصابهم القرح (آنان كه خداى و رسول را پس از زخمى شدن اجابت كردند) و نيز اين آيه را هم در همين مورد نازل فرموده است : الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم (آنانى كه مردم به ايشان گفتند، مردم براى جنگ با شما سپاهيان را گرد آوردند) كه آيات 170 و 171 سوره آل عمران است . م
256- 1و2. به سيره ابن هشام ، جلد 4، چاپ مصر، 1355 ق ، صفحه 26 مراجعه شود، كه برخى از الفاظ اندكى تفاوت دارد.
257- 1و2. به سيره ابن هشام ، جلد 4، چاپ مصر، 1355 ق ، صفحه 26 مراجعه شود، كه برخى از الفاظ اندكى تفاوت دارد.
258- سوره مريم ، بخشى از آيه 71. براى اطلاع بيشتر به تفسير تبيان شيخ طوسى (ره )، جلد 7، صفحه 126، چاپ نجف مراجعه فرماييد. م
259- در مغازى واقدى ، پس از اين آمده است : كه عبدالله بن رواحه شبى فرود آمد و دو ركعت نماز گزارد و پس از آن دعا كرد و مرا صدا زد. گفتم : آرى . گفت : به خواست خداوند متعال در اين سفر شهادت روزى من خواهد شد. م
260- در سيره ابن هشام در دنباله اين مطلب آمده است كه اين رجز را مى خواند: خوشا بهشت و نزديك شدنش كه گوارا و آب خنك است ...
261- متن در چاپ مصر و چاپ اول تهران نادرست است از مغازى واقدى ، چاپ مارسدن جونز، صفحه 766 ترجمه شد. م
262- جناب جعفر بن ابى طالب ، نخستين شهيد خاندان ابوطالب است و نخستين كسى است كه ابوالفرج اصفهانى كتاب خود را با شرح حال و آغاز كرده است . م
263- الاستيعاب ، صفحات 82 و 191.
264- اين نامه در كتاب وقعه صفين ، چاپ محمد عبدالسلام هارون ، مصر، 1382 ق ، صفحه 86، و العقد الفريد، جلد 3، صفحه 107 و ترجمه آن به نام پيكار به قلم استاد پرويز اتابكى ، صفحه 123 آمده است . م
265- در وقعه صفيتن ، صفحه 88 چند سطر ديگر آمده است كه در متن فوق نيست .
266- به نقل استاد محترم سيد عبدالزهراء حسينى خطيب ، اين نامه را پيش از سيد رضى نصلر بن مزاحم در كتاب صفين و بعد از او بن عساكر در تاريخ دمشق ضمن شرح حال معاويه از كلبى نقل كرده اند و اابن ميقم هم در شرح نهج البلاغه خود، جلد 4، صفحه 371 آورده اند. به مصادر نهج البلاغه واسانيده ، جلد 3، صفحه 220 مراجعه فرماييد. م
267- اين نامه را پيش از سيد رضى ، نصر بن مزاحم در صفين صفحه 123 و ابن شعبه حرانى در تحف العقول صفحه 191 و دينورى در اخبار الطوال صفحه 166 با افزونيهايى آورده اند. به مصادر نهج البلاغه و اسانيده ، جلد 3، صفحه 224 مراجعه فرماييد. م
268- به نقل مرحوم امتياز عليخان عرشى اين عهد را نصر بن مزاحم در صفين و ثقفى در الغارات آورده اند. م
269- به شرح خطبه پنجاه و هفتم و ترجمه آن در جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ، جلد 2، صفحه 298 مراجعه فرماييد. م
270- به نقل مرحوم امتيار عليخان عرشى اين نامه در صفين ، صفحه 81 و در تاريخ طبرى ، جلد 5، صفحه 238 آمده است . م
271- حديث چنين شروع مى شود: على بن مدينى از يحيى بن سليم از عبدالله بن خثيم از مجاهد از ابراهيم بن اشتر از پدرش از ام ذر همسر ابوذر. به الاصابه ابن حجر، جلد 1، صفحه 214 حاشيه مراجه كنيد كه استيعاب در حاشيه آن چاپ شده است .
272- اين نصيحت و سفارش را افراد پيش از سيد رضى در حد تواتر نقل كرده اند. نصر بن مزاحم در صفين ، صفحه 203 و محمد بن حرير طبرى در تاريخ طبرى ، جلد 6، چاپ ليدن ، صفحه 3282، و كلينى در فروع كافى ، جلد 5، صفحه 38 و مسعودى در مروج الذهب ، جلد 2، صفحه 731 و اعثم كوفى در كتاب الفتوح ، جلد 3، صفحه 44. لطفا به مصادر نهج البلاغه ، جلد 3، صفحه 229 نيز مراجعه فرماييد. م
273- دينورى در اخبارالطوال ، صفحه 353، ترجمه آن به قلم اين بنده مى گويد اين ابيات را شاعرى در مورد اعدم عمره دختر نعمان بن بشير انصارى همسر زيبا و جوان مختار ثقفى كه مصعب بن زبير او را اعدام كرد سروده است و به جاى دو بيت سه بيت است . استاد محمد ابوالفضل ابراهيم در پاورقى مى گويد اين اشعار منسوب به عمر بن ابى ربيعه است كه در صفحه 490 ملحقات ديوانش آمده است . م
274- در متن به صورت قيس بن عامر آمده كه بدون ترديد اشتباه است . قيس بن عاصم منقرى صحيح است و در چاپ سنگى تهران به همين صورت آمده است . او از دليران دوره جاهلى است كه در سال نهم هجرى مسلمان شد و به سال بيستم هجرت در بصره در گذشت . به اعلام زركلى ، جلد 6، صفحه 57 مراجعه فرماييد. م
275- سوره توبه ، بخشى از آيه 25. زمخشرى در تفسير كشاف ، جلد 2، صفحه 182 مى گويد گفته اند ابوبكر شيفته شد و چنان گفت . م
276- در نامه هاى پانزدهم هيچ گونه مطلب تاريخى قابل توجهى طرح نشده است . م
277- به نقل مرحوم امتياز عليخان عرشى در استناد نهج البلاغه اين نامه را پيش از سيد رضى ، نصر بن مزاحم در صفين ، صفحات 79 و 252 و ابن قتيبه در الامامه و السياسه ، صفحه 115 و دينورى در اخبارالطوال ، صفحه 199 و مسعود در مروج الذهب ، جلد 2، صفحه 48 و بيهقى در المحاسن و المساور، جلد 1، صفحه 38 آورده اند و به نقل استاد عبدالزهراء حسينى ، اعثم كوفى هم در الفتوح ، جلد 3، صفحه 259 آن را آورده است . م
278- ابن ابى الحديد پيش از اين ضمن شرح خطبه بيست و پنجم ، جلد 1، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم ، صفحه 336، مطالبى درباره رو سپيگرى هند، مادر معاويه ، به نقل از ربيع الا برار زمخشرى آورده است كه معاويه را به چهار تن نسبت مى دادند. اشعارى هم از حسان بن ثابت آورده است . لطفا به آنجا مراجعه شود. م
279- به نقل استاد سيد عبدالزهراء حسينى خطيب در مصادر نهج البلاغه ، جلد 3، صفحه 242، ابوهلال ، عسكرى در كتاب الصناعتين صفحه 277 جملاتى از اين نامه را آورده است . و باقلانى هم در اعجاز القرآن ، جلد 1، صفحه 103 بخشى از آن را نقل كرده است . م
280- از شاعران دوره جاهلى و اسلام كه تا روزگار حكومت معاويه بن ابى سفيان زنده بوده است . براى اطلاع بيشتر به الا صابه ، جلد 1، صفحه 115، ذيل شماره 498، و الشعر و الشعراء، چاپ بيروت ، 1969 ميلادى ، صفحه 577 مراجعه فرماييد. م
281- يبرين ، از ريگزارهاى بزرگ اطراف يمامه است . به معجم البلدان ، جلد 8، چاپ مصر، صفحه 494 مراجعه فرماييد. م
282- اين سخن را اضبط بن قريع عوف گفته است . از قوم خويش كارهايى را كه ناخوش مى داشت ديد و از سرزمين آنان هجرت كرد و از ديگران هم همان كارها را ديد گفت و در هر سرزمين بنى سعد بن زيد هستند. به مجمع الامثال مدانى ، جلد 2، صفحه 82، ذيل شماره 2797 مراجعه فرماييد. م
283- از پادشاهان لخمى كه در عراق و حيره حكومت داشتند و حدود 125 پيش از هجرت در گذشته است . به الاعلام زركلى ، جلد 8، صفحه 230 مراجعه فرماييد. م
284- از شاعران بزرگ دوره جاهلى و اسلام كه به حضور پيامبر آمد و مسلمان شد. او عمرى طولانى داشت و به سال چهل و يكم هجرت در يكصد و چهل سالگى در گذشته است . به الشعر و الشعراء ابن قتيبه ، بيروت ، 1969 ميلادى ، صفحه 194 و اسد الغابه ، جلد 4، صفحه 262 مراجعه فرماييد. م
285- عثمان بن عبدالله بن مغيره در جنگ نخله اسير شد. به ترجمه مغازى صفحه 11 مراجعه فرماييد. م
286- سليمان بن عبدالملك در جمادى الاخر سال نود و شش به خلافت رسيد و پس از دو سال و هشت ماه در گذشت . به ترجمه اخبار الطواصفحه نشر نى : تهران ، 1364) صفحه 371 مراجعه فرماييد. م
287- اكثيم بن صيفى به سالم نهم هجرت هجرت قوم خود براى آمدن به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله حركت كرد و در راه در گذشت . به اسدالغابه ، جلد 1، صفحه 112 و الاعلام زركلى ، جلد 1، صفحه 344 مراجعه فرماييد. م
288- الكامل ، جلد 1، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم ، مصر، صفحه 65.
289- الكامل ، صفحه 308.
290- عدن نام بندر و جزيره در يمن كه پارچه هاى عدنى منسوب به آن است .
291- مسعود بن عمرو را عبيدالله بن زياد پس از اينكه خودش به شام گريخت به جانشينى خود در بصره گماشت . او روى منبر ايستاد كه بيعت بگيرد، مردى ايرانى بر او تير زد و او را كشت . برخى گفتند خوارج او را كشتند و برخى گفتند قبيله تميم . براى اطلاع بيشتر به تاريخ طبرى ذيل وقايع سال شصت و پنجم هجرت مراجعه فرماييد. م
292- كامل مبرد، جلد 1، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم ، مصر، صفحه 140.
293- در نامه هاى 19-20-21-22-23 هيچ گونه مطلب تاريخى و اجتماعى مطرح نشده است . در شرح نامه بيستم ، كه خطاب به زياد بن ابيه است ، ابن ابى الحديد گفته است موضوع نسب زياد و چگونگى استلحاق او به معاويه را بعدا به تفصيل خواهد آورد. در شرح نامه بيست و يكم هم مى گويد، خداوند فرجام زياد را زشت بدارد كه احسان و محبت على عليه السلام را چنان با بدى مكافات كرد كه لازم به شرح دادن نيست كه از كوزه همان برون تراود كه در اوست .
294- به نقل استاد محترم سيد عبدالزهراء حسينى خطيب ، در مصادر نهج البلاغه و اسانيده ، جلد 3، صفحه 254 اين وصيت را پيش از سيد رضى ، ثقه الاسلام كلينى در فروع كافى ، جلد 7، صفحه 97 در كتاب وصايا با سند خود از عبدالرحمان بن حجاج نقل كرده است كه او اين وصيت را براى حضرت موسى بن جعفر فرستاده است . پس از سيد رضى هم شيخ الطائفه طوسى آن را در التهذيب ، جلد 2، صفحه 375 آورده است . م
295- در نهج البلاغه ، ترجمه استاد دكتر سيد جعفر شهيدى عنوان امير المومنين نيامده است . م
296- سوره توبه ، بخشى از آيه 59.
297- در عهد نامه شماره 26 كه آن هم در همين مورد است و به نقل استاد سيد عبدالزهراء حسينى قاضى نعمان مغربى در دعائم الاسلام ، جلد 1، صفحه 252 آن را به صورت تلخيص شده آورده است و گفته است كه كارگزار مذكور مخنف بن سليم ازدى است ، هيچ تاريخى طرح نشده است . م
298- اين عهدنامه را ثقفى در الغارات ، جلد 1، صفحات 224، 225، 227 و 250 آورده است و ابن شعبه در تحف لعقول ، صفحه 176 و شيخ مفيد در المجالس ، صفحه 137 و شيخ طوسى در امالى ، 101 آورده اند. براى اطلاع بيشتر به مصادر نهج البلاغه و اسانيده ، جلد 3، صفحه 265 و استناد نهج البلاغه ، صفحه 80 مراجعه فرماييد. م
299- فضيل بن عياض متولد به سال 105 و در گذشته به سال 187 هجرى از بزرگان صوفيه و زاهدان كه شرح حال و سخنان او در بيشتر كتابهاى طبقات الصوفيه آمده است و براى نمونه به طبقات الصوفيه خواجه عبدالله انصارى ، چاپ دكتر محمد سرور مولايى ، تهران ، 1362، صفحه 32 مراجعه فرماييد. م