next page

1- براى اطلاع از افزونيهاى اين نامه و منبع آن كه الغارات ثقفى است به مصادر نهج البلاغه ، جلد سوم ، صفحه 280 مراجعه فرماييد. م
2- ابوبلال مرداس بن حدير كه گاهى او را به نام مادرش ابن اديه مى گويند و برادرش ‍ عروه از سران خوارج هستند، به شرح خطبه 57، در جلوه تاريخ شرح نهج البلاغه جلد دوم ، صفحه 300-296 مراجعه فرماييد. م
3- بخشى از آيه 164 سوره انعام .
4- ابوالفضل عباس بن فرج از دانشمندان نحو و لغت و تاريخ كه مدتى هم در بغداد زندگى كرده است و به سال 257 در بصره به دست سالار زنگيان كشته شده است ، به الكنى و الالقاب مرحوم محدث قمى (ره ) جلد دوم ، چاپ صيدا، صفحه 255 مراجعه فرماييد. م
5- در نامه شماره 30 كه از نامه هاى حضرت اميرالمومنين عليه السلام به معاويه است ، هيچ گونه بحث و نكته تاريخى مطرح نشده است .
6- اين وصيت يا عهدنامه كه پس از عهدنامه اشتر مفصل ترين عهدنامه است ، در آثار گروهى از علماى بزرگ پى از سيدرضى آمده است . كلينى و صدوق و حسن بن عبدلله عسكرى از مشايخ صدوق و ابن عبدربه و ابن شعبه حرانى آن را آورده اند و به نظم و نثر فارسى ترجمه شده است و براى اطلاع بيشتر به كتاب ارزنده مصادر نهج البلاغه و اسانيده جلد سوم ، صفحه 307 مراجعه فرماييد م
7- زبير بن بكار از اعقاب زبير بن عوام اسدى متولد به سال 172 و درگذشته به سال 256 از پيوستگان به دستگام متوكل عباسى است . نام كتابش بيشتر به صورت نسب قريش است و به همين صورت هم چاپ شده است براى اطلاع بيشتر به تاريخ بغداد، خطيب ، جلد هشتم ، صفحه 467 مراجعه فرماييد. م
8- زينب دختر ابورافع از صحابه است . حافظ ابونعيم و ابن اثير ضمن شرح حال او همين حديث را آورده اند و به ابن حجر عسقلانى ، الاصابه ، جلد چهارم ، صفحه 316 مراجعه فرماييد. م
9- محمد بن حبيب از دانشمندان قرن سوم و درگذشته به سال 245 در سامراء است او به ابن حبيب و محبرى هم معروف است . چند كتاب او، از جمله المحبر چاپ شده است . به زركلى ، الاعلام ، جلد ششم ، صفحه 307 مراجعه فرماييد. م
10- چاه رومه نام چاهى در مدينه كه عثمان آن را حفر كرده يا از مردى يهودى خريده و وقف كرده است . به اين منظور، لسان العرب و ترجمه نهاية الارب جلد پنجم صفحه 12 مراجعه فرماييد. م

11- به راستى اين خوشامدگويى از ستمگرى چون معاويه دردانگيز است و ما يؤ من اكثرهم بالله الا و هم مشركون ، لبئس المولى و البئس العشير صدق الله العلى العظيم ، يك نكته در اين معنى گفتيم و همين باشد م .
12- ابوبكر برادر مادرى زياد بن ابيه است . او در جنگ طائف از حصار آن شهر فرود آمد و تسليم پيامبر (ص ) گشت و مسلمان شد. او به سال 51 يا 52 در بصره درگذشت . به ابن اثير، اسدالغابة جلد پنجم ، صفحه 151 مراجعه فرماييد. م
13- شيخ طوسى در كتاب رجال خويش او را از اصحاب اميرالمؤ منين عليه السلام آورده است . نام پدرش به صورت نجبه و نجيه ثبت شده است . به اختيار معرفة الرجال ، صفحه 69 مراجعه فرماييد. م
14- آيا اين شخص همان جارود بن ابى بشر است كه شيخ طوسى در كتاب رجال خود صفحه 67 او را از اصحاب حضرت امام حسن شمرده است ؟ م
15- آيه 60 سوره هفدهم .
16- براى اطلاع بيشتر در اين مورد كه در كتابهاى تفسير و تاريخ اهل سنت آمده است به كتاب السبعة من السلف تاليف ارزنده استاد سيدمرتضى حسينى فيروزآبادى صفحه 201 مراجعه فرماييد. م
17- براى اطلاع بيشتر در اين مورد كه در كتابهاى تفسير و تاريخ اهل سنت آمده است به كتاب السبعة من السلف تاليف ارزنده استاد سيدمرتضى حسينى فيروزآبادى صفحه 206 مراجعه فرماييد. م
18- گرچه در متن به صورت حصين آمده است ولى به نقل فيروزآبادى در قاموس كه سخن او حجت است و ضبط زركلى در الاعلام جلد دوم ، صفحه 290 حضين است . او از سران قبيله ربيعه و پرچمدار اميرالمومنين عليه السلام در صفين بوده است ، براى اطلاع بيشتر به الاعلام مراجعه فرماييد. م
19- عامر بن واثله ليشى معروف به ابوالطفيل متولد سال اول يا سوم هجرى و درگذشته به سال يكصد و دهم از اصحاب برگزيده اميرالمومنين على عليه السلام است . به مرحوم محدث قمى (ره )، الكنى و الالقاب ، جلد اول ، صيدا، 1357 ق ، صفحه 107 مراجعه فرماييد. م
20- حبيب بن مسلمه فهرى درگذشته به سال چهل و دوم هجرت از سرداران و مستشاران معروف معاويه است كه در كمتر از پنجاه سالگى درگذشته است . به اسدالغابة ، ابن اثير جلد اول ، صفحه 375 مراجعه فرماييد. م
21- بخشى از آيه 102 سوره توبه .
22- آيه 14 سوره المطففين .
23- ابن ابى الحديد، نامه حضرت امام حسن عليه السلام و پاسخ زياد را ضمن شرح نامه چهل و چهارم نهج البلاغه كه انشاءالله تعالى پس از اين ترجمه خواهد شد با تفصيل بيشترى و تفاوتهايى آورده است كه ملاحظه خواهيد فرمود. م
24- موضوع حديث طير، طائر متواتر است كه در عموم آثار اهل سنت هم آمده است و براى اطلاع بيشتر از منابع آن به استاد بزرگوار سيدمرتضى فيروزآبادى فضائل الخمسه من الصحاح الستة ، جلد دوم ، صفحات 195-189 مراجعه فرماييد. م
25- از طلحه فرزند و نسلى باقى نمانده است . براى اطلاع بيشتر و دقيق تر در مورد همسران و فرزندان حضرت امام حسن (ع ) در منابع كهن به طبقات ابن سعد كه بخش ‍ زندگى حضرت امام حسن به اهتمام استاد بزرگوار سيد عبدالعزيز طباطبايى در مجله وزين تراثنا، شماره 2، سال سوم ربيع الثانى 1408 با نقد و بررسى چاپ شده است ، مراجعه فرماييد. م
26- داستان كثرت همسران حضرت مجتبى عليه السلام اگر صحت داشت در زمان زندگى ايشان از سوى معاويه به عنوان نقطه ضعف مطرح مى شد، وانگهى محمد بن سعد بن منبع در طبقات فقط شش همسر و چهاركنيز را نام برده است . شمار فرزندان امام حسن عادى است خود مدائنى هم كه مى بينيد فقط يازده تن را مى شمرد. براى اطلاع بيشتر از پاسخ به اين موضوع تعليقه استاد محترم سيد عبدالعزيز طباطبائى به شماره هاى 85/86/87 بر طبقات و حياة الامام الحسن ، استاد شيخ ‌باقر شريف القرشى جلد دوم ، صفحات 472/451 مراجعه فرماييد. م

27- آيا با آنكه گروه بسيارى را عقيده بر اين است كه ابن عباس بيت المال بصره را تصرف كرده و رفته است و ابن ابى الحديد هم ضمن شرح نامه چهل و يكم پس از نقل مطالب مختلف مى گويد، در اين مساله متوقف است ، اين موضوع كه او پيش مردم كوفه آمده و چنين گفته است صحيح است ؟ لطفا به شرح نامه چهل و يكم مراجعه فرماييد. م
28- آيه 33 سوره احزاب .
29- به موجب نوشته ابن ابى الحديد ظاهرا در آن زمان هم براى سوگوارى جامه سياه به تن مى كرده اند. م
30- بخشهايى از اين نامه در عيون الاخبار، اين قتيبه جلد اول ، صفحه 14 و العقدالفريد ابن عبدربه جلد اول ، مصر، 1367 ق ، صفحه 26 آمده است . م
31- بخشى از آيه 44 سوره چهل و سوم زخرف ابوالفتوح در تفسير خود گويد اين قرآن شرفى است تو را و قوم تو را، ميبدى در كشف الاسرار گويد (و اين قرآن ... آوا و بزرگ نامى توست . م
32- خوانندگان گرامى ملاحظه مى فرمايند كه در نامه امام حسن عليه السلام چنين تصريحى نيست و معاويه براى تحريك احساسات عامه مردم باكمال وقاحت چنين نوشته است . م
33- به فتح اول و سكون و كسر سوم از شهرهاى مرزى عراق و شام كه با فرات سه و با حلب ده فرسنگ فاصله داشته و خسروان ساسانى آن را بنا نهاده اند به معجم البلدان جلد هشتم ، چاپ مصر، صفحه 169 مراجعه فرمايند. م
34- از شهركهاى اطراف مداين كه به سال چهاردهم هجرى به دست سعد بن ابى وقاص گشوده شده است . به ترجمه البلدان يعقوبى به قلم مرحوم دكتر ابراهيم آيتى صفحه 100 مراجعه فرماييد. م
35- نمى دانم ، طبقات ابن سعد به نظر ابن ابى الحديد نرسيده بوده است يا چون ابن سعد از مخالفان اعتزال بوده ، ابن ابى الحديد از او اعتراض داشته است ، زيرا روايات لطيفى را ابن سعد در فضيلت امام حسن عليه السلام نقل كرده است و چرا ابن ابى الحديد به الاستيعاب ابن عبدالبر مراجعه نكرده است . م
36- منسوب به شخصى به نام قعضب كه در دوره جاهلى نيزه و سرنيزه مى ساخت .
37- براى اطلاع بيشتر به ابوالفرج اصفهانى ، مقاتل الطالبين ، نجف ، 1358 ق ، صفحات 50/29 مراجعه فرماييد. م
38- جاى شگفتى است كه ابوالفرج اصفهانى چنين نوشته است و ابن ابى الحديد هم بدون اظهارنظر آن را نقل كرده است . رحلت حضرت مجتبى عليه السلام به نقل از عبدالبر در الاستيعاب جلد دوم ، حاشيه الاصابه ، صفحه 374 در سال 49 يا پنجاه و به قولى ضعيف در سال 51 بوده است و وفات سعد بن ابى وقاص رحمه الله به نقل همان كتاب مورد مراجعه فراوان ابن ابى الحديد هم بوده است به سال 58 يا 55 يا 54 بوده است و چندان نزديك به يكديگر نبوده است . م
39- منظور عمرو بن عبدالله سبيعى متولد به سال 33 و درگذشته 127 هجرى و از مشايخ بزرگ كوفه كه على عليه السلام در حال ايراد سخنرانى ديده است و نبايد او را با نوه اش عيسى بن يونس درگذشته به سال 187 اشتباه كرد. به زركلى ، الاعلام جلد پنجم صفحه 251 مراجعه فرماييد. م
40- متن افتادگى داشت و از چاپ سنگى تهران اصلاح شد. م
41- در متن و در چاپ تهران اشتباه است و از ارشاد شيخ مفيد كه با همين اسناد اين خطبه را آورده است اصلاح شد و به بحارالانوار جلد 43، چاپ جديد، صفحه 362 مراجعه فرماييد. م
42- در متن به صورت نوح آمده كه غلط چاپى است م
43- بخشى از آيه 23 سوره شورى .
44- در مقاتل الطالبين و هم در چند صفحه قبل از اين نام اين شخص جندب آمده است .
45- آيه 70 سوره يس .
46- بخشى از آيه 44 سوره زخرف .
47- حوارى پيامبر صلى الله عليه و آله به زبير بن عوام گفته مى شده است .
48- ملاحظه مى فرماييد كه چون معاويه متوجه بوده است كه هيچ گونه حرمتى ميان مسلمانان ندارد كوشش مى كنند ذهن آنان را به اين موضوع منحرف سازد كه امام حسن عليه السلام تصريح به تهمت ابوبكر و عمر و ديگران كرده است و حال آنكه چنين نيست ، و اين را از زيركى هاى معاويه شمرده مى شود. م
49- ميمون بن قيس معروف به اعشى كه كور بود، از شاعران پايان دوره جاهلى است و در آخر عمر خود اسلام را درك كرده است و چون به درگاه ساسانيان آمد و شد داشته است در آثار او لغات فارسى به چشم مى خورد. به ابن قتيبه الشعر و الشعرا، صفحه 186/178 مراجعه فرماييد. م
50- اشاره به اين آيه است كه مى فرمايد كتب عليكم القتال و هو كره لكم .
51- مسكن نام جايى كنار رود دجيل است .
52- شينور كه در بعضى نسخه ها به صورت سينور آمده است ، نام منطقه اى در عراق است .
53- شاهى جايى نزديك قادسيه است .
54- فلوجه نام دو دهكده بزرگ و نزديك عين التمر است .
55- در مقاتل الطالبين چنين آمده است كه قيس بن سعد گفت : اى مردم ، آنچه كه اين مرد سرگشته و ترسو كرد، در نظرتان بزرگ نيايد و شما را به بيم نيفكند كه اين مرد و پدر و برادرش هيچ گاه خيرى نداشته اند. پدرش با آنكه عموى پيامبر بود، به جنگ آن حضرت آمد و در بدر همراه مشركان جنگ كرد. ابواليسر كعب بن عمرو انصارى او را اسير كرد و به حضور پيامبر آورد و رسول خدا صلى الله عليه و آله فديه او را گرفت و ميان مسلمانان قسمت فرمود. برادرش را اميرالمؤ منين على عليه السلام به حكومت بصره گماشت ، اموال خدا و مسلمان را دزديد و براى خود كنيزگانى فراهم كرد و پنداشت كه انجام دادن اين كار براى او حلال است ، خود اين مرد را هم به فرمان روايى يمن گماشت و او از مقابل بسر بن ارطاة گريخت و فرزندان خود را رها كرد تا كشته شدند، اكنون هم چنين كارى انجام داد. گويد، مردم با صداى بلند گفتند: سپاس خداوندى را كه او را از ميان ما بيرون كرد، اينك تو ما را به جنگ دشمن ما ببر و قيس بن سعد آنان را حركت داد.
56- مقاتل الطالبين صفحات 67-64.
57- آيه يكصد و يازدهم سوره بيست و يكم (انبياء)، ابوالفتوح رازى در تفسير خود ذيل اين آيه ، خطبه امام حسن عليه السلام را با الفاظ ديگرى كه رساتر و بيشتر مناسب حال است نقل كرده است . به جلد هشتم اين تفسير، چاپ مرحوم شعرانى ، صفحه 66 مراجعه فرماييد. م
58- در صفحات قبل درباره سستى اين سخن توضيح داده شد. م
59- مطلع يكى از ارجوزه هاى لبيد است به الاغانى ، جلد شانزدهم ، چاپ ساسى ، صفحه 22 مراجعه شود.
60- يحيى بن حسن مشهور به عقيقى متولد به سال 214 و درگذشته به سال 277 ق از اعقاب حضرت سجاد عليه السلام است و گفته اند نخستين كسى است كه درباره نسب اعقاب ابوطالب كتاب تاءليف كرده است . به زركلى ، الاعلام جلد نهم ، صفحه 170 مراجعه فرماييد. م
61- مراجعه نكردن ابن ابى الحديد به منابع مهم ديگر موجب آمده است كه اين چنين اظهارنظر كند و به سخن زبير بن بكار كه درگذشته به سال 256 هجرى است ، استناد كند. در حالى كه محمد بن سعد بن منيع مؤ لف طبقات با اسناد خود از عباد بن زبير كه عايشه خاله پدرش بوده است نقل مى كند كه مى گفته است خودم در آن روز شنيدم كه عايشه مى گفت به خدا قسم اين جا خانه من است و دفن امام حسن عليه السلام هرگز در آن صورت نخواهد گرفت . براى اطلاع بيشتر در اين باره به مجله وزين (تراثنا شماره دوم ، سال سوم ، صفحه 884) كه شرح حال حضرت مجتبى را از كتاب طبقات ، به اهتمام استاد گرامى سيد عبدالعزيز طباطبايى ، آورده است مراجعه فرماييد. يعقوبى هم در تاريخ يعقوبى جلد دوم ، صفحه 225 اين موضوع را آورده و افزوده است كه قاسم بن محمد بن ابى بكر به عايشه اعتراض كرد و گفت عمه جان هنوز نتوانسته ايم گرفتارى جنگ جمل را از خود پاك كنيم ، آيا مى خواهى داستان استر بازگو شود و عايشه برگشت . از سوى ديگر شيخ مفيد (ره ) و سيدمرتضى (ره ) كه مورد كمال احترام ابن ابى الحديد هستند در ارشاد صفحات 176/74 و عيون المعجزات به نقل مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار جلد چهل و چهارم ، چاپ جديد، صفحه 140 اين موضوع را كه عايشه اجازه دفن نداده است به تفصيل آورده اند. شيخ كلينى هم در كافى جلد اول ، صفحه 302 از قول حضرت امام باقر عليه السلام اين مطلب را نقل كرده است . همين گونه شتاب زدگى در قضاوت يا اظهارنظر كه در پاره اى از مطالب شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ديده مى شود، سبب آن شده است كه احمد بن طاوس ‍ درگذشته به سال 673 و سيدهاشم بحرانى درگذشته به سال 1107 و شيخ يوسف بحرانى درگذشته به سال 1188 و چند تن ديگر از دانشمندان كتابهايى در رد اين گونه مطالب ابن ابى الحديد تاءليف كنند. براى اطلاع بيشتر در اين مورد به كتابنامه نهج البلاغه ، تاليف استاد محترم رضا استادى ، 1359 ش ، صفحات 37 و 38 مراجعه فرماييد. م
62- سليمان از شاعران پرهيزگار شيعه در قرن اول هجرى است . به ابن شهر آشوب معالم العلماء، نجف 1380 ق ، صفحه 152 مراجعه فرماييد. م
63- موسى كه مشهور به هادى است متولد به سال 144 و درگذشته به سال 170 هجرى است و مدت خلافت او پانزده ماه است و با دسيسه مادرش كشته شده است ! به زركلى ، الاعلام ، جلد هشتم ، ص 279 مراجعه فرماييد. م
64- در متن و هم در چاپ سنگى تهران به صورت فرس است و ظاهرا قوس صحيح است به قرينه تيردان . م
65- ابن اثير در اسدالغابه جلد پنجم ، صفحه 89 نام وليد را آورده و گفته است پيامبر صلى الله عليه و آله براى او عهدنامه يى صادر فرموده است كه در قبيله آنان محفوظ است . م
66- در نامه شماره 32 كه براى معاويه نوشته شده است هيچ مطلب تاريخى طرح نشده است و ابن ابى الحديد به آوردن چند نامه ديگر از اميرالمؤ منين على عليه السلام به معاويه و پاسخ آن بسنده كرده است .

67- ابن عبدالبر، الاستيعاب ، صفحات 552-551.
68- يعنى خليفة بن خياط شيبانى كه از محدثان و نسب شناسان و مؤ لف طبقات است كه به سال 240 هجرى درگذشته است و كتاب طبقات او در دو جلد به سال 1966 ميلادى به همت سهيل زكار چاپ شده است به صفحه شش مقدمه اين بنده ترجمه جلد اول طبقات ، نشر نو، تهران ، 1365 مراجعه فرماييد. م
69- در الاستيعاب نام پدرش ‍ سليم آمده است .
70- اين نامه را به نقل استاد سيد عبدالزهراء حسينى پيش از سيدرضى ، ابوالحسن مدائنى و ابراهيم بن هلال ثقفى در الغارات و طبرى ضمن حوادث سال 38 و بلاذرى در انساب الاشراف ضمن شرح حال على عليه السلام آورده اند. م
71- عبدالقاهر جرجانى از مردم گرگان و از پيشوايان علم بلاغت و درگذشته به سال 471 هجرى است و خود شعرى لطيف مى سروده است . اعجازالقرآن او مكرر چاپ شده است . به زركلى ، الاعلام ، جلد چهارم ، صفحه 174 مراجعه فرمايد. م
72- خلف احمر، از مردم بصره و شاعر و راوى شعر بسيارى از شاعران عرب است . او در حدود سال 180 هجرى درگذشته است . به زركلى ، الاعلام ، جلد دوم ، صفحه 258 مراجعه فرماييد. م
73- سبحان وائل و قس بن ساعده ايادى كه اولى درگذشته 54 هجرى و دومى درگذشته حدود بيست و سه سال قبل از هجرت است ، به سخن آورى شهره بوده اند. م
74- در نامه هاى شماره 36 و 37 هيچ گونه مطلب تاريخى مطرح نشده است .
75- به نقل استاد سيد عبدالزهراء حسينى خطيب در مصادر نهج البلاغه ، جلد سوم ، صفحه 336، اين نامه را پيش از سيدرضى ، طبرى در تاريخ طبرى ، چاپ ليدن ، صفحه 3294 و مفيد در اختصاص و امالى خود و ابراهيم ثقفى در الغارات آورده اند. م
76- منظور، ربيع بن يونس متولد به سال 111 و درگذشته به سال 169 هجرى است كه از سال 138 عهده دار وزارت منصور گرديد. به زركلى ، الاعلام ، جلد سوم ، صفحه 39 مراجعه فرماييد. م
77- به نقل خود ابن ابى الحديد اين نامه را نصر بن مزاحم در كتاب صفين با افزونى هايى نقل كرده است و به نقل استاد سيد عبدالزهراء حسينى خطيب سبط ابن جوزى در تذكرة الخواص و طبرسى در احتجاج آن را آورده اند. م
78- اين نامه در شرح نهج البلاغه ابن ميثم افتاده است و حال آنكه پيش از سيدرضى ابن عبدربه آن را در عقدالفريد جلد چهارم ، صفحه 355 آورده است . به مصادر نهج البلاغه ، جلد سوم ، صفحه 340 مراجعه فرماييد.م
79- به نقل استاد سيد عبدالزهراء حسينى ، اين نامه را ابن قتيبه در عيون الاخبار جلد اول ، صفحه 57، و ابن عبدربه در العقدالفريد جلد دوم ، چاپ ازهريه ، صفحه 242 و كشى با تفاوتهايى در رجال صفحه 58 و بلازدى در انساب الاشراف ، چاپ اعلمى ، صفحه 174 نقل كرده اند. به مصادر نهج البلاغه و اسانيده جلد سوم ، صفحه 344 مراجعه فرماييد.م
80- خوانندگان گرامى توجه دارند كه اهميت ابن عباس ميان خلفاى بنى عباسى چنان است كه ابن ابى الحديد نمى توانسته يا نمى خواسته است . اظهارنظر صريح كند. در منابع شيعى چه در روايات خاصه و آنچه كه از ائمه شيعه صلوات الله عليهم نقل شده است و چه در روايات عامه شكوه ها و درد دل هاى سخت از ابن عباس ديده مى شود، به عنوان مثال به شيخ طوسى اختيار معرفة الرجال ، 1348، ش مشهد، صفحات 53 تا 60 و به ويژه به صفحه 60 شماره 109 و حديثى كه از زهرى نقل شده است ، مراجعه فرماييد.م
81- اين نامه را پيش از سيدرضى ، ابن واضح يعقوبى در تاريخ يعقوبى در تاريخ يعقوبى جلد دوم ، صفحه 190 و بلاذرى انساب الاشراف ، چاپ اعلمى ، صفحه 159 آورده اند. به مصادر نهج البلاغه جلد سوم ، صفحه 346 مراجعه فرماييد.م
82- جناب ابوسلمه كه در جنگ احد زخمى شد و زخم او چركين شد و از همان درگذشت ، پسرعمه پيامبر صلى الله عليه و آله است ، مادرش بره دختر عبدالمطلب است . به ابن اثير، اسدالغابة جلد پنجم ، صفحه 218 مراجعه فرماييد.م
83- در نامه شماره 43 هيچ بحث تاريخى مطرح نشده است .
84- استاد سيد عبدالزهراء حسينى خطيب نوشته اند اين نامه را پيش از سيدرضى ، ابوالحسن على بن محمد مدائنى نقل كرده است و پس از سيدرضى ابن اثير در كامل التواريخ ضمن حوادث سال 44 و در اسدالغابة جلد دوم ، صفحه 217 و ابن عبدالبر در الاستيعاب جلد اول ، صفحه 550 را آورده اند.
85- الاستيعاب ، صفحه 201 به بعد.
86- سوره نمل آيه 37.
87- متن غلط چاپى بود، از چاپ سنگى تهران تصحيح و ترجمه شد.م
88- براى اطلاع بيشتر در اين مورد به نويرى نهاية الارب جلد بيستم ، صفحه 306 و ترجمه آن جلد هفتم صفحه 77 مراجعه فرماييد.م
89- نام او وليد و نام پدرش حصين است و به همين لقب شرقى معروف است . او از مورخان و نسب شناسان قرن دوم هجرى و درگذشته حدود 155 هجرى و پيوسته به درگاه منصور دوانيقى است . به زركلى ، الاعلام ، جلد نهم ، صفحه 139 مراجعه فرماييد.م
90- براى اطلاع بيشتر از رواياتى نظير اين روايت با اختلاف اندك لفظى و اشتراك معنى به اصول كافى مرحوم كلينى يا بحارالانوار، جلد هفتاد و سوم ، صفحات 215-213 مراجعه فرماييد.م
91- به نقل استاد محترم سيد عبدالزهرا حسينى خطيب در مصارد نهج البلاغه و اسانيده جلد سوم صفحه 374 بخشى از اين نامه را شيخ صدوق در مجلس نود امالى خويش آورده است . در شرح ابن ابى الحديد هم فقراتى از اين نامه آمده است كه سيدرضى آن را نياورده يا اختلاف لفظى دارد و ظاهرا دليل بر آن است كه ابن ابى الحديد آنرا از ماءخذ ديگرى هم نقل كرده است . ضمنا بخشهايى از آن را پس از سيدرضى ، قطب راوندى در الخرائج و الجرائج و فتال در روضة الواعظين و ابن شهر آشوب در مناقب و زمخشرى در ربيع الابرار آورده اند.
92- ظاهرا اگر به ديده انصاف نگريسته شود، اين اظهارنظر هم مؤ يد آن است كه ابن ابى الحديد شيعه و امامى نبوده است .م
93- احمد بن عبدالعزيز جوهرى درگذشته به سال 323 از بزرگان علماى قرنهاى سوم و چهارم كه مؤ لفات او از منابع ارزنده است . براى اطلاع بيشتر از استادان ، شاگردان و آثار و ارزش علمى و ادبى او به مقدمه استاد محترم دكتر محمدهادى امينى بر كتاب السقيفه و فدك او برگرفته از شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد مراجعه فرماييد.م
94- ابوزيد عمر بن شبه متولد به سال 173 و درگذشته 262، از راويان مورد اعتماد و از مصيبت كشيدگان دوره محنه است ، به تاريخ بغداد جلد يازدهم ، صفحات 210-208 و مقدمه تاريخ ‌المدينه المنوره كه از آثار ارزنده اوست به قلم فهيم محمد شلتوت مراجعه فرماييد.م
95- فدك : نام دهكده اى در حجاز كه فاصله ميان آن و مدينه دو روز و گفته شده است سه روز است . براى اطلاع بيشتر به ياقوت حموى معجم البلدان جلدششم ، چاپ مصر، صفحه 342 مراجعه فرماييد.م
96- به سيره ابن هشام ، جلد سوم ، 1355 ق ، صفحه 352 مراجعه فرماييد.م
97- آيه 128 سوره توبه .
98- آيه 50 از سوره مائده .
99- آيه 27 سوره مريم .
100- آيه 27 سوره جاثيه .
101- آيه 67 سوره انعام .
102- آيه 39 سوره هود.
103- آيه 144 سوره آل عمران .
104- آيه 12 سوره توبه .
105- آيه آخر سوره شعراء.
106- آيه 88 سوره هود.
107- از توضيحات نقيب براى ترجمه لغات دشوار استفاده كردم .م
108- دعبل بن على خزاعى متولد به سال 148 يا 142 و درگذشته به سال 246 هجرى از شاعران معروف شيعه در قرن دوم و سوم هجرى است . در منابع جديد شرح حالش به طور تفصيل به قلم مرحوم علامه سيدمحسن امين در اعيان الشيعه جلد ششم ، چاپ جديد، صفحات 425-400 آمده است .م
109- منتصر فرزند متوكل چون به حكومت رسيد، فدك را به بنى فاطمه برگرداند و يزيد بن محمد مهلبى شاعر شيعى در آن باره اشعارى سروده است به مروج الذهب مسعودى جلد هفتم ، چاپ ، پاريس ، صفحه 304 مراجعه فرماييد.م
110- به طورى كه ملاحظه مى فرماييد در اين روايت و روايت پيش از اين كه هر دو از عايشه است ، موضوع خشم گرفتن فاطمه عليهاالسلام بر ابوبكر نقل شده است . سخن در اين است كه مگر ابوبكر اين سخن پيامبر را كه به فاطمه فرموده است خداى با خشم تو خشم مى گيرد و با خشنودى تو خشنود مى شود نشنيده است و اين سخن رسول خدا به فاطمه را حاكم نيشابورى در مستدرك الصحيحين جلد سوم ، صفحه 153 و مؤ لف كنزالعمال در جلد هفتم ، صفحه 111 و ديگر محدثان بزرگ اهل سنت نقل كرده اند.م
111- استاد دكتر محمدهادى امينى در السقيفه و فدك ، پاورقى صفحه 108 نوشته اند اين حديث به سبب وجود فضيل بن مرزوق كه نسابى و ابن حيان او را ضعيف و متهم به نقل احاديث جعلى عطيه عوفى دانسته اند ضعيف است . به تهذيب التهذيب جلد هفتم صفحه 299 و ميزان الاعتدال جلد سوم صفحه 362 ارجاع داده اند.م
112- خوانندگان گرامى ترجمه خواهند فرمود كه با در نظرگرفتن محتواى كتابهايى نظير، شيخ ‌المضيرة و ترجمه آن به نام بازرگان حديث به قلم استاد محترم آقاى محمد وحيد گلپايگانى ، به راستى پذيرفتن صحت احاديث نقل شده از سوى ابوهريره دشوار است .م
113- آيه ششم سوره حشر.
114- بخشى از آيه 41 سوره انفال .
115- كميت بن زيد اسدى به سال 60 و درگذشته به سال 126 هجرى ، شاعر بنى هاشم و بهترين اشعار او معروف به هاشميات است كه به آلمانى هم ترجمه شده است . براى اطلاع بيشتر از منابع زركلى ، الاعلام ، جلد ششم ، صفحه 92 مراجعه فرماييد.م
116- مفضل بن محمد ضبى درگذشته حدود 168 و داراى مؤ لفاتى است كه از جمله آنها مفضليات است كه حدود 128 قصيده دارد. به زركلى ، الاعلام ، جلد هشتم ، صفحه 204 مراجعه فرماييد.م
117- در نامه شماره 46 هيچ گونه مطلب تاريخى نيامده است .م
118- اين وصيت را گاه به صورت مسند و گاه به صورت مرسل پيش از سيدرضى اين اشخاص نقل كرده اند: ابومخنف لوط بن يحيى ، ابوحاتم سجستانى در كتاب المعمرون والوصايا صفحه 149، ابوجعفر طبرى در حوادث سالم چهلم تاريخ طبرى ، كلينى در الكافى ، جلد هفتم ، صفحه 51، ابوالحسن مسعودى در مروج الذهب ، اين شعبه در تحف العقول ، ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبين ، صفحه 38، صدوق در الفقيه ، جلد چهارم ، صفحه 141، لطفا به مصادر نهج البلاغه جلد سوم ، صفحه 385 مراجعه فرماييد.م
119- ابوالهجم در سال فتح مكه مسلمان شد و از آن پس در التزام مصاحبت پيامبر صلى الله عليه و آله بود. شرح حالى از او در اسدالغابة ، جلد پنجم ، صفحه 162 آمده است .م
120- در نامه شماره 48 هيچ گونه مطالب تاريخى نيامده است .م
121- همان طور كه ضمن شرح اين نامه ملاحظه مى فرماييد اين نامه براى عمرو عاص نوشته شده است و ابن اعثم كوفى در كتاب الفتوح ، جلد سوم ، صفحه 323 و دينورى در اخبارالطوال ، صفحه 154 و نصر بن مزاحم در كتاب صفين ، صفحه 110 با افزونى هايى آن را آورده اند. به مصادر نهج البلاغه ، جلد سوم ، صفحه 384 مراجعه فرماييد.م
122- در اخبارالطوال و وقعة اختلافات لفظى اندكى ديده مى شود مثلا به جاى كلمه آخره كلمه غيرها آمده است .م
123- به نامه شماره 39 نهج البلاغه مراجعه فرماييد كه مثل را چون سگى كه براى مسته خوارى از پى شير حركت مى كند، استعمال فرموده است .م
124- در نامه شماره 50 هيچ گونه مطلب تاريخى نيامده است .م

125- به نقل استاد محترم سيد عبدالزهراء حسينى در مصادر نهج البلاغه ، جلد سوم ، صفحه 389 اين نامه در دو جاى كتاب وقعة صفين صفحات 108 و 132 آمده است و در برخى كلمات تفاوت لفظى دارد.م
126- به نقل استاد سيد عبدالزهراء حسينى ، اين نامه را ابومنصور ثعالبى در الاعجاز والا يجاز صفحه 33 آورده است و ثعالبى معاصر سيدرضى است .
127- براى اطلاع خوانندگان گرامى گفته مى شود، كه اين عهدنامه را پيش سيدرضى ، ابن شعبه حرانى در كتاب تحف العقول ، صفحه 126 و قاضى نعمان مغربى در دعائم الاسلام ، جلد اول ، صفحه 350 با اختلاف اندكى در پاره اى از كلمات آورده اند. نجاشى و شيخ طوسى در فهرست خود اسناد آن را بررسى كرده اند.
پس از سيدرضى هم نويرى در نهاية الارب ، جلد ششم ، صفحه 19 آن را آورده است . براى اطلاع از ترجمه ها و شرح هاى اين عهدنامه و سرايندگان آن به شعر فارسى و تركى به مصادر نهج البلاغه ، جلد سوم ، صفحه 426 و كتابنامه نهج البلاغه اثر استاد محترم رضا استادى مراجعه فرماييد.م
128- بخشى از آيه 187 سوره آل عمران .
129- آيه 58 سوره مريم .
130- آيه 38 سوره ابراهيم .
131- به احياء علوم الدين ، چاپ دارالشعب ، صفحه 897 و محجة البيضاى فيض (ره ) جلد سوم ، صفحه 260 مراجعه فرماييد. ابن شعبه حرانى در تحف العقول ، صفحه 198 نويسنده اين نامه را حضرت سجاد عليه السلام دانسته است و به صورت بسيار مفصل ترى آورده است .م
132- مضمون اين بيت را سعدى چنين سروده است :
به زيورها بيارايند وقتى خوبرويان را
تو سيمين تن چنان خوبى كه زيورها بيارايى
133- در متن سلسله سند اشتباهى داشت كه از چاپ سنگى تهران صحيح شد.م
134- برك الغماد، محلى بين مكه و زبيد.
135- بخشى از آيه 15 سوره يونس .
136- در برخى از نهج البلاغه ها از جمله چاپ شيخ محمد عبده و ترجمه استاد محترم دكتر سيدجعفر شهيدى كه بر آن اساس بوده است اين جمله همراه عمران ... نيامده است ولى در ترجمه نهج البلاغه استاد دكتر عزيزالله جوينى و نهج البلاغه چاپ مرحوم فيض الاسلام و مصادر نهج البلاغه استاد محترم سيد عبدالزهراء حسينى و شرح نهج البلاغه ابن ميثم (ره ) همين گونه آمده است .م
137- علاوه بر نقل اسكافى كه درگذشته به سال 240 هجرى است ، به نقل مرحوم امتياز على خان در استاد نهج البلاغه ، اين نامه را ابن قتيبه در الامامه و السياسة ، صفحه 72 و اعثم كوفى در كتاب الفتوح ، صفحه 173 آورده اند.م
138- براى اطلاع بيشتر به ابن حجر عقلانى ، الاصابة ، جلد سوم ، ذيل شماره 6010، صفحه 26 مراجعه فرماييد.م
139- براى اطلاع بيشتر در مورد اسكافى به مقدمه استاد محترم شيخ محمدباقر محمودى بر كتاب المعيار و الموازنة ، چاپ بيروت ، 1402 ق مراجعه فرماييد.م
140- در نامه شماره 55 هيچ گونه مطلب تاريخى نيامده است .م
141- به نقل مؤ لف محترم مصادر نهج البلاغه اين نامه با افزونى هايى نصر بن مزاحم منقرى در وقعه صفين ، صفحه 121 آورده است .
142- معلوم مى شود نسخه الاستيعاب كه در اختيار ابن ابى الحديد بوده است با آن كه در حاشيه الاصابه چاپ شده ، تفاوتهايى داشته است . براى اطلاع بيشتر و اينكه شريح در دومة الجندل به هنگام حكميت حضور داشته است و گفته اند يكصد و بيست سال زندگى كرده و به سال 78 در جنگ سيستان شهيد شده است به اسدالغابة ، جلد دوم ، صفحه 396 مراجعه فرماييد.م
143- در نامه هاى شماره 57 و 58 هيچ گونه مطلب تاريخى نيامده است .م
144- الاستيعاب ، جلد اول ، چاپ نهضه مصر، صفحه 90، ضمنا در نهج البلاغه ابن ميثم و عبده و مصادر نهج البلاغه نام پدرش قطيبة است .
145- در نامه شماره 60 هيچ گونه مطلب تاريخى نيامده است .م
146- به نقل مؤ لف محترم مصادر نهج البلاغه اين نامه را بلادزى در انساب الاشراف ، چاپ اعلمى بيروت صفحه 473 به صورت مختصرتر نقل كرده است .
147- براى اطلاع بيشتر در مورد كميل كه از افراد محترم و شريف و از راويان مورد اعتماد و وثوق بوده است در منابع اهل سنت به شرح حال او در الاصابة ، جلد سوم ، مصر، 1382 ق ، ذيل شماره 7501، صفحه 318 مراجعه فرماييد.م
148- استاد محترم سيد عبدالزهراء حسينى اين نامه را بخشى از خطبه 26 مى داند كه با كاستى و فزونيهايى در الغارات و الامامة و السياسة آمده است ، به مصادر نهج البلاغه ، جلد اول ، صفحه 390 مراجعه فرماييد.م
149- براى اطلاع بيشتر به ترجمه تاريخ طبرى ، مرحوم ابوالقاسم پاينده ، صفحه 1371 مراجعه فرماييد.م
150- يعنى مؤ لف كتاب السقيفه و فدك و درگذشته به سال 323 كه تاكنون مكرر در حواشى معرفى شده است .م
151- يعنى استاد جوهرى و مؤ لف تاريخ ‌المدينه و درگذشته به سال 262.م
152- الاغانى ، جلد چهارم ، جاپ ساسى ، صفحه 174.
153- مبرد در الكامل جلد سوم ، صفحه 5 اين بيت را با اختلاف لفظى آورده است و منسوب به نابغه جعدى است .م
154- خوانندگان گرامى توجه دارند كه اين موضوع مربوط به دوره دوم حكومت سعد بن ابى وقاص بر كوفه است كه از سال 22 تا 24 هجرى بوده است .م
155- الاغانى جلد چهارم ، صفحه 176.
156- جرول بن اوس بن مالك عبسى معروف به حطيئه ، از شاعران دوره جاهلى و اسلام است كه حدود سال 30 هجرى درگذشته و معروف به سرودن هجاء است . خود پدر و مادر خويش را هم هجو گفته است . لطفاب به محمد شاكر كتبى ، فوات الوفيات ، جلد اول ، به اهتمام محيى الدين عبدالحميد، مصر، صفحه 194 مراجعه فرماييد.م
157- امام حسن عليه السلام نسبت به به فرمان پدر بزرگوار خويش مطيع تر از آن است كه چنين بگويد. يكى از كينه هايى كه عثمان در دل داشت ، اين بود كه على عليه السلام به تن خويش وليد را تازيانه زد. براى اطلاع بيشتر در اين مورد به ترجمه كتاب الجمل شيخ مفيد (ره ) به نام نبرد جمل ، نشر نى ، تهران 1367 ش ، صفحه 108 مراجعه فرماييد.م
158- الاغانى ، جلد چهارم ، صفحه 178.
159- منذر بن حرمله كه بيشتر به كنيه خود ابوزبيد مشهور است از قبيله طى و از شاعران دوره جاهلى است كه اسلام را درك كرد و مسلمان نشد و مسيحى درگذشت . گويند يكصد و پنجاه سال زندگى كرد. به ابن قتيبه الشعر و الشعراء، بيروت ، 1969 ميلادى ، صفحه 219 مراجعه فرماييد.م
160- اين موضوع صحيح نيست ، در صفحات بعد در اين مورد توضيح داده مى شود.م
161- آيه هيجدهم از سوره سى و دوم سجده اين موضوع را طبرى در تفسير طبرى ، جلد بيست و يكم ، صفحه 68 و واحدى در اسباب النزول و خطيب در تاريخ بغداد، جلد سيزدهم ، صفحه 321 آورده اند و براى اطلاع بيشتر به فضائل الخمسه ، جلد اول ، صفحه 268 مراجعه فرماييد.م
162- اين موضوع در غالب كتابهاى سيره و مغازى آمده است . براى نمونه به ترجمه مغازى واقدى ، به قلم اين بنده ، صفحه 746 و ترجمه طبقات ، جلد دوم ، به قلم اين بنده ، صفحه 198 و ترجمه نهاية الارب ، به قلم اين بنده ، جلد دوم ، صفحه 310 و تفاسير قرآن مجيد ذيل آيه ششم سوره حجرات مراجعه فرماييد.م
163- بخشى از آيه 3 سوره انبياء.
164- اشجع سلمى از شاعران قرن دوم هجرى و مديحه سراى بر مكيان و پيوسته به ايشان است شرح حال و اشعار نسبتا زيادى از او در الشعر و الشعراء، صفحه 758 آمده است .م
165- در نامه شماره 63 كه به اموسى اشعرى نوشته شده است ، مطلب تاريخى نيامده است .م
166- به نقل مؤ لف محترم مصادر نهج البلاغه در جلد سوم ، صفحه 456 مختصر اين نامه را ابن قتيبه در كتاب الامامة والسياسة ، جلد اول ، صفحه 70 آورده است .م
167- در متن ظاهرا غلط چاپى است و به جاى تضريب ، نصره آمده است .م
168- استاد احمد زكى صفوت مؤ لف كتاب ارزشمند جمهرة رسائل العرب ، جلد دوم ، صفحه 216 به هنگام نقل اين نامه از اميرالمؤ منين على عليه السلام دفاع كرده و مطالبى گفته است كه آموزنده است و ظاهرا از مطالب ابن ابى الحديد استفاده كرده است كه ترجمه آن را در صفحات بعد ملاحظه خواهيد فرمود.م
169- به راستى جاى شگفتى است ، معاويه هنگام نوشتن اين نامه بيش از بيست سال بوده كه از مكه و مدينه مهجور و ساكن شام بوده است .م
170- آيه 112 سوره نحل .
171- بخشى از آيه 42 سوره انفال .
172- اين ابيات با آنچه كه در مغازى ، چاپ مارسدون جونس ، صفحه 789 آمده است تفاوتهاى لفظى مختصر دارد و برخى از ابيات مقدم و مؤ خر است .م
173- در متن اعمى از مغازى واقدى تصحيح شد.م
174- در مغازى آمده است كه و شمار ايشان بيست و سه تن بود.م
175- در مغازى واقدى آمده است اگر ببينم مورچگان با شما مى ستيزند و ظاهرا صحيح تر است .م
176- اين شخص برادرزاده و از راويان زهرى است .م
177- در مغازى واقدى آمده است كه از آمد و شد افراد مشكوك جلوگيرى شد و به ترجمه مغازى مراجعه فرماييد.م
178- از دهكده هاى مدينه و در هفت ميلى آن شهر است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در فتح مكه پس از بيرون آمدن از مدينه آنجا فرود آمد. (ياقوت حموى )
179- اين ابيات در روايت واقدى تفاوتهاى لفظى مختصرى دارد و همراه بيست و يك بيت ديگر و پاسخى كه به آن داده شده است در صفحه 121 جلد 4 سيره ابن هشام آمده است .م
180- مرالظهران ، نام دهكده اى در يك منزلى مكه است ، به معجم البلدان ، جلد هشتم ، صفحه 21، چاپ مصر مراجعه فرماييد.م 181- اراك ، نام بخشى از زمينهاى عرفات است . به معجم مااستعجكم بكرى ، صفحه 131 مراجعه فرمائيد.م
182- نام اين شخص در مغازى واقدى بريده است كه صحيح است .م
183- در متن ابى بكر است كه غلط چاپى است از مغازى اصلاح شد.م
184- اين قصيده كه داراى سى و دو بيت و نخستين قصيده ديوان حسان چاپ بيروت است پيش از فتح مكه و در پاسخ هجويه ابوسفيان سروده شده است و با اختلاف لفظى اندك در سيره ابن هشام ، جلد چهارم ، صفحه 64 آمده است .م
185- كداء: نام سلسله كوهى در منطقه بالاى مكه و نزديك گورستان ابوطالب است ، از حواشى سيره ابن هشام .م
186- ليط از مناطق پايين مكه است ، به معجم مااستعجم بكرى صفحه 469 مراجعه فرماييد.م
187- نام يكى از دروازه هاى مكه است .
188- بيشتر اين دو نفر مورد عفو و عنايت پيامبر صلى الله عليه و آله قرار گرفتند كه شرح آن در كتابهاى سيره و از جمله در مغازى آمده است .م
189- حزوره نام يكى از بازارهاى مكه است كه بخشى از آن ضميمه مسجدالحرام شده است به معجم البلدان ، جلد سوم ، صفحه 371 مراجعه فرماييد.م
190- اين ابيات در مغازى واقدى ، و سيره ابن هشام اندكى اختلاف دارد.م
191- اين بيت هم از همان قصيده حسان بن ثابت است كه در چند صفحه قبل بيت ديگرى از آن آمده بود.م
192- آيه 83 سوره هفدهم .
193- با توجه به شرح ابوذر صفحه 371 و مغازى واقدى ، حاشيه صفحه 833 ترجمه شد.م
194- آيه 92 سوره يوسف .
195- اذخر، گياهى خوشبوى كه در فارسى آن را كوم گفته اند، به منتهى الارب و برهان قاطع مراجعه فرماييد.م
196- آيا منظور اين است كه بيش از ثلث نبايد وصيت كرد؟ يا نمى توان از حق وارث چيزى كاست و هر وارثى بدون وصيت سهم خود را مى برد؟م
197- خوانندگان گرامى توجه دارند كه مطالب اين خطبه را بدون بررسى كامل اهل نظر نمى توان ملاك حكم قرار داد، مثلا به اعتقاد پاره اى از مذاهب با اجازه زن مى توان با خواهرزاده و برادرزاده او ازدواج كرد او تعيين مكروه حرام بودن برعهده اهل نظر است .م
198- در مغازى واقدى در صفحه 837 چند جمله ديگر هم آمده است و به ترجمه مغازى به قلم اين بنده ، صفحه 640 مراجعه فرماييد.م
199- نجران از شهرهاى كوچك و پرنخلستان كه فاصله اش تا صنعاء ده منزل است و قبيله هايى از يمن در آن سكونت دارند. فاصله آن تا مكه بيست روز راه است به ترجمه تقويم البلدان ، صفحه 127 مراجعه فرماييد.م
200- همين سه بيت در ديوان حسان ، چاپ بيروت ، 1966 ميلادى ، صفحه 213 آمده است .م
201- يكى از بندرهاى غربى حجاز كه پيش از جده بندر اصلى مردم مكه بوده است به معجم البلدان ، جلد پنجم ، صفحه 276 مراجعه فرماييد.م
202- خوانندگان عزيز ملاحظه فرمودند كه تاكنون هند همسر ابوسفيان و عكرمة و صفوان عبدالله بن سعد بن ابى سرح مورد عفو قرار گرفتند. اين عبدالله بن سعد كه از سوى عثمان در دوره خلافتش حكومت مصر را داشت يكى از بزرگترين انگيزه هاى شورش ‍ مردم بر عثمان شد. به نويرى ، نهاية الارب ، جلد پنجم ، ترجمه به قلم اين بنده ، صفحه 75 مراجعه فرماييد.م
203- ابن هشام در سيره ، جلد چهارم ، صفحه 53 معتقد است كه سراينده اين ابيات خواهر مقيس است .م
204- اين بيت در متن شرح نهج البلاغه درست نبود از مغازى واقدى ترجمه شد.م
205- در نامه هاى 65 و 66 هيچ گونه مطلب تاريخى نيامده است .م
206- به نقل استاد محترم سيد عبدالزهراء حسينى خطيب : اين نامه را قطب راوندى در كتاب فقه القرآن آورده است و معلوم مى شود از ماءخذى غير از نهج البلاغه نقل كرده است .م
207- بخشى از آيه 25 سوره حج .
208- براى اطلاع بيشتر در اين باره كه آيا كراهتى در اين كار هست يا نه ، در آثار كهن به بحث ابوالوليد محمد بن عبدالله بن احمد ازرقى در اخبار مكة و ترجمه آن كتاب به قلم اين بنده ، نشر بنياد، تهران ، 1368 ش صفحه 434-432 مراجعه فرماييد.م
209- آغاز اين نامه را پيس از سيدرضى ، ثقة الاسلام كلينى در بخش ايمان و كفر كتاب اصول كافى ، جلد دوم ، صفحه 136 بدون اينكه بگويد از نامه سلمان است و شيخ مفيد در الارشاد صفحه 124 و قاضى قضاعى در دستور معالم الحكم صفحه 37 آورده اند. براى اطلاع بيشتر به مصادر نهج البلاغه ، جلد سوم ، صفحه 463 مراجعه فرماييد.م
210- براى اطلاع بيشتر در اين مورد در منابع كهن به دلائل النبوة بيهقى و ترجمه آن به قلم اين بنده ، جلد اول ، مركز انتشارات علمى و فرهنگى ، تهران ، 1361، صفحات 222/237 مراجعه فرماييد.م
211- مثلا ابن هشام اين خبر را به تفصيل در سيره جلد اول ، صفحات 242-233 آورده است .م
212- ابن ميثم در شرح نهج البلاغه خود جلد پنجم ، صفحه 221 مى گويد آنچه سيدرضى آورده است گزينه اى از نامه مفصلى است ، ولى نمى گويد اصل آن را كجا ديده است .م
213- در نامه شماره 70 هيچ گونه مطالب تاريخى نيامده است .م

214- به نقل استاد سيد عبدالزهراء حسينى در مصادر نهج البلاغه و اسانيده ، جلد سوم ، صفحه 472 اين نامه را يعقوبى در تاريخ يعقوبى جلد دوم ، صفحه 192 و بلاذرى در انساب الاشراف ، چاپ اعلمى بيروت صفحه 13 آورده اند.م
215- زركلى در الاعلام مى گويد چون قبيله بكر بن وائل را از هر چه كه داشتند برهنه كرد، به جارود معروف شده است .م
216- به الاصابة ، حاشيه جلد اول ، چاپ مصر، 1328 ق ، صفحه 249 مراجعه فرماييد.م
217- براى اطلاع بيشتر در مورد اينكه اين شخص نمودار راهنمايى بوده و به او مثل زده مى شده است به ، اين منظور لسان العرب ، جلد هفتم ، نشر ادب الحوزه ، قم ، 1405 ق ، صفحه 36 مراجعه فرماييد.م
218- محمد بن واسع بن جابر ازدى از فقيهان پارسا و محدثان نام آور ربع اول قرن دوم هجرى و درگذشته به سال 123 هجرى است . براى اطلاع بيشتر به زركلى الاعلام جلد هفتم ، صفحه 358 مراجعه فرماييد.م
219- در نامه شماره 72 كه خطاب به عبدالله بن عباس نوشته شده است هيچ گونه مطلب تاريخى نيامده است .
220- ترجمه از ترجمه نهج البلاغه استاد محترم دكتر سيد جعفر شهيدى برداشته شد.م
221- در نامه شماره 74 كه پيمان نامه اى است كه على عليه السلام ميان قبيله هاى ربيعه و يمن نوشته است ، هيچ مطلب تاريخى نيامده است .م
222- به طورى كه ملاحظه مى كنيد سيدرضى (ره ) خود مى گويد واقدى اين نامه را در كتاب جمل آورده است . واقدى از جمله كسانى است كه خطبه هاى اميرالمؤ منين را جمع كرده است به الذريعه مرحوم تهرانى ، جلد هفتم ، صفحه 197 و مصادر نهج البلاغه ، جلد اول ، صفحه 57 مراجعه فرماييد.م
223- در نامه شماره 76 كه به عبدالله بن عباس هنگام جانشين ساختن او به حكومت بصره نوشته شده است ، هيچ مطلب تاريخى نيامده است .م
224- به نقل استاد سيد عبدالزهراء حسينى در مصادر نهج البلاغه ، جلد سوم ، صفحه 478، ابن اثير در نهاية و زمخشرى در ربيع الابرار اين سفارش را آورده اند.م
225- منظور از آيه صيف همان آيه آخر سوره نساء است كه در تابستان نازل شده است . ابن منظور در لسان العرب و ابن اثير در النهاية ذيل كلمه صيف در اين باره توضيح داده اند.م
226- بخشى از آيه 39 سوره نساء.
227- بخشى از آيه 96 سوره مائده .
228- براى اطلاع از منابع اين حديث و حديث بعد در آثار اهل سنت كه بسيارى آن را نقل كرده اند به بحث استاد محترم سيدمرتضى حسينى فيروزآبادى در فضائل الخمسه من الصحاح السته ، جلد دوم ، صفحه 108 مراجعه فرماييد.م
229- ابوعثمان سعيد بن يحيى بن ابان بن سعيد بن عاص بن احيحة اموى بغدادى درگذشته به سال 249 هجرى است . براى اطلاع بيشتر از شرح حالش به تاريخ بغداد، جلد نهم ، صفحه 90 مراجعه فرماييد.م
230- خوانندگان گرامى توجه دارند در 485 كلمه قصار برگزيده سيدرضى رضوان الله تعالى عليه ، ابن ابى الحديد كمتر به مطالب تاريخى توجه داشته است و بيشتر به جنبه اخلاقى پرداخته است و طبيعى است كه اشعار بسيارى را شاهد آورده است . ميزان اشعارى كه در اين بخش آمده است ، حدود 1800 بيت است كه برخى از آنها در مواضع مختلف به صورت مكرر آمده است و از لحاظ ادبى ارزنده است . كوشش كردم مطالب تاريخى از نظرم پوشيده نماند و در مواردى هم مطالب اخلاقى را ترجمه كرده ام . در 998 كلمه قصار كه ابن ابى الحديد به عنوان كلمات منسوب برگزيده و نقل كرده است هيچ گونه شرحى داده نشده است .م
231- به نقل استاد سيد عبدالزهراء حسينى در مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 7 اين سخن را پيش از سيدرضى ابوحيان توحيدى در الامتاع والموانسة ، جلد دوم ، صفحه 31 آورده است .م
232- اين سخن و چهار سخن بعد را پيش از سيدرضى ، ابن شعبه حرانى در تحف العقول ، صفحه 201 ضمن سفارشهاى آن حضرت به مالك اشتر آورده است ، به نقل از مصادر نهج البلاغه .م
233- اين سخن را هم ابن شعبه در تحف العقول آورده است ، ضمنا منابع اين كلمات همگى از كتاب مصادر نهج البلاغه برداشته شده است كه ديگر از تكرار آن خوددارى خواهد شد و اگر براى سخنى از كتاب ديگرى نقل شد، گفته خواهد شد.م
234- اين خبر در الاغانى ، جلد سوم ، صفحه 91 آمده است .
235- اين كلمه به صورت خباء كه به معنى روپوش است نيز ضبط شده است به نهج البلاغه مرحوم فيض الاسلام ، چاپ اول ، صفحه 1080 مراجعه فرماييد.م
236- در پاره اى از منابع ديگر از جمله نهج البلاغه ترجمه استاد محترم دكتر شهيدى اندك تفاوتى ديده مى شود كه به جاى قوم احد است .
237- اين كلمه را پيش از سيدرضى ، مسعودى در مروج الذهب ، جلد سوم ، صفحه 434 به همين صورت آورده است و پس از سيدرضى ، قاضى قضاعى و آمدى و جعفر بن شمس خلاقه آورده اند ولى كلمه قوم را به صورت رجل و عبد آورده اند، به مصادر نهج البلاغه جلد چهارم ، صفحه 12 مراجعه شود.م
238- به نقل مرحوم امتياز عليخان در استناد نهج البلاغه ، اين سخن را ابن دريد در المجتنى صفحه 32 آورده است .م
239- ابوعلى قالى كه پيش از سيدرضى مى زيسته است ، در ذيل الامالى ، صفحه 110 با ذكر سلسله اسناد خود اين سخن را از قول على عليه السلام آورده است .م
240- ابوعبدالله محمد بن زياد، معروف به ابن اعرابى از دانشمندان و اديبان قرن دوم هجرى است . او متولد به سال 150 و درگذشته ميان سالهاى 230 تا 233 هجرى است . تاءليف بيست كتاب به او نسبت داده شده است . لطفا به ترجمه مقاله شارل پلا (Pellat.Ch) در دانشنامه ايران و اسلام ، صفحه 425 مراجعه فرماييد.م
241- در برخى نسخه ها به صورت سجستانى است و صحيح آن همين است كه ما از نسخه ا آورده ايم .
242- شماره اين سخن در شروح نهج البلاغه متفاوت است ، ابن ميثم در اختيار مصباح السالكين ، چاپ استاد دكتر محمدهادى امينى ، صفحه 580 و در ترجمه نهج البلاغه قرن پنجم و ششم ، چاپ استاد دكتر عزيزالله جوينى به شماره 8 و عبده آن را به شماره 15 و در ترجمه استاد دكتر سيد جعفر شهيدى به شماره 18 و در مصادر نهج البلاغه به شماره 17 آورده اند.
243- اين سخن را نويرى در نهاية الارب جلد سوم ، صفحه 6 و ميدانى در مجمع الامثال ، جلد دوم ، صفحه 453 آورده اند.
244- شيخ مفيد (ره ) اين كلمه را در كتاب الجمل خويش به نقل از كتاب الجمل ابومخنف كه درگذشته 175 هجرى است ، نقل كرده است و موضوع را هم به تفصيل آورده است . براى اطلاع بيشتر لطفا به ترجمه آن به نام نبرد جمل به قلم اين بنده ، نشر نى ، تهران ، 1367 مراجعه فرماييد.م
245- اين سخن را ابوبكر محمد بن طيب باقلانى درگذشته به سال 372 در كتاب خود به نام اعجازالقرآن ، صفحه 4 و عبدالله بن معتز كه شصت و سه سال پيش از تولد سيدرضى كشته شده است در كتاب البديع ، صفحه 20 آورده اند.م
246- براى اطلاع بيشتر در اين باره به بحث مفصل محمد بن سعد بن منيع در طبقات و ترجمه آن به قلم اين بنده ، نشر نو، تهران 1365 ش ، صفحه 432 مراجعه فرماييد.م
247- اين سخن را جاحظ ضمن صدكلمه خويش آورده است . فتال نيشابورى هم در روضة الواعظين ، صفحه 490 اين سخن و دو سخن ديگر را كه به شماره هاى 28 و 29 آورده است ، از خطبه شماره 38 مى داند. و به ترجمه روضة الواعظين به قلم ، اين بنده ، نشر نى ، تهران 1366، ش ، صفحه 770 مراجعه فرماييد.م
248- ترجمه از ترجمه نهج البلاغه استاد دكتر جعفر شهيدى گرفته شد.م
249- اين سخن را كلينى (ره ) با اندك تفاوتى در كافى از قول امام صادق عليه السلام نقل مى كند ولى آمدى در الغرر، صفحه 70 و جعفر بن شمس الخلافة در الاداب ، صفحه 1 آن را از اميرالمؤ منين نقل كرده اند. به مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 21 مراجعه فرماييد.م
250- در خور توجه است كه اين سخن را ابن عبدربه در دو جاى كتاب العقدالفريد، جلد اول ، صفحات 44 و 98 و جلد دوم صفحه 414، و ابن قتيبه در عيون الاخبار، جلد دوم ، صفحه 123 جمله آغاز آن را آورده است .م
ضمنا در ترجمه نهج البلاغه استاد دكتر جعفر شهيدى هم فقط بخش اول اين سخن ذيل شماره 21 كلمات قصار آمده است ، ولى در نهج البلاغه چاپ استاد دكتر عزيزالله جوينى و در اختيار مصباح السالكين ، ابن ميثم ، صفحه 581 و در شرح نهج البلاغه ، عبده ، جلد دوم ، بيروت ، 1885 ميلادى ، صفحه 89 به صورت فوق آمده است .م
251- طبرى اين سخن را ضمن حوادث سال بيست و سوم در تاريخ از خطبه اى از اميرالمؤ منين نقل كرده است . از روايت طبرى و ابن اثير چنين استنباط مى شود كه اين سخن همانى است كه سيدرضى ضمن خطبه 72 آن را آورده است و على عليه السلام آن را روز شورى فرموده است .
252- استاد محترم سيد عبدالزهراء حسينى نوشته اند، اين سخن را به ابن عبدربه در العقدالفريد، جلد دوم ، صفحه 290 و فخر رازى در تفسير خود جلد چهارم ، صفحه 87 از قول پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده اند ولى آمدى در غررالحكم ، صفحه 272 از اميرالمؤ منين دانسته است .م
253- بخشى از آيه سيزدهم سوره حجرات .
254- اين سخن را پيش از سيدرضى ، ابوحيان توحيدى در كتاب البصائر و الذخائر، صفحه 111 آورده است . به مصادر نهج البلاغه جلد چهارم ، صفحه 24 مراجعه فرماييد.م
255- عتابى ابوعمر و كلثوم بن عمرو بن ايوب شامى از شاعران و دبيران نيمه دوم قرن دوم و ربع اول قرن سوم هجرى است . به مرحوم محدث قمى ، الكنى و الالقاب ، جلد دوم ، صيدا، صفحه 422 مراجعه فرماييد.م
256- اين كلام را سبط ابن جوزى در تذكرة الخواص ، صفحه 132 و آمدى در غررالحكم جلد ششم ، صفحه 460 با اختلاف اندكى آورده اند.م
257- اين كلمه را جاحظ در صد كلمه برگزيده خويش و قاضى قضاعى در دستور معالم الحكم ، صفحه 23 آورده اند.م
258- در غررالحكم جلد دوم ، صفحه 62 و منهاج البراعة ابن راوندى جلد سوم ، صفحه 266 آمده است و به روش هاى تحقيق در اسناد و مدارك نهج البلاغه ، به قلم آقاى محمد دشتى ، قم ، 1368 ش ، صفحه 259 مراجعه فرماييد.م
259- اين كلمه را پيش از سيدرضى ، كلينى در روضة كافى آورده است ، مصادر نهج البلاغه جلد چهارم ، صفحه 26 مراجعه فرماييد.
260- به نقل سيد عبدالزهراء حسينى در مصادر نهج البلاغه جلد چهارم ، صفحه 26 از سخن فتال در روضة الواعظين چنين استنباط مى شود كه اين كلمه و كلمه بعد پيوسته به يكديگر و از جملات خطبه 38 شمرده مى شود.م
261- اين كلمه همراه كلمه 18 است و از صد كلمه اى است كه جاحظ برگزيده است فتال نيشابورى در روضة الواعظين ، صفحه 490 گويد: اين كلمه از جملات خطبه اى كوتاه است كه اميرالمؤ منين عليه السلام ايراد فرموده است .
262- شماره (31) در اصل هم تكرار شده است .
263- اين سخن را به گونه ديگرى كه نزديك به آن است قالى در امالى خود و زمخشرى در جزء اول ربيع الابرار در باب الخير و الصلح آورده اند.م
264- فتال نيشابورى در روضة الواعظين ، صفحه 384 اين كلمه را همراه كلمه شماره 2 نقل كرده است .م
265- اين كلمه از خطبه معروف وسيله است كه در تحف العقول ، صفحه 97 و روضة كافى ، صفحه 23 آمده است كه هر دو پيش از سيدرضى بوده اند.
266- قتيبة بن مسلم باهلى ، از اميران بنى مروان است كه به روزگار عبدالملك و پسرش وليد حاكم رى و خراسان بوده و بسيارى از شهرها را گشوده و تا مرزهاى چين پيشروى كرده است ، قتيبه درگذشته به سال 96 قمرى است به زركلى ، الاعلام ، جلد ششم ، صفحه 28 مراجعه فرماييد.م
267- حضين رقاشى از پرچمداران اميرالمؤ منين على عليه السلام در جنگ صفين است كه پرچم قبيله ربيعه را به دوش ‍ مى كشيده است . براى اطلاع بيشتر به وقعة صفين ، چاپ مصر، 1382 ق ، صفحه 288 مراجعه فرماييد.م
268- الكامل جلد سوم ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم ، مصر، بدون تاريخ ، صفحه 13.
269- به گفته سيد عبدالزهراء حسينى در مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 32 اين كلام را پيش از سيدرضى با تفاوتهاى لفظى اندكى ، حسين بن سعيد اهوازى در كتاب الزهد و كلينى در ص 71 ج 1 فروع كافى ، جلد اول ، صفحه 71 و ابن حره در تحف العقول صفحه 211 و صدوق در خصال ، جلد اول ، صفحه 11 از قول حضرت صادق و جاحظ در صد كلمه خود آورده اند.

270- اين گفتگو را نصر بن مزاحم در كتاب صفين ، صفحه 144 آورده است . خود ابن ابى الحديد هم در جلد اول شرح نهج همين موضوع را با تفاوتهاى مختصرى نقل كرده است .
مرحوم علامه مجلسى هم در بحارالانوار جلد سى و دوم ، صفحه 397 آورده است .م
271- به گفته آقاى محمد دشتى اين كلمات در عيون الاخبار، ابن قتيبة ، جلد سوم ، صفحه 79 و المجتنى ، ابن دريد، صفحه 30 و امالى ، شيخ مفيد و ارشاد او و اصول كافى آمده است . به روشهاى تحقيق ، صفحه 265 مراجعه فرماييد.م
272- جاحظ در صد كلمه خود آورده است و جمله اول ضمن خطبه 174 هم آمده است .م
273- اين كلام را پيش از سيدرضى ، نصر بن مزاحم در وقعة صفين ، صفحه 528 و طبرى در تاريخ طبرى جلد ششم ، چاپ ليدن ، صفحه 3347، عياشى در تفسير، جلد دوم ، صفحه 103 با اختلاف اندك آورده اند، براى اطلاع بيشتر از منابع و اسناد به روشهاى تحقيق ، صفحه 267 مراجعه شود كه 33 ماءخذ را ارائه داده اند.م
274- اين سخن را نصر بن مزاحم در كتاب صفين ، صفحه 531 با افزونيهايى آورده است و جاحظ در البيان و التبيين جلد دوم ، صفحه 94 و ابن عبدالربه در العقدالفريد جلد سوم ، صفحه 238 و ابونعيم در حلية الاولياء جلد اول ، صفحه 147 نقل كرده اند. به مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 42 مراجعه فرماييد.م
275- ابن عبدالبر در الاستيعاب مى نويسد: در دوره جاهلى آهنگر بود و شمشير مى ساخت در يكى از جنگها اسير شد و او را مكه به ام نمار دختر سباع خزاعى فروختند.
276- براى اطلاع بيشتر از شرح حال خباب به الاستيعاب ، جلد اول ، صفحه 438 مراجعه شود.
277- اين سخنان فصلى از خطبه اى كه آن را عمرو بن شمر جعفى ، از جابر، از رفيع بن فرقد بجلى روايت كرده است . شيخ طوسى هم آن را در امالى جلد اول ، صفحه 209 و زمخشرى در ربيع الابرار جلد اول ، صفحه 138 نقل كرده اند. براى اطلاع بيشتر از منابع آن و حديث مذكور به بحث مستوفاى استاد سيد عبدالزهراء حسينى خطيب در مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 43 مراجعه فرماييد.م
278- ابن عبدربه در العقدالفريد جلد اول ، صفحه 147 (چاپ چهار جلدى ) اين سخن را آورده است .م
279- بخش نخست اين كلام را ميدانى در مجمع الامثال ، جلد دوم ، صفحه 450 و ابن طلحه شافعى در مطالب السؤ ؤ ل ، جلد اول ، صفحه 164 و طرطوشى سراج الملوك ، صفحه 377 با اندك تفاوتى آورده اند به مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 46 مراجعه فرماييد.م
280- اين كلمه را نويرى در نهاية الارب ، جلد ششم ، صفحه 62 به صورت والحزم باصالة الراى نقل كرده است در نسخه هاى كهن نهج البلاغه يعنى نسخه سال 421 و نسخه ابن مودب به صورت فوق آمده است . به مصادر نهج االبلاغه و روشهاى تحقيق هم مراجعه فرماييد.م
281- جاحظ در البيان و التبيين ، جلد سوم ، چاپ استاد عبدالسلام محمد هارون ، مصر 1388 ق ، صفحه 169 اين سخن را به اردشير نسبت داده كه در متن به صورت اردشير خره آمده است و در پاورقى توضيح داده شده است كه اردشير صحيح است .م
282- اين كلمه را زمخشرى در ربيع الابرار، چاپ دكتر سليم نعيمى ، جلد اول ، قم ، 1410 ق ، صفحه 458 به صورت القلوب و حشية .. نقل كرده است . طرطوشى هم در سراج الملوك ، صفحه 382 آن را نقل كرده است به مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 48 مراجعه فرماييد.م
283- زمخشرى اين سخن را در ربيع الابرار آورده است .م
284- ابوالجيش خمارويه از پادشاهان خاندان طولون مصر، متولد به سال 250 و درگذشته به سال 282 هجرى است . از سال 270 به پادشاهى رسيد. براى اطلاع بيشتر به ابن خلكان ، وفيات الاعيان ، جلد دوم ، چاپ محمد محيى الدين عبدالحميد، مصر، صفحه 20 و الاعلام ، جلد دوم ، صفحه 370 مراجعه فرماييد.م
285- اين كلمه را نويرى در نهاية الارب ، جلد سوم ، صفحه 258 آورده است .
286- به نقل استاد سيد عبدالزهراء حسينى در مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 49، اين كلمه را ابن عساكر در تاريخ دمشق و به نقل از آن سيوطى در تاريخ ‌الخلفاء، صفحه 182 و پيش از آنان ماوردى در ادب الدنيا والدين صفحه 165 آورده اند.م
287- اين كلمات در تحف العقول اين شعبه حرانى به صورت پراكنده در مباحث مختلف آمده است ، دو فقره نخست در صفحه 201 و فقره سوم در صفحه 89 و چهارم در صفحه 94. براى اطلاع بيشتر به مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 49 مراجعه فرماييد.م
288- همين سخن بدون هيچ گونه تغيير در غررالحكم آمده است و به نوعى ديگر در اصول كافى ، جلد دوم ، صفحه 90 و تحف العقول ، صفحه 216 آمده است .م
289- يعقوب بن اسحاق كندى درگذشته به سال 252 هجرى از دانشمندان بزرگ طب و رياضى و فلسفه كه به سختى مورد آزار متوكل قرار گرفته است . براى اطلاع بيشتر از منابع شرح حال او به عمر رضا كحاله ، معجم المؤ لفين ، جلد 13، صفحه 244 مراجعه فرماييد.م
290- اين سخن در غررالحكم و مجمع الامثال ميدانى ، جلد دوم ، صفحه 454 و مطالب السؤ ول ، جلد اول ، صفحه 164 آمده است .
291- بخشى از آيه 180 سوره بقره .
292- آيه 8 سوره العاديات .
293- بخشى از آيه 135 سوره نساء.
294- بخشى از آيه 152 سوره انعام .
295- اين سخن در وصيت اميرالمؤ منين عليه السلام به فرزندش محمد بن حنفيه آمده است و صدوق آن را در باب نوادر كتاب من لا يحضره الفقيه آورده است .
296- ترجمه از استاد دكتر سيد جعفر شهيدى گرفته شد.م
297- بخشى از آيه 76 سوره نساء.
298- بخشى از آيه 28 سوره يوسف .
299- آيه 88 سوره نساء.
300- قشيرى اشتباه و صحيح آن قسرى است . اسد از حاكمان آغاز قرن دوم خراسان و درگذشته به سال 120 قمرى است . به زركلى ، الاعلام جلد اول ، صفحه 291 مراجعه فرماييد.م

 

next page