back page

301- اين بيت از قطعه اى از سروده هاى عمر بن اطنابه است كه پنج بيت آن را نصر بن مزاحم در وقعه صفين به اهتمام عبدالسلام محمد هارون ، مصر، 1382 ق ، صفحه 404 آورده است .م
302- اين سخن از صد كلمه اى است كه جاحظ آن را آورده است .م
303- استاد سيد عبدالزهراء حسينى در مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 52 نوشته اند، اين سخن را ابن معتز در اشعار خود تضمين كرده است و به زهرالاداب جلد دوم ، صفحه 771 ارجاع داده اند.م
304- اين كلمه را ميدانى در مجمع الامثال ، جلد دوم ، صفحه 883 و زمخشرى در المستقصى ، جلد دوم ، صفحه 181 آورده اند.م
305- ابن شعبه حرانى كه پيش از سيدرضى بوده است ، در تحف العقول ، صفحه 359 اين سخن را با اندك تفاوتى از قول حضرت صادق عليه السلام آورده است ، ولى آمدى در غرر آن را از اميرالمؤ منين نقل كره است .م
306- فتال نيشابورى اين سخن را در روضة الواعظين ، صفحه 384 همراه كلمات قصار ديگرى آورده است .م
307- ابن شعبه حرانى در تحف العقول ، صفحه 90 ضمن وصيت حضرت امير به امام حسين عليهماالسلام و مفيد در ارشاد، جلد اول ، صفحه 299 با افزونى والصبر زينة البلوى ، شكيبايى زيور گرفتارى است آورده اند، نقل از مصادر نهج البلاغه و روشهاى تحقيق .م
308- بخشى از آيه 23 سوره حديد.
309- در غررالحكم با اندكى تفاوت و در النهاية ابن اثير همين گونه آمده است .م
310- از جمله صد كلمه اى كه جاحظ آن را جمع كرده است .
311- آمدى در غررالحكم ، صفحه 42 اين سخن را به صورت ان الدنيا... آورده است و سبط ابن جوزى در التذكرة ، صفحه 133 به همين صورت با تقديم و تاخير نصب و تعب نقل كرده است .م
312- اين سخن را ابشيهى در المستطرف ، جلد اول ، صفحه 20 آورده است .م
313- براى اطلاع بيشتر از اين كه سخن از اميرالمؤ منين عليه السلام است به مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 57 مراجعه فرماييد.م
314- اين سخن را اميرالمؤ منين در جنگ صفين فرموده است و آن را ابن قتيبه در الامامة والسياسة جلد اول ، صفحه 104 و نصر بن مزاحم در كتاب صفين ، صفحه 476 آورده اند، به نقل از مصادر نهج البلاغه جلد چهارم ، صفحه 59.
315- اين موضوع و اين كلمات از سخنان بسيار مشهور اميرالمؤ منين عليه السلام است كه كسى در آن اختلاف ندارد. صدوق در امالى ، صفحه 371 و قالى در امالى ، جلد دوم ، صفحه 143 و مسعودى در مروج الذهب جلد سوم ، صفحه 433 و ابونعيم در حلية الاوليا، جلد اول ، صفحه 4 و گروهى ديگر آن را آورده اند. به مصادر نهج البلاغه و اسانيده جلد چهارم ، صفحه 61 مراجعه فرمايد.م
316- ابوالفضل عباس بن فرج بصرى ، دانشمند و لغت شناس و مورخ و اديب قرن سوم هجرى است كه به سال 257 قمرى در بصره به دست سالار زنگيان كشته شد. به مرحوم محدث قمى الكنى و الالقاب جلد اول صفحه 254 مراجعه فرماييد.م
317- الاستيعاب ، صفحات 1108-1107 و امالى جلد دوم ، صفحه 147.
318- اين گفتار را گروهى از علماى شيعه و سنى پيش از سيدرضى نقل كرده اند، از جمله كلينى در اصول كافى ، جلد اول ، صفحه 195 و صدوق در توحيد، صفحه 273 و عيون اخبارالرضا، جلد اول ، صفحه 138 و ابن شعبه حرانى در تحف العقول ، صفحه 168 و به مصادر نهج البلاغه و اسانيده جلد چهارم ، صفحه 62 هم مراجعه فرماييد.م
319- اين كلمه شامى فقط در نسخه ابن ابى الحديد است و همان گونه كه استاد سيد عبدالزهراء حسينى مرقوم فرموده اند بى شك از سهو كاتبان نسخه است و روايت صدوق (ره ) در توحيد حاكى از آن است كه سؤ ال كننده عراقى است نه شامى .م

320- آيه 27 از سوره سى و هشتم .
321- يعنى محمد بن حسين بن الطيب از بزرگان معتزله و مؤ لف كتاب غررالادلة كه آن را به صورت الغرر هم نوشته اند.م
322- بخشى از آيه 23 سوره هفدهم ، الاسراء.
323- اين هر دو سخن را پيش از سيدرضى نقل كرده اند، سخن اول را جاحظ در البيان والتبيين ، جلد دوم ، صفحه 24 و برقى در المحاسن ، جلد اول ، صفحه 230 و سخن دوم را ابن قتيبه در عيون الاخبار، جلد دوم ، صفحه 123 و ابن عبدربه در العقدالفريد، جلد دوم ، صفحه 254 آورده اند و براى اطلاع بيشتر به بحث مستوفاى مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 68 مراجعه فرماييد.م
324- جاحظ اين كلمه را دوبار در البيان والتبيين آورده است ، ناشى اكبر شاعر درگذشته به سال 293 قمرى و ابراهيم بن محمد بيهقى از قول شاعرى ديگر و ابن طباطبا درگذشته به سال 322 آن را به صورت تضمين در شعر آورده اند. به بحث سودمند استاد سيد عبدالزهرا خطيب در مصادر نهج البلاغه جلد چهارم ، صفحه 70 مراجعه فرماييد.م
325- اين سخنان به صورت متواتر از آن حضرت نقل شده است ، پيش از سيدرضى ، ابن قتيبة ، جاحظ، برقى ، صدوق ، ابن عبدربه ، قاضى نعمان و ابونعيم و ديگران آنها را نقل كرده اند به بحث استاد محترم سيد عبدالزهرا حسينى در مصادر نهج البلاغه ، ج 4، ص 80، مراجعه فرماييد.م
326- اين سخن اميرالمؤ منين را پيش از سيدرضى ابوعثمان جاحظ در دو جاى كتاب البيان و التبيين ، جلد اول صفحه 179 و جلد دوم ، صفحه 220 و ابن قتيبه در عيون الاخبار جلد اول ، صفحه 276 و ديگران آورده اند.م
327- جارود از مسيحيانى است كه در سال دهم هجرت به حضور پيامبر آمد و مسلمان شد. او بعدها ساكن بصره شد و در جنگ نهاوند يا جاى ديگرى كه مورد ترديد و اختلاف است كشته شد. به اسدالغابة ، جلد اول ، صفحه 261 مراجعه فرماييد.م
328- منظور از بازمانده شمشير يعنى كسانى كه پيش از كشتار افراد خانواده باقى مى مانند، اين سخن را جاحظ در البيان والتبيين و ابن عبدربه در العقدالفريد آورده اند. به مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 81 مراجعه فرماييد.م
329- جاحظ در البيان والتبيين جلد اول ، صفحه 183 اين سخن را از ابن عباس دانسته است و ابوطالب مكى در قوت القلوب جلد اول ، صفحه 277 آن را از حضرت سجاد دانسته است و بديهى است كه هر دو از سرچشمه زلال على عليه السلام برخوردار بوده اند، نقل از مصادر نهج البلاغه جلد چهارم ، صفحه 82.م
330- جاحظ در البيان والتبيين ، جلد اول ، صفحه 175 و در رسائل خود، صفحه 273 و ابن عبدربه در العقدالفريد جلد اول ، صفحه 62 و جاهاى ديگر و ابوهلال عسكرى در جمهرة الامثال جلد اول ، صفحه 502 اين كلمه را آورده اند.م
331- اين سخن را با تفاوتهاى مختصرى مبرد در الكامل ، جلد اول ، صفحه 177 و ابن عبدربه در العقدالفريد، جلد سوم ، صفحه 181 و ابن قتيبه در عيون الاخبار، جلد دوم ، صفحه 372 آورده اند.م
332- فتال در روضة الواعظين ، جلد دوم ، صفحه 478 اين سخن را با افزونيهايى آورده است .م
333- آيه 33 سوره انفال .
334- شيخ صدوق (ره ) اين سخن را در خصال ، جلد اول ، صفحه 22 و در امالى ، مجلس نهم صفحه 62 و شيخ كلينى در روضه كافى ، صفحه 307 آورده اند.م
335- آيه 128 سوره نحل
336- اين سخن پيش از نهج البلاغه در صدوق ، معانى الاخبار، صفحه 226 و كلينى ، اصول كافى جلد اول ، صفحه 36 و ابن شعبه حرانى تحف العقول ، صفحه 204 آمده است .م
337- زمخشرى اين سخن را همين گونه در ربيع الابرار در باب العلم و الحكمه آورده است .م
338- اين سخن را جاحظ در رسائل خود ضمن رساله نفى التشبيه ، صفحه 289 از قول على عليه السلام آورده است و ابن عبدربه در العقدالفريد، جلد ششم ، صفحه 279 و كلينى در كافى جلد اول ، صفحه 48 نيز آورده اند.م
339- بخشى از آيه 28 سوره انفال .
340- با تفاوت ، مالكى در تنبه الخاطر، صفحه 375 و طوسى در امالى ، جلد دوم ، صفحه 193 آورده اند.م
341- آيه دهم سوره بروج .
342- آيه 13 سوره والذاريات .
343- آيه 162 سوره والصافات .
344- حافظ ابونعيم در دو جاى حلية الاوليا جلد اول ، صفحه 75 و جلد دهم صفحه 388 و برقى در محاسن جلد اول ، صفحه 224 آورده اند.م
345- زمخشرى در ربيع الابرار و شيخ طبرسى در تفسير مجمع البيان ذيل آيه مذكور آورده اند در بحارالانوار، جلد چهل و هشتم ، صفحه 84 هم چند روايت از ائمه به همين صورت از كتابهاى پيش از نهج البلاغه نقل شده است .
346- آيه 68 سوره آل عمران .
347- ميدانى در مجمع الامثال ، جلد دوم ، صفحه 455 اين سخن را آورده است .م
348- راغب اصفهانى در محاضرات الادبا، جلد اول ، صفحه 14 اين سخن را آورده است و ضمن خطبه 237 هم نظير اين آمده است .م
349- آن شخص اشعث بن قيس است و اين سخن در تحف العقول ، صفحه 209 آمده است .م
350- رشيد بن الدين و طواط در الغرر و العرر اين كلمه را همين گونه و بلادزى در انساب الاشراف با تفاوتهايى آورده اند، در خطبه همام هم نظير اين سخن را فرموده است .م
351- مطرف بن عبدالله بن شخير، معروف به ابن شخير از زاهدان معروف و بزرگان تابعان است كه به روزگار زندگانى پيامبر صلى الله عليه و آله متولد شده و ساكن بصره بوده و به سال 87 درگذشته است . به حلية الاولياء، جلد دوم ، صفحه 198 مراجعه فرماييد.م
352- عبدالله بن عبدالرحمان حنظلى معروف به ابن مبارك متولد به سال 118 يا 119 و درگذشته به سال 181 از بازرگانان و فقيهان و پارسايان بنام است . براى اطلاع بيشتر درباره او به ترجمه مقاله جى رابسون (Robson .J) در دانشنامه ايران و اسلام ، صفحه 829 مراجعه فرماييد.م
353- ابن واضح يعقوبى در تاريخ يعقوبى ، جلد دوم ، صفحه 152 نظير اين سخن و ابوطالب مكى در قوت القلوب ، جلد دوم ، صفحه 222 همين سخن را آورده اند.م
354- خالد بن صفوان معروف به ابن اهتم از فصيحان معروف عرب كه به سال 133 درگذشته است و متهم به بخل و امساك بوده است . به زركلى ، الاعلام جلد دوم ، صفحه 338 مراجعه فرماييد.م
355- مبرد اين سخن را در الكامل ، جلد اول ، صفحه 177 با تفاوتى اندك آورده است يعقوبى در تاريخ يعقوبى ، جلد دوم ، صفحه 151 و كلينى در روضة ، صفحه 57 نيز آورده اند.م
356- اين سخن همراه سخن بعد است و در تحف العقول ، صفحه 212 و طبقات جلد سوم ، صفحه 28 و حلية الاولياء، جلد اول ، صفحه 83 با اندك تفاوتهايى آمده است .م
357- در متن و در چاپ سنگى تهران به همين صورت عاصم بن معدله آمده است ولى شك نيست كه اشتباه است و صحيح آن عاصم بن بهدلة است كه شرح حالش را ذهبى در ميزان الاعتدال ، جلد دوم ، صفحه 357 ذيل شماره 40688 آورده است ، اين شخص به عاصم بن ابى النجود هم معروف و از قاريان هفتگانه است .م
358- در ترجمه نهج البلاغه استاد دكتر شهيدى اين كلمه و كلمه قبل ضميمه يكديگر است . همچنين در مصادر نهج البلاغه ، ولى در شرح ابن ابى الحديد و ترجمه نهج البلاغه از قرن پنجم و ششم چاپ استاد دكتر عزيزالله جوينى طى دو شماره آمده است ، منابع اين سخن همانهاست كه ذيل سخن قبل آمده است .م
359- وسنى به معنى هوو است ، هنوز هم در محله هاى قديمى مشهد به كار مى رود، آقاى دكتر عزيزالله جوينى در حاشيه مرقوم فرموده اند.
360- اين سخن در خصال ، جلد اول صفحه 159 و اكمال الدين صدوق و مروج الذهب مسعودى ، جلد چهارم ، صفحه 193 و جاهاى ديگر آمده است . به مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 96 مراجعه فرماييد.م
361- ابن الشيخ در امالى ، جلد دوم ، صفحه 124 و صدوق در من لايحضره الفقيه جلد چهارم ، صفحه 53 و مفيد در مجالس ، صفحه 94 با اندك تفاوتى آورده اند.م
362- آيه 101 سوره پنجم ، مائده .
363- آمدى اين كلمه را در غررالحكم ، صفحه 351 آورده است و پيش از آن اين سخن را نقل كرده است : مردم چيزى از كار دنياى خود را براى آخرت رها نمى كنند مگر اينكه خداوند سبحان بهتر از آن برايشان ارزانى مى دارد.
364- اين جمله اى است از خطبه اى از اميرالمؤ منين عليه السلام كه آن را ابومخنف در كتاب الجمل خويش آورده است . ابومخنف روزگارى دراز پيش از سيدرضى بوده است . شيخ مفيد هم در الارشاد، صفحه 144 آورده است .م
365- برگرفته از خطبه وسيله است كه آن خطبه را پيش از سيدرضى (ره ) گروهى از دانشمندان شيعه و سنى نقل كرده اند. كلينى در روضه كافى ، صفحه 31 و حرانى در تحف العقول ، صفحه 95 مبرد در الفاضل ، صفحه 2، مسعودى در مروج الذهب ، جلد دوم ، صفحه 433 و مفيد در ارشاد، صفحه 171 آن را آورده اند براى اطلاع بيشتر به مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 101 مراجعه فرماييد.م
366- اين سخن با تفاوتهايى اندك در عقدالفريد، جلد دوم ، صفحه 370، عيون الاخبار، جلد اول ، صفحه 326 و تحف العقول ، صفحه 216 و جاهاى ديگر آمده است . به مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 102 مراجعه فرماييد.م
367- بخشى از آيه 28 سوره قلم .
368- بخشى از آيه 143 سوره بقره .
369- آمدى در غررالحكم با تفاوتهاى لفظى و مجلسى در بحارالانوار جلد صد و چهارم ، صفحه 273 آورده اند و به روشهاى تحقيق ، صفحه 301 مراجعه فرماييد.م
370- براى اطلاع بيشتر از شرح اين سخن و منابع آن به امالى سيدمرتضى ، جلد اول ، صفحه 17 مراجعه شود كه معنى آن را از غريب الحديث ابوعبيد و ابن قتيبه نقل فرموده است .م
371- اين هيجده كلمه از سخنان مشهور آن حضرت است كه بيشتر آنها در خطبه معروف به وسيله آمده است و آن خطبه بيش از نهج البلاغه در روضه كافى ، صفحه 17 و تحف العقول ، صفحه 94 نقل شده است و براى اطلاع بيشتر به مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 104 مراجعه فرماييد.م
372- در نسخه ابن ابى الحديد ((زرع )) است و در بسيارى از نسخه هاى ديگر ((ربح )).م
373- بخشى از آيه 13 سوره حجرات .
374- آيه دهم سوره صف .
375- بخشى از آيه 191 سوره آل عمران .
376- آمدى در غررالحكم ، صفحه 143 و زمخشرى در ربيع الابرار با اندكى تفاوت اين سخن را آورده اند.م
377- ابن ابى الحديد در شرح اين سخن فقط دو بيت از عبدة بن طيب و دو بيت از شاعر ديگرى گواه آورده است ، ولى آنچه قابل تذكر است اين كه استاد محترم سيد عبدالزهرا حسينى خطيب در مصادر نهج البلاغه جلد چهارم ، صفحه 106 نوشته اند كه سؤ ال كننده عبدالله بن ابى طالب رضى الله عنهم بوده است و اين سخن را شيخ طوسى در امالى ، جلد دوم ، صفحه 254 آورده است . عبدالله بن جعفر مى گويد: اميرالمؤ منين عليه السلام بيمار بود، من بامدادى به حضورش رفتم و احوالش را پرسيدم چنين پاسخ فرمود: در روضه بحارالانوار چاپ جديد، جلد هفتاد و هشتم ، صفحه 90 هم آمده است .م
378- در روضه كافى ، صفحه 112 و تاريخ يعقوبى جلد دوم ، صفحه 1882 و تحف العقول ، صفحه 203 آمده است .م
379- اين سخن ماءخوذ از گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله است و به شكلهاى گوناگون از اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است . در خطبه 125 و در كلمه قصار 469 هم تكرار شده است و به مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 108 مراجعه فرماييد.م
380- زمخشرى در ربيع الابرار اين سخن را همين گونه آورده است ، ابن عبدربه در العقدالفريد جلد سوم ، صفحه 315 و زبير بن بكار در الموفقيات صفحه 343 بخشى از اين سخن را آورده اند.م
381- ابن ابى الحديد شرحى مستوفى در بيست و نه صفحه درباره ايشان آورده كه آكنده از اشعار است و يكصد و بيست و هفت بيت شعر نقل كرده است ، بدين سبب در واقع تلخيصى از مطالب او را ترجمه مى كنم كه ملاحظه خواهيد فرمود.م
382- به بحث مفصل ابن ابى الحديد ذيل نامه شماره 28 در جلد پانزدهم چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم مصر، صفحات 195/295 و ترجمه آن در جلد ششم جلوه تاريخ ... مراجعه فرماييد.م
383- يكى دو صفحه بعد نام اين شخص را به صورت عبدالرحمان بن سيحان جسرى آورده است و به شرح حال او دست نيافتم .م
384- زادالركب پدر ام المؤ منين ام سلمه سلام الله عليهاست ، به اسدالغابه ، جلد پنجم ، صفحه 588 مراجعه فرماييد.م
385- آيه 31 سوره زخرف و براى اطلاع بيشتر به تفسير ابوالفتوح رازى ، جلد دهم ، چاپ مرحوم شعرانى ، صفحه 86 مراجعه مى شود.م
386- آيات 11 تا 13 سوره مدثر و براى اطلاع بيشتر به تفسير ابوالفتوح ، جلد يازدهم ، صفحه 311 مراجعه فرماييد.م
387- آيات 5 و 6 سوره عبس ، زمخشرى و واحدى در اين مورد اظهارنظر نكرده اند شيخ طوسى (ره ) در تفسير تبيان و ابوالفتوح در تفسير خود گفته اند مراد عتبه و شيبه يا عباس بن عبدالمطلب است .م
388- آيه 49 سوره دخان و ابوالفتوح هم شاءن نزول و آيه را در مورد ابوجهل دانسته است .م
389- آيه 18 سوره علق ، ابوالفتوح هم شاءن نزول آيه را در مورد ابوجهل دانسته است .م
390- آيه يازدهم سوره مزمل ، با آنكه جاحظ شاءن نزول اين آيه را در مورد بنى مخزوم دانسته است ولى در تفاسير به اطعام كنندگان مشركان در جنگ بدر تفسير كرده اند. مثلا به تفسير مجمع البيان شيخ طبرسى جلد نهم و دهم ، چاپ صيدا، صفحه 380 و تفسير ابوالفتوح رازى ، جلد يازدهم ، صفحه 301 مراجعه شود.م
391- بخشى از آيه 94 سوره انعام ، در اين مورد هم در تفاسير مورد دسترس به بنى مخزوم تفسير نشده است .م
392- ابواليقظان عامر بن حفص از دانشمندان نسب شناس كه ملقب به سحيم و مؤ لف كتابهايى از جمله اخبار تميم و النسب الكبير است او درگذشته به سال 190 هجرى است به زركلى ، الاعلام ، جلد چهارم ، صفحه 16 مراجعه شود.م
393- در متن بسيفهم است كه اشتباه است از نسخه چاپ سنگى تهران كه بسيبهم است ، ترجمه شد.م
394- براى اطلاع بيشتر از اين ابيات كه ده بيت است و پاسخ آن كه حسان بن ثابت سروده است به سيره ابن هشام ، جلد سوم ، چاپ مصطفى السقاء، مصر، 1355 ق ، صفحه 56 مراجعه فرماييد.م
395- ابن اثير مى گويد: گفته شده است حارث بن هشام در جنگ يرموك در رجب سال پانزدهم كشته شده است و هم گفته اند به سال هفدهم در طاعون عمواس درگذشته است به اسدالغابه ، جلد اول ، صفحه 352 مراجعه فرماييد. ابن اثير در مورد سهيل بن عمرو هم مى گويد: گفته شده است در جنگ يرموك كشته شده است و هم گفته اند در جنگ صفر كشته شده است و هم گفته اند در طاعون عمواس درگذشته است و خدا داناتر است به اسدالغابه ، جلد دوم ، صفحه 373 مراجعه شود.م

396- بديع نام جايى نزديك وادى القرى است . به معجم البلدان ياقوت حموى مراجعه فرماييد.م
397- اى كاش ماءخذى براى اين ادعا داده مى شد.م
398- آنچه بنى مخزوم درباره خالد گفته اند از ديدگاه خودشان بوده است و در اين مورد بر آنان سرزنشى نيست ، به ويژه كه خالد مورد حمايت شديد ابوبكر بوده است ، ولى از لحاظ اطلاع خوانندگان گرامى عرضه مى كنم كه پيامبر صلى الله عليه و آله از كار او نسبت به بنى جذيمه به خداوند تبرى جسته است ، براى اطلاع به ترجمه مغازى واقدى ، صفحه 669 و ترجمه طبقات ، جلد دوم ، صفحه 182 و ترجمه نهاية الارب ، جلد دوم ، صفحه 282 و تاريخ طبرى ، ترجمه پاينده ، صفحه 1194 مراجعه فرماييد.م
399- زمخشرى اين سخن را در ربيع الابرار آورده است .م
400- در برخى از نسخه هاى نهج البلاغه مانند عبده و استاد سيدجعفر شهيدى اين سخن با دو شماره نقل شده است ولى ابن الحديد و ابن ميثم و مرحوم فيض الاسلام ذيل يك شماره آورده اند.م
401- اين سخن را پيش از نهج البلاغه ، ابوطالب مكى در قوت القلوب ، جلد اول ، صفحه 160 و ابن واضح در تاريخ يعقوبى ، جلد دوم ، صفحه 89 و كلينى در روضة كافى ، صفحه 168 از قول امام باقر (ع ) و پس از نهج البلاغه ، ابونعيم در حلية الاولياء جلد سوم ، صفحه 200 در شرح حال امام باقر و ذهبى در ميزان الاعتدال ، جلد سوم ، صفحه 67 به پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت داده اند. على بن ابراهيم در تفسير خود و فتال در روضة الواعظين ، صفحه 490 آن را به على عليه السلام نسبت داده اند. به مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 112 مراجعه فرماييد.م
402- اين سخن پيش از نهج البلاغه در اصول كافى كلينى ، جلد دوم ، صفحه 45 و در امالى صدوق ، صفحه 211 و معانى الاخبار صدوق صفحه 185 و محاسن برقى ، جلد اول ، صفحه 222 آمده است .م
403- جمله نخست را جاحظ در صد كلمه خود آورده است ، همچنين زمخشرى در ربيع الابرار و طواط در صد كلمه خود آنرا آورده اند.م
404- اين سخن را نويرى در نهاية الارب جلد اول ، صفحه 176 و ابن قاسم در روض الاخبار، صفحه 80 و زر بن حبيش ‍ درگذشته به سال 83 هجرى از آن حضرت نقل كرده اند. مرحوم استاد بديع الزمان فروزانفر هم ذيل اين بيت گفت پيغمبر ز سرماى بهار
تن مپوشانيد ياران زينهار
در احاديث مثنوى صفحه 21 ماءخذ آن را از شرح نهج البلاغه و ربيع الابرار آورده اند.م
405- صدوق در الفقيه جلد اول ، صفحه 114 و در امالى ، صفحه 66 و نصر بن مزاحم در صفين ، و صفحه 351 و جاحظ در البيان والتبيين جلد دوم ، صفحه 219 و ابن عبدربه در العقدالفريد جلد سوم ، صفحه 237 كه همگى پيش از سيدرضى بوده اند اين سخن را آورده اند.م
406- صلة بن اشيم از اصحاب مورد علاقه رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه به سال 35 هجرى در سجستان كشته شد. به ابن اثير، اسدالغابة ، جلد سوم ، صفحه 29 مراجعه فرماييد.م
407- مكحول دمشقى ، مفتى و عالم شام درگذشته به سال 113 هجرى كه درباره اش ‍ گوناگون سخن گفته شده است . به ذهبى ، ميزان الاعتدال جلد چهارم ، صفحه 177 مراجعه فرماييد.م
408- اين سخن را پيش از نهج البلاغه ، ابن قتيبه در عيون الاخبار، جلد دوم ، صفحه 329 و جاحظ در البيان والتبيين ، جلد اول ، صفحه 219 و هم در المحاسن و الاضداد، صفحه 132 و مسعودى در مروج الذهب ، جلد دوم ، صفحه 413 و ديگران آورده اند به مصادر نهج البلاغه جلد چهارم ، صفحه 359 مراجعه فرماييد.م
409- محمد بن وهب حميرى ، درگذشته حدود سال 225 هجرى از شاعران شيرين سخن دولت عباسيان است . او معاصر ابوتمام و دعبل و بسيار شيفته به خود برده است ، به زركلى ، الاعلام ، جلد هفتم ، صفحه 359 مراجعه فرماييد.م
410- اين سخن در اصول كافى ، جلد دوم ، صفحه 132 از امام باقر و در اختصاص مفيد، صفحه 232 از امام صادق و غررالحكم از اميرالمؤ منين نقل شده است .
411- بخشى از آيه 8 سوره قصص ، ابوالفتوح رازى هم در تفسير ذيل آيه مذكور براى لام همين سخن را گفته است .م
412- بخشى از آيه 179 سوره اعراف ، ابوالفتوح رازى در تفسير خود جلد پنجم ، چاپ مرحوم شعرانى ، صفحه 37 در مورد لام عاقبت توضيح بيشترى داده و شواهد متعدد از قرآن مجيد و شعر عرب و از جمله همين جمله نهج البلاغه را كه شاعرى تضمين كرده ، آورده است و معلوم مى شود كه شواهد خود را از تفسير تبيان شيخ طوسى (ره )، جلد پنجم ، چاپ نجف ، صفحه 36 ارائه داده است .م
413- زمخشرى در ربيع الابرار و نويرى در نهاية الارب جلد هفتم ، صفحه 66 و مالكى در تنبه الخواطر صفحه 66 اين سخن را آورده اند.م
414- اين سخن را پيش از سيدرضى ، ابن شعبه حرانى در تحف العقول ، صفحه 319 و پس از او زمخشرى در ربيع الابرار و طواط در الغرر و العرر آورده اند.م
415- شيخ صدوق (ره ) اين سخن را در خصال جلد اول ، صفحه 93 آورده است .
416- بخشى از آيه 60 سوره غافر.
417- آيه 111 سوره نساء.
418- بخشى از آيه 7 سوره ابراهيم .
419- آيه 17 سوره نساء.
420- سه جمله نخست را ابن شعبه حرانى در تحف العقول ، صفحه 221 و جمله چهارم را صدوق در خصال همراه جمله اول و دوم كلينى در فروغ كافى جلد پنجم ، صفحه 9 آورده اند.م
421- براى اطلاع از منبع اين سخن پيش از سيدرضى به مصادر نهج البلاغه جلد چهارم ، صفحه 175 مراجعه فرماييد.م
422- در برخى از نسخه ها از جمله ترجمه نهج البلاغه از قرن پنجم و ششم اين سخن با سخن قبل و چند سخن بعد ذيل يك شماره آمده است . منابع اين سخن هم مانند سخن قبل در همان كتاب آمده است .م
423- اين چهار كلمه در پاره اى از منابع از جمله در نهج البلاغه چاپ آقاى دكتر جوينى به صورت پياپى آمده است . جمله اول در فروع كافى ، جلد چهارم ، صفحه 53، جمله دوم در تحف العقول صفحات 111 و 214 و ص 54 ج 2، عيون اخبارالرضا جلد دوم ، صفحه 54، خصال ، جلد دوم ، صفحه 412، جمله سوم در اصول كافى ، جلد دوم ، صفحه 643 و جمله چهارم در تحف العقول ، صفحه 100 و ص 156 ج 2، جلد دوم ، صفحه 156 آمدهاست . به روشهاى تحقيق در اسناد و مدارك نهج البلاغه ، به قلم آقاى محمد دشتى ، صفحه 316 مراجعه فرماييد.م
424- جملات اول و دوم اين سخن حديث نبوى است كه ابونعيم آن را در تاريخ اصفهان جلد اول ، صفحه 225 در شرح حال احنف بن حكيم و ابوطالب مكى در قوت القلوب آن را نقل كرده اند و اين هر دو مقدم بر سيدرضى بوده اند. از مصادر نهج البلاغه جلد چهارم ، صفحه 125.م
425- آيات 3 و 4 سوره غاشيه و براى اطلاع بيشتر به تفسير مجمع البيان طبرسى ، جلد نهم و دهم ، صفحه 479 مراجعه فرماييد كه علاوه بر رهبان ، معنى و تفسير ديگرى هم فرموده است .م
426- اين وصيت و گفتار اميرالمؤ منين عليه السلام به كميل را ابن عبدربه در العقدالفريد جلد اول ، صفحه 265 و ابن واضح در تاريخ يعقوبى ، جلد دوم ، صفحه 400، و ابن شعبه حرانى در تحف العقول ، صفحه 169 و شيخ صدوق در خصال جلد اول ، صفحه 85 و در اكمال الدين ، صفحه 169 و ابن قتيبه در عيون الاخبار و بيهقى در المحاسن والمساوى ، صفحه 40 و ديگران آورده اند براى اطلاع بيشتر به مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 128 مراجعه فرماييد.م
427- ابن ابى الحديد شرح نامه شماره 61 و احوال كميل را به اختصار آورده است . كميل متولد به سال 12 هجرى و شهيد به سال 82 هجرى به دست حجاج بن يوسف ثقفى است . در بيشتر كتابهاى رجال اهل سنت ضمن شرح حال كميل او را به شرف و تقوى و امانت در حديث ستوده اند. براى نمونه به الاصابه ابن حجر ذيل شماره 7501 و الاعلام جلد ششم ، صفحه 93 مراجعه فرماييد.م
428- براى اطلاع از بقيه متن و ترجمه اين وصيت مى توان به نهج البلاغه همراه با ترجمه استاد محترم دكتر سيدجعفر شهيدى مراجعه كرد.م
429- بخشى از آيه 28 سوره فاطر.
430- بخشى از آيه 30 سوره بقره .
431- بخشى از آيه 165 سوره انعام .
432- شيخ صدوق در خصال ، جلد اول ، صفحه 46 با ذكر سند اين سخن را همراه هشت سخن ديگر آورده است . مولوى گويد: آدمى مخفى است در زير زبان اين زبان پرده است بر درگاه جان ؛ و سعدى مى گويد: تا مرد سخن نگفته باشد عيب و هنرش نفته باشد، و مراجعه شود به نهج البلاغه چاپ استاد محترم دكتر سيدجعفر شهيدى صفحه 541.م
433- صدوق در خصال جلد اول ، صفحه 46 و در امالى ، مجلس 86 اين كلمه را به صورت ماهلك امرؤ عرف قدره آورده است .م
434- اين سخن را كه خطبه ايى است ابن شعبه حرانى به صورت مفصل تر در تحف العقول ، صفحه 157 و بخشهايى از آن را جاحظ در البيان والتبيين جلد يك ، صفحه 87 و ابوهلال عسكرى در الصناعتين ، صفحه 233 و ديگران آورده اند و به مصادر نهج البلاغه ، جلد چهار، صفحه 134 و ترجمه استناد نهج البلاغه ، صفحه 95 مراجعه فرماييد.م
435- براى اطلاع از بقيه متن و ترجمه آن مى توان به نهج البلاغه مراجعه كرد.
436- بخشى از آيه 44 سوره بقره .
437- آيه 65 سوره عنكبوت .
438- آيات 15 و 16 سوره والفجر.
439- آمدى در الغرر، صفحه 54 اين سخن را آورده است .م
440- سميفع بن ناكور معروف به ذوالكلاع اصغر درگذشته به سال 37 هجرى ، از پادشاهان يمن است كه چون اسلام آشكار شد مسلمان گرديد ولى پيامبر را نديد. او ساكن حمص شد و فرماندهى لشكر معاويه را در جنگ صفين برعهده داشت و كشته شد. به زركلى ، الاعلام ، جلد سوم ، صفحه 205 مراجعه فرماييد.م
441- عامر بن اسماعيل يكى از خراسانيان طرفدار بنى عباس است كه همراه صالح بن على برادر عبدالله بن على به جنگ مروان به مصر رفته است ، ابن ابى الحديد اين موضوع را با تفصيل بيشترى ذيل خطبه 104 آورده است . به جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ، جلد سوم ، نشر نى ، صفحه 384 مراجعه فرماييد.م
442- اين سخن را زمخشرى در ربيع الابرار و سيديحيى علوى در طراز، جلد دوم ، صفحه 129 آورده اند.م
443- شماره اين سخن در مصادر نهج البلاغه و در نهج البلاغه استاد دكتر شهيدى 183 است .م
444- اين سخن را در جنگ جمل و در جنگ صفين و پيش از جنگ خوارج فرموده است و نيز پس از جنگ خوارج هم گفته است ، نصر بن مزاحم در وقعة صفين و مبرد در الكامل ، جلد دوم ، صفحه 120 و طبرى در تاريخ طبرى ، جلد ششم ، صفحه 338 چاپ ليدن و ديگران آن را نقل كرده اند. به مصادر نهج البلاغه جلد چهارم ، صفحه 150 مراجعه فرماييد.م
445- مصدر اين سخن و سخن بعد پيش از نهج البلاغه ، تفسير على بن ابراهيم قمى است كه در صفحه 612 آن را آورده است و اندكى با آنچه در متن آمده اختلاف دارد و للظالم بكفيه عضه الرحيل وشيك است .م
446- بخشى از آيه 27 سوره فرقان .
447- در بسيارى از نسخه هاى نهج البلاغه ، همراه با ترجمه فارسى قرن پنجم و ششم چاپ استاد دكتر جوينى ، همراه با ترجمه استاد دكتر شهيدى ، مرحوم فيض الاسلام ، مصادر نهج البلاغه اين كلمه با تفاوت و به صورت اعتصموا بالذمم فى اوتادها آمده است .م
448- اين سخن را قاضى نعمان در دعائم الاسلام ، جلد دوم ، صفحه 353 ضمن وصيت طولانى امام عليه السلام به فرزند برومندش امام حسن آورده است .م
449- اين جمله ضمن خطبه چهارم هم آمده است و شيخ مفيد در الارشاد، صفحه 147 و طبرى در المسترشد، صفحه 95 آن را آورده اند.م
450- آيه دوازدهم سوره الحاقه ، براى اطلاع بيشتر در اين باره كه در بسيارى از تفاسير اهل سنت هم آمده است به تفسير طبرى ، جلد بيست و نهم ، صفحه 35 و تفسير كشاف ذيل آيه مذكور و در المنثور سيوطى و به فضائل الخمسه من الصحاح السته استاد سيدمرتضى حسينى فيروزآبادى ، جلد اول ، صفحه 272 مراجعه فرماييد.م
451- اين سخن در خطبه 20 هم آمده است و مصادر آن نيز بيان شد.
452- بخشى از آيه 17 سوره فصلت .
453- آيه 10 سوره البلد.
454- استاد سيد عبدالزهراء خطيب در مصادر نهج البلاغه جلد چهارم ، صفحه 138 اين سخن را نقل كرده است . همچنين ياقوت مستعصمى در صفحه 86 اسرارالحكماء و زمخشرى در ربيع الابرار و رشيدالدين و طواط در صفحه 283 الغرر و العرر آورده اند.م
455- آيه 34 سوره فصلت .
456- در متن حسن بن على چاپ شده است و صحيح نيست ، به الكامل جلد دوم ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم ، صفحه 5 مراجعه شود.م
457- محمود بن حسن وراق از شاعران اواخر قرن دوم و ربع اول قرن سوم درگذشته حدود سال 230 كه بيشتر اشعارش در حكمت و مواعظ است ، به ابن شاكر، فوات الوفيات ، جلد دوم ، چاپ محمد محيى الدين عبدالحميد، مصر، صفحه 562 مراجعه شود.م
458- در الكامل به جاى فلان خاندان ، آل زبير يا خاندان ديگرى است ، به الكامل ، جلد دوم ، صفحه 5 مراجعه شود.م
459- همراه با چند كلمه قصار ديگر در امالى صدوق و تحف العقول ابن شعبه حرانى و الاختصاص شيخ مفيد آمده است .م
460- ابن شعبه در تحف العقول ، صفحه 7 اين سخن را از جمله كلمات قصار رسول خدا صلى الله عليه و آله آورده است .م
461- زمخشرى در باب العقل و الفطنة ربيع الابرار همين گونه آورده است .م
462- عبدالملك بن صالح بن على بن عبدالله بن عباس در گذشته به سال 196 هجرى از اميران عباسى كه در دوره هادى و هارون و امين به حكومت مدينه و شام و موصل رسيده است به زركلى ، الاعلام جلد چهارم ، صفحه 304 مراجعه فرماييد.م
463- عبدالله پسر طاهر ذواليمينين متولد به سال 182 و درگذشته به سال 230، امير خراسان و از مشهورترين اميران عباسى كه بر خراسان و طبرستان و كرمان و رى حكومت داشته است . به زركلى ، الاعلام جلد چهارم ، صفحه 226 مراجعه فرماييد.م
464- ضمن كلمه شماره 161 در تحف العقول آمده است .
465- پيش از نهج البلاغه در تحف العقول ، صفحه 214 و خصال ، جلد اول ، صفحه 162 و تفسير عياشى با اندك تفاوت و به صورت الفقر هر الموت الاحمر آمده است .م
466- اين سخن نظير گفتار ديگر آن حضرت است كه فرموده است : هر كس مال خود را ببخشد، ديگران را به بردگى گرفته است ، و در الغرر، صفحه 196 روايت شده است .م
467- در عيون اخبارالرضا، جلد دوم ، صفحه 43 و در صحيفة الرضا، صفحه 34 با دو سند آمده است .م
468- شداد بن اوس برادرزاده حسان بن ثابت و از اميران دوره حكومت عر است ، پس از قتل عثمان به گوشه گيرى و عبادت پرداخت و معروف به فضل و علم بوده است ، به سال 58 هجرت درگذشت ، به الاصابه ذيل شماره 3847 مراجعه فرماييد.م
469- بخشى از آيه 30 سوره هفدهم بنى اسرائيل .
470- اين سخن ضمن خطبه اى طولانى است كه آن را صاحب تفسير برهان با سند خود از قول امام حسن مجتبى و شيخ طوسى هم آن را در امالى ، جلد دوم ، صفحه 174 آورده اند. لطفا به مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 141 مراجعه فرماييد.م
471- زمخشرى در ربيع الابرار به همين صورت و آمدى در الغرر به صورت العجب آورده اند.م
472- آيه هشتم سوره فاطر.
473- آيه هشتم سوره فاطر.
474- اين سخن را كلينى (ره ) در اصول كافى ، جلد دوم صفحه 451 با اندك تفاوت و به اين صورت ترك الخطيئة ايسر من طلب التوبة آورده است .م
475- ابن طلحه شافعى در مطالب السوول جلد اول ، صفحه 161 به صورت رب اكلة منعت اكلات و در غررالحكم آمدى به صورت كم اكلة ضعيف اكلات آمده است ، ميدانى در مجمع الامثال آن را به عامر بن ظرب عدوانى نسبت داده است .م
476- قاسم بن على معروف به حريرى از ادباى قرن ششم هجرى و درگذشته به سال 516 هجرى و مؤ لف مقامات حريرى و درة الغواص و آثار ديگر است و اين سخن را در مقامه كوفيه آورده است . به مقامات حريرى ، چاپ بيروت ، 1377، صفحه 43 مراجعه فرماييد.م
477- ابن علاف يعنى حسن بن على نهروانى ، از شاعران بزرگ قرن سوم و چهارم و درگذشته به صدسالگى در سال 318 يا 319 است . قصيده اش 65 بيت است كه ابن خلكان چهل و دو بيت آن را آورده است . به وفيات الاعيان جلد اول ، چاپ محمد محيى الدين عبدالحميد، مصر، 1367 ق ، صفحه 380 مراجعه فرماييد.م
478- ابن خلكان درباره اين قصيده توضيح داده است ، كه برخى گفته اند در رثاى ابن معتز است و برخى گفته اند در سوگ محسن بن فرات يا در سوگ غلام ابن علاف سروده است كه يكى از كنيزكان على بن عيسى عاشق آن غلام شد و هر دو را كشتند. به وفيات الاعيان ، به كوشش محمد محيى الدين عبدالحميد، ج 1، ص 382، مراجعه فرماييد.م
479- عبدالله بن عياش ، كه چون ريش خود را مى كند كه به منتوف معروف بود، از درباريان و نديمان منصور دوانيقى بوده است . به الكنى والالقاب ، محدث قمى ، ج 1، ص 358، مراجعه شود.م
480- سويق آرد بوداده كه با شير و عسل يا روغن و عسل آميخته اند و با افزودن آب يا شير مايعى گوارا و مقوى بوده كه مى آشاميده اند.م
481- در تحف العقول ، صفحه 90 و در روضه كافى ، صفحه 19 و در من لا يحضره الفقيه ، جلد چهارم ، صفحه 278 آمده است .م
482- براى اطلاع بيشتر در مورد اين مثل كه در انديشيدن پس از دست دادن فرصت به كار مى رود به مجمع الامثال ، جلد اول ، صفحه 359، ذيل شماره 1918 مراجعه فرماييد.م
483- ميدانى در مجمع الامثال ، اين بيت را از قطامى دانسته است . قطامى كه نامش عمير بن شييم است از قبيله بنى تغلب و مسيحى بوده و مسلمان شده است و حدود سال 130 هجرت درگذشته است . براى اطلاع از نمونه اشعارش كه همين شعر هم هست به ابن قتيبه الشعر والشعراء چاپ بيروت ، 1969، صفحه 609 مراجعه فرماييد.م
484- اين سخن را زمخشرى در ربيع الابرار همين گونه و آمدى در غررالحكم ، صفحه 286 با افزونى سبحانه پس از كلمه الله و نقصان قتل قبل از كلمه اشداء آورده است . به مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 145 مراجعه فرماييد.م
485- اين كلمه را آمدى در غررالحكم و سيديحيى حمزه علوى در الطراز، جلد اول ، صفحه 168 با اندك تفاوتى آورده اند.م
486- آمدى در غررالحكم ، صفحه 27 و مؤ لف الطراز، جلد اول ، صفحه 168 اين كلمه را همين گونه آورده اند.
487- خوانندگان گرامى توجه دارند كه جنان هانى بن عروه مرادى در وفادارى به جناب مسلم بن عقيل و پايدارى در بيعت براى حضرت سيدالشهداء تا پاى مرگ ايستادگى كرد و به دست ابن زياد شهيد شد. سلام و رحمت خدا بر او باد براى اطلاع بيشتر مى توان به شيخ مفيد، ارشاد چاپ تهران ، 1377 ق ، صفحه 198 و ابن عبدربه عقدالفريد جلد چهارم ، مصر، 1967 ميلادى ، صفحه 378 مراجعه كرد.م
488- با آنكه روش ابن ابى الحديد در اين گونه موارد ذكر ماءخذ است نمى دانم چرا در اين مورد ماءخذ خود را نگفته است .م
489- زمخشرى در باب جزاء و مكافات ربيع الابرار اين كلمه را همين گونه آورده است .م
490- محمد بن هانى بن سعدون اندلسى از شاعران نامدار قرن چهارم هجرى است ديوانش چندبار چاپ شده است به ترجمه مقاله Raoui Dach در دانشنامه ايران و اسلام ، صفحه 910 مراجعه فرماييد.م
491- اسماعيل بن قاسم مشهور به ابوالعتاهيه (130-211 ق ) از شاعران پركار خلافت عباسى ، براى اطلاع بيشتر از منابع به زركلى ، الاعلام جلد اول ، صفحه 319 مراجعه فرماييد.م
492- از روايت طرطوشى در سراج الملوك ، صفحه 384 چنين استنباط مى شود كه اين سخن و سخن قبل يكى و پيوسته بوده است و روايت طرطوشى اندكى اختلاف لفظى دارد. امير ورام در مجموعه ورام ، صفحه 34 و آمدى در غررالحكم ، صفحه 61 نيز نقل كرده اند.م
493- از روايت طرطوشى در سراج الملوك ، صفحه 384 چنين استنباط مى شود كه اين سخن و سخن قبل يكى و پيوسته بوده است و روايت طرطوشى اندكى اختلاف دارد. امير ورام در مجموعه ورام ، صفحه 34 و آمدى در غررالحكم ، صفحه 61 نيز نقل كرده اند.م
494- آمدى و زمخشرى در غررالحكم و ربيع الابرار آورده اند.م
495- بخشى از آيه 26 سوره قصص كه گفتگوى دختر شعب عليهاالسلام با حضرت موسى عليه السلام است .م
496- در محاضرات الادبا، جلد دوم ، صفحه 313 و در غررالحكم ، صفحه 158 و الطراز، جلد اول ، صفحه 168 با اختلاف اندك لفظى آمده است .م
497- آمدى در الغرر، صفحه 274 آن را همراه جمله ديگرى آورده است .م
498- اين كلمه را سيدرضى (ره ) به همين صورت در صفحه 85 كتاب ديگر خود به نام خصائص الائمه آورده است . به بحث مفصل استاد سيد عبدالزهراء حسينى خطيب در مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 152 مراجعه فرماييد. در چاپ استاد دكتر سيدجعفر شهيدى به گونه اى است كه ظاهر اشتباه چاپى يا سهوالقلم است ، زيرا كلمه والقرابة كه در نهج البلاغه عبده جلد دوم ، بيروت 1885، صفحه 111 آمده است در آن ديده نمى شود.م

 

back page