مهتاب ادب
يكى از ويژگيهاى شخصيت علمى علامه بلاغى ، جنبه ادبى ايشان است . او دانشمندى اديب
و اديبى دانشمند بود. نوشته هايش را با قلم و سبكى ابتكارى و جديد و در قالبهاى
ادبى و شعر، داستان ، رمان و مناظره به رشته تحرير در آورده و برخى از
مسائل عقيدتى و فلسفى را در قالب شعر سروده و شعرش
حامل پيام بوده است .
ايشان در ثنا و رثاى اهل بيت عليهم السلام چكامه هايى چند سروده است . يكى از آنها را
كه مرثيه اى براى امام حسين عليه السلام است مرور مى كنيم :
يا تريب الخد فى رمض الطفوف
|
و شديد الباءس واليوم العسير
|
و ثمال الوفد فى العام العسوف
|
و ابن خيرالمرسلين المصطفى
|
و ابن ساقى الحوض فى يوم الظماء
|
و شفيع الخلق فى اليوم المخوف
|
يا صريعا ثاويا فوق الصعيد
|
و خضب الشيب من فيض الوريد
|
ضاميا تسقى بكاسات الحتوف (83)
|
- اى كسى كه گونه هايت در سرزمين كربلا بر خاك گرم افتاد! اى كاش من به جاى تو،
جايگاه ضربه هاى شمشير مى شدم .
- اى ياور دين هنگامى كه ياران اندك شدند! و اى اميد بى پناهان هنگامى كه پناه دهندگان
كم شدند.
- اى كسى كه در روز جنگ و سختى صبر بسيار دارى و اى ملجاء وارد شدگان در سالهاى
خشكى و سخت .
- چه سان است اى پنجمين اصحاب كساء و اى فرزند بهترن رسولان (حضرت محمد
مصطفى صلى الله عليه و آله و سلم )
- اى فرزند ساقى حوض (حضرت على عليه السلام ) در روز تشنگى ، شفاعت كننده مردم
در روز ترسناك .
- اى كشته افتاده روى زمين و اى كسى كه محاسنت با خون گلويت خضاب است .
- چگونه تشنه ماندى بين لشكر يزيد، در حالى كه سيرابت مى كردند از جام مرگها.
چكاد تلاش
آموختن زبانهاى خارجى با امكانات محدود آن روز، كارى بسيار
مشكل بوده است . علامه بلاغى علاوه بر زبان عربى ، زبانهاى عبرى ، انگليسى و
فارسى (84) را خوب مى دانست و به آنها تسلط داشت و فراگيرى آنها به شخصيت
علمى ايشان برجستگى ويژه اى بخشيده بود.
درباره چگونگى آموختن زبان عبرى چنين نگاشته اند: ((زبان عبرى را از يهود دوره گرد
آموخته است . در آن روزگار گروهى يهودى در شهرهاى عراق بودند كه مقدارى جنس ،
پارچه و امثال آن ، بر دوش داشتند و در كوچه و بازار مى گشتند و مى فروختند. بلاغى
از اين فرصت استفاده مى كرد و درباره مفردات و جمله بندى زبان عبرى از آنان چيزهايى
مى پرسيد. گاه مجبور مى شد همه اجناس يك يهودى دوره گرد را بخرد تا از او درباره
يك واژه يا تركيب سخنى بشنود. چون يهوديان در آموختن لغت خود به ديگران بسيار
بخل مى ورزيدند. بلاغى گاه شيرينى و شكلات مى خريد تا اگر بچه اى يهودى ببيند
به او بدهد و چيزى از او بپرسد.))(85)
شكوه گمنامى
گمنام زيست و بى هياهو، ولى نامش در گمنامى اوست و هنرش در اخلاص والايش ...
شكوه گمنامى و حماسه اخلاص او در شعار معروفش تجلى كرده كه مى فرمود:
((انى لا اقصد الا الدفاع من الحق لا فرق عندى بين ان يكون باسمى او اسم غيرى
.)) (86): من جز دفاع از حق انگيزه اى نداشتم . بنابراين هيچ فرقى نيست كه
كتاب به نام من يا نام ديگرى منتشر شود.
اسوه زهد
درباره ساده زيستى اش گويند:
((اتاقى كوچك داشت و محقر. در آن جز بوريايى و روفرشى يى كه بر آن مى نشست
هيچ چيز نبود. در زمستان وسايل گرم كردن و در تابستان
وسايل سرد كردن نداشت ؛ با اينكه مزاجى ضعيف داشت و بيمار بود. با اين
احوال ، هيچ گاه از اين اتاق بيرون نمى رفت مگر براى نيازهاى ضرورى .))(87)
بحقيقت كه ايشان با بى پيرايگى اش اسوه برجسته زهد و پارسايى بود.
خنياگر بيدارى
حياتش تركيبى از دو عنصر عقيده و جهاد بود و حركتش بر مبناى اين دو عنصر هيچ گاه
گوشه نشينى را نگزيد و آرام نگرفت و پيوسته حريت آميخته با حيات را بر سر و روى
جامعه اسلامى مى پاشيد و خوابهاى گران را بر مى آشفت گويند:
((برخى از بهائيان جاسوس استعمار در محله اى در بغداد، مكانى را به نام حظيره براى
اجتماع خود بنا نهادند. بلاغى با شنيدن اين خبر ديگر آرام نگرفت و استراحت را بر خود
روا نداشت تا با مراجعه به دادگاه و قانون آنان را به ترك آن
محل واداشت و پس از مدتى آنجا را به مسجدى
تبديل كرد و در آن نماز و شعاير حسينى اقامه مى شد.))(88)
اين روحانى آگاه ، مرز و بوم را همواره نگهبان بود و براى بيدار ساختن جامعه
دل مى سوزاند و تمام هستى خود را فداى خدمت به حق و خلق كرد.
وى براى چاپ كتاب ((الهدى )) (در رسوا سازى خدعه ها و توطئه هاى مبلغان مسيحى )
پولى نداشت . بناچار هر چه در خانه داشت به قيمت ارزان فروخت و كتاب را به
چاپخانه فرستاد تا خداوند اندك اندك اثاثيه خانه و زندگانى وى را فراهم ساخت
.(89)
آخرين هجرت
آسمان شهر غم رنگ بود و اندوهبار. اشك هجران بر گونه هاى شهر جارى بود. زيرا
خورشيد انديشه اى رو به غروب بود كه هفتاد
سال در آسمان علمى شيعه نور بخشيده بود. تقويم عمرى رو به پايان مى شد كه
برگ برگ وجودش را وقف خدمت كرده بود.
باد خزان بر باغ پرشكوفه رادمردى وزيدن گرفته بود كه سراسر عمرش بهار
بود و بيدارى فصل فراق در گوش جان علامه آهنگ وداع مى نواخت و نسيم ((ارجعى
))(90) جانان در بوستان جانش وزيدن داشت و در حياط ((حياتش )) مى رفت كه با
قفل مرگ بسته شود. او كه عمرى در وادى رضاى حق قدم و قلم زد اكنون مجنون صفت مشتاق
نوشيدن جام وصال بود.
سرانجام اين چكاد تعبد و تخصص ، فقيه و اديب فرزانه و مجاهد زاهد، شب دوشنبه بيست و
دوم شعبان 1352 ق .(91) نداى حضرت دوست را لبيك گفت و مرغ جانش با كوله بارى
از خدمت و خوبى و افتخار به سراى ابدى پر كشيد و در آستان دوست جاى گرفت .
خاكيان را در سوگ و عرشيان را در سرور نشاند. حوزه هاى علميه - بويژه طلاب نجف - در
اين فقدان ، غرق در ماتم شد. پس از تجليل و تشييع ، پيكر پاكش را در حجره جنوبى
سوم در سمت غربى صحن مبارك حضرت على عليه السلام ، در كنار آرامگاه جواد بن محمد
حسينى (مؤ لف كتاب مفتاح الكرامه ) به خاك سپردند.
روحش شاد، راهش سبز و پر رهرو و تربتش از شمع رضاى جانان نورانى باد.
ميرزاى نائينى
متوفاى 1315 ش .
نداى بيدارى
نورالدين على لو
درخشش نور
محمد حسين در سال 1240 ش . / 1277 ق . در شهر نايين و در خاندانى
فاضل و محيطى روحانى و خانه اى پرمهر و عطوفت ، قدم به عرصه گيتى نهاد و با
قدوم مبارك خود آن خانه را رونق و صفايى افزون بخشيد.(92)
پدر او شيخ الاسلام ميرزا عبدالحريم ، از خاندان بزرگ منوچهرى بود كه در شهر
اصفهان پدرانش - پشت در پشت - لقب شيخ الاسلامى داشتند. خاندانى نايينى در اصفهان
به بهره مندى از خوبيها شهره عام و خاص و از نظر علم و ديندارى زبانزد همگان بودند
و خانه ايشان در زمان بروز مشكلات پناه مستمندان بود.
تحصيل علوم
ميرزا محمد حسين تحصيلات ابتدايى حوزوى خود را در زادگاه خويش گذراند و پس از آن
بار سفر بست و در هفده سالگى (1293 ق ) به شهر اصفهان هجرت كرد و در آن حوزه
علمى بزرگ تحصيل علوم دينى را ادامه داد و دروس عالى فقه ،
اصول ، فلسفه و حكمت را از اساتيد فرهيخه
ذيل آموخت :
1. ابوالمعالى فرزند حاج محمد ابراهيم كلباسى (1247 - 1315 ق .)
2. شيخ محمد باقر ايوانكى فرزند شيخ محمد تقى اصفهانى (1235 - 1301 ق .)
3. جهانگير خان قشقايى (1243 - 1328 ق .)(93)
نايينى اين اسطوره تقوا، بعد از چندين سال كسب علم از محضر عالمان اصفهان در
سال 1303 ق آن حوزه را ترك گفت و راهى نجف اشرف شد. او پس از زيارت بارگاه
ملكوتى اميرمؤ منان على عليه السلام به شهر سامرا رفت . زيرا آن ديار مقدس با حضور
ميرزا محمد حسن شيرازى و ديگر اساتيد، رونق علمى يافته و دانش پژوهان بسيارى را به
سوى خود جلب كرده بود.
نايينى در آغاز ورود به حوزه سامرا در درس دو استاد فرزانه
ذيل شركت جست :
1 - سيد محمد طباطبايى فشاركى (متوفى 1316 ق .)
2 - سيد اسماعيل صدر (1258 - 1338 ق .)
او سپس در محفل پربار درس ميرزا محمد حسن شيرازى (1230 - 1312 ق .) حضور يافت و
مدت نه سال از دانش سرشار استاد عالى مقام خويش بهره برد و علاوه بر آن ، محرم
خاص ميرزا گرديد.(94)
ميرزاى نايينى همچنين با سفر به نجف اشرف از درس اخلاق سالك درگاه الهى آخوند ملا
حسينقلى همدانى استفاده كرد.(95)
او پس از رحلت ميرزاى شيرازى به همراه استاد ديگر خويش سيد
اسماعيل صدر راهى كربلا شد و در جوار مرقد امام حسين عليه السلام از اين استاد عزيز
سود جست و اقامتش در آن شهر دو سال به طول انجاميد و سپس با اندوخته اى ارزشمند و
كوله بارى گرانسنگ در سال 1316 ق راهى نجف شد و در آنجا اقامت گزيد.(96)
او در كنار تدريس ، در جلسه علمى آخوند خراسانى حاضر مى شد و در كمترين زمان از
ياران و محرمان اسرار او گرديد.(97)
پرورش يافتگان مكتب ميرزا
ميرزاى نايينى با مقام والاى علمى ، سياسى و معنوى خويش شاگردان
فاضل و آگاهى را به عالم اسلام عرضه كرد كه هر يك محور فكرى و علمى در جامعه
شدند. در مورد شاگردان برجسته اين رادمرد بزرگ مى توان به شخصيتهاى
ذيل اشاره كرد:
1. شيخ محمد على كاظمى خراسانى (1309 - 1365 ق .)
2. سيد محسن طباطبايى حكيم (1306 - 1390)
3. سيد جمال الدين گلپايگانى (1295 - 1379 ق .)
4. سيد محمودحسينى شاهرودى (1301 - 1394 ق .)
5. سيد محمد حجت كوهكمرى (1310 - 1372 ق .)
6. سيد محمد هادى ميلانى (متوفى 1395 ق .)
7. شيخ محمد تقى آملى (1304 - 1391 ق .)
8. سيد ابوالقاسم خوبى (1317 - 1413 ق .)
9. سيد محمد حسين طباطبايى (1321 - 1402 ق .)
10- ميرزا هاشم آملى (1322 - 1413 ق .)(98)
11- شيخ محمد رضا طبسى نجفى (1322 - 1405 ق .)
12. سيد محمد حسينى همدانى (متولد 1322 ق .)
يادى از فضيلت ها
از ميان انبوه خصلتهاى پسنديده و فضيلتهاى آموزنده ميرزا، تنها چند نمونه آن را مرور
مى كنيم :
الف - مناجات با خدا: ميرزا هنگام مناجات چنان گريه مى كرد كه قطرات اشك بر محاسن
شريفشان جارى مى شد و در قنوت نماز شب دعاى ابوحمزه ثمالى را مى خواند و در موقع
نماز آشكارا رنگ رخسارش زرد مى شد و لرزه بر اندامش مى افتاد.(99)
آقاى حسينى همدانى - شاگرد ميرزا - به نقل از پدر ارجمندش مى گويد: گاهى يك ساعت
به اذان صبح مانده مى رفتيم به حرم ، هنوز در حرم را باز نكرده بودند مرحوم نايينى
در شب مشغول نماز و دعا بود. بعد از نماز و دعا به
منزل برمى گشت تا به درس و بحث خود برسد.(100)
ب - شرط شركت در درس : استاد در هنگام بيان درس ، توصيه هاى متعددى به شاگردان
مى فرمود. از جمله آنكه : با يكديگر گفتگوهاى تند و تيز نداشته باشند،
اعتدال و خوشرويى را پيشه خود قرار دهند و پا را از
اعتدال فراتر نگذارند. ايشان همچنين خواندن نماز شب و شب زنده دارى كردن را شرطى
براى حضور در درس قرار داده بود. او به شاگردان توصيه مى كرد تا درسها را
بنويسند و خود نيز به نوشته هاى آنان نظر كرده ،
ميل داشتند هر روز يكى دو تا از نوشته هاى درس وى در كنارش باشد وبدانها نگاه بكند.
ج - نوآورى در اصول : علم دانش اصول فقه كه شيوه صحيح استنباط از منابع فقه را
به ما مى آموزد در طول تاريخ حوزه هاى علمى شيعه
تحول ، گسترش و نوآوريهاى بسيارى داشته است از جمله دانشمندانى كه در رونق و جلو
رفتن اصول زحمت فوق العاده كشيد، آية الله نايينى است ، بدان حد كه نوآور و
مجددالاصول نام گرفت و به مقامى در اين علم رسيد كه اكثر معاصران از نظريات وى
پيروى مى كنند و آن را هم سنگ با نظريات آخوند خراسانى در
اصول به حساب مى آورند.(101) اين مهم را مى توان از تقريرات نوشته شده از
سوى شاگردان ممتاز درس او به دست آورد.
نقش ميرزا در نهضت مشروطيت
در عصر ميرزا انقلابى مردمى به منظور مهار استبداد و
تحصيل استقلال و امنيت به رهبرى عالمان دين در ايران انجام شد كه به نهضت مشروطه
معروف شده است . در اين نهضت آية الله نايينى را مى توان از پيشگامانى به شمار آورد
كه در كنار عالمانى ديگر چون آخوند خراسانى نقش موثرى را در پيروزى آن ايفا كرد.
اهداف علما و رهبران روحانى نهضت مشروطه ايران از اين قرار بود:
1.برپايى حكومت خدا
2.اجراى قوانين الهى
3.حفظ و پاسدارى سنتهاى الهى
4.حفظ جان و مال و ناموس مردم
در سال 1327 ق . سلطنت استبدادى محمد على شاه با به توپ بستن مجلس به پايان
عمر خود رسيد و مشروطه خواهان پس از فتح تهران حكومت را به دست گرفتند. اما با
دخالت اجانب به جاى بر سر كار آمدن دانشمندان اسلامى و اجراى احكام دين ، فئودالها و
عربزدگان و ايادى استكبار رهبرى نهضت را به دست گرفتند و انقلابى را كه علما با
اهداف بلندى دنبال مى كردند از مسير اصلى اش منحرف ساختند و به جاى آنكه دشمنان
واقعى مشروطه كيفر كنند، شيخ فضل الله نورى را بردار كردند.
اكثر علماى بزرگ نجف اشرف به اين اميد كه خواهند توانست به آن نهضت محتوايى
اسلامى ببخشند از آن پشتيبانى كردند؛ كه در اين ميان نام آخوند خراسانى و ميرزا محمد
حسين نايينى نيز به چشم مى خورد. مخالفان مشروطه براى مقابله با نهضت تلاش كرده ،
حتى ميرزا را نيز هدف قرار دادند. در مقابل ، روزنامه
حبل المتين در دفاع از مشروطه و آية الله نايينى چنين مى نويسد:
((مردم نبايد تحت تاءثير اين بدگوييهاى دشمنان مشروطه ، نسبت به نايينى كه خدمات
او به مشروطه و اسلام فراموش ناشدنى است قرار گيرند.))(102)
آية الله نايينى در كنار آخوند خراسانى ، در رهبرى نهضت از اعتمادى
كامل برخوردار بود و به از نزديكترين افراد به وى به شمار مى رفت كه در اين باره
يكى از نويسندگان مى گويد:
((آشنايان به زندگى نايينى را باور بر آن است كه نامبرده حتى متن تلگرافها و
بيانيه هاى عمومى آخوند خراسانى (و ديگر رهبران نهضت ) را پيرامون انقلاب مشروطيت
انشا مى كرده است .))(103)
پس از آنكه آخوند خراسانى حكم به وجوب مبارزه با ديكتاتورى و خلع محمد على شاه داد،
مردم مهياى جهاد همراه با علماشدند آخوند نيز همگام با مردم و ديگر علما عازم حركت به
ايران گرديد ولى در بامداد همان روزى كه عازم ايران بود (1329 ق .) به مرگ
ناگهانى و مرموز در گذشت و با در گذشت ايشان نهضت مشروطه ، رو به ضعف
گذارد.(104)
البته رحلت آخوند خراسانى حركت علما را به ايران
تعطيل نكرد بلكه آنان بعد از توقف ، چند هفته اى بعد در محرم 1330 ق به سوى
كاظمين حركت كردند؛ كه يكى از آنها آية الله نايينى بود. رهبران روحانى در شهر
كاظمين هياءتى تشكيل دادند تا در اجراى هدف جنبش علما فعاليت كنند سرانجام فعاليت هاى
آنان باعث شد كه آرامش به كشور ايران باز گردد.(105)
با كتاب ((تنبيه الامة ))
آية الله نايينى اين كتاب را در بحران انقلاب مشروطه در
سال 1327 ق . به زبان فارسى نوشت (106) و از سوى آية الله آخوند خراسانى و
آية الله شيخ عبدالله مازندرانى مورد تايييد و تقريظ قرار گرفت .
ميرزا در اين كتاب حاكميت اسلام ناب محمدى صلى الله عليه و آله و سلم را با
دليل و برهان قاطع اثبات كرده و پرده از چهره حكومتهاى استبداد برداشته است او
زندگى در زير سلطه استبداد را مساوى با برده بودن مى داند و در اين باره چنين مى
نويسد:
((خداوند متعال در قرآن مجيد و ائمه معصومين عليه السلام در مواقع عديده ، زندگى همراه
با پذيرش سلطه حكمرانان استبدادگر را نوعى بردگى و ضد آزادى مى
دانند.))(107)
ايشان از قائلين به ولايت مطلقه فقيه است كه در اين كتاب تمام مناصب و شؤ ون اعتبارى
امام معصوم عليه السلام را براى فقيه جامع الشرايط ثابت مى داند.(108) بنابر
نظريه او، بدون شك علما شرعا مسؤ ول دستگاه حكومتى هستند و جلوگيرى از بى نظمى و
بى عدالتى در جامعه از مسائل پر اهميتى است كه از وظايف و مسووليتهاى آنهاست و در
غيبت امام عصر (عج ) - همانند زمان ما - رهبرى جامعه به عهده آنان مى باشد.
آية الله طالقانى - كه به همت او اين كتاب با ارزش همراه با توضيح و شرح عبارات
مشكل به چاپ رسيد - در مقدمه كتاب فوق چنين مى نويسد:
- دقت و توجه به اين كتاب براى هر كس مفيد است ، آنهايى كه خواهان دانستن نظر اسلام و
شيعه درباره حكومت اند، در اين كتاب نظر نهايى و عالى اسلامى - عموما و شيعه را
بخصوص - با مدرك و ريشه خواهند يافت . براى علما و مجتهدين كتاب استدلالى و
اجتهادى و براى عوام رساله تقليدى راجع به وظايف اجتماعى است .))(109)
شهيد بزرگوار آية الله مرتضى مطهرى پيرامون اين كتاب با ارزش مى فرمايد:
((انصاف اين است كه تفسير دقيق از توحيد عملى ، اجتماعى و سياسى اسلام را هيچ كس
به خوبى علامه برزگ و مجتهد سترگ مرحوم ميرزا محمد حسين نايينى - قدس سره -
تواءم با استدلالها و استشهادى هاى متقن از قرآن و نهج البلاغه ، در كتاب ذيقيمت ((تنبيه
الامه )) بيان نكرده است ... ولى افسوس كه جو عوام زده محيط ما، كارى كرد كه آن مرحوم
پس از نشر آن كتاب ، يكباره مهر سكوت بر لب زده ، دم فرو بست .))(110)
مبارزه با استعمارگران
پس از شروع جنگ جهانى اول (1914 م ) بخش وسيعى از خاك كشور عراق به دست
نيروهاى انگليسى اشغال شد. در پى اين امر علماى شيعه وارد صحنه شده ، عليه آنان حكم
جهاد دادند. در اين ميان آية الله نايينى نقش خويش را به طور
فعال ايفا كرد و همگام با ديگر علما عليه قواى خارجى دست به قيام زدند.(111)
بعد از شكست دولت عثمانى ، دولت انگليس در صدد روى كار آورن حكومتى دست نشانده و
انگليسى بر عراق بر آمد و از مردم عراق دعوت شد تا در يك انتخابات عمومى براى
تعيين يك حاكم انگليسى براى خود شركت جويند. علما و روحانيان طراز
اول عراق نيز مجددا به مخالفت با انگليسيان برخاسته ، با صدور فتوا، انتخاب فردى
كافر را براى حكومت بر مسلمانان حرام دانستند. دولت انگليس كه خود را در مخمصه ديد
قراردادى با ملك فيصل بست و او را در سال 1340 قمرى پادشاه عراق گردانيد.(112)
فتواى علما چنان تاثيرى در مردم گذاشت كه امكان انتخابات را در شهرهايى چون نجف و
كوفه سلب كرد. بعد از اين رخدادها بود كه استعمار پير زمينه تبعيد مراجع دينى را
تدارك ديد و آية الله نايينى و آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى را به ايران تبعيد
كرد.(113)
آن دو مرجع بزرگوار با استقبال پرشور مردم مذهبى ايران و علما و روحانيون شهرهاى
مختلف مخصوصا علماى قم قرار گرفتند و سپس به برپايى جلسه درس و اقامه نماز
جماعت پرداختند.
سرانجام ملك فيصل در اثر فشار مردم و علما، مجبور به عذرخواهى از مراجع تبعيد شده
گرديد و آن دو فرزانه دهر پس از يك سال دورى از حوزه علميه نجف در
سال 1342 ق . باز گشتند.
تاليفات
از آن درياى بيكران علوم دينى آثار ذيل به يادگار مانده است :
1 - تعليق بر عروة الوثقى (در فقه )
2 - لباس مشكوك (در فقه )
3 - التعبدى و التوصلى (در اصول )
4 - وسلية النجاة
5 - سؤ ال و جوابهاى استدلالى فقهى
6 - تقريرات اصول ، كه برخى از شاگردان او درسهاى علم
اصول وى را به رشته تحرير در آوردند و در
حال حاضر دو كتاب ((فوائدالاصول )) اثر شيخ محمد على كاظمى و ((اجودالتقريرات
)) اثر سيد ابوالقاسم خويى در دسترس فضلا و دانش پژوهان حوزه هاى علمى است .
7 - لاضرر (در اصول )
8 - احكام خلل (در فقه )
9 - معانى حرفيه
10 - تزاحم و ترتب (در اصول )
11 - تنيه الامة و تنزيه الملة و...(114)
افول ستاره آسمان فقاهت
سرانجام استاد فقها و مجتهدان عصر آية الله العظمى ميرزا محمد حسين نايينى پس از
عمرى تلاش و خدمت در پرورش شاگردان گرانمايه و تعالى اسلامى و مسلمين در 26
جمادى الاولى سال 1355 ق . نداى حق را لبيك گفت و به جوار رحمت ايزدى پيوست .
پيكر مطهر او در نجف اشرف با شكوه خاصى تشيع گرديد و پس از اقامه نماز به
وسيله آيه الله سيدابوالحسن اصفهانى ، در كنار حرم مطهر حضرت على عليه السلام به
خاك سپرده شد .
((رحمت بى منتهاى حق ارزانى روح پاكش ))
آية الله العظمى شيخ عبدالكريم حائرى