next page

fehrest page

back page

مهتاب ادب
يكى از ويژگيهاى شخصيت علمى علامه بلاغى ، جنبه ادبى ايشان است . او دانشمندى اديب و اديبى دانشمند بود. نوشته هايش را با قلم و سبكى ابتكارى و جديد و در قالبهاى ادبى و شعر، داستان ، رمان و مناظره به رشته تحرير در آورده و برخى از مسائل عقيدتى و فلسفى را در قالب شعر سروده و شعرش حامل پيام بوده است .
ايشان در ثنا و رثاى اهل بيت عليهم السلام چكامه هايى چند سروده است . يكى از آنها را كه مرثيه اى براى امام حسين عليه السلام است مرور مى كنيم :
يا تريب الخد فى رمض الطفوف
ليتنى دونك نهبا للسيوف

يا نصيرالدين اذ عزالنصير
و حمى الجار اذ عزالمجير
و شديد الباءس واليوم العسير
و ثمال الوفد فى العام العسوف
كيف يا خامس اصحاب الكسا
و ابن خيرالمرسلين المصطفى
و ابن ساقى الحوض فى يوم الظماء
و شفيع الخلق فى اليوم المخوف
يا صريعا ثاويا فوق الصعيد
و خضب الشيب من فيض الوريد
كيف تقضى بين اجناد يزيد
ضاميا تسقى بكاسات الحتوف (83)
- اى كسى كه گونه هايت در سرزمين كربلا بر خاك گرم افتاد! اى كاش من به جاى تو، جايگاه ضربه هاى شمشير مى شدم .
- اى ياور دين هنگامى كه ياران اندك شدند! و اى اميد بى پناهان هنگامى كه پناه دهندگان كم شدند.
- اى كسى كه در روز جنگ و سختى صبر بسيار دارى و اى ملجاء وارد شدگان در سالهاى خشكى و سخت .
- چه سان است اى پنجمين اصحاب كساء و اى فرزند بهترن رسولان (حضرت محمد مصطفى صلى الله عليه و آله و سلم )
- اى فرزند ساقى حوض (حضرت على عليه السلام ) در روز تشنگى ، شفاعت كننده مردم در روز ترسناك .
- اى كشته افتاده روى زمين و اى كسى كه محاسنت با خون گلويت خضاب است .
- چگونه تشنه ماندى بين لشكر يزيد، در حالى كه سيرابت مى كردند از جام مرگها.
چكاد تلاش
آموختن زبانهاى خارجى با امكانات محدود آن روز، كارى بسيار مشكل بوده است . علامه بلاغى علاوه بر زبان عربى ، زبانهاى عبرى ، انگليسى و فارسى (84) را خوب مى دانست و به آنها تسلط داشت و فراگيرى آنها به شخصيت علمى ايشان برجستگى ويژه اى بخشيده بود.
درباره چگونگى آموختن زبان عبرى چنين نگاشته اند: ((زبان عبرى را از يهود دوره گرد آموخته است . در آن روزگار گروهى يهودى در شهرهاى عراق بودند كه مقدارى جنس ، پارچه و امثال آن ، بر دوش داشتند و در كوچه و بازار مى گشتند و مى فروختند. بلاغى از اين فرصت استفاده مى كرد و درباره مفردات و جمله بندى زبان عبرى از آنان چيزهايى مى پرسيد. گاه مجبور مى شد همه اجناس يك يهودى دوره گرد را بخرد تا از او درباره يك واژه يا تركيب سخنى بشنود. چون يهوديان در آموختن لغت خود به ديگران بسيار بخل مى ورزيدند. بلاغى گاه شيرينى و شكلات مى خريد تا اگر بچه اى يهودى ببيند به او بدهد و چيزى از او بپرسد.))(85)
شكوه گمنامى
گمنام زيست و بى هياهو، ولى نامش در گمنامى اوست و هنرش در اخلاص ‍ والايش ...
شكوه گمنامى و حماسه اخلاص او در شعار معروفش تجلى كرده كه مى فرمود:
((انى لا اقصد الا الدفاع من الحق لا فرق عندى بين ان يكون باسمى او اسم غيرى .)) (86): من جز دفاع از حق انگيزه اى نداشتم . بنابراين هيچ فرقى نيست كه كتاب به نام من يا نام ديگرى منتشر شود.
اسوه زهد
درباره ساده زيستى اش گويند:
((اتاقى كوچك داشت و محقر. در آن جز بوريايى و روفرشى يى كه بر آن مى نشست هيچ چيز نبود. در زمستان وسايل گرم كردن و در تابستان وسايل سرد كردن نداشت ؛ با اينكه مزاجى ضعيف داشت و بيمار بود. با اين احوال ، هيچ گاه از اين اتاق بيرون نمى رفت مگر براى نيازهاى ضرورى .))(87)
بحقيقت كه ايشان با بى پيرايگى اش اسوه برجسته زهد و پارسايى بود.
خنياگر بيدارى
حياتش تركيبى از دو عنصر عقيده و جهاد بود و حركتش بر مبناى اين دو عنصر هيچ گاه گوشه نشينى را نگزيد و آرام نگرفت و پيوسته حريت آميخته با حيات را بر سر و روى جامعه اسلامى مى پاشيد و خوابهاى گران را بر مى آشفت گويند:
((برخى از بهائيان جاسوس استعمار در محله اى در بغداد، مكانى را به نام حظيره براى اجتماع خود بنا نهادند. بلاغى با شنيدن اين خبر ديگر آرام نگرفت و استراحت را بر خود روا نداشت تا با مراجعه به دادگاه و قانون آنان را به ترك آن محل واداشت و پس از مدتى آنجا را به مسجدى تبديل كرد و در آن نماز و شعاير حسينى اقامه مى شد.))(88)
اين روحانى آگاه ، مرز و بوم را همواره نگهبان بود و براى بيدار ساختن جامعه دل مى سوزاند و تمام هستى خود را فداى خدمت به حق و خلق كرد.
وى براى چاپ كتاب ((الهدى )) (در رسوا سازى خدعه ها و توطئه هاى مبلغان مسيحى ) پولى نداشت . بناچار هر چه در خانه داشت به قيمت ارزان فروخت و كتاب را به چاپخانه فرستاد تا خداوند اندك اندك اثاثيه خانه و زندگانى وى را فراهم ساخت .(89)
آخرين هجرت
آسمان شهر غم رنگ بود و اندوهبار. اشك هجران بر گونه هاى شهر جارى بود. زيرا خورشيد انديشه اى رو به غروب بود كه هفتاد سال در آسمان علمى شيعه نور بخشيده بود. تقويم عمرى رو به پايان مى شد كه برگ برگ وجودش را وقف خدمت كرده بود.
باد خزان بر باغ پرشكوفه رادمردى وزيدن گرفته بود كه سراسر عمرش بهار بود و بيدارى فصل فراق در گوش جان علامه آهنگ وداع مى نواخت و نسيم ((ارجعى ))(90) جانان در بوستان جانش وزيدن داشت و در حياط ((حياتش )) مى رفت كه با قفل مرگ بسته شود. او كه عمرى در وادى رضاى حق قدم و قلم زد اكنون مجنون صفت مشتاق نوشيدن جام وصال بود.
سرانجام اين چكاد تعبد و تخصص ، فقيه و اديب فرزانه و مجاهد زاهد، شب دوشنبه بيست و دوم شعبان 1352 ق .(91) نداى حضرت دوست را لبيك گفت و مرغ جانش با كوله بارى از خدمت و خوبى و افتخار به سراى ابدى پر كشيد و در آستان دوست جاى گرفت . خاكيان را در سوگ و عرشيان را در سرور نشاند. حوزه هاى علميه - بويژه طلاب نجف - در اين فقدان ، غرق در ماتم شد. پس از تجليل و تشييع ، پيكر پاكش را در حجره جنوبى سوم در سمت غربى صحن مبارك حضرت على عليه السلام ، در كنار آرامگاه جواد بن محمد حسينى (مؤ لف كتاب مفتاح الكرامه ) به خاك سپردند.
روحش شاد، راهش سبز و پر رهرو و تربتش از شمع رضاى جانان نورانى باد.




ميرزاى نائينى

متوفاى 1315 ش .
نداى بيدارى
نورالدين على لو
درخشش نور
محمد حسين در سال 1240 ش . / 1277 ق . در شهر نايين و در خاندانى فاضل و محيطى روحانى و خانه اى پرمهر و عطوفت ، قدم به عرصه گيتى نهاد و با قدوم مبارك خود آن خانه را رونق و صفايى افزون بخشيد.(92)
پدر او شيخ الاسلام ميرزا عبدالحريم ، از خاندان بزرگ منوچهرى بود كه در شهر اصفهان پدرانش - پشت در پشت - لقب شيخ ‌الاسلامى داشتند. خاندانى نايينى در اصفهان به بهره مندى از خوبيها شهره عام و خاص و از نظر علم و ديندارى زبانزد همگان بودند و خانه ايشان در زمان بروز مشكلات پناه مستمندان بود.
تحصيل علوم
ميرزا محمد حسين تحصيلات ابتدايى حوزوى خود را در زادگاه خويش ‍ گذراند و پس از آن بار سفر بست و در هفده سالگى (1293 ق ) به شهر اصفهان هجرت كرد و در آن حوزه علمى بزرگ تحصيل علوم دينى را ادامه داد و دروس عالى فقه ، اصول ، فلسفه و حكمت را از اساتيد فرهيخه ذيل آموخت :
1. ابوالمعالى فرزند حاج محمد ابراهيم كلباسى (1247 - 1315 ق .)
2. شيخ محمد باقر ايوانكى فرزند شيخ محمد تقى اصفهانى (1235 - 1301 ق .)
3. جهانگير خان قشقايى (1243 - 1328 ق .)(93)
نايينى اين اسطوره تقوا، بعد از چندين سال كسب علم از محضر عالمان اصفهان در سال 1303 ق آن حوزه را ترك گفت و راهى نجف اشرف شد. او پس از زيارت بارگاه ملكوتى اميرمؤ منان على عليه السلام به شهر سامرا رفت . زيرا آن ديار مقدس با حضور ميرزا محمد حسن شيرازى و ديگر اساتيد، رونق علمى يافته و دانش پژوهان بسيارى را به سوى خود جلب كرده بود.
نايينى در آغاز ورود به حوزه سامرا در درس دو استاد فرزانه ذيل شركت جست :
1 - سيد محمد طباطبايى فشاركى (متوفى 1316 ق .)
2 - سيد اسماعيل صدر (1258 - 1338 ق .)
او سپس در محفل پربار درس ميرزا محمد حسن شيرازى (1230 - 1312 ق .) حضور يافت و مدت نه سال از دانش سرشار استاد عالى مقام خويش ‍ بهره برد و علاوه بر آن ، محرم خاص ميرزا گرديد.(94)
ميرزاى نايينى همچنين با سفر به نجف اشرف از درس اخلاق سالك درگاه الهى آخوند ملا حسينقلى همدانى استفاده كرد.(95)
او پس از رحلت ميرزاى شيرازى به همراه استاد ديگر خويش سيد اسماعيل صدر راهى كربلا شد و در جوار مرقد امام حسين عليه السلام از اين استاد عزيز سود جست و اقامتش در آن شهر دو سال به طول انجاميد و سپس با اندوخته اى ارزشمند و كوله بارى گرانسنگ در سال 1316 ق راهى نجف شد و در آنجا اقامت گزيد.(96)
او در كنار تدريس ، در جلسه علمى آخوند خراسانى حاضر مى شد و در كمترين زمان از ياران و محرمان اسرار او گرديد.(97)
پرورش يافتگان مكتب ميرزا
ميرزاى نايينى با مقام والاى علمى ، سياسى و معنوى خويش شاگردان فاضل و آگاهى را به عالم اسلام عرضه كرد كه هر يك محور فكرى و علمى در جامعه شدند. در مورد شاگردان برجسته اين رادمرد بزرگ مى توان به شخصيتهاى ذيل اشاره كرد:
1. شيخ محمد على كاظمى خراسانى (1309 - 1365 ق .)
2. سيد محسن طباطبايى حكيم (1306 - 1390)
3. سيد جمال الدين گلپايگانى (1295 - 1379 ق .)
4. سيد محمودحسينى شاهرودى (1301 - 1394 ق .)
5. سيد محمد حجت كوهكمرى (1310 - 1372 ق .)
6. سيد محمد هادى ميلانى (متوفى 1395 ق .)
7. شيخ محمد تقى آملى (1304 - 1391 ق .)
8. سيد ابوالقاسم خوبى (1317 - 1413 ق .)
9. سيد محمد حسين طباطبايى (1321 - 1402 ق .)
10- ميرزا هاشم آملى (1322 - 1413 ق .)(98)
11- شيخ محمد رضا طبسى نجفى (1322 - 1405 ق .)
12. سيد محمد حسينى همدانى (متولد 1322 ق .)
يادى از فضيلت ها
از ميان انبوه خصلتهاى پسنديده و فضيلتهاى آموزنده ميرزا، تنها چند نمونه آن را مرور مى كنيم :
الف - مناجات با خدا: ميرزا هنگام مناجات چنان گريه مى كرد كه قطرات اشك بر محاسن شريفشان جارى مى شد و در قنوت نماز شب دعاى ابوحمزه ثمالى را مى خواند و در موقع نماز آشكارا رنگ رخسارش زرد مى شد و لرزه بر اندامش مى افتاد.(99)
آقاى حسينى همدانى - شاگرد ميرزا - به نقل از پدر ارجمندش مى گويد: گاهى يك ساعت به اذان صبح مانده مى رفتيم به حرم ، هنوز در حرم را باز نكرده بودند مرحوم نايينى در شب مشغول نماز و دعا بود. بعد از نماز و دعا به منزل برمى گشت تا به درس و بحث خود برسد.(100)
ب - شرط شركت در درس : استاد در هنگام بيان درس ، توصيه هاى متعددى به شاگردان مى فرمود. از جمله آنكه : با يكديگر گفتگوهاى تند و تيز نداشته باشند، اعتدال و خوشرويى را پيشه خود قرار دهند و پا را از اعتدال فراتر نگذارند. ايشان همچنين خواندن نماز شب و شب زنده دارى كردن را شرطى براى حضور در درس قرار داده بود. او به شاگردان توصيه مى كرد تا درسها را بنويسند و خود نيز به نوشته هاى آنان نظر كرده ، ميل داشتند هر روز يكى دو تا از نوشته هاى درس وى در كنارش باشد وبدانها نگاه بكند.
ج - نوآورى در اصول : علم دانش اصول فقه كه شيوه صحيح استنباط از منابع فقه را به ما مى آموزد در طول تاريخ حوزه هاى علمى شيعه تحول ، گسترش و نوآوريهاى بسيارى داشته است از جمله دانشمندانى كه در رونق و جلو رفتن اصول زحمت فوق العاده كشيد، آية الله نايينى است ، بدان حد كه نوآور و مجددالاصول نام گرفت و به مقامى در اين علم رسيد كه اكثر معاصران از نظريات وى پيروى مى كنند و آن را هم سنگ با نظريات آخوند خراسانى در اصول به حساب مى آورند.(101) اين مهم را مى توان از تقريرات نوشته شده از سوى شاگردان ممتاز درس او به دست آورد.
نقش ميرزا در نهضت مشروطيت
در عصر ميرزا انقلابى مردمى به منظور مهار استبداد و تحصيل استقلال و امنيت به رهبرى عالمان دين در ايران انجام شد كه به نهضت مشروطه معروف شده است . در اين نهضت آية الله نايينى را مى توان از پيشگامانى به شمار آورد كه در كنار عالمانى ديگر چون آخوند خراسانى نقش موثرى را در پيروزى آن ايفا كرد.
اهداف علما و رهبران روحانى نهضت مشروطه ايران از اين قرار بود:
1.برپايى حكومت خدا
2.اجراى قوانين الهى
3.حفظ و پاسدارى سنتهاى الهى
4.حفظ جان و مال و ناموس مردم
در سال 1327 ق . سلطنت استبدادى محمد على شاه با به توپ بستن مجلس به پايان عمر خود رسيد و مشروطه خواهان پس از فتح تهران حكومت را به دست گرفتند. اما با دخالت اجانب به جاى بر سر كار آمدن دانشمندان اسلامى و اجراى احكام دين ، فئودالها و عربزدگان و ايادى استكبار رهبرى نهضت را به دست گرفتند و انقلابى را كه علما با اهداف بلندى دنبال مى كردند از مسير اصلى اش منحرف ساختند و به جاى آنكه دشمنان واقعى مشروطه كيفر كنند، شيخ فضل الله نورى را بردار كردند.
اكثر علماى بزرگ نجف اشرف به اين اميد كه خواهند توانست به آن نهضت محتوايى اسلامى ببخشند از آن پشتيبانى كردند؛ كه در اين ميان نام آخوند خراسانى و ميرزا محمد حسين نايينى نيز به چشم مى خورد. مخالفان مشروطه براى مقابله با نهضت تلاش كرده ، حتى ميرزا را نيز هدف قرار دادند. در مقابل ، روزنامه حبل المتين در دفاع از مشروطه و آية الله نايينى چنين مى نويسد:
((مردم نبايد تحت تاءثير اين بدگوييهاى دشمنان مشروطه ، نسبت به نايينى كه خدمات او به مشروطه و اسلام فراموش ناشدنى است قرار گيرند.))(102)
آية الله نايينى در كنار آخوند خراسانى ، در رهبرى نهضت از اعتمادى كامل برخوردار بود و به از نزديكترين افراد به وى به شمار مى رفت كه در اين باره يكى از نويسندگان مى گويد:
((آشنايان به زندگى نايينى را باور بر آن است كه نامبرده حتى متن تلگرافها و بيانيه هاى عمومى آخوند خراسانى (و ديگر رهبران نهضت ) را پيرامون انقلاب مشروطيت انشا مى كرده است .))(103)
پس از آنكه آخوند خراسانى حكم به وجوب مبارزه با ديكتاتورى و خلع محمد على شاه داد، مردم مهياى جهاد همراه با علماشدند آخوند نيز همگام با مردم و ديگر علما عازم حركت به ايران گرديد ولى در بامداد همان روزى كه عازم ايران بود (1329 ق .) به مرگ ناگهانى و مرموز در گذشت و با در گذشت ايشان نهضت مشروطه ، رو به ضعف گذارد.(104)
البته رحلت آخوند خراسانى حركت علما را به ايران تعطيل نكرد بلكه آنان بعد از توقف ، چند هفته اى بعد در محرم 1330 ق به سوى كاظمين حركت كردند؛ كه يكى از آنها آية الله نايينى بود. رهبران روحانى در شهر كاظمين هياءتى تشكيل دادند تا در اجراى هدف جنبش علما فعاليت كنند سرانجام فعاليت هاى آنان باعث شد كه آرامش به كشور ايران باز گردد.(105)
با كتاب ((تنبيه الامة ))
آية الله نايينى اين كتاب را در بحران انقلاب مشروطه در سال 1327 ق . به زبان فارسى نوشت (106) و از سوى آية الله آخوند خراسانى و آية الله شيخ عبدالله مازندرانى مورد تايييد و تقريظ قرار گرفت .
ميرزا در اين كتاب حاكميت اسلام ناب محمدى صلى الله عليه و آله و سلم را با دليل و برهان قاطع اثبات كرده و پرده از چهره حكومتهاى استبداد برداشته است او زندگى در زير سلطه استبداد را مساوى با برده بودن مى داند و در اين باره چنين مى نويسد:
((خداوند متعال در قرآن مجيد و ائمه معصومين عليه السلام در مواقع عديده ، زندگى همراه با پذيرش سلطه حكمرانان استبدادگر را نوعى بردگى و ضد آزادى مى دانند.))(107)
ايشان از قائلين به ولايت مطلقه فقيه است كه در اين كتاب تمام مناصب و شؤ ون اعتبارى امام معصوم عليه السلام را براى فقيه جامع الشرايط ثابت مى داند.(108) بنابر نظريه او، بدون شك علما شرعا مسؤ ول دستگاه حكومتى هستند و جلوگيرى از بى نظمى و بى عدالتى در جامعه از مسائل پر اهميتى است كه از وظايف و مسووليتهاى آنهاست و در غيبت امام عصر (عج ) - همانند زمان ما - رهبرى جامعه به عهده آنان مى باشد.
آية الله طالقانى - كه به همت او اين كتاب با ارزش همراه با توضيح و شرح عبارات مشكل به چاپ رسيد - در مقدمه كتاب فوق چنين مى نويسد:
- دقت و توجه به اين كتاب براى هر كس مفيد است ، آنهايى كه خواهان دانستن نظر اسلام و شيعه درباره حكومت اند، در اين كتاب نظر نهايى و عالى اسلامى - عموما و شيعه را بخصوص - با مدرك و ريشه خواهند يافت . براى علما و مجتهدين كتاب استدلالى و اجتهادى و براى عوام رساله تقليدى راجع به وظايف اجتماعى است .))(109)
شهيد بزرگوار آية الله مرتضى مطهرى پيرامون اين كتاب با ارزش ‍ مى فرمايد:
((انصاف اين است كه تفسير دقيق از توحيد عملى ، اجتماعى و سياسى اسلام را هيچ كس به خوبى علامه برزگ و مجتهد سترگ مرحوم ميرزا محمد حسين نايينى - قدس سره - تواءم با استدلالها و استشهادى هاى متقن از قرآن و نهج البلاغه ، در كتاب ذيقيمت ((تنبيه الامه )) بيان نكرده است ... ولى افسوس كه جو عوام زده محيط ما، كارى كرد كه آن مرحوم پس ‍ از نشر آن كتاب ، يكباره مهر سكوت بر لب زده ، دم فرو بست .))(110)
مبارزه با استعمارگران
پس از شروع جنگ جهانى اول (1914 م ) بخش وسيعى از خاك كشور عراق به دست نيروهاى انگليسى اشغال شد. در پى اين امر علماى شيعه وارد صحنه شده ، عليه آنان حكم جهاد دادند. در اين ميان آية الله نايينى نقش خويش را به طور فعال ايفا كرد و همگام با ديگر علما عليه قواى خارجى دست به قيام زدند.(111)
بعد از شكست دولت عثمانى ، دولت انگليس در صدد روى كار آورن حكومتى دست نشانده و انگليسى بر عراق بر آمد و از مردم عراق دعوت شد تا در يك انتخابات عمومى براى تعيين يك حاكم انگليسى براى خود شركت جويند. علما و روحانيان طراز اول عراق نيز مجددا به مخالفت با انگليسيان برخاسته ، با صدور فتوا، انتخاب فردى كافر را براى حكومت بر مسلمانان حرام دانستند. دولت انگليس كه خود را در مخمصه ديد قراردادى با ملك فيصل بست و او را در سال 1340 قمرى پادشاه عراق گردانيد.(112)
فتواى علما چنان تاثيرى در مردم گذاشت كه امكان انتخابات را در شهرهايى چون نجف و كوفه سلب كرد. بعد از اين رخدادها بود كه استعمار پير زمينه تبعيد مراجع دينى را تدارك ديد و آية الله نايينى و آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى را به ايران تبعيد كرد.(113)
آن دو مرجع بزرگوار با استقبال پرشور مردم مذهبى ايران و علما و روحانيون شهرهاى مختلف مخصوصا علماى قم قرار گرفتند و سپس به برپايى جلسه درس و اقامه نماز جماعت پرداختند.
سرانجام ملك فيصل در اثر فشار مردم و علما، مجبور به عذرخواهى از مراجع تبعيد شده گرديد و آن دو فرزانه دهر پس از يك سال دورى از حوزه علميه نجف در سال 1342 ق . باز گشتند.
تاليفات
از آن درياى بيكران علوم دينى آثار ذيل به يادگار مانده است :
1 - تعليق بر عروة الوثقى (در فقه )
2 - لباس مشكوك (در فقه )
3 - التعبدى و التوصلى (در اصول )
4 - وسلية النجاة
5 - سؤ ال و جوابهاى استدلالى فقهى
6 - تقريرات اصول ، كه برخى از شاگردان او درسهاى علم اصول وى را به رشته تحرير در آوردند و در حال حاضر دو كتاب ((فوائدالاصول )) اثر شيخ محمد على كاظمى و ((اجودالتقريرات )) اثر سيد ابوالقاسم خويى در دسترس فضلا و دانش پژوهان حوزه هاى علمى است .
7 - لاضرر (در اصول )
8 - احكام خلل (در فقه )
9 - معانى حرفيه
10 - تزاحم و ترتب (در اصول )
11 - تنيه الامة و تنزيه الملة و...(114)
افول ستاره آسمان فقاهت
سرانجام استاد فقها و مجتهدان عصر آية الله العظمى ميرزا محمد حسين نايينى پس از عمرى تلاش و خدمت در پرورش شاگردان گرانمايه و تعالى اسلامى و مسلمين در 26 جمادى الاولى سال 1355 ق . نداى حق را لبيك گفت و به جوار رحمت ايزدى پيوست .
پيكر مطهر او در نجف اشرف با شكوه خاصى تشيع گرديد و پس از اقامه نماز به وسيله آيه الله سيدابوالحسن اصفهانى ، در كنار حرم مطهر حضرت على عليه السلام به خاك سپرده شد .
((رحمت بى منتهاى حق ارزانى روح پاكش ))




آية الله العظمى شيخ عبدالكريم حائرى

متوفاى 1315 ش .
نگهبان بيدار
سعيد عباس زاده
تولد
سال 1326 ه -.ق در روستاى ((مهرجرد)) يزد در خانه مردى پاكدل و پرهيزكار به نام ((محمد جعفر)) كودكى پا به عرصه حيات گذاشت و عبدالكريم نام گرفت .(115) وى دروان كودكى را در دامان پر مهر مادرى سپرى كرد تا به شش سالگى رسيد. در آن روزگار كه عبدالكريم بايستى پايش به مكتب باز مى شد در مهرجرد از مدرسه و مكتب خبرى نبود و كودكانى كه بزرگ مى شدند به دنبال كار و حرفه پدران خود رفته ، بهار عمرشان را در مزارع سپرى مى كردند، اما عبدالكريم كه گويى سرنوشتى جز اين داشت مورد لطف الهى قرار گرفت و خيلى زود وسيله درس و دانش ‍ اندوزى برايش فراهم شد.
آغاز تحصيل
((روزى يكى از بستگانش به نام محمد جعفر معروف به (مير ابو جعفر) - كه خود عالم و در كسوت روحانيت بود - به مهرجرد آمد و (در ديدار نخست ) آثار استعداد و پرتو نبوغى خارق العاده را در سيماى اين كودك مشاهده نمود و اين بود كه تحصيل عبدالكريم را عهده دار شد و در همين سفر با رضايت پدر و مادرش ، او را به اردكان برد و به مكتب سپرد.)) (116)
عبدالكريم ، در شهر ناآشنا چندين سال در رفت و آمد بود. روزها در درس ‍ استادان حاضر مى شد و شبها در خانه مير ابو جعفر به سر مى برد و گاهى در شبهاى جمعه به منظور ديدار با پدر و مادر راه مهرجرد را پيش مى گرفت . عبدالكريم هر چند بار رحلت پدر مدتى از تحصيل باز ماند اما اين فراق از مكتب چندان طول نكشيد و ديگر بار شوق مدرسه و مكتب ، قرار از كف اختيار او ربود و عشق به معارف قرآن در دلش جوانه زد و اين بار راه حوزه علميه يزد را در پيش گرفت .
حوزه يزد
در آن دروان (اواخر قرن سيزدهم ) يزد حوزه علمى پر رونقى داشت . پنج مدرسه علوم دينى در اين شهر، بخش عمده اى از دانشجويان علوم اسلامى را در خود جاى داده بود و دانشمندان بزرگى كه تربيت يافته حوزه پر آوازه نجف و شاگردان شيخ بزرگ انصارى و ميرزاى شيرازى بودند، در آنجا به تدريس علوم مختلف اسلامى اشتغال داشتند.
((در ميان مدرسه هاى مختلف علوم دينى ، مدرسه بزرگ (و زيباى ) ((محمد تقى خان )) از معروف ترين آنها به شمار مى فت .))(117) كه بسيارى از درسهاى دوره سطح و خارج در آنجا تدريس مى شد. عبدالكريم جوان ، در چنين جو معنوى وارد دارالعباده يزد گرديد و در مدرسه محمد تقى خان سكنى گزيد و سالها با شور و اشتياق فراوان در پاى درس استادان بزرگ به تحصيل علوم اسلامى پرداخت .
شوق ديدار
هنوز بيش از 18 بهار از عمر عبدالكريم سپرى نگرديده بود كه شوق ديدار عتبات در دل وى جوشيدن گرفت و راهى سرزمين عراق شد. چهار شهر مذهبى عراق (نجف ، كربلا، كاظمين و سامرا) كه فرزندان پيامبر خدا را ميزبان هستند و خاكشان وجود پاك امامان بزرگوار ما را در آغوش خود كشيده است ، عتبات مى گويند.
او به همراه مادر خويش با كاروان زيارتى راهى آنجا شد و بى درنگ به حلقه دانشوارن و عالمان بزرگى كه گرداگرد امامان را گرفته بودند، پيوست . عبدالكريم ابتدا چند سالى در حوزه عليمه كربلا در محضر آية الله فاضل اردكانى بود و پس از آن با راهنمايى استادش به حوزه عليمه سامرا و به محضر ميرزاى بزرگ شيرازى شتافت .
در حوزه سامرا
ميرزاى شيرازى در آن زمان مرجع وقت و در راس حوزه علميه سامرا بود. وى از آنجا كه به علم و معنويت آية الله ادركانى احترام زيادى مى گذاشت شيخ عبدالكريم را مورد توجه قرار داد. مى گويند وقتى نامه فاضل اردكانى را خواند و رو به عبدالكريم كرد و فرمود: ((من به شما اخلاص پيدا كردم .))(118) از همين رو آن طلبه جوان و پر تلاش را در منزل خود جاى داد. آية الله حائرى پس از اينكه به مقام اجتهاد نايل گشته بود از اين دوران به نيكى ياد كرده ، از خانه ميرزا خاطراتى را اين گونه نقل مى كند: ((سرداب خانه ميرزا هم محل مطالعه ام بود و هم محل استراحتم و در ماه مبارك رمضان سحرى را نيز در آنجام مى خوردم اما براى افطار به خانه ميرزا باز نمى گشتم ، بلكه به علت گرماى طاقت فرساى هوا، به سوى فرات رفته ، آب مفصلى مى خوردم و شنا مى كردم ))(119)
شيخ عبدالكريم در حوزه عليه سامرا دوازده سال تمام به تحصيل علم پرداخت . او در اين مدت . با همه رنجها و مشتقها ساخت و فارغ از هرگونه اشتغال ديگرى با دلى پر اميد، به آينده روشن خويش چشم مى دوخت و سرانجام نيز به كمالات علمى و معنوى نايل گشت .
در محضر استادان
گذشته از اراده محكم و تلاش خستگى ناپذير شيخ عبدالكريم در راه تحصيل دانش ، استادان پرمايه نيز در شكلى گيرى شخصيّت علمى و معنوى او نقش اساسى ايفا مى كردند.
وى در سالهايى كه در حوزه علميه سامرا حضور داشت از خرمن دانش ‍ فقهاى بزرگى چون آية الله سيد محمد فشاركى ، آية لله محمد تقى شيرازى و آية الله شيخ فضل الله نورى ، كه هر يك از ستاره هاى درخشان آسمان فقاهت به شمار مى رفتند، خوشه علم و معنويت چيد.
اقامت در كربلا
آية الله حائرى پس از رحلت ميرزاى شيرازى راهى نجف گرديد و در آنجا رحل اقامت افكند اما به زودى در يافت كه حوزه علميه كربلا اكنون به وجود او نياز بيشتر دارد. به همين سبب شهر امام مظلومان حسين عليه السلام را بر گزيد و راهى كربلا گرديد.
كربلا كه روزگارى حوزه علميه معروف و باشكوهى داشت در آن روزها ديگر شكوه رونق خود را از دست داده بود و هيچ جنب و جوشى در مدرسه هاى علميه به چشم نمى خورد و از تراكم طلاب مثل سالهاى دوران تحصيل او خبرى نبود.
بارگاه مقدس حسينى نيز آرام و خالى از درس و بحث علمى ، روزگار خود را تنها با زمزمه شيفتگان اهل بيت و زائران مشتاق ضريح حسين عليه السلام مى گذارند. وى به موجب همين اوضاع تاءسف بار حوزه علميه ، اين شهر را انتخاب كرد و اينجا بود كه او لقب حائرى (120) را براى خود برگزيد با حضور اندك مدت خود در حوزه علميه كربلا، غبار عزلت و فراموشى سالهاى گذشته را از چهره اين شهر زدود و پس از سالها آرامش و سكوت بار ديگر همهمه طلاب در مدراس پيچيد و بارگاه امام حسين عليه السلام نيز با طنين افكندن بحثهاى علمى دانش پژوهان در آن ، جلوه اى ديگر گرفت . آية الله حائرى در مدت دو درس عمده خارج اصول و فقه تدريس مى كرد و باقى اوقاتش را در اختيار طلاب علوم دينى قرار داد و علاوه بر اينها، در مقام كسى كه آية الله ميرزا محمد تقى شيرازى مرجع تقليد شيعه احتياطات خود را به ايشان ارجاع داده ، پاسخگويى به مسائل دينى مردم را نيز بر عهده گرفت .
در حلقه خوبان
آية الله حائرى در اواخر سال 1332 ه -.ق وقتى ماجراجوى انگليس در عراق شدت گرفت و دامنه آشوب به شهر كربلا نيز كشيده شد به دعوت مردم اراك عزم سفر به ايران كرد. و تا سال 1340 كه عازم قم شد در كنار مردم اين ديار و در خدمت حوزه علميه شهر اراك بود. گويند در اين ايام امام خمينى (ره ) جوانى بيست ساله بود كه با شنيدن آوازه حوزه علميه شهر اراك ، از عزيمت به حوزه اصفهان صرف نظر كرد و به سوى اراك شتافت و تا انتقال اين حوزه به شهر مقدس قم از حوزه دانش و معروف اين مرد بزرگ بهره ها جست .(121)
آية الله حائرى به مدت هشت سال در اين حوزه پر شكوه بر مسند تدريس ‍ تكيه زد و در كنار مسؤ وليت سنگين مرجعيت از پرورش و شكوفايى استعدادهاى طلاب جوان نيز لحظه اى غافل نبود و به موجب اهميت فوق العاده به اين امر صدها جان پاك طينت ديگر را كه اميد آن مى رفت همه در زمره مراجع بزرگ بشمار آينده در دامان پر مهر و محبت پدرانه خود پرورش داد.
قم شهر فضليت
قم از بزرگترين شهرهاى مذهبى جهان تشيع به بشمار مى آيد كه از روزگاران نخست تولد تشيع در ايران ، به مركزيت شيعه شهرت داشته و تاكنون نيز مركزيت خود را دانش و بينش اسلامى و تصميم گيرى درباره حوادث سياسى و اجتماعى حفظ كرده است . اين شهر همانند شهرهاى نجف و كربلا در سالهاى پس از ظهور اسلام ايجاد گرديد و با ورود دختر امام موسى كاظم عليه السلام و بعدها به سبب وجود بارگاه عظيم آن حضرت به عظمتش افزوده شد و مورد توجه مشتاقان اهل علم و ايمان قرار گرفت .
قم تاريخ درخشانى در خصوص برپاى حوزه علميه و پايگاه دينى مردم دارد. اولين كسانى كه در اين شهر براى تاءسيس حوزه عليمه قيام كردند محدثان و روات قبيله اشعرى بودند كه از ياران امامام معصوم عليه السلام به شمار مى رفتند. سپس ظهور شخصيتهاى بزرگى چون شيخ كلينى و شيخ صدوق و پس از آنها رو آوردن شيعيان علوى بدين حوزه بر رو نقش افزود. اما با اينهمه اين شهر روزگارى نيز خالى از عالمان بوده است و از قرن ششم هجرى تا دوران صفويه چندان رونقى نداشته است و بر حجره هاى مدارس ‍ آن گرد غربت و تنهايى نشسته بود.
((در اوايل قرن يازدهم ه -.ق چند سالى شخصيتهاى بزرگى چون صدرالدين شيرازى ، فياض لاهيجى و فيض كاشانى و بعدها ميرزاى قمى در مدارس اين شهر به بحث و اشاعه علوم اسلامى در فقه ، تفسير كلام ، فلسفه و عرفان پرداختند.))(122) و با تشكيل جلسات پر شكوه علمى مدتى كور سوى دانش را در اين شهر روشن نگه داشتند. اما پس از آن تا روزى كه آية الله حائرى پا به اين شهر مى گذارد وضع حوزه هاى علميه همچنان اسفبار و مدتها عضمت گذشته آن فراموش شده بود.
آية الله حائرى پيش از آنكه از طرف اهالى قم به اين شهر دعوت شود يك بار در سال 1332 ه -.ق در سفرى كه به مشهد رضوى عزيمت نمودند، از قم نيز ديدن كرده و چند شبى را در كنار حرم حضرت فاطمه معصومه عليه السلام گذارنده و اوضاع مدارس دينى را از نزديك مشاهده نموده بود. مدرسه فيضيه را ديده بود كه حجره هاى پر غوغاى ديروزش اكنون خالى از همهمه محصلام علوم دينى شده و بر قفسه هاى كتاب گرد فراموشى نشسته است . انگار هيچ گاه زمزمه دانش پژوهان اسلامى در فضاى قم طنين انداز نبوده است ! مدرسه بزرگ ((دارالشفا)) را ديده بود كه سالنهاى درس و بحث آن اكنون محل اسكان فقراى شهر يا زائران شده است ((و بعضا كسبه اطراف حرم از حجره هايش به عنوان انبار اجناس استفاده مى كردند.))(123) و از همه غمناك تر حال و روز طلاب جوانى بود كه به علت محروم بودن از استادان چيره دست و نبود نظم با چهرهاى افسرده ، عمر خود را به بيهودگى مى گذارنيدند و در آن حجره هاى تاريك و غبار گرفته با مباحثات سطح ، روزگار سپرى مى كردند.
گويند ايشان پس از آنكه از نزديك اوضاع اسفبار مدارس علمى اين شهر را ديد، بسيار ناراحت و افسرده خاطر قم را ترك گفت و اطرافيانش بارها از او شنيدند كه مى گفت : ((چه مى شد اگر حوزه علميه قم سرو سامان مى گرفت !))
آية الله حائرى در اواخر زمستان 1300 ه -.ش (22 - رجب 1340 ق ) بود كه با فرزند بزرگش حاج شيخ مرتضى حائرى به همراه آية الله محمد تقى خوانسارى به قصد اجابت دعوت مردم ، از اراك به سمت قم حركت كردند و در ميان انبوه جمعيت استقبال كننده وارد شهر قم شدند.
تاسيس حوزه
تاسيس حوزه علميه قم چيزى بود كه زمزمه آن قرنها پيش از حوزه علميه نجف شروع شده بود و ريشه در روايات امامان معصوم عليه السلام داشت امام صادق عليه السلام در قرن دوم هجرى قمرى به ياران خود درباره شهر قم و مركزيت اين شهر براى دانش اسلامى چنين فرموده بود:
زود باشد كه كوفه روزگارى از مؤ منان خالى گردد و دانش و در آن ناپديد شود... و به شهرى كه آن را ((قم )) گويند ظاهر شود و معدن اهل علم و فضل شود.(124)
حضور آية الله حائرى در قم اين نويد امامان بزرگوار شيعه را كه همواره زبان به زبان نقل شده و در ذهن شيعيان جاى گرفته بود، تحقق مى بخشيد.
اوايل بهار 1301 ش ، پس از دو ماه اقامت آية الله حائرى در شهر قم ، در منزل آية الله پايين شهرى ، جلسه اى از طرف علما، بازاريان ، و كسبه تهران تشكيل شد كه بزرگانى از فقهاى قم چون آية الله بافقى ، آية الله كبير و آية الله فيض در آن شركت داشتند. در اين جلسه ، گفتگو پيرامون حوزه علميه قم ، ساعتها به درازاكشيد و سرانجام نظر نهايى به آية الله حائرى محول شد.
همه علما و بزرگان علم و معرفت قبول اين امر مهم به آية الله حائرى اصرار كردند و نيز بسيارى از بازاريان و كسبه در تاءمين مالى حوزه اعلام آمادگى نمودند. آية الله حائرى ابتدا بر اين عقيده بود كه بزرگان قم خود اين كار را انجام دهند و از عهده اين امر خطير نيز بر خواهند آمد. اما چون اصرار بى حد علما را مشاهده كرد تكليف را بر عهده خود ثابت ديد و اين نكته را بيان فرمود: ((استخاره خواهيم كرد آيا صلاح است در قم مانده ، به فضلا و محصلين حوزه اراك كه انتظار بازگشت مرا دارند، بنويسم به قم بيايند يا نه ؟))
وى صبح روز بعد، پس از آنكه نماز صبح را به پايان رساند در حرم حضرت معصومه عليه السلام به دعا و نيايش ايستاد و به قرآن روى آورد. نقل است كه آية الله حائرى به قرآن استخاره نمى كرد و مى فرمود من درست نمى فهمم ((يسبح له ما فى السموات و الارض ، نسبت به موضوع استخاره خواب است يا بد.)) اما در مورد ماندن در قم به قرآن استخاره كرد و خود را به مشيت الهى سپرد، كه آيه اى زيبا و مناسب حالش ((...واتونى باهلكم اجمعين ))(125) خط مشى آينده او را ترسيم نمود و آية الله حائرى را مصمم ساخت حوزه علميه قم را سامان داده ، شاگردان خود را از اراك به اين شهر فرا خواند.(126)
با اقامت گزيدن آية الله حائرى در قم بنيان حوزه علميه قم نيز نهاده شد و با گامهاى بزرگى كه ايشان بر داشت اين حوزه بتدريج رشد كرد و در رديف بزرگترين حوزه هاى علميه جهان تشيع در آمد.
اساسى ترين گام آية الله حائرى پس از تاسيس حوزه ، تعمير مدراس دينى و تغيير روشن آموزشى بود كه تحولى عظيم را در آنها به وجود آورد. و دوران نابسامان حوزه علميه قم كه پس از ميرزاى قمى وضع رقت بارى يافته بود، پايان گرفت . ابتكار آية الله حائرى پس از توجه دادن محصلان علوم دينى به ژرف نگرى در درس و بحث علمى گزينش ((هيات ممتحنه )) براى گرفتن امتحان از دروس حوزوى بود كه امروز چنين روشى در آموزش و پروش ‍ همه كشورها از ضروريات كار محسوب مى شود.
شكوه و عظمت حوزه علميه قم از آغاز تا به امروز كه بيش از هفتاد سال از شكل گيرى آن مى گذرد هر سال چشمگيرتر از گذشته در عرصه هاى مختلف ، نمود داشته است و پرتو آثار وجودى اش افقهاى جديدى از دورترين نقاط عالم را در نورديده است . اين حوزه با شكوه گذشته از اينكه بزرگ ترين دانشگاه علوم اسلامى است در رشته هاى اعتقادات ، فقه و حقوق ، عرفان ، فلسفه ، اقتصاد، تفسير، كلام و... پاسخگوى نيازهاى اجتماعى ، فرهنگى و فكرى جامعه نيز بوده و هست و در اين راه انديشمندان و فرزانگان فراوانى در دامن خود پرورانده است و اكنون بيش ‍ از 40 هزار دانشجوى علوم اسلامى از ايران و هزاران نفر از 45 كشور اسلامى را در خود جاى داده است .
به طور كلى حوزه علميه در زمينه هاى مختلف فرهنگى ، اعتقادى ، سياسى و اجتماعى آثار و بركات فراوانى به جاى گذاشت كه مى توان در يك كلام از آن ، احياى عظمتهاى فراموش شده اين سرزمين تعبير آورد. پس از تاسيس ‍ حوزه علميه قم بود كه در كمترين زمان ، روح بالندگى و تحرك علمى و فرهنگى در بسيارى از شهرهاى ايران نمايان گرديد. پرورش يافتگان حوزه علميه قم به ساير بلاد سرازير گشتند، و دهها كتابخانه و مدرسه علوم دينى در سراسر كشور تاسيس شد. در آن روزگار كه چند مدرسه دولتى ايران محدود به شاهزادگان و حكومتيان بود درگاه حوزه هاى علميه سراسر كشور، به روى فرزندان همه اقشار ملت گشوده بود و حتى در دورترين نقاط كشور هم به همت علماى اسلام آثار اسلامى انتشار مى يافت و مكتبهاى درسى رونق مى گرفت و از هر خانه گلى در دل كوهها و ميان جنگلها هم صداى دلنشين قرآن بچه هاى مسلمان در آسمان اين كشور طنين انداز مى شد و روز به روز فرهنگ اسلامى و معارف تشيع در ايران راه مى يافت .
به بركت شكل گيرى حوزه علميه قم در زمانى اندك فروغ درخشان آن به افقهاى دور دست رسيد.
وضع مدارس ديگر شهرستانها - نيز با گسيل شاگردان مكتب آية الله حائرى بدان مناطق - رو به بهبود گذاشت . و در خود شهر قم علاوه بر احياى مدرسه هاى علميه قديمى چون ، فيضيه ، دارالشفاء، مومنيه ، خان ، مدرسه هاى بزرگ ديگرى نيز تاسيس شد كه امروزه تعداد آنها ((به بيش از 70)) مدرسه مى رسد.
در قلمرو قلم
در كنار همه تلاشهاى خستگى ناپذير آية الله حائرى آثار قلمى مهمى نيز از ايشان به يادگار مانده است كه از آن ميان مى توان به كتابهاى ذيل اشاره كرد: 1. كتاب الصلوة - كتاب مفصلى درباره مسائل نماز است .
2. كتاب دررالاصول - اين كتاب تقريرات درس آية الله سيد محمد فشاركى است .
گويند آية الله محمد حسين كمپانى اصفهانى ، صاحب كتاب گرانقدر ((نهاية الدرايه فى شرح الكفايه )) بحثهاى درس خارج خود را مطابق با سرفصلهاى همين كتاب پيش مى برده و از مؤ لف آن با عنوان ((بعض ‍ الاءجله )) (يكى از مردان بزرگ ) تعبير مى فرموده است (127)
3. كتابهاى ديگر آية الله حائرى مجموعه رسائلى است كه در ابواب مختلف فقهى مانند احكام ارث ، احكام شير دادن و مسائل ازدواج و طالق به رشته تحرير درآورده است .
شاگردان مكتب آية الله حائرى
آية الله حائرى در دوران زندگى پربار خود علاوه بر خدمات بسيار ارزشمند فرهنگى و اجتماعى به اسلام و مسلمانان ، در مكتب خود فرزانگان و انديشمندان بزرگى را تربيت كرد.
او كه در دوران تدريس توجه ويژه اى نسبت به شاگردان خود داشت افراد خوش استعداد را همواره تشويق مى نمود و مورد حمايت خويش قرار مى داد و بدين ترتيب توانست شخصيتهاى بارزى را به جهان اسلام تقديم دارد كه از ميان آنان مى توان از آية الله العظمى امام خمينى ، آية الله العظمى آقاى گلپايگانى ، آية الله العظمى آقاى اراكى ، آية الله العظمى آقاى مرعشى نجفى و صدها فرزانه ديگر نام برد.(128)
در خدمت مردم
آية الله حائرى كسى نبود كه در مقام فقاهت و رسيدگى به امور دينى ، مشكلات ديگر اجتماعى و اقتصادى جامعه را به فراموشى سپارد. او در حالى كه بر مسند مرجعيت تكيه زده و استوارترين انسان عصر خود به شمار مى رفت ، در مقابل مشكلات و نيازهاى مردم محروم ، تحمل را از دست مى داد. از اين جهت در كنار مسئوليت سخت اداره حوزه علميه برطرف كردن نيازهاى اساسى مردم را از وظايف اصلى خويش مى دانست ، كه به طور خلاصه اشاره مى شود.
در حادثه سيل 1313 ش . سيل بسيارى از خانه هاى مردم فقير ساحل رودخانه را طعمه خود ساخت و انبوهى از آنان را آواره و بى خانمان كرد.
در اين حادثه آية الله حائرى با ارسال پيام به ساير شهرهاى ايران ، خواستار كمك ديگر هموطنان به اين شهر سيل زده شد و انبوه كمكهاى مردم را به شهر قم سرازير ساخت .
ايشان در رسيدگى به اين مهم قطعه زمين وسيعى را در منطقه خاك فرج كه متعلق به آستانه حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليها بود، خريدارى نمود و با كمك ديگر اقشار جامعه ، خانه هايى منطبق با اصول مهندسى وقت ، به منظور اسكان آوارگان احداث كرد كه هم اكنون اين منطقه به كوچه رهبر شهرت دارد.
در روزگارى كه بسيارى از مردم در خيابانهاى قم زندگى خود را به تكدى مى گذراندند وى محلى را به ((خانه فقرا)) اختصاص داد و مستمندان شهر را در آن مكان گرد آورد و بدين ترتيب صدقات و كمكهاى مالى مردم نيك انديش را در مسيرى صحيح ، صرف اداره امور آنان كرد.
بيمارستان فاطمى قم به پيشنهاد به آية الله حائرى و با مساعدت يكى از مؤ منين به نام آقا سيد محمد فاطمى تاءسيس شده و بعدها با وجوهى از ارث آقاى سهام الدوله توسعه يافته است .
از خدمات ديگر آية الله حائرى انتقال قبرستان قم به خارج از شهر است . در آن روزها قبرستان بزرگ قم در جوار در شمالى حرم حضرت معصومه سلام الله عليها قرار داشت و چهره ناخوشايندى به بافت قديمى شهر داده بود و شهرى كه پذيراى زائران اهل بيت و محل درس و بحث طلاب علوم دينى به شمار مى رفت ، به صورت قبرستانى بزرگ به نظر مى آمد و اى بسا اين امر موجب هتك حرمت به مقبره بزرگان تلقى مى شد. آية الله حائرى در اين مورد نيز گام ارزشمندى برداشت و در آن سوى رودخانه كه آن روزها خارج از شهر محسوب مى شد زمين وسيعى را خريدارى و آن را به عنوان قبرستان عمومى شهر كرد. (اين قبرستان قديمى هم اكنون به ((قبرستان نو)) معروف است ).

next page

fehrest page

back page