next page

fehrest page

back page

ويژگى روحى
از خصوصيات بارز آية الله حائرى كه ساير خصوصيات اخلاقى ديگر او را تحت الشعاع خويش قرار مى داد، زهد و ساده زيستى و زندگى بى آلايش - قبل و پس از مرجعيت - او بود. پاى بندى او به طلبگى زيستن تا آخر عمر، از او تنديسى از زهد ساخته بود. او همواره خدا را شاكر بود كه از همان اندك چيزى كه در دست دارد مى تواند به وضع فقرا رسيدگى كند. روزى يكى از بزرگان ، عباى گرانقيمتى را به فرزندش هديه كرد و آية الله حائرى چون از آن مطلع گرديد با فرزندش به سخن نشست و با اين جمله كه ((فرزندم ، اين عبا براى تو زياد است )) او را متقاعد ساخت كه آن را فروخته ، با پولش سه عباى متوسط براى خود و دو طلبه ديگر تهيه نمايد.
در مقام زهد ايشان ، همين بس كه امام خمينى (ره ) وقتى به ياوه گوييهاى پسر رضاخان پاسخ مى دهد، با اشاره به زهد آية الله حائرى چنين مى فرمايد:
((ما مفت خوريم !... مايى كه مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى ما از دنيا مى رود، همان شب آقازاده هاى ايشان شام ندارند، مفت خوريم ! با آنها كه بانكهاى خارج را پر كرده اند و باز دست از مملكت برنمى دارند مفت خور نيستند!))(129)
در جاى ديگر حضرت امام (ره ) در خصوص زندگى زاهدانه استاد معظم خود فرموده است :
((جناب استاد معظم و فقيه مكرم حاج شيخ عبدالكريم يزدى حائرى - كه از سال 1340 تا سال 1355 رياست تامه و مرجعيت كامله قطر شيعه را داشت همه ديديم كه چه سيره اى داشت . با نوكر و خادم خود همسفره و هم غذا بود و روى زمين مى نشست .))(130)
از ديگر ويژگيهاى روحى آية الله حائرى اينكه اخلاق بسيار در معاشرت با مردم داشت وى كم حرف بود و با مردم با مهربانى و ملايمت رفتار مى كرد و در برخورد با طلاب جوان حال و روحيه آنها را مراعات مى نمود و همواره چهره اى بشاش و بر لبهايش تبسم داشت .
گاهى در دمادم سحر براى سركشى و شناخت طلاب پركار و سحر خيز، راهى مدارس مى شد و در رفع مشكلات مالى و رفاهى آنان همواره تلاش ‍ مى كرد. بارها مى شد كه به صاحبان مغازه هاى اطراف حرم مراجعه مى كرد و بدهى طلابى را كه از آنها اجناس نسيه برده بودند، ادا مى نمود.
بردبارى
صبر و بردبارى يكى از خصوصيات روحى آية الله حائرى در مقابل مشكلات بود كه از وى رادمردى پراستقامت ساخته بود. ايشان در مقابل حوادث و مسائل سياسى در اوايل شكل گيرى حوزه كه مصادف با روى كار آمدن رضاخان پهلوى و به دنبال آن ماجراى كشف حجاب بود همواره صبر و بردبارى را پيشه خود ساخت و حراست از حوزه علميه نو پا را كه انهدام آن در راءس توطئه دشمنان دين بود، تلاش بسيارى نمود و همواره مى فرمود: ((من حفظ حوزه علميه را اهم مى دانم )) آية الله حائرى در ماجراى كشف حجاب بارها با رضاخان برخورد و ستيز نمود.
معروف است كه : پس از ماجراى كشف حجاب و كشتار مسجد گوهرشاد ايشان هيچ گاه حال و روز خوشى نداشت و اين اندوه را تا پايان عمر در دل داشت .
غروب آفتاب
آية الله حائرى پس از عمرى تلاش و تحمل رنج و مشقت ، در 81 سالگى ، در 17 ذيقعده 1355 ه - ق (1315 ه - ش ) به ديار ابدى شتافت و در جوار مرقد قدسى حضرت معصومه سلام الله عليها به آغوش خاك سپرده شد.




شهيد آية الله مدرس

شهادت : 10/9/1316 ش
ماه مجلس
غلامرضا گلى زواره
اشاره
فقيه مجاهد و عالم پرهيزگار آية الله سيد حسن مدرس يكى از چهره هاى درخشان تاريخ تشيع بشمار مى رود كه زندگى و اخلاق و رفتار و نيز جهت گيرى هاى سياسى و اجتماعى وى مى تواند براى مشتاقان حق و حقيقت نمونه خوبى است . او موقعيت خود را سراسر در راه اعتلاى اسلام نثار نمود و در جهت نشر حقايق اسلامى و دفاع از معارف تشيع مردانه استوار ماند. همان گونه بود كه مى گفت و همانطور گفت كه مى بود. سرانجام به موجب آنكه با عزمى راسخ چون كوهى استوار در مقابل ستمگران عصر به مقابله برخاست و سلطه گرى استعمارگران را افشا نمود جنايتكاران وى را به ربذه خواف تبعيد نمودند و در كنج عزلت و غريبى اين عالم عامل و فقيه مجاهد را به شهادت رسانيدند.
اين نوشتار اشاره اى كوتاه به زندگى ابر مردى است كه بيرق مبارزه را تنها در تنگنا به دوش كشيد و شجاعت تحسين برانگيزش چشم بدانديشان و زمامداران خودسر را خيره ساخت و بيگانگان را به تحير واداشت . اگر ما به ذكر نامش مى پردازيم و خاطره اش را ارج مى نهيم بدان علت است كه وى پارسايى پايدار و بزرگوارى ثابت قدم بود كه لحظه اى با استبداد و استعمار سازش نكرد و در تمامى مدت عمرش ساده زيستى ، تواضع ، قناعت و به دور بودن از هر گونه رفاه طلبى را شيوه زندگى خويش ساخت و از طريق عبادت و دعا و راز و نياز با خدا، كمالات معنوى را كسب كرد.
ولادت و تحصيلات
شهيد سيد حسن مدرس بر حسب اسناد تاريخى و نسب نامه اى كه حضرت آية الله العظمى مرعشى نجفى (ره ) تنظيم نموده از سادات طباطبايى زواره است كه نسبش پس از سى و يك پشت به حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام مى رسد. يكى از طوايفى كه مدرس گل سرسبد آن به شمار مى رود طايفه ميرعابدين است اين گروه از سادات در دهكده ييلاقى ((سرابه )) اقامت داشتند. سيد اسماعيل طباطبائى (پدر شهيد مدرس ) كه از اين طايفه محسوب مى گشت و در روستاى مزبور به تبليغات دينى و انجام امور شرعى مردم مشغول بود، براى آنكه ارتباط طايفه ميرعابدين را با بستگان زاوره اى قطع نكند تصميم گرفت از طريق ازدواج پيوند خويشاوندى را تجديد و تقويت كرده ، سنت حسنه صله ارحام را احيا كند. بدين علت نامبرده دختر سيد كاظم سالار را كه خديجه نام داشت و از سادات طباطبايى زواره بود به عقد ازدواج خويش درآورد. ثمره اين پيوند با ميمنت فرزندى بود كه به سال 1278 ق . چون چشمه اى پاك در كوير زواره جوشيد. پدر وى را حسن ناميد. همان كسى كه مردمان بعدها از چشمه وجودش جرعه هايى نوشيدند. پدرش غالبا در ((سرابه )) به امور شرعى و فقهى مردم مشغول بود ولى مادر و فرزند در زواره نزد بستگان خويش بسر مى بردند تا آنكه حادثه اى (131) موجب شد كه پدر فرزندش را كه شش بهار را گذرانده بود در سال 1293 به قمشه نزد جدش ميرعبدالباقى ببرد و محله فضل آباد اين شهر را به عنوان محل سكونت خويش برگزيند. اين در حالى بود كه ميرعبدالباقى قبلا از زواره به قمشه مهاجرت كرده و در اين شهر به فعاليتهاى علمى و تبليغى مشغول بود.(132)
سيد عبدالباقى بيشترين نقش را در تعليم سيد حسن ايفا نمود و او را در مسير علم و تقوا هدايت كرد و به هنگام مرگ در ضمن وصيت نامه اى سيد حسن را بر ادامه تحصيل علوم دينى تشويق و سفارش نمود زمانى كه سيد عبدالباقى دارفانى را وداع گفت مدرس چهارده ساله بود. (133) وى در سال 1298 ق به منظور ادامه تحصيل علوم دينى رهسپار اصفهان گرديد و به مدت 13 سال در حوزه علميه اين شهر محضر بيش از سى استاد را درك كرد. (134) ابتدا به خواندن جامع المقدمات در علم صرف و نحو مشغول گشت و مقدمات ادبيات عرب و منطق و بيان را نزد اساتيدى چون ميرزا عبدالعلى هرندى آموخت . در محضر آخوند ملا محمد كاشى كتاب شرح لمعه در فقه و پس از آن قوانين و فصول را در علم اصول تحصيل نمود. يكى از اساتيدى كه دانش حكمت و عرفان و فلسفه را به مدرس آموخت حكيم نامدار ميرزا جهانگير خان قشقايى است . (135)
مدرس در طول اين مدت در حضور آيات عظام سيد محمد باقر درچه اى و شيخ مرتضى ريزى و ديگر اساتيد در فقه و اصول به درجه اجتهاد رسيد و در اصول آنچنان مهادتى يافت كه توانست تقريرات مرحوم ريزى را كه حاوى ده هزار سطر بود، بنگارد. شهيد مدرس چكيده زندگينامه تحصيلى خود را در حوزه علميه اصفهان در مقدسه شرح رسائل كه به زبان عربى نگاشته ، آورده است . وى پس از اتمام تحصيلات در اصفهان در شعبان 1311 ق وارد نجف اشرف شد و پس از زيارت بارگاه مقدس نخستين فروغ امامت و تشرف به حضور آية الله ميرزاى شيرازى در مدرسه منسوب به صدر سكونت اختيار نمود و با عارف نامدار حاج آقا شيخ حسينعلى اصفهانى هم حجره گرديد. مدرس در اين شهر از جلسه درس آيات عظام سيد محمد فشاركى و شريعت اصفهانى بهره برد و با سيد ابوالحسن اصفهانى ، سيد محمد صادق طباطبائى و شيخ عبدالكريم حائرى ، سيد هبة الدين شهرستانى و سيد مصطفى كاشانى ارتباط داشت و مباحثه هاى دروس خارج را با آية الله حاج سيد ابوالحسن و آية الله حاج سيد على كازرونى انجام مى داد.
مدرس به هنگام اقامت در نجف روزهاى پنجشنبه و جمعه هر هفته به كار مى پرداخت و درآمد آن را در پنج روز ديگر صرف زندگى خود مى نمود .پس از هفت سال اقامت در نجف و تاءييد مقام اجتهاد او از سوى علماى اين شهر به سال 1318 ق . (در چهل سالگى ) از راه ناصريه به اهواز و منطقه چهارمحال و بختيارى راهى اصفهان گرديد.
دوران تدريس
مدرس پس از بازگشت از نجف و اقامت كوتاه در قمشه خصوصا روستاى اسفه و ديدار با فاميل و بستگان ، قمشه را به قصد اقامت در اصفهان ترك و در اين شهر اقامت نمود. وى صبحها در مدرسه جده كوچك (مدرسه شهيد مدرس ) درس فقه و اصول و عصرها در مدرسه جده بزرگ درس منطق و شرح منظومه مى گفت و در روزهاى پنجشنبه طلاب را با چشمه هاى زلال حكمت نهج البلاغه آشنا مى نمود. تسلط وى به هنگام تدريس در حدى بود كه از اين زمان به ((مدرس )) مشهور گشت . وى همراه با تدريس با حربه منطق و استدلال با عوامل ظلم و اجحاف به مردم به ستيز برخاست و با اعمال و رفتار زورمداران مخالفت كرد.
زمانى پس از شكست كامل قواى دولت در درگيرى با نيروهاى مردمى ، اداره امور شهر اصفهان به انجمن ولايتى سپرده شد. صمصام السلطنه كه به عنوان فرمانده نيروهاى مسلح عشاير بختيارى نقش مهمى در ماجراى مشروطيت داشت در راءس حكومت اصفهان قرار گرفت و در بدو امر مخارج قوا و خساراتى را كه در جنگ با استبداد قاجاريه به ايشان وارد آورده بود به عنوان غرامت از مردم اصفهان آنهم با ضربات شلاق طلب نمود. مدرس كه در جلسه انجمن ولايتى اصفهان حضور داشت و نيابت رياست آن را عهده دار بود با شنيدن اين خبر بشدت ناراحت شد و گفت حاكم چنين حقى را ندارد و اگر شلاق زدن حد شرعى است پس در صلاحيت مجتهد مى باشد و آنها (حاكمان قاجار) ديروز به نام استبداد و اينها امروز به نام مشروطه مردم را كتك مى زنند. (136)
صمصام السلطنه با مشاهده اين وضع دستور توقيف و تبعيد مدرس مبارز را صادر كرد اما وقتى ماجراى تبعيد اين فقيه به گوش مردم اصفهان رسيد كسب و كار خود را تعطيل و به دنبال مدرس حركت كردند. اين وضع كارگزاران صمصام را بشدت نگران كرد و خشم مردم حاكم اصفهان را ناگزير به تسليم نمود و با اجبار و از روى ناچارى در اخذ ماليات و ديگر رفتارهاى خود تجديد نظر كرد و مدرس هم در ميان فريادهاى پرخروش مردم كه مى گفتند ((زنده باد مدرس )) به اصفهان بازگشت .
مدرس در ايام تدريس به وضع طلاب و مدارس علميه و موقوفات آنها رسيدگى مى كرد و متوليان را تحت فشار قرار مى داد تا درآمد موقوفات را به مصرف طلاب برسانند. تسليم ناپذيرى او در مقابل كارهاى خلاف و امور غير منطقى بر گروهى سودجو و فرصت طلب ناگوار آمد و تصميم و ترور او گرفتند. اما با شجاعت مدرس و رفتار شگفت انگيز او اين ترور نافرجام ماند و افراد مذكور در اجراى نقش مكارانه خود ناكام ماندند. (137)
آية الله شهيد سيد حسن مدرس در سنين جوانى به مقام رفيع اجتهاد رسيد و از لحاظ علمى و فقهى مجتهدى جامع الشرائط، صاحب فتوا و شايسته تقليد بود و هر چند حاضر به چاپ رساله عمليه خود نشد، در فقه و اصول و ساير علوم دينى آثارى مفصل و عميق از خود به يادگار نهاد و آية الله العظمى مرعشى نجفى (ره ) تاءليفات فقهى او را ستوده و افزوده است كه : از مدرس اجازه نقل حديث داشته است . (138)
آية الله حاج سيد محمد رضا بهاءالدينى در مصاحبه اى اظهار داشته است مرحوم مدرس يك رجل علمى و دينى و سياسى بود و اين گونه فردى مهم تر از رجل علمى و دينى است زيرا اين مظهر ولايت است كه اگر ولايت و سياست مسلمين نباشد ديگر فروع اسلامى تحقق كامل نمى يابد. (139)
مدرس با ورود به تهران در اولين فرصت درس خود را در ايوان زير ساعت در مدرسه سپهسالار (شهيد مطهرى كنونى ) آغاز نمود و تاءكيد كرد كه كار اصلى من تدريس است و سياست كار دوم من است . (140) وى در 27 تير ماه 1304 ش . كه عهده دار توليت اين مدرسه گشت براى اينكه طلاب علوم دينى از اوقات خود استفاده بيشترى نموده ، و با جديت افزونترى به كار درس و مباحثه بپردازند براى اولين بار طرح امتحان طلاب را به مرحله اجرا درآورد و به منظور حسن اداره اين مدرسه ، نظام نامه اى تدوين كرد و امور تحصيلى طلاب را مورد رسيدگى قرار داد و براى احيا و آبادانى روستاها و مغازه هاى موقوفه مدرسه زحمات زيادى را تحمل كرد. عصرهاى پنجشنبه اغلب در گرماى شديد تابستان به روستاهاى اطراف ورامين رفته و خود قناتهاى روستاهاى اين منطقه را مورد بازديد قرار مى داد و گاه به داخل چاهها مى رفت و در تعمير آنها همكارى مى كرد و از اينكه با چرخ از چاه گل بكشد هيچ ابايى نداشت . (141) در اين مدرسه شخصيتهايى چون آية الله حاج ميرزا ابوالحسن شعرانى ، آية الله سيد مرتضى پسنديده (برادر بزرگتر حضرت امام )، شيخ محمد على لواسانى و... تربيت شدند. (142)
در عرصه پژوهش
مدرس در اصفهان و در سنين جوانى كتابى تحقيقى در فقه و اصول نگاشت كه مقام فقهى او را به ثبوت مى رساند. از آن شهيد رساله اى در فقه استدلالى به جاى مانده كه اگر صاحبان فن و اهل نظر آن را بررسى كنند تصديق مى نمايند كه در صورت تكميل ، اين كتاب هم تراز كتاب مكاسب شيخ انصارى است . (143)
مدرس اولين كسى بود كه تدريس نهج البلاغه را در حوزه هاى علميه رسمى كرد و نخستين مجتهدى بود كه اين كتاب را جزو متون درسى طلاب قرار داد. شخصيتى چون حاج ميرزا آقاعلى شيرازى - استاد شهيد مطهرى - و آية الله العظمى بروجردى نهج البلاغه را نزد شهيد مدرس آموختند. از كارهاى مهم و در خور توجه اين فقيه فرزانه تدوين تفسيرى جامع براى قرآن بود كه علاوه بر جمع آورى تفاسير خطى و چاپى عده اى از دانشمندان را براى نيل بدين مقصود به همكارى دعوت نمود و در صورتى كه اين طرح تفصيلى جامع به اجرا در مى آمد روشى بسيار عالى و سبكى تازه و عميق بود.
مدرس مدتها فلسفه تدريس مى كرد و در عرفان مهارت داشت و در زندان خواف براى عده اى از ماموران قلعه اى كه در آن به سر مى برد مثنوى را تفسير مى كرد.(144)
آثار قلمى مدرس به شرح زير است :
1. تعليقه بر كفاية الاصول آخوند خراسانى .
2. رسائل الفقهيه كه به كوشش استاد ابوالفضل شكورى بتازگى انتشار يافته است .
3. رساله اى در ترتب (در علم اصول فقه ).
4. رساله اى در شرط متاخر (در اصول ).
5. رساله اى در عقود و ايقاعات .
6. رساله اى در لزوم و عدم لزوم قبض در موقوفه .
7. كتاب حجية الظن (در اصول ).
8. شرح رسائل شيخ مرتضى انصارى .
9. حاشيه بر كتاب النكاح مرحوم آية الله شيخ محمد رضا نجفى مسجد شاهى .
10. دوره تقريرات اصول ميرزاى شيرازى .
11. رساله اى در شرط امام و ماموم .
12. كتابى در باب استصحاب (در علم اصول ).
13. كتاب احوال الظن فى اصول الدين .
14. شرح روان بر نهج البلاغه .
15. اصول تشكيلات عدليه با (همكارى ديگران )
16. زندگينامه ((خود نوشت )) كه براى روزنامه اطلاعات فرستاده است .
مدرس ديانت در عرصه سياست
در اصل دوم متمم قانون اساسى ايران پيش بينى شده بود كه قوانين مصوبه مجلس شوارى ملى بايد زير نظر هياتى از علما و مجتهدان طراز اول باشد. به موجب اين اصل در هر بار بايد حداقل پنج نفر از مجتهدان در مجلس ‍ حضور داشته و بر قوانين مجلس ناظر باشند و مفاد آن از نظر شرعى به تاءييد و امضاى آنها برسد در دوره دوم مجلس از سوى فقها و مراجع تقليد شهيد مدرس به عنوان مجتهد طراز اول برگزيده شد تا به همراه چهار نفر از مجتهدان ديگر به مجلس رفته ، بر قوانين مصوب آن نظارت داشته باشد. شهيد مدرس پس از 194 جلسه كه از مجلس دوم گذشت در تاريخ 28 ذيحجة 1328 ق . در مجلس حضور يافت ولى از جلسه دويستم به ايراد نطق پرداخت .
وقتى كه مدرس قدم به ساحت مجلس گذاشت بعضى فكر مى كردند او يك روحانى معمولى است و باور نمى كردند كه اين سيد لاغر اندام با عصاى چوبى و لباس كرباس بزودى تمام امور را به دست گرفته ، در بحث و استدلال كسى حريفش نمى شود. موقعيت حساس ايران و بى كفايتى زمامداران و نفوذ كامل بيگانگان شرايطى را بر ايران تحميل ساخت كه با استقامت و پايدارى شهيد مدرس برخى از اين شرايط تحميلى خنثى گرديد. يكى از اين موارد اولتيماتوم ننگين دولت روس به هم دستى دولت انگليس بود ذيحجه 1329 كه طى آن خواهان اخراج مستر شوستر (كه مشغول رسيدگى به امور مالى ايران بود) گرديد.(145) شهيد محمد خيابانى و شهيد مدرس به مخالفت و نيز تظاهرات مردم به تبعيت از روحانيون ، در مجلس موفق نشد براى جواب دادن به دولت روس تصميمى اتخاذ كند.(146)
درگير و دار جنگ خانمانسوز جهانى اول كه هنوز از عمر مجلس سوم يك سال نگذشته بود نخست وزير وقت و مستوفى الممالك به طور رسمى ايران را در اين جنگ به عنوان دولت بيطرف اعلام كرد. ولى روس و انگليس بيطرفى ايران را ناديده انگاشته ، مركز حكومت ايران از سوى بيگانگان مورد تهاجم قرار گرفت به همين سبب گروهى از نمايندگان به منظور مخالفت با اين حركت و ضديت با قواى متجاوز، مهاجرت را آغاز كردند كه در حقيقت يك قيام عمومى و همه جانبه بود كه رفته رفته افرادى از همه طبقات بدان پيوستند و شخصيتهاى سرشناسى چون مدرس ، حاج سيد نورالدين عراقى و حاج آقا نورالله اصفهانى در بين آنها ديده مى شدند. در شهر قم مهاجران كميته دفاع ملى تشكيل دادند كه در مصاف با روسها ناگزير به عقب نشينى شده ، بسوى غرب كشور رفتند و در اين نواحى دولت موقتى تشكيل دادند كه وزارت عدليه و اوقاف آن را شهيد مدرس عهده دار بود. در اين نامه گروهى به تحريكات انگليس و روس قصد ترور مدرس و رئيس دولت يعنى نظام السلطنه مافى را داشتند كه توطئه آنان كشف و خنثى گرديد.(147) شهيد مدرس به همراهى عده ديگرى از رجال نامى عازم قلمرو عثمانى شد و در نهايت ساده ريستى به محض ورود به استانبول در مدرسه ايرانيان اين شهر به تدريس علوم دينى پرداخت ولى پس از مدتى سلطان محمد پنجم پادشاه عثمانى از وى دعوت كرد كه براى ملاقات و مذاكره در قصر او حضور يابد.
مدرس در ان ملاقات با استقامت و شجاعت و اعتماد به نفس شگفت انگيزى سخن گفت و از دولت عثمانى خواست تا از الحاق قسمتى از خاك آذربايجان به كشورش جلوگيرى به عمل آورد.(148) وى در ملاقات با ديگر شخصيتهاى اين كشور از وحدت مسلمين و زمينه هاى اقتدار مسلمانان و پيشرفت اسلام سخن گفت .(149)
باتلاق استعمار
نمونه ديگرى از تجلى شجاعت و شهامت مدرس مخالفت آن فقيه بزرگوار با قرار داد استعمارى وثوق الدوله است . يادآورى مى شود كه وثوق الدوله قراردادى را كه هفت ماده و يك ضميمه داشت به صورتى كاملا محرمانه با انگلستان منعقد نمود. نامبرده در زمان انعقاد اين نامه ننگين (سال 1298 ش . بود) نخست وزيرى را داشت . مدرس در خصوص خطرهاى اين قرار داد اظهار داشت روح اين قرارداد استقلال مالى و نظامى ايران را از بين مى برد.
از تلگراف سرپرستى كاكس انگليسى به سرلردكروزن بر مى آيد كه مدرس از مهم ترين عوامل ضديت با اين قرار داد بود است .(150) بدين نحو او با رهبرى مبارزات مجلس بزرگترين قدرت استعمال زمان خود يعنى انگلستان را به زانو در آورد ولى با نهايت تواضع چنين افتخارى را به ملت ايران نسبت داد.(151)
حليه گران انگليس كه قدرت مبارزه و نفوذ روحانيت متعهد را به طور عينى مشاهده كردند تصميم گرفتند به منظور كاستن از فروغ اين اقتدار معنوى و استمرار سلطه خويش بر ايران ، نظامى را به وجود آورند تا ستيز با روحانيت و باورهاى دينى را اساس كار خود قرار دهد. فردى كه براى اجراى مطامع و اين حليه جديد استعمار انتخاب گرديد سيد ضياءالدين طباطبائى مدير روزنامه رعد بود كه به انگلستان تمايل داشت و در صدد آن گرديد تا با كودتاى ننگين سوم اسفند 1229 روح قرار داد وثوق الدوله را در كالبد ديگر بدمد. در همان زمان مدرس باهوش ذاتى و فراستى كه داشت فهميد كه حركت وى ساخته و پرداخته انگليستان است و پس از چهل سال كه اسناد وزارت خارجه انگلستان انتشار يافت پيش بينى خود را به اثبات رسانيد. (152)
شخص ديگرى كه در انجام اين كودتا نقش مهمى بر عهده داشت رضا خان بود كه بعدها به رضاخان پهلوى معروف شد.
در نيمه شب سوم اسفند 1299 نيروهاى قزاق به سركردگى اين خائن خائف وارد تهران شده با همدستى و توافق قبلى شهربانى به دستگيرى مبارزان و افراد آزادى خواه پرداخت و بلافاصله حكومت نظامى اعلام شد. مدرس كه چون خارى در چشم اين خود باختگان بود، در همان لحظات اول دستگير و روانه زندان گرديد. موقعى كه او را از خانه به تبعيدگان قزوين مى بردند به درخت زردآلويى كه در باغچه خانه اش بود اشاره كرد وبه فرزندش گفت نگران من نباشيد، با شكفتن اين شكوفه ها باز مى گردم . پيش ‍ بينى او درست از آب درآمد و دوران زندانى مدرس در كابينه سياه سيد ضياء 93 روز طول كشيد كه اين مدت پايان عمر كوتاه اين كابينه بود.
تيرگى و تباهى
يكى از حوادث اسفبار كه با دوران مجلس چهارم مصادف بود طغيان رضاخان در مقام وزارت جنگ است . وى سعى داشت امور نظميه ، بودجه و قواى نظامى را تحت اختيار خود قرار دهد. شهيد مدرس بدون آنكه از تشكيلات عنكبوتى رضاخان هراسى به دل راه دهد با قدرت معنوى فوق العاده اى مبارزه با اين چهره منفور را آغاز كرد و در جلسه 148 دوره چهارم مجلس كه مصادف با 12 مهر 1301 بود نطقى عليه رضا خان بيان كرد و اظهار داشت :
در وضع كنونى امنيت مملكت در دست كسى است كه اغلب ما از دست او راضى نيستيم و باتيد بدون ترس و پرده بگويم كه ما قدرت داريم او را عزل كرده بركنارش كنيم ! (153)
رضاخان براى فريب مردم و عملى ساختن برنامه هاى استعمار آرزوى موهوم جمهورى خواهى را در انديشه مخدوش خود پرورانيد و با دست عوامل بيگانه آبيارى نمود. اين حركت بظاهر مردمى و در باطن ضد استقلال و هويت فرهنگى ايران بنا به تصميم انگلستان جهت تمركز قدرت در شخص رضاخان طرح شده بود. مدرس زودتر از همه خطر اين آشوب را حس كرد و در صدد چاره برخاست . تدين كه از طرفداران جدى رضاخان بود سعى كرد به هنگام سخنرانى مدرس در مخالفت با جمهورى نمايندگان طرفدار خود را از جلسه خارج كند كه موفق نشد ولى در خارج جلسه و هنگام تنفس ، شخصى به نام حسين بهرامى معروف به احياء السلطنه پس ‍ از مشاجره اى لفظى به تحريك تدين برگونه مدرس سيلى محكمى نواخت ! صداى اين سيلى كه به گونه مجتهدى آگاه برخورده بود چون تندر در تهران پيچيده و مانند كبريتى كه به انبار باروت برسد انفجارى در شهر به وجود آورد و در واقع سيلى عظيم از مردم مسلمان را به سوى مجلس راه انداخت .
طرفداران رضاخان با درماندگى رضاخان را از راهى مخفيانه از مجلس ‍ بيرون بردند و شهيد مدرس با آرامش كامل به ميان مردم آمد و از بيدارى و آگاهى آنان تشكر كرد. فريادهاى رعد آساى مردم همچنان استمرار داشت و رضاخان كه اين حركت را شكستى مفتضحانه براى خود ديد در روز 18 فروردين 1302 ش . به حالت قهر به بومهن (واقع در 40 كيلومترى تهران ) رفت .
بعد از رفتن وى مزدوران رضاخان مجلس را تهديد كردند كه بايد سردار سپه را برگردانند و شايعه كردند در غير اين صورت كودتا مى شود. ولى شهيد مدرس به نمايندگان دلدارى داد و گفت : نترسيد كه او نمى تواند كودتا كند! (154) ولى اكثر نمايندگان سخن مدرس را قبول نكرده ، گروهى را برگزيدند تا سردار سپه را برگردانند و هياتى دوازده نفرى به سرپرستى مصدق السلطنه مامور اجراى اين كار شدند. (155) پس از بازگرداندن رضاخان با حيله اى كه گروهى از نمايندگان تدارك ديده بودند شهيد مدرس ‍ را به بهانه آنكه رضاخان مى خواهد از در دوستى درآيد در منزل قوام السلطنه معطل كردند و در غياب او مجلس با 92 راءى به سردار سپه اظهار تمايل كرد.
در مجلس پنجم و در حالى كه مسلمانان مبارز در توقيف و تبعيد بودند و از هر سو فشارهاى زيادى به مدرس و يارانش وارد مى آمد مدرس تنها راه چاره را مطرح كردن مساءله استيضاح دانست و در هفتم مرداد 1303 با مقدمه اى ماهرانه و به دور از خشنونت و جدل و جنايات رضاشاه را افشا كرد و متن استيضاح را كه به امضاى وى و تنى چند از ياورانش رسيده بود قرائت نمود. ولى به دليل جنجال و هياهويى كه طرفداران رضاخان و گروهى اراذل و اوباش به راه انداختند استيضاح مطرح نشد و به وقت مناسب ترى موكول گرديد. در دوره ششم مجلس مدرس رياست سنى مجلس را عهده دار بود. در اين مقطع مدرس و طرفدارنش تحت فشار بيشترى بودند و آن سيد وارسته كمتر به مجلس مى رفت و بيشتر مشغول تدريس بود و وقتى مخالفان و معاندان مشاهده كردند كه فرياد حق طلبى مدرس خاموش نخواهد شد تصميم به ترور او گرفتند كه اين حركت آنان نافرجام ماند و تيرهاى شليك شده بازو و كتف مدرس را مجروح كرد و مدرس پس از 64 روز سلامتى خود را بازيافت و در 11 دى ماه 1305 در مجلس حاضر شد.
با فرار رسيدن دوره هفتم مجلس شوراى ملى در سال 1307 رضا خان تصميم گرفت به هر نحو ممكن او ورود مدرس و يارانش به مجلس ‍ جلوگيرى كند و به همين دليل انتخاباتى كاملا فرمايشى برگزار كرد. به نحوى كه حتى يك راءى به نام مدرس از صندوقها بيرون نيامد به همين علت مدرس در مجلس درس خود گفت : (اگر) 20 هزار نفر از مردمى كه در دوره گذشته به من راءى دادند همگى مرده باشند يا راى نداده باشند پس آن يك راى را كه خودم به خودم دادم چه شده است !
شهادت
سرتيپ درگاهى رئيس شهربانى تهران كه عداوتى خاص با مدرس در پى فرصتى مى گشت تا عقرب صفت زهر خود را فرو ريزد. به همين منظور در شب دوشنبه شانزدهم مهر ماه 1307 به همراه چند پاسبان مسلح به منزل مدرس رفته ، پس از مضروب و مجروح كردن اهل خانه و زير كتك گرفتن شهيد مدرس وى را سربرهنه و بدون عبا دستگير كردند و به قلعه خواف تبعيد نمودند. آن شهيد والمقام دوران تبعيد را على رغم اوضاع مشقت بار با روحى شاداب و قيافه اى ملكوتى سپرى كرد.(156)
آن فقيه فرزانه پس از 9 سال اسارت در قلعه خواف به دنبال اجراى نقشه رضا شاه روانه كاشمر گرديد و در حوالى غروب 27 رمضان 1356 ق . مطابق با دهم آذر 1316 ش . سه جنايتكار و خبيث به نامهاى جهانسوزى ، خلج و مستوفيان نزد مدرس آمده و چاى سمى را به اجبار به او دادند و چون ديدند از اثر سم خبرى نيست عمامه سيد را در حين نماز از سرش ‍ برداشته ، بر گردنش انداختند و آن فقيه بزرگوار را به شهادت رساندند. مشهد اين فقيه فرزانه در شهر كاشمر زيارتگاه عاشقان معرفت و شيفتگان حقيقت مى باشد.
سخن را با كلامى از امام خمينى - قدس سره - درباره شهيد مدرس به پايان مى بريم .
(($ در واقع شهيد بزرگ ما مرحوم مدرس كه القاب براى او كوتاه و كوچك است ستاره درخشانى بود بر تارك كشورى كه از ظلم و جور رضا شاهى تاريك مى نمود و تا كسى آن زمان را درك نكرده باشد ارزش اين شخصيت عاليمقام را نمى تواند درك كند. )) (157)




محدث قمى

متوقاى 1319 ش .
حديث اخلاص
(سعيد عباس زاده )
تولد
در سال 1294 ق . شهر قم شاهد تولد كودكى سعادتمند بود. پدر او حاج محمد رضا قمى نام آن طفل سپيدبخت را عباس گذاشت و او را آن گونه كه شايسته بود تعليم و پرورش داد.
حاج محمد رضا قمى مردى كاسب بود كه مردم او را نيك مردى با تقوا و آشنا به مسائل دينى مى شناختند و براى يادگيرى احكام دين به نزد وى مى رفتند. و اين باعث گرديده بود كه فرزند عزيزش در فضايى اينچنين تنفس كند. فضايى كه در آن عطر قرآن و اخلاص بانفسهاى گرم خانواده درهم ريخته بود.
سرآغاز دوران تحصيل
وى دوران كودكى و نوجوانى را در زادگاهش شهر قم گذراند (158) و دروس ‍ مقدماتى را نزد استادانى بزرگ فراگرفت . استادانى كه معرفت الهى در روح آنان تجسم يافته بود. او از خرمن دانش اين بزرگان خوشه ها چيد ولى بيشترين بهره را از محضر عالم آگاه آية الله حاج ميرزا محمد ارباب قمى (متوفى 1341 ق . ) برد. عالم فرزانه و پرهيزگارى كه در هيچ حال امر به معروف و نهى از منكر را ترك نمى كرد و در هر محفل و مجلسى اين دو فريضه را متذكر مى شد استاد بسيار دقيق و پرمايه عصر خود بود.
در حوزه نور
او كه در دوران جوانى مراحل آغازين تحصيلات حوزوى را به پايان برده بود سرانجام نتوانست خود را به اندوخته هاى محدود حوزه آن وقت قم قانع سازد از اين رو تصميم به هجرت گرفت . در سال 1316 ق . كوله بار سفر بست و به دنبال فراگيرى دانش عازم نجف اشرف گرديد. (159) طلبه جوان در بدو ورود به زيارت بارگان منور پيشواى شهيدان و نخستين مظلوم تاريخ شتافت و در كنار تربت پاكش با چهره اى غريبانه و دل گرفته بر غريبى آن مظلوم گريست . او آرزوهاى دل را به مقتدايش عرضه داشت و عنايت و توجه بيشتر آن حضرت را از عمق جان درخواست نمود. گويى امام به اين جوان قمى كه عصاره اخلاص قميان بود و اينك زائر قبرش و طالب علوم علوى محسوب مى شد، چنين خطاب كرد: ((اى دلباخته چشمه زلال معرفت ، آرام بگير و نويدت باد كه در آينده يكى از ناقلان اخبار و راويان احاديث ما خواهى بود.))
سيراب از كوثر حديث
از آنجا كه شيخ عباس اشتياق وصف ناپذيرى به شناخت راويان و محدثان راستگو و نقل اخبار اهل بيت عليهم السلام داشت استادى را برگزيد كه از كوثر حديث سيرابش سازد. از اين رو از همان ابتداى ورود به نجف اشرف شيفته عالم آگاه ، محدث و محقق بزرگ ، حاج ميرزا حسين نورى (متوفاى 1320 ق .) گشت و در درس او شركت جست .(160) شيخ عباس قمى بر آن بود تا آنچه را از استاد فرا مى گيرد بى كم و كاست بنويسد و همانند استاد بازگويش كند. به همين سبب طولى نكشيد كه به كمك حافظه قوى و تلاش ‍ پيگير به مقام و منزلت والايى در نزد استاد دلسوز و پر تلاش خود دست يافت . تا آنجا كه در همان ايام استنساخ كتاب با ارزش استادش ، مستدرك الوسائل را در اختيار گرفت و به خوبى از عهده اين كار بزرگ برآمد. همچنين وى در تاءليفات ديگر استاد از كمك شايسته وى دريغ نداشت . محدث قمى درك محضر اين استاد را صفت خداوند مى داند و مى نويسد:
((... پس خداوند متعال به من منت گذارد به ملازمت شيخناالاجل الاعظم ثقة الاسلام النورى الطبرسى انار الله برهانه . مستدرك الوسائل را براى او استنساخ مى كردم كه بفرستد براى طبع به ايران و در خدمت او بودم تا سنه 1318 ق .)) (161)
وى چهارسال در محضر محدث نورى بود و در اين چهارسال تلاش و كوشش او به حدى رسيد كه جزو شاگردان طراز اول استاد به شمار مى رفت .
بازگشت
آن زنده دار حديث در سال 1322 ق . به قم بازگشت و مشغول تاءليف و تدريس و وعظ و ارشاد مردم شد و تا سال 1329 ق . در اين شهر مذهبى اقامت داشت . در اين ايام عازم بيت الله الحرام شد و پس از مراجعت از زيارت خانه خدا همچنان در قم سكونت داشت . در سال 1332 ق . بنا به عللى و مخصوصا به موجب تنگدستى به مشهد مقدس مهاجرت كرد و در آنجا سكونت گزيد.(162)
آثار جاودان
محدث قمى از تبار عالمان بلند انديش و پر كار و با اخلاص بود و آثار او در علوم مختلف ، تاريخ ، رجال ، تراجم ، علوم قرآن ، اخلاق ، عقايد و علم حديث نشان از روح تلاشگر و عظمت علمى اين عالم ژرف نگر دارد. در اينجا تنها با بيان نام آثارش از دامنه گسترده معلومات ايشان در علوم مختلف ياد مى كنيم :
1. كلمات لطيفه : (در علم اخلاق )
2.الدار النظم فى لغات القرآن العظيم
3. كحل البصر فى سيرة سيدالبشر
4. كتاب نقدالوسائل شيخ حر عاملى
5. تقسيم بداية الهداية شيخ حر عاملى
6. شرح الوجيزه شيخ بهائى
7. فيض القدير فيما يتعلق بحديث الغدير
8. علم اليقين (خلاصه حق اليقين علامه مجلسى )
9. مقاليد الفلاح فى عمل اليوم والليلة
10. مقلادالنجاح (خلاصه كتاب ياد شده )
11. خلاصه جلد يازده بحارالانوار علامه مجلسى
12. شرح كلمات قصار حضرت على عليه السلام كه در آخر نهج البلاغه آمده است .
13. هديه الانام الى وقايع الايام (خلاصه كتاب فيض العلوم )
14. فيض العلام فى وقايع الشهور و الايام (درباره وقايع ماهها و روزها)
15. سفينه البحار و مدينه الحكم والاثار (تدوين موضوعى بحار الانوار علامه مجلسى و تلخيص ان كه در مدت بيست سال انجام يافته است .)
16. تحفة الاحباب فى تراجم الاصحاب : (درباره اصحاب حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه اطهار عليهم السلام به زبان فارسى )
17. فوائدالترجبيه : (وقايع روزها و آداب مستحبى و اعمال ماههاى عربى )
18. الدره اليتيه فى تتمات الدره الثمينه : (شرح فارسى نصاب الصبيان و تتميم شرح نصاب فاضل يزدى )
19. هيدة الزائرين و بهجة الناصرين : (درباره زيارت قبور ائمه اطهار عليهم السلام و ثواب آن و تعيين قبور علما و مؤ منان مشهور و مدفون در كنار مشاهد مشرف امامان )
20. اللعالى المنثوره : (در مورد دعا و ساير مستحبات )
21. الفصول العليه فى المناقب المرتضويه : (شامل مناقب و مكارم اخلاقى حضرت على عليه السلام )
22. سبيل الرشاد
23. حكمة بالغة و ماءة كلمة جامعة : (سخنان كوتاه حضرت على عليه السلام در عقايد و اصول دين )
24. ذخيرة الابرار فى منتخب انيس التجار: (خلاصه انيس التجار ملا مهدى نراقى ، در مورد معاملات )
25. غاية القصوى فى ترجمة العروة الوثقى : (ترجمه فارسى العروة الوثقى آية الله سيد محمد كاظم يزدى )
26. مفاتيح الجنان والباقيات الصالحات : (كتاب مشهورى كه در اكثر مشاهد مشرف و خانه هاى شيعيان مورد استفاده بوده و به عربى نوشته شده و به فارسى نيز ترجمه گرديده است . اين كتاب شريف در جايگاه خود كم نظير است . زيرا بسيارى از دعاها و نوافل و مستحبات و زيارات ائمه اطهار عليهم السلام را در يك جاگردآورى كرده و در دسترس همگان قرار داده است .)
27. التحفة الطوسيه والنفغة القدسية : (درباره زيارت حضرت رضا عليه السلام بعضى فوايد مربوط به آستان مقدسش )
28. رساله دستورالعمل حضرت سيدالشهداء عليه السلام
29. نفس المهموم (در مقتل حضرت سيدالشهداء عليه السلام )
30. نفثه المصدور: (در تكميل نفس المهموم اخيرا به ضميمه نفس المهموم منتشر شده است .)
31. الانوارالبهيه فى تاريخ ‌الحجج الالهيه : (در مورد ولادت و وفات چهارده معصوم عليهم السلام ) 32. رساله اى در گناهان كبيره و صغيره
33. منازل الاخره : (بررسى مراحل دشوار سفر آخرت بر اساس روايات ).
34. ترجمة مصباح المتهجد مرحوم شيخ طوسى
35. نزهة النواظر: (ترجمه معدن الجواهر دانشور بزرگوار محمد بن على كراچكى )
36. مقامات عليه : (خلاصه معراج السعاده مرحوم ملا احمد نراقى )
37. ترجمه جمال الاسبوع سيد بن طاووس
38. الباقيات الصالحات (در حاشيه مفاتيح الجنان چاپ شده است .) 39. منتهى الامال فى تاريخ ‌النبى و الال : (در مورد زندگانى حضرات ائمه اطهار و رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و دختر گراميش حضرت زهرا عليهاالسلام و تاريخ ولادت و وفات و وقايع دوران آنها)
40. تتمة المنتهى فى وقايع ايام الخلفاء
41. ترجمه مسلك دوم لهوف سيد بن طاووس (به خط خود مؤ لف در حاشيه يكى از چاپهاى لهوف چاپ شده است .)
42. تتميم تحيه الزائر محدث نورى (اين كتاب با رحلت علامه نورى ناتمام مانده بود و شيخ عباس بعد از فوت استادش آن را به اتمام رساند.)
43. چهل حديث
44. الكنى والالقاب : (درباره زندگانى علما و شعرا و غير ايشان )
45. هدية الاجباب فى المعروفين بالكنى و الالقاب :
(خلاصه كتاب الكنى والالقاب )
46. فوايدالرضويه فى احوال علماءالمذهب الجعفريه
47. بيت الاحزان فى مصائب سيده النسوان
و آثار ارزشمند ديگر
خصوصيات اخلاقى و روحى
محدث قمى درس خواند و عمل كرد و پيش رفت و به جايگاهى كه سالها در پى آن بود رسيد؛ جايگاهى در ملكوت نه در خاك . مقامى در آستان قرب الهى نه منصبى در دربار دنيازدگان . محدث قمى در زمان خود يكى از مربيان بزرگ و معلمان اخلاق اسلامى در ميان مردم و حوزه هاى علميه شناخته مى شد و از شهرت ويژه اى برخوردار بود و خصوصيات اخلاقى فراوانى داشت كه در اين فصل به پاره اى از آنها اشاره مى كنيم :
الف - انس با كتاب
يكى از ويژگيهاى محدث قمى علاقه فراوان به نوشتن و مطالعه كتاب بود به بطورى كه مى توان گفت او در كتاب و قلم خلاصه شده بود. محدث يا در كتابخانه بود يا با كتاب . كمتر ديده مى شد كه او مشغول مطالعه و بررسى كتابى نباشد. عشق محدث به كتاب آن هم كتب حديثى نورانيت خاصى به او بخشيده بود. فرزند بزرگ ايشان در اين باره مى گويد: ((در اول كودكى با مرحوم پدرم هر وقت از شهر بيرون مى رفتم او از اول صبح تا به شام مرتب به نوشتن و مطالعه مشغول بود.))(163) زمانى كه براى زيارت به كشورهاى دور مسافرت مى كرد اوقات فراغت خود را با كتاب سپرى مى كرد. ((او با عده اى از تجار به سوريه مسافرت كرد. آنان مى گفتند هر وقت ما به سياحت مى رفتيم ايشان مى نشست و مشغول مطالعه و تاءليف مى شد و هر چه اصرار مى كرديم كه با ما بيرون بيايد امتناع مى ورزيد و شبها هم كه ما به خواب مى رفتيم او مشغول مطالعه و تاءليف مى شد.))(164)
عشق و علاقه محدث قمى به كتاب به اندازه اى بود كه وقتى كمترين پولى به دست مى آورد آن را در خريد كتاب صرف مى كرد و گاه پياده از قم به تهران به استقبال آن مى رفت . او خود مى گويد: ((زمانى كه در قم تحصيل مى كردم ، خيلى تنگدست بودم تا جايى كه يك قران و دو قران جمع مى كردم تا اينكه مثلا سه تومان مى شد. آن را برداشته ، از قم تا تهران پياده مى رفتم و با آن كتاب خريده ، به قم برمى گشتم و به تحصيل ادامه مى دادم .))(165)
ب - تواضع و اخلاص
از ديگر ويژگيهاى ايشان تواضع بسيار و همه جانبه اى بود كه از خود نشان مى داد. در خانه ، مدرسه و خيابان هر كسى را كه مى ديد - چه كوچك و چه بزرگ - احترام مى كرد. در نزد علما و از بين آنان بويژه در حضور كسانى كه با حديث و اخبار اهل بيت عليه السلام سروكار داشتند، اوج فروتنى و تواضع را به نمايش مى گذارد. هيچ گاه در مجالسى كه وارد مى شد در صدر نمى نشست و هرگز خود را بر ديگران مقدم نمى داشت . وى از خودستايى و خودپسندى بشدت احتراز مى كرد و به هيچ وجه غرور نداشت . محدث قمى حديث اخلاص بود و آية زهد. مسيرى كه مى رفت اگر كوچكترين شبهه اى در دلش رخنه مى كرد كه قدمش براى خدا نيست يا وسوسه اى قلبش را مى لرزاند بدون هيچ تاءمل ، از آنجا باز مى گشت . نقل است ((در يكى از سالها مرد نيكوكارى از محدث قمى خواهش مى كند كه قبول كند بانى مجلس محدث شود و تعهد مى كند كه مبلغ پنجاه دينار عراقى به ايشان تقديم كند. در آن موقع هزينه محدث در هر ماه سه دينار بوده است . محدث قمى مى گويد: ((من براى امام حسين عليه السلام منبر مى روم نه براى ديگرى و بدين گونه آن وجه را نپذيرفت .)) امر به معروف و نهى از منكر ديگر ويژگى حديث اخلاص بود. او خود هرگز گرد گناه نمى گشت و در ذهنش هم فكر گناه را جاى نمى داد. از منكرات ناراحت مى شد و ديگران را از ارتكاب آن باز مى داشت . كسى جراءت غيبت در محضر او نداشت . و از دروغ گفتن ناراحت مى شد.(166)
در يك كلام محدث قمى آنچه مى گفت با آنچه عمل مى كرد و آنچه مردم از رفتار و كردارش درك مى كردند يكى بود. از اين رو سخنش در دل شنوندگان اثر شگرف داشت . آنانى كه در درس اخلاق و نصايح او شركت مى جستند و گوش و جان به اين سروش اخلاص فرا مى دادند نقل مى كنند كه سخنان نافذ او چنان بود كه آدمى را از گناهان و پندارهاى بد دور مى ساخت و متوجه خدا و عبادت مى كرد.
ج - زهد
زندگى محدث قمى بسيار ساده بود به طورى كه از حد زندگى يك طلبه عادى هم پايين تر بود. لباسش عبارت بود از يك قباى كرباسى بسيار نظيف و معطر و تميز. چند سال زمستان و تابستان را با آن قباى كرباسى مى گذرانيد. هيچ گاه در فكر لباس و تجمل نبود. فرش خانه اش گليم بود. از سهم امام استفاده نمى كرد و مى گفت : من اهليت ندارم از آن استفاده كنم ! روزى در نجف اشرف دو زن محترم كه در بمبئى سكونت داشتند و از بستگان آقاكوچك (از محترمين نجف ) بودند حضور ايشان مى رسند و تقاضا مى كنند هر ماه مبلغ 75 روپيه به ايشان تقديم كنند كه از لحاظ زندگى در رفاه باشد. در آن ايام مخارج ماهانه خانواده وى از ماهى 50 روپيه تجاوز نمى كرد. حاج شيخ عباس از پذيرفتن آن خوددارى مى كند. ميرزا محسن محدث زاده فرزند كوچك آن مرحوم اصرار مى كند تا قبول نمايد ولى قبول نمى كند تا اينكه زنان محترم نااميد مى شوند و مى روند.
پس از رفتن آنها فرزند به پدر مى گويد: من هم ديگر از كسبه بازار براى مخارج روزانه قرض نمى كنم ! حاج شيخ عباس مى گويد ساكت باش ! من همين مقدار هم الآن خرج مى كنم ، نمى دانم فرداى قيامت چگونه جواب خدا و امام زمان (عج ) را بدهم . در جواب اين مقدار معطل هستم ، چگونه بارم را سنگين تر كنم ؟!
نظر آنان كه نكردند بدين مشتى خاك
الحق انصاف توان داد كه صاحب نظرند(167)

next page

fehrest page

back page