next page

fehrest page

back page

نماز آخر
تلاش بى پايان ، معمار مدينه غدير را دچار فتور جسمى كرد و بيمار شد. بيمارى اندك اندك رو به فزونى گرفت . وى از كار باز ماند. كتاب از جلو ديدگانش دور شد و قلم از حركت ايستاد. بيمارى و بسترى شدن علامه حدود دو سال به طول انجاميد و معالجات خارج از كشور هم مفيد واقع نشد تا اينكه آيتى از آيات الهى و عاشقى از عاشقان ولايت و مجاهدى نستوه روز جمعه 12 تيرماه 1349 برابر 28 ربيع الثانى 1390 هجرى قمرى نزديك ظهر بدرود جهان گفت . وى كه همواره در نماز بود و جز به عبادت خداى كعبه و خدمت به مولود آن كارى ديگر نداشت ، در شصت و هشت سالگى از دنيا رفت و جهانى را در غم ارتحال خويش فرو برد.
الغدير وى چراغ خانه دلهاى باصفا شد و مشعل هدايت امت اسلامى .




شهيد آية الله سعيدى

شهادت : 20/3/1349 ش .
فريادى در سكوت
حسين ابراهيم زاده
تولد فريادگر
در زمانى كه محو فرهنگ ملى اسلامى مردم آغاز شده بود و در سايه سرنيزه هاى قزاقها سكوت در كوچه ها مستانه عربده مى كشيد در تاريخ 1308 ش . در نوغان مشهد صداى نوزادى نه تنها سكوت خانه را شكست بلكه فريادى شد ماندگار و جاويد بر عليه سكوت و خفقان .
در حوزه نور
سيد احمد پدر وى به پاس قدردانى از رضاى آل محمد صلى الله عليه آله كه پس از سالها فرزند پسرى را به او هديه كرده بود نام زيباى محمد رضا را بر او نهاد و براى تحويل دادن او به مكتب حياتبخش حوزه به تعليم و تربيت وى پرداخت .
زمانى سيد محمد رضا به اقيانوس حوزه گام نهاد كه هر كس دم از مذهب مى زد آينده اش قلم سرخ مى خورد تا چه رسد كه در ترويج آن عباى پيامبر را بر دوش كشد.
سيد محمد پس از پايان ادبيات دروس حوزه را با جديت و پشتكار پى گرفت و روزها و ماهها را با كتاب و قلم سپرى كرد. گرچه در ((منطق )) محمد رضاى جوان در مقابل سكوت زمانه اش فرياد بود و ((اصول )) را خط و راهى مى دانست كه جدش حسين عليه السلام از خانه خدا (كعبه ) تا خدا (كربلا) ترسيم ساخته بود ولى منطق و اصول را نزد فرزانگان و استادان نامى آن زمان چون اديب نيشابورى ، شيخ هاشم و شيخ مجتبى قزوينى كه آوازه نام آنان همه جا را فراگرفته بود آموخت .
در اين دوره انتخاب همسر از خاندان طباطبايى كه از نوادگان ميرزاى شيرازى آن فريادگر نامى كه بيگانه ستيز عصر خود به شمار مى رفت خود نشانى ديگر از انتخاب راه پرحادثه او بود.
سعيدى پس از پايان دروس سطح و بهره مند شدن از استادان نامدار حوزه مشهد راهى قم شد و در درس مرجع عاليقدر شيعه آية الله بروجردى شركت كرد و از محضر پر فيض كسب معرفت نمود. اما در اين هنگام آوازه رادمردى به نام حاج آقا ((روح الله )) سعيدى را به درس او كشيد، سعيدى به محض ورود به درس او گمشده خود را يافت و همه چيزش را به نگاهش باخت ، سعيدى احساس مى كرد كه هر جا مراد او حضور مى يابد سكوت رخت بر مى دارد. و اين سرآغاز فريادش شد. عشق و علاقه سعيدى نسبت به امام در هيچ قاموسى نمى گنجد و هيچ واژه اى توان ترسيم آنرا ندارد و اين عشق و علاقه تنها يكطرفه نبود چرا كه امام در نامه اى به او واژه ها را ناتوان تر و عليل تر از آن مى داند كه با كمك آنها محبت خود را به نشان دهد و در قسمتى از آن چنين مى نويسد:
((من از افرادى مثل شما آنقدر خوشم مى آيد كه شايد نتوانم عواطف درونى را آنطور كه هست ابراز كنم من قادر نيستم عواطف امثال شما را جواب بدهم لكن خداوند متعال قادر است ))
تجربه زندان
امام كه قبل از آغاز نهضت روحانيت طوفانى را در وجودش به پا كرده بود شاهد اولين تجربه زندان وى گشت او كه به اتفاق آقاى خزعلى ، آقاى مكارم و آقاى سبحانى و آقاى دوانى براى سفرى تبليغى به خوزستان رفته بود در ((خسرو آباد)) آبادان شيشه عمر پشه سكوت را سيمرغ وار به سنگ زد و براى اولين بار ميله هاى سرد زندان را تجربه كرد كه با وساطت فضلاء پس از چندى از زندان آزاد گشت .
جرقه قيام
لايحه انجمن هاى ايالتى و ولايتى و عكس العمل اعلاميه هاى شديداللحن امام و سرآغاز قيام روحانيت و مردم به رهبرى امام گشت كه دستگاه اوج رذالت حوزه در مدرسه طالبيه تبريز و فيضيه قم به تصوير كشيد سعيدى كه خود در اين نهضت شركت كرده بود پس از فروكش كردن تهاجمات دستگاه به همراه برخى از فضلاء قم روانه كويت شد كه روز 11 محرم همان سال از فاجعه خونين 15 خرداد و دستگيرى امام باخبر شد.
خشم سرپاى وى را گرفت نخست با ديگر فضلاى ايرانى نامه هايى را به آية الله حكيم و آية الله خويى نگاشت اما روح بى آرام او مانع آن شد كه تنها به اين مقوله اكتفا كند و با شناخت كامل از دستگاه اطلاعاتى قوى شاه در كويت به حسينيه ((فحيعل )) بازگشت و نيروهاى اطلاعاتى را به تعجب وا داشت . او كه مى دانست در بازگشت توسط دستگاه امنيتى كشور دستگير مى شود تا آزادى امام در كويت در خانه حجة الاسلام سيد عباس مهرى ماندگار شد به گزاف نرفته ايم اگر بگوئيم سعيدى هم بند امام و هم سلول امام بود چرا كه آن روز كه امام به زندان گام نهاد، سعيدى هم با سخنرانى آتشين در كويت زندانى شد.
سعيدى صفر سال بعد مخفيانه و با لباسهاى مبدل كويت را به قصد ايران ترك كرد، از آنجا كه در بينش سعيدى بيرون آمدن يك طلبه از لباس روحانى كارى منحوس به شمار مى رفت نامه اى به اين مضمون به امام نوشت .
((سيدى و مولاى با قيافه منحوس وارد قم شده ام و اجازه ملاقات مى خواهم ))
امام نيز با روى گشاده سعيدى را به حضور پذيرفت و مريد و مراد پس از ماهها همديگر را در آغوش گرفتند.
تبعيد خورشيد
عكس العمل شديد امام در مقابل لايحه خفت بار كاپيتولاسيون در مهرماه 1342 منجر به تبعيد امام به تركيه و سپس نجف گشت ... هشدار سعيدى با دهها تن از فضلاء قم در نامه اى به هويدا به سال 30/7/44 نشانگر پيگيرى او و ديگر فضلاى قم براى بازگرداندن حضرت امام بود. سعيدى تنها فرستادن نامه ، اظهار همدردى و همراهى با امام را در قالب نوشته ها كافى نمى دانست بلكه احساس مى كرد كه امام را بايد به حوزه علميه نجف شناساند از اينرو مخفيانه و از راهها و گذرگاههاى مخفى مرز به عراق و به نجف اشراف رفت . او در يكى از مدارس علميه طى جلساتى بر فراز منبر به معرفى چهره واقعى امام و بعد علمى ايشان پرداخت و با بيان شخصيت مرادش بر شمار مريدانش افزود.
سعيدى در مسجد امام هفتم عليه السلام
سعيدى در فراق امام ماندن خود را در قم به صلاح نهضت روحانيت نمى دانست و بر آن شد كه فرياد بر عليه نظام را به گوش سايرين برساند از اينور نخست به تفرش رفت و در آنجا به افشاگرى فجايع رژيم سفاك پهلوى پرداخت در اين زمان بود كه از سوى مردم تهران براى اقامه نماز جماعت و سخنرانى در مسجد امام موسى بن جعفر عليه السلام دعوت شد. سعيدى اين فرصت طلايى را از دست نداد چرا كه پايتخت را محلى خوب براى فعاليت هاى سياسى و اجتماعى خود دانست سال 1345 ش . كه سال ورود سعيدى به محله غياثى در مسجد امام موسى بن جعفر عليه السلام در ميدان خراسان بود نقطه عطفى در تاريخ انقلاب اسلامى است . امام در همان روزهاى نخست با فرستادن نامه اى به سعيدى حركت او را مورد تاءييد قرار داد و چنين نگاشت .
((از اينكه تهران تشريف برده ايد از جهتى خوشوقت شدم چون مركز از هر جا بيشتر احتياج به علماء عاملين دارد مساعلى جميله جنابعاى مورد تقدير تشكرات ))
سعيدى با تاءسيس حوزه علميه ، تشكيل كلاس براى بانوان ، تشكيلات امر به معروف و نهى از منكر و تاءسيس كتابخانه فعاليتهاى حوزه را آغاز كرد. اما آن چيزى كه بيش از هر فعاليت ديگرى سعيدى در آن زمان به چشم نمى آمد و در سالهاى پس از شهادت او به ثمر نشست دميدن روح حماسه فرياد در كالبد نوجوانان و جوانان آن محله بود. سعيدى در اين سال كانون انقلاب را همچنان گرم نگه داشت و با سخنرانى هاى گرم و آتشين علنا خمينى را فرياد زد مجموعه سخنرانيها و نوارهاى برجا مانده او در اين سال جزو گوياترين صفات تاريخ هميشه خونبار تشييع است .
گزارشهاى ساواك در اين سال گوياى اين حقيقت است كه وى در مدت سالهاى اقامت در تهران بى مهابا به رژيم مى تاخته است . در گزارش شب 31/4/45 ساواك آمده است .
((طبق اطلاع واصله ساعت 30/20 روز 31/4/45 جلسه موسى بن جعفر با حضور قريب يكهزار نفر از طبقات مختلف تشكيل گرديده است . در اين جلسه سعيدى ابتدا چند دقيقه درباره آية الله خمينى و كتك زدن طلبه ها در قم صحبت كرد و مردم با شنيدن اسم خمينى صلوات فرستادند.
نامبرده ... فن حمله به يهوديان فلسطين و امريكا اضافه كرد اينها كارشان در اين مملكت بالا گرفته و دستشان در همه كار باز است و كسى از آنها جلوگيرى نمى كند ولى جلسات ما را تعطيل مى نمايند سه سال پيش آية الله خمينى از دولت خواست كه اسرائيل در كشور سفارتخانه نداشته باشد ايشان اين جريانات را پيش بينى مى كرد.
ما بايد براى مبارزه كردن تشكيلات داشته باشيم تا بتوانيم در مقابل دشمن مقاومت كنيم و با دولتى كه علماء ما را زندانى و تبعيد مى كند مبارزه نمائيم . من راهى را مى روم كه امام حسين عليه السلام و رهبر عاليقدر دين ما آية الله خمينى رفت و تا پاى جان ايستادگى كرد. من حرف خود را مى گويم و مبارزه را ناتمام نمى گذارم .
در پى برگزارى مجلس از سوى سعيدى براى شهيد سيد كاظم قريشى وى به تاريخ 8/5/45 به اتهام ((اقدام عليه امنيت داخلى مملكت )) از طرف شهربانى دستگير و به دست سياه دلان ساواك سپرده شد. سعيدى در تاريخ 11/7/45 از زندان آزاد و استوارتر و راسخ ‌تر از قبل وارد ميدان شد تا بار ديگر شيشه عمر سكوت را با فرياد خويش بر سنگ زند.
سعيدى در بهار 1346 مخفيانه از ايران خارج شد و خود را به جوشش گاه فرياد رساند وى پس از ملاقات با حضرت امام در نجف اشرف با روحيه مضاعف به ايران بازگشت در كنار سخنرانيهاى گرم آتشين تلاش براى تشكل ، چاپ استفائات حضرت امام و راه اندازى نشريه اى به نام نشريه مسجد امام هفتم عليه السلام از فعاليتهاى ديگر اوست . كه از اين نشريه ها مى توان به جملات و نقطه نظرهاى علماء در خصوص شخصيت امام اشاره كرد كه در آن زمان از جايگاه ويژه اى برخوردار بود. شگردهاى ساواك در برخورد با سعيدى يكى از ناجوانمردانه ترين شگردها است . برهم زدن مجالس او توسط اراذل و اوباش - قطع آب - و برق مسجد، تهديد و تطميع نماز گزاران مسجد امام هفتم عليه السلام به گونه اى او را در محدوديتى سخت قرار داده بود تا جائى كه او در يك ماه قبل از عروج خونينش در تاريخ 18/2/49 در مسجد موسى بن جعفر عليه السلام غريبانه و مظلومانه مى گويد:
... اين شما هستيد كه بايستى با كمكهاى مادى و معنوى خود اين پناهگاه اسلام را حفظ كنيد.
آقايان باور كنيد من امسال آنقدر مجالس روضه خوانى زنانه رفتم تا توانستم مخارج اين مسجد را تامين كنم ...
آخر من نمى دانم كه چرا آنقدر مردم از من فرار مى كنند؟
آيا به جرم اين است كه من از رهبر عاليقدر حضرت آية الله خمينى طرفدارى مى كنم ؟ اگر از اين وضع هراس داريد بايد بگويم كه نترسيد اين من هستم كه بايستى جواب دولت و سازمان امنيت و كلانترى را بدهم نه شما پس در اين صورت ديگر چرا از من كناره گيرى مى كنيد؟
اعلاميه فرياد
در پى هجوم سرمايه داران غرب به سوى ايران حوزه علميه قم طى اعلاميه در ارديبهشت ماه 1349 ضمن محكوم كردن اين حركت غرب و مشى وطن فروشانه دستگاه سلطنتى به افشاگرى عليه اين جنايت بزرگ دست زد. سعيدى كه مى ديد پس از اين اطلاعيه سكوتى مرگبار سراسر محافل مذهبى و روشنفكرى را فراگرفته است و سكون مرز پويش و رويش انقلاب در هم نورديده است . جنايتى بزرگ تر از كاپيتولاسيون و قراردادى استعمارى تر از شب كو در شرف تكوين است . قلم بدست گرفت و قبل از اينكه شيشه عمر سكوت را بشكند با خون خود بار ديگر اين جمله را امضاء كرد ((ان كان دين محمد لم يستقم الا بقتلى فيا سيوف خذينى )).
حضرت آية الله اعظم الله اجورنا و اجوركم
لابد ميدانيد كه اين روزها با مطرح شدن مسئله سرمايه گذارى امريكائيها در ايران مصيبت بسيار بزرگ و خورد كننده اى بر ملت اين سرزمين روى آورده كه مملكت را در آستانه سقوط و نابودى قرار داده و به مضمون آية شريفه ((يكاد السموات يتفطرن منه و تنشق الارض و تخرالجبال هدا)) ((هيئت حاكمه ستمگر عامل استعمار ايران چنان در برابر اربابان استعمارگر خود خاضع و تسليم گرديد كه طوق بندگى و عبوديت آنان را به گردن افكنده و به منظور نزديكتر شدن به غارتگران استعمارگر جان و مال و نواميس ملت ايران را به پيشگامان تقديم مى دارد هم اكنون اين بندگان استعمار غرب قربانى جديدى براى درگاه خدايان دلار و اسلحه تدارك ديده اند كه با تقديم آن بطور دربست اقتصاد ما و به دنبال آن دين و ساير افتخارات ما به چنگال آنان خواهد افتاد. همانطور كه قبلا سياست ما را قبضه كردند كه اين مصائب را به دنبال خود آورده است بحق و حقيقت سوگند كه اين اقدام جديد آنچنان مصيبت بزرگ و خطرناكى است كه مسائل مهمى از قبيل امتياز تنباكو، كاپيتولاسيون و ساير حوادث كه براى هر يك از آنها جامعه روحانيت پيشقدم در اعتراض و مبارزه بوده و قربانيانى داده است در قبال آن كم اهميت و كوچك است .
چقدر جاى تعجب است كه شما پيشوايان دينى در مقابل اين خطر بزرگ سكوت اختيار كرده و براى جلوگيرى از آن اقدامى نمى كنيد؟
براى ما باور كردى نيست كه بگوئيم شما دين و آخرت را با زندگى چند روزه دنيا معامله كرديد و خود را مشمول آية شريف ((اتستبدلون الذى هو ادنى بالذى هو خير)) و آية شريفه ((ارضيتم بالحيوة الدنيا من الاخرة )) نموده باشيد راستى چرا شما مهر سكوت بر لب زده ايد؟ و در اين باره چيزى نمى گوئيد؟
خود مى دانيد كه موضوع سرمايه گذارى صهيونيست هاى آمريكايى در ايران از تاءسيس سينما در قم (كه براى جلوگيرى از آن چه سر و صدايى به راه انداختيد) براى اسلام و مسلمين خطرناكتر است . امروز روز فرياد و اعتراض است صداى خود را با اعتراض بلند كنيد، داد بزنيد، فرياد كنيد، يك پارچه و متحد عليه اين قرارداد خائنانه مبارزه نمائيد تا در پيشگاه خدا و پيشينيان بزرگ خود چون مرحوم سيد جمال الدين اسد آبادى و مرحوم شيرازى و نيز نسل آينده رو سفيد و سربلند باشيد ((يوم تبيض وجوه و تسود وجوه ))
سعيدى خراسانى
در حلقه خفاشان
اعلاميه و نامه تند سعيدى خطاب به علماى شهرهاى ايران رژيم منحوس ‍ پهلوى را به وحشت انداخت دستگاه اطلاعاتى رژيم بخوبى به اين موضوع پى برد كه اگر دير بجنبد سعيدى علما را به دادن فتوى عليه اين قرارداد راضى مى كند از اينرو با بسيج نيروها خود را مهياى يك اقدام سفاكنه كرد.
سپهبد مقدم بدنبال گزارش اين اعلاميه دستور داد.
خواهشمند است دستور فرمائيد نامبرده بالا را احضار و به وى تذكر داده شود از تحريك افكار عمومى عليه اقدامات دولت خوددارى نمايد و در غير اين صورت شديدى درباره وى گرفته خواهد شد حتما رفتار و گفتار مشاراليه را دقيقا تحت مراقبت دهند و نتيجه را اعلام دارند.
مدير كل اداره سوم - مقدم
در زير دستور مقدم پى نوشت شده است .
رياست اداره يكم فرمودند: با توجه به اينكه قرار است نامبرده دستگير شود لزومى به ارسال نامه فوق نيست ((پرونده محمد رضا سعيدى بايگانى شود))
خفاشان ساواك كه سالها انتظار چنين روزى را داشتند خود را آماده دستگيرى فريادگر حماسه ها كردند سعيدى با دلى آكنده از درد در روز 11 خرداد ماه 1349 پس از اتمام نماز راهى خانه شد ساعت يك بعد از ظهر بود كه سعيدى آماده استراحت و صرف نهار شد كه جلادان پهلوى به منزل او يورش بده و او را آماده قربانى كردن در پاى خدايان زور و خدايان زر كمپانيهاى غربى و راكفلرها كنند.
ساواك دست به كارى بى سابقه در تاريخ جنايت خود و تاريخ دستگيرى آزادمردان در جهان زد.
10 روز فقط 10 روز از تاريخ دستگيرى تا شهادت نشان از سالها خشم اندوخته دستگاه و خروش بى پايان سعيدى است .
نشان نااميدى ساواك از خاموش كردن اين فرياد بود.
عقربه ساعت 9 شب چهارشنبه 20 خرداد 1349 را نشان مى داد بعضى از سلولهايى كه در مجاورت سلول سعيدى در زندان قزل قلعه قرار داشت عمدا باز نگه داشته بودند كه ناگهان برق زندان خاموش شد.
وحشت سرپاى زندانيان را فرا مى گيرد رفت و آمد در راهرو زندان شروع و مسير گامهاى جلادان تا سلول سعيدى امتداد دارد كه ناگهان صداى كشمكش از سلول سعيدى با فرياد او به پايان مى رسد.
جلادان مسير آمدن را بار ديگر طى مى كنند و سكوتى مرموز راهرو زندان را فرا مى گيرد با روشن شدن برق زندانيان از سلولها بيرون مى ريزند و به سوى سلول سعيدى مى روند و با پيكر بى جان سعيدى در حالى كه عمامه سياه او به دور گردنش پيچيده شده بود روبرو مى گردند،
بغض زندانيان مى تركد، فرياد باز هم فرياد
امام در سوگ
خبر شهادت سعيدى از مرزها گذشت و متن تسليت نامه فضلا و محصلين حوزه علميه به امام خمينى (ره ) رسيد و امام راحل را در سوگ اين يار و شاگرد وفادار خود نشاند طلاب و شاگردان انقلابى امام بر آن شدند تا نام و خاطره او را زنده نگه دارند.
فاتحه سعيدى به طولانى ترين فاتحه در نجف اشرف مبدل شد. امام مخارج فاتحه سعيدى را بر عهده گرفت و چهل شب خود صاحب عزاى سعيدى شد و پيامى را براى فضلا و محصلين حوزه علميه فرستاد كه در پايان آن آمده است .
من قتل فجيع اين سيد بزرگوار و فداكار را كه براى حفظ مصالح مسلمين و خدمت به اسلام جان خود را از دست داد به ملت اسلام عموما و خصوصا به ملت ايران تعزيت مى دهم از خداوند متعال رفع يد دستگاه جبار و عمال كثيف استعمار را مسئلت مى نمايم .
سفاكان و كوردلان كه تحمل اين همه عظمت و بزرگى را نداشتند چندين شب برق ((مسجد عمران )) مسجدى كه در آن امام و يارانش در سوگ سعيدى نشسته بودند همانند شبى كه سعيدى در مسجد ((امام موسى بن جعفر عليه السلام )) به سخن مى نشست و شبى كه در زندان ((قزل قلعه )) به معراج رفت خاموش كردند.
غافل از اينكه نور سعيدى هرگز با خاموش شدن برق به خاموشى نمى گرايد و مردى كه سكوت را زير دستان فرياد خفه كرد.
و مرگ را زير گامهاى شهادت كشت .
((سعيدى )) دو دنياست و سعيد دو دنيا چراغى است كه خداوند وعده جاودانگى او را داده است
((يريدون ليطفووا نور الله با فواههم و الله متم نوره و لوكره المشركون ))




علامه شعرانى

متوفاى 1352 ش .
نگهبان فرهنگ
خاندان علم و تقوا
علامه بزرگ شيخ ابوالحسن شعرانى ، از شخصيتهاى برجسته دانشمندان كم نظير اسلامى قرن چهاردهم هجرى است . او بازمانده خاندانى از خاندانهاى علم و دانش و تقوا و معنويت بود. و اينك يادى از نياكان پاك او:
1. ملا فتح الله كاشانى سلسله نسب ميرزا ابوالحسن شعرانى ، به دانشمندى بزرگ و قرآن شناسى فرزانه يعنى علامه ((ملا فتح الله كاشانى )) (م 988 ق .) مفسر معروف عصر صفويه مى رسد. تفسير ((منهج الصادقين )) وى به زبان فارسى شهره آفاق است .
2. ابوالحسن مجتهد تهرانى جد اعلاى ميرزا ابوالحسن شعرانى ، شيخ ابوالحسن مجتهد تهرانى (1200 - 1272 ق .) است . در تهران و سپس ‍ اصفهان به تحصيل پرداخت آنگاه عازم عراق شده و در حوزه هاى علميه آن ديار نزد بزرگانى چون سيد على طباطبايى (صاحب رياض ) ادامه تحصيل داد و با اجازه اجتهاد به تهران مراجعت كرد.
3. آخوند غلامحسين پدر بزرگ ميرزا ابوالحسن شعرانى ، آخوند غلامحسين ، يكى از علماى متقى و فاضل تهران بود.
آخوند در سال 1313 ق . در نجف اشرف به خاك سپرده شد.(622)
4. حاج شيخ محمد تهرانى : حاج شيخ محمد تهرانى ، پدر ميرزا ابوالحسن شعرانى عاملى متقى بود. در سال 1346 ق . از دنيا رفت .(623)
تولد و تحصيل
ميرزا ابوالحسن شعرانى در سال 1320 ق . در تهران و در خانواده اى روحانى و دانش پرور، به دنيا آمد و پرورش يافت .
سواد قرآنى را نزد پدر عالمش ، شيخ محمد تهرانى ، آموخت و در حقيقت پدرش نخستين معلم او بود. بعدها كه كمى بزرگ شد وارد مدرسه مروى تهران گشته ، به تحصيل پرداخت . ادبيات عرب ، فارسى ، منطق ، فقه ، اصول ، فلسفه ، رياض ، و... را طى سالها آموخت . از معروف ترين اساتيد او در حوزه علميه تهران ، مى توان از آية الله حاج ميرزا مهدى آشتيانى نام برد. همچنين حكيم محقق ميرزا محمود قمى از اساتيد او بود كه مردى زاهد و دانشمند بود. (624)
حبيب الله ذوالفنون (625) نيز استاد رياضى ميرزا ابوالحسن شعرانى در حوزه تهرانى بود.
ميرزا ابوالحسن شعرانى ، در دوره جوانى كه حوزه علميه قم تازه تاءسيس ‍ شده بود، سفرى به آن ديار كرد و در محضر اساتيدى مانند آية الله حاج شيخ عبدالكريم حائرى (موسس حوزه ) و حاج شيخ عبدالنبى نورى به ادامه تحصيل پرداخت .
شعرانى 26 ساله بود كه پدر عالم و بزرگوارش را از دست داد. اين حادثه براى او بسيار سنگين بود ولى هرگز اراده او را در راه سالها كسب دانش و سير در آفاق و انفس براى تحصيل علم و سير و سلوك ، سست نكرد.
اين بود كه او پس از سالها تحصيل در حوزه تازه تاءسيس قم ، آهنگ حوزه كهن و پرخاطره نجف اشرف كرد و مدتها در آنجا موفق به بهره گيرى از محضر اساتيد بزرگ شد. در بين اساتيد حوزه علميه نجف ، سيد ابوتراب خوانسارى (متوفاى 1346 ق .) بيشتر از ديگران ، شعرانى را مجذوب خود كرد. سيد ابوتراب خوانسارى در بين علماء شخصيت بر جسته اى داشت و علاوه بر فقه و معارف شيعه ، با فقه اهل سنت نيز آشنا بود.(626)
باز گشت
شيخ ابوالحسن شعرانى پس از تكميل تحصيلات علمى و سير و سلوك عرفانى و عملى ، در اوج استبداد رضا خانى ، به تهران بازگشت و شروع به تبليغ و تدريس و تحقيق و ادامه سير و سلوك كرد. او خود در اين باره مى نويسد:
((چون عهد شباب به تحصيل علوم و حفظ اصطلاحات و رسوم بگذشت ... از هر عملى بهره بگرفتم و از خرمنى خوشه برداشتم . گاهى به مطالعه كتب ادب از عجم و عرب ، و زمانى به دراست (تدريس ) اشارات (ابن سينا) و اسفار (ملاصدرا) و زمانى به تتبع تفاسير و اخبار، وقتى به تفسير و تحشيه كتب فقه و اصول و گاهى به تعمق در مسائل رياضى و معقول تا آن عهد به سر آمد...
ساليان دراز، شب بيدار و روز تكرار هميشه ملازم دفاتر و كراريس (همراه دفترها و جزوه ها) و پيوسته موافق اخلام و قراطيس (همدم قلمها و كاغذها) ناگهان سروش غيب در گوش ، اين ندا داد كه علم براى معرفت است و معرفت بذر عمل و طاعت ، و طاعت بى اخلاص نشود و اين همه ميسر نگردد مگر به توفيق خدا و توسل به اوليا، مشغولى تا چندها.
علم چندان كه بيشتر خوانى
چون عمل در تو نيست نادانى
شتاب بايد كرد و معاد را زادى فراهم ساخت ، زود برخيز كه آفتاب برآمد و كاروان رفت ، تا بقيمتى باقى است و نيرو تمام از دست نشده ، توسلى جوى و خدمتى تقديم كن .)) (627)
آشناى با زبانهاى متعدد
علامه شعرانى علاوه بر مهارت كافى در فقه و اصول و تفسير و حديث و فلسفه و رياضى و عرفان و كلام و...، با چندين زبان - غير از فارسى و عربى - آشنا بود:
1. فرانسه شعرانى به زبان فرانسه ، كاملا تسلط داشت و بسيارى از كتب علمى اسلامى ترجمه شده به زبان فرانسه را خود مطالعه و با متن اصلى تطبيق مى كرد و صحت و سقم ترجمه را تعيين مى نمود.
2. تركى زبان تركى را مثل زبان مادرى مى دانست و مى خواند و مى نوشت .
3. انگليسى وى به زبان انگليسى نيز به قدر متعارف و لازم آشنايى داشت .
4. عبرى شايد شگفت انگيز باشد كه عاملى دينى با آن همه وسعت اطلاعات و اشتغالات در علوم مختلف ، به زبان عبرى هم تسلط داشته باشد! ايشان اين زبان را از يك روحانى يهودى فراگرفته بود.(628)
شاگردان فرزانه
علامه ميرزا ابوالحسن شعرانى در مدت عمر پر بركت خويش شاگردانى فرزانه و حكيم و فقيه تربيت كرد. بسزاست به معرفى برخى از آنان بپردازيم .
1. آية الله ميرزا هاشم آملى (1322 - 1413 ق .)
او در شهرستان آمل متولد شد و پس از گذراندن دوره ابتدايى و مقدماتى ، عازم تهران شد و در نزد شهيد مدرس ، سيد محمد تنكابنى و شعرانى ادامه تحصيل داد. در سال 1345 ق . به قم رفت و دوره عالى فقه و اصول را از آية الله شيخ عبدالكريم حائرى و آية الله سيد محمد حجت كوه كمرى فراگرفت و به درجه اجتهاد رسيد. مدتى نيز در نجف در محضر ميرزا حسين نايينى ، آقا ضياء عراقى و سيد ابوالحسن اصفهانى ادامه تحصيل داد. او سالها در حوزه علميه قم به تدريس فقه و اصول پرداخت و شاگردانى بزرگ و دانشمند تربيت كرد.(629)
2. آية الله شيخ عبدالله جوادى آملى
از فقها، مفسران و فلاسفه بزرگ معاصر و از اساتيد حوزه علميه قم داراى دهها اثر علمى و فقهى و تفسيرى است .(630)
3. آية الله شيخ حسن حسن زاده آملى
حكيم الهى ، فقه ، رياضيدان ، اديب ، شاعر و متبحر در نجوم و هيئت ، و عارف سالك معاصر، كه در آسمان دانش و معرفت همچون خورشيد مى درخشد. ايشان سالها در تهران از محضر علامه شعرانى در زمينه فقه و تفسير و رياضى و حكمت و عرفان و... استفاده كرده و بهره هاى فراوان برده است و خاطراتى شيرين و شنيدنى از آن استاد الهى به ياد دارد.
4. استاد شيخ محمد حسن احمد فقيه يزدى
استاد شيخ محمد حسن احمدى فقيه يزدى ، از شاگردان موفق علامه شعرانى و از اساتيد حوزه علميه قم است .
5. على اكبر غفارى (631)
استاد دانشمند على اكبر غفارى از شاگردان فرزانه علامه شعرانى است كه در زمينه تصحيح ، تحقيق و طبع آثار حديثى شيعه خدمات ارزنده اى انجام دادند.
6. محدث ارموى (1323 ق - 1358 ش )(632)
استاد علامه مرحوم مير جلال الدين محدث ارموى از شاگردان علامه شعرانى بود. در شهر اروميه ديده به جهان گشود و پس از عمرى تحصيل و تحقيق و تاءليف و تصحيح آثار علمى و دينى گذشتگان ، در سال 1358 شمسى در تهران در گذشت . او بيشت از هفتاد اثر گرانقدر را تصحيح يا تاءليف كرده است .
يادگارهاى ماندگار
آثار قلمى علامه شعرانى ، بهترين وسيله شناخت وسعت و عمق علم و دانش و تفكر اوست :
الف - تفسير و علوم قرآنى : 1. حاشيه بر مجمع البيان (در ده جلد) 2. تصحيح كامل تفسير صافى (در دو جلد) 3. حواشى و تعليقات بر تفسير منهج الصادقين (در ده جلد) 4. مقدمه و حواشى و تصحيح كامل تفسير ابوالفتوح رازى (در دوازده جلد) 5. نثر طوبى ، دائره المعارف اصطلاحات قرآن ، از الف تا حرف صاد. 6. تجويد قرآن 7. طبع و چاپ بيش از 60 نسخه قرآن در اندازه اى مختلف .
ب - حديث و روايت : 1. جمع حواشى و تحقيق و تصحيح كتاب وافى اثر مرحوم فيض كاشانى (در سه جلد) 2. تعليقات بر شرح اصول كافى اثر ملا صالح مازندرانى ، (در دوازده جلد) 3. تعليقات بر وسائل الشيعه (از جلد 16 تا 20) 4. حاشيه بر ارشاد القلوب ديلمى . 5. ترجمه و شرح دعاى عرفه سيد الشهداء عليه السلام ، ضميمه كتاب فيض الدموع . 6. ترجمه و شرح مفصل صحيفه كامل سجاديه 7. تحقيق و تصحيح جامع الرواة 8. رساله در علم درايه .
ج - فقه و اصول : 1. المدخل الى عذب المنهل ، در اصول 2. شرح كفاية الاصول - آخوند خراسانى 3. شرح تبصره علامه حلى 4. حاشيه كبيره بر قواعد 5. رساله در شرح شكوك صلاة در عروة الوثقى 6. فقه فارسى و مختصر براى تدريس در مدارس 7. مناسك حج با حواشى 9 نفر از مراجع تقليد.
د- فلسفه و كلام : 1. شرح تجريد در علم كلام 2. حاشيه بر فصل الخطاب محدث نورى 3. كتاب راه سعادت در اثبات نبوت و رد شبهات يهود و نصارا 4. ترجمه كتاب ((الامام على صوت العدالة الانسانية )) با نقد لغزشهاى نويسنده (جرق جرداق ) 5. تعليقاتى بر كتاب ((محمد پيامبر و سياستمدار)) نوشته مونتگمرى وات . 6. اصطلاحات فلسفى 7. مقدمه و حواشى محققانه بر اسرارالحكم سبزوارى
ه‍ هيئت و نجوم : 1. شرح عمل به زيج (جدولى كه از روى آن به حركات سيارات پى مى برند) مبتنى بر هيئت جديد. 2. تعليقه و مستدرك تشريح الافلاك با اشاره به هيئت جديد. 3. هيئت فلاماريون ، ترجمه از زبان فرانسه 4. تقاويم (تقويمهاى ) شبانه روزى
و - تاريخ : 1. ترجمه ((نفس المهموم )) اثر حاج شيخ عباس قمى 2. مقدمه ، تصحيح و تحقيق كشف الغمه 3. مقدمه و تصحيح منتخب التواريخ 4. مقدمه كتاب وقايع السنين خاتون آبادى 5. مقدمه ، تصحيح و تعليقات بر كتاب ((روضة الشهداء)).
ز- فنون ديگر: 1. تصحيح كامل و مقدمه و حاشيه بر جلد اول و سوم كتاب ((نفايس الفنون فى عرابس العيون )) اثر محمود آملى از دانشمندان قرن هشتم .(633)
وفات
علامه ميرزا ابوالحسن شعرانى در اواخر عمر دچار ضعف و بيمارى قلب و ريه شد و زير نظر پزشك بود. وقتى بيمارى اش شدت يافت براى معالجه به آلمان برده شد و در بيمارستانى در شهر هامبورگ بسترى گرديد. اما معالجات سودى نبخشيد و شايد تقدير چنين بود!...
سرانجام اين عالم عامل و دانشمند كم نظير، پس از هفتاد و سه سال زندگى پرافتخار، در شب يكشنبه ، هفتم شوال 1393 (12/8/1352) جان به جان آفرين تسليم كرد و دعوت حق را لبيك گفت :
روز چهارشنبه ، جنازه اش به تهران و قبل از ظهر روز پنجشنبه تشييع گرديد و در جوار ملكوتى حضرت عبدالعظيم حسنى ، روبروى باغ طوطى ، به خاك سپرده شد.(634)




آية الله العظمى سيد محمود شاهرودى

متوفاى 1353 ش .
آموزگار زهد
عباس عبيرى
ولادت
1301 ق . براى قلعه آقا عبدالله سالى فراموش ناشدنى بود. ستاره بخت اين قلعه از ياد رفته ، از خانه كلين سيد على ، كشاورز پاك نهاد آبادى ، برآمد (635) وآرام آرام سمت مركز آسمان دانش و پرهيزكارى روان شد.
مردمى كه به ياد آقا عبدالله ، پير پارسا و دانشور دهكده ، به خانه فرزندش ‍ سيد على مى شتافتند (636) آثار بزرگى را در سيماى پور پاك سرشت آبادى مشاهده مى كردند. پدر كه هواى كاميابى فرزند در سر مى پروراند سيد محمود را به آموختن قرآن فراخواند و اندكى بعد وى را روانه بسطام ساخت تا در خدمت استاد كهنسال آن منطقه اندوخته هايش را فزونى بخشد.
استاد بسطامى مهربان و نيك انديش بود و شاگردانش را به سفره قناعت خويش فرا مى خواند. هر چند اين كار وى روح صميميت در فضاى دل كودكان مى پراكند ولى دشواريهايى نيز در پى داشت ؛ او به سبب كهولت پس از صرف غذايى اندك ، خداى را سپاس مى گفت و دست از خوردن مى كشيد، سيد محمود و دوستش نيز به احترام استاد گرسنه خوان را ترك مى گفتند. ادامه اين روند زندگى در بسطام را دشوار ساخت و شاگردان را به چاره جويى فرا خواند.
آرى سرانجام گرسنگى توان ايستادگى در بسطام را از نوباوگان قلعه آقا عبدالله ستاند و آنه به شوق غذا فاصله دو فرسنگى بسطام تا آبادى را يك نفس دويدند و يكسره به ظرف نان يورش بردند.(637)
سالهاى آغازين دانش اندوزى با همه دشواريها شتابان گذشت و فرزند پاكدل سيد على در اين مدت با الفباى جاودانگى و كمال آشنا شد. پاى بندى نوباوه آسمان تبار قلعه آقا عبدالله به آيين وحى در اين سالها روستاييان سخت كوش را شگفت زده ساخت .
نگاهى گذرا به دو رخداد آن روزگار مى تواند ما را با انديشه آسمانى كودك فرزانه شاهرود آشنا سازد:
1 - روزى سيد محمود گوسفندان را به چرا برد. در دشت مردى از وى پرسيدن اين دامها از كيست ؟ كودك پاسخ داد: سيد على مرد پرسيد: مى دانى در چه مكانى مى چرند؟
سيد محمود گفت : آرى ، دشت خداست .
مرد گفت : نه ، اين مرتع ماست و راضى نيستيم ديگران در آن گوسفند بچرانند.
كودك شتابان دامها را سمت خانه حركت داد، يكسره نزد بردار بزرگترش ‍ رفت و گفت : اين شما و اين گوسفندان ، ديگر هرگز آنها را به چرا نخواهم برد. برخى از مراتع مالك دارند و ما ندانسته در مال مردم تصرف مى كنيم ، اين كار حرام است و آثارى زيانبار در پى دارد.(638)
2 - كشاورزان منطقه دو سال پياپى در بند ملخها گرفتار آمده بودند. آشكار شدن آثار اين آفت در ماههاى آغازين سال سوم آنها را در نگرانى فرو برد. سران آبادى در سراى سيد على گرد آمدند تا راههاى مبارزه با ملخ را بررسى كنند. هر يك از آنها به فراخور تجربه خويش راهى پيشنهاد كرده ، درباره كارهايى آن سخن مى گفت . چون گفتگوها به بن بست رسيد، سيد محمود يكباره برخاست و گفت : همه به خداوند روى آوريد و بر پرداخت زكات مالتان پيمان ببنديد تا پروردگار آفت از كشتگاهتان دور سازد و باران رحمت خويش را بر شما فرو ريزد.
اين سخن بزرگ ، كه از كودك خردسال بعيد مى نمود، كشاورزان نگران را به خود آورد؛ بنابراين همه پيمان بستند كه اگر آفت از كشتزارشان دور شد، كشته هايشان به بار نشست و انبارهاشان از گندم آكنده شد. نيكبختان بر پيمان خويش استوار ماندند و زكات پرداختند ولى برخى از خيره سران زكات را زيان پنداشته ، گفتند: هر چيزى پايانى دارد. چگونه ممكن است پايان آفت به گفتار خردسالى وابسته باشد، نادانسته پيمانى بستيم و نيازى به انجام دادن عهد روزهاى ناكامى نيست .
آنها با اين انديشه انبوه گندمهايشان را در انبار جاى دادند ولى بزودى در بندكاردار خويش گرفتار آمدند و انبارشان هدف آفتها قرار گرفت .(639)
نوجوان عادل
گريز از گرسنگى هاى بسطام براى سيد محمود پايان دانش اندوزى نبود، بلكه آغازى نو در مسير كمال به شمار مى آمد. بنابراين پس از توقفى اندك در روستاى خوى شراه شاهرود پيش گرفت .
پشتكار شبانه روزى در كنار پرهيزگارى و زهد بزودى نامش را بلند آوازه ساخت . دانشمندان شهر چنان به نوجوان ساده قلعه آقا عبدالله اعتماد پيدا كرده بودند كه هرگاه در نشستى حضور فردى عادل ضرورى مى نمود، وى را فرامى خواندند.(640)
ناگفته پيداست كه روزگار زندگى در شاهرود علاوه بر پيروزيهاى چشمگير در دانش اندوزى و پارسايى با دشواريها و غمهاى فراوان نيز همراه بود؛ دشواريهايى كه بى ترديد مرگ پدر در شمار مهم ترين آنها جاى داشت .سيد على حامى بزرگ فرزند سخت كوش قلعه آقا عبدالله در اين سالها ديده از جهان فرو بست (641) و او را در اندوهى سترگ فرو برد. اندوهى كه سراسر عبرت بود و روشن بينى و دور انديشى اش را فزونى بخشيد. مشاهده بر باد بودن بنيادهاى زندگى بشر انگيزه كسب دانش و كرامتهاى اخلاقى را بيش از پيش در وجودش نيرومند ساخت . بنابراين بيش از پيش كوشيد و پس از مدتى شاهرود را به قصد خراسان ترك گفت .
در پناه آفتاب
خراسان براى نوجوان كوشاى قلعه آقا عبدالله سرزمين آرزوهاى بزرگ بود. او در پناه آفتاب فروزان آسمان ولايت ، حضرت رضا عليه السلام ، به دانش ‍ اندوزى پرداخت و در شمار دانشوران جاى گرفت . توان بالاى او در بيان ساده مطالب دقيق علمى بتدريج بسيارى از دانشجويان را پيرامونش گرد آورد. او اينك چنان مورد توجه دانش پژوهان قرار گرفته بود كه همزمان با آموختن ((كفاية الاصول )) آن را تدريس مى كرد. (642) اشتياق فراوان سيدپاك سرشت شاهرود به درك حقايق ژرف اين كتاب گرانسنگ و تكرار پيوسته آن سبب شد تا سرانجام عبارتهاى سنگين آخوند خراسانى در ضميرش نقش بندد و او حافظ يكى از دشوارترين متنهاى اصولى حوزه شود.(643)
استعداد فراوان و نبوغ سرشار فرزند فروتن سيد على به اندازه اى استادان دلسوز حريم پاك هشتمين امام شيعه را تحت تاءثير قرار داد كه چون از نقشه بازگشت او به شاهرود آگاه شدند، وى را از اين اقدام بازداشتند، استادش ‍ چون پدرى مهربان او را نزد خويش فرا خواند و گفت : تو مقلد آخوند خراسانى هستى ، او درس خواندن براى فردى چون تو را واجب مى داند. بر تو واجب است كارهاى ديگر را رها كنى و تنها به درس روى آورى . (644)
هر چند دانشجوى جوان شاهرود به سبب مشكلات مادى هرگز هواى نجف در سر نمى پروراند (645) ولى سخن روشن استاد، همه نقشه هايش را بر هم زد و افقى نوين در برابر ديدگانش گشود. بنابراين با هدف به حريم امير مؤ منان على عليه السلام راه زادگاهش پيش گرفت و پس از مدتها دورى با مادر كهنسالش ديدار كرد.
خبر وجوب سفر فرزند به نجف براى مادر پاكدامن قلعه آقا عبدالله ناگوار بود. ولى او هرگز به خود اجازه نمى داد در برابر تكليف شرعى سيد محمود بايستد. پس بر خواستهاى ديرينش پاى نهاد و در بامدادى سرد هجرت فرزند دلبندش را به تماشا نشست .
فصل شكفتن
سال 1328 ق . براى نابغه شاهرود سالى سرنوشت ساز بود. پژوهشگر فروتن قلعه آقا عبدلله به حريم ملكوتى امير مؤ منان عليه السلام گام نهاد (646)و خود را در برابر تابش مستقيم خورشيد درخشان آسمان فقاهت حضرت آخوند خراسانى جاى داد. او چنان مى انديشيد كه بايد در همه درسهاى استاد فقيهان شيعه حضور يابد و از درياى دانش آن مرجع وارسته بهره كامل گيرد ولى دريغ كه روزگار چنين نپسنديد. هنوز هيجده ماه از حضور سيد به نجف نگذشته بود كه آخوند خراسانى به سراى ديگر شتافت (647) و مؤ منان را در نگرانى و اندوه فرو برد.
دانشجوى سخت كوش شاهرودى پس از رحلت استاد نامور از محضر مراجع ارجمند شيعه ، حضرات آيات عظام حاج آقا ضياءالدين عراقى و ميرزا حسين نايينى بهره برد. (648) و در شمار فقيهان آن حوزه نورانى قرارگرفت .
استعداد شگرف ، دانش فراوان و نبوغ چشمگير گوهر گرانبهاى قلعه آقا عبدالله پيوندى نا گسستنى ميان او و مراجع بزرگ شيعه پديد آورد. اعتماد ميرزاى نايينى به سيد محمود آنچنان بود كه شاگردانش را براى آزمودن اجتهاد نزد او مى فرستاد و گواهى وى را گواهى دو عادل به شمار مى آورد.
نگاهى به آنچه در يكى از روزها ميان استاد و شاگرد گذشته است مى تواند نشان دهنده ژرفاى اعتماد ميرزاى نايينى به سيد باشد.
شخصى خدمت مرجع مسلمانان شتافت و خواستار اجازه اجتهاد شد استاد در باره وضعيت علمى آن مرد با دانشوران پيرامونش به رايزنى پرداخت هر يك به گونه اى او را ستودند و مجتهد مطلق خواندند ولى سيد محمود تنها به عبارت او مجتهد است بسنده كرد. اندكى بعد مجلس پايان پذيرفت و حاضران مجلس استاد را ترك گفتند. پس از ساعتى سيد محمود ديگر بار به خانه استاد شتافت . استاد كه همچنان قلم به دست داشت و در انديشه فرو رفته بود، با مشاهده سيد فرمود: من در باره شخصى كه براى اجازه اجتهاد آمده بود پرسيدم شما تنها عبارت ((او مجتهد است )) بر زبان راندى و درباره مطلق يا متجزى بودنش هيچ نگفتى ، اين سخن مرا در سرگردانى فرو برده است ، نمى دانم چه بنويسم .
سيد پاسخ داد در ديدگاه من او مجتهد متجزى است .
مرجع مسلمانان فرمود:اينك آسوده خاطر شدم . پس چنانكه شاگرد گرانقدرش گفته بود اجازه اى براى آن شخص نگاشت . (649)
البته رازى كه پير پارساى نايين در چشمان شاگرد شاهروديش خوانده بود براى هميشه پنهان نماند. بتدريج پرهيزكارى و دانش بسيار فرزند پاكراءى سيد على زبانزد همه دانشوران نجف شد و ستاره تابناك قلعه آقا عبدالله چنان اوج گرفت كه بزرگانى چون آيت الله آقا ضياءالدين عراقى و آية الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى نيز او را ذوالشهادتين خواندند و مشتاقان اجتهاد را براى آزمون نزد وى فرستادند. (650)
فقيه تهيدست
هر چند دانشجوى كوشاى شاهرودى بزودى در شمار دانشوران جاى گرفت نزد مراجع روزگار از اعتبار بايسته اى برخوردار شد ولى چرخ بخت بر مراد وى نمى گذشت و نادارى او را رها نمى ساخت . بنابراين ناگزير بارها هواى بازگشت به وطن در سر پروراند شايد گشايشى در زندگى اش پديد آيد و خانواده اش از رنج و تهيدستى نجات يابد ولى استاد گوهر شناس ‍ نايينى وى را از اين كار باز داشت . (651)البته مرجع شيعه در اين گفتار تنها نبوده بلكه همسر فداكار فقيه شاهرودى نيز در شمار بازدارندگان سيد از سفر به ايران جاى داشت . او، كه ارج دانش مى دانست ، چون از هدف همسرش گرانقدرش آگاه شد، گفت : ما با نان خشك روزگار مى گذرانيم ، شما دانش را به خاطر بهبودى زندگى ما رها نكنيد. (652)
بدين ترتيب ستاره تابناك قلعه آقا عبدالله همچنان به زندگى دشوار نجف ادامه داد. فرزند برومندش آن روزهاى سخت را چنين به خاطر مى آورد:
شخصى در حضور آقا وصيتنامه اى به زبان دامادش تنظيم كرد و به امضاى آقا رساند داماد، كه نزديك خانه ما مغازه داشت ، پس از در گذشت پدر همسرش از آقا خواست كه وصيتنامه را باطل كند ولى آقا سرباز زد.
مغازه دار براى رسيدن به مراد خويش حتى به تهديد نيز دست يازيد ولى آقا تسليم نشد. اين امر بذرهاى دشمنى را در مغازه دار بارور ساخته ، او را در شمار دشمنان آقا جاى داد. مدتى ادامه يافت ولى سرانجام آبها از آسياب افتاد، مرد در كردار آقا انديشه كرد. شيفته ايمان و پرهيزگارى وى شد و گفت : آقا، شما هر روز از بازار نسيه مى خريد و چون پول نداريد ناچار هر جنسى كه به شما دهند به خانه مى بريد. اجازه دهيد از اين پس هر روز مقدارى پول نقد به شما قرض دهم تا با دست پر به بازار رفته ، كالاى خوب تهيه كنيد.
از آن روز به بعد هر بامداد پنجاه فلس معادل يك تومان از او قرض كرده ، جنس مى خريديم . البته آن مغازه دار بر گفتارش پايدار نماند. چون روزگار قرض به درازا مى كشيد، اندك اندك ميزان وام را كاهش داد و... سرانجام قطع مى كرد.
ما ناچار به مغازه اى كه ماست و خرما مى فروخت روى آورده ، با ماست و خرماى نسيه روزگار مى گذرانديم . درست يادم هست يك بار هفته اى گذشت و ما جز نان و خرما، كه ارزانترين غذا بود. نخورديم ... گاه اجازه بهاى منزل ماهها به تاءخير مى افتاد... هرگاه دشوارى از حد مى گذشت و فشارها فزونى مى يافت ، آقا مى فرمود: محمد، برو زيارت عاشورا بخوان ، دعا كن .
من بر بام خانه فراز آمده ، زيارت عاشورا مى خواندم ، در پى اين دعا دو دنيا مى رسيد و گشايش فراوان در زندگى پديد مى آمد...(653)
تنگدستى سيد فقيهان شاهرود چنان بود كه هر بيننده اى را تحت تاءثير قرار مى داد. روزى يكى از آشنايان به وى گفت : ميرزاى نايينى و سيد ابوالحسن درباره شما بى انصافى مى كنند. شما با فضل و دانشى كه داريد هرگز نبايد چنين تنگدست باشيد.
سيد محمود، كه توهين به مراجع را روا نمى دانست ، پاسخ داد: هيچ يك از آنها بى انصاف نيستند؛ سيد، كه هر روز به دانشجويان نان مى دهد، چنان مى انديشد كه ميرزا شاگردانش را اداره مى كند و ميرزا نيز معذور است زيرا روزى يكى از مؤ منان بسطام نزد وى گفت : اجازه دهيد وجوهاتم را به سيد محمود دهم . آن بزرگوار نيز پذيرفت ولى آن مؤ من هرگز چيزى نفرستاد. اينك ميرزا چنين مى انديشد كه مرد بسطامى بر سخن خويش پايدار مانده زندگى ام را اداره مى كند. او چنان بر اين پندار خويش استوار است كه حتى انتظار دارد من دانشجويان تهيدست را يارى دهم .(654)

next page

fehrest page

back page